زبان دری از دید ملک الشعرا بهار
تهیه و ترتیب از : حسین ورسی
قسمت دوم
د : برای اثبات قول ابن مقفع ونویسنده گان فرهنگ فارسی، انتشار زبان دری از سمت مشرق ونیمروز می تواند دلیل محکمی باشد. چون آگاهی داریم که زبان عامه ی غرب ایران در آنوقت زبان پهلوی بود که غالب کتب دینی، ادبی و علمی به زبان پهلوی نگارش یافته و شعرهای که در نواحی جبال، همدان، آذر بایجان، طبرستان ودر مجموغ مغرب ایران گفته میشد تا مدتی به زبان پهلوی، طبری ویا سایر زبانهای محلی بود. اما قدیمترین اشعار فارسی که در خراسان وسیستان از سوی حنظله بادغیسی، محمد بن وصیف سکزی وبسام کرد خارجی وغیره سروده شده است به زبان فصیح دری بود . سرود کرکوی بنا به روایت تاریخ سیستان هم به زبان دری است نه به زبان پهلوی.
قدیمترین کتب فارسی که از دوره ء اسلامی به دست ما رسیده و یا از آنها اگاهی یافته ایم عبارت اند از : مقدمه شاهنامه ای ابی منصوری - باا لطبع شاهنامه ای منثور - ( قبل از نیمه ء دوم قرن چهارم هجری تدوین شده است ) ، ترجمه ء تاریخ طبری در سال ۳۵۲ هجری ازطرف ابوعلی محمد بن محمد البلعمی وزیر منصور بن نوح سامانی، ترجمه ی تفسیر طبری و حدو دالعالم، گرشاسب نامه ی ابوالموید بلخی وکتاب دیگری وی به نام عجایب البلدان، به زبان فصیح، استوار و پخته ی دری نگارش یافته است. همه ء این آثار از دست آوردهای ادبی و فرهنگی خراسان به شمار می روند. از پختگی عبارات، استحکام ترکیبات وشیرینی لفظ و معنای آنها پیداست که نه تنها نثری قدیم وپرورش یافته ای سالیان، بلکه قرنهای دورو دراز است و به مراتب از کتب نثر پهلوی که شاید برخی از آنها همزمان به وجود آمده باشند، پخته تر، جامع تر واز لحاظ تطور کامل تر است.
ظهور نظم ونثر دری که آثار رودکی، شهیدبلخی، فردوسی ، بلعمی، ابو الموید بلخی وتاریخ سیتان به عنوان نمو نه های زیبا، میرساند که زبان دری لهجه خاص مردم خراسان، ماورا ء النهر، نیمروز و زابلستان بوده است. مردم مغرب، مرکز، شمال وجنوب غربی ایران تا مدتها به زبان پهلوی ویا طبری سخن می گفتند. پس از نشر آثار ادبی دری از سمت خراسان، سایر مردمان بلاد ایران از این شیوه ای زیبا پیروی کردند ورفته رفته ازگفتن اشعار فهلوی، رازی ویا طبری وهمچنان از نو شتن نثر پهلوی وطبری - در عصر دیالمه متداول بود - دست برداشتند و تابع سبک، لهجه ی شیرین و سهل المخرج دری گردیدند.
شاید کسی اعتراض کند که سبب ظهور ننمودن شعر ونثر دری در غرب وشمال ایران پیش از ظهور ادب دری از خراسان، آن باشد که غرب، شمال و جنوب غرب ایران به واسطه نزدیکی جغرافیایی با بغداد بیشتر از خراسان در تحت تا ثیر سیاست، نفوذ لشکری و کشوری تازیان قرار داشته وبه همین دلیل مجالی برای سرودن شعر ویا نوشتن نثر به دست نیاوردند، آنچه گفته ونوشته اند به عربی بوده است. برخلاف خراسان وسیستان به دلیل دور بودن از پایتخت عرب وحضور امیران مستقل و گر دن کش ، فرصتی برای گفتن شعر و نوشتن کتاب به زبان ملی ونژادی خود به دست آورده اند. این اعتراض نمیتواند وارد باشد. نخست اینکه خراسان وسیستان نیز در زیر نفوذ مرکز خلافت تا دیری رنگ عربی گرفته بود و ادبای آن بلاد در سرودن شعر وتالیف کتب به زبان عربی دست کم از مردم سایر شهرستان های غربی ، مرکزی وشمالی ایران نداشتند. با مراجعه به " یتیمته الدهر " ثعالبی و " دمیته القصر " باخرزی ، و منشآت ابوبکر خوارزمی وبدیع الزمان همدانی وسایر ارباب فضل، این معنا آشکار می شود. ثانی اینکه که توجه سامانیان، برخی از صفاریان وغزنویان به شعر عربی کمتر از توجه آل بویه، صاحب ابن عباد و شمس المعالی نبوده است. پس دیده می شود که شعر ونثر دری با لطبع در خراسان ظهور کرده و با اندک توجهی از سوی ملوک آن بلاد، شعرا و دبیران به سرودن شعر و نوشتن نثر به زبان دری اهتمام جسته اند. اما در همان زمان یک بیت شعر و یا یک رساله به این زبان در غرب، شمال و جنوب غرب ایران ( در قرن چهارم ) ظهور نیافته است. اگر شعر ویا کتابی دیده شده به زبان پهلوی ویا طبری بوده است. در اواخر عهد سامانیان وآغاز دولت غز نویان وسلاجقه به تدریج بنا بر فتوحات آن سلاطین درری ، جبال،گرگان، اصفهان فضلای شرق و غرب را درهم آمیخت انتشار اشعار، کتب تاریخی وادبی خراسان زمین در سایر شهرستان های ایران گسترش یافت وپس از آن زبان دری زبان ادبی وعلمی ایران شناخته شد. با تسلط دولت سلجوقی بر عراقین این "شناخت " قوت بیشتر یافت. شعرای بزرگی پس از غضایری، قطران و ابو المعالی رازی درنقاط شمالی، مرکزی و غربی ایران پدید آمدند.
ه - مطلب دیگری که قول ابن مقفع را تایید می کند، بقایای لهجه های محلی است که شرح آن از مو ضوع بحث ما خارج است ، چون ما با تاریخ تطور ادبیات دری سر و کار داریم. اما همین قدر کافی است که اشاره گردد که در خراسان - به ویژه افغانستان - بخارا و تاجیکستان امروز، نمونه های بارزی از طرز تلفظ زبان دری در روستاها مو جود است ، ولی در مرکز، غرب و جنوب ایران آنجاییکه که زبان ترکی نفوذ نکرده است، لهجه های محلی یاکردی و لری است ویا پهلوی شمالی یا پهلوی جنوبی چنانکه زبان شهر وروستای اصفهان، فارس ونهاوند پر است از لغات و اصطلاحات وحتی طرز ادای کلمات پهلوی و... خلاصه لغات، ترکیبات واصطلاحات که در زبان پهلوی وجود ندارد، اما میان مردم خراسان متداول است.
و - مهم ترین سندی که حکم قطعی در صحت روایت ابن الندیم ، ابن مقفع و حمزه می دهد. اوراق " تورفان " بقایای کتب دینی مانویان است، که مورد توجه خاور شناسان قرار گرفته است وپس از تدقیق دریافته اند که این نوشته ها ریشه و پایه ی زبان کهن دری است که از لغات های معتنا بهی ترکیب یافته اند.
***
از اسناد نامبرده شکی باقی نمی ماند که زبان دری خاص مردم خراسان و مشرق ایران بوده که در دربار تیسفون میان درباریان ورجال مملکت این زبان متداول بوده واز این لحاظ آن را " دری " گفته اند. چون " در " به زبان سا سانی به معنای پایتخت ودر بار است. اگر کبک دری منسوب به دره است مانع از آن نیست که زبان دری به معنای دربار و پایتخت نباشد. پرسشی که باقی می ماند این است که چطور شد که زبان مشرق ایران در مغرب آن کشور زبان درباری شد ه است ؟ شاید پاسخ آن باشد که در عهد آزرمی، پوران و یزد گرد این زبان به همراهی " پهلویان " یعنی اتباع " فرخ هرمز " پدر " رستم " که همه از مردم خراسان بودند وطبری آنان را " فهلویان " می نامد ، به در بار تیسفون راه یافته ودر مدت طولانی نفوذ آن طایفه در پایتخت، این زبان در دربار ریشه دوانیده است ومصادف با دخول تازیان در مداین ، زبان دری در دربار شایع بوده است.
***
عقیده ی دیگری هم در وجه تسمیه ی دری است که تا هنوز دلیل قطعی بر آن نداریم ، آن این است که دری مخفف " تخاری " بوده که " خا ء " به " ها ء " هوز ( مطابق قاعده ی زبان فارسی ) تبدیل شده " الف " آن به " فتحه " بدل گردیده که " تهری " میشود وبعد " ت " به دال بدل شده - که در زبان فارسی اینگونه معمول بوده است - که " دهری " خوانده شود ، بعد " ه " آن حذف گردیده که بالاخره " دری " شده باشد. ( ۱ )
تخار ها مردم ایرانی بودند وپس از کوچ کردن از حدود تبت وارد خاک بلخ و نواحی مرکزی افغانستان امروزی شدند وتخارستان به نام آنان نامبردار گشت. هرچند برخی از خاور شناسان زبان تخاری را جزء از زبانهای هند و اروپایی از طبقه ی سانتوم Cantom می شمارند، اگر این معنی محقق شود وجه تسمیه اخیر باطل می شود ویا تاریخ این تسمیه به وقتی تنزل می کند که تخارها در نواحی بلخ ساکن گردیده وزبان آنها با زبان سغدی مخلوط شده است.
به هر حال اینکه زبان دری از لهجه های شرقی است شکی وجود ندارد. و لو در اصل از نام تخاری باشد ویا منسوب به در ودربار ویا کدام وجه تسمیه دیگر، اینکه از خراسان برخاسته وبعد به تدریج در تمام بلاد ایران گسترده شده است ، همه متفق القول اند.
پایان
----------------------------------------
( ۱ ) - تخارها ، طایفه ای از ایرانیان بودند که در قرون قدیم و قبل از تهاجم " هون ها " وترکان آلتایی به ماو را ء النهر در حدود مرزهای ایران و تبت ساکن بودند وزبان آنان شاخه ای از زبان ایران بود. مانی پسر فدیک در میان آن جماعت می زیسته واز این رو آنرا چینی نامیده اند. پس از هجوم مردم آلتایی به حدود مذکور - که از آن پس به ترکستان موسوم گردید - تخار ها کوچیدند وبه داخل ایران آمدند ودر نواحی بلخ ، بدخشان وغور سکنی گزیدند و این نام را از خود به آن نواحی دادند. ( بهار )
قبلی ++++++++++++++++++++ بعدی