دکتورعلوم اکادمیسین اندیشه افغانی
از اندیشه گاه تمامیت افغانستان
( بخش سوم )
Taliban :
A huge dishonoring torque on Islam’s neck & a dirty on the face of humanity
طوق لعنتی بر گردن اسلام
و لکهء ننگی بر دامان بشریت!
به دلیل وجود پدیدهء طالبان ....
در حال حاضر هویت اسلام در جهان کوچک شده از نظر اطلاعات و فرهنگ ؛ به دلیل پدیدهء طالبان در معرض وخیم ترین خشم و اعتراض و انتقاد و شک و تردید و تقبیح ... قرار دارد و چنین واقعیتی در 1400 سال بی سابقه می باشد .
جنرال حمید گل پدرترین پدر طالبان که مانند جنرال اختر عبدالرحمن سلف خود در ریاست ISI عمدتاً به دلـیــل شکست شرم آور و ننگینش در راه اندازی و قوماندانی ی جنگ جلال آباد نسبت به افغان ها و افغانستان دچار عقدهء سادیستی شده است .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دنیای کنونی نزدیک به هفت میلیارد نفوس دارد که فقط پنجم حصهء آن را باور مندان به اسلام در درجات مختلف تشکیل میدهد . قسمت عاقل و بالغ این تعداد نفوس امروزه حتی برخلاف نیم قرن پیش همه روزه در جریان رویداد ها در سراسر دنیا قرار می گیرند ؛ آنهم به طور زنده و چندین بُعدی و با رنگ و آوا و مد و جذر حوادث و جریانات و وقایع .
طور مثال در همین روز های نزدیک بشریت از شوک ناشی از چهرهء مثله شده عایشه زن جوان و محکوم افغانی توسط طالبان ؛ که در پشتی ی مجله تایم نشر شد و توسط انترنیت به همه اقصای عالم پراگنده گشت ؛ خارج نشده بودند که جنایت ماورا حیوانی ی طالبان در بادغیس اعصاب و شعور بشری را مرتعش ساخت . زن جوان دیگر افغانی به حکم دد گاه طالبان دره باران وسپس تیر باران گردید که گویا طور نامشروع حامله بود و بدینگونه دو قتل نفس به دست جانیان جاهل و جاعلی که کوچکترین صلاحیت و مشروعیت حکمیت و قضاوت نداشتند ، ندارند و نمیتوانند داشته باشند ؛ همزمان به وقوع پیوست .
از قرار اطلاعات مردی که با وعدهء ازدواج این زن بیوه را حامله کرده بوده , در بدل پول رشوت ؛ از سوی قاضی ! صاحبان ISI آزاد گردیده است !!
همزمان ده تن از فداکارترین کارکنان صحی که در دور افتاده ترین قریه های نورستان به خدمت اهالی محتاج و مسلمان افغانستان مصروف بودند ؛ اعم از زن و مرد و خارجی و افغان در جنگلی واقع ولایت بدخشان تیر باران و رها شدند که طالبان جنرال حمیدگل و حزب نازنین اسلامی حضرت والا گلبدین حکمتیار هر دو در قبول مسئولیت این جنایت علیه بشریت مسابقه میدهند و شاید هم باهم شاخ به شاخ شوند !
جالب توجه است که در روی عکس گوش و بینی بریدهء عایشه نوشته بودند :
اگر ما (خارجی ها و بیگانه گان ) از افغانستان بیرون شویم چه واقع خواهد شد ؟ یعنی اینکه طالبان می آیند و وحشت و دهشت و بربریتی که حد و مرزش قیاس شدنی نیست ؛ مسلط میشود !!
هدف ؛ دادن همین تلقی و هوشدار به مردم افغانستان ؛ مردم کشور هائی که در افغانستان سرباز دارند و متحمل ضایعات و تلفات می گردند و بشریتی که نسبت به حقوق انسانی و آزادی های مدنی آدمیان علاقه و احساس و تعلق خاطر دارند ؛ می باشد .
ولی مسلماً در پُشت اینهمه فجایع و جنایات و تبعات آن که البته هیچگاه کم نبوده و نیست ؛ این اسلام است که زیر سؤال می رود ؛ مخصوصاً که همزمان با همچو جریانات ؛ نمایندهء طالبان طی مصاحبه با بی بی سی لندن ادعا می کند که در جهانِ امروز هیچ نظام اسلامی وجود ندارد و این طالبان اند که نظام اسلامی را در افغانستان و جهان احیا یا ایجاد می فرمایند .
همان طالبان که به دعوای همزمان و مکرر جنرال حمیدگل پدر و خدا و پیغمبر شان ؛ بارک اوباما رئیس جمهور ایالات متحدهء امریکا ـ رئیس تنها ابر قدرت دنیای امروزـ مجبور است حتی در همین سال جاری عیسوی با امیر موهوم آنان یا طبعاً با خود جنرال حمید گل به مذاکره بنشیند و افغانستان و جهان را به او تسلیم نماید !!!
اینک نزد کم ازکم شش ملیارد مردم جهان مسأله به این صورت در می آید که حتی کشور هایی چون عربستان سعودی و سودان و ایران هم لیبرال و سکولار و معتدل بوده اند ؛ پس اسلام واقعی و دعوت محمدی چیزی جز بربریت و توحش عصر هوموساپین ها و نئندرتال ها و حتی بوزینه های آدم نما نبوده است و نخواهد بود ؛ چرا که طالبان رجوع کننده گان به همان سلف و به همان بنیاد اند و به همین دلیل بنیاد گرا شناخته میشوند .
این است درست ترین تلقی ایکه طالبان با اعمال و جنایات 16 ساله و مدعیات اینچنانی ؛ در ذهن جهانیان قالب زده اند و قالب می زنند .
آیا چه طوق لعنتی فراتر از این ممکن است بر گردن دین و دعوتی چون اسلام بیافتد !؟
و در همین حال کشور افغان ها خاص الخاص بالفعل به دلیل پدیدهء طالبان معروض به تجزیه و در واقع معروض به نابودی فیزیکی و هویتی است .
اساساً به دلیل پدیدهء طالبان افغانستان 9 سال پیش به اشغال نیرو های امریکایی در آمد و به دلیل طالبان ؛ بر این اشغال مشروعیت جهانی و بین المللی داده شد ؛ و بیش از چهل کشور دیگر دنیا در ائتلاف « ضد طالبانی » با امریکا عملاً همسو شده در افغانستان عسکر فرستادند و همین تعداد کشور دیگر که رویهمرفته دو ثلث جهان امروز را تشکیل میدهند ؛ به حمایت های مادی و معنوی و اخلاقی و لوژیستیکی از این ائتلاف اقدام کردند و تا هنوز در آن مصمم بر جا مانده اند .
به دلیل پدیدهء طالبان و خطری که ادعا میشود ؛ متوجه امنیت جهانی کرده است ؛ پیمان نظامی اتلانتیک شمالی « ناتو » جان تازه و مضمون نوین یافت و زیر بیرق آیساف و نیروی ملل متحد هزاران کیلومتر دور تر از قلمروی علت وجودی اش به سنگر گاه های هندوکش در قلب آسیا حضور فولادین خود را تأمین کرد .
به دلیل پدیدهء طالبان و جنایات سازمان یافته و کانالیزه شده اش حضور نظامی امریکا و ائتلافیون آن و پیمان نظامیی ناتو طئ 9 سال گذشته توجیه و توثیق عالم پذیر خود را یافته و بر علاوه تعداد نیرو های خارجی و بیگانه در افغانستان 5 برابر نسبت به سال نخست افزون گشت و هنوز در حال افزایش است .
به دلیل پدیدهء طالبان افغانستان به نخستین کشور تولید کننده و صادر کننده مواد مخدر جهان و اولین مرکز جاذبه و عملیات باند های بین المللی مافیای مواد مخدر مبدل گردید .
به دلیل پدیدهء طالبان افغانستان به یکی از دو فاسد ترین و نا امن ترین و از هم پاشیده ترین کشور های جهان یعنی جوگ وجورهء سومالیا تبدیل شد .
به دلیل طالبان افغانستان در تمامی شاخص های دیگر سنجش وضع بشری به قهقرا رفت که در این مختصر نمیتوان به همه موارد جزء وار پرداخت . ولی از همه مهمتر و دردناکتر و خفت بار تر این است که :
به دلیل طالبان افغانستان ؛ نه تنها استقلال ملی خود را به طور کامل از دست داد بلکه احیای نسبی آن هم مخصوصاً در مداومت و موجودیت طالبان دیگر غیر محتمل است و بر عکس آنچه در دستور روز است تجزیه و امحای فیزیکی کشوری به نام افغانستان میباشد !!
به دلیل موجودیت طالبان مردم افغانستان در چنان منگنهء سیاه و تنگ و تاریک گیر کرده اند گه میسر نمیشود جنبش آزادیبخش و نهضت مقاومت ملی سازنده و سلیم خود را تشکیل و رشد دهند و یک الترناتیف جانشین شوندهء ملی برای وضع موجودِ ( تحت اسارت ) خود به وجود آورند !
این است سهم و سرنوشت یک کشور اسلامی و یکی از اعضای عالم اسلام به دلیل پدیدهء طالبان !؛
این است سیما و سرنوشتی که پدیده ای به نام طالبان برای مردم و کشوری به طرز خاص و برای اسلام به طور عام در برابر دیده گان بشریت قرن 21 و هزارهء سوم تصویر میکند و مجسم میسازد !!
********
ضرورت برخورد مدنی و ساینتفیک با اسلام :
لطفاً فراموش نکنید که در همه جا گفتیم : به دلیل طالبان , و هیچ جا نگفتیم : به علت طالبان !
چرا که طالبان هرگز و هرگز و هرگز علت نبوده اند ؛ علت نیستند و علت نمیتوانند باشند !
طالبان فقط معلول اند . اینکه معلولِ چه علت هایی اند ؛ پیشتر ( در بخش اول و دوم ) گفته آمدیم و بازهم بیشتر خواهیم گفت .
ولی در رابطه به اسلام ؛ احتمالاً یک نظر؛ چه میان عامهء بشریت و چه میان خود مسلمانان به ویژه زنان و جوانان و روشنفکران این است که این آئین دیگر از الگوی طالب و القاعده و تسنن سعودی و تشیع خمینی ... بهتر شدنی نیست و همان به که به حالش رها گردد و حتی اگر مثلاً جنوب افغانستان میخواهد؟ طالبانی باشد ؛ بگذار باشد !
( بیچاره جنوب ؛ که قربانی ی دست و پا بستهء طالبان و اجیرـ لومپن های چندین ملیتی یISI و عقبه های عرب و فرنگ و یهود آن است و چنین توهینی وحشیانه ترین نمک پاشی بر زخم های جدید و قدیم آن میباشد !!! )
فقط باید غم آن مردمان و آن سرزمین هایی را خورد که نمی خواهند اسیر جهل و جنون و توحش و تحجر و تصلب طالبانی و القاعده ای و مماثل ها باشند !
کما اینکه طرح ها و پیشنهادات برای تجزیهء افغانستان به جنوبی و شمالی و منطق اینکه یک عده روشنفکر نمای طالب گونه در حوزهء رسانه ای ؛ به نحوی از انحا به آن روی خوش نشان داده اند و یا کم از کم این طرح ها و تبلیغات بدشان نیامده است ؛ همین می باشد !
این منطق بدان می ماند که مثلاً هرجا که طاعون و انفلونزای خوکی .. ، مالاریا و اپیدمی های دیگری شایع و مزمن است ؛ ترک داده شود و فقط به آنجا ها توجه و رسیده گی گردد که این آفت ها وجود ندارد و یا در حد ناچیزی شیوع کرده است و یا احتمالاً شیوع خواهد کرد .
بر اساس چنین منطقی معلوم است که دیر یا زود بنی بشر باید با تمام کرهء زمین وداع بگوید و جای دیگری برای زیستن خود پیدا نماید !؟
وانگهی واقعاً مسأله این است که نه تنها طالبانیزم و وهابیزم و پاکستانیزم و اخوانیزم به اسلام اصیل محمدی ربطی ندارد بلکه اسلام ابوسفیانی و اموی و در نتیجهء سازه های مداومت یافته آن تا امروز منحیث المجموع ضد اسلام حقیقی و ضد دعوت و انقلاب بسیار بسیار بزرگ محمد در 15 قرن پیش میان یکی از نمونوی ترین بلاد مسکونی ی بشر اولیه به تمام معنی میباشد .
در مورد دعوت و رستاخیز محمدی از لحاظ زمان و مکان حتی ممکن نیست که ما سابقهء عمومی ی بشریت در یونان و روم و مصر قدیم و بین النهرین و ایران کهن را لحاظ داریم .
این رستاخیز و انقلاب در مکان جدا افتاده و کاملاً در تجرید از سایر حصص گیتی اتفاق افتاد و علی الرغم قربانی ی عظیم داعی و راهبرش و با وصف تمامی تلاش های بیحد و حصر برای نابودی اش تداوم یافت و تا زمان ما سرسختانه ایستاده گی کرد. خود قرآن مبین منجمله در سورهء مبارکه « یاسین » به تمام و کمال و رسایی و وضوح نشان میدهد که محمد میان چه قوم و چه مردمی ظهور کرد و مصدر آنهمه تحولات عظیم در سطح یک انقلاب کبیر گردید .
برخی ها که به طمطراق های ـ نه صرفاً چپروانه ـ که قالبی و بی معنی و بیهودهء انقلابی معتاد اند ؛ مسلماً درین مورد به حدی بر آشفته خواهند شد که گویا سهمی از میراث بلافصل پدر یا مادرشان توسط ما ضایع میشود , حینیکه از خیزش محمد در جزیرة العرب منیحث یک انقلاب توصیف می کنیم .
ولی این عصبانیت ؛ یک حسن هم دارد که امید است محترمان بدان توجه نمایند : کدام انقلابی در کدام دوران و در کدام سرزمینی به گونهء بلا انحراف و در همان ابعاد اولیه و آرمانی ی خود به هستی و تکامل ادامه داده است ؟
مگر از انقلاب کبیر فرانسه بالاخره در عمل چه چیز تحقق یافت ، مگر انقلاب کبیر اکتوبر تا چه اندازه مطابق آنچه که رهبران دست اولش آرزو داشتند و نقشه کرده بودند ؛ صورت عمل به خود گرفت . مگر از مارکس و مارکسیزم ؛ ستالننیزم و بریژنیویزم و مائوئیزم و پولپوتیزم و حفیظ الله امینیزم ...درست نکردند ؟؟؟
وانگهی به یک اصل و غایت ویژهء انقلاب محمدی ؛ باید همیشه بالاترین توجه را مبذول داشته باشیم و آن کرکتر دینی و ایمانی ی آن است .
دین و ایمان نیاز سوزان تودهء بشری بوده ، هست و خواهد بود . در حال حاضر و احتمالاً در وجود گونهء بشری که ما بدان تعلق داریم ؛ اصلاً اینکه بشر بتواند در غیاب دین و منبع ایمان و توکل به حیات ادامه دهد ؛ تصور پذیر نیست .
راز ماندگاری پیام و داعیه و نام و نشان محمد ؛ علی الوصف عظیم ترین دسایس و فتنه های 1400 ساله و فتنه های معاصر چون دین زدایی و مادی گرایی و رندی و خوشباشی و دعوت و وسوسه به مسیحیت و امثال آن ؛ همین است !
تحقیقات ساینتفیک نشان داده است که روی یکی از کروموزم های بشر «ژن ایمان» وجود دارد . بنابرین ضرورت به ایمان ضرورت غریزی شمرده میشود ؛ مانند تمام نیاز های غریزی ی دیگر .
هیچ فلسفه و ایدئولوژی و حتی تمامی علوم ساینتفیک قادر نیستند ؛ بدیلی عرضه کنند که جایگزین الگو های ایمانی نهادینه شده در عالم بشری و از جمله در دنیای اسلام گردد . فضا ها و امکاناتی که دیگر بتوان انقلاب دینی و ایمانی به راه انداخت ؛ غالباً برای ابد از میان رفته است !
وانگهی در دنیایی که بر نقوش و رسامی های درون غار های طبیعی ، دامنه های کوه ها ؛ روی سنگ و سفال عتیقه و مخصوصاً به چیز هایی مانند «قوانین همورابی» و «منشور کوروش» به حق احترام و قدسیت و جلال و فخر قایل اند , چرا بائیست بر دعوت اخلاقی ـ ایمانی و انسانی ای مانند اسلام محمدی و کتاب شگرف و جلیل و مبینی چون قرآن ؛ بی اعتنا یا کم اعتنا بود ؛ آیا جنایات کودتاچیان ابوسفیانی و اموی و اخوانیگری انگلیسی و وهابیت و پاکستانیزم و طالبانیزم ؛ چنین چیزی را توجیه میکند یا بر عکس ما را به رفع و دفع کُفران وخیم و جفای خائینانه و شنیع روا داشته شده بر محمد و قرآن و اسلام بر می انگیزد !؟
خوشبختانه خصوصیت الگو های ایمانی که اسلام محمدی عرضه میکند ؛ چنان است که با تکامل عقلانی و فرهنگی ی بشر و جامعهء بشری تکامل می پذیرد . مثلا ً در مفهوم الله ؛ هم « رب هذی البیت » نهفته است و هم رب العالمین . چنین چیزی در هیچ دین و آئینی به استثنای آئین اهورایی ی نیاکان ماقبل اسلام خود ما ؛ وجود ندارد .
قرآن محمدی ـ همین مصحف عثمان! ـ که در اختیار مسلمانان است به طرزی معجزه آسایی دیالکتیک دین و دنیا و جبر و اختیار را بازتاب میدهد . البته شعوری خلاق و به حدی کافی روشن میخواهد که پیش از همه مدنظر گیرد با متنی از فراسوی 14 صد سال و آن هم از صحراهای عربی آمده ؛ چسان باید مقابل شد !؟
یک خلای عظیمی که اینجا هست و به وضوح می بینیم باعث شده است که اخوانیت و وهابیت و القاعده و طالبان بتوانند سربلند کنند و به پدیده های بزرگ و سرسخت و مارمولکی فاجعه آفرین تبدیل شده بروند .
( محل امیدواری بیحد جدی است که مراکز پژوهشی و تحقیقی و باشگاه های تولید و تلطیف اندیشهء افغانی و اسلامی در هر کجا و هرسطحی که عجالتاً قرار دارند ؛ به این نقاط ماوراء استراتیژیکی ی تفکر و تدبر به سختی منهمک شوند و بهترین برنامه های عمل برای لایه های مختلف و عجالتاً متضاد ولی اعضا و اندام های تفکیک ناپذیر جامعهء افغانی و جامعهء اسلامی را رفته رفته تدوین نمایند و بیرون بدهند !)
صرف نظر از اینکه بیشترین قسمت حیات پیامبر اسلام در جنگ و ستیز یعنی در حالت اضطرار و غیر صلح آمیز گذشته است و درست زمانی قصد جانش کرده اند که تازه میرفته اساسات را باز بینی نماید و برای دور دست ها طرح و راهبرد آماده سازد؛ معهذا در چوکات یک بینش عمیق و دلسوزانه در پرتو مقتضیات عصر خروشان کنونی ؛ میتوان تعالیم قرآنی را به دو استقامت (1) دینداری ؛ و(2) سیاست یعنی دنیاداری و رهبری اجتماعی و اخلاقی به پهنه های عظیمی بسط داد و جلوی تداخل های جاهلانه و مخرب روند های دنیا دارانه و آخرت گرایانه را در یکدیگر گرفت که در نتیجه مسلمانان قادر گردند هم در حدود عادلانه دنیا را داشته باشند و هم عقبای ایمانی و کرامت و شرافت و تقوی و اخلاق حمیدهء ملکوتی را .
مگر امروزه که شخصاً ابوسفیان و اولاده اش وجود ندارد ؛ ابوسفیانیزم بازهم دشمن درجه یک آئین محمدی است . از وهابیت تا طالبانیزم بدون یک ذره تردید همان ابوسفیانیزم است به اضافهء پلیدی هایی که توسط استعمار و امپریالیزم معاصر و شیطان های روز چون MI6 و CIA و ISI به آنها اضافه شده است .
اینجا بحث ما به پرابلم دیگری مواجه میشود و آن این توهم است که گویا به تشیع تعلق خاطری داریم .
کاش ؛ در تشیع یا فرقه و مذهب دیگری که خود را به اسلام محمدی سریش میکنند , چنان رگه ها و جوهر هایی میبود که برای احیای حقیقی ی اسلام محمدی مدد میکرد و لا اقل اموری را در مقاطعی تسهیل مینمود .
ولی خرافاتی ـ بلکه ابلیسیاتی ـ که با تشیع صفوی و متعاقب آن ؛ گسترش یافته و نهادینه شده است ؛ حتی به مراتب بدتر و تحمیق گرانه تر سد راه تجلای تعالیم حقیقی ی محمد و قرآن مجید اوست ؛ فقط نمونه های کوچک را در چیز هایی مانند « معصومیت » ، « مهدویت » ، « ولایت فقیه » و « مرجعیت تقلید » زیر مداقه بگیرید , اینها از قرآنی که حتی یک معصوم را هم که شخص پیامبر باشد ؛ به رسمیت نمی شناسد ؛ 14 معصوم برون آورده اند و کم از کم 1400 تای دیگر را هم کاندیدای همین مقام مافوق فرشته ای تیار و آماده دارند!؟
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل !
فراتر از تسنن ابوسفیانی ، تشیع صفوی و خزعبلات پسین آن , « ارماگدون یهودی ـ مسیحی » [13] و جریانات عجیب و عمیق و خطرناک فراماسیونری [14] , چیز هایی هستند که برای تطهیر و تلطیف دین و آئین محمدی باید دقیقاً شناخته و شناختانده شوند .
اما مهمترین اصل در این پروسه ؛ انسانی و صلح آمیز بودن آن است .
به اعتبار عقیدتی هم امروز ؛ زمینه ها ، امکانات و ابزار های از عنایات رب العالمین بر ما میسر است که میتوانیم با استفاده از آن ها حق و ناحق را از هم تفکیک کنیم . لذا هر آنچه ما در مورد سنی و شیعه داریم ، در مورد عیسویت و یهودیت و سایر مکاتب و ادیان داریم , در مورد نیرو ها و جریاناتی داریم که فقط دیانت ها و مذاهب و فرقه ها را به مثابهء آرم ها و لوگوهای تبلیغاتی ی خود مورد استفاده قرار میدهند ؛ طئ دیالوگ ها و روی ستیژ های مناظره و مباحثه که شاهد و حکم آن اهل دانش و بینش محترم برای تمام جامعهء بشری باشد ؛ قابل طرح و بررسی و حل و فصل اند .
یعنی اصلاً و ابداً دیگر برخورد مسلحانه و کاربرد سلاح و زور برای ثبوت حقانیت نیاز نیست و بر عکس توسل به سلاح و زور ثابتگر آن است که ما بر حق نیستیم و بر باطل پافشاری میکنیم !!!
لابد حق دفاع از خود ؛ حینیکه مورد تعرض قرار میگیری ؛ صد فیصد محفوظ است !
( در بخش چهارم « کفر و کافر» را به بررسی میگیریم . مسلماً تصور میفرمائید که این مورد در رابطه با این مقاله چه اهمیت و مبرمیتی دارد ! )
قبلی
بعدی