روسیه و ایران، عمق استراتژیک یکدیگر

دانش و مردم، شماره ۲۸، اسفند ۱۴۰۳ ــ 

 

سرانـجام پس از بیش از یک قرن و اندی، پیمانی میان دولت‌های ایران و فدراسیون روسیه به امضاء رسید که بیش از هر چیز دیگری اعلام موافقت دولت‌های یادشده، به‌ویژه دولت ایران با خاصیت همجواری کشورهای یادشده و طبیعت پیوندهای انکارناپذیر و غیرقابل اجتناب میان مردمان این کشورهاست. این پیمان که با عنوان پیمان مشارکت جامع راهبردی بین فدراسیون روسیه و جمهوری اسلامی ایران در ۲۸ دی ماه ۱۴۰۳ / ۱۷ ژانویه ۲۰۲۵ به امضای آقای دکتر مسعود پزشکیان رئیس‌جمهوری ایران و آقای ولادیمیر پوتین رئیس‌جمهوری روسیه رسید، به‌ویژه در حیات عمومی میهن ما، گشایش فصلی را نوید می‌دهد که اگر انکشاف یابد و با وعده‌های مندرج در اصول مترقی قانون اساسی جمهوری اسلامی ترکیب شود، توسعه موزون همه‌جانبه و درونزای ملی را سرعت می‌بخشد و ضمانت‌های حفظ استقلال ملی و ترقی‌خواهانه میهن ما را دوچندان می‌کند. 

تأکیدات چندباره این پیمان بر مخالفت با هرگونه تجاوز دولت‌های دیگر به قلمرو ملی‌شان، خودداری از هرگونه همکاری نظامی و غیرنظامی با متجاوزان، گسترش همکاری‌ها در زمینه امنیت، دفاع و توسعه همکاری‌های وسیع‌الطیف نظامی و امنیتی، همکاری با یکدیگر در مقابله با تهدیدات نظامی و انواع خطرات ناشی از توسعه‌طلبی و تجاوزات دولت‌های دیگر، و مقابله با انتشار جعلیات و دروغ‌ها که تا امروز بیشترین آسیب‌های ممکنه را به‌ویژه بر ذهنیات و تلقیات ایرانیان راجع به روسیه کنونی و شوروی گذشته زده است، با ملاحظه شروطی که گفته شد، ضمانت‌های حفظ استقلال سیاسی به‌ویژه برای ایران امروز و آینده را دوچندان می‌کند و بر قوت و قدرت آن می‌افزاید و می‌تواند بسیاری از عقب‌ماندگی‌ها را برطرف کند و صدمات هولناکی را که نولیبرالیسم فاسد و بی‌وطن بر جسم و جان کشور ما، به‌ویژه بر حیات زحمتکشان و سایر طبقات اجتماعی ملی و آزادی‌خواه ایران وارد کرده، جبران کند. هرچند با تأخیر اما به قول معروف: ماهی را هروقت از آب بگیری تازه است.

پیمان جامعی که در ۲۸ دی‌ماه سال جاری امضاء شده است بر اساس چند پیمان سابق میان شوروی و ایران و سپس روسیه کنونی و جمهوری اسلامی ایران تنظیم شده که از نظر امضاءکنندگان این پیمان، اسناد مبنائی سازنده بنیان‌های محکم حقوقی در روابط دوجانبه میان دولت‌های ایران و روسیه هستند. نخستین پیمان از میان این اسناد مبنائی، قرارداد مودت دولت‌های روسیه شوروی و ایران مورخ ۲۶ فوریه ۱۹۲۱/۷ اسفند ۱۲۹۹ است که علیرغم ماهیت بی‌مانند و دوران‌ساز آن و فواید و مزایای بی‌نظیرش علی‌الخصوص برای ایران، در تمام یک قرن گذشته، همواره به بهانه‌های واهی یا انکار می‌شد و یا اینکه در پیروی از استعمار و امپریالیسم به‌ویژه انگلیس و آمریکا به تاریکی می‌افتاد و امروز بعد از یک قرن، دولت جمهوری اسلامی ایران با تأکید بر ماهیت مبنائی آن در پایه‌گذاری بنیان محکم حقوقی روابط دوجانبه کشورهای ایران و روسیه، دستکم بخشی از دشمنی‌های وسیع رژیم پهلوی با آن را خنثی کرده و ایضاً تغافل عمومی جمهوری اسلامی ایران در ۴۵ سال گذشته را نسبت به آن، رها کرده است. کار درست البته اذعان آشکار به نادرستی رفتار‌هائی است که در طول یک قرن گذشته در حق آن پیمان دوران‌ساز صورت گرفته است چرا که در این صورت احتمال تکرار چنان رفتارهائی نسبت به ضرورت‌ها و حقایق تاحدود زیادی کاهش می‌یابد اما در هرحال همین اندازه از تمکین نسبت به حقایق هرچند که دیر صورت می‌گیرد اما همان‌گونه که گفته‌اند: جلوی ضرر را از هر کجا بگیری، منفعت است.

نگاهی کوتاه به سابقه روابط ایران و روسیه تا پیش از صفویه

تاریخ روابط متقابل ایران و روسیه، به واسطه قدمت چندصد ساله و جایگاه دولت‌ها و خلق‌های هرکدام‌شان در تاریخ ، حاوی مضامینی است که آشکارا در قیاس با مضامین روابط متقابل این دو کشور و دولت با همسایگان‌شان تمایزات و تفاوت‌های عمیق و گسترده دارد و پشتوانه‌های محکمی داشته که جز با تبدیل دولت روسیه به یک قدرت استعماری و سپس یک امپریالیست خشن و متجاوز و تنزل دولت ایران به یک مملکت ضعیف و ناتوان از دفع تجاوز، مستحیل نمی‌شد و زوال نمی‌یافت . این روابط به‌طور عمده از قرون اول اسلامی و در اشکال متناقض آغاز شد و در دوران مغولان که بر ایران و روسیه نیز تسلط یافته بودند وسعت بیشتری گرفت. در این روزگار رقابت‌های خان‌زادگان چنگیزی موجب حوادثی میان ایران و روسیه شد که جنگ‌های هولاگوخان و جانشینانش با اردوی زرین مغولان روسیه بخشی از آنهاست.

روابط دیپلماتیک ایران و روسیه، در دوران صفویه و در حقیقت از دوران شاه طهماسب اول، سرعت بیشتری داشت و تا انقراض صفویه همواره بیشتر و بیشتر می‌شد. تکرار اعزام سفیران این دولت‌ها به کشورهای یکدیگر چنان بود که انگلبرت کمپفر در اشاره به سهم سفیران روسیه در میان سفیران اروپائی دربار ایران می‌نویسد: دربارایران در اصفهان اغلب گرفتار پذیرائی از فرستادگان روسیه است.

مشترکات ایران و روسیه از دوران صفویه

تاریخ مناسبات ایران و روسیه درقرن ۱۶ ـ ۱۸ با وجودی که روسیه در ادامه پیشروی‌ها و توسعه‌طلبی‌های ارضی خود در دوران ایوان چهارم به حوالی قفقاز و برخی مناطق داخلی آن رسیده و پیوندهائی نیز با برخی خاندان‌های حکومتگر قفقازی برقرار کرده بود ـ ایوان چهارم پس از موافقت با درخواست سران قوم کاباردین برای حمایت از آنان در برابر تجاوزات ارتش عثمانی و عقب نشانیدن عثمانی‌ها از منطقه کاباردین بالکار، دختر یکی از همین بزرگان را به همسری خود برگزید ـ به‌طور کلی مبتنی بر صلح و هم‌زیستی بود و جدا از دو سه واقعه نظامی در قفقاز، نظیر احداث قلاع نظامی روسی به‌دستور فئودور ایوانوویچ و بوریس گادانوف در اطراف رودخانه‌های ترک و قوی‌سو و تخریب آنها توسط شمخالان داغستان که اتباع دولت صفوی بودند، هیچ حادثه جنگی معنی‌دار و با اهمیتی بین دو کشور اتفاق نیفتاد.

پیدایش و دوام این روند به‌طور خلاصه ناشی از عوامل و انگیزه زیر بوده است:

۱. دولت‌های ایران و روسیه در قرون یادشده در قلمروشان و یا در قلمروهای مورد نظرشان هیچگاه رقیب و حریف جنگی یکدیگر نبودند و مخالفتی با گسترش ارضی و با کوشش‌های یکدیگر برای استرداد قلمرو‌های از دست‌رفته شان نداشتند و مخالف موقعیت‌ها و امتیازات ژئوپلیتیک همدیگر نبودند تا دشمنی‌های پایدار در میانشان برقرارگردد.

۲. دولت‌های ایران و روسیه تا نیمه دوم قرن ۱۸م امتیاز و برتری ویژه‌ای ـ جز در مواردی خاص و اندک ـ نسبت به یکدیگر نداشتند تا بخواهند برای کاهش یا افزایش آنها با یکدیگر جنگ و ستیز داشته باشند یا اینکه بتوانند بر یکدیگر غلبه کنند.

۳. برخی دولت‌های همسایه روسیه و ایران نظیر عثمانی و توالی آنها در اطراف قفقاز و دریای سیاه به‌ویژه تاتارهای کریمه و خانات باقیمانده از اردوی زرین روسیه در دشت قپچاق و شمال و شرق دریای خزر نظیر خانات ازبک و قلماق، دشمنان این هر دو بودند.

۴. دولت عثمانی از قرون ۱۵ و ۱۶م تا هنگام انقراض آن در قرن ۲۰، دشمن دولت‌های ایران و روسیه بود و اغلب در جنگ با این دولت‌ها بسر می‌برد یا از دشمنان‌شان حمایت می‌کرد یا در حال صلح مسلح و آتش‌بس‌های مکرر با آنها قرارداشت.

۵. تاثیر و دخالت این دسته از نزدیکی‌های سوق‌الجیشی هر دو کشور، مشوق آنان به همکاری‌های نظامی سازمان‌یافته متقابل و انعقاد پیمان‌های تعهدآورعلیه دشمنان مشترک و غیرمشترک بود. همین پیمان‌ها از منابع بالقوه اجتناب دولت‌های ایران و روسیه برای هرگونه خصومت با یکدیگر می‌شده است.

۶. دولت‌های ایران و روسیه برای عبور از تنگناها و موانعی که مخالفان و دشمنان مشترک‌شان به‌ویژه عثمانی بر سر راه‌های مراودات تجاری و دیپلماتیک و جریان انتقال علوم و فنون و صنایع برپا می‌کردند، ناگزیر از تقویت پیوندهایشان با خود و بهره‌برداری از موقعیت‌های متعلق به هم‌دیگر بودند.

۷. ایران برای روسیه معبری مطمئن برای وصول به دریاهای آزاد جنوبی و دسترسی به سایر نقاط ارزنده جهان و توسعه تجارت و آشنائی با ترقیات عمومی در گوشه‌هائی از جهان بوده که هیچیک از معابر دیگر متضمن آنها نبوده است. همین موقعیت عینی و نتایج عظیم آن برای روسیه محرک مخالفان آن دولت گردید تا افسانه مضحک وصیت‌نامه پتر کبیر را بسازند. افسانه‌ای که در دوران شوروی بسیار بیشتر از آنچه که مورد نظر جاعلان و حامیان آنان بوده، تکرار شد.

۸. روسیه برای ایران معبری مطمئن و با اهمیت برای تجارت گسترده با جهان و دسترسی به نقاط دیگر عالم به‌ویژه اروپا و آشنائی با ترقیات اجتماعی و اقتصادی و علمی و فنی و عقلی و امکان دستیابی به حدودی از این ترقیات بوده است. نخستین گزارش ایرانی از دوران جدید و تجددی که آفاق آن در اروپا و روسیه ظاهر شده، از روسیه فراهم آمد. محمدبن محمدمحسن اشرفی فرستاده مرتضی قلی خان قاجار، برادر و رقیب آقا محمدخان که برای استمداد از کاترین کبیر امپراتور روسیه و دریافت کمک‌های نظامی از آن دولت به روسیه رفته بود، مشاهدات خودرا از اوضاع جاری در پطرزبورگ و اوضاع نوینی که در آن مملکت جاری بود، در کتاب شعری به نام شاهنامه کاترین ثبت کرده است. این کتاب به‌سال ۱۲۰۷ق در پطرز بورگ چاپ و منتشر شد و عنوان نخستین کتاب چاپی فارسی در روسیه به خود گرفت.

۹. تشکیل سطحی از مراودات دیپلماتیک دائمی میان دولت‌های ایران و روسیه در نیمه دوم قرون یاد شده و تمایز آن به‌ویژه در ایران با مراودات دیپلماتیک موقت دولت‌های کوچک و بزرگ همسایه و غیرهمسایه. در این میان حتی مراودات دیپلماتیک ایران و عثمانی نیز علیرغم کثرت موارد اعزام سفیر به هر دو کشور تا دوران ناصرالدین شاه، غیر دائمی بوده است.

۱۰. نقش و اهمیت روسیه تا پیش از انتقال و تبدیل آن کشور به یک قدرت استعماری و امپریالیستی علیه ایران، در آشنائی با وجوهی از فرهنگ و فنون و علوم جاری در روزگار جدید جهانی و اتخاذ الگوهای مربوطه از آن کشور.

ایران و روسیه در زمان نادرشاه و گرایش نادرشاه به یکدسته از تعلقات فرهنگی روسی

دولت روسیه در سلطنت پتر کبیر که بر اثر تغییر و تحولات دوران پتر از قدرت و توانائی‌های بیشتری نسبت به عثمانی و ایران برخوردار شده بود، برای مقاصدی که در تحلیل نهائی، معنی و مضمون استعماری داشت، ناتوانی باقیمانده صفویان را و همچنین برای جلوگیری از تسلط عثمانی بر داغستان، شروان، گیلان و بخشی از آذربایجان آن مناطق را اشغال کرد و با عقد قراردادهای لازم با شاه طهماسب دوم بدان اعتبارحقوقی بخشید و برای تکمیل این روند قراردادی با دولت عثمانی منعقد کرد که بر اساس آن تصرفات دولت هایشان را در قلمرو ایران به تائید یکدیگر رسانیدند.

ظهور نادر افشار و نابودی دولت اشرف افغان و پیروزی‌های مکرر نادر برمخالفان، به‌ویژه بر عثمانی و درخواست‌های او از روسیه برای تخلیه ایران به سرعت مورد قبول دولت روسیه قرارگرفت و در عهد آنا ایوانونا منتهی به عقد دو قرارداد میان روسیه و ایران شد ـ قرارداد رشت آوریل ۱۷۳۲ / شوال ۱۱۴۴ و قرارداد گنجه مارس ۱۷۳۵ / شوال ۱۱۴۷ ـ که طبق آنها روسیه متصرفات خود را در ایران به‌طور کامل تخلیه کرد و همچنین مناسبات بسیار دوستانه قوی‌تری نسبت به گذشته با ایران برقرار نمود. به‌ویژه قرارداد گنجه تأکید داشت که دوطرف باید از یکدیگر در برابر حملات دشمنان‌شان حمایت کنند و برای دفع حملات چنین دشمنانی با یکدیگر همکاری نمایند و تجارت متقابل را بازسازی کرده و آن را توسعه دهند و در حمایت از آن بکوشند.

مناسبات نادرشاه و دولت روسیه از آغاز سلطنت تا هنگام قتل او، به‌طور عمده و همانند دوران صفویه، دوستانه و صلح‌آمیز بود و تنها در یکی دو مورد دولت روسیه به برخی توقعات و اقدامات نادرشاه به‌ویژه در داغستان اعتراضاتی داشت.دولت روسیه یکایک پیروزی‌های نادر بر عثمانیان یا در هند را به او تبریک می‌گفت و حتی تمهیداتی فراهم نمود تا اگر شاه طهماسب دوم قصد فرار به روسیه را داشته باشد، مانع از ورود او به قلمرو روسیه شود. 

نادرشاه و آنا ایوانونا و ملکه الیزابت پترونا امپراتوران روسیه بارها سفیرانی با هدف تحکیم مناسبات دو کشور به دربارهای یکدیگر اعزام داشتند و حتی هنگامی که دو کشور بر سر جنگ‌های نادرشاه در داغستان دچار اختلافات جدی شده بودند، حفظ مناسبات دوستانه سابق یکی از مضامین همیشگی نامه‌نگاری‌ها و اعزام سفیر بوده است. با این همه برنامه نادرشاه برای تأسیس نیروی دریائی ایران در بحر خزر موجب نگرانی دولت روسیه شد، زیرا که آن را مخالف منافع خود در بحر خزر می‌دید و چون نادرشاه به قتل رسید، یکی از برنامه‌های روسیه نابودی کشتی‌هائی بود که جان التون در لنگرود ساخته بود. این تأسیسات در جریان آشوب‌هائی که از مجادلات و رقابت‌های مدعیان سلطنت ایران پیش آمد و بیشتر توسط مردم محلی به‌سال ۱۱۶۱هق تخریب شد و کشتی‌های ساخته شده نیز چنان آسیب‌هائی دیدند که دیگر قابل استفاده نبودند. طرفه اینکه پس از صدور فرمان عادل شاه افشار برای بازسازی آن تأسیسات و ساخت کشتی‌های دیگر برای ایران در ربیع الاول ۱۱۶۱هق، بیشترین مخالفت‌ها از ناحیه مردم محلی صورت گرفت، زیرا که راه‌اندازی این تأسیسات را همچون گذشته موجب بیگاری و تحمیل وظایف شاق و سخت بر خود می‌دانستند.

تحولات عمومی در روسیه بعد از پتر و جانشینانش موجب تقویت بنیه نظامی و اقتدار دولت روسیه و تقویت جایگاه بومی و منطقه‌ای و جهانی آن در نیمه دوم قرن ۱۸ شد و آن را به یک قدرت استعماری اوراسیائی تبدیل کرد. از همین رو برخی دولت‌ها و خانات اوراسیائی و قفقازی در هر دو سوی قفقاز بقای خودرا در موافقت با آن دولت و اطاعت از آن دیده و کوشش‌های فراوانی برای جلب حمایت‌های دولت روسیه انـجام دادند (برای این معنی به کتاب گلستان ارم نوشته عباسقلی آقا باکیخانف و حکومت‌های مورثی محلی قفقاز نوشته صاحب این قلم و اقوام مسلمان شوروی نوشته شیرین آکینر رجوع شود).

تغییرات سو‌ الجیشی در روسیه و تبدیل آن به یک قدرت استعماری و تأثیر چنین تحولی بر روابط با ایران

روسیه در فاصله میان پتر و کاترین دورانی را گذرانید که می‌توان آن را دوران شکل‌گیری عظمت و اقتدار یک دولت بزرگ فئودالی مستبد نامید و از آنـجا که انگیزه‌های پیشرفت اقتصادی و توسعه ارضی و برتری نظامی و سیاسی هیچ دولتی در تاریخ مالکیت خصوصی خارج از مصالح و منافع طبقات حاکمه ستمگر شان نیست، به‌خودی‌خود، عظمت و اقتدار روسیه از پتر تا کاترین نیز حاوی همین خصوصیت بوده است. روسیه در پایان قرن ۱۸ به یک قدرت استعماری تبدیل شده بود و این گرایش به‌ویژه درباره لهستان و کشورهای بالتیک و فنلاند چنان بلوغی داشت که کاترین با همکاری دولت‌های پروس و اتریش، دولت لهستان را، که از قضا در زمره دشمنان سرسخت دولت و مردم روس قرار داشت، برانداخت و بخش اعظم آن کشور را ضمیمه خاک خود کرد و بخش‌هائی از آن نیز به اتریش و پروس پیوست.

دولت روسیه در سلطنت کاترین دوم و پس از پیروزی‌های مکرر بر قوای عثمانی در سال‌های ۱۱۸۳ ـ ۱۱۸۸هق، با انعقاد قرارداد صلح کوچیک قینارجه به‌سال ۱۱۸۸هق/۱۷۷۴م و الحاق شبه‌جزیره کریمه به قلمرو روسیه و کسب امتیازات و اختیارات فراوان نسبت به دولت عثمانی، برتری خود را بر دولت عثمانی به جهان نشان داد.

دولت روسیه پس از این، در مرزهای جنوبی خود حریف و هماوردی جز دولت ایران نداشت.کاترین از اواخر دوران کریم خان زند ـ گویا پس از قرارداد کوچیک قینارجه ـ هیئت‌های تحقیقاتی روسی را روانه گیلان و مازندران کرد تا اطلاعات لازم را درباره این مناطق جمع‌آوری کنند. اولین مورخان سلسله قاجار نظیر میرزا علیقلی چلاوی در تاریخ ملک آرا و محمدفتح‌الله ساروی در تاریخ محمدی تأکید دارند که هدف از چنین ماموریت‌هائی «حصول بلدیت و تسخیر مملکت» بود. در سال ۱۱۹۷هق / ۱۷۸۳م چند کشتی روسی حامل کالاهای تجاری و مقداری اسلحه جاسازی شده در ادامه همان مأموریت‌ها به سواحل مازندران آمده و در ساحل گرادوین اشرف (بهشهر امروزی) لنگر انداختند و خواستار قطعه زمینی برای احداث ساختمان‌های خود شدند.آقا محمدخان قاجار، که مشغول جنگ با هدایت‌الله خان رشتی در گیلان بود، فرمان به توقیف کشتی‌ها و بازداشت کرافس فرمانده ناوگان مزبور و سایر فرماندهان روسی داد و پس از بازگشت به ساری، با زندانیان روسی ملاقات کرد و آنان را از بابت اختلالی که در روابط میان دولت‌های روسیه و ایران ایجاد کرده بودند، سرزنش کرد و پس از چند روز همگی را به روسیه فرستاد.و بنا به خواسته کرافس، سفیری را به همراه روس‌ها به دربار کاترین فرستاد.

خشن‌ترین اقدام آقامحمدخان علیه روسیه و متحدان آن در ماوراءقفقاز جنوبی جنگ با هراکلیوس پادشاه تحت‌الحمایه روسیه در گرجستان و تصرف تفلیس به سال ۱۲۰۹هق و قتل عام‌های گسترده و اسارت بیش از ۱۵هزار گرجی و انتقال آنان به ایران بوده است. او با چنین اعمالی به کاترین نشان داده بود که به هیچ ترتیبی حضور دولت و ارتش روسیه را در قلمرو حکومتی خود و مناطقی که از دوران شاه اسماعیل بخشی از قلمرو دولت ایران بوده، تحمل نمی‌کند. او در نامه‌ای خطاب به هراکلیوس ابراز داشته بود که: گرجستان از عهد شاه اسماعیل در قلمرو ایران قرار داشته و اکنون نیز باید به قانون قدیمه، مملکت ایران را ضمیمه باشد.

کاترین که آقامحمدخان را مانع از توسعه‌طلبی روسیه در ماوراءقفقاز می‌دید، در مارس ۱۷۹۶م/رمضان ۱۲۱۰هق، با صدور فرمانی علیه آقامحمدخان، هزاران نظامی روس را به فرماندهی کنت ایوان گودویچ و کنت والرین زوبوف به جنگ با آقامحمدخان فرستاد. ارتش روسیه تا سواحل دریای خزر در گیلان پیش آمد، اما فوت کاترین در نوامبر ۱۷۹۶م / جمادی‌الاول ۱۲۱۱هق، پیشروی ارتش روسیه را در ایران متوقف کرد و پل جانشین کاترین فرمان به قطع جنگ و بازگشت ارتش روسیه داد. فرمان کاترین علیه آقامحمدخان یکی از نخستین نشانه‌های تسلط‌طلبی استعماری روسیه علیه ایران و حاکی از تشدید قابلیت استعمارگری دولت روسیه و توسعه ارضی و استعماری روسیه در مناطق دوردست بود. روسیه از دوره پتر به بعد و تحت تأثیر تحولات ناشی از سیاست‌های پتر و جانشینانش عملاً قدرت برتر قفقاز و ماوراء هر دو سوی آن شده بود و از همین طریق به آستانه توسعه‌طلبی استعماری رسید.

از سوی دیگر دولت ایران که تا دوران پتر و نخستین جانشینانش ـ آنا ایوانوونا و الیزابت پترونا ـ هماورد و همگن روسیه بود، پس از قتل نادرشاه در مسیر زوال قدرت افتاد و برابری با روسیه را از دست داد. به همین سبب نیز مدعیان سلطنت ایران، در صدد جلب حمایت‌ها و همراهی‌های دولت روسیه برآمدند. عادل‌شاه افشار بنا به توصیه تموراز پادشاه گرجستان و پدر یکی از همسران خود، به سال ۱۱۶۱/۱۷۴۷م از ملکه الیزابت پترونا درخواست حمایت کرد. در همین سال‌ها ـ نیمه دوم قرن ۱۸ م ـ قاطبه خوانین قفقاز، داغستان، شروان، تالش، گیلان و برخی مناطق آذربایجان خواهان حمایت‌های روسیه از خود بودند و با ارسال نامه‌ها و سفیران متعدد به دربار روسیه اطاعت خود را نسبت به دولت روسیه اعلام می‌داشتند.

استمداد مدعیان سلطنت و حکومت از روسیه در اوایل کار آقامحمدخان قاجار نیز جریان داشت و مرتضی‌قلی خان برادر و رقیب آقامحمد خان برای تصاحب تخت و تاج ایران به کاترین دوم متوسل شد و سفیری به نام میرزا محمد ایلچی اشرفی را به دربار کاترین فرستاد و خواهان حمایت‌های او شد و سرانـجام خود به روسیه گریخت و همان‌جا درگذشت. بسیاری از خانات قفقاز و داغستان نیز، در این سال‌ها با شدت و حدت بیشتر خواستار حمایت‌های روسیه بودند. کاترین البته خانات ضد ایرانی را مشمول حمایت‌های خود قرار داد اما آنچنان که باید و شاید حمایتی از مرتضی قلی خان نکرد. همچنین با توقعات امیر هدایت‌الله خان رشتی ـ همان اتور خان معروف ـ نیز مخالفت نمود. هدایت‌الله خان حتی بیشتر از خانات موروثی قفقاز و داغستان خواهان الحاق به دولت روسیه بود و در نامه‌ها و مکاتبات خود با دولت روسیه بارها این آرزوی خود را ابراز می‌داشت، اما کاترین در فرمانی مورخ دسامبر ۱۷۷۳م/شوال ۱۱۸۷هق به یابلونسکی کنسول مقیم روسیه در گیلان اعلام داشت که:

دولت روسیه نمی‌تواند براساس قرار داد دوجانبه رشت و گنجه گیلان را تصاحب کند. چنین اقدامی منتهی به جنگ با دولت ایران خواهدشد و ارتش روسیه بنا به دلایلی از جمله وسعت کشور ایران و کثرت خوانین خودسر و هزینه‌های زیاد چنین جنگ‌هائی قادر به انـجام هیچ کاری در این باره نیست.

دولت روسیه با همین ارزیابی‌ها روابط خودرا با دولت کریم خان زند محفوظ داشت و گهگاه سفیرانی به دربار او در شیراز روانه می‌کرد. به‌نوشته ابوالحسن غفاری کاشانی در کتاب گلشن مراد، یکی از اینان به نام مستر اسکیب در سال ۱۱۸۰ به حضور کریم خان رسیده بود.

تأثیرات فرهنگی و علمی و فنی روسیه بر ایران در روزگار جدید روسیه

الگوهای تغذیه و البسه و تفریحات جدید همواره از نخستین موارد انتقال تحولات عصری به مناطق دیگر بوده است و روسیه نیز برای ایران یکی از معابر انتقال چنین نوجوئی‌هائی به شمار می‌آمد. نادرشاه شاید نخستین پادشاه ایران بوده است که علاقمندی‌هائی به یکدسته اخلاقیات و مظاهر فرهنگی ویژه روسیه ـ به مثابه بخشی از فرهنگ و اخلاقیات اروپائی ـ نشان داده است. میرزا محمدقاضی ناصر سفیر مقیم ایران در پطرزبورگ در پایان دوره مأموریت خود ضمن نامه‌ای خطاب یه چرکاسکی صدراعظم روسیه (۸ فوریه ۱۷۴۲ / ذیحجه ۱۱۵۴ نوشته است: بنده درباره برنامه‌های مجالس باله و موسیقی و خوشگذرانی‌ها در دربار عالی روسیه هرچه خودم دیده بودم به اعلیحضرت بدون هیچ مخفی‌کاری تعریف کرده‌ام و ایشان از این بابت راضی و خوشحال نیز شدند. او در نامه دیگری خطاب به چرکاسکی که با اجازه نادرشاه نوشته شده و به همراه اسدالله بیگ سفیر جدید ایران به روسیه فرستاده شده بود، از دولت روسیه خواست: اگر همراه سفیر روسیه، خواجه‌سرایان اروپائی که به دربار احضار می‌شوند و در هنر رقص و موسیقی ماهر باشند با همراهی گروه آوازخوانان و یک چیز جالب نیز برای اعلیحضرت فرستاده شود، موجب رضایت و خوشحالی همایون خواهد بود.

نادرشاه در اواسط سلطنت خود در صدد راه اندازی نیروی دریائی ایران در بحر خزر برآمد و انـجام آن را به جان التون انگلیسی سپرد، اما جان التون تنها خارجی شریک در اجرای این طرح نبود. به گزارش کنسول روسیه در گیلان گروهی از کشتی‌سازان روسی مخالف دولت روسیه نیز، که پیش‌تر به ایران گریخته بودند، در این کار با او مشارکت داشتند و تجارب خود را برای ساخت کشتی‌های جنگی نیروی دریائی ایران در اختیار جان التون قرار دادند.

هدایت‌الله خان رشتی صرف‌نظر از چنان تعلقات زننده‌ای که در فوق بدان‌ها اشاره شد، در عین حال از جمله نخستین دولتمداران ایرانی است که برای توسعه عمران و آبادی در قلمرو خود از تجارب روسیه استقبال و اقتباس کرد. او در سال ۱۱۸۷هق/ ۱۷۷۳م به سفیر خود در پطرزبورگ مأموریت داده بود که از بهترین ساختمان‌های آن شهر تصاویری تهیه کرده و با خود به گیلان بیاورد تا بر اساس آن تصاویر و الگوها، ساختمان‌های نوینی در گیلان احداث نمایدو برای برخی تزئینات کاخ جدید خود قطعاتی بلوری به کارخانه‌های بلورسازی روسیه سفارش داد که قالب‌های آنها را صنعتگران گیلانی ساخته بودند (نشانه‌ای با ارزش و اهمیت از وجود برخی استعدادهای لازم برای توسعه حدودی از صنعت در ایران). از قرار معلوم با همین تصاویر و نقشه‌ها و با مباشرت یکی از معماران بزرگ ایرانی به نام آقاباقر شیرازی که نویسنده کتاب گلشن مراد او را لقب رأس‌المهندسین داده است، ساختمان‌های عالی و مستحکمی در ساحل انزلی برای خود احداث کرد.گویا در ساختمان بندر و گمرک انزلی نیز از دانش و تجربه متخصصان روسی استفاده کرده بود.

انگیزه‌های دولت روسیه در عصر کاترین به احتیاط در پیشبرد توسعه ارضی روسیه در کشورهای دیگر

پل بروک در کتاب جهان سوم در بن‌بست ضمن اشاره به عوامل مؤثری که در فاصله میان قرون ۱۶ تا ۱۸م مانع از توسعه استعمارگری اروپائیان و کشورگشائی‌های آنان در آسیا بوده از اهمیت اساسی قدرت نظامی آسیا در برابر اروپائیان یاد کرده و می‌نویسد:

نیروی نظامی زمینی آسیا خیلی بیشتر از اروپا بود. پس از کوشش‌های نافرجام آلبوکرک پرتغالی که سپاهش در سال ۱۵۱۵ درهم شکست و هزارپاره شد، دو قرن گذشت تا اروپائیان دوباره توانستند سرزمین‌های وسیع آسیا را زیر یوغ نظامی خود بکشند. نخستین پیروزی زمینی اروپا پیروزی در نبرد معروف پلاسی است. پس از این نبرد بود که انگلیسی‌ها موفق شدند پس از یک قرن امپراتوری بریتانیا را پایه‌ریزی کنند.

کاترین دوم نیز در پاسخ به توقعات هدایت‌الله خان رشتی برای الحاق به روسیه بر اهمیت بخشی از همین محدودیت‌ها تأکید کرده است. او در ۳۱ دسامبر ۱۷۷۳م/ شوال ۱۱۸۷هق به کنسول مقیم روسیه در گیلان هشدار داد که: پذیرش توقعات هدایت‌الله خان مستلزم نقض قراردادهای دائمی ما با ایران (قرارداد رشت ۱۷۳۲م/۱۱۴۴هق و قراردادگنجه فوریه ۱۷۳۵م / شوال ۱۱۴۷هق) و اعزام نیروی نظامی به گیلان است که به‌دلیل وسعت مملکت ایران و کثرت خان‌های مخالف خودسر، واحد نظامی کوچک ما هیچکاری نمی تواند انـجام دهد و نابود خواهد شد.ما در هنگام تصرف گیلان و دیگر مناطق ایران با سختی‌های فراوان و تلفات و هزینه‌های سنگین توانستیم واحد‌های خود را نگهداری کنیم.

عاملی که محدودیت‌های ارتش روسیه را در آن زمان برای مداخله در ایران تشدید می‌کرد، ادامه جنگ‌های وسیع و گسترده روسیه و عثمانی در همان سال‌ها بوده است. ارتش روسیه آنچنان بنیه‌ای نداشت که بتواند هم‌زمان با چند قدرت همجوار درگیر جنگ شود، اما پس از انعقاد قرارداد کوچیک قینارجه و خروج عثمانی از گردش رقابت و هماوردی با دولت روسیه، فرصت پرداختن به ایران و یا نواحی حائل میان دو کشور نیز فراهم شد. با این همه کاترین و دولت روسیه بنا به دلایلی متفاوت از آنچه که در روابطش با دولت عثمانی جریان داشت، ایران را با همان کارکرد عثمانی در مرزهای خود نمی‌دیدند. عثمانی متحد شارل دوازدهم در جنگ‌ها علیه روسیه و حامی آتامان مازپا سرکرده قزاقان مخالف روسیه و حامی خانات کریمه در جنگ‌ها و تجاوزات تاتارها به قلمرو روسیه و مدعی تملک بخش‌های بزرگی از قفقاز غربی بود و در سرکوب مسیحیانی که روسیه را حامی خود می‌دانستند کم‌ترین تردیدی به خود راه نمی داد. به همین سبب استعمارگری روسیه در ایران و یا در چین برخی تفاوت‌ها نسبت به همگنان اروپائی خود داشت.

استعمارگری روسیه از طریق تصرف مناطق تازه و الحاق آن بر قلمرو ملی‌اش پیش می‌رفت و تعهداتش درباره مناطق مفتوحه تا اندازه‌ای مشابه تعهداتش راجع به مناطق تاریخی روسیه بود (اوئن لاتیمور مورخ برجسته آمریکائی درست به سبب بیان همین تلقی از جایگاه متفاوت روسیه در تاریخ دولت‌های بزرگ توسط کمیته مبارزه با فعالیت‌های ضد آمریکائی سنای آمریکا به ریاست سناتور ژوزف مک کارتی، از کار و تدریس برکنارشد و به زندان افتاد). چنین روابطی ناگزیر به موافقت با حدودی از امتیازات جدید برای متصرفات تازه روسیه می‌شد که از جمله آنها معافیت خلق‌های شرقی روسیه ـ از کوه‌های اورال تا باب برینگ از بعضی تکالیف دولتی و به‌ویژه سربازی و خدمت در ارتش روسیه بود.

این گفتار البته به معنی برابری همه خلق‌های تابع دولت روسیه در حقوق و ترقیات و پیشرفت‌ها نبود اما ملاحظاتی که با این‌گونه تصرفات همراه است، دولت روسیه را حتی به ستیزه با برخی طبقات حاکمه در متصرفات خود ترغیب می‌کرد. نظیر واگذاری املاک برخی از فئودال‌های بزرگ لهستانی به رعایایشان در دوران حاکمیت روسیه بر لهستان و یا لغو بسیاری از امتیازات خاندان‌های حکومتگر قفقاز، داغستان و شروان و حمایت‌های آن دولت از برخی مطالبات توده‌های مردم خانات یادشده و یا خودداری از تحمیل دین و مذهب رسمی روسی بر این دسته از مردم و تشویق برخی از خلق‌های غیر مسلمان مناطق متصرفه همجوار با اقوام مسلمان آسیای میانه، به اتخاذ دین اسلام (کاترین دوم یکی از حامیان این سیاست بود). همانگونه که کاوالام پانیکار مورخ هندی در کتاب آسیا و استیلای باختر نوشته است، استعمارگری روسیه تزاری در چین نیز بالنسبه متفاوت از همگنان اروپائی‌اش پیش رفته است. میان روسیه و چین تا دو قرن بعد از آغاز سلطنت پتر کبیر و انعقاد قرارداد نرچینسک در سال ۱۶۸۹ که روسیه همه نواحی واقع در شمال رودخانه آمور تا رشته کوه‌های استانووی را به دولت چین واگذار کرد، هیچ جنگ و ستیز معنی‌داری صورت نگرفت و تمهیدات توسعه استعمار اروپائی در چین با کم‌ترین دخالت روسیه همراه بود. روسیه دخالتی در جنگ‌های تریاک و تجارت موسوم به خوک و برده سازی جوانان چینی نداشت و در سرکوبی قیام بوکسر‌های چین (۱۹۰۰ ـ ۱۹۰۱) دخالت کم‌تری نسبت به غربیان داشته است، اما برای استرداد مناطقی که طبق قرارداد نرچینسک به چین رسیده بود، با سوءاستفاده از اشتغال دولت چین به جنگ و ستیز با شورش عظیم تای پینگ ـ عظیم‌ترین قیامی که نوع بشر تا آن زمان علیه یک دولت به راه انداخته بود ـ در سلطنت الکساندر دوم و به سال ۱۸۵۸با تهدید به جنگ، قرارداد آیگون را بر دولت چین تحمیل کرد و هرچه را که در قرارداد نرچینسک داده بود، بازپس گرفت. در هر حال استعمارگری روسیه در چین از میانه قرن ۱۹ یعنی قریب ۵۰ سال بعد از استیلای استعماری روسیه بر دولت ایران وسعت گرفت و یکی از عوامل نسبی عقب‌ماندگی دولت و خلق‌های چین شد. 

استعمار و امپریالیسم روسیه در ایران دوران قاجار و جبران همه تجاوزات آن دولت نسبت به ایران پس از انقلاب اکتبر

روسیه در ایران از آغاز قرن ۱۹م / ۱۳هق یک قدرت استعماری متجاوز و در پایان همان قرن یک قدرت امپریالیستی تسلط‌طلب بوده است. روسیه در طول نیمه اول قرن ۱۹م / ۱۳هق دو جنگ ویرانگر با ایران داشت که هر دو ماهیت استعماری و نتایج استعماری داشتند. جنگ‌های دوره اول، به‌طور اساسی ناشی از تمهیدات و برنامه‌ریزی‌های دولت روسیه برای توسعه ارضی در قفقاز و داغستان و مقاومت دولت ایران در برابر مطامع دولت روسیه بود.

دولت‌های انگلیس و عثمانی هرکدام بنا به انگیزه خاص خود مشوق دولت ایران به جنگ با روسیه بودند، اما هیچکدام‌شان به‌ویژه دولت انگلیس اقدام مؤثری برای تقویت دولت و ارتش ایران در برابر روسیه نکردند.این دوره قریب ۱۰ سال طول کشید و پس از شکست سنگین قوای عباس میرزا در جنگ اصلاندوز به سال ۱۲۲۸ منتهی به انعقاد قرارداد گلستان و موافقت دولت ایران با توقعات روسیه و تصرفات او شد.

دوره دوم جنگ‌های ایران و روسیه نیز ادامه مطامع استعماری روسیه، اما به شکلی نسبی و تا حدودی متفاوت از جنگ‌های دوره اول بود. این جنگ را قدرت‌نمائی و مصلحت‌اندیشی عباس میرزا نایب السلطنه و برخی از برادران هم‌طراز او که رقیبان سلطنتی‌اش بودند، و تحریکات دولت انگلیس که طبق قرارداد ۱۲۲۹هق متعهد به حمایت از دولت ایران در برابر روسیه شده بود، و فشار‌های زیانبار برخی از روحانیان بزرگ که بی‌خبر از پیچیدگی‌های جهان و برای حمایت از مسلمانان و شیعیانی که اسیر کفار شده بودند، و اصرار دولت روسیه بر اجرای توقعات ارضی‌اش در مناطقی که اشغال کرده بود، دامن زد و سرعت بخشید.

این جنگ‌ها از ۲۷ ذیحجه ۱۱۴۱تا سوم ربیع‌الثانی ۱۲۴۳ طول کشید و با شکست ارتش ایران و سقوط شهر تبریز به پایان رسید. به‌ویژه سقوط شهر تبریز که با شورش آقا میرفتاح امام جمعه تبریز و پیروان او صورت گرفت، (میرزا ابوالقاسم فراهانی در نامه‌ای که از زبان عباس میرزا ولیعهد برای پدرش میرزاعیسی قائم مقام بزرگ در تبریز نوشته ، میرفتاح را فتاح غیر علیم نامیده است ) هرگونه استقامتی را از عباس میرزا سلب کرد. مذاکرات طرفین در شعبان ۱۲۴۳ به امضای قرارداد صلح در روستای ترکمانچای میانه رسید و ایران به‌صورت کشوری در زیر سایه استعماری روسیه و شریک تبهکارش دولت انگلیس درآمد.

دولت ایران در طول یک قرن بعد از این قرارداد ناگزیر از مراعات توقعات روسیه در نیمه شمالی کشور و توقعات دولت انگلیس در نیمه جنوبی کشور بوده است. تاریخ مناسبات ایران با این دولت‌ها در قرن یادشده تاریخ پیشروی استعمار و امپریالیسم در ایران است و همین حضور امپریالیستی، توانسته بود آزادی‌خواهی و استقلال‌طلبی مردم ایران و تحولات بزرگی همچون انقلاب مشروطیت را زمین‌گیر کند. 

روسیه درست به همان خاطر که بخشی از ایران را از منظر الحاق به قلمرو ملی خود می‌دید، سرمایه‌گذاری‌های بالنسبه کلانی در ایران انـجام داد تا تسلط او بر این بخش از ایران تسهیل گردد. به نوشته ویلهلم لیتن در کتاب ایران از نفوذ مسالمت‌آمیز تا تحت‌الحمایگی، سهم روسیه در کل سرمایه‌گذاری‌های خارجیان در ایران به اندازه همه آنان بوده است و بعد از آن انگلیس قرار داشت که به اندازه نصف روسیه سرمایه‌گذاری کرده بود.

از سرانـجام امپریالیسم روسیه و به‌ویژه از سرگذشت سرمایه‌ها و تأسیسات روسی در ایران همه با خبریم و می‌دانیم که دولت شوروی در همان اولین روزهای پیروزی انقلاب در ماه اکتبر، با صدور اعلامیه‌ای از همه سرمایه‌ها و مطالبات و امتیازات و حقوق و تأسیسات و اموال منقول و غیرمنقول خود به نفع مردم ایران گذشت و طبق قرارداد مودت ایران و شوروی موسوم به قرارداد ۱۹۲۱ همه این‌ها را، که بسیار بیشتر از بنیه اقتصادی دولت ایران و سرمایه‌داران ایرانی بود ـ بالغ بر ۵۶۰میلیون روبل طلا ـ یکجا به دولت ایران به مثابه نماینده مردم ایران واگذار کرد و سرمایه‌ای عظیم برای توسعه آتی در اختیار دولت ایران قرار داد که تا آن زمان هیچگاه صاحبش نبود و می‌توانست بخش بزرگی از عقب‌ماندگی‌های تحمیل شده از جانب استعمار و امپریالیسم بین‌المللی بر ایران را جبران کند و آینده اقتصادی اجتماعی روشنی برای مردم و کشور ما مهیا کند. همراهی عظیمی که نه پس از آن و نه پیش از آن در هیچ کجای جهان سرمایه‌داری دیده نشده است.

یکی از مواد آن قرارداد، موافقت دولت ایران با حقوق دولت شوروی برای ورود ارتش سرخ به ایران جهت جلوگیری از حضور نظامی مخالفان جنگی آن کشور در ایران به شرط ناتوانی دولت ایران در جلوگیری از آنان بود و همین حق مشروع نسبی همواره چوبدست راهنمای ارتجاع و استبداد و امپریالیسم بین‌المللی و پیروان آنان برای کشف نیات ناسالم دولت شوروی نسبت به ایران و تخطئه روابط سالم آن دولت با ایران بود.

روسیه غیراستعمارگر و غیرامپریالیست، تا آن زمان که آلوده چنین تباهی‌هائی نشده بود، با وجود انواع منفعت‌طلبی‌ها و مصلحت‌اندیشی‌های تنگ‌نظرانه که در هر دولت مبتنی بر مالکیت خصوصی جریان دارد، در مجموع، دوست و حتی متحد دوردست ایران بود و به همچنین، ایران در برابر روسیه. آن روسیه پس از دو قرن به قدرتی برتر نسبت به ایران تبدیل شد و به استعمارگری و امپریالیسم رسید. به این ترتیب خصلت‌های قدیمی مناسبات متقابل‌شان استحاله یافت و روسیه امپریالیست در ایران به جائی رسید که می‌گفت اقتدار ما در ایران به اندازه‌ای است که ما برای پیشبرد منافع خود، خواهش نخواهیم کرد.

شوروی و ایران

آن روسیه استعماری و امپریالیستی با انقلاب اکتبر به گورستان رفت و از پیروزی مردم روسیه بر تزاریسم ستمگر، شوروی بیرون آمد که سرسخت‌ترین دشمن استعمار و امپریالیسم بود و بر پایه انترناسیونالیسم درخشان خود، حمایت و دفاع از مظلومان را در هرجا که بود و هر جا که می‌شد، رها نکرد. بخشی از انترناسیونالیسم شوروی نصیب ترکیه عثمانی شد و به کمک آن بر ارتش‌های یونانی و متحدانش که تا پشت آنکارا آمده بودند، غلبه کرد و خطر اسارت را از خلق‌های ترکیه دور گردانید. بخشی نیز نثار افغانستان شد تا بدان طریق از استعمار انگلیس خلاص گردید. میزانی از آن نصیب جمهوری چین شد تا برخی فرصت‌های لازم برای استقلال و دفع امپریالیسم بین‌المللی به‌ویژه امپریالیسم ژاپن را از چین تأمین کند. نصیب ایران نیز از آن انترناسیونالیسم دوران‌ساز، اصول قرارداد مودت ایران و روسیه سوسیالیستی معروف به قرارداد ۱۹۲۱ شد. قراردادی که همه رهبران جنبش‌های ملی ایران آن را ستودند و آن را با هیچ مورد دیگری قابل قیاس نمی‌دانستند. و چرا چنین نباشد، وقتی که خوزستان ایران به استناد همین قرارداد از خطر تجزیه رهائی یافت.

در سال ۱۳۰۳ و در اثنای عزیمت رضاخان به خوزستان برای مقابله با شیخ خزعل، وزارت امورخارجه انگلیس یادداشتی به دولت ایران تسلیم کرد که در آن تعهدات دولت انگلیس را در حمایت از حکومت و ثروت و خاندان شیخ خزعل مورخ سال‌های ۱۹۱۰ و ۱۹۱۴ را یادآور شده بود. انتشار این خبر در ایران واکنش‌های خشم‌آلودی به‌ویژه در تهران به دنبال داشت و بلافاصله واکنش سنگین دولت و مطبوعات شوروی را برانگیخت و ارتش سرخ به استناد قرارداد ۱۹۲۱آماده ورود به خاک ایران شد.

دولت انگلیس چند روز بعد برای جلوگیری از چنین احتمالی، به کاردار سفارتخانه خود در تهران فرمان داد تا آن یادداشت قبلی را مسترد بدارد تا خود در جنوب مسأله شیخ خزعل را پس از مذاکره با رضاخان سردارسپه نخست‌وزیر حل و فصل نماید. به این ترتیب خوزستان ایران که در آستانه جدائی از میهن بود، به استناد قرارداد مودت ایران و شوروی و با ابراز آمادگی دولت شوروی برای همراهی با دولت ایران، از خطر تجزیه و تبدیل به یک شیخ‌نشین فاسد و مرتجع مصونیت یافت و برخورداری خلق‌های ایران از نعمت‌های طبیعی متعلق به همه مردم ایران میسر شد.

تاریخ مناسبات سیاسی و اقتصادی اتحاد شوروی با ایران همواره بر عدالت و تأمین منافع مشترک استوار بود. دولت شوروی قرارداد ساخت ذوب آهن و احداث خط لوله گاز سراسری و مؤسسات تابعه آن دو پروژه اساسی را فقط با دریافت گازهای مشتعل خوزستان اجرا کرد و تمام قیمت آن پروژه‌ها، که قریب ۳۰۰میلیون دلار بود، فقط با خرید گاز در حال اشتعال و اتلاف خوزستان و بدون دریافت حتی یک دلار و محاسبه هزینه‌ها بر اساس قیمت ارز‌های ملی دو کشور ایران و شوروی یعنی ریال و روبل اجرا کرد و در ادامه نیز به همان ترتیب و با رعایت عدالت و منافع مشترک، تأسیسات ذغال سنگ مربوط به ذوب آهن و تکثیر ماهیان دریای خزر و احداث چند نیروگاه بزرگ برق و تأسیسات ماشین‌سازی اراک و ده‌ها سیلوی گندم و کارگاه‌های تعمیر ادوات جنگی و مؤسسات دیگر را در ایران به راه انداخت.

اقدام دولت شوروی در خرید گاز‌های شعله‌ور خوزستان چنان برای اقتصاد نفت کنسرسیوم‌های امپریالیستی صنعت نفت ایران ناگوار و ناخوشایند بود که پس از انتشار خبر آن در سال ۱۳۴۶، سفیر آمریکا در ایران از این بابت ابراز نگرانی کرد و شاه از طریق علم وزیر دربار در ۲۶ تیر همان سال به او پیغام دادکه: گاز پنجاه سال می‌سوخت و شما به فکرش نبودید، چطور یک دفعه این همه دلسوز شده‌اید؟. و از آن روشن‌تر پاسخ شاه به نامه اعتراضی جیمیسون مدیرعامل انحصار نفتی اکسون از اعضای کنسرسیوم نفت ایران بود که به اجرای قرارداد فروش گاز به شوروی اعتراض داشت. شاه از طریق علم روز دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۵۱ به جیمیسون جواب داد که: شما دزد هستید. وقتی که لیره تنزل کرد، شما می‌خواستید طلب‌های سابق مارا با لیره تنزل کرده به ما بدهید./ …پول بندرداری را سال‌ها به ما ندادید… گازهای مارا سوزانیدید و می‌سوزانید و از این بابت حقی به ما نداده و نمی‌دهید. اخیراً با هزار خون جگر ما لوله به شوروی کشیدیم ـ برخلاف میل شما ـ و گاز می‌فروشیم. تازه یک هزارم آن چیزی است که می‌سوزد.

انقضای دوران امپریالیسم وناتوانی سرمایه‌داری در تشکیل دوباره نظام امپریالیستی و دولت‌های جدید امپریالیست ـــ فدراسیون روسیه یک دولت غیر امپریالیست و مستقل از امپریالیسم جهانی است

شوروی ضد امپریالیست به تاریخ پیوست ـ ضایعه‌ای علیه بشریت ـ امایکی از بازمانده‌های آن، فدراسیون روسیه است که همه مخالفان شوروی و روسیه کنونی که اغلب پیروان امپریالیسم و ارتجاع بورژوائی هستند، آن را در عداد کشورهای امپریالیستی قرار می‌دهند تا کشورهای دیگر به‌ویژه کشورهای مستقل از امپریالیسم را از آن بترسانند. همچنین بسیاری از فعالان سیاسی و اجتماعی که سقوط شوروی و شکست جنبش‌های انقلابی و به‌ویژه جنبش‌های کارگری در آغاز قرن بیست‌و‌یکم تلقیات‌شان را از دوران و مضمون تک‌ساحتی و تک‌روای جاری در حیات امپریالیسم تغییر داده نیز روسیه را همگونه امپریالیسم می‌بینند.

آیا واقعاً چنین است؟ آیا روسیه یک کشور و دولت امپریالیستی است ؟ آیا امپریالیسم جهانی حاکم، فرصت تشکیل دولت و کشور امپریالیستی دیگر را می‌دهد؟ آیا فرصت‌ها و مقدورات کنونی جهان، مقتضی تشکیل امپریالیسم و امپریالیست‌های جدیدی هست؟ آیا کشورهای مستعد انتقال به امپریالیسم ـ به فرض موجودیت ـ قادر به هماوردی با همگنان‌شان هستند و می‌توانند جهان را به تقسیم دوباره بکشانند بی‌آنکه خود نیز نابود شوند؟

نگاهی ساده به تحولات سیاسی اقتصادی جهان سرمایه‌داری، پاسخ همه این سؤالات را به‌دست می‌دهد. نظام امپریالیسم بین‌المللی طبق اساسی‌ترین شاخص‌ها جهانی ـ که برترین آنها کاهش مستمر نرخ بهره‌وری سرمایه است ـ رو به زوال دارد و بر اساس اصول ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیکی و تجارب جهانشمول مارکسیسم ـ لنینیسم، نیروی زوال‌یابنده، خود بر خویشتن رو به زوال خود چیره نمی‌شود و نمی‌تواند از طریق تبدلاتی در خود موجب ارتقاء خویش گردد.

آن زمانی که جنبش‌های پیروز بردگان خود دوباره به سیطره برده‌داری می‌کشیدند و یا قیام‌ها و جنبش‌های ضد فئودالی به فئودالیسم مجدد ختم می‌شد، سپری شده است. در ست همان گونه که هریک از نظامات یادشده در مراحل زوال، به وضع جدید و متمایز از گذشته خود منتقل می‌شدند، در روزگار ما نیز انتقال ازسرمایه‌داری و امپریالیسم به سرمایه‌داری و امپریالیسم منتفی است. بنا بر این فدراسیون روسیه، با وجود تعلق آن به جهان سرمایه‌داری، نه‌تنها امپریالیست محسوب نمی‌شود، بلکه حتی از انتقال به امپریالیسم هم ناتوان است و منافع او به‌طور عمده در چارچوب منافع کشور‌هائی می‌گنجد که همانند او قدرت و استعداد گذار به امپریالیسم را ندارند.

روسیه در عین حال وارث یکی از درخشان‌ترین تجربیات در ترقی اقتصادی، صنعتی، زراعی، خدمات اجتماعی و تعلقات انسان‌دوستانه است و بنیاد‌های قدرتمندی برای بازسازی اقتصادی و صنعتی دارد که علاوه بر کاربرد آنها در کشور خود، قادر به همراهی‌های عظیم با همگنان خویش در جهان است.

همچنین دولت روسیه صاحب زرادخانه جنگی عظیم و خوفناکی از سلاح‌های کلاسیک، اتمی و هیدروژنی، و مجهز به علوم و دانش‌های نظامی کم‌نظیری است که امپریالیسم متجاوز همچنان از آن وحشت دارد و همین زرادخانه‌ها و توانائی‌های علمی و فنی از جمله پشتوانه‌های استقلال‌طلبی و ترقیات اقتصادی و صنعتی روسیه و کشور‌های دیگر به‌ویژه کشورهای همسایه روسیه است. این دولت خود را وارث بسیاری از تعهدات شوروی می‌داند و بالطبع بخشی از قابلیت‌های مناسبات دوجانبه شوروی با دیگران همچنان درسطوحی از نظام سیاسی فدراسیون روسیه، به‌ویژه از طریق حزب کمونیست آن کشور جریان دارد و این جریان را می‌توان در همراهی‌های روسیه با چین و کوبا و برخی متحدان سابق شوروی در آفریقا و دولت‌های ضدامپریالیست آمریکای لاتین، به‌ویژه در حوادث خاورمیانه و دفاع از خلق فلسطین و علی‌الخصوص دولت ایران مشاهده کرد.

با این ترتیب آیا نباید از انعقاد پیمان جامع همکاری ایران و روسیه خشنود بود و از آن استقبال کرد؟ پیمانی که بر بنیاد قرارداد ۱۹۲۱ ـ قراردادی که حتی مخالفان شوروی در همان سال‌ها آن را بی‌نظیر و انسان‌دوستانه توصیف کرده بودند ـ و قرارداد بحرپیمائی ۱۹۴۰ و قرارداد منعقده در سال ۲۰۰۱ تنظیم و امضا شده است، جز مطابقت با مضامین انسانی و ترقی‌خواهانه تاریخ، جنبه دیگری در خود ندارد و اگر با قابلیت‌های ملی و اصول مترقی قانون اساسی ما ترکیب شود، آفاقی خواهد ساخت که اشعه پیشروی تاریخ در آن درخشش می‌گیرد. اما اگر این ترکیب صورت نگیرد، پیمان یاد شده تأثیرات اندکی بر احوال مردم و کشور خواهد داشت و حتی شاید ناقض نیات تأسیسی خود شود. درست همانگونه که دستاوردهای قرارداد مودت ایران و روسیه سوسیالیستی توسط فئودالیسم و بورژوازی کمپرادور و بورژوابوروکرات‌های ایران مصادره شد و توده‌های مردم بجز همان ۳ ـ ۴ سال اول از هرگونه برخورداری از دستاوردهای آن بی‌نصیب شدند. امید که چنین نشود.

 

 

 

 



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت