پادشــاهی که طرح ظلم افـگند
پای ديوار مُلک خويش ، بکند
گلستان سعدی
تضاد های حاد قبيله يی و قومی
جامعه افغانی امروز ميراث نظام های شاهی ، استبداد استعماری و تمرکز های خونين
است.
حل دموکراتيک و عادلانه «
مساله ملی » پايه های وحدت ملی ما را استوار و تحکيم می کند.
ماستمالی اين مسألهً سرنوشت ساز
، ظلم صريح برخلقهایی برابر حقوق وطن واحد پرافتخار ما و گناه بزرگ می باشد.
چهل سال پيش ، جامعهً نيمه فيودالی ما، در
نتيجهً تشديد تضاد های درونی و بازيهای بزرگ سياسی ابرقدرتها و باصطلاح مبلغان
همان دوران در« آستانهً تحول » قرار گرفت.
سردارمحمد داود صدراعظم ، با تحليل و شناخت
اوضاع متشنج ملی و بين المللی دوران جنگ سرد ، باين فکر و ذکر شد که بعد از يک دهه
رهبری حکومت فردی ، ادارهً اقتصاد ملی و سرکوب خشن حقوق و آزاديهای دموکراتيک مردم
، از مقام صدارت عظمی استعفا نمايد ، سپس طرح يک قانون اساسی را به شاه سپارد. کوشيد
تا حزبی را تشکيل کند و با توسل به مانور ها اعمال سياست نيش و نوش و صحنه سازی
های انتخاباتی ، در پارلمان اکثريت قريب به اتفاق را بدست آورد و طی يک دورهً
انتخاباتی ديگر ( حد اقل چهار سال ) زمينهً تاسيس به« ظاهر» يک حزب مخالف « چپ »
را نيز مساعد کند و به اين شيوه سيستم چند حزبی ای را از هواداران آشکار و پنهان
خاندان سلطنتی تشکيل نمايد و با ادامهً سياست سنتی « دود کردن سگرت امريکايی با
گوگرد شوروی » ايجاد رقابت ميان دو ابر قدرت شوروی و ايالات متحدهً امريکا و حفظ موازنه
و تعادل قوای بين المللی بازهم بر سرنوشت خلق افغانستان حکومت کند و بحاکميت
مستبدانه خاندان سلطنتی و سيطرهً قبيله يی خود ادامه دهد و با چنين مانور های
سياسی تب و تاب رو بافزايش جامعه مستعد به تکامل ما را کاهش بخشد.
اما محمدظاهرشاه و طرفداران « مشروطيت » و
قانون اساسی بحمايت ايالات متحدهً امريکا ، محافظه کاران بريتانيای کبير ، حکومت
کانادا و بهمکاری فعال کشورهای وابستهً خاور ميانهً عربی بويژه باثر « مساعی
جميلهً ! » شهنشاه ايران ، تلاشها و مانور های سياسی ديگری را ، از بالا و از کاخ
سلطنتی آغاز نهادند. دراين نوبت شاه خود ، بعد از سی سال انزوای سياسی ، مستقيما
وارد صحنه سياست و رهبری جامعه افغانی گرديد. ومبارزه محمدظاهرشاه و سردار محمد
داود صدراعظم برای دوام و بقای سيطرهً سياسی خاندان سلطنتی با انديشه ها و
ديدگاهای متفاوت و افزارها و پيچ و مهره های سياسی جداگانه رو به گسترش نهاد و
ظاهرا تشديد شد.
ابرقدرت ها نيز با اقمار ، پادو های محلی و
منقطه يی خود ، برای حضور و نفوذ آشکارتر و فعالانه تر و با اقدامات مشخص تر دست
به کار شدند.
عبدالمجيد زابلی ، نمايندهً عاقل رشد سرمايه
داری با باشه های دست آموز و کارشناسان امور بانکی و مالی خود و بعد از يک وقفهً
طولانی بوطن عودت کرد. بسود رشد سرمايه داری و اقتصاد بازار آزاد وارد صحنهً سياسی
گرديد. با شاه کنار آمد و در ترکيب حکومت های دههً دموکراسی غالبا کار آگاهان خود
را سهيم و شريک کرد. مگر طرفداران شناخته شدهً سردار محمد داود صدراعظم بواکنشهای
جدی و افشاگرانه هواداران دوکتور محمودی فقيد ، ميرغلام محمد غبار ، نورمحمد ترکی
و نسل ديگری از روشنفکران و تحصيلکردگان نوظهور ملی ـ دموکراتيک و ترقيخواه جامعه
مواجه گرديد.
پيشوايان طريقه های نقشبندی و قادری ،
مريدان آنان و محافظه کاران قلعهً جوادنيز درگذشته و بعد از رفع حجاب زنان و سرکوب
قهر آميز ملاهای قندهار باسردار داود ميانهً خوبی نداشتند.
همچنان ميرمحمد صديق فرهنگ ، ازجميعت غبار
فقيد جدا گرديد و توسط برادرش سيد قاسم رشتيا و دوکتور محمد يوسف صدراعظم به
ظاهرشاه نزديک شد و در طرح و تسويد قانون اساسی در مرحلهً تصويب قانون اساسی ، در
لويه جرگه سهم گرفت : استقرار « دموکراسی
شاهانه » و در پارلمان دورهً 12 نقش فعال ايفا کرد
در
چنين هوا و فضای سياسی موج نوين روشنفکران ترقيخواه و تحصيلکردگان ملی ـ دموکراتيک
، باساس شناخت های قبلی و اعتماد متقابل بدور مير غلام محمد غبار ، نورمحمد ترکی ،
ببرک کارمل ، ميراکبر خيبر ، استاد علی محمد زهماء ، محمدطاهر بدخشی و محمد صديق
روهی ، اين هفت تن از مبارزان ملی ـ دموکراتيک و ضد استبدادی گذشته و نورسته حلقه
زدند. کميتهً سرپرست تدارک کنگره اول « جميعت دموکراتيک خلق » بابتکار همين شخصيت
های اجتماعی ، سياسی و فرهنگی بتاريخ 18 سنبله 1342 ( روز تاسيس شورای ملی ) در
منزل استاد مايل هروی ( خانه کرايی ببرک کارمل ) واقع جمال مينه در شهر کابل به
فعاليت سازمانی آغاز نهاد و نهالی که توسط آن کميته غرس گرديد بزودی به درخت گشنبيخ
و بسيار شاخ و برگ جنبش ملی ديموکراتيک افغانستان مبدل شد.
خلاصه نهضتهای ملی ، ميهنی ، تفاهم ،
جنبشهای دموکراتيک ـ ملی و سخت پيمان همه و همه جوانه های روينده و شاخه برومند و
ادامه دهندهً سنن مبارزات ملی ـ دموکراتيک( ح د خ ا ) و ثروت سرشار و چشمه های جوشان
و پايان ناپذير انرژی کشور ما اند.
اين جوانه ها ، مراحل پيدايی ، جنينی ،
بيماری رشد فعاليتهای جميعتی ، جريانی ، سازمانی ، حزبی ، انشعابات پياپی ،
مبارزات پارلمانی ، قانونی ، مسالمت آميز ، تظاهرات خيابانی ، اعتصابات ، اتحاد ها
ووحدتهای نه چندان پايدار را پشت سر گذاشتند.
از حملهً ديوانه وارسردار محمد داود و
قيامهای مسلحانهً پيروزمند و کودتاهای ناکام ، تصرف قدرت سياسی از طريق نظامی ، از
حاکميت تک حزبی ، تک صدايی و خود محوری ، تک روی ، کيش شخصيت فرماندهی شخصی ،
گروهی ، قومی ، ملی ، محلی ، تمرکز خونين و مرکزيت عاری از جوهر دموکراسی ،
ماجراجويی ، تندروی ، درسهای تلخ اما سودمند آموخته اند.
از صدور انقلاب مسلح ، ضد انقلاب مسلح ، از
حضور و نفوذ نظامی شوروی ، پاکستان ، القاعده ، ومبارزات مسلحانه عليه بنيادگرايی
و تروريزم ، از وابستگی نظام اقتصادی ، تخنيکی و دنباله روی سياسی ، از جنگهای غير
عادلانه و کمشکشهای خونين ، از رهبری حزبی ، دولتی، ادارهً اقتصاد ملی و ساختمان
جامعهً نوين و فرهنگ نوين تجارب غم انگيز اما غنامند اندوخته و غالبا به کار
آگاهان رشته های مختلف علمی و فنی مبدل شده اند.
اين ثروتهای سرشار مردم فقير وطن ، درتسريع
بحران دوران نجيب الله و خنثی کردن بازيهای اوپراتيفی ، و مشی سياسی سيطره جويانهً
ملی او نقش فعال داشته اند.
افراط کاريهای مستبدانه گروههاو فرقه
های قومی ، مذهبی ، گرايشهای نفرت انگيز
بلند پروازی ، هرج و مرج طلبی ، سوء استفاده از مقام حزبی ، تنظيمی و دولتی ،
خودسری های ارباب غنايم ، نقض خشن ارزشهای اعلاميهً جهانی حقوق بشر ،
انتقامجويی ، گروگان گيری ، رهزنی ،
باجگيری ، قتل و کشتار جمعی ، نسل کشی ، غارت دارايی عامه و ميراثهای باارزش
فرهنگی و تاريخی مردم ، همه جلوه های زشت ، ناخوش آيندی بوده است که نسل نورسته و
آبديدهً کنونی ، رنج آنرا بهنگام انتقال ناموزون و نا هم آهنگ قدرت به نيروهای تند
رو ، کند رو و بنيادگرا در گوشت و پوست و تا مغز استخوان لمس و احساس کرده است.
همچنين جنگهای غير عادلانهً قومی قبيله يی ،
زن ستيزی ، مردسالاری و سرکوب خونين مردم و سياست طراز فاشيستی ، نسل کشی و انواع
تبعيض ها ی استبداد ، تحقير ، سنگسار و اعدام های خودسرانه همه جناياتی بوده است
که نسل گرم و سرد ديدهً و سخت پيمان کنونی ما را سرانجام مجبور به ترک وطن ،
مهاجرت اجباری ، درگوشه گوشهً جهان پراگنده ، پريشان احوال و خانه بردوش کرده است
و اکنون که طاعون طالبان ، تروريزم بين المللی و بنيادگرايی ، در نتيجه فعاليتهای
مقاومت جويانه جبهه متحد ملی و پاسداران صلح ، مهار ، طرد و بطور کلی دفع گرديده
است و شرايط ملی و اوضاع بين المللی ، بسود دموکراسی ، آزادی ، بازسازی بمقياس ملی
و بين المللی چرخش تند و درنگ ناپذير می کندو در چنين جوء و فضای مساعد جهانی کادر
ها ، فعالان سياسی بخشی از رهبران جوان احزاب سازمانها و نهضتهای ملی ـ دموکراتيک
کشور بعد از ده سال «مراقبه » ، « مکاشفه » شب زنده داری و غلبه بر افسردگی روانی
دوران مهاجرت اينک بنياد نهضتها ، احزاب سياسی ، سازمانها ، جنبش ها ، حرکتها ، انجمن های فرهنگی
و و و خود را نهاده اند طرحهای « خطوط فکری » ، برنامه ، آيين نامه ها واصول مرامی خود را در
داخل و خارج نشر ميکنند وگام به گام بسوی تشکل و حيات آگاهانهً سازمانی و سياسی
حرکت ميکنند.
در ترکيب صفوف فعالان سياسی و رهبری اين
نهضتهای ملی جنبشها ، احزاب و سازمانهای نو ظهور سياسی نسل ديگری از مبارزان ملی ،
پخته جوش و آبديده با انديشه ها و ديدگاهای نوين ، غالبا از درون جامعهً مدنی و
پيشرفته و از درون فرهنگ ها و کشورهای دموکراتيک اروپا حلقه زده اند و گام به گام
و روز تا روز طنين رسای آزادی ، دموکراسی ، صلح ، ترقی ، عدالت اجتماعی و
مردمسالاری را بلند وبلند تر می کنند اين صدا ها ، برای مردمان « زمين سوختهً»
ميهمن ما ، صدای بيگانه و نا آشنا نبوده است. ازاين رو نيروهای ملی ـ دموکراتيک ،
زنان و مردان آگاه و تحول طلب .... بويژه نسل جوان و بالندهً کشور ما علی الرغم
سنگ اندازیهای آشکار و پنهان بنيادگرايان و محافظه کاران و علی الرغم ترسب انديشه
های متحجر و گرايش های سکون پرستانه و تعصب آميز بقايای طالبان و متحدين داخلی
آنان ، در حاکميت انتقالی ، بازهم با اين صدا های رسا همنوا و هماهنگ ميشوند ،
زيرا دردههً گذشته سياست جنگی ، ويرانگرانه و تهاجمی بنيادگرايان و بويژه طالبان
نه به ابتدايی ترين نياز های مادی و زندگی معنوی و فرهنگی مردم کشور پاسخ لازم
گفته نتوانست، باستقرار صلح و امنيت پايدار جامعه مساعدتی نکرد، به دوستی همبستگی
، نزديکی مردم آزادهً وطن و استحکام وحدت ملی ، ترقی و عدالت اجتماعی نقش فعال و
سازندهً نداشت ، بسرنوشت يتيمان ، بيوگان ، معلولين و معيوبين و بازماندگان جنگهای
تجاوزکارانه و بازنشستگان برخورد انسانی ، افغانی و اسلامی صورت نگرفت. بحفظ
ميراثهای تاريخی و فرهنگی ملی ـ جهانی و شهکار های پر از شگفتی مردم ما نه تنها
برخورد مسئولانه و سازنده نشد ، بل بت های تاريخی و پر از شگفتی باميان ـ وطن و
جهان ما با قساوت و سنگين دلی بدستور
نظاميگران متعصب و تلافی جوی پاکستان
منفجر و ترور شد. اين جنايات فرهنگی ـ تاريخی و جهانی از همان کارنامه های سياه آخرين
دههً قرن بيستم است که بزرگترين افتخار آن
، بزرگترين خجلت و شرمساری تاريخی برای نواز شريف ، نصرالله بابر ، حميدگل و ديگر
جنرالان کهنه کار و مولانا های ديوبندی پاکستان و ملاعمر می باشد.
اتفاقا بعد از تراژيدی نيويارک ، حاميان بين
المللی طالبان و تنظيمهای بنياد گرا ، بويژه ادارهً بوش و سازمان پرعدد « ناتو »
با کشف و شناخت پيوند های خرابکارانهً اين نيروهای واپسگرا با القاعده ، تروريزم
بين المللی ، قاچاقبران مواد مخدر و مافيای ترانسپورتی ، بااشتراک روسيه ، کشورهای
آسيای ميانه ، هندوستان ، منطقه و افغانستان تلاش گسترده ايرا بمقياس جهانی براه
انداخته اند ، تا لانه های دهشت افگنان و خرابکاران دنيا را کوه بکوه و دره بدره ،
دير بدير ، مغاره به مغاره ، سوراخ بسوراخ تا قله های برف گير نورستان جستجو و
آنانرا شناخته ، گرفتار و به پنجهً قانون و عدالت بسپارند.
مگربقايای طالبان بنياد گرايان و متحدين
آشکار و پنهان درون مرزی آنان باوصف چنين بلاهای آسمانی و زمينی که از زمين و آ
سمان ، از خاور و باختر ، ازشمال و جنوب و از سوی تمامی جهان بر آنان فرومی ريزد ،
مسئوليت عمدهً خرابی وطن ، کشت وزرع ترياک
وقاچاق مواد مخدر وويرانی مکاتب ، مراکز صحی و بيمارستانها ، فقر سياه ،
بيسوادی ، بيماری و جهل مؤقت توده های مردم را ، بدوش نيروهای ملی ـ دموکراتيک و
ترقيخواه ، سازمانها و احزاب سياسی قبلی کشور می افگند و انبوهی از صفوف فعالان
سياسی ، کارآگاهان اين سازمانها و احزاب پراگنده و نوظهور کشور را مسئول تمامی
خرابيهای وطن قلمداد می کنند. و از حق اشتراک درتنظيم حيات اجتماعی و تشکيل احزاب
سياسی ، خودسرانه و خلاف ارزشهای اعلاميهً جهانی حقوق بشر محروم می نمايند. بيک
سخن « کور خود و بينای مردم » شده اند.
نسل گرم وسرد ديدهً روزگار کنونی ، ازاين
واقعيت های تلخ تاريخ مبارزات کشور خود نيز آگاهی کافی دارند و ميدانند که اين بار
نخست نيست که « آب واپسگرايان ، کهنه گرايان نوستيز سربالا می رود. » بل طی حاکميت
طولانی شاهان ، سلاطين و اميران مستبد ، بويژه طی سدهً بيست نهضت ملی ـ دموکراتيک
جامعهً بلاکش ما ، پنج بار به شکستهای تلخ و گذرا مواجه شده است و هربار با ارادهً
قوی تر ، و آگاهی بيشتر بپاخاسته برضد استبداد استعماری ، محافظه کاران ، تاريک
انديشان و سکون پرستان بمبارزه آزادی خواهانه خود ، با قلم و کتاب آغاز نهاده اند.
بسوی دبستانها ، مکاتب و دانشگاهها رفته اند ، بدهقانان ، کارگران و پيشه وران الفبای نبرد آموخته اند. شيوه های
، علنی مسالمت آميز ، قانونی و
گهگاه قيامها ومقاومت های مسلحانه و حاکميت ناپايدار و گذرا را به تلخی تجربه کرده
اند. با تصحيح اشتباهات و بازنگری ضعف های خود ،
اينک بار ديگر بسوی مردم می روند. بسوی سنگر آزادی ، دموکراسی ، صلح ، ترقی
اجتماعی ، تفاهم و مردمسالاری ، باروان نو ، آگاهی نو ، ارزشها و ارزشنماهای نو، باشعار ها و اميد های نو درحال حرکت دموکراتيک و
درنگ ناپذير تاريخی خود می باشند .
هنگاميکه نيروهای سازمان يافته و پراگندهً
افغانستان نوين ، نيروهای ملی ـ دموکراتيک ، نهضتهای ملی ، ميهنی ـ دموکراتيک ،
جنبشها ، سازمانهای سياسی ، حلقه ها و احزاب متشکل و نهضت تفاهم میباشد و در وضع
کنونی از گرايش و مضمون عمدهً دوران کنونی ، از جنبش عادلانه ضد تروريزم بين
المللی ، ضد بنيادگرايی و ضد کشت و قاچاق مواد مخدر پشتيبانی ميکنند.
وهنگاميکه دهشت افگنان ، بنيادگرايان ،
قاچاقبران مواد مخدر ، مافيای ترانسپورتی و تروريزم بين المللی و دشمنان آزادی ،
دموکراسی ، صلح و امنيت ملتها اند تصادفی نبوده و نيست که در گذشته و حال اين
دشمنان صلح و آزادی وپيشرفت اجتماعی متحدين و پادو های محلی آنان سيل اتهامات بی
پايه و تبليغات بد نام کننده را عليه نيروهای ملی ـ دموکراتيک ، رهبران و فعالان
سياسی آنان سرازير ميکرده اند و در حال حاضر نيز از همان شيوه های کهنه و منسوخ دوران
جنگ سرد استفادهً موذيانه ميکنند. مگر نيروهای ملی ـ دموکراتيک نه در گذشته ازاين
زهرپاشی ها تشويش داشته اند و نه امروز. زيرا اين بار نخست نيست که با خنجر زهر
آلود واپسگرايان ، سکون پرستان و سيطره جويان ملی و سياسی مواجه می شوند .
خلاصه در همين دوران چهل سال مبارزهً
آگاهانه سياسی ، عليه ظلم ملی و اجتماعی ، من شخصا يکی از هزاران قربانی راه آزادی
، دموکراسی ، ترقی و مردمسالاری بوده ام که :
چندين بار هدف و نشانهً تيرهای تلافی
جويانهً مستبدين ، واپسگرايان ودشمنان آزادی و دموکراسی و تساوی حقوق ملل و مردمان
قرار گرفته ام ، باتهامات ضد و نقيض و عجيب و غريبی گرفتار شده ام. شکنجهً روحی
شده ام ، زندانی گرديده ام ، محاکمهً دربسته ، محکوم باعدام و حبس ابد شده ام ،
رهايی يافته ام اما از حق زندگی آزاد محروم بوده ام. ظلم ملی ، اجتماعی و نظامات
متمرکز چپی و راستی ، سلطنتی و جمهوری را ديده
درگوشت و پوست لمس و تا مغز استخوان احساس کرده ام. از جمله درجريان
مبارزات انتخاباتی 1348 و در دوران « دموکراسی تاجدار » عبدالهادی کريم تحصيلکردهً
فاکولته شرعيات و آگاه به نظام حقوقی و فقه حنفی در ولسوالی پنجشير کانديد جميعت « دموکراتيک خلق » بود. قريب هفتاد درصد
آراء را بدست آورد. هرگاه عمال دولت در جريان انتخابات توطئه نمی کردند ، در حوزهً
سوم انتخاباتی نيز بيش از يکهزار رأی بصندوق هادی کريم ريخته ميشد.
اما دولت پادشاهی افغانستان، خلاف اصول
دموکراسی ، ارزشهای دموکراتيک قانون اساسی ، ارزشهای اعلاميهً جهانی حقوق بشر ، و
ارادهً آزاد بيش از دوثلث رای دهندگان مردم آزادی دوست و تحول طلب دره های شاداب
پنجشير ، هادی کريم و اينجانب را در جريان سازماندهی مبارزات قانونی دموکراتيک پرجوش
و خروش و بی نظير انتخاباتی ، باتهامات واهی تحريک مردم به قيام مسلحانه عليه نظام
سلطنتی و تحريک مردم به قتل و قتال عليه يکديگر بصورت غير قانونی توقيف و بعد از محاکمه های غيابی در
محکمهً ابتدايی و مرافعه و محاکمهً علنی در دادگاه استيناف مرکزی ، به شش سال حبس
محکوم کرد و باين نيرنگ ما را از حق مبارزه دموکراتيک و قانونی و زندگی آزاد دربين
مردم و برای شش سال تمام محروم ساخت. حالانکه اکثريت قريب باتفاق مردم پنجشير شاهد
زنده اند که درجريان مبارزات مسالمت آميز ، سازمان يافته ما ، بينی کسی هم خون
نشده بود.
دومين بار سردار محمد داود ، با تبانی رضا
شاه ، سلاطين سکون پرست خاور عربی ، خلاف داوری غيرعادلانه و يکسونگرانهً شاغلی محترم
حبيب الله رفيع حملهً واقعا ديوانه وار خود را برهبری حزب واحد دموکراتيک خلق
افغانستان بتاريخ 5 ثور 1357 آغاز کرد.
رهبران اين حزب را به اتهام و گناه اشتراک صلح آميز در مراسم تشييع جنازهً مير
اکبر خيبر ، خلاف احکام دين و سنن پسنديده ملی ، ارزشهای اعلاميهً جهانی حقوق بشر و
اصول دموکراسی به بند و زنجير کشيد و اين افراط کاری لجام گسيختهً خود را ، با غر
ور طراز فاشيستی و طمطراق اشراف منشانه از راديو افغانستان اعلان کرد. بروايت
شفاهی دوکتور عبدالمجيد وزير مشاور حکومت سردار محمد داود ،هنوز مجلس وزرا سرگرم
مذاکره و گفتگو در مورد محاکمهً نظامی و اشکال ديگر اعدام و حبس ما بوده است که
قبل از ظهر هفتم ثور 1357 شاخهً نظامی اين حزب و بطور عمده جناح خلق قيام مسلحانه
را آغاز کرد ، بدفاع مشروع پرداخت ، رهبری حزب را از توقيف ولايت آزاد ساخت ،
براديو افغانستان انتقال داد و قدرت را با توسل به بزور تصرف کرد. و من نيز يکجا
باديگران تصادفا از چنگال ن استبداد «صغير » نجات يافتم.
سومين بار بهنگام تجاوز شوروی و صدور ضد
انقلاب مسلح از پاکستان ، باتهام همکاری با حفيظ الله امين و غرب يکجا با اعضای
حکومت در توقيف پلچرخی زندانی شدم. اما اين بار
« گل خشک درديوار نچسپيد » و در نتيجهً مقاومت کادر های ملکی و نظامی حزب
بعد از يکی دو ماه آزاد شدم .
چهارمين باردرسال 1368 خورشيدی بهنگام
رويارويی و کشمکشهای نظامی دوکتور نجيب الله رئيس جمهور و شهنوار تنی وزيردفاع
باتهام بی پايهً سازماندهی کودتا ووابستگی بحزب اسلامی حکمتيار ، يکجا باصد ها تن
از رهبران و کادر های غير نظامی از دفترکار خود گرفتار و بيدرنگ از حزب دموکراتيک
خلق اخراج ، محاکمهً سربسته و محکوم باعدام گرديدم. و اتفاقا با فروريزی ناگهانی و
انقطاب حزب وطن و قوای مسلح دولت نجيب الله بفرمان جناب عبدالرحيم هاتف ، معاون
رئيس جمهور بتاريخ 29 حمل 1371 بعد از دو
سال و دو ماه از کوته قفلی زندان پلچرخی رهايی يافتم.
اگر در سال 1992 از زندان مستحکم و سلول
مجرد آزاد گرديدم چهار سال تمام در زندان بزرگ شهر کابل و افغانستان بی در و
دروازه از راکتباران ها و کشمکشهای خونين بين تنظيمهای جهادی و شورای هم آهنگی رنج
کشيدم. دو فرزند جوانم به گناه وابستگی انسانی با من از سوی شورای هم آهنگی اسير و
در زندان حزب اسلامی زنجير و زولانه و سپس به زندان شبرغان منتقل سشدند و بعد از
دوسال و دو ماه بدستور جنرال دوستم ، بدون قيد و شرايط رها گرديدند .
بعد از تسخير کابل از سوی طالبان سپتمبر
1996 م و برخورد وحشيانهً آنان با دوکتور نجيب الله و زنان و مردان بی گناه وطن ،
و باديدن سيمهای تابداده ، شکنجه های خشن طالبان ظلمت و اعدام های خود سرانه ، بناچار
يکجا با دهها هزار از هموطنان خويش نخست به پشاور ، ترکمنستان و سپس از مجرای
شعبهً مهاجرين سازمان ملل متحد به ايالات متحدهً امريکا مهاجرت نمودم.
در دوران مهاجرت اجباری و تبعيد بعلت
موضعگيری مستقل ملی و ناوابستگی به اين يا آن سازمان ، دنباله رو ، از سوی تعدادی
از اعضای « ملی يوالی » و « غورزنگ ملی » متهم به وابستگی به « شورای نظار» و اينک از سوی هموطن محترمی بنام منصور عظيمی
ووکيل دعوای « غورزنگ ملی » و « ملی يوالی »
متهم به « ثنا و صفت گويی » قهرمان ملی احمدشاه مسعود شده ام.
اگر جناب منصور عظيمی ، استقلال ملی ،
تماميت ارضی کشور و مقاومت عادلانهً جبههً متحد ملی ، برضد تجاوز طالبان ظلمت ،
القاعده و پاکستان را ملاک ارزيابی قرار دهند به نظرم درهمين برههً تاريخ مقاومت
عادلانهً جبههً متحد ملی ، بويژه مقاومت ملی پلنگينه پوشان پنجشير و پاسداران
واقعی هندوکش بيدار ووطن واحد ما افغانستان بطور قطع سزاوار هرگونه ستايش می باشد.
واين موضعگيری بدون ترس از اشتباه، موضع
اصولی تمامی نهضتهای ملی ، جنبشهای دموکراتيک و سازمانها و احزاب سياسی نوظهور
طرفدار دموکراسی آزادی ، صلح ، ترقی و مردمسالاری است.
بهرحال اگر شاعلی منصور عظيمی با معيار های
عصبيت (1) و تعصب (2 ) قبيله يی يا قومی يا مسلکی در مقابل نام قهرمانان ملی ما
حساسيستی دارند می توانند از طالبان ، رهبر حزب اسلامی ، يا سلفی ها رهبران افغان
ملت يا حفيظ الله امين را ستايش کنند مگر بهنگام داوری و نقد سياسی نبايد « جد »
را با « هَزل» در آميزد و نبايد اين پند جاودانی حجت خراسان را بوقت نقد و نگار ش فراموش
کنند که آموخته است
« قلم بگير و فزونی مجوی وغبن مکش
اگر بحکمت و علم اندر ، اهل پايگهی »
« مکن بجای بدان نيک ، از آنکه ظلم بود که نيک را به غلط جز بجای او به نهی »
ناصر خسروبلخی
ازاين بگو مگوهای تعصب آميز و غيرضروری و شخصی
که بگذريم ، اينک بنيادگرايان ، متحدين درون مرزی و برون مرزی ، بقايای طالبان
بويژه حواريون مؤلف فاشيست مشرب « دوهمه سقاوی » باستناد اجنتهای محافظه کاران
بريتانيا برضد رهبران متوفا و بنيادگذاران ح د خ ا به زهر پاشی آغاز نهاده اند.
مگر در مورد اتهامات تبليغاتی بی پايه ، سند سازی ، جعل اسناد و بدنام کننده ، افشاندن بذر بی اعتمادی ، ايجاد
تفرقه در صفوف مبارزان ملی ـ دموکراتيک
ميراثهای استبداد استعماری و استبداد شرقی ، جلوه های زشت ، گرايشهای سمتی ، نسل آبديدهً کنونی ما ، تجارب فراوان
اندوخته اند و راههای مبارزهً مشترک ، ضد تبليغات زهر آگين افزار های دشمنان
نقابدار و بی نقاب نيز بخوبی می شناسد.
يکی از آين وسايل مؤثر ، اصولی و صحيح همان تشديد مبارزات ملی ـ دموکراتيک و تسريع
پروسهً وحدت و اتحاد نيروهای ملی ـ دموکراتيک و تداوم مبارزات اصولی نسل بالنده
نو با گذشته کشور است. بنابرين همانگونه که در آغاز اين نوشته با همه صراحت و
ايجاز ياد کرده ام بار ديگر باور و موضع روشن ، مستقل ملی ـ دموکراتيک خود را ،
بدون ترس از تهديد های تبليغاتی محافل سيطره جوی ملی ـ سياسی با اطمينان محکم
تائيد ميکنم که : بنيادگرايان ، طالبان ، پادوهای محلی آنان صرفنظر از تعلقات قومی
و محلی و ملی نيروهای زوال يابندهً تاريخ
اند. طاعون طالبان عمدتا مهار شده است اين نيروها در جامعه دموکراتيک ما و در جهان
آينده روشن ندارند. پايه های سياسی ، اقتصادی و سازمانی طالبان و متحدين آنان ، از
جمله قاچاقبران مواد مخدر ، مافيای ترانسپورتی ، مبلغان و مربيان عربی و ديوبندی
آنان از شش جهت زير ضربات هم آهنگ قرار گرفته است و در حال فروريزی به نظر ميرسد. جولانگاههای منطقه يی آنان در
آسيای ميانه ، هندوستان ، افغانستان و در
پاکستان ( در حرف ) و در قبايل آزاد ظاهرا تنگ و تنگتر شده می رود.
انديشه های آزدای ، دموکراسی ، صلح ، ترقی
اجتماعی ، بازسازی و نوسازی کشور ، عقول و قلوب مليونها انسان زحمتکش وطن آتشدل ما
را تسخير ميکند.
نسل ديگری از مبارزان آبديدهً ميهن زير درفش
آزادی ، دموکراسی ، صلح ، بازسازی افغانستان ، بدون ترس از لجن پراگنی های
تبليغاتی و تلاشهای مذبوحانهً ميراثخوران استعمار کهنه و نو ، در اينجا و آنجا
بحرکت درآمده است. نهضتهای ملی ، ميهنی و دموکراتيک ، جنبشها ، حرکت ها و اخيرا «
نهضت های تفاهم » خطوط فکری خود را در داخل و خارج نشر و پخش کرده است. باور قوی
دارم که اين نيروهای ملی ، دموکراتيک و تحول طلب اجتماعی صفوف همفکران خود را متحد
می کند و سمت و سوی می بخشد و بدون ترس از اشتباه روزی در مبارزات مسالمت آميز ،
قانونی و پارلمانی کشور اشتراک فعال و نقش دموکراتيک و سازنده خويش را ، با
شايستگی دهها بار بهتر از پيش ايفا ميکنند. راه ديگری برای بيرون رفت از بن بست
تاريخی تکامل جامعه ، بطور قطع وجود ندارد.
اما دولت انتقالی افغانستان بجای اينکه
زمينهً اشتراک فعال طيف وسيع از نيروهای ملی ، دموکراتيک فعال سياسی و پيشگامان
جنبشها و نهضتهای ملی ، ميهنی و تفاهم و ديگر احزاب و سازمانهای سياسی نوظهور را
در استقرار نظام جمهوری و بازسازی کشور فراهم نمايند. و به تحصيلکردگان و کار
آگاهان رشته های مختلف علمی و فنی شرايط مساعد کار ، زندگی و مبارزات سياسی صلح
آميزی مهيا کنند برخلاف در مقابل انبوهی از کارشناسان و ثروتهای سرشار جامعه فقير
اما مستعد به تکامل ما خواسته يا نخواسته ، از همين آغاز نفاذ قانون احزاب سياسی
فضای تيره و تار ، اختناق ، ارعاب و آزادی کش افغانستان کهن را ، ايجاد و ارزشهای
دموکراتيک قانون اساسی دوران سلطنت را با فيصله های غير قانونی ميخکوب و اشتباه « بابای ملت » خود را تکرار مينمايد.
قضات محترم ستره محکمه نيز با فيرهای هوايی
و صدور فيصله های بی هدف احزابی را که
نشانه گرفته اند که رهبران و بنياد گذاران آنها يا بحق پيوسته اند يا سر به نيست
شده اند يا به شهادت رسيده اند يا به چوبه های دار طالبان آويخته شده اند ويا در
سراشيب زندگی قرار دارند. گذشته ازين اين احزاب و اگر دقيق تر و صحيح تر گفته شود
دو شاخهً نيرومند حزب واحد دموکراتيک خلق افغانستان بوده اند که : باری از سوی
نجيب الله با تشکيل حز ب وطن عملا پراگنده شد. بار دگر جناب صبغت الله مجددی
انحلال آنرا رسما اعلان کرد. خلاصه چنين به نظر ميرسدکه فيصله ستره محکمه يک فيصله
واهی بوده است و برای خشنودی تنظيمهای بنيادگرای عربی و عجمی ، طالبان خشک انديش ،
متحدين داخلی و مربيان و مولانا های ديوبندی طالبان ظلمت صادر گرديده است.
و نتيجه
دولتمردان سياسی و رهبری امور قضايی ،
رهبران تنظيمهای بنياد گرا در وضع مشخص کنونی ، نبايد اين حقايق روشن زندگی و زمان را فراموش کنند که :
گرايش نيرومند آزادی ، دموکراسی ، صلح ،
ترقی و مردمسالاری ، باميدهای روشن مردم و سيارهً ما و خلق افغان مبدل گرديده است.
پاليسی ماستمالی تضاد های حاد ملی و اجتماعی دير يا زود محکوم به شکست فاجعه آميز
می شود.
درحال حاضر خواستهای عادلانه و توقعات برحق
و عادلانهً مليونها انسان تحول طلب جامعه و گردش و حرکت پرشتاب زمين و زمان ما ،
هرگونه درنگ ، سکون وواپسگرايی را محکوم می کند. ممکن است که مولانا های پاکستان ،
شيخهای اعراب و آخندهای خشک انديش ايران ، نصرالله بابر ، اسلم بيگ ، حميد گل و
ديگر جرنيلهای کهنه کار مرداب پرورش تروريزم بين المللی ، بنيادگرايی و القاعده ،
با تکيه برپادو های محلی و مزدوران مسلکی استعمار کهنه و نو ، در کشور ما خرابکاری
و دهشت افگنی کنند ، به ترور کارمندان سازمانهای بين المللی ، پاسداران صلح و
ميهنپرستان وطن ما آغاز نمايند ، در مقابل فعاليتهای سياسی ، دموکراتيک و صلح
آميز احزاب سياسی ، نهضتها و جنبش های ملی
ـ دموکراتيک ( پيمانها ) و جبههً ملی ـ
دموکراتيک نو ظهور ، سنگ اندازی کنند و مانع ارتقای خود آگاهی ملی و اجتماعی ملی و
اجتماعی نسلهای رشد يابنده امروز و فردای افغانستان نوين شوند و بايجاد تفرقه در
صفوف مبارزان ملی و نيروهای دموکراتيک پروسهً رشد آزادانهً جامعهً ما را مؤقتا کند
سازند مگر علی الرغم اين همه تلاشهای موذيانه ، زهر پاشيهای تبليغاتی و مقاومت
لجوجانهً « مثلث شيطانی » ، اگر « مرغان شب » اذان بدهند يانه ، سيارهً ما با
مليونها نوع نبات ، حيوان ، عالم و آدم خود بهنگام طلوع فجر نوين تاريخ و در
سحرگاهان از گرمی آفتاب درخشان ، از عشق و
شور زندگی ، از رويش ، آفرينش ، روشنايی و شادی سرشار می شود و خلاف مقاومت
لجوجانه ثبات پرستان کژآهنگ ، انديشه های آزادی ، صلح ، ترقی ، عدالت اجتماعی و مردمسالاری
سرانجام پيروز ميگردد و تاريخ بدون ترس از اشتباه ما را تبرئه می کند.
باشناخت اين قانونمندی تکامل و جهان توجه
عالمان صيقل شده ، روشن بين، صوفيان پاکباز ووارسته را ، باين رويداد های تاريخی
نيز احتراما معطوف ميداريم ، که مسلمانان شرق بويژه مردم مسلمان ميهن ما ، بعد از
گسترش دين اسلام و تمدن و معارف اسلامی درخراسان و افغانستان از دوران امارت يزيد
تا ملاعمر به امامان ، پيشوايان ، رهبران دينی ، مذهبی ، طريقه های اسلامی ، فقها و محتسبان ، با همه اخلاص و
ارادت اقتدا کرده اند ، ايشانرا بحيث وارثان بااستحقاق پيامبر اسلام می شناخته و
شايستهً احترام استثنايی پنداشته اند.
دستان « مبارک » آنانرا می بوسيده اند. لقمه حلال خود را ، سخاوتمندانه با ملا
امامان و علمای دينی خويش تقسيم می کرده اند ، در يکی دو دههً اخير بفتوا و حکم
رهبران تنظيمها و طبق پلان پشت پردهً جرنيلهای پاکستان برمردمان مسلمان شهر ها از
جمله شهر کابل ، خوشه های خشم ، و راکتهای کور می ريخته اند ، برادران مسلمان ،
مجاهدين تنظيمها را سرکوب خونين می کردند. و بگور های دستجمعمی ريخته اند. بنام
اميران خيره چشم و بی دست و پا خطبه می خوانده اند. اگردراين يا آن گوشهً وطن
قيامهای عادلانهً برضد ظالمان آغاز می شد بر آتش قهر و خشم مظلومان بپاخاسته « آب
متبرک » می ريخته اند.
در نهايت شهکار های هنری ، فرهنگی و تاريخی
باميان و دل خونين افغانستان ، آسيا و جهان را ، بحکم ملاعمر منفجر و بخاک يکسان
ميکردند و با انجام اين بدعتهای وحشيانهً تاريخی ، اسباب خوشنودی نواز شريف ،
نصرالله بابر ، اسلم بيگ و حميد گل و ديگر ميراثخوران استعمار کهنه و نو را فراهم
می ساختندو شگفتی آور اينکه اين شرکای جرم ، دشمنان تمدن و فرهنگهای ريشه دار
افغانستان و بشريت هنوز هم ، از سوی يونسکو و ادارهً بوش وا ئتلاف بين المللی ضد
تروريزم جهانی توقيف و به محاکمه کشانيده نه شده اند و خلاف توقعات مردم با فرهنگ
وطن پر افتخار ما ، جرنيلهای کهنه کار مرداب پرورش تروريزم بين المللی مغاير سياست
ظاهری و رسمی دولت پاکستان از افراط کاريهای مستبدانه ووحشيانه ديروز و امروز
طالبان ظلمت بازهم با همه وقاحت پشتيبانی آشکارا و حمايت می کنند و با دريغ و درد
فراوان ، نيروهای ائتلاف ضد تروريزم بين المللی برهبری امريکا ، بجای اينکه رهبران
خيره چشم و بی دست و پای طالبان را ، د ر مهمانخانه ها ، ديره ها ، حجره ها ، قلعه
های مستحکم نظامی و مهمانخانه های مولانا
های ديوبند و قاضی حسين احمد در پشتونخوا و بلوچستان و قبايل آزاد جستجو نمايند ،
برخلاف بر فراز قله های سرکش دره های پر از شگفتی نورستان پرواز های اکتشافی می
کنند.
مردم افغانستان « مار گزيده گان » تاريخ
اند. طی يکی دو قرن گذشته مار های استعمار کهنه و نو و پادو های محلی و منطقه يی
آنان چندين بار « بردل و ديده گان ملت » آزادی دوست ما ، نيش زده اند و مانع رشد
مستقل و پرشتاب جامعه و تکامل ملی ما شده اند. قول معروف است که « مار گزيده از
ريسمان دراز ميترسد.» مار گزيده گان افغانستان نيز حق دارند که از های و هوی
تبليغاتی بازيگران سياست مشوش شوند. زيرا نيروهای اساسی جنبش طالبان طی چند ماه از
دوثلث قلمرو افغانستان پاکسازی و تصفيه شدند. چه دليلی وجود دارد که جنبش نيمه جان
و محکوم بزوال طالبان طی دوسال و اند ماه هنوز هم سخت جانی نشان ميدهند و بمقياس
ملی و بين المللی موضوع داغ روز است. بباورم متحدين آشکار درون و بيرون دولت
انتقالی و مربيان درون و بيرون دولت پاکستان ازاين جنبش بمثابهً افزار فشار سياسی
استفاده های سياسی گونه گون ميکنند. پاکستان بعد از تراژيدی نيويارک و تندپيچ
تاريخی در سياست جهانی ، امريکا بدرستی درک کرده است که همه تار های خامی را که
درعمق ستراتيژيک خود رشته بود بيکبارگی بزير ضربات هماهنگ جهان و زمان کنونی پنبه
شده است و اکنون مذبوحانه تلاش ميکند تا در نظام آيندهً افغانستان و در ارگانهای
کليدی آن امتيازاتی بدست آورد. و مانع رشد آزاد افغانستان نوين شود. اما دولت
انتقالی ، با گرم نگهداشتن موضوع طالبان در نشرات و مطبوعات وابسته بدولت ، يک هدف
اساسی دارد تا نيروهای مقاومت ملی را تهديد ، پراگنده و تجزيه کند. و يا به افزار
های سياسی بی اراده و دنباله رو جنبش خود بخودی جامعه مبدل نمايد ، بحاشيه براند و
خواستهای حاد ملی ـ اجتماعی دموکراتيک و ترقيخواهانهً و تاريخی دو ثلث مردم و
قلمرو کشور را ماستمالی و تابع گرايش های سيطره جويانهً ملی و قبيله يی خود سازد.
و بارديگر دولت طراز فاشيستی را بر مقدرات مردم افغانستان حاکم بسازد. شايد اين
تشويش ها و انديشه های پروسواس و ذهنيگرانه باشد اما « عمل و پرتيک معيار و ملاک
حقيقت است.»
آرزومندم که لويه جرگه( مجلس کبير ملی ) ، تصويب قانون اساسی ، قانون احزاب سياسی ،
قانون انتخابات شورای ملی ، قانون مطبوعات ، قانون تشکيلات ملکی افغانستان و ديگر
قوانين ، نهاد ها و تدابير دموکراتيک ، اين تصورات ذهنيگرانه و انديشه های پروسواس
مردم ما را در عمل رد و پروسهً رشد وحدت ملی اورگانيک و پايدار ملی ما را تسريع
کند و استحکام و تقويت بخشد.
بحرحال اکنون که پس از قريب يکربع قرن جنگ و
خونريزی و در نتيجهً مقاومت عادلانه جبههً مقاومت ملی مردم افغانستان و پاسدارن
صلح ملل متحد ، طاعون طالبان ظلمت و تروريزم مهار گرديده است و در اکثر ولايات
کشور ، زمينهً انتخاب نمايندگان لويه جرگه ( مجلس کبير ميهنی ) ، تصويب قانون
اساسی استقرار نظام جمهوری مستقل ، متحد ، دموکراتيک و غير منسلک برای نخستين بار
در تاريخ براساس موازين و اصول دموکراسی : انتخابات آزاد ، سری ، مستقيم ، مساوی و
عمومی زير نظر سازمان ملل متحد مساعد می شود.
مردم افغانستان بی صبرانه انتظار توقع
عادلانه دارند که رهبران دور انديش ، دينی ، مذهبی ، ملی يکجا و شانه به شانه
احزاب ملی ، نهضتهای ملی ، ميهنی و تفاهم ، سازمانهای اجتماعی و کانونهای فرهنگی
استادان دانشگاهها ، کار آگاهان رشته های مختلف علمی و فنی ، روشنفکران مبتکر ،
متنفذين روشن بين ، نمايندگان مستقل و سازمان يافتهً همه طبقات ، اقشار و لايه های
اجتماعی ، ملی ، گروههای قومی ، و پيروان همه اديان و مذاهب، طريقه های عرفانی و
فرقه های مذهبی در جريان تدوير لويه جرگه (
مجلس کبير ميهنی ) تصويب قانون اساسی ، انتخابات پارلمانی و انتقال موزون، صلح
آميز و همآهنگ حاکميت ملی به نمايندگان منتخب مردم ، بدون کشمکش های تعصب آميز و
عصبيت قومی ، محلی ، ملی و تبعيض جنسی ، طبقاتی ، دينی ، مذهبی ، مسلکی و بدون
ماستمالی مسايل حاد ملی و اجتماعی مورد اختلاف ، نقش شايسته ، فعال و تاريخی خود
را ، در پايه گذاری و بنای افغانستان مستقل ، دموکراتيک ، متحد و غير منسلک و نوين
با همه خوشبينی تاريخی و افتخار ايفا کنند.
الهی تو آن کن که پايان کار تو خشنود باشی و ما رستگار
« سخنوران گذشته »
وطن نمرد و نميرد زمرگ و قربانی
هرآنکه خار بکارد ، درو کند
نشتر
کسيکه کشت بده و ديار ما انگشت
نچيد برگ و لاله ای ، مگر آذر
ناله نيلاب
اکادميسين دستگير پنجشيری
ايالت واشنگتن امريکا
اول دسامبر 2003
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) تعصب : جانبداری کردن از کسی يا از
طريقه و مذهبی حمايت وياری کردن. به چيزی دلبسته و مقيد بودن و سخت از آن دفاع
کردن ( فرهنک عميد)
(2 ) عصبيت : شدت تعلق شخص به قوم ، جماعت
يا مرام و مسلک خود و جديت و تعصب در اين امر ( فرهنگ عميد )