بازگشت شیاد آشنا به امارت جهنمیِ طالبان

جمهور : زلمی خلیلزاد این فرزند ناخلف و دشمن سوگند خورده مردم افغانستان و عاشق جهالت و وحشت طالبان را از سالهای 80 بقدر کافی مردم افغانستان می شناسند. در سالهای 60 و 70 میلادی دولت وقت افغانستان خلیلزاد و یک تعداد جوانان دیگر را برای تحصیل به غرب فرستاد تا با کسب علم و دانش به میهن فقیر و عقب مانده شان خدمت کنند. اما او و غنی و یک تعداد دیگر زیر نام تکنوکراتها و نابغه های دولت ساز بحیث بلاهای ویرانگر در رکاب  قدرت های غربی بر سر افغانستان نازل شدند. این تکنوکراتهای تبهکار بلاهایی که به سر افغانستان آوردند تاریخ نظیرش را ندیده است.
واقعیت اینست هرزمانی که خلیلزاد این قاتل  خونسرد با لبان پرخنده حفیظ الله امینی پایش به افغانستان می رسد، از گورستان شهدا و قربانیانش گرفته تا کوه های هندوکش از خشم و نفرت ازین قاتل حرفوی سخت بخود می لرزند. او در کمتر از نیم سده اخیر با چهره های مختلف در بازی قدرت افغانستان ظاهر شد؛ چه در لباس مجاهد کاخ سفید و خادم دربار رونالد ریگان و یا در لباس سفیر و نماینده خاص جرج بوش در کابل و یا سفیر صلح خونین ترامپ و بایدن، او همواره یک پیام باخود می آورد، "پیام مرگ، تباهی، ویرانگری، نفاق افگنی و شیطنت." 
 
پایگاه قدرت او کاخ سفید و ابرقدرت خون آشام امریکایی معروف به عمو سام است. عمو سام او را بحیث قاتل حرفوی و دشمن درجه یک افغانستان تربیت نموده است. اما شیطنت، وحشت، خیانت و جنایت و غلامی در خون و ژن خلیلزاد ارثیست که از عبدالرحمن خان تا حفیظ الله امین و طالبان و دیگران به او رسیده است. هیچ خائن و وطنفروشی در تاریخ به اندازه خلیلزاد برای افغانستان خیانت نه نموده است. چنانچه خلیلزاد در کتابش " فرستاده" از نقش و قهرمانی هایش در ویرانی و تباهی، نفاق افگنی میان رهبران سیاسی و فرماندهان افغانستان از سالهای 80 تا کنفرانس بن و تشکیل دولت قبیله محور و برگزاری انتخابات تقلبی و ترورهای هدفمند با افتخار یاد می کند.
 
نقش او در نابودی مقاومت ضد طالبان و تروریزم بین المللی و احیای هیولای طالبان  در زیر سایه قدرت و ثروت غرب در همدستی با پاکستان و بلاخره تسلیمی افغانستان دست بسته به طالبان تحت مدیریت پاکستان غیرقابل انکار است. خلیلزاد بحیث مار آستین کاخ سفید حتی به اعتبار و حیثیت اربابان امریکایی اش هم رحم نکرده است. در بیست سال جمهوریت امریکایی  خلیلزاد با راهنمایی ها و روایت های گمراه کننده اربابانش را در فتنه قبایلی گیر انداخت که با مشکل توانستند فرار کنند.  
 
نقش خلیلزاد در مذاکرات موسوم به توافقنامه دوحه که منجر به فرار امریکا و تسلیمی افغانستان به تروریستان شد غیرقابل انکار است.
واقعیت اینست که بسیاری سیاستمداران و جنرالان امریکایی بارها در چند سال اخیر به شکست و فرار بزدلانه امریکا در افغانستان از دست چند تروریست ساخت خودش و پاکستان اعتراف کرده اند
ترامپ که خودش سنگ بنای تسلیمی و فرار از افغانستان را در "فرارنامه ننگین تاریخ" در دوحه که توسط خلیلزاد امضا شد و ترامپ آنرا بحیث افتخار و دستآورد اداره اش می شمرد، فرار امریکا در تحت رهبری بایدن را"شرم تاریخی " می نامد. اما هیچ رهبری در امریکا و جهان غرب نقش تبهکارانه تکنوکراتهای دست پرورده غرب نظیر خلیلزاد، غنی و کرزی را زیر سئوال نمی برند.
 
حالا به نظر می رسد که خلیلزاد این مار آستین زیرک کاخ سفید که بسیار خوب با قدرت و ضعف شخصیت خودشیفته ترامپ آشنایی دارد بار دیگر بازی احمق سازی  رهبران کاخ سفید را در زمین افغانستان مدیریت کند.
 ****

یکی از مهارت های شیطانی خلیلزاد شخصیت سازی و عاشق سازی رهبران کاخ سفید با شخصیت های دوست داشتنی مورد نظرش است. در سالهای 80 این پیوند را میان ریگان و حقانی و مولوی خالص و دیگر جهادی ها نمود و برای آنها ثروت و قدرت در جهاد علیه شوروی ها خلق کرد و برعکس شخصیت کشی و تخریب شخصیت های دیگر جهادی نمود. در سالهای ن90 میان ملاعمر و کاخ سفید روابط گرم برقرار نمود و در سالهای پس از سقوط امارت طالبان از کرزی بی نام و نشان شخصیت و رهبر شناخته شده جهانی ساخت.
 
او در جریان مذاکرات دوحه ترامپ را عاشق ملا برادر معروف به عبدول ساخت. این عاشقی را بارها از زبان ترامپ شنیده شده که " عبدل یک شخصیت جذاب، سرسخت و دوست داشتنی" است و قرار بود به دعوت ترامپ با او در کاخ سفید از نزدیک ملاقات کند. حالا هم امکان آن می رود که خلیلزاد فراتر از تعامل و روابط دپلماتیک یک پیوند عاشقانه میان ملا متوکل و شاید هم میان ملا غیبت الله که رویش را به هیچکس نشان نمی دهد به ترامپ نشان خواهد داد، برقرار کند.
 ****

 
خلیلزاد چی می خواهد؟
 
خلیلزاد پس از سقوط جمهوریت امریکایی بحیث لابیست سرشناس طالبان در مجامع بین المللی نقش بازی کرد از هر جنایت و وحشت طالبان از زن ستیزی تا محروم ساختن دختران از تحصیل، تجاوز به جان و مال و ناموس مردم و از کوچاندن اجباری و تحقیر و توهین مردم بومی افغانستان بخاطر زبان، قومیت و محل زیست از موضع طالبان دفاع نموده است و جامعه جهانی را تشویق نمود که با طالبان روابط گرم برقرار کنند و امارت طالبان را برسمیت بشناسند.
 
همچنین او در محافل بین المللی به منظور بی ارزش جلوه دادن مقاومت زنان افغانستان و توطئه علیه مقاومت ملی افغانستان بخاطر رفتار ظالمانه و ضد بشری طالبان تلاش نموده است. افزون بر آن خلیلزاد و همفکران او در سه سال اخیر به طالبان مشورت و راهنمایی داده و در تماس مستقیم و غیرمستقیم بوده است. اما در هیچ یکی از مشورت ها و راهنمایی ها رفع سیاست های زن ستیزانه طالبان مطرح نبوده است.
 ****

خلیلزادیزم چیست؟
خلیلزادیزم بحیث یک باور و راهکار قدرت از طریق شیادیزم و فریبکاری، وحشت آفرینی و جنایت و خیانت و غلامی به قدرت های خارجی است که بدترین نقش در تباهی افغانستان و تشویق تروریزم بین المللی و خشونت داشته است. مطابق به اندیشه خلیلزادیزم، جهان از جهالت و وحشت می ترسند و باج می پردازند.
تصادفی نیست که مطابق به سناریوی خلیلزاد طالبان در مذاکرات دوحه کوچکترین عقب نشینی از خشونت نکردند و برعکس با تشدید خشونت ها امتیازات بزرگ تا تسلیمی افغانستان بدست آوردند. در سه سال گذشته هم با مشورت خلیلزاد طالبان زیر هیچ فشار بین المللی نرفتند و از خواستهای نامشروع شان کوچکترین عقب نشینی در همه موارد از حقوق زنان و تحصیل دختران و تا حقوق اقوام نکردند.
 
هر قدر جامعه جهانی فشار زیاد آورد طالبان بیشتر خشونت گرا و امتیاز طلب تر شدند. این کارت بازی محصول افکار خلیلزادیزم است. آزادی گروگان امریکایی از چنگال طالبان با پادرمیانی خلیلزاد و گرفتن کریدت به خلیلزاد و یک استراتیژی معامله با ترامپ و باز کردن دریچه روابط گرم میان طالبان و امریکا در محوریت بازی خلیلزاد است.
 
اینکه ترامپ این بار با طالبان چه معامله هایی خواهد نمود، منتظر زمان می مانیم. اما به باور من خلیلزاد فرصت طلایی دیگر برای قدرتنمایی و شهرت  در راستای اهداف شومش بدست آورده است.
 
