فاشيسم قرن 21
آمريكاگرايی همچون يك ايدئولوژی * تاسيس امپراتوري در قرن 21* آمريكا، جنرال دوستم و استاد عطا*آسیایی جنوب غربی در مركز تهاجم آمريكا* پنتاگون و گزارشگران مهار شده*موقعيت نظامي امريکا د افغانستان در يک سال گذشته * تها جم بي صداي آمريکا به منابع طلاي آفريقا*آمريكا و عراق؛ شيوه‌های دوگانه ديروز و امروز

ماهنامه سياسي ،اجتماعي ،فرهنگي ،لوموند ديپلوماتيك به زبان فارسي

ریشه های سیاسی و عقیدتی دولت بوش

از جنگ سرد تا جنگ باز دارنده

نوشته Philip S. GOLUB

بیش از ربع قرن است که جناح راست نو محافظه کار آمریکا، با موفقیٌتی کم و بیش، در پی آنست تا تفوٌق عقیدتی وسیاسی خود را در جهان به کرسی بنشاند. این پروژه که مدتها در اثر بازی دموکراتیک و نیز مقاومت جامعه آمریکا به عقب رانده شده بود، اکنون، در پی پیروزی انتخاباتی قابل بحث جرج و. بوش در سال 2000 ، و نیز به دنبال فاجعه 11 سپتامبر 2001 که یک رئیس جمهور تصادفی را به سزار آمریکا مبدٌل کرد، در شرف تحقٌق است. از آن زمان تا کنون بوش همواره منشأ سیاستی مبتنی بر تکروی، بسیج مداوم و جنگ باز دارنده بوده است.

 

روند جنگ طلبی و نظامی گری آمریکا بدون حوادث 11 سپتامبر میسٌر نبود، چرا که این حوادث باعث بر هم ریختن توازن نهادهای این کشور به نفع « راست نو » گردیدند. چه بسا امکان تدابیر دیگری، با ضرر و زیانی کمتر برای جامعه بین المللی نیز وجود داشت : بعنوان مثال، گسترش فعٌال همکاریهای چند جانبه برای احاطه بر حرکات متخاصم، در پیوند با یک سیاست تنش زدایی و حل منازعات در مناطق حسٌاس، و بطور عمده در خاور نزدیک. و یا باز، تلاش در جهت توسعه اقتصادی منطقه باقتباس از طرح مارشال، که نه تنها باعث تقویت نیروهای دموکراتیک محلٌی میشد بلکه تأ ثیرات کینزی آن بر اقتصاد آمریکا و جهان می توانست به مراتب بیش از جنگ مثمر ثمر باشد.

چنانچه میدانیم این تدابیر در عمل بکار گرفته نشدند. بر عکس، دولت بوش درمقابل وخامت روز افزون منازعه اسرائیل و فلسطین دست روی دست گذاشته، یک بسیج نظامی گسترده براه انداخته و راه جنگ باز دارنده به مثابه ابزار « اداره» جهانی را در پیش گرفته است. این موضع گیری در ورای انگیزه های ناشی از اوضاع واحوال کنونی _ استفاده از فرصت استراتژیک حاضر برای ترسیم یک « شکل بندی تازه » در خاور نزدیک و خلیج فارس _ (1) نشان دهنده ابعاد تازه ای از تمایلات توسعه طلبانۀ آمریکاست. چنانچه آناتول لیون از Carnegie Endowment واشنگتن دی.سی. خاطرنشان میکند ، « برنامۀ دولت بوش ، که از زمان فرو پاشی اتحٌاد شوروی در آغاز دهۀ 1990 ، به تدریج توسط گروهی از متفکٌرین نزدیک به دیک چنی و ریچارد پرل تکوین یافته است، سلطۀ یکجانبه بر جهان ، از طریق تفوٌق نظامی مطلق، را هدف گرفته است.» (2)

ریشه های این طرح، که پس از یک قطبی شدن جهان در سال 1991 میسٌر گردید، به سالهای 1970 بر میگردد. چرا که در این سالها بود که ائتلاف میان جناح های افراطی که دیگر در رأس حکومت بودند بطور مشخص شکل گرفت. برنامۀ سیاسی آنان عبارت بود از : متحٌد ساختن جامعۀ آمریکا از راه جنگ و بسیج مداوم و تضمین برتری استراتژیک همه جانبۀ امریکا. منشأ این طرح خودکامه، که امروزه دیگر بر کسی پوشیده نیست، و خواستار آنست که جامعه آمریکا را همواره رودرروی یک دشمن عمده قرار داده و حکومتی بکلی مستقل از جامعه برقرار سازد، به اواسط سالهای 1970 زمانی که راست رادیکال بر علیه سیاست تشنٌج زدائی شرق و غرب وارد عمل شد، باز میگردد. خطوط این طرح در سالهای 1980 هنگامی که همان گروه از بازیگران سیاسی گسترده ترین بسیج نظامی که ایالات متٌحده در زمان صلح به خود دیده است را براه انداختند، و سپس در آغاز دهۀ 1990 که نو محافظه کاران آمریکا تئوری معروف به اولویٌت (3) را طرح ریختند، رفته رفته مشخٌص تر شد.

شکست سیاست تشنٌج زدائی شرق و غرب نقطۀ بنیادین این طرح بود. در پاسخ به اعتراضات جامعۀ آمریکا علیه دولت امنیٌت ملٌی، در اواسط سالهای 1970 ، نوعی اشتراک نظر میان جناح راست رادیکال حزب جمهوریخواه به سرکردگی رونالد ریگان ، عناصر انتقامجوی دستگاه امنیٌت ملٌی و ناکامان از شکست ویتنام از سویی، و نو محافظه کارا ن حزب دمکرات که از جناح افراطی و ضدٌ کمونیست این حزب سر بر آورده بودند از سوی دیگر، بوجود آمد. این ائتلاف که مصمٌم بود تا جان تازه ای در کالبد حاکمیٌت دولت و اتحٌاد ملٌی به شیوۀ دوران جنگ سرد بدمد و برتری استراتژیک آمریکا را نیز از نو برقرار سازد، یک برنامۀ عمل سیاسی و عقیدتی بسیار محاسبه شده به منظور مدفون ساختن سیاست تشنٌج زدائی در پیش گرفت.

این ائتلاف، سیاست « واقع بینانۀ » ریچارد نیکسون و هنری کیسینجر را، که به زعم او، حاکی از تضعیف مخاطره آمیز ارادۀ جمعی در آمریکا بوده است را رد کرده و در مقابل سیاستی مبتنی بر یک بسیج نظامی وسیع و یک استراتژی تها جمی برای به زانو در آوردن رژیم شوروی را مطرح میکند. بعبارت دیگر گذار از تحدید سلاحها و همزیستی به « تدابیر فعٌال». چنانکه کیسینجر خود اشاره میکند « در حالیکه نخستین سیاستمداران جنگ سرد به سیاست تحدید سلاح به منظور حصول تغییراتی [ در سیستم شوروی] اکتفا میکردند، جانشینان آنان وعده های تحو ٌلا تی بنیادی به کمک اعمال فشار مستقیم آمریکا را می دادند ». (4) ریچارد پرل، یکی از پر نفوذ ترین عناصر محافظه کار دولت کنونی صراحتا" اذعان دارد : « می بایست نشان داد که تشنٌج زدائی دیگر کارآیی ندارد و اهداف پیروزمندانه را از نو مطرح ساخت ». (5) سقوط افتضاح آمیز نیکسون و صعود جرالد فورد، رئیس جمهوری ضعیف و بی مایه، راه را بر راست رادیکال هموار کرده و این جناح توانسته است طیٌ چند سال سیاست های خودرا در بطن حاکمیٌت آمریکا به کرسی بنشاند.

راست رادیکال برای تحریک دوبارۀ سلطه جویی در آمریکائیها و خنثی سازی طرفداران همزیستی مسلٌح ( که نباید فراموش کرد که اینان مطلقا" « کبوتر و میانه رو » به حساب نمی آمدند) ، واقعیٌات را تحریف نموده، در بر آورد تهدیدات دشمن اغراق کرده، و اشخاص ونهادهای مخالف خود ، بویژه وزارت امور خارجه و سی. آی. ا . را آماج اتهٌامات دروغین قرار داده است. در سال 1974 ، آلبرت والشتتر، پدر روحانی جریان نو محافظه کار و پدر همسر ریچارد پرل، نخستین مرحلۀ کارزار تهاجمی این جریان را با« متهٌم کردن سی.آی.ا. به گرایش ممتد به کم بها دادن به روند گسترش موشک های شوروی » براه انداخت. در این بینابین « محافظه کاران یک حملۀ سازمان داده شده را آغاز کردند» (6) ، که مبتکرین آن وزیر دفاع وقت، دونالد رامسفلد، ریچارد چنی ، رئیس ستاد پرزیدنت فورد ، و گروهی از مشاورین اطٌلاعات استراتژیک وابسته به کاخ سفید، کمیسیون مشاور پرزیدنت در امور اطٌلاعاتی خارجی ( PFIAB ) بودند.

این تلاشها به تشکیل « Team B » (گروه ب) ، در 26 مه 1976، سازمانی متشکٌل از « متخصٌصین » مستقل که توسط رئیس جدید سی. آی. ا. ، جرج و. بوش، مأ مور تهیٌه برآورد تازه ای از خطر شوروی شده بود، انجامید. این شیوۀ رو در رو قرار دادن سی. آی. ا. و منتقدین آن ( از جناح راست _ هیچ کسی از چپ به این گروه فرا خوانده نشده بود ) به ویژه حیرت انگیز بود چرا که ویلیام کلبی، رئیس سی. آی. ا. قبل از بوش، ابتکار مشابهی را در سال 1975، تحت این عنوان که : « مشکل بنظر میرسد که گروهی از متخصٌصین و تحلیل گران " مستقل" [...] بتواند توانایی های استراتژیک شوروی ها را بادقتٌی بیشتر از دستگاه رسمی اطٌلاعاتی ، ارزیابی کند» ، رد کرده بود .

« Team B »، که توسط ریچارد پایپس شوروی شناس و پدر دانیل پایپس تبلیغات گر و از اعضای نو محافظه کاران، اداره میشد در صفوف خود اعضای بر جسته ای چون پل ولفوویتس، معاون وزیر دفاع کنونی را جای میداد، چنانکه آن هسینگ کان به آن اشاره می کند، یک سلسله گزارشهای فاجعه آمیز، با ساخت کاملا" عقیدتی و فاقد هر گونه بنیان تجربی را ارائه خواهد داد.

گروه پایپس که تحلیل گران سی.آی.ا. و بطریق اولی سیاست تشنٌج زدائی را مورد انتقاد قرار میداد، بر آن بود که « گزارشات رسمی اطٌلا عاتی ( سی. آی. ا.) آکنده اند از قضاوت های بی اساس در رابطه با مقاصد شوروی ها. این شیوه عمل علٌت اصلی کم بها دادن ممتد آنان به شدٌت، گستره و خطرات ضمنی نیروی استراتژیک شوروی هاست » . «Team B » خود را کاملا"عالم بر مقاصد واقعی شورویها میداند : « تئوری های سیاسی و نظامی روس ها و شوروی ها بطور مشخص تهاجمی هستند [...] هدف آنان که توسط یک فرماندۀ روس در قرن هجدهم، مارشال آ. و. سوورف (؟) فرمول بندی شده است، عبارتست از دستیابی به علم فتح کردن» . بعبارت دیگر، شوروی ها، مسلٌح به موشک های اتمی میان قارٌه ای و یک دانش استراتژیک کلاوسویتسی با گرایش تهاجمی، نه تنها توانائی پیشبرد حمله ای باز دارنده علیه ایالات متحٌده را دارند، بلکه ذاتا" و طبیعتا" به چنین عملی گرایش دارند.

این کلٌی بافی های بی اساس و پوشیده از ضد حقایق _ هزینه های نظامی شورویها از سال 1975 مرتبا" رو به کاهش گذاشته ، میزان این کاهش 1ز سال 1975 تا 1985 به 1.3 % در سال تخمین زده میشود (7)_ تنها و صرفا" به منظور بر هم زدن توازن نهادهای سیا سی آمریکا ساخته شده اند. به گفتۀ هوارد استورتس، مسئول وقت مطالعات مربوط به اتحاٌد شوروی در سی. آی. ا.، ریاست جرج و. بوش « فاجعه ای عظیم برای سی. آی. ا. بوده است ». (8) امٌا در مقابل این دوره موفقیٌت قابل توجٌهی برای راست رادیکال در بر داشته و نقشی قاطع در روند کنار نهادن تشنٌج زدائی در سال 1976 ، تاریخی که این کلمه بکلی از واژه نامۀ رسمی دولت آمریکا حذف میشود، ایفا کرده است. رونالد ریگان در جریان انتخابات ریاست جمهوری در سال 1976 ، بار دیگر فرمول های تو خالی «Team B» را بکار گرفته و به حساب خود می گذارد : « این ملٌت به ردۀ دوٌم تنزٌل یافته، در جهانی که دوٌم بودن خطرناک و چه بسا مهلک است».

چنانکه میدانیم مخترع اصطلاح « امپراطوری شرٌ » ، این روند را دنبال خواهد کرد و در دولت خود چهره های سر شناس و نمونه وار دورۀ فورد، چون پرل و ولفوویتس را بکار گرفته است ، تلاشهای خود در زمینه های دفاعی را به شدٌت گسترش داده و عملیٌات زیر زمینی وسیعی ، که از زمان شکست ویتنام متوقف شده بودند ، عمدتا" در افغانستان و آمریکای مرکزی از سر گرفته است.

در مارس 1983، رونالد ریگان ساختار امنیٌت اتمی جمعی، که توسط دولت نیکسون و بر مبنای عهد نامۀ آنتی بالیستیک در سال 1971 ( ABM) بنیان گذاری شده بود را زیر سؤال میبرد. او طرح دفاع استراتژیک (SDI) ، برنامۀ تحقیق و توسعه به منظور ایجاد یک حصار آنتی بالیستیک زمینی و فضا یی ، را مطرح میسازد. در همان زمان، کاخ سفید عملیٌات اطٌلا عاتی تهاجمی گسترده ای علیه اتحٌاد شوروی و در حیطۀ هوایی آن براه می اندازد، « تحریکات سیاسی عظیمی» ، بنا به عبارات یکی از تحلیل گران سی. آی. ا.، که هدفشان به نمایش گذاردن نقاط ضعف سیستم دفاعی شوروی بود. (9)

پایان جنگ سرد در سال 1991 ،میرفت تا تفوٌق استراتژیک آمریکا و انحصار عینی ایالات متحٌده در توسل به زور در روابط بین امللی را تضمین نماید. امٌا، سقوط اتحٌاد شوروی در عین حال، علٌت وجودی دولت امنیٌت ملٌی، که تنها با وجود یک خصومت مهلک قابل توجیه است، را نیز با خود از میان برد. به گفتۀ دو تن از محققٌین آمریکایی ، « تصوٌر میرفت که محافظه کاران جدید از مرگ دشمن خود به وجد بیایند » . امٌا واقعیٌت قدری متفاوت بود. اینان که ترس و واهمه از بی تفاوتی جامعۀ آمریکا ذهنشان را تسخیر کرده بود و « قبل از هر چیز نگران مشروعیٌت سیاسی و فرهنگی حاکمیٌت آمریکا بودند» ، در جستجوی یک « شیٌطان جدید [..] که باعث اتٌحاد و هشیاری مردم گردد [..]. یک دشمن تازه که به آنان روح و نقاط ضعف فرهنگ و جامعه شان را یاد آور شود، بر آمدند. (10)

جنگ خلیج فارس در سال 1991 و جانشینی « دول ولگرد» بجای اتحٌاد شوروی بعنوان دشمن استراتژیک عمده، از نو اسباب بسیج ملیٌ و حفظ و گسترش مجمع الجزایر نظامی جهانی ایالات متحٌده را فراهم آورد. به گفته دیک چنی، وزیر دفاع وقت، این جنگ « پیش در آمدی بر نوع منازعاتی است که ما احتمالا" در عصر جدید با آنان سر و کار خواهیم داشت[...]. غیر از آسیای جنوب غربی، ما در اروپا، آسیا، اقیانوس آرام و آمریکای لاتین و مرکزی نیز منافع عمده ای داریم. ما باید سیاست ها و نیروهای خودرا بشکلی سازمان دهیم که قادر باشند در آینده از بروز چنین خطرات منطقه ای جلوگیری کرده و یا سریعا" آنان را سرکوب کنند». (11 )

چند ماه بعد، ولفوویتس و آی. لویس لیبی، به ترتیب معاون کنونی وزیر دفاع و مشاور چنی در امور امنیٌتی، سندی برای پنتاگون تحت عنوان « در بارۀ سیاست دفاعی » ( DPG ) 1994- 1992 تهیٌه کردند که « مقابله با هر قدرت متخاصم در تسلط بر مناطقی که منابع آن به وی امکان دهد تا به ردۀ ابر قدرت دست یابد » ، « ممانعت کشورهای پیشرفتۀ صنعتی از هر تلا شی در جهت زیر سؤال بردن رهبری ما در جهان و یا واژگون ساختن نظم سیاسی و اقتصادی حاکم» ، و « پیشگیری از ظهور هر گونه رقیبی در سطح جهانی» را اکیدا" تو صیه می نماید. (12 )

دولت بوش در حال حاضر، با تبدیل مبارزه علیه شبکه های تروریست فرا ملیٌتی به جنگ با « محور شرٌ » پس از 11 سپتامبر 2001 ، در واقع همان برنامۀ سیاسی و عقیدتی را دنبال می کند که در سالهای 1970 طراحی شده ودر اوایل سالهای 1990 به دوران پس از جنگ سرد انطباق داده شده است. تئوری جنگ باز دارنده که از سپتامبر 2002 رسمیٌت یافته است، بی تردید قاطعانه با تز تحدید سلاح و تلاش درانصراف دشمن که بطور ممتد توسط دولت آمریکا دنبال شده است، فاصله می گیرد. امٌا این تئوری کاملا" در چهار چوب تداوم ارادۀ محکم راست رادیکال، ناسیونالیست و نو محافظه کار آمریکا، مبنی براعمال قدرت خود از طریق جنگ، می گنجد. بنا به گفتۀ ویلیام کریستول، نظریه پرداز نو محافظه کار و مبتکر « طرحی برای یک قرن جدید آمریکایی» ، « هر وقت که ملٌت آمریکا آمادۀ جنگ است، آنرا باید به فال نیک گرفت ». (13 )

پا ورقی ها:

1) مراجعه شود به جو کلن « How Israel is wrapped up in Iraq» ، مجلۀ تایم، 10 فوریه 2003، ص. 49 ، در مورد «سودای» استراتژیک نو محافظه کاران برای تغییر ساختار خاور میانه. 2) آناتول لیون ، « The push for war» ، London Reviews of Books ، جلد 24 شمارۀ 19 ، 3 اکتبر 2002 . 3) « دربارۀ برنامۀ دفاعی 1994 - 1992 » DOD ، واشنگتن ، 1992 . 4) جرج مینی، به نقل از کتاب هنری کیسینجر، دیپلماسی، Simon &Schuster ، نیویورک، 1994 ، ص. 755. 5) مصاحبۀ پرل، 13 مارس 1997 html . www.gwu.edu/ nsarchiv/coldwar/interviews/episode-19/perle1 6) نقل قول ها و رفرانس ها در مورد Team B ازکتاب آن اچ. کان و جان پرادوس « تیم ب: تجربۀ تریلیون دلاری» ، Bulletins of Atomic Scientistes 49 ، شمارۀ 3، 1993. 7) فرانس فیتز جرالد ، « ریگان، جنگ ستارگان، و پایان جنگ سرد» ، Simon& Schuster، نیو یورک، 2000 ، ص. 473-476. 8) جان پرادوس. 9) بنجامین ب. فیشر ،« A Cold War Conundrum » ، تحلیلی که توسط مرکز مطالعات اطٌلاعاتی، سی. آی. ا. ، واشنگتن د. سی. ، 1997 ، منتشر شده. به اعتقاد فیشر این ابتکارات آمریکا از جانب مسکو به منزلۀ تدارکات جنگ تلقٌی شده است. 10) برای همۀ پاراگراف مراجعه شود به، گرانت هاورز و مارک وکسلر، « آیا محافظه کاری جدید آمریکا مرده است؟» ،The Quartely Journal of Ideology ، جلد 24 ، 2001 ، ش 3 – 4 ، دانشگاه ایالت لوییزانا، 2000 . 11) خطاب به کمیسیون دفاع سنا،21 فوریه 1991 . 12) نقل از نیویورک تایمز ، 8 مارس 1992 . در اینجا عینا" جملات کلیدی1992 - 1994 ،DPG در استراتژی امنیٌت ملٌی ( NSS ) را می یابیم که توسط کاخ سفید، در سپتامبر 2002 ، به نشر عمومی رسیده است. مراجعه شود به پل ماری دو لا گرس، لو موند دیپلماتیک ؟ 13) گرانت هاورز و مارک وکسلر.



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت