بخش اول و دوم و سوم میزگرد
تخصصی گروه پژوهش ایرنا،
با عنوان «آینده سوریه و پیامدهای منطقهی تحولات سوریه» منتشر شد.
در بخش اول این
میزگرد تاکید شد: حمله نظامی گروههای داخلی و خارجی مخالف نظام اسد که منجر به
سقوط وی شد، در بستر نظام سیاسی- اقتصادی صورت گرفت که از درون پوسیده بود و فاصله
زیاد دولت- ملت هم مانند کاتالیزور عمل کرد. بنابراین اقدام نظامی فقط میخ آخر بر
این سیستم از درون پاشیده بود.
کارشناسان شرکت کننده در بخش
دوم این
نشست تخصصی با بیان اینکه «آینده سوریه همچنان در گرو بازیهای پیچیده قدرتهای
منطقهای و بینالمللی است؛ از ترکیه و قطر گرفته تا رژیم صهیونیستی و آمریکا»؛ به
پرسشهای مختلف در این زمینه و این پرسش که آیا این کشور به ثبات خواهد رسید یا
قربانی تضاد منافع بازیگران میشود؟ پاسخ دادند.
در بخش
سوم این
نشست هم کارشناسان تاکید کردند: سوریه، چه با بشار اسد و چه بدون او، برای ایران
مهم است. منافع استراتژیک ما در لبنان و سوریه به یکدیگر وابستهاند و بیثباتی در
سوریه به طور مستقیم بر این منافع تأثیر میگذارد. باید از تحولات سوریه درس
بگیریم و در این مسیر هوشمندانه عمل کنیم و برای تغییرات برنامه داشته باشیم.
در بخش
چهارم و پایانی این
میزگرد «جاوید
قربان اوغلی» کارشناس ارشد وزارت امورخارجه و سفیر اسبق ایران در آفریقای جنوبی،
«محمد ایرانی» دیپلمات باسابقه وزارت امور خارجه و سفیر پیشین ایران در کویت و
«علیرضا مجیدی» کارشناس ارشد و پژوهشگر حوزه آسیای عربی و غرب آسیا در مورد «آینده
روابط روسیه و سوریه و تاثیر تحولات سوریه بر محور مقاومت»،
به اظهار نظر پرداختند.
آمریکا منافع اقتصادی در سوریه را رها نمیکند
ایرنا: آمریکا و اروپا و روسیه تاکنون نقش مهمی در سوریه داشتهاند و سوریه بخش
مهمی از سیاست خارجی هر خاورمیانهای و هر کدام از این کشورها بوده است. آیا این
کشورها قادر به بازیابی اهداف و قدرت خودشان در سوریه کنونی هستند؟ آمریکا، اروپا،
روسیه و ترکیه. منافع ترکیه را فرمودید اما بالاخص روسیه و آمریکا آیا میتوانند
اهداف خودشان را در شرایط فعلی در سوریه بازیابی کنند؟
ایرانی: راجع
به اهداف آمریکا اشاره کردم. آمریکا وضعیتش را نسبت به شرایطی که قبل از سقوط بشار
اسد داشت، به طور قطع بهتر تنظیم خواهد کرد . یعنی شرایط مناسبتری را برای حضور
بیشتر در سوریه میبیند و این هم از ترددهایشان مشخص است. بالاخره در دولت اسد
ممانعتهایی وجود داشت و اعتراضاتی هم میشد، اما اکنون اعتراض علیه حضور نیروهای
آمریکایی در سوریه وجود ندارد. تصور بنده این است که اوضاع به سمتی میرود که در
نهایت آمریکاییها شرایط را کنترل کنند، مانند عراق و یا آن چه که در کشورهای حاشیه
خلیج فارس اتفاق افتاده است.
آمریکا بالاخره در منطقه تعیین کننده است و اصلاً به نظر نمیآید که تصمیم داشته باشد، این عرصه را ترک کند و از اینجا به طرف شرق آسیا برود. واشنگتن بیشتر به دنبال منافعی است که گفته میشود در سواحل «بانیاس» سوریه و در مخازن بسیار زیادی از منابع فسیلی گاز کشف شده است. اینها در ادامه «راس ناقوره » لبنان است، حزب الله مانع بهرهبرداری اسرائیل از این منابع بود.
چنین وضعیتی را در بانیاس پیشبینی میکنند، زیرا آمریکاییها نگاهشان به
بهرهبرداری از منابع منطقه است، حضور خودشان را گستردهتر میکنند و این توانایی
را دارند که بتوانند کشورهای رقیب را با همدیگر در آنجا تا حدود زیادی هماهنگ کنند.
چرا روسیه کمتر از ایران آسیب دید؟
نکته بعد در مورد روسیه است. ببینید
روسیه بالاخره همراه با نظام اسد و جمهوری اسلامی ضربه خورد و خارج شد. البته
تبعاتی که متوجه روسیه شد با تبعاتی که متوجه ما شد به مراتب تفاوت داشت و این به
نظرم قابل بررسی است.
یعنی ما باید بررسی کنیم که چرا این اتفاق وقتی برای سوریه میافتد، روسیه کمتر از
ما آسیب میبیند. روسها همه حضورشان را در آنجا از دست ندادند. از نظر رسمی ما
هنوز سفارت خود را در دمشق بازگشایی نکردیم، اما سفارت روسیه برای یک ساعت هم بسته
نشد و یک نفر از نیروهایشان هم کم نشد و به طور رسمی اعلام کردند به فعالیتهای
دیپلماتیک در سوریه ادامه میدهیم.
دولت موجود هم در سوریه، آنها را به رسمیت شناخته و اکنون با یکدیگر کار میکنند.
چرا؟ مگر روسیه حضورش در آنجا از ایران گستردهتر، قدیمیتر و عمیقتر نبود؟ مگر
پایگاه نظامی نداشت؟ بشار را برده آن جا و پناه داده، اما یک صدا در سوریه
نمیشنوید که باید لانه جاسوسی تصرف بشه و شاه باید برگردد. چرا چنین چیزی را
نمیبینیم؟ برای ما این اتفاق افتاده است.
به نظر من این موضوع چهار دلیل دارد یعنی به چهار دلیل این اتفاق برای ما افتاد،
اما برای روسها نیافتاد و درعینحال روسها بازیگریشان هم از ما بهتر بود.
۱- اینکه
بالاخره آن جا زمینههای رشد طایفهگری میان شیعه و سنی، اقلیت علوی و اکثریت سنی،
آن هم از نوع سلفی قوی بود. اکنون میگویند ایرانیها شیعه بودند که آمدند اینجا.
