پارسی و دری، روح واحد دارند؛ هیچ یک «خارجی» نیست

نویسنده: عزیزآریانفر، پژوهشگر سیاست و تاریخ

 بنا به همه داده های علمی و تاریخی و به گواهی  و اجماع همه دانشمندان علوم زبان شناسی، لنگوستیک، ایتمولوژی  و تاریخ  نام تاریخی، جهانی و عامیانه زبان ما پارسی است. نام دیگری ندارد‌. دری یکی از نام های زبان پارسی در یک برهه زمانی چهار، پنج سده یی یعنی از دوره سامانی تا دوره تیموری بود که در واقع ویژه دبستان  خراسانی شعر پارسی می باشد‌ . نخستین بار  از زبان پارسی در آثار نثری دوره سامانی همچون زبان درباری یا دری ستایش شده است. نخستین سخنوری که زبان پارسی را دری خوانده است، فردوسی است‌. پیش از فردوسی هیچ شاعری زبان پارسی را با صفت دری نستوده است. برخی دانشمندان تاجیکستانی بر آن اند که نخستین سخنوری که زبان پارسی را دری خوانده بود، آدم الشعرا رودکی سمرقندی بوده‌ اما با توجه به‌ این که بخش بزرگی از اشعار وی از میان رفته است، کنون اثبات مستقیم مساله ممکن نمی باشد.  به پنداشت آن ها فردوسی غیر مستقیم بر این امر گواهی می دهد:

بگفتند پارسی دری.... 

با این هم در دوره شعر خراسانی، سخنوران در سروده های شان بیش از1000 بار این زبان را پارسی خوانده اند. تنها در حدود 100بار ترکیب  پارسی دری و نیز  دری هم دیده می شود. 

پیش از دوره سامانیان سندی در دست نیست که کسی زبان پارسی را دری خوانده باشد. پس از تیموریان هم نام دری متروک می شود و دیگر به کار نمی رود. تنها استثا در این زمینه اشرف خان هجری، پسر خوشحال خان ختک است که می نویسد.: آفرین ای ختک به نظم دری.

چنین بر می آید که: آخرین سخنورانی که زبان پارسی را در اشعار خود دری خوانده بودند، جامی و نوایی بوده اند. 

در جهان تا میانه های سده بیستم در همه کشورها و در همه اعصار زبان ما به نام پارسی یاد می شده است و کسی دری را نمی شناخت. مردم عوام بیسواد نمی دانند که دری چیست و چه معنا می دهد.

به هر رو، نام عمومی و سراسری، جهانی و تاریخی زبان ما پارسی است. دری یک نام ادبی برای یک دوره کوتاه بود. 

با توجه به این که زبان پارسی کابلی در کنار زبان پارسی تاجیکی و ایرانی یکی از سه گویش زبان پارسی است، می شود آن را پارسی دری گفت. اما تنها دری خواندن آن به لحاظ تاریخی و علمی درست نیست و سخت زیانبار است. چه پارسی به تایید کنگره جهانی زبان شناسان جهان در برلین 1872 در کنار سانسکرت' یونانی و لاتین، یکی از چهار زبان کلاسیک جهان باستان شناخته شده و از شهرت جهانی برخوردار است و پایین آوردن آن در حد یک زبان کوچک محلی، پروژه سیاسی و جفای بزرگی در حق150 میلیون گویشور این زبان شکوهنده و بالنده است.

 

خارجی خواندن «فارسی» با مذاکرات دوحه مرتبط است

 جرقه زنی دو بارۀ در مساله زبان و «خارجی» خواندن «فارسی» و «تاجکی»، بازی کثیف دیگری است که اشرف غنی خائن درگرماگرم مذاکرات دوحه به راه انداخته است. 

گروه نا منتخب ارگ، از گشایش احتمالی درمذاکرات دوحه بین دو طرف دلهره دارد و این چنین تلاش های بی حاصل، بر پایان ذلیلانۀ حاکمیت آن ها تأثیری ندارد. گلبدین حکمتیار نیز از شقاق افگنی به نام دری و فارسی شروع کرده بود که فقط روسیاهی برایش ماند.

امرالله صالح هم متحد و طراح این تنش ضد ملی است تا برای «جمهوری» یک نفره و نادرخانی غنی سرباز گیری صورت گیرد. حتی این ادعای «خارجی» خواندن زبان فارسی از سوی محمد گل مومند هم عنوان نشده بود. عمر این بازی بسا کوتاه و شرمساری اش به طراحان این شرارت بلند مدت خواهد بود.

 

 

 

اگرزبان ما پارسی نیست؛ دری است، لطفاً یک مقاله بنویسید!

پیشنهاد فوق العاده مهم و تاریخی که از نظر من منطقی می آید.

عزیزآریانفر، فرهنگ شناس و تاریخ پژوه

 

یک پیشنهاد فوق العاده مهم و تاریخی:

این کمترین پس از چند دهه پژوهش ، مطالعه آثار بزرگترین زبان شناسان ، و نوشتن یک کتاب دو هزار برگی در باره زبان ما ، خاستگاه و پرورشگاه آن، به این نتیجه رسیدم که:

۱. نام تاریخی زبان ما در درازی سه هزاره پارسی بوده است.

۲. نام جهانی زبان ما پارسی است

۳‌ نام عامیانه و مردمی زبان ما پارسی است.

۴. دری یکی از نام های زبان پارسی، دقیق تر یکی از نام های ادبی آن و صفت آن تنها در یک برهه چهار، پنج سده یی یعنی از دوره سامانیان تا دوره تیموریان بوده است و ویژه دبستان سبک خراسانی است. 

پیش از سامانیان در هیچ سندی دری دیده نمی شود.  زبان دری/ درباری ساسانیان از زبان پارسی دری/ درباری سامانیان هم به لحاظ دستگاه واژگانی، هم به لحاظ دبیره و هم به لحاظ دستوری تفاوت دارد و یکی نیست. زبان پارسی نو یا پارسی دری، به هیچ وجه نه دنباله زبان مرده باختری است و نه برخاسته از زبان منقرض شده پهلوی اشکانی/ پارتی.  

زبان پارسی یک زبان گستره یی، چندکانونی و آمیزه یی یا سنتز است.

 پس از تیموریان ، کاربرد دری متروک شده و به استثتای چند مورد انگشت شمار، آن هم در هند، در هیچ جایی دیده نمی شود

فشرده سخن، نام سراسری و عمومی زبان ما پارسی است‌ . اما با توجه به این که زبان پارسی سه گویش پارسی ایرانی، پارسی تاجیکی و پارسی کابلی دارد، بهتر است زبان ما پارسی دری خوانده شود. 

اما کاربرد آن تنها به شکل دری، با کنار گذاشتن عمدی و قصدی پارسی، درست  و خردورزانه نیست‌ .

من به همه کسانی که پافشاری دارند که زبان ما پارسی نیست بل که دری است و پارسی زبان ایرانی ها است و  پارسی و دری دو زبان جداگانه اند و پارسی باید کنار گذاشته شود، یک پیشنهاد بسیار جدی دارم:

از سر مهر  آوندها و دلایل خود را در چند صفحه معدود فشرده بنویسند و به یکی از زبان های انگلیسی، فرانسوی، آلمانی یا روسی ترجمه کنند. مقاله شان را به مراکز و مراجع علمی زبان شناسی  می فرستیم. اگر یک موسسه سخن شان را تایید کرد، آن گاه با اتفاق آرا می پذیریم که نام زبان ما پارسی نه، بل دری است.

در غیر آن، دیگر دست از فتنه انگيزي، تفرقه اندازی و گمراه ساختن مردم بردارند و خلاف همه داده های علمی و تاریخی بهره برداری های سیاسی ناروا نکنند.

 

 

زبان فارسی ربطی به فارس ندارد

 "زبان گهربار ما فارسی/پارسی است"

جواب پروفیسور لطیف ناظمی، استاد ادبیات فارسی،( دارنده دو دوکتورا/ PhD)،برنده جوائز جهانی، شاعر، نویسنده، به پارسی ستیزان :

 

دری همان فارسی است و هرگز زبان جداگانه یی نیست و کسانی که جز این می اندیشند پیداست که از زبان فار سی دری و تبار و تاریخ آن بی خبر اند. این زبان پنج نام دارد بدین سان: فارسی،پارسی،دری،فارسی دری، پارسی دری. این دگرسانی نامها به هیچ روی به معنای  آن نیست که ما با پنج زبان جداگانه رو یاروییم .

از دیدگاه زبان شناسی هیچ دست آویزی نداریم که پارسی و دری دو زبان مستقل باشند با دو دستور زبان مختلف و دو نظام واژگانی جدا از هم.

شاعران و خامه زنان ما در گذشه اگر زبان شان را دری خوانده  اند آن را  پارسی هم گفته اند و تمایزی میان دری، فارسی و فارسی دری  قایل نبودند.

 از فردوسی بیاغازیم که تنها یک بار نامی از دری می گیرد ولی در برابر آن، ده ها با ر واژه ی پارسی را به کا ر می برد.

 همان بیور اسپش همی خواندند

چنین نام بر پهلوی راندند

کجا بیور از پهلوانی شمار

بود در زبان دری ده هزار

این فردوسی است  که در شاهنامه اش همه جا از پارسی سخن می زند که آن را چون کاخی عظیم خود برافراشته است کاخی که از باد و باران گزند نمی بیند . اوست که پارسی را زنده کرده است: 

بسی رنج بردم دراین سال سی

عجم زنده کردم بدین پارسی

ناصر خسرو سخن پرداز بزرگ زبان فارسی، تنها یک بار به اقتضای وزن چکامه اش ، لفظ دری را به کار می گیرد زبانی را که هرگزدر پای خوکان نمی ریزد :

من آنم که در پای خوکان نریزم 

مر این قیمتی در لفظ دری را 

این حکیم اندیشمند هم میهن  ما زبانش را پارسی می داند و به آن می بالد و می گوید:

در زبان پارسی امروز شخص اولم

یا:

اشعار به پارسی و تازی 

برخوان و بدار یاد گارم

حکیم سنایی اگر باری  شعرش را دری نامیده در جای های  دیگر شعر و زبانش را پارسی می خواند:

 سنایی غزنوی هم میهن ما کتاب عظیم خویش را پارسی، حتا قرآن زبان  پارسی می گوید هنگامی  که حدیقة الحقیقه اش را به علی بن منور می فرستد، آن را قرآن زبان پارسی می خواند:

یک سخن بیش و عالمی دانش

همچوقرآن پارسی خوانش

هرکه باشد سخن شناس و حکیم

همچو قرن ورا نهد تعظیم

جای دیگر سنایی به کسی که پارسی را نیکو نمی داندچنین طعنه می زند:

پارسی نیکو ندانی حک آزادی مجو

پیش ارباب سخن دعوی سخن دانی مکن 

یا

پارسی نيکو ندانی حک آزادی بجو

پيش استاد لغت دعوی زبان دانی مکن

 سری به مثنوی معنوی و شعر مولانا بزنید تا در یابید که همه جا زبان خویش را پارسی می خواند و بس: 

پارسی گوییم یعنی این کشش

زان طرف آید که آمد آن چشش

یا:

 پارسی گو گرچه تازی خوشتر است

عشق را خود صد زبان دیگر است

اما نه، جای دیگر  به مخاطب  خویش هشدار می دهد که عربی را رها کند  و پاسدار این زبان باشد:

پارسی گوییم تازی را بهل

هندوی این ترک شو از جان و دل

یا

پارسی گوییم هین تازی بهل

هندوی آن ترک باش ای آب و گل

زمانی می رسد که مخاطب او دیگر همزبانان او نیستند بل تمام مسلمانان جهان اند که با اشتیاق از فارسی می گوید:

مسلمانان مسلمانان زبان پارسی گویم

 که نبود شرط در بزمی شکر خوردن به تنهایی

نگاهی به نثر خراسانیان نیز می رساند که همواره برای این زبان واژه فارسی یا پارسی را به کار برده اند. نخستین کتابی که از ز بان فارسی در دست است ؛مقدمه ی شاهنامه ی  منثور ابو منصور معمری نام دارد که در سال ۳۴۶ هجری قمری، قلمی شده است . اصل شاهنامه از میان رفته است و تنها مقدمه ی آن بر جای مانده است واین کهن ترین متن منثوری است که از زبان پارسی در دست داریم. در این مقدمه در باب چگونگی ترجمه ی کلیله و دمنه از زبان عربی به پارسی می خوانیم:

«... نصر ابن احمد چون این سخن بشنیدِ خوش آمدشِ. دستور خویش را خواجه بلعمی بر آن داشت تا از زبان تازی به زبا ن پارسی گردانید» 

ناصر خسرو در سفرنامه اش که از برگزیده ترین کتابهای نثر فارسی است می نویسد:

«و در تبریز قطران نام شاعری را دیدم. شعر نیک می گفت اما زبان فارسی نیکو نمی دانست. پیش آمد. دیوان منجیک و دیوان دقیقی را بیاورد و هر معنی که اورا مشکل بود بپرسید با او بگفتم و شرح آن بنوشت و اشعار خود بر بخواند». 

ابن سینا  که خود در دو کتاب پارسی خویش واژگان فراوانی را با زیبایی تمام به  زبان پارسی برگردانده است ؛ کتابی را  که به زبان خود بر گردانده است؛ آن راپارسی می گوید.

«پس فرمان را پیش گرفتم و به اندازه طاقت خویش این کتا ب را ( تصنیف کردم) به زبان پارسی چنان که فرمان بود و بر توفیق ایزد معونت کردم و از وی یاری خواستم».»

یعقوب لیث صفار بود که بار نخست زبان پارسی را در خراسان زبان رسمی ساخت. در تاریخ سیستان  آمده است که  در دربار  او بود که محد پسر وصیف سیستانی نخستین شعر پارسی را گفت:

«...به آن روزگار نامه ی پارسی نبود.پس یعقوب گفت چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟ محمد ابن وصیف پس شعر پارسی گفتن گرفت و اول شعر پارسی اندر عجم اوگف تو پیش از اوکسی نگفته بود.»

مولانای بلخی بدین باور است که زبان پارسی در سنجش با تازی از برتری های بیشتری برخوردار است:  

« زبان پارسی را چه شده  است بدین لطیفی و خوبی که آن معانی که در پارسی آمده است  در تازی نیامده است».

این نمونه ها را که نقل کردم از آن شاعران سرزمین ما بوده است که زبان شان را گاهی دری خوانده اند و گاهی فارسی و هم پارسی و  انبوه شعر و نثر دیگرنیز در دست است که حکایت از یگانگی فارسی و دری می کند و من از آنها می گذرم.

شاعران کشورما قرنها در شعر و نثر خویش این زبان را فارسی می نامیدند و در دوران معاصر نیز چنین بوده است؛ از محمود طرزی تا سخنوران و خامه زنان دهه ی  چهل خورشیدی.

هنگامی که ملک الشعرا قاری عبدالله نامه ی منظومی به ملک الشعرا بهار می نویسد؛ بها ر را ادیب پارسی و همچنان رونق دهنده ی زبان دری می داند و به روشنی زبان پارسی و دری را یکی می شمارد:

 ادیب سخن پرور فارسی

که بگشود بر ما در پارسی

زطبعش سخن رونق تازه یافت

زبان دری قدر  اندازه یافت

چنان آتش فارسی برفروخت

که تا دامن حشر بایست سوخت

کسانی که می پندارند دری زبان ماست و پارسی، زبان مردم ایران ، یاوه می بافند برای این که زبان پارسی دری در همین مرز و بوم پیدا شده است و و در این تردیدی نیست . این گروه نگاهی به شعر شاعران آن دیار بیندازند که یک سره از  سرزمین ایران برخاسته اند  ولی  زبان شان را دری گفته اند:

قطران تبریزی

 گر مرا بر شعر گویان جهان رشک آمدی

من در شعر دری برروی شان نکشودمی

لامعی گرگانی:

شاعران بر تو همی خوانند هردم آفرین

 گه به الفاظ حجازی گه به الفاظ دری

نظامی:

نظامی که نظم دری کار اوست

دری نظم کردن سزاوار اوست

انوری:

شمع بگشاید زشرح و بسط او جذر اصم

گر زبان نطق بگشاید به الفاظ دری

 خاقانی:

 در دری که خاطر خاقانی آورد

قیمت به بزم خسرو والا بر افگند

سعدی:

هزار بلبل شیرین زبان خوگو را

 بباید از تو سخن گفتن دری آموخت

حافظ:

زشعر دلش حافظ کسی بو دآگه

که لطف طبع و سخن گفتن دری داند

یا:

چو عندلیب فصاحت فرو شد ای حافظ

تو قدر وی به سحن گفتن دری بشکن

یا: 

زمن به حضرت آصف که می برد پیغام

که یاد گیرد مصرع زمن به لفظ دری

 سخنوران کنونی ایران نیز زبان شان را دری خوانده اند به گونه نمونه ملک الشعرا بهار:

که شعر دری شد زمن نامجو

از آن یافت شاعر و شعر آبرو

 این که سخنوران ایران زبان شان را دری می گفته اند، بدین معنی نیست که پارسی را زبان خود ندانند. از جایی که دری همان پارسی است ؛ آنان زبان شان را گاهی بدین نام و گاهی بدان نام خوانده اند؛ به گونه ی نمونه نظامی که شعر ش را دری نامیده است؛ جای دیگر پارسی می نامدش:

همان پارسی گوی دانای پیر 

چنین گفت و شد گفت او دلپذیر

حافظ که سه بار شعرش را دری گفته است ؛سه بار دیگر شعرش را پارسی می خواند:

زشعر دلکش حافظ کسی بود آگه

 که لطف طبع و سخن گفتن دری داند

یا:

شکر شکن شوند همه طوطیان هند

 زین قند پارسی که به بنگاله می رود

یا:

بساز ای مطرب خوش خوان خوشخوان خوشگو

 به شعر فارسی صوت عراقی

جزسخن پردازان خراسان و فارس سخنورانی که از  قلمرو هند بر خاسته اند یا در آن سامان زیسته اند؛ نیز زبان شعر شان را پارسی خوانده اند.

غالب دهلوی سخن پرداز اردو سرا هنگامی که از شعر فارسی سخن می زند فارسی را از اردو که زبان مادری اوست برتر می شمارد:

پارسی گو تا ببینی باغهای رنگ رنگ

بگذر از مجموعه ی اردوکه بیرنگ من است 

افضل خان ختک فرزند خوشحال ختک شاعر پشتو گوی  آن دیارنیز این زبان را دری و هم  فارسی می داند:

جایی که دری می نامد:

آفرین ای ختک به لفظ دری

پیش ارباب فضل منظوری اما این شاعر پشتو سرای بدین باور است که با شعر فارسی خویش، روان خاقانی را در گور شاد می سازد:

په اشعار چه د فارسی سخندانی کرم

 په لحد کشی ارواح خوش دخاقانی کرم

او در دیوان فارسی خویش در فضیلت  این زبان چنین داوری میکند:

طبیعت هم ندارد میل بر گفتار  افغانی

چو اشعار زبان فرس در خاطر میسر شد

همان بهتر که نظم فرس گویم تا شود ظاهر

که مثل شعر شاهی گر نشد چیزی فروتر شد

پاره یی از سخنوران در عین شعر خویش ،این همانی این دو را نمودار کرده اند و هر دو را یکی شمرده اند. اقبال لاهوری گوید:

گرچه هندی درعذوبت شکر است

طرز گفتار دری شیرین تر است

 فارسی از رفعت اندیشه ام

بر خورد تا فطرت اندیشه ام

  پارسی دری:

از دیرینه روزگاران بدین سو، این زبان، پارسی دری یا فارسی دری نیز خوانده شده است و این خود گواه آن است که پارسی خود دری است و دری زبانی دیگر نیستِ؛ فردوسی گوید:

به تازی همی بود تا گاه نصر

بدان گه که شد در جهان شاه نصر

 بفرمود تا پارسی دری

نوشتند و کوتاه شد داوری

در ترجمه ی تفسیر طبری که نخستین تفسیر در زبان فارسی شمرده می شود ؛چنین آمده است:

« این کتاب تفسیر بزرگ است از روایت محمد بن جریر طبری رحمةالله علیه، ترجمه کرده به زبان پارسی دری راه راست».

در تاریخ طبری که ترجمه و نوشته بلعمی است این زبان فارسی دری خوانده شده است:

 « واین کتاب را فارسی دری گردانیدم تا ملک و اتباع او بتوانند خواندن و فهمیدن و به هرکسی که بخواهد معانی آن را دانستن مشکلی رو نیاورد»

این سینا در دانشنامه ی علایی که یکی از دو تاب مسلم وی در زبان فارسی است ؛ زبان کتابش را پارسی دری می خواند:

«باید مر خادمان مجلس وی را ( علاءالدین کاکویه) کتابی تصنیف کنم به پارسی دری که اندر وی اصلها و نکته های  پنج علم از علمهای حکمت پیشینیان گرد آورم. ...»

چرا فارسی را دری ساختند؟

در سال های سی میلادی دولتمردان کشور از یک  سو دست به هویت سازی تازه زدند و از سویی هم بر عنصر آریایی بودن خویش پافشردند تا بدین گونه به هم تباری خود با آلمان و حزب نازی  آن کشورببالند. درتاریخ افغانستان در پنج قرن اخیر می خوانیم که در سال ۱۹۳۶ شاه محمود خان وزیر حربیه برای شرکت در بازی های المپیک به آلمان سفر می کند ؛ در پاییز همان سال محمد هاشم  هم خان گویا برا ی درمان  راهی آلمان می شود و سپس فیض محمد خان وزیر خارجه و عبدالمجید خان وزیر اقتصاد هوای آلمان به سر شان می زند  و تنی چند از اینان با هیتلر نیز دیدار می کنند و وزیر خارجه ی کشور در دیدارش با هیتلر می گوید:

«افغانستان آرزومند است تا از آلمان که آن را برادر بزرگتر و پیشرفته تر آرین خود می شمارد؛کمک حاصل کند» ( همان کتاب، ص. ۶۴۱)

در آن سالها روشنفکران در باری اینجا و آنجا زبان دری را علم می کنند تاجایی که استاد حبیبی در پاکستان از این نام گذاری نوین، نگران می شود ودر جریده ی آزاد افغانستان می نویسد :

این روز ها به جای زبان فارسی زبان دری راعلم می کنند مگر من زبان منطقی رازی را نمی دانم و ایرانی با زبان سنایی بیگانه است؟ ( نقل از حافظه).

 در همین حرکت دری گرایی های درباری است که  در سال (۱۳۳۶) محمد حیدر ژوبل کتاب « تاریخ ادبیات افغانستان » رامی نویسد و در سراسر کتاب به جای فارسی  واژه ی دری را به کارمی بندد و گفته می شود که کتاب بدین علت کتاب سانسورمی شود و تا سال(۱۳۵۷) در بند می ماند. این رویداد در روزگار صدارت داوود خان رخ می دهد و آمد ه است که  داوود خان با کاربرد دری به جای فارسی، سر سازگاری نداشته است چنان که در گزارش سفارت امریکا در کابل می خوانیم:

«... این حرکت همچنان نشان دهنده ی پیروزی دیگری برای نیروهای مخالف داوود صدر اعظم اسبق است که در زمان رژیم موصوف، به اساس گزارش ها،استعمال دری  در رابطه به فارسی  (به جای فارسی )، یک جرم تلقی می می گردیده است.» (هو وارد .جی.اشفورد، قونسول سفارت {امریکا} در امور سیاسی ترجمه ی سهیل سبزواری»

 چند سالی از این برهه نمی گذرد که در سال (۱۳۴۳) در کمیسیون مطالعه ی قانون اساسی به گونه ارتجالی ، بدون  مشوره  بازبان شناسان واصحاب  فکر و اندیشه ،دری  را یکی از دو زبان رسمی کشور می سازند و به جای فارسی دیرینه و جا افتاده ؛ می گذارند که قرنها در این سرزمین نامی آشنا و رایج بوده است . محمد صدیق فرهنگ در دو کتابش  جریان این تغییر نام را به دو گونه ی متفاوت روایت می کند.

در کتاب « افغانستان در پنج قرن اخیر» چنین می خوانیم:

«در مساله ی زبان ، غلام محمد فرهاد وکیل کابل به رسمیت دری اعتراض نموده و پیشنهاد کرد رسمیت به زبان پشتو محدود بماند ؛ در جواب او رمضان علی شریفی وکیل جاغوری با استشهاد از آیه ی کریمه ی( وعلمه البیان)از مساوات زبان های افغانستان دفاع کرد و در پایان مباحثه به پیشنهاد عبدالهادی داوی متن مسوده به این صورت تعدیل شد که « از جمله ی زبان های افغانستان پشتو و در ی زبان های رسمی می باشند» و به این صورت سایر زبانها  ی کشور نیز به عنوان زبان افغانستان شناخته شد.» ( افغانستان در پنج قرن اخیر. میر محمد صدیق فرهنگ.جلد اول، قسمت دوم، ص۷۲۵.)

 اما در کتاب« خاطرات میر محمد صدیق فرهنگ » داستان تبدیل نام؛ به صورت دیگری آمده است: 

«در قسمت زبان رسمی کشور، اصطلاح  زبان دری که به جای زبان فارسی به پیشنهاد من در متن درج شده بود؛هواخواهان برتری پشتو را غافل گیر کرد. آنها ترجیح می دادند این زبان مانند سابق  فارسی نامیده می شد تا آن را بیگانه و منسوب به ایالت فارس از ایالات ایران قلمداد کرده در افغانستان از رسمیت ساقط نمایند و زبان پشتورا یگانه زبان رسمی و ملی کشور اعلا م نمایند»

 ( خاطرات محر محمد صادق فرهنگ. به اهتمام سید محمد فاروق فرهنگ و سید ضیاء فرهنگ، تهران: ۱۳۹۴، چا پ یکم، انتشارات سینا،ص.۳۳۵.)

آن گونه که می نگرید  تغییر نام فارسی به دری در « کتاب افغانستان در قرن  پنجم »، به پیشنهاد عبدالهادی داوی و در کتاب «خاطرات »به پیشنهاد «محمد صدیق فرهنگ» نموده شده است و پیدانیست کدام یک از این دوروایت با حقیقت ساز گار است. در همان روز گاردریادداشتی  از سفارت امریکا در کابل  که به واشنگتن فرستاده شده است می خوانیم:«دکتور عبدالظاهر رییس شورای ملی و رییس کمیسیون مشورتی قانون اساسی قبل از تکمیل کار کمیسیون به تاریخ ۱۴ می اظهار داشت که مسوده ی قانون اساسی در برگیرنده ی یک تغییر فوق العاده در مورد سیاست زبانی می باشد. دکتور ظاهر گفت که دو زبان پشتو و فارسی زبان رسمی خواهند بود اما دومی بعد از این به نام «دری» یاد خواهد گردید.» ( هوراد جی.اشفورد.قونسول سفار ت در امور سیاسی.گرد آورنده و مترجم سهیل سبزواری)

به هر رنگ این پیشنهاد از سوی هرکسی که طرح گردیده باشد ؛اسباب تغییر نام فارسی را به دری  سبب گردیده است وکسانی که  عامل این تغییر بوده انده  وبه بهانه ی این نگرانی که ممکن است زبان پارسی دستاویزی برای دشمنان این زبان به دست دهد و آن را زبان فارسی وا بسته به ایالت فارس ایران بدانند؛ مشتی  نا آگاه بیش نبودند و نگرانی شان  هم  بی محل بوده است وبیهوده.

مگر قرنها در این سرزمین کهن، این زبان فارسی نامیده نمی شد ه است؟ مگر سده های فراوان مردم بی شمار این دیار با این زبان فرامرزی سسخن نمی زدند؟ مگر شاهان و خسروان بی شمار در درازای سالان با همین زبان فرمان نراندند؟ مگر با همین زبان شعر نسرودند و دیوان بر جای ننهادند؟

دیگر این پنداشت که زبان پارسی از فارس برخاسته است و یا  با ایالت فارس ایران  پیوند دارد اندیشه یی است نا روا و نا باورانه .بنگرید که  دیگرحتا پژوهندگان ایران زمین  نیز با پیوند زبان فارسی دری با  فارس و پهلوی ساسانی باور ندارند و زبان دری را  همان زبان پارسی می دانند  و بر خاسته از خراسان و فرارود نه از پهلوی ساسانی:

«اگر در گذشته بعض می پنداشتندکه زبان دری{ فارسی} دنباله ی پهلوی ساسانی است و تصور می کردندکه از آمیزش زبان پهلوی و تازی به وجود آمده است ِامروز ثابت شده و قراین استوار تاریخی و زبان شناسی بر این موضوع تصریح دارندکه زبا ن دری زبان تازه یی نیست بل که پیشینه یی کهن داردکه در عرض زبان پهلوی ا ست و لهجه ی مشترک بوده که در مشرق ایرا  ن و دربار شاهان بدان سخن می گفته اند»

.( شفیعی کدکنی. موسیقی شعر. ص. ۵۶۴). 

زبان شناسان امروزی چنین می اندیشند که خاستگاه زبان پارسی دری همان پارتی و باختری است که دومی را میتوان دنباله ی زبان نخستین  شمرد.زبان پارتی در زمان اشکانیان که خود پارتی و از تبار سکاها بودند و از سال ۲۴۷ پیش از میلاد تا ۲۲۴ میلادی امپراتوری شکوهمندی داشتند ،کار برد  داشته است.

  دکترابوالقاسمی  آگاه در زبان های باستان در این باب می نویسد:

« از زبان پهلوی اشکانی که پهلوی یا پهلوانی باید نامیده شوددر دوره ی باستان اثری به جا نمانده است. از دوره ی میانه از این زبان آثاری نسبة زیاد به جای مانده است . این زبان ظاهرا در اوایل دوره ی اسلامی از میان رفته است و جای خود را به فارسی داده بوده است.

(تاریخ مختصر زبان فارسی. ابوا لقاسمی ص.۶۶.)

دوکتور خانلری زبان شناس نام بدار کشور ایران، افغانستان و تاجکستان را خاستگاه زبان فارسی دری می داند:

 «منطقه ی رواج و رونق فارسی دری چنان که می دانیم ابتدا در مشرق و شمال شرقی ایران بودو بیشتر سخنوران و نویسندگا ن ایرانی که نام و آثار شان باقی است تا ایلغار مغول از مردم این قسمت کشور بودندکه در دستگاه امیران و بزرگان صفاری  و سامانی و غزنوی و سلجوقی به سر می 

بردند. شاعرانی که اشعار شان به شاهد لغات مهجوردر لغت فرس اسدی( نیمه ی قرن پنجم هجری)آمده است؛ غالبا به یکی از شهر های ، بخارا سمرقند،هرات،بلخ،مرو،طوس،سرخس،قاین،سیستان یا شهرهای دورتر شمال شرقی فلات ایران و آبادیهای دیگر خراسان منسوب هد»

(تاریخ زبان پارسی . ص.ص.۳۵۶،۳۵. خانلری ) 

همین نظر را دوکتور محمود افشار یزدی دارد:

« زبان دری پیش وبیش از آن که به ایران تعلق داشته باشداز آن افغانستان و تاجیکستان است به علت این که زادگاه و پرورشگاه آن خراسان قدیم و ماوراءالنهر(بخارا و سمرقند)و بلخ و غزنه بوده است. رودکی و عنصری همچنان که فردوسی وفرخی و بسیار دیگر.از زادگان و پرورش یافتگان خراسان بوده اند .چند صد سال  بعد است که سعدی و حافظ ظهور کردند.» 

( افشار یزدی ، دکتر محمود. افغان نامه.تهران:۱۳۶۱. جلد سوم،ص.۵۱و ۵۲.

باید افزود که خراسان و فرارود تنها زادگاه و خاستگاه زبان فارسی نیست؛ بل شعرو ادب فارسی هم 

در همین جا زاده شده است و   پرورش یافته است و سپس به عراق عجم یا ایران رفته است ؛ازهمین رو مکتب ادبیی را که در این سرزمین سر بلند کرده است ؛ دبستان خراسانی می نامند وچون گسترده می شود و در عراق عجم و فارس ره می زند و ویژگی های آن سامان بهره اش می شود؛نام مکتب عراقی را  به خود می گیرد.و به بیان دکتور جلال متینی چند صد  سال پس از آن  است  که سعدی و حافظ ظهور می کنند و شاید بتوان گفت که نخستین سخنوران  در عراق و فارس منطقی رازی و قطران تبریزی بوده باشند که دو قرن پس از خراسیان به شعر و ادب فارسی رو کرده اند. این قطران همان کسی است که ناصر خسرو بلخی در تبریریز با او دیدار می کند و می نگارد که ( شعر نیکو می گفت اما این زیبان پارسی را نیکو نمی دانست ) در صورتی در آن روزگار در خراسان شعر و ادب  در چکاد رونق خویش بود.

« زادگاه زبان و ادب فارسی در قرن سوم و چهارم هجری، خراسان و ماوراءالنهر(فرارود) است . زبان فارسی،زبان مردم خراسان و ماوراءالنهر در قرن سوم و چهارم هجری در طی هشت تا نه قرن به سراسر ایران و سرزمین های،غیر ایرانی،اناطولی، شبه قاره ی هندو بالکان و چین، راه یافت یافته است.»

(متینی ، دکتر جلال.مجله ی ایران شناسی. شماره ۲. سال ۲۰۰۲.)

 یاد اوری این نکته بایسته است که در درازای یازده قرن گذشته کار برد «دری » به جای «  پارسی»  نزد نویسندگان، پژوهندگان و تاریخ نگاران  اندک دیده شده است و بیشترینه  اصحاب اندیشه و قلم  از عبارت « فارسی»  «پارسی»یا «فارسی دری» بهره میگیرند. 

اکنو ن این پرسش سر بلند می کند که آیا فارسی رایج در ایران ، تاجکستان و افغانستان، سه زبا ن جداگانه اند ؟ بی درنگ بایددر پاسخ گفت : هرگز.

می پذیریم که تفاوت هایی در فارسی این سه کشور دیده می شود؛ اما هرگز نمودار زبانهای جداگانه نیستند.میا ن فارسی ایران و افغانستان بیشتر در زبان گفتاری تفاوت های آوایی و واژگانی را گواهیم و این تفاوتها ،گویش اند نه زبانی.

آن چه می توان در فرجام به گونه ی فشرده بیان کرد چنین است:

ـ فارسی، پارسی، دری،فارسی دری و پارسی دری، یک معنی را افاده می کنند.

ـ دری، زبان جداگانه یی نیست وگاهی بجای فارسی به کار می رفته است.

ـ زبان ما فارسی یا پارسی است  و با فارس ویا پارس  پیوندی ندارد.

 

سنگ قبر احمد شاه بابا به فارسی نوشته شده

آیا احمد شاه ابدالی هم ایرانی بود؟

عبید مهدی : کتاب تاریخ احمد شاهی، یگانه و نخستین کتابی است که وقایع دوران احمد شاه ابدالی، امپراتور بزرگ خراسان را به صورت رسمی در زمان ایشان نوشته است. این کتاب به قلم مهدی حسینی (کاتب دربار) و به زبان فارسی نوشته شده است. 

در هیچ جای این کتاب، نامی از افغانستان، به عنوان قلمرو احمد شاه ابدالی یاد نشده است. در هیچ جای این کتاب، از «دری» به عنوان یک زبان یاد نشده است. در هیچ جای این کتاب، «فارسی» به عنوان زبان ایران یاد نشده است. جالب است بدانید که نویسنده‌ی این کتاب، از مشهد بوده است و احمد شاه ابدالی و درباریانش هیچ مشکلی در افهام و تفهیم با این نویسنده نداشته اند. و گرنه چرا او را به عنوان نویسنده انتخاب می کردند؟

سنگ قبر احمد شاه ابدالی را هم که در کندهار ببینید به زبان فارسی است. آیا می خواهند سنگ قبر تاریخی را هم بشکنند و آنرا تغییر دهند؟

می خواهم از این مقدمه چند نتیجه بگیرم:

۱- زبان فارسی زبان هیچ قوم مشخصی نیست. بلکه زبان مشترک تمام ما، دومین زبان جهان اسلام (بعد از عربی) و زبان دربار شاهان پشتون تبار این سرزمین بوده است.

۲- تا زمان ظاهر شاه، هیچ سند رسمی دولتی به زبان دیگری غیر از زبان فارسی نوشته نشده است. حتی اعلامیه‌ی کشته شده نادر شاه پدر ظاهر شاه نیز به زبان فارسی است. کتاب های مکتب که حالا بنام «دری» چاپ می شوند، در گذشته به نام «قرائت فارسی» بودند. 

۳- پشتون های افغانستان، در بعضی موارد بیشتر از فارسی وان ها، به رشد و گسترش زبان فارسی تلاش کرده اند. شاهان پشتون افغانستان، عامل اصلی گسترش و رشد زبان فارسی به عنوان زبان رسمی کشورشان، در طی بیش از دو قرن بوده اند. 

۴- اگر در یک اتاق، یک یک نفر از تمام ۲۷ قوم افغانستان نشسته باشند، برای اینکه گپ یکدیگر را بفهمند به زبان فارسی صحبت خواهند کرد. بنا بر این، زبان فارسی یکی از مهمترین وسایل همدیگر فهمی در افغانستان است. 

۵- زبان فارسی مربوط هیچ کشور مخصوصی نیست. بلکه کشورها و مردمان زیادی از هند تا ایران، افغانستان، تاجیکستان، آذربایجان، پاکستان، ازبیکستان، عراق و ترکمنستان، شاعر و نویسنده به این زبان دارند و هر یک سهمی از این دریا می برند. تلاش برای خاص ایرانی نشان دادن این زبان و تکه کردنش به فارسی و دری و تاجیکی، یکی از افتخارات و میراث های مهم هویتی و تاریخی را از تمام این کشور می گیرد. شخصیت های بزرگی چون سنایی غزیوی، ابن سینای بلخی، مولانای بلخی، خواجه عبدالله انصاری و غیره را نیز به جهوری اسلامی ایران تحفه می دهد. 

۶- چه بخواهید و چه نخواهید، فارسی زبان ها در سراسر جهان، شاهنامه و مثنوی و بوستان و گلستان را می خوانند و می فهمند. نیازی به مترجم هم نیست. شما هم سریال ها و فیلم های ایرانی را دیده اید و فهمیده اید. 

۷- در این شکی نیست که لهجه ها متفاوت اند. در هیچ زبانی در هیچ جای دنیا، همه جغرافیای آن زبان به یک لهجه صحبت نمی کنند. آیا لهجه‌ی فارسی در بدخشان با کابل و هرات یکی است؟ آیا لهجه‌ی انگلیسی در انگلستان با استکاتلند هیچ تفاوتی ندارد؟

۸- تلاش برای سرکوب و دشمنی با زبان فارسی، باعث رشد هیچ زبان دیگری نمی شود. 

۹- احمد شاه ابدالی ۵ ساله بود که از هرات به ایران رفت و در انجا به ۲۵ سالگی رسید. به نظر شما در این ۲۰ سال به کدام زبان با نادر افشار صحبت می کرد؟ 

۱۰- مینه بکتاش ادعا کرده است که تغییر صفحه‌ی «بی بی سی افغانستان» به «بی بی سی دری» به اساس قانون اساسی افغانستان صورت گرفته است. این ادعایش مانند خاک زدن به چشم مردم است. دو پارچه کردن رادیوی بی بی سی به فارسی و دری، در زمان ظاهر طنین و پیش از ایجاد قانون اساسی جدید افغانستان در سال ۲۰۰۳ شده است. او دروغ می گوید! پرسش من از خانم مینه بکتاش این است که در زمان کار کردن در بی بی سی به کدام زبان با کارمندان ایرانی و تاجیکستانی بی بی سی صبحت می کند؟ 

۱۱- یک مثال ساده می دهم که برای همه واضح شود: استاد صادق فطرت ناشناس، یک آواز خوان مشهور و بزرگ زبان های فارسی و پشتو است. او آهنگ مشهوری دارد که می خواند: «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا/ بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟/ شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر/ این سفر راه قیامت می روی تنها چرا؟» این شعر از شاعر مشهور معاصر ایرانی، شهریار است. تقریباً چهل سال است که مردم افغانستان این آهنگ را می شنوند. آیا در این چهل سال، هیچ کس نفهمید که ناشناس چی می خواند؟ 

حرکت های فاشیستی و سرکوب گرانه، برنامه‌ی استعمار گر پیر (انگلیس) است و یک تعداد فاشیست ها و مریض های روانی وسیله‌ی تطبیق آن شده اند؛ اما:

ای زبان فارسی ای دُرِ دریای دری

ای تو میراث نیاکان ای زبان مادری

کابل و تبریز و تهران و بخارا و خجند

جمله ملک توست تا بلخ و نشاپور و هری

فارسی را پاس می داریم زیرا گفته اند

قدر زر زرگر بداند قدر گوهر گوهری

جاودان زی از زبان دانش و فرزانگی

تا به گیتی نور بخشد آفتاب خاوری

آنچه را که در بالا نوشتم، برای آگاهی هموطنان و همزبانان است. امیدوارم هر یک سهم خویش را ادا نماییم!

 

 

 



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت