اکادميسين دستگير پنجشيری

آيا طراحان  نظام دولتی فدرال واقعا عناصر مشکوک ووابسته به « ستم ملی» می باشند ؟

جناب سيستانی طراحان « نظام دولتی فدرال» را با اين الفاظ رکيک وجملات نا سگاليده ( بی تامل )

1 . « عناصر مشکوک »

2 . « وابسته به « ستم ملی »

3 . « دشمنان وحدت ملی »

4 . « دشمنان تماميت ارضی افغانستان »

قلمداد کرده اند.

پيرامون اين احکام صريح سيستانی با صراحت کامل و بدون غرض و مرض شخصی ، سياسی و سازمانی بايد نوشت که :

1. پوهاند نعمت الله شهرانی استاد قبلی دانشگاه کابل ، نماينده ء با صلاحيت جنبش ـ اسلامی در دولت اسلامی انتقالی و در وضع کنونی معاون دولت انتقالی و يکی از شخصيت های شناخته شده ملی ـ مذهبی ، فرهنگی و اجتماعی کشور می باشند.

استاد عنايت الله شهرانی نيزاستاد سابق دانشگاه کابل و در حال حاضر پروفيسور دريکی از دانشگاه ها « يونورستی های » ايالات متحده امريکا ، مولف آثار مستقل پژوهشی می باشند. سخنرانی های تاريخی و علمی ايشانرا ، چندين بار به زبان انگليسی از چينل های تلويزيونی معتبر و بين المللی امريکا شنيده ام.

اين دو عنصر ملی وفرهنگی بدون ترس از اشتباه نه به « ستم ملی ! » بستگی دارند و نه « عناصر مشکوک » ،  دشمنان وحدت ملی و تماميت ارضی افغانستان می باشند.را دليل قوی که عدم ( نبود ) وابستگی اين دو طراح « نظام دولتی فدرال » ، به ستم ملی به ثبوت می رساند.

اين واقعيت تلخ است که : اصلا در افغانستان سازمانی بنام « ستم ملی  » هيچگاهی پايه گذاری نشده است. طی يک قرن گذشته، يعنی از آغاز جنبش مشروطيت ( 1909 ـ 1906 ) تا همين اکنون ، هيچ حلقه ، گروه، انجمن سازمان، حزب سياسی، تنظيم تحريک ، جنبش و نهضتی را نميتوان جستجوو سراغ نمود که خود را « ستم ملی » ناميده باشد. بنابرين به « علم اليقين » و قاطعيت می توانم اين نظر را دفاع کنم که در باره اساسنامه، برنامه ، ترکيب ، رهبری و فعاليت سازمانی « ستم ملی » هيچگونه سند موثق کتبی و تاريخی و شواهد عينی را هيچ مورخ و پژوهشگر بشمول محترم سيستانی ارايه نمی توانند.

2 . هنگاميکه سازمانی بنام « ستم ملی » در کشور ما هرگزتشکيل و تاسيس نشده است ، بازهم پرسش هايی در اذهان مردم پيدا ميشود که اين اسم بی مسما ، اين « شبح» و اين ترکيب اضافی چه وقت ، از کجا و توسط کدام شخصيت ها و گروه های ملی ، مذهبی، فرهنگی يا سياسی، از داخل يا خارج وارد مطبوعات و تاريخ نوين کشور ما گرديده است، و چرا ازين سازمان و « شبح » الف هارون کتاب « داود خان د کی جی بی په لومو کی » مورخان و دولتمردانی نظير رشتيا ، ميرمحمدصديق فرهنگ ،  صباح الدين کشککی ، بسف ، دوکتور کارگون و ديگر افغانستان شناسان شوروی و امريکا، هواداران افغان ملت، تنظيم های ساخت پاکستان خلاصه « چپی ها راستی ها»  نژادپرستان و دريکی دو سال اخير محترم ودان مبلغ نجيب الله ، توخی ، پوهنمل جمعه نوپرور مولف کتاب « از موج تا توفان » و اخيرا جناب سيستانی با احساس نفرت، خصومت ، کينه وبا ترس و لرز ياد کرده اند.

برای ارايه پاسخ صحيح ، دقيق ، علمی و مستند به اينهمه پرسشها اينک بمقالت تحقيقی و تحليل های تاريخی قاسم شاه سکندروف داکتر علوم تاريخ زيرعنوان : « شناخت م . طاهر بدخشی در رسانه های شوروی » مراجعه و تحقيق می کنيم. اين مقاله تاريخی و تحقيقی برای نحستين بار در محفل بيستمين سالگرد شهادت زنده ياد م. ط. بدخشی ، توسط داکتر قاسم شاه دانشمند تاجيک قرائت گرديد و سپس در صفحه 126 « يادنامه محمدطاهر بدخشی بيست سال پس از شهادتش » در شهر دوشنبه از سوی « انستيتيوت شرق شناسی و ميراث های خطی » در سال 1379 خورشيدی طبع و نشر شد.

آن دانشمند علوم تاريخ تاجکستان برای نخستين بار پرده از روی اين « بدعت » تاريخ نوين کشور ما برداشته وواقعيتهای تلخ زيرين را با شفافيت کامل کشف و فاش کرده و نوشته است :

در تاريخ نگاری اتحاد شوروی  ... ورسانه های گروهی آن راجع به محمد طاهر بدخشی و « سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان » معلوماتهای پراگنده به نظر می رسد. گذشته ازين همين معلوماتهای نا صحيح و بعضا با تحليل های دور از واقعيت همراه بوده اند. علت اين به نظر ما چند عامل بوده می تواند :

اول : ـ درين دوران اکثر افغانستان شناسان شوروی درباره ء محمد طاهر بدخشی وسازمان سياسی او ... معلومات کمتر داشتند.

عده ای هم که چنين معلوماتی را دردسترس داشتند منبع اطلاعاتی آنان يا ارگانهای استخباراتی شوروی بود ويا پيروان « حزب دموکراتيک خلق افغانستان ».

داکتر قاسم شاه سکندروف بازهم در همين مقالت می نويسد :

«  طبعا حزب دموکراتيک خلق افغانستان درباره ء « سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان » اخبار و شايعات غيرواقعی را پخش می کرد و خود بدخشی هم که منبع تبليغاتی و نشراتی نداشت که اهداف سياسی و موضعگيری خود را بصورت روشن ارايه دهد ....

گزينش سياست عدم دنباله روی توسط طاهر بدخشی دليل ديگری بود که در نظر مسکو بحيث متحد سياسی و ايديالوژيک جلوه نمی کرد.

عامل دوم از ديدگاه همان پژوهشگر تاريخ اين بوده است که : ـ

 « انعطاف ناپذيری «سازا »  دست کم گرفتن شيوه های علنی کار، شرايط انعکاس ستراتيژی سازمان را، در کشور و بيرون از آن  محدود ساخته بود . »

سومين و علمی ترين عامل از نظر اين دانشمند تاريخ، اين واقعيت بوده است که «  علم تاريخ نگاری شوروی ، سياست حزب کمونست و دولت شوروی نخست مجموعهء با هم وابسته بودند. مقامات رسمی طبعا به  « ح د خ ا » و جناحهای « خلق و پرچم » توجه داشتند. دوکتور سکندروف با ذکر اين عوامل به چنين نتيجه قاطع دست يافته است که :

1 . م.ط. بدخشی را « جناح های خلق و پرچم »... و افغانستان شناسان از جمله بسف  و داکترکارگون « همچون مليت گرا » و « تجزيه طلب » سکتريست معرفی کرده بود و نام « ستم ملی » را رقيبان سياسی او بخصوص حفيظ الله امين گذاشته بود »..

دوکتورقاسم شاه بازهم درين مقاله نقل قول می کند که :

« ... دستگير پنجشيری در کتاب «ظهور وزوال ح د خ ا » مينويسد ، که در دهه پايان نظام پادشاهی در افغانستان هرکز سازمانی بنام « ستم ملی » پايه گذاری نشده بود و طاهر بدخشی و بحرالدين باعث چنين سازمانی را رهبری نمی کردند. »

اين پژوهشگر تاريخ بازهم از متن « ظهور و زوال ح د خ ا » نقل قول و اقتباس کرده است که :

« در سال 1347 هجری شمسی بدخشی از فرکسيون  « خلق » جدا گرديد. « محفل انتظار » را تشکيل کرد. بعد از تدارک لازم ....« سازمان انقلابی زخمتکشان افغانستان » ( سازا ) را تاسيس نمود (ص 173 )» . اين عالم تاريخ تائيد ميکند که گفته های پنجشيری را رهبری امروز « سازا » و پيروان مکتب بدخشی تصديق می کنند. آنان معتقدند که هيچ وقت بنام «ستم ملی » سازمان انان فعاليت نکرده است...»

برای توضيح بيشتر حقايق تاريخی و ماهيت احکام واهی ،  دنباله روان تاريخ نگاری شوروی و امين و تمامی برتری جويان اکنون « طريقت سياسی » م ط بدخشی را از ديدگاه محترم محبوب الله کوشانی ، ادامه دهندهء سنن مبارزهء ملی، اجتماعی ، فرهنگی و سازمانی و گرايش بين المللی وی معرفی ميکنم.

کوشانی درسخنرانی شفاف و نوآورانه ايکه بمناسبت بيستمين سالگرد شهادت م ط بدخشی ايراد کردند ، ازجمله در بارهء شخصيت و« طريقت سياسی » رهبر شهيد « سازا» با واقعبينی بيان داشتند که : « م ط بدخشی يکی از پيشگامان برجسته ء نهضت روشنفکری و انقلابی کشور ما بود. او در فعاليتهای سياسی کشورخود با الهام و آگاهی از تاريخ پرفراز و فرود و ارزش های فرهنگی، معنوی سرزمين خود با آشنايی ازکارنامه های مردان بزرگ داعيه های تاريخ ملی چون ابومسلم ها ، پوشنجی ها ، صفاريها، سامانيها و نهضت های آرمانگرای ملی الهام می گرفت.

کوشانی با شناخت همه جانبه ايکه از م ط بدخشی و انديشه ها، ديدگاه های او داشته اند نظرات خود را در باره « طريقت سياسی » م ط بدخشی با اين الفاظ ، خلاصه ، جمعه بندی و بيان کرده اند :

«  پس از تحمل رنج، تفکر و فعاليت خسته گی ناپذير سياسی اين پرسش دربرابرش قرار گرفت که چگونه می توان مردم متدين و زحمتکش را درکشور عقب نگهداشته شده و استعمار زده ء آسيايی، با مناسبات مسلط فئودالی، با تنوع قابل ملاحظه ء ملی و قومی، با سيطرهء سياسی تک مليتی، باخصوصيت قبيلوی اشرافی در موقعيت خاص ستراتيژيک، از فقر، جهل ، استبداد نجات داد وبسوی اعتلا و پيشرفت اجتماعی رهنمون گردانيد. با الهام از تجارب و آموزش انقلابی زمان خود پاسخ به اين پرسش را نه در احکام و الگوی های ( نمونه ها) کليشه ای و فومولها هميشه معتبر، صادر شده از خارج ، بلکه در بين مردم خويش و در عمق واقعيتهای معنوی و فرهنگی کشورش جست و جو کرد و نيز طريقت سياسی خود را ، به مثابه آنچه سازمانش را از ساير نيروهای دموکراتيک تشخيص ميدهد ارايه نمود.

جناب کوشانی چهار اصل » زيرين را بنياد نگرشهای سياسی محمدطاهر بدخشی ميپندارد:

 «  الف : ـ طرح و حل عادلانه و دموکراتيک مساله ی ملی

ب : ـ  سياست عدم دنباله روی و نا وابستگی

ج : ـ نقش آگاهانه ء مردم در دگر گونی های اجتماعی وطرح جبههء متحد ملی و دموکراتيک

د : ـ برخورد استراتيژيک با آئين مبين اسلام بحيث دين مردم افغانستان »

اکنون برای توضيح اصول  نگرشهای  سياسی محمد طاهر بدخشی، فقط به اقتباس آن  بخش از ارزيابی اجمالی و فشردهء محترم کوشانی توجه می کنيم که « بحل عادلانه و دموکراتيک مساله ملی افغانستان » پيوند مستقيم و تنگاتنگ دارد.

 « الف ـ طرح و حل عاذلانه ء دموکراتيک مساله ی ملی در افغانستان » : ـ

کوشانی در بخشی از سخنرانی ايکه در محفل باشکوه بيستمين سالگرد شهادت زنده ياد محمد طاهر بدخشی در شهر دوشنبه ايراد کرده اند . نگرش سياسی م ط بدخشی را در زمينهء طرح عادلانه و دموکراتيک مساله ی ملی در افغانستان با اين الفاظ و عبارات مشخص ساخته اند :

«  م ط بدخشی برای نخستين بار درتاريخ سياسی کشور طرح ابتکاری راجع به حل مساله ی ملی را ارايه کرد وراه های آنرا بر پايه ی تساوی مليت ها و اقوام در کشورکثيرالمليت افغانستان به حيث علاج واقعه قبل از وقوع ، پيشنهاد نمود. او سالها قبل تائيد کرد که در يک کشورکثيرالملت بهيچوجه نبايد عظمت طلبی وسلطه جويی شيوع يابد. هريک از مليت ها حق دارد تا از تاريخ ، فرهنگ و مفاخر ملی خويش پاسداری نمايد و در گسترهء وطن واحد و تجزيه ناپذير مان از حق خودمختاری بهره مند شود او ايجاد نظام دولتی فدرال را راه حل اين مساله پيشنهاد کرد. همان بود که از چپ وراست بران تاختند تکفيرش کردند   و با نامهای « تجزيه طلب »  ناسيوناليست ، سکتريست و تنگ نظر ، ضد پشتون وو وو .....  درين حکم تکفير همه يک صدا و يک آواز بودند..... »

کوشانی در بخشی از سخنرانی خود ، درباره جوهر انديشه های بدخشی ، با اين حقايق دردناک تاريخ نوين اشاره کرد و به آواز رسا و غمناک گفت که « م ط بدخشی باژرفنگری و ژرف انديشی جامعه شناسانه و دور انديشی و آگاهی از تاريخ سرزمين خود، منطقه و جهان، خطر را بجان پذيرا شد و بخاطر عشق به وطن و احساس مسئوليت در برابر مردم خويش ، بموقع اين مساله را مطرح کرد ، و اهميت آنرا توضيح کرد تا سازمانها و احزاب سياسی از کنار آن با چشم بسته عبور نکنند، زيرا : او به اين باور بود که تامين تساوی حقوق سياسی ، فرهنگی و اقتصادی ميان تمام اقوام و مليت های افغانستان ، ضامن اصلی همبستگی ووحدت ملی درکشور بوده می تواند. و اين باور را با رشادت و صداقت مطرح کرد ، زيرا جوهر اين انديشه فاقد هرگونه تعصب و تنگنظری و برتری جويی بود اما گوش شنوايی وجود نداشت  و بزبان اتهام و دشنام پاسخش دادند.

بدخشی بدان باور بود که « ناديده انگاشتن اين درد استخوان سوز عمر فاجعه را طولانی تر خواهد ساخت... »

کوشانی يکبار ديگر با تاکيد روی اين نگرش سياسی و انديشه بدخشی ،  « از همه روشنفکران آگاه و ملی ژرفنگر اعم از تاجيک ، ازبيک ، پشتون ، هزاره ، ترکمن ، بلوچ ، نورستانی و ...  که به استقلال ملی و تساوی حقوق ملی ، دموکراسی ، همزيستی  و بهزيستی ملی ، اعتقاد دارند صميمانه تقاضا کرد که اين مساله را ، بصورت جدی و مسئولانه مورد آزمايش قرار دهند و راه حل و عادلانه ، واقعی و عملی آنرا دريابند. اگر فدراليزم چاره ساز نيست ، حل بهتری را ارايه دهند. او اين گفته ها را که : « دموکراسی پياده شود و اراده های آزاد و مردم زمينهء يابد و بعد اين مساله ، راه حل عادلانه خواهد يافت»  ، « وعده های سرخرمن ناميد » و با صراحت اعلان کرد که نه خود و نه هموطنان خود را  خواسته يا نخواسته فريب دهند. »

کوشانی درپايان ارزيابی نگرش سياسی م ط بدخشی در مورد « طرح و حل عادلانه و دموکراتيک مساله ملی » بارديگر باورخود را تاکيد کرد و با صراحت گفت که :

چگونگی طرح و پاسخدهی بحل مساله ملی يکی از اساسی ترين محور تداوم جنگ و صلح در کشور بوده و همبستگی ملی ووفاق ملی ، درگرو اين پاسخ يابی است و تازمانيکه الترناتيف جامع تر ، علمی تر و عملی تر ارايه  نشده است ما با اين ديدگاههای م ط بدخشی ،درين باب يعنی ايجاد نظام دولتی فدرال » برمرکز محور مرکزيت اداری برای حل مسالهء ملی وتوازن هماهنگ مناطق مختلف تاکيد ميداريم.

شناخت شاهدان عينی از م ط بدخشی

اتفاقا بهنگام تدارک محفل ياد بود از بيستمين سالگرد شهادت محمد طاهر بدخشی با تعداد ديگری از شخصيتهای فرهنگی ، ملی وفعالان سياسی افغان ، در جمهوری ترکمنستان مستقل و غيروابسته ، بحالت مهاجر زندگی ميکرديم. کميسيون تدارک کنفرانس يادبود افتخار اشتراک و فعال و مستقيم را بما بخشيده بود اما بعلت قيود بيروکراتيک ، امکان اشتراک مستقيم را نيافتم و ناگزير پيامی را ، نوشتيم  و مشترکا فرستاديم. در آن پيغام ، گوشه های ديگری از کار ، زندگی و مبارزه و شهادت م ط بدخشی بازتاب يافته است. اين نکات ضروری نيز لازم به تذکز است که :

قبل و بعد از تاسيس کميسيون تدارک کنگره ءاول جميعت دموکراتيک خلق ( 18 سنبله 1342 ) و تشکيل کنگرهء موسس ح د خ ا ( 11 جدی 1343 ) تا انشعاب آن جميعت ( ثور 1346 ) با م ط بدخشی شناخت پيوند منظم و در سطح کميته مرکزی رابطه کاری و همکاری داشته ام.

او مسئول شعبهء تشکيلات بود و من مسئول تبليغات کميته مرکزی ( ح د خ ا ) و بعد از انشعاب با وجود مواضع مختلف سازمانی و تفاوت درک از دورنمای تکامل جامعه ، روابط ما هيچگاهی خصمانه نبود.

فقط سطح مناسبات رفيقانهء ما ، بروابط انسانی ، برادرانه و دوستانه و نامنظم مبدل شده بود.

بعد از قيام هفتم ثور 1357 چونکه شناخت همه جانبه از او داشتم و او را شخصيت بسيار شايسته برای رياست تاليف و ترجمه يافته بودم  و اين رياست سرچشمه ء آموزش وزارت تعليم و تربيت و سرچشمه سواد و آگاهی علمی ملی و اجتماعی بود و تهيه نصاب تعليمی و کتب مورد نياز شاگردان بزبانهای مادری بيشترين فرزندان مردم کشور را بعهده داشت. بهمين دليل از م ط بدخشی خواهش کردم که اين رياست محوری و علمی را بعهده گيرد. او خلاف ميل روانی بسياری از رهبران « سازا »   تقاضای مرا پذيرفت و با من کار و همکاری صادقانه را آغاز کرد. اين نخستين گام عملی را بدون مشوره .. بسوی ائتلاف ، اتحاد ، تشکيل جبهه ملی و دموکراتيک با « سازا » برداشته از کار های فرهنگی آغاز کرده بودم . در نخستين ماههای حاکميت برهبر حزبی و دولتی پيشنهاد کردم که از تجربه و شناخت طاهر بدخشی برای حل عادلانه مساله ی ملی استفاده موثر وبسطح عاليتر صورت گيرد. نورمحمد تره کی رهبرحزبی و دولتی تصادفا بدون استشارهء امين ازين پيشنهادم استقبال کرد و گفت فردادر يک شرايط مساعدبشما اطلاع داده می شود که يکجا با « بدخشی صاحب » به قصر گلخانه بياييد. طبق وعده قبلی نزد نورمحمد تره کی رفتيم . از بدخشی صميمانه استقبال کرد و گفت ، حالا وقت آن فرارسيده است که طرح حل عادلانه و دموکراتيک خود را درعمل تطبيق و پياده کنيد و در قدم اول با امين مشوره می کنم که فرمان شما را بحيث وزير مشاور « امور ملی و مذهبی» مهيا کند.

بعد از ملاقات طولانی با روحيه اعتماد متقابله بوزارت تعليم و تربيه برگشتيم. در آنروزها هيئاتهای با صلاحيتی ، برای ارزيابی و انکشاف ولايات عقب نگهداشته تعيين شده بود ، م ط بدخشی بايد در راس هيئاتی بمناطق مرزی بدخشان ميرفت   مگر ازمن خواهش کرد که يکی از معين های وزارت  ، هيئات بدخشان را رياست کند وخودش ازغور و بادغيس را. اين نظر دور انديشانه ء او نيز پذيرفته شد. هنگاميکه بعد از ارزيابی وضع معارف آن ولايات و انجام صادقانهء وظيفه با پيشنهاد های سازنده بکابل برگشته بود. بدون هيچگونه دليل منطقی ، قانونی و اصولی و حزبی نه من  وزير تعليم و تربيه بودم و نه م ط بدخشی رئيس تاليف و ترجمه آن وزارت.

با اندوه فراوان و کينهء مقدس وعادلانه بايد ياد کرد که چنين شخصيت ملی ، اجتماعی ، سياسی انقلابی و مردم شناس ميهن با انبوهی ازياران و لعلهای بدخشان ، تخار ، پروان و ديگر فرزندان فرهيخته ء وطن بدون هيچگونه جرمی گرفتار و رهسپار زندان پلچرخی شدند وسپس با فرزند جوان خويش از سوی عظمت طلبان و انتقام جويان به شهادت رسيد.

به نظرم اين توضيحات دردناک ، اقتباس و نشر بخشی از پيام جمعی ايکه از سوی پناهندگان ترکمنستان به کنفرانس دوشنبه فرستاده و قرائت شده بود، يک سند زندهء محکوميت تاريخی برای عناصری ميباشد که وابستگی بمواضع نگرش و « طريقت سياسی» م ط بدخشی و «سازا» را قلب ماهيت ومسخ کرده اند و دشمنی با وحدت ملی و تماميت ارضی کشور تصور وظالمانه تبليغ ميکنند. از خلال اين موضعگيری های ملی ـ سياسی کينه توزان و سکون پرستان اين واقعيت تلخ دستياب ميشود که اين مبلغان ( اگر پيرانه، مصلحت جويانه و محافظه کارانه) داوری کنم خود مدافعان اشکار « ستم ملی » ،حفيظ الله امين وافغانستان شناسان شوروی ،همرديفان و دنباله روان برتری جويان ، عظمت طلبان ملی و پاسداران نظامات پوسيده قبيله يی و اشرافيت فيودالی ميباشند و برف خود را ببام ديگران انداخته اند.

متن بخشی از آن پيام جمعی

« خيلی متاسفيم که بعلل پيدايی باد نا پايدار وحشت وواپسگرايی در فضای سياسی کشور و بعلل مهاجرت اجباری و پارهء از موازين بين المللی دست و پاگير ، درين محفل تاريخی ، اشتراک فعال و مستقيم نتوانسته ايم. اما با اين باوريم که : قلمروهای جغرافيائی ، دشواری های سياسی امنيتی، موازين بين المللی و قيود دست و پاگير و بعد مسافت بهيچوجه دليل منطقی و موجه شده نمی تواند که ، پناهندگان و تبعيديان پايان قرن بيستم ، احساس انسانی و احترام خود را، نسبت به شهادت دردناک و زندگانی پرافتخار روانشاد محمدطاهر بدخشی، اين شخصيت برجسته ء ملی ، اجتماعی، فرهنگی و سياسی ملت خود و کشور خويش بيان نتوانيم.

روانشاد محمد طاهر بدخشی مرد فرهيخته، سخندان ، سخن سنج و سخنوروسازنده فعال نهضت روشنفکران وطن بود. او با تحليل مشخص از وضع مشخص ملی و بين المللی در شرايطی که ، آرايشگران اشکار، پنهان ، بانقاب ، بی نقاب نظام قبيله سالاری و تمامی دستگاههای تبليغاتی هيئات حاکمه ، طبل گوشخراش تسليم طلبی سازشکاری ، دنباله روی   و استان بوسی را می نواختند اند، يکجا با ديگر وارثان و ادامه دهندگان سنن مبارزات عادلانهء مشروطه خواهان ،جوان افغان و اشتراک کنندگان جنبش ملی و دموکراتيک شورای ملی دورهء هفتم بتاريخ 18 سنبله 1342 در تشکيل نخستين کميته مرکزی سرپرست و کميسيون تدارک کنگرهء اول جميعت دموکراتيک خلق فعالانه اشتراک کرد. درين کميسيون نمايندگان آگاه همه نسلها و مبارزان کشور اشتراک داشتند.

کهنسال ترين عضو کميته تدارک کنگره اول ج د خ ، شادروان ميرغلام محمد غبار در حدود هفتاد سال و جوان ترين آن روانشاد م ط بدخشی دارای 30 سال عمر بوده اند. همچنين بايد افزود م ط بدخشی عضو فعال کميسيون تدارک کنگرهء موسس ( کنگره اول ) ، سخنگو و گردانندهء کنگره اول ، يکی از بنيادگذاران مبتکر و جوان جميعت دموکراتيک خلق ، يکی از اعضای اصلی کميته مرکزی منتخب کنگرهء اول ،  مسئول تشکيلات جميعت د خ ، عضو تدوين کميسيونهای مرامنامه و اساسنامه ، سازمانده و مسئول رهبری تظاهرات سوم عقرب 1344 خورشيدی و ديگر تظاهرات خيابانی و سرانجام رهبر با استعداد « سازا » بود.

شهيد بدخشی به جوهر معارف اسلامی، به فرهنگ  و تاريخ مبارزات ملی و اجتماعی ، به سنن پسنديده وويژگی های زندگانی ملی و روانی مردم خويش آگاهی گسترده داشت.

او با تحليل مشخص از وضع مشخص جامعه، منطقه و جهان، زمينه تشکل دهقانان بی زمين ، کم زمين ، پيشه وران ، معلمان ، روشنفکران ملکی و نظامی ، متنفذين روشن بين محلی و عالمان صيقل شدهء دينی را مهيا کرد.

م ط بدخشی شيوهء قطبهای مختلف و مخالف ، مبارزات مسالمت آميز و قهرآميز را تجربه کرد. او با استعمار کهنه و نو ، استبداد و استکبار جهانی و با ظلم ملی و اجتماعی آشتی ناپذير بود.  شهيد م ط بدخشی علی الرغم تبليغات غرض آلود و بی بنياد و تفوق طلبان ،تمامی نيروهای انقلابی زحمتکشان  افغانستان را نيروی اساسی محرکهء انقلاب دموکراتيک ـ ملی کشور ارزيابی ميکرد. او بحق به اين باور بود که فرزندان اقليتهای ملی ، مذهبی ، اقوام تحقيرشده، اقشار و طبقات تحت ستمهای گونه گون ملی و اجتماعی مقدم برهمه به دانش و سنگر انقلابی و نجات بخش زحمتکشان روی می آورند. وبرای قربانی آمادگی روحی و روانی ميداشته باشند.

اوبا دور بينی و پيش بينی شگرفی ، طرح جبهه ی متحد ملی و دموکراتيک ، وحدت و تماميت ارضی کشور و مقاومت و نبرد عادلانهء ملی  عليه دخالت و مداخله ميرات خوران استعمار( نظاميگران پاکستان ) را پيش کشيد و در راه ارمانهای  ميهن دوستانه زحمتکشان انقلابی کشور سروجان خود را قربان کرد.

هرچند روانشاد محمدطاهر بدخشی و صدها تن همراهان و همرزمان صديق او، بخاطر رشد مستقل انقلاب ملی ودموکراتيک و تامين تساوی حقوق ملل و مردمان ستمديدهء افغانستان ، منطقه و جهان سرهای پرشور خود را باخته اند ، اما امريکه برای آن مبارزه ميکرده اند ، روز تا روز درخشش بهتر ، غنای بيشتر و درون مايه فعالتر و گسترده تر ملی و جهانی کسب ميکند.

نتايج

در روشنی اين رويداد های تاريخی و توضيحات موجز چنين نتيجه گيری ميتوان کرد که :

1 :ـ  به استثنای انجنير گلبدين حکمتيار که مدافع سرسخت« پان اسلاميزم »  و لغو حدود ثغور و مرزهای جغرافياوی بين کشورهای اسلامی بويژه با پاکستان اسلامی بوده اند  و بخشی از رهبران طالبان، افغان ملتی ها و تعدادی از وارثان شاهان ، اميران و پادو های محلی استبداد استعماری   که در نظر و عمل طرفدار جدی سيطره ء ظالمانه ء قبيله يی ملی و خاندانی خود بوده اند و هنوز هم مذبوحانه تلاش می کنند تا در مقابل طرح نظام دولتی فدرال سنگ اندازی آشکار و پنهان کنند، ساير پشتونهای انقلابی ، زحمتکش ، وطندوست و تحول طلب و اگاه ، تاجکان ، هزارگان، ازبکها ، ترکمنها، پشه يی ها، بلوچها ، نورستانی ها ، ايماقها ، تاتارها، عربها ، شغنانی ها، طاهريها، تايمنی ها، زوريها ، قزاکها، جمشيديها ، فيروزکوهيها، گوجرها، جت ها ، روشانی ها، اشکاشميها، قريقهها ، قزاقها، قبچاقها، واخی ها ، هندو ها ، جوگی ها و ديگر مليت ها و اقوام ساکن افغانستان و نمايندگان آگاه، ملی ، دموکراتيک پراگنده و متشکل آنان، همه و همه پاسداران برحق تاريخ ، فرهنگ و مفاخر ملی خويش در قلمروهای آريانای باستان يا خراسان اسلامی و افغانستان معاصر بوده اند و در حال حاضر نيز با احساس افتخارات و درد های مشترک و هميشگی برادرانه ، در وطن واحد و تجزيه ناپذير خويش، افغانستان مستقل ، باشور ميهن پرستی نيروومند و هويت روشن ملی و قوی خويش در يک جبهه متحد ملی ، دموکراتيک بخاطر ساختمان افغانستان مستقل ، متحد ، دموکراتيک ، شاداب ، آباد و شگوفان کار و مبارزه و مقاومت می کنند.

3 . بنابرين در حال حاضر اين امکان قويا وجود دارد که بمنظور تامين و تحکيم همبستگی برادرانه ملی ووفاق ملی ، اين فقرات به بهترين شکل ممکن درمسوده قانون اساسی جديد بازتاب يابد.

ـ  «  برای کشور افغانستان واحد مستقل و تجزيه ناپذير ، ايجاد نظام دولتی فدرال ضرورت اساسی ميباشد.

بعد ازعودت مهاجرين و سرشماری کشور، تحت نظر سازمان ملل متحد ، به حل عادلانه و دموکراتيک خود مختاری مليت ها و اقوام برادرساکن افغانستان توجه و اقدام قانونی صورت گيرد. »

4 : ـ کشورهای تاجکستان ،ازبکستان وترکمنستان نيز هيچگونه گرايشی و ادعايی به تجزيه افغانستان واحد، به گروه های قومی نداشته اند و ندارند. اين بهانه ها ساخته و پرداختهء اذهان بيمار برتری جويان ميباشد و بس.

5 :ـ امکان تغيير ساختار جامعهء قبيله سالاری و دولتهای متمرکز شاهان و اميران وابسته به استعمار کهنه و ميراث خوران آنان ، بشکل نظام دولتی فدرال بويژه در وضع مشخص کنونی کشور کاملا فراهم است.

6 : ـ در کشورما سازمانی بنام « ستم ملی » هيچگاه نشکيل نشده است. اين نام بجای « سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان » از سوی گروههای برتری جوی و انحصار طلبان قدرت ، ازجمله توسط حفيظ الله امين جعل ، شايع  به افغانستان شناسان اتحاد شوروی معرفی شد. آنان ازين طريق اشتباها « سازا » را بنام « ستم ملی »  و م ط بدخشی را « تجزيه طلب » ، ناسيوناليست ، سکترست و و .. ناميده متهم و تبليغ و معرفی کرده اند.

اينک جناب سيستانی حکم غيرعادلانه خود را ، برپايه يک اتهام بی پايه، يک شايعه ، يک اشتباه تاريخ، يک تهداب کلوخی و يک شعار تبليغاتی دوران جنگ سرد بنا نهاده ، پروفيسور عنايت الله شهرانی و ديگر طراحان ايجاد نظام دولتی فدرال در کشور ما را  بخطا عناصر مشکوک ، تجزيه طلب ودشمنان وحدت ملی و تماميت ارضی خوانده اند.

7 : ـ به نظر من ، بلخ ، هرات ، کندهار باميان ، ، گرديز ، پکتيا ، ننگرهار، کابل ، کاپيسا يا پروان و تخارستان همه نامهای تاريخی و شناخته شده کشور ما اند. اين نامها می تواند بحيث نامهای مرکز و ايالات نظام دولتی فدرال مورد استفاده مجدد قرار گيرد و به تصورات واهی توطئه برای  « تجزيه کشور » نيز پاسخ وحدت طلبانه داده شود.

 

ادکاميسين دستگير پنجشيری

ايالت واشنگتن  ـ امريکا

هفتم ثور 1382 مطابق 27 اپريل 2003 ميلادی

بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت