سه پيام به سه مقام
خواجه بشير احمد انصارى
كانكورد –
كاليفرنيا
در گذشته ها عرف برين بود
كه هرگاه عملكرد زمامدارى از دايرهء معقول ميگذشت، انديشمندانى كه دور از
هياهوى جهان سياست، جاذبه و جنون و اشك و خون آن بسر مى بردند، پيام خويش را كه
بازتاب نبض مردمان عصر شان بود، در قالب كلماتى نرم و تشريفاتى و گاهى چاپلوسانه بروى
كاغذ ريخته و سپس در دستمالى پيچيده و تقديم شاهان مينمودند. آنچه از خامهء اين
گروه چكيد بنام نصيحتنامه شهرت يافت كه نمونه هاى زيادى از آن در زبانهاى عربى،
فارسى و تركى وجود داشته و (نصيحة الملوك) امام غزالى يكى از آن نمونه ها ميباشد.
بخاطراينكه شخصيتهاى مورد
بحث ما بيشتر به زمامداران دوره هاى پيشين مى مانند تا به دولتمردان اين عصر خواستم
تا اين نوشتار را به سبك نصيحتنامه هاى دوره هاى كهن به پيشگاه مخاطبان امروزى ما جلالتمآبان
هريك جورج دبليو بوش، زلمى خليلزاد و حامد
كرزى كه مثلث تصميمگير در قضاياى امروزى كشور ما اند، تقديم دارم.
جلالتمآب جورج دبليو بوش رئيس جمهور ايالات متحدهء
امريكا!
افغانستان كه ريشه هايى بس عميق در دل تمدن انسانى
داشته و در شاهراه تمدنها و فرهنگهاى آسيائى اخذ موقعيت نموده است، درين چند روزى
كه گذشت شاهد برگزارى مجلس بزرگ ملى بود كه هدف از برگزارى آن انتقال بسوى جامعه
اى قانونمند اعلان گرديد. اين حادثه كه يكى از برهه هاى حساس تاريخ معاصر كشور ما
بحساب مى آيد رازهاى زيادى را فاش ساخته و دور نماهاى آينده را در برابر چشمان ما
قرار داد. آنچه را ما در جريان اين حادثه شاهد بوديم پشتيبانى سفير تان در آنجا و
رسانه هاى گروهى كشور تان در اينجا از طرح استبدادى و ارتجاعى دوسه دولتمرد انحصار طلب
بود. شما كه شايد بيشتر از هر رئيس جمهور ديگر اين كشور بر مسئوليتهاى (اخلاقى) امريكا
در قبال جامعهء انسانى صحبت كرده و گاه و ناگاه از مجسمهء آزادى نصب شده بر سواحل اطلس
ياد ميكنيد، بايد بدانيد كه واكنش منفى و تحقيرگر ادارهء تان در برابر تحولات اخير
افغانستان، مصداقيت تان را در چشم هموطنان ما سخت خدشه دار نمود. اما نا گفته
نماند كه شما نخستين رئيس جمهور اين كشور نيستد كه فريب ميخوريد بلكه دولتمردان
پيشتر از شما نيز مرتكب اشتباهات بزرگى در حق كشور و ملت ما خصوصا در ده سال گذشته
گرديده اند.
جناب رئيس جمهور!
اگر سياست خارجى تان در
قبال افغانستان يك بازنگرى اساسى نشود، مشكلات زيادى فرا روى سياست خارجى امريكا
ايجاد خواهد شد. از نظر ما اين باز نگرى لازم است از دو اعتراف صادقانه آغاز گردد:
شما براى نخستين بار در پيشگاه ملت ما يعنى مردم ايثارگرى كه پشت خرس قطبى را
بخاك ماليد و جنگ سرد را به نفع شما پايان داد عرض سپاس نموده و در ضمن از ساختن
طالبان، واگذار كردن سر نوشت افغانستان به همسايهء جنوبى آن و انداختن بن لادن در
جان اين ملت شريف، فدا كار و ايثارگر پوز ش بخواهيد. در قدم دوم شما به نمايندگى
از نهاد سياسى كشور تان در پيشگاه ملت بزرگ امريكا اعتراف نمائيد و بگوئيد كه
طالبان محصول دواير اطلاعاتى و مراكز تحقيقات استراتيژيك دولتى ما بوده و بن لادن
هم يكى از راز هاى خانوادگى خود ما است. و هنگامى كه ميخواستيد برجهاى دو گانهء
تجارت جهانى را باز سازى كنيد، اين شعر ملك الشعراى سرزمين ادبيات فارسى را در سر لوحهء
دروازهء ورودى برج اول آن نقش كنيد، شعرى كه حادثهء 11 سپيتمبر را ده ها سال قبل،
درتابلوى هنر گفتارى تصوير نموده است:
اين دود ســيه فــام كه از بــام وطن
خاســت از ماست كه بر ماست
وين شعلهء سوزان كه برآمد زچپ و راست از ماست كه بر
ماست
جان گر به لب ما رســـد ، از غير
نناليــــــم بـــا كــس
نســگاليـــــم
از خويــش بنــاليـم كه جان سخن
اينجاســـت از ماست كه بر ماست
و بر سر دروازهء برج دومى آن، اين شهكار ادبى پهلوان
دنياى سخن؛ ناصر خسرو را حك نمائيد:
روزى ز سر سنگ عقابى به هوا خاست بهر طلـب طعـمه پــر و بــــال بيــاراســت
از راستى بـال منـــى كــرد و همى
گفت كامـــروز همه ملك جهـان زير پر ماســت
ناگــه ز كميــنـگاه يكى سـخت كمــــانى تيرى زقضـــاى بد انداخت بر او
راســــت
بر بـــال عقـاب آمد آن تير جــگرســــوز از عالـم عـلـــويش
به سـفليـش فروكاســـت
اينـش عجب آمــد كــه زچوبـى وزآهــن وين تندى و اين
تيزى و پرش زكجا خاست
چون نيك نظر كرد پـرخويش در آن ديـد گفتا زكه ناليــم
كه از ماست كه بر ماســت
جناب رئيس جمهور!
هستند كسانى كه شما را از
سهمگيرى فعال در ايجاد حكومت و تأسيس نهادى مردمى در كشور ما منع مينمايند، چنانچه
مارگريت تاچر نخست وزير متقاعد انگلستان در شمارهء 11 فبرورى 2002 نيويورك تايمز
گفته بود:" امريكا نبايد خود را در آن ورطهء خطرناك گرفتار كشور سازى نمايد...
امريكا بايد از قدرت بى همتاى نظامى خود به عنوان يگانه ابر قدرت جهان استفاده
نموده و از آلوده شدن در ساير امور پرهيز كند". از اين نصيحت مادرانه تعجب نكرده
و بدانيد كه اين زهر از دهان زنى مى تراود
كه در دوران نخست وزيرى خويش، شير طفلكان كودكستانهاى كشورش را كه قبل از وى از
طرف دولت تهيه مى شد، قطع نموده و ثابت ساخت كه چيزى را بنام عاطفهء مادرى- كه
لطيف ترين و زيبا ترين وديعهء الهى در نهاد انسان است- نمى شناسد. شما در مبارزهء
تان عليه تروريزم هم دچار اشتباهات خطر ناكى شده ايد. به اين معنى كه شما
نميتوانيد تروريزم را از راه تقويت حلقات مافياى سياسى و اقتصادى سر كوب نمائيد،
زيرا تروريزم و مافيا برادران همزاد يكديگر اند. سر مايه گذارى بر سر افراد، خانواده
ها و گروه هاى كوچك نميتواند ثبات و
استقرار هميشگى را به ارمغان آورد. من
نميدانم كه شما از سرمايه گذارى بر سر ملتها كه سودمند ترين و مستحكمترين شيوه در
ايجاد روابط ميان دولتها و كشور ها است، چه بدى ديده ايد! سياست خارجى موفق اين
نيست كه منافع زود گذر گروهى و يا كشورى را تأمين نمايد بلكه سياست موفق آنست كه
منافع دراز مدت، پايدار و گسترده را نصب
العين خود قرار دهد.
امروز
مردم افغانستان تشويش دارند كه آنچه را شما بنام دموكراسى و حقوق انسان وعده
ميدهيد خدا نا خواسته ابزارى براى بسط
نفوذ، سيطره و تحكيم پايه هاى دكتاتورى در
كشور مصيبت زدهء شان نباشد!
يكى
از اشتباهات اداره هاى پيشين كاخ سفيد، تأييد و پشتيبانى از رژيمهاى استبدادى سانى اباشا در نايجريا، عيدى امين در اوگاندا، بوتا
در افريقاى جنوبى، برانكو در برازيل، سيدراس در هاييتى، فينسيو در گواتيمالا، جانگ
در تايوان، الفريدو كريستيانى در السلوادور، نگو ديم در ويتنام، فرانكو در
اسپانيا، ماركوس در فليپين، موبوتو در زائير، رضا شاه در ايران، جورج بابا دوبولس
در يونان، هى بارك در كورياى جنوبى، بينوچيه در چيلى، پول پوت در كمبوديا، رابوكا
در فيجى، افرانت مونت در گواتيمالا، هيلاسيلاسى در اثيوپيا، سلازار در پرتگال،
سوموزا در نيكاراگوا، سوهارتو در اندونيزيا، فيديلا در آرژانتين، پادشاهان كشورهاى
خليجى، خود كامگان چماق بدست شمال افريقا، خانواده هاى مافيائى (اوف) ها در كشور
هاى آسياى ميانه و آذربايجان و .... بوده است.
هراسى را كه امروز مردم افغانستان با همه اقشار و اقوام و طوايف آن دارند
اينست كه خدا نا خواسته اسم آقاى كرزى هم در اين لست طولانى علاوه نگردد. اين كار در
پهلوى نتايج منفى آن لكهء عارى بر جبين سياست خارجى كشورى خواهد بود كه مردم عطوف
آن به آزادى و دموكراسى عشق مى ورزند.
جناب
رئيس جمهور!
از روزى كه
كشور ما مورد توجه عالى شما قرار گرفته است بجز گرانى كرايه ها و اجناس و ايجاد
زمينهء كاريابى براى عده اى از خارجيان و قرار گرفتن مقاليد امور در دست عده اى كه
به نواى هر دهل مى رقصند- و آواز دهل شما همه آواز ها را تحت الشعاع قرار داده- ديگر
هيچيك از آرمانهاى تمدنى اين ملت زخم خورده برآورده نشده است. نشود كه مردم
افغانستان نبرد شما عليه تروريزم را جنگى ميان يك كاوباى صحراهاى تكساس با يك شتر
بان بيابانهاى عربستان دانسته و هردو بازيگر را با دموكراسى وساير ارزشهاى مشترك
انسانى بيگانه تشخيص دهند. كوچكترين اشتباه در اين ورطهء خطرناك و سر زمين عجايب همه
موازين بين المللى را برهم خواهد زد. شما بايد بدانيد كه باثيات ترين راه براى كسب
دوستى مردمى كه " دوستان خوب و مزدوران بدى اند" اظهار دوستى صادقانه و
احترام به ارادهء جمعى آنها است.
پيام
دومى ما متوجه جناب زلمى خليلزاد سفير كبير ايالات متحدهء امريكا در كابل است.
جناب
خليلزاد!
شما كه در زادگاه خودتان سفير شديده ايد اين حقيقت را از ياد
نبريد كه بيشتر از هر سرزمين ديگر مديون آب و خاك زادگاه خودتان هستيد. سرزمينى كه
نه تنها ذرات وجود تان از آن مايه گرفته و از سرمايهء آن دانش اندوخته ايد كه كشتى
شهرت و موقعيت بلند تان هم در بحر خون شهداى آن در حركت افتيد و از انجمن دوستان
جهاد افغانستان راه بسوى موفقيتهاى بعدى تان گشوديد. يقين داشته باشيد شيرى را كه
از پستان مادر وطن مكيده ايد صدبار پاكيزه تر از شيرى است كه امروز از پستان
دايناسور هاى نفتى بكام تان مى چكد.
جناب
آقاى خليلزاد!
شما قبل از آنكه بعنوان سفير امريكا وارد افغانستان مى شديد
بايد از گذشتهء سياسى تان در پشتيبانى از طالبان پوزش مى طلبيديد. حالا كه چنين نكرديد،
سعى ورزيد تا در كنار مردم افغانستان باشيد تا يك شخص و يا يك حلقه.
جناب
خليلزاد!
حد
و مرز مداخله هاى عريان شما در امر هر صغيره و كبيره دولت و كشور، از صلاحيت
وايسراهاى صد سال قبل هم تجاوز ميكند. آيا ما حق نداريم كه اظهار نظر هاى متوالى
شما پيرامون قانون اساسى كشور و پافشارى هاى تان بر سر نظامى تماميت خواه و متمركز را با نگرانى
ارزيابى نمائيم. اگر شما فكر ميكنيد كه بالاتر از اعراف و قواعد دپلوماتيك و
سنتهاى پروتوكولى هستيد آخر حد اقل به شخصيت حقوقى سرزمينى كه هر ذرهء وجود تان
ممنون آب و خاك آنست حرمتى قايل شويد.
