خواجه
بشير احمد انصارى - كانكورد - كاليفرنيا:
هفت
اقليم گر بگيرد پادشاه همچنان در بند اقليمى دگر
( سعدی )
هنوز زخمهاى
تازيانهء استبداد طالبى بر پيكر جامعهء مصيبت زدهء ما التيام نيافته است كه مى بينيم
نطفهء استبدادى از نوع ديگر در جاى آن در شرف تكوين است. استبدادى كه ميخواهد در
روشنى آفتاب و در زير سايهء مشروعيت و تحت عنوان قانون و به امضاى نمايندگان
مردم و همنوا با موسيقى سياستهاى بزرگ جهانى تولد خويش را جشن گيرد. و در نتيجه ديده
ميشود استبدادى كه از در بيرون شده بود بار ديگر از راه دريچه به درون مى خزد. و
آنكه ديروز از دست استبداد طالبى ميگريست و ناله اش به آسمان بلند شده بود حال كه
پشتش در اريكه قدرت گرم آمده بصورت بسيار عريان و ننگين و به بهانهء منافع و امنيت
ملى و با اعمال نفوذ عمودى، تحقير گر، منفى گرا و سلطه جويانه تلاش مى ورزد تا
ارزشهاى دموكراسى را در پاى كثيف شيطان قدرت فردى قربانى نمايد.
اگر در دورهء طالبان جهانيان بر دين ما مى
خنديدند، امروز به دموكراسى ما قهقهه سر داده اند. نميدانم كه آزادگان دنيا چه نامى برسر
اين دموكراسى نهاده اند. دموكراسى استبدادى؟! و يا استبداد دموكراتيك؟!
ولى من فكر ميكنم كه مناسبترين اسم براى آن همان چيزى است كه عنوان اين نوشتار قرار
گرفته است. زيرا در نظامهاى مافيائى همه اوامر و نواهى و همه بايدها و نبايدها از
رئيس باند صادر ميشود و مسئوليت زير دستان چيزى جز سمعنا و اطعنا گفتن نيست.
اظهار نظرهاى اخير جناب كرزى
را كه در جهت توجيه انحصار و تمركز قدرت صورت گرفته است، ميتوان در
سه نقطه خلاصه نمود و سپس به بر رسى آن پر داخت:
1- مصلحت كشور را تنها
خود ايشان ميدانند و مصلحت آن در اين است كه يك رئيس جمهور نيرومند و يك نظام
رياستى در كار باشد. شريك شدن هر نهاد ديگر در امر ادارهء كشور به هيچ صورتى قابل پذيرش
نيست.
2- اگر نظام پارلمانى
تصويب شود او خود را كانديد نخواهد كرد.
3- يگانه انگيزهء وى در
اين پافشارى، منافع مردم است و خود ايشان كدام غرض و مرضى در دل
ندارند!
در جهانى كه ما زندگى مى كنيم هيچ
كشورى نيست كه داراى قانون اساسى و مجلس پارلمان نباشد ولى سوال اينجاست كه كدام يك از
اين حكومتها در دست مردم است و كدام آن در دست زمامدار زورگو و خود كامه. در اين
عصر هيچ حكومتى نيست كه براى خود مشروعيتى دست و پا نكند ولى سخن اصلى اينست كه
كداميك از اين مشروعيت ها حقيقى است و كداميك آن دروغين.
اگر دهه هاى شصت و هفتاد
قرن بيستم شاهد رو پوش سازى سوسياليزم براى سلطه هاى مطلقه و استبدادى بود در اواخر
قرن بيستم و اوايل اين قرن دموكراسى و مردمسالارى نقاب زيبنده اى بر رخسار زشت و
جهنمى رژيمهاى خودكامه گرديده است. رو پوش ساختن دموكراسى براى حكومتهاى خود
كامه كه ميتوان آنرا دكتاتورى نقابدار نام نهاد در دوره هاى كهن تاريخ نيز ديده
ميشود. در روم قديم مسخره ترين نسخه هاى استبداد بر سر كار بود و بد ترين نوع دكتاتورى
زير نام فريبندهء دموكراسى اعمال قدرت مينمود. در آتن قديم سقراط اين انديشمند بلند
قامت تاريخ بشر بنام دموكراسى اعدام گرديد. از آنجائى كه استبداد در خرد جمعى مردم
يك پديدهء منفور است و زمامدار خود كامه شخصى شرور، زياده طلب، متجاوز، و
ستمگر تلقى ميشود، لهذا بجاى اينكه بشكل عريان ظاهر شود، خود را در پشت پرده هاى
زربفت قانون و مشروعيت و منافع و امنيت ملى پنهان ميكند. در عراق صدام حسين هم
رفراندوم و همه پرسى رايج بود. آخرين رفراندوم صدام در 15 اكتوبر 2002 صورت گرفت كه نتيجه
اش 100% به تأييد از تمديد رياست جمهورى آن دكتاتور بود. در ليبيا هم
نظامى سر كار است كه خود را از بهترين دموكراسى هاى جهان ميخواند. قذافى
كه از سى و چند سال بدينسو در اريكهء قدرت بلا منازع تكيه زده
است، نظام سياسى خود را آخرين مرحلهء تكامل تاريخ بشر و يا بقول
فوكوياما (پايان تاريخ) ميخواند. او ميگويد: پايه گذار دموكراسى عربها اند و
دموكراسى خود لفظى عربى بوده و از (ديمو) و (كراسى) مشتق شده كه (ديمو) از ريشهء ديمومت
يا استمراريت گرفته شده و كراسى جمع كرسى ميباشد. يعنى استمراريت نمايندگان ملت
بر كرسى هاى پارلمان. اما ملت ليبيا دموكراسى نام نهاد او را چيزى جز استمراريت
دلقكهاى شخص قذافى بر كرسى هاى پارلمان نمي شناسند.
بر اساس قانون اساسى ساختهء
دست خود آقاى كرزى نخستين مسئوليت رئيس جمهور مراقبت از اجراى قانون اساسى
است. و باز در همين وثيقه آمده است: رئيس جمهور نمى تواند در زمان تصدى وظيفه، ازمقام
خود به ملحوظات شخصي استفاده نمايد. آيا اصرار او بر سر نظريهء شخصى خود شان زير
پا كردن همين قانون خود ساخته نيست؟
آنـكه راه سـود خـود را در
زيــان خـلق ديد
از ره بيدانـشــى راه خطـــا پـيـموده
بــــود
واى بر آن شهر بى قانون كه قانون
اندر آن
همچـو اندر كافرستان مصحف فرسوده بود
كجا هستند قلم بدستانى
كه تا ديروز سنگ دموكراسى را سخت تر از هر كس ديگرى به سينه
ميكوبيدند. كجا اند روشنفكرانى كه در بحر "دنيا طلبى"، "منفعت خواهى"،
"شخصيت پرستى"، "خود باختگى"، "بى اعتنائى"،
"معامله گرى"،
"رفاه گرائى" و
"تجمل پرستى" غرق شده و لب فرو بسته اند.
آنكه تحولات لويه جرگه كنونى را
از آغاز تعقيب نموده باشد يقين كرده است كه هدف از بر گزارى اين (مجلس ملى) تاجپوشى جناب آقاى كرزى بوده است و بس.
اين صحنهء كوميدى وقتى آشكار شد كه در همان روز نخست جناب صبغت الله خان
مجددى در جهت احياى همان حرفهء پوسيده مشروعيت دهى و تاج بخشى هاى دوره هاى غفلت،
او را (خليفهء مسلمين) خواند كه مي توانند صد نفر را به عنوان نمايندهء انتصابى
برگزينند! غافل از اينكه ديگر نه دنيا، دنياى ديروز است و نه هم مردم، مردمان دوره
هاى پيشين اند. امروز همه ميدانند كه براى كسب مشروعيت تنها و تنها يك راه وجود
دارد و آن خود مردم اند.
دور شو از برم اي واعظ و
بيهوده مگوي
من نه آنم كـه دگــر گـوش به
تـزويـر كـنم
آقاى كرزى كه خود را رئيس جمهور بلامنازع دورهء
ديگر ميداند، يگانه دغدغهء خاطر و تشويشى كه در سر دارد بيم از ايجاد نهادى است كه از
رئيس جمهور و عملكردهايش مراقبت نمايد، لهذا تصميم او در اين مرحله خالى ساختن ساحه
از رقيبان بالقوه و بالفعل براى ده ها سال آينده است. لابواسييه يكى از فيلسوفان
پنج قرن قبل فرانسه كتابى دارد بنام(غلامى داوطلبانه) كه در آن مينويسد: "يكى از
خصوصيتهاى خود كامگان تاريخ اينست كه تا زمانى كه جامعه را از وجود سياستمداران
با شخصيت و شخصيتهاى با وزن پاك نسازند فكر نميكنند كه امنيتى بر قرار شده
است". در اين مدت دو سالى كه آقاى كرزى طبل حكومت مى نوازد فرصتى براى افغانستان
پيش آمد كه نه در گذشته پيش آمده بود و نه در آينده پيش خواهد آمد. بليونها دالر وعده
داده شد و بليونها دالر هم به كشور سرازير شد ولى نهادى وجود ندارد كه از جناب كرزى
بپرسد اين مبلغ هنگفت چه شد و كجا رفت. آنهائى كه از افغانستان ديده نموده اند
ميگويند كه در آنجا يگانه چيزى كه ديده ميشود پروژه هاى شخصى اطرافيان و وزراى
كابينه آقاى كرزى است و بس. فرصت ديگرى كه پيش آمد آمادگى زمينه براى يك تفاهم تاريخى
ملى به نفع اين كشور جنگزده و مردم صد پارچهء آن و در نتيجه ايجاد ثبات و
استقرار در آن بود كه آن فرصت هم در حال از دست رفتن است و مسئوليت تاريخى آن به نام آقاى
كرزى ثبت خواهد شد.
خصوصيت ديگر خود كامگان در
امتداد تاريخ انسانى اينست كه با وجود كمى سواد و دانش، خود را عقل كل، وصى و قيم
جامعه دانسته، فكر مي كنند كه يگانه كسى كه مصلحت و منفعت ملى را تشخيص ميدهد خود
اوست و بس. فروم ميگويد: "اين منطق همه خود كامگان است كه ميگويند من بر شما حكم مى
رانم چون مصلحت شما را تشخيص ميدهم و نفع شما در آن است كه بدون مخالفت از من پيروى
كنيد". ژوونل ميگويد: "هر كس كه بر عده اى از مردمان فرمانروائى
داشته باشد، به طور طبيعى احساس ميكند كه چيزى به او اضافه شده
است. فرمانروايى يعنى زيستن در ارتفاع، در آنجا هوايى ديگر
استنشاق ميشود و دور نماهايى ديگر بچشم ميخورد".
قرآن از قول فرعون مى آورد كه
فرعون گفت: "قـال فرعون ما اريكم الا ما ارى ومـا اهديكم الا سبيل
الرشاد" يعنى: (من جز آنچه را معتقدم به شما ارائه نمى دهم و
بـدانـيـد شما را جز به راه صحيح راهنمايى نمى كنم) و چـنـيـن است حال همه خود كامگان در
طول تاريخ، در گذشته و امروز كه هميشه راى صواب را راى خود مى پندارند.
امير عبدالرحمن خان هم در تاج
التواريخ خويش مى نويسد: "اهالى مملكت من خوب تربيت نشده اند كه بفهمند چه چيز از
براى آنها خوب است و چه چيز بد است". فردريك هم ميگفت: "دولت چيزى است كه او
ميخواهد نه آنگونه كه برايش خواسته اند". لوئى شانزدهم ميگفت: "فرانسه يعنى من".
شنيديم كه اكثريت اعضاى
لويه جرگه يعنى در حدود بيشتر از دو صد و هفتاد نماينده پيشنهاداتى داشتند
كه پذيرفته نشده و براى شان گفته شده است كه لويه جرگه حق ندارند
بدون اجازهء (زعامت ملى) تصميمى اتخاذ نمايد. تاريخ حكايت ميكند كه تكثر و تمركز
قدرت سياسى در دست زمامدار خود كامه گاهى كار را بجائى ميكشد كه نه تنها موقف سياسى
بلكه حتى نوايا و معتقدات درونى انسان هم بايد به اجازهء زعيم اظهار گردد. قرآن كريم
حكايت ميكند زمانى كه ساحران دستگاه فرعون در پاى خداى موسى سر تعظيم فرود
آوردند، فرعون بخشم آمده گفت: آيا قبل از آنكه من شما را اجازه دهم به خداى موسى
ايمان آورديد؟!
سلطه گر هميشه در صدد است تا استبداد و
خود كامگى خود را به نحوى توجيه كند. آنچه را كه استالين مرتكب شد همه بنام (رسالت
تاريخى) انجام گرفت. هتلرنيز ميگفت: "من تشخيص داده ام كه نفع جهان در اينست كه نژاد
آريا بر آن حكومت كند. پس صلاح ملت آلمان در اين است كه براى اعمال رسالت خويش از
من اطاعت نمايد".
آقايان كرزي و خليلزاد از وجود
رئيس جمهورى قدرتمند سخن ميگويند و دليل شان هم اينست كه نظامهاى
داراى رئيس جمهور مقتدر، نيرومند تر از نظامهايى اند كه قدر ت بصورت وسيعترى در
آن توزيع شده است. اما اگر عطش جنون آميز افزون طلبى روان آدمى را يك
طرف بگذاريم و اين فرضيه را در ميزان علم و تجربه بگذاريم، تصورى باطل بدر خواهد شد.
جنگ جهانى دوم نشان داد دولتهايى كه رهبران شان همه صلاحيتها را در دست خويش جمع
نموده بودند با آنكه از قدرت برتر نظامى برخوردار بودند ولى در برابر دولتهايى
كه قدرت سياسى آنها بصورت وسيعترى توزيع شده بود شكست خوردند. زيرا در اين
دسته از كشور ها اطاعت از دولت مبنى بر قناعت بود و مردم آنگاه كه لازم شد اختلافات
داخلى خويش را كنار گذاشته و در حمايت از دولت و كشور خويش از ته دل و جان رزميدند.
آنها يى كه نظام رياستى و موجوديت رئيس
جمهورى مقتدر را لازمهء وحدت ملى ميدانند هم در اشتباه اند، زيرا وحدت ملى جز از راه
تفاهم و اقناع و گفتگو ميان طوايف و جريانهاى مختلف سياسى و توزيع عادلانهء قدرت
ميسر نخواهد شد. اگر زعيمى مقتدر با همه صلاحيتهايى كه در كف دارد، ميتوانست
وحدتى بياورد و استقرارى ايجاد كند هتلر و موسولينى شايسته ترين افراد براى اين كار
بودند، ولى آنچه اروپا را متحد ساخت و استقرار و آرامش بى نظيرى را بدان بر
گرداند و وحدت اروپا را اساس گذاشت، رهبران قدرتمند نه بلكه تفاهم و گفتگو و نهاد هاى
مردمى و در يك سخن ملتهاى قدرتمند آن بود.
دلايلى كه براى نظام متمركز و
تمايت خواه در افغانستان ارائه ميشود تنها و تنها دو نياز را بر آورده ميسازد كه يكى
تلاش جنون آميز در جهت افزايش قدرت فردى است و ديگرش تضمين بى درد سر منافع
قدرتهاى خارجي. به اين معنى كه اگر قدرت كشور در دست يكنفر جمع شود مصارف نهايت نا چيزى
را تقاضا مينمايد ولى اگر پارلمانى نيرومند در كار باشد مسئلهء قرار داد ها و
امتياز خواهى ها به نفع كشور و مردم پيش مى آيد كه براى قدرتهاى مسلط به هيچ صورتى
اقتصادى نيست. گفتيم تلاش جنون آميز در جهت افزايش قدرت فردى، انگيزهء اولى خود
كامگى زعامت سياسى ما ميباشد. فرمانروايى لذتى دارد كه زمامدار بخاطر حفظ آن دست به هر
كارى ميزند. فروم در كتاب گريز از آزادى از قول لاى رهبر جبهه كار گران آلمان در
زمان هتلر مى آورد: "مطلوب آنست كه حكم برانيم و از آن لذت ببريم
... به اين مردان خواهيم
آموخت كه چگونه بر اسپ سوار شوند، براى اينكه به ايشان نشان دهيم كه تفوق
مطلق بر موجودى زنده چگونه احساسى است". آنكه به قدرت و تمركز آن عشق مى ورزد از
خود بيگانه است. او تمام وجود خود را وقف قدرت و افزايش آن مينمايد.
