پيام به آقاي محمد کريم خليلي

 

آقاي خليلي !

مدت هاست که هر شب و روز ناله ي يتيمان، بيوه زنان، و محرومان و تحقير شدگان قوم خود را در هر خانه و کوچه و محافل غم و شادي، نشست هاي قومي و موتر و پيش هر دوکاني مي شنوم.

مدت هاست که نا امني در مناطق غرب کابل و بعضي از نقاط هزارجات که منجر به از دست رفتن جان انسان ها و بربادي تمامي هستي شان مي گردد، را با پوست و استخوان خويش حس مي کنم.

مدت هاست که تبعيضات قومي را  در تمامي ادارات دولتي و به ويژه ادارات مربوط به  حکومت کرزي و حتا مؤسسات خارجي  و در رأس آنها کليه ي شعبات سازمان ملل در کابل و ساير ولايات شاهديم و مي بينيم که تا چه ميزاني به افت کيفيت کاري و فساد مؤسسات و ادارات داخلي و خارجي انجاميده و بخش عظيمي  از تحصيل کردگان قوم ما، به خصوص آناني که به ريشه  کني تبعيض و ستم قومي و فساد اداري معتقدند را قرباني حذف ها نموده است و به همين دليل بايد بيکار پرسه زنند، در حالي که عده اي فاقد شايستگي و صلاحيت به جاي آنان از معاشات بلند برخوردار باشند.

مدت هاست که مردم غرب کابل از امکانات آب، برق، تلفن، مکتب، خدمات شهرداري، امنيت جاني و ملکيت زمين و خانه بي بهره اند و هر گاهي هم به جهت رفع  اين مشکلات به مراجع مربوط سر مي زنند، جز تحقير و وعده هاي دروغين نصيب شان نمي گردد و دست آخر و ناچاراً به کويبدن دروازه ي معاون رييس دولت مي پردازند که پاسخ ها همچنان همانست که از اين پيش بوده است، استاد تشريف ندارند، استاد کار دارند، استاد ملاقات دارند، استاد وقت ندارند و ... اگر هم روزي ملاقات نصيب خوش نصيبان شود استاد معظم و مکرم درد و رنج ديگر نواحي کشور را به رخ شان کشيده و به نوحه خواني در اين مورد که "مشکلات دولت را هم در نظر بگيريد و همه جاي کشور خراب است، دولت اول به کجا برسد.." را آغاز مي نمايد..

آقاي خليلي !

روشنفکران هم که هيچ وقت تحمل و گذشت شما را نداشته اند تا در مقابل اين همه نا برابري و تبعيض نسبت به مردم خود، براي هميشه آنها را نا ديده بگيرند، و ببينند که چگونه يأس و نوميدي در تار و پود مردم ريشه مي دواند، از چندي قبل دست به کار شده و پس از مدتي تلاش مجمع نهاد هاي مدني افغانستان را به منظور رسيدگي به مشکلات مردم و نظارت بر اعمال دولتيان بنا نهادند. اما شما بر خلاف روحيه و اخلاق هميشگي تان به ويژه نسبت به گروه حاکم و دولتيان شان، خيلي زود بر افروخته شده و حوصله ي تان را از دست داديد ( جاي شگفتي است که هميشه در مقابل مردم و روشنفکران مردم خود، فاقد تحمل و بردباري مشهورتان که نسبت به ديگران داريد، هستيد) و دست به دخالت و فراکسيون سازي و نهايتاً جدا کردن بخشي از بدنه ي تشکيلاتي ما با واگذاري فوري يک دفتر با مقداري امکانات، همانند ديگر وزرا عمل نموديد.

اما متقابلاً ما باز هم و بنا به ضرورت سکوت کرديم. سکوتي پر معني که شايد روزي به خود آييد و يا لا اقل مردم دست به کار شوند.

جناب معاون چندم رييس دولت !

باالأخره حوصله ام سر آمد و پس از اين که کاظمي مرا به قتلي با غير مرمي تهديد نموده است، اينک احساس مي کنم که بايد همه ي حرف هايم را بزنم. با آنکه به مردانگي هردوي تان شک دارم که چنين غيرتي از شما سر بزند، اما براي کسي که چندان گذشته ي خوبي از خود به جا نگذاشته است، شکي نيست که چنان کند. گرچه آنگونه که خود کاظمي هم اعتراف نموده است که ترا با مرمي نمي زنيم تا قهرمان شوي بلکه به گونه اي نفست را مي گيريم که آب از آب تکان نخورد. مي دانم که لا اقل جرأت اقدام علني را نداريد. اما من هم مدتهاست که احساس مي کنم بي خاصيت شده ام و آن شهامت سابقه را ندارم، که در غير اين صورت سالها پيش و آن زماني که افتخاري بزرگ رفت، من هم بايد مي رفتم بنابر اين خودم را براي رفتن آماده مي نمايم اما بگذاريد تا پيش از آن آخرين حرفهايم را زده باشم. البته خيلي از حرفها هست که به طور مکتوب گذاشته ام و وصيت نموده ام که پس از مرگم که حتماً توسط شما و آقاي کاظمي به انجام خواهد رسيد ( البته در صورتي که غيرت آن را بيابيد) منتشر نمايند.

جناب خليلي !

شما فراموش کرده ايد که اگر به جا و مقامي رسيده ايد، از همت خودتان نبوده بلکه پشتوانه ي خون شهدا، مقاومت دلير زنان و مردان، همت، اعتبار و حيثيت سترگ مزاري کبير است که اين مقام را تصاحب نموده ايد. پس اگر براي خودتان حيثيت و اعتباري قائل نيستيد، خاضعانه از شما تقاضا مندم که آن پشتوانه ها را به قيمت ارزان نفروشيد. نه مردم ما و نه خون شهداي شان و نيز اعتبار مزاري، هيچکدام به شما اجازه نمي دهد که اين همه سر سپردگي، گردن کجي و تگدي پول وشرف و اعتبار را از کرزي و همدستانش نماييد. شرافت و خواسته هاي مردم ما بسي بالاتر از صدقه و خيراتي است که نصيب تو و کاظمي ات مي گردد.

اندکي به ياد شهداي گرانقدر کابل، يکاولنگ و دايميرداد و باميان و دره صوف و ... باشيد که به دست طالبان کينه توزي که اينک رييس شما آقاي کرزي و ياران در صدد آوردنشان به صحنه با طرح کنفرانس بن  2 مي باشند، جان خود را از دست داده اند.

به ياد مردمي باشيد که در طول حکومت طالبان از خانه هايشان ربوده شدند و در زير شکنجه ها  يا معيوب گشتند و يا به شهادت رسيدند و يا تا به امروز برنگشته اند.

اندکي به فکر مردمي باشيد که ساليان درازي را در محاصره ي سپاه سياه طالبي از بي ناني و بي دوايي جان سپردند.

و اما شما آقاي خليلي !

در ازاي همه ي اين ها، به کسي اقتدا کرده ايد که هيچ شب و روزي را بدون مغازله و مراوده با طالبان سر به بالين نمي نهد و از غم اسارت آنان گاه شبها خوابش نمي برد.

شما به شخصي اقتدا نموده ايد که با احترام و استقبال بي مثال به دشت برچي دعوت گرديد و نه چند روز بعد، که همان روز و در پيشگاه مردم نجيب و سربلند ما تُفي به صورت شان انداخت و آنان را صريحاً   "دزد"   خطاب نمود.

بله، شما به کسي اقتدا نموده ايد که خودش آلت دست اتمر به عنوان طراح و مغز متفکر جناح هژمون طلب قومي است. مگر آقاي حنيف اتمر ( وزير احيا و انکشاف دهات) بيش از 3 ميليارد دالر آمريکاييِ اهدايي بانک جهاني راپيش خود بلوکه نکرده است تا هنگام انتخابات آن را توزيع نموده و براي کرزي رأي جمع آوري نمايد؟

شما به شخصي اقتدا نموده ايد که يگانه فرد کشور در تخطي از موافقت نامه ي بن، مصوبات جرگه ي اضطراري، اعمال نفوذ و دخالت مستقيم همراه با تهديد و تطميع نمايندگان جرگه ي قانون اساسي مي باشد.

آيا اين وحدت ملي است يا آنگونه که مقصد اوست، در صدد "ملت سازي" است؟!! آيا ملت جسم بي جان و روح و اراده اي است که به وسيله ي فردي ساخته شود و يا اين که "ملت شدن اراده ايست که از آگاهي و آزادي مي تراود و در فرايند انديشه و عمل تاريخي تحقق مي يابد" ؟

جناب خليلي !

به راستي اين به چه معني است؟ وحدت ملي؟ آيا تو مي داني که ملت يعني چه، يا خود را به خاطر تجارت و کشتي هايت به خواب زده اي؟ که اگر منافع اقتصادي و سياسي ات تقاضا نمايد،  افغان که جاي خود دارد، دين ديگر هم انتخاب مي نمايي. چنانچه گاه خود را سرباز مي نامي در حالي که حاضرم سوگند ياد نمايم که در تمامي دوران مقاومت حتا يک مرمي به سوي اشغالگران شليک ننموده اي!!

اما براي من ملت مفهوم شعر شيخ الأجل سعدي است که مي گويد :

             بنـي آدم اعضــاي يکـديگـرنـد                 که در آفرينش ز يک جوهرند

             اگر عضوي را به درد آورد روزگـار                  ديگر اعضــا را نمـاند قـرار

حالا آقاي خليلي بيا و خيلي خودماني ببينيم آيا در کشور ما و در مقطع هايي که مردم ما به عنوان عضو بزرگ جامعه زير ضربات شديد نظامي و محاصره ي اقتصادي طالبان به درد آمده بود، اعضاي ديگر جامعه و به خصوص گروه رييس تان و در  رأس آنان خود کرزي، اشرف غني، اتمر، جلالي و احدي چه مي کردند تا امروزه ما هم بپذيريم که بله، ملتي با درد مشترک وجود دارد؟!! در اين رابطه من شما را راهنمايي نموده ( مانند هميشه که سازمان نصرتان دچار مشکل مي شد به ما ها روي مي آورديد) و چون کاتاليزري براي مغزتان عمل مي نمايم. اگر در همان زمان ها کمي به فکر کشور و مسائل آن مي بوديد و به همين منظور تمامي خبرها و حوادث را مورد دقت قرار مي داديد، امروزه به آساني يادتان مي آمد که اين حضرات مقتداي شما ( البته به اضافه ي ظاهر طنين از BBC ، رزاق مأمون از راديو آزادي و حبيب الله رفيع به عنوان مبلغين انديشه هاي برتري جويي قومي) شب و روز در تلاش براي گرفتن کرسي افغانستان در سازمان ملل به گروه خبيث طالبان به سر مي بردند.

 اکنون که دو سال از بي برقي و بي امکاناتي غرب کابل مي گذرد، به راستي چه کسي به ياري مردم ما شتافت که مردم غرب کابل هم شهروندان اين مملکتند و بايد به آن سوي شهر هم برق داده شود، جز اين که از نبودن يگان روز برق خود شکوه ها کردند اما از درد ما هرگز.

آيا مي داني که بايکات (تحريم) غرب کابل برنامه حساب شده است؟ يعني در صورت وجود برق و آب و تلفن در اين قسمت شهر، بسياري از مؤسسات خارجي به اين سو رو خواهند آورد کا اين امر طبيعتاً به تغييراتي خواهد انجاميد.

آيا مي دانيد که هنوز هم براي خارجي ها تبليغ مي کنند که در صورت رفتن به غرب کابل و به ويژه دشت برچي کسي امنيت شما را تضمين نمي کند؟ ممکن است ک شما باور نکنيد و يا بنا به دلايلي که اينک براي همه روشن گشته است، آنها را دروغ وانمود کني، اما براي ما شنيدن اين حرف ها از زبان خارجي ها مفهوم ديگري دارد.

گرچه با اين به خواب زدن هايتان زياد هم مطمئن نيستم که حتا هنگام خواندن اين کاغذ بيدار باشي، چرا که خواب تو از نوع خواب هاي ساده نيست. خواب تو خواب مصنوعي و هيپنوتيزم است. من اينک مطمئن گشته ام که انديشه ات، سخنت، رفت و آمدت و حتا سفرهايت بخصوص به هزاره جات با " رموت" صورت مي گيرد و هيچکدام به اختيار خودت نيست. تو به باميان نمي روي تا چيزي به مردم بدهي بلکه براي جمع آوري رأي مردم مي روي تا  کيسه ي کرزي را که در پشتت بسته است، پر نمايي.

آقاي خليلي!

فکر مي کنم که در گذشته فرصت هاي زيادي را براي بازگشت به سوي مردم از دست داده ايد و اينک براي آن بسيار دير شده است. مردم ما انتظار داشتند که اگر براي کرزي عملگي مي کني، حد اقل به همان قدرت پول هاي توزيعي تان با کاظمي اعتماد و در نتيجه اکتفا مي کرديد و هيچ لزومي نداشت تا خود را رسواي خاص و عام سازيد و به فحاشي نمايندگان جرگه ي قانون اساسي بپردازيد. شما که اينک همه چيزتان را به آن پولها و مکنت و مقامها فروخته ايد، بايد به قدرت اعجاز آنها نيز باور داشته باشيد. مطمئن باشيد در جامعه ي بي فکر و انديشه ي ما هنوز هم کم نيستند کساني که به خاطر پول به بسياري کارها تن دهند.

جناب آقاي خليلي !

چه خوب بود که شما همچون مزاري افتخار شهادت را به جاي خيانت نصيب خود مي نموديد. مثلي سياسي مي گويد " تن فروشي و روسپي گري به مراتب شرافتمندانه تر از آدم فروشي است" . گرچه اين را براي کساني که به کارهاي استخباراتي مشغولند گفته اند، اما براي شما که همه ي مردم به اضافه ي خون شهدا و افتخاراتي که به قيمت خون و ويراني خانه ها و دارايي هاي شان در دوره هاي مقاومت عادلانه (چه در مقابل ارتش سرخ، و چه تجاوز سبوعانه ي طالبان) بدست آمده، همه را يکجايي به فروش رسانده ايد، بسا بيشتر صدق مي کند. مگر زمين هاي دامنه ي اسکاد را آقاي مزاري براي خانواده ي شهدا نخريده بود که اينک آنها را به عنوان مايملک شخصي به فروش مي رسانيد؟ ميليون ها دالري که از وزارت ماليه حين وزير بودن تان برداشته ايد و نيز پول هايي را که شهيد مزاري به شما سپرده بود تا از کشور خارج نماييد (بنا به اطلاعات موثق بيش از 50 ميليون دالر آمريکايي) مگر به حساب شخصي تان نريختيد و اينک بر اثر کار چندين ساله روي آن چيزي بيش از 200  ميليون دالر گشته است؟ کمي رو راست باشيم آقاي خليلي، آيا شما پيش از پيوستن تان به مقاومت و مبارزه ( البته اگر کارهاي شما را بتوان مقاومت و مبارزه و به اصطلاح جهاد ناميد) همانند ديگر رهبران احزاب، چيزي از اموال شخصي داشته ايد، که اينک بانک ها را جايي براي آنها نيست؟

آقاي خليلي !

مطمئن باشيد که گروه برتري جوي و تمامت خواه که بيشتر به پنتاگون افغاني مشهورند، هر چه هم بيشتر خدمت شان کني، کمتر به تو و يار ضد مزاري ات يعني کاظمي اعتماد خواهند کرد، چرا که اگر هر کس ديگري جاي آنها بود به اين عقيده مي رسيد که کاظمي، خليلي و شماری ديگری که به مردم خود پشت کرده اند و بدتر از آن، تمامي افتخارات، اعتبار و هويت مردم و قوم خود را به معامله گذاشته اند، به اربابان کنوني هم روزي پشت خواهند کرد. به عبارت ديگر، کسي که به قوم خود نشود، به ديگران هرگز نخواهد شد. پس شما را چند صباحي براي مهار کردن مردم ما و سرکوب خواسته ها و روحيه ي آزادمنشي شان به استخدام گرفته اند.

خليلي جان !

من و ديگر همفکرانم مي دانيم که اين تقلاهاي شما براي جلوگيري از رفتن به جزاير گوانتانامو است، چرا که جنايتکار جنگي بودنتان محرز مي باشد. ممکن است با اينگونه اعمال، رفتن خود را به تأخير اندازيد اما مطمئن باشيد در صورت پايان مأموريت تان، باز هم آش همان است و کاسه همان. شماها عقل و تجربه ي تان آنقدرها زياد نيست که بتوانيد تا آخر عمر برايشان کار کنيد. وآنگهي، مگر کرزي تان با تمامي ترفندها و تقلب کاري هايش و نيز زير چتر ارتش بيگانه تا چه زماني بر مسند قدرت باقي خواهند ماند؟ آيا به فرداي رفتن بيگانه ها و يا ناکامي طرح هاي ضد ملي و ضد مردمي باند برتري جو که زياد هم دور از انتظار نخواهد بود، فکر کرده ايد؟ خير، اگر شما اهل فکر بوديد که کارتان به دلالي براي فروش هويت و اعتبار مردم نمي کشيد.

شما نيک مي دانيد که راه و روش تان جز گسترش دامنه ي بي هدفي در ميان جوانان و مآلاً سوق دادن آنان به سوي اعتياد و يا گماشته شدن در استخبارات تان نخواهد انجاميد، پس اصرارتان روي راه تان طبق يک برنامه ي حساب شده صورت مي گيرد. چرا که جوان آگاه و مسوول نسبت به سرنوشت مردم هرگز به شما و کاظمي روي نخواهد آورد.

آقاي خليلي !

اينک که مردم ما تصميم گرفته اند تا سرنوشت خود را تعيين کنند، لطفاً آنها را احمق و نادان به شمار نياوريد که بدون وساطت شما راهشان را پيدا نخواهند کرد. شما تنها نيکي اي که نسبت به اين مردم مي توانيد اين است که دست از سرشان برداريد. چرا که من مطمئن هستم مردم با خط درشت و خوانا روي کاغذي نوشته اند     " ما فروشي نيستيم " و آن را به گردن خود آويخته اند تا پيش از هرکس ديگر تو و کاظمي آن را ببينيد، هنوز هم حيا نمي کنيد؟ ما که از خيرتان گذشته ايم، لطفاً شر را متوقف کنيد. مردم مي گويند که ما رييس جمهور کار نداريم، فقط و فقط مي خواهيم خود را تثبيت کنيم و رأي خود را به يک نفر بدهيم تا معلوم گردد که ما چقدر نيرو براي تعيين رؤساي آينده ي کشور داريم. اما اربابان تان به شما چيز ديگري آموخته اند، چند کانديد را مطرح کنيد تا رأي مردم پراکنده شود و هيچ کس نفهمد که آنان چقدر رأي دارند. اين يعني ملتي بي هويت و در معادلات سياسي آينده ي کشور غير قابل حساب و بي ارزش، که ديگر مردم نمي خواهند آنگونه باشند. آخر اين مردم براي رسيدن به اين مرحله و مقام بها و قيمت بسيار زيادي پرداخته اند.

جناب خليلي صاحب !

بيا کمي در باره ي آخرين سفرتان به باميان صحبت کنيم. شما که عدم استقبال مردم را با عملکردتان پيش بيني نموده بوديد، از افرادتان خواستيد تا نظاميان، کارمندان ادارات دولتي و حتا مؤسسات خارجي را براي شرکت در سخنراني تان احضار (ببخشيد دعوت) نمايند. مسلماً سخنراني هايتان همگي در واقع برضد آقاي محقق و به طرفداري از کرزي ترتيب يافته بودند. در سخنراني باميان گفتيد که " آنچه خواست ما مي باشد اين است که در انتخابات رياست جمهوري همه با هم به سوي يک حرکت ملي و کشوري برويد زيرا تنها در اين صورت است که ما مي توانيم آينده ي افغانستان را از تفرقه و مصيبت هايي که در گذشته دامنگير مردم بوده است نجات بدهيم و عزت مندي کنوني را عزت مند تر کنيم، ما هرگز بنا نداريم بار ديگر حساسيتهاي قومي، زباني و مذهبي بار ديگر دامنگير مردم گردد، درمان رنج هاي مردم تنها در وحدت و مشارکت همگاني است"

نخست اين که شما با اين سخنان به همه ي شهداي مردم توهين نموده ايد، چرا که مقاومت مردم  را که منجر به شهادت بخش بزرگي از آنان گرديد را  متهم به تعصب و تفرقه ي قومي نموده ايد. به عبارت ديگر، تمامي شهداي تاريخ ميهن عليه تجاوزات بيگانه به دليل اين که مردم را به دو دسته، يکي طرفدار مهاجمين و ديگري مخالفين و مبارزين در مقابل آنان تقسيم مي نمايد و لذا عامل تفرقه وتعصب است، پس محکوم و مطرود شماست. آنها بد کرده اند در مقابل ديگراني که از اقصي نقاط کشور به هزاره جات حمله نموده اند، دست به مقاومت زده اند!! خوب شد که کشته شدند و خانه هاي شان سوخت و زن هاي شان به اسارت رفت!! آنان عامل تفرقه بودند و اين جزايشان بود!! بله آقاي خليلي اين منطق شماست و شما در همان زمان به خاطر اين که تفرقه بين افغانها!! ايجاد نگردد با شنيدن شکست خطوط مقدم با هليکوپتر تان از باميان گريختيد (ببخشيد، قهرمانانه هوا کرديد). تا وحدت ملي حفظ گردد و حرکت ها ملي شوند. اينک همه مي دانند که وحدت ملي شما که آن را به تازگي از زبان ارباب شايد بيستم تان آموخته ايد اين است که طالبان از اين مردم چيزي نمي خواست جز تبعيت و هرگونه مانع بر سر اين راه تعصبات قومي، زباني و مذهبي به شمار آمده و شما که تازه به سر عقل آمده و آن را فهميده ايد، ديگر نخواهيد گذاشت کسي خود را هزاره بداند چه برسد به اين که خود را رييس جمهور بنمايد!! به راستي که آقاي محقق پُر رو و چشم دريده هستند.

در سخنراني ديگرتان در منطقه ي شهيدان بغض گلوي تان را گرفته بود و اين امر با ديگر انديشه و عمل تان تناسب نداشت. صاحب نظران همه در حيرت افتاده بودند تا اين که رهگذري معما را حل کرد. نمي دانيم اين آدم کي بود، شايد هم بهلول دانا. او گفت که جاي تعجب ندارد، کسي که مقاومت مردم را در مقابل ملت سازي طالبان ديروزي( آن بنده خداها هم مي خواستند همين کار آقای کرزي  را نمايند اما چون سواد نداشتند نمي دانستند نامش را چه بگذارند که امروز ه معلوم شد اين يک حرکت بسيار مدرن بوده و موسوم به ملت سازي است) تفرقه ي ملي و تعصب قومي، زباني و مذهبي مي داند هم بغض گلويش را مي گيرد. مگر از شادي بغض در گلوي تان متراکم نمي گردد؟ بله آقاي خليلي شديداً خوشحال است که دشمنان وحدت ملي باالأخره به قتل رسيدند، دليلش هم اين است که خودش اينک در کنار طالبان مدرن و نکتايي پوش قرار داشته و حتا از مقام رفيع مبلغ و مروج اين انديشه ي ارتجاعي( ببخشيد، مدرن) برخوردار مي باشد. آخر طالبان اگر اعلام کرده بودند که هزاره ه سه سرنوشت فرا راهشان وجود دارد نشانه ي دموکرات بودنشان هست که اجازه ي انتخاب راه را به خودشان وا مي گذاشت که يا مانند کفار خراج بدهند، يا از کشور اسلامي خارج گردند و يا کشته شوند. پس اگر بعضي ها کشته شدند، انتخاب خودشان بوده است و آقاي خليلي مقصر نيست. اين امر چه ارتباطي دارد که بعضي ها مي گويند مردم هزاره خواهان حق شهروندي بودند و مي خواستند که نجس و مجرم تلقي نشوند و برابر با ديگران زندگي نمايند. چه فضولي هايي، مگر شما بيشتر مي فهميد و يا خليلي؟ مگر دموکراسي هم اشتباه مي کند؟ خوب، حق انتخاب داده شده بود و اگر واقعاً متعصب قومي و زباني و مذهبي نبودند که مي رفتند به کشور ديگري و آنجا خيلي پاک زندگي مي کردند مانند جاپاني ها و کوريايي ها و چينايي ها ونمي دانم چه و چه. آقايان اين درست نيست که دموکراسي اشتباه کند. اين چه حرف هاييست که شاعري مي نويسد، اگر دموکراسي اشتباه نمايد بايد گورستانها را بزرگتر کنيم. سالها پيش وقتي آقاي سياف بر مردم غرب کابل راکت مي فرستاد، مي گفت که به خدا قسم هر راکتي را که مي فرستيم دعا مي کنيم که بر سر بي گناه نخورد. بمب افگنهاي مدرن دموکراسي نوع افغاني هم چنين است، با اين تفاوت که به جاي دعا، کمپيوترهاي مجهز روي آن نصب شده که هرگز بر سر بي گناهان نمي خورد. پس مطمئن باشيد که تکنولوژي مدرن اشتباه نمي کند. آيا تا کنون شنيده ايد که در جايي از کشور بمبي بر سر طفل بي گناهي فرود آمده باشد؟ اگر هم شنيديد، بدانيد که توطئه ايست از سوي دشمنان وحدت ملي و متعصبين قومي، زباني و مذهبي، حتا اگر هم پشتون باشد!!

 آقای خليلي !

واي به حالتان که چه مي کشيد از دست اين امت نا خلف. از دست آنان قلبتان آسيب ديد. از همه بدتر قيافه ي هزارگي لعنتي است که هر روز در آينه آن را مي بينيد. شما که مشکل پول نداريد، پس چرا در عمليات جراحي پلاستيک چهره ي تان درنگ مي کنيد؟ وجود اين قيافه ي هزارگي براي صحت و مزاجتان خوب نيست. آخر اين مردم اصلاح پذير نيستند و با کمال بي شرمي مي گويند که تا حقوق مان را نگيريم و خود را در اين کشور به عنوان يک شهروند و بلحاظ سياسي، اجتماعي و مدني تثبيت نکنيم، دست از مبارزه برنمي داريم اگرچه بارها و بارها قتل عام شويم و يا به زندان افتيم. حالا حرف تازه اي هم آموخته اند و مي گويند که هرگز دست به خشونت نخواهيم زد و از راه هاي قانوني براي حقوق خود مبارزه مي کنيم.

آقاي خليلي به اين طايفه نمي خندي که فکر مي کنند قانون اساسي به آنها هم ربطي دارد. من مي دانم که شما علاوه بر اين ها امروزه از رنج ديگري  در عذابيد و آن وقاحت بيش از حد اين مردم در داشتن کانديد رياست جمهوري است.

عجبا، انگار که خانه ي پدري شان است و آدم را به ياد آن ضرب ا لمثل مي اندازد که مي گويد " به ده راهش نمي دادند، ادعا داشت که کدخدا شود" . من حاضرم در هر دادگاهي شهادت دهم که اگر شما از دست ناراحتي قلبي بميريد، مسوولش آقاي محقق است. خاطر جمع باشيد، من در اقرارم صادقم و روي آن مي ايستم.

جناب خليلي !

در اينجا در اوج نا اميدي از شما تقاضا مي نمايم و حتا پيش تان تضرع مي کنم که راهتان را تغيير دهيد که اين راه جز فلاکت، ذلت، خواري و بربادي تمامي زحمات و فداکاري هاي مردم نبوده و با اين راه و کارتان مردم را بلحاظ سياسي ـ اجتماعي ابتر و بي آينده مي نمايي، گرچه شک ندارم که اين روش تنها به نفع تو، کاظمي و فاميل هايتان خواهد بود فلهذا سخت است از آن منصرف گرديد. ما طي اين دو سال اخير به وضوح ديده ايم که جوانان ما چگونه با پولهايتان راه فساد و بي اصولي را پيش گرفته اند. گرچه مي رفت تا اولين قربانيان توطئه هاي مزدور پروري و بدنام سازي من باشم و پس از من نيز چند نفر ديگر، اما به لطف خداوند لايزال و سابقه ي روشن و بي غشم به نجاتم آمدند و از آن دام رهايم ساختند که در آينده ها به افشاي آن خواهم پرداخت.

اينک که من خودم را براي مرگ آماده مي سازم (چون حال ديگر مطمئن گشته ام که راهي جز اين که با خون خود شما را به عنوان لانه هاي خباثت و دروغ و تحريف و شرف فروشي افشا نمايم، براي مردم ما باقي نمانده و مردم ما لاجرم از قرباني دادن است)، تصميم گرفتم تا سندها و شواهد خيانت شما را يکي پس از ديگري افشا نمايم و از مردم خود با خضوع تمام استدعا دارم تا پولهاي دزدي شده و غصبي مردم را از پيش اين دو تنديس خيانت و معامله باز پس گيرند و آن را براي منافع عامه به کار اندازند.

همچنين اين تقاضاي شرافتمندانه را از يکايک جوانان دارم که هرچه زودتر خود را از اين کاروان و قطاري که با سرعت سرسام آوري به سوي پرتگاه نابودي در حرکت است جدا شوند و بدانند که راه رفتن به همت آگاهي و بازو و نيز تکيه بر مردم خود، بسا با عزت تر و آبرومندانه تر از دريوزگي به درگاه درماندگاني که براي نجات خود سرنوشت و شرف شما را به حراج گذاشته اند، مي باشد.

در پايان در صورتي که اين حضرات مطمئن هستند که راه صحيحي را مي پيمايند، بيايند تا مسائل درون قومي را با مناظره اي در پيشگاه مردم حل نماييم. چه مناسبتي بهتر از ايام عزا و سوگواري حضرت سيد الشهدا، آن مقتداي آزادگان و فرهيختگان و يا سالروز شهادت مزاري بزرگ براي اين کار است. البته اگر تا آن زمان مرا فرصت حيات دهند.

 

پابوس مردم و مؤمن به آزادي، آگاهي و برابري انسان ها

کاظم وحيدي مدير مسوول شهروند

کابل ـ  اول حوت 1382


بالا

بعدی * بازگشت * قبلی