جناب
خليلزاد!
يكى از مقالات شما بتاريخ 15 دسمبر 2003 در سايت وزارت خارجهءايالات
متحدهء امريكا به نشر رسيد، كه در آن آمده است: " در امتداد تاريخ پنجهزار
سالهء افغانستان، اين نخستين بار است كه مردم آن مسايل كشور شانرا در فضاى دموكراسى
مورد بحث و مناقشه قرار ميدهند... كه اين گرد هم آئى فرصت خوبى براى گذار از دوران
تفنگ به مرحلهء قانون خواهد بود... از تصادفات نيك روزگار اينكه لويه جرگه يا
شورايى كه ميتواند جادهء سرنوشت سياسى اين كشور را علامه گذارى نمايد، زمانى گشايش
يافت كه مرحلهء اولى هموار سازى جادهء قندهار– كابل نيز بپايان رسيد.".
اين مقالهء شما از چند لحاظ قابل نقد است:
1- شما ميخواهيد بما بفهمانيد كه پارچه تمثيلى اى كه در زير خيمهء لويه جرگه اجرا شد يكى از صور و
اشكال دموكراسى است. ولى يقين داشته باشيد كه با آنكه سنگ استبداد طالبى براى پنج
سال تمام بر جمجمهء مردم بيگناه ما چرخ خورد ولى فطرت آنها تا آن
اندازه هم مسخ نشده كه ميان استبداد و دموكراسى فرقى قايل نشوند. آيزايا برلين ميگويد:
" استبداد آنگاه به پيروزى مى رسد كه بتواند استبداد شدگان را بر آن دارد كه
خود را آزاد بخوانند".
2- شما كه ميان دو چيز
متفاوت كه يكى آن هموار سازى جادهء كابل- قندهار و ديگرش گشايش
لويه جرگه است، رابطه قايل شده ايد (بازسازى هر وجب خاك اين كلبهء ويران مرهمى است
بر دل كسانى كه به زادگاه شان عشق مى
ورزند- نويسنده) حال كه لويه جرگه هم (مؤفقانه) برگذار شد و مرحلهء نخستين شاهراه
كابل-قندهار هم الحمد لله در روزهاى برگذارى لويه جرگه بپايان رسيد، آيا ميخواهيد بما
بگوئيد كه تكميل مرحلهء نهائى اين شاهراه را وقتى جشن خواهيد گرفت كه همزمان به آن،
انتخابات رياست جمهورى نيز پايان يافته و شاهراه حاكميت سياسى ميان قندهار و كابل
هم بصورت اساسى قير ريزى گرديده باشد!
3- شما در مقالهء تان لويه
جرگهء قانون اساسى را گذار از حاكميت تفنگ بسوى حاكميت قانون خوانده ايد، به باور
نويسنده اگر ميخواستيد بر عقل خواننده
بيشتر احترام بگذاريد، بايد آنرا گذار از حاكميت تفنگ به حاكميت (B-52) ميخوانديد؟
پيام سوم ما متوجه جلالتمآب حامد كرزى است.
جناب آقاى حامد كرزى!
در آن شب و روزى كه شما در
كنار ساير (جنگسالاران) در كوه هاى ارزگان براى تاجپوشى آمادگى ميگرفتيد و سپس در
مذاكرات بن بحيث رئيس ادارهء انتقالى انتصاب، ببخشيد انتخاب شديد كمى بعد تر از آن
روزنامهء وال استريت جورنال كه بيانگرافكار و آرمانهاى سرمايه داران امريكا بحساب
مى آيد، در شمارهء 11 جون 2002 خود نوشت: " افغانستان اگر سامان پذيرد
توانائى چيز هاى بزرگترى را دارد، دلبستگى جهان اينك دوباره در حال زنده شدن است تا
با لوله كشى 900 مايل گاز تركمستان از راه افغانستان به پاكستان انتقال يابد...
آنچه به آن نياز است برپائى دو بارهء دولت و سياستى كه از سوى نيروى نظامى و پليس
كاملا مجهز پشتيبانى شود". ما در همان وقت اين دلسوزى و پيشنهاد ايجاد دولتى
مجهز با نيروى پليس را با نگرانى ارزيابى نموديم.
جناب آقاى حامد كرزى!
از روزى كه شما ناخداى
كشتى شكستهء ما شده ايد زياد كوشش كردم تا به دنياى باور ها و فلسفهء سياسى تان راه
يابم ولى راستش را بگويم در گرداب تاريك و نا پيدا كنار آن گم شدم. به اين معنى كه
شما نه بر اقوام و گروه هاى تبارى اصالت قايل هستيد، نه به احزاب سياسى دلبستگى
داريد، نه فلسفهء سياسى تان مشخص است, نه
از ايديولوژى تان چيزى ميگوئيد و نه هم ميتوانيد كه
بشكل دكتاتوران رژيمهاى نظامى على الاقل در شرايط موجود، عرض اندام نمائيد. شما هم
با شاه سابق هستيد و هم عليه او، هم با آقاى مجددى هستيد هم عليه او، هم با طالبان
هستيد و هم با طالب ستيزان، و خلاصهء سخن اينكه هم در نعل ميكوبيد وهم در ميخ. روش و منش سياسى تان نه با قالبهاى پذيرفته شده سياسى جور مى آيد و نه با سيستمهاى پذيرفته نشده
سياسى. شما به امريكا كه مى آئيد، از دموكراسى حرف ميزنيد تا مردم بى خبر
آنرا سرگرم ساخته و براى آقاى بوش اعتبار
و طرفدار كسب نمائيد. ولى افغانهاى تيز هوش ميدانند، در دوران شما هر حزب سياسى اى
كه ميخواهد عرض اندام نمايد، دستهاى مرموزى با شيوه هاى مختلف مانع حركت شان گرديده و كوشش ميشود كه دهنهاى شان يا با دالر و يا با
پاشتهء پا بسته شود. شما كه مطبوعات جدى، هدفمند و مستقل را در ميان انبوهى از ورق
پاره هاى وابسته و راديوهائى كه تا هنوز كسى نميداند از كدام طرف تمويل ميشوند، از
برابر چشمها دور ساخته ايد (مطبوعاتى كه از دروازه هاى خلفى ارگ با شما در داد و
گرفت بوده و خامهء نويسندگان آن بجاى
دوات در جيب حضرت شما غوطه ميخورد)، يقين
دارم كه سوداى ايجاد احزابى به اندازهء مطبوعات كنونى را در سرمى پروريد تا در
ميان احزاب خورد و كوچك و انشعابى و در ميان رهبران بلستى آن قامت شما بر همه
بلندى كند. در آن صورت است كه شما خواب آرام خواهيد نمود. روش كلاه گذارى، وعده
خلافى، چالاكى و دو روئى، نميتواند منش يك سياستمدار و زعيم ملى باشد. شما با اين
راه و رسم نميتوانيد ملتى را اداره
نمائيد.
عزيزم حامد جان! اگر آزرده
نشويد بايد بپذيريد كه شيوهء كار شماتنها با روش يك گروه شباهت ميرساند كه (مافيا)
است و بس.
جناب آقاى حامد كرزى!
قدرت داراى جاذبه و كششى
است كه اگر انسان متوجه خود نشود، راه هاى تمركز آن برايش قابل توجيه جلوه نموده و
او را به تباهى ميكشاند. تأكيد و پافشارى عريان و جنون انگيز شما برسر نظام رياستى
و تمركز قدرت سياسى قوى ترين ضربهء اى بود كه تأثيرات منفى خويش را بر سرنوشت سياسى تان بجا خواهد گذاشت. چسپيدن
شما در جان قوم و قبيله و همنوائى تان با فاشيزم ايديالوژيك و سنتى در اين لويه
جرگه پرده از ائتلافى برداشت كه عوارض جانبى آن در آينده بيشتر از مفيديت آن ثابت خواهد
بود. شما بايد بدانيد تا زمانى كه طوق لعنت فاشيزم را كه متأسفانه در اين اواخر
بدست چند نژاد پرست فرصت طلب زيب گردن تان شده است از گردن خود بيرون نيفگنيد،
نميتوانيد زعامت ملتى را ادعا نمائيد كه از صد پارچه تشكيل شده است. شما يقين
داشته باشيد كه بت فاشيزم را تنها يك چيز سيراب ميكند كه خون است و بس و فكر
نميكنم كه شما تا آن حد آمادهء همراهى با آن تيم باشيد.
جناب آقاى حامد كرزى!
تقاضاى هموطنان تان اين
اينست كه بيشتر بر مردم تان اتكا كنيد تا كشور هاى خارجى زيرا نيرو هاى خارجى
نميتوانند تا قيامت در آنجا بمانند، نشود روزى كه آنها از كشور ما خارج شوند و شما
نيز آخرين فرد قطار خارج شوندگان باشيد. امروز حتى كسانى كه داراى ذكاى اندك اند
از عمق رابطهء شما با عمو سام آگاه اند ولى چيزى را كه مردم
كمتر ميدانند اين حقيقت است كه عمو سام بجز منافع خودش پرواى هيچ كس و هيچ چيزى را
ندارد. آيا بياد داريد كه شاه ايران با آنكه نيرومندترين مهرهء سياست امريكا در
خاور ميانه بود، هنگامى كه ملتش بر او پشت گرداند، نتوانست حتى وارد امريكا شود و
از اين آگاه هستيد كه اگر ملكه ايران زمام ابتكار را بدست نميگرفت و فرار را بر
قرار ترجيح نميداد، دوستان امريكائى، شاه ايران را تسليم امام خمينى ميكردند.
جناب آقاى حامد كرزى!
شنيديم در لويه جرگه پس از
آنكه همه تخمها را در ترازوى فاشيستهاى ديوانه اى كه اطراف تانرا محاصره كرده اند
گذاشتيد، در ختم مجلس به شخصى گفته ايد كه همه اقوام و طوايف افغانستان بسان دو
تخم چشم من اند. اين سخن شما همان اظهارات حماقتمآب ملا عمر آخند را در اذهان
تداعى ميكند كه در روزهاى لشكر كشى بر سر مردم شمالى گفته بود: اقوام افغانستان
بمانند دو چشم من اند. به عقيدهء من هم ملا عمر راست گفته بود و هم شما راست ميگوئيد. اگر يك چشم ملا عمر از كاسه
اش بيرون شده بود او نيز مردمان شمالى را از خانه هاى شان بيرون نمود. و شما هم در گفتهء تان صادق هستيد زيرا يك چشم تان همواره
در حال پرش است و تا زمانى كه از خيز و جست نماند، بحران اجتماعى اين وطن هم
لاينحل و زخم خونين تاريخ آن لا علاج خواهد ماند.
جناب آقاى حامد كرزى!
من يقين دارم كه شما بسان
دوسال گذشته عناصر مؤثر در سياست كشور را با نيروى دالر هاى تخصيص داده شده براى
باز سازى، يا به حاشيه خواهيد كشيد، يا تطميع خواهيد نمود و يا هم راه معامله را
با ايشان در پيش خواهيد گرفت. شما همچنان تلاش بخرچ خواهيد داد تا پارلمان دورهء
آينده را سرگرم درگيرى هاى لفظى و بى معنى نموده و شما كار خود تانرا خواهيد نمود.
صلاحيتهاى تقسيم شده ميان شما و پارلمان كشور به تفسيم ميراث "وحشى"
شاعر با برادرش خواهد ماند كه در باره اش گفته است:
اين قوچ شاخ كج كه
زند شاخ از آن من غوغاى جنگ قوچ و تماشا از
آن تو
از صحن خــانه تا
به لب بـــام از آن من از بام خانه تا به
ثريـــــــــــا از آن تو
جناب آقاى حامد كرزى!
يك حقيقت را بياد داشته
باشيد كه ديگر نميشود بشر قرن بيست و يكم را با شيوهء انسان قرن پانزدهم اداره
نمود. جامعه شناسان ميگويند وقتيکه شرايط و اوضاع انكشاف
نموده و شرايط خاصى ايجاد شود و در اثر آن حکومت نتواند همچون گذشته حکومت کند و مردم
نخواهند روش زمامدارى و سيستم حكومتى گذشته را بپذيرند چرخ
زمان زنگ تحول را بصدا در آورده و اساسى
ترين راه برون رفت از بحران را در تغير سيستم حكومتى اعلام ميدارد. آنهائى كه
ميخواهند چرخ جامعه را به عقب گردانند به پرزه اى مى مانند كه ميخواهد بر خلاف سير
طبيعى و منطقى ماشين حركت نمايند. شما يقين داشته باشيد كه اين كار نتيجه اى جز خورد
شدن پرزهء عقبگرا و سپس از كار افتيدن ماشين، در قبال نخواهد داشت.
جناب آقاى كرزى!
نكويى كن امسال چون ده تراست كه سال دگر، ديگرى كد خداست
برادر شما:
خواجه بشير احمد
انصاري
bashir_ansari@hotmail.com