لويه جرگه،«
لويه جگره» و « لوی چلوول»
تياتر سياسی عشيروی که تحت عنوان لويه جرگه تصويب قانون
اساسی مطابق به سناريوی گردانندگان آن از چهاردهم دسمبر سال پار به راه
افتيده بود به تاريخ چارم جنوری سال جاری با افتضاح کامل و درس عبرت آميز برای سناريو سازان
آن به پايان رسيد. هرچند لويه
جرگه ظاهراً به منظور تصويب قانون اساسی
برای مردم افغانستان عنوان شده بود، اما
جريا ن مجلس نشان داد که «
امتيازطلبان» در درون حاکميت با استفاده از« چلو ول» تلاش نمودند که لگام
جرگه را بدست خويش گرفته تا قانون اساسی
جديد را بمثابه ابزار سلطه گرايی
برای خويش مبدل نمايند .
چنانچه آقای کرزی مدت ها قبل
از لويه جرگه نخست تمام رقبا و
ديگر انديشان در داخل کابينه اش را با استفاده از
معامله، فشار سياسی و« چلو ول
» سر شا ن را زير بال شان کرد، سپس با استفاده از تطمع، کار سياسی گرفته تا بازی
کارت قومی، سمتی ، زبانی و مذهبی به سراغ
نمايندگان مردم نيز رسيد. همچنان
موصوف با شيوه «ستيزه جويانه» و
مداخله آشکا ر در کار اجلاس
نمايندگان را در موقعيت خيلی دشوار قرار داده اکثريت
آنان را به مقاومت وا داشت. در نتيجه مجلس
به بحران مواجه شد.
سوال اساسی
اينست که چه عوامل باعث شد که کرزی با زير پا نمودن تمام نورم های دموکراسی که خود
مدعی آن بود و با نا ديده گرفتن واقعيت های انکار ناپزير جامعه افغانی به اصطلاح
پوستين را چپه پوشيده با فرهنگ جنگسالاری که ديگران را متهم ميکرد اکنون خودش با
پيروی از آن نمايندگان را در انظار مردم
افغانستان و جامعه جهانی در بيست و دو روز گروگان گرفته اهدافش را دکته کرد؟
فکر می شود نيت اصلی آقای کرزی و ريشه های
بحرانات لويه جرگه اخير را قبل از همه بايد از محتوای جنجال بر انگيز پيش نويس قانون اساسی جديد پی گرفت که در آن«
آتش نفاق ملی» بگونه روشن احساس می
شد و بناً مدت ها قبل به موفقيت لويه جرگه
و پيريزی يک قانون اساسی واقعاً« ميثاق ملی» به ديده شک نگريسته می شد. زيراهدف
اساسی طراحان اصلی قانون اساسی را نه ايجاد نظام رياستی واقعاً ملی و مبتنی بر
دموکراسی و جامعه مدنی تشکيل می داد بلکه آرمان اصلی آنها را استقرار يک حکومت تک فردی و تک قومی امتيازگرا و انحصار
طلب تشکيل میداد که در دونيم سده گزشته
مردم افغانستان به قيمت بربادی کشورشان
تجربه کردند وباری ديگر در سايه حمايت آمريکايی ها و پاکستانی ها به چهره
ديگر وارد ميدان شده است .
دست يابی به همين هدف
باعث شد که يک بازی خيلی خطر ناک از مدت ها قبل که توسط طراحان اصلی اين خط آقايون خليلزاد، لخدر براهيمی، رستم شاه مومند(
سفير پاکستان)، کرزی، احدی ، غنی احمدزی، جلالی، اتمر و يک تعدادی ديگری تدارک ديده شده بود در جريان افتيد.
بناً آقای کرزی و تيم ويژه او به منظور دست
يابی به آرمانهايشان از تمام روش های غير
دموکراتيک، تقلب کاری ها، مرموز کاری ها ، ، تطمع ها، فشار ها ، تهديد ها و
مداخلات آشکا را در کار لويه جرگه سود برده بازی شان را به بهای بزرگ وارد ميدان
نمودند. و در نتيجه تضاد اساسی لويه جرگه از همين منبع نشات کرد و بحران لويه جرگه مولود مستقيم
آن می باشد.
تضاد نظام رياستی و
پارلمانی
از هما ن آغاز
کار لويه جرگه دو جريان عمده با دو خط فکری متفاوت و اهداف متضا د به کار افتيدند که هريک تلاش می
نمود سرنوشت اجلاس را در دست خويش گيرد.
بناً قطب ببندی و صف آرايی اجتناب
نا پزير گرديد ه، نمايندگان بدور اين دو
جريان متشکل شدند. در نتيجه گرايشات قومی ، مذهبی، سمتی، سازمانی، جنگسالاری، کينه
توزی ها و عقده کشايی ها که باز تاب
واقعيت های تلخ جامعه افغانستان اند بگونه در ميان اين دو خط فکری به راه افتيده دوجبهه متضا د را متشکل ساخت که
در برابر هم قرار گرفتند.
هسته
اساسی بحث متن قانون اساسی را در لويه
جرگه نظام سياسی تشکيل می داد. آقای کرزی اهداف خويش را در پوشش نظام رياستی
به ميدان نبرد وارد کرده بود در حاليکه رقبای او اهداف خويش را در تحت نام
دموکراسی پارلمانی تعقيب می نمودند. پرسشی
به ميان می آيد که آيا اين دو سيستم
سياسی معروف جهان ماهيتاً با هم آشتی نا پزير اند و يا افغانها آنها را
آشتی نا پزير معرفی کردند؟
واقعيت تلخ اينستکه همان طوريکه در افغانستان
کمونيزم و اسلام بد نام ساخته شد و اکنون از حقوق بشر، دموکراسی و جامعه مدنی سوء
استفاده می شود دو نظام های نامبرده نيز به همان سر نوشتی مواجه شدند.
عده در معرفی
نظام مورد علاقه شان تا سرحد تقديس
پيش ر فته و آنرا بهشت معرفی کردند و نظام مورد پسند رقيبان خويش را جهنم توصيف کردند. چنانچه آقای کرزی تمام هست و
نيست خويش را در پای نظام مورد علاقه اش بی آنکه به اراده مردم افغانستان تن داده
باشد به قمار تاريخی گزاشت و رقبای او نيز
باعين روش وارد مبارزه شدند که در نتيجه
نبرد قدرت اين بار نه در ميدان نظامی بلکه در ميدان منطق ، سياست و تاکتيک در«
تياتر سياسی »افغانستان به گردانندگی
واشنگتن، اسلام آباد و ملل متحد به نمايش گزاشته شد.
بايد ياد آور
شد نظام های رياستی و پارلمانی به شمول
ايالات متحده آمريکا و بريتانيا نه نظام های آسمانی و آيديال اند و نه نظام های جهنمی و بيکاره طوريکه برخی ها استد لال می
کنند. نظام های نامبرده تا اکنون هم با دموکراسی اداره شده اند و هم بدون دموکراسی
و نمونه های ناکام ازين نوع نظام ها در دنيا کم نيست.
واقعيت اينست که کشور ها هر يکی از اين سيستم ها
را مطابق به شرايط و واقعيت های زندگی خود انتخاب
خواهند کرد نه به اراده و علاقه
کدام فردی خاص و يا برای کدام قوم خاص.
اما پرادوکس درين است که در لويه جرگه اخير با در گير شدن گروهای رقيب،
اين دونظام بی مورد باهم
شاخ به شاخ ساخته شدند و در نتيجه«
صغارت سياسی» ، فرهنگ جنگسالاری ميراثی سه
صد ساله اخير و عمق نيت تفکر قبيلوی به
نمايش گزاشته شد.
برخی ها معتقد اند که اختلافات ميان بسياری طرفداران اين دو نظام در افغانستان
بيشتر روی اصول تيوری، مزايا و يا زيانهای
آن برای کشور نبوده بلکه اين اختلافات ريشه
در آرمانهای فردی، گروهی و فاکتور خارجی
دارد. چنانچه در زير می توان به پاره ای ازينگونه
اختلافات که در لويه جرگه به نمايش گزاشته شد اشاره کرد:
1.
جوهر آيديا لوژيک «نظام رياستی کرزی»
را نه تنها اعتقاد به
دموکراسی تشکيل نمی دهد بلکه اساس آنرا تفکر عشيروی، امتياز گرا،
انحصار طلب و فرهنگ خشونت سالار می سازد که در واقع رويکرديست از تفکر طالبانی آما
با چهره ديگر. در حاليکه جوهر فکری و آديالوژيک بسياری طرفداران نظام پارلمانی را
نه تفکر قبيلوی تشکيل می دهد ، نه اعتقاد
عميق به دموکراسی و مردم سالاری؛
2.
