نگارش: ح،برنا

سريال طنز وسياست

پيــــــــــوست گذشته

مناظرهء

کاکه تيغون وکربلائی

بخش پانزدهم

روز بعد بازهم کربلائی از دکان افغان، يک جلد گلستان سعدی ويک جلد فرهنگ عميد وديگر سوداهــــا را خريده، بطرف خانه کاکه تيغون روان ميشوند، که درعرض راه يک دوست کربلائی چنـــــد يادداشت را برايش ميدهد، که خود کربلائی خواسته بود، بخانه ميرسند وبعداز صرف نهــار مفصل، کاکه تيغون صحبت را چنين آغاز ميکند.

کاکه تيغون: کربلائی جان ای يادداشتها چيست واز کی خواسته بودی؟

کربـــــلائی: کاکه جان همی دوستمَ همايون جـــان سُرخابی نام داره، که اينه يک،دو،سه،چارچيزَ نوشته کده که بريت ميخانم، مه وهمايون جان عَين از کابل باهم می شناختيم:

ده اول نوشته کده،که:اين يادداشت را ازلابلای اخبار ونوشته های معتبر جمع آوری کرده ام،کهBBC واخبار افغانستان شامل اين منابع ميباشند.

1- بتاريخ 21 می سال 2003 که عبدالرشيد دوستم مشاور کرزی بود، برای کرزی پيشنهاد کرده بود که بايد لانه های باقی مانده طالبـــــــان از افغانستان برچيده شود، در غير آن در آينده برای کشور مــا درد سر می شوند، امّا آقای کرزی گفته بود، ما با طالبان مصالحه می کنيم.

دو- کاکه تيغون موضوع دوم را قطع کرده گفت؛

کاکه تيغون: کربلائی جـــان يکه يکه بخوان که خوب مدللّ شوم، به نظر مه آقای دوستمُ بسيار خوب پيشنهـــاد کده بود ومالوم می شه در حــالی که آدم نظامی اس ده سياست هم وارد شده،  هميالی پيشگویيش خاند و تا حال وضع امنيتی ده تمام ای هفت سال خراب تر شده اس، يک روز هم نيست، که آدم کُشته نشوه، دزدی نشه وصدها گپ دِگه، که مالوم دار برافغانستان درد سر شده وتا حـــــــالی آقای کرزی ميخاهه کتی طالبــا مصالحه کنه، که ای ممکن نيست واونا قبــــــــول ندارن، همطو نيست کربلائی جان؟

کربلائی: کاکه جان نام خدا تو هم بسيار وارد شدی و حال خوب تحليل هم ميکنی.

کاکه تيغون: چه کنم کربلائی جــان، ميگن با ماه نشينی ماه شوی، با ديگ نشينی سياه شــــوی از برکت توست که بازی گپاره  مه ميفهمم، يادداشت دوم فراموش نکنی!

کربلائی: بلی کاکه جان اينه دوام ميتم؛

2- در جولای 2004 هنگامی که دوسُتم خود را برياست جمــــــهوری کانديد کرده بود، دريک اعلاميه ای که در مزارشريف پخش کرده بود، طالبان را دست پروردهء ISI( سازمان استخباراتی پاکستان) و دشمن نهضت، رفاه وترقی مردم افغانستان خطــــاب کرده وگفته بود، اگر من پيروز شوم، آنها را محو ونابود ميکنم.

کاکه تيغون: کاشکی مردم برش رأی ميــــدادن وهمی کار ميشد، آقــای کرزی خو بيچاره هيچ کاره کده نميتانه وهنـــــوز هم ده فکر مصالحه با طالبان اس، ديگه چه نوشته بود!

کربلائی: آقای همايون جان سرخابی ايتو ادامه داده:

3- در اوّل مارچ 2005 که آقای دوسُتم بحيث درستيزوال قوای مسلح

تعيين شد، در مراسم تقرّر خود چنين گفت: اگر آقـــــــــای کرزی با من موافقت کند وبرمن اعتماد کند، بدون قوای بين المللی، طالبان را تا پُل اتک می دوانم واز شرشان وطن خود را آزاد می کنم.

