خلیل رومان

 

نقش امریکا در ملت سازی

از جرمنی تا عراق

 

از نشرات رند- RAND

ترجمۀ خلیل رومان

 

بخش دهم

 

خلاصه

 

مقصد از این نوشته، تحلیل و استخراج بهترین تمرین های ملت سازی از پس از جنگ جهانی دوم می باشد که ایالات متحدۀ امریکا آن را تجربه کرده است. بنابر این، فعالیت های نظامی، سیاسی و اقتصادی امریکا و بین المللی، در وضعیت پس از درگیری ها، از جنگ دوم به این سو بررسی و تصامیم کلیدی کامیابی در این عملیات در راستای دموکراتیک سازی و آفرینش اقتصاد در حال جنبش، و طرح ایجابات امریکا برای آیندۀ ملت سازی تشخیص شده است.

این گزارش حاوی هفت بررسی موردی است: جرمنی، جاپان، سومالیا، هایتی، بوسنیا، کوزوو و افغانستان. فصل آخری چالش های فراروی ساختمان عراق دموکراتیک، از نظر اقتصاد پر جنبش را بازرسی و کارکرد بهترین برنامه ها برای دسترسی به این مقاصد را، بر اساس درس های فرا گرفته شده از بررسی های موردی، سفارش می کند.

 

از جرمنی تا افغانستان

اشغال جرمنی و جاپان پس از جنگ دوم جهانی، نخستین تجربه های امریکا در استعمال قوای نظامی، برای پشتیبانی فوری و بنیادی از دگرگونی اجتماعی پس از درگیری بود. هر دو کوشش طرح شده، در راستای بازسازی عظیم اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، فراگیر بود. کامیابی این مساعی نشان داد که دموکراسی انتقال پذیر است؛ جامعه ها تحت شرایطی تشویق می شوند که خود را متحول کنند؛ و این که تحول های عظیم مداوم بوده می توانند. سرگذشت جرمنی و جاپان معیارهایی را به دست که تا پیش از آن تطبیق نشده بود.

در چهل سال پسین، چند کوشش برای تکرار کامیابی های پیشین صورت گرفت. در جریان جنگ خلیج فارس، سیاست امریکا، رویکرد محدودگرا، بازدارنده گی از راه ترس و ارعاب، و حفظ حالت موجود، بود. کوشش ها به منظور ارتقای ارزش های دموکراتیک و بازار آزاد صورت می گرفت، اما درکل بدون اجبار می بود. قوای نظامی امریکا، برای حفظ حالت موجود- نه دگرگون کردن آن، مدیریت بحران ها- نه حل بنیادی دشواری ها، استقرار می یافت. جرمنی، کوریا، ویتنام، چین، قبرس و فلسطین تقسیم شدند. قوای امریکایی و بین المللی در نگه داری این ها و دیگر تقسیم ها، استفاده شدند- نه در وادار کردن حل اساسی این ستیزه جویی ها. مداخلۀ امریکا درجمهوری دومینیکان، لبنان، گرینادا و پانامه، به عوض آوردن تحول های اساسی اجتماعی، معطوف به براندازی رژیم های غیردوستانه و کارگذاری رژیم های دوستانه بود.

پایان جنگ سرد، موجب بروز مشکل های جدید و امکان های جدید، برای امریکا شد. در میان دشواری ها، ناکامی های تُند کشور برجسته بود. در جریان جنگ سرد، ایالات متحده و اتحاد شوروی- هریک، در برخی از موارد هردو- به دلیل های جغرافیایی از شماری از کشورهای ضعیف حمایت می کردند. مثال، یوگوسلاویا و افغانستان به عنوان بخش مهم جیوستراتیژیک تختۀ شطرنج جنگ سرد، درنظر گرفته شده بودند، و رژیم های مربوط آن ها، حمایت های گستردۀ خارجی به دست می آوردند. با از میان رفتن اتحاد شوروی، مسکو توانایی و واشنگتن منطق جیوپولیتیک خود برای تقویت چنین رژیم ها از دست دادند. خود داری و قطع چنین حمایت ها، سبب فروپاشی این کشورها و کشورهای مشابه شد.

پس از 1989، میزان و تناسب دهشت افگنی های نه بسیار طولانی، امریکا را به حفظ حالت موجود مجبور کرد؛ مختار بود که بی ثباتی های منطقه یی را در صورتی که منافع آن را تهدید نکند، نایده بگیرد. این کشور، همچنان به جای مدیریت ساده یا خود داری، در تصمیم گیری مسایل های مهم ستراتیژیک بین المللی گزینۀ استفاده از قدرت بی رقیب خود را داشت. امریکا، نه تنها در آتش بس ها، یا نو ساختن وضعیت موجود، بل درکوشش های قریب بسیار اساسی دگردیسی جوامع جنگ زده، خود را آزاد احساس می کرد، هرچند چهار دهۀ پیشین، در تحول و دگردیسی جرمنی و جاپان بسیار کمک کرد. امریکا، در صورتی که می خواست، در بی خطر کردن وسیع حمایت بین المللی برای این کوشش ها قادر بود. باقی جامعۀ بین الملللی نیز مداخله گر بار آمد. ملل متحد که در1945، ایجاد شد، از 55 عملیۀ صلح در41 آن (قریب هشتاد درصد) از 89 به این سو دخالت کرده است. پانزده تای آن در حال حاضر2003- در راه است.

با وجود یک فضای بیشتر حمایت کنندۀ بین المللی، مخارج و خطرهای مرتبط به ملت سازی خیلی زیاد بوده است. در نتیجه، ایالات متحدۀ امریکا به روشنی در چنین کوشش ها مبادرت نکرد. در 1993، بنابر نخستین پایداری ها و مقاومت های خطرناک از سومالیا خارج شد. در 94، با کوشش های بین المللی برای ریشه کن کردن کشتار جمعی رواندا مقاطعه کرد. در برابر کوشش های اروپایی مبنی بر دخالت در اجرای صلح بالکان که چهار سال تمام در جنگ خونین داخلی درگیر بود، مقاومت کرد. پس از دخالت در بوسنیا، در دنبال کردن راه حل غیر نظامی، سه سال دیگر را به عمر سرکوبی نژادی کوزوو افزود.

به رغم این سکوت و گوشه گیری، هر مداخلۀ پی در پی به رهبری امریکا پس از جنگ سرد، در کل نسبت به پیش، از نظر میدان عمل، وسیع و از نظر اراده، بلند پروازانه بوده است. مقصد اصلی در سومالیا، به گونۀ روشن بشری بود، اما در پی آمد به دموکراتیک سازی گسترش داده شد. در هایتی هدف نصب یک رییس جمهور و پیشبرد انتخابات مطابق قانون اساسی موجود، بود. در بوسنیا، برپایی حکومت دموکراتیک و اقتصاد واقعی بازار از خرابه های آن بود. جورج بوش در کارزار انتخاباتی سال 2000، ادارۀ کلنتون را در بارۀ اجندای رو به توسعۀ ملت سازی مورد انتقاد قرار داد. بوش به عنوان رییس جمهور، زمانی که با چالش های مقایسه پذیر در افغانستان رو به رو شد، هدف های معتدل تر اختیار کرد. هرچند مساعی ادارۀ کنونی در راستای برگردانی روند به سوی کارهای ملت سازی بیشتر وسیع و بلند پروازانه به رهبری امریکا، دوام کوتاه آن را ثابت کرد. امریکا در عراق کاری را به هدف قابل مقایسه با کوشش های دگردیسی بوسنیا و کوزوو که تا آن وقت تمام نشده بود، شروع کرد و مقیاس قابل مقایسه با اشغال گذشتۀ جرمنی و جاپان را روی دست گرفت. به نظر می رسد که ملت سازی، تنها مسوولیت گریز ناپذیر جهانی ابر قدرت ها باشد.

 

برابری و مقایسه میان قضیه ها

با پیگیری اجزای هفت بررسی موردی، اطلاعات کمیتی درون گذاشت های(inputs- آنچه به کارگرفته شد) ملت سازی، با پیشرفت ها به سوی دموکراسی و آفرینش اقتصاد دارای جنب و جوش، مقایسه شده است. در جانب درون گذاشت ها، آمار در موارد ذیل جمع آوری و مقایسه شده است:

 

·   حضور نظامیان؛

·   حضور پولیس؛

·   تمام کمک های خارجی بر اساس نرخ ثابت دالر در 2001؛

·   کمک های خارجی سرانه به نرخ ثابت دالر در 2001؛

·   کمک های خارجی بر اساس درصدی تولید ناخالص داخلی(GDP).

 

در جانب بازده و دست آورد(Outputs)، به آمار در موارد زیر توجه شده است:

 

·    درگذشت و مرگِ نبردِ پس از درگیری؛

·   زمان بندی انتخابات ها؛

·   تغییرات در شمار مهاجران و بی جا شده گان داخلی در طول زمان؛

·   تغییرات در سرانۀ تولید ناخالص داخلی با گذشت زمان.

 

با آنکه هر مورد منحصر به فرد است، کوشش شده ساحه های دریافت شود که مقایسه را سودمند کند. به گونۀ ویژه کوشش شده که کمیت ها معلوم شود و میزان درون گذاشت ملت سازی(سربازان، زمان و کمک های اقتصادی) و دست آورد و داده ها(انتخابات های دموکراتیک و افزایش سرانۀ تولید ناخالص داخلی) مقایسه شود.

میزان قوت های نظامی، در هر مورد فرق زیاد دارد. از 1،6 میلیون سرباز امریکایی در صحنۀ عملیات اروپا در پایان جنگ دوم عمومی، تا قریب 14 هزار امریکایی و قوت های بین المللی در حال حاضر(نوشتن این گزارش) در افغانستان می رسد. درکل، آمار درشت نیاز مقایسه نیست، زیرا در موارد مختلف، باشنده گان هرکشور فرق می کند. برای مقایسه، شمار سربازان خارجی و امریکایی به تناسب هر هزار باشندۀ هرکشور محاسبه شده است. این آمار برای مقایسۀ میزان قوت ها، در زمان معین پس از درگیری یا پس از آغاز عملیات امریکا، گزیده شده است.

چنان که شکل های س یک و س دو، نشان می دهد، میزان قوا در هر مورد به گونۀ گسترده فرق می کند. بوسنیا، کوزوو و به ویژه جرمنی، با شمار قابل توجۀ نظامیان آغاز کردند، در حالی که میزان نخستین در جاپان، سومالیا، هایتی و به ویژه افغانستان بسیار کم بود. این ارقام در طول زمان به درجه های مختلف کاهش داده شد، سپس، به دلیل های خارجی  شمار سربازان خارجی افزایش یافت. در کل، تفاوت در میان قضیه ها، بر منظر های دیگر عملیات پس از درگیری، اثر ضمنی داشت.
در بارۀ کمک های خارجی به این هفت مورد، تحلیل مشابه صورت گرفته است. آمار یکجایی بعضی وقت ها تا حدی خوب است، اما برای تشخیص تاثیر ثابت کمک بر وضعیت خاص پس از درگیری، مهم است دیده شود که چه مقدار کمک به نسبت سرانه صورت گرفته است. شکل س 3- مقدار کمک بر هر شخص در جریان دو سال اول، در قضیه های مختلف را، به دالر ثابت سال 2001، نمایش داده است.

 

آلمان که در دید کلی، در دو سال اول پس از جنگ، رقم زیاد کمک ها را به دست آورده بود(12 میلیارد دالر)، به ردیف بسیار بلند قرار نمی  گیرد. این کشور قریب 200 دالر بر هر شخص- سرانه- دریافت کرده بود. کوزوو که در ردیف چهارم کمک های مجموعی قرار دارد، 800 دالر- سرانه دریافت کرده بود. میزان کمک های سرانه، برخی از اثرات خود بر سرعت بهبودی اقتصادی را داشت. کوزوو با بودن در ردیف دوم بلند ترین دریافت کنندۀ کمک ها از نظر سرانه، از سرعت بیشتر بهبودی سطح تولید ناخالص داخلی، در سال های پس از جنگ برخوردار شد. برعکس، هایتی که کمک های کمتر به نسبت سرانه را در مقایسه با کوزو حاصل کرد، رشد کمتر سرانۀ تولید ناخالص داخلی در پایان جنگ داشت.

معیارها برای کامیابی

اشغال جرمنی و جاپان، یک دسته معیارهای برای دگردیسی پس از درگیری بیرون داد که تا هنوز همسان و برابر نیستند. یکی از پرسش های تحقیقی که بیشتر پرسیده می شود، این است که چرا این دو عملیه بسیار خوب کامیاب بود، در حالی که مساعی پسین به درجه های مختلف ناکافی بوده اند. آسان ترین پاسخ این است که این دو کشور از پیش دارای اقتصاد انکشاف یافته و جامعۀ پیشرفته بودند. این به یقین روشن می کند که چرا بازسازی اقتصادی جرمنی و جاپان، نسبت به پنچ مورد دیگر که اصلاحات بنیادی اقتصادی روی دست گرفتند، آسان بود. به هرحال، اقتصادها، پاسخ کافی نتواند بود. ملت سازی در گرو بازسازی اقتصادی نیست، بل در صدد دگردیسی سیاسی می باشد. گسترش دموکراسی در امریکای لاتین، آسیا و بخش های از افریقا، می رساند که این شکل دولت، با فرهنگ غربی یا اقتصاد های انکشاف یافتۀ صنعتی یک سان نیست. در واقع، دموکراسی در هر وضعیتی- هم این و هم آن- می تواند ریشه بگیرد.

هیچ برنامۀ بازسازیِ پس از درگیری، سومالیا، هایتی یا افغانستان را به مراکز شاهراه خوشبختی برده نمی تواند. اما ناتوانی مداخله های به رهبری امریکا در کارگذاری دموکراسی ماندنی در این کشورها، چیزهای بشتر از تفسیر صرف اقتصادی دارد. هر سه جامعه، از نظر اقتصادی- اجتماعی یا قومی، به گونه ای تقسیم شده اند که در جرمنی و جاپان، نبود. بنابر این، همسانی و هم گونه گی کمک خود را کرد. اما این شرط لازمی و ضروری نیست. نوع دشمنی های عمومی که در سومالیا، هایتی و افغانستان دیده می شود، حتی بیشتر آن را بوسنیا و کوزوو هم دارد، اما با وجود آن، این دو کشور پیشرفت هایی در راستای دموکراسی هم دارند.

چنان که جدول س-1 خلاصه می کند، در اصل چه چیزی جرمنی، جاپان و کوزوو را از سومالیا، هایتی و افغانستان جدا می کند، که این ها سطح فرهنگ غربی، اقتصاد انکشاف یافته و یک گونه گی فرهنگی ندارند، بلکه میزان مساعی امریکا و جامعۀ بین المللی است که در تحول دموکراتیک آنان کار گذاشته اند. چنان که این بررسی نشان می دهد، ملت سازی، مساعی مصرف کردن وقت و منابع می باشد. ایالات متحده و متحدان آن، بر اساس سرانه 25 مرتبه بیشتر پول و 50 مرتبه بیشتر سرباز در کوزووی پس از جنگ، نسبت به افغانستان پس از درگیری کار گذاشته اند. این میزان بلند درون گذاشت، به اندازۀ قابل توجه در دست یابی به میزان بلند بازدهی ها در راستای انکشاف نهاد های دموکراتیک و رشد اقتصادی محاسبه می شود.

جدول س-1

پیشینۀ تاریخی ملت سازی امریکا

 

کشور

سال

شمار سربازان امریکایی

همکاری بین المللی

ارزیابی

در س های آموخته شده

 

جرمنی

52-1945

6،1 میلیون

پروژه های مشترک با انگلستان، فرانسه و سرانجام ناتو.

بسیارکامیاب؛ موکراسی با ثبات اقتصادی و عضو ناتو پس از ده سال

دموکراسی قابل انتقال است.                                               قوای نظامی می تواند از دگردیسی دموکراتیک پشیبانی کند.

 

جاپان

52-1945

350000

هیچ نبود

بسیارکامیاب؛ موکراسی با ثبات اقتصادی، منادی امنیت منطقه یی پس از ده سال

دموکراسی در جامعه های غیر غربی هم صادر شده می تواند. ملت سازی یک جانبه ساده (اما بسیار قیمت) نسبت به کوشش های چند جانبه است.

 

سومالیا

94-1992

28000

نظارت امور بشری از سوی ملل متحد.

کامیاب نبود؛ کارهای کمی انجام شد، نسبت به بعضی کمک های بشری که در موگادیشو و سایر شهرها تحویل داده شد.

وحدت فرماندهی از عین اهمیتی که در زمان جنگ برخوردار است در زمان صلح نیز عین اهمیت را دارد.                                       هدف های ملت سازی به متعادل کردن منابع قابل دسترس نیاز دارد.

 

هایتی

96-1994

21000-الف 

ملل متحد در حفظ نظم و آرامش کمک کرد

کامیاب نبود؛ ملل متحد رییس جمهور انتخابی را از راه دموکراتیک، ابقا کرد. اما پیش از برقراری نهاد های دموکراتیک پا بگیرند، کشور را ترک کرد.

ضرب الاجل خروج زیان مند بوده می تواند.                             ساختن ادارۀ شایسته و نهاد های دموکراتیک وقت می گیرد.

 

بوسنیا

1995-تا نوشتن

20000

کوشش های مشترک ناتو، ملل متحد و سازمان امنیت و هماکاری اروپا.

کامیابی مخلوط؛ انتخابات دموکراتیک بین دو سال انجام شد. اما دولت مطابق  مطالبات قانون اساسی ضعیف است.

پیوند بین جرایم سازمان یافته و افراط گرایی سیاسی، سلسله چالش های در راه اصلاحات دوامدار دموکراتیک شمرده می شود.

 

کوزوو

1991- تا نوشتن

15000-ب

عمل نظامی ناتو و حمایت ملل متحد.

کم کامیاب؛ انتخابات در بین سه سال صورت گرفت، رشد اقتصاد قوی است، اما وضعیت نهایی کوزوو در ابهام باقی ماند.

مشارکت وسیع و تقسیم وسیع مسوولیت ها می تواند با وحدت قومانده و رهبری امریکا دمساز باشد.

 

افغانستان

2001- تا نوشتن

10000**

مشارکت کم ملل متحد و ان.جی. او  ها

درون گذاشت پایین پول و قوا، سبب پایین بودن دست آورد های امنیتی، دموکراتیک کردن و رشد اقتصادی شد.

قبل از وقت است؛ دیگر پایگاه وسیع عملیات تروریزم جهانی نیست. اما ساختار های دموکراتیک کم اند.                                       دولت به استثنای کابل در سایر محل ها حاکمیت واقعی ندارد.

 

الف- جمع 1000 پولیس بین المللی                                                                                                                                                                              ب -  جمع 4600 پولیس بین المللی

**- این رقم در سال 2003 داده شده است، در حال حاضر شمار قوای نظامی امریکا حدود یکصد هزار است. برگردان.

                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                   

 

 

جاپان، یکی از دو کامیابی های مسلم، با این معیارها درکل، کم از کم در مقدار وقت سپری شده در دگردیسی خود، برابر بود. از سوی دیگر، این کشور، در مقایسۀ سرانه نسبت به جرمنی، بوسنیا یا کوزوو، کمک اقتصادی خارجی بسیار کم دریافت کرد. این کمک ها در واقع کمتر از هایتی و قریب برابر با افغانستان بود. موازی به آن، رشد اقتصادی جاپان پس از جنگ آهسته و کُند بود. به هرحال، خرج های امریکا در جنگ کوریا در سال های 1950، رشد اقتصادی این کشور را تازیانه زد، که سپس به استحکام حمایت عامه برای اصلاحات دموکراتیک که به زودی پس از جنگ نهادینه شد، کمک کرد. مانند شگفتی های اقتصادی سال های 50 جرمنی، این تجربه ها، اشاره بر این دارد که افزایش کامیابی اقتصادی منادی و جلودار بسیار ضروری برای اصلاحات سیاسی به عنوان پیگیری خواست بلند و مشروعیت دهنده نیست.

قوای ثبات آورنده (یا، چنان که پسان ها به اشغال معروف شد) در جاپان به مقایسۀ باشنده گان، نسبت به جرمنی، بوسنیا یا کوزوو، کم و نسبت به هایتی و افغانستان زیاد بود. بی شک میل همکاری ساختارهای موجود قدرت و هم گونی و یک جهتی مردم، قابلیت ایمن کردن جاپان، با قوای به طور نسبی کم را بلند برد. اما مقیاس زیاد شکست دادن جاپان هم مهم بود: مجموع سال های جنگ، به شمول بمباری شهرها و سرانجام دو حملۀ ذره وی، خراب کننده بود. به عنوان نتیجه، مردم از برخوردها بیزار شده و به اعتراض به شکست بی میل بودند. زمانی که درگیری ها پایان یافت، چالش های کمتر قاطع یا مخرب امینتی وجود داشت، (یا هیچ گاه رونما نشد)، اما نمونه های سومالیا، افغانستان، و بیشتر عراق، پس از درگیری بسیار دشوار است. در واقع، به نظر می رسد که پیروزی نظامی هرچه بیشتر سریع و بی خونریزی باشد، دشواری های با ثبات سازی پس از درگیری نیز بیشتر خواهد بود.

 

وحدت قومانده در برابر مشارکت چند ملیتی

زمانی که بار مسوولیت دگردیسی و تغییر جاپان و بخش زیاد آلمان غرب به دوش امریکا بود، این کشور پنجاه درصد تولید ناخالص جهان را داشت. در سال های 90، این سهم به بیست و دو درصد تنزیل کرد. کاهش سهم امریکا در تولید ناخالص جهان و همراه با آن افزایش بازدهی و درآمد ها در جاهای دیگر، تقسیم بار مسوولیت بین المللی را از لحاظ سیاسی برای امریکا و سایر کشورها بیشتر عهده پذیر کرد.

در سال های 90، امریکا با دشواری چگونه گی رسیدن به مشارکت فراخ در کوشش های ملت سازی خود و در عین حال نگه داری مناسب وحدت قومانده، کلاویز بود. امریکا در سومالیا و هایتی، مرحلۀ نخست هر عملیات را با نظم و ترتیب مداوم که در آن سازماندهی، رهبری، اکمال و تمویل شامل بود، تجربه کرد، سپس مسوولیت ها را به زودی به قوای زیر رهبری ملل متحد که از نماینده گی وسیع تر و تمویل بیشتر برخوردار بود، سپرد. این کوشش ها موفقانه نبود، اگرچه عملیات در هایتی نسبت به سومالیا، بهتر سازماندهی شد. امریکا در بوسنیا در رسیدن به وحدت قومانده و مشارکت پیمان انتلانتیک شمالی (NATO)، در بخش عملیات نظامی کامیاب شد، اما در برابر منطق رسیدن به نظم قابل مقایسه و پیوسته در بخش ملکی پایداری کرد. ایالات متحده در کوزوو، به وحدت قومانده و مشارکت وسیع در هردو ساحۀ نظامی و ملکی به ترتیب از طریق ناتو و ملل متحد، دست یافت. هنگامی که مدیریت جنبه های عملکرد نظامی و ملکی کوزوو به اداره های مختلف تعلق گرفت، ایالات متحده اطمینان می داد که تعهد و قابلیت دو نهاد عامل- قوای کوزوو(KFOR) و ادارۀ موقت ملل متحد در کوزوو (UNMIK)، در جلوگیری از بروز شگاف بین آن ها به حد کافی، کارساز  خواهند بود.

هیچ یک از نمونه های فوق به طور کامل رضایت بخش نبود. به هرحال، از نظم و ترتیب کوزوو چنین به نظر می آمد که تا این تاریخ، امریکا بهترین ترکیب رهبری، مشارکت اروپایی ها، تقسیم وسیع مسوولیت های مالی، و وحدت نیرومند فرماندهی، آماده کرده است. هر مقام بین المللی در کوزوو، دست آخر یا برای فرمانده ناتو و یا نمایندۀ خاص سرمنشی ملل متحد کار می کرد. هیچ یک آنان امریکایی نبود، اما امریکا با صداقت، اعتبار در منطقه و اثر و رسوخ خود در ناتو و شورای امنیت، قادر به ابقای نقش رهبری رضایت بخش شد. در حالی که تنها شانزده درصد مخارج بازسازی و تنها شانزده درصد سربازان حافظ صلح را تامین می کرد.

سودمندی نمونه های کوزوو و بوسنیا در اداره کردن کارکرد های با مقیاس وسیع، زیاد به توانایی امریکا و متحدان اصلی آن وابسته است که به دیدگاه مشترک اقدام های وسیع هدف ها و سپس شکل دهی پاسخ نهاد های به طورکلی ناتو، اتحادیه اروپا و ملل متحد به مقاصد موافقه شده دست یابد. گاهی که شرکای اصلی در اعمال ملت سازی چنین دیده گاه مشترک داشته باشند، نمونۀ بالکان ترکیب حیاتی تقسیم مسوولیت ها و وحدت فرماندهی را ارائه خواهد کرد.

امریکا در افغانستان برای آرایش و ترتیب های موازی در بخش نظامی و حتی تنوع عظیم تر در بخش ملکی برگزیده شد. یک قوت بین المللی، بدون مشارکت امریکا، در کابل به کار آغار کرد، در حالی که قوای ملی، بیشتر از قوای امریکایی در هر جای دیگر فعالیت می کرد. ملل متحد مسوول ترویج تحول دموکراتیک بود. کمک کننده گان انفرادی بازسازی اقتصادی را هم آهنگ می کردند، که بیشتر از انجام آن ناکام بودند. این نظم و ترتیب در سراسر سومالیا، پس از این که قوای جداگانۀ امریکایی و بین المللی کم کم از در همان سرزمین کار نمی کردند، یک پیشرفت حاشیه یی بود، اما پسرفت روشن از آنچه در هایتی، بوسنیا و به ویژه کوزوو به دست آمده بود را نمایش داد. با همان مشخصه، نتیجه های همه شمول به دست آمده تا این دم در افغانستان بهتر از سومالیاست، اما از آنچه در هایتی بود، بهتر نمی باشد، همچنان بهتر از بوسنیا و کوزوو نیست. به هرحال، عملیات در افغانستان، تعامل خوب و ارزان می باشد.

 

زمان استمرار

منظر دیگری که در هفت قضیه بررسی شده فرق می کند، زمان استمرار است. برخی با ضرب الاجل روشن خروج که با آن مطابقت داشت مانند هایتی، آغاز شد. برخ دیگر، با زمان بندی کوتاه مانند جرمنی، جاپان، سومالیا و بوسنیا، آغاز شد، اما دیده شده که زمان را تمدید کردند. اما بعضی ها مانند مورد کوزوو و افغانستان بدون هیچ انتظاری از خروج زود هنگام، آغاز شد. تاریخ نشان می دهد که در حالی که دیر بودن قوای خارجی کامیابی را ضمانت نمی کند، خروج پیش از وقت ناکامی را یقینی می کند. تا این دم، هیچ یک از کوشش دموکراتیک کردن جبری در کم از کم پنج سال، جایی را نگرفته است.

و اگر دموکراسی جا گرفته باشد، آیا می تواند خروج نهایی را فراهم کند؟ چنان که این بررسی های موردی نشان می دهد، ضروری نیست. قوای امریکایی، در سومالیا و هایتی ناکامی های روشن در پشت سر گذاشت، اما در هر مورد کامیاب یا مورد معلق مانند جرمنی، جاپان، بوسنیا، کوزوو و افغانستان حاضر باقی ماند. انگیزۀ این پنج مداخله، نگرانی های منطقه یی یا جهانی جیوپولتیک بود. تنها دموکراتیک کردن به تمام این نگرانی عنوان نشده بود. جرمنی وجاپان خلع سلاح شدند و بالتبع تا که دموکراسی ها قابل اطمینان شوند وپس از آن در جست و جوی امور داخلی شان برآیند، به قوای امریکایی برای امنیت خارجی خود نیاز داشتند. بوسنیا، کوزوو و افغانستان هم شاید پس از این که صلح داخلی را تامین کنند، برای امنیت طولانی خارجی به کمک نیاز داشته باشند. خواه این کمک به شکل حضور قوای خارجی، تضمین امنیت خارجی یا رهبری خارجی در نیرومند کردن نظم نو امنیت منطقه یی، دیده شود. اما شاید پس از آن که تحولات دموکراتیک کامل شود، برخی از رابطه های امنیتی، بیشتر ادامه پیدا کند. به راستی اگر جرمنی و جاپان رهنمایی به دست دهند، بیشترین تحول کامل دموکراتیک، بیشترین استحکام پیوند های باقی مانده خواهد بود. اسناد نشان می دهد که ملت سازی پیوند هایی از علاقه و وابسته گی ایجاد می کند که تا مدت های قابل توجه استوار می ماند.

 

نتیجه ها

با توجه به این که شماری از نتیجه گیری های مورد های مشخص در هر فصل صورت گرفته است، نتیجه گیری های عمومی زیر هم به آن ها افزوده می شود:

·   برخی از عامل ها، بر آسان یا دشوار کردن ملت سازی تاثیر می گذارد: تجربۀ پیشین، میزان انکشاف اقتصادی، و هم گونه گی ملی. اگرچه در میان عامل های کنترول کننده، مهم ترین تعیین کنندۀ آن، میزان کوشش های مقید به زمان، نیروی انسانی و پول به نظر می رسد.

·   ملت سازی چند جانبه(مشارکت چند جانب در ملت سازی)، نسبت به کوشش های یک جانبه، بسیار پیچیده و زمان گیر، اما به گونۀ شایان توجه برای مشارکت کننده گان ارزان می باشد.

·   ملت سازی چند جانبه، دگردیسی و تحول تمام و کمال صلح طولانی منطقه یی بار آورده می تواند، نسبت به آنچه که مساعی یک جانبه بار  می آورد.

·   هرگاه مشارکت کننده گان اصلی در داشتن دیده گاه مشترک حصه بگیرند و موسسه های بین المللی را مطابق آن شکل دهند، وحدت فرماندهی و مشارکت وسیع، موافق و سازگار خواهد بود.

·   به نظر می رسد که بین شمار قوای ثبات آورنده و میزان خطرها، پیوند معکوس وجود داشته باشد. شمار بلند این قوا، شمار کم تفلفات یا ضربه ها را متحمل شده است. در واقع، عملیات پس از درگیری کافی اکمال شده، به هیچ وجه تلفات نداشته است.

·   کشورهای همسایه، اثر ورسوخ قابل توجه شان را به کار برده می توانند. هرگاه همسایه ها سعی در پارچه کردن کشوری کنند، یک جا و متحد کردن آن قریب ناممکن خواهد بود. برای به دست آوردن حمایت همسایه ها، هرکوششی باید به خرچ داده شود.

·    پاسخ گویی برای بی عدالتی های گذشته از اجزای نیرومند دموکراتیک کردن بوده می تواند. همچنان از جملۀ منظر های بسیار دشوار و جدالی ملت سازی نیز بوده می تواند. بنابر این، تنها در صورتی که تعهد و التزام دراز مدت و ژرف در سراسر عملیه ها موجود باشد، باید به آن اقدام شود.

·   برای ملت سازی راه کوتاه و سریع وجود ندارد. پنج سال نیاز حد اقل گذار به دموکراسی پایدار خواهد بود. 

 

کاربرد این درس ها در عراق

پس از بازدید این تجربه ها و جست و جو برای دریافت مهمترین درس ها، این بحث با پیشنهاد کردن چه گونگی کاربرد احتمالی خوب ترین این ها در اقدام های آینده، به ویژه در عراق، پایان می یابد. هرچند مرحلۀ نظامی جنگ با عراق خوب سپری شد و رژیم پیش تر از انتظار برخی ها سقوط داده شد. امریکا، با وظیفۀ رشک آور دموکراتیک کردن عراق و داشتن اقتصاد پر جنب و جوش، این کشوررا ترک کرد. انگلیس ها دهه ها را برای استحکام عراق بدون بقایای امپراتوری عثمانی سپری کردند، اما هیچ یک از این ها و همچنان جانشین های عراقی آن نتوانستند ملت واقعی این کشور را مستحکم کنند.

ملت سازی عراق با شماری از چالش ها رو به روست. این کشور سنت دموکراسی کثرت گرا نداشته است؛ سیاست ها همیشه بر محور حاکمیت استبدادی بوده و جدال ها با توسل به قوه حل می شده است. هرچند، احساس هویت ملی عراقی به وجود آمده، اما از اشکال اجتماعی هویت های قومی، جغرافیایی، قبیله یی یا مذهبی برتری حاصل نکرده است. کردها و شیعیان- اکثریت جمعیت این کشور، نماینده گی واقعی سنتی در سیاست های ملی نداشته اند، اما حال سعی می کنند درحاکمیت عراق در نظر گرفته شوند. جرایم سازمان یافته، برای بدتر کردن کارها در جامعۀ عراق ریشه نیرومند گرفته است. تعزیرات دهۀ اخیر و حاکمیت استبدادی، عراق را از قشر میانۀ سابق که ستونی در انکشاف جامعۀ مدنی بود، عاری کرده است.

مزید بر این دشواری های ویژۀ عراق، این کشور با چالش های مشابه جامعۀ پدیدار شونده از دورۀ طولانی حاکمیت استبدادی نیز رو به روست. نظامیان، خدمات امنیتی و دیوان سالاری به پاک کاری و اصلاحات بینادی نیاز دارد. به قربانیان تخطی از حقوق بشر عدالت فراهم شود. اقتصاد در دو دهه آشفته بوده است. این چالش ها قابل توجه است. از بابت ملاحظه های دیپلماتیک جنگ، امریکا باید با همسایه های ناموافق- ایران، سوریه وترکیه که منافعی در شکل دهی سیاست ها و گویا بی ثباتی گذار صاف وساده عراق دارند، حریف شود. از نظر بین الملی، شگاف پیش از جنگ در شورای امنیت، به دشواری امریکا در قبولاندن نمونه های تقسیم مسوولیت ها، مانند بوسنیا، کوزوو و حتی افغانستان، افزوده است. در عین زمان، امریکا در عهده پذیری تدارکات پیش از جنگ، مانند هم آهنگی امداد بشری با ملل متحد و ان.جی. او ها، سازماندهی قوای پولیس ملکی بین المللی، و تاسیس ادارۀ سیاسی بین المللی برای رد بد گمانی عرب از استعمار طلبی امریکا، که تحول پس از جنگ را آسان می کرد، قادر نبود.

با این حال، عراق برخی از برتری ها برای ملت سازان به وجود آورده بود. نخست؛ ادارۀ سراسری دارد، که به طور نسبی موثر است. این اداره نیاز به بازسازی دارد نه این که دو باره از خرابه ها ساخته شود. در حالی که با کارمندان عراقی اکمال شده است، نیاز مداخلۀ مستقیم بین المللی را کاهش می دهد و به انکشاف امنیت در سراسر کشور سهولت فراهم می کند. دوم؛ ادارۀ ملکی و پیوند های وسیع با سازمان های بین المللی به معنای این است که مسایل بشری قابل حل می باشد. سوم؛ موجودیت نفت می رساند که این کشور در میان مدت به کمک های خارجی وابسته نخواهد ماند.

ایالات متحده امریکا، چنان که در بیشتر برنامه های بلند پروازانۀ ملت سازی خود پس از 1945، قصد داشته است، می تواند از این بررسی های موردی، درس های سودمند بیاموزد. این کشور اعتبار خود را در پی آمد کامیاب عراق به قمار گذاشت. این امر به تعهد وسیع مالی، بشری و منابع دیپلماتیک در زمان طولانی نیاز دارد. ایالات متحده موجب تفکر بر ستراتیژی خروج زود هنگام نخواهد شد و نمی تواند کار را نیمه تمام بگذارد. سوال واقعی برای این کشور، خروج زود نیست، بل که این است که به چه زودی و تا چه حدی قدرت را با عراقی ها و جامعۀ بین المللی به گونه ای تقسیم کند، که قدرت کافی برای نظارت تحول دیرپا به دموکراسی و ثبات را حفظ کند.

 

پیشرفت تا این زمان

با توجه به تجربه های فراوان، تازه و مرتبط به تجربۀ امریکا در این بررسی، ثبات و بازسازی زیر هبری این کشور، در ماه های اخیر، آن چنان که انتظار می رفت، صاف و خوب پیش نرفته است. پس از این همه، شش تشبث مهم ملت سازی وجود دارد که امریکا آن ها را در دوازده سال اخیر، از جمله در پنج کشور مسلمان مدنظر داشته و بر آن ها تاکید کرده است. این کشور و متحدان آن پس از مداخله، در شمار زیادی از قضیه های پیشین، با چالش های مشابه برخورده اند. سومالیا، هایتی، کوزوو و افغانستان، فروپاشی فوری و کامل قدرت مرکزی را تجربه کرده اند. در هر یک از نمونه های فوق، پولیس محلی، دادگاه، اداره های مجازاتی و نظامیان نابود، منقطع، منحل یا بی اعتبار شده و در نتیجه برای پر کردن شگاف امنیتی پس از درگیری در دسترس قرار نداشتند. در سومالیا، بوسنیا، کوزوو و افغانستان، عناصر افراطی برای پر کردن خلای قدرت پیدا شدند. در بیشتر موارد بررسی شده، جنایات سازمان یافته به چالش عمده مصروف نگهداشتن اداره ها بدل شد. قوای ثبات آورندۀ خارجی، در بوسنیا و کوزوو، بالاخره ثابت کردند که به این چالش های امنیتی بالا دستی کافی دارند. در افغانستان این بالا دستی را نداشتند و یا تا هنوز ندارند.   

امریکا در ده سال اخیر، بر کارآیی رزمی قوای خود سرمایه گذاری عمده کرده است. پی آمد این سرمایه گذاری در پیشرفت دراماتیک عملیات جنگی از جنگ خلیج فارس تا کارزار هوایی کوزوو و عملیات آزادی عراق ثابت شد. افزایش ظرفیت قوای مسلح و نماینده گی های ملکی امریکا در رهبری ثبات پس از درگیری و عملیات بازسازی بی رقیب و مقایسه ناپذیر است. در سال های 90، مدیریت هر ماموریت کلان، بعضی از پیشرفت های محدود نسبت به گذشته را نشان می داد، اما در دهۀ جاری این منحنی پیشرفتۀ آموزش به طور نسبی کم، تقویت نشده است. ماموریت افغان، با اطمینان نسبت به سومالی پیشرفت خواهد داشت، اما نسبت به هایتی بسیار کامیاب تشخیص شده نمی تواند. پیش از وقت است هرگاه کامیابی ماموریت های پس از جنگ عراق را ارزیابی کرد، اما ماه های اول، با آن چه در کوزوو و بوسنیا صورت گرفت، مشابه است.

در دهۀ اخیر، ملت سازی ماموریت پر جدل بوده است، بدون شک، شدت این جدال مانع سرمایه گذاری هایی شده که برای بهتر کردن کارها نیاز بود. مقاومت نهادی در دیپارتمنت های خارجه و دفاع، نه در رابطه آنچه که به با ملت سازی در میان ماموریت های دیگر مربوط می شود، همچنان مانع کلان بود. در نتیجه حکومت های از پس آمده، با هر ماموریت جدید چنان برخورد کرده اند، که گویا در اول بوده اند، مهمتر این که گویا آخر باشند.

تحقق یافتن این انتظارها به زودی امکان پذیر نمی باشد. امریکا پس از جنگ سرد به طور فزاینده درعملیۀ ملت سازی اشتراک کرده است. ادارۀ کلنتون در سال های 90، در هر دو سال یک بار در عملیات ملت سازی دخیل بود. ادارۀ کنونی با وجود بی میلی قوی به استعمال قوای مسلح امریکا در چنین تشبث ها، در هژده ماه، دو عملیۀ کلان ملت سازی را آغاز کرده است. اکنون روشن شده که ملت سازی تنها مسوولیت اجتناب ناپذیر جهانی ابر قدرت هاست. زمانی که این شناخت به طور وسیع پذیرفته شود، چیزهای زیاد وجود دارد که امریکا می تواند برای بهتر آماده کردن رهبری این ماموریت ها انجام دهد.

 

 

ختم

 

مطالب قبلی

 


بالا
 
بازگشت