دين يا حقوق انساني**بنيادگرايی سودجو و ارزش‌های جهان ما** تاريخ اديان**چگونه مي توان اسلام را با مدرنيته آشتي داد ؟** چرا اسلام با دموكراسي و حقوق بشر ناسازگار است؟**اسلام و قرآن ** اسلام و مردمسالاری ليبرال**روسپيان در سرزمين ملاها** مسلمانان هيچ وقت رشد نمي كنند**سيد قطب پدر خوانده‌ی القاعده؟

تاريخ اديان

مطالبي كه در باره تاريخ اديان ميدانيد ، تنها منبع اطلاتي شما كتابهاي مقدس ديني هستند ، كه در ميان آنها هم نخستين بار كتاب عتيق تورات در باره چگونگي آفرينش و جهان و انسان و رانده شدن انسان از بهشت و مقداري از تاريخ قوم يهود و سرگذشت پيامبران يهود را بازگو ميكند ، كه به تدريج با كمي دستكاري در كتابهاي چندگانه انجيل و بعد هم تا حدودي در قرآن به آنها اشاره شده است .همه اين مطالب مكتوم در كتاب هاي مقدس بيانگر واقعي تاريخ اديان نمي باشند .

اولين چيزي كه در بررسي علمي تاريخ اديان به آن نياز است ، تاريخ تولد خود انسان است .

انسانها آفريننده و خلق كننده آئين ها و رسم ورسوم و افسانها و اسطوره ها در طول تاريخ بشر ميباشند . اگر نتوان به تاريخ و چگونگي پيدايش انسان و باورها و پندارها و اعتقادات انسانهاي نخستين ، كه آنها را براي ما به ارث گذاشته اند ، دسترسي پيدا كنيم ، دستيابي به حقايق پيدايش و تاريخ اديان غير ممكن خواهد بود .

در بررسي علمي تاريخ اديان ، ابتدا بايد چگونگي و تاريخ تولد انسان را مد نظر قرار داد . تا گره كور تاريخ اديان را در فراسوي داستانهاي كهن رخ نهان كرده در ابهام ، كه علماي ديني تكرارش ميكنند ، گشوده شوند .

بحث مورد نظرما در تاريخ اديان ، بهره گيري از علم و دانش و تكنولوژي فراگير امروز در جهان است كه با استفاده از آثار بجا مانده از زندگي انسانهاي اوليه در شهرهاي ويران مدفون در زير خاك خفته در قرون متمادي و يا در اعماق غارها و يا چهره نهان كرده در پس افسانه ها و اسطوره ها ، كه حال با ما از آئين و پندار و باورهايشان داستانها ميگويند و زير بناي پيدايش اعتقاداتشان را بازگو ميكنند ، و به ما امكام ميدهند ، در كنارشان خيمه زنيم و تاريخ را با جنبه هاي علمي و منطقي از لابلاي گفتارشان باز شناسيم .

در اصل كتاب هاي مقدس ديني توان بيان تاريخ علمي دين را ندارند و به همين دليل تا نيمه دوم قرن نوزدهم روحانيون ديني بخصوص كليساي روم به كسي اجازه نميداد حتا آيه هاي انجيل را معني و تفسير كنند ، و اين عمل را در قباي كفر پوشانده بودند و اگركسي بر خلاف كليسا عمل ميكرد با وضع بي رحمانه به عنوان كافر در آتش زنده زنده سوزانده ميشد .

اين يك مبازه پايان نا پذير اهل كليسا در تاريخ بشريت بوده و هست ، و خودشان را هميشه تحت عنوان جانشينان برگزيده گان بحق آفريننده هستي ميدادند ، و خود را ذيحق ميدادند ، كه با هر نوع تفكر درباره آفرينش جهان و انسان برخورد خصمانه كنند ، گويا از باز شدن درهاي بسته ، و بر ملاء شدن رازهاي نهان شده در پشت در هاي كليساها ، وحشت دارند ؟

وقتي ستاره شناس لهستاني بنام كوپرنيك اعلام كرد كه . زمين مركز كائنات نيست ، بلكه يكي از چند سياره اي است كه در مداري منظم به دوره ستاره كوچكي بنام خورشيد گردش ميكند ، اهل كليسا غوغا بر پا داشتند . ولي در آغاز سه دهه اول قرن هفدهم ابتدا كپلرو سپس گاليله نظريه كوپر نيك را تائيد كردند ، و بعداز آن گاليله با اختراع تلسكوب نظريه كوپرنيك را با استفاده از تلسكوب ، تبديل به مشاهده ( عملي ) نمود ، بازطوفاني بر پا شد و گاليله را به كليسا كشاندند ودر كليسا محاكمه كرده و وادارش كردند گفتار و نظريه خود را در فضاي خفقان كليسائي منكر شود . انقلاب فرانسه كه تا حدودي پرده از دورنگي روحانيت كليسا برداشته و ماهيت آنها را افشا كرده بود ، وهم چنين كم رنگ شدن نظام فئوداليته ، و

آغاز رشد بورژواژي شرايط جديدي را بوجود آورد ، كه دنياي سرمايه داري نوع آوريهاي علمي در قوانين حاكم بر جامعه را در فراسوي قوانين كهن كليسائي را طلب ميكرد ، زيرا‌ قوانين كهن دوران فئوداليته كليسائي سد راه روند رو به رشد جامعه سرمايه داري بود .

اقتصاد نوين سرمايه داري ، ديگر توان تحمل شرايط آئين هاي بازدارنده پيشرفت علمي بشريت را بر نمي تافت ، لذا رونانس ديني در اروپا رخ داد و قوانين ديني پروتستان كه جنبه مترقي تري داشت وارد صحنه نو انديشان ديني اروپا گرديد و راه را تا حدودي براي كلام در باره دين و تاريخ اديان را باز كرد .

لذا براي نخستين بار دانشمند و پژوهشگر و زيست شناس بنام چالزداروين كه از يك سفر پژوهشي مراجعت كرده بود ، در بسته كلام را در باره چگونگي آفرينش انسان ، كه قرنها تار عنكبوت بسته بود با احتياط كمي باز كرد و در كتابي بنام ( منشاء انواع ) كه در مورد برداشتهاي علمي خود در سفر پژوهشي نوشته بود ، به چاپ رساند .

داروين در اين كتاب نظريه فرايند تكامل موجودات زنده را ارايه داده و در مورد موقعيت انسان در اين مبحث تنها به ذكرجمله اي اكتفا كرده بود . و نوشته بود كه ( بزودي روشنائي بر منشاء انسان و تاريخ او فرا خواهد تابيد ) .

داروين با اين اظهار عقيده ، سخت تحت فشار كليساي كاتوليك قرار گرفت . در چاپ بعدي كمي جسور تر ، بدون توجه به خشم كليسا ، در مورد تكامل موجودات زنده نوشت ، انسان نيز گونه اي تكامل يافته از حيواني بنام ( انسان ريخت ) است و مخلوق خاص و برگزيده نيست .

جامعه شديدا بر آشفته شد و كشيشان كانتربوري انگلستان و گليساي روم بطور هم زمان و متفقا داروين را تكفير كردند .

حال جا دارد با روشن كردن چراغ خرد ، با هم به ژرفناي تاريك گسترده تاريخ اديان سفر آغاز كنيم ، تا واقعيت دين را از لابلاي هزاران ويرانيهاي سر از خاك برآورده و از درون غار هاي لب به سخن كشوده از تاريخ بشر و فسيل هاي باقيمانده از انسانها ، حديث آئين و پندار و باورهايشان را در يابيم تا راهنماي راستين باشند به آن چيزي كه امروز ، پندار و آئين و باورهاي ما هستند .

تارخ تولد انسان در صحنه گيتي

طبق مدارك مدلل دانشمندان زيست شناس و باستان شناس ، آخرين عصر يخبندان كه حدود دو يست ميليون سال پيش آغاز و شروع به پيشروي كرده بود . در مسير خود تمامي جنگلها را به نابودي ميكشاند و تمام حيواناتي كه زيستگاهشان روي درختان بود درمعرض نابودي قرار داده بود . حيوانات درخت زي ، تحت شرايط تحميلي طبيعت براي بقاي خود ناچار به ترك و پائين آمدن از درخت بودند ، تا براي جستن مواد غذائي و مكان گرمتر در مسيري مخالف پيشروي يخبندان مهاجرت كنند .

اين حيوانات درخت زي كه زيستگاه خود را ترك كرده و بسوي مناطق گرمتر مهاجرت ميكردند ، ناچار بودند كه مواد خوراكي خود را از روي زمين و زير زمين از كرم و ريشه گياهان و هر آنچه قابل خوردن بود استفاده كنند تا زنده بمانند .

براي جمع آوري مواد غذائي از زمين ناچار بايد از ابزاري چون دست استفاده كنند و گاهي ناچار بودند رو دو پا به ايستند . شرايط تحميلي طبيعت ، حيوان درختزي خميده پشت را ، بمرور زمان بيك حيوان راست قامت تا حدودي انسان ريخت تبديل نمود ، و ريشه اصلي اجداد انسان امروزي در بطن جهشهاي طبيعت متولد شد .

اما تا رسيدن نخستين انسان ريخت ( انسان وش ) با تكامل تدريجي به مرحله انسان امروزي در حدود هشت ميليون سال طول كشيده است .

طبق نظريه دانشمندان ، تكامل انسان با استفاده از يافته هاي فسيلي از يك تنه اصلي حيواني ، كه به دو شاخه ، جدا از هم تكامل يافته اند حكايت ميكند .

از يك شاخه ميمونهاي امروزي بوجود آمده ، و از شاخه ديگر 0000 ( هموبند ) ها ( انسان ريخت )ها بوجود آمده اند . كه انسان امروزي از شاخه فرعي بسيار تكامل يافته شاخه دوم ميباشد .

نخستين انسان ريخت ها ي قايم با نام ( همواركتوس ) ها ميباشند كه بعدازطي مراحل تكاملي ، بدل به انسان ريخت هاي قايم ( نئاندرتا ل ) شده كه در روند تكاملي انسان ريخت هاي قايم ( نئاندرتال ) ها به انسان ريخت ( هموساپين ) يا( انسان هوشمند )بدل گرديدند ، كه هموساپين ها در واقع اجداد انسان امروزي ميباشند .

هر سه نوع اين انسان ريخت هاي قايم كه براي تكامل تارسيدن به شكل انسان امروزي قرون متمادي را پشت سر گذاشته اند ، امكان طبقه بندي زماني تكاملي آنها ، با استفاده از پرتونگاري ، خط تكاملي آنها را به آساني امكان پذير مي سازد و اين همان دستاوردي است كه براي اثبات نظريه تكامل داروين ، دانشمندان از آن استفاده كردند . شواهد آنقدر انكار ناپذير بودند كه مخالفان نيز ناچار به پذيرش آن شدند .

پيدا شدن استخوانها فسيل

آنچه دانشمندان انسان شناسي و باستان شناسي را ياري رساندند ، كه بتوانند تا حدودي به تاريخ تولد انسان دست يابند ، پيدا كردن استخوانهاي

فسيلي انسانها ي دورانهاي مختلف درقرون متمادي بود ، كه نه تنها تاريخ و بلكه چگونگي پيدايش انسان را بازگو كرده ، زبان كشوده رازهاي چگونگي تفكر و انديشه و خلق رسم ورسوم و آئين خود را نيز بيان ميداشتند

در پي جستجوي مداوم دانشمندان با پيدا كردن نخستين استخوان فسيل شده انسان راست قامت در سرزمين آفريقا ، و انجام آزمايشات با دقيق ترين ابزارهاي پيشرفته امروزي ، معلوم گرديد ، كه در حدود دو ميليون سال پيش نخستين انسان راست قامت (انسان ريخت ) در سرزمين آفريقا پا به صحنه هستي نهاده است .

در سال 1976 ميلادي آثار و بقاياي استخوان فسيل شده انسان ريختي در اتيوپي به دست آمد ، كه حاكي از راست قامتي داشت . و بر اثر فرم لگن خاصره و ساختمان مهره ها ، نشان ميداد كه متعلق به يك زن راست قامتي است ، كه در حدود يك و نيم ميليون سال پيش مرده است .

يك سال بعد در حوالي همان منطقه اتيوپي فسيلهاي مربوط به يك گروه سيزده نفره از ( انسان ريخت ) ها يافت شد كه مشتمل بر چهار كودك زير چهار سال و نه نفر در سنين پيش از بلوغ و يا تازه بالغ بودند ، كه احتمالا در يك حادثه طبيعي مرده بودند . هرچند اينان از نظر گنجايش جمجمعه و اندازه مغز هنوز به حد تكامل نرسيده بودند و تا انسان هاي هوشمند فاصله زيادي داشتند ، پيدا شدن تعدادي سنگ در كنار آنها ، با آزمايشهاي ميكروسكوپي آثاري از پوست ميوه ها ي سخت پوست مشاهده گرديد كه نشان ميداد كه ( انسان ريخت ) ها براي شكستن ميوه هاي سخت پوست از سنگ استفاده ميكردند و علاوه بر اين در آزمايشهائي كه روي دندانهاي آنها بعمل آمد ، از آثار پوست درختان و لاشه حيوانات ، ميوه هاي آبدار و تخم پرندگان و موريانه مشاهده شد ، كه بيانگر اين واقعيت بودند كه اين انسان

ريختها همه چيز خور بودند . انسان شناسان اين گروه را بنام ( انسان ريخت هاي ماهر ) اسم گذاري كرده اند . و زير گونه نوعي ( انسان وش ) ، به نام ( استرا لوپتيكوس ) قرار داده اند ، كه به جز آفريقا در هيچ نقطه ديگر جهان ديده نشده است .

بعدها استخوان فسيلي پيدا كردند ، كه در حدود دو ميليون سال پيش از تبار انسان بودند كه به نام ( همواركتوس كانترپوس ) يا انسان ريخت راست قامت ابزار ساز نام كذاري شدند .

كوچكي جثه انسان قائم ، كوچكي سنگ ابزار ها و عظمت جثه بقاياي فسيلي حيواناتي كه در اطراف زيستگاه آنها زندگي ميكردند و به دست اين انسانهاي راست قامت شكار و كشته و خوراكشان شده بودند ، نشان مي داد كه نه تنهاها كشتن اين حيوانات عطيم جثه ، بلكه تكه وپاره كردن آنها از توان يك نفر و يا چند تن خارج بوده است . اين آثار گوياي آن هستند كه انسانها نه تنها گروهي زندگي ميكردند ، بلكه تهيه غذا شكار نيز مشتركا انجام ميگرفته كه حتما تحت يك سازماندهي اجتماعي بوده است .

مهمترين آثاري كه دانشمندان موفق به كشف آن شدند ، آثاري از انسانهاي نئاندرتال ها است ، كه انسانهاي ما قبل انسانهاي امروزي بودند .

انسان نئاندرتال اولين بار در حدود صد هزار سال پيش در دوران خوش ميان دو يخبندان كه در فاصله زماني صدو سي تا هفتاد هزار سال پيش ، در صحنه جهان ظاهر شده اند ، حضور انسان نئاندرتال در صحنه گيتي ، با پيدا شدن چگونگي مراسم تدوين مردگانشان گواه بر ، تكامل يافتن انسان نئاندرتال است .

در تمام مناطقي كه زيستگاه انسان نئاندتال بوده است ، در اروپا، خاور نزديك و شمال آفريقا ، آسيا ، دهها نمونه گورهايي از اين آدميان يافت شده

كه اجساد مرده گان پير و جوان زن ، مرد را با كيفيت خاص و احتمالا همراه با آداب ورسوم ويژه اي به خاك مي سپرده اند ، در( ل موستر ) گوري كشف شده كه جواني را به پهلو خوابانده ودست راستش را ريز سرش قرار داده و قطعه سنگي مثل بالش در زير سرش گذاشته بودند .

يكي از ارزنده ترين و تفسير پذير ترين گورستان مرده گان نئاندرتال ها كه كشف شده در دامنه كوههاي زاگرس در غاري به نام ( شانيدار ) واقع در كردستان عراق است ، كه يگانه شاهد مراسم پيچيده تدفين مردگان نئاندرتال در پهنه گسترده هستي را به نمايش ميگذارد .

در شانيدار گوري كشف شد كه حدود شصت هزار سال پيش به خاك سپرده شده بود ، كه بستري از شاخه هاي بلوط و كاج و واز گلهاي رنگارنگ مختلف از قبيل گل ختمي ، سنبل كوهي ، گل اشرفي كه سر تا پاي جسد را با آنها پوشانده بودند . نتيجه اي كه از مجموعه آثار ، آداب و رسوم تدفين انسان نئاندرتال ميتوان بدست آورد ، نشان از تفكر تجريدي ، انديشيدن به مرگ و زندگي و نوعي احساس بيزاري از نيستي مطلق است ، كه در انسان نئاندرتال آغاز شده بوده است .

با توجه به اين كه بدون شك براي انسان نئاندرتال و حتا به انسان وشهاي پيشين نيز كه با شرايط سخت زندگي كرده و براي بقا مبارزه ميكردند ، مرگ نا شناخته نبوده است و تمام مراسم تدفين و بجا آوردن تشريفات و آداب رسوم در تدفين مرده گان ، باز انديشيدن به چيزي فراتر از مرگ را نشان ميدهد . چون مرده گان را چنان دفن ميگردند كه گويا باور نداشتند كه مرده است و براي تغذيه مرده گان آب و غذا در گور مينهادند . شايد در اين انديشه بودند كه پس از مرگ چه ميشويم و به كجا ميرويم ؟

در واقع اين انسان هاي كهن با اين اعمال و مراسم خود ، انديشيدن به فلسفه هستي را آغاز كرده بودند و همان هدف غائي كه تا به امروز بيش از هرچيز ذهن انسان هوشمند و دانا را به خود مشغول كرده است .

علاوه بر اينها گورهاي نئاندرتال در شانيدار ضمن بازگو كردن از يك جامعهسازمان يافته . سخن شگفت انگيز از تلطيف زيباشناسي و درك هماهنگي رنگها و توانائي هنر تزيين ميگويد ، و از همه مهمتر ، صرف وقت براي مواردي غير از امور مادي در زندگي روزمره آنها را بيان ميكند .

كشف فسيل هاي استخواني انسانهاي نخستين و ساير يافته هاي با ارزش كه درنيمه دوم قرن نوزدهم و اعلام نظريه ساير دانشمندان ، كه روي يافته هاي فسيلي خود آزمايشات مختلف انجام داده و به پيدايش انسان را در قرون متمادي دست يافته بودند ، نظريه داروين را با مدارك علمي به اثباط رساند، و توانستند اذهان عمومي توده ها را به حقانيت گفته هاي چالز داروين جلب كند و دهان مخالفين را به بندد .

مراحل تكاملي انسان ريخت ها

ريچارد ليكي در كتاب معروف ( ساختار نوع بشر ) به ساده ترين و گوياترين وضع چگونگي تكامل انسان را در طول تاريخ طولاني خود بيان ميكند و اينگونه تشريح ميكند .

ميگويد : از نقطه نظر انسان شناسي و در جستجوي اصل خويش و چگونگي دور تكاملي آن ، بهتر آن است كه به فرايند انسان همچون صحنه يك نمايش نگاه كنيم ، كه بازيگران فراواني در آن نقشهاي طولاني و بسيار پيچيده اي را بازي ميكنند و بدانيم چند بازيگر در اين درام ايفاي نقش كرده چگونه وارد صحنه شده و چه روابطي با بازيگران قبلي داشته و چگونه و كي

را به چه دليل صحنه را ترك كرده است . در واقع چگونه ( انسان وش ) اوليه ، به انسان متمدن امروزي تبديل شده است .

مهاجرت انسانهاي نخستين :

براي اولين بار در آفريقا دانشمندان موفق شدند استخوان فسيلي يك انسان راست قامت را يپدا كنند كه مربوط به دوميليون سال پيش بود . و اين نوع استخوان فسيلي ديگر هيچ جا يافت نشد و طبق شواهد تاريخ و جغرافياي زمين شناسي ، دانشمندان معتقد هستند ، كه مكان پيدايش انسان اوليه در آفريقا بوده است .

پيدا شدن استخوانهاي فسيلي مربوط به سالهاي بعد در شرق و جنوب آسيا ، در شمال آفريقا و جنوب اروپا ، داستان مهاجرت انسان اوليه را باز گو ميكند . نخستين انسان ريخت ها ( همواركتوس ) در روند تكاملي خود با ساختن ابزارهاي شكار بهتر ، و بالا بردن مهارت شكار كردن ، با اجراي شكار سازمان يافته گروهي ، از سوئي دامنه غذائي را وسعت بخشيده و از سوي ديگر براي جستن شكار ، پديده جابجائي ( حركت ) را موجب گرديدند . و در اين زمان است كه ميتوان به يقين حدس زد كه شكارچيان بصورت گروهي براي پيدا كردن شكار از قرارگاههاي دائمي خود جدا شده و به سر زمين هاي دورتر و جديد تر مهاجرت كرده اند .

علاوه براين ، ساير عوامل طبيعي ، چون تغيير آب و هوا ، خشگ شدن رودخانه و ازدياد جمعيت در درون گروهها و كمبود شكار ، كه هر كدام نوعي زندگي انسان هاي اوليه را تهديد ميكردند ، و ميتوانستند علت مهاجرت به نقاط مختلف باشند .

طبق يافته هاي فسيلي باقيمانده از انسانهاي اوليه نشان ميدهند كه انسان هاي اوليه ابتدا به طرف شمال آفريقا مهاجرت كرده و سپس بدنبال يافتن زيستگاه هاي بهتر به ساير نقاط جهان ، چون شمال و غرب اروپا و آسياي ميانه و تا جنوب و شرق آسيا و حتا تا قطب شمال مهاجرت كرده اند .

در غار چوكوتاين ( در فاصله 60 كيلومتري جنوب غربي پكن ) در چين آثاري از قديمترين انسانهاي راست قامت بدست آمده است . در غار چوكوتاين توده بزرگي از ابزار هاي سنگي شكار و قشر عظيمي از خاكستر وجود دارد ، كه فراواني ابزار شكار بيانگر گسترش شكار و دومي نشانه اي از شناخت آنها از آتش و استفاده دائمي آنها از آتش بوده است .

شگفت انگيز ترين مسئله در اين غار وجود جمجمه هاي خالي ميباشد كه مغزهاي آنها را بطور ماهرانه خارج كرده اند . تعدادي از محققين بر اين عقيده باور دارند كه وجود اين جمجمه هاي خالي نشان از يك دوران قحطي ميباشد كه ( انسان پكني ) را وادار به خوردن جسد مرده گان و مغز درون آنها نموده است .

البته بعضي ديگر اعتقاد دارند كه ممكن است ، اين گونه خالي كردن مغز ازجمجمه ، بدون شكستن و از قسمت پائين ، ممكن است جزئي از آئين و جز مبهمي از يك رسم ويژه و يا نوعي از تشريفات اعتقادي ديني بوده باشد . اگر نتيجه باورهاي گروه دوم صحت داشته باشد و اگر چنين كشتار ريشه در آئين اعتقادي ديني داشته باشد ، اين شايد نخستين كشتار دسته جمعي انسانها است كه تحت تاثيرات باورهاي رواني ديني به چنين كشتار دست زده اند كه انگيزه آن ميتواند بازتاب خشمي باشد ، كه كمبود شكار بوجود آورده باشد .

سخن گفتن :

زندگي اجتماعي انسان قائم در طلب نوعي ارتباط با ساير افراد جامعه بوده كه بتواند براي انتقال و تبادل انديشه و تجربه خود با ساير افراد گروه انتقال داده ارتباطي برقرار نمايد . انسان با بهره گيري از هوش خود با ابداع واژه گان با شگفت انگيزترين شكل توانست وسيله اي براي انتقال يك مفهوم از ذهن خود به ديگري دست يابد .

در واقع واژه ها نمادهائي از انديشه هستند كه هر اندازه بر تعداد آنها افزوده شود انتقال اندشه ها دقيق تر و قابل ادراك تر ميشوند . در اين مقوله رشد مغز انسان هوشمند به ياري انسان آمده ، به باز سازي واژه گان از مفاهيم ذهني كمك كرده است .

گروهي از دانشمندان اعتقاد دارند كه ( سخنگويي ) اندكي بعد از آن آغاز شده ، كه انسان موفق به ساختن ابزار گرديد . چون ساختن يك ابزار نياز به كارگيري يك انگاره واژه دارد ، لذا اختراع يك ابزار و ابداع يك واژه ، از بسياري جهات به يكدگير شباهت دارند . بنابراين زماني كه انسان به ساختن ابزار براي شكار گروهي سازمان يافته دست ميزند، سخنگويي را نيز آغاز ميكند .

اما گروهي از دانشمندان موافق اين عقيده نيستند ، معتقد هستند كه شكار و ابزار سازي به خودي خود انگيزه سخنگويي نميتواند باشد ، هر چند كه امكان ارتباط بين افراد ، و امر شكار را تسهيل ميكند .

بلكه اين روش زندگي تعاوني و مبتني بر اقتصاد است كه ( گرد آوري و سهم بري ) منظم و زندگي اجتماعي در قرار گاهها كه به نوعي تقسيم كار ميان افراد گروه نياز دارد ، بيشتر برقراري ارتباط بين افراد را از طريق سخنگويي امكان پذير مي سازد .

در يك جامعه ابتدائي كه اقصاد متكي بر ( گرد آوري و سهم بري ) است براي ايجاد نظم و اعمال قوانين مورد نياز در چنين جامعه ، هيچ راهي

جز سخنگويي نيست كه بتواند نظم و قوانين مورد نياز جامعه را به تك تك افرار جامعه تفهيم كند .

سخنگويي بهترين شكل در اختيار گذاشتن وسيله آموختن ميباشد و دستاويزي براي احساسات فردي و گروهي است ، بنا براين دانشمندان اعتقاد دارند .

سخنگويي و ابداع واژه گان براي انتقال مفاهم مجرد احتمالا به وسيله زنان پايه گذاري شده است ، زيرا مسئوليتهاي متعدد كه در درون گروه بعهده زنان بود . از جمله سرپرستي و حمايت و آموزش كودكان و افراد نابالغ در درون شبگه خويشاوندي و همچنين استقرار و حفاظت از قرارگاه و سازماندهي زندگي جمعي ، كه نياز بيشتر را براي برقراري ارتباط زنان داشتند .

انقلاب كشاورزي :

عصر آخرين يخبندان در حدود پانزده هزار سال پيش پايان پذيرفت ، و با گرم شدن تدريجي هوا ، طبيعت پيرامون زيستگاه انسان ، فرهنگ ديرپاي مبتني بر 0 ( شكار و گرد آوري ) نيز هماهنگ با تعييرات آب هوا شروع به ديگرگون شدن نمود ، خواه نا خواه شرايط زيستگاه انسان با تابعيت از تغييرات جوي ناچار به ديگرگون شدن ميبود .

ابتداء تغييرات آب وهوا بيشتر در محيط زيست نيمكره شمالي مانند ، مركز ، غرب ، و جنوب اروپا و غرب آسيا اثر نهاد ، دراروپا با عقب رانده شدن يخها به طرف قطب شمال و از ميان رفتن دشتهاي گسترده يخبندان ، گوزن قطبي كه منبع اصلي شكار گران بود ، همسو با عقب رانده شدن يخ ها ، آنها نيز بطرف قطب شمال عزيمت نمودند . بسيار از حيوانات مثل ماموت ها بعلت تغيير آب و هوا نابود شده و از ميان رفتند .

دشتهاي گسترده بيرون آمده از زير يخها ، به تدريج بدل به جنگلهاي وسيع شده و جايگزين جلگه ها گسترده و دشتهاي بي درخت گرديدند . شرايط محيط زيست براي انسانها كاملا بتدريج تغيير يافت ، شكاركردن در جنگلها به آساني دشتهاي گسترده و جلگه هاي سر سبز و بي درخت نبود .

قبل از اين شرايط ، جمعيت در نتيجه فراواني شكار وامكان تغذيه مكفي سير صعودي راپيموده بود ، كم شدن غذا به صورت معضل بزرگي گروهاي مختلف اجتماعي انسانها را تهديد به نابودي ميكرد .

تعقيب مدائم وطولاني شكار به طرف شمال شرايط قرارگا ه ها را در هم ميريخت ، عدم وجود شكار فراوان در دسترس ، شرايط شكار را زير سئوال برده و انسانها در معرض تهديد كمبود غذائي قرار گرفته بودند ، در نتيجه فرهنگ زندگي متكي بر شكار راه زوال را ميپيمود .

در نتيجه وجود چنين شرايط محيط زيست ، گروهي ناچار به دنبال شكار گوزن قطبي روانه شمال شدند ، كه هنوز هم بقاياي اين مهاجران در قطب شمال با همان زير بناي فرهنگي ، بر اساس مبارزه اي همه جانبه با طبعيت خشن و سرد شمال به زندگي خود ادامه ميدهند .

گروهي زيستگاه هاي خود را ترك كرده به نقاط ديگر براي يافتن زيستگاه بهتر مهاجرت كردند . اما گروهي زيستگاه خود را ترك نكردند و ماندگار شدند ، گرچه تغيير آب و هوا و نبود شكار دچار مشكلات كمبود غذا شده بودند ، ولي توانستند منابع غذائي جديد را جايگزين كمبود مواد غذائي شكار و با تغييرات آب و هواسازگاري كردند .

هواي گرم و بارانهاي مداوم امكان رشد بسياري از گياهان را به سرعت فراهم ميكرد . درخت بلوط بامواد غذائي غني خود يك سرچشمه پايان ناپذير

خوراك بود كه تقريبا در تمام نقاط پيدا ميشد ، وسختي دانه آنها باعث شد كه انسانها براي خورد كردن آنها چاره انديشي كنند و بالاخره به آسياب دست يافتند كه با كوبيدن آنها آرد دانه بلوط به دست آورده و بالاخره خمير كردن و. پختن آن فرا گرفتند . و از آن بعنوان مواد غذائي استفاده كردند . بنابراين انسان در نتيجه نياز در شرايط خاص كه طبيعت محيط زيست به او تحميلش كرده بود ، به تدريج با شناخت گياهان خودرو ، و با دستكاري در ژنيتكي آنها موفق شد گندم و جو وساير دانه هاي غذائي را بوجود آورد ، وزيربناي انقلاب بزرگ كشاورزي را پايه گذاري كرده و سر فصل جديدي را در مسير تكاملي خود بگشايد .

باستان شناسان اولين آثار فرهنگ كشاورزي را كه مربوط به ده هزار سال پيش مي باشد شناسائي كرده اند . بنابراين در پاياني عصر آخرين يخبندان انسانها به دو گروه شكارگر و كشاورز تقسيم شدند ، اين تقسيم شدن كه متكي بر كيفيت انتخاب زندگي در زيستگاههاي متفاوت را اجباري كرده بود ، در بطن خود دو فرهنگ مبتني بر فرهنگ شكارگري و فرهنگ كشاورزي را در دو جامعه متفاوت بوجود آورده .

بعد ها گروه جدا شده از گروه كشاورز به تدريج راه اهلي كردن شكار را فرا گرفتند و با اهلي كردن حيوانات جامعه دامداري دوره گرد را بوجود آوردند . لذا بعد از قرون متمادي انسان با تحمل وابستگي مطلق به اقتصاد محيط زيست طبيعت زيستگاهش ، با دسيابي به فن كشت و برداشت و اهلي كردن حيوانات ، سر فصل جديد اقتصاد توليد را پايه گذاري كرد و طبيعت زيستگاهش را تحت كنترل خود در آورد و از وابستگي مطلق به طبيعت تا حدودي خود را رها كرد و به دو جامعه متفاوت ، كشاورز مقيم در يك محل ثابت و جامعه دامدار دوره گرد تقسيم شدند ، كه هر يك فرهنگ و آئين مبتني بر خصلت محيط زيست خود را آفريدند .

مادر سالاري و پدر سالاري :

آثار باقيمانده از انسانهاي نخستين گواه بر يك جامعه اشترا كي ابتدائي ميدهند كه هنوز غريزه ماليكت فردي در ذهن ها جوانه نزده بوده ، لذا چنانچه قبلا اشاره شده اقتصاد بر مبناي ( گرد آوري و سهم بري ) متكي بوده . يعني همه افرادگروه كه توان شكار كردن و يا جمع آوري مواد غذائي را دشتند ، همه در امر شكار و يا جمع آوري كردن شركت ميكردند ،‌ بعد تمام گروه گرد هم آمده از آنچه توانسته بودند بدست آورند ، براي سير كردن شكمشان استفاده ميكردند .

بنا براين در چنين جامعه اشتراكي زن همانند ساير اعضاي جامعه محسوب مي شد ، كه ضمن شركت در جمع آوري و حتا ممكن است در شكار ، وظايف خاص ديگري را در درون گروه بعهده داشت ، مثل زايش و سرپرستي آموزش كودكان و نگهداري آنها تا رسيدن به سن بلوغ و حفظ و استقرار قرارگاهها و دهها مسئوليتهاي ديگر كه بعهده زنها بود ، وچون زن در ماليكيت مرد خاصي نبود ، در نتيجه پدر كودكان مشخص نبودند ، واين مادرها بودند كه شناخته ميشدند ، لذا خويشاوندي متكي بر مادر بود .

چنين جامعه از ديدگاه جامعه شناسي يك جامعه مادر سالاري است . وچون مادر شناخته شده است و وظايف نگهداري و بزرگ كردن و آموزش دادن بهعده مادر ميباشد ، لذا مادر در چنين جامعه مورد احترام همه اعضاي جامعه بوده . ورهبري گروه را بعهده ميداشتند و در واقع فرماندهي گروه را عهده دار بودند .

با تغييرات آب و هوا و محيط زيست جوامع انساني نيز به ناچار با تابعيت از شرايط متغير آب و هواي و زمان و مكان تغيير ميكردند ، و در نتيجه اين تغيير پذيري بود ، كه جوامع همسو متكي به شكار كردن را از هم پاشيد جامعه انساني به دو جامعه كشاورز و دامدار دوره گرد تقسيم گرديد .جوامع مبتني بر فرهنگ مادر سالاري ، با تابعيت از وجود دو شرايط زيست محيطي مختلف ، در دو جامعه متمايز از يكديگر ، به تدريج شروع به تغيير كردن نمودند ، بطوري كه در جامعه كشاورزي ، مادر سالاري به دلايل كيفيت و چگونگي زيست محيطي و وظايفي كه به عهده داشتند . سنت و آئين مادر سالاري خود را حفظ كرد وتغيير نكرد .

اما در جامعه دامداري دوره گرد به علت شرايط خشن زندگي دوره گردي و دشواري مراقبت و چرانيدن حيوانات و حتا دفع تهديداتي كه متوجه دام ها مي شد ، لذا جامعه دامداري نيروي بازوي قوي و خشن مرد را طلب ميكرد كه بتواند پاسخگو اين مشگلات باشد ، لذا به تدريج در جامعه دامداري غريزه تملك فردي زودتر از جامعه كشاورزي جوانه زد و‌ مرد سالاري جايگزين زن سالاري شد .

ولي اين بدان معني نيست كه مادر از محور مادر ي كنار گذاشته شد ، بلكه در كنار مرد و همسو با آن در راهبردي جامعه فعاليت و وظايف خاص خود را ادامه ميداد . كه هنوز هم در قبايل كوچ كننده ايران كه نماد بارزي از جامعه دامداري هستند ، اين آئين و قوانين پس از گذشت قرنها حفظ شده و پا برجاست .

دين چيست ؟

دين يك لغت عربي ايت در زبان عربي يعني راه ، در قديم اعراب كه از يك نهر يا جوي ، آب برميداشتند ، سرازي مسير زمين تا لب آب را ، دين ميگفتند .

معني لغت دين در فارسي طبق نوشته شده در فرهنگ معين ، دهخدا يعني آئين

ولي از نظر مفهوم ذهني ، دين عبارت است از مجموعه اي ، از قوانين ( آئين ها) كه ارتباط بين انسانهاي يك جامعه را ( چه كوچك و چه بزرگ )

از ديدگاه اجتماعي ، فرهنگي ، اقتصادي ، سياسي ، اخلاقي معين ميكنند ، ورعايت آنها توسط تك به تك افراد جامعه ، استمرار و دوام و آسايش ، يك جامعه انساني را تضمين ميكنند . اين قوانين در جوامع متمدن ، داراي دو جنبه هستند .

1 ) جنبه الهي ، كه فرامين الهي هستند كه توسط پيامبران بصورت آيه ها

نازل شده اند و در كتاب هاي مقدس ديني نوشته شده اند .

2 ) قوانين مدني هستند ، قانون گزاران بر مبناي نياز جامعه آنها را وضع

ميكنند تا نظم جامعه تثبيت شود .

در مورد متغير بودن اين قوانين بين علماي دين و دانشمندان غير ديني اختلاف نظر است . كه در قسمت آينده بطور مفصل مورد بحث قرار خواهد گرفت .

منشاء پيدايش دين

با نگرش به مطالبي كه در باره چگونگي دفن اجساد در گور ها و ساير آثار باقيمانده از انسانهاي اوليه بيان گرديد ، همه گواه براين دارند ، كه ابتدائي ترين انسانها نيز براي زندگي اجتماعي خود داراي يك نوع آداب و رسم و رسوم و تشريفاتي بودند . مسلما وجود تمام اين آداب و رسوم وتشريفات ، به تدريج بر مبناي نياز جامعه بوجود آمده اند ، كه رعايت آنها امكان زيست همسوئي را در درون جامعه آنها استمرار مي بخشيد و بين افراد درون گروه هم آهنگي لازم را براي يك زندگس صلح آميز فراهم ميكرد .

چيزي كه قابل درك و استنباط است ، كه اين قوانين و رسم و رسوم و تشريفات كه ميبايست در درون جامعه ، تك به تك افراد را ملزم به رعايت آنها كند بايد يك چيز وجود داشته باشد كه نوعي در اجراي اين قوانين در

بين افراد جامعه حاكميت بخشد كه افراد ملزم به رعايت آنها باشند . اين ميتواند ريشه از ترس داشته باشد و يا احترام ويا كه هر دو باشند ، رئيس قبيله يا چيزي ريشه گرفته از خيال و اوهام و پندار ، ريشه برگرفته از پديده هاي طبيعت باشند كه با اعتقادي توام با ترس و يا برآورد نياز هاي خيالي از طريق دعا رشوه دادن ( قرباني كردن ) . كه همه اينها ميتوانستند جنبه تقدس پيدا

كرده و مورد پرستش قرار گيرند .

در واقع مجموعه رسم وتشريفات ورسوم و چگونگي رفتار بين افراد ، همان لغت دين در عربي و آئين را در فارسي است . يعني راه ، هم آهنگكننده زندگي بين افراد يك جامعه . كه به عرف عادت امروزه ، دين تلفظ ميشود

امروزه اكثريت جوامع بشري داراي دين هستند وهمه يك عنصر تقدس و مورد پرستش دارند ، كه هر قومي به زبان خودش نام بر آن گزيده است ، كه در زبان عربي كلمه الله و در زبان فارسي خدا و درزبان تركي تاري و زبان فرانسه دييو و زبان اوستا آهورامزدا و ايرلندي دي يا و غيره ميباشند .

در ميان انسانهاي اوليه چه بسا كه عنصر مقدسشان و بيشتر از يكي بوده است . باستان شناسان عقيده دارند كه پيدايش اين نوع خدايان گوناگون ، منتج از وحشت و ترس و جهالت انسانهاي دورانهاي ابتدائي ، از پديده هاي قهار طبيعت محيط زيستشان بوده است ، زيرا شناختي از قواعد پديده هاي طبيعت محيط زيست خود را نداشتند ، در نتيجه هر يك از پديده ها جنبه تقدس پيدا ميكرد جزئي از خدايان مورد پرستش قرار ميگرفت .

بطوري كه هر قبيله از انسانها در نقاط مختلف خدايان خاص خود را داشتند ، كه شباهتي با ساير خدايان قبايل ديگر نبودند . تعدد خدايان حكايت

از وجود روش و آئين و رسم و قوانين خاص هر قبيله ميكند ، كه همسوئي و سازگاري با نيازهاي جامعه هر قبيله را بر آورده ميكرده است ، بنابراين اديان ابتدائي در شكل تعدد پرستي در ميان قبايل مختلف كه در پهنه گسترده كره زمين كه زندگي ميكردند بوجود آمده بود . اين تعدد پرستي در طول تاريخ به تدريج با تكامل افق فكري انسانها ، به بسوي يكتا پرستي گرايش پيدا كرده است .

قديمترين دين

در بعضي از كتاب ها كه در باره اديان بحث ميكنند ، صحبت از قديمي ترين دين است و بعد هم تعدادي از اديان را بنمونه بعنوان قديمي ترين دين اسم برده و موافق و مخالف در باره اش بحث كرده اند .

من دين راهم از جنبه لغوي و هم از جنبه مفهومي كه عرف است بازگو كردم . با توجه به جنبه مفهوم عرفي مشتمل بر تمامي رسم ورسوم وقوانيني است كه براي ايجاد نظم در جامعه انساني مورد نياز است و با بررسي از آثار باقيمانده از انسانهاي اوليه تا آنجا كه امكان برداشت از طرز زندگيشان ميداد ، همه آنها داراي يك قواعد مشخص براي ارتباط با يكديگر بودند .

پس صحبت از قديمي ترين اديان خود جاي بحث است ، وقتيكه از ابتدا انسانها در هر شرايط براي زندگي خود رسم ورسومي تعيين كرده بودند ، ديگر قديمي تر جديدي تر مفهومي ندارد ، چون اگر دين به مفهوم ، رسم ورسوم وقواعدي باشند ، كه همه انسانها ي اوليه هم داشتند .

ولي اگر سئوال در باره ادياني باشد كه مبناي پرستش را داشتند جاي بحث را باز ميگذارد . چون بايد ديد چه چيز براي پرستيدن ، برايشان جنبه تقدس داشته است .

در بين علماي اديان در مورد تعيين قديمي ترين اديان كه داراي خصلت پرستيدن داشته اند . اختلاف نظروجود دارد .

اويمر دانشمند يوناني معتقد بود كه قديمي ترين و اولين خدايان در ميان جوامع ابتدائي انسانها كه مورد توجه و پرستش بودند ، مرده بزرگان آن جماعت بوده . كه اين گونه عقايد در ميان علماي اديان به اويمريسم معروف ميباشد . پايه اين عقيده متكي بر اين است ، كه بزرگان قبايل در زمان زنده بودنشان نيز مورد پرستش افراد قبيله قرار ميگرفتند .

تعدادي از دانشمندان و مستشرقين ، دين طبيعت پرستي را قديمي ترين مسلك ميدانند ، از جمله اين دانشمندان ماكس مولر است كه در كتاب خود بر اين عقيده خود تاكيد ميكند ، وعلاوه برمولر ، همچنين كوهن و شوارتز هم از طرفداران اين عقيده هستند .

بايد ياد آوري كنم ، مقصود از دين طبيعي مسلك معروفي كه ، در كتب فلسفي بعنوان ته ايسم مورد بحث است ، نيست ، بلكه چنانكه مولر در كتاب خود توضيح داده ، كه اين مسلك حقيقت دين و پرستش مبداء را ، از حقايق تجربه خارجي تحصيل ميكند و اين مسئله بنا به قانون ( چيزي در عقل انساني پيش از آن كه از ناحيه حواس تجربه نشده باشد صورت واقعي بخود نميگرد ) ريشه ميگيرد .

عده زيادي از دانشمندان دين توتيمسم را ساده ترين و قديمي ترين دين معرفي ميكنند . معروفترين دانشمند صاحب نظراين عقيده ، دوركايم ميباشد .

در آثار خود چنين اظهار ميكند ، آنجائيكه عنصر مقدسي كه مورد توجه انسان قرار گرفته است ، نه از خود انسان است و نه از طبيعت ، قديمي ترين عنصر مقدسي كه تمامي مقدسات و شعبات را شامل ميشوند ، خارج از دو مقوله انسان وطبيعت ميباشند و اين عنصر مقدس خارج ،  عبارت از توتم است كه قديمي ترين آئين ها ميباشد .

دوركايم در آثار خود در اثبات نظريه خود با توجه به قبايل استراليا كه هر قبيله اي توتمي مخصوص بخود داشتند تاكيد دارد . بدين معني كه افراد قبيله حقوقي و واجباتي به والدين و اجداد خود قايل بودند ، اين حقوق و واجبات ميان قبايل حفظ ونگهداري مي شده ، رعايت اين رسم و عقايد در ميان تمام قبيله اجباري بوده است ، اسمي كه قبيله بر اين نظام معين گذاشته بودند ، كلمه توتم بوده است كه اشاره بيك نوع معيني از سنن و مقررات دارد .

بعضي از علماي تئولوژي اظهار عقيده ميكنند كه مقصود از توتم غير از رسم و قواعد كه در قبايل استراليائي بكار گرفته مي شده ، در ساير قبايل ، انواع حيوانات و اشياء موجود در طبيعت ، حتا ستارگان و خورشيد و زمين و قله يك كوه و يك چيز دست ساز ازهر چيز ممكن ، تحت نام بت ، غيره در شكل توتم مورد پرستش قرار ميگرفته اند .

طبق نظريه دانشمندان بزرگ چون ( فراي رز و اندر يولانك و سپنسر و گيلين ) دين توتيمسم علاوه بر ستراليا در ميان قبايل سرخ پوستان آمريكائي شمالي و اقيانوسيه و حتا در ميان اقوام آريائي و سامي نيز متداول بوده است .



بالا

بعدی* صفحة دری * بازگشت