کاکه تيغون: مالوم ميشه که آقـــای دوُستم يک جنرال با تجربه وميــدان ديده اس، چرا آقــــای کرزی به او اعتماد نکد ونخواست که طالباره گُم کُنه، اگه واقعاً هموطو ميشد، حالِِ از غم طالبـــــا خلاص ميشديم ووطن خودَ آباد می ساختيم.

کربلائی: کاکه جان تو دُرست ميفرمايی، ولی هنـــوز هم پاک دل وساده استی، آقای کرزی خُو بدل خود نيس، که اعتماد ميکد، يا اجازه ميداد که طالبان گُم شون، سر چشمه گپــــا ده بالاست وآنها نميخـــــــاهن که در افغانستان آرامش بيايه، چرا که اگه آرامش واستقرّار بيايه، بايد قــوای خارجی هم ده خانه های خود برگردن، يانی امريکا هـــــم بُره، خی نفت وگاز وثروت های دِگه چه طو ميشه؟ کاکه جان چند وخت پيش هم بريت گفتم که سر نخ ده دست امريکاس و اونا پلانهـــــای زياد اقتصــــــــادی دارن، که بدون طالبا وبه آرامش به او پلانهــــا نمی رسن، فاميدی کاکه جان يانی چقه بريت بگويم!

کاکه تيغون: کربلائی جـــان چــرا چيق ميزنی، خيرست يک کمی حوصله داشته باش!

کربلائی: کاکه جان قـــارنشو، که کُل گپاره فاميـــــدی، پلانها بسيار پيش دُرست شده وآقای دوُستم از دل صاف وپاک خود ميگه، هيچ وقت نه به دوستم ونه به دِگه دگرانديشانَ ای اجـــــــازه ره ميتن، ای ادامه نا آرامی ده افغانستان وعراق پلانهـــــای سابقه ونقشه های پيش اس، که تاحال ده دفه برت تکرار کديم وتو هنوز هم ده خو وخيال خود استی!

کاکه تيغون: ببخشی کربلائی جـــــان يگان دفه ده گرونجــــــــم ميخوره وفکرم خراب ميشه، آقای سرخابی دِگه چه نوشته بود؟

کربلائی:آقای دوستم در روز تجليـــــل از 560 مين سالگرد وفات امير علی شير نوائی که بتاريخ 29 مارچ 2006در کابل داير شده بود چنين گفت:

اگر دولت برای وی اجــــازه بدهد، حاضر است که يا طالبان را نابود کند ياخودرا. کاکه جان تا حال همطو يک افغـــــــــان که از زندگی خود برای آزادی وآبادی وطن خود تير شوه، کمتر پيــــدا شده، آفرين به دوُستم که آدم باشهامت واز خود گذر اس.

کاکه تيغون: کربلائی جان، کسی دِگی که خوده بخـاطر افغانستان فدا کد، داکتر نجيب الله بود، که الغــــــــای خط ديورندهَ امضاء نکد وبمی خاطر کشته شد، ای گپه وخت گفته بودی!

کربلائی: هر کسی که وطن خود دوست داشته باشه، بری دشمنان وطن خارچشم اس، او ره بنامهای مختلف تاپه ميزنن، همی دوستم هم چون

 وطن خوده دوست داره اوره هم مسکن يار وشُرکايش چپ انديش گفته تخريب می کنن!

کاکه تيغـــون: از مسکن يار گفتی، تيلويزنش يادم آمد،ديشو که پنجشنبه تاريخ نهم نوامبر 2006 بود،يک دخترک بنـــام هيـــله پوپل در برنامهء " گلهای هميشه بهار" موضوع شعر جنـــگی ره روی دست گرفته بود، که هرکس تيلفــــون ميکد ويک شعر ميخـــــــواند، باز بايد شخص دِگی شعری ميگفت که به حرف آخری شعر پيشتر شروع ميشد.

