چطور آمریکا اقتصاد بینالملل را به سلاح تبدیل کرد؟
ترجمان : آمریکا بعد از یازده سپتامبر خط قرمزی را شکست که دنیا را به جای متفاوتی تبدیل کرد
در قرن اخیر، هیچ کشوری به اندازۀ آمریکا جنگ برپا نکرده است، طوری که آمریکا را «کشوری همواره در حال جنگ» توصیف میکنند. بااینحال بعد از حمله به برجهای تجارت جهانی و آغاز آنچه «جنگ علیه ترور» خوانده میشود، ماهیت این جنگها تفاوتی اساسی پیدا کرد. آمریکا که در گلوگاه تقریباً تمام مبادلات مالی و اطلاعاتی بزرگ جهان بود، شروع به کنترل و پایش گستردۀ این دادهها با اهداف امنیتی و نظامی کرد. حاصل اختراع سلاح کشتار جمعی جدیدی بود که بعدها علیه کشورهای مختلفی به کار بسته شد: «تحریم».
How America Weaponized the World Economy
Henry Farrell , Abraham Newman
استاد اقتصاد در دانشگاه گرجویت سنتر نیویورک
The American Way of Economic War
پل کروگمن، فارن افرز— فرض کنید شرکتی در پرو قصد مراودۀ تجاری با شرکتی در مالزی دارد. بیتردید، برای شرکتها انجام معامله با یکدیگر سخت نیست. معمولاً ردوبدلکردن پول و بنابراین مقدار زیادی اطلاعات از یک کشور به کشور دیگر کار آسانی است.
اما در اینجا مسئلهای وجود دارد: فارغ از اینکه شرکتها بدانند یا نه، تعاملات مالی و غیرمالیشان مطمئناً غیرمستقیم خواهد بود و احتمالاً از طریق ایالات متحده یا مؤسساتی انجام خواهد گرفت که دولت آمریکا کنترل قابلتوجهی بر آنها دارد. بعد از انجام معامله، واشنگتن قدرت زیرنظرگرفتن مبادلات را دارد و اگر بخواهد میتواند جلوی آن را بگیرد. به عبارت دیگر، شرکت پرویی و مالزیایی نمیتوانند معاملهشان را انجام دهند. درواقع، آمریکا میتواند، با حذف کشورهای پرو و مالزی از اقتصاد بینالمللی، بهطور کلی جلوی تجارت کالا توسط بسیاری از شرکتهای پرویی و مالزیایی را بگیرد.
بخشی از آنچه این قدرت را تثبیت میکند واضح است: اکثر مبادلات تجاری جهان با دلار انجام میشوند. دلار یکی از معدود ارزهایی است که تقریباً تمام بانکهای مهم قبولش دارند و مطمئناً از ارزهایی است که بهطور گسترده استفاده میشود. درنتیجه، بسیاری از شرکتها، اگر بخواهند مراودات تجاری بینالمللی داشته باشند، باید از دلار استفاده کنند. هیچ بازار واقعیای وجود ندارد که در آن بتوان سولِ پرو را با رینگیت مالزی مبادله کرد، پس طبیعتاً بانکهای محلی که این مبادله را تسهیل میکنند با سول دلار آمریکا میخرند، سپس با دلار رینگیت میخرند. برای انجام چنین کاری، بانکها باید به نظام مالی آمریکا دسترسی داشته باشند و از قواعدی که واشنگتن وضع کرده تبعیت کنند. اینکه چرا آمریکا قدرت اقتصادی بیچونوچرا دارد دلیل دیگری دارد که چندان واضح نیست. اکثر کابلهای فیبر نوری جهان که دادهها و پیامها را حمل میکند از ایالات متحده میگذرند. و وقتی این کابلها به ایالات متحده میرسند، واشنگتن میتواند ترافیک این کابلها را کنترل کند –درواقع سازمان امنیت ملی از هر بستهدادهای که بتواند ببیند گزارشی تهیه میکند. بنابراین ایالات متحده بهراحتی میتواند بر فعالیت همۀ کسبوکارها و کشورها نظارت داشته باشد و پیشبینی کند که رقبایش چه زمانی منافعش را تهدید میکنند و در پاسخ تحریمهایی جدی وضع کند.
کتاب امپراتوری زیرزمینی: آمریکا چگونه اقتصاد جهانی را تبدیل به سلاح کرد، نوشتۀ هنری فارِل و آبراهام نیومن، دربارۀ قدرت نظارت و تحریمگری واشنگتن است. این کتابِ افشاگرانه توضیح میدهد که واشنگتن چگونه به چنین قدرت عیجبوغریبی دست پیدا کرده است و چگونه از آن استفاده میکند. فارِل و نیومن با جزئیات توضیح میدهند که حادثۀ ۱۱ سپتامبر چگونه ایالات متحده را وادار به استفاده از قدرتش کرد و چگونه بسیاری از بخشهای تشکیلدهندۀ آن چین و روسیه را تحت فشار قرار دادند. آنها همچنین توضیح میدهند شاید کشورهای دیگر از این شبکۀ روابط واشنگتن خوششان نیاید، اما گریختن از آن هم برایشان بسیار سخت است.
علاوهبراینها،
نویسندگان این کتاب نشان میدهند ایالات متحده چگونه، به نام امنیت، نظامی درست
کرده که اغلب از آن سوءاستفاده میکند. فارل و نیومن نوشتهاند «واشنگتن، برای
محافظت از آمریکا، کمکم شبکههای اقتصادی پررونق را به ابزار سلطه تبدیل کرده
است». و همانطور که در این کتاب نیز بهوضوح بیان شده، تلاشهای ایالات متحده
برای سلطه ممکن است منجر به آسیبهای دهشتناکی شود. اگر واشنگتن مدام از ابزارهایش
برای سلطه استفاده کند، ممکن است کشورهای دیگر وادار شوند نظم بینالمللی کنونی را
در هم بشکنند. ایالات متحده میتواند چین را وادار کند که رابطۀ خود را با اغلب
بخشهای اقتصاد جهانی قطع کند؛ این کار رشد جهانی را کاهش میدهد. همچنین، واشنگتن
ممکن است از قدرت خود برای خشونت علیه کشورها و مردمانی استفاده کند که هیچ گناهی
نکردهاند. بنابراین، کارشناسان باید فکر کنند که چگونه امپراتوری ایالات متحده را
اگر نه کاملاً، حداقل به مناسبترین شکل محدود کنند.
داده و دلار
اینطور
نیست که ایالات متحده اولین و تنها کشوری باشد که تابهحال در اقتصاد جهانی و
انتقال داده اهمیت داشته است. قدرتهای پیشرو جهان همیشه کنترل گستردهای بر اقتصاد
و شبکههای ارتباطی جهان داشتهاند. مثلاً، در آغاز قرن بیستم، پوند انگلیس نقش
کلیدیای در بسیاری از معاملات بینالمللی داشت و شمار زیادی از کابلهای تلگراف
زیردریایی جهانی از لندن عبور میکرد.
اما الان سال ۲۰۲۳ است، نه سال ۱۹۰۱. بعضی از اقتصاددانها دنیای امروز را دنیای «جهانیشدن بیشازحد»1 نامیدهاند. امروزه، جهان درهمتنیدهتر از یک قرن پیش است. فقط هم این نیست که تجارت جهانی در حال حاضر سهم بیشتری از فعالیتهای اقتصادی را نسبت به گذشته تشکیل میدهد؛ امروزه معاملات بینالمللی نیز بسیار پیچیدهتر از هر زمان دیگری است. علاوهبراین، همین که بسیاری از این تراکنشها از طریق بانکها و کابلهای تحت نظارت ایالات متحده انجام میشود به واشنگتن اختیاراتی میدهد که هیچ دولتی در تاریخ از آن برخوردار نبوده است.
بسیاری از افراد عادی و مفسران حرفهای تصور میکنند که این تسلط برای ایالات متحده مزیتهای اقتصادی بزرگی به همراه دارد. اما اقتصاددانانی که اهل حساب و کتاباند و دقیق و متقن حرف میزنند عموماً معتقدند که موقعیت ویژۀ دلار سهم چندانی در درآمد واقعی ایالات متحده ندارد –درآمد واقعی یعنی مقدار پولی که آمریکاییها پس از کسر تورم به دست میآورند. ظاهراً هیچ پژوهشی درمورد مزایای اقتصادی ناشی از عبور کابلهای فیبر نوری از آمریکا وجود ندارد، اما این مزایا نیز احتمالاً چندان چشمگیر نیستند (بهویژه، از این جهت که بسیاری از شرکتها سود حاصل از انتقال دادهها را وارد کشورهایی مثل ایرلند یا سایر بهشتهای مالیاتی [یعنی کشورهایی که مالیات کمتری میگیرند] میکنند). اما فارل و نیومن نشان میدهند که کنترل ایالات متحده بر گلوگاههای اقتصاد جهانی راههای جدیدی برای اِعمال نفوذ سیاسی به واشنگتن میدهد -و ایالات متحده دست روی همین راهها گذاشته است.
نویسندگان این کتاب معتقدند ایالات متحده پس از حملات ۱۱ سپتامبر در سال ۲۰۰۱ شروع به سرمایهگذاری روی این راههای جدید کرد. پیش از این، مقامات آمریکایی احتمالاً به دلیل ترس از اینکه نکند زیادهروی کنند، در زمینۀ اقتصاد، اعمال قدرت چندانی نمیکردند. اما مقامات بهسرعت متوجه شدند که میتوانند رد معاملات مالی اسامه بن لادن را بگیرند تا نقشههای این تروریست فاش شود و بدینترتیب از نفوذ اقتصادی خود برای مختلکردن عملیات القاعده استفاده کنند. بنابراین، پس از حملۀ این گروه تروریستی، واشنگتن نگرانیهای خود را کنار گذاشت. بدینترتیب، هم نظارت اقتصادی و هم تحریمها را گسترش داد.
برای سیاستگذاران، اِعمال این قدرتها آسان بود. دلارهای مورداستفاده در معاملات بینالمللی بستههای پول نقد نیستند، بلکه سپردههای بانکی هستند و تقریباً هر بانکی که چنین سپردههایی را نگه میدارد بیشک با سیستم مالی ایالات متحده مرتبط است تا در صورت نیاز به خدمات بانک مرکزی ایالات متحده دسترسی داشته باشد. درنتیجه، بانکها در سرتاسر جهان سعی میکنند نظر ایالات متحده را به خود جلب کنند، مبادا واشنگتن تصمیم بگیرد آنها را از اقتصاد جهانی حذف کند. ماجرای کری لام نمونهای از همین مسئله است؛ او رئیس اجرایی سابق هنگکنگ بود که توسط دولت چین به این مقام منصوب شده بود. همانطور که فارل و نیومن نوشتهاند، پس از اینکه ایالات متحده لام را به دلیل نقض حقوق بشر تحریم کرد، او قادر به دریافت حساب بانکی در هیچ جا، حتی در بانکهای چینی هم نبود. باید به او پول نقد پرداخت میشد و انبوهی از پول را در محل اقامت رسمی خود نگه میداشت.
حال میخواهم نمونهای از قدرت ایالات متحده را بیان کنم که چندان توجهات را به خود جلب نمیکند، اما بسیار مهم است و آن شیوهای است که واشنگتن کنترل اعضای جامعۀ جهانی ارتباطات مالی بینبانکی2را به دست گرفت؛ این انجمن را بیشتر با نام سوئیفت (SWIFT) میشناسند. این سازمان بهعنوان سیستم پیامرسانی عمل میکند که از طریق آن تراکنشهای مالی بینالمللی مهم انجام میشود. شایان ذکر است که این سازمان در بلژیک است، نه ایالات متحده. اما ازآنجاکه بسیاری از مؤسساتِ مرتبط با آن به پشتیبانی دولت ایالات متحده متکی هستند، این سازمان پس از حملات ۱۱ سپتامبر شروع به بهاشتراکگذاشتن بسیاری از دادههای خود با ایالات متحده کرد؛ بدینترتیب امکانی فراهم شد که واشنگتن میتوانست از آن طریق تراکنشهای مالی در سراسر جهان را ردیابی کند. در سال ۲۰۱۲، دولت ایالات متحده توانست با استفاده از سوئیفت و قدرت اقتصادی خود عملاً ایران را از نظام اقتصاد جهانی حذف کند؛ این کار تأثیرات ناخوشایندی بر وضعیت ایران داشت. پس از تحریمها، اقتصاد ایران دچار رکود شد و تورم در این کشور به حدود ۴۰ درصد رسید. درنهایت، تهران موافقت کرد که، در ازای رفع تحریمها، فعالیتهای هستهای خود را کاهش دهد. (در سال ۲۰۱۸، دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، این توافق را زیر پا گذاشت، اما این داستان دیگری است).
این همان قدرتی است که ایالات متحده از طریق کنترل گلوگاههای اقتصادی به دست میآورد. اما همانطور که فارل و نیومن نشان میدهند، آنچه ایالات متحده میتواند با کنترل گلوگاههای دادهها انجام دهد مسلماً قابل توجهتر است. در بسیاری، یا شاید در همۀ جاهایی که کابلهای فیبر نوری وارد خاک آمریکا میشوند، دولت ایالات متحده «اسپیلیتر [جداکننده]» نصب کرده است: منشورهایی که پرتوهای نور حامل اطلاعات را به دو جریان تقسیم میکنند. یک جریان به سمت گیرندگان مورد نظر میرود، اما دیگری به ادارۀ امنیت ملی میرود؛ ادارۀ امنیت ملی هم از محاسبات پیچیده برای تجزیهوتحلیل دادهها استفاده میکند. درنتیجه، ایالات متحده میتواند تقریباً تمام ارتباطات بینالمللی را زیر نظر بگیرد. ممکن است بابانوئل نداند که شما آدم بدی بودهاید یا آدم خوبی بودهاید، اما ادارۀ امنیت ملی احتمالاً میداند.
البته کشورهای دیگر
هم میتوانند ایالات متحده را تحت نظر بگیرند و اتفاقاً این کار را هم میکنند.
بهویژه، چین سخت تلاش میکند تا فناوری پیشرفتۀ آمریکا را تحت نظر بگیرد. اما هیچ
کشوری بهتر از آمریکا این کار را نمیکند و، علیرغم تلاشهای قابلتوجه پکن، چین
نتوانسته به اسرار کافی برای برابری با قدرت ایالات متحده دست پیدا کند. همانطور
که فارل و نیومن اشاره میکنند، مالکیت معنوی چیزهای اساسی همچنان در ید ایالات
متحده است –نهفقط مالکیت معنوی نرمافزاری که تراشههای نیمههادی فعلی را فعال
میکند، بلکه مالکیت فکری نرمافزاری که برای طراحی تراشههای نیمههادی پیچیدۀ
جدید استفاده میشود، که هنوز بازاری ضروری است. نویسندگان این کتاب میگویند
«مالکیت معنوی ایالات متحده کل زنجیرۀ تولید تراشههای نیمههادی را در بر میگیرد،
مانند نوعی طناب بلند ماهیگیری با قلابهای خاردار و طعمهدار».
تمام ابعاد قدرت
نمونههای گویای
زیادی وجود دارد که واشنگتن از امپراتوری زیرزمینی خود بهعنوان سلاح استفاده کرده،
از جمله تحریم لام و ایران. اما آنچه به بهترین شکل نشان میدهد که چگونه هر سه
عنصر امپراتوری -کنترل بر دلار، کنترل بر اطلاعات و کنترل مالکیت معنوی- کنار هم
قرار میگیرند سرنگونی موفقیتآمیز شرکت چینی هوآوی است؛ این سرنگونی بسیار
حیرتانگیز است.
تا همین چند سال پیش، مقامات آمریکایی و نخبگان سیاست خارجی از هوآوی وحشت داشتند. ظاهراً این شرکت که روابط نزدیکی هم با دولت چین داشت آمادۀ عرضۀ تجهیزات ۵Gبه بسیاری از نقاط کرۀ زمین بود و مقامات ایالات متحده نگران بودند که با گسترش این تجهیزات عملاً چین این قدرت را پیدا کند که بر بقیۀ جهان نظارت کند -درست همان کاری که ایالات متحده انجام داده است.
بنابراین، واشنگتن با استفاده از امپراتوری درهمتنیدۀ خود جلوی فعالیت هوآوی را گرفت. ابتدا، طبق گفتههای فارل و نیومن، ایالات متحده متوجه شد که هواوی بهطور مخفیانه با ایران معامله و تحریمهای ایالات متحده را نقض میکرده. سپس، توانست با استفاده از دسترسی ویژۀ خود به اطلاعات مربوط به دادههای بانکهای بینالمللی شواهدی ارائه دهد که نشان میداد این شرکت و مدیر مالی آن، مِنگ وانژو، (که اتفاقاً دختر بنیانگذار هوآوی نیز بود)، مرتکب کلاهبرداری بانکی شدهاند؛ این شرکت بهدروغ به شرکت انگلیسی خدمات مالی اچاسبیسی گفته بود که با ایران مراودهای ندارد. مقامات کانادایی، بنا به درخواست ایالات متحده، منگ را در دسامبر ۲۰۱۸ هنگامی که از ونکوور در حال سفر به جای دیگری بود، دستگیر کردند. وزارت دادگستری ایالات متحده هوآوی و منگ را به کلاهبرداری از طریق وسایل ارتباطی الکترونیکی و تعدادی جرایم دیگر متهم کرد و ایالات متحده محدودیتهایی در زمینۀ صادرات تکنولوژی وضع کرد تا شرکت صنایع نیمههادی تایوان که تأمینکنندۀ بسیاری از تراشههای نیمههادی مهم بود را تحت فشار قرار دهد و مانع دسترسی هواوی به پیشرفتهترین تراشهها شود. در همین حال، پکن دو کانادایی را در چین بازداشت و اساساً آنها را گروگان نگه داشت.
منگ پس از گذراندن تقریباً سه سال در حبس خانگی در کانادا توافقنامهای را امضا کرد و در آن بسیاری از اتهامات را پذیرفت و اجازه یافت به چین بازگردد؛ سپس دولت چین کاناداییها را آزاد کرد. اما آن زمان، هواوی تقریباً از دور خارج شده بود و چشمانداز تسلط چین بر ۵G از بین رفته بود -حداقل در کوتاهمدت. ایالات متحده بیسروصدا جنگی پستمدرن علیه چین به راه انداخت و پیروز شد.
در نگاه اول، بیشک این پیروزی میتواند خبر خوبی به نظر برسد. بههرحال، واشنگتن دامنۀ تکنولوژیک حکومتی دیکتاتور را بدون استفاده از زور محدود کرده بود. چهبسا توانایی ایالات متحده برای قطع ارتباط کرۀ شمالی با اکثر بخشهای نظام اقتصادی جهان، یا تحریم موفقیتآمیز بانک مرکزی روسیه نیز مستحق تشویق و تحسین باشد. استفادۀ ایالات متحده از قدرتهای پنهان برای جلوگیری از تروریسم جهانی، فروپاشی کارتلهای مواد مخدر، یا خنثیکردن تلاش ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، برای تحت سلطه درآوردن اوکراین، کارهایی نیستند که آدم را خشمگین کنند.
بااینحال، بهوضوح در اِعمال این قدرتها خطراتی وجود دارد. فارل و نیومن بهنوبۀ خود نگران احتمال زیادهروی هستند. آنها مینویسند که اگر ایالات متحده بیش از حد آزادانه از قدرت اقتصادی خود استفاده کند، میتواند اساسِ آن قدرت را تضعیف کند. برای مثال، اگر ایالات متحده از دلار بهمثابۀ سلاح در برابر بسیاری از کشورها استفاده کند، ممکن است آن کشورها بهخوبی با یکدیگر متحد شوند و روشهای جایگزین پرداخت بینالمللی را اتخاذ کنند. اگر این کشورها بهشدت نگران جاسوسی ایالات متحده شوند، میتوانند کابلهای فیبر نوری نصب کنند و ایالات متحده را دور بزنند. و اگر واشنگتن محدودیتهای زیادی بر صادرات آمریکا اعمال کند، شرکتهای خارجی ممکن است از فناوری ایالات متحده روی برگردانند. برای مثال، نرمافزار طراحیشدۀ چینی ممکن است به پای نرمافزار ایالات متحده نرسد، اما تصور اینکه برخی حکومتها کیفیت پایینتر را به بهای رهایی از فشار واشنگتن بپذیرند چندان سخت نیست.
تاکنون هیچ کدام از این اتفاقات رخ نداده است. علیرغم اظهارنظرهای بیپایان درمورد سقوط احتمالی دلار، این ارز همچنان بر بازار حکم میراند. درواقع، همانطور که فارل و نیومن مینویسند، دلار علیرغم «حماقت رذیلانۀ» دولت ترامپ دوام آورد. کارگذاشتن کابل فیبر نوری که ایالات متحده را دور بزند ممکن است آسانتر باشد و افرادی که چندان سر از فناوری درنمیآورند واقعاً نمیدانند که چگونه میتوان نرمافزارهای ایالات متحده را بهراحتی جایگزین کرد. بااینحال، قدرت پنهان واشنگتن بهطور قابلتوجهی بادوام به نظر میرسد.
اما این بدان معنا نیست که پیشروی ایالات متحده هیچ حدومرزی ندارد. فارل و نیومن نگران این هستند که چین، که بهخودیخود ابرقدرتی اقتصادی است، ممکن است تصمیم بگیرد «با در تاریکی فرو رفتن از خود دفاع کند»: قطع ارتباطات مالی و اطلاعاتی بینالمللی با جهان گستردهتر (که قبلاً تا حدی انجام شده است). چنین اقدامی هزینههای اقتصادی قابلتوجهی برای همه خواهد داشت. این امر نقش چین بهعنوان کارگاه جهان را تنزل میدهد و جایگزین برای چین پیداکردن نیز به اندازۀ جایگزین پیداکردن برای دلار سخت است.
همچنین این خطر آشکار وجود دارد که کشورهایی که در جنگهای اقتصادی و سیاسی شکست میخورند با بهراهانداختن جنگهایی واقعی دست به حمله بزنند. همانطور که فارل و نیومن نوشتهاند، استفاده از تجارت بهمثابۀ سلاح یکی از عوامل مؤثر در شروع جنگ جهانی دوم بود: آلمان و ژاپن هر دو تا حدودی برای این درگیر جنگهای تهاجمی شدند که بابت دسترسی به مواد خام اطمینان داشته باشند؛ آنها نگران بودند که تحریمهای بینالمللی نگذارند دستشان به مواد خام موردنیازشان برسد. سناریوی کابوس امروزی این است که چین، از ترس به حاشیه رانده شدن، با حمله به تایوان، که نقشی کلیدی در صنعت تراشۀ نیمههادی جهانی دارد، با این ترس مقابله کند.
اما حتی اگر ایالات متحده از امپراتوری زیرزمینی خود بیش از حد استفاده نکند یا درگیریهای چندانی ایجاد نکند، باز هم دلیل مهمی برای نگرانی درمورد قدرت چشمگیر اقتصادی و دادهای واشنگتن وجود دارد: اینطور نیست که ایالات متحده همیشه تصمیمات درست بگیرد. واشنگتن تصمیمات غیراخلاقی زیادی در سیاست خارجی گرفته است و توانسته از کنترل خود بر گلوگاههای جهانی برای آسیبرساندن به مردم، شرکتها و دولتهایی استفاده کند که نباید مورد حمله قرار میگرفتند. برای مثال ترامپ برای کانادا و اروپا عوارض گمرگی اِعمال کرد. اگر او برای دور دوم برنده شود، احتمالاً سعی کند اقتصاد کشورهای اروپایی منتقد سیاست خارجی یا حتی داخلیاش را به هم بزند؛ چنین کاری اصلاً دور از ذهن نیست. لازم نیست همهچیز را از دریچۀ جنگ عراق ببینیم یا اصرار داشته باشیم که ایالات متحده بهنوعی پوتین را مجبور به حمله به اوکراین کرد تا نگران عدم پاسخگویی امپراتوری زیرزمینی باشیم.
قوانین جاده
فارل و
نیومن سیاستهایی را که بتواند این خطرات را کاهش دهد پیشنهاد نمیکنند؛ صرفاً
میگویند امپراتوری زیرزمینی سزاوار همان نوع تحلیل پیچیدهای است که زمانی به
رقابتهای هستهای اختصاص داشت. بااینحال، این کتاب، با تأکید بر نحوۀ تغییر
ماهیت قدرت جهانی، کمک بزرگی به طرز تفکر تحلیلگران دربارۀ نفوذ میکند.
سیاستگذاران و محققان باید برنامهریزی برای رفع این مشکلات را آغاز کنند.
یکی از راهحلهای ممکن برای این کار ایجاد قوانین بینالمللی برای بهرهبرداری از گلوگاههای اقتصادی در راستای قوانینی است که، از زمان برقراری موافقتنامۀ عمومی دربارۀ عوارض گمرکی و بازرگانی در سال ۱۹۴۷، عوارض گمرکی و سایر اقدامات حمایتی را محدود کردهاند. همانطور که هر اقتصاددانی که در زمینۀ تجارت فعالیت میکند میداند، موافقتنامۀ عمومی دربارۀ عوارض گمرکی و بازرگانی (که سازمان تجارت جهانی از آن منبعث شده است) چیزی است فراتر از محافظت از کشورها در برابر یکدیگر. این موافقتنامه از کشورها در برابر غرایز بد خودشان محافظت میکند.
انجام چنین کاری با اَشکال جدیدتر قدرت اقتصادی دشوار خواهد بود. اما برای ایمن نگه داشتن جهان، کارشناسان باید سعی کنند مقرراتی تنظیم کنند که همان اثر تعدیلکننده را داشته باشد. خطرات آنقدر زیاد است که نمیتوان این چالشها را به حال خود گذاشت.