مرگ تدريجي فلسطين
وقتي بيماري جسمي به
طول ميانجامد، تاثيرات سوء روحي نيز با خود ميآورد که انسان احساس عجز و ناتواني
ميکند. اما در چنين برهه اي اين فرصت نيز به دست ميآيد تا شخص بتواند به مسائل و
قضايا عميق تر و پرمعناتر بنگرد. در سه ماه گذشته بيشتر وقت من صرف رفت و برگشت به
بيمارستان و پرداخت به آزمايشات مختلف پزشکي گذشت. در خلال اين رفت و برگشتها
مجبور بودم ساعتها نيز در سالنهاي انتظار چشم به ديوار بنشينم بدون اينکه بتوانم
کاري انجام دهم. اين نشستهاي طولاني ـ شفافيت ذهني در من به وجود ميآورد تا بتوانم
بهتر مسائل و رويدادهاي روزمره را بررسي کنم.
در آن روزها اخبار و
حوادث فلسطين را دنبال کرده و به مناظر ترسناکي که کشتار و تخريب زندگي مردم
فلسطين را بر صفحه تلويزيون به نمايش ميگذاشت مينگريستم و بدان وسيله به نتيجه
گيريهايي در مورد دولت اسرائيل و اينکه در فکر آريل شارون چه ميگذرد، دست مييافتم.
وقتي خلبان هواپيماي اف ١۶ اسرائيل شهر غزه را بمباران کرد و موجب تخريب قسمتي از
شهر و از جمله قتل ١۶ کودک فلسطيني شد، در اين روز آريل شارون پيام تبريک خود را
به وسيله روزنامه نگاران به آن خلبان ارسال و از اين دست آورد بزرگ دولت اسرائيل
مفتخر بود. در اينجا بود که من توانستم تصوير روشني از قدرت بيماران روحي به دست
آورم و اينکه اينان چگونه ميتوانند ديگران را وادارند به اعمالي اين چنين ساديستي
و جنايتکارانه دست بزنند و زشتي و شناعت عمل خود را احساس نکنند. وارد شدن به
ذهنيت رسمي در دولت اسرائيل تجربه مفيدي بود که من در روزهاي انتظار کسب کردم.
موفقيت دولت اسرائيل در پنهان کردن خود در پس مسئله "مبارزه با تروريسم"
بوش موجب شده تا جهانيان نتوانند به درستي، حجم بزرگ جنايتي که عليه ملت فلسطين
انجام ميگيرد تشخيص دهند. از آن سو خيل عظيم روشنفکران آمريکايي (که به نظر من غرق
در فسادند) مشغول صياغت سياستهاي امپرياليستي آمريکايند، و اينگونه وانمود ميکنند
که اين سياست به سود صلح جهاني است و خود موجب پنهان ماندن مسئله فلسطين شده است.
در درون اسرائيل نيز بخش گسترده اي از افسران بازنشسته که در صنايع، مخابرات و
اطلاعات مشغول به کار هستند، سياست دولت اسرائيل را تاييد و ادامه آن را براي
امنيت اين کشور ضروري ميدانند.
امنيت اسرائيل
همانند حيواني افسانه اي شده که همه به دنبال آن هستند اما اثري از آن نمييابند و
با وجود اين به جستجو ادامه ميدهند. کسي نيست بپرسد که عليرغم گذشت ساليان دراز،
چرا امروز امنيت اين کشور شکننده تر از پيش شده و همسايگان وي بيشتر دوري
ميگزينند. آيا امنيت اسرائيل بايد جهان اخلاقي ما را مورد تهديد قرار دهد؟ در سي
سال گذشته رهبران کشورهاي عربي و حتي فلسطين بيشترين مماشات را با اين دولت انجام
داده اند. اما اسرائيل در همين مدت بيشترين ضربات را بر اين کشورها وارد کرده است.
اين کشور عليرغم کوچکي خود انبار عظيمي است از انواع سلاحهاي شيميايي، اتمي،
نيروهاي هوايي و دريايي کاملا مدرن که هر روز نيز با کمک دولت آمريکا گسترش مييابد
و حد و مرزي نيز برايش قائل نيست.
از آن سو رسانه هاي
کشورهاي غربي مسئله تروريسم را همچنان تکراري و به شيوه اي سترون دنبال ميکنند که
خود موجب نديدن آن شر بزرگي است که اسرائيل جابرانه بر زندگي و جان و مال فلسطيني
ها اعمال کرده است. اين درست است که عمليات انتحاري بايد محکوم شود، اما بايد اين
را نيز در نظر گرفت که اعمال اين چناني در نتيجه سالهاي طولاني سياست سرکوب و زجر
و ستم يک ملت نااميد است و هيچ رابطه اي با اين ادعا ندارد که گويا اعراب و
مسلمانان خشونت طلب اند. شارون خود مانع اصلي در راه برقراري صلح است و هر آنچه از
دستش برآيد براي دامن زدن به خشونت انجام ميدهد، اما در غرب به مسئله خشونت به
شکلي انتزاعي برخورد ميکند. اين خشونت هر چقدر شديد باشد، عکس العملي است در برابر
قتل و تخريب و تحميل انواع مشقات و رنجهايي که بر فلسطينيان اعمال ميشود. نديدن
اين مسئله به مثابه نقض انسانيت ما خواهد بود. فهم عوامل ريشه هاي خشونت از زشتي و
شناعت آن نميکاهد، اما آن را در زمان و مکان حقيقي خود قرار ميدهد.
رسانه هاي جمعي در
غرب اجازه نميدهند تا مسئله خشونت در جايگاه حقيقي خود بررسي شود و آن را سواي
عواملي ميدانند که موجب بروز آن شده است و در نتيجه اينچنين وانمود ميشود که
اسرائيل در حال مبارزه با شر بزرگي است. ظلم و ستمي که اين دولت در حق سه ميليون
مردم فلسطين مرتکب ميشود، در اينجا از نظرها پنهان ميماند. در اينجا خبر مطلق
اسرائيل در برابر شر مطلق فلسطينيها نمايانده ميشود. من در اينجا از سياست بازيهاي
دولت اسرائيل با افکار عمومي صحبت نميکنم، اما اين را نيز بايد بگويم که اين کشور
بدون پنهان کردن خود در پشت مسئله مبارزه با تروريسم، هيچگاه نميتوانست آزادانه به
اين اعمال جنايتکارانه دست زند. من تاکنون در هيچ کشوري نديده ام که دولتي اينگونه
آشکارا به اعمال ساديستي و کشتار ديگران دست بزند و در تلويزيون نيز به نمايش
بگذارد بدون اينکه صداي اعتراضي از کسي بلند شود. در نتيجه، درد و رنجي که فلسطيني
ها متحمل ميشوند در برابر منطق دفاع از خود و مبارزه با خشونت، پنهان ميماند (لانه
خشونت، زيربناي خشونت، کارگاه بمب سازي، افراد مشکوک به تروريست بودن ) ليستي
بسيار طولاني رديف ميشود که فقط لايق اشخاصي از نوع شارون و بوش است. امروزه مفهوم
واقعي و حقيقي خشونت از محتواي اصلي خود تهي شده و بدون هيچ قيد و بندي در اسارت
اميال شخصي درآمده که به هر شيوه نامشروعي از آن استفاده ميکنند، بدون در نظر
گرفتن رابطه عقلي و منطقي در اين زمينه.
انهدام کشور
افغانستان را در نظر بگيريد و يا ترور بيش از يکصد فلسطيني. (از هزاران زن و مرد
فلسطيني که در بازداشتگاههاي اسرائيل در حال اسارتند سخن نميگويم) کسي نميپرسد چرا
اينهمه تخريب و کشته؟ آيا اينان در دادگاههاي صالحه محکوم شده اند. و اينکه آيا
اينان در آستانه عمل تخريبي بوده اند (چيزي که آمريکا و اسرائيل در مورد غالب اين
قربانيان ادعا ميکنند) و يا اينکه به اين اعتبار که آنان ممکن است خطرناک باشند،
بدون هيچگونه تحقيق و بررسي، که در اين صورت نياز به اعدام و زندان آنان نيست. در
اين ميان سخنگويان بيشرمي ـ همچون: رنان گيسن، دوري گولد و آفي بارنز و يا آري
فلشر که وقيحانه هر اتهامي به هر کس ميبندند و بدون خستگي از سياستهاي احمقانه و
جاهلانه اي حمايت ميکنند که موجب قتل و کشتار و به گردش درآمدن چرخه خشونت ميشود؛
خشونتي که آرام آرام قربانيان خود را نابود ميکند بدون اينکه کسي به آنان گوش فرا
دهد.
در کشور اسرائيل
برنامه هاي تبليغاتي به منتهاي درجه انحطاط و رياکاري خود رسيده است. اگر از
نويسندگان با شهامتي همچون، عميره هس، تانيا ليبوفتيش، جف هالپر و اسرائيل شامير و
تعداد اندک ديگري بگذريم، در بقيه دفاع و تبعيت کورکورانه از دولت، جاي بحث و
تحليل منطقي از قضايا را گرفته است. ديگر از اکادميسين هاي بزرگي همچون، اسرائيل
شاهاک، جاکوب نايمون، يهو شوع ليبوفتيش و يا کسان ديگري که بسيار اندکند همچون
زئيف اشترنيهل، اوري افنري وايلان بابي که به اندازه کافي شهامت داشتند تا از
مباحثات ساده انگارانه خارج شده و مسائل را بسيار ريشه اي بنگرند، ديگر خبري نيست.
اينگونه مينمايد که اردوگاه صلح و جنبش چپ اسرائيل در سراشيبي زوال فرو افتاده
است. در حالي که اينهمه جنايات به نام ملت و دولت اسرائيل در حال وقوع است،
روشنفکران اين کشور مشغول بازي با کلمات و مباحثي سطحي از قبيل: خروج استراتژيک،
نگهداري و يا ترک مستعمرات و اينکه آيا بايد ديوار امنيتي کشيده شود يا نه؟
ميباشند. تفکرات جنون آميزي که هدفش به محاصره درآوردن سه ميليون انسان در درون
ديوارهاي منفصل از هم است و آنگاه اين ادعا که اينان وجود ندارند. ديوارها و
حصارهايي که حقيقتا شايسته همان جنرالها و دولتمردان اسرائيل است.
کجايند همتايان اسرائيلي نويسندگان شجاع آفريقاي جنوبي
در دوران آپارتايد؟
نويسندگان دليري
همچون ناديف گورديمر، آندره برنک، آتوک فوگارد؛ کساني که با شهامت بي نظيري عليه
دولت آفريقاي جنوبي به مبارزه برخاستند و فرياد خود را عليه بي عدالتي و ظلم بلند
کردند. آنچنان فريادهايي در ميان روشنفکران اسرائيل به انحطاط کشيده شده است.
روشنفکران امروز جامعه اسرائيل در حد نشخوارکنندگان رسمي دولت سقوط کرده اند.
انتقاد جدي و آکادميک در روشنفکران نخبه اسرائيل رو به زوال رفته است.
سياست و عملکرد دولت امروز اسرائيل، انعکاس برنامه ها و تفکرات آريل شارون است که
هدفي به جز نابودي ملت فلسطين را دنبال نميکند. شارون اين سياست خود را يا با
نابودي تدريجي و يا با کشتار آشکار فلسطينيان دنبال ميکند. بارزترين نمونه اين
سياست همانا اشغال هر روزه زمينهاي تازه، ساختن مستعمرات و اسکان تازه واردان در
آنها و از طرفي ساختن هر چه بيشتر پادگانهاي نظامي و جاده ها و موانع مختلف ديگر
است که در مجموع موجب آوارگي و بيخانماني بيشتر فلسطينيها ميشود. در جريان صلح
اسلو دولت اسرائيل پذيرفت که ١٨% از زمينهاي غرب رود اردن و ۶٠% زمينهاي منطقه غزه
را تخليه کند. اما اکنون دولت اسرائيل همه اين سرزمينها را به اشغال مجدد خود
درآورده است.
فرانتس کافکا در يکي
از داستانهاي کوتاهش از مردي به نام کراکوس ديوانه نام ميبرد که قربانيان خود را
به وسيله استعمال سوزن و حک کلمات بر جسم آنان، به قتل ميرساند. قربانيان در جريان
شکنجه دچار خونريزي ميشدند و جان ميباختند. بايد گفت که امروزه شارون مشابه چنين
شيوه اي را براي قتل فلسطينيها به کار ميبرد و هيچ فرياد اعتراضي نيز عليه اين
جنايت شارون از کسي برنميآيد. امروز هر فلسطيني به مثابه يک زنداني در فلسطين به
حساب ميآيد. شهر غزه با همه جمعيتش از سه جهت به وسيله سيم هاي خاردار و الکتريکي
به محاصره درآمده (جهت چهارم درياست). مردم در اين شهر همانند حيوانات در اسارت به
سر ميبرند. امکان هيچ نوع فعاليتي از قبيل خريد و فروش محصولات کشاورزي خود را
ندارند. مدارس بچه ها تعطيل است. از هوا با هواپيماي اف ١۶ و هلي کوپترهاي کبرا و
از زمين با توپ و تانک و مسلسل مورد هجوم قرار ميگيرند. اين شهر همانند اردوگاه
بزرگي از فقر و درد و گرسنگي است. کابوس مرگ سراسر شهر را فرا گرفته است. اگر
حادثه اي کوچک در شهر رخ دهد هزاران سرباز مسلح بر سر آنان هجوم آورده و انواع
تجاوزات و اهانتها را در حقشان انجام ميدهند.
ورود هرگونه وسايل
بهداشتي و دارويي به اين شهر قدغن است و ماشينهاي اورژانس را يا به گلوله بسته و
يا مصادره ميکنند.
دولت اسرائيل به همه آنچه که در بالا گفته شد اکتفا نکرده بلکه به تخريب گسترده و
هر روزه خانه هاي مردم ميپردازد. صدها هزار درخت ثمري را ريشه کن نموده و هزاران
هکتار زمينهاي کشاورزي را به وسيله سموم فاسد و ويران کرده است. ساکنان غزه به طور
دائم در معرض هجوم و تعقيب سربازان اسرائيلي قرار ميگيرند. اهالي غزه غالبا کساني
هستند که پس از سالهاي ١۹۴٨ ميلادي زمينهايشان توسط دولت اسرائيل مصادره شده و
آواره گشته اند. هم اکنون کلمه اميد از قاموس ملت فلسطين زدوده شده و راهي به جز
مبارزه در برابر آنان گشوده نيست. با وجود همه آنچه که گفته شد و پس از گذشت بيش
از ٣۵ سال از ادامه اين همه جنايات، شارون و اطرافيانش از مبارزه عليه خشونت دم
ميزنند. به عقل عليل شارون و اطرافيان وي يک لحظه خطور نميکند که تهاجم اينان عليه
ساکنان بومي همچون ساير تهاجمات استعماري در ديگر کشورها، چيزي جز مقاومت
نميآفريند و فلسطيني ها به اين مقاومت ادامه خواهند داد.
در حال حاضر غرب رود
اردن به وسيله هزار تانک و توپ به محاصره درآمده که هدف اصلي ارعاب و در وحشت
نگهداشتن مردم است. اسرائيل هر دو هفته يک بار حکومت نظامي را در اين مناطق تمديد
ميکند که در نتيجه رفت و آمد ساکنان محدود و حتي گذر از کوچه اي به کوچه ديگر نيز
با خطر مواجه است. دبستانها، دبيرستانها و دانشگاهها تعطيل شده و از تحصيل خبري
نيست. شهر با همه موسسات خود تبديل به ويرانه و مخروبه گشته و سيستم آب و برق نيز
کاملا از کار افتاده است. در چنين شرايطي فعاليت اقتصادي نيز کاملا فلج است. در
مورد کودکان در فلسطين بايد گفت که نيمي از آنان از سو تغذيه رنج ميبرند. دو سوم
ساکنان نيز در زير خط فقر ميباشند در شهر جنين (همان شهري که به وسيله ارتش
اسرائيل مورد تهاجم قرار گرفت و ساکنان اردوگاهها قتل عام شدند. بوروکراتهاي جبون
بين المللي همچون کوفي عنان از ترس دولت اسرائيل تحقيق در مورد اين قتل عام فجيع
را متوقف نمودند) کودکان با شليک گلوله به قتل ميرسند و همه اينها باز هم قطره اي
است در برابر دريا، در برابر همه آن جناياتي که سربازان چشم و گوش بسته اسرائيلي
نسبت به ساکنان بي پناه شهرها مرتکب ميشوند. از نظر اين سربازان کشتن هر فلسطيني
مشکوک به تروريست بودن بلامانع است. اينان آزادند هر بلايي را بر سر ساکنان شهرها
بياورند. آنان را ساعتها در صفهاي طولاني و در زير آفتاب سوزان نگهميدارند. مواد
کشاورزي و دارويي اينان به علت ماندن در پشت موانع بيشمار فاسد شده و تلف ميشود.
بي جهت مورد ضرب و شتم قرار ميگيرند. براي ارعاب مردم با ماشين جيپ به طرف آنان
حمله ور ميشوند. مردان را مجبور ميکنند که در برابر ديگران عريان شوند. اهانتهاي
بسيار ناروا در حق پدران و مادران، در جلوي چشم فرزندانشان مرتکب ميشوند. بيماران
را از رفتن به بيمارستان منع کرده و ماشينهاي اورژانس را به گلوله ميبندند (بسياري
زنان حامله فرزندان خود را يا در ماشين و يا در پشت موانع بر روي زمين به دنيا
ميآورند) تا امروز تعداد کشته هاي فلسطين چهار برابر اسرائيليها بوده است. با کشته
شدن تعداد بيشتري افراد مشکوک و فرزندانشان، دولت اسرائيل ظاهرا اظهار تاسف نيز
ميکند.
گاها اشاره ميشود که
اسرائيل کشوري دموکراتيک است. اگر چنان باشد بايد گفت که بلي دموکراتيک ولي بدون
داشتن ضمير انساني و يا کشوري که عقليتش دچار جنون ضعيف کشي شده است. کشوري که
سياستش انعکاسي در روحيه رهبران خود از نوع شارون است. رهبراني که در فکرشان چيزي
جز زجر و کشتار و طرد فلسطينيان و تحقير آنان نيست. رهبري که در گذشته و حال
ارمغاني بهتر از اين نداشته است و به اعمال خود مباهات مينمايد، اعمالي شبيه
قهرمان ديوانه کتاب کافکا، و در کنار وي فوجي عظيم از مستشاران و فيلسوفاني که
اعمال او را ميستايند به اضافه کمکهاي مادي فراوان و بي شائبه دولت آمريکا.
اما حقيقت بسيار
ساده است و آن اينکه در آنجا ارتش اشغالگر فلسطيني، توپ و تانک و هواپيماي فلسطيني
و حتي دولتي که بشود از آن صحبتي به ميان آورد در کار نيست. در آنجا خشونت و
تروريسمي است که آفريده دولت اسرائيل است تا از اين راه بتواند اهداف جنگ طلبانه
خود را جمله جمله بر جسم فلسطيني ها حک کند و آنان را تدريجا به قتل برساند. همه
اين اعمال ضدانساني بدون هيچگونه اعتراضي از جانب غالب فيلسوفان، روشنفکران و
هنرمندان اسرائيلي به انجام ميرسد.
اکنون ماههاست که
موسسات آموزشي از مدرسه گرفته تا دانشگاه در مناطق اشغالي جبرا به تعطيلي کشانده
شده است. و ما در انتظار فرياد اعتراض آکادميسين هاي غربي هستيم که به اين وضع رقت
انگيز اعتراض کنند. آناني که داعيه دارند که آزادي تحصيل علم و دانش بايد براي
همگان فراهم باشد. چه کسي به اين حق پايمال شده ملت فلسطين اعتراض خواهد کرد؟
خلاصه اينکه ملت
فلسطين بايد به مرگ تدريجي نابود شود تا اسرائيل به امنيت دست يابد، امنيتي که
گويا در دو قدمي و يا نزديک تر است. اما اين امنيت به علت عدم شعور و استحقاق آن
از درون دولت اسرائيل، هيچگاه تحقق نخواهد يافت و همگان نيز بايد به اين سياست
دولت اسرائيل همدردي نشان دهند. کسي هم نبايد از درد و رنج مردم فلسطين، زنان،
مردان و زندانيان آنها، از مادران فرزند از دست داده و خانواده هايي که نان آور
خود را از دست داده اند، چيزي بنويسد. هيچکس حق اظهارنظر در اين زمينه ندارد.
کساني شايد اظهار بدارند که رنجهاي موجود فقط در نتيجه ارضاء تفکرات ساديستي و
جنايتکارانه نيست، زيرا در برابر ما طرفين دعوايي وجود دارند که با يکديگر درگيرند
و زماني و در جايي به شکلي بايد متوقف شود. اما چنين اظهارنظري قابل اعتراض است،
در اينجا ما با طرفيني روبرو هستيم که يکي داراي دولت، ارتش و امکاناتي عظيم است و
ديگري که سرزمين و حقوقش مصادره شده و راه وصول او به سوي احقاق حقش نيز مسدود شده
است. دشمنان بر مفهوم درست اين رنج تسلط پيدا کرده و آن را به سود خود تحريف و از
آن وسيله اي هدفمند ساخته اند که به قتل و تعزير بيشتر مردم فلسطين بپردازند. با
وجود همه اينها سياست اسرائيل در نهايت با شکست مواجه خواهد شد.