در مورد روسیه چنین بحثی نیست. یعنی یک بحث، بحث طایفهگری است.
۲- یک
بحث، بحث قومیتی و موضوعات عمیق عربی - فارسی در سوریه است. میگفتند ایرانی است.
هیچ کس نمیآمد آغوش باز کند و ایرانیان را بپذیرد. مردم سوریه با ما رفیق نبودند،
این اواخر اگر خاطرتان باشد، در جریاناتی که وارد دمشق و حوزه اطراف دمشق شده
بودند، ایرانیها را گهگاهی میدزدیدند و اینها را تحویل طرف مقابل میدادند و از
خانوادههایشان دریافت غرامت میکردند. چه کسی؟ مثلا راننده تاکسی. بعد گفته بودند
زوار وقتی آنجا میروند، در شهر نگردند و در همان زینبیه بمانند و در شهرهای دیگر
نروند. روسها چنین وضعیتی نداشتند. پس این نظام عربی، قومیتی، عربی- فارسی.
۳- موضوع
سوم این که گاهی در آنجا روی زمین با مخالفین درگیر شدیم، در مقابله با تروریسم و
داعش، ما توانستیم تا حدود زیادی در آن جا کاری کنیم و اتفاقاً فضایی در آنجا
ایجاد شد برای این که ما بتوانیم کار مردمی انجام دهیم. اما از سال
۲۰۱۸
ما کمتر این روش را ادامه دادیم و در مقطعی به عنوان مقابله برای حمایت از بشار در
آنجا مطرح شدیم، نه در مقابله با داعش.
۴- مواضع
ما؛ اینکه اکنون حاضر نیستیم نشانههایی از همکاری با دولت جدید ارائه بدهیم. فقط
بلدیم تند برویم. روسها
چنین کاری نمیکنند، در صورتی که هم حضورشان از ما قدیمیتر بوده و هم این که
بشار اسد را در روسیه پناه دادند و در تمام عمق حکومت بشار اسد هم حضور داشتند.
بشار بدون موافقت روسها یک وزیر نمیتوانست جابهجا کند، اما برای ایران این گونه
نبود.
آینده روسیه در سوریه
اما آینده روابط روسیه و سوریه به کجا میرود؟ تاکنون هیچ اظهار نظر رسمی از طرف
حکومت موقت سوریه مبنی بر بستن و کم کردن پایگاههای روسیه در سوریه نشنیدهایم.
البته برخی گروهها گفتند. من فکر میکنم پشت قصه، بالاخره یک سری توافقاتی وجود
دارد که برمیگردد به زمانی که دولت بشار در حال سقوط بود. هشدارهایی که به بشار
دادهاند و او همکاری کرده و ارتش را تشویق کرده که به مخالفان بپیوندد. البته خبر
دقیقی نداریم ولی ظواهر نشان میدهد که روسیه در مقاومت نکردن ارتش سوریه نقش
داشته؛ یعنی به او گفته بودند که کار تمام شده است.
در نتیجه با توجه به روابط خوب و حسنهای که روسها با ترکیه دارند، اولویت روسیه
اصلا سوریه نیست، ولی اولویت ما مقاومت در سوریه بود. روسها درگیر اوکراین هستند.
البته برایشان مهم است که در سوریه هم جایگاه و پایگاهی داشته باشند، ولی اولویتشان
نیست و لذا اگر روند به سمتی برود که ترکیه در سوریه تعیین کننده باشد، بخشی از
پایگاههایشان حفظ خواهد شد. به ویژه پایگاه هواییشان که از ابتدا هم در طرطوس
بوده است. حتی در روزهای اول برخی از مردم سوریه به سمت این پایگاهها حرکت کردند
اما با هشدار روسها بازگشتند.
منافع اروپا در سوریه
اروپا، اساساً روسیه برایش خیلی مهم نیست. نقش آنچنانی در سوریه ندارد و تعیین
کننده نیست، نه این که برای اروپا مهم نباشد ولی تعیین کننده نیست. فقط فرانسه است
که به دلیل پیشینه تاریخی که در روابطش با سوریه داشته و بعد از اتفاقاتی که بعد از
جنگ جهانی اول افتاد و در جنگ جهانی دوم هم ادامه پیدا کرد، حضوری را به صورت دائم
در منطقه داشته، در لبنان داشته و در سوریه هم میخواهد برگردد و وضعیت خود را
اعاده کند.
فرانسه همانطور که در لبنان تلاش کرد که کاندیدای مورد نظرش را برای ریاست جمهوری،
سرکار بیاورد، در سوریه هم چنین نگاهی را دارد. به غیر از فرانسه که مایل است دخالت
داشته باشد، به نظر این موضوع برای اروپا زیاد اهمیت نداشته باشد.
به عبارت دیگر آن قدر که برای کشورهای همسایه و عربی و آمریکاییها اهمیت دارد،
اروپاییها زیاد حساس نیستند، مگر این که به هر حال در بحثهای عمومی به طور مثال
حقوق بشر، تروریسم و از همه مهمتر بحث مهاجرین است. تعداد بسیار زیادی از سوریها
به اروپا رفتهاند به ویژه در آلمان تعداد آنها نزدیک به
۵
تا
۶
میلیون مهاجر هستند. برای اروپا مهم است که رابطه را جوری تنظیم کند که مهاجران
دوباره به کشور خودشان برگردند. البته سوریه میتواند بازاری برای کالاهای اروپایی
باشد و حتما در بسیاری از تخصصهای ویژه از اروپاییها استفاده خواهند کرد.
جاوید قربان اوغلی:
نکته اول: به
نظر من نقش کشورهایی که نام بردید، وابسته به تحولاتی است که در
۲۰۲۵
شاهد خواهیم بود. به طور مشخص نتیجه جنگ اوکراین. این موضوع نه فقط در نقش روسیه در
سوریه، بلکه در جایگاه روسیه در جهان تعیین کننده خواهد بود.
نکته دوم: مساله
اسرائیل است. برخلاف این که ما اکنون اسرائیل را بازیگر عمده در سوریه میبینیم،
نکتهای که در موضوع تهدیدها آقای مجیدی اشاره کردند، باید دید اسرائیل تا کجا
میخواهد پیشروی کند. این رژیم نشان داده که هیچ خط قرمزی برایش وجود ندارد. حال
باید دید آیا ترامپ خواهد توانست حدی برای بلندپروازیهای نتانیاهو تعیین کند، یا
نه؟
نکته سوم: موضوع
بسیار مهم، خود ایران است. درست است که اکنون نقش ایران به عنوان بازیگر، قدری
کمرنگ شده، اما باید دید که آیا ایران در
۲۰۲۵
به سمت مصالحه با جهان در مسائل راهبردی پیش میرود؟
ما دو مساله بزرگ با غرب داریم، مساله هستهای و دیگری مساله خاورمیانه است. در
خاورمیانه باوجود این که همه میگویند ایران ضربات سنگینی خورده، ولی کسی نمیپذیرد
که ایران عقب نشینی کرده و میخواهد پرونده را به طور استراتژیک عوض کند. به نظر
من قبل از این که آنها در این تردید دچار بلندپروازیهای نگران کننده شوند، ایران
خود باید پیش قدم شود.
همیشه شکست تحقیر نیست؛ گاهی مقدمه درسآموزی و پیروزی است
نکته بسیار مهمی که آقای ایرانی هم به آن اشاره کردند این است که ما باید یک
بازتعریفی از راهبردهایمان در خاورمیانه داشته باشیم. به قول آقای مجیدی باید
واقعیتهای علی الارض را که اتفاق افتاده، بپذیریم.
به نظر بنده همیشه شکستها تحقیر نیست؛ بلکه مقدمه درسآموزی و پیروزی است. اگر این
وجه دوم را در نظر بگیریم، اتفاقاً برای ما راهبرد فرصتمحور خواهد بود، حتی با
اروپاییها.
درست گفته شد، براساس قرارداد «سایکس پیکو» اصلا شامات متعلق به فرانسه بود و فرانسه تعلق خاطر عجیبی نسبت به این کشور دارد و نمیخواهد آن را رها کند. اشاره کردیم که فرانسویها روی عنصر فرهنگ بسیار حساس هستند و فرهنگ شامات بیشتر متاثر از فرانسه بوده است. بنابراین فرصتی است که ما با اروپاییها خواهیم داشت ، حتی در آینده سوریه، نوع حمایتها و نوع همکاریهایی که باید انجام شود.
کته آخر: درباره روسیه که سرگرم جنگ در اوکراین است، باید یک یا دو نکته را در نظر بگیریم، آقای ایرانی گفتند که ترکیه برای روسیه مهمتر است، نمیدانم بر چه اساسی گفتند که ترکیه برای روسیه مهمتر است، شاید بهخاطر مساله لوله گازی که به اروپاییها میدهند. اما باید توجه کرد که روسیه یا اتحاد جماهیر شوروی بدون سوریه، عملاً یک کشور جهان سومی، در هارتلند جهان ( خاورمیانه) خواهد بود.
ایرنا: تغییر چهره سیاسی سوریه در وضعیت و شرایط گروههای مقاومت در منطقه چه تاثیری دارد؟
مجیدی: این موضوع فقط مرتبط با سوریه نیست. ما مسائلی داریم که چند مورد از آن را مثال میزنم. به طور مثال این که دیگر باور کردهایم باید وضعیتهای ژئوپلتیکی خود را به وضعیتهای ژئواکونومیک تبدیل کنیم. فهمیدیم که هرچقدر هم روی زمین و ژئوپولیتیک قوی باشیم، اقتصاد هم باید پیشبینی شود تا از آن زاویه ضربه نخوریم.
سیاست خارجی وقتی پایدار است که یک امر ملی باشد
برای مثال بازبینی دیگری که باید انجام شود این است که سیاست خارجی وقتی پایدار است
که یک امر ملی باشد. یعنی در کلان سیاستگذاری محور مقاومت، باید یک بازبینی شود و
این کار در حال انجام است.
فرض بگیرید اگر وضعیت سابق ادامه پیدا کند، مقاومت اسلامی لبنان، به جهت تجربه جنگی
خودش و اتفاقات و تغییراتی که در خود حزبالله لبنان از حیث حذف فیزیکی افراد رخ
داد، الان جناح سیاسیاش در مقایسه با جناح امنیتی و نظامی آن خیلی تقویت شده است.
جناح سیاسی که تقویت میشود، اساسا انعطاف پذیری بالا میرود، امکان حذفش هم خیلی
کم میشود، اما نقش آفرینی متفرط ، تک روی اش هم نسبت به اجماع و نسبت به فضای
داخلی خود لبنان، به حداقل ممکن میرسد.
در گذشته حزبالله متناسب با نقشی که در کل منطقه تعیین میشد، در پروندههای
مختلف، کاری به فضای داخلی لبنان نداشت و مثال معروفش هم همین سوریه بود که سیاست
لبنان بیطرفی و دور نگه داشتن خود از بحران بود، اما حزبالله رویکرد خودش را داشت.
مقاومت لبنان
این موضوع اکنون شاهد تغییرات اساسی خواهد بود زیرا علت داخلی پررنگی دارد و فقط
بحث سوریه نیست، اما از حیث تامین لجستیک، حزبالله دچار چالش میشود، هرچند نابود
نمیشود. زیرا
۹۰
درصد مرز سوریه و لبنان کوهستانی است. حتی حافظ اسد هم که خیلی مقتدر بود و به بیان
مخالفینش خیلی دیکتاتور بود، نمیتوانست مرزها را کنترل کند. بنابراین حزبالله به
طور قطع دچار چالش میشود، اما میماند.
مقاومت عراق
واقعیت این است که گروههای مقاومت عراق، در اساس، بیشتر کمک حال سوریه بودند و
سوریه یک باری روی دوششان بود، نه این که از سوریه برای تقویت خودشان استفاده
کنند. از این حیث اتفاقا به دلیل اینکه یک بار سنگین از روی دوششان برداشته شد،
وضعشان بهتر میشود، اما آن قضیه که گفتم ادراک افول قدرت ایران شکل گرفته، باعث
شده فشار خارجی و داخلی علیه مقاومت در داخل عراق بالا برود. این اثر مستقیم قضیه
سوریه نیست، اثر غیرمستقیم است.
مقاومت یمن
وضعیت یمن هم به علت فاصله جغرافیایی و حصاری که داشت، اساساً نسبتی با سوریه
نداشت. در سال
۲۰۲۱
یعنی سه سال قبل از سقوط اسد، بشار سفارت انصارالله را بست و آن را به منصور هادی
تحویل داد؛ اقدامی که در راستای بازگشت به جهان عرب و ارسال پیام تعامل جویی به
عربستان صورت گرفت. در واقع مقاومت یمن نه حضور نظامی و نه حضور دیپلماتیک در سوریه
داشت، بنابراین تحولات سوریه تغییری در وضعیت مقاومت یمن ایجاد نمیکند.
علل سقوط ۱۱ روزه؛ دولت اسد از درون پاشیده بود و حمله نظامی، تنها میخ آخر بود
کارشناسان حوزه غرب آسیا در میزگرد ایرنا تاکید کردند: حمله نظامی گروههای داخلی و خارجی مخالف نظام اسد که منجر به سقوط وی شد، در بستر نظام سیاسی- اقتصادی صورت گرفت که از درون پوسیده بود و فاصله زیاد دولت- ملت هم مانند کاتالیزور عمل کرد. بنابراین اقدام نظامی فقط میخ آخر بر این سیستم از درون پاشیده بود.
سوریه همواره در دهه های گذشته پایگاه و از محورهای اصلی حمایت از جریان مقاومت در
منطقه بوده و جایگاه مهمی در سیاست خارجی فعال منطقهای ایران داشته است. حضور
بلندمدت ایران در این کشور یک فرصت مهم و مزیت نسبی ایجاد شده در سیاست خارجی محسوب
شده است. اما اکنون، با توجه به تغییرات ایجاد شده پس از سقوط خاندان اسد در این
کشور، این موضوع شاهد تغییراتی بوده است. بررسی این موضوع که آیا در دل این چرخش
سیاسی چه فرصتهای جدیدی برای ایران وجود دارد، از مهمترین دلایل برگزاری میزگرد
تخصصی است.
گروه پژوهش ایرنا با
توجه به اهمیت موضوع، میزگرد «آینده سوریه و پیامدهای منطقهی تحولات سوریه» را با
حضور «جاوید قربان اوغلی» از کارشناسان با سابقه وزارت امورخارجه و سفیر اسبق ایران
در آفریقای جنوبی و «علیرضا مجیدی» پژوهشگر حوزه آسیای عربی و غرب آسیا و «محمد
ایرانی» کارشناس ارشد وزارت امور خارجه و سفیر پیشین ایران در کویت، برگزار کرد و
مسائل مرتبط با تحولات این کشور را مورد بحث و بررسی قرار داد.
گزارش نخست این نشست به شرح ذیل است:
ایرنا: بررسی کم و کیف و نقش گروههای مخالف اسد در این رخداد سیاسی را چگونه بررسی و تحلیل میکنید؟
مجیدی:
در مورد گروههایی که در سقوط اسد نقش داشتند، یک بحث بخش ریشهیابی علل سقوط اسد
است و دیگر گروههایی که به صورت نظامی و مستقیم نقش داشتند. اولین گروه اتاق
عملیات فتح المبین بود. این همان گروهی است که عملیات حلب را در عملیات ردالعدوان
یا هجوم بازدارنده کلید زد.
اصلیترین گروه تشکیل دهنده این اتاق عملیات «تحریرالشام» بود که الان هم جولانی
حاکم دمشق شده، هرچند که فاتح دمشق نیست و توضیح میدهم که فاتح دمشق چه کسی بود.
بقیه اجزایی که در این اتاق عملیات بودند «احرارالشام» بود که اکنون دو استانداری
را در ازای این کار گرفته است.
جنگجویان خارجی که هم تابعیت سوری گرفتند، هم درجه نظامی!
«صقورالشام»
هم بود که استانداری ادلب را گرفتهاند، «جبهه شامیه» تنها گروهی از شمال بود که
منطقه تحت قیمومیت ترکیه به این عملیات پیوسته بود و اکنون استانداری حلب را هم
گرفته است. گروه دیگری هم به اسم «انصارالتوحید» بود. مجموعهای از گروههای خارجی
بودند که اکنون دارند امتیاز میگیرند. به آنها هم تابعیت سوری و هم درجه نظامی
میدهند. برای مثال فرمانده حزب سنی ترکستانی سرتیپ شد. فرمانده کتائب امام بخاری
سرهنگی گرفت و نه تنها تابعیت گرفتند، بلکه درجه نظامی بالایی نیز به دست آوردند و
از این به بعد در ارتش سوریه جایگاه نظامی بالایی خواهند داشت.
در نظام جدید به «حرکت نورالدین الزنکی» هیچ سهمی ندادند
از بقیه گروههایی که بخواهیم در این دسته اسم ببریم، «حرکت نورالدین الزنکی» بود که اتفاقاً به اینها هیچ سهمی ندادند و این معنادار است. تاکنون هیچ ارتقایی به این افراد ندادهاند. فرمانده نظامی نورالدین الزنکی کسی بوده است که در سال ۲۰۱۱ سرهنگ بوده است. با معیارهای امروز اگر بخواهیم بگوییم حداقل این بود که به وی درجه ژنرالی بدهند. اینها اتاق عملیات «فتح المبین» بود.
اتاق عملیات دیگری به نام «فجرالحریه» داشتیم که «جیشالوطنی» آن را تشکیل داد.
آنها بعد از عملیات حلب هدفشان را شروع کردند از ادلب آمدند و مناطق شرقی استان
حلب را گرفتند. اینها همین الان تابع ترکیه هستند و سلسله مراتب فرماندهیشان ذیل
ارتش ترکیه تعریف میشود. اینها اتاق عملیات «فجرالحریه» را تشکیل دادند. نکته
جالب اینکه در روزهای جنگ و زمانی که شمال حما درگیری بود بر سر مسئلهای که در
فرودگاه نظامی کریس بوجود آمد علیه تحریرالشام هم بیانیه داده بودند.
طیف سومی که وجود داشت گروههای مسلح جنوب سوریه بودند که در قالب تسویهای که در
سال
۲۰۱۸
رخ داد به صورت توافقی اجازه دادند، ارتش و حکومت سوریه برگشت و اینها تیپ هشتم
سپاه پنجم ارتش سوریه شدند. این گروه، خیلی تابع امارات بودند و فاتحان دمشق هم
همین گروه بودند. اینها بعد از
۲۴
ساعت که به سمت دمشق حرکت کردند آن شهر را گرفتند.
گروه چهارم گروههای مسلح محلی «سویدا» هستند. این سویداییها همین الان هم یکی از
مشکلات جولانی هستند. چند روز پیش دوباره تاکید کردند که ما سلاحمان را زمین
نمیگذاریم و امروز یک نفر واسطه شده بود که بین آنها صحبت کند. اهل سویدا مقیم
آمریکا هستند.
طیف بعدی نیروهای وابسته به آمریکا در منطقه«التنف» بودند. از این منطقه حمله کردند
و آمدند و به نیروهای هجوم بازدارنده که از شمال میآمدند متصل شدند و دمشق را
محاصره کردند.
نکته جالب این است که در نشستهایی که تاکنون با همه گروههای مسلح برای ادغام
آنها در وزارت دفاع و ارتش برای تشکیل ارتش فراگیر جدید انجام شده، تاکنون از این
گروه اصلا دعوت نشده است. آنها هم به صورت خودگردان مناطق خودشان را اداره میکنند.
مجموع اینها نیروهای داخلی بودند که به صورت نظامی باعث سقوط بشار شدند.
تنها
۱۰
درصد از سقوط بشار بحث نظامی بود
اما واقعیتی که وجود دارد شاید
۱۰
درصد از سقوط بشار بحث نظامی بود. نظامی میخ آخر قضیه بود. مثل یک سیستم پوسیدهای
در نظر بگیرید که اگر کسی دو تلنگر به آن بزند فرو میریزد.
ایرنا: روند تحولات منجر به تغییر حکومت در سوریه و ترکیب و رقابت نیروهای فعال
کنونی را چگونه ارزیابی میکنید؟
در مورد روند تحولات سوریه به سقوط اسد منجر شد، باید گفت که حکومت سوریه بحران سال
۲۰۱۱
را صرفاً توطئه خارجی دید. من هم از کسانی هستم که این بحران را توطئه خارجی
میدانم. ولی توطئه خارجی مانند مگسی است که روی زبالهها جمع میشود. بستر وجود
داشت که چنین اثری گذاشت. در غیر این صورت ، توطئه خارجی در بسیاری از کشورها رخ
میدهد، اما این پیامدها به دنبالش نخواهد بود. اما آنها هیچ وقت زمینههای داخلی
بحران سال
۲۰۱۱
را جدی نگرفتند.
در سه سال آخر، شکاف دولت و ملت در سوریه خیلی مهیب شد
دومین مسالهای که
وجود داشت، شکاف دولت و ملت در این سه سال آخر در سوریه خیلی مهیب شد. به خصوص در
سال آخر . برای مثال سه محله در دمشق بود که محلههای سران حکومت بود، تا همین
اواخر این بخشها
۲۴
ساعت برق داشت، ولی اکثر مناطق دمشق سه ساعت برق داشتند و زندگی در خود پایتخت مختل
بود. این یک نمونه از شکاف بین دولت و ملت بود که خیلی هم مهیب بود.
نکته مهم اینکه این مسائل را میدانستند، اما میگفتند ما ملت خود را بهتر
میشناسیم. باید اینگونه حکمرانی کنیم تا آنها حریص شوند و بخواهند به ما برسند و
خودشان را شبیه ما کنند و این سیستم، سیستم نفاق پروری است که قطعاً با اولین تلنگر
دچار فروپاشی میشود.
سومین مساله،
این بود که دولت
سوریه از لحاظ کاهش مشروعیت هم از لحاظ ایدئولوژی، هم به دلیل تمامیت ارضی و نیز
کارآمدی واقعا به یک بحران رسید.
از لحاظ ایدئولوژی، سوریه یک نظام تک حزبی بود. حزب بعث یک شعاری درباره تک حزبی
دارد؛ وحدت عربی، عدالت، و آزادی. در مورد وحدت عربی که بشار در موقعیتی قرار گرفت
که هرچند به اتحادیه عرب برگشت ولی به جز دوبار معافیت موقت که بر سر زلزله، آمریکا
داد، عربها هیچ پولی تزریق نکردند و هیچ رابطه موثر و معنا داری به آن معنا با
حکومت سوریه نداشتند. در مقابل بشار با چه کسانی دوست بود؟ کشورهای غیر عربی که
وحدت عربی را نقض میکرد و این بحران آنها در بحث ایدئولوژی بود.
دومین شعارشان عدالت بود اما طبق اسناد
۲۰۲۲
بیش از
۸۰
درصد جمعیت سوریه زیر خط فقر زندگی میکردند. وضعیت آزادی هم مشخص بود. در مورد
تمامیت ارضی، دولت سوریه بر
۶۳
درصد خاک سوریه حاکم بود و از مارس
۲۰۲۰
در سفری که اردوغان به مسکو داشت، در کرملین با پوتین به توافق در مورد آتش بس
رسید، آتش بس امضا شد، اما هیچ طرف سوری هم در امضای این توافقنامه حضور نداشت و از
۶
مارس
۲۰۲۰
آتشبس اجرا شد.
این عملیات اواخر نوامبر ۲۰۲۴ بود. یعنی میشود چهار سال و هشت ماه، دولت سوریه به دلیل تمکین از این توافقنامه نمیتوانست بگوید ضامن استقلال تمامیت ارضی کشورش است. اقتصاد سوریه دچار فروپاشی عظیمی شد و هیچکس نمیتواند کمترین کارآمدی برای این دولت قائل باشد.
برای نمونه در مارس
۲۰۱۱
ارزش پول ملی سوریه در آغاز بحران هر یک دلار معادل
۴۹
لیر بود. در ابتدای سال
۲۰۲۰
دو نرخی بود، نرخ رسمی هر دلار
۵۵۰
لیر بود و در بازار آزاد هر دلار
۱۵۰۰
تقریبا یعنی
۳۰
برابر سال
۲۰۱۱.
اما قبل از سقوط بشار در اوایل نوامبر
۲۰۲۴
این نرخ
۱۸
هزار لیر و بعد از سقوط به
۲۴
هزار لیر رسید. به عبارت دیگر از سال
۲۰۱۱
تا سال
۲۰۲۴
، زمان سقوط بشار اسد، لیر شاهد حدود
۵۰۰
برابر کاهش ارزش در قبال دلار بود.
در این وضعیت شکاف در هیات حاکمه بالا رفت. همچنین دو مساله دیگر هم پیش آمد. یکی
«بحران تصمیمگیری» که در بنبست بود و نمیتوانستند تصمیم بگیرند.
۱-
بحران تصمیمگیری که در بنبست بود و نمیتوانستند تصمیم بگیرند.
۲-
این که سوریه در جنگ ویران شده بود. زیرساختها باید احیا میشدند و برای این کار
باید بودجهای تزریق میشد تا بتوانند بازسازی را شروع کنند.واقعیت این است که این
دولت دچار فروپاشی اقتصادی شده بود و توانایی اقتصادی نداشت. متحدینش هم بودجهای
نداشتند تا بتوانند به او بدهند و این موضوع باعث شد که نتوانند هیچ امیدی نسبت به
آینده به مردم بدهند. اصطلاحاً نتوانند رویا فروشی کنند.
در چنین بستری بود که همزمان اقدام نظامی و سقوط حلب رخ داد. این دو اتفاق مثل دو
تلنگری بود که باعث ویرانی شد.
جدایی دولت سوریه از مردم و خواسته اکثریت
ایرنا: نقش بازیگران خارجی در شکل گیری و تداوم روند ایجاد شده و سقوط اسد چه بود؟
نقش دولتهای خارجی احتمالاً در شکل گیری دولت بعدی چه خواهد بود؟
ایرانی: درچرایی
تحولی که در سوریه شکل گرفت، یک تحلیل، تحلیل داخلی است که مبتنی بر تحولاتی است که
در داخل سوریه بعد از شکل گیری حکومت بعثی از سال
۱۹۶۴
به این طرف و به تدریج جدا شدن نظام خانواده اسد از مردم و بیتوجهی به خواستههای
آنها، به ویژه اکثریت اهل سنت ایجاد شد. در کنار تحولات داخلی و آنچه که در داخل
سوریه شکل گرفت، به طور طبیعی بازیگران منطقهای و بینالمللی هم دراین زمینه نقش
داشتند.
همه ما شاهد بودند که نظام بشار اسد مدت مدیدی بود که مورد تحریم بینالمللی بود و
مشکلات زیادی را با جامعه بینالملل داشت و تقریباً میتوان گفت که هیچ کشوری کنارش
نبود. به ویپه جامعه عرب اتحاد و عرب. تقریباً همه کشورها از کنارش جدا شده بودند.
بعضی کمتر، بعضی بیشتر. بعضی موضع رسمی و تند داشتند، برخی به صورت مخفی مخالفت
داشتند، ولی در عین حال ملاحظات خاص خودشان را هم پیگیری میکردند. به دلیل اینکه
نگران برخورد کشورهای قدرتمند بودند که اگر در مقابله با نظام بشار اسد هستند، با
این دولتهایی که ملاحظات خاص خودشان را دارند چطور برخورد کنند.
سقوط در ۱۱ روز؛ ۸ تا ۱۸ آذرماه
در رابطه با بحث داخلی که آقای مجیدی اشاره کردند، ما دو سطح تحلیل داریم. یکی
مربوط به همین فاصله و حوادثی که در این
۱۱
روز گذشت. همه میگویند که چطور شد که وارد حلب شدند؟ چطور شد مسیر مستقیم بود و
آمدن رسیدند؟ آیا دست خارجی در کار بود؟ نبود؟ آیا تبانی بود؟ آیا زد و بند بود؟
آیا ارتش نافرمانی کرد و در حقیقت با دولتهای بیرونی کنار آمد؟ یک سطح تحلیل این
است و درعین حال مهم است. یعنی اینجوری نیست که بشود از کنارش گذشت. چون این اتفاق
و این حادثه از هشتم تا هجدهم آذرماه اتفاق افتاد، یعنی
۱۱
روز و این موضوع قابل بحث است.
سقوط
۱۱
روزه خاندان اسد جای بحث دارد.
به هرحال سوریه زمانی یکی از قویترین ارتشهای منطقه را دراختیار داشت که گفته
میشد بین
۳۰۰
تا
۴۰۰
هزار نیروی نظامی دارد و همه آن تجهیزاتی را که روسها دراختیارش گذاشته بودند،
درمقابله با مخالفان مسلحی که حداقل
۱۲
سال بود که در ادلب جمع شده بودند، بکار گرفته بود.
یک نظامی که به هر حال این همه قدرت را در اختیار دارد، هیچکس ازاو انتظار نداشت
که به این سرعت و درواقع به این شکل سقوط کند. اما یک تحلیل دیگر هم هست که بالاخره
این موضوع عمقی است و به نظر بنده حتماً باید این را هم مد نظر داشت. همه تحولات در
این
۱۱روز
صورت نگرفت. مدتها بود که یک زخم کهنهای در ساختار نظام سوریه در تقابل با مردم
وجود داشت. در سرکوب وجود داشت و به هرحال این انباشته شده بود.
یادمان نرفته حوادثی که در
۱۹۸۲
در شهر حما اتفاق افتاد و با خیلی از افرادی که سوری بودند، وقتی صحبت میکردید از
وضعیت موجود رضایت کامل نداشتند و بحث اقلیت و اکثریت را مطرح میکردند.
به دلیل اینکه بحث مردم شد، اشاره کنم که به نظر من، بشار اسد تا قبل از بهار عربی،
قبل از سال ،۲۰۱۱
یک اقداماتی انجام داده بود که حالا یک بخشش مربوط به پدرش بود و یک بخش مربوط به
خودش بود. به هر حال کشور از یک ثبات نسبی برخوردار بود، رشد اقتصادی خوب و امکانات
اقتصادی درخور و درآمد اقتصادی خوبی داشت، توانسته بود دلار را با ثبات نگه دارد.
اما همان طور که بقیه کشورهای عربی تحت تاثیر بهار عربی قرار گرفتند و در خیلی از
آنها تغییر ایجاد شد، در واقع این موج وقتی که وارد سوریه شد، سوریها اگرچه به
طور موقت این وضعیت را سرکوب کردند اما با وجود این حقیقت پشت پرده و آتشی که زیر
خاکستر همچنان وجود داشت، باید به این جمع بندی میرسیدند که بالاخره این موضوع یک
روزی خودش را نشان دهد.
به عبارت دیگر بعد از
۲۰۱۱
و فضایی که ایجاد شد و سرکوبی که شکل گرفت از درعا تا موارد دیگر، بالاخره دولت
سوریه با قدرت نظامی توانست فائق بیاید و وضعیت را به ثبات گذشته برگرداند. اما
چیزی که نادیده گرفته شد این است که بالاخره کشورهای پیرامونی و نظامهایی که در
بیرون هستند و منتظر بودند تحول شکل بگیرد، همراه با مردم سوریه و با حمایت از مردم
سوریه، یک سری تحرکاتی را آنجا ایجاد کردند واین شرایط شکل گرفت و مخالفین مسلح
شدند و از شهر ادلب از مرز ترکیه و جاهای دیگر وارد شدند.
وضعیت در سوریه به سمتی رفت که یک دو قطبی ایجاد شد. یک بخش از کشور، در اشغال
طرفهای مقابل و یک بخش دیگر هم در اختیار دولت بود و به سمت مذاکرات آستانهای رفت
که به تدریج یک آتش بسی را شکل داد. دراین فاصله، به سرعت نظام حاکم بر سوریه
مشروعیتش را از دست میداد و این مطلبی بود که خیلیها متوجه نشدند.
بالاخره بخشی از کشور جدا شده، مخالفین در آنجا حضور پیدا کردند و امکانات وسیعی
را داشتند و تامین میشدند، درمقابل بخشی از مردم روز به روز وضعشان بدتر میشد، به
فقر و فلاکت رفتند، فساد بیداد میکرد و حکومت هم همچنان مشت آهنین را به کار
میبرد.
سال ۲۰۱۸ اسد طلاییترین فرصت را از دست داد
یک
اتفاق مهمی که افتاد سال
۲۰۱۸
و بعد از توافقی که برای آتش بس شکل گرفت، به نظرمن اسد بزرگترین فرصت یا
طلاییترین فرصت را از دست داد. در آن شرایط قرار براین شد که وی بخشی از معارضان
را در کنار خودش،در دولت خودش و درساختار حکومتی خودش مشارکت بدهد.
بندهایی از قانون اساسی را تغییر بدهد و تعدادی از اینها وارد مجلس بشوند. اما این
اتفاق نیفتاد.
درصورتی که مصوب شده بود.
پس از ۲۲ نشست، در آستانه، در آخر به این نتیجه رسیدند که این تغییرات باید شکل بگیرد، اما بشار به دلایلی که از نظر خودش مهم بود حاضر نشد و زیر بار آن نرفت. همه کسانی که با وی صحبت میکردند، میگویند ما هشدار دادیم، زیرا همین چیزی که مصوب شده بود شاید میتوانست، راه نجاتی باشد، ولی او این فرصت را از دست داد. اگر یک وقت برسیم به بحث این که چرا وضعیت این گونه شد؟ باید اشاره کنم متاسفانه ما هم یک سری فرصتهایی را آنجا از دست دادیم.
منبع : ایرنا
رودستی که ایران از پانترکیسم خورد!
– ریوار آبدانان
اخبار روز : تاسیس شبکهی تلویزیونی تیآرتی فارسی توسط ترکیه گام جدیدی برای مداخلات پانترکیستی در ایران است. هدف از این اقدامات هم فشار بر حکومت ایران است و هم بسترسازی ترکیه برای برنامههای الحاقگرایانه و پانترکیستی درازمدت خود در سرتاسر جغرافیای ایران؛ که این آشکارا در جهت ضربهزدن به کوردها، تحت تسلط درآوردن آذریها (ترکها) و دیگر هویتهای ساکن ایران است
الف) میدان جنگی از سوریه تا قفقاز و آسایهی میانه
با سقوط رژیم اسد، صفآرایی نیروهای سیاسی خاورمیانه تغییر بزرگی پیدا کرد. جمهوری اسلامی ایران و روسیه ضربهی سنگینی دریافت کردند. اما این پایان ماجرا نیست. قدرتگیری جریانات اخوانیـ سلفی وابسته به نوعثمانیخواهان ترکیه، قطعا به مذاق بسیاری از کشورها و طرفهای سیاسی خوش نیامده و دور تازهای از کشاکشها آغاز شده است. اکنون در سوریه، پروژهی زیادهخواهانهی ترکیه، برنامهی توسعهطلبانهی اسرائیل و منافع کشورهای عربی با هم تصادم کردهاند. همین مورد برای تنشآلودماندن فضای سوریه کفایت میکند. روژاوای کوردستان بهعنوان سنگری که در مقابل زیادهخواهی ترکیه ایستاده، تنها نقطهی امید خلقهای سوریه است.
سوریه، برای ایران ازدسترفته بهشمار میآید. مار سمی ترکیه که ایران و روسیه آن را در نشست آستانه در آستین خودشان پرورش دادند سرانجام به بلای جانشان مبدل شد. هر لحظهای که ایران در امر رویارویی با پانترکیسم و جریانات همسو با آن تعلل میورزد، حلقهی طناب بر گردن ایران تنگتر میشود. اگر ایران در عراق و حوزهی قفقاز علیه پانترکیسم فعال نشود قطعا ضربهی بعدی را در آن مناطق خواهد خورد. رژیم ترکیه علاوه بر الحاق برخی مناطق اقلیم کوردستان به خاک خود، بهشدت در حال آمادهسازی داعش و گروههای تبهکار در قفقاز، آسیای میانه و افغانستان است. ترکیه و اربابانش درصدد هستند کاری را که در سوریه انجام دادند در آسیای میانه و قفقاز علیه جبههی ایرانـ روسیهـ چین تکرار کنند و پروژهی کریدورهای انرژیـ تجاری این جبهه را به شکست بکشانند.
پس از سقوط رژیم سوریه، عراق اهمیتی به مراتب حیاتیتر برای ایران پیدا کرده است؛ در صورت تکرار سناریوی سوریه در عراق، عملا جنگ از مرزها وارد ایران خواهد شد. ترکیه بسترهای لازم برای چنین سناریویی را آماده کرده و با دریافت فرمان آتش، نیروهای تبهکار سلفیـ جهادی و مزدوران کورد وابسته به خودش را در همین راستا بکار خواهد گرفت. کمااینکه به بهانهی مقابله با حزب کارگران کوردستان، ارتش اشغالگر ترکیه به خاک اقلیم کوردستان تجاوز کرده و با عملگی بارزانی، پایگاههای بسیاری را در آنجا ساخته است.
ب) داستان تکراری دشمنی با کوردها
در سوریه تاریخ بار دیگر تکرار شد و اثبات نمود که دشمنی با کوردها و نپذیرفتن آزادی و حقوق دموکراتیک کوردها در نهایت به نفع هیچ یک از کشورهای منطقه نیست و جز آسیبهای جبرانناپذیر پیامدی برای آنها نخواهد داشت. سقوط صدام حسین و سقوط بشار اسد این حقیقت را به خوبی نشان داد. نگرش «یا همه چیز یا هیچ چیز» که در ذهن و مغز حکومتها و دیکتاتورهای خاورمیانه نهادینه شده، مانع از این است که رژیمهای منطقه خودخواسته دست به تحول بزنند. بنابراین تغییر همیشه با زور بر آنها تحمیل میشود.
رهبر ملت کورد عبدالله اوجالان برای حل سیاسی و دموکراتیک مسالهی کورد تلاشی بزرگ و تاریخی انجام دادهاند. اگرچه همواره رژیم ترکیه به دلیل نشانندادن صداقت در پروسهی چارهیابی مانع از حل مساله شده است. اکنون که جنگ جهانی سوم با تمام جنبههای ویرانگر خود به زندگی ملتهای منطقه تحمیل شده است، اهمیت تغییر دموکراتیک بیش از همیشه آشکار شده است. هرآنکه تن به تغییر دموکراتیک ندهد حتی اگر پوستهی محکمی از امنیت و ثبات ظاهری به دور خود تنیده باشد، میتواند در طی مدتی کوتاه به ورطهی سقوط و نابودی فرو افتد.
در خاورمیانه سه مشکل بزرگ وجود دارد: ۱ـ دولتهای مستبدی که با هرگونه تغییر و تحول مخالفاند ۲ـ بخشی از اپوزیسیونها که ناسیونالیست و قدرتطلب هستند و هدفشان از تغییر رژیم تنها جابجایی قدرت است و میخواهند دیکتاتوری را کنار بزنند تا خود دیکتاتور تازه بشوند ۳ـ مداخلات ابرقدرتهای جهانی که مدام دامنهی جنگ و بحران را گستردهتر و عمیقتر میسازند و ناچارهیابی مسائل را به منطقه تحمیل میکنند.
در مسالهی کورد نیز این سه مشکل بزرگ خودشان را نشان داده است. رهبر ملت کورد عبدالله اوجالان با پروژهی دموکراتیکی که سالهاست مطرح کردهاند برای گذار از این بنبست فکریـ سیاسی زمینهای ارزشمند فراهم آوردهاند و جنبش آپویی نیز در راستای عملیسازی این اندیشهها و پروژهها اقدام کرده است. به همین دلیل است که امروزه میبینیم بهجز اقلیتی از اپوزیسیون کوردی ناسیونالیست و سلطهخواه که خود بخشی از مشکل هستند، عموم کوردها و جنبش دموکراسیخواهیشان بهحالت یک بازیگر سیاسی فعال درآمده و وجودشان فرصتی تاریخی برای حل بحرانها و مسائل سیاسی منطقه است.
ج) ایران و رودستی که از پانترکیسم خورد
قبلا نیز اشاره کرده بودم در نبرد هژمونیک بین ایران و اسرائیل (بههمراه ابرقدرتهای جهانی حامیاش)، هر کدام از این طرفها پیروز شود بدون ارائهی یک برنامهی دموکراتیک فراگیر که حقوق و آزادیهای همه ملیتها و بخصوص کوردها تحت ضمانت درآید، پیروزیشان نوعی «دولت مستعجل و گذرا» خواهد بود.
دولتـ ملتهای منطقه چه بخواهند و چه نخواهند، خاورمیانه پوستاندازی خواهد کرد. حال چه از طریق روشهای مسالمتجویانهی دموکراتیک و سیاسی یا از طریق جنگ و تجزیه و اشغال. آنچه ما به عنوان جنبش آپویی همواره بر آن اصرار کردهایم، مخالفت با مداخلات خارجی در منطقه بوده است. خاورمیانه باید به دست مردم خود منطقه به سمت تغییر و دگرگونی برود. اما این تنها یک طرف قضیه است. پیداست که ابرقدرتهای جهانی و دولتهای منطقه به آسانی از برنامههای خود دست نخواهند کشید. باید دوباره به آنها یادآوری کرد که کوردها برای دموکراسی و تغییر مثبت یک فرصت هستند و نه تهدید. آنهایی که کوردها را تهدید قلمداد میکنند تنها وقتی به اشتباهبودن تفکر خود پی میبرند که صندلی قدرت از زیر پاهایشان بیرون کشیده شده باشد.
با سقوط سوریه، ایران هرچه بیشتر در مرکز توجه نیروهای جهانی خواهد بود. بدنهی حکومتی ایران به پانترکیسم آلوده است و این جریان نفوذ بسیاری در دستگاه تصمیمگیری نظام دارد. پانترکیسمِ نهادینهشده در درون حکومت ایران همواره مانعی اساسی بر سر راه تغییر دموکراتیک در ایران بوده است. همراستایی با خواستههای فاشیستی جریان پانترکیسم و دشمنی با خواستههای مشروع کوردها، کشور ایران را وارد مسیری زیانبار و دور باطل نمود. نهایتا نیز دیدیم که همین پانترکیسم با سرکردگی اردوغان چگونه در سوریه، پشت ایران را به خاک مالید.
تاسیس شبکهی تلویزیونی تیآرتی فارسی توسط ترکیه گام جدیدی برای مداخلات پانترکیستی در ایران است. هدف از این اقدامات هم فشار بر حکومت ایران است و هم بسترسازی ترکیه برای برنامههای الحاقگرایانه و پانترکیستی درازمدت خود در سرتاسر جغرافیای ایران؛ که این آشکارا در جهت ضربهزدن به کوردها، تحت تسلط درآوردن آذریها (ترکها) و دیگر هویتهای ساکن ایران است. شواهدی وجود دارد حاکی از اینکه سران رژیم ترکیه، مقامات ایران را تهدید به استفاده از گروههای مسلح علیه ایران کردهاند و اخباری در خصوص نشست این گروههای تبهکار جهادی و حزبی با رژیم ترکیه و با پادرمیانی بارزانی به بیرون درز کرده است. این گروهها شامل گروههای سلفی کورد شبهداعشی و آن دسته از سازمانهای کوردی ایرانی است که از یک سو همپیمان سازمان مجاهدین خلق هستند و از طرف دیگر توسط بارزانی بهعنوان مهره مورد استفاده قرار میگیرند. ترکیه برای بکارگیری تمامی این گروهها نقشههایی در سر دارد. این گروههای سلفی، مجاهد و سازمانهای ناسیونالیست وابستهی کوردی در جهت ضربهزدن به جنبش دموکراتیک کوردهای روژهلات از یک سو و از طرف دیگر به عنوان کارت فشار علیه ایران مورد استفاده قرار خواهند گرفت.
صدور احکام ناعادلانهی اعدام برای فعالان مدنی کورد و فعالان حوزهی زنان، درست در زمانی که ایران زیر ضرب نیروهای جهانی، پانترکیسم و اسرائیل قرار دارد تنها کار را برای ایران دشوارتر خواهد کرد. دشمنی با کوردها به زیان ایران است و صرفا باعث تشویق کوردها به واگرایی از ایران و گرایشپیداکردنشان به سمت رقبای ایران میشود. اگر سران تصمیمگیر حکومت اندکی خرد داشته باشند و به آنچه بر سر بشار اسد و سوریه آمد نگاه کنند، این حقیقت آشکار را درک خواهند کرد.