اهداف خلیلزاد این ها می تواند باشد:
۱) تحکیم پایه های وحشت امارت طالبان از طریق برسمیت شناختن آنها توسط امریکا و متعاقبا سازمان ملل و جهان. همچنین چرخاندن ماشین جهالت و وحشت و زن ستیزی طالبان از طریق سرازیر شدن پول های سرشار غرب.
 
۲) جلوگیری از قدرت گیری مقاومت ضد طالبان در افغانستان. خلیلزاد در شخصیت کشی، مقاومت کشی و مردم کشی تجارب و هنر زیاد از طریق روایت سازی ها و دروغبافی ها و نفاق افگنی ها و ترورهای هدفمند دارد. او هرگز تحمل نمی کند مقاومت ملی ضد طالبان بار دیگر پایه های وحشت طالبان را سست کند و با هر نوع توطئه و ترورهای هدفمند آنرا خنثی می نماید. این وابسته به زیرکی و خردمندی مقاومتگران دارد. با توجه به تجارب و درس های گذشته و کارنامه های خلیلزاد و همدستان او که چگونه با این شیادان تبهکار مقابله کنند.
 
۳) بی ثبات سازی ایران از طریق افغانستان مطابق به سیاست فشار حد اکثری ترامپ و اسراییل. شاید این یک برنامه مناسب برای ترامپ و اسراییل باشد که مدیریت آنرا خلیلزاد و همدستان تبهکار او بدست بگیرند و در بدل آن امتیازات گسترده مالی، نظامی و سیاسی بدست بیاورند. شخصیت تبهکارانه خلیلزاد در جنگ و خشونت و تبهکاری و شیطنت در چهار دهه گذشته از سالهای 80 شکل گرفته است. او مرگ خود را در صلح و آرامش می بیند. او در چهار دهه اخیر در نهادهای امریکایی در شعبه ایران و افغانستان بخاطر دانش زبان فارسی هم بحیث ترجمان و هم بحیث مشاور کار نموده است.
 
۴) بی ثبات سازی پاکستان از طریق تبدیل افغانستان به پایگاه ضد پاکستان، تقویت جنبش کلاه سرخکان معروف به جنبش تحفظ، حمایت  تسلیحاتی و مالی از  طالبان پاکستانی در مناطق قبایلی و حمایت از جنبش بلوچ‌ها. افزون برآن آزادسازی عمران خان از زندان در راستای تعمیق اختلافات سیاسی در پاکستان است. آیا بی ثبات سازی پاکستان اتمی مورد حمایت امریکا است و یا نه و یا اهداف ویرانگرانه خلیلزاد و همفکران قبایلی او است، ما تا هنوز نمی دانیم.
 
واقعیت اینست که رهبری واقعی طالبان خلیلزاد است. طالبان بیش از همه قدرت شان را مدیون خلیلزاد می دانند و طالبان مطابق به سناریوی خلیلزاد بدون هیچ مزاحمت صاحب قدرت خداداد شدند. خلیلزاد در واقع نماینده و سخنگوی طالبان در اداره ترامپ و جامعه جهانیست.
 
خلیلزاد این سادیست خون آشام تا زنده است دست از سر مردم افغانستان نخواهد کشید. از هر دروازه که او را بیرون انداختند، او از پنجره وارد بازی سرنوشت مردم افغانستان شد. با توطئه ها و ترورها و نفاق افگنی هایش فرصت طلایی نظام سازی، ثبات و وحدت اجتماعی و قومی افغانستان را فدای خواستهای اهریمنی جهالت پرستی و وحشت طالبان نمود.
 
اینکه خلیلزد و پیروان او با استفاده از قدرت ترامپ چه بلایی بر سر افغانستان بیاورند، قابل تردید نیست، اما مهم اینست که دیگران تماشاچی دور جدید قدرتنمایی های خلیلزادها می مانند و یا در میدان نبرد دیپلماسی و سیاست و هم مقاومت مسلحانه به مصاف خلیلزاد ها و لشکر وحشت شان می روند!

 

 

 

پاکستان و سرمایۀ استراتژیک حقانی ها

نورزاد : این تحلیل را مختص این مسئله  می سازم که چرا حقانی آن فردی نیست که ما تصور می کنیم؟ و اینکه تصور ات خوش بینانه شکل گرفته نسبت به وی ، چگونه تحلیل ها را در ورای حوادث اتفاقیه آینده در افغانستان، منحرف ساخته و در مسیر اشتباه قرار می دهد
خلیفه حقانی در بر آورد های پاکستان و برنامه های فرامنطقه، گزینۀ بی بدیلی است. حقانی ها از مدت زیادی در خدمت منافع پاکستان بوده اند و با برنامه های امریکا، همنوا حرکت کرده اند. این به این معنی نیست که سایر شاخه های طالبان، مستثنی از این قاعده هستند. نه؛ همه ی طالبان و سایر گروه های سیاسی و جهادی که در جریان بیش از چهار دهه در افغانستان به منصه حضور سیاسی رسیدند، در خدمت اهداف و منافع استعماری بوده اند.  پس به این حساب، هیچ استثنای وجود ندارد.
حقانی یک عامل برانداز و تخریب کننده در نظام طالبانی نیست تا حاکمیت هیبت الله را به سمت سقوط و فروپاشی، سوق دهد؛  بل برخلاف تصور عام، حقانی یک بدیل رهبری آماده برای مرحلۀ بعد از هیبت الله است. چون بلاخره، بازی با پرونده ی کد هیبت الله، مختومه می شود. بنا داشتن یک بدیل بالفعل، برای پروژه طالبان، ضرورت است. این موضوع، برخلاف برداشت های خوش بینانه ی ما است که تصور می کنیم، حقانی نظام هیبت الله را سقوط می دهد و خود  منحیث بدیلی همانند الجولانی به صحنه می آید. نخیر. حقانی بازمانده ی یک تفکر به شدت قوم گرایانه ای مملو از تعصب است و هیچ نیتی برای بر اندازی رژیم تک قومی طالبان ندارد. البته که اختلافات میان شاخه های اقوام پشتون همانند درانی ها و غلزی ها و تضاد های ذات البینی میان طالبان، یک مسئلۀ جدا است که جای بحث جداگانه دارد و بیشتر ناشی از تضاد منافع در عرصه تقسیم قدرت و ثروت می باشد.
واضح ترین تعریف ازحقانی این است که وی یک عامل مهم استخباراتی است.  وی اعتبار ویژه ی در نزد گردانندگان پروژه خونین در افغانستان دارد و در بند بازی های استخباراتی، بزرگ شده است. خانواده وی، برای سالیان متمادی در داربست بازی خونین و خطرناک استخباراتی، خوب درخشیده اند. حتی از زمان جهاد،  حکومت مجاهدین، مقاومت اول، حضور بیست ساله امریکا و حاکمیت دوم طالبان، حقانی ها در یک مهره چینی مشخص در دایره منافع امریکا از طریق پاکستان و کشور های عربی، فعالیت دارند.
 
برعلاوه، حقانی مجرای است برای حفظ نفوذ پاکستان و فضای مبتنی بر دست اندازی رقبای پاکستان به شمول هند، ایران و آسیای مرکزی در افغانستان. این عامل باعث می شود تا بازی با کارت حقانی ها، خیلی ها پخته و سنجیده شده، صورت گیرد.
باید اذعان شود که حقانی دیواری است میان اتحاد خطرناک پشتونی در دوطرف خط دیورند تا پاکستان را از تجزیه حتمی و مبتنی بر شرایط، نجات دهد. همچنان خط حایلی است میان اتحاد بلوچ ها که در ایران و افغانستان، قرار دارند و می توانند به عنوان خطری در آینده برای حاکمیت پاکستان، محسوب شوند.
حقانی سرمایه استراتژیک پاکستان برای نفوذ در افغانستان، حفظ توازن در بازی های بزرگ در محور افغانستان، بازی با کارت  داعش در این کشور، مقابله با مطالبات بلند پروازانه و دور از واقعیت  پشتون های درانی در امتداد تفکر ایجاد پشتونستان بزرگ است. همچنان، حقانی ها گاو شیری برای برنامه های تخریب کن اعراب در افغانستان مبنی بر سرمایه گذاری روی پروژه های افراط گرایانه و مجرای برای تجارت غیرقانونی اسلحه از افغانستان، مواد مخدر و پناه دادن به گروه های ضد امنیت در منطقه، حساب می شوند. این تاثیر گذاری حقانی ها، به شدت به تحکیم جایگاه این شبکه و رهبران آن، کمک کرده است.
به تعبیری، حقانی ها مانعی ای است در برابر هند، ایران و آسیای مرکزی که جز پاکستان؛ از دیگری نماینده گی نمی کند. حتی مرگ خلیل حقانی، وزیر مهاجرین طالبان، در نتیجه ارتباطات وسیع وی با چینی ها، اتفاق افتاد. اتفاقی که نزدیک بود، پروژه مختل سازی امنیت در امتداد مرز های چین و آسیای مرکزی را با موانع جدی ای، مواجه سازد. شایع است که وی اطلاعات مهم و قابل ارزش مبنی بر موقعیت، اردوگاه ها و تعداد فرماندهان و نفرات ایغور ها را به چینی ها در بدل پول می فروخت.
این کار در واقع، تصادم بسیار وحشتناکی بود میان منافع و اهداف پاکستان و فرامنطقه با منطقه. چنین انحرافی از تعهدات حقانی ها با پاکستان و فرامنطقه، در حکم خودکشی بود که خلیل حقانی، هزینۀ آن را پرداخت. به هرصورت، سراج الدین حقانی، به مراتب، هوشمندانه تر و در تحت مدیریت کامل پاکستان، عمل می کند.
حقانی در حکم یک سرمایه استراتیژیک در خدمت  منابع فرامنطقه وپاکستان است. پس به هیچ وجه، امکان ندارد که حرکت احمقانه ی را انجام دهد که قاعده بازی را تغییر دهد. یعنی پروژه حقانی ها که ممدی برای بستر سازی به داعش خراسان در افغانستان خواهد بود، به طور کامل و با دقت بیشتر، تحت مدیریت پاکستان است و پاکستان از موفقیت آن به حامیان این برنامه خطرناک امنیتی، اطمینان داده است. بنا سرمایه های استراتیژیکی همانند حقانی ها، هیچگاه خلاف قاعده بازی صاحبان خود عمل نمی کنند. بازی ساختگی برخورد و ایجاد تنش ها میان طالبان و پاکستان، به هیچ وجه، شامل حال حقانی ها، نمی شود. این مسئله به شکل بنیادی جدا است که در تحلیل های بعدی به آن، خواهم پرداخت.

 

دوگانه قندهار – خوست و جنگ قدرت؛ آینده حاکمیت طالبان چه می‌شود؟

پاسخ به اینکه به طور مشخص آینده حکومت طالبان چه خواهد شد در شرایط کنونی هنوز سخت و دشوار است. در حالی که هیچ ابزار فشار فوری و سریعی برای پایان دادن به قدرت این گروه در افغانستان وجود ندارد و تجربه افغانستان نشان داده است که تغییر حکومت ها هرچند عوامل پنهان خارجی در آن دخیل بوده، اما این عملکرد خود دولت ها و نزاع جریان‌های سیاسی افغانستان بوده که سقوط و یا پایان حکومت‌ها را رقم زده، این بار نیز شاید خود طالبان به واسطه اختلافات درون گروهی زمینه فروپاشی و یا هم سست شدن پایه های نظام خود را فراهم کند.

سمیرا محمدی   :‌ در حالی که روایت ها از چندین ماه بدینسو از وجود اختلافات میان مقام های ارشد طالبان به ویژه سراج الدین حقانی و هبت الله آخوندزاده بالا گرفته است، روز گذشته روزنامه هندی ایندیا گزارش داد که حقانی از مقام وزارت کشور حکومت طالبان استعفاد داده است؛ گزارشی که تاکنون به طور رسمی از سوی طالبان تکذیب نشده هرچند منابع نزدیک به سراج الدین این خبر را تکذیب و رد کرده و همزمان دست به انتشار تصاویری از حقانی در شبکه‌های اجتماعی و بازنشر سخنانی از او زده‌اند.

این رسانه هندی در حالی این گزارش را منتشر کرد که سراج الدین حقانی پس از یک غیبت طولانی و درست پس از آنکه قندهار میزبان نشستی امنیتی به رهبری ملایعقوب مجاهد بود، تصاویری از خود از ولایت خوست پایگاه و خاستگاه سنتی شبکه حقانی منتشر کرد. همچنین حقانی در حالی از غایبان این نشست بود که ابراهیم صدر از فرماندهان برجسته طالبان و معاون وزارت کشور حکومت طالبان در این نشست حضور داشت. حضور او به باور برخی ناظران شاید دلیلی بر کاهش جایگاه حقانی باشد.

از سوی دیگر، مایکل سمپل؛ تحلیلگر برجسته مسائل افغانستان که بر مسائل طالبان تمرکز دارد به تازگی در جریان یک مصاحبه می گوید که اختلافات اخیر طالبان از زمان تاسیس این جنبش تاکنون بی سابقه بوده است. او همچنین افزوده است که حقانی به دنبال آن است تا فرماندهان طالبان را در سراسر افغانستان با خود هم مسیر کند.

اما شرایط این روزهای افغانستان بیشتر از هر زمان دیگری این پرسش را خلق کرده که آینده حکومت دوم طالبان چه خواهد شد؛ جنگی درون گروهی رخ خواهد داد یا اختلافات سیاسی در سطح گریز و استعفا باقی خواهد ماند؟

هبت‌الله دلگرم به پشتوانه ایدئولوژیک و سراج امیدوار به حمایت خارجی؟

طالبان را تا قبل از آنکه قدرت را مجددا در آگوست ۲۰۲۱ به دست بگیرند، بیشتر به عنوان جنبشی یکدست و یکپارچه می شناختند؛ اما این یکپارچگی با کنترل قدرت در افغانستان شکننده شد و نارضایتی بر سر تقسیم قدرت دامن رهبران این گروه را گرفت. در این بین، هبت‌الله آخوندزاده در این مدت کوشیده توامان به تقویت چهره سیاسی و کاریزمای ایدئولوژیک خود بپردازد. چنانچه او ضمن تحکیم جایگاه سیاسی خود با مکانیزم‌هایی چون عزل‌ونصب‌های دولتی و گماشتن افراد نزدیک به خود در مقام‌های دولتی، صدور فرامین و احکام و انحصار تصمیم‌گیری تمام سیاست‌ها به قندهار و تخصیص بودجه‌های کلان با تقویت گزاره «اطاعت از امیر» که یک اصل بنیادین در میان طالبان و شاید حتی قوام‌بخش این جنبش بوده و با ارائه تصویری مقدس‌گونه از خود مشابه آنچه بنیانگذار طالبان، ملا عمر از خود برجای گذاشته به تقویت و تحکیم نفوذ خویش بپردازد.

اما در آن طرف، سراج‌الدین حقانی که برخلاف رهبر طالبان چنین جایگاهی ندارد و بیشتر رهبر شبکه حقانی است و در حالی که میان فرماندهان طالبان بی‌اعتمادی به یکدیگر نیز وجود دارد، در تلاش بوده تا در صحنه کنونی جنگ بر سر قدرت با ارائه تصویری خیرخواهانه و عملگرایانه درست هنگامی که جهان از سیاست‌های سفت و سخت هبت‌الله خسته و حتی گزینه محکومیت او در مجامع بین‌المللی بر سر زبان‌ها افتاده، به دنبال حمایت جهانی از خود برآید.

باید گفت زمانی که سراج الدین حقانی پس از بازگشت طالبان به قدرت در میانه تحریم های سازمان ملل و ممنوعیت سفر برای نخستین‌بار به امارات متحده عربی با کمترین مانع سفر کرد، نشان دهنده حمایت جهانی و یا مشروعیت بخشیدن به سراج در برابر رهبر قندهارنشین طالبان است که تاکنون نه تنها روی خوش به جهان نشان نداده، بلکه در روندی سختگیرانه مسیر تعامل با جهان را نیز بسته است.

ادامه سفرهای سراج به امارات در حالی که گزارش ها می گویند او بر سر موضوعاتی چون زنان، سیاست خارجی و تعامل با جهان و مساله حکمرانی با آخوندازده اختلاف دارد حکایت از آن دارد که جهان چراغ سبز خود را از همان سفر به سراج نشان داده است.

از سوی دیگر، ورود امارات متحده عربی به بازی قدرت درست در هنگامی که تا پیش از شدت گرفتن این اختلافات به نظر می رسید تنها قطر بود که نقشی بلندپروازانه در افغانستان تحت حاکمیت طالبان بازی می کند نشان می دهد که در صورت وجود اختلافات، جبهه بندی منطقه ای و طبیعتاً جهانی نیز احتمالا به شکلی پنهانی به این دعوا کشیده شود.

آینده چه خواهد شد؟

پرسش همچنان این است که آینده چه خواهد شد؟ چندین سناریو محتمل است.

نخستین سناریو وقوع کودتا و یک جنگ داخلی است؛ اما باید گفت وقوع کودتایی داخلی در شرایط کنونی، خطرناک و در عین حال غیرممکن است.

وقوع این سناریو طبیعتاً با مجازات کودتاچیان، فروپاشی طالبان و خونخواهی را در این گروه برجسته خواهد کرد. از سوی دیگر، کودتا نیازمند اجماعی جدی و مهم میان جریان‌های مخالف و همکاری گروه‌های برجسته مهم سیاسی و به ویژه نظامی است؛ اما شرایط کنونی طالبان و بی‌اعتمادی میان افراد این گروه وقوع این سناریو را کمرنگ کرده است.

سناریوی دوم، تغییر رهبری از روشی غیر از جنگ است. در گام دوم تغییر هبت‌الله همان‌قدر سخت و پیچیده است که تعیین بدیل و جانشین او نیز دشوار خواهد بود. گروه‌های مخالف حاضر از شبکه حقانی تا ملا یعقوب و برادر و استانکزی به نظر می‌رسد هیچ‌یک اعتماد کامل به یکدیگر را ندارند در حالی که پایگاه آنها نیز چنان قوی نیست که بتوانند بر دیگری غالب شوند. در این شرایط احتمالا تصمیم‌گیری شورایی از سوی مخالفان پیشنهاد شود؛ اما مهم این است که آیا ملا هبت الله آخوندزاده تن به پذیرش این پیشنهاد خواهد داد؟

سناریوی دیگر این است که طالبان به این درک رسیده‌اند که برای عبور از چالش‌ها همچنان در منطقه خطر هستند و پایه‌های حکومت آنها مستحکم نشده است و هر لغزشی به بهای از دست رفتن حکومت آنها تمام خواهد شد. پس به رقابت خود ادامه خواهند داد؛ اما نه با گزینه نظامی و براندازی نظام.

در نهایت باید گفت که پاسخ به اینکه به طور مشخص آینده حکومت طالبان چه خواهد شد در شرایط کنونی هنوز سخت و دشوار است. در حالی که هیچ ابزار فشار فوری و سریعی برای پایان دادن به قدرت این گروه در افغانستان وجود ندارد و تجربه افغانستان نشان داده است که تغییر حکومت ها هرچند عوامل پنهان خارجی در آن دخیل بوده، اما این عملکرد خود دولت ها و نزاع جریان‌های سیاسی افغانستان بوده که سقوط و یا پایان حکومت‌ها را رقم زده، این بار نیز شاید خود طالبان به واسطه اختلافات درون گروهی زمینه فروپاشی خود را فراهم کند.

طبیعتا بالاگرفتن این اختلافات با درنظر گرفتن این مساله که گزینه نظامی میان طالبان، امکان وقوع بسیار کمی دارد و جنگ قدرت همچنان تداوم خواهد یافت، اما باید توجه داشت که این روند منجر به تقویت تحرکات داعش، بهره گیری کشورهایی چون پاکستان از فضای به وجود آمده برای نیل به خواسته های خود خواهد شد که حکومت طالبان را در برابر هر نوع آسیب، شکننده تر و افغانستان را وارد دور دیگری از بی‌ثباتی خواهد کرد.

 

امارت اسلامی افغانستان سیاست‌های خود را با آمریکا هماهنگ می‌کند / بازی دوگانه طالبان با کشورهای پیرامونی

پژوهشگر و استاد دانشگاه افغانستانی ساکن کابل با اشاره به اینکه رهبران طالبان استفاده از هر ابزار و معامله‌ای را برای حفظ و بقای خود مجاز می‌دانند، تاکید کرد: امارت اسلامی سیاست‌های خود را به طور کامل با آمریکا هماهنگ می‌کند و فلسفه وجودی طالبان ایجاد چالش‌های جدی برای کشورهای همسایه از جمله ایران است.

به گزارش ایسکانیوز، حدود 4 سال از تشکیل امارت اسلامی افغانستان می‌گذرد. آمریکایی‌ها که با وعده‌های جذاب وارد افغانستان شده بودند، پس از 20 سال اشغال این کشور قدرت را به تقدیم طالبان کرده و امارت اسلامی دوم افغانستان تشکیل شد. طالبان در روزهای ابتدایی تشکیل امارت اسلامی تحت فشار افکار عمومی بین المللی و برخی بازیگران جهانی و منطقه‌ای، وعده‌هایی در خصوص تشکیل حکومت فراگیر با حضور تمام طیف‌های سیاسی و اقوام این کشور داد.

با گذشت زمان و ظهور تحولات جدید جهانی مسئله افغانستان نزد افکار عمومی به فراموشی سپرده شده و طالبان نیز که نه در عرصه داخلی رقیبی برای خود داشت و نه فشار بین المللی را علیه حکومتش حس می‌کرد، به حکمرانی به روش خود ادامه داد. در حوزه داخلی به نظر نمی‌رسد بهبود چندانی در اوضاع زندگی افغان‌ها در این چند سال ایجاد شده باشد و در سطح بین المللی نیز چالش‌ها به قوت خود باقی ماند. اما رهبران اسلامی با تجربه‌ای که در این چند سال کسب کرده بودند، یک بازی دوگانه با کشورهای پیرامونی خود آغاز کردند.

کشور ایران به عنوان یکی از مهمترین همسایه‌های افغانستان با برخورداری از مرز طولانی زمینی با امارت اسلامی از همان روزهای ابتدایی با چالش‌های جدی روبرو شد اما تصمیم نظام این بود که با حسن نیت تحولات این کشور را رصد کرده و نهایت همکاری را با امارت اسلامی داشته باشد. در طرف مقابل اما طالبان هر روز یک چالش جدید برای ایران ایجاد می‌کرد؛ از درگیری‌های مرزی گرفته تا مسئله حقابه ایران که هنوز تکلیف آن مشخص نشده است.

طالبان در سطح بین المللی نیز در سال‌های ابتدایی تلاش زیادی برای به رسمیت شناخته شدن امارت اسلامی افغانستان توسط سایر کشورها انجام می‌داد و یکی از دغدغه‌های بزرگان طالبان همین بود اما گویا دیگر این مسئله اهمیتی برای آنان ندارد و ترجیح می‌دهند به همین شکل به حکومت خود ادامه دهند. سرویس بین الملل ایسکانیوز در گفتگو با یک استاد دانشگاه و پژوهشگر مسائل بین الملل افغانستانی که به دلایل امنیتی به نام او اشاره نخواهد شد، سوالاتی پیرامون نحوه حکمرانی طالبان پس از تشکیل امارت اسلامی مطرح کرد.

وی در خصوص شرایط کشور افغانستان در حدود 4 اخیر و میزان رضایت شهروندان افغانستانی از امارت اسلامی گفت: اوضاع از نظر امنیتی رضایت بخش است، از نظر فساد اداری کمی شرایط بهتر و جریان کار اداری سریع شده اما به طور کلی سرقت بسیار وسیع است و مافیا نیز وجود دارد. وی افزود: وضعیت اقتصادی مردم را رنج می‌دهد؛ اقتصاد کوچک شده و اکثر مردم از دایره فعالیت اقتصادی خارج شده و شکایت عمومی بالا است.

به اعتقاد این استاد افغانستانی، از نظر سیاسی نارضایتی عمومی بسیار بالاست و سایر اقدام حتی پشتوانه‌های غیر قندهاری در حاشیه هستند. وی با تاکید بر اینکه طالبان هیچ گونه تلاشی برای تشکیل یک حکومت فراگیر با حضور همه طیف‌های فکری و مذهبی انجام نمی‌دهد، تصریح کرد: به غیر از افرادی که در جنگ با طالبان همراه بوده‌اند، به سایر افراد و گروه‌ها اجازه مشارکت داده نمی‌شود و با گذشت زمان، نیروهای متخصص سابق را از ادارات اخراج می‌کنند؛ به طور مثال، شیعیان را به طور رسمی از برخی ادارات از جمله وزارت عدلیه، آموزش و ... اخراج کرده‌اند.

استاد روابط بین الملل افغانستانی در پاسخ به این سوال که به نظر می‌رسد تلاش امارت اسلامی برای به رسمیت شناخته شدن کاهش یافته، اظهار کرد: طالبان در خصوص تعامل با غرب به خصوص آمریکا و امتیاز گیری از کشورهای منطقه به این نتیجه رسیده که می‌توانند با همین وضعیت موجود به حکومت خود ادامه دهد. وی افزود: آمریکا برای برخی اهداف منطقه‌ای خود حکومت طالبان را ایجاد کرده و سرنوشت مردم این کشور نه برای طالبان اهمیتی دارد و نه آمریکا.

این استاد افغانستانی در مورد چالش‌های بین جمهوری اسلامی ایران با امارت اسلامی از جمله مسئله حقابه و عدم تمایل طالبان برای حل این مسائل گفت: فلسفه وجودی طالبان ایجاد چالش‌های بسیار جدی برای کشورهای همسایه از جمله ایران است. به اعتقاد وی، اکنون ایران هم متوجه این تهدید شده و دلیل اخراج برخی مهاجرین افغانستانی بیشتر امنیتی است تا اقتصادی و ایران باید این مسئله را کاملا جدی بگیرد.

پژوهشگر مسائل بین الملل با بیان اینکه طالبان تا کنون با دو پهلو بازی کردن هم از غرب امتیاز گرفته و هم از شرق، تاکید کرد: طالبان در نهایت با غربی‌ها و آمریکا همکاری خواهد کرد؛ زیرا آمریکا منابع مالی بیشتری می‌تواند در اختیار امارت اسلامی قرار دهد و زمینه رسمیت آن را فراهم کند. به گفته وی، تفکرات رهبران امارت اسلامی به لحاظ سنتی تغییری نداشته و اساسا آنها حق انتخابی برای مردم افغانستان قائل نیستند و به همین دلیل انتخابات را بی‌معنا می‌دانند.

از نظر این استاد دانشگاه، رهبران طالبان معتقدند برای حفظ و بقای خود مجاز هستند از هرگونه ابزار و معامله‌ای استفاده کنند و به همین دلیل همزمان هم با غرب و هم با شرق معامله می‌کنند. وی افزود: رهبران امارت اسلامی در هماهنگی کامل با آمریکا هستند و به دلیل تجربیات قبلی خود این بار می‌خواهند رضایت آمریکا را جلب و منابع مالی خود را از این طریق تامین کنند.

 

 

 

 



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت