عبدالقیوم میرزاده

 

زنان

 و مشکلات فرا روی شان در جامعهٔ افغانی 

سوء استفاده نمادین و سمبولیک از نماینده گان زنان در سطوح مختلف اقتصاد، اداره ورهبری

قسمت چهل وششم و پایانی

نتیجه  گیری

مسئله دیگری راکه در متن این نوشتار نیز اشاره هایی به آن داشته ام ودر نتیجه گیری لازم میدانم یکبار دیگر آنرا یاد دهانی کنم زیرا این موضوع از اهمیت فراوان برخوردار میباشد. همانا توجه اخص به زنان جوان و دختران جوان این نیروی بالنده، متفکر، پیشرو وآینده ساز جامعهٔ ما که بر اساس آمار های اداراهٔ احصائیه حدود بیش از  ۶۳ درصد کل زنان کشور را احتوا میکنند میباشد. حدود ۲۴فیصد این قشر ازدختران جوان با سواد بوده وحدود کمتر از ۲۰ درصد کارکنان سکتور های آموزشی، فرهنگی، اقتصادی ونظامی را زنان و دختران تشکیلدادهاند. در سال ۲۰۱۸ در سطح کشور از مجموع ۹۵۸۸۵۸۸ شاگرد مکتب ۳۶۸۵۶۶۳ آنرا دختران تشکیل میدادند، از میان ۴۲۵۶۷۵ محصل تحصیلات عالی ۱۱۴۸۹۹ تن آنانرا دختران تشکیل داده اند، از میان ۲۱۱۴۵۴ معلمین سکتور تعلیم و تربیه ۷۲۴۸۰ تن آنها را زنان تشکیل میدادند، و از میان ۱۹۲۱۴ استادان پوهنتون ها ۲۷۲۱ تن آنان را استادان زنان میباشند، از میان ۲۵۰تن اعضای ولسی جرگه ۶۹ تن آنان را زنان تشکیل میدهند، از ۶۸ سناتور ۱۹ تن آن زن بوده از ۸۴ مشاور حقوقی ۱۱ تن آن زن و از ۱۸۳۴ قاضی ۲۳۴ تن ان زنان میباشند، همچنان از ۲۶۲۸ څارنوال ۳۹۳ تن آنان را زنان احتوا میکند، از ۹۶وکیل مدافع ۳۱ تن آن زنان میباشندهمچنا ۵ معاون والی و ۲ ولسوال از میان زنان گماشته شده اند که با یک نگاه اجمال با مشارکت این قشربخصوص در ساحات قانونگزاری و نظارت بر تطبیق قانون در می یابیم که تلاش وپیکار بی امان این قشر آینده ساز مایه ای امیدواری بزرگی برای امروز وفردای جامعهٔ ما میباشد.

تأثیرات منفی فرهنگ منحط مرد سالاری و شرایط مختنق افتراق، انقطاب و بحران اعتماد چهار دهه اخیر در شخصیت و کردار این زنان جوان هم کماکان دیده میشود اما بیشترین امیدواری ازاین قشر متصور است زیرا آنها از یکطرف با سواد و متخصص اند وعملاً تجربه کرده اند که اگر در وابستگی اقتصادی مردان قرار نداشته باشند خود میتوانند برای سرنوشت شان تصمیم بگیرند و از تمام امکان و توان خود برای رفاه همگانی و پیشرفت کشور به آرمانهای خویش نایل آیند. آنها آگاهانه دریافته اند که متولیان دینی و قشر متعصب بنیاد گر مذهبی آیات قران کریم و احادیث را به اشکال غلط و تحریف شده بر ضد زن موعظه میکنند، همچنان آنها متیقن شدند که در نتیجه منفعل بودن زنان و باز تولید نادرست اش فرهنگ مرد سالار عمرش طولانی تر میگردد. بنابر موجودیت فرهنگ مرد سالار، موجودیت نیرو هایی متعصب بنیاد گر مذهبی و سایر مشکلات و چالشهای اجتماعی و سیاسی با این قشر با ظرفیت جامعه یعنی دختران وبانوان جوان برخورد غیرمسئولانه صورت میگیرد و در بسیاری از ادارات و مؤسسات دولتی و شخصی نه تنها از رشد وبالنده گی آنها ممانعت بعمل می آورند بلکه با آزار و اذیت فزیکی و روانی این قشر مستعد و بالنده آنها را به انزوا کشیده و از مشارکت اجتماعی باز میدارند. همچنان پخش اخبارکاذب دریافت کار و ارتقای موقف کاری دربدل سوء استفادهٔ جنسی ویا تأمین روابط جنسی با بانوان و دختران جوان شاغل ضربه مهلکی است بر کانون اعتماد خانواده ها  و روابط خانواده گی که قشر بنیاد گر جامعهٔ ما وقتاً فوقتاً فضای آزادی زن را مکدر ساخته و امید ها را به یأس تبدیل میکنند. این تبلیغات دقیقاً از جانب اسلامگرایان سیاسی و دارو دستهٔ اداری شان به منظور جلوگیری از مشارکت زنان سازمان داده میشود. این حربه از زمان تحولات آزادی زن در زمان اعلیحضرت امان الله خان تاکنون مورد استفاده قرار گرفته و هر بار زیان های مرگباری نه تنها بر زنان جامعهٔ ما وارد کرده بلکه بر تمام شئونات جامعهٔ ما اثرات منفی بجا گذاشته است.

آنچه حلقه مفقود و گمگشته در میان این بانوان جوان محسوس است در گام نخست همانا سرگشته گی ونبود یک تفکر افغانستان شمول هویت مشترک ملی و درک مشترک از منافع ملی میباشد که این قشر در طول این دو دهه اخیر نتوانسته اند تا از یک تشکل سراسری ملی بدون وابستگی به اندیشه های وارداتی شرق وغرب، افراطی بنیاد گرایی مذهبی، قومی، سمتی، محلی و زبانی برخوردار گردند، و در گام بعدی عدم خود باوری، اعتماد به نفس  و استقامت شان میباشد که در برابر مشکلات فرا روی اجتماعی تاب نیآورده و باهر نیرنگ و فتنه فتنه گران مجاب میشوند. از طرف دیگراکنون این بانوان جوان که ظرفیت بسیار قابل توجه برای آگاهی رسانی، بیداری و تشکل سازمانی و تشکیلاتی زنان را دارند و از امکانات دنیای مدرن برای تماس و ارتباط جهانی هم برخوردار هستند، چون خود در تحت تأثیر گرایشات که در سطور بالا ذکر کردم قرار دارند به نیروی متحد و متشکل تبدیل نگشته و یا بهتر است بگوییم گردانندگان این گرایشات نمیگذارند تا زنان به نیروی متشکل و متحد تبدیل گردند. در شرایط حاضر کشور ما این قشردر برابر نا برابری ها، حق تلفی ها، نارسایی ها،کاستی ها و سایر ضعف های اجتماعی نه خود میتواند شجاعانه از خود دفاع کند ونه نیرویی سالمی را در ساختار سیاسی کشور سراغ دارند که به آن متکی باشند. همچنان پروژه ها و ساختار های غیر دولتی ( NGO ) موجود کشور هم دیگر جذابیت گذشته را ندارند. زیرااکثر آنها تنها به حیث ماشین اجرایئوی برای جلب کمک های خارجی  در نظر گرفته شده بودند و کمتر کار تهدابی برای زنان کشور ما انجام داده اند. که با قطع کمک های خارجی این مؤسسات نیز منحل گشتند. از طرف دیگر در این همه سالها با داشتن تخصیصات و پروژه های میلیون دالری با وصف هیاهوی فراوان این موسسات نتوانستند تعریف مشخصی از زنان و وضعیت زنان کشور ما ارائه کنند تا با درنظرداشت آن در سطح ملی  تدابیر عملی اتخاذ میگردید و مؤسسات بین المللی و ادارات مربوط ملل متحد نیز اقدامات مؤثر و شعبات دایمی غرض تعمیل این تدابیر چون با سواد سازی زنان، تسهیلات برای ادامهٔ تحصیلات عالی و تخصصی، مشارکت وسیع آنها در امور اجتماعی و جلوگیری بنیادی از خشونت علیه زنان و در یک کلمه آزادی زنانو رفع تبعیض جنسیتی در کنار تا کنار کشور راه اندازی میشد.

عده از جامعه شناسان و صاحب نظران کشور ما به این نظر اند که ساختار سیاسی موجود کشور برای زنان و بصورت اخص برای پیشگامان نهضت زن  قابل اعتماد نبوده واین قشر بنابر روابط و باور ارکان حکومت به سنت، افراطیت و وابستگی مضاعف جو سیاسی کشور بوسیله احزاب وتنظیم های جهادی و سیاسی وابسته به ایدیالوژی های غیر افغانی و تا حدودی مغایر منافع ملی نتوانسته اند ویا در ساختار زور گویی سیاسی اجازه نیافته اند تشکل ملی وقشری خود را بنام سازمان سراسری زنان افغانستان در تحت شعاع اندیشه های تابناک منافع ملی که به یقین خواست هرانسان این جامعه  میباشدایجاد کنند. دولت برای پیشبرد امور زنان وزارتی را در چوکات حکومت در نظر گرفته است که این وزارت پلان کار مبسوطی را بنام « استراتیژی ملی و برنامه عمل برای مبارزه در برابر خشونت علیه زنان » را برای سالهای ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰ مطرح و بعد از تصویب شورای ملی به منصه اجرا قرار داده است. یقیناً این وزارت با تشکیلات عریض و طویل اش کار هایی را در عرصه های استخدام زنان در ادارات  و مؤسسات مختلف، دفاع از حقوق زنان بر طبق قوانین کشور، ایجاد سکتور های جندر در چوکات ادارات دولتی، ارائه خدمات مشاوره برای زنان برای رفع مشکلات حقوقی و جزایی، اقدامات برای باسواد سازی زنان در پایتخت و عده از ولایات کشور و یک سلسله فعالیت های دیگر در راستای بیداری زنان انجام داده است. اما این وزارت تا کنون نتوانسته است و یا در استراتیژی اش در نظر گرفته نشده است تا تدابیری را برای اتحاد زنان در یک تشکیلات غیر وابسته برای تحقق خواسته ها، نیازمندی ها، رفع مشکلات، رهایی از سلطهٔ مرد سالار و خشونت ها، مقاومت در برابر مظالم که بر وی در کلیه سطوح جامعه جریان دارد و برابری جنسیتی عملی سازد.  

با آنکه در شرایط کنونی اکثریت دختران و زنان جوان کشورما از نعمت سواد برخوردار نیستند، اما داشتن همین حد اقل با سوادی در میان زنان کشور ما جمع این قشر تحصیل یافته که در بالا از آنها یاد آوری کردم هم روزنه امیدی برای ایجاد یک جنبش بسیار بزرگ وتآثیر گزار اجتماعی برای آزادی  و برابری زنان کشور ما میباشد. این جنبش سراسری یا اتحادیه سراسری زنان افغانستان که بصورت واقعی از همهٔ زنان کشور نماینده گی کند میتواند بهترین و مؤثرترین وسیله فشار باشد بالای ارگانهای حکومت و وزارت زنان تا قوانین موجود اصلاح و تکمیل گردد و در عرصه های که خلای قانونی وجود دارد و به اصولنامه ها و قوانین نیازمند میباشد قوانین جدید طرح، تصویب و به منصه اجرا گذاشته شود. زنان با مشارکت وسیع شان در همهٔ امور جامعه میتوانند نقش قابل توجه بر ارگانهای نظم عامه، عدلی، قضایی و ارگانهای حراست قانون داشته باشند و وضعیت موجود زن ستیز را در این ارگانها و جامعه به نفع زنان جامعهٔ ما تغییر دهند.

از تحلیل تجارب جهانی به این باور رسیده ام تا زنان جامعهٔ ما خود بیدار نگردند، آگاهی حاصل نکنند، هویت حقیقی و توانایی خویش را درک نکنند، به حقوق و وجایب خود و سایر اعضای جامعه ملتفت نگردند رهایی و آزادی زن از امکان بدور میباشد. این کار تنها بوسیله زنان آگاه در حمایت یک سازمان سراسری حقیقی بدُور از همه گرایش های قومی، زبانی، مذهبی، سمتی، سیاسی و خرافه پرستی عملی و امکان پذیر میبتاشد.

تأکید میکنم بدون اتحاد و تشکل زنان آگاه کشور ما بدور یک سازمان نیرومند سراسری زنان رهایی زن از سیطره نظام مرد سالار امریست نا ممکن و غیر عملی. پایان

منابع و مأخذ ها:

-         کتاب " مشارکت سیاسی، بحران، فرایند سیاسی  در بحران ها و توالی ها در توسعه "  نوشته واینر، مایرون لوسین پای و دیگران، ترجمه غلامرضا خواجه سروی، چاپ انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی.

-         کتاب " سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی " نوشته  ساموئل هانتینگتون  ترجمه محسن ثلاثی چاپ نشر علم.

-         کتاب " جامعه و سیاست " نوشته  مایکل راش ترجمه منوچهر صبوری کاشانی چاپ انتشارات سمت.

-         کتاب " اراده قدرت"  نوشته  فردریش نیچه  ترجمه مجید شریف چاپ انتشارات جامی

-         کتاب " جامعه شناسي "  نوشته  آنتوني گيدنز ترجمه منوچهر صبوري چاپ انتشارات ني.

-         کتاب " درآمدی بر نظام های سیاسی مقایسه ای" نوشته احمد بخشایشی اردستانی چاپ انتشارات آوای نور.

-         کتاب "انسان شناسي سياسي " نوشته كلود ريوير ، ترجمه ناصر فكوهيچاپ انتشارات ني.

-         کتاب " فهم نظریه های سیاسی "  نوشته توماس ای. سپرینگینزترجمه فرهنگ رجایی

-         کتاب "مشارکت سیاسی " نوشته پل  آبرامسون ترجمه نسرین طباطبایی

-         کتاب "دائرة المعارف دموکراسی"  نوشته لیپست سیمور مارتین ترجمه کامران فانی و نور اللله مرادی چاپ تهران

-         کتاب "انسان خردمند " نوشته یووال نوح هراری ترجمه نیک گرگین چاپ فرهنگ نشر نو

-         کتاب "زنان افغان تحت حکومت طالبان، افغانستان، طالبان و سیاست های جهانی" نوشته نانسی هاتچ دوپری ترجمه محقق چاپ  انتشارات ترانه.

-         کتاب " جامعه شناسی سیاسی" نوشته بشیریه حسین جامعه شناس شهیر ایرانی.

-         گزارش معصومه طالب در مرکز بین المللی مطالعات صلح ( IPSC ) در باره "نقش زنان در جامعه افغانی".

-         کتاب " سراج التواریخ نوشته فیض محمد کاتب هزاره.

-         کتاب " افغانستان در مسیر تاریخ"  در دو جلد نوشته میر غلام محمد غبار.

-         کتاب " افغانان – جای – فرهنگ – نژاد گزارش سلطنت کابل" نوشته مونت استوارت الفنستون ترجمه محمد آصف فکرت منتشره انتشارات شاه محمد.

-         قانون اساسی افغانستان جدید مصوب 1382.

-         پلان کاری ملی برای زنان افغانستان (NAPWA) 1397- 1387 وسیله کاری دولت برای تطبیق پالسی¬ها و تعهداتش مبنی بر تغییر در وضعیت زنان، کابل، انتشارات وزارت زنان.

-         کتاب "کالبد شکافی خشونت علیه زنان " نوشته  شهیندوخت مولاوردی چاپ انتشارات دانش نگار

-         کتاب " زنان و تبعيض جنسي و افسانه فرصتهاي برابرنوشته كيت فيگز ترجمه اسفنديار زندپور و بهدخت مال اميريچاپ انتشارات گل آذين

-         کتاب فمنیسم نوشته جین فریدمن ترجمه فیروزه مهاجرچاپ انتشارات آشیان.

-         مقاله مشترک پژوهشی مجتبی مقصودی و ساحره غله دار اعضای هیت علمی فاکولتهٔ علوم سیاسی پوهنتون تهران "در باره نقش زنان در اجتماع" .

-         مقاله " استراتیژی های مقابله با خشونت علیه زنان" نوشته فریبا دژبان منتشره مجله حقوق زنان شماره ۱۵.

-         مقاله "سازماندهی وبسیج زنان برای برقراری عدالت جنسیتی"  نوشته اگرراوال منتشره مجله پژوهش زنان شماره دوم سال ۱۳۸۶.

-         مقاله "  برابری حقوق زن ومرد در عرصه های اجتماعی" نوشته اگرراوال منتشره مجله پژوهش زنان شماره دوم سال ۱۳۸۶.

-         کتاب "مجموعه مقالات مشارکت سیاسی زنان در کشور های اسلامی" نظریات شیرین احمد نیا در باره" بررسی ویژه گی های اقتصادی – اجتماعی زنان با فعالیت سیاسی ایشان" مقاله " نقش عوامل روان شناختی در مشارکت سیاسی زنان"  و یکعده مقالات دیگر در همین مجموعه در باره مشارکت زنان در اجتماع نوشته ام البنیین چابکی تهیه و تدوین ازنجفقلی حبیبی و محمد حسین پناهی .

-         مقاله " جامعه پذیری - زنان ومردان چگونه ساخته میشوند" نوشته بروک بریگیته در کتاب مجموعه مقالات در باره فیمینیسم ودیدگاه ها شهلا اعزازی.

-         مقاله " مدیریت توانمندسازی زنان از طریق حکومت های محلی" نوشته اگرراوال  منتشره انتشارات پوهنتون لکنهو هند.

-         مقاله " بازسازی وتوانمند سازی زنان برای ایفای نقش شان در ادارهٔ سیاسی کشور نیکاراگوا" نوشته برادشاو سارا منتشره پوهنتون میدلسیکس لندن.

-         کتاب  " موج سوم مردم سالاری در پایان سده بیستم " نوشته سامویل هاتینگتون ترجمه احمد شهسا چاپ تهران.

-         کتاب" جامعه شناسی نظم تشریح وتحلیل نظری نظم اجتماعی" نوشته مسعود چلبی چاپ انتشارات نی تهران.

-         کتاب " مشارکت اجتماعی" نوشته دکتور منوچهر محسنی ودکتور عذرا جار الهی چاپ انتشارات آرون.

-         کتاب" زنان افغان زیر فشار عنعنه و تجدد" نوشته داکتر سید عبدلله کاظم انتشارات  مطبعه میوند کابل.

-         کتاب" جامعه و تاریخ " نوشته مرتضی مطهری انتشارات صدر.

-         کتاب "جامعۀ مدنی" نوشته  عباس پویا انتشارات پژوهشکدهٔ مطالعات راهبردی

-         کتاب "جامعۀ مدنی و دولت" نوشته  نیرا چاندوک ترجمۀ فریدون فاطمی انتشارات نشر مرکز

-         کتاب "جنس دوم" نوشته  سیمون دبووارترجمه  قاسم صنعوی جلد اول.

-         کتاب" از جنبش تا نظریه اجتماعی - تاریخ دو قرن فمینیسم " نوشته حمیرا مشیرزاده نشر انتشارات پژوهش شیرازه.

-         کتاب "نظریه جامعه شناسی مدرن" نوشته  جورج ریترز و داگلاس جی گودمن مترجمان میرزایی،لطفی زاده انتشارات جامعه شناسان.

-         کتاب از "مدرنیسم تا پست مدرنیسم " مجموعهٔ مقالات نوشته لارنس کهون به  ترجمه و ویر استاری عبدالکریم رشیدیان نشر انتشارات نی.

-         کتاب "سیاسیت پست مدرن" نوشته  جان آروبوریمر گیبینزترجمه منصور انصاریچاپ انتشارات گام نو.

-         کتاب" مسئله زن،اسلام و فمینیسم " نوشته محمد منصورنژاد  چاپ انتشارات برگ زیتون

-         کتاب" فرهنگ نظریه های فمینیستی " نوشته مگی هام  و سارا گمبل ترجمه فیروزه مهاجر، نوشین احمدی خراسانی و فرخ قره داغی چاپ انتشارات توسعه.

-         کتاب " چهارچوب نظری برای بررسی سیاست تطبیقی " نوشته نویسندگان رابرت آلموند، گابریل، بینگهام، پاول و جی مونت ترجمه علیرضا طیب، چاپ مرکز آموزش مدیریت دولتی.

-         کتاب "چیستی فمینیسم" نوشته  کریس بیسلی ترجمه محمدرضا زمردی چاپ انتشارات روشنگران و مطالعات زنان.

-         کتاب "پشتنی لیکوالی اوشاعرانی" نوشته کبرا مظهری.

-         کتاب " د میرمنی کار نامو" نوشته اکادیمیسین پوهاند عبدالشکور رشاد.

-         کتاب " لودی پشتانه"  نوشته اکادیمیسین پوهاند عبدالشکور رشاد.

-         کتاب " زنده گی امیر دوست محمد خان" در دو جلد نوشته  موهن لال سفیر سابق انگلیس در افغانستان

-         کتاب "پشتانه"   بحواله تواریخ حافظ رحمت خانی

-         ویبسایت "AEON" یا مجله فلسفی، نظریاتی، فرهنگی دیجیتال.

-         ویبسایت "افغان جرمن آنلاین".

-         Burgess-Proctor, Amanda (2006); “Intersections of Race, Class. Gender and Crime” Femmini Criminology, Sage Publication, Volome, number

-         Butler, T (1998).Gender Truble, Feminism and The Subversion of Identity, London. Routledge.

-         Hall, S. (2005).A Postmodern View of Feminism”, London-

-         Kumar, Sanjay & Ray, praveen (2007), Change in the Status of Women in Afghnistan, in the Asia Foundation (State Building, Political process and Human Security in Afghnistan), 77-98

 

 

+++++++++++

قسمت چهل وپنجم

نتیجه  گیری

از آنجاییکه مسئله زنان در افغانستان یکی از مسایل بسیار اهم اجتماعی و بحث بر انگیز میباشد مصمم گشتم این مسئله را تا حدود فهم، آگاهی، تجربه، دسترسی و امکان ام به کنکاش و و ارزیابی بگیرم. گرچه روی مسئله زنان در افغانستان کتاب هایی با ارزشی زیرعناوین ( زنان افغان زیر فشار عنعنه و تجدد نوشته دانشمند محترم داکتر سید عبدالله کاظم )، ( رهبری در جنبش زنان افغانستان پس از سقوط طالبان نوشته نویسنده والا مقام فاخره موسوی )، ( مشارکت سیاسی زنان در افغانستان اثر گرانبهایی از فاطمه جعفری )، ( سرکوب مقاومت و زنان نوشته حفیظ الله عمادی )، ( در آمدی بر جنبش زنان در افغانستان اثر بسیار با ارزش از ابراهیم داریوش )، (روشنای خاکستر نوشته  زهرا یگانه )، ( دبلا سیوری «پشتو» یا سایه بلا مجموعه داستانهای کوتاه از زنده گی زنان نوشته نسیمه باری )، ( زنان افغان نوشته داکتر الهه رستمی )  و سایر آثاری رمان گونه از درد های زنان افغان مانند ( زنان فراموش شده – خشم ییلاق  -  معجزه زن بودن )  و ده ها اثر با ارزش دیگر تا کنون نوشته و به چاپ رسیده است. که هر کدام در جایش توانسته نقش آگاهی دهنده و بیدار کننده  در میان زنان کشور ما ایفا کند.  اما بنابر مبرمیت مسئله زنان و مشکلات فرا روی شان در جامعهٔ افغانی و اهمیت این مسئله در کشور ما برای تأمین صلح، ثبات، رفاه و پیشرفت مستلزم آنست تا هرچه بیشتر زوایای تاریک و عوامل پنهان آن به کنکاش و تحت پژوهش عمیقتر و دقیقتر قرار گیرد. نوشته ها و آثارچاپ شده در باره زنان به تناسب اهمیت مسئله زن در ساختار اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعهٔ افغانی بسیار اندک و محدود بوده و برای شناخت زوایای متنوع وضعیت زنان و چگونگی حاکمیت مرد سالاری و رفع این معضل اجتماعی به هیچوجه بسنده نیست. بدین ملحوظ  من مصمم گشتم مسئله زنان در افغانستان را بصورت یک مجموعه از چالش و خلای بزرگ اجتماعی که بیشتر از سایر مسایل نیازمند کنکاش، بازنگری و تدقیق را دارد به ارزیابی بگیرم. همچنان از سایر نویسندگان امور اجتماع، سیاست و اقتصاد آرزو برده میشود تا توجه فراوان به این مسئله باهمیت کشور ما معطوف داشته و بیشتر و بیشتر این معضل بزرگ اجتماعی را مورد مطالعه، تحقیق و پژوهش قرار دهند و راه های برون رفت آنرا نشانی کنند.

در جریان مطالعه، تحقیقات و کاوش ها غرض یک ارزیابی و تحلیل دقیق و آگاهی از وضعیت حقیقی زنان کشور ما و جمع آوری نظریات مستقیم زنان و روایات شان از چشم دید ها و شنیده های شان پیرامون وضعیت نا هنجار زن، انواع خشونت علیه زنان، نقش سنت، مذهب، رسوم، آدات و عنعنات با خانواده ها و اعضای مختلف خانواده ها بوسیله ایمیل، مکاتبه و تماسهای مستقیم استفاده بعمل آمد و وقت فراوان را صرف جمع آوری این روایات کردم. در نتیجهٔ این ارزیابی روشن گردید که بسا شرایط و عوامل موجود در جامعهٔ ما این چالش بزرگ را روز تا روز عمیقتر و بغرنج تر ساخته و راه ها و راهکار های برون رفت را به مشکل مواجه میسازد. که من بر اساس یافته های خویش در باره مشکلات فراروی زنان جامعه عوامل زیرین را در خطوط درشت مشکلات زنان کشور ما نشانی کردم:

۱-در کلیت مسئله حاکمیت فرهنگ مرد سالار در جامعه

۲-موجودیت خشونت علیه زن در کلیه سطوح جامعه اعم از خانواده، مدرسه، مکتب، اداره، محلات کار، پولیس، محاکم، قضا، شهر، بازارو کوتاه سخن در همه جا.

۳-وابستگی اقتصادی زن به مرد و عدم مشارکت زن در کلیه امور اجتماع و سیاست

۴-نقش عقب نگهدارنده متولیان دینی و آموزه های نادرست دینی در برابر زن

۵-ضعف قوانین و سیستم قانونگذاری جامعه

۶-ضعف جامعهٔ مدنی و نبود سازمانهای با اعتبار و مقتدر دفاع از حقوق زن در کشور

۷-منفعل بودن و ضعف زنان در برابر مصایب اجتماعی علیه خودش

۸-نقش منفی محافظه کارانه خود زنان برای جلوگیری از دستیابی به حقوق و آزادی زن از قید اسارت

۹-بیسوادی و نا آگاهی زنان از امور اجتماعی، اقتصادی و سیاسی

۱۰-سوء استفاده نمادین و سمبولیک از نماینده گان زنان در سطوح مختلف اداره ورهبری.

به نظر من بدون آگاهی و شناسایی دقیق این ده شاخص اساسی که در یک مجموعه وضعیت موجود زنان در کشور ما را حکایت میکند، نمیتوان به ماهیت و درون مایهٔ اصلی مشکلات فراروی زنان پی برد و از طرف دیگر از طریق شناخت دقیق این شاخص ها،عوامل، و شرایط ایجاد و شکل گیری این عوامل زنان کشور ما را کمک میکند تا راهکار های برون رفت را نظر به شرایط محیطی شهر ها و محلات بهتر درک کرده و ظرفیت ها و شیوه های معطوف سازی ظرفیت ها را درعملکرد اجتماعی تخصصی و جامعه شناسانه عملی کنند.

در ارزیابی ها نمایان گردید که در سالهای اخیربعد از سقوط حاکمیت طالبان در کشور ما افغانستان یک سلسله دستآورد هایی تقنینی، پلانگذاری های مثبت در راه مشارکت زنان، بیداری کتله وسیعی از زنان درپایتخت و یکعده شهر های بزرگ، ایفای نقش فعالانه زنان دربسیاری سکتور های اقتصادی، اداره، مراجع قانون گذار، نیرو های امنیتی و دفاعی از جمله اقدامات مثبتی است که امید واری ها را برای آزادی زنان از سیطره فرهنگ مرد سالار بیشتر میسازد. آنچه بسیار از اهمیت فراوان برخوردار است آموزش تخصصی و پوهنتونی زنان است که آنها را برای مشارکت وسیع و احراز موقعیت رهبری کننده و اداره آماده میسازد. در بسیاری از موارد نقش زنان را طوری تعبیه کرده اند که بیشتر جنبه شعار گونه داشته است.

 قانون اساسی و سایر موارد تقنینی با درنظرداشت اصل برابری زن منحیث فرد کامل الحقوق طرح و تصویب شده است. اما موارد تطبیق قانون در رابطه به زنان و مشارکت شان با اشکالاتی فراوان از جانب قشر محافظه کار مذهبی و سنت گرایان مواجه میباشد. در این میان سنت های منحط و باور های تبعیض آمیز مردم و خاصتاً زنان مهمترین چالش فراروی زنان کشور ما میباشد. به این سبب مسئله زدودن باور ها و سنت های منحط جامعه در گام نخست از وظایف درجه یک دولت، جامعه، زنان و سازمانهای ملی و بین المللی پنداشته میشود. برای زدودن این فرهنگ منحط و یا سنت های تبعیض آمیز به فرهنگ جانشین یعنی فرهنگ برابری جنسیتی  تمام افراد جامعه و باور مردم و زنان به قدرت، ظرفیت و توانمندی زنان برای مشارکت در تمام عرصه های اجتماع ضرورت اشد میباشد. نهادینه کردن این فرهنگ وظیفه انسانی همهٔ اتباع جامعه بوده و نقش رسانه ها، حکومت، شهر داری ها، ادارات محلی ، مساجد و ملا امامان، سازمانهای زنان و ادارات حقوق بشری بسیار برجسته میباشد. مردم بایدمعتقد گردند که صلح، پیشرفت، رفاه و امنیت جامعه  بدون مشارکت زنان امکان پذیر نیست. ممکن ما به پاره ای از این نداشته ها مؤقتاً دست یابیم، اما همه مؤقتی و شکنند میباشند. عنصر تأثیر گزار برای دستیابی واقعی به صلح، رفاه، پیشرفت و امنیت به مشارکت فعال زنان  منوط و مربوط میباشد.

سیستم ساختار سیاسی کشور ما تا کنون بیشتر بر محور مردانه متمرکز میباشد، هم طراحان، هم طرح ها و هم مجریان طرح ها مردان میباشند. زنان از نقش بسیار ناچیز برخوردار بوده  و حتی میتوان گفت در این سیستم هیچ نقش ندارند. اهمیت موضوع دراین است تا سیستم سیاسی را بر محور انسان مشتمل بر مرد و زن بائیست عوض کرد. هم طراحان، هم طرح ها و هم مجریان طرح در ساختار سیاسی کشوربدون تبعیض جنسیتی تعمیل گردد. قالب های کلیشه ای مبتنی بر سنت و آدات که پیوسته زنان را محصور خانه ساخته و منحیث عزت، آبرو و حیثیت خانوادگی مورد سوء استفاده قرار میگیرند، فرو ریختانده شود. چنانچه سیمون دو بووُآر (۱۹۰۸ – ۱۹۸۶) فیلسوف و نویسنده فیمینیست فرانسوی در این باره میگوید: « که زنان در همهٔ جوانب زنده گیشان تحت سلطه هستند. فقدان نسبی آزادی در مورد زنان صرفاً به حقوق مدنییا سِمَتهای خاص مادری و همسری محدود نیست، هرچند این عوامل نیز به عدم آزادی آنها کمک میکند؛ بلکه آنها توسط همهٔ مدنیتبا مجموعه ای ارزشگذاریها و رفتارهای اجتماعی که درک ما را از زن و مرد و مذکر و مونث به وجود میآورد در جایگاه پستتری قرار میگیرند. » همچنان همین مسئله مدیریت خانواده و امور منزل باعث میگردد تا زنان از مشارکت عمومی در جامعه باز نگهداشته شوند و چرخه ثروت و منابع در دست مردان ادامه داشته باشد. که من در بخش وابستگی اقتصادی زنان به مردان آنرا توضیح دادم، این امر باعث میگردد تا زنان نقش پست تر داشته و خود را نیز ناتوان و عاجزه تلقی کنند. زنان منحیث سازند گان جامعه، تولید کنندگان و پرورش دهندگان افراد جامعه بیشترین نقش را در انتقال فرهنگ منحط مرد سالاری یا به عباره دیگر تولید و باز تولید فرهنگ مرد سالار ایفا میکند. این زنان اند که دختران شان را با شدت و حدت تمام می آموزند تا آنها منحیث زن خوب اِطفأ شهوت شوهران شان را کرده و بچه بیآورند. و به پسران شان می آموزند تا مرد بوده و کنترول همهٔ امور را در دست داشته باشند.

بناً برای فرهنگ سازی و جانشین کردن باور های نو مبنی بر برابری جنسیتی  بجای باور های کهنه از کانون خانواده و دوستان  آغاز میگردد. از همان مراحل نخستین زنده گی زنان به فرزندان و اعضای خانواده نگرش برابر وانسانی به همهٔ افراد شامل خانواده بدون در نظر داشت و یا تفریق مرد و زن تداعی کنند. متعاقباً مکتب، مدرسه، رسانه ها و مساجد و تکایا در نهادینه کردن این فرهنگ در بین مردم نقش آفرین میباشند. گردانندگان و مشمولین این مراکز خود باورمند به فرهنگ  برابری جنسیتی باشند تا بتوانند این نظریه را به مردم همرسانی کنند. از همین جا تولید و باز تولید مرد سالاری جایش را به انسان محوری بدون تبعیض داده و نگرش انسانی جای نگرش های کهنه را در جامعه میگیرد. زیرا تا وقتی فرهنگ کهنه در باور های مردم ریشه داشته باشد هرگز نگرش های جدید نمیتواند جا برایش باز کند. و اگر زنان جامعهٔ ما منتظر اند تا قشر سنتی ، محافظه کار، مذهبی و بنیادگرایان برایشان اخلاق جدید برابری جنسیتی و بدون تبعیض را موعظه خواهند کرد. بدون شک که به خطا رفته اند. آنها خود باید این نگرش انسانی را به فرزندان شان تعمیم بدهند و آنها را باورمند سازند که انسانها با هم برابر اند. جنسیت ارزش معنایی انسان را تعویض نمیکند. این کار از خود آگاهی اجتماعی زنان آغاز میگردد. زنان جامعهٔ ما چه در شهر ها و چه در محلات باید از مسئولیت شان در قبال جامعه  و پیشرفت و مشارکت شان در امور اجتماعی شناخت دقیق پیدا کنند. آنها با این شناخت شان همه باور های رایج جامعه را باز نگری کنند. آندسته باور ها و سنت هایی را که چون سند محکومیتش در جامعه دست بدست میگردد منسوخ اعلام کنند.

تنها اتحاد سراسری همهٔ زنان کشور ما متضمن موفقیت شان در  راه د ستیابی به اصل برابری و رفع تبعیض جنسیتی در جامعه و منسوخ سازی و مردود سازی سنت های ضد زن میباشد. زنان کشور ما بدون هر نوع وابستگی سیاسی، قومی، زبانی، سمتی، مذهبی  تنها در پرتو ارزش های منافع ملی یک اتحاد سراسری حمایتی را تشکیل دهند. البته این اتحاد یا اتحادیه سراسری گامهای هدفمند و مؤثر برای ارتقای ظرفیت آگاهی و تخصصی برداشته و  باعث افزایش و گسترش مشارکت زنان در جامعه میگردد و به این ترتیب این اتحادیه میتواند با افزایش مشارکت زنان باور توانستن زنان در جامعه  نیز نهادینه میگردد و جای باور های غلط گذشته را میگیرد.  به هر اندازه ای که میزان مشارکت زنان در کشور ما در عرصه های مختلف اجتماعی افزایش یابد به همان اندازه توسعه، رفاه، ترقی، پیشرفت و فضای امن ایجاد میگردد. پایان قسمت چهل و پنجم (ادامه دارد)

 

 

´´´´

 قسمت چهل وسوم

چنانچه در مباحث قبلی بار بار نوشتم که برای زدودن فرهنگ مرد سالار نهادینه شدن فرهنگ برابری زنان با مردان منحیث انسان متساوی الحقوق ضرورت مبرم و اساسی میباشد. وضع قوانین و سهمیه بندی عددی زنان در بخش هایی از ادارهٔ کشور و اقتصاد با آنکه تأثیرات روانی مثمر در سطوح مختلف جامعه ایجاد میکند اما هرگز نمیتواند عملاً آزادی، برابری، رفع خشونت و تأمین حقوق زنان را در جامعه بر آورده سازد. در شرایط بعد از سقوط طالبان حاکمان کشور ما یا آنهاییکه نماینده گان سر سپرده فرهنگ مرد سالار اند در زیر فشار کشور های غربی و سازمانهای غیر دولتی زیر نام تطبیق کننده گان اساسات دیموکراتیک در جامعه حاضر گردیدند تا بر قوانینی صحه بگذارند که زنان را افراد کامل الحقوق در جامعه میشمارند و یا چند تن نماینده گان زن را در مجالس علیا و سفلی پارلمان کشور راه میدهند و تنی چند از زنان را بصورت نمادین در اداره حکومت میگمارند البته که این همه نه به مفهوم آزادی زنان کشور ما از یوغ اسارت فرهنگ مرد سالار قیاس گردد. زیرا بخش قابل توجه این زنان نه به مفهوم سهیم شدن زنان در اداره کشور و یا مشارکت زنان در سیستم اداره کشور به این مقام رسیده اند بلکه آنها از جانب نماینده گان فرهنگ مرد سالاری بصورت سمبولیک غرض برآورده شدن اهداف سازمانهای غیر دولتی، قسماً جامعهٔ مدنی و از همه مهمتر زورگویان تنظیمی و مافیا های مختلف کشور به این مقامات گماشته شده اند و در بسیاری از حالات به دستور مستقیم مردان هدایت و رهنمایی میگردند. نه اینکه آنها نماینده گان قشر زن برای مشارکت در امور ادارهٔ کشور آگاهی، تلاش و مبارزه به این مقام نایل گردیده اند. نقش منزوی خانم رئیس جمهور کشور (حامد کرزی) در جریان ۱۳ سال ریاست جمهوری شوهرش حتی در کوچکترین مسایل کشور سهم نگرفته ومنحیث زن با مسئولیت کشورسمبولی از مشارکت نبوده خود بیانگر وضعیت عمومی زنان کشور ما میباشد و همین است نقطهٔ عطف یعنی بی باوری و نبود فرهنگ مشارکت در میان زن جامعهٔ افغانی.

همچنان در کشور ما بیش از یکصد حزب سیاسی به گونه ای اسمی ثبت رسمی بوده و یا عملاً فعالیت دارند اما بنابر دلایل و عوامل متعدد چون استفاده نمادین و ابزاری از زنان، ترس زنان از بنیاد گرایی مذهبی، برنامه های مذهبی و حفظ سنت های نا پسند احزاب هیچگونه تمایل به عضویت زنان در این احزاب را ندارند، نبودنام نیکو در سیر فعالیت عدهٔ از احزاب سیاسی و گرایشات قومی، سمتی، زبانی و مذهبی این احزاب زنان هم بطور چشم گیر و قابل ملاحظه نخواسته اند و یا نتوانسته اند  در این احزاب عضویت حاصل کنند. زیرا شمولیت نمادین زنان در سطوح رهبری کننده و قانونگذار البته که مشارکت سیاسی نبوده و زنان به این مقام رسیده اکثراً توانمندی تخصصی پیشبرد وظایف سپرده شده را ندارند. زیرا آنها بلاثر بیداری و رشد آگاهی و توانمندی تخصصی و مسلکی به این درجات نایل نشده اند  بلکه در تحت فشار مضاعف کشور های اروپایی و سازمانهای حقوق بشری حیثیت نماد های مؤقتی  را داشته که با تضعیف سیطره خارجی این سمبول ها نیز به جایگاه اولی خویش برمیگردند. زیرا مشارکت موجود زنان در کشور ما بیشتر شکل پروژه های مقطعی داشته در حالیکه مشارکت وسیع زنان مستلزم با سوادی همگانی، ٰکسب و رشد آگاهی زنان و کسب تحصیلات تخصصی آنها میباشد. و این امر از درون جامعه با نهادینه شدن فرهنگ برابری زن رشد یافته و باورمندی خود زن آنرا به منزل مقصود میرساند.

در کابینه اول حکومت محترم حامد کرزی به دستور و مشوره مشاوران خارجی از ۲۵ وزیر یک نفر وزیر زن، همچنان در بازی های انتخاباتی سال ۲۰۰۴ خانم مسعوده جلال به عنوان یگانه کاندید زن برای احراز سمت ریاست جمهوری با سایر کاندیدان به مبارزات انتخاباتی پرداخت. همچنان در این انتخابات بیشتر از ده میلیون نفر از مجموع ۱۲ میلیون افراد واجد شرایط رای کارت رای دهی بدست آوردند که ۴۲ فیصد این رقم را زنان تشکیل میداد. اما شما چه فکر میکنید در کشور ماافغانستان که اکثریت زنان در ۳۴ ولایت، ۳۷۰ ولسوالی و ۴۸ هزار قریه  از کمترین حقوق انسانی برخوردار نیستند و در بد ترین شرایط زنده گی غیر انسانی مانند برده زر خرید مرد برای زنده ماندن جان میکنند این ۴۲ فیصد که بیشتر از چهار و نیم میلیون زن را احتوا میکند بر اساس آگاهی اش از مشارکت در امور کشور کارت رای دهی را بدست آورده است؟

 و یا اینکه در روشنایی قانون اساسی، قانون انتخابات تصریح میکند تا از هر ولایت حد اقل دو نماینده زن انتخاب و به ولسی جرگه یا مجلس سفلی پارلمان راه پیداکند یعنی از ۳۴ ولایت ۶۸ نماینده یا وکیل زن عضوء پارلمان کشور گردند، و همچنان از ۱۰۲ عضوء مجلس سنای کشور یا مجلس علیای پارلمان و یا مشرانو جرگه ۲۳ سناتور از زنان انتصاب گردند. همه حکایت گر بیداری زنان جامعهٔ ما ، آگاهی آنها و مشارکت آگاهانه شان میباشد؟

گرچه نورم های عددی بالا تا کنون هرگز طبق قانون عملی نگردیده است ولی هدف قانون برای مشارکت زنان خاصتاً در سیستم قانون گذاری جامعه بیشتر به غرض تجمع زنان تحصیل یافته، مستعد، آگاه، متخصص، دانشمند و نماینده گان واقعی زنان کشور چون اهرم مستحکم فشار در تصویب قوانین و تطبیق قوانین در تمام عرصه های زنده گی خاصتاً بهبود زنده گی زنان کشور غرض رفع انواع خشونت، آزادی و برابری زنان، رفع انواع تبعیضات خاصتاً تبعیض جنسیتی، رفع تمام تفسیر های غلط و نادرست مذهبی برای محکوم کردن زنان جامعهٔ ما و مشارکت وسیع زنان در کلیه عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی میباشد. نه اینکه هم اکنون اکثریت زنان عضوء هر دو مجلسین پارلمان نه تنها از زنان کشور ما نماینده گی نمیکنند بلکه بیشترین آنها دربست در گرو زد و بند های قومی، زبانی، تنظیمی، سمتی و مذهبی همان فرهنگ مرد سالار میباشند که کاملاً در ضدیت کامل و تمام زنان قرار دارند. یعنی از بیشتر این زنان حاکمان مرد سالار صرف بصورت سمبولیک و نمادین برای اغراض شخصی، گروهی و تنظیمی استفادهٔ سوء میکنند. با یک ارزیابی از فعالیت پارلمانی و تصمیم گیری های حیاتی و تصویب قوانین در قبال  آزادی های زنان میتوان مثالهای فراوان از فعالیت زنان در هر دو مجلس پارلمان نشانی کرد که دقیقاً موضعگیری در محکومیت زنان کشور ما داشته اند.

به عنوان نمونه مثال  در زمان تصویب قانون احوال شخصیه اهل تشیع که کاملاً  با حقوق انسانی زنان در منافات قرار داشت و با الفاظ صریح زن را برده و کنیز خدمت گذار مرد معرفی میکرد، زنان مجلسین پارلمان کشور همه به تأئید این قانون رای دادند و آنرا تصویب کردند. گرچه بعداً بنابر اقدامات ذو جوانب و به موقع سازمانهای حمایت از زنان، نهاد های حقوق بشری و فعالین جامعهٔ مدنی بخشهای ضد زن این قانون تعدیل گردید اما تا با آخر زنان پارلمان کشور ما  در پی دفاع این قانون با همان مواد زن ستیز آن بودند.

صرف نظر از یک کمیت محدود زنان که در سکتور های مختلف اقتصاد، صنعت، اداره، سیاست وخاصتاً بخش رسانه ها مشارکت فعال داشته و نتایج کارشان ملموس و هدفمند میباشد، تجربه بیست سال اخیر بصراحت میرساند که بخش اعظم زنان شاغل دربخش های تولیدی، مسند رهبری کننده ادارات و بخشهای قانونگزاری کمتر سودی برای نهادینه ساختن فرهنگ برابری زن و آزادی زنان جامعهٔ ما داشته است. وبیشتراین قوانین پر زرق و برق آزادی و برابری زن در کشور ما صرف بروی کاغذ باقیمانده است و وضعیت اسفناک زنان جامعهٔ ما همان که بود تا کنون هم ادامه دارد. در ۴۸ هزار قریه ۳۴ ولایت کشور ما که اکثریت زنان در آن سکونت دارند همان سنت ها و فرهنگ مرد سالاری با شدت و حدت تمام حاکم است. در این قریه ها به حکم ملا، طالب، چَلی، مفتی محلی و خوانین محلی زنان در ملای عام سنگسار میگردند، و هزاران مورد خشونت خانوادگی اتفاق می افتد ولی از قانون و دفاع از حقوق زن خبری نیست. عده زیادی از فعالین محلی زنان از زنانیکه در مسند رهبری ادارات و مراجع قانونگزار تکیه زده اند شاکی اند که آنها نه تنها بخاطر آزادی  زنان کشور کاری نمیکنند بلکه این رفتارهای خشن، سنگسار ها و خشونت ها از جانب خانواده ها و متعلقین همین زنان در محلات اجرا میگردد و این زنان سمبول مآب به این دهشت، وحشت و خشونت صحه و مهر تأئید میگذارند. این زنان که بصورت سمبولیک و نمادین به مقام و منزلت انتصاب و گماشته شده اند از سنت ها و سلسلهٔ مراتب حاکمیت مرد سالاری بر زنان جامعهٔ ما حمایت کرده و چشم بر همهٔ مظالم که بر زن جامعهٔ ما جریان دارد میبندند. در حالیکه مؤسسات مختلف دولتی و غیر حکومتی گزارش هایی طویل و ارقامی درشتی را ازاقدامات طویل و عریضی  از آزادی زنان جامعهٔ ما و مشارکت زنان در همهٔ امور اجتماع و سیاست برای خوشنود ساختن تمویل کننده گان خارجی ارائه کرده و هنوز هم این گزارشات غیر حقیقی جریان دارد.

زنان جامعهٔ ما روزی صادقانه به این مامول نایل میگردند که دیگر فرزند شان به حکم خصم علیه مردم خویش سلاح در دست نگیرد، دیگر در خانواده خشونت، تبعیض، فرودستی و فرادستی وجود نداشته باشد، همه اعضای خانواده با سواد و در همه امور مشارکت داشته باشند.

با وصف کمبودی ها، نا توانی ها وضعف ها اگر رویداد های دو دهه اخیر در قبال مشارکت زنان در کلیه امور کشور را خوشبینانه نظر اندازیم میبینیم که رویهمرفته کار هایی هم در عرصه های با سواد سازی زنان، رشد قابل توجهٔ درکسب تحصیلات عالی و تخصصی زنان، مشارکت زنان در سکتور های سیاسی، اقتصادی،تعلیم و تربیه، فرهنگی و بهداشت و بیداری عده ای از زنان شهرنشین و گسترش فعالیت های مدنی در خصوص آزادی و برابری زنان جامعه صورت گرفته استنقش و حضور زنان در جامعه روز تا روز پررنگ‌تر می‌شود.زنان کشور ما اکنون به صفت معلم، داکتر، انجنیر، قاضی، ژورنالیست، فعال مدنی، تجارت پیشه، سیاست مدار و دیگر مشاغل نقش برآزنده دارند. همچنان زنان امروز در نیرو های دفاعی و امنیتی افغانستان برای تأمین امنیت مردم مانند مردان فعالانه و مسئولانه وظیفه اجرا میکنند. زنان افغان اکنون در بسا موارد با حضور فعال شان در اجتماع به عنعنات و رسوم ناپسند، نه گفته و برای ترویج جامعه مصئون و عاری از خشونت در سطوح مختلف فعال اند.پایان قسمت چهل وسوم (ادامه دارد)

 

 

+++++++++++++

قسمت چهل ودوم

سوء استفاده نمادین و سمبولیک از نماینده گان زنان در سطوح مختلف اقتصاد، اداره ورهبری

دوجنگ جهانی تأثیرات بس شگرف در حیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جهان بر جاگذاشت. در نتیجه این دوجنگ تعداد مردان در کشور های ارو پایی و کشور های شامل جنگ به شدت کاهش یافته و اکثریت مردان شاغل در فابریکات و موسسات تخنیکی، اداری  و فرهنگی به جنگ و یا تدارکات جنگی مشغول گردیدند و جایشان را گروهی کثیری از زنان که تا آندم از اکثریت حقوق انسانی محروم بودند و تبعیض جنسیتی بر ایشان همچنان به شدت ادامه داشت پُر کردند. کارفرمایان و رهبری حکومات با آنکه با این تعویض فطرتاً راضی نبودند اما برای تأمین منافع شان و چرخاندن چرخه تولیدات جنگی و لوژستیکی جنگ از روی اجبار با این تعویض تن دادند.  این زنان بودند که هم در جریان جنگ و هم در زمان بعد جنگ برای بازسازی های تخریبات جنگ پیشتاز اعمار مجدد بودند. در این بحبوبه زنان نیزاین فرصت را غنیمت دانسته در ادامهٔ مبارزات قبلی شان که پیوسته با آتش و خون همراه بود اعتراضات شان را به اشکال مختلف مبارزه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به نسبت تبعیضات جنسیتی و قوانین نابرابر و اوضاع خشن فرهنگ مرد سالار ابراز داشتند و خواسته های بر حق و ضروری شانرا یکی پی دیگری عنوان کردند. اقشار حاکم کشور های مختلف جهان زیر عناوین مطروحه دیمو کراسی نو پای بورژوازی، سوسیالیستی، سوسیال دیموکراسی و تحرکات سیاسی چپ و راست مجبور به تن دادن و پذیرش این خواست ها شده و بصورت تدریجی آزادی های زنان و برابری جنسیتی اشکال قانونی بخود گرفته وبلأخره زنان در این راه مؤفقیت های بزرگی را نصیب گردیدند. البته نقش سازمان ملل متحد و شعب ذیربط آن چون سازمان حقوق بشر، اداره یونیسیف و سایر شعبات سازمان ملل متحد را در راستای آزادی زنان در جهان نمیتوان نا دیده گرفت.

این شتاب بیش از حد در جوامع مختلف دنیا برای رهایی زن از زیر تسلط فرهنگ مرد سالاری به اشکال متنوع انکشاف میافت. در بعضی کشور ها زیر فشار نورم های دیموکراسی، کنوانسیون های سازمان ملل متحد و اعلامیهٔ حقوق بشر و سایر فشار های ملی و بین المللی نورم هایی برای مشارکت زنان در بخش های اداره سیاسی، قانونگذاری و رهبری کننده در قوانین نافذه در نظر گرفتند و در بعضی کشور ها زنان خود با سعی و تلاش مضاعف سطح آگاهی تخصصی خویش را تا همان معیار ها بلند بردند که بر محوریت دانش و خرد خویش مقامات رهبری کننده را از آن خود کرده و برای سایر زنان کشور هایشان الگو و سرمشق خوبی گردیدند. اما همانطوریکه در مباحث قبلی تذکار دادم با وصف همه اقدامات بین المللی و تسهیلات قانونی برای آزادی های زنان و مشارکت آنها در کلیه امور کشور ها آنها منحیث المجموع تا هنوز نتوانسته اند به آزادی کامل، مشارکت حقیقی و حقوق برابر دست یابند.

در کشور ما نیز با آنکه اولین جرقه های آزادی و برابری زن در زمان حاکمیت اعلیحضرت امان الله خان درخشید و با رویکار آمدن حکومت حبیب الله بچه سقاو این آزادی های زنان  دو باره بصورت کامل ساقط و وضعیت زنان بد تر از دوره های ماقبل از سلطنت امان الله خان به قهقرا رفت. در جریان سلطنت محمد نادرشاه هیچنوع تغییراتی مثبت و محسوسی در وضعیت زنان کشور ما رونما نگردید. اما در جریان سلطنت محمد ظاهر شاه  خاصتأ از اوایل سالهای ۱۹۵۰ (۱۳۳۰ ) تغییرات محسوسی در وضعیت زنان کشور ما رونما گردید و اقداماتی برای با سوادسازی و آگاهی دهی زنان رویدست گرفته شد. در دههٔ اخیر سلطنت محمد ظاهرشاه کمیت قابل ملاحظه زنان به تحصیلات متوسطه و عالی پرداخته و عده از زنان عضویت سازمانها و احزاب سیاسی را کسب کردند. گرچه تمام این اقدامات و رویکرد ها منحصر به پایتخت و چند شهر بزرگ باقی ماند اما برای بیداری زنان جامعهٔ ما نقطه عطف میباشد. در زمان جمهوریت و حکومت محمد داوود شهید توجه خاص به زنان مبذول گشته، حکومت جداً مؤظف به اقدامات با سواد سازی زنان و تسهیلات برای کسب تحصیلات عالی و دانش مسلکی زنان گردید. در این زمان در تحت تأثیر جو ایجاد شده، تسهیلات و امکانات تعداد کثیری از خانواده ها دختران شان را اجازه دادند تا شامل دوره های مختلف تحصیلی گردند. بعد از کودتای ثور و حاکمیت حزب دیموکراتیک خلق افغانستان نه تنها زمینه های مساعدی برای بیداری و آگاهی  زنان ایجاد گردید بلکه سازمان بزرگی زیر نام « سازمان دیموکراتیک زنان افغانستان » که قبلاً در نوامبر ۱۹۶۵ توسط زنان پیشتازی چون دکتور اناهیتا راتب زاد، ثریا پرلیکا، کبرا علی، حمیده شیرزی، مومنه بصیر و جمیله کشتمند ایجاد گردیده بود صلاحیت و امکانات کار وسیع در میان زنان کشور را حاصل کرده و شعبات شانرا در سراسر کشور ایجاد کردند. این سازمان در چوکات ادارهٔ دولت و حزب حاکم برای با سوادی زنان، آگاهی رسانی و مشارکت آنها در همهٔ امور اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ادارهٔ دولت فعالیت هایی مؤثری را در سراسر کشورراه اندازی کردند. اما بنابر تغییر وضع امنیتی و تشدید جنگ ها بزودی این اقدامات در محدودهٔ چند شهر و پایتخت محصور مانده و زنان کشور ما نتوانستند با مشارکت وسیع شان اوضاع را تحت کنترول خویش در آورند.

با تغییر حکومت به نفع افراط گرایان مذهبی(مجاهدین) وضعیت زنان در کشور ما دوباره به قهقرا رفته، همه آزادی هایشان سلب و حتی ازحق برون رفتن از منزل نیز محروم گردیدند. در دوره چهار ساله حکومت افراط گرایان مذهبی نه تنها هیچ اقدام و گام عملی برای آزادی و مشارکت زن برداشته نشد بلکه کمترین امکاناتی را که زنان کشور ما داشتند نیز از آنها گرفته شد. در زمان حکومت طالبان زنان دیگر انسان شمرده نمیشدند. تمام مکاتب دخترانه مسدود گردید، طالبان کوچکترین حقی برای زنان قایل نبودند. سیطره طالبان زندان عمومی بود برای همهٔ مردم خاصتاً برای زنان.

وضعیت زنان کشور ما با آنکه درهر دوره حکومت ها قابل مقایسه با یکدیگر نیستند اما این وضعیت چندان تغییر فاحش نداشته و با نوسانات آنهم وابسته به محلات همراه بوده است که قبلاً به آن پرداخته ام.

آنچه در مسئله زنان افغانستان از اهمیت فراوان برخوردار است همانا بسنده کردن به تغییرات بسیار جزئی و روبنایی و مقطعی در این خصوص میباشد. هر باری که این تغییرات روبنایی، سمبولیک و مقطعی بیشتر به غرض بهره برداری سیاسی در تعاملات بین المللی صورت گرفته است با ختم و پایان همان مرحله تمام تغییرات نیز خاتمه یافته است. یعنی اینکه فرهنگ برابری زن در ذهن اکثریت جامعه و خاصتاً خود زنان و خود باوری زن نهادینه نگردیده است تا زنان در هر نوع شرایط خود ظرفیت و توان دفاع از آزادی و برابری خویش را در برابر هرنوع ستیزه جویی فرهنگی  و یا احمال مجدد فرهنگ مرد سالاری داشته باشند. هر نوع پیشرفت های مقطعی، پروژه ای و قرار دادی شکنند بوده وعمرش تا مقطع تعین شده، ختم پروژه و انقضای قرار داد میباشد.

بناً زنان کشور ما به عوض حسرت خوردن از آزادی های دیروز شان و فرار از کشور برای آزاد زنده گی کردن از تاریخ درس عبرت بگیرند و خود برای بیداری و اگاهی خود اقدام کنند. این زنان اند که وضعیت خویشرا میتوانند بهبود بخشند و و این بهبودی نهادینه شده مورد قبول جامعه قرار گیرد که دیگر شکنند نبوده و منحیث یک وضعیت حاکم فرهنگی ثابت وماندگار بماند.

با شکل گیری نظام بعد از سقوط طالبان، زیر سیطره امریکایان وکشور های هم پیمان غربی شان شعار های دیموکراتیزه کردن جامعه در عرصه های قانون گذاری، انتخابات، رعایت نورم های حقوق بشر، برابری و آزادی های  زنان، آزادی بیان، آزادی مطبوعات و سایر نماد های دیموکراتیک رویدست گرفته شد. یکعده کشور ها و سازمان های غیر حکومتی مسئله آزادی ها و مشارکت زنان را در عرصه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور ما زیر توجه خاص خویش قرار دادند و توانستند تا حدودی در عرصه های قانون گذاری و مشارکت موفقیت هایی را نیز بدست آورند. در این دوران زنان بر حکم قانون اساسی از حقوق برابر با مردان برخوردار گردیدند و قانون اساسی شرایط برای کاندید شدن زنان را در تمام سطوح رهبری کشور از ارگانهای رهبری و ادارهٔ محلات، مراجع قانون گذار تا ریاست دولت تسجیل و تضمین کرد. اما آیا این ضمانت ها و وثیقه های قانونی توانسته است شرایط عینی آزادی زنان کشور ما را مهیا سازد؟ آیا در حقیقت امر زنان در همهٔ امورکشور مشارکت دارند؟

این است سوال اساسی برای آزادی ، برابری و رفع همهٔ انواع تبعیضات در قبال زنان کشور ما که در این بحث به آن میپردازیم.پایان قسمت چهل و دوم (ادامه دارد)

 

-----------------------

قسمت چهل ویکم

نقش منفی محافظه کارانه خود زنان برای جلوگیری از دستیابی به حقوق و آزادی زن از قید اسارت

همانطوریکه در مباحث قبلی در باره نقش زنان دررعایت سنت ها و ادامه دهند گان بسیار فناتیک فرهنگ مرد سالاری در جامعهٔ افغانی توضیحات ارائه کردم میخواهم این سلسله را با تأمل بیشتر به کنکاش بگیرم.

زن جامعهٔ ما  از آوان زنده گی مشترک اش با شوهرهمیشه در تلاش این است تا با به دنیا آوردن فرزند پسر خود را خوشبخت خانواده جا بزند. در حالیکه با این کار سند محکومیت اش را منحیث زن برده تسجیل میکند. با این کارش جایگاه پسریا مردانه را این زن است که در خانواده برتر میسازد. اکثریت قریب به اتفاق زنان کشور ما پسران خانواده را برتر از از دختران خانواده شمرده و پسران شان را تفتیش و یا پلیس خانواده گی برای کنترول اعضای مؤنث خانواده مقرر میکنند. آنها از پسران خویش میخواهند خواهران شان را زیر نظر داشته باشند تا دست از پا خطا نکنند، آنها از پسران شان میخواهند تمام آزادی های خواهران شان را سلب و عقاید شان را تفتیش کنند. از این جا پسران خانواده به این باور و احساس میرسند که حاکم زنان جامعه آنها هستند و شعار های (زن ناقص العقل ) از همین جا به رونق مینشیند ومردان خود را در جایگاه عقل کُل میپندارد. زیرا زن یا مادر این منصب را برای پسران خانواده اعطا کرده است و سند محکومیت دخترانش را در قید اسارت مردان امضأ میکند. این ها همه به سنت جامعه بدل گشته اند و هیچ کس سنت شکن نمیگردد حتی اگر این سنت به قیمت جان هزاران زن در جامعهٔ ما تمام گردد. قیمت را که زنان جامعهٔ ما در نبود ازادی، تأمین حقوق برابر انسانی و انواع تبعیض ها میپردازند بسیار هنگفت و به قیمت عقب مانی همه عرصه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و نظامی کُلِ جامعه تمام گشته است. از همین جاست که دوره های تولید و باز تولید فرهنگ مرد سالار به همکاری داوطلبانهٔ زنان در جامعهٔ ما هیچگاه نمی ایستد و کماکان به سیر خویش ادامه میدهد. در نتیجه این همکاری بی شایبه ای زنان، دختران و بانوان تازه وارد میدان استبداد خون آشام مرد سالاری به ستوه آمده و در شرایط همکاری مادران و مادر شوهران (خشو ها) شان دیگر صبر و تحمل شان لبریز شده و دست به خود کُشی میزنند. در سالهای واپسین خود سوزی دختران جوان و زنان رسم جدید یست که احتمالاً مهاجران افغان بر گشته از ایران از آنجا با خود به ارمغان آورده اند. زیرا حوادث خود سوزی های دختران و زنان از دیر زمانی در ایران معمول بوده است. عوامل این همه ظلم و ستم بر زنان را طی جستار های قبلی توضیح کرده ام، در این مبحث بیشتربه نقش منفی و محافظه کارانهٔ زنان در راه دستیابی به آزادی و رهایی از قید اسارت مرد سالاری میپردازم.

آن بانوی جوان که زنده گی را با صد ها آرزو های انسانی برای یک زنده گی خوشبخت بازهم  برویش بنزین میریزد و خود را درمحضر همهٔ خانواده آتش میزند، آن دختر که تازه بهاران جوانی اش را به نظاره نشسته و به چه رویا هایی شیرینی که نمی اندیشد رگ دستش را میزند و یا با ادویه مرگ موش و یا ادویه جات دیگر به زنده گی اش پایان میبخشد، آن خانم تازه عروس که چند ماه از زنده گی مشترک اش نگذشته و با هزاران امید و آرزوی زنده گی خوشبخت پا به خانه شوهر گذاشته است خود را از بلند ترین نقطه منزل مسکونی اش بزیر پرتاب میکند و در یک چشم به هم زدن با این زنده گی وداع میکند و صد ها همچو نمونه هایی واکنش تراژید صفحات روزنامه ها، جراید، اخبار و گزارشات رادیویی و تلویزیونی و صفحات رسانه های اجتماعی را پُر کرده است. در حالیکه این ها نمونه های بسیار کوچک آن تراژیدی بزرگی است که روزانه بر سر نیمی از باشنده گان کشور ما یعنی زنان جریان دارد و بنابر فرهنگ مسلط حیثیت، آبرو، وقار، عزت و احترام خانواده گی، شرم، حیأ، سیال شریکی، اودر زاده گی و ده ها دلیل دیگر حتی همسایهٔ پهلو از آن اطلاع حاصل نمیکند. این جنازه ها را بنام اینکه میگرین داشت از بام خود را پاهین انداخت، در موقع دوشیدن گاو بر شکمش لگد زد، هنگام نان پختن در تنور افتید و صد ها بهانه دیگر خاموشانه دفن میکنند. آیا در خانه ای که چنین اتفاقات تراژید جان زنان جوان آن خانواده را میگیرد زنانی دیگر وجو ندارد؟ اگر وجود دارد پس چرا این زنان حد اقل کمک بر همنوعان شان نمیکنند؟ و یا اینها همه لال و گنگ و کور اند؟ نخیر همه هم میشنوند، هم میبینند، هم احساس میکنند. مگر این ها به مشتی انسانهای محافظه کار و همکار سلطهٔ مرد سالاری تبدیل شده اند که اراده شان برای حفظ فرهنگ و عنعنات مسلط بر جامعه و حفظ آبرو وعزت خانواده میباشد و بس. از همین رو دختری که یگانه تکیه گاهش مادرش است وقتی میبیند مادرش با جلادان دیگر خانواده و خارج از آن یکجا ریسمان او را  گرفته و بطرف کشتارگاه میبرند دیگر زنده گی برایش پوچ و بی معنی میگردد. آن خانم جوان تازه عروس مظالم مادر شوهر (خشو) که هر روز برایش دسیسه تازه طرح کرده هم خودش و هم همهٔ اعضای خانواده بروی ستم روا میدارند دیگر امید اش از همه جا قطع میگردد زیرا مادرش نیز طی پیامی بسیار غیر انسانی و غیرعاطفی برایش گوشزد کرده است که او مال مردم است و آنها با وی دیگررابطه ندارند برای این بانوی  نا امید از انسان و انسانیت جهان به ماتم کده ای سیاه تبدیل شده و زنده گی وی در همان اوان جوانی مرگ را صدا میزند. بر دختری تجاوز شده و در نتیجه آن تجاوز دختر معصوم حمل گرفته و باردار شده است تنها مادر دختر از جریان آگاه میباشد او بخاطر حفظ آبرو و حیثیت خانواده اش یا خودش دخترش را میکشد و یا دخترش را مجبور به خودکشی میگرداند. اکثریت زنان کشور ما محصور و اسیر ذهنیت متعصب مذهبی و ساخته و بافته فرهنگ مرد سالاری میباشند این اسارت محافظه کارانه زنان کشور ما مانع بسیار بزرگ  در راه مشارکت زنان میباشند. و همچنان این خود راه بی خطر برای تو لید و باز تولید نظام مرد سالار و ادامه بلامانع رسوم ضد انسانی و ضدزن در جامعهٔ ما میباشد. زیرا این زنان اند که فرزندان شان را برای تداوم فرهنگ مرد سالاری تجهیز، آماده و به جامعه تقدیم میکنند. در بسیاری حالات آنچه ظلم، تبعیض ونا روایی را که زنان بالای دختران جوان و عروسان تازه وارد شان روا میدارند مردان آن خانواده ها اصلاً آگاه نیستند. به این استنباط میرسیم که مسئله زنان در افغانستان بیشتر مسئله فرهنگی است که زنان خود علیهٔ آن قیام کنند و این فرهنگ منحط را از ریشه دگرگون سازند.

در سیر تاریخ همانطوریکه در بالا تذکر دادم دیدیم که در جریان تاریخ معاصر کشور ما بنابر ذهنیت حاکم فرهنگ مرد سالاری و عدم مشارکت زنان برای رهایی شان و یا بهتراست بگویم همکاری زنان بر عکس به جانبداری بنیاد گرا های مذهبی و محافظه کاران سنتی تاکنون چند بار جامعهٔ ما را به نابودی کامل کشانیده است و یکی از دلایل اساسی هم همکاری محافظه کارانهٔ زنان وعدم مشارکت سیاسی شان در مدیریت این رویداد ها میباشد.

خوشبختانه در سالهای اخیر زنان قهرمانی در رده های مختلف سیاسی، اداری، فرهنگی و اجتماعی کشور ما قد بلند کرده اند. این زنان قهرمان در برابربنیاد گرایی و همهٔ انواع تبعیض ها ایستاده شده و برای حقوق برابر زنان و زدودن فرهنگ منحط زن ستیز  در جامعه به جد و جهد غیر متمرکز پرداخته اند.  این ها همچنان از طریق رسانه های اجتماعی وانتر نتی و سیستم «هشتک » امیدواری هایی را برای تشکل های سراسری زنان و از همه مهمتر بیداری زنان جامعهٔ ما ایجاد کرده اند. من با همهٔ گزارشات و دیدگاه های مأیوس کننده ای که از سرتاسر کشور در باره زنان بدست آورده ام نمیتوانم این امید واری ها را در راه آزادی زنان کشور ما از اسارت فرهنگ مرد سالار و مشارکت شان در کلیه امور اجتماع نادیده بگیرم. به نظر من اگر این زنان قهرمان فعالیت های شان را در موافقت و مطابقت کامل با منافع ملی کشور بدون هر نوع لغزش در تعصبات ملی، مذهبی، سیاسی، زبانی و سمتی متمرکز ساخته و از طریق راه اندازی یک گفتمان بزرگ سراسری ملی با سایر گروه ها و ساختار های فعال زنان و پیشگامان نهضت زن در کشور ما طرح یک سازمان سراسری زنان را در کشور بریزند بزرگترین خدمتی است که در راه منافع ملی کشور و آزادی زنان کشور ما انجام میدهند. تفصیل و طُرق عملی این مامول اهم را در خاتمه این رساله در بخش نتیجه گیری ها خواهم توضیح داد.

ناگفته نماند در سالهای بعد از حملهٔ امریکا به افغانستان حکومت تازه بدوران رسیده ساخته و پرداخته امریکا و قشر محافظه کار مذهبی یکعده زنان را منحیث سمبول و نمادی از مشارکت زنان که من مصمم ام در جستار جدا گانهٔ به آن بپردازم دردستگاه اداره دولت و ارگانهای اداره و قانون گذاری نصب کرده اند. این زنان در بسیاری از حالات قوانین مخالف آزادی زن در راستای تبعیض جنسیتی را تصویب میکنند و به آن مهر تأئید میگذارند.

چرا چنین است؟

 زیرا عدهٔ زیادی از این زنان که در حقیقت نه به نماینده گی از قشر زن بلکه نماینده گان قشر متعصب مذهبی، قوماندانان و زورمندان مسلح تنظیمی و مافیا های کشور بوده که برای فریب اذهان عامه و شرکای بین المللی افغانستان ازایشان بهره برداری سوء منحیث سمبول های آزادی و مشارکت زن در اداره، اقتصاد و سیاست میکنندکه به هیچوجه نمیتواند نمایانگر وضعیت حقیقی زن در جامعهٔ ما باشد. پایان قسمت چهل و یکم (ادامه دارد)

 

++++

 منفعل بودن و ضعف زنان در برابر مصایب اجتماعی علیه خود

قسمت چهلم

تا اینجا من ازتعداد محدودی زنان فداکار و فرهنگی کشور که برویت اوراق تاریخ در دسترس قرار داشت ذکر بعمل اوردم اما هزاران زنان بزرگی دیگر نیز در این مرز وبوم حماسه آفریده اند که بنابر موجودیت حاکمیت مرد سالار در کشور و عدم تمایل در برجسته سازی این شیر زنان تا کنون ناشناخته ماده اند. به باور من این بخش مستلزم کاوش های علمی تاریخی است .

هکذا برعلاوه تذکرات بالا در تاریخ معاصر کشور ما نیز میتوان از خانم های قهرمان و فدا کاری نام برد که با فدا کاری های زایدالوصف از طریق کار های بزرگ فرهنگی، علمی، ادبی، اقتصادی، تخصصی، اداری و سیاسی توانسته اند پیامهای روشنی برای زنان کشور ما مبنی بر آزادی، برابری، عدالت و مشارکت زنان را در تمام امور جامعه بدهند که میتوان با اختصار از بانوان گرانقدری چون بی بی شمسو، بی بی نیکبخته، گل ناره انا، حره جلالی مادر سلطان بهاوالدین سام، ملکه ثریا اولین وزیر زن در کشور ما، صالحه یوسفی، کبرا نورزایی، اناهیتا راتب زاد، ثریا پرلیکا، شفیقه ضیایی، خانم پروین اولین هنرمند آواز خوان زن در رادیوکابل، زینب داوود خانم شهید محمد داوود خان اولین رئیس جمهور افغانستان، ملکه حمیرا، شاه دخت بلقیس، نظیفه غازی، رقیه ابوبکر، کوثر نورانی، جنرال دکتورسهیلا صدیق، معصومه عصمتی وردک، سناتور حمیرا سلجوقی، سناتورعزیزه گردیزی، حبیبه سرابی، صالحه فاروق اعتمادی، شفیقه رزمنده، میرمن رابیا، لطیفه کبیر سراج نخستین نطاق زن رادیو کابل در کشور ما،دنیا غبار همچنان اولین گروه های قابله های تحصیل یافته برای تسهیلات زایمان مصئون تر زنان و مراقبت از مریضان در سالهای ۱۹۵۰ مانند خانم شیرین جان خانم مستوفی ولایت بلخ، خانم معصومه هاشمی، میرمن خدیجه خانم داکتر علی احمد خان، خانم بلقیس سکندر، میرمن کامله خانم داکتر عیسی خان، خانم صالحه بنت محمد اسمعیل، خانم حمیده بنت محمد انور، خانم فاطمه دخترمحمد سرور، میرمن جمال بی بی خانم کریم پیلوت، خانم رقیه دختر داکتر رجب علی خان، خانم حمیرا، عذرا، خاور، حلیمه و سایرین قهرمانان  واقعی که با وصف شرایط مختنق فرهنگ مرد سالار و تعصب مذهبی توانستند شب وروز با فداکاری و جانبازی عملاً به زنان کشور ما الگوی آزادی، برابری و مشارکت گردند. در سال ۱۹۲۸ میلادی اولین گروه دختران افغان به منظور ادامه تحصیل کشور را به مقصد ترکیه ترک کردند. یکی از آنها «آدینه نیازی»  مادر بنیانگذار سازمان زنان افغان واقع درشهر تورنتو کشور کانادا است. آدینه می‌گوید مادرم بسیار خوشبخت بود که او به حیث عضؤ اولین گروه زنان افغانستان بود که در خارج از کشور تحصیل تخصصی کرده است.

 اولین معلمین زن برای تدریس مکاتب دختران چون اسمأ رسمیه طرزی خانم محمود طرزی که در عین زمان اولین ژورنالیست زن نیز ثبت تاریخ کشور ما گردیده است، اولین نطاقان زن لطیفه کبیر سراج، آمنه ملک زاده، رقیه حبیب ابوبکر و مستوره گوینده زبان پشتو ، اولین هنرمندان آوازخوان زن  چون فرشته در کودکی آواز میخواند، میرمن سامعه میرزاد بعداً گوینده اخبار رادی کابل نیز بود و میرمن خديجه ضيايی با نام مستعار ( خانم پروین)، آزاده، ناهید عالمتاب ازنخستین زنان آوازخوان اند که چادری بر سر به ستدیو های رادیو رفته آهنگ ثبت میکردند، اولین هنرمند تیاتر افغانستان دختری زیبایی بود بنام ترینا از شهر کابل که در نمایشنامه ( وفای زن ) نوشته قوی کوشان نقش ایفا کرد. به تعقیب آن زنانی دیگری چون حبیبه عسکر، پروین صنعتگر، شریفه دانش، مخفی کابلی، زرغونه آرام، زلیخا نورانی، نورتن نورانی، مزیده سرور، ذکیه کهزاد، اقلیمامخفی، جمیله ایمن، زلیخا نگاه،هما مستمندی، نجیبه دنیا، میمونه غزال، فاطمه پایا و سایر زنان پیشتازی که به نحوی حصار ها را شکستند و برای آزادی زن دگران را سرمشق شدند، اولین دکتوران و طبیبان زن، اولین زنان نماینده گان مردم در پارلمان کشور این ها همهٔ آن زنان بیداری جامعهٔ افغانی بودند که با ابتکارات جانبازانهٔ شان پیام بیداری و آگاهی برای سایر زنان کشور فرستادند. همچنان از نویسندگان و قلم بدستان ارجمند زن چون ماگه رحمانی، ملالی موسی نظام، دنیا غبار، کامله حبیب، سپوژمی زریاب، مریم محبوب، تورپیکی قیوم، فوزیه رهگذر برلاس، پروین پژواک، فروغ کریمی، معصومه کوثری،‌ حمیرا رفعت، انجیلا پگاهی، لیلا رازقی، معصومه حسینی، صدیقه کاظمی، آمنه محمدی، سکینه محمدی، منیژه باختری، حمیرا قادری، بتول سید حیدری، شیما قاضی زاده، تینا محمد حسینی، فاطمه موسوی، وسیمه بادغیسی، ریحانه بیانی، خالده خرسند، معصومه ابراهیمی، نیلاب موج سلام، عالیه عطایی،‌ حبیبه جعفری،  فاطمه خالقی، معصومه جعفری،‌ حکیمه اخلاقی، معصومه امیری، سمیه کابلی، زهرا نوری، زهرا زمانی،لیلا خالقی، سمیرا بیانی و نرگس زمانی و صد ها زنان دیگر در عرصه های فرهنگ، هنر، ادب، تاریخ، اداره، طبابت، سیاست، اقتصاد و امور نظامی  نیز میتوان به افتخار یاد آوری کرد. این بانوان آگاه تمام تلاش شان را برای بیداری و آگاهی زنان جامعهٔ ما معطوف گردانیده اند.

همچنان عده قابل توجه از زنان کشور ما در همین شرایط نابرابر و تبعیض آمیز در زیربار خشونت مرد سالاری که انواع مظالم را بر وی روا دانسته دوشادوش مردان در زراعت، دامداری، صنعت، ادارات ملکی، نیرو های امنیتی و ادارات قانون گذار نقش فعالانه ایفا کرده و امور منزل، رسیده گی و مراقبت از اعضای خانواده و تربیت فرزندانش را نیزعهده دار میباشد. اما متأ سفانه بنابر وضعیت منفعل اکثریت زنان جامعهٔ ما موقعیت آنها نیزدر جامعه نهایت شکنند و آسیب پذیر میباشد. این قشر روز تا روزدر قهقرای بدبختی، خشونت، سنگسار، تبعیض جنسیتی، آزار و اذیت جنسی نداشتن هیچ نوع حق انسانی و ده ها مظالم دیگر اجتماعی غرق بوده و نسل به نسل غرق شده میروند. آرزومندی من این است تا این کتله بزرگ ا نسانی جامعهٔ ما بیدار شده از حالت انفعال خارج گشته فعل و انفعلات جامعه را منحیث نیم پیکر کامل الحقوق جامعه که آن نیم پیکر دیگررا مادر است در دست خویش بگیرند وبه بنیاد گرایان، محافظه کاران سنتی و اقشار مرتجع و ضد زن یک « نه » مهیب بگویند و اجازه ندهند از این بیشتر برسرنوشت شان بازی صورت گیرد.  یقیناً در این راه هموطنان بسیاری ما در همکاری با زنان برای رفع این مصیبت جامعه یاری میرسانند اما ابتکار بدست زنان  و سازمان سراسری شان در توأمیت با سازمانهای حمایتی بین المللی باید باشد. سالهای پسین عناصر بیداری و سهمگیری فعال زنان کشور ما در گفتمان های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مایه خوشی و امیدواری فراوان میباشد. زنان کشور ما توانسته اند از طریق نشرات چاپی و تصویری و شبکه های اجتماعی صدای خویش را رسا تر به گوش جهانیان رسانیده و روابط زن افغان را با جهان تأمین کنند. گرچه تا هنوز این صدا ها نماینده گی از اقشار محدود شهر نشین و دست اندر کاران ادارات و مؤسسات اداری و شهری میکند ولی توجه، تعمق و نگرش وطن شمول این بیدار شده گان خواب قرون میتواند تکانه ای خوبی برای بیداری و همصدایی سایر زنان کشور ما باشد.

هشتگ های راه اندازی شده زنان افغان زیر نام های « نام ام کجاست؟ ، خط ـ سرخ ـ  من ـ زنان افغان به قهقرا بنیاد گرایی طالبی بر نمیگردند، نه! به آزار واذیت زنان، چادری هویت من نیست » و سهمگیری فعال زنان افغان در هشتگ های راه اندازی شده توسط فعالان فیمینیست جهان در شبکه های اجتماعی و سایر فعالیت های مثمر زنان روزنه های امید را برای بهبود وضعیت زنان، آزادی زنان ما از سیطرهٔ فرهنگ مرد سالار و تضعیف و محو بنیاد گرایی اسلامی گشوده است. پایان قسمت چهلم (ادامه دارد)

 

 

+++++++++++

قسمت سی ونهم

منفعل بودن و ضعف زنان در برابر مصایب اجتماعی علیه خود

به ادامهٔ یادآوری نام و کارنامه های عدهٔ از شیر زنان کشور ما که بارگران تبعیض و استبداد رابدوش کشیدند و با وصف همه محدودیت های جامعهٔ مردسالار توانستند نمونه های بارزی از فداکاری، وقف و پویایی در راه میهن دوستی، ارتقای فرهنگ، ادب، اجتماع، سیاست و اداره را ثبت اوراق زرین تاریخ کشور ما کردندمیتوان نام برد:

-         زرغونه انا از زنان مدبر و با درایت تاریخ کشور ما میباشد.  موصوفه مادر احمد شاه با با مؤسس و تهداب گذار افغانستان  عزیز بود که در تمام امور کشوری و نظامی مشوره های سودمند به احمد شاه با با میداد و بلااثر همین مشور ه های سودمند زرغونه انا بود که احمد شاه بابا  در تمام امور کشور داری و اتحاد ملت بدور یک حکومت مرکزی مؤفقانه عمل کرد.

-         عایشه درانی دختر یعقوب علی خان توپچی باشی از رجال با نفوذ قوم درانی متولد کابل بود.  موصوف متولد ۱۱۵۰ و وفات ۱۲۳۲ میباشد. عایشه درانی از شاعران بزرگ افغانستان صاحب دیوان بزرگ اشعار با داشتن ۳۰۰۰ بیت شامل قصاید غزلیات، مثنوی‌ها، مخمس و ترجیع‌بند، رباعیات و دوبیتی‌ها، و قطعات و شکواییه‌هامیباشد. او قریحه بزرگ شعری داشت و از سنین بیست سالگی تا آخر عمرش شعر بسیار بلند به سبک شعرای نامدار کشور و منطقه سرود.

-         میرمن عینواز زنان نامدار روستائی قندهار است. مرحوم رشاد، در بارۀ او چنین روایت میکند: دریک منزلی راهی که از قندهار بسوی کابل میرود، کاریزی وجود دارد که بنام «کاریزعینو»یادمیشود.«عینو» نام یک زن افغان روستائی است که احمدشاه بابا کاریزمذکور را به عنوان چادر برایش بخشیده بود. پوهاند رشاد در این باره میگوید شوهر میرمن عینو جز لشکر احمد شاه بابابود که بعد از برگشت یک مسافرت جنگی در یک منزلی شهر قندهار در حوالی همین کاریز عینو متوقف و به استراحت میپرداخت. چون خانه این سرباز در نزدیکی محل استراحت قوا بود بناً به منز لش رفته است ولی خانمش با وصف آنکه از دیدار شوهرش بعد از جنگ بسیار خرسند شده بود اما بعد از دانستن اینکه او هنوز هم باید بوظیفه اش میبوده است او را دو باره به قطعه مربوطه اش بر میگرداند. احمد شاه بابا با شنیدن این قضیه همین کاریزرا به این خانم به پاس دسپلین و وطن دوستی اش به عنوان چادر تحفه میدهد.

-         میرمن سپینه یا سپین ادی دختر نورمحمدالکوزی، معاصر یار محمدخان الکوزی حاکم هرات در نیمه اول قرن ١٩بود. در سال١٨٣٧م که ایرانیان برهرات حمله کردند و آنرا تحت محاصره درآوردند، این زن با احساس صحنه هاینبرد و مبارزه  افغانها برای دفاع از هرات را در اشعار حماسی خود به تصویر کشیده است. احساس عالی وطن دوستی وتوانائی او را در اشعارش که بیانگر ید طولای وی در شعر و ادب حماسی میباشد تبارز میدهد.

-         غازی ادیکه نام اصلی اش بی بی الماس است، شوهرش حبیب اکا از اقوام سلیمان خیل  کتواز میباشد.در بعضی روایاتآمده است که غازی ادی باشندۀ اصلی لوگربود و بعداَ در کابل مسکن گزینگردیده است. غازی ادی در جنگ های  چهار آسیاب، قلعۀ قاضی، کوه قروغ، وسنگ نبشته اشتراک داشت، وی در کوه آسمایی با ۴۰۰چهار صد زن بر ضد انگلیس ها میرزمیده، در جنگ سنگ نبشته قوماندۀ جنگ را بدست داشت، و در دامنه های کوه آسمایی با هشتاد تن از زنان مجاهد توسط انگلیس ها به شهادت رسید و درکارتۀ پروان کابل دفن گردیده است. زیارت وی تا امروز کنار سرک بین کارتۀ پروان و سرک دوم کارته پروان وجود دارد. که این مقبرۀ توسط امیر امان الله با سنگ مرمر فرش و مزین گردید تا خاطره تابناک این شیر زن تاریخ آزادیخواهانه کشور ما ماندگار بماند. همچنان از این زن  قهرمان روایت است که در جهاد ملی کشور علیه انگلیسدرسال ۱۸۷۸ م با شتارت و مهارت فراوان رزمی  میرزمیده ودر این جنگ سخت متوجه میشود که  پرچمدار شهید شده و موصوف از افتادن پرچم به زمین جلوگیری و خود پرچم داد خواهانه و آزادیخواهانه را بر افراشته نگهمیدارد.همچنان برای مبارزین ضد انگلیس  باروت ومرمی میرساند ودر شمشیر زنی وتیراندازی ماهر بود وگفته شده که هنگام حرکت لشکر غازیان او برای لشکر سرودهای ملی میخواند و بدینگونه احساسات ملی ودفاعی انان را به خروش  میاورد وسرگروه سایر مبارزین زن بود وغازیان بوسیله راهنمایی های اوپیروزی های زیادی بدست اوردند.

-         ملالییکی از قهرمان زنان تاریخ افغانستان میباشد. در جنگ میوند علیه انگلیس زیر رهبری غازی محمد ایوب خان  زمانیکه جنگ با شدت جریان داشت بنابر طوالت جنگ و تلفات نیرو های خودی روحیه جنگی در میان سربازان روز تا روز ضعیف تر میشد و آذوقه و مهمات جنگی نیز رو به کاهش بود، ملالی که در آنزمان هفده سال داشت و مسکونه منطقه میوند بود با یک گروپ دختران همراه شده و وارد میدان جنگ شدند. این دختران قهرمان زیر رهبری ملالی برای سربازان آب، نان و مرمی میرساندند و زخمی ها را تداوی و پرستاری میکردند. ملالی که در عین زمان قریحه شعری هم داشت اشعار حماسی برای همرزمانش میسرود و در این جنگ زنان توانستند روحیه بزرگ استقامت و و پایداری برای آزادی به همهٔ سربازان بدهند و جنگ میوند به این تزرتیب به نفع افغانان خاتمه پیدا کرد و انگلیس با تمام ساز و برگ مدرن جنگی اش به عقب نشینی مجبور ساخته شد انگلیسها نه تنها در این جنگ عقب نشینی کردند بلکه به تخلیه کامل  افغانستنان پرداختند. به قرار روایتی در همان روز عقب نشینی قوای دشمن ملالی جام شهادت نوشید و نام خود را در تاریخ مبارزات آزادیخواهان ودادخواهانه کشور ثبت کرد.

-         مخفی بدخشی ( ۱۸۷۶ – ۱۹۵۳ ) از شاعران بزرگ ادب دری بوده نامش سید نسب و یا سید نسب بیگم از تبار بدخشانیان بوده که نیاکانش از امیران محلی بدخشان بودند و خانواده‌اش در روزگار پادشاهی امیر عبدالرحمن خان از بدخشان به قندهار تبعید شدند بود و در کابل و قندهار میزسته است. مخفی بدخشی دانش و معلومات عمومی را به‌گونهٔ مخفی و بدور از نظر سیاسیون وقت از بزرگان و آگاهان خانواده خویش فرا گرفت.  وی در شانزده سالگی به سرودن شعر آغاز کرد. مخفی بدخشی از عالمان وشاعران دوره خود بوده است ودر مراحل سخت زنده گی فراگرفتن علوم دینی وادبی را ادامه داد ودارای قدرت بیان واستعداد ادبی خاصی درشعر گفتن بوده است که اشعار اواخر زنده گی او انباشته از اندرزهای زیبا وسودمند است.

-         خانم حلیمه مشهور به ببو جانی یا بوبو جان دختر عتیق الله خان و نواسه امیر دوست محمد خان میباشد. بنابر زیبایی بینظیرش با امیر عبدالرحمن خان ازدواج کرد و بنابر ذکاوت، تدبیر، آگاهی و دانایی اش از زنان بسیار با منزلت و قابل احترام امیر عبدالرحمن خان بود. او در بسیاری موارد به عبدالرحمن خان در امور مملکت داری و سیاست مشوره های بسیار سودمند میداد که در بخشهای قبلی ذکری از کارنامه هایشان بعمل آمده است.

-         امنه فدوییاو درسال ۱۸۹۷ میلادی در کابل بدنیا امد. موصوف یک شاعر و عالم ونویسنده بسیار توانا بوده است. اشعار وی ارامش بخش و انباشته از صنایع ادابی است. او همچنان نثر بسیار اعلی ادبی مینوشت و بسیاری از همدوره هایش از نثر بسیار روانش بهره میجستند.

-         مستوره غوری دختر میر سید اعظم غوری که نام اصلی اش حور النسأ میباشد در سال ۱۸۳۲ میلادی در قریه پَرچمن ولایت غور متولد گشته است. او را همچنان بی بی سفید پوش میگفتند. مستوره غورییكی از زنان سخن سرای قرن 13 هجری است كه ديوان كاملی به نام ( تحفة العاشقين و مفرح المسلمين )  از خود به جای گذارده است. اين ديوان نزديك به ۳۵۰۰ بيت را در برمی‌گيرد. اشعار آن خیلی پُخته و آراسته با قوانین شعری بوده است.مستوره غوری شعر بسیار بلند میسروده و در اشعارش انزجار و نفرت از وضعیت حاکم آنزمان و گله مندی از اطرافیانش احساس میگردد. احتمالاً او نیز یکی از قربانیان مانند رابعه بلخی بوده است. او نیز دربهاران جوانی در سال ۱۸۷۵ میلادی احتمالاً به قتل رسیده است اما سندی مبنی بر قتلش در تاریخ به مشاهده نمیرسد.

-         لوی ادی دختر کلان پائنده خان بارکزائى و مادر وزير فتح خان بود ، اين زن بر علاوه تربيت فرزندان شجاع و دلاور ، زن مدبر و سياست دادن بود . در شجاعت، دلیری و دستگيرى از ناتوانان شهرت فراوان داشت ، همهٔ مردم با او ارادت خاص داشتند و محبوب القلوب همگان بود . لهذا مــــــردمهمچنانکه به احمد شاه درانى لقب « بابا » و به زرغونه ونازو لقب « انا » دادند ، به اين زن مدبر و کاردان نيز لقب « لويه ادى »را دادند. کاردانی و تدبیر وی باعث گردید که سلسله محمدزایی ها در افغانستان صاحب اقتدار شدند. او هم مشاور بود و هم مربی بسیار با دانش. کار ازموده در امور کشوری و حکومتی.

-         میرمن خجو خانم با درایت امیر دوست محمد خان ومادر وزیر اکبر خان است به گمان اغلب در سالهای ۱۷۹۰ -  ۱۷۹۵ تولد شده و اسم اصلی وی خدیجهمیباشد. او در ایام پناهنده گی پسرش در بخارا برضد قوای انگلیسی میرزمید. او به پسرش پیام فرستاد تا به کشوربر گشته و وطن و مردمش  را از چنگ انگلیس وارهاند. او مشاور آگاه امور امیر دوست محمد خان بود. او در تمامی تحولات و امور دورانش نقش بسیار ارزشمند داشت. افکار آزادی خواهانه و اصلاحی وی در شکست انگلسی ها رول بسزایی بازی کرد.

-         مادر مدد خان که خواهر امیر دوست محمد خان و خانم عبدالرحیم خان، که در تاریخ مشهور به مادر مددخان میباشد و ازاسم اصلی وی ذکری نشده است .  در زمان تجاوز انگلیس به افغانستان قرآن را در بغل گرفته خانه بخانه رؤسای با رسوخ کابل، کوهستان و پروان گشته و در مقابل مردم چادر می افگند وآنها را به قرآن سوگند میداد  وبرای مقابله با انگلیس  و راندن آنها از کشور تحریک میکرد.پایان قسمت سی و نهم (ادامه دارد)

 

´´´´´´´´´´´´´´´´´´

قسمت سی وهشتم

منفعل بودن و ضعف زنان در برابر مصایب اجتماعی علیه خود

قابل یاد آوری میدانم باوصف منفعل بودن زنان جامعهٔ ما که در ادوار تاریخ خاصتاً تاریخ معاصر کشوردر حالت انفعال بسر میبردند،عدهٔ از زنان کشور ما در سیرهمین تاریخ با آنکه به نحوی بارگران استبداد و تبعیض را بدوش میکشیدند و میکشند و استبداد مرد سالاری هیچ زمینه ای را برای رشد، پویایی و تبارز زنان مساعد نگذاشته بود بافداکاری های بزرگ این زنان قهرمان، فداکار توانستند دین شان را در راه ارتقای فرهنگ، علم، ادب، سیاست،  بیداری زنان جامعهٔ ما، آگاهی و انسجام شان برای دستیابی به آرمان آزادی از سیطره فرهنگ مرد سالار ادا کرده وبا ارسال پیام صریح و روشن مبنی بر توانمندی زنان جامعهٔ ما  نامهایشان را ثبت اوراق زرین تاریخ کشور کردند.  این شیر زنان با آنکه به شکل سازمان یافته برای آزادی و برابری زنان جامعهٔ ما تشکیلات نداشتند اما با عملکرد ها و فعالیت های ادبی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و رزمی شان بهترین سرمشق هایی به زنان جامعهٔ ما بودند که در شرایط اختناق فرهنگی و مذهبی و محدودیت های سنتی توانستند پیام بیدارگر به زنان جامعهٔ ما بدهند که این زنان اند باید بیدار شوند و جامعه را بیدار سازند وحق شان را بگیرند، این زنان اند که باید بجنبد و جامعه را بجنبانند. که میتوان از شیر زنانی چون:

-         سوریا خانم ادیب، شاعر و سخنوری بزرگ که در عصر ویدی میزیسته و فردوسی در شاهنامه از آن یاد آوری های فراوان کرده است.

-         رودابه کابلی دختر محراب حاکم کابل به قول فردوسی در شاهنامه یکی از زیباترین زنان دورانش بوده او همسر زال بود و مادر رستم که در شجاعت بینظیر بوده و طرز زنده گی این زن نامور از جمله قصه های دلانگیز وارزشمند شاهنامه فردوسی بوده که از دل انگیز ترین سوژه های ادبی جهان به شمار میرود.رودابه تمام ثروت خود را به افراد فقیر بخشید وزنده گی بسیار عادی داشت.

-         تهمینه سمنگانیتهمینه دختر شاه سمنگان که به قول فردوسی از زنان دلیر و نامور زمانش بوده با رستم پهلوان شمشیر زن ازدواج کرده که پسری به نام سهراب به دنیا اوردند، که پسرش از پهلوانان ودلیران بزرگ بود که داستان جالب زنده گی تهمینه از معروفترین داستانهای کشور ماست

-         رابعه بلخی دختر کعب فُرداری فرمانروای بلخ و سیستان بود   سخنور توانا ومعروف که در اوایل قرن چهارم هجری سالهای (۹۱۴ – ۹۴۳ ) میلادی در بلخ میزیستهو بحیث نخستین شاعر زن در زبان دری شناخته میشود. از شاعران بزرگ عصر و همپای رودکی و عطار گامهای ارزشمند برداشتهاست. در فضیلت، کسب علم و دانش سر آمد دورانش  بود. در فصاحت و بلاغت کلام در ادب دری خدمات ارزشمندی انجام داده است.

-         سلطان رضیه غوری دختر سلطان شمس الدین التمش غوری از شاهان نامدار هندوستان میباشد.  این زن نامور درسالهای ۱۲۳۶  تا ۱۲۴۰ میلادی تاج و تخت را از پدرش به میراث گرفت.  سلطان رضیه اولین پادشاه زن در هندوستان و اولین پادشاه زن در جامعهٔ اسلامی در جهان میباشد و از استعداد سرشار، درایت و ذکاوت در عرصه سیاست، تدبیر اداره و حکومت، علوم دینی و ادبی برخوردار بود. او شاعر با قریحه بود و بنام شرین غوری و شیرین دهلوی شعر می سرود. او نقش بسزایی در بیداری و آزادی  زنان هند خاصتاً زنان مناطق شمال و شمال غرب هند از زیر فشار مضاعف مرد سالاری داشت

-         زرغونه کاکر درسال 784 ه.ق بدنیا آمده، زرغونه کاکرشاعر، عارف، عالم و از بزگترین و مشهور ترین خطاطان عصرش بود. در پته خزانه از وی بنام اولین شاعر زبان پشتو یاد آوری شده است. موصوف برای اولین بار در تاریخ زبان پشتو بوستان شیخ مصلح الدین سعدی را به پشتو ترجمه کرد.

-         نازوانا متولد سال (۱۶۴۳ م)  بوده، موصوف دختر سلطان ملخی توخی که از بزرگان ساحات جنوبی و جنوب غربی کشور ما بود، میباشد. نازو انا شخصیت مدبر، اندیشمند، شاعر و ادیب بود. وی در دامانش میرویس خان هوتک را منحیث یک شخصیت پر افتخار این مرز و بوم، شاعر ، ادیب و دولت مدار نامدار پرورش داد که بنام میرویس نیکه تا امروزه از افتخارات ملی کشور ما شمرده میشودهمان بود که میرخانیا میرویس خان هوتک در سال ۱۷۴۰ هجری ملت و وطن رااز دست چپاولگران، متجاوزین و اشغالگران فارس نجات داد و اساس یکحکومت مستقل افغانی را گذاشت.در تاریخ آورده اند که ملخی توخی دریک جنگ با دشمن به شهادت میرسد و پسرش حاجی عادل خان برادر نازو برای مقابله با دشمن به جنگ میرود و نازو خواهرش را برای حفاظت قلعه پدرش میگمارد،و خود در پهلوی محافظان دیگر لباس نظامی برتن میکند و با وسایل جنگی خودش را تجهیز میکند و مردانه وار از قلعه حفاظت میکند. حدود دوهزار بیت درج دیوان اشعار نازو انامیباشد.

-         میرمن زینب خواهر شامحمود هوتکی بود که اصفهان را فتح کرد. میرمن زینب و در حکومت داری وعلوم دینی مهارت زیادی داشت وشاعر شیرین سخن و ادیب بود.

-         گوهر شاد بیگم ملقب به گوهر شاد آغا از زنان ادیب، مدبر، سیاست مدار با نفوذ در عصر تیموریان هرات بود. پدرش غیاث الدین تَر خان از بزرگان با صلابت سلسله تیموریان هرات بود و لقب تَر خان که یکی از مناصب با اهمیت سلسله تیموریان بود که بیشتر مفهوم نماینده شاه در میان مردم را میرساند چنگیز بوی داده بود.

گوهر شاد بیگم برادرش امیر قره یوسف که در دربار تیموریان سمت وزارت را داشت در کارش یاری میرساند. موصوفه در همین زمان مکتب بزرگی را که از بزرگترین مراکز علمی آسیا در زمانش محسوب میگردید اعمار کرد وآنرا با درایت فراوان اداره میکرد. و همچنان در کنار این مرکز علمی بزرگ مسجدی اعمار کرد که از زمره ۱۰ ساختمان بلند دنیا از آنزمان محسوب میگردد. مادرش بانو خان زاده بیگم در مشهد کنار امام رضا دفن است. او و همسرش سلطان شاهرخ تیموری، نوعی رنسانس فرهنگی، از طریق صرف حمایت بی‌دریغ خود از هنر و جذب هنرمندان، معماران، فیلسوفان و شاعران به دربار خود به‌وجود آوردند. عبدالرحمن جامییکی از مشهورترین هنرمندانی بود که تحت حمایت ایشان قرار گرفت. گوهرشاد به تاریخ و ادبیات علاقه‌مند بود و مهری هروی، از زنان شاعر نامدار قرن نهم، مصاحب و ندیمه او بود. بسیاری از نمونه‌های بدیع معماری دوره تیموری در هرات که زیر نظر او اعمار گردیده است هنوز باقی است و امروزه آثار معماری،مینیاتور، کتب خطی، آثار خوشنویسی و دیگر هنرهای ظریفه از آن دوران به‌جا مانده است که از ممتازترین آثار هنری در جهان محسوب می‌شوند.از آثار و بناهای خیریه‌ای که توسط گوهرشاد بیگم بنا شد، مسجد جامع هرات، مدرسه و خانقاه شهر هرات و مسجد جامع مشهد در ایران بیش از همه اهمیت دارند که در هر دو شهر به نام آن بانوی نیکنام به «مسجد گوهرشاد» موسوم و مشهور می‌باشند و از شاهکارهای هنر معماریو کاشی کاری قرن نهم هجری به‌شمار می‌روند. همچنین او آثار ارزنده‌ای در حرم امام رضا و اطراف آن پدیدآورد، از جمله دو رواق «دارالحفاظ» و «دارالسیاده» را بنا کرد. معمار این دو رواق و دو مسجد در هرات و مشهد، قوام‌الدین شیرازی بود.

این زن نیکوکار پس از سن ۸۰ سالگی در سال۱۴۵۷ م در جریان قیام میرزا ابوالقاسم بابر در دوره سلطنت سلطان ابوسعید، به دسیسهٔ جمعی از امرا و مشاوران سلطان ابوسعید به دستور آن پادشاه در شهر هرات کشته شد و در کنار قبر فرزندش شاهزاده بایسنقرمیرزا و همسرش سلطان شاهرخ تیموری در مجموعه مدرسه و مسجد گوهرشاد هرات به خاک سپرده شد که آرامگاه او هنوز باقی است.

-         بی بی الایی نوه با یزید روشان  و یکی از فعالین جنبش روشان بود و زن با فضیلت بود وی در مبارزات ملی روشانیان نقش مهمی داشت وبسیار شجاع و باهمت وصاحب علم ودانش فراوان بود.

-         حلیمه ختکمتولد سال ۱۶۵۵ میلادی بوده و از مشهور ترین شاعران زبان پشتو میباشد. حلیمه ختک دختر خوشحال خان ختک شاعر حماسی معروف و نامدار زبان پشتو بود. بی بی حلیمه ختک به سبک بسیار روان و ساده اما با شیرین کلامی شعر می سرود. در سرودن اشعار بیشتر از سبک پدر یعنی خوشحال خان ختک پیروی میکرد. تاریخ او را بنام زن عارف، فاضل و اندیشمند ثبت سینه خویش کرده است.

-         شاه خانم  زن سلطان ابراهیم لودی به قول تاریخ نگار با عضمت کشور ما مرحوم پوهاند استاد رشاد  در سال ۱۵۵۴ میلادی زمانیکه بابر سلطنت لودیان را در هندوستان سرنگون و دهلی و آگره را فتح کردسلطان ابراهیم لودی آخرین سلسله دار لودیان را به قتل رساند. پسر خورد سال وی را با مادرش به افغانستان تبعید کرد. موصوف در مسیر را حین عبور از دریای اتک در منطقه سینده خود را به دریا پرتاب کرد و مرگ را بر زنده گی در اسارت ترجیح داد.

-         دکتور حبیب الله تژی در کتاب خود به نام ( پشتانه ) در باره قهرمانی های رزمی خانم شابوری شاه پیری مینویسد،  بروایت تواریخ، هنگامی که لشکریان بابُر بر دهکده شابوری یا شاه پیری حمله کردند، شاه بوری به شوهرش گفت: باید ما جلو لشکر مغول را بگیریم! اما شوهرش که شجاعت ایستادگی را نداشت، بسخن شاه بوری گوش نداد. شاه بوری هم به تنهایی بجای شوهرش از داخل خانۀ کپری خود با سپاهیان بابر به جنگ پرداخت. هریک از سپاهیان بابر که میخواست از مقابل خانه او عبور کند، هدف تیر شاه بوری قرارمیگرفت ونقش زمین میشد. او چنان تیر انداز مهر بود که تیرش هرگز خطا نمیرفت و بدین سان شاه بوری تعداد زیادی از افراد بابر را زخمی واز صف محاربه خارج کرد. سرانجا سپاهیان که جرئت پیشروی را از دست داده بودند، فریاد زدند: همه جمع شوید! اینجا بلای عظیمی جای گرفته که عالمی را تباه ساخت. پس از آن سپاهیان از هرطرف بسوی خانه شاه بوری حمله کردند و با رها کردن تیرهای خود بدن لطیف او را سوراخ سوراخ کردند. سپس سپاهیان بدرون خانه رفتند تا ببینند که این چه کسی بوده که به چنین مقاومتی دست زده است؟ وقتی به خانۀ کپری شاه بوری داخل شدند، دیدند که بجز یک زن کسی دیگری درخانه نیست که بدنش با تیرهای بسیاری سوراخ سوراخ شده است وآخرین نفس هایشرا میکشد. متعجب شدند وخبر به بابر بردند . بابر بزودی کس فرستاد که او را نکشید و زنده به نزدیک من آرید. اما تا این خبر به سپاهیان رسید، شاه بوری درگذشته بود. وقتی بابر از مرگ این زن شجاع مطلع شد، سخت متاثر گردید و افراد خود را ملامت کرد که چنین زنان را هیچکسی نمیکشد و باید تا پیش من می آوردید، گفتند او چنان تیر میزد که زره ما هم جلوش را گرفته نمیتوانست و ما فکر میکردیم که او بایدیک مرد باشد و بنابرین کشته شد. پادشاه و تمام لشکریان از شجاعت آن زن درتعجب وحیرت فررفتند و او را آفرین میگفتند.از آن پس هر وقت که درحضور بابُر نام طایفۀ عمرخیل برده میشد، بابر از آنها تعریف میکرد وبخصوص از شجاعت شاه بوری، شاه پوری یا شاه پیری توصیفها مینمود. پایان قسمت سی و هشتم (ادامه دارد)

 

++++++++++++++++

قسمت سی وهفتم

منفعل بودن و ضعف زنان در برابر مصایب اجتماعی علیه خودش

هیجانات حسادت به تدریج حسود را تبدیل به فرد ناتوان کرده  و احساس کمبود در شخص حسود او را دچار حقارت می کند، که حقارت خود مرض دیگر روانی میباشد که خطراتش برای فرد حقیر که آنهم حسود باشد برای اجتماع انسانی  میتواند عوارضی را سبب گردد.

حسادت کدام عارضه ژنتیکی نیست ولی خانواده یی که همیشه و پیوسته خود، داشته ها و فرزندان خویش را با دیگران مقایسه میکنندباعث میگردند فرزندان شان حسود بار آید.

از نظر روانشناسان دختران خانواده ها به علت داشتن احساسات شدید عاطفی و فطری بیشتر در برابر حسادت آسیب پذیر اند واحتمال دارد بیشتر از پسران نیزحسود بار آیند.

حسودان همیشه این احساس را دارند که داشته های او را کسی دیگر از وی  ربوده است. به این مناسبت افراد حسود سعی بر آن دارند تا در برابر رقیب خود ساخته اش با بی اعتنایی، انتقاد، برخورد اهانت آمیز، اتهامات بی پایه، و ده ها برخورد منفی پیشآمد کرده و به قول خودشان رقیب شان را تحقیر و ذلیل سازند. در بسیاری حالات انها سعی بر براندازی رقیب شان به هر وسیله ای میگردند. بزرگترین  مشکل افراد حسود این است که مفروضات مبالغه آمیزی در باره زنده گی و شرایط دیگران می سازند، خوبی ها و شادکامی های آنان را بزرگ نمایی می کنند و مشکلات و سختی های زنده گی آنها را نادیده می گیرند. آنها سراسر زنده گی فرد را در نظر نمی گیرند و فقط به بخشی که در حال حاضر قرین شادکامی است می چسبند، در حالی که در این بخش هم اطلاعات آنها صرفا ظاهری است . در مجموع افراد حسود تصویری صحیح و واقعی از زنده گی خود و دیگران ندارند و اطلاعات دریافتی از موقعیت را تحریف می کنند.

 حسادت منحیث یک هیجان طبیعی در حد که به دیگران از نظر مادی  و معنوی صدمه وارد نکند  آنقدر خطرناک نیست و در بسا حالات برای نگهداشتن دوستان صمیمی، پیشرفت در عملکرد های اجتماعی و کاری و روابط عاطفی میتواند اثرات کمک کننده داشته باشد. اما در حدود پیشرفته اش نه تنها برای افراد معین مضر و خطرناک واقع میگردد بلکه  باعث اختلالات ذهنی، افسرده گی، نا توانی های جنسی، زوال عقل و بی باوری کامل از اطرافیان میگردد.

از خلال یادداشت های مختلف زنان در قبال عوامل عدم تشکل زنان من هم دریافتم که زنان افغانستان بنابر دلایل رفتار ها و فرآیند های روانی مبنی بر اینکه آنزن دیگر چرا کاری کند که او نمیتواند آنرا انجام دهد با همه ذرایع و وسایل در تخریب و نابودی زن فعال بر میخیزند. مهمترین عامل در این عرصه باور های دینی و سنتی زنان و تأثیر بیش از حد مبلغان دینی در شدت این حس حسادت مُمِد قرار میگیرد. بسیاری از زنان اصلاً به این باور هستند که چرا ما در برابر مردان و یا ظلم، تعدی و ستم قیام کنیم؟

نظام موجود زن را سرشت ابدی و ازلی پنداشته هر گونه تصرف در این امر را جنگ با خدا میپندارند. به این ترتیب انبوه از موانع که بیشترین آن از طرف خود زنان ایجاد میگردد در راه آزادی و مشارکت زن جامعهٔ ما قد راست ایستاده است.

عده از مفسرین میپندارند که پیشرفت هایی زنان کشور های اروپایی و امریکا بنابر دلایل جنگ های اول و دوم جهانی که زنان به عوض مردان به جنگ رفتند و شامل چرخه اقتصادی جوامع خویش گشتند وبه این ترتیب استقلالیت اقتصادی پیدا کردند. همین مشارکت زنان در چرخهٔ اقتصاد باعث شد تا آنها از حقوق  و آزادیهای انسانی و مدنی برخوردار گردند.

افغانستان همچنان چهل سال جنگ خانمانسوز را پشت سر گذاشته است، در بیشترین موارد به انواع و اشکال گونا گون زنان یگانه نان آوران خانه هایشان میباشند ولی برای اعاده حقوق و آزادیهای شان منفعل اند.

نباید آنها در انتظار حکم غیب و معجزه الهی دست رویدست بگذارند. این خصوصیت منفعل زنان جامعهٔ ما بزرگترین چالش فراروی آزادی زنان کشور ما میباشد. به همین مناسبت است که من در هر بخش از عوامل و دلایل راه برون رفت را در وجود یک سازمان سراسری  پیام رسان و آگاهی ده برای زنان کشور ما که در هر قریه و قصبه وجودش لمس گردد و در هر خانه و دور هر دستر خوانی زنان و اعضای خانواده وجودش را لمس کنند و مردان هم بدانند که دیگر زنان برده گان شان نیستند، تأکید مؤکد دارم.

اگر زنان خود بیدار نشوند، خود در برابر بی عدالتی و تبعیض ها مبارزه عملی نکنند، اگر آنها خود، خود را از وابستگی اقتصادی مردان وا نر هانند، اگر آنها خود در مشارکت همهٔ امور جامعه سهم نگیرند، اگر آنها خود تبعیضات را در مقابل دختران و پسران شان که در همان آوان کودکی در دامان مادر تلقین میگردد مرفوع نسازند، اگر آنها خود چون دژی استوار برای دختران شان در خانواده ایستاده شده و تبعیض جنسیتی را اجازه ندهند هرگز انتظار عدالت و ازادی را نداشته باشند زیرا در جامعهٔ ما که فرهنگ مرد سالاری در آن مسلط است کس داوطلبانه حاظر به چنین تحفه ای برایشان نیست. و این هم منصفانه نیست تا همهٔ این گناه ها را یکسره به مردان نسبت داد و حالت منفعل زنان را نادیده انگاشت.

از لابلای یادداشت های زنان در گوشه و کنار کشور و تحلیل اخبار  از رویداد های محلی بر می آید که حتی در بسیاری از حالات زنان با وصف مراعات همهٔ رکن های دینی و قواعد اسلامی بازهم مورد خشونت، حق تلفی  و تبعیض جنسیتی مواجه اند. که میتواند مهمترین محمل و یا موضوع تحقیق بیشتر فعالین حقوق زنان در کشور ما در این عرصه باشد. از نظر من همهٔ این مسایل فقط در عدم آگاهی زنان کشور ما از حقوق  و آزادی های انسانی میباشد و منفعل بودن وی در راه آزادی از اسارت. در حالیکه در بُعد جهانی در مقدمه منشور سازمان ملل متحد به صراحت تأکید و باورمندی اعضای این سازمان را بر آزادی و شخصیت برابر زن و مرد بیان داشته در ماده اول این منشور آمده است: همهٔ افراد بشر بدون در نظر داشت جنسیت آزاد بدنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابر اند.

دربیشترینه ادیان خاصتاً دین اسلام بقدر کافی اصول و مبانی به نفع برابری زن و مرد منحیث انسان تأکید شده است. که در مباحث قبلی بصورت مفصل در زمینه توضیح داده ام. اما باید زنان کشور ما به این باور برسند، انها از این حالت انفعالی بدر آیند و رسالت شان را برای آزادی زنان از اسارت درک کنند، این زنان اند که بدانند، درک کنند، اقدام عملی کنند که بنیاد گرایی اسلامی و یا اسلام سیاسی در پی اسارت هرچه بیشتر آنها میباشد. همانطوریکه در اوایل قرن بیستم این مسئله زنان بود که در سرلوحه اقدامات بنیاد گرایی اسلامی علیه ترقی و پیشرفت قد علم کرده و و زنان منفعلانه به آن نگاه کرده و هیچ اقدامی نکردند . امروز نیز بنیاد گرایی اسلامی از همین حالت انفعالی زنان کشورما که نیمی از جامعه را احتوامیکنند استفاده کرده و زنان منفعلانه به تماشا نشسته اند و منتظر اند که امریکایان و ارو پایان از حقوق شان دفاع کنند. به این منظور من تأکید بیشتر دارم تا زنان خود در تمام عرصه ها نقش فعال و تأثیر گذار ایفا کنند. دو اصل مهم برای ایفای چنین نقشی یکی با سواد شدن زنان جامعهٔ ما همراه با تحصیلات عالی و تخصصی و اصل دوم داشتن یک سازمان سراسری حمایت از زنان میباشد. این سازمان سراسری که اگر به یک جنبش وسیع سراسری در کشور ما تبدیل گردد میتواند آموزه و حرکتی باشد در گام نخست علیه بنیاد گرایی اسلامی در وجود مجاهد، طالب، داعش و القاعده. این حرکت میتواند عامل مؤثر برای آزادی های زنان در کلیه سطوح اجتماع  بوده و پشت آنهاییکه در پی تحکیم سیطره مردان بر زنان اند میلرزاند.

عده دیگری از مفسرین امور اجتماع موجودیت جنگ، نبود فضای صلح آمیزدر کشور، بحران اعتماد اجتماعی میان مردم و موجودیت فرهنگ تقابل ملی، مذهبی، زبانی، محلی و قومی را علت انفعالی زنان قلمداد میکنند. اما من با تردید این نظر منحیث عامل اساسی اضافه میکنم اگر زن جامعهٔ ما با درک رسالت اش که نیم جامعه را او تشکیل میدهد و نیم دیگر را او زائیده و پرورش داده است توجه بفرماید، به این نتیجه خواهد رسید که اساساً او مسئول این همه جنگ، برادر کشی، ویرانی، انقطابات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است . اگر او بحیث تنها همین نیم پیکرجامعه در جهت قطع جنگ آستین بر بزند دیگر اینجا جنگی وجود نمیداشته باشد. و اگر تلاش برای تربیه  سالم فرزندانش کند دیگر هیچ مشکلی در جامعه باقی نمیماند. گرچه این نظریات شاید به فکر بسیاری از مردم آرمانگرایانه غیر عملی و تخیلات ذهنی پنداشته شود مگر مطالعات بسیار موشگافانه که در عرصه مصایب کشور مان انجام دادم به این نتیجه رسیدم که راه دیگیری وجود ندارد جزء با سوادی و ارتقای سطح آگاهی مردم ما برای ایستاده گی در راه منافع عموم کشور. پایان قسمت سی و هفتم (ادامه دارد)

+++++++++++++++++++

قسمت سی و ششم

منفعل بودن و ضعف زنان در برابر مصایب اجتماعی علیه خودش

فرهنگ مسلط در میان پژوهشگران و نویسندگان امور اجتماع کشور ما افغانستان تا کنون به روالی بوده است که دلایل و عوامل همهٔ انواع عقب مانی زنان در امور اجتماع، سیاست، اداره و فرهنگ، تبعیضات جنسیتی، قوانین نابرابر برای حقوق  و آزادیهای فردی و در یک کلام همهٔ بدبختی زنان را تنها در موجودیت نظام مرد سالاری مطالعه کرده و همهٔ بار ملامت را بر مردان برچسپ زده و در نهایت این همه بار ملامت را تنها مرد جامعهٔ افغانستان باید به دوش بکشد. و بخش اعظم جامعه شناسان، فعالین اجتماعی، دانشمندان انسان شناسی و زیست شناسی به نقش منفعل و ضعیف زنان که در بسیاری از حالات خود دلیل اساسی ورشکستگی، مصدومیت و اسارت خویش در زیر سیطره فرهنگ حاکم باقیمانده اند کمترتوجه معطوف داشته اند و یا اینکه این بحث همیشه در ارزیابی ها وتحلیل ها مفقود بوده است. در حالیکه با یک دید اجمال و به بسیار سادگی  نقش منفعل زنان را مبنی بر پذیرش داوطلبانه همهٔ این بلا ها همچون سرنوشت آسمانی که از جانب خداوند برایش تعین گردیده است میتوان دید.

بر اساس مطالعات جامعه شناسانه از تجزیه و تحلیل شخصیتی زنان کشور ما چنین استنباط میگردد که بخش اعظم زنان جامعهٔ ما بصورت بسیار منفعلانه همه بلا های نازل شده بر سرش را حکم الهی دانسته و در هر حالت از بارگاه ایزدشان شاکر میباشند و کمتر از گاهی هیچ گامی در برابر این همه اسارت، بی عدالتی، حق تلفی، تبعیض شرمناک جنسیتی و خشونت مستدام  بر نمیدارند.زنان و یا نماینده گان قشر زن دلایل و عوامل این انفعال و ضعف را همه یکسان در بیسوادی، نقش پر رنگ مذهب، نبود قوانین حمایت کننده از زنان، حاکمیت اکثریت مرد در ارگانهای نظم عامه، عدلی، قضایی و اداره و تسلط فرهنگ مرد سالار در سازمان قانون گذاری کشور فهرست میکنند. اما کمتر به این اندیشیده اند که چگونه این عوامل را بائیست برطرف کرد؟

از ارزیابی نظریات اکثریت زنان کشورما در این عرصه به این نتیجه رسیده ام که اکثریت زنان کشور ما حتی باورمند طرز دیگر زنده گی نیستند، آنها همین زنده گی و اصول و قواعد حاکم موجود را کاملاً طبیعی دانسته وبرایشان نه تنها قابل قبول میباشد بلکه همین زنده گی و اصول اش برایشان تقدس داشته و تمام تلاش شان برای حفظ سیطرهٔ همین فرهنگ و اصول میباشد و به این ترتیب از همکاران نزدیک فرهنگ مرد سالار در جامعه محسوب میگردند. عده دیگر که یا با ابتکار خودشان و یا همکاری خانواده ها از نعمت سواد برخوردار شده اند و از طریق روابط دریافته اند که طرز بهتری زنده گی هم وجود دارد و هم ممکن میباشد، ولی آنها این توانمندی را در خود نمیبینند تا برای زنده گی  بهتر تلاش کنند زیرا کدام مرجع حمایتی را برای تعمیل خواسته هایشان سراغ ندارند. بخشی دیگری از زنان برای آزادی و دریافت حد اقل حقوق انسانی شان بصورت منفردانه در مبارزه اند که با شدت از طرف نمایندگان فرهنگ مرد سالار و بیشتر زنان گروه اول که اکثریت زنان جامعهٔ ما را تشکیل میدهند مورد ( تأدیب ) و مجازات قرار میگیرند. زیرا به نظر آنها این زنان از اصول الهی و مقدس سر پیچی کرده اند و به شدید ترین مجازات بائیست محکوم گردند. که بیشترین انضباط و در حصار گیری زنان بوسیلهٔ همین گروه اول در خانواده ها بالای اکثریت زنان جامعهٔ ما تحمیل میگردد.

در حقیقت نگاه و دیدگاه حاکم بر زنده گی در کشور ما مردانه است و اکثریت زنان در تحت تأثیر همین نگاه قرار داشته و به توانایی، استعداد،امکانات، ظرفیت و آگاهی خویش یا کا ملاً بی باور اند و یا همهٔ آنرا به نظر و دیدگاه مرد وابسته میدانند.

زنان کشور ما به این باور اند که مردان بهتر میدانند که زنان از عهده کدام کار بر آمده میتوانند و کدام کار ها را زنان نباید بکنند. آنها در ذهن خویش از همان آوان پیدایش  یا تولد حاکمیت مرد را پذیرفته اند و این حاکمیت در جریان پرورش زن از تولد تا مرگ هر روز بیشتر از روز قبل برایش مفهوم تر میگردد. تلقیات (مذهبی – آسمانی ) مقدس جامعه بروی چنان تأثیر میگذارد که خودش نیز نه تنها به پیروان همان سیستم تبدیل میگردد  بلکه بعد از ازدواج و مادر شدن به فعالین و سر سپرده گان این سیستم حاکم ارتقأ میکنند. یعنی این چرخ همچنان به دوران می افتد که با انفعالیت خود زن خودش فرهنگ بهره کشی و اسارت خویش را تولید و باز تولید میکند و جامعه همچنان به همین منوال در قهقرا، جهنم و آشوب سرگردان میماند.

همانطوریکه در بالا تذکر دادم بسیاری از آگاهان علوم اجتماعی کشور ما عامل عدم اعتماد به نفس زن جامعهٔ ما را هم به همان فرهنگ مرد سالار حواله میکنند مگر این درست نیست، ممکن یکی ازعوامل تأثیر گذار باشد مگر نقش فزیکی خود زن که برای آزادی اش از اهمیت فراوان برخوردار است کجاست؟

باید زنان کشور ما آگاه گردند که ۲۰۰۰ سال قبل از امروز همهٔ مردم جهان چون زنان امروز کشور ما برده، غلام، بیسواد و اسیر مشتی از برده داران خونخوار بودند که از همین برده گان سپاه های منظم صد ها هزار نفری ارایش داده بودند و برعلیه انانیکه آزاد بودند به کمک همین سپاه برده گان در برده ساختن دیگران استفاده میکردند و نسل اندر نسل به این شیوه زنده گی را به پیش میبردند. در آنروز گاران نیز آیاتی اززبور و تورات را برای این برده گان قرائت میکردند که خواست خداوند گار همین است که پدران تان پدر کلان هایتان و اجداد تان برده بودند و شما هم بایدهمیشه برده بمانید اما در ۷۳ میلادی یکی از این برده گان بیسواد بنام اسپارتاکوس که در جنگی اسیر ارتش روم شده بود از زندان گلادیاتور ها «  در روم باستان گلادیاتور ها عبارت از جنگآوران شمشیرزن و پهلوانانی بودند که اکثراً در جنگها اسیر گرفته شده بودند و یا از میان برده گان افراد تنومند وشمشیر زنان ماهر را غرض تمرینات بسیار طاقت فرسا در محلی شبیه زندان نگهداری میکردند و برای مبارزات خشونت آمیز با دشمنان، حیوانات و جنگهای تن به تن آماده میساختند و از آنها چون حیوانات وحشی استفاده میکردند. که بعد ها آهسته آهسته جنگهای خشونت بار گلادیاتور ها به بزم های عیش و تفریح برده داران و رومیان مبدل گشت و این عمل وحشیانه ضد انسانی حدود هشتصد سال در فرهنگ روم و اروپا جای بسیار اهمی را در تاریخ اروپا احراز کرده است.» برعلیه امپراتوری روم  که عظمت نام اش پشت مردم جهان را میلرزاند قیام کرد او با یک صحبت آتشین اش آتش این قیام را افروخت و این قیام در میان توده های بیسواد برده های جنوب اروپا که مانند زنان کشور ما تا همان لحظه های قیام منفعل و اعتماد به نفس شان را از دست داده بودند به سرعت پیچید و قیام برده ها آغاز گردید. گرچه آخر الامر این قیام با به صلیب کشیده شدن اسپارتاکوس همراه با ۶۰۰۰ سپاهیان انقلاب اش در روم به ناکامی مواجه شد، اما پیام وشعله های این قیام ضدبرده ‌داری اسپارتاکوس به سرعت در سرتاسر ایتالیا و اروپا پیچید. در آخرین نبرد که اسپارتاکوس بر علیه امپراتوری روم مصاف داد اردوی بیست هزار نفری از برده گان را با خود داشت که ۱۲۰۰۰ دوازده هزار نفر آنرا زنان تشکیل میدادند.

مراد من از یاد آوری این برگی از تاریخ برده داری در اروپا این است که زنان با مردان هیچ تفاوتی ندارند. در کشور ما هم اسپارتاکوس های فراوان چون فرخنده، نادیه انجمن، ملالی جویا، شیما سروش، مینا رضایی، ریحانه آزاد، دخترگمنام زره پوش که با پوشیدن لباس آهنی منحیث نماد از یک حرکت مدنی اعتراض اش را علیه فرهنگ زن آزار کشور ما بیان داشت و صد ها پیشگامان دیگر پیدا شدند، حرکت های اعتراضی تا سر حد اعتراضات خونین که به قیمت جان های شیرین شان تمام شد براه انداختند که اگر سایر همقطاران شان با این اعتراضات لبیک میگفتند امروز وضع زنان کشور ما طوری دیگر رقم میخورد.اما متأسفانه گوش سایر برده گان کر بود که پیام این قهرمانان را نشنیدند و راه شان را ادامه ندادند، و یا اینکه زنان برده مأب کشور ما آنقدر منفعل و بی ابتکار اند که در برابر همهٔ این مظالم آه نمیکشند. فرخنده و هزار ها مثال دیگر از خود سوزی ها و قیام های منفرد علیه استبداد مرد سالاری در گوشه و کنار کشور ما بیانگر موجودیت اسپارتاکوس های افغانی است اما زنان کشور ما چنان به انفعال عقیده و اقدام گرفتار اند که هیچ نمیجنبند و آزادی و عدالت ازدر بار غیب را در انتظار نشسته اند.  همچنان حرکت های آزادی خواهانه، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و روشنگرانه برای زنان کشور ما که دراوایال قرن بیستم در زیر هدایات و حمایت بیدریغ شاه امان الله  خان و خانم آزادیخواه شان ملکه ثریا راه اندازی شد بهترین محمل برای بیداری و ایستاده گی زنان کشور ما بود که بائیست علیه نماینده گان ارتجاع بین المللی، بنیاد گرایان و محافظه کاران سنتی داخلی می ایستادند و سیستمی را که بخاطر آزادیها و حقوق آنها مورد عتاب بنیاد گرا ها، روحانیون و محافظه کاران سنتی و محلی قرار گرفته بود از این مخمصه نجات میدادند و نمیگذاشتند این محمل بیداری نابود و بخاک یکسان شود.

عده دیگر از پژوهشگران مسئله اسارت زن در افغانستان، عدم تشکل زنان بدور یک سازمان نیرومند و همچنان وضعیت انفعالی ایشان را داشتن حس حسادت بیش از حد آنان در فعالیت وکنش های اجتماعی و مسایل مشارکت شان در امور اجتماع عنوان میکنند. به نظر روانشناسان حسادت احساس و واکنشی است که انسانها از نداشتن بعضی از ضروریات زنده گی و یا داشته های خود را کمتر از دیگران میپندارند و این مسئله باعث هیجانات روانی در شخص میگردد.

روانشناسان حسادت را چنین تعریف میکنند:« حسادت عبارت است از آرزوی زوال نعمت ها، مؤفقیت ها ، پیشرفت ها، داشته ها و مقام های انسانی دیگران میباشد»  در دین اسلام حسادت را صفت ناشایست شیطانی و بیماری اخلاقی خطرناک میداند. روایاتی تأکید بر این دارد که شخص حسود در حقیقت از خدا خشمگین است که این نعمات را به کسی دیگری داده و به او نداده است. بناً او به جنگ خدا میرود. افراد حسود از مطرح شدن دیگران در مناصب اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ناراضی بوده و پیوسته زوال آنرا برای شخص یا اشخاص آرزو میکنند، حسودان از آرامش و آسایش دیگران رنج میبرند. پایان قسمت سی وششم (ادامه دارد)

 

+++++++

قسمت سی و پنجم
فیمینیسم حفاظت محیط زیست


اتحادیه بین المللی حفاظت از محیط زیست International Union for Conservation of Nature and Natural Resources به ابتکار فعالان محیط زیست به همکاری گروه ها، احزاب سیاسی، سازمانهای اجتماعی و حکومات در سال ۱۹۴۸ در فرانسه ایجاد گردید. در سال ۱۹۷۲ خانم بار بارا اوائوس ‌Barbara Uaoiuos سویدنی در شهر استکهولم مفهوم توسعه پایدار را در اعلامیه معروف حفاظت محیط زیستی در باره نقش با اهمیت و مؤثر زنان در پیوند با توسعه و حفاظت محیط زیست و الزامیت دولت ها، حکومات، سازمانها و احزاب را درج کرد. که این اعلامیه در اجلاس زمین سال ۱۹۹۲ اتحادیه بین المللی حفاظت محیط زیست منعقده شهر ردیو جنیرو برازیل تائید و صورت عملی بخود گرفت.
در سال ۱۹۹۱ جنت بیهل Janet Biehl ( ۱۹۵۳ ) نویسندهٔ سیاسی وفعال محیط زیست امریکایی و نویسندهٔ کتاب (طرحی جدید در سیاست ورزی فیمینیست محیط زیستی یا ایکوفیمینیست) در این کتاب بیهل سوالاتی را در برابر مردم مطرح کرد که آیا زنان از مردان سبز تر اند؟ آیا زنان رابطه مشخص تر و خاص تر با طبیعت و دیدگاه های محیط زیستی دارند؟ که همهٔ زنان مخصوصاً فیمینیست ها به این سوالات پاسخ های مثبت ارائه کردند. البته که قبل از بهیل، پاول رالف اِرلیش Paul Ralph Ehrlich ( ۱۹۳۲ – ۲۰۱۷ ) در کتاب (بمب جمعیت Population Bomb) تخمین زده بود که افزایش غیر قابل کنترول نفوس جهان را به نابودی سوق میدهد. او در این کتاب تذکر داد در شرایط امروز بزرگترین خدمت بشر برای سلامت جهان جلوگیری از تولید مثل است.
چند سال بعد از پل آرلیش یک فیمینیست رادیکال فرانسوی که برای اولین بار کلمه ایکو فیمینیسم را شامل ادبیات اجتماعی و سیاسی کرد بنام فرانسواز دوبون Françoise d'Eaubonne (۱۹۲۰ – ۲۰۰۵ ) مشخص کرد که نیمی از جامعه که زنان میباشند کنترول بارداری خود را در اختیار خویش ندارند و نظام مرد سالار که او در این مقاله اش آنرا ( نظام نرینه ) مینویسد زنان را بدون چون و چرا باردار و زاینده میخواهند. دو بون در این نوشتار اضافه میکند که زنان میتوانند با آزادی خویش از سیطره مرد سالار و قوانین حاکم آن دسترسی آسان به سقط جنین و وسایل و تسهیلات جلو گیری کننده میتوانند نفوس جهان را تحت کنترول در آورده و جهان را از نابودی نجات دهندو بر تن خویش نیز مسلط گردند. از همین جا بود که نقش زنان در حفاظت محیط زیست از اهمیت برخوردار گردید. مجموعهٔ نظریات دوبون در کتاب ( فیمینسم یا مرگ ) بازتاب گسترده یافت و این ایده را بنام ایکو فیمینیسم نامگذاری کرد. البته در امریکا نیز مقارن همین سالها زنانی زیادی با الهام از همین ایکو فیمینست ها تظاهرات وسیعی برعلیه نیرو گاه های اتمی امریکا راه اندازی کردند و زنان انگلستان بر علیه استقرار راکتهای کروز پیمان ناتو کمپ صلح را در پایگاه هوایی گرین هام کامن ایجاد کردند و مخالفت صریح شانرا با مسابقات تسلیحاتی در جهان ابراز داشتند . همین ایده ها آهسته آهسته رابطه زنان را با طبیعت و محیط زیست به کنکاش بیشتر میگرفت. جملات محزون « وطن، سرزمین، طبیعت مادر است» راه خود را در میان زنان بیشتر و بیشتر باز میکرد. و در جبهه مقابل نیرو هایی که با استفاده از تکنالوژی و دانش در تلاش رام کردن طبیعت، تحت کنترول گرفتن زمین و آسمان و تجاوز اشکار بر زمین و مادر بودند. ایکو فیمینیست ها پدر سالاری جهانی یاpatriarchi را یک مفهوم دو گانه کردن طبیعت میدانند که همزمان بر دو گانه کردن هستی نیز اشاره دارد. و این پدر سالاری در طول زمامداری اش پیوسته بر تسلط بر طبیعت اتکا داشته و چون زنان مورد بهره کشی این سیستم قرار گرفته است. فیمینیست های حفاظت محیط زیست یا ایکو فیمینیست ها برای جلوگیری از تجاوزات بشر بر محیط زیست خاصتاً پروژه های تخریب کن محیط زیست در کشور های به قول غربی ها جهان سوم که با استفاده از قرضه های بانک جهانی در پی اعمار بند های برق روی دریاها زراعت را در مابعد این دریا ها به نابودی میکشاند، نابودی جنگلات، انقراض جانوران و پاهین رفتن آب های تحت الارضی دست بکار شده و به طریقه های مختلف مانع تحقق این پروژه ها نابود کن محیط زیست قرار گرفتند. یکی از این جنبش ها در هندوستان فعالانه به مبارزه بر خواست، شرکتی در هندوستان در سال ۱۹۷۳ در نظر داشت تا برای فرآورده های صنعتی جنگلات را قطع کنند، زنان روستا های اطراف این جنگلات در روستای رینی مناطق کوهستانات همالیا در زمان قطع درختان، درخت ها را به آغوش گرفته و مانع قطع آنها شدند. که این جنبش بنام جنبش چیپکو مشهور شد و سراتاسر هندوستان را فراگرفت و الهام بخش ایکو فیمینیست های سایر کشور های جهان نیز گردید. چیپکو Chipko به معنی بغل کردن یا چسپیدن است. که زنان روستای رینی هندوستان با انکه بیسواد بودند اما کار با تعهد عملی شان برای حفاظت محیط زیست جوامع بسیار پیشرفته دنیا را و مردمان با سواد عالی در نوردید و آموزاند که چگونه میشود از محیط زیست خویش حفاظت کرد.
ایکو فیمینیست ها به این نظر اند که تغییرات اقلیمی که بلاثر آن آتش سوزی ها، توفان ها، سیلاب ها، آب خیزی ها، خشکسالی ها، موج های گرما و سرما، شیوع بیماری های ناشی از این تغییرات اقلیمی، قحطی ها و همه بلا های ناشی از این تغییرات اقلیمی بر زنان نازل میگردد و بیشترین صدمه آنرا زنان متقبل میگردند. آنها به گزارشی از سازمان ( ون ) که مقر آن در انگلستان میباشد استناد میکنند که در اثر بلا های ناشی از تغییرات اقلیمی سالانه ده هزار زن جانش را از دست میدهد در حالیکه این بلا ها جان ۴۵۰۰ مرد را نیز میگیرد. همچنان از ۲۶ میلیون نفری که از اثر بلا های اقلیمی متضرر شده اند بیست میلیون یا ۸۰ فیصد شان زنان اند.مثال دیگری را از گرد باد بنگله دیش عنوان میکنند در سال ۱۹۹۱ در بنگلادش گردبادی مردم را از خانه هایشان بیرون راند شمار زنانی که جان باختند پنج برابر مردان بود. پوشاک زنان دست و پا گیر بود؛ برخی بیش از آنکه باید در انتظار خویشاوند مردی که بتواند همراهیشان کند در خانه مانده بودند، در حالی که مردان که در مکانهای بازتری بودند یکدیگر از خطر آگاه می‌کردند و گاه به زنان که در خانه مانده بودند هیچ خبری نمی دادند. و بنا به گفته سازمان ون در جاهایی که موقعیت اجتماعی زنان و مردان برابرتر است، زنان تهیدست آسیب‌پذیری بیشتری نسبت به بالا رفتن بهای مواد غذایی، موجهای گرما و بیماریهای ناشی نابودی محیط زیست دارند. بر اساس یافته های سازمان ون و سایر سازمان های دفاع از محیط زیست تمام دانشمندان این عرصه و عرصه های علوم اجتماعی و فیمینیست های دفاع ازمحیط زیست به این باور رسیده اند که زنان بیشتر از مردان در باره تغییرات اقلیمی و در اثر آن نابودی محیط زیست نگران اند و کمترین سهم را در تولید گاز های گلخانه ای و گرمایش زمین دارند.
دانشمندان چون سکاهن و هوزلر در نتیجه تحقیقات مستمر شان روی زنان در عرصه حفاظت محیط زیست به این نتیجه رسیده اند که زنان بصورت عموم سطح بسیار بلندی از تعهد عملی نسبت به محیط زیست را دارا هستند و بسیار با مسئولیت و دلسوزانه در این راه تلاش عملی میکنند.
همچنان گیدنز Anthony Giddens, Baron Giddens (۱۹۳۸ ) جامعه شناس، عالم علم سیاست و نویسنده شهیر انگلیسی که یکی از نویسندگان نخبهٔ جهان در عرصه علوم بشری و جامعه شناسی میباشد در نتیجه مطالعات اش در به این نتیجه رسیده است که نه تنها تمام آسیب‌های محیط زیستی نتیجه مدرنیته و فرآیند جهانی شدن می‌ باشد، بلکه مصرف منابع و معادن و تولیدآلاینده‌ها یا آلوده کننده های عضوی به عنوان یک شاخص توسعه مطرح بوده است. در این نقطه است که معنای توسعه پایدار این نیاز را پاسخ می‌دهد و حضور زنان به عنوان نیمی از جمعیت جهان اهمیت و هویت می‌یابد. در نقد مصرف گرایی و تغییر الگوهای مصرف است که ایده جنبش‌های فمینیستی ومخصوصاً فیمینیسم حفاظت محیط زیستی مخرج مشترک می‌یابند. برای رسیدن به نظام که خواستگاهش یک نظام اقتصادی و سیاسی منصفانه بر مبنای عدالت است. این روند را مبنای یک عدالت جهانی و پایه حقوق بشر می‌شمارند. گیدنز همچنان توجه به دامنه آسیب محیط زیست و مواردی مانند منابع آب و انرژی  را از مبانی اصلی سلطه بخشی بر اکثریت می‌داند. و از یک نابرابری بزرگ جهان بیم و هراسش را ابراز میدارد. کنترل و قدرت زنان در مواردی مانند توسعه امکان کشاورزی بدون مواد کیمیاوی و استفاده از آفت کش هاکه در زبانهای اروپایی انرا بیو Bio یا ارگانیک Organic مینامند، جلوگیری از آلودگی منابع آب و… می‌تواند نقش بازدارنده مهمی داشته باشد.
بر علاوه چند نوع از جنبشهای فیمینیستی که در بالا تحت عناوین جداگانه توضیح کردم نوع دیگری از فعالیت فیمینیستی تحت عنوان فیمینیسم فراملیتی ( ترانزناشنل فیمینیسم) نیز اینجا و آنجا سر بلند میکند که هدف اساسی اش را تأمین روابط جهانی فیمینیست های محلی به منظور همکاری، همآهنگی،همدلی، سازماندهی واحد و فعالیت های متمرکز روی مشکلات جهانی زنان عنوان میکند. ولی دارندگان این نظر تا هنوز نتوانسته اند نظریات و باورمندان شان را به یک جنبش وسیع مبدل گردانند.
همچنان فیمینیسم های روانشناسانه یا سایکلوژیک، فیمنیسم عریان گرایی و چند نوع فیمینیسم دیگر نیز در بسا کشور های اروپایی، امریکا، آسرالیا و آسیا گاهگاهی از طریق راه اندازی نمایشات خیابانی و تظاهرات عرض وجود میکنند ولی در سیاست گذاری ها و مسایل اهم اجتماعی و اقتصادی نقش بسزایی تا کنون نداشته اند.
با وصف تأثیرات مثبت عملکرد جنبش های فیمینیستی در عرصهٔ آزادی زنان از اسارت فرهنگ مرد سالارو در بسا کشور ها رسیدن به حقوق برابر اجتماعی مخالفین این جنبش زنانه، جنبشهای فیمینیستی را بنام زنان گمراه و گمراه کنندگان که زنان را با لاطایلات شان از مسیر طبعی زنده گی بدور میبرد، طرد مردان از جامعهٔ بشری، حذف خانواده و بسا موارد دیگر محکوم کرده و جهانی شدن جنبشهای فیمینیست را برابر با ختم زنده گی بشر در روی زمین معرفی میدارند. که مستلزم حرکت های عملی آگاهی رسانی و روشنگرانه فعالین جنبش زنان میباشد.
سعی کردم به اختصار در بارهٔ فیمینیسم و فعالیت های فیمینیستی، انواع و اشکال آن و پهلو های مفید و غیر مفید آن تا حد دسترسی غرض آگاهی دهی زنان کشور عزیزم افغانستان توضیحاتی گرد آوری و ارائه کنم تا آنها با یک دید روشن نسبت به این پدیدهٔ اجتماعی – سیاسی که تأثیر مستقیم بر سرنوشت شان داردانتخاب آگاهانه داشته باشند . باید علاوه کنم در این جهان پر از راز و رمز و فعالیت های مغرضانه و جانبدار سازمانهای دولتی و ارگانهای اسخباراتی شان بمنظور تحت تسلط در آوردن سازمانهای اجتماعی مخصوصاً سازمانهاییکه در حوزه های منافع حیاتی این کشور ها راه اندازی شده باشد مسئولین و اعضای این سازمانها مراقبت و موظبت دایمی بر عملکرد و پالیسی های خویش مبذول بدارند. پایان قسمت سی وپنجم ( ادامه دارد)
 

 

´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

قسمت سی وچهارم

فیمینیسم پُست مدرن

 

فیمینیسم پُست مدرن از آخرین گرایشهای فیمنیستی در جهان بوده و به همین مناسبت لقب پُست مدرن را یا پس از مدرنیزم نیز بخود اختیار کرده است. قبل از آنکه در باره فیمینیسم پُست مدرن توضیحاتی ارائه کنم مفید میپندارم برای معلومات بیشتر خوانندگان این رساله توضیحی مختصر در باره گرایشهای پست مدرن یا فرا مدرن نیز ارائه گردد.

پُست مدرنیسم یا فرامدرنیسم که در زبان دری آنرا بیشتر نو گرایی، بعد نوگرایی و یا فرا نوگرایی هم مینویسند به معنای پایان مدرنیسم نه بلکه نقد و دوام مدرنیسم میباشد. پُست مدرنیزم را بنام عصر شکاکیت و تردید و مرگ تعاریف منطقی هم مینامند که به قول نظریه پردازان این گرایش این شکاکیت را از پیشرفت علوم حاصل کرده اند. دارندگان باور پست مدرندر روانشناسى منکر فاعل عاقل و منطقى هستند، آنها دولت به عنوان سمبل هویت ملى، را نفى و ساختارهاى حزب و اعمال سیاسى آنها را نفی میکنند، آنها باقدرت یا بى اساسى دولت متمرکز در مخالفت شدید قرار دارند، همچنان با رشد تکنالوژیک و اقتصادى به بهاى ویرانى محیط زیست در تضاد کامل قرار دارند، پُست مدرنیست ها با حل شدن فرهنگهای کوچک و فرعی در فرهنگ مسلط جامعهٔ مخالف اند و خواهان رشد خرده فرهنگ ها یا فرهنگ های کوچک در جوامع میباشند، آنها مخالفت نژاد پرستى و مخالف نظارت بوروکراتیک بر تولید میباشند، آنچه در این گرایش که بسیار از اهمیت فوق العاده برای همهٔ مردم جهان برخوردار است زیر سؤال بردن همه برداشتهاى اساسى مورد قبول اجتماع و مردم میباشد، آنها به عقل انسانها مشکوک اند، آنها عقل گرایی را نفی و علیه روشنگری طغیان میکنند. آنها مخالف  پلانگذاری و برنامه ریزى سنجیده و متمرکز با تکیه بر متخصصان و کار آگاهان امور میباشند. آنها همچنان نسبت گرایی  relativism  را ترویج کرده و همچنان پایان مبارزه طبقه کارگر را و حل آن در دل نظام سرمایه داری اعلام میکنند.

باید یاد اور شد که پُست مدرنیست ها احتمالاً به نحوی انعکاس مرحله انبساطی متجاوزانه ای این مرحله سرمایه داری باشد که در پی تضعیف قدرت های متمرکز دولتی میباشند و سقوط نظام های پادشاهی سابق را شعار میدهند. این گرایش سیاست های قومی را در درون دولت ها به منظور بی ثبات ساختن کشور های مختلف جهان راه اندازی کرده و زمینه را برای متجاوزین مساعد میسازند. به قول نظریه پردازان این گرایش، آنها جنبش های اجتماعی آزادیخواهانه البته نه بر پایه طبقاتی بلکه بوسیله ریشه های راست و دروغ زیر نام هویت ملی و ملی گرایی به پیشآهنگی هویت ها و فرهنگ های کوچک درون جوامع را حمایت میکنند و بدین وسیله در سراسر قلمرو های مورد تجاوز غول های سرمایه داری بی ثباتی و جنگ های داخلی را باعث میگردند. 

براساس نظریات نظریه پردازان مشهورگرایش پُست مدرن  چون میشل پاول فوکو  Paul Michel Foucault ( ۱۹۲۶) فیلسوف، نظریه پرداز، مؤرخ و نویسنده فرانسوی و ژاک دریدا Jacques Derrida فیلسوف منتقد ادبی و نظریه پرداز الجزایری  الاصل فرانسوی دیدگاه های جدیدی را در رابطه به جامعه، سیاست، تاریخ و فرهنگ ارائه کردند که بر اساس همین نظریات گرایش های جدید پُست مدرن در میان مردم جهان خاصتاً جوانان نزج گرفت.

میشل فوکو برای بار نخست از فرضیه روشنگری در باره عینی بودن شناخت ابأ ورزیده و تصریح کرد که زبان حقیقت جهان را بیان نمیکند بلکه بازتابی از تجربه شخصی فرد است که بوسیله زبان بازگویی میشود. میشل فوکو در کتاب مطالعات انسان شناختی خود متذ کر میشود که میان زبان و قدرت وابستگی و نوعی همبستگی وجود دارد. البته همین زبان است که برای قدرتمندان و صاحبان امتیاز ات و ثروت در کشور ها ابزاریست در حفظ و حمایت پایگاه اجتماعی و سیاسی آنها بر مردم. این دانشمند در باره تاریخ و متون مقدس به این نظر است که همه ذهنی و تحریف شده به نفع قدرت مندان عرضه میگردد و رویداد های تاریخی را که هم اکنون ثبت میکنیم عبارت است از آن رویداد هایی میباشد که به میل و ذهن ما و تناسب آن با قدرت حاکم در جامعه بستگی دارد. میشل فوکو با این نظریات نظریه پردازان لیبرال، کمونیست و سوسیالیست ها که قدرت را وسیله ای  در دست  توانمند عاملان قدرتمند در اعمال اراده ای خویش بر مردم بی قدرت و مجبور ساختن آنها به کاری که خودشان هرگز آنرا نمیخواهند کاملاً مخالف بود و متذکر شده است که قدرت چیزی شبیه راهبرد، علم و فن شکل اجرايی کار هاست. نه چیزی که میتوان به چنگش آورد یا به عباره ای دیگر نظامی از روابط است که در سرتاسر جامعه، خانواده، اداره، مراجع تحصیلی، روابط زن و مرد و تمام شئون زنده گی گسترده است و روابط افراد را در هر یکی از این نهاد ها تعریف میکند نه اینکه تنها در نهاد های نظم عامه، عدلی ،قضایی و نهاد های سرکوبگر جاگرفته و نقش سرکوبگر داشته باشد. او نظریات مارکسیست ها را مبنی بر گرفتن قدرت بوسیله طبقه کارگر از سرمایه دارکه جامعهٔ فارغ از استثمار میگردد را رد کرده متذکر میشود که انقلاب به معنای آزادی از قدرت سرکوبگر نیست بلکه نوعی دیگر و متفاوتی از همان روابط است. هر کسی حاکم گردد همان شیوه را پیشه میکند که ماقبل اش پیشه کرده بود.

همچنان ژاک دریدا نیز در رد عقل مداری، کلام محوری و لوگوس(قدرت تمیز، منطق و قضاوت)  محوری یا حاکمیت عقل تحقیقاتی فراوانی انجام داده به این باور رسیده است که کلمات و واژه ها حامل باور و معنی نیستند بلکه اشاراتی هستند به واژه ها و کلمات دیگر. معنی همیشه وابسته به خواننده داننده است و نه متن. و زمانی که خواننده داننده به تفسیر این واژه ها و کلمات بپردازد آنگاه است که متن بروز میکند. به نظر ژاک دریدا هیچ دلیل بنیادی و ریشه ای وجود ندارد که بدان بتوان تکیه کرد.

او به توانایی عقل برای  استنتاج جهان باور ندارد.  ژاک دریدا و میشل فوکو هردو بنام ساختار شکنان در حوزه اجتماع و سیاست شهرت دارند. البته نه آن ساختار شکنی که ساختار به مفهوم فلسفی بلکه ساختار شکنی که جایش ساختار مطروحه خودش جاگزین گردد که آنرا هر دو نظریه پرداز به انگلیسی Déconstruction  نامیده اند یعنی  ویران کردن و در عین حال ساختن.

علما، دانشمندان و فلاسفه هم در غرب و هم در شرق انتقادات شدیدی را علیه پست مدرنیست ها خاصتاً متفکرین این گرایش ارائه کرده اند چنانچه یورگن هابر ماس Jürgen Habermas (۱۹۲۹) فیلسوف و نظریه پرداز آلمانی و وارث مکتب فرانکفورت حملات نقادانه و سختی به پست مدرنیسم و تیوری های شان کرده و آنها را عناصر ضد عقلگرایی و محافظه کاران نو یاد کرده است.


با این فشرده در باره پُست مدرنیسم اکنون میپردازیم به جنبش فیمینیستی پُست مدرن یا فرا مدرن. فیمینیست های پُست مدرن نیز مانند پُست مدرنیست ها به حقیقت عینی باور ندارند و خرد و عقل هم برایشان مفهوم ندارد. آنها به نسبی گرایی و تعبیر منفرد از مسایل را نظر من و نظر تو میدانند که پایه و اساس ندارد و هر کدام انعکاس دیدگاه فرد از مسایل میباشد.

فیمینیست های پُست مدرنیست همهٔ گرایشات فیمینیستی چون لیبرالیستی، مارکسیستی، سوسیالیستی، رادیکال، اسلامی و ناسیونالیستی را رد کرده و آنها را کاملاً گمراه کننده و ظاهر فریب معرفی میکنند. آنها همچنان  ایجاد و تشکل یک مکتب و یا جنبش فیمینیستی را رد میکنند زیرا آنها به این باور اند که روش زنان برای درک خویش متنوع و چند گانه است و نباید مدل واحدی از فیمینیسم را بر زنان دارای درک متنوع از خویشتن تحمیل کرد. آنها هر زن را حق میدهند فیمینیسم خود را داشته باشند نه اینکه در یک مدل ناخواسته عضویت اجباری داشته باشد. در دیدگاه فیمنیسم پُست مدرن هر جامعه برای مشکلات زنان جامعهٔ خود پاسخ های منحصر به خویش را دارند که در محدوده ای همان فرهنگ قابل ارزیابی میباشد. این گرایش نیز حذف مرد سالاری را مطالبه دارد ولی در پهلوی آن همهٔ تفسیر های دو قطبی بودن مانند زن و مرد ، زمین و آسمان، ماده و روح و سایر برداشت های فرا طبیعت را رد میکنند. به نظر این فیمینیست ها مرد سالاری بوسیله زبان در قلمرو فرهنگ و ادبیات نهادینه شده است.

فیمینیست های پُست مدرن روش های مباحثه، مباحثات تحلیلی ، معرفت شناسی پُست مدرنیسم و یک تعداد اصطلاحات جدید در باره مردودیت مسئله جنسیت را از قیاس الغات اندیشه پردازان پُست مدرنیسم به عاریت گرفته و روی این اصطلاحات تفسیر ها و توضیحاتی مینگارند.

جانا ساویکی یکی از فیمینیست های طرفدار سکسوالیزم یا تأمین روابط جنسی خارج از قرار داد های زنا شوهری و طرفدار همجنس گرایی استدلال می کند که فمینیست ها دلیل خوبی برای متوسل شدن به آزادی در پرتو نظریات میشل فوکودارند، یعنی آزادی برای رها شدن از هویت های سیاسی مان، از پیش فرض هایمان درباره ی تفاوت های جنسیتی و از مقوله ها و رویه هایی که فمینیسم را تعریف می کنند…با انکه زنان تحت قدرت پدرسالارانه ظهور می یابند و در عین حال، در برابر آن مقاومت می کنند. دلایل خوبی برای تردید در امکان های رهایی بخش توسل به خرد، مادریت، یا زنانگی وجود دارد وقتی که می بینیم آنها همچنین به منبع ستمدیدگی ما تبدیل شده اند. باید همه را بدور ریخت .

گروه های فیمینیستی پُست مدرن در آغازین مباحثات طرح های پُست مدرنیستی انگیزه های فراوان برای حمایت از این طرح ها داشتند و توافق هایی رادر این زمینه بازگویی میکردند، اما در هر یکی از این بازگویی ها بصراحت میتوان دریافت که آنها از طرح های پُست مدرنیست ها نه به عنوان نظریات اجتماعی بلکه به عنوان منبع شناخت پدیده ها و خاصتاً پدیده هاییکه در رابطه به نقش زن قابل تآٔمل است بهره برداری میکنند.آنها حتی ممکن است تجربه گرایی و پدیده شناسی را نیز به همین شیوه وارد تحلیل هایشان نمایند. یکی از عواملی که فیمینیست ها علاقمند پُست مدرنیسم گشتند این است که اگر پُست مدرنیست ها در واقعیت امر تیوری های خویش را در جوامع بشری توسعه ببخشند شرایطی ایجاد میگردد که به نفع فیمینیست ها مبنی بر اضمحلال عینیت گرایی پیش می آید و فیمینیست ها آرزو ندارند تا با روش های عینی تمایز های زن و مرد را برخ جامعه بکشند. پُست مدرنیسم با طرح سوالاتی در زمینه جنس و هویت، در واقع چشم اندازهای جدیدی را پیش روی فمینیسم گشوده است که روندهای اساسی فمینیستی را تحت تاثیر خود قرار داده است چنانچه جودیت باتلر Judith Butler (۱۹۵۶) فیلسوف نقاد، نظریه پرداز امریکایی که کتابهایی در باره علم اخلاق، فیمینیسم، نظریهٔ فراهنجار یا نظریه غیر مستدل و غیر تجربی، فلسفه سیاسی و مشهور ترین کتابش بنام آشفتگی جنسیتی را نوشته است یکی از مهمترین نظریه هایش در باره جنسیت این است که آیا جنسیت یک واقعیت طبیعی است و یا کدام عملکرد فرهنگی؟ از نظر باتلر جدایی قایل شدن بین زن و مرد امری مردود است، بنابراین میتوان پذیرفت که جنسیت و جنس میتوانند به نحو فرهنگی مورد توجه قرار گیرند و علاوه بر این امیدوار بود که بحث مونث و مذکر بودن را بتوان خارج از تقسیم بندیها و طبقه بندیهای سنتی، مدرنیستی مورد بررسی بهتر قرار داد. به قول باتلر جنسیت طرح مبحثی است به عنوان پرو فورمینس یا پرفورمتیویتهٔ جنسیت یا اجرای نقش از یک جنسیت. یعنی اینکه جنسیت یک اجراء performance  است به شمول آنچه تو هستی. همچنان وی در همین راستا نظریهٔ ایفای جنسیت را مطرح کرده و در قالب این نظریه عنوان می‌کند که درست همانگونه که می‌آموزیم زبان را بسته به موقعیت به کار ببریم، می‌آموزیم که به گونه‌ای ایفای نقش کنیم که گویی زن یا مرد هستیم.

یکی دیگر ازنقد های جودیت باتلر در باره فیمینیسم چنین بیان میگردد: من همیشه به سنت های آزادی جنسی در مباحث فمینیستی، حساس و علاقمند بودم. همیشه نگران جهش های فمینیسم هم بوده ام که بسیار منظم بود و سرکوب گراند. من مخالف هنجارگزاری ها و طرفدار آزادی جنسی هستم. همیشه از این متنفر بودم که فمینیسم تئوری است و همجنس گرایی زنانه باید یک عرف شود. این عقیده همجنس گرایان را فاقد قوه جنسی می کند. در چهارده سالگی که طرفدار این مباحث شدم هیچ چیزی در مورد سیاست نمی دانستم. بعداً در مورد همجنس گرایی یک نوع سیاست را به کار گرفتم و از این گفته متنفرم چرا که معتقدم در جنبش های فمینیستی به زنان با هر دو قوه جنسی به خاطر این میل جنسی شان باید ارج نهاده شود.

فیمینیست های پست مدرن در ارائه نظریات شان اتحاد ملی و بین المللی زنان را زیر سوال برده بیشتر به کثرت فیمینیست ها تا وحدت شان تأکید دارند. و مقوله هایی جنبش های بین المللی زنان را چون هشتم مارچ و سایر رویداد های جهانی برای اتحاد زنان را رد میکنند که بر پایه همین نظریات و همچنان نفی روایت های اساسی معضله جهانی زنان، باور زنان به این فیمینیسم روز تا روز سُسْت تر و کمرنگتر شده و میل شان بیشتر به صفوف سایر فیمینیست ها معطوف میگردد.  در قاعده و رأس و در میان صفوف فیمینیست های پست مدرن تردید و دو دلی مستولی است. آنها به این اصطلاحات پر رمز و راز پست مدرنیست ها باور خویش را از دست داده اند آنها در این تردید ها احتمالات فعالیت های تخریبی بمنظور متشتت ساختن صفوف زنان را برای رهایی از ستم اجتماعی را نیز رد نمیکنند. و بیشتر متمایل اند تا به سمت فلسفی شدن شدن نظریات زن و مسئله جنسیت در حرکت و جد و جهد باشند. پایان قسمت سی و چهارم (ادامه دارد)

 

+++++++++++

قسمت سی وسوم

یکعده متفکرین این بخش فیمینیست های اسلامی چون طاهره قرة العین (۱۸۱۷ – ۱۸۵۲ ) شاعر و نویسنده ایرانی عراقی و فعال فرقه اسلامی بهایی، زینب فوأز ( ۱۸۶۰ – ۱۹۱۴ ) نویسنده و شاعر لیبیایی، عایشه عصمت تیموریه ( ۱۸۴۰ – ۱۹۰۲ ) شاعر، نویسنده، فعال اجتماعی مصری در زمان اقتدار امپراطوری عثمانیه، ملکه ثریا ( ۱۸۹۹ – ۱۹۶۸ ) نویسنده، فعال نهضت زنان افغانستان خانم امان الله خان شاه افغانستان و مدت ده سال (۱۹۱۹ – ۱۹۲۹ )  در دوران پادشاهی امان الله خان وزیر فرهنگ افغانستان بود، محمد امین قاسم ( ۱۸۶۳ – ۱۹۰۸ ) نویسنده، فعال اصلاح طلب اجتماعی مصری و یکی از بنیان گذاران جنبش ملی مصر و نهضت زنان مصر و نویسنده کتاب ( تحریر الامرة) که او را پدر فیمینیسم مصر میشناسند و بسیاری دیگر از این نویسندگان، شاعران و پیشگامان نهضت زنان  در جوامع اسلامی از اواخر قرن نزدهم و سالهای آغازین قرن بیستم به نشر مضامین دیدگاه های زنانه پرداختند تا زنان را از طریق ارشادات اسلامی به سوی رهایی از تبعیض جنسیتی و نیل به آزادیهای فردی رهنمون گردند. هرکدام این شاعران و نویسندگان و فعالین که امروزه بنام فیمینیسم اسلامی آنرا مینامند قواعد شرعی، فتوی های مذهبی و اصول امر بالمعروف اسلامی در باره ستم جاری بر زنان، غصب حقوق انسانی زن، چند همسری مردان، مسئله حجاب و پوشش اسلامی، تفکیک تبعیض آمیز جنسی و بسا حق تلفی های دیگری که از نام اسلام بر زنان معمول بود را به چالش کشیده واین اعمال را مغایر اصول اسلام حقیقی توضیح کردند. این نوشته ها، اشعار و کتاب ها تأثیر فراوانی بر جنبش های سیاسی زنان در بیشتری از کشور های اسلامی بجا گذاشت.

در کشور ما افغانستان ملکه ثریا طی مباحثه ها و نوشته ها در جریده سراج النسوان ۱۹۲۲ دیدگاه های جدیدی را با منطق و استدلال علمی در باره تحصیل و تعلیم زنان مطابق به احکام اسلام حقیقی ثابت ساخته و به زنان این آگاهی را رساندند که شرط پیشرفت یک جامعه شما زنان هستیدتا از طریق تحصیل و کسب آگاهی آنراممکن و میسر سازید. موصوف در یک حرکت نمادین چادر و یا روسری خویش را در محضر عام بدور انداخته و با این حرکت نشان داد که زن انسان کامل الحقوق آزاد است که تابع هیچ قید و شرط مردانه بوده نمیتواند و در تمام مجالس مردانه وزرا، سفرای خارجی و نمایندگان دولت، جشن ها و اعیاد شرکت میکرد تا برای سایر زنان نمونه پیشگام باشد.

با نگاه گذرا بر صفحات انترنتی و تحلیل چگونگی وضعیت زنان در می یابیم که در این اواخر در کشور ما و یکعده کشور های منطقه گروه های نه چندان بزرگ از زنان کشور ما و زنان کشور های همسایه تدابیر و تماسهایی را به منظور مبارزات فیمینیستی اسلامی رویدست گرفته و به قول خودشان برابری حقوق زنان را در بازنگری متون اسلامی، احادیث و فتوی های اسلامی جستجو دارند. آنها به این عقیده اند که طرح ها و تفسیرات ملایان، متولیان دینی و بنیاد گراهای اسلامی را به چالش کشیده وقشر زن را در برابر آن آرایش میکنند.  نظریات در باره حق میراث زن  و مسئله پوشش اسلامی را به شدت زیر سوال میبرند.

زنان جامعهٔ ما بخوبی بائیست درک کنند که رهایی زنان از سیطره فرهنگ مرد سالار مسئله علوم جامعه شناسی، انسان شناسی، سیاست،اقتصاد، فرهنگ و  روانشناسی میباشد نه علم الهیات و فقه اسلامی. که برای شناخت خصوصیات وضعیت زنان کشور ما و ریشه یابی چالش های فراروی شان تنها بوسیله علوم اجتماعی که در بالا از آن نام بردم میسر و ممکن میباشد. و از طرف دیگر هرگونه تداخل متون اسلامی در کار زار سیاست و مسایل زنان به نحوی قبولی این متون برای حل مسایل سیاسی و اجتماعی و به گونه ای شناسایی مشروعیت آن میباشد که کاملاً در خط مقابل حقوق زنان قرار داشته و مردود است.

در هر حالت همهٔ انواع تشکلات زنان جامعهٔ ما که در راه اعاده حقوق زنان و ترویج و نهادینه کردن فرهنگ برابری زنان با مردان مورد نظر باشد کاریست درخور ستایش، اگرآنها بتوانند در باز خوانی هایشان از متون اسلامی ثابت کنند که قرآن کریم تآکید بر برابری حقوق انسانها بدون تبعیض جنسیت داشته و این متون را در جامعه قابل پذیرش گردانند کاریست انسانی، بشر دوستانه و قهرمانانه که من آنرا بدیده قدر مینگرم. زیرا تآسیس نهاد های مدنی برای کنترول جامعه و نظارت بر عملکرد دولت ها در افغانستان از جمله ضروریات بسیار اهم بخصوص در عرصه آزادی زنان به شمار میرود و همچنان این تشکلات دولت را نیز مقتدر ساخته تا از حقوق شهروندانش صرف نظر از عقاید و باور های شان دفاع کرده بتواند.
فیمینیست های اسلامی همچنان تأکید میدارند که مرد سالاری یا پدر سالاری در جوامع بشری نتیجه تعاملات طبیعت، بیولوژی، نظام اقتصاد و طبقات، امور فرهنگ و دین میباشد که همهٔ این عوامل دست بدست هم داده فرهنگ مرد سالار یا پدر سالار را نهادینه ساختند که دین اسلام به تناسب ادیان ماقبل اش خاصتاً یهودیت و مسیحیت به مراتب دین تساوی جویانه و عدالت پرورانه بوده و قرآن به تناسب انجیل و تورات و زبور حاوی مضامین است که برای همهٔ انسانها بدون تبعیض جنسیتی، حقوق و آزادی هایی را در بر داشته و اصل برابری همهٔ انسانها را بصورت یکسان توضیح میدارد. فیمینیست های اسلامی مدعی اند که دین اسلام از جانب عمال،گردانندگان و محافظه کاران سنتی  و اسلام سیاسی منحیث دین خشونت و تبعیض رونمایی شده است و بوسیلهٔ تحریف آیات، احادیث و فتوی های خشونت بار منحیث دین زن ستیزدر تحکیم هر چه بیشترمرد سالاری کوشیده که همهٔ این احادیث، تفسیر ها و فتوی های مذهبی قابل باز بینی و باز نگری جدی میباشند. با این بازنگری از یکطرف چهره اصلی دین اسلام به پیروانش و جهانیان رونمایی میگردد و از طرف دیگر زنان این نیم پیکر جوامع از قید ستم و ظلم مرد سالاری نجات می یابد. فقه (اسلامی) که هم اکنون بازار سیاست اسلام سیاسی را گرم نگهداشته است عبارت از همان فقه میباشد که اساسات آن در قرن نهم گذاشته شده است. اگر این فقه را بصورت کارشناسانه با تاریخ کشور های عربی  و مسلمان در قرن نهم از دید جامعه شناسی مطالعه و ارزیابی کنید درمی یابیم که تمام اصول طرح شده در این فقه عبارت است از شرایط فرهنگی، سیاسی، اجتماعی آنزمان که به شدت مرد سالار و ضد زن بوده است. در این فقه احادیث و گفته های از پیغمبر برای تحکیم فرهنگ مرد سالار نقل قول گردیده است که با اعمال حقیقی پیغمبر کاملاً در منافات میباشد و به این ترتیب تمام احادیث زیر سوال قرار میگیرد. از همین جاست که فیمینیست های اسلامی خواهان باز نگری تمام تفاسیر  قرآنی و احادیث را مطالبه دارند.

فیمینیست های اسلامی تلاش دارند تا آیات مناقشه بر انگیز که از جانب متولیان دینی، مراجع فتوی و تفسیر به شکل تبعیض آمیز در باره زنان حکم میکنند و این احکام را بنام احکام الهی به مردم تلقین میکنند همچنان داستان ها و روایات از آفرینش را کاملاً مغایر تصریح قرآنی به شکل تبعیض آمیز به خور مردم میدهند به بحث گرفته و بر طبق آیات قرآن آنرا بازنگری و به آگاهی مردم برسانند. آنها در نظر دارند از این طریق از چند گانگی زنان در جوامع اسلامی جلوگیری کرده و با استناد به باور هایشان آنها را از سر در گمی هویتی و اعتقادی در امان نگهدارند. این فیمینیست ها در نظر دارند تا با بازنگری متون دینی، اتحاد همه زنان در کشور های اسلامی به انحصار گری روحانیت مردانه بر مسجد و مذهب نقطه پایان گذارند و این درک و فهم را که زنان هم جز با اعتبار جامعهٔ اسلامی و کامل الحقوق اند و میتوانند مشترکاً با مردان جامعه را با تمام ابعادش اداره، رهبری و انکشاف دهند.

همانطوریک در مباحث قبلی توضیح کردم درکشور ما افغانستان عزیز زنان ها هم به شیوه نماد های انفرادی چون رابعه بلخی ( ۹۱۴ – ۹۴۳ ) دختر کعب فرداری فرمانروای بلخ شاعر، ادیب و سوار کار بی بدیل دورانش، عایشه درانی، نازو انا، مهستی، حاذقه، محجوبه هروی، مخفی بدخشی، سلطان رضیه غوری، بی بی جانی حیاتی هروی، بی بی حلیمه ملقب به بَبُو جان خانم امیر عبدالرحمن خان و ملکه با اقتدار ذوران حکروایی امیر عبدارحمن خان و صد ها زنان دیگر از شعرا، نویسندگان، اهل قلم و ادب با فعالیت های انفرادی شان نقش قابل وصفی برای بیداری  و آگاه سازی زنان کشور ما در شهر ها و روستا ها خدمات ارزنده ای را انجام د اده اند. که من مصمم ام در مبحث( منفعل بودن و ضعف زنان در برابر مصایب اجتماعی علیه خودش) با تفصیل بیشتر از زنان آگاه، تاریخ ساز و قهرمان کشور مان یاد آوری کنم.

همچنان در فعالیت های دسته جمعی و گروهی زنان کشور ما باید خاطر نشان کرد که پیکار قهرمانانه زنان ولایت کندهار و حومه ای آن در جنگ میوند به سر دسته گی دختر آزادمنش و قهرمان ملالی واقعاً  نماد روشنی از مشارکت زنان در امور آزادی و حیات سیاسی کشور ما را بیان میدارد. به قول مؤرخ نامدار کشور ما میر غلامحمد غبار در کتاب ( افغانستان در مسیر تاریخ ) چهار صد زن آگاه و آزادیخواه کابلی در جنگ رو یاروی با انگلیس ها در اطراف کوه آسمایی حماسه آفریده و با این مشارکت شان نقش و تأثیر بسزایی در بیداری زنان کشور ما ایفا کردند که غبار آنرا چنین توضیح میدهد:«   در جنگ های جبال کابل بود که مردم بیرق های رنگارنگ بر افراشتند و زنان کابل وظیفه آب و نان رسانی مبارزین ملی را در قله کوه ها بدوش گرفتند.دسته جات این شیر زنان با کوزه های آب و بسته های نان مثل آهوان در سنگلاخ های جبال میدویدند و جنگ آوران دلیر را تغذیه می نمودند چهار صد نفر از زنان کابل درین وظیفه سهم گرفتند و هشتاد و سه نفر آنان در جنگ کوه آسمائی شهید شدند. انگلیس ها از تحریک و تشجیع زنان افغان در شدت جنگ، افزون برآن فراهم آوری مواد غذائ در سنگر های جنگ و مقاومت، شدیداً به هراس افتادند و کوشیدند زنان را در حصار خانه ها نگه داشته و آنها را از ساحه جنگ به هروسیله که امکان پذیر است به دور نگه دارند.انگلیس ها با اهدای پول و پست های حساس به متنفذین قومی، روحانیون مذهبی و اشخاص جا طلب که همواره نیات شوم خود را بالای این مردمان قبولانده و اهداف خود را تطبیق نموده اند. گرچه انگلیس ها برای جلوگیری از فراگیر شدن این مشارکت زنان توانستند با رشوه دهی ملا ها، متولیان متعصب دینی و نقش بسیار منفی خانواده های سرشناس روحانی شهر کابل فتوی هایی را صادر کردند که به موجب آن پوشیدن چادری فرهنگی را که بر زنان مسلمان هندوستان ترویج کرده بودند بر زنان کشور ما نیز مروج ساختند و در فتوی آمده بود که چون انگریزان در شهر و بازار در رفت و آمد اند بناً زنان دیگر به خارج شدن از منزل مجاز نیستند. در صورت ضرورت ملبس با چادری و بامحرم شرعی رفت و آمد کنند، و بدین ترتیب از یکطرف توانستند جلو مشارکت زنان را در جنگ علیه خودشان بگیرند و از طرف دیگر سالیان متمادی دیگر زنان کشور ما را به این وسیله بیشتر تحت فشار و در حصار فرهنگ مرد سالار و چادری قرار دادند.

 جنبش زنان برای بیداری، آگاهی و مشارکت زنان بصورت رسمی در زمان امان الله خان شکل گرفت در این زمان بود که زنان برای اولین بار در تاریخ کشور ما براساس مواد قانون اساسی کشور و ضمایم آن از حقوق و آزادی هادر تمام عرصه ها بخصوص تعلیم وتربیت، حق تحصیل، حق کار و استراحت، حق آزادی فردی، مصئونیت فردی، آزادی گفتار، بیان و اجتماعات، فعالیت های سیاسی ومدنی، وسفرهای تحصیلی را به خارج کشور برخوردار گردید. گرچه این جنبش یا نهضت دیر پا نماند و با یورش وحشیانه گماشتگان انگلیس، محافظه کاران سنتی و متولیان عقب گرای دینی در زمان حکمروایی حبیب الله بچه سَقَوْ خفه گردید و در زمان حکومت محمد نادرشاه نیز چندان توجه جدی به امور زنان و آزادی های شان مبذول نگردید تا اینکه در دوران محمد ظاهر شاه در گامهای نخستین مؤسسه نسوان که بعد ها به میرمنو تولنه تغییر نام داد ایجاد و راهکار این مؤسسه بیشتر با سواد سازی زنان خانواده دار که بنابر معاذیری بیسواد مانده بودند، کورس های تربیت اطفال و امور منزل، آگاهی رسانی برای زنان در قبال مکلفیت های خانواده گی و اجتماعی شان نقش مهمی ایفا کرد تا اینکه در سال ۱۹۶۵ سازمان زنان افغانستان زیر رهبری دکتورس اناهیتا راتب زاد و عده ای از زنان دیگر که بیشتر متأثر از اندیشه های چپ بودند ایجاد گردید. این سازمان با سرعت توانست با ایجاد نمایندگی ها در سراسر کشور زنان را غرض سواد آموزی، تحصیل، آگاهی رسانی، آزادی از قید اسارت فرهنگ مرد سالاری و مشارکت در همهٔ امور کشور بسیج سازد. این سازمان در اولین سالهای فعالیت اش فشار مضاعف برحکومت و پارلمان درمواقع اقدامات و تصامیم زن ستیز ایشان وارد کرد.

به قول نانسی هاتچ دو پری Nancy Hatch Dupree ( ۱۹۲۷ – ۲۰۱۷ ) افغانستان شناس مشهور امریکایی در سال ۱۹۶۸ محافظه کاران سنتی  و متعصبین مذهبی زن ستیز در پارلمان افغانستان تصمیم گرفتند قانونی را به تصویب برسانند که بر طبق آن دختران افغان را از حق تحصیل در خارج کشور ممنوع قرار داده واز خارج رفتن بر حذر میداشت. این سازمان زنان با راه اندازی تظاهرات سراسری زنان در شهر کابل و عده از ولایات کشور توانستند بر پارلمان و حکومت فشار بیآورند تا از تصویب این قانون در ولس جرگه یا پارلمان کشور جلوگیری بعمل آورند.همچنان بر علیه فعالیت های خصمانه مسلمانان سیاسی علیه نهضت زن و طریقه لباس پوشیدن و تیزاب پاشی بر روی زنان آزادمنش، در سال ۱۹۷۰ در یک اقدام بیسابقه این سازمان توانست هزاران زن را به خیابان ها کشانده عاملین خشونت علیه زنان را به کیفر اعمال شان برسانند. این اقدامات دقیقاً در راستای مبارزات فیمینیستی کشور ما از اهمیت فراوان برخوردار است.

با آنکه نهضت بیداری زنان در کشور ما راه دور و داراز، پر پیچ وخم و پر مخاطره ای را پیموده است و من بصورت اختصار از آن یاد آوری کردم، هم اکنون زنانی فراوانی در داخل کشور و برون از آن در توضیحات انفرادی و گروهی خود را فیمینیست مسلمان معرفی میکنند و ظلم، تعدی و ستم بر زن را در کشور ما ناشی ازموجودت  فرهنگ مرد سالار و برداشت های نادرست و غیر حقیقی از اسلام میدانند ولی در جامعهٔ سنتی کشور ما هنوز برای فیمینیسم کدام تعریف مشخص ومعینی ارائه نگردیده است. و واژه و کلمهٔ فیمینیست در کشور ما بنابر تبلیغات وسیع متولیان دینی ومحافظه کاران سنتی و بی خبری و نا آگاهی زنان از جنبش های فیمینیستی در میان مردم خاصتاً زنان شهرت منفی داشته ومنسوب به فیمنیسم را معادل بی بندو باری و فحشا تلقی میکنند.

اما اگر فیمینیسم اسلامی واقعاً در صدد رهایی زنان از زیر بار وحشت موجود جامعهٔ مرد سالار باشد و در زوایای ناپیدای این نهضت اهداف پیشگیرانه غرض جلوگیری از انکشاف فعالیت های فیمینیستی نوع بی بند و بار غربی نهفته نباشد، احتمالاً میتواند با تشکل های سراسری و بدون هراس البته با قبول دشواری ها، خطراتخشونت بار ، تهدید ها و قربانی های فراوان که از جانب قشر محافظه کار مذهبی و سنت پسندان و بنیاد گرایان پیرو اسلام سیاسیمتصور است مفهوم آزادی بخش و رهایی بخش برای زنان زیر ستم کشور ما داشته باشد. در غیر آن اگر فمینیزم اسلامی با رویکرد پسامدرن و به عنوان یک فمینیزم مضاف شکل گرفته باشد تا زنان جوامع اسلامی را زیر نام این تشکل از رابطه بین المللی با زنان جهان و خاصتاً اقدامات مساعدتکارانه برای رفع هرنوع تبعیض جلوگیری بعمل آرند قابل قبول نیست و این تشخیص را زنان جوامع اسلامی و خاصتاً زنان جامعهٔ ما داشته باشند.

از نظر من بهتر خواهد بود تا گُردان های زنان افغانستان سازمانهای سراسری خویش را ایجاد و مفهوم فیمینیزم را برای زنان جامعهٔ ما معرفی و تعریف کنند. همچنان در باره فیمینیسم اسلامی و گوشه های ناپیدای آن تحقیق بیشتر کرده و زنان کشور را در جریان یافته های شان بگذارند. پایان قسمت سی و سوم (ادامه دارد)

 

++++++++++++

قسمت سی ودوم

فیمینیسم اسلامی

 

فیمینیسم اسلامی نوع دیگری از جنبش فیمینیستی جهان است که به قول عده از صاحب نظران و جامعه شناسان به منظور جلوگیری از نفوذ فیمینیسم به اشکال دیگر آن و یا فیمینیسم مدرن در کشور های اسلامی راه اندازی شده است. اما فیمینیست های اسلامی بر اساس خطوط اصلی و یا آموزه های اساسی فیمینیزم که در بحث آغازین فیمینیسم آنرا توضیح دادم و عبارت است از برابری،آزادی، حقوق مساوی ورفع همه انواع تبعیض جنسیتی میباشد راهکار خویش را رقم زده اند.

این فیمینیست ها برابری زنان را در دسترسی به منابع ثروت، مشارکت اجتماعی، تحصیلات و فراگیری، ایجاد توازن قدرت میان زنان و مردان و برخورداری از رفاهیت همگانی بصورت یکسان با مردان مطالبه دارند. این فیمینیست ها در بحث برابری جنسیتی بر عکس نظریات حاکم در جنبشهای فیمینیستی باورمند به تفاوت های طبیعی و بیولوژیک بین و مرد و زن بوده و ادای نقش مادری و همسری را نه بر بنیاد عادات فرهنگی جامعهٔ مرد سالار بلکه بر بنیاد طبیعت مردانه و زنانه میپندارند.

فیمینیست های اسلامی مسئله برابری که یکی از اصول زرین و با اهمیت فیمینیسم به شمار میرود را بر پایه عدالت که بنیادی ترین اصل در دین اسلام است مطرح میکنند. عدالت در معیار دین اسلام یعنی همهٔ امور برابری و حقوق  زنان و مردان بر پایه ارشادات شرعیت ، احکام و قوانین در نظر گرفته شود. اما فیمینیستهای اسلامی عدالت عنوان کرده ای شانرا نه عدالت شرعی بلکه عدالت عرفی معرفی میکنند. آنها به این نظر اند که با تغییر و انکشاف جوامع بشری، نیازمندی های انسانها نیز در تغییر و تکامل اند. آنها آنچه را امروز فیمینیست های مدرن به عنوان بیعدالتی معرفی میکنند در آوان ظهور اسلام کاملاً عادلانه میدانند، زیرا در آنزمان معیار عدالت نه آن معیار هایی بوده که امروز آنرا به سنجه میگیریم. ودر شرایط حاضر لازم میدانند تا تمام متون اسلامی مورد باز نگری قرار گرفته و نیازمندی های امروزین از آن استنباط و هرکدام از نو تعریف و باز تعریف گردد. براساس همین دیدگاه ها است که امروزه تضاد های مُخَرِش میان انواع فیمینیست های غربی با اسلام مرد سالار روز تا روز کم رنگ تر میگردد. زیرا در نیمه دوم قرن بیستم که در یکعده کشور ها اسلام سیاسی ظهور کرد فیمینیست های اسلامی توانستند مطالبات شان را در عرصهٔ برابری جنسیتی با هویت دینی خویش آشتی دهند. البته قابل ذکر پنداشته میشود که اسلام گرا های سیاسی به هیچوجه حاضر به پذیرش آزادی های زنان و برابری های جنسیتی نبودند اما زیر بار و فشار مضاعف زنان برای مشارکت در امور اجتماع و سیاست و چرخ اقتصادی و روابط و حمایت سیاسی – نظامی پنهانی و آشکار این اسلا م گرا ها با کشور های غربی این زمینه را مساعد کرد تا فیمینیست های مسلمان و جنبش های آزادی زنان در کشور های اسلامی به موفقیت های در زمینه های حقوقی و قانون گذاری نایل آیند.  همچنان آنها توانستند در کنار جنبش های ملی گرایی  و آزادیخواهانه کشور های اسلامی یکجا ممد قرار گرفته ورشد کنند و از این طریق مطالبات شانرا در عرصه های آزادی های زنان، رفع تبعیض جنسیتی و مشارکت زنان در امور اجتماع  و سیاست مطرح گفتمان های سیاسی – اجتماعی روز این کشور ها سازند و همین گفتمان های سیاسی – اجتماعی بود که فیمینیست های اسلامی را به جوامع مسلمان معرفی کرد. فیمینیست های اسلامی تفاسیری جدیدی غیر تفسیر هایی که تا کنون متولیان دینی از قرآن و سنت ارائه میکردند بدست میدهند. این تفسیر ها با اصول مطروحه فیمینیسم قرابت پیدا کرده و در عرصه حقوق زنان همه معیار های حقوق انسانی را در نظر میگیرند.

بسیاری از فیمینیست های غربی  فیمینیست های اسلامی را بنابر اصول مطروحه فیمینیسم که مذهب را یکی از وسایل ستم جنسیتی علیه زنان میپندارند به آنها تاخته و ایشان را عناصر وابسته مذهبی در میان زنان برای ادامه تسلط فرهنگ مرد سالار میدانند. این منتقدین به این باور اند که در  جنبش های فیمینیستی بائیست زنان محور باشند نه دین. اینکه فیمینیست های اسلامی بوسیله دین اسلام میتوانند از حقوق برابر برخوردار شوند و در کلیه امور جامعه مشارکت فعال پیدا کنند غیر قابل باور میپندارند و اضافه میکنند که این دیدگاه بیشتر بنیاد گرایانه پنداشته میشود تا فیمینیستی.

اما مطالعات جامعه شناسانه و تاریخی از سیر جنبشهای آزادی خواهانه زنان منجمله فعالیت های فیمینیستی بوضاحت بما میرساند که همهٔ فعالان انواع جنبشهای زنان جنبشهای اجتماعی هستند که نظر به موقعیت جنبش و تأثیر گذاری ماحول سیاسی بر آن  از جایی تا جایی دیگر تفاوت هایی ملموسی را با خود حمل میکنند و این تفاوت ها گاه گاه منازعات را نیز در بر داشته است.

اگر ما فیمینیست ها را نه از دیدگاه ایدیالوژی های انتخابی و یا پیشه کرده ای شان بلکه از ورای عملکرد شان به ارزیابی بگیریم بخوبی در میابیم که در هر حالت برای جنبشهای فیمینیستی مسئله برابری جنسیتی، آزادی زنان از قید اسارت فرهنگ مرد سالاری و مشارکت زنان در کلیه امور اجتماع، سیاست، اداره و اقتصاد از اهمیت فوق العاده برخوردار بوده و در هر موقعیت جغرافیایی هدف آن بهتر ساختن زنده گی زنان و رفع همهٔ انواع تبعیض علیه زن مطرح بوده است. پس به این نتیجه میرسیم که فیمینیسم اسلامی هم یک نوع از جنبش فیمینیستی بوده و اگر باورهای اعضای این جنبش را از دین اسلام برداریم میبینیم که صرف عملکرد این جنبش برای آزادی زنان و رفع تبعیض ها علیه زن در جوامع اسلامی باقی میماند.

فیمینیسم اسلامی در جاهایی که حضور دارد توانسته است آگاهی نقادانه را در میان زنان ترویج کرده و زنان را از حاشیه نشینی به مرکز تحولات سیاسی – اجتماعی – اقتصادی کشانیده است. با فعالیت مثمر و هدفمند توانسته اند توزیع قدرت و ثروت را در جامعه به نفع زنان در جهت تغییر مثبت معطوف دارند. در واقعیت امر فیمینیست های مسلمان بحث و گفتمانهای مسایل آزادی زنان را در درون کشور های اسلامی که در بسیاری انها  تا اواسط قرن بیستم تابو شمرده میشد و غیر قابل بحث بود چنان مروج ساختند که اکنون به بحث های داغ روز این کشور ها مبدل گردیده است.

 آنچه در میان جنبشهای فیمینیستی از پایان قرن بیستم تا امروز بسیار امیدوار کننده است رویکرد جدید فعالین این جنبش ها برای تأسیس یک جنبش جهانی برای رهایی زنان از سیطرهٔ همه انواع تبعیض جنسیتی و مظالم فرهنگ مرد سالار میباشد.

بسیاری از طرفداران فیمینیسم اسلامی به این نظر اند که غرض مدرنیزه ساختن اسلام و بازبینی ژرف متون دینی در شرایط معاصر لازم است تا فیمینیست های اسلامی این جهش را انجام دهد تا دین از دست محافظه کاران سنتی رهایی پیدا کرده و مورد باز نگری قرار گیرد.

فیمینیست های اسلامی طرفدار بازنگری متون دینی بخصوص درقبال تفاسیری که گروه های اسلام سیاسی و محافظه کاران سنتی از قرآن و احادیث پیغمبر اسلام تاکنون ارائه کرده اند و همچنان تفسیر سازی و حدیث سازی میکنند میباشند. آنها تادکید دارند که بر اساس این بازبینی ها مسلمانان و غیر مسلمانان میتوانند گذشته و حال سیر حرکت اسلام را در جهان به نقد گیرند. زیرا خود جنبش فیمینیستی اسلامی برای آزادیهای زنان، رفع تبعیض جنسیتی و مشارکت زنان در کلیه امور در مخالفت با اسلام سنتی و اسلام سیاسی بمیان آمده است. این فیمینیست ها به این عقیده هستند که اسلام حقیقی غیر از اسلامی است که استعمار گران (مسلمان)، محافظه کاران سنتی و اسلامیست های سیاسی به مردم مینمایانند. این فیمینیست ها در بسیاری از موارد از گفتمان های فیمینیست های غربی استفاده معقول برده و توانسته اند نقش فیمینیسم اسلامی را در حوزه جهانی به عنوان بخشی از فیمینیسم جهانی برسمیت بشناسانند.

در یکعده کشور های اسلامی زنان تا کنون هم نتوانسته اند سازمان های مستقل شان را ایجاد کنند و یا نامی از فیمینیسم را روی فعالیت های اجتماعی شان بگذارند، در این کشور ها زنان تلاش دارند با متون بر گرفته از اسلام و هدایات قرآنی قوانین حاکم فرهنگ مرد سالار را به چالش بکشند و جاگزین هایی در زمینه ارائه کنند.

با مطالعهٔ دقیق درونی جنبشهای فیمینیستی اسلامی و تفکرات حاکم در این جنبش ها به این نتیجه میتوان رسید که این جنبش فیمینیستی در کشور های مختلف اسلامی شامل دو دسته از تفکر میباشند یکی فیمنیست های اسلامی با تفکرات سیکولار و با فاصله بسیار زیاد از دین و مذهب یا مخالف دین و مذهب و دوم فیمینیست های مسلمان با تفکر دینی و مذهبی.

دسته اول یا فیمینیست های مسلماناندکه خود را فیمینیست های سیکولار هم مینامند عبارت از همان بخش از فیمینیسم کشور های اسلامی میباشد که اعضا و رهبری این جنبش ها در کشور اسلامی قرار داشته و لی آنها به اسلام و احکام آن باورمند نیستند و بیشترین انتباه تیوریک شان را از فیمینیست های غربی و مدرن و اعلامیه های جهانی در باره حقوق بشر و رفع خشونت علیه زنان اقتباس کرده و مبارزات شانرا نه تنها جدا از متون اسلامی بلکه با مردودیت مذهب و اسلام به پیش میبرند و مذهب را بزرگترین مانع در سر راه آزادیهای زنان، رفع تبعیض جنسیتی، رفع خشونت علیه زنان و مشارکت زنان در همهٔ امور اجتماع – سیاست و فرهنگ میدانند.

دسته دوم عبارت از فیمینیست های اسلامی اند که در محراق تیوریک جنبش شان اسلام و قرآن قرار دارد. آنها به تفسیر ها، احادیث و فتوی های مذهبی باور نداشته  و آنرا ساخته ذهن اقشار اسلام سیاسی و محافظه کاران مذهبی که تلاش دارند تا بوسیله اسلام فرهنگ مرد سالار را در جامعه محکم تر ساخته و زنان را از حقوق و آزادیهای شان محروم نگهدارند، میدانند. در باره نام این دسته در میان آنها در کشور های مختلف نظریات متنوع وجود دارد. عده به این نظر اند که فیمینیسم برای این جنبش نام با مثمی نیست زیرا باور آنها از فیمینیسم تنها فیمینیست های رادیکال غربی در نظر میباشد. عده دیگر مصصم اند تا پسوند سیکولار را به این فیمینیسم اضافه کنند. به هر صورت توضیح  تفصیلی وتاریخی این مسایل از بحث ما خارج است. پایان قسمت سی و دوم (ادامه دارد)

 

 

+++++++++++++

قسمت سی ویکم

فیمینیسم رادیکالیستی

فیمینیسم رادیکالیستی نوعی دیگری از جنبش فیمینیستی است که رهایی زنان از استبداد مرد سالاری و محو کامل مرد سالاری را به شکل بسیار جدی درجامعه مطرح کرده و انقلاب سیاسی زنان را یگانه راه نجات زنان از ستم میپندارند. این جنبش فیمینیستی عمدتاً در سالهای ۶۰ قرن بیستم از جانب زنان در کشور های ارو پایی، امریکا و استرلیا پا به عرصه وجود گذاشت. اما گفته میشود که تهداب گزاران اصلی این طرز دید سیمون لوسی ارنستین ماری برتراند دوبوار Simone De Beauvoir (۱۹۰۸ – ۱۹۸۶ ) فیمینیست فرانسوی، ایوانیگز و جرماین گرییر Germaine Greer( ۱۹۳۹ ) فیمینیست استرالیایی میباشند.این فیمینیست ها معتقد اند که فرو دستی زنان مبانی بیولوژیک و فزیکی  نداشته بلکه این فرودستی ناشی از خشونت بی پایان مردان که بوسیله آن از همان آوان پیدایش این طرز دید با خشن ترین نوع برخورد زنان را تحت سیطرهٔ خویش در آوردند و آنرا به موجود معیوب اجتماعی تبدیل کردند. از دید این گروه فیمینیستی زنان بنابر زن بودن خود مورد بهره کشی و ستم قرار گرفته اند که تجارب شخصی زنان را در جوامع اساس فهم این نگرش قرار داده اند. این فیمینیست ها اقوال ماری دیلی  Mary Daly (۱۹۲۸ – ۲۰۱۰ ) فیلسوف، تئیولوگ و فیمینیست رادیکال امریکایی که کتابهای زیادی در باره نقش مذهب در تحت سیطره در آوردن زنان زیر سلطه مردان برشتهٔ تحریر در آورده است و نظریات  كيتی ميلت Kate Millett (۱۹۳۴ – ۲۰۱۷ ) نویسنده،مجسمه ساز و فیمیمنیست امریکایی را از كتاب (سياست ورزی جنسيتي)  و تیوری های شولاميت فايرستون Shulamith "Shulie" Fireston  ( ۱۹۴۵ – ۲۰۱۲ ) نویسنده و فیمینیست رادیکال کانادایی را که در كتاب (ديالكتيك جنسيت ) ارائه کرده اند، را منحیث راهنمای تیوریک خویش قبول کرده و بر طبق آن راهکار های خویش را تدوین کرده اند. مری دیلی در کتاب ( فرا تر از خدای پدر ) مفاهیم نهادینه شدهٔ مرد بنیان ادیان خاصتاً دین مسیحیت را به نقد صریح گرفته و با دلایل فراوان نشان میدهد تصویر خدایی را که از جانب نهاد های مذهبی ترسیم میگردد، یکجا با نگاه مرد سالارانه، غلبه جویانه و استیلاگر علیه زن شاخ وشانه میکشد. او در این کتاب سعی میکند تا بر اساس مفاهیم فمینیستی و آموزه های آشتی جویانه، اگزیستانسیالیستی یا اصالت وجود و اخلاق فیمینیستی تصویری جدیدی از خدا و بندگانش ترسیم میکند که بجای نیرو های غالب و مغلوب که بر فرق یکدیگر بکوبند، برعکس تصویری از خداوند ارائه میکند که او با بندگانش در تعامل و همدلی بسر برده و نقش راهبر را به عهده دارد. او در این کتاب و سایر آثارش راه حل های جاگزین برای خدای توحیدی که ادیان مرد سالار برخ زنان میکشند ارائه میکند. همچنان ماری دیلی در کتاب دیگرش بنام ( زنان و زایمان ) نمونه های بارزی از روشهای خشونت آمیز مردان علیه زنان را که بوسیله آن تسلط شان را بر زنان محکم نگهداشته اند فهرست کرده است که من بطور مختصر از چند نمونه ای آن یاد آوری میکنم:

-         خود سوزی زنان هندو رسمی که بر طبق آن زن هندو در آتش جنازه در حال سوختن شوهرش خود را قربانی میکند. این رسم را درزبان هندی داکشیانی یا ساتی  میگویند. که در زبان سانسکریت معنی ایزد بانوی نیکبختی در زناشویی را میرساند. گرچه این رسم را به دِوِی اولین همسر شیوا یکی از بلند پایه ترین خدایان هندو میرسانند که دِوِی نتوانست در برابر مخالفت های پدرش داکشی سمبول شر، با شیوا شوهرشسمبول خیر تاب بیاورد برسم وفاداری به شوهرش خود را در آتش سوزاند و این رسم ساتی را صبغه مذهبی داده و از آن پس همهٔ زنان بیوه غرض پابندی و اجرای مناسک مذهبی خود را در آتش سوختاندن شوهر یکجا میسوزانند که با بقدرت رسیدن شاهان مسلمان در سرزمین هندوستان مراسم ساتی نمادین را بجای مراسم اصلی ساتی جاگزین کردند و لی تا هنوز هم این رسم که یکی از وحشیانه ترین و دلخراش ترین نوع خشونت علیه زن و یا باور حاکم برای زن میباشد در بسیاری از محلات در هندوستان اجرا میگردد. از مطالعهٔ تاریخ و ریشه یابی این رسم در میابیم که اساساً بلاثر جنگ های ممتد مذهبی، قومی، قلت مواد غذایی و سایر عوامل که از بحث این نوشتار خارج است تعداد زنان در هندوستان در سیر تاریخ گاهی بالاتر از دو برابر مردان بود این موضوع اولیای امور را که نمایندگان فرهنگ مرد سالار بودند واداشت تا به انواع، اشکال و طریقه های مختلف از این تعداد به نحوی جلوگیری بعمل آرند همین است که آنرا بوسیله مذهب در میان مردم ترویج کردند.

-         چینی ها  پا های زنان شان را میبندند، سنتی بود که حدود هزار سال چینی ها پاهای دختران جوان و زنان را میبستند تا دوشیزه پاهای کوچک داشته باشد و دختر با پاهای کوچک اصالت بزرگ خانواده های اشراف دانسته میشد و دختری با پای بزرگ به مشکل میتوانست صاحب شوهر شود و یا شاید هم هرگز صاحب شوهر نمیشد این رسم از زمان سلسله سانگ ۹۶۰ – ۹۷۶ میلادی تا سال زوال سلسله مانچو۱۹۱۱ در چین مروج بود این زنان دیگر مسافت های بیشتر را با پای پیاده طی مسافت کرده نمیتوانستند و تا آخرالدم به مرد شان وابسته میماندند.

-         افریقایان زنان را ختنه میکنند، ختنه زنان  یا Female Genital Cutting قطع کردن، ناقص سازی  و یا بریدن اله تناسلی زنان است که در فرهنگ های مختلف افریقایی به اشکال مختلف از قبیل ناقص سازی یا مثله کردن کامل آله تناسلی زنانه و یا قطع کردن جزئی لب های بزرگ و کوچک  فرج زنان و یا کوچک ساختن مهبل، سوزن زدن، سوراخ کردن و شگافتن آلت جنسی زنان زیر نام سنت، آیین و مذهب صورت میگیرد. گفته میشود که این کار در مراحل نخستین در مصر آغاز و متعاقباً به سایر نقاط افریقا و جهان پخش گردیده است. بر اساس آمار های اداره ملل متحد هم اکنون در ۳۰ کشور جهان که بیشتر شان در قاره افریقا قرار دارند این رسم بالای زنان اجرا میگردد و هر ساله سه میلیون دختر در معرض این خطر قرار دارند.

-         شکار مساحره های ارو پایی، در بین سالهای ۱۴۵۰ تا ۱۷۵۰ آثار و علایم جادوگر ستیزی و سرکوب خونین جادوگران از جانب کلیسای کاتولیک و جهان مسیحیت به سرعت تمام اروپا و امریکای شمالی را درنوردید. در قرن پانزدهم سحر و جادو به مسئله بسیار مهم برای کلیسای کاتولیک تبدیل گردید و کشیشان و متولیان مذهبی سحر و جادو را به عنوان دشمنان سر سخت خدا به مردم معرفی میکردند و به مردم هشدار میدادند که این خطر بزرگ اجتماعی جامعه، دین و آیین ما را تهدید میکند. در سال ۱۴۸۶ هنریش کرامر کشیش کاتولیک آلمانی فتوای صادر کرد که بر مبنای آن همهٔ ارو پا بر علیه ساحران و جادو گران متفقاً همنوا شدند، جالب هم این است که فیلسوفانی چون توماس هابز ( ۱۵۸۸ – ۱۶۷۹ ) فیلسوف انگلیسی  و نیکولاس مالبرانش ( ۱۶۳۸ – ۱۷۱۵ ) فیلسوف فرانسوی نیز در جمله این موافقان بودند. اگر با دقت این مسئله را به ارزیابی بگیریم، درمیابیم که در تحت روشنگری های رنسانس آهسته آهسته این موج روشنگری در میان زنان جا باز میکرد و عیسویت و کلیسا در آنزمان نیز چون گاندی به این باور بودند که اگر زنان بیدار شوند جامعه بیدار میشود و ظالمان همدست با کلیسا نقش ظالمانه شانرا در جامعه از دست میدهند. به همین لحاظ در این دوران همهٔ زنانی را که بنا بر دلایلی از اطاعت شوهر، اطاعت کلیسا، بچه دار شدن سرباز میزدند ، و یا طرح های آزادی و حقوق انسانیرا در مجالس خصوصی و یا عمومی مطرح میکردند و در برابر سنت های جامعه تمرد میکردند بنام جادوگر و ساحر در صحن کلیسا ها میسوختاندند. بیشترین زنانی را که به این عنوان سوختاندند زنانی بودند که شخصیت بسیار قوی داشتند و از سلطهٔ مرد سالار جامعه اطاعت نمیکردند که ژاندارک  Jeanne d'Arc سر لشکر معظم اردوی فرانسه در قرن پانزدهم در جنگ صد ساله فرانسه در برابر انگلیس شجاعانه جنگید و مردم فرانسه را با شهرت و استعداد ذاتی اش در برابر این جنگ (مقدس) علیه انگلیس شوراند اما بلأخره او را در سال ۱۴۳۱  به جرم ضدیت با کلیسا   در میدان یوئیو مارشه شهر روآن فرانسه آتش زدند و سوختاندند یکی از این مثالهای گویا بود که مذهب چگونه زنان سرکش را به بهانه ای ساحری، و ضدیت با کلیسا  نه تنها از میان بر میدارد بلکه در میان سایر همقطارانش فضای رعب و ترس را مستولی میسازد تا از سیطره ای فرهنگ مرد سالاری عدول نکنند.

-         به تخمین تاریخ نگاران اروپایی از قرن پانزدهم تا قرن هژدهم حدود نزدیک به یکصد هزار زن را در میدان های کلیسا ها به جرم ساحری و ضدیت با کلیسا به آتش کشیدند که در آنزمان  بین سالهای ۱۴۰۰ میلادی تا ۱۷۰۰میلادی نفوس مجموعی جهان در بین ۳۵۰ میلیون تا ۵۸۰ میلیون نفر تخمین زده میشد. که در۱۹ مارچ  سال ۲۰۱۵ سوختاندن فرخنده در جوارقبر و مسجد شاه دو شمشیره در همین راستا بیانگر پیگرد زنان سرکش علیه بنیاد های فرهنگ مرد سالاری میباشد.

-         در امریکا اساساً هیچ زنی حق نداشت تا در رشته طبابت تحصیل و یا کار کند. این یک قدغن عمومی بود و تمام جامعهٔ امریکا اعم از فیلسوفانو متخصصین امور و مردم عادی و کلیسا مشترکاً از آن حمایت میکردند و متخلفین به جزاهای شدید موجه میگردیدند. الیزابت بلک ویل  Elizabeth Blackwell (۱۸۲۱ – ۱۹۱۰) اولین زنی بود که درسال ۱۸۴۹در امریکا در رشته طبابت تحصیل کرد و در این رشته به کار آغاز کرد.

این چند تا نمونه هایی بود که از کتاب ( زنان و زایمان ) اثر ماری دیلی برایتان ذکر کردم مگر این فیمینیست رادیکال آثار با ارزش دیگر چون (دانش طبیعت خدا در فلسفه ژاک ماریتاین ۱۹۶۶، کلیسا و دومین رابطه جنسی ۱۹۶۹، به سمت فلسفه آزادی زنان ۱۹۷۳، شهوت ناب فلسفه ابتدایی فیمینیستی ۱۹۸۶، روند بیرونی سفر خیالی ۱۹۹۳) و ده ها اثر و مقاله دیگر را غرض پایه های تیوریک فیمینیسم رادیکالیستی نوشت و این جنبش را رهنمون گشت.

اکنون براساس این پایه های تیوریک فیمینیست های رادیکال در پی تساوی حقوق زنان با مردان نیست بلکه آنها در جوامع مختلف و در کشور های مشخص در پی رد یابی زمینه های نهادینه شده ای فرهنگ مرد سالار میباشند و همهٔ امور جامعه را از عینک جنسیت میبینند.

فیمینیست های رادیکال ظلم، تعدی و ستم جنسیتی را بنیادی ترین، خشن ترین، مهلک ترین و اساسی ترین نوعی از بیعدالتی جامعه میپندارند که بهره کشی طبقاتی، نژاد پرستی و سایر انواع بیعدالتی ها را مؤخر میدانند. از نظر این گروه از فیمینیست ها، فلاسفه،روشنفکران، اهل خبره،متخصصین، دانشمندان و تمامی دستگاه جامعهٔ مرد سالار در خدمت فرهنگ منحط مردسالاری بوده و به نحوی زنان را زیر سلطه نگهداشته و مورد بهره کشی قرار میدهند.

چنانچه در آغاز این عنوان تذکر دادم فیمینیست های رادیکال بهترین گزینه را برای حل مسئله جنسیت انقلاب سیاسی عنوان میکنند، آنها معتقد اند تا زمانیکه ذهن زنان از تصور مرد سالارانه زدوده نشود و ارزشهایی را که مردان بوسیله فرهنگ مرد سالار در جامعه نهادینه کرده بوسیله فعالیتهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی از بین نرود و شیوه فهم امروزی بشر که همه چیز را مردانه ساخته اند از ریشه دگرگون نگردد و همه به فهم انسانی بدون از جنسیت باورمند نگردند حل مسئله جنسیت غیر ممکن است.

عدهٔ از رادیکال های فیمینیست تیوری زنده گی جداگانه بدون مردان را عنوان میکنند و عده هم پا فراتر گذاشته کشتار جمعی مردان را مطرح میکنند. اما در خطوط کلی تیوریک این دسته از فیمینیست ها استقلال کامل جامعه از فرهنگ مرد سالار، دگر گونی نظام خانواده، از بین بردن سیستم تک همسری، سقط جنین آزاد در تمام جهان، جانبداری وسیع از همجنسگرایی زنانه و برخی از مسایل دیگر که این گروه توانسته اند در یکعده کشور ها به آن دست یابند. انها همجنسگرایی زنان را غرض رهایی زن از وابستگی به مردان و مظالم روان سوز آن مطرح میکنند. فیمینیست های رادیکال به این نظر اند که همهٔ زنان جهان یکسان در معرض بهره کشی، ستم و ظلم، تعدی و ستم فرهنگ مرد سالار قرار دارند که این خود بصورت طبعیی زمینه ساز تلاش مشترک زنان برای رهایی از این فرهنگ منحط میباشد و یکی از خطوط اساسی فعالیت این جنبش فیمینیستی همانا مبارزه مشترک همهٔ زنان جهان برای محو فرهنگ مرد سالار میباشد. به نظر فیمینیست های رادیکال ستم برزنان زیر فرهنگ مرد سالار از نوع ستمی است که با هیچ تغییر اجتماعی همچو محو طبقات و شیوه های استثمار طبقاتی نیز از بین نمیرودو این ستم از جهات کیفی و کمی بیشترین آسیب را به بیشترین افراد جامعه میرساند، این ستم گاهگاهی در بسا موارد از جانب ستمگر و ستمکش تشخیص نمیگردد اما این ستم از جمله ستمهایی است که برویت آن سایر انواع ستم های اجتماعی را میتوان تشخیص داد. 

فیمینیستهای رادیکال همچنان براساس نظریات آدرین سسیل ریچ  Adrienne Cecile Rich(۱۹۲۹ – ۲۰۱۲ ) استاد پوهنتون، شاعر، منتقد و فیمینیست رادیکال امریکایی که سنت ازدواج را زیر سوال برده و آنرا یک قرار داد نا برابر سیاسی دانسته که زن بوسیله آن هویت خویش را نابود کرده و اعتبار زنده گی را از همسرش میگیرد، معتقد میباشد. زیرا موصوف به این باور است که زنان با برآورده ساختن خواهشات مردان در حقیقت بصورت داوطلبانه و رضا کارانه زمینه حقارت شانرا رسماً تسجیل میکنند. این گروه فیمینیست ها تقریباً همهٔ جهان هستی را به جز از زن مردود و محکوم به فنا میشمارند. آنها حتی استثمار فرد از فرد و نا برابری های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ناشی از کاپیتالیزم را نیز محصول فرهنگ پدر سالاری و مرد سالاری میپندارند. آنها همهٔ جهان و نظم اجتماعی را برای فیمینیسم میخواهند. پایان قسمت سی و یکم ( ادامه دارد)

 

 

++++++++++

قسمت سی ام

فیمنیسم سوسیالیستی

 

فیمینیسم سوسیالیستی یکی دیگر از جنبشها و گرایشهای فیمینیستی است در جهان است که نظریه پردازان آن چون سیلویا والبیSylvia Theresa Walby ( ۱۹۵۳ ) نویسنده، جامعه شناس و پروفیسور پوهنتون لانکاستر  انگلستان،  ژولیت میشل Juliet Mitchell  ( ۱۹۴۰ )  نویسنده، روانشناس، فیمینیست و پروفیسور روانشناسی در پوهنتون کامبریج انگلستان، هایدی هارت من  Heidi Hartmann  ( ۱۹۴۵ ) اقتصاد دان، فیمینیست و نویسنده امریکایی که با نوشتن مقاله « ازدواج نا مبارک مارکسیسم و فیمینیسم » از شهرت فراوان برخورد گردید، آلیسون جگرAlison Mary Jaggar ( ۱۹۴۲ ) دانشمند، فیلسوف، فیمینیست و استاد پوهنتون کلورادو امریکا،  باربارا اِرِنرایک  Barbara  Ehrenreich   ( ۱۹۴۱ )  جامعه شناس، ژورنالیست، فیمینیست  و نویسندهٔ مشهور امریکایی و سایرین خطوط کاری این جنبش فیمینیستی را بنیان نهادند و برای جلب طیف وسیع از زنان جهان در پیرامون تفکر فیمینیسم سوسیالیستی کار های فراوانی انجام داده اند و انجام میدهند.

اساساً فمینیسم سوسیالیستی در کلیت از تئوری مبارزه اجتماعی برای برابری و عدالت در مناسبات اجتماعی مردسالار جامعهٔ بشری پیروی میکند، این طرز تفکر اقتباس گردیده است از تفکرات وطرز العمل های  روشنگری اروپائی قرن 18 و انقلاب فرانسه. که توسط ماری اولیمپ د گوگز Mari Olympe De Gouges ( ۱۷۴۸ – ۱۷۹۳ )  نویسنده، سیاستمدار و فیمینیست فرانسویی و ماری ولستونکرافت  Mary Wollstonecraft (۱۷۵۹ – ۱۷۹۷ ) فیلسوف، نویسنده، وکیل مدافع برای حقوق زنان و فیمینیست انگلیسی منحیث اساس گذاران این جنبش فیمینیستی مورد تاکید قرار گرفت. گرچه در آغاز ماری ولستون کرافت در رابطه با حقوق یکسان زنان یعنی حقوق فردی در ازدواج، حق طلاق، حق انتخاب، حق مالکیت و حق آموزش و گوگز در رابطه بهسلب همهٔ حقوق و آزادیهای زنان که آن را مستقیما با وضعیت فساد مالیجامعهٔ سرمایه داری که خصوصیت ذاتی این سیستم میدانست ارائه شد. به نظرالمپ گوگز زنان همزمان میتوانند قوی، تحت ستم ویا بیمار باشند. او تصریح میکرد که زنان اگر به شکل کنیز و برده هم نگهداری شوند، سعی می کنند بعنوان برده بر مردان مسلط شوند. به نظر المپ گوگز زنان سریع به درآمیختگی بین سلطه و ستم با فرض همسانی اساسی جنسیت در ارتباط با روشنفکری، استعدادها و انسانیت فکر می کند.

در نظریه فیمینیسم سوسیالیستی باور عمومی بر این است که هم فرهنگ مرد سالاری و هم نظام سرمایه داری هر دو دست بدست هم داده و در تلاش اند نابرابری جنسیتی را کماکان به پیش تازند، به همین ملحوظ این جنبش را گاه گاهی بنام جنبش ثنویه یا دو گانه گرا ها نیز می نامند. این فیمینیست ها فرهنگ مرد سالاری را مقوله فرا تاریخی دانسته که بعد از جوامع اولیه یا نظام مادر سالار در تمامی ادوار تاریخ حاکم بوده و نابرابری جنسیتی را نهادینه کرده است.  اما در جامعهٔ سرمایه داری این فرهنگ مرد سالار شکل منحصر بفرد بخود گرفته و چنان باهم می آمیزند که تمام عوامل که در طول تاریخ تا این زمان باعث فرودستی زنان شده بود به این حد در ستم مضاعف بالای زنان مؤثر نبودند. در نظام سرمایه داری بنابر کنترول شدید سرمایه دار در حوزه های خصوصی و عمومی مردم خاصتاً زنان تمام آزادی های زنان سلب گردیده است و قدرت ابتکار عمل از آنها ربوده شده است. همچنان فیمینیست های سوسیالیست به این باور اند که تنها زمانی از این منجلاب ستم رهایی می یابند که تقسیم کار بر پایه جنسیت از بین برود و تقسیم جامعه از کارگر، سرمایه دار، مرد و زن به انسان وشهروند کامل الحقوق  جا خالی کند. چنانچه سیلویا والبی Sylvia Theresa Walby ( ۱۹۵۳ ) یکی از متفکرین برجسته نگرش فیمینیسم سوسیالیستی در این زمینه بیان میدارد:

« تمايز ميان حوزهٔ عمومي و خصوصي هم به نفع سرمايه داران و هم  به نفع مردان است.سرمايه داري باعث گرديد مردان به پيشرفتهايي نایل شوند، برخي از آنان به عرصه هاي سياسي از جمله مجالس قانون گذاری دست يافتند در حالي كه هيچ زني به اين عرصه ها راه پيدا نكرد. مردان در حوزهٔ عمومي توانستند به مباني قدرت جديد بسياري دست يابند كه زنان را به آنها راهي نبود. اين مسائل باعث شد كه آنان بطور گسترده بر ايدئولوژيهاي خانگي مسلط شوند. بنابراين فرودستي زنان در جامعهٔ سرمايه داري تنها حاصل منطق سرمايه داري يا مردسالاري نيست بلكه نتيجه تغييري در منابع قدرت مردانه در پي گسترش سرمايه داري است. هنگامي كه اقتصاد خانگي محدود گرديد و توليد سرمايه داري جايگزين آن شد، مردان در موقعيت كسب مباني قدرت جديد قرار گرفتند.  بنابراين از زمان پيدايش سرمايه داري شكل مردسالاري هم تغيير پيدا كرده است، مردسالاري خصوصي حوزهٔ خانواده به مردسالاري عمومي حوزه کشور و جهان تبديل شده است. در مردسالاري خصوصي تنها زنان را در خانه نگاه مي داشتند در حالي كه در مردسالاري عمومي مردان در تمام حوزه ها بر زنان مسلط اند.»

فیمینیست های سوسیالیست تنها انقلاب اجتماعی را راه رهایی زنان از ستم میپندارند. زیرا باور آنها این است که جنس، نژاد، سن، ملیت همگی در مجموع ستمدیده گی زنان را بمیان آورده است و در تمامی از این حالات زنان هم در حوزهٔ خصوصی و هم در حوزهٔ عمومی زیر سلطه فرهنگ مرد سالار قرار داشته است و تنها زمانی زنان میتوانند از این ستم رهایی یابند که تقسیم جنسی کار و جامعه از میان برداشته شود. و این کار صرف بوسیله یک انقلاب اجتماعی که همهٔ این سیستم را از ریشه دگرگون سازد میسر و ممکن میگردد.

فیمنیست های سوسیالیست معتقد اند که از انقلاب صنعتی که نظام سرمایه داری را رقم زد و کاپیتالیزم را بحیث تازه وارد به اجتماع شامل کرد چند صد سال نمیگذرد ولی مرد سالاری از بیشتر از پنج هزار سال بدینسو زنان را تحت سیطره قرار داده است. پس این تنها سیستم سرمایه داری نه بلکه همهٔ انواع جوامع طبقاتی تبعیض جنسیتی را با خود همراه داشته است و هر دو شکل ستم جنسی و طبقاتی ریشه در خشونت فرهنگ مرد سالار داشته و به کمک همان فرهنگ نهادینه گردیده است. بناً این فیمینیست ها مبارزه علیه انواع خشونت علیه زنان را در مرکز توجه مبارزات شان قرار داده و در هر کجایی از دنیا کارنامه های مهمی از موفقیت های شان را در عرصهٔ رفع خشونت علیه زنان ثبت تاریخ کرده اند. آنها همچنان شدیداً علیه نژادپرستی مبارزه کرده وهمجنس گرایی را نیز یکی از اصول زرین آزادی های زنان میپندارند، همچنان فیمینیست های سوسياليستی متأخر توسعه ای كنترل ولادت ها یا موالید رايگان، سقط جنين، مراقبتهاي درماني و بهداشتي براي زنان، مراكز مراقبت از كودكان، رسمي شدن كار در خانه از سوي دولت و سهيم شدن مردان در پرورش كودكان را خواستاراند. بر اساس مطالعات و تحقیقات جامعه شناسان فیمینیست های سوسیالیست از جوامع بشری چنین نتیجه گیری ها را برون داده اند: 

« منشأ زیست‌شناختی استیلای مردانه – واقعیت خشونت مردانه- معمولاً از سوی قانون و سنت پوشانده می‌شود،این قانون و سنت است که روابط میان جنس‌ها را متناسب با هر فرهنگی تحت نظارت درمی‌آورد. چنین استیلایی واقعاً وجود دارد. احتمال تجاوز مردانه به عنوان اخطاری به زنان بد (نافرمان، پرخاشگر) البتهبه قول فرهنگ مرد سالار همواره پابرجاست ومردان به این باور اند که زنان خوبرا به مشارکت در استیلای مردانه وادار می‌کند. پاداش خوب(زیبا، مطیع) بودن در امان ماندن از خشونت مردانه و همچنین در بعضی موارد امنیت اقتصادی است.»

هم فیمینیست های سوسیالیست و هم فیمینیست های مارکسیست اسطوره‌های پیرامون دموکراسی و کثرت گرایی جوامع طبقاتی خاصتاً جامعهٔ سرمایه داری رامورد حمله قراردادهآنها را دیموکراسی قلابی و کثرت گرایی نام نهاد تلقی میکنند، و به این ترتیب به قول خودشان بنیاد این نظام طبقاتی حاکم را که بر پایۀ استثمار وخشونت‌ آشکار بنا یافته است به جهانیان می نمایانند. نظر به منشورفمینیست های سوسیالیست راهکار این جنبش از میان اسطوره‌های اقتضای طبیعت و عشق رمانتیک عبور می‌کند تا حاکمیت مردانه را بر جامعه همچون حاکمیت زور افشا کند و باور شان براین میچربد که تنها از همین راه میتوان به آزادی کامل جنسیتی نایل آمد. مخالفین این جنبش پیوسته آنها را بنابر طرز دید شان مبنی بر اینکه آنها در اوخر دهه ۶۰ قرن بیستم تمرکز بیشتر بر مبارزه علیه فرهنگ مرد سالاری را پیشه کردند یعنی اینکه ستم طبقاتی را به باد فراموشی سپردند و اگرهم بعد ها برعکس بیشتر توجه شانرا به ستم طبقاتی معطوف داشتند بنابر فراموشی از ستم مرد سالاری نقد و مورد اتهام قرار میگرفتند.  با جهانی شدن سیستم سرمایه داری و پیشرفت های تکنالوژیک فیمینیت های سوسیالیستی بیشتر تحت فشار قرار گرفتند. زیرا در شرایط جدید کار ها بصورت عموم زنانه سازی شدند و در این سیستم کفالت حمایتی مردان ملغی شد و شانس استقلال زنان بیشتر و بیشتر گردید. این شرایط جدید از نهضت ها و جنبش های زنان باز تعریف جدید مطالبه داشت تا بر طبق شرایط جدید مشکل اساسی زنان را در عرصه های کار، تحصیل خاصتاً تحصیلات تخصصی و تکنالوژیک، تغذیه، فقر، بهداشت و مشکلات آنان با سیستم اقتصادی شناسایی و برای استقلال و آزادی کامل شان راهکار جدید ارائه دهد. یکی دیگر از مشکلات بزرگی که فرا روی فیمینیست های سوسیالیستی قرار دارد انکشاف سریع بیوتکنالوژیک میباشد که اکنون همپا با خواست همجسگرایانه فیمینیست های سوسیالیست دست بکار شده و ژن های کشت شده را در رحم زنان کشت میکنند و نقش زنان را در تولید و باز تولید انسان تحت سیطره خویش در می آورند. همچنان تکامل سریع جهانی شدن نئولیبرال، برمبنای شیوه تولیدی پیشرفته تکنولوژیک با تضادهایش، اما برای اکثریت زنان فجیع ترین پیامدهایش، قوی ترین سند است، که فمینیسم سوسیالیستی هر چه زودتر نقش و سرنوشت زنان را در انکشافات اجتماعی -  سیاسی و تکنالوژیک جدید تثبیت و راه های برون رفت برای آزادی کامل زنان و زدودن فرهنگ مرد سالار دریافت کنند. نباید زنان را در انتظارخوشبختی در یک جهان دیگر امیدوار ساخت.

پایان قسمت سی ام ( ادامه دارد)

 

 

++++++++++++++

قسمت بیست و نهم

فیمینیسم مارکسیستی

 

فیمینیسم مارکسیستی در تحت شعاع اندیشه های کارل هاینریش مارکس Karl Heinrich Marx  ( ۱۸۱۸ – ۱۸۸۳ ) متفکر، فیلسوف، جامعه شناس، شاعر، مؤرخ و اقتصاد دان آلمانی و فرید ریش انگلس Friedrich Engels   ( ۱۸۲۰ – ۱۸۹۵ ) فیلسوف کمونیست و همکار نزدیک کارل مارکس در دهه های ۶۰ و ۷۰  قرن بیستم یکی از پر نفوذ ترین حرکت های فیمینیستی اروپا و امریکا بود که تأثیر فراوان بر جنبش فیمینسم در راه پیروزی های چشمگیرش در جوامع ارو پایی داشتند. آزادی زنان در غرب، در واقع محصول تلاش های جنبش های فمینیستی اند که  از اندیشه های مارکس – انگلس متأثر بودند و بسترتفکر این جنبش ها را  شکل بخشیده اند.این طیف فیمینیست ها توجه بیشتر شانرا به خط مشئی دولت ها، رفاه انسان، چگونگی خانواده و شرایط کار معطوف داشته اند. فیمینیست های مارکسیستی با پیروی از آثار کارل مارکس که از سلسلهٔ طبقاتی مالکیت بر وسایل تولید و توزیع نا برابر ثروت بحث میکند، ستم جنسی را ستم طبقاتی میشناسند و در وجود نظام سرمایه داری یا بورژوازی رفع ستم جنسی را نا محتمل میدانستند. با وصف آنکه نظریات مارکس و انگلس امروز طرفداران زیادی در میان فیمینیست های جهان ندارد اما بخش اعظم نگرش های فیمینیسم مدرن امروزی متأثر از همان نظریات جامعه شناسانهٔ مارکس و انگلس بوده و موقعیت امروزی و دستآورد هایش را در جهان مدیون همان اندیشه ها میباشد. مارکس خودش فیمینیست نبود اما انقلاب سوسیالیستی را که مارکسیسم نوید میداد دقیقاً منجر به آزادی کامل زن میگردید.

 براساس تیوری مارکس و انگلس این جوامع طبقاتی از برده داری تا سرمایه داری است که در آن همهٔ انسانها منجمله زنان از جانب اقلیت برده دار، فیودال و صاحبان ثروت و سرمایه مورد استثمار یا بهره کشی قرار میگیرند که از یکطرف ثمره و حاصل نیروی کارش را برده دار، فیودال و سرمایه دار به جیب میزند و از طرف دیگر بوسیله قدرت دولتی که در اختیاردارد حقوق و آزادیهای زنان را محدود ساخته وشخصیت شانرا تهدید میکند. این تیوری همچنان افزون خواهی بعضی از مردان در مناسبتات اقتصادی، و شکل وراثت  از پدر به فر زندان را مسبب اصلی موقعیت نازل اقتصادی و موقعیت نازلتر اجمتاعی زنان معرفی میدارند. زیرا درفرایند این تعامل، تبدیل شدن زن به ابزار تولید فرزندان بیشتر، و ملکیت قابل تصاحب مرد بود. به تصور انگلس، موقعیت نازل زنان در جامعه، محصول  ظهور جامعهٔ  طبقاتی و ترویج مالکیت خصوصی است.

 بر علاوه مارکس، انگلس  میشل بارت در سال ۱۹۸۰ با نوشتن کتاب (ستم امروز بر زنان) کامل ترین توضیحات را در باره فیمینیسم مارکسیستی ارائه کرد. او در این کتاب بصورت مستدل توضیح داده است که استثمار زنان در جامعهٔ سرمایه داری  تنها ناشی از تفاوتهای زیستی میان مردان و زنان و یا حسب ضرورت های سیستم سرمایه داری نبوده بلکه ناشی از عقاید و ایدیالوژی های مسلط بر جامعه نیز میباشد. این عقاید در فکر و ذکر مردم و خود زنان عجین شده که زنان فرودست مردان بوده و وظیفه اش همسری، مادری و یا همانند آن است. بارت در این کتاب توضیح میکند که رمز ستمديدگي زنان، نظام «خانواده يا خانوار» است. بر اساس ايدئولوژي حاكم بر نظام خانواده، خانواده به عنوان هستهٔ اجتماع به طور «طبيعي» شكل گرفته است. اين نوع نظام، امري جهانشمول بوده و تقسيم كار در آن نيز بر اساس طبيعيت صورت پذيرفته است. تقسيم كاري كه مرد را تأمين كننده امكانات اقتصادي و زن را تيماردار و تأمين كننده كار بي مزد خانگي مي داند.

یکی دیگر از اندیشه پردازان فیمینیسم مارکسیستی خانم الکساندر کولنتای AleksanderMikhailovnaKollontai ( ۱۸۷۲ – ۱۹۵۲ ) فیمینیست، انقلابی، سیاستمدار، اولین سفیر زن در جهان و عضو حزب کارگری شاخهٔ بلشویک روسیه عمده ترین و بارز ترین نابرابری زنان را بقأ و ادامه مالکیت خصوصی بیان میدارد. موصوف همچنان حسادت و احساس مالکیت جنسی را به عنوان آخرین نشانه های ذهنیت مالکیت خصوصی دانسته و تأکید میدارد تا این احساس مالکیت جنسی از جانب دولت ها قانوناً ممنوع قرار داده نشود آزادی زن از قید اسارت جامعهٔ مرد سالار میسر و ممکن نیست. 

بناً فیمینیست های مارکسیست با انتباه از تیوری های فوق لبهٔ بُران مبارزه شانرا برای امحای سیستم های طبقاتی جوامع معطوف داشته آزادی جامعه را از طبقات برابر با آزادی زنان از حاکمیت مرد سالار میپندارند. همچنان همانطوریکه در نگرش های مارکسیسم طرح های رادیکال مبنی بر اینکه تفکر انسان محصول تعاملات اجتماعی در بستر تضاد های طبقاتی میباشد و شکل گیری اندیشه ها، عمل ها و عکس العمل ها و رفتار انسانی را محصول این تضاد ها میدانند. یعنی در این نگرش جایی به خلاقیت ذهنی و استعداد های انسانی نمی ماند. که فیمینیست های مارکسیست  بیشتر بر این پایه تأکید داشته اند.

در شرایط کنونی محور اساسی فعالیت فیمینیست های مارکسیست را امحای سیستم سرمایه داری، رهایی از عقاید و ایدیالوژی های بقول خودشان منحط که باعث فرودست ساختن زنان مطرح و نهادینه شده است، مشارکت زنان در امور تولید و استقلال کامل اقتصادی زنان  تشکیل میدهد. این فیمینیست ها همچنان به الغاي روابط تك همسري معتقد بوده و آن را براي سلامتي انسان بهتر مي داند. همچنين اعتقاد دارد كه رابطهٔ جنسي را نبايد جدي گرفت چرا كه رابطه جنسي همانند تشنگي است كه صرف بايد ارضا شود.

 

قسمت بیست و هشتم

فمینیسم لیبرالیستی

طوریکه در مقدمه بحث فیمینیسم اشاره کردم، فیمینیسم درفراز و فرود فعالیت های خویش برای دستیابی به حقوق انسانی، رفع تبعیض جنسیتی و به چالش کشیدن فرهنگ حاکم مرد سالار در جامعه بلأخره تحت شعاع سیاست ها و خطوط فکری متنوع جهان برای ادارهٔ جوامع قرار گرفت. که فیمینیست های لیبرال با انتباه از طرز تفکر لیبرالیستی که در سالهای واپسین قرن ۱۷ میلادی از جانب اندیشمندان این دیدگاه مطرح گردید، سمت و سو یافت.یعنی اینکه از دامان مکتب سیاسی لیبرالیسم  فمنیسم لیبرال سر برآورده وفرایند بازنگری در مفاهیم و نظریات و ساختارهای خود را از همان اندیشه های لیبرال انتباه میگیرد.

اساساً لیبرالیسم یک اندیشه سیاسی است که امروزه معانی زیادی را افاده میکند اما در آوان پیدایش اش حدود چهار قرن پیش  منحیث یک مفکوره آزادیخواهانه از جانب بورژوازی نوپای و نو ایجاد علیه اشرافیت فیودال و حکومت های خود کامهٔ آن علم مبارزه بلند کرد و جان لاک John Locke (۱۶۳۲ – ۱۷۰۴) فیلسوف انگلیسی که به پدر لیبرالیسم شهرت دارد تیوری و راهکار های لیبرالیسم را اساس گذاشت. بر اساس تیوری جان لاک هیچ قدرتی نباید به سلامتی، زنده گی، اموال و دارایی های دیگران آسیب برساند. که بعد ها فیمینیست های لیبرال در تحت شعاع همین اندیشه ها مبارزات شانرا برای انسان متساوی الحقوق در جوامع راه اندازی کردند.

 در اندیشه های فیمینیسم لیبرال فرد بشر بدون درنظرداشت جنسیت بحیث اصل غیر قابل تفریق فارغ از رنگ، نژاد، رأس، زبان، ملیت و زادگاه بائیست از حقوق برابر در اجتماع برخوردار باشند. در این نظریات گرایشات زنانه  زنان به خانه و خانواده را متأثر از انگیزه های طبعی و انکشاف چندین هزار ساله روند اجتماعی تقسیم کار جوامع مرد سالار پنداشته میشود. در این دیدگاه لبه تیز مبارزه فیمینیست ها برای برابری کامل زنان و مردان در بهره برداری از امتیاز های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و آزادی کامل دیموکراتیک زن و مرد در جامعه میباشد.  از افراد برجسته این گرایش فکری می‌توان از مری ولستون‌کرافت Mary Wollstonecraft (۱۷۵۹ – ۱۷۹۷ ) نویسنده، ادیب و اولین فیمینیست انگلیسی ، هریت تیلر میل  Harriet Taylor Mill  ( ۱۸۰۷ – ۱۸۵۸ ) مشهور به هریت هاردی فیلسوف و مدافع سرسخت حقوق زنان انگلستان، جان استوارت میل  ا John Stuart Mill ( ۱۸۰۶ – ۱۸۷۳) فیلسوف و نویسنده بر یتانیایی که کتابها و  مقالات فراوانی در باره منطق، شناخت شناسی، اخلاق و اقتصاد از خود بجا گذاشته است، گلوریا استینم  Gloria Marie Steinem  یکی از رهبران اصلی فیمینیسم در امریکا در دهه های ۷۰ و ۸۰ قرن بیستم، ربکا واکر Rebecca Walkerمتولد۱۷ نوامبر  ۱۹۶۹ نویسنده امریکایی، نائومی ولف  Naomi Wolfنویسنده کتاب "افسانه زیبایی"، فمینیست مشهور آمریکایی،  بتی فریدان   Betty Friedan(۱۹۲۱ – ۲۰۰۶ ) نویسنده،‌فعال اجتماعی و و فیمینیست مشهور امریکایی وآلیسون جاگرمیتوان نام برد.

از نظر فیمینیست های لیبرال زنان بنابر حاکمیت فرهنگ مرد سالار از مشارکت فعال اجتماعی – سیاسی – اقتصادی – فرهنگی عمداً بدور نگهداشته شده اند و صرف به امور خانه داری و نگهداری اطفال پرداخته است. این تقسیم کار غیر عادلانه باعث گردیده است تا زنان از سایر امور انسانی جامعه نظیر سیاست، اداره، اقتصاد و فرهنگ به دور بمانند. بناً فیمینیست های لیبرال همهٔ توجه شانرا به زمینه سازی وسیع شرایط تعلیم، تربیه، آموزش و اطلاعات برای زنان معطوف داشته اند، آنها به این باور اند که با سوادی، فرا گیری دانش و دانش مسلکی، تحصیلات عالی و کسب تجربه زنان را قادر به مشارکت فعال در جامعه میگرداند و این امر به خودی خود باعث فسخ سنت ها و عنعنات زن ستیز در جامعه میگردد. لیبرال فیمینیست ها بر علاوه در پی قانونی ساختن حقوق برابر زنان در همه عرصه های زنده گی اجتماعی، سیاسی،اقتصادی و فرهنگی میباشند. یعنی آنها قانون پذیری را یکی از مولفه های اصلی تأمین نظم اجتماعی میپذیرند. در لیبرال فیمینیسم همهٔ انسانها بنام انسان تعریف شده اند در این تعریف جنسیت (مرد و زن ) وجود ندارد. فیمینیست های لیبرال خواستار حقوق برابر شهروندی برای همهٔ افراد جامعه اند و با اشکال فریبنده قوانین زیر نام حمایت از زنان و سنت های حق تلف کن جامعه در تضاد بوده و علیه آن مبارزه میکند.

لیبرال فیمینیسم با تمام نیرو و امکانات خویش برای رهایی زنان از قیدسیطره سرکوبگر فرهنگ مرد سالار مبارزه کرده و در پی قانومند سازی جامعه برای حقوق مساوی شهروندان، تحصیلات همگانی، مشارکت همگانی در اقتصاد، اداره، صنعت،فرهنگ و سیاست میباشند. این فیمینیست ها مخالف همه انواع کلیشه سازی شغلی برای زنان و مردان بنام مشاغل زنانه و یا مردانه میباشند آنها معتقد اند که خصوصیت ها و توجیهات کنونی زنان بیشتر متأثر از رشد اجتماعی و فزیکی زنان در زیر سیطرهٔ فرهنگ مرد سالار میباشد.

بدین ترتیب میبینیم که برابری فرد، آموزش یکسان، مشارکت همهٔ شهروندان در کلیه امور سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی اصول زرین اندیشه لیبرال فیمینیسم را تشکیل میدهد و از این سبب است که این گروه در میان فیمینیست های متنوع دیگر در جوامع بشری پایگاه اجتماعی وسیعتر را احراز کرده اند.

در فیمینیسم لیبرال تأکید بر جوهر انسانیت صورت گرفته و انسان را از تبعیض بنابر جنسیت پرهیز میدارد. در ارزیابی های فیمینیست های لیبرال جوامع انسانی در شرق و غرب بر مبنای اندیشه های مرد سالار و زن ستیز استوار میباشد. و در این اندشه ها جایگاه اجتماعی زن نا برابر با مردان است، زنان در عین موقعیت شغلی حقوق کمتر از مردان بدست می آورند، زنان در مقایسه با مردان از فرصت ها، ثروت ها و امکانات معیشتی جامعه کمتر برخوردار میگردند. و این نا برابری ریشه در  حاکمیت فرهنگ مرد سالار در جوامع بشری دارد. هر چند محتمل است افراد بشر از نظر استعداد ها، توانمندی ها و امکانات فزیکی و شیوهٔ تفکر تفاوت هایی باهم داشته باشند ولی به هیچ صورت نمیتواند این تفاوت ها متکی بر جنسیت باشد. در حقیقت همهٔ انسانها با لزام ها و فرصت های موقعیت اجتماعی زنده گیشان خود را مطابقت میدهند.

فیمینیست های لیبرال به این باور اند که دادن امتیازات ظاهری، استفاده نمادین از زنان در موقعیت های رهبری  و اداره و اصلاحات فریبنده قوانین اجتماعی برای زنان هیچگاه نمیتواند مشکل نا برابری جنسیتی را در جوامع رفع کند. آنها به این نظر اند که وجه ممیزه انسانها  با سایر زنده جانها در خرد ورزی است و این خرد ورزی است که ما را از سایر زنده جانها متمایز میسازد. البته خرد ورزی، زبان یا گویش زمینه مشارکت وسیع انسان را در کار اجتماعی مساعد ساخته است در اینجا به صراحت متوجه میشویم که این جنسیت نیست که زمینه مشارکت انسان را فراهم ساخته است بناً فرضیه های مرد سالار زن ستیز از ریشه نادرست و غیر انسانی ثابت میگردند. لذا  لیبرال‌ فیمینیست ها کوشیده‌اند از راه‌های گوناگون تعریفی  مناسبی برای خردورزی با تأکید بر جنبه‌های اخلاقی یا جنبه‌های مصلحت جویانه آن ارائه دهند. آنها این پندار را توجیه میکنند:هرگاه عقل به توانایی درک اصول عقلانی اخلاق تعبیر شود تأکید بر ارزش آزادی عمل افراد است. در مقابل، هرگاه عقل به توانایی محاسبه بهترین راه برای نیل به هدفی دلخواه تعبیر شود ارزش خودشگوفایی مورد تأکید قرار می‌گیرد. در هر حالت لیبرال فیمینیست ها هر تعریفی که از خرد ورزی بدهند تجربه انکشاف جامعهٔ بشری ثابت کرده است که جوامع سالم و پیشرفته همان جوامعی بوده که به شهروندانش آزادی عمل برای رفاه داده شده است.

یکی از نظریه پردازان لیبرال فیمینیسم بنام ماری ولستون کرافت   Mary Wollstonecraft (۱۷۵۹ – ۱۷۹۷ ) نویسنده، ادیب و اولین فیمینیست انگلیسی میگوید: « مردان هم اگر همچون زنان خود را در قفس محبوس بیابند همین خصوصیات را که بنام خصوصیات زنانه تحویل میدهند به هم می‌رساندند. مردان هم اگر امکان پرورش قوای عقلانی خود را نداشتند تا انسانی اخلاقی با دغدغه‌ها و انگیزه‌ها و تعهداتی فراتر از لذات شخصی بشوند به اندازه زنان «عاطفی» می‌شدند، یعنی  حساسیت مفرط و افراط در خود شیفتگی و از خود گذشتگی است نه طبیعی».

آنچه را لیبرال فیمینیسم تا کنون در جوامع بشری مستدل ساخته است اینکه تفاوت های قابل مشاهده میان زنان و مردان ذاتی نه بلکه نتیجهٔ رشد اجتماعی زنان در زیر سلطهٔ مرد سالاری بوده است. تجربهٔ جامعهٔ بشری بوضاحت میرساند که تفاوت رفتار با دختران و پسران که کمابیش از بدو تولد آغاز می شود از شگوفایی کامل ظرفیت های انسانی زنان جلوگیری می کنند. پژوهشگران فمینیست  و خاصتاً فیمینیست های لیبرال با تحقیقات خود وجود تبعیض علیه زنان و برخورد متفاوت با آنان را نشان داده و همین مسئله را زمینه ساز جایگاه فرودست زنان در جامعه دانسته اند. برای آزاد کردن زنان باید نشان داد که زن ومرد از ظرفیت های یکسان برخوردارند، زنان خصوصیات کامل انسانی دارند و تفاوت میان زنان و مردان ناشی از تفاوت تربیت دختر و پسر و همچنین ناشی از انتظارات متفاوت جامعه از آنان و وجود قوانین تبعیض آمیز است.

اگر دلیل و یا مثالی از نبود بعضی از صلاحیت های فکری، کاری و یا فزیکی زنان آورده شود و آنرا دلیلی از نابرابری  با مردان توجیه گردد باید گفت که آموزش، تربیت و دادن آگاهی نابرابر دختران و پسران از همان آوان کودکی که پسران را به مقاصد دیگر اجتماعی – اقتصادی و دختران را برای نقش های دیگر چون خانه داری، امور منزل، پرورش کودک این دو را متمایز از هم بار می آورد.همیشه دختران در معرض آموزش هایی قرار می گیرند که آنان را از زنده گی شغلی دور می کند و باعث می شود آن ها سرنوشت خود را در خانه داری ببینند.درک این نکته مهم است که در واقع، نظام آموزشی مؤلفه ای مهم در روند جامعه پذیری است که نتیجهٔ آن فرودست ساختن زنان است. همین آموزش متفاوت انگاره های مربوط به تفاوت ذاتی زنان و مردان را تقویت می کند. در حالیکه اگر از همان بدو تولد در خانواده دختر و پسر را بنام انسان همگون با شرایط برابربزرگ و تربیت کنند و در هیچ موردی جلو دارش نگردند و سیستم آموزشی هم هر دو را بصورت یکسان آموزش دهند معلوم میگردد که هیچ تفاوتی در زمینه جنسیت میان این انسانها وجود ندارد و در صورت عمومی شدن این نظریات انسانی باور عمومی نیز به این سمت معطوف میگردد و شک و شبه هایی این تبعیض جنسیتی را از میان بر میدارد.

به همین مناسبت لیبرال فیمینیست ها بر آموزش به عنوان مهم ترین ابزار تقویت عقل و توسعهٔ علم و شناخت طبیعت تأکید می کنند.همان طور که در عصر روشنگری گسترش آموزش اصلی ترین راه کشف حقیقت و پیشرفت و توسعه دانسته می شد، مدافعان حقوق زنان نیز بر همین موضوع تأکید دارند و آموزش زنان را رمز راهیابی آنان بهعرصهٔ آزادی و استقلال و ترقی برشمردند. در نظر آنان همانطور که دنیای قدیم با انحصاری کردن آموزش، مانع درک قوانین طبیعت بوسیلهٔ عقل، در میان اکثریت مردم می شدند، دنیای جدید هم با انحصاری کردن آموزش در میان مردها، نیمی از جامعه یعنی زنان را از درک قوانین طبیعت بوسیلهٔ تقویت درک عقلانی، محروم کرده بود.

فیمینیست های لیبرال در بارهٔ محصور ساختن زنان در حصار حوزهٔ خصوصی مردان و تقسیم جامعه به حوزهٔ عمومی و خصوصی شدیداً مخالفت اند. آنها تأکید میکنند که یکی از عوامل عقب نگهدارندهٔ زن حصر آن در محدوده ای حوزه خصوصی مرد است که از مشارکت زن در حوزه عمومی جلوگیری بعمل می آورد. آنها تأکید میکنند که تقسیم بندی جامعه  به حوزه های عمومی و خصوصی که در اثر آن حق مشارکت زنان در جامعه در عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، اداره و فرهنگ سلب میگردد عملیست مرد محور و زن ستیز که قوانین بائیست جلو دار آن گردد.

بتی فریدانBetty Friedan ( ۱۹۲۱ – ۲۰۰۶ ) تهداب گذار فیمینزم در امریکا و نویسنده کتاب (رمز و راز زنانه)  و سایر فمینیست های لیبرال تأکید بر آن میکنند که زنان باید از تعلق خود به خانه بکاهند و بااین باور که خانه جایگاه مناسبی برای زنان است، مقابله کنند. فیمینیست های لیبرال در امواج مختلف مبارزات شان تلاش مضاعف بخرچ دادند تا باور عمومی جامعه را به این امر معطوف سازند که مشارکت زنان در چرخ زنده گی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ادارهٔ جامعه پویایی را به ارمغان آورده و زنان از حقوق انسانی برخوردار میگردند.

یکی از خصوصیات بارز لیبرال فیمینیسم عملگرایی این گروه فیمینیستی میباشد. آنها بیشتر از نظریه پردازی اجتناب کرده و بیشتر عملگرا میباشند. آنها معتقد اند که با اقدام عملی در درون نظام های سیاسی – اجتماعی – اقتصادی – فرهنگی و ایجاد تغییرات حقوقی و عملی میتوان چرخش را برای برابر سازی جامعه نهادینه کرد. آنها به این باور اند که هم از طریق اقدام عملی در درون نظام و هم از طریق اعمال فشار از بیرون نظام میتوان بر دولت و نهاد های وابسته با آن فشار وارد آورد و از این طریق به جامعه برابر انسانی میتوان نایل گشت.

فمینیست های لیبرال با توجه به این واقعیت که نظام سیاسی لیبرال- دموکراتیک در مقابل خواسته های گروه های اجتماعی کم و بیش انعطاف پذیر است از کانال های عادی برای اقناع تصمیم گیرندگان و تأثیرگذاری بر فرآیندهای تصمیم گیری و سیاست گذاری استفاده می کردند. بر این اساس فمینیست های لیبرال اقدامات عملی همچون برگزاری تظاهرات، گردهمایی ها و کنفرانس ها، تشکیل سازمان های اجتماعی متشکل زنان، پیگیری های حقوقی و قضایی و اعمال نفوذ و فشار بر نهادهای دولتی و سازمان های خصوصی را برای دست یابی به خواست های خود مدنظر قرار دادند.

منتقدان لیبرال فیمینیسم به این باور اند که لیبرال فیمینیست ها تا کنون نتوانسته اند برای تأمین حقوق برابر در جامعه و ایجاد شرایط بهتر زنده گی برای زنان تیوری لازم را ابداع و یا مطرح کنند. همچنان آنها را متهم میکنند که در پی تغییر طبعیت نفیس زنان میباشند و سعی دارند از زنان چهره های خشن مردانه درست کنند و با مشارکت در ارتش ها، باشگاه ها و اردو گاها نظامی فحشا را مروج ساخته و در پی تخریب خانواده اند. پایان قسمت بیست و هشتم (ادامه دارد)

 

 

 

قبلی

 


 
بالا

صفحة دری * بازگشت