لويه جرگه قانون
اساسی و يا دادگاه رسيد گی به جنايات ميان
افغانی؟
بتاريخ هفدهم دسمبر درست در روز چهارم لويه جرگه
مردم افغانستان و به ويژه بسياری نمايندگان آنها
با ادای چهار رکعت نماز فخر، صبح
صادق را نه تنها بخاطر ادای فريضه يوميه اسلامی شان آغاز کردند
بلکه با نيات پاک و دعا بخاطر کار
سازندگی در نبردی در پيش رو از خواب وقت تر برخاستند.
انتظار می رفت که درين روز بايد کار در پشت در
های بسته در کميته های های ده
گانه که محصول رايزنی های دشوار سه روز
قبل بود آغاز می شد. اما ناگهان صحبت خشمگينانه و انتقادی و کيل ولايت فراه
خانم ملالی جويا در لويه جرگه فضای اجلاس
را تغير داد. در نتيجه ماموريت وکلای منتخب تغير کرده به عوض بحث روی متن قانون اساسی، لويه جرگه به داد گاه رسيدگی به جرايم و جنايات
ميان افغانی مبدل گرديد. و بدين تر تيب نه
تنها خود لويه جرگه به صحنه تصفيه حساب های
ديرينه تبديل شد، بلکه جامعه رانيز
به چند دسته گی مواجه ساخته و واکنش های
خارجی را نيز در پی داشت.
واقعيت اينست که صحبت شديدأ انتقادی خانم جويا که لبه تيز آن
متوجه اسلام گرايان که از نفوذ گسترده در لويه جرگه برخور دار
بودند، باعث شد که آنها عليرغم اختلافات تنظيمی ، قومی ، سمتی و غيره باهم متحدانه
واکنش تند نشان دهند. در نتيجه بی موجب شبه کمونيزم و جهاد که بيش از يک دهه است
به تاريخ خونين افغانستان پيوسته است اينبار به فراز خيمه سرنوشت ساز لويه جرگه به چرخيدن گرفت.
بايد تذکر
داد جسارت تحسين بر انگيز خانم ملالی جويا واقعيت بينا نه بوده و باز تابی بخشی ازديدگا
های جامعه مصيبت ديده افغانستان است و تائيد آنرا می توان در استقبال گسترده
هموطنان در داخل و خارج کشور نيز مشاهده نمود. اما کاش اين کل واقعيت می بود!
البته اين يک بخشی از واقعيت های انکار ناپزيرجامعه استبداد زده افغانستان است
نه همه آن. زيرا افغانستان بيشتر از دو
نيم سده است که در ميان آتش استبداد طبقاتی، آيديالويژيک، مذهبی و به ويژه قبيلوی
می سوزد و قربانيان زيادی بجا گذاشته است.
به بيان ديگر
کاش مصيبت های افغانستان صرف متوجه مجاهد ، کمونست و يا طالب می بود و يا اين و يا آن مکتب، اين و آن آيديالوژی را در برميگرفت. درين صورت
قضاوت کردن پيرامون اعمال هريکی ازين
گروها بر پايه رويدادهای خونين دهه های اخير آسان تر می بود. در حاليکه بسياری مصيبت های دهه های
اخير ريشه های خويش را به جنايات ، معاملات و ماجراهای نه تنها
در سده بيستم بلکه در سده ماقبل آن می رساند.
سده بيستم يکی از خونبار ترين و پر ماجرا ترين
سده ها در تاريخ افغانستان پنداشته می
شود.
زيرا درين قرن ما نه تنها شاهد اصول فروشی ها ،
معاملات و کارنامه های شرمگين برخی گروها در افغانستان بوديم بلکه شاهد قصاوت ها،
زمين سوزی ها و تبديل شدن کشور ما به جهنم خانه تروريزم جهانی نيز بوديم که
يقيناًً از ميراث های آن ده ها نسل آينده افغانستان رنج خواهند کشيد.
واقعيت اينست که هر يکی از رژيم های سده بيستم افغانستان قربانيان خود را
دارند. مسئوليت بربادی افغانستان متوجه
تعدادی زيادی گروهای سياسی و
ايتنيکی به درجات مختلف خواهد شد . اين يک
حقيقت انکار ناپزير است که کارنامه های
گروه های سياسی مختلف از چپ تا به راست نه از انظار مردم افغانستان پنهان مانده
،نه از ديد جهان آگاه و نه از حافظه تاريخ
زدوده خواهد شد.
ً اگر قرار می
بود جرگه به عوض بحث پيرامون متن قانون اساسی به دادگاه رسيدگی به جنايات ميان
افغانی تبديل می شد در آنصورت دادگاه حتا به سراغ آنانی هم میرفت که اکنون خود را
در زير چتر «دوستان » خارجی فرشته معرفی کرده اند. و بدين تر تيب نه بابای ملت از
شر آن در امان می ماند نه به اصطلاح کابلی ها
لالای ملت .
عادلانه خواهد
بود تا محاکمه را از خانواده افغان
کش «بابای ملت» که دستان شان به خون های هموطنان ميان سالهای 30
و 50 ميلادی و به ويژه کشتار و تبعيد
دها روشنقکر مترقی زمان امانی و بعد از آن
آلوده است آغاز کردوتا به قاتلين و عاملين زمين های سوخته، گورستان های دسته جمعی
و مخربين مجسمه های بودا ادامه داد.
اما کاش دامنه
اين محاکمات به « بابای ملت» چند رهبر سياسی چند طالب يا تنظيم جهادی محدود می شد.
زيرا اگر عده در سايه تفنگ و يا با فتواهای نامسلمانانه خويش خون بی گنا هان را
ريختند و کشور را به ويرانه مبدل ساختند، تعدادی افرادی معلوم الحالی هم و جود
دارند که اگر دستان شان توان سلاح بر
داشتن را نداشت، با زبان و قلم های شان در
مسابقه خون ريزِی هم ميهنان و تخريب ميهن شا ن در بسياری موارد از تفنگ سالاران پيش قدم تر بودند. بگونه مثال« تيوريسن
های» تروريرزم طالبانی و القاعده که مسئوليت بربادی افغانستان قبل از همه بدوش
آنهاست چگونه می توانند خود را از محاکمه ملی نجات دهند وخود را در زير چتر
يونيکال و يونيکالی ها مخفی کنند.
اما عاملين
تراژيدی ملی افغانستان تنها به خود
فرزندان آن محدود نخواهد شد، حاميان
خارجی گروه ها را نيز نمی توان ناديده
گرفت. عادلانه نخواهد بود که يک لشکر متجاوز
خارجی را محاکمه کرد اما لشکر
متجاوز ديگری را نوازش داد. يک تجاوز را نا مشروع خواند اما تجاوز ديگر را
موجه جلوه داد. و در همين سلسله يک تجاوز خارجی را شرين خواند اما تجاوز ديگر را تلخ.
واقعيت تلخ
اينست که در ويرانی افغانستان و حمايت از اين و يا آن گروه افغانی تعدادی کشور های های خارجی از انگليس ها تا روس
ها و از پاکستانی ها تا آمريکاييان در
دوسده گذشته به درجات مختلف نقش داشته اند که به مشکل می توان آنان را برائت داد.
بناً اگر محاکمه عادلانه در ميان باشد
دستان خون آلودی زيادی داخلی و خارجی و
جود دارند. اما معمای اصلی اين است که در افغانستان مصيیت زده و قبيله گرا کی را بايد
در مسند قضاوت عادلانه نشاند، هنوز به مشکل می توان به چنين قاضی عادل دست يافت.
اما تنها اين مردم افغانستان نيستند که از نبود
قاضی عادل رنج می کشند. مدت هاست که جامعه جهانی در جستجوی قاضی و قضاوت عادلانه سرگردان اند. در واقع صرف استکبار جهانی است که در سايه زور و زر خويش بر مسند قضاوت
جهانی دست يافته است. اراده و تصميم آنها است
که مبنای هر قضاوت شمرده می شود. چنانچه بسياری ها مايل بودند تا در کنار
آقای ميلوسويچ و پرونده در حال ترتيب برای
آقای صدام حسين حد اقل برخی مسببين فاجعه
ملی افغانستان به ويژه تروريستان داخلی و خارجی نيز در آنجا قرار می گرفتند تا حد
اقل عدالت برکرسی می نشست. اما بازی های که تا اکنون جريان داشته و در آينده در
پيش روست ، گذاشتن کدام مرحمی را برسر زخم های مردم افغانستان کمتر می توان انتظار برد.
بناً فکر می شود قبل از همه قاضی عادل ضمير و وجدان خود ما ميتواند باشد. و سر انجام يگانه قاضی عادل و واقعيت بين
به جز از تاريخ کسی ديگری پيدا نخواهد شد.
اما در لهظه
کنونی انتقاد خانم جويا در لويه جرگه سه واقعيت را به نمايش گزاشت:
اول اينکه صدای
حق و عدالت طلبی رابا هيچ درجه ديکتاتوری و استبدادی نمی توان در گلوی مردم خاموش کرد؛ دو
م اينکه درجه آگاهی وبيداری جامعه در حديست که حتا در ميان زنا ن محلات کشور نيز
به يک قوت انکار ناپزير تبديل شده است؛ سوم اينکه جنايات و خيانت ها به زودی فراموش
نخواهد شد و آتش انتقام با توجه به سابقه « فرهنگ خون و انتقام» درين کشور
برای ساليان زيادی مشتعل نگهداشته خواهد شد.
بايد متذکر شد
با توجه به حوادث خونبار دهه های اخير تعقيب فرهنگ خون و انتقام بمعنی «جنگ همه
عليه همه» خواهد بودو در واقع راه را به عقده کشايی ها و بهره برداری های سياسی،
تنظيمی، آيدولوژيک، سمتی و تباری باز خواهد کرد که در نتيجه هرگز به نفع افغانستان
نخواهد بود. زيرا عقل سليم حکم می کند که با انتقام گيری مشکل افغانستان نه
تنها حل نخواهد شد بلکه خون های بيشتر و
انتقام های بيشتر را به ميدان خواهد کشيد
که هر گز به تفاهم و وحدت ملی کمک نخواهد
کرد. بدون شک برنده اصلی آن دشمنان خارجی ما قبل از همه پاکستانی ها خواهند بود که مدت هاست آتش انتقام شکست پروژه
اول تروريزم طالبی در دل آنها شعله ور
است.
به هر تر تيب،
آينده نشان خواهد داد که مردم افغانستان در ميان فرهنگ انتقام و مدارا کدام يکی
را انتخاب خواهند کرد.
ΩΩΩ
نويسنده: داکتر
هارون امير زاده
لندن 26 دسمبر 2003
Email: haroon@amirzada.fsnet.co.uk
Tel/fax: 44+
20842278 27