هيله جان نام خدا، دان بسيار پُرخنــــده داره که مچم ساختگيست يا اصلاً خنده روی اس، بسيار به لطف جواب ميتــه، يک نفر يک شعر خواندکه:

ثابت نشد به وعده خود يارالغياث    زين غصه گشت جان ودلم زارالغياث

کربلائی : کاکه جان مه هم شنيدم وديدم، که يک برادر يا خواهر ما شعر خـــــــــواند و به کلمه "صراحی" شروع ميشد، يک دفه هيله جان گفت صراحی به"س" نوشتــــه ميشه، نه به "ث" مالــــــوم ميشه که اي خوارک ما ده يک بخش به مسکن يار می مانه، هردو بلند خنده ميکنن وبه املاء وانشاء  زبان دری کم توجــه دارن،کربلائی دوباره به صحبت شروع ميکنه:

گناه هيله جان نيس، گناه کلانا وُقدمای ماست که زبان عربی ره ده زبان ما داخل ساختن و هر کلمه که به آواز ""S انگليسی اس، مثل "ث"،

"ص" و"س" ده دری يک رقم خـــــوانده ميشه، امّا هيله جان که يک نطاق اس بايد فرق ای حَرفـــاره بُفهمه  واگه ياد نداره، پيش کدام کسی بُره يا مطالعه کنه، خصوصاً "گلستان سعدی" ره، کاکه جان مه دَ سابقا

کتاب پنچ گنجَ ، که پنج کتاب يا کريما هم ميگفتن خوانده بودم، دَ اونجه ده کتاب سوم که بنام "محمود نامه" ياد ميشه وشاعرآن معلوم نيست که کی بود ويا شايد معلوم باشه که مه نمی فامم، ايطـــــو شعر گفته که حرف اوّل وآخر آن يک حرف اس، اينه مثالهــــايشه برت ميخوانم، از روی پنج گنج؛

اَيداغ بردل،از غم خـال تو لاله را  / شرمنده ساخت آهوی چشمت غزاله را  (الف)

برفگن از مـــــاهِ رخ خود نقــاب     /        تا  نکند   دعوی حُسن آفتــــــاب  (ب)

پر دهد ساقی پياله گاه راس وگاه چپ/ از شراب ديرساله گاه راست وگاه چپ (پ)

تاب روی تو شمع انجــــــمن است  /              گل  روی تو زينت چمن است (ت)

و از " ث" ره  چون يک مصـــــرعه اشه ده شعر جنــــگی کسی خوانده بود، مه گُل غزلِ شه برت ميخانم:

ثابت نشد بوعده خود يار الغياث        زين غصه شد جان ودلم زارالغياث

ثوراست وشيرجان من ومحنت فراق    يا شير گاو در شده پيـــکارالغياث

ثالث ميان ما وتو پيدا شد رقيب           اين از کجا رسيد دگر بارالغيـــاث

ثمن می و مغانه دهم نقد جان اگر      باشد زدست آن بُت خَمّــــار الغياث

ثالث پياله، ساقی اگر بخشدم تمام        گردم زبار درد سبکســـار الغياث

ثبت است برجريدهء حُسنت که گفته اند/ مردم به دورچشم توبيمارالغياث

ثواب از تن اياز چو بگرفت کام دل

محمود به غصه گرفتــــارالغيــــاث

واز حرف آخر يانی "ی" هم برت يک مصرع  ره ميخوانم:

يارا برمن نظر بسيار بودی کاشکی   مرهم جان ودل افگار بود کاشکی

بهرصورت از گپ دور نمی ريم:

هيله جان وقتيکه شعر ختم شده به حرف "ث" را شنيد، گفت: که اينال اکثر دوستان کتاب خــواجه حافظ َ ورق ميزنن وبه نفر بعدی که شعر با "صراحی" را آغاز کده بود گفت که يک نقلم بری تان داده بودم، يانی خيال ميکد که شعر " ثابت نشد به وعدهء خود يارالغياث" از حــــافظ صاحب اس، چراکه اوُ بيچاره شايد( کريما) ره نخوانده باشه.

يک نفر دِگه بنام عمــــــــرجان يک چيز بی مزه تر گفت:( ثانيه به ثانيه منتظر ديدار تو بودم)، ای گپ عمرجان شعر نيست، مهر اس ودر هيچ بحر شعری نميگنجه، خير کُل شان يک رقم بودن.

هردوی شان ميخندند وکاکه تيغون ميگه چرا( پنج گنجَ)، (کريما) گفتی؟

کربلائی: چون پنج گنج با شعر؛

کريما! ببخشای برحال ما    که هستيم اسير کمند هوا

شروع ميشود به ای خاطر بازیِ ها (کريما) ميگفتن؛

همی شعر کريما !    (  ببخشای برحال ما  -- که هستيم اسير کمند هوا )     

که از سعدی شيرازی اس، بر آقــــــای مسکن يار وشرکايش که همهء شان " اسير کمند هوا " هستن خوب ميخانه!

کاکه تيغون: کربلائی جان ای برنامــــه تلويزيونی عجيب وغريبی دارن، مثلاً اخبار پشتو توسط ثريا خاديم نه خادم  قرائت ميشه که قهــــواريشه نشان نميتن، ای صيحيح اس؟

کربلائی:  کاملاً نادرست اس، زيرا تيلی ويژن يا تيــــــلويزيون به مانای گفتن ونشان دادن يا ديدن اس که ايرانی ها اُوره " صدا وسيماميگن .

ده تلويزيون آقـــــــــای مسکن يار، ثريا جـــــان خادم khadim،که بايد khadem باشه، از خانه خود گپ ميزنه وچهرهِ شه نشان نميتن، شايد هنوزهم از مردم روی ميگيره، ده آخر ميگه که اخبار از تلويزيون آريانا شنيدين، بايد بگويه از راديو آريانا شنيدين.

هردو بحــــــــال مسکن يار ويارانش ميخندند !

کاکه تيغون: کربلائی جان، ده ای روزهــــــا بازهم يک گپ دِگه زياد سر زبانهاس و مه شنيدم که کدام امريکائی افغانستان شناس ده باره مسايل وروابط افغانستان وپاکستان چيزی گفته يا نوشته؟ تو چه خبرداری؟

کربلائی: اينه کاکه جان حال سر گپهـــــای کلان هم يگان سوال ميکنی، خوب اس، مه ای موضـــوع ره بريت ميگم! کاکه، ای امريکائی بارنت روبين نام داره وقسمی که تو گفتی از جمـــــله برجسته ترين افغانستان شناسان، استاد دانشگاه نيويارک وآدم بسيار مهم اس!

کاکه تيغون: تغائی جان! ای ره بگو که او چـــه گفته وآيا کسی به گپش ميکنه يا چطو؟

کربلائی: کاکه جان تو خــــو مره بان که بريت بگويم، بارنت روبين به همرائی يک تيـــم کاری که از" انستيويت صلح " ايالات متحده امريکا نماينده گی می کنه و ده اُو جمله ابوبکر صديقی هم شامل اس،ده اکتوبر 2006 يک گزارش ره زير عنــــــــــوان " شکست بن بست در روابط افغانستان وپاکستان" نشر کدن که توسط داکتر هارون اميرزاده به دری ترجمه شده ومتن کامل ای راپور ده سايتهـــــــای افغانها نشر شده، که ميتانی اوره ببينی وبخوانی، ده ای گزارش که نتيجه مطالعات موصوف ده سالهای آخر وملاقاتهــــــايش با سياستمداران و نماينده های  قومی وفرهنگی افغانستان اس، برای اولين بار بصورت واضح مسأله شناختن

خط ديورند بيان شده واضافه شده که ای گپ ميتانه بن بست ده روابط افغانستان وپاکستانه از بين ببره، البته گفته که بادادن امتيــــاز به قبايل دوطرف خط ديورند ای کار تکميل ميشه، کاکه جان ای واضح نشده که چگونه امتياز؟ که آيا منافع حقيقی ای اقوام در نظر اس يا بازهم کاسه زير نيم کاسه اس، بخـــدا مالوم؟ اما تا جائی که ديده ميشه ده عقب ای پلان که ( شکست بن بست) نام داره نه تنهــــا دانشمندان وکارشناسان مربوط  انستيتوت صلح امريکا قـــــرار دارن، بلکه ای پروژه از جانب کانگرس امريکا هم پشتيبانی مالی وسيـــاسی ميشه،ای پلان مثل نقشه های "يک راز کثيف" ممکن از طرف کميته 300 رهبری شوه!

کاکه تيغون: کربلائی جان تو خودت ودگه افغانهـــــا دای مورد چه نظر دارين؟

کربلائی: کاکه جان! از روزی که استعمـــــــــار فرنگی با زور سرنيزه سرزمين وقلمرو ما ره دونيم کد بيشتر ازيکصدو سيزده سال ميگذره، بخيال مه وبسياری افغانهـــا همُو کسايی که خاک ما ومردم ماره از هم جدا کدن، امروز به شکل نو ده لباس حَکم وقاضی ميخـــــواهن اهداف اوليه شانه تکميل کنن، سوال ده اينجه اس که خـــــــــاموش بودن دای موضوع خوب اس يانی؟ مالوم دارکه نی! سياستمدارها ودانشمندان ما د ايتو يک گپ که منافع حياتی خلقهــــای هردو طرف د او شامل اس نبايد سکوت کنن وبه حلوا گفتن دهان خوده شرين کنن، در حــالی که ديگرا ميخواهن بخاطر گويا "امنيت وثبات" بقيه خـــــــاک وطن ماره تقسيم وپارچه کنن! کاکه جان! مه وبسياری افغانهــــــا ميخواهيم که از همی تحولات استفاده مثبت  شوه وبا قايل شدن به حق خـود اراديت در تعيين سرنوشت هر قوم وملت يک راه حل حقيقی به ای قضيه پيچيده وزخم ناسور يافت شوه، و ای وقتی ممکن اس که در قدم اول جوانب موضوع به وسيله سياستمدارهای ما ارزيابی شوه و باد از او عمل شوه!

ميگن جرگه اقوام دوطرف خط ديورند دعوت ميشه، ای کار خوب اس، اگه ای جرگه با نيات سئو ودادن امتياز به پاکستان نباشه وده آن منافع خلقهای هردو طرف ديورند به شکل دموکراتيک وآزاد مد نظرباشه، يک اميـــــــدواری اس، اما اگه هوشيار نباشيم و بگذاريم که نقشه هــــــــای استعماری بالای ما عملی شوه، نه صاحب پشتونستان خواهيم شد، و نه افغانستان  مستقل باقی خواهد ماند، بلکه  پارچه های سرزمين اجدادی ما بازهم از تن آن جدا وبه کدام کشور تخيلی ديگه يکجا خواهد شد!

کاکه جان ای پرسش ها و گپهـــــا زياد اس که ذهن همه ره مصروف ساخته، ببينيم که سياستمدارهــا ودانشمندان وتحليلگرای ما چه خواهن گفت و چه خواهن عمل کد؟

کاکه تيغون: کربلائی جان از مالوماتی که دادی تشکر! بيـــــــا که بريم جماعت خانه که ناوقت شده!

بخش شانزدهم

 روز ديگر کربلائی با چند ورقی که با خود آورده است،به خــــانهء کاکه تيغون دق الباب کده وکاکه تيغون که سخت انتظــــار آمدن اورا داشت در را باز کرده وهردو يار صميمی باهــــــــم سلام وعليک گفته، همديگر را در آغوش گرفته وکربلائی به نشستن برسر سفره از طرف کاکه تيــغون دعوت ميشود، البته بعداز صرف نهار کاکه تيغــــون می پرسد: کربلائی جان ای کاغذا چيست که سر زانوی خود ماندی؟

کربلائی: کاکه جان ديشو خانه قربانعلی بچه بلبل که پدر خـــدا بيامرزش از دوستـــــای دوره افغانستان ما بود، رفته بودم وچون مثل کاکای خود مره دوست داره بعداز عزت داری وتعـــــــــارف زياد در خوردنی هــــــا ونوشيدنی ها، صفحه انترنيت خوده باز کد واوُره به تماشا نشستيم، ده صفحه يی که بنام پالتاک ياد ميشه، ايرانی هــــــا بسيار صحبتهای علمی داشتن که سر مسايل دينی وسياسی صحبت ميکدن، در بخش افغـانی که اطاق شان مثل يک ارکاره پالوانی( پهلوانی) بود، يک رِفری هم داشت، که در ضمن سخن های بالا وپائين پالوانهای سخن، يگان کسَ که خوش رِفری نميامد، از گوشش گرفته از اطاق ميکشيدش، همهء شان بغير از يگان نفر ساده شان نامهای مستعار يانی عاريتی داشتن، ولی بازی ها، که اوناره از طرز صحبت وآواز می شناختن، مانند همو شعر حـــــــافظ صاحب:

بهرشکلی که خواهی جامه ميپوش/ من ازطرزخِرامت می شناسم

و بنام اصلی صدا می کدن، ولی سخنگو خوده نمی خــــــاريد، گويا گپای اوُره نشنيده اس،اگه ای افغانهـــــای ما يک کمکی به خود بياين وکشيده گی های قبلی خوده، هموطو که خود فاميده ميگيرن دُور کنند وصادقانه و عالمــــــانه صحبت کنن، بسيار خوب ميشه، يانی يک اطاق جرّ وبحث علمی داشته باشن، مردم دِگه هم از اونا فــــــايده می برن واگه نی همی ارکاره پالوانی سخن ادامه پيدا کنه، نه تنهـــــــا بد، بلکه دِگرا ازی حالت شان استفاده کده وشکاف دشمنی های شانَ چُقر تر می سازه، بهــر حال چه درد سر بتمت کاکه جان مره چندان خوشم نامد.

کاکه تيغون: کربلائی جان، نام خدا بلبل واری ريز کدی، حالِ  بگو که ده ای کاغذها چه نوشته شده؟

کربلائی:کاکه دلم درد کده بود اگه نی سر ارکاره پالوانی ايقه گپ نميزدم،

ده ای کاغذها کاکه جان نوشته کده که:" فشردهء متن سخنرانی هوگــــو چاويز رئيس جمهور وينزويلا در اجلاس عمومی سازمان ملل متـــــــحد سپتامبر 2006 " اس! دگيش يک نوشته آقای کانديد اکادميسن سيستانی اس، زير عنوان" تَکلَمه ای برکتاب کودتای ثور وپيامدهای آن در افغانستان" اينه هم کاغذهای امروزه اس!

کاکه تيغون: کربلائی جان نگفتی ای وينزويلا ده کجاس؟

کربلائی: وينزويلا ده شمـــــــــال امريکای جنوبيست ورژيم دولتش رَقم کوباست وبسيار ضد امپريالستهـــــا هستن، بمو خاطر ( به همان خاطر) وقتی که چاويز در اجلاس عمومی سازمان ملل متحد بيانيه خوده شروع کد، وزير خارجه امريکا تالاره ترک کدَ، اينه متن ای سخنــــــرانی ره که توسط داکتر شايسته از منابع هالنــــدی ترجمه وده سايت آينده نشر شده بريت ميخانم:

" نماينده گانِِ حکومتها ودولتهای جهان، سلام به همه ء شما!

ديروز، دراين جـا (دراين تالار) يک شيطان (روحِِ خبيث) حضور داشت، که بوی آتش افروزی آن امروز، هنــــــوز هم در اين جــــا حس ميشود؛ (بمشام ميرسد) ديروز در اين جا رئيس جمهــــورِ ايالات ِمتحدهء امريکا که من آن را شيطان ( روح خبيث) مينـــــامم، آمده بود وچنــــــــــان يک بيانيه يی ايراد کرد که گويا تمام جهان ملکيت ِ اوست!

او به مثابهء يک سخنــــگوی امپرياليزم، در اين اجلاس سعی ميکرد تا مُدلِ موجودِ شيطانی غيرِ مؤثر خود را به خـــاطر اشغال تمام جهان دفاع کند، مُدلی که در آن تمام خلقهای جهان غارت واستثمار گرديده وبرعليه آن به پا خاسته اند.

ديروز، اين جا، در اين تالار رئيس جمهور ايالات متــحده امريکا گفت: " اگر امروز به چهار طرف نگاه کنيد، همه جــا سخن از بنيــــــاد گرايی ميشنويد وهمه جا از کنــار فقرميگذريد و ميتوانيد ناگزير با وحشيگری، ترور وکشتار مردم، از اعتبار وحيثيتِ تان دفاع کنيد"

امروز امپرياليزم همه را بنياد گرا مينــامد؛ اما حقيقت اين طور نيست،ما همه بنياد گرا نيستيم وواقعيت اين است، که جهــان بيدار شده است و در همه جا انسانها به خاطر دفاع از حقوق شان به پا خاسته اند.

آقای ديکتاتور معظم!

من فکر ميکنم، که شما ديگر بقيهء عمر تان را در" خيال پَلوَ" سپری ميکنيد ومــاهمه برعليه امپرياليزم به مقاومت برخاستيم ورعايت اصل برابری، استقلال وخود ارديت واحترام متقابلِ ملل را تقاضا ميکنيم، ما نميتوانيم به شما آقــــا، اجازه دهيم که ديکتاتوری جهانی تان را تحکيم بخشيد.اگر شما ميگوييد که مُدل دموکراسی خود را پياده ميکنيد، کدام دموکراسی؟ دموکراسيی که باسلاحهای مرگبار، بُمبها واستعمال ِ وسايل ثقيل نظامی پياده ميشود؟!

آقای رئيس جمهـــور ايالات متــــــــحدهء امريکا به ادامه ميگويد:" من ميخواهم ازاين جا به مردم شرقميانه خطاب کنم، که کشور من برای آنها صلح ميخواهد..."، اما اين حقيقت ندارد.اگر ما وشمـــا، همين اکنون در کوچه ها وشهرهای برونکس، نيويارک، واشنگتن وســـان دياگو وساير محله هـــــای امريکا گردش کنيم واز مردم امريکا بپرسيم که اين کشور برای شرقميانه چی ميخواهد؟ جنگ يا صلح ؟ آن گاه جواب آنهــــــا اين خواهد بود که رهبری ايالات متحده امريکا صلح نميخواهد.

رئيس جمهور ايالات متحدهء امريکا اين جا آمده تا برای مردم افغانستان نيز صحبت کند. راجع به لبنــان وايران نيز چيزهايی گفت.آيا جواب مردم اين کشورها در برابر چنين حرفهايی که برای آنهــــــــــا زده ميشود چی خواهـــــد بود؟ به نظر من پاسخ آنها در برابرامپرياليزم فقط ميتواند اين باشد که: ای امپرياليستهای امريکايی،ای يانکيها برگرديد به خانه هــای خودتان وکشور ما را آزاد بگذاريد!

بياييد صادقانه بگويم، که اين سيستم ملل متــــــحد، که بعد از جنگ دوم جهانی به وجود آمده است، ورشکست شده است. بلی، بسيار خوب است  که ما وشما سال يکبار در اين جا گردهم می آييم وصحبتهــا وبيانيه های مقبول خود را به سمع يکديگر ميرسانيم . اما خـــــود ما به مثابهء يک اجلاسِ عمومی ملل متحد جهــان، در اوضاع وحشتناکی که جهان را فرا گرفته است، تأثير نداريم. بنابراين " ونزويلا" پيشنهاد ميکنــد، که اين سازمان ملل متحد سر از نو بايد ساخته شود.

باآنکه فکر ميکنم ما وشمـــــا دلايلی داريم تا خوشبين باشيم، زيرا که با وجود بُمباردمانها، تجاوزها وجنگهای وقايه يی عليه تمام خلقهای جهان آغاز يک عصر جــــــديد در زنده گی بشريت محسوس تر ميگردد. اينک نسل جوان به شکل ديگری به جهـــــان مينگرد؛ در همه جا آفتاب طلوع کرده است واميدواريهــــــای جديد به وجود آمده است؛ من به همهء اين بينشها جديد اُميدوار کننده تأکيد مينمايم.

چندی قبل، ما در " هاوانا "، در ميان سران کشورهــــای غير وابستهء جهان بوديم، ماهمه، هاوانا- اين پايتخت جنوب قارهء امريکا را يکبــــار ديگر سرزنده وپُرهيجان ديديم. " فيدل کاسترو"، برای مدت سه سال به حيث رئيس جنبش کشورهای غير وابسته انتخاب گرديد ومــــــــا مطمئن هستيم که او ميتـــــــواند وظايفی را که در برابرش قرار گرفته است، به خوبی انجام دهد. اين برای آنانی که فکر ميکردند که " فيــــدل کاسترو" مُرده است، جای بسيار خجالتيست، برعکس او استثناً زنده است ولباس سبز کاری خود را به تن کرده وبعـــــــد ازاين نيز جنبش غير منسلک را رهبری خواهد کرد.

امروز واقعاً يک جنبش قوی در جنوب قــارهء ما به وجود آمده است، ما از ايده هــــــــايی دفاع ميکنيم که سيارهء ما را از خطر تهديدهـــــــــــای امپرياليستی نجات ميدهد. ما ميخواهيم برای فرزندان ونسلهای آينده ما يک جهان جديد مبتنی بر پرنسيبهای اساسی ملل متحد به وجود آوريم."

کاکه تيغون: ای چـــاويز زور شخصيت بزرگ اس، وهرگز نترسيده اس، خدا کنه که مثل نوری يگا نشوه!

کربــــلائی: کاکه جــــــان، حالا شرايط نظر به زمان سابق فرق کده، اما بازام از ای امپرياليستهـــــــــا که ميخواهن همه گپای دنياره به کام خود داشته باشن، شکی نيس! کاکه جان يک دوست ما بنام سالم سپارتک ده مورد همی چــــاويز چه خوب يک رباعی نوشته کده، جــــالب اس، اينه بريت ميخانم:

افسانه نگو حرف شباويز بيار              تفتی زدهــــــان ديگ لبريز بيار

شيطان بگريزان زخيابان ملل               شمشير زنی به طور چاويز بيار

کاکه تيغون: کربلائی جـــان ای رباعی مقبولسَ، امّا نفاميــــــدم که هدف دوست ما چيست؟ قصه های ما افسانه اس يا چطو؟

کربلائی: نی کاکه جان اوُ رفيق خوب اس، کتی ای شعره خود ميــخواهه ديگرا وحريفها ره متوجه بسازه که مثل چاويز مبارزه وکار کنن!

بعد از اين تبصره کربلائی ميگويد: کاکه جان امروز چون وقت کم اس و يک اندازه خوده کسل وجان درد هم احساس ميکنم، ميرم از داکتــــــــــر خانگی وقت ملاقات ميگيرم و تبصره ده مورد نوشته آقـــــــای سيستانی ره به روز ديگه می مانيم، همچنـــــــان يک اثر ديگه که بنـــــــام" خيام واين جهـــــــــان فرسوده" ياد ميشه وهمی امروز از دکان خريدم، شامل اشعـــــــار وزندگی نامه ء خيام اس، پسان هـــا يگان چيزی ازيام (ازاين هم) بريت ميخـــــانم !  تا روز دِگه الله يارت!

 

 

 

 

بخش های قبلی
بخش بعدی

 


بالا
 
بازگشت