نگارش: ح،برنا
سريال طنز وسياست
پيــــــــــوست گذشته
مناظرهء
کاکه تيغون وکربلائی
بخش سيزدهم
کربلائی وکاکه تيغون که برای خريد به يکی از دکانهای افغانهـــــــا رفته بودند در آنجــا ملاقات کرده وبعد از خريداری مواد مورد ضرورت شان، به خانهء کاکه تيـــغون آمده، چای دَم کرده وبرروی سفره نان خشک را گذاشته وکباب جگر راآماده ساخته، گويا يکجايی نهــاری را تناول کرده، پياله هارا پُراز چای نموده وکما فی السابق صحبتهای شان آغاز ميشود.
کاکه تيغون: کربلائی جان مالوماتيکه او روز در مورد تجزيه يکتــــعداد کشورها وايجاد کشورهــــــای نو دادی، بسيار دلــچسب بود، وديروز که اخبــــــاراينجهَ ره ديدم وراديوی آزادی ره شنيدم، در باجور(ل) پاکستان يک مدرسه ره حکومت پاکستان بمبـــــــاردمـــان کَدَه ودر حدود 82 نفر مدرسين وشاگردان َ کُشتند وامروز 31 اکتـوبر 2006 است مردم بسيار مُظاهره کرده ويک تعــــــداد وکلای پارلمان ووزرا هم بخـــــــــاطر همی بمبـــــاردمان استعفاء داده اند، بخيالم تجزيه پاکستان از همينجه شروع ميشه و پاکستـــان که مسئول ويرانی وطن ماست خودش بطرف بربادی روان است، ا َ کربلائی جان؟
کربلائی: کاکه جان همين امروز راديو BBC گفت که مردم ميـــــــگويند طيّاره امريکا اين مدرسه را بمبـــــــــــاردمان کَرد ودر مظاهره هم همين موضوع را تکرار کرده وعليه امريکا شعار ميــــــــداند، بهر صورت چه حکومت پاکستان، چه امريکا فرق نميکنه هرکس که مـــــدارس ومکاتبَ َبمبارمان کُنه کار خوب نيست، ولو که تروريستهــــــا هم در آنجا پرورده ميشوند، حکومت پاکستان بسيار قويست می توانست، همو مــــدرسه ره محاصره کنه وبعد از دستگيری بالفعل ملا- مدرسهــــــا وثبت کردن آواز شان، آنهارا محاکمه ودر حضور عام بادستاويزی که داشت اعدام ميکرد يا نظر به مقرّرات شرعی يا دولتی پاکستان برای آنهــــــــــا جزاء تعيين ميکرد، اما اطفال صغيرکه آنجا درس ميخواندند ويا تعليمات تروريستی فرا ميگرفتند، فريب خورده بشمـــار رفته .آنها از نگاه اسلامی معصوم گفته می شدند، آنهـــارا بايد دريک دارلتأديب، چند وقت زير تعليم وتربيه گرفته همه را بعداً آزاد مس ساختند. از طرف ديگه مردم هم می فامنـــد، که همين مُدرسين که خود را مجـــاهدين هم گفته و افتخار ميکنند، چهره هـــای کثيف تروريستی شانَ دَ تلويزيون نشان ميداد، تا مردم اطفال خودَ نزد ديگران شان که هنوز گير نيامده اند وبسيار آزادانه ميگردند وبمردم اعمال شنيع وکثيف غير اسلامی وضدبشری ره تبليغ ميکنند، جلــــوشان گرفته ميشد، مالوم ميشه آقــای مشرف سياست مدار، نی بلکه خود يک تروريست است، که حتی اطفال معصومَ می کُشه.
کاکه تيغون: کربلائی جان، همی عمل مشرفَ، آقـــای کرزی هم تائيد کدَ، ای چطو گپ است؟
کربلائی: کاکه جان هردوی شان ازيک چشمه ا َو ميخورن، پُشت ای گپا نگرد، چند دفعه بريت گفتُم يادت می ره ! ؟
کاکه تيغون: والله کربلائی جان دَ می روزها، يک کمکی حافظه ام خراب شده، چطو کُنم؟
کربلائی: کاکه جــــان حافظه ات خوب است، امّا گپ دِگه اس، يک شاعر ميگفت:
همه گوينـــــــد که درحافظه نقصـــان دارم
کس نديدم که کند شکوه زبی عقلی خويش
کاکه تيغون:کربلائی جان حالی ما بی عقلام شديم، بی فرهنگ خو بوديم:
رنگ کاکه تيغون سرخ شده وکاملاً عصبانی معلوم میشود؛
کربلائی: کاکه جان، بيا که بريت يک مطايبه* بگويم که خوش شوی.
کاکه تيغون: بی عقل بودن ما کم بود،که مطايبه ميگه، اوُ باز چی يه؟
کربلائی: مطايبه يانی فکاهی، يا جوک، فاميدی يا نی؟
کاکه تيغون: حالِ ماره جوک می شانی که خون مه چُش کنی؟
کربلائی: با خنده قهقه ميگويد:
او آدم ساده، جوک به انگليسی ومطــــــــايبه به عربی فکاهی ره موگن، فاميدی؟
کاکه تيغون از شرم سر بلند کرده نتوانسته واز کم فهمی خود، زير زبان زمزمه ميکند، جوک يانی فکاهی- انگليسی ومطايبه يانی فکاهی-عربی.
کاکه تيغون: خو بگو همو چيزايته جوک يا هر چيزيکه اس!
کربلائی: کاکه جان اينالی شدی آدم حسابی.
هردو ميخندند وفنجانهای چای را پُر کرده ادامه ميدهند.
کربلائی: گوش کو کاکه جان فکاهی ره، ميگويند:
"يک آدم خور باپسرش به بازار رفته بود، در آنجا يک خانم را ديدند که خوب قد بلنـــــد داشت،پسر گفت ببريم همی ره، آدم خور گفت نی؟ بسيار لاغر است چقه استــــــــخوان بجويم، بريم پيش، در راه يک زن چاق را ديدند، پسر باز صـــدا زد بابه اينه چاغ، دراين اثنا خانم روی خود را به عقب گرداند، بسيار پير بود، آدم خور گفت: نی، گوشتش چرم واريست، بريم پيش، دمی وقت يک زن بسيار خوش قهواره (يعنی خوش چهره)، با قدوقامت بسيــار موزون، آدم خور گفت: بگيرش می بريمش، پسر در طی راه می پُرسد، بابه همی ره ميــــــخوريم؟ آدم خور ميگه: نی ای ره نگاه ميکنيم، بوبوی ته ميخوريم."
هردو چنـــان ميخندند، که خانه را به شور می آورند وکاکه تيغون لوتک می زند وبادی از شکم رهـــا می کند، که يکبار ديگر هردو قهه، قهه می خندند، به اندازهء بلنــــــــــد فرياد می زنند که همسايه شان پريشان شده وزنگ ميزند، کاکه تيغون در را می گشايد وهنــــــــــــوزهم خنده ميکند، همسايه باديدن آنها وشنيدن خنده ها، خدا حافظی کرده، معذرت ميخواهد وپی کار خود ميرود.
کربلائی وکاکه تيغون بعداز چنــــــد دقيقه، خاموش شده وبطرف يکديگر خنده وتبسم کنان می بينند وبعداز نوشيدن چــــای آرام گرفته وبرای چند لحظه سکوت برقرار ميشود.
کاکه تيغون با لهـــــــــجه آرام سکوت را شکستانده واز عملی طبيعی که صورت گرفته بود، شرميده، شرميـــــــــــده به سخن می آيد واز کربلائی معذرت خواسته وبا خجالت ميگويد؛ ببخشی کربلائی جــــان، شد دگر چه کنم، فعل طبيعی بود.
کربلائی با وقـــــــار ميگويد؛ کاکه جان اين عمل طبيعيست ونبايد خجالت بکشی، نه تنها نزد من بلکه در برابر هرکسيکه باشد، توميـــــــــدانی که درهند از قديم تا حال، با اين عمل حتی خيرات هم ميتن، که شکر بند نشد ورنه شکم درد ميشدُم، باز هردو ميخنــــدند ودر چُرت وفکر، که دوباره رشتهء گُسسته سخن را دريابند، سکوت می کنند.
کاکه تيغون سکوت را می شکنــــــــد: موضوع صحبت من وتو همو گپ بمبــــاران مدرسه در باجور(ل) بود، نی کربلائی جان، حتی تا امروز که سوم نوامبر 2006 است( تاريخ را بخاطر آن ميگويم که مورد انتقــــاد قرار نگيريم)، از BBC و دگر راديو هــــــــا شنيدم که مردم به هزاران، هزار نفر مظاهرات کرده ومشرف را دشنام ميدادند وقصاص ميخواستند.
کربلائی: کاکه جان عصبــــانی نشو، هيچ فايده نداره، گپ مردمَ چه وقت کس شنيده که حـــال بشنوند، ا َو زور سر بالا ميره، ای چندمين دفه ست که بريت ميگمُ.
کاکه تيغون: امروز يک گپ دگه ره دَ BBC وصــــدای آزادی شنيدم، که رئيس شورای کلکيچی ( پشتو است بخيــــــــالم) يانی بحران بين المللی ضمن انتقاد از دولت کرزی، افغانستانَ يک دولت دموکراتيک گفت، اينه بخير ما دولت دموکراتيک هم پيدا کديم ، کربلائی جان!
کربلائی: کاکه جان تو آدم ساده ودل پاک داری وزود، خوش يا خفه می شی، ای عادت وای طرز تفکر دردنيای امروزی که سراسر پَر از دَغلی، دروغگوئی وزور گوئيست، خوب نيست، تو بايد به گفتهء شاعر:
"زمانه با تو نسازد/ تو با زمانه بساز"، يک کمی خــــودَ رَقم دِگا بساز، ای گپ ايتــــــــو مانا نداره که توهم دروغگويی کنی ويا سرتمبـــــــه گی (جزميّت) کدَه سرگپايت ايستـــــــاده شوی، بلکه مانای ای ره داره که در اکثر موارد بايد شکّاک باشی وبعداز غور ومداقه يا باورکنی يا به دلايل متعدد باور نکنی، کاکه جان امروزدَ تمام دنيا که بپالی دولت دموکراتيک نميافی، در بين تمام دولتهای جهــان تايک اندازه هندوستان دموکراتيک است،آنهم نه کاملاً، دَ دِگه کشورها همه گپادَ روی بيانيه ها پُر طمطراق ودَ روی کاغذ دموکراسی است، چه رسد به افغانستان که قرنهــــــــا از دموکراسی دور است؛
اوّل اينـکه دولت يک پارچه نيست ودر موارد زياد شکل ملوک الطوايفی ره داره، دوم اينکه در سراسر کشور جنگ وجدال وبرادر کُشيست، سوم اينکه باورها، رسم ورواجها وحتی معتقدات مردم فاصله زياد از دموکراسی داره، دَ تلويزويونهـــــــــا نديدی که اکثر روزها، بيش از 90 فيصد چوکی های شورا(پارلمان) خاليست،گرچه اين نماينده ها به شکل دموکراتيک انتخاب نشده اند، امّــا بازهم مردم از اونا انتظار دارند که به نفع شان کار کنند، همی رقم وزير صاحبا خدا گردن مه نگيره سال 6 ماه دَ چکر خـــــــــارج استند،فساد اداری بيداد ميکنه، که همی خود شورای بحران چندين دفه دَمی مورد گذارش داده وبسيار گپــای ديگه که همه اُو ره اگه بگويم وقت هـم نيست وتوهم خسته ميشی، سياست امروز دَ دنيا بسيار طفلانه پيش ميره ( سياه ره سفيد وسفيد سياه) نشان ميتن، مردم هم دحالی که ميفهمند دُرست نيست، مجبوری قبول ميکنن،وایطوسياست
جای اخلاق، انسانيت، شرافت وقانون ودموکراسی ره گرفته، بخواهی يا نخواهی هموطو است، فاميدی کاکه جان!
کاکه تيغون: فاميدم کربلائی جان، گرچه سرم گنس شد وچُرتم پريشان، کربلائی جان کدام فکاهی بگو که يک چنـــــــــــد دقيقه خنده کنيم، چقه سياست، چه قه پُشت سر گويی؟
کربلائی: خوب شد که سر عقل آمدی، اينالی بِرت يک فکاهی ميگم:
"ميگن زن غضنفر گُم شد، بيــچاره هرطرف می دويد، نميافت، با برادر خود يکجــــــــــــا رفتنـــد پيش پوليس وموضوع ره گفتند، پوليس گفت: مشخصات خـــــــــانم ته بگو تا پيدايش کنيم، غضنفر گفت: قد بلند داره، چشمانش خُرمايی، موهای طلايی، بينی قلم، کمر باريک، يکدفه بيادرش گفت: چرا دروغ ميگی، غضنفر دَ گوش بيـادر خود آهسته گفت، بان اگه ميافن يک چيز خوبه پيدا کنند!"
هردو بعد از خنده ها طولانی، متوجه ميشوند که وقت نماز است، برمی خيزند وطرف جماعت خانه می روند.
· مطايبه – سخنی که در آن طنز وشوخی وجود داشته باشد.
بخش چهاردهم
گرچه در شهری که کربلائی وکاکه تيغـون زندگی ميکنند، تعداد افغانهــــا ماشاه الله زياد است، امّا آنهــا ترجيع ميدند، که بجزء از جماعت خانه با ديگر افغانهـــــا کمتر ديد وبازديد کنند واين هم بخاطريست که افغانهـــــا باسوابق مختلف وبا طرز تفکر متفاوت همينکه دريک محفـــل با هم می بينند،بدون اينکه معلــومات کافی داشته باشند، بحث ومشاجره را شروع نموده وهر که را انتقاد ميکنند وگــــــــويا خود را عقل عالم تبارز داده و تبصره در مورد کارکردهــــای هر رئيس دولت وتداخل در مسايل سياسی را بدون کمترين درک ومعلومات حق مسلم خود ميداننــــــــد وگفتکوها صريح به مشاجره کشانيده ميشود، روی همين دليل آنهــــــا از محافل با ديگران اکثراً پرهيز مينمايند.
اين دو يار ورفيق صميمی بازهم در خانهء کاکه تيغون ملاقات ميکنند.
کاکه تيغون ميخواهد هر چيز را بفهمد وهميشه از کربلائی سوالهــای در هر مورد ميکند تا شنيدن پاسخها بر اندوخته های او بافزايد.
کاکه تيغون: کربلائی جان، به نظر تو آدم کدام کتابهـــــــــاره بخوانه، که ادبيات زبان دری ره خوبتر بفامه وباز کتابهـــــای سياسی، اخلاقی ودِگه کتابها ره خوانده ودرک کرده بتواند.
کربلائی: کاکه جان مه برتو وبر همه افغانهـــــا، که در ادبيات دری کمتر وارد هستند، پيشنهـــــاد ميکنم و ميگويم، که بايد همو کاری ره کنند که پدرهای مـا ميکردند،يانی از الفبـای بغدادی و طرز کاکا يا سيتمهای تازه آموزشی که بتوانند با استفاده ار آنهـا حداقل سواد يانی خواندن ونوشتن را ياد بگيرند شروع کنند و بعــــــد تر کتابهـــــای حافظ شيرازی، نصاب الصبّيان، پنج گنج وخصوصاً گلستان شيخ مصلح الدين سعـــدی شيرازی ره بخوانند که هم دَ نثر وهم دَ نظم پوره وارد ميشوند وباداً هرکتاب دگه ره بسيار به ساده گی ميتوانند بخوانند و بفهمند.
کاکه تيغون: نظمَ خو می فامم ای نثر چيست کربلائی جان؟
کربـــــلائی: نثر يانی غير نظم، مثليکه نامــــــه برای کسی مینويسند، يا مکتوب که در دفــــاترمی نويسند، که به قافيــــــه ضرورت نداره، گرچه نثريکه در گلستان سعدی است، نثر مقفی يا نثر مُسجعَ گفته ميشود، امّا نثر ساده هم دارد، مثلاً آغاز گلستان بااين نثر شروع شده:
" منت خدای را، عزّوجَـــــــــل، که طاعتش موجب قربت است وبه شکر اندرش مزيد نعمت، هر نفسی که فرو ميرود ممّد حيــــات است وچون بر می آيد مفرّح ذات، پس در هر نفسی دو نعمت موجودست وَبر هر نعمتی شکری واجب".
از دست وزبــــانی که برآيد کز عهـــــدهء شکرش بدر آيد
بنده همان به که زتقصير خويش عـــــــذر به درگاه خدا آورد
ورنه سَزاوار خـــــــداونديش کس نتــــــواند که بجا آورد"
کاکه جان برسبک همين نثر سعـــــدی صاحب يک دوست ما سالها پيش يک نثر نوشته که هميالی دَ مورد وزرای افغانستان خصوصاً جهادی ها ميخانه وکاملاً مطابقت ميکند؛ او گفته بود:
( منت وزيری راست، چِرک وچتـــــل که ديدنش موجب نفرت وبه تملق اندرش مزيد رفعت است، هر نفری که درون می رود، حامل پول وچون بر می آيد مورد قبــــــول است. پس در هر نفری دولعنت موجود وبر هر لعنَتی سُوته ای واجب.
کاتب همان به که به تحرير خويش مدح چو اورا به زبان آورد
ورنه به چوکی ونگهبـــانيش کس نتــــواند که امان آورد)
اينه ره نثر ميگويند که با نظم ادامه يافته است.
کاکه تيغون: خير ببينی کربلائی جان، حالی رقم سعدی صاحب هم يگان نثر ونظم ميگی، خداخيره ماره پيش کنه!
کربلائی: امّا کاکه جان از کتابهـــــای که بريت گفتم، صِرف ديوان حافظ شيرازی وگلستان سعــــــدی صاحب در اينجا يافت ميشود،فعلاً همين ها برای تو کافيست اينها را بخر ودايم در قفسه کتابايت بگذار وهرروز چند صفحه از هرکدام بخوان واگر يک فرهنگ عميــــد هم بخری بهتر است، که لغاتی ره که نمی فامی از آن پيــدا کنی ومه هم همرايت کمک ميکنم، باد از يا ميتوانی دگه کتابهــــــــــــاره بخری يا از پيش مه امانت بگيری وبخوانی ودر بسيار موارد خوده ملا بسازی.
کاکه تيغون: بسيار خوب کربلائی جـــــــــان انشأالله همی کارا ره ميکنم، کربلائی جان ملا گفتی يک چيز يادم آمد، اوُ روز که از جماعت خــــــانه برآمدم يک فکاهی ره ديدم.
کربـــــلائی: کاکه جان فکاهی ديده نميشه، گفته ميشه يا شنيده ميشه!
کاکه تيغون: کربلائی جــــان خودت ميگی باز خودت گپ دَ دان ما خُشک ميکنی، مقصــد مه ای بود، که وقتيکه از جماعت خانه برآمدم بچهء ملا دادالله ی خــــــــــدا بيامرزه ديدم که يک لنگ بوتش سياه ويک لنگ دِگه بوتش سرخ بود، مره خنــــــــــده گرفت وبه کتره بريش گفتم چقه بوتای مقبــــــــول داری، او که از مام کدَ ساده تر است، گفت: يک جوره دِگام دَ خانه دارم، ای جوره سياه وسرخش اس و او جـــــوره سرخ وسياه اش، اينال بگو که فکاهی ره ديدم يانی؟
کربلائی: ديدی کاکه جان دُرست است.
هردو ميخندند وبکار خود ادامه ميدهند.
کاکه تيغون: کربلائی جـــان مره همی گپايت خوشم آمد، حال ميرم وهمی کتاباره ميخريم، امّا تا وقتيکه مه دَای مسايل خوب تر وارد شوم، مجبور هستم از تو پُرسان کنم.
ديروز که يکشنبه بود، يعنی تاريخ 5 نوامبر 2006 از راديــــوی آزادی واز BBC شنيدم که حکم اعدام آنهم به دار کشيدن صــــــــدام حسين از طرف محکمه بغداد صادر شد وازی موضوع همو سردمــــــــــــــــداران دمــــوکراسی يانی امريکا وانگليس استقبال زياد کردند، آيا صدام حسين
با وجوديکه مملکت خودَ بسيار پيش بُرده بود، همقه دکتاتور بود که بايد به اعدام محکوم ميشد؟
کربلائی: کاکه جان، صــــــــــدام حسين چندين سال پيش در سال 1982 هنگاميکه کُردهـــا برای براندازی حکومتش، توسط يک گروه پرخاشگر واَوباش، که شايد اين هم به تحريک خارجی هــــا بوده باشد، ميخواستند حکومت او وقته ره سرنگون بسازند وخـــود حکومت را بدست بگيرند، حُکم حمله برآنهاره صــــادر کرد وقسمی که وکيل صدام حسين گفته بود که از حکومت خـــــــــود دفاع کرد واين کار بسيار طبعيست، زيرا در هر کشور وقتی مردم يا يک گروه عليه حکومت قيـــــام کنند ولو در امريکا، اروپا ويا هر جای دِگی که باشه، حکومت برای دفاع از خود آنهــــــــاره نابود ميکند وصدام حسين هم همی کاره کد، که کاملاً بجا بود، امّا مسأله عمــــــده اينست همی رقمی که تو گفتی انگليس وامريکا از ين عمل ضد دموکراتيک وضد حقوق بشر استقبال کردند،يک دَفه دِگه چهره های ضد دموکراسی خودَ بر ملا ساختند، در اساس دموکراسی اعــــــدام يک عمل قبيح وپليـد شمرده ميشود، چنانچه در بعضی کشورها اين جزاء کاملاً از بين رفته است، مثلاً در آلمان قانون اعدام ملغی قرار گرفته است.
اگر صدام حسين حـــــلق آويز شود، واضح است که شکاف دشمنی بين سنی وشيعه وبين عرب وکُرد چُقُر تر ميشود، که برای تطبيق همو پلان " يک راز کثيف" زمينه مُساعد ميشه!
دراين اثنا زنگ دروازه به صدا در می آيد ويکی از دوستان کاکه تيغون، که اخبار ديروز و امروزه شنيده بود، بعد از ادای احترام داخل اطاق می شود وبا کربلائی نيز سلام داده وميگويد: من با کسی وعــــده دارهستم، آمدم چنــــد خبررا برايت بگويم، کاکه تيغون تعارف ميکند، که مهمانش بنشيند، چای بنوشدو بعداً برود، امــا مهمان چون عجله دارد، صِرف دو خبر را ميگويد:
1- ديروز شنيدم که انگليس وامريکا شايد گپای خود را در مورد صــدام پس گرفته باشد، اخبار بسيار درمغول پخش می شوه ( خصوصاً اينچنين اخبار) شايد قصداً چنين پخش کنند که کس دُرست نفهمد.
2- آقای احمدی نژاد گفت: محکمه عراق نبايد فيصلهء خود را بشکناند، يعنی بايد صـــــدام حلق آويز شود و بوش گفت اين کار مردم عراق است وديگران در زمينه حق ندارند. کاکه جـــان! من به حُکم اَلکَريمُ واذا وعَدَ وفا، اين خبرها را آوردم، خدا حافظ!
کربلائی: کاکه جان حـــــــالِ چُغُل هم پيدا کدی؛ شايد اخباری را که شنيده باشد، دُرست هم باشد ولی همی کار تو چنـــــدان خوب نيست که هرکس مؤظف می سازی خبر بشنوه وبرتو بيــــاره، تو چه کاره، سياست مدار، دولت مدار، کدام آدم بسيار بزرگ، دَ کارهــا وگپ های ما هرکس وناکسَ دَخيل نساز، کدام وَخت همی خـانه ترام زير تاقيب( تعقيب) ميگيرند وگپ ما خراب ميشه، از مه ميــــــدانی، از همی آدمهای بی يال وبی دُم کناره بگير وکتی شان بسيار زياد تماس نگی!
کاکه تيغون: بسيار خوب کربلائی جان بروُ بخير؟
کربـــــلائی: موتر سرويس کابل خو نيستم که ميگی برو بخير!
هردو چند دقيقه ميخندند وکربلائی به صحبت شروع ميکند؛
کربلائی: کاکه جان همی چُغلک تو که خبرها را شنيده بود واحوال آورد بايد بگويم!
آقای احمدی نژاد، چون خودش شيعه است، خيال ميکنه که با اين گپايش شيعه های عراقَ طرفدارش ميشن وضد امريکا ئی هــــــــا عمل ميکنند، حالانکه گپ سر مذهب نيست، شيعه هـــا وسنی های فروخته شده بسيار استند، اشخاص پاکدل وصاف دل حتماً محکوم شده وکشته ميشوند، اما آنهائيکه فروخته شده اند باای گپـا نه خوش ميشوند ونه طرفدار احمدی نژاد، آقای احمــدی نژاد يک بادَ از سر دل خود کم کدَ وهميشه اي چنين کارهای غير مسئولانه ولاقيدانه را ميکنه وبه اوُ عادت کده!
امّا در مورد اينکه انگليس وامريکا گپـــــــــای خودَ پس گرفته اند، شايد درُست باشد،چراکه هميالی انتخابات پارلمان وسنا در امريکا شروع شده وموضوع جنگ عراق که مردم امريکاره به فغــــــان آورده، بدبين بوش ساخته ومردم در اکثر ايالت ها رأی بيشتر به دمــوکراتا دادند، اينالی اگر سنا بدست دموکراتا بفته، قوانينی ره که بوش ميخـــــواهه پاس کنه، رد ميکنند وجنگ عراقهَ تقبيح ميکنند، حتی ميتواننــــد از بوش وشرکايش سلب اعتمـــاد کنند، يکيش خو وخت استعفاء کدَ، رمسفلد وزير دفاع ره ميگُم،به اوُ خاطر ميخواهند حال يک کمی نرمش نشان بتن.
کاکه تيغون: خی دموکراتا ايقه مردم خوب استند، يانی اگه قدرت گرفتند، همه چيز خوب ميشه ا َ ؟
کربلائی: کاکه جــــــان ای دوتا دوروی يک سکه هستند، همی که قدرته گرفتند، چنــــد وخت آرامی میشه وباز خوب که محکم شدند، همو خرک است وهمو درک.
از شروع تاريخ امريکا همی دوتا در سياست ای کشور رول اساسی ره بازی کده اند، دگه احزاب وگروههـــــــا چندان زور ندارند، شايد فکرت باشد، که يک دفه دموکراتا می آيند وچند سالی که تير شد وتاخت وتاز کدن، جمهوری خواها مياين ومردم بيچاره فکر ميکنند که اينهــا خوب پلانا دارند آنهـــا را انتخاب ميکنن وهمی کار تا حال که 400 سال ازی گپا شده، هنوز ادامه داره ومردم بيچاره از هيچ کدامش خير نديده اند، صِرف يکتعداد بسيار قليل امريکائی هــا جيب های خودَ پُر کدند، يعنی دارا تر شدند ويک عدهء ديگر که نادار بودند ، نادارتر شدند،يانی روز تاروز فقط فاصله بين مردم بيشتر وعميق تر شده است.
کاکه جان اگهَ يادت باشه هموآقای دموکرات قبلی يانی کلنتون، که دَ زنا گير آمد وبری ازيکه گپ چُپ بانه ورســــــوا تر نشه، موضوع بودن بن لادنَ بهانه کد و افغانستانَ بمبارمان کد،ای گپَ يک دفه ديگام بريت گفته بودم، يادت خو است؟
کاکه تيغون: بلی کربلائی جان خدا خيرت بته، يک گپَکت مره چنـــــــدان خوشم نامد، همی که جـــــــــوان دوست مه چُغل گُفتی، بچی بسيار خوب وصادق اس!
کربلائی: کاکه جـــــان اينمی قيسم همو جوانا نا فاميـــــده وخت از طرف کميتهء 300 جذب شده اند، خودشان هم خبـــــــر ندارند وسرشان بسيار کارا ره ميکنند، حتی ايناره انفجـــار ميتن توسط ريمونت کنترول وميگن که حملهء انتحاری صورت گرفت، پس ازی گپـــــــا نگرد، تو خو دوست مستی کاکه جان!
کاکه تيغون: خی سر کی اعتبار کنيم، کربلائی جان؟
کربـــــلائی: کاکه جان اينَ دَ وختـــای بسيار پيش روزيکه خسرو روزبه عضو حزب توده ايران َ، عساکر شــــاهی محاصره کردند، اوُ دريک پايه بالا رفت واز بالا چنـــد کاغذه نوشتـــــــه وپَرتاب کرد، دَ اوُ کاغذا نوشته بود" به دوست تان اعتمــــــــاد کنيد، امّا هوشياری سياسی تانَ از دست ندهيد" گپ ازی قرار است کاکه جان، بايد خوب متوجه باشی!
کاکه تيغون: کربلائی جان ميگن همو آشنــــــای سابقه ايت که تو ريشتَ رقمش ماندی وباز يک شعر هم زود تير کدی سرش، ديگه همــو مسکن ياره ميگم، او روز دَ برنامهء 31 اکتوبر تلويزيون شخصی خود باز کدام گل به اوَ داده، تو ای برنامه ره ديدی ؟
کربلائی: کاکه جان بلی ديدُم وشنيدم، آقــــــای مسکن يار دَ برنامهء" از گپ، گپ ميخيزد!" دهمــــو تاريخ که تو گفتی چنين دُر فشانی کرد: آنچه من در صحبتهای خود به آدرس حـــــــامد کرزی واداره اش وحتی بالای طرز لباس پوشيدن کرزی ميگم، ناشی از احساسات وطن(؟) دوستانه ام بحيث نه تنهــا افغان، بلکه همچنان منحيث يک امريکائی ميباشد، آقای مسکن يار که بحيث يک تبــــــــعه امريکا خوش ندارد، کشورش (ايالات متــــــــــحده امريکا) در افغانستان شکست بخورد، ازاين سبب هم بالای اقدامات ونارسائی های کرزی انتقاد می کند، ورنه به همه معلوم است، چون در چوکات حکومت کسی برای شان اعتنـــــاء نکرده ناراضی شده وبی خلطه فير می کنه، اينکه در پهلـــــــوی منافع امريکا، روی منافع افغانستان هم تأکيد می کنه، يک دروغ ونمايش است، زيرا منـــــافع يک کشور اشغــــال کننده بايک کشور اشغـــــــال شونده هيپگاه نميتواند مشترک باشد!
امّا کاکه جان گپ مهـــــم اينست، اگر يک عضو ح،د،خ،ا در زمان قدرت ميگفت که: روس هـــا در افغانستان منافع دارند واو بحيث يک"روس" نمی خواهد کشورش در افغانستان شکست بخورد، چه اتفاق می افتاد؟؟
ولی حــالا آب از آب تکان نمی خورد وگويا خير خيريت است، کاکه جان ميگويند " کور خود بينای مردم" اينه ای شعر خـــــوب بحــــــــال ازيا صدق ميکنه:
کاسه چينی که صـــدا ميکند خود صفت خويش اداء ميکند
کاکه جان امروز مه وتو بسيار گپ زديم، گرچه سوالهــــای تام يکی به دِگه ربط نداشت، بازهم مه جوابايته گفتم، بيا که بريم به جماعت خانه وانشاالله فردا بازهم می بينيم، ياالله.
هردو ميروند به جماعت خانه وبرای امروز صحبت شان تمام ميشود!