فاشيسم قرن 21
آمريكاگرايی همچون يك ايدئولوژی * تاسيس امپراتوري در قرن 21*از جنگ سرد تا جنگ باز دارنده* آمريكا، جنرال دوستم و استاد عطا*آسیایی جنوب غربی در مركز تهاجم آمريكا* موقعيت نظامي امريکا د افغانستان در يک سال گذشته * تها جم بي صداي آمريکا به منابع طلاي آفريقا*آمريكا و عراق؛ شيوه‌های دوگانه ديروز و امروز

پنتاگون و گزارشگران مهار شده

 

در صبحگاه سوم فوريه ۱۹۴۳ يك ميليون آلمانى از راديوى رژيم نازى آلمان اين خبر را شنيدند : زير پرچم صليب شكسته ، برافراشته بر فراز ويرانه هاى شهر استالينگراد ، آخرين نبرد صورت گرفت .
امراى ارتش ، افسران ، درجه داران و سربازان شانه به شانه ايستادند و تا آخرين نفس رزميدند.
آنان بى هدف قربانى نشدند ، آنان جان باختند، تا آلمان زنده بماند.
اين گزارش يك دروغ بود. واقعيت اين بود ، كه ارتش ششم آلمان تاب قدرت برتر لشكريان شوروى را نياورد و تسليم شد.
اين رويداد هيتلر را خشمگين ساخت او مى خواست كه سربازانش تا آخرين قطره خون بجنگند و بدين گونه بود ، كه به فرمان او حقيقت را كشتند.
استالينگراد تنها مشتى از خروار است ، كه در جنگ هاى بزرگ ، چگونه تفاوت فاحش ميان واقعيت از يك سو و گزارشگرى رسانه ها ازسوى ديگر برملا مى گردد.
اوتو فون بيسمارك ، نخستين صدراعظم آلمان در پايان سده نوزدهم ، در اين باره مى گويد: “بيشترين دروغ پردازى ها را مى توان پيش از انتخابات ، در زمان جنگ و پس از شكار تجربه كرد”.
دوايت آيزنهاور ، كه بعدها به مقام رياست جمهورى آمريكا رسيد ، در سال ۱۹۴۰ به اهميت افكار عمومى پى برد و گفت : “اين افكار عمومى است كه در جنگ پيروز مى شود”.
سى سال بعد نظاميان آمريكا در جنگ ويتنام مزه تلخ اين واقعيت را چشيدند.
هنگامى كه سيمور هرش (
Seymour Hersh) در سال ۱۹۶۸ گزارشى از يك قتل عام غير نظاميان ويتنامى را انتشار داد ، افكار عمومى بسرعت در برابر جنگ جبهه گرفتند.
در سال ۱۹۷۲ تصوير تكاندهنده و معروف يك دختر برهنه و گريان ويتنامى ، كه از بمب هاى ناپالم جان بدر برده بود ، انتشار يافت و يكسال بعد ، سرانجام نيروهاى نظامى آمريكا تماماً از ويتنام عقب نشستند .
نظاميان آمريكا از اين شكست خود درس عبرت بزرگى گرفتند .
آنان هنگامى كه در سال ۱۹۸۳ گرانادا ، از جزاير منطقه كارائيب را به اشغال خود درآوردند ، درها را به كل بر روى خبرنگاران بستند.
در عمليات نظامى آزادسازى كويت در سال ۱۹۹۱ نيز ، رسانه هاى غربى اجازه حضور مستقيم در مناطق جنگى را نيافتند.
در جنگ كوسوو ، ناتو هرروزه كنفرانس مطبوعاتى تشكيل مى داد.
اين كنفرانس ها توأم با تصاوير تلويزيونى از قبل سانسور شده و آنهم در چارچوب معينى بود.
سخنان جِيمى شى(
Jamie Shea) سخنگوى ناتو در اين كنفرانس ها ، هيچگونه اطلاعات مفيدى به دست نمى داند.
او در ششمين روز حملات هوايى ناتو به يوگسلاوى تنها اين جملات را ابراز داشت :
“بله ، عمليات نظامى كاركرد خوبى دارند و ما تأثيرات خود را گذارده ايم.
ما عمليات از كار انداختن سيستم پدافند هوايى و نابودى مركز آن را آغاز كرده ايم.
هدف ما اكنون از كار انداختن ماشين نظامى صرب ها در كوسوو است.”
در افغانستان نيز نيروهاى متحدِ سهيم در جنگ ، همچنان به استراتژى سكوت و ضداطلاعات خود پايبند ماندند.
ولى در جنگ كنونى عليه عراق ، دولت بوش بخوبى مى داند كه تأثيرى كه رسانه ها بر افكار عمومى جهانى مى گذارند ، از اهميتى فوق العاده برخوردار است و موفقيت و وجهه جهانى آمريكا در گرو نوع بازتاب گزارشات در رسانه هاى گروهى است.
بدين منظور پنتاگون پانصد خبرنگار گزينش شده را درون واحدهاى نظامى آمريكايى و انگليسى ، كه در خط حمله هستند ، گنجانده است
ولى تهيه گزارش از سوى اين خبرنگاران مهار شده نيز در گرو رعايت يك رشته ضوابط است .
يورگ آرمبروستر (
Jörg Armbruster) مفسر تلويزيون آلمان در بغداد تا شروع جنگ ، اين شكل از گزارشگرى را نوعى سانسور مى نامد و مى گويد : “به نظر من اين امر خيلى مسئله ساز است ، كه نمى توان ميان سرباز و خبرنگار تفاوت قائل شد.
آنان دستور العمل هايى را دريافت مى كنند كه درباره چه چيزى اجازه گزارش ندارند به آنان فهرستى از موضوعات داده مى شود ، كه نبايد درباره شان پرسش كرد و به اين صورت نمى توان از ابعاد جنگ گزارش داد”.
مرسى مك گينس ، معاون رئيس خبرى
CBS در همين زمينه مى گويد: “به نظر من سانسور خواهد بود ، ولى در مورد چگونگى آن بايد منتظر شد.
گذشته از اين ، نظر فرمانده واحدها در مورد گزارش هاى تهيه شده ، تعيين كننده خواهد بود”.
همانند جنگ نخست خليج در سال ۱۹۹۱ ، در اين جنگ نيز تلاش مى شود نشان دهند ، كه جنگ افزارهاى آمريكايى از دقتى چون يك جراحى برخوردارند ، جنگى است كه كمترين قربانى غيرنظامى و تخريب شهرها را خواهد داشت.
در گزارشات تلويزيونى از كشته شدگان غيرنظامى عراقى تصويرى نيست.
مك گينس در اينباره مى گويد: “پنتاگون به جنگ اين گونه نگاه مى كند. پنتاگون تعيين مى كند كه چه زمان نشان دهيم كه چه چيز مورد اصابت قرار گرفته است اين وضعيت رسانه هاى گروهى در يك نظام دمكراتيك پذيرفتنى نيست ما بايد همه ابعاد جنگ را انعكاس دهيم و نه تنها آنچه كه دولت بر پايه منافع خود در اختيار ما مى گذارد”.
در اين جنگ دو مركز خبرى نظامى وجود دارد يكى كنفرانس هاى مطبوعاتى روزانه ژنرال تومى فرنكس در ستاد فرماندهى در كمپ دوحه در قطر و ديگر مركز خبرى پنتاگون در واشنگتن است خبرنگاران پنتاگون عارى از هر گونه برخورد انتقادى اند.
ويليام سرين ، استاد رشته خبرنگارى دانشگاه دولتى نيويورك در اين زمينه مى گويد: پنتاگون در زمان هاى عادى جزو آن دسته از نهادهايى است ، كه درباره شان تقريباً هيچ گزارش قابل اطمينان و انتقادى وجود ندارد.
علت اين امر به آن دسته از افرادى بازمى گردد ، كه در صندلى هايشان نشسته اند و منتظرند تا آنها را براى دادن گزارشى صدا زنند.
از آن گذشته ، گزارشات جنگ بطور فزاينده اى توسط خبرنگارانى تهيه مى شود ، كه تجربه اى در اين موارد ندارند.
هم اكنون
CNN گزارشگر زنى را به كويت فرستاده ، كه كارش بطور معمول ، گزارش از اعطاى جوايز اسكار بوده است.
بايد اذعان داشت ، خبرنگارى كه با اونيفورم و كلاه خود ، به عنوان جزيى از يك واحد نظامى عمل مى كند ، بايد وى را جزيى از ماشين جنگ دانست.
چنين خبرنگارى هرگز قادر نخواهد بود ، گزارشى واقع بينانه و همه جانبه ارائه دهد و بدين گونه سخنى چند هزارساله امروز جلوه اى تازه مى يابد.
پانصد سال پيش از ميلاد ، آخيلوس ، شاعر شهير يونانى ، دريافت خود از جنگ را چنين بيان داشت : حقيقت نخستين قربانى جنگ است.

منبع : dwelle.de

 

اگر اين نكته را در نظر بگيريم كه روح خبر مدرن در اين زمانه را توجه محض به عامل انساني موجود در رويدادها شكل مي دهد ، آن گاه در خواهيم يافت كه اين نوع خبردهي تا چه حد از روح اين زمانه فاصله دارد.
به نظر من اين فاصله درست به اندازه فاصله تظاهرات ضد جنگ با خود جنگ است .
يكي از ويژگي هاي بي سابقه در پوشش اين جنگ اتكا به خبرهاي دروغ است ، اتكا به خبرهايي كه در واقع نه ساخته روزنامه نگاران ، بلكه ساخته نظاميان درگير جنگ است كه به همان صورت كلاسيك جنگ رواني مورد بهره برداري قرار مي گيرد.
اين نوع خبرها به خصوص در روزهاي اول جنگ به طرز گسترده اي مورد استفاده قرار گرفت.
نكته عجيب ديگر اين جنگ استفاده از استانداردهاي دو گانه است كه براي ما ايراني هاي به خوبي يادآور ضرب المثل فارسي يك بام و دو است.
آن چه روزگاري عراق درجنگ عليه ايران به آن ها تمسك مي جست و نقض آشكار كنوانسيون هاي بين المللي بود ولي به خاطر حمايت غرب از حمله عراق مشروع جلوه داده مي شد اينك جرم قلمداد مي شود.
يك مثال بارز در اين زمينه اعتراض رييس جمهور آمريكا به پخش فيلم هاي اسارت نظاميان آمريكايي از شبكه تلويزيوني الجزيره است.
رييس جمهور آمريكا در حالي پخش اين فيلم هاراناقض پروتكل هاي ژنو اعلام مي كند كه خود بدون مجوز سازمان ملل دست به حمله به عراق زده است.
رييس جمهور آمريكا احتمالا پخش تصاوير افغان هاي چشم بسته و در غل و زنجير شده را در جزيره گوانتانامو به همين سرعت از ياد برده است .
نكته مهم ديگر در پوشش زنده اين جنگ، استفاده از مدرن ترين تجهيزات پوشش رسانه اي است كه حتي امكان تماشاي حملات شبانه را هم براي بييندگان اين جنگ فراهم ساخته است.
اين امكانات در واقع دست كم از نظردوربين هاي تلويزيوني شبيه هيچ جنگ ديگري نبود و دوربين ها حكم تانك هاي فكري را داشتند ، اين تانك هاي بصري ماموريت فتح ذهن ها و قلب ها را دارند.
نه تنها جمعي از پانصد روزنامه نگار حاضر در جنگ پا به پاي واحد هاي نظامي به پيش رفته اند ، بلكه در خبرها صحبت از عكس هايي به ميان آمده كه از طريق جنگنده هاي اف14 گرفته شده اند.
نكته جالب رسانه اي اين جنگ در اينجاست كه پنتاگون معتقد است همراهي روزنامه نگاران با واحدهاي نظامي بيش از آنكه به نفع رسانه ها باشد به نفع پنتاگون است.
حتما مي پرسيد چرا ، پاسخ بسيار روشن است : وقتي عكاسان در پوشش يك مسابقه فوتبال فقط پشت يكي از دروازه ها صف مي كشند به اين معناست كه تيم پيروز را مي شناسند. اما نكته دوم اين است كه پنتاگون از اين طريق به ديگران مي فهماند كه غيرنظاميان هدف قرار نخواهند گرفت، چون رسانه ها دارند صحنه ها را نظارت مي كنند . اما به راستي خبرنگاران كدام رسانه ها امكان حضور در كنار نظاميان آمريكايي و انگليسي را مي يابند؟ البته ژنرال تامي فرانكز فرمانده آمريكايي ها كه تجربه حضور در جنگ ويتنام را هم دارد ، هدف ويژه تري را از حضور رسانه ها تعقيب مي كند ، او گفته است روزنامه نگاران بايد با شند تا دقت سلاح هاي آمريكايي را ببينند ! اين امر در حالي به وقوع مي پيوندد كه آمريكايي ها در جنگ ويتنام ، رسانه ها را بيگانه قلمداد مي كردند و مايل به حضور آنان در كنار خود نبودند . اين نكته نيز گواهه ديگري بر نقش متفاوت رسانه ها در اين جنگ است . علاوه بر اين ، در خبرها آمده است كه آمريكايي ها در دوحه قطر يك مركز رسانه اي نيز داير كرده اند كه زير نظر فرماندهي نظامي آمريكايي ها عمل مي كند.
در هر حال ، هنوز قضاوت در باره پوشش خبري جنگ آمريكاو انگليس عليه عراق زود است .
شايد بهترين حالت قضاوت ، دسترسي به فيلم هاي سه برنامه تلويزيوني فوق الذكر و تحليل محتواي آن ها باشد.
اگر اين تحليل محتوا با تحليل محتواي خبرها و سرمقاله هاي دو روزنامه واشنگتن پست و نيويورك تايمز همراه شود ، نتيجه عيني تري از اين پوشش رسانه اي به دست خواهد آمد .
به نظر مي رسد صرف نظر از نتيجه اين جنگ ، بخش گسترده اي از رساله هاي دكتري و مطالعات رسانه اي جهان در آينده بر همين موضوع متمركز شود .



بالا

بعدی * صفحه دری * بازگشت