از لحاظ سياسی در طرح نظام رياستی کرزی تمر کز قدرت فوق ا لعاده بدست
رئيس جمهور پيش بينی شده بود به عقيده
طرفداران نظام پارلمانی بيشتر بوی ديکتاتوری را به مشام می رساند که صرف با تقسيم
قدرت با پارلمان و يا مقام نخست وزير می توان جلو آنرا گرفت؛
3.
يکی از منابع ديگری اختلافات ميان اين
دو جريان فاکتور خارجی بود. اکثريت کشور های غربی به ويژه آمريکايی ها از طرح
رياستی کرزی پشتيبانی می کردند. پارلمانتاريست ها می فهميدند که طرح نظام رياستی
که کرزی با تمام قيمت از آن دفاع می کند طرح خود اونيست و کرزی در موقعيتی قرار
ندارد که اراده خود را تمثيل کند.
بسياری هواخواهان نظام پارلمانی فکر می کردند که
نظام رياستی کرزی رونوشتيست از اراده و خشونت آمريکايی که امتزاج يافته با
تفکر استبداد گرای قبيلوی و سر انجام چهره
زشت نظام رياستی را تمثيل می کند که در آن دموکراسی به حد اقل آن کاهش يافته است. در نتيجه اين نظام بيشتر برای
تامين منافع واشنگتن و اسلام آباد کار آ رايی خواهد داشت تا منافع
افغانستان بحران زده. چنانچه واشنگتن نيز
نيت خود را پنهان نه نموده کنار آمدن بايک
رئيس جمهور دست نشانده در راس يک حکومت
خود کامه به مراتب به نقغ خويش می داند تا با يک پارلمان متنوع
قومی وحزبی.
بناً فاکتور
خارجی يکی از نگرانيهای آنان محسوب می شد.
از جانب ديگر آنها خوب می فهميدند که صلح نسبی، امکانات اقتصادی و فضای
فعلی قبل از همه محصول نقش آمريکايی ها ست. و قدرت نظامی و سياسی واشنگتن را در
افغانستان نيز نمی توانند نا ديده بگيرند. در نتيجه بدون تامين منافع واشنگتن صلح
پايدار در افغانستان و در منطقه نيز ناممکن
به نظر می رسد.
افزون بر آن پارلمان طلبان اين را هم خوب می
دانستند که مخالفت با اين طرح به معنای مخالفت با آمريکايی هاست. چنانچه آقای
خليلزاد و لخدر براهيمی از عواقب مخالفت با نظام دوست داشتنی کرزی اخطار داده بودند و در جريان
لويه جرگه اراده خويش را نيز آشکارا به
نمايش گزاشتند.
بنابر آن در
برابر طرفداران نظام پارلمانی يک انتخاب دشوار
قرار داشت يا تسليم شوند همان طوريکه برخی رهبران شا ن شدند و يا مقابله
کنند . اما پارلمانتاريست ها با و جود آگاهی از عواقب ناگوار مخالفت شان با نظام مورد علاقه واشنگتن از ميان مقوله « تسليم» و« مقابله» مقابله را
انتخاب کردند که سر انجام ماهمه شاهد آن
نيز بوديم.
4.
ناديده گرفتن تنوع قومی ، زبانی، محلی
و عدم تمايل به ايجاد دولت فراگير ملی
که اجلاس بن متعهد شده بود منبع ديگری
تضاد ميان طرح کرزی و پارلمانتاريست ها شد. و اين تضاد نيروی محرکه
اصلی صف آرايی ها در جرگه شد. چنانچه طرفداران نظان پارلمانی طرح کرزی را بمعنی امتياز طلبی
و پوششی برای سلطه گرايی قومی يافتند و نا گزيراً در زير پرچم پارلمانی
بسيج شدند. در نتيجه نظام پارلمانی
رايگانه سپر در مقابل استبداد آشنا وارد ميدان کردند.
افزون بر آن روابط مرکز با محلات ، مسئله زبان ها ، زبان
سرود ملی، امتيارات برای شاه سابق و حتا واژه « مقاومت» که ريشه در اختلافات قومی دارد به قوت کامل به
بحث های داغ ميان اين دو جريان
تبديل شد .
شگفت آور اينستکه مسئله« تابعيت دوگانه وزرا» که نه ريشه در
قوميت داشت يکی از عرصه اختلاف نظر ميان
آنان تبديل گرديد. واقعيت اينست که فضای جرگه طوری قطب بندی شد که هر طرح
طرفين به ديده شک نگريسته شده حتماً به واکنش منفی مواجه می شد. در جو چنين
فضا آيا می توان طرح سازنده را به نفع ملی به آسانی به کرسی نشاند؟
بدون شک که
نه. روی تصادفی نبود که طرح بيمار آقای کرزی که حتا از لحاظ ادبيات هم ناقص و مبهم
تهيه شده بود دست نخورده باقی مانده بحث ها در جو تخاصم پيرامون برخی مسائل که
لازم نبود تا اين اندازه حاد ساخته شود معطوف گرديد و فرصت طلايی تاريخی برای مردم
افغانستان متاسفانه ضايع ساخته شد.
جبهه
«اکثريت» و «اقليت»
بسياری ها فکر
میِ کنند واژه های تصنعی« اکثريت » و«
اقليت » قومی که از زمان سلطه بريتانيا در
افغانستان به ميراث مانده به مثابه ابزاری
امتياز طلبی ها و سلطه گرايی در سده های اخير بکارگرفته شده و کشور را تا ورطه نابودی کشانيد، يکی از عوامل اصلی ماجرا های لويه جرگه اخير را
نيز تشکيل می داد.
بسياری هواخواهان نظام پارلمانی معتقد بودند که
چون هيچ قومی در افغانستان برخلاف آنچه
ادعا می شودبه تنهائي خود اکثريت نيست و هيچ قومی نمی تواند به تنهائی خويش اکثريت
قومی را در پارلمان بسازد، بناً اين نظام برای توازن قومی و تقسيم قدرت عليرغم
اينکه احزاب قوی وجود ندارد مناسب پنداشته
می شود.
از جانب ديگر يک تعداد گروهای که طرفدار امتياز طلبی قومی بودند در عمل به اين واقعيت آگاه بودند که چون در جامعه اکثريت قومی را
تشکيل داده نمی توانند ، فکر می کنند در
يک حکومت دموکراتيک نمی توانند سلطه خود
را تا مين کنند ، بناً نظام فرد سالار و تماميت گرا و آنهم در سايه قدرت خارجی را
مناسب ترين ابزار برای دست يابی به آرمانهای خويش يافتند. اما طوريکه تجارب
نشان داد اين سيادت موقتی و خيلی گران تمام می شود.
روی تصادفی
نبود برخی نمايندگان بطور طبيعی زير چتر نظام رياستی آقای کرزی جمع شدند. در حاليکه بسياری افرادو
گروهای سياسی از ترس برگشت استبداد در زير چتر پارلمانی پناه بردند. بگونه مثال
مجاهدين که اکثريت را در جرگه تشکيل می دادند گرايشات قومی آنها را به شدت منشعب
ساخته بدور اين دو سيستم تقسيم شدند.
پرادوکس درين
است تعدادی ازبنيادگران مذهبی که نه به حقوق بشر دلچسپی دارند و نه به دموکراسی
معتقد اند از ترس ظهور مجدد استبداد دامن دموکراسی را محکم گرفتند. در حاليکه بخش
ديگر آنها با نفرت از دموکراسی و جقوق بشر
فکر کردند بهترين جای برای تبارز فرهنگ جنگسالاری وتداوم استبداد مذهبی نظام آقای کرزی خواهد بود. و بدين تر تيب وزن
جنگسالاران در جبهه کرزی چه از طريق
نمايندگان انتصابی و چه از طريق نمايندگان
منتخب نسبت به جبهه پارلمانتاريست ها سنگينی می کرد.
سوال اساسی اينست که جبهه کرزی و مخالفان او چگونه تشکل يافت و کی ها عضويت
آنرا بدست آوردند؟
I.
جبهه رياستی ها
جبهه رياستی
که بيشتر به جبهه کرزی شهرت يافت
در تحت تاثير فضای پرتنش لويه جرگه شکل گرفته جريانات
و گروهای ذيل را بدور خويش متشکل ساخته بود:
1. اکثريت
نمايندگان هموطنان پشتون از مجاهد، طالب
تا لا ئيک که هم آرمان بودند و يا در نتيجه
کارسياسی کرزی معتقد ساخته شده بودند به اين جبهه رو آوردند؛
2. اکثريت
نمايندگان انتصابی که بيشترين شان را
يک تعداد رهبران و جنگسالاران معروف
تشکيل می دادند وفاداری شان را به
کرزی به اثبات رسانيدند؛
3. يک تعداد
رهبران و شخصيت های پروتوکولی با خليلزاد، لخدر براهيمی و آقای کرزی اعم از پشتون
و غير پشتون افتخار عضويت جبهه کرزی را حاصل کردند؛
افزون به
آن جبهه کرزی با ابزار های ذيل حمايت می شد:
1.
کميته پنج نفری نظارت و تصمميم گيری سری.
بايد
تذکر داد که سرنوشت لويه جرگه و چگونگی تصويب قانون اساسی وابسته به اراده و
تصمميم همين کميته قرار داشت که در خارج از لويه جرگه دفتر داشت. بناً بدون آشنايی
به ماموريت اين کميته بسيار به مشکل می توان به ما جراها و سرنوشت لويه جرگه پی
برد.
2.
کميته فشار بر وکلا به ويژه بر وکلای ديگر
انديش. اين کميته بيشتر از وزرای دولت، اپرات اداری و
امنيت ملی تشکيل شده بود. تقسيم وکلا به کميته های ده گانه وظيفه گروپ فشار را
آسان تر ساخته و درجه فشار را بر نمايندگان افزايش بخشيد. چنانچه تعدادی در نتيجه
فشارو ترس نه توانستند پيش نويس قانون اساسی آقای کرزی را اصلاح کنند و اگر طرحی
را ارائه کردند نا شنيده باقی ماند.
3.
کميته تبليغات. پوشش خبری به نفع آقای کرزی از و ظايف اصلی آن بود. اين کميته بحيث بازوی
تبليغاتی و روانی آقای کرزی عمل می کرد و وظيفه اش فشار روانی بر رقبايش و مبالغه
بر موفقيت جبهه کرزی تشکيل می داد.
بايد متذکر شد کميته تبليغاتی شبکه وسيع رسانه های داخلی و بخصوص ميديای غرب
بحيث بازوی نيرومند در خدمت گروپ آ قای
کرزی قرار داشت.
مبالغه نخواهد بود امپراطوری رسانه های غربی که
همه قدرت تاثير آنرا بر اذهان دنيا به
ويژه مردم افغانستان خوب می دانند نه بحيث قوت چهارم در خدمت آقای کرزی قرار داشت
بلکه در 22 دو روز لويه جرگه که وکلا اسير بيش در دست کرزی نبودند به عنوان قدرت
اول به نفع کرزی بازی کردند تا برنامه کرزی را که
آمريکا در عقب آن قرار داشت به
موفقيت برسانند. چنانچه حد اعظم تلاش صورت گرفت تا واقعيت ها تحريف شده و بيشتر از قول و يا آواز
طرفداران کرزی چند فرد معلوم الحال داخلی
و خارجی ، جهان در جريان درامه جرگه قرار بگيرد. بگونه مثال در ابتدا چنان وانمود
شد که طرفداران کرزی اکثريت مطلق اند و مخالفين شان چهار و پنج نفر اخلالگر بيش
نيست. بعدها و قتی وضع از کنترول کرزی و خبر گزاری های غربی بيرون بر آمد تعداد
مخالفين تا صد نفر وانمود
شد و بلاخره ناگزيرا تا 200 نفر اعتراف شد در حاليکه جبهه کرزی در اقليت
بوده راهی به جز از مذاکره نداشت.
واقعيت اينست که اگر کرزی يک فرد هم بيشتر نسبت
به رقباَيش می داشت مدتها قبل درفش پيروزی
اش را بر نمايندگان مغلوب مردمش از ارگ
جمهوری کابل تا کاخ سفيد در واشنگتن بلند می کرد و نمی گزاشت پرزدنت بوش 22 شب را در ميان نگرانی سحرکند. چنانچه نه آقای کرزی نه آقای خليل زاد نه لخدر براهيمی« شاگرد وفادار»
بازوی بين المللی آنها به چيچ قيمتی حاضر به سازش نبودند و فشار ها و صحبت های
روزهای اخير کرزی که هرگز بر سر نظام رياستی با کسی معامله نخواهد کرد آن ادعا ها را اثبات می کند.
II.
جبهه پارلمانتاريست ها
جبهه
پارلمانتاريست ها برخلاف جبهه رياستی ها از لحاظ ترکيب قومی، زبانی، مذهبی، محلی،
سازمانی ، سليقه يی و آيديا لوژيک متنوع تر بوده از مجاهد تا لا ئيک در تحت يک پرچم واحد متشکل شدند.
اکثريت نمايندگان آنرا
روشنفکران هموطنان تاجک، هزاره، ازبک و اقليت های کوچک تر قومی و مذهبی( شعيه،
سنی، اسمعيليه) تشکيل می دادند که هم وابسته به احزاب تنظيمی ( جميعت اسلامی ،
وحدت اسلامی و جنبش اسلامی) بودند و هم شامل سازمانهای تجدد طلب و شخصيت های ملی و
مستقل می شدند.
بايد خاطر
نشان کرد که اين جريان برخلاف جبهه کرزی نه
امکانات گسترده داخلی در دست داشتند ونه حمايت خارجی برخور دار بود. افزون
بر آن نه رهبری واحد داشتند ونه در آغاز آجندای واحد. اما با وجود اين تنوع و موقعيت
دشواردر آخرين روزهای کار اجلاس قدرت عمل و تنوع نظريات خويش را به نمايش
گزاشتند که شايسته بحث جداگانه است.
چشم انداز نهايی
سر انجام
قانون اساسی جديد از ميان کشمکش های نمايندگان مردم با گردانندگان آن
نيمه جان بيرون بر آمد. زيرا جرگه
ايکه با نيت مغلوب ساختن مردمش به راه
افتيده بود نمی توانست بدون تولد مقاومت ملی جديد و فرجام دراماتيک چيزی ديگری را به ارمغان بياورد. بناً سنديکه در نتيجه چنين کشمکش ها، امتياز طلبی ها بيرون بر آمد به مشکل می
تواند به دل مجروح تمام مردم افغانستان
چنگ بزند.
هرچند
لويه جرگه اکنون پايان يافته اما
پايان آن بمعنی سر آغاز روندی جديدی خواهد بود که بهای اشتباهات بازيگران را قبل
از همه مردم افغانستان خواهند پرداخت تا «
صغيران سياسی» واشنگتن. چنانچه روندی خطر ناک جديديکه همين اکنون در حال
شکل گرفتن است کابوس مجدد فاشيسم را با
چهره ديگر و هنر پيچيده تر در سايه ابرقدرت تکتاز جهانی وپاکستان دشمن خون تشنه افغانستان به نمايش می گزارد. در
نتيجه لويه جرگه چندان چشم انداز روشن را در راستای تقويت صلح، ثبات وحدت ملی به
نمايش نگزاشته است تا در پرتو آن بتوان پيروزی
حق ،عدالت و دموکراسی را بر استبداد، انحصار و امتيازگرايی نويد داد.
به هر تر تيب،
در لهظه کنونی در برابر قانون اساسی جديد
قبل از همه دو وظيفه دشوار قرار دارد: يکی
غلبه به بحران مشروعيت که از مدت هاست جامعه رنج می کشد و ديگری کار
آرايی نظام سياسی مختلط « رياستی و
پارلمانی » که پس از کشمکش های طولانی
بدست آمده است.
لويه جرگه
اخير با تمام معايب و صفاتش نسبت به تمام
جرگه های قبلی تفاوت کيفی داشت. اين مجلس نه
تنها يک آزمون تا ريخی و مکتب سياسی بود
بلکه می توان آنرا نيروی محرکه
بيداری اجتماعی نيز شمرد. در نتيجه لويه جرگه دو ميراث را بجا گزاشته است: يکی
درس های گرانبها برای نسل فعلی و آينده
کشور؛ و ديگری از بطن خويش يک مقاومت ملی جديدی را به ارمغان آورد که نمی توان
آنرا در معادلات سياسی افغانستان نا ديده گرفت. افزون بر آن لويه جرگه راز ها،
ماجراها و کارنامه های زيادی را ثبت تاريخ سياسی افغانستان نمود که ممکنست برای
مدتی طولانی بحث ها و ارزيابی های را به ميدان بکشد. چنانچه ارزيابی مقاله حاضر تلاشی کوچکی بود در همين راستا.
ΩΩΩΩ
نويسنده:
داکتر هارون امير زاده
لندن 16 جنوری
2004
تلفون/فکس: 0044+
208422 78 27
Email: haroon@amirzada.fsnet.co.uk