زمام او در دست شهوت قدرت است،
به هر جايى كه بخواهد او را به همان استقامت مى برد. فرد قدرتمند از همه چيز بيگانه است و
اين غفلت از خود او شروع شده و همه اطرافيان او را فرا ميگيرد. او كه از بادهء قدرت مست
است ديگر خود را نمى شناسد و حقوق ديگران را نمى بيند و جايگاه خودش را بصورت
درست تشخيص داده نميتواند. نه اراده اى دارد نه احساسى و نه هم منطقى. او يك چيز
ميخواهد كه قدرت است و افزاش قدرت. همه خوبى ها از امنيت گرفته تا وحدت و رفاه و
توسعه را در تمركز قدرت خودش مى بيند. ديوانهء قدرت نخست در چوكى خود گم ميشود و
سپس در آن گور. باتر ميگويد: "تمايل عمومى بشر، كششى است آرام نا پذير و مداوم
به سوى قدرت، و باز هم قدرت بيشتر ... تنها مرگ به اين آز خاتمه ميدهد".
در تورات آمده است كه :
پرواز مقدمهء
سقوط است. و در قرآن
كريم آمده است: "آخرت نيك را تنها براى كسانى قرارمىدهيم كه اراده برترى جويى
در زمين و فساد را ندارند".
به يك حكايت از ادبيات فرانسه
گوش كنيم كه عطش افزون طلبى زمامدار را چه زيبا ترسيم نموده است:
" سيناس حكيم خردمند به پيروس پادشاه
غافل گفت:
اين همه فيل و سلاح و ابزار و
كشتى جنگى براى چيست؟
پادشاه گفت: ميخواهم بسوى شهر
روم بروم كه چشم براه من است.
- آنجا كه رفتيد، چه
خواهيد كرد؟
- به محاصره اش در خواهم
آورد.
- چه از اين بهتر. اين كار تنها شايسته شما و اسكندر كبير است ولى
پس از آنكه روم را تسخير كرديد چه ميكنيد؟
- مستملكات روم را خواهم گرفت.
- و همين بس خواهد بود؟
- جزيره سيسيل بازوانش را بروى ما خواهد گشود و بندر
آن كشتى هاى ما را در آغوش خواهد گرفت.
- آيا از آن پس بر جاى
خواهيد ايستاد؟
- همين كه اين پيروزى ها
بدست آمد، راه ها بسوى كارتاژ باز خواهد شد و چه كسى ميتواند
ما را از رفتن بسوى آن باز دارد؟
- اعليحضرتا! مى فهمم، ما
همگان را به اطاعت خود در خواهيم آورد. از صحراهاى ليبيا خواهيم گذشت و نيز از مصر و
عربستان بسوى گنگ خواهيم شتافت و كشور هاى تازهء ديگرى در زير پاى ما خواهد لرزيد،
اقليم هاى تازه اى را تابع خود خواهيم ساخت، اما سرانجام پس از اين همه كار ها قصد
داريد چه كنيد؟
- آن گاه، اى فرزند عزيز،
پيروزمند و خرسند خواهيم خنديد و شادمانى خواهيم كرد.
- آه اعليحضرتا، از همين امروز بى
آنكه دست به همچو كار هاى طاقت فرسا و خطرناكى بزنيد، از بامدادان تا شبانگاهان
بخنديد و شادمانى كنيد.
اندرز عاقلانه اى بود و
پذيرفتنش آسان و پادشاه اگر ميتوانست گوش كند، خوشبخت مى زيست.
منت گذارى آقاى كرزى و مشروط اعلام داشتن
كانديد خود در انتخابات بر تصويب نظام رياستى را كه شنيدم همان سخنان معمر القذافى
دكتاتور ليبيا در كمره ذهنم منعكس شد. بارى قذافى ملت ليبيا را مخاطب قرار داده
گفت: "اگر شما طبق دلخواه من عمل نكنيد من شما را يكه و تنها رها نموده و ميروم تا
رهبرى ملتهاى ديگرى را كه در شرق و غرب زمين به من التماس مينمايند، به عهده
بگيرم". و باز سخن راسل بيادم آمد كه ميگفت: "ديوانگانى را كه
ديوانگى شان به تصديق داكتر رسيده باشد بزنجير ميكشند... اما به
ديوانگان تصديق نشده حكومتها را وا گذار ميكنند تا دمار از هر عاقلى كه دستشان
ميرسد برآورند. شكل موفق ديوانگى تماما از ميل به قدرت بر ميخيزد". شيوهء
استدلال و مداخلهء عريان آقاى كرزى در امر لويه جرگه و دلقك بازى هاى ايشان چنان مضحك است
كه اگر آن پارلمانى كهنه كار افغانستان يعنى مرحوم عبدالاحد خان كرزى كه رحمت
خداوند بر ايشان باد، هم امروز از خاك سر بر دارند بر شيوهء ادارهء جرگه و"جرگه
ماران" پسرشان خنديده و باز يكبار ديگر ايشانرا به همان نامى كه مخصوص لحظات سرزنش بود،
مخاطب قرار خواهند داد.
درين روز ها ميشنويم كه
آقاى كرزى وشركاى ايشان براى رد نظريهء پارلمانى، نمونه هاى نا كام آنرا مثال مى آورند
ولى نه ايشان و نه هم اطرافيانى بيروتى شان از تجربهء موفق كشور جنگزدهء لبنان
ذكرى بعمل مى آورند. كشور كوچك لبنان شباهتهاى زيادى با كشور ما دارد كه يكى از آن
شباهتها ساختار اجتماعى و موجوديت طوايف و اقوام و گروه هاى مختلف قومى، سياسى و
مذهبى در محدودهء جغرافيائى آن است. اين كشور كه در همسايگى كشور هاى متعارض قرار
داشته و جنگى داخلى و خانمانسوز را پشت سر نهاد، از بركت تقسيم قدرت و نظام پارلمانى
از ثبات و استقرار بى نظيرى برخوردار گرديده است. تفاهم صادقانهء ملى لبنانى ها همه
دسيسه هاى همسايگان آزمند آن را نقش بر آب نمود. لبنانيها ميدانند كه عدم توزيع
قدرت، عدم رضائيت را ببار مى آورد و عدم رضائيت زمينه ساز بى ثباتى و نا امنى و آسيب
پذيرى در كشور ميشود.
حال كه كار به رسوائى
كشيده و نقابها از چهره افتيده باز هم عده اى از هموطنان تصور
ميكنند كه شايد آقاى كرزى مجرى دموكراسى در كشور شوند. غافل از اينكه نميتوان توقع
آوردن دموكراسى بدست شخصى را در سر پروريد كه از همان آغاز بشكل غير دموكراتيك انتصاب
شد و سرگذشت دو سال اخير زندگى سياسى او همه تلاش در جهت خشك ساختن ريشه هاى
مردمسالارى و حيات پارلمانى در كشور ما بود. هموطنان ما به ياد دارند كه در مادهء
سوم طرح پيشنهادى ساختار تشكيلاتى حاكميت انتقالى افغانستان كه از طرف لويه جرگهء
اضطرارى سال 1381 به تصويب رسيد، آمده بود كه لويه جرگه از ميان خود شوراى ملى را
انتخاب مينمايد. به اساس اين ماده 45 نفر از هسته هاى انتخاباتى سراسر كشور، پنج نفر از
مهاجران ايران، پنج نفر از مهاجران پاكستان، پنج نفر از كوچيها، يكنفر از بى جا
شدگان، پنج نفر از زنان، پنج نفر از متخصصان، پنج نفر از جامعه مدنى و يكنفر از
مهاجران اروپا پس از ختم جلسات لويه جرگه در كابل ماندند كه جمعا 77 نفر مى شد.
اين جمع 77 نفرى كه عبارت از شوراى ملى دورهء انتقالى محسو ب مى شد، ده روز پس از
پايان يافتن لويه جرگه از طرف رئيس جمهور براى ده روز مرخص شدند، همانطورى كه يكبار
در لويه جرگه هم مرخص شده بودند. وكلاى مذكور پس از سپرى شدن ده روز در هوتل كابل
دست به تجمع زده و همه روزه در انتظار سرنوشت شان و سرنوشت مشروعيت نظام سياسى
كشور شان بسر مى بردند، ولى نه از آقاى كرزى خبرى بود و نه از آقاى قاسميار. با
سپرى شدن يك ماه و تماس به اين نهاد و آن اداره، براي شان گفته شد كه شما از همين
امروز مرخص هستيد و به عوض شما يك كميسيون نه نفرى تعيين گرديده است. نمايندگان پاسخ
دادند كه نمايندگان مردم ما هستيم اين كميسيون نه نفره كيست؟! ولى داد و فرياد شان
جايى را نگرفت تا آنكه تصميم گرفتند تا كنفرانس مطبوعاتى اى را جهت پرده بردارى از
خصوصيت غير دموكرانيك رژيم داير نمايند كه نا گهانى چراغ سبزى روشن شد و كرزى كه در
امريكا بود اعلام نمود كه اسامبلهء ملى افغانستان بزودى داير خواهد شد. اين خبر بر
آتش احساسات نمايندگان آب سرد ريخت ولى پس از انتظارباز هم ديدند كه نقشه ديگرى در
كار بوده است. نمايندگان باز تصميم گرفتند تا قطعنامه اى را صادر نمايند كه باز
آقاى كرزى در كنفرانس مطبوعاتى عدم كشت خشخاش گفتند: اسامبلهء ملى ما عنقريب تشكيل
خواهد شد و من هنگام بر گشت از كشور هاى عربى آنرا افتتاح مى نمايم، ولى
از همان لحظه تا امروز ديگر سر اين نخ بالا نشد و شورايى وجود نداشت و قدرت اجرائى و تفنينى
كشور در اين مدت فقط در دست يك نفر متمركز بود. حال كه لويه جرگه قانون اساسى
دايرشده است تا نوع نظام آينده را تعين و حق مردم و حد حكومت را مشخص نمايد، اين بار
هم محور اصلى كار آقاى كرزى تصويب قانونى براى خود او و سپردن همه اختيارات و
مقاليد به دستهاى معجزه آفرين و يد بيضائى ايشان است.
گروه ديگرى از هموطنان ما همه
اميد و آمال خويش را به الأخضر الابراهيمى بسته اند، غافل از اينكه آقاى
ابراهيمى يكى از افراد گروهى اند كه نتايج انتخابات سال 1991 الجزاير را ملغى قرار
داده رهبران حزبى را كه هشتاد و چند فيصد آراء را بدست آورده بودند بجرم پيروزى در
انتخابات روانهء زندان نموده، زمينهء جنگ داخلى و جارى شدن خون ده ها هزار هموطن
بيگناه خويش را مهيا ساخته و خود در كرسى وزارت خارجهء رژيم كودتائى الجزاير و در
كنار افسران كلفت گردن آن تكيه زدند.
عده اى از هموطنان ما چشم اميد
شان به جناب خليلزاد دوخته شده است. غافل از اينكه آقاى خليلزاد يكى از معماران اصلى
پروژهء طالبان بوده اند كه نوشته هاى ايشان در دفاع از طالبان روشنترين سند در
اين زمينه است. حال كه طالبان در زير ضربات بم افگنهاى (B-52) براى چندى با ما وداع نموده اند و آقاى
خليلزاد خود را حامى و ناجى مردم اقغانستان معرفى ميدارند اين بيت در
ذهن انسان تداعى ميشود:
تو از چنگال گرگم در ربودى! چو ديدم عاقبت
گرگم تو بودى!
دسته اى ديگرى از هموطنان ما
اميد شان را به بازيگران انتخابات ايالت فلوريداى امريكا معقود داشته اند كه آنها
هم در اشتباه اند.
يگانه راه آوردن مشروعيت سياسى
در افغانستان و تحقق مأمول دموكراسى در آن كشور بدست نمايندگان اصيل
مردم آن است كه خدا كند با استفاده از ابزار درك و شناخت و بر داشت
درست از حقايق تاريخى جامعهء ما و استفاده از تجارب سودمند تاريخ سياسى بشر و در پرتو
تعاليم و ارزشهاى دينى و فرهنگى و همنوا با روحيهء وحدت و همبستگى ملى از اين معركهء
بزرگ پيروز و سر فراز بدر آيند. و در حالت ديگر آن، اميد واريم كه از دل اين
ناكامى و از كوير برجاى ماندهء اين خيمهء مجلل، بذر كاميابى جوانه زند و از خاكستر
تاريك قصر ويران شدهء مشروعيت و از زير سينهء مارانى كه از زبان شان زهر مى تراود،
گنجينه هاى خود آگاهى ملى و دموكراسى حقيقى نمايان گردد.
آنچه بر اميد ما مى افزايد سير
تكاملى كاروان بشرى و قوانين اجتماعى ثابت آن است. حقايق هستى و تاريخ در
زير اين گنبد نيلى آهنگ سقوط ديوانگان قدرت را مى سرايند. ما هم با اقتفا از همين
مبدأ جاويدان، با هستى همنوا شده و مى سرائيم :
به يك گردش چرخ
نيلوفرى نه كرزى بماند، نه اشرف غنى
چنين باد !
Bashir_Ansari@hotmail.com
|