سرورمنگل
به ادامه گذشته
بحث های پراگنده سیاسی
به مسیر واحد ...!
قسمت چارم
دولت ـ جامعه وحضورضعیف جامعه سیاسی ومدنی:
پیچیدگی کارهای دولت وتفکیک نقشهای مختلف دولت را مشکل است دریک تعریف جمع کرد،بازهم دولت از نگاه « وبر » "مجمعی اجباری است که قلمروومردم تحت پوشش خودرا کنترول میکند." جنگ وتضمین نظم کشورازجمله وظایف کلاسیک دولت است، امادرجهان معاصرتضمین حداقل رفاه، معیشت وتحول اقتصادی ... نیز بروظایف دولت افزوده است. بعقیدۀ بیشترین دانشمندان علوم انسانی، دولت دراین جهان پرازهرج ومرج،موجودی مقتدریست که بیشترازهرچیز باید بتوان نظامیش توجه داشته باشد. تحلیلهای تاریخی دولت نشانگر آنست که مسئولیت جنگی،بیشتر ازهرمسئولیتی دیگری عامل پیدایش دولت مدرن است وهمین وظیفه به دولت امکان میدهد به آسان ترین نحوی خودرا به عنوان کارگذار منافع همگانی اجتماع مطرح کند.مسئولیت جنگ وجلوگیری ازهرج ومرج وآشوب های داخلی توجییهاتی اندکه بدلیل آن خشونت درانحصاردولت قرار میگیرد. میگویند که دولت ازحاکمیت ونظم داخلی کشوردفاع میکند، اما به باجگیری نیزمی پردازد.
طبق تحلیل کلاسیک مارکسیستی، دولت ابزار سلطه براجتماع است وکنشهای دولت بازتاب وتجلی توزیع نابرابرقدرت اجتماعی است که دردست افراد ممتازاست. هنگامیکه دولت حق انحصاری خشونت را درداخل کشوربکارمیگیرد دیگر نمی توان آنرا بطورخودکارنمایندۀ منافع یکسان ملت دانست.
برمبانی نگاه های محدود وگذارای بالامفهوم دولت می رساند که قبل ازهمه دولت یک ساختاراجتماعی ـ حقوقی، سیاسی ـ نظامی، اقتصادی، مدنی واخلاقی است که به اثر تکامل تاریخی جامعه، بعهده گرفتن وظایف جنگی،جلوگیری ازهرج ومرج وفراهم سازی زمینه های معیشت،تحول اقتصادی ورفاه همگانی رابعهده دارد.
دولت آنگاهی که عهده دارمسئولیت جنگی ونظم عامه است، تشکیل نظام عسکری،پلیس وامنیت، یعنی ابزارخشونت را دردست داردوهم مدعی حقوق برابرومتساوی اتباع دربرابرقوانین است. دولت هم چنان خودرا مکلف میداند بسطح رفاه اجتماعی وبلند بردن آن توجه کند، مکاتب برای تعلیم وتربیه،سرک،برق، کانالهاوسایر ساختمانهای مدنی وشهری همگانی رادایر نمایدوظایف خدماتی دولت درتئوری سرمایه داری از جمله وظایف اخلاقی دولت است.
دولتهای معاصرغرض برگزینی افراد نخبه بمقامهای دولتی ومشروعیت دادن به ارکان سکانداری دولت با سیستم دموکراتیک یا غیردموکراتیک ، بهرحالتی خودرا تابع نظمی ساخته است که درزیر آن مشروعیت را ازجامعه بترتیبی تامین میکند. دولت ازیکطرف ابزارخشونت را دردست داردوازطرفی وظایف اخلاقی رفاه همگانی وهم برای مشروعیت دادن به سلطه ابزار سیاست کردن ورفتن مردمان درزمانی معینی، تحت نظم معینی به صندوقهای رای، تا براعمال دولت ازطرف جامعه صحه بگذارند. دولت برمبانی قوانین بمردم اجازه میدهد تا احزاب سیاسی، اتحادیه ها وانجمنهای خودرا تاسیس نمایند وازطریق آن بمبارزه سیاسی وقانونی بپردازند.تجمع مردم دراحزاب سیاسی که بغرض تسلط برهرم قدرت باهم بمبارزه میپردازند، بخشی از جامعه سیاسی رادرهرم دولت تشکیل میدهند. تاسیس انجمنها وموسسات تعلیمی وفرهنگی وسطح آگاهیهای حقوق عامه، آزادی وبرابری دربرابر قانون جامعه مدنی است. عده ای ازنخبه گان جامعه به سکان داری دردولت برطبق میتود های وضع شده دردولت ، قانونی ـ دموکراتیک یا برمبانی استبدادومصلحت گماشته می شوند. این سکانداران درحقیقت ازیکطرف دارای تمایلات گوناگون فردی ودربرخی موارد ممکنست همسان باشند. این همسانی وگوناگونی نخبه گان دولتی درچوکات دولت، تحت هرم قانونی دولت بظاهرهمسان وبمسیرسلطه داری وحکومتداری قانونی برجامعه ومردم تطبیق میگردد.ناگفته نباید گذاشت که پختگی،انسجام وکارآمدی دولت همانطوریکه به پختگی قوانین وافرادی که این قوانین را اجرا میدارند مربوط است وهم منوط میگرددبتوان ساختارجامعه سیاسی ومدنی،اگر جامعه دارای ساختار محکم سیاسی ومدنی باشد، احزاب سیاسی ونهاد های مدنی جامعه می تواند دولت رادر راستای امیال جامعه متحول وکارآمد بسازدوغیرآن دولت می تواند به ابزارستم واستبداد وسود جوئی افراد واشخاص قرارگیرد.
دولت وساختارجامعه سیاسی، مدنی هرکدام به تنهائی وهم بطور مجموع محصول تکامل تاریخی جوامع بوده، نه تنها برهمدیگرتاثیر گذاراند، بلکه همدیگررا دفع، جذب وبه تکامل می برند.
سیستم های ساختاری احزاب وجامعه مدنی بمثابه دولت های کوچک درساختارجامعه ودولت قرارمیگیرند، که مترادف با دولت تربیت کدری، برناموی،رعایت انظباط آئین نامه ئی وارتقای مورال ملی،طبقاتی شرکت کنندگان راارتقا وبرجامعه ودولت تاثیرگذاراند . این ساختار هابا توانائی های کدری وبرنامه وی دولت برقابت برمیخیزندوبرناتوانائی ها ونا کارآمدیهای دولت بطور پیهم می تازند ودولت وکدردولتی را درسمت مصالح همگانی یاگروهی،طبقاتی، آزادی،برابری وعدالت متحول میسازد.
همانطوریکه جامعه دربطن خود بگروه ها، اقشار، طبقات نامتجانس ( ناهمگون، متضاد)که ازلحاظ مالکیت،منطقه،زبان ، مذهب، قوم وسایرتفاوتها تقسیم میگردد،همانطوربوسیله اشتراک منافع تاریخی، تشکل دولت، مذهب،زبان، سرزمین وملت،تشکل سیاسی جامعه ( احزاب ) وجامعه مدنی باهم جمع می گردد.
ازمختصربالاچنین فهم میگردد که جامعه،دولت وجامعه سیاسی ومدنی همانطوریکه درهمدیگرجذب میگردند، همانطورهمدیگررا دفع وطرد مینماید.هنگامیکه ازانحصار ابزارخشونت بدست دولت(خشونت نظامی ـ پلیسی) ،غرض سرکوب استفاده میگردد، جامعه، جامعه سیاسی ومدنی نیزمواجه به خشونت است وبه ابزار خشونت علیه سلطه دولت ناگزیرمتوسل میشود.دردولتهای معاصرکه باجامعه سیاسی ومدنی پیشرفته ومحکم نسبت بکشورهای عقب مانده جهان سوم واستعمارزده دررابطه مصالحتی وقانونی قرار دارند، ازتصادمات، نزاعها وتوطئه های نظامی وایجاد بحران های نظامی وجنگها قسماجلوگیری شده ، جامعه بتکامل غیرانقلابی وریفرمیستی بیشتر متمایل است تابه انقلابهای با ابزارخشونت.عکس آن درجوامع عقب مانده، جامعه سیاسی ومدنی به اثر تنگنا های سیاسی ومدنی محدودو متاثرازاستبدادوخشونت، بیشترغرض مقابله با خشونت، متوسل به تدارک کودتاهای نظامی، قیام ها واعمال مقاومت مسلحانه واستمداد از نیروهای خارجی، وابستگی بدولتها ونیروهای کشورهای خارجی میگرددوزمینه های مداخلات خارجی را فراهم میسازندوباتکیه برقدرت دولتی، استقلال وآزادی دولت وجامعه را قربانی امیال بلند پروازانۀ خودساخته،بدولت خارجی باج میگذارد.
درکشورما افغانستان اضافه از دوقرن است که سلاطین مستبد وخود کامه با تکیه برچنین مناسباتی، کشورومردم را تحت اداره داشته اند. ازاین قواعد عام ودانستنی چنین مستفاد میگردد که جامعه افغانی از قرنها به اینطرف با ابزارسلطه استبدادی وخشن افراد وخانواده ها مواجه بوده جامعه سیاسی ومدنی آنطوریکه انتظار برده می شود متشکل نشده وازمسیرنورمال تکامل تاریخی به اثر جنگها ومداخلات خارجی استعماری وعقب ماندگی اقتصادی ـ اجتماعی، فرهنگی وخرافات،ازتشکل سالم بازمانده ودرهرباریکه جامعه سیاسی بطریقی سربلند نموده، کوفته شده است، توانائی پایداری را دربرابرمصایب استبداد، ارتجاع قرون اوسطائی ودسیسه های استعمارودول متخاصم کمترداشته، باربارسرکوب وتکامل جامعه سیاسی ،مدنی بعقب رانده شده است. امروز شواهد روشن سرافگندگی جامعه سیاسی ومدنی افغانی دراینست که ازیکطرف زمینه های هستی خودرا مدیون نیروهای خارجی دانسته ودرحال تشکل پراگنده،درانقطاب، التهاب ووابستگی خارجی است وهم انتظارات آن برای برآوردن آرمانهای تاریخی صلح،ایجاد جامعه مرفه، مستقل ،آزاد ومترقی ازدولتهای بیگانه است.( سپانسرطلب اند ). اعتماد بخودوهموطنان صدمه دیده، یا درمقطع های کوچک، محلی، زبانی، قومی، مذهبی منقسم وپراگنده شده است.
بادرنظرداشت مشکلاتی که درفوق ازچندتای آن نام گرفته شد تشکل سالم دولت، جامعه سیاسی ومدنی معاصردرشرایط دشوارجنگ ومداخلات خارجی وپراگندگی اجتماعی ازبطن ساختارهای مبتنی برتسلط مناسبات تولیدی کهنه فئودالی ـ دهقانی،عنعنوی ـ مذهبی وقبایلی توام با ناتوانی سربلندمی نمایدودرحال زایش است.
تحول ساختاری دولت درافغانستان وظهوروقوام جامعه سیاسی،مدنی:
هنگامیکه ساختارهای دولت سنتی ( فردی،خانوادگی) افغانستان به اثرنیازهای تاریخی تحکیم حاکمیت،اقتداردولت وانتظام جامعه بتدریج زمینه های تحول رافراهم میکرد قبل ازهمه غرض تقویت وتجهیز نیروهای جنگی وقدرت دفاعی وانتظامی دولت ، توسعه راه ها وشبکه های مواصلاتی دولت به انباشت سرمایه وازدیاد تولید نیازداشت. زمامداران بطورسنتی وعادت ازدوطریق این سرمایه رافراهم میساختند:
اول ـــ عوایدازمنابع داخلی:
تامین عوایددولت ازمنابع داخلی بااجبارو فشاربنامهای متعددازجامعه باج گیری وحواله میشدوهم اتباع بکارهای اجباری( جنگ وبیگاروغیره) گماشته می شدند ومصارف آن ازطریق خودشان تامین میگردیدودرمحدوده ای ضعیف وکم ازطریق فروش جایدادها، زمین وسایرمنابع وتجارت اموال تمویل میگردید.نمونه ای آن عبارت است از:"مالیات سالانه اراضی( آبی ،للمی وچراگاه)، مالیات برفی راس حیوان ازقبیل شتر،گاوگوسفند تااسپ، خروسایرحیوانات باری محصول ده وغیره وهم مالیات مستقیم وغیرمستقیم از:سرخانه،زکات، جل وجوال،تکس ازفروش کفش وکلاه، ظروف مسی وغیره تشکیل میداد.
تامین عوایدازمنابع مالیات مستقیم وغیرمستقیم بااستبدادحکام، فئودالان ونظامیان بطوردایمی یا طبق ضرورت حصول میگردید واکثرابمزایده واجاره مستاجرین گذاشته میشدومستاجردرحصول اجاره دست آزاد داشت وتوام باانواع استبداد تامین میگردید.
دوم ـــ عوایدازمنابع خارجی :
عواید ازمنابع خارجی باشرایط دشواروبطورقلیل ازطریق تجارت خارجی فروش حیوانات ،اموال ومحصولات،تکسهاومالیات گمرکی، ورود امتعه خارجی غرض فروش دربازارداخلی فراهم میشد وبخش دیگرعواید ازمنابع خارجی متکی به منابع امداد وقروض وجیره از خارج متکی بودکه آنهم باشرایط دشوارانصراف ازاستقلال وحاکمیت یابخشی ازآن ویا تحمیل شرایط دشواریوغ استعماری بدست می آمد.
غلام محمدغبارمجموع عواید دولت امیرعبدارحمن خان راکه دراوایل ( 30 ) سی ملیون روپیه می نویسدکه تا پایان امارت استبدادی که حصول آنراتوام باخشونت واستبدادبه ( 6 )شش ملیون روپیه بالابرد البته علاوه برآنچه که امیرازدولت انگلیس میگرفت دراوایل یک ملیون ودوصدهزاروبعدهابه یک ملیون هشتصدهزار کلداربالارفت،که سالانه بمصرف میرسید.مصارف نظامی ثلث عواید را تشکیل میدادوباقی مصارف دردرباربزرگ امیرصرف، که تنها درشربت وسرکه خانه امیر150نوع ترشی ومربا ساخته میشد. معاش،خوراکه،لباس وسایر لوازم بشمول سواری خانواده وغلام بچه هاازخزانه پرداخته میشد.( 1 )
ازآغازسلطنت خویش شاه امان الله عکس سطنت مستبده جد وپدرتن پروروعیاشش امیرعبدالرحمن خان وحبیب الله خان، شاه امان الله بریفرم ودولت داری جدید روی آورد. شاه امان الله باحصول استقلال وتوسعه مناسبات بین الالمللی دولت مستقل افغانستان،بطرف اصلاح امورداخلی حیات دولت وبهبودی حیات اجتماعی روی آورد. تحصیلات ثقیل سابق راازدوش جامعه سبک ساخت ، اجاره داری حصول مالیات وعواید دولت بدست فئودالان واجاره داران وحکام قطع گردید، مالیات جنسی، حواله غله ،خریداری اجباری، آذوقه رسانی اجباری دررباطهای کثیرکشور، کاراجباری بیگار، تکسها متنوع از اهل کسبه وبازاریان لغو وسیستم جدید مالیه دهی مستقیم بدفاتردولتی راتوسعه داد. دراینمواردومواردمتعد دیگرقوانین متعددی وضع ومورد اجرا در آورده شد( که طی کتاب نقش دولت درتوسعه اقتصادی سایت اصالت بتفصیل آماده است ) بصورت مجموعی به اثر اصلاحات دوره امانی عواید دولت از 80 ملیون روپیه به 180 ملیون روپیه تزئید یافت وصرف این منابع درمسیرهای مثل حربیه، دربار، معارف، داخله، تعمیرات که بترتیب 40 ملیون،20 ملیون ،15 ،10 ملیون ومابقی درسایر بخشها را احتوا میکرد.( ازقرارسنجش صد روپیه کابلی مساوی به 60 کلدارهندی محاسبه شده است.)
کابینۀ شاه امان الله که اکثرادارای تشکیلات بی لزوم ومصارف اضافی را بدوش دولت اضافه می نمودازمنابع محدودبا اصراف استفاده میشدکه هنگام برگشت شاه ازسفرخارج، خزانه دولت برای ادامه ریفرم های دولت نه تنها بمشکلات دچاربود، بلکه خالی بود.
ریفرمهای دولت که بمنابع مالی واقتصادی نسبتا پایدارنیاز داشت میسر نشد، امدادوقروض خارجی وعوایدازمنابع داخلی طی این دوران با آنکه دوبرابربالا برده شدباآنهم اکثرا ریفورم های دولت درپایان یک دوره پنجساله بطورناتمام ازتمویل منابع مالی محروم شدودرنتیجه دولت دراجرای ریفرمها ناکام ماند.
ایجاد منابع تولیدداخلی پایدارمتکی برتولید محصولات،تجارت ومبادله کالاوخدمات ( درداخل وخارج )که ازیکطرف بصلح وثبات دولتها وابسته است وازطرف دیگربمنابع سرمایه وکدروارتباط راه ها،بازارهاو امنیت آن که اصلابرای دولت امانی شرایط این زمینه ها درقبل نه چندان آماده بود، بلکه برعکس به اثرجنگهای فئودالی ورقابتهای قومی وقبیلوی یا اصلا مورد توجه نبودیا اینکه درسطح نازل قرارداشت.
طوریکه توجیهی مسئولیت جنگی حاکمیت دولت که بموجب آن خشونت درانحصاردولت قرارمیگیردوهم توجیهی نظم داخلی جامعه که دولت بموجب آن خودرا کارگذارمنافع همگانی اجتماع مطرح میسازد، سبب میگرددتا دولت به قدرت نظامی ودفاعی وسرکوب گرانه اش برجامعه توجه داشته باشد.دولت بدلایل گوناگونی بتقویت نظامی اش نیازدارد.عکس دولت های کهنه دولتهای معاصر برای انباشت سرمایه وتقویت توان اقتصادی علاوه بردو اصل فوق به توسعه تولیدوتوسعه راه هاوانتقالات مواد( انسان وکالا) ورونق بازارها وتوسعه مناسبات بین شهروده،انکشاف موسسات تعلیمی وبالا رفتن میزان باسوادی،فراگیری حرفه های کاری،بالارفتن مشغولیت های کاری که باعث ارتقای عواید خانواده هاواقشارگوناگون جامعه گردیده، باعث انباشت سرمایه میگردد. توسعه تولید فعالیتهای اقتصادی تجاری داخل وباخارج رادینامیک ترو فعال ترساخته،جامعه سیاسی ومدنی شکل میگیردخواست های طبقات مختلف جامعه وخانواده هاتوسعه می یابد، مشغولیت کاری بالا می رود، مناسبات جامعه ودولت تحکیم وتجدیدمیگردد.
برمبنای تجارب وشواهد تاریخی روابط دولتهای ماضی افغانستان درقبال جامعه که درمفردات بالا ازآن یاد آوری گردید، نشاندهنده آنست که ابزارسلطه دولت بدست عده ای افرادی مستبد، خودرای ووابسته متمرکزبوده وازمردم بحیث رعیت باج ده ونیروهای جنگی غرض سرکوب درمنازعات برسرقدرت استفاده شده، ازمزایای سواد، تعلیم ،پیشرفت مناسبات شهری وتولیدی بدورودرخرافات وتعصبات قومی،محلی،مذهبی،زبانی بتاریکی نگهداشته شده اند. عدم رشد نیروهای تولیدی باعت استحکام ودوام بیشترمناسبات کهنه قرون اوسطائی گردیده،ظهورجامعه سیاسی ومدنی رادربخش قشرمحدود روشنفکرو باسوادان جامعه با قربانیها ودشواری های مرگبارروبر ساخته است.
آغازین تحول:
بانی آغازین تحول واصلاحات افغانستان بجا بنام سید جوانی بنام سید جمال الدین افغان ثبت تاریخ است که درنزده سالگی بدربارامیر دوست محمدخان پیوست وبقول غلام محمد غبار" البته دربار امیردوست محمد خان استعداداستفاده ازاین مرد انقلابی نداشت"وی طرفداردولت مرکزی بودوسردارمحمد اعظم خان را درهرات واداشت تا ببرادرکوچک خودامیرشیرعلی خان بیعت کند.سید هنگامی خروج ازافغانستان نوشتۀ طولانی اصلاحات رادربالاحصار کابل هنگام وداع به امیرسپردوامیروعدۀ اجرای آنرا صمیمانه داد. نظریات سید درایران ازطرف ناصرالدین شاه پذیرفته نشدوبا اهانت از ایران خارج گردید، وی که برای ایران رفع استبداد وتامین دموکراسی را پیشنهاد داشت مورد خشونت شاه قرار گرفت که بعدا ناصرالدین پادشاه مستبدایران بدست یکی ازپیروان این شخص کشته شد. داکترتقی ارانی( ایرانی )درکتاب علم الروح ( روانشناسی)خویش می نویسد:" ... تخم انقلاب سیاسی نیز بوسیله مرزاآقا خان کرمانی وسیدجمال الدین افغانی وغیره کاشته می شودکه صدای آن اول دفعه بوسیله تیرمرزارضاکرمانی قاتل ناصرالدین شاه بلند می شودوبفریاد های مشروطه طلبی منتهی میگردد."
ده سال اخیرسلطنت امیر شیرعلی خان پس ازاستقراروامنیت دولت به اصلاحات اقتصادی ، فرهنگی ، توسعه پیشه وری مخصوصا اسلحه سازی ، پرورش حیوانات وساختمان راه ها وتوسعه تجارت اختصاص یافت.دراین دوره قوای اجرائیه دروجود صدراعظم وکابینه تاسیس شد.شورای دولت ولویه جرگه مشورتی دایرگردید تاسیس مکتب حربی،ملکی وتوسعه شبکه های پست،مطبع ونشراخبار« شمس النهار»ازاولین اقداماتی که دولت امیرشیرعلی به اجرا میگذاشت. امورنظامی واردوتحت نظم وتشکیلات منظم آورده شد.کارخانه توپ ریزی،تفنگ وباروت سازی رابنا وبکارانداخت.( 2 )
به اینترتیب بتدریج شالودۀ وزمینه های تمرکزدولت وتحول تدریجی دراقدامات محدود ونیمبند دولت امیرشیرعلی خان درباردوم ریخته می شدکه طوفان هجوم دوم انگلیس این دولت راغافگیرساخت وباردیگردستآوردهای اسقراروامنیت کوتاه مدت امارت شیرعلی خان درباردوم که به اثرمجاهدات پیگیراین مردحاصل آمده بودنابودگردید. دوره ای دیگری ازجنگهاواستقراردولت ازسرگرفته شد.
تشکل جامعه سیاسی ـ مدنی افغانستان برای بارنخست؛ پس ازمرگ امیرعبدالرحمن خان که نسبتا جامعه دارای امنیت وباثبات نسبی رابه پسرش امیرحبیب اله خان بمیراث گذاشت عدۀ محدودی ازروشنفکران چه دردرباروخانواده وهم بیرون ازدربار، بین معلمین ومدرسین فعالیت سیاسی که باعث ترورامیروبقدرت رسیدن امیرامان الله، اعلان استقلال وتحول گردیدواساسات یک دولت مدرن وقانونی روی دست گرفته شد، مناسبات دولت وجامعه درفورم قانون برای اولین بارطرح ریزی شد. تشکیل کابینه، پارلمان وقوه قضائیه وتوسعه معارف وساختارهای دولتی، مدنی وعامه درقوانین پیش بینی گردید. باید افزودکه اساسات ابتدائی ساختاری دولت متکی است برقابلیت های امنیتی دولت،رابطۀ انتظامی دولت ومردم( جامعه سیاسی ومدنی ) ،تامین معیشت ابتدائی اهالی (سرک، مکتب، برق وسایل رفاه همگانی)وهم چنان روابط بین المللی وغیره،که بنحوی تا امروزبا فرازو نشیب ادامه یافته است که قضاوت تاریخی مردم درمورددولتها بطورنسبی ( دولت خوب وبد) ناشی ازآنست.
دوردوم تشکل جامعه سیاسی ، مدنی :
دوردوم تشکل جامعه سیاسی ومدنی که به اثرتصویب قانون جدید بلدیه ها برمبنای انتخابات آزاد( 1947 )،که یکسال بعددرکابل وسایر شهرها به اجرا گذاشته شدوبه اثرانتخابات شاروالی انجیرغلام محمد فرهاد رئیس شرکت برق که شخصیت سیاسی مستقل باگرایش امانیستی، مردی درستکاروفعال رئیس بلدیه انتخاب شدودرمدت تصدی وی تحولاتی درشهرکابل بوجود آمد که از آنجمله تعمیرجاده میوند ونادرپشتون وتعمیر کارته های جدیدرا بنا نهاد. بتاسی ازاین تجربه اعلان انتخابات آزاد شورا(1949 ) بطورسری،مستقیم وکتبی به اجرا درآمد. دکتورعبدالرحمن محمودی، میرغلام محمد غباراز کابل وعده ای ازروشنفکران ازسایرولایات با رای مردم به شورا راه یافتند. اولین اقدام شورا لغو قانون بیگاربود( استخدام اجباری بی مزد) ، که بین طرفداران دولت ومنورین برسرلغوآن اختلاف شدید بوجود آمد ودرنهایت ملغی گردید. بقول محمدصدیق فرهنگ شورا به سه دسته تقسیم گردیده بود، آزادیخواهان که تعداد شان به سی ( 30 ) نفرمی رسید، گروه محافظه کاران غیردولتی،سوم ، محافظه کاران طرفدارحکومت. مجلس درسال 1950 موفق به تصویب قانون مطبوعات شد که براساس آن جراید غیردولتی«انگار»، « ندای خلق» ،«وطن»،«نیلاب»،«ولس»،و«آئینه» درکابل وجریدۀ «اتوم » در میمنه نشر شد.قبل ومتصل به این جریانات تشکل حلقات واحزاب سیاسی در کابل ولایات مشرقی وقندهاربوجود آمد که از لحاظ قدامت تاریخی وشرکت اعضا، «ویش زلمیان» که جراید «انگار»و«ولس» نشرات مربوط به آن بود.تشکل جمعیت وطن به اطراف جریده «وطن »و«ندای خلق» بوجود آمده بودوهم تاسیس اتحادیه محصلان وتاسیس حلقات وکلوبهانیزقابل یاد آوریست.( 3 )
تشکل نهضت آزاد ودموکراتیک که به اثرتصامیم اهدائی سلطنت وقت ومقتضیات عصربه پیش کشیده شد درهمان نطفه آن دوباره خفه شد در سال 1951 جراید یکی بعد دیگر مسدودوعده ای ازشخصیت های احزاب واتحادیه هابازداشت وانتخابات آزادوآزادی باسرکوب دوباره خفه شد. سال 1953 حکومت شاه محمود خان با سردارمحمد داود تعویض گردید، آزادیهای نیم بنداحزاب ومطبوعات به طاق نسیان گذاشته شد. اماتوجه به ساختارهای فنی ـ تخنیکی ، اقتصادی وتوسعه مناسبات تجاری، اقتصادی وساختمانهاتوسعه یافت .همکاری اقتصادی ـ تخنیکی وتعلیم وتربیه پرسونل نظامی وتجهیزآن باسلاح های مدرن با همکاری ومساعدتهای اتحادشوروی رونق یافت وبه اثرهمکاریهای اتحادشوروی طی تطبیق دوپلان پنجساله عده ای اززیرساختها تکمیل وبه بهره برداری داده شدوکدرفنی ـ تخنیکی جدید اماده شد، رفت وآمدها وتعلیمات درموسسات داخلی وخارج رونق بیشتر یافت که به اثر آن نیروهای تولیدی جدید ومناسبات جدید،به تشکل جامعه سیاسی ومدنی بیرون ازهرم سلطه دولتی ممدشد. بهبودی راه ها ووسایل ارتباطی حمل،نقل، تعلیم،تربیه وانتظام عسکری،امنیتی وتجهیز تخنیکی،تربیوی اردوبلندبرده شد.دولت وجامعه بیشترازهروقت گذشته به اثرتحقق اهداف اقتصادی ـ تخنیکی وتشکل قوای امنیتی تعلیم یافته ومجهزدینامیک ترشد وبه اثراین تحرک باردیگردولت استبدادی دربرابرجامعه عقب نشست وابتکاردوره ای دیگر ازآزادیهای سیاسی ومدنی رادولت از بالافراهم ساخت که آنرا عده ای دهه ای دموکراسی گفته اند. دهه ای دموکراسی نیزمجموعه ای از آزادیهاراکه با قانون اساسی تضمین میگردیدازآنجمله انتخابات آزاد، تشکیل حکومت ازطریق پارلمان وآزادی جراید ونشرات وتشکل احزاب وانجمن هاواتحادیه هابودکه با قانون اساسی اکتوبرسال 1964 افغانستان واردمرحله جدیدی گردید.( دهه دموکراسی ).
خصیصۀ مسلط دهۀ دموکراسی تبارزجامعه سیاسی دروجود احزاب وسازمانها باجناح بندیهای سیاسی ـ تشکیلاتی از افراطی راست مذهبی تا چپ ترین سازنهای غیرمذهبی وسیاسی درضدیت با دولت وحکومت بودجود آمد. دولت درمجموع وحکومت ها طی این دهه به بحران کشیده شدند. زیرا دولت وحکومتها به اثرضعف ساختارهای دولتی وعدم آمادگی جامعه بخصوص جامعه مدنی، سیاسی غرض همگرائی وهمسوئی با دولت ونظام ازبالابه پائین به افتراق ومخاصمت کشیده شد.دولت وحکومتهای دهه دموکراسی برخواستهای احزاب متعددیکه درضدیت ومخالفت با دولت وحکومت باهم دررقابت بودندتوان احاطه نداشتند.مخالفت با دولت درتمامی موسسات تعلیمی، تولیدی،اداری وادارات دولتی رخنه کردوجامعه سیاسی ومدنی باعث بحران درنیروهای حاکمیت دولتی شدوانسجام وانتظام دولت را گام بگام بمعرض بی اعتمادی ورقابت برسرتصرف آن باخطرمواجه کرد . باید بخاطرداشت که طی دورۀ دهسالۀ دهه دموکراسی،سلطنت توانست به هفت کابینه حکومتی سروصورت بدهد اما هیچکدام به آرزوهای دولت جامه عمل پوشانده نتوانست وواداربه استعفی ودسیسه وتوطئه شدند که قرارذیل :
1 ــ داکتر محمد یوسف دوبار به تشکیل کابنیه توظیف شد ودرآغاز دوردوم به استعفا سوق شد.
2 ــ حکومت میوندوال با رسوائی کنار گذاشته شد.
3 ــ حکومت اعتمادی دوبارکابینه تشکیل کردودرباردوم به استعفی رفت.
4 ــ حکومت داکترعبدالظاهرکمترازدوسال منفصل شد.
5 ــ حکومت محمد موسی شفیق نیز کمترازدوسال عمرحکومت با کودتای 26 سرطان 1973 سردارمحمد داود خان برانداخته شد.
به این ترتیب پایان دوره کوتاه دهۀ دموکراسی وبحران دولت وجامعه، بن بست های درون اشرافیت سلطنتی را حادساخت ونظام سلطنت جای خودرا با کودتای نظامی به جمهوریت داد. نظام جمهوری به ابزار خشونت متوسل شد ونتوانست روابط دولت وجامعه راپیوند دهد. وباجمهوری دموکراتیک تحول کرد. ابتدای آغازین هردو جمهوری با استقبال مردم همراه بود، اما هردو جمهوری نتوانست پایگاه مردمی خودرا توسعه دهد، زیرا بیشتر از هرمسئله برتحکم قدرت جمهوری اولی به رهبرجمهوری سردارمحمد داودخان ودومی نیزتحت نام حزب ورهبری آن،حتی درصدد حمایت جامعه سیاسی ومدنی نشدندوبه مسیریکتازی وسرکوب مخالفان روکردند. جمهوری اول تلاش داشت قدرت دولتی رامتکی بدوران اختیارداری حکومت داود خان باتکیه براصلاحات اقتصادی وحکومت فردی یا رهبری زیر نام یک حزب اداره نماید.
جمهوری دموکراتیک خلق ازابتداتن به قبول رهبری یک حزب تحت نام حزب دموکراتیک خلق افغانستان دادوحاکمیت جناحی نظامیگرانه برحزب،دولت،جامعه تحمیل گردید. باچنین روشی نظامیگرانه قیام نظامی ثور1357 (27 اپریل 1978 )از اهداف وآرمانهای حزب،مردم نه تنها فاصله گرفت،بلکه ازدرون باخود وبامردم بمنازعه وخشونت فرو رفت وزمینه های ورود قشونهای خارجی را تدارک دید.
تحول درانقلاب ثور:
با ورود قطعات محدود شوروی از 24دسمبرالی آغازعملیات وسرنگونی رژیم امین 6جدی 1359 ( 27 دسمبر1979 ) منازعات داخلی وبحران حاکمیت، دولت وحزب فروکش کرد،اما منازعات بتدریج بیک جنگ فرسایشی بداخل کشورکه خارج ازمرزها رهبری میشد ارتقا نمود.
باآنکه با ورود قطعات محدود شوروی وحضورآن ثبات نسبی برقرارگردیدوپایه های سیستم یک حزبی رهبری دولت فراهم شد.
به ساختارهاوتربیت کدرحزبی،دولتی وتخنیکی توجه بیشترمبذول وساختارحزب ودولت بربنای جدید تجدید ساختمان گردید، اتحادیه ها، سازمانها، کوپراتیفها، تعاونیها باشرکت اعضای حزب ،جوانان،زنان ، دهقانان، ماموران، محصلان وشاگردان وسایراهالی توسعه یافت . کوپراتیفهای تولید ومصرف،انجمن های دانشمندان،هنرمندان،معلمان واستادان اعم اززن ومرد درشهرها،ولایات ولسوالیها بوجود آمد. سازماندهی وارتقای کمی وکیفی نیروهای مسلح اردو، پلیس وامنیت از لحاظ سازماندهی تعلیم وتربیه وسطح آگاهی مسلکی وتجهیزات تخنیکی بالارفت، تعداد مکاتب وپوهنتونها ومکاتب مسلکی وتخنیکی وآموزش کدرها درخارج بخصوص اتحادشوروی وکشورهای سوسیالیستی ارتقاداده شد. تحت اقتصادپلانگذاری متمرکزدولتی به توسعه سکتور های خصوصی ودولتی توجه گردید. رشد صنایع، توسعه خطوط مواصلاتی راه هاومیدانها، کمک بماموران ودهقانان واهل کسبه ازطریق بدسترس گذاشتن تخم وادویه زراعی ارزان ورایگان ،عرضه مواد مصرفی ارزان وخریداری محصولات شان بنرخهای ثابت وسیعا توسعه یافت . بازار یابی داخلی وخارجی برای محصولات دهقانان ومالداران وباغداران وتجاردرداخل وخارج توسعه یافت .
بطورخلاصه وعمده مشخصات متبارزحاکمیت این دوره عبارت است از:
1ـــ برای نخستین باردرتاریخ کشورداری ودولتداری، دولتهای خودکامه فردی وخانوادگی افغانستان بجای پادشاهان وامیران غیر مسئول وواجب الاحترام ونماینده وسایه خداوند گاربرروی زمین، دولت دنیائی مرکب ازفرزندان مردم وخدمت گذارمردم بودجود آمد. که تاریخ نظیرآنرا درگذشته ندیده بود. 2 ـــ رهبری دولت وجامعه بآنکه شدیدا متمرکزگردید، اما بدست وتوانائی افرادی ازنخبه گان سیاسی جدیدقرارگرفت که سرنوشت خود را بامردم ومنافع آنان وترقی وتعالی کشورگره زده بودند.(حاکمیت تک حزبی متشکل ازحزبیها، دوستان وهوا داران)
3 ـــ مساعی حزب ودولت تنها درحفظ حضورقطعات محدود اتحادشوروی ( حضورنظامی )خلاصه نمی شد،بلکه توام بآن از حضوراقتصادی ـ تخنیکی اتحادشوروی وکشورهای سوسیالیستی غرض اعمارجامعۀ مرفه، آزاد، مترقی وپیشرفته استفاده نهائی صورت میگرفت.
4 ـــ حزب واعضای آن، به سهمگیری وشرکت داوطلبانه، وطنپرستانه ودلسوزانه مردم درساختارهای دولتی،اجتماعی،سیاسی، مدنی ونظامی همکاری ویاری را تقویت وتربیت میکرد.
5 ـــ مصالح ومنافع جامعه ،دولت وحزب بالاترازمنافع شخصی هریک ازاعضای حزب که درهرمقامی اعم ازدولتی وحزبی قرارداشته باشندمرجح دانسته میشد ومورد اجرا بود. 6 ـــ سیاست حزب ودولت خلاف گذشته معطوف به رشد وتوسعه متوازن واستفاده ازمنابع وسرمایه باتوجه به سطح زندگی ومعیشت مردم وساختارهمگانی جامعه،همسوئی وهمگرائی رشدجامعه درمرکزتوجه سیاستهای حزب قرارداشت که متکی به سیاستهای عاری ازتعصبات قومی،لسانی،محلی، جنسی، مذهبی وزودن اختلاف های میان مردم بود،که درگذشته برعکس آن براین اختلافات تکیه میشد. 7 ـــ حزب تلاش داشت باتامین رهبری سیستم یک حزبی، شرکت وهمکاری وهمسوئی همگانی جامعه وطبقات اجتماعی را دردولت فراهم سازد. 8 ـــ حزب ودولت بطور پیگیربه توسعه،تشکل وارتقای آگاهی جامعه سیاسی ومدنی بحیث عامل پایدار ثبات واستقرارنظام وساختمان جامعه آینده می دید ودرمرکز توجه آن تعلیم وتربیت اطفال،نوجوانان وجوانان قرارداشت .
9 ـــ سعی میگردید بنیادهای ساختاری دولت وجامعه براساسات موازین دنیائی، مدرن ومعاصرتحکیم گرددوازتوسعه تعلیمات وسواد آموزی، نشرات ( تلویزیون،رادیو،اخبار،جراید، کتب وسایر نشرات ) بسود آگاهی علمی، تکنولوژیکی مناسبات دولت ـ جامعه انتقال از جامعه سنتی وخرافی به جامعه مدرن.
10 ـــ به اشتباهات،نارسائی هاومحدودیتهای تنگ نظرانه گذشته برخورددرتمام عرصه های کاری حزبی،دولتی وجامعه وساختارها برخوردهمگرایانه،تلفیقی،عملی وانتقادی صورت میگرفت.
11ـــ برمبانی چنین زمینه های عینی وعملی کاری درساختارهای دولت ـ جامعه، به تربیه کدرجدیدمسلکی وفنی درپیمانه وسیع تکیه میگردید.
12 ـــ به نقش ارزندۀ زنان وبانوان درکار،تحصیل،آموزش حرفوی وشرکت شان درتمام اموردولتی،سیاسی ـ اجتماعی وخانواده بحیث نیم ازبدنۀ فعال جامعه نه تنهاارزش داده میشد، بلکه به سازماندهی آگاهانه وجمعی زنان وبانوان بحیث نان آورخانواده درپهلوی مردان جزءعمده ای از پالیسی حزبی ودولتی را تشکیل میداد.
13 ـــ کودکان،اطفال ومادران درمرکز توجه جدی حزب ودولت قرارداشت ، حزب ودولت سعی می ورزید با استفاده ازتمام امکانات تسهیلات را غرض دایرکردن کلنیک های طفل ومادر، زیژنتونها، پرورشگاه ها، شیرخوارگاه ها، کودکستانها،مراقبت ومواظبت ازاطفال یتم وخانواده های معیوبین، دایرنمودن کودکستانهاوشیرخوارگاه های محل کاروغیره مواظبت می نمود. 14 ـــ خانواده های شهدا،معلولین ومعیوبین جنگ وسایرآسیب رسیدگان جنگ وآفات طبیعی مورد توجه ومواظبت جدی قرار داشت. بطورخلاصه می توان گفت دراین دوران کوتاه حاکمیت دموکراتیک خلق، زیادترین منابع کشورصرف جنگ واعمارمجدد موسسات تخریب شده توسط اشراروتروریستان میگردیدوهم منابع عایداتی محدودتری به اثراقدامات تجاوزکارانه کشورهای غربی وهمجواروهم تحریمات اقتصادی ـ تخنیکی را بدست می آورد، بآنهم درهیچ عرصۀ نبودکه نقش سازندۀ آن ازگذشته وحال برجسته وبرازنده نباشد.زیرا دولت ازبالاترین ارگان تا پائین ترین ادارات محلی متکی برکدرهای فداکاربا وقف، سیاسی وخدمت گذارمردم بود، این امردولت را یاری میرساندکه خدمتگذارمردم ودرپیوند باجامعه قرارداشته باشد.
بازهم تحول حزب ودولت بسوی همگرائی باجامعه ونیروهای متخاصم :
البته به اثرچنین روشها وساختارهای هدفمندمتکی برهمگرائی وهمپیوندی متمرکزکه حزب ودولت را قادرمیساخت ، تابسوی جامعه ونیروهای متخاصم، ساختارهای حزبی،دولتی وبتدریج جامعه را متحول سازد ، بدینمنظورخواسته های جدیدی غرض تمرکززدائی به پیش کشیده شد. پلنوم جدی سال 1986 ودومین کنفرانس سراسری مشی استراتیژیک وصلحخواهانۀ مصالحه ملی راغرض بیرون شدن ازجنگ ارائه داشت وبرسیستم چند حزبی واداره ائتلافی،پیشبرد دیالوگ سازنده با مخالفان ،عودت قطعات شوروی،تعین مرامنامه واسناسنامه وتغیرنام حزب به«وطن» که بعدا درکنگره دوم حزب دموکراتیک خلق افغانستان سال 1990 حزب توانست ،بن بست های پدید آمده درحزب ودولت رابشکانند وخودومجموع سیستم سیاسی ودولت رادرسطح ملی وبین المللی ازانزوابرهاندودورنمای تفاهم ملی وهمبستگی ملی را غرض دفع توطئه ها ومداخلات آشکاروپنهان دشمنان خارجی علیه استقلال، تمامیت ارضی وحاکمیت ملی وطن ومردم مارا درهم شکناند. به این ترتیب بملاحظه میرسد که کنگرۀ دوم حزب به تحولات درمقیاس جهانی، ملی وبیرون رفت حزب، دولت وجامعه ازتنگنا های جنگ ورویاروئی نظامی ، به اصلاحات بنیادی روی آوردوخواست حزب ودولت رابسمت وسوی خواستهای جامعه متحول سازد.حزب غرض بلند بردن وبهبودی نقش خویش خواست دولت را متحول وبسمت جامعه وخواستهای دول متعرض متحول وهمسوسازد. (پلورالیزم، چندگانگی ومصالحه ملی ).
طوریکه تجارب تاریخی نشان داده است هنگامی که دولت بنابرعوامل گوناگون خواسته، یکی یا بیشتری ازعرصه هارامتحول سازد، ناگزیراست درتحت مفاهیم،عمکردهاوسازماندهیهای متنوع، همگرائی وهمسوئی با جامعه یا بخشی ازآن عمل نماید،زیرا دولت درهرحالت خودرا ممثل منافع همگانی جامعه میداندوتحت همین شعار،منافع همگانی اجتماع به ریفورم وتحول دست میزندوآرزومند ومتقین است که جامعه آنرامیپذیزدودرخود جذب میکند. امابرعکس تجارب تاریخی نشان داده که ازیکطرف ساختار بوروکراتیک دولت که متشکل است ازافراد متفاوت که درساختارهای متفاوتی نظام بورکراتیک دولت عمل میکنند،عمل مشترک وهمسوی آنان وابسته است به انسجام،استحکام نظم داخلی دولت، ساختارقانونی ونیروهای ثبات که تحول بدان متکی میگرددوازطرف دیگروابسته است به پذیرش یا عدم پذیرش جامعه سیاسی ومدنی که منعکس کننده منافع طبقاتی وقشری متفاوت جامعه است.
ازاینجاست که دولتی باثبات ( آزادومستقل،متکی به نیروهای تامین امنیت،صلح وقانونیت) هنگامیکه بتحول دست می زند، متقین است وفکرمی شود که می تواندسکان اداره وانتظام نیروهای راکه متحول گردیده برآن کنترول خواهد داشت، زیراهرتحول وتغیر،منافع وآرزوهای زودرس دولت واقشاری اجتماعی را که تحول بسودآنان دردرازمدت ثمربخش است برآورده نمی سازد. توده ها ومردم واقشار جامعه بمنافع زود ثمراصلاحات بیشترتوجه دارندتامنافع درازمدت وریفورمهای بنیادی. بطورمثال ساختمانهای زیربنائی مثل راه هاو میدانها،بندهای آبگردان غرض تهیه برق وکانالهای آبیاری، تربیه کدروتجهیزقوای امنیتی وغیره که سرمایه بر وزمانبراست وثمرۀآن درکوتاه مدت محسوس نیست، ممکنست ناراضایتی فراهم نماید، برعکس تاسیسات زودثمررضایت فراهم میسازد.بهرحالت منظور ازاین بحثهای بریده وکوتاه آن نیست که کدام اصلاحات وتحولات بسوددولت وجامعه است، برعکس غرض ازاین مثالهاآنست که دولت درفرضیۀ حاضربه تحولی که دست می زندآیا می تواند یاقادراست آنرا کنترول یابرآن احاطه داشته باشد؟ یا خیر! رهبران دولتها عادت دارندواکثرا فکرمیکنندکه ازاقدامات بهی خواهانه شان، مردم واقشارگوناگون جامعه حمایت خواهد کردوآنانی راکه ازتحول ضررمی بینند نادیده میگیرند.
دولت امانی برچنین خوشباوریهای به ریفرم واصلاحات روی آوردوتحول را آغاز کرد. قیام بچه سقاوءهیچگاه قیام توده های مردم نبودکه ازتحولات دولت امانی رمیده باشند برعکس دولت سلطنتی ترکیبی ازافرادبنیاد گرمذهبی،فئودالان واربابان وخانواده های نجباوروحانیون بلندپایه ووابسته به استعمار بودندکه ریفرمهارابه ضررخوددیدند وازنارضایتی اقشارمحدودازمردم سودبردندودولت «خداداد»را تسلیم شدند.
پایان دهۀ دموکراسی، دولت پوشالی، بوروکراتیک سلطنتی دریک شب بانیروهای محدود نظامی ساقط شدومردم ازجمهوری دربرابر سلطنت ابرازخوشنودی وحمایت نشان دادند.وهم چنان تا امروزاین داستان ادامه دارد.
بمثال تسلیمی حاکمیت جمهوری دموکراتیک برهبری دکتورنجیب الله شهیدیکباردیگر توجه را جلب می نمایم . هنگامی که انقلاب ثوردرمرحله اول آن به بن بست نشست، رهبری حزب دموکراتیک خلق تحولی راکه مطرح ساخته بود توانائی کنترول واحاطه برآنرا ازدست دادومتوسل به نیروهای خارجی ( قطعات محدود اتحادشوروی ) شد. با ورود قطعات محدود شوروی،رهبری جدیدحزب ودولت از مرحله اول تحول عقب نشینی کردوازاجرای فرمانهای هفت گانه بترتیبی صرفنظر گردیدوتحت نام مرحله دوم انقلاب ثورتحول بطریق دیگری آغازشد. ساختارهای حزبی،نظامی، دولتی با تربیه کدرهاو جابجائی آنهاتوسعه وتحکیم یافت، امنیت داخلی، استقراروثبات نظام مطمئن شد.با آنکه توسعه جنگ وتجاوزازسه طرف مرزهای افغانستان با صرف منابع مالی،نظامی عظیم غرض تخریب وسبوتاژ،اعمال تروریستی وآدم کشی وویرانگری با توان مستقیم وبلند مالی ونظامی امریکا ومتحدین وکشورهای همجوارعلیه افغانستان براه انداخته شده بود، اما حزب ودولت بطورمطئمین نه تنها متکی برقطعات محدود شوروی، بلکه بتدریج توانائیهای دفاعی وامنیتی خود رابهبودبخشید،که درپایان خروج قطعات شوروی نه تنها دفاع مستقلانه، بلکه تامین کشورازلحاظ امنیت وتامین معیشت وروابط بین المللی واقتصادی ـ تجاری بهبود یافت. ممکنست سوال بوجودبیآید پس چراحزب ودولت تن به ذلت تسلیم وپراگندگی داد؟ جواب بسیارساده ودرمسیربحث حاضرقراردارد اینکه:
غرض آغازهرتحول به نیروهاوتوانائیها،ساختارهای اجتماعی ـ سیاسی، اقتصادی درهرم ساختاری دولت وجامعه نیازاست تا تحول را براه اندازدوهنگامیکه تحول آغازمیگردد،با آن نیروها،ساختارهاو خواستهای جدیدبعرصه های متعددی متبارزومتحول پدید شده واکثرا ازهدف های مطرح شده دولت یارهبری دولتی فراترمی رود.رهبری دولت که آرزومندتامین احاطه بر تمامی نیروها وساختارهای است که چه باخودیاازتحول پدید آمده اندمی باشد.ازاینجاست که رهبری دولت هرلحظه خواهان تحول درعرصه های مطلوب است وهم میخواهد برآن کنترول داشته باشدوبه جامعه واقشارمتفاوت اجتماعی بطور پیگیروپیهم اطمینان معیشت بهتروخوبترراوعده میدهد.راس بوروکراسی دولت تحول رابهدف جذب جامعه یا قسمتی ازآن بخود ،غرض دوام وجاویدانی ساختن حکمداری عده ای ازبورکراتان می خواهد.(البته بیشتردرنظام دموکراتیک بحیث فرضیه فلسفی ـ تاریخی) تحول ازکنترول دولت وجامعه که همدیگررا باید جذب نمایند( متحول گردند )،بدینترتیب دولت تحول راغرض جذب جامعه وجاویدانی ساختن سکانداری قشر بوروکراتها براه می اندازد.طبقات واقشارجامعه که خواهان پیهم ولاینقطع بهبودزندگی خویش اند وتحول را دراین راستا میپذیردوپیوسته غرض برداشت سهم خوداز«کیکی»که باید توزیع گرددسهم خودرامی طلبدبردارد، ازاینجاست که طبقات واقشارمتفاوت جامعه عکس خواست دولت بجای اینکه بدولت جذب گردند، همدیگررا دفع نموده اند ودر برابرهم قرارگرفته است.
هنگامی که پس ازکنگرۀ دوم حزب وطن ازهمگرائی متمرکزدرعمل کمی فاصله گرفت وجای آنرابه عدم تمرکز،جدائی واستقلال واگذارکرد،عملاحزب ودولت توانائی کنترول متمرکزرا برجامعه ضعیف ساخت، اثرات وپیآمدهای آن بداخل حزب ودولت، باعث حذف نظام ومتلاشی شدن حزب شد. به اینترتیب دیده شدکه دروجود افرادی معینی ازرهبری حزب، دولت ونیروهای نظامی که بربخشهای ازحزب،دولت واردونظارت داشتند، بسازماندهی توطئه درداخل حزب، دولت ونیروهای نظامی درآستانه «پلنوم هژده» وبعدازآن متوسل شدندوحزب،دولت ونیروهای نظامی راازحزب ودولت جدا ساختندودرنتیجه راه ذلت بارتسلیمی وحذف نظام ومتلاشی شدن حزب راهموارساختند.نباید ازاین مبحث چنین نتیجه طبیعی وفلسفی ساده گرفت که حزب ودولت درظاهرتحت نام تحول وهمگرائی بسوی جامعه ونیروهای متخاصم ،زمینه های تسلیمی،حذف ومتلاشی شدن خودرافراهم ساخت واین یک نتیجه منطقی وطبیعی تکامل وتحول تاریخی بودکه جای خودرا بایدتعویض میکرد.برداشت عدۀ ای ازدوستان ورفقادرمجموعۀ ازفکتورهای متعددنامساعد، فکتورقطع حمایت مستقیم اتحادشوروی راتعین کننده میدانند.ای کاش چنین می بودکه به اثر یک معامله سیاسی دوستان شوروی به سازشهاومصالحه های تن میدادیم که ساختارهای دولت، جامعه سیاسی ومدنی، نیروهای مسلح دفاعی وامنیتی وموسسات تولیدی، تعلیمی وسایر دستآوردهای دوقرن اخیرازچپاول وغارت به امان میماندوحزب درشرایط جدیدی بحیات خود ادامه میداد.تجربه گذشته ورونوشت رویدادهائیکه هنوزفراموش مان نشده واکثرا درآن کم یا زیاد، منفی یامثبت، آگاهانه وناگاهانه،(سیاسی ـ سازمانی ، نظامی)نقش ایفاکردیم،که درحقیقت چنان نبود،بلکه برعکس برضعف وترس، جاه طلبی کوتاه بینی وانتقام کشی عده ای محدودی درمقامات تکیه داشت.
باید گفت که؛حزب کمونست ودولت شوروی به رهبری گرباچف پس ازآنکه دورۀ ریفورمهای تحت نام« پریستوریکه» و«گلسنوست» مرحلۀ گفتاری خودرا طی کردوبعمل راه بازمیکرد،عملادیده شدکه پای این فیل درگل نشسته است، اما باآنهم شوروی بهمکاری وبدسترس گذاشتن توانائیهای وسیع تخنیکی ـ نظامی واقتصادی با جمهوری دموکراتیک برهبری شهید دکتورنجیب الله رادرتعهدات رسمی خودداشت وبدان پابندبود، نباید نادیده گرفت.اینکه بعدابلند پروازیهاولفاظیهای گرباچف بلای را برسرشوروی آوردکه نه تنها شوروی راازبحران بیرون نکرد،بلکه بیشتربدرون بحران برد، متلاشی ونابود کرد. اصطلاح مروج افغانی ما دراین مورد صدق میکند که میگویند :" کل اگرطبیب می بوداول علاج سرخود میکرد! ".دیگر شوروی طبیب ما نبوداما امکاناتی دیگری بسود افغانستان بداخل شوروی موجود بود که باید بدان توجه میشد که نشد.( بحثی است که بطورعلیحده باید مطرح ودنبال گردد).
با معذرت، ما افغانها عادت داریم،بلای راکه خودما،یابه اثرنفهمی یا کج فهمی ویاهم به اثرکینه، انتقام وکوتاه بینی وغیره امراض بیشتر وطنی مابرسرخودوهموطنان خود می آوریم، گناه آنراباردوش دیگران ساخته برای اثبات آن لجوج وسرسخت ایستاده "مرغ ما یک پا دارد "وبس.
البته حضور قطعات شوروی بداخل افغانستان وحمایت ازرژیم،( مانند امروزحمایت وحضوراردوهای متحدین ازنظام جمهوری درراس کرزی) هیچ جائی شکی باقی نمیگذارد که اساس محکمی برای ثبات واستقرارنظام را تامین میکرد،اماباید دانست که این حضورپایدارو ازلی بوده نمی تواند،زیرا وابسته بعوامل وعکس العمل های وسیع چه ازداخل کشوروچه ازاطراف کشورهای همجوارومنطقه مربوط میگرددوهم بطورعمده مربوط است به تصامیم کشوروکشورهای که این حضور راتامین کرده اند.
برای اینکه ازبحث تحول حزب بسوی همگرائی با جامعه ... فاصله نگیریم ، باید متذکر شدکه درحیات کوتاه ، اما باشتاب وعجلۀ این دوران ازکودتای نظامی داودخان 17 جولای 1973 که رژیم شاهی را برانداخت تا امروزکه رژیم کرزی ازحمایت اردوهای متحدین برخورداراست، ده تخت نشین که اکثرابا توطئه خونبارو حمایت کشورهای اطراف یاخارجی برانداخته شده وکشورازیک بحران به بحران دیگر،جنگ ومداخله خارجی دیگرداخل گردیده است. طی این دوران سه بارنیروهای خارجی واردوهای کشورهای بیگانه به حمایت قشری محدودی ازتکنوکرات های دنیائی یا خدائی وارداین سرزمین شده اند اما بحران،جنگ،مداخله خارجی، سلب آزادی واستقلال ادامه یافته ،ویرانی،مهاجرت ومعیوبت رانصیب مردمان ما ساخته است.( نباید فراموش کردکه طی این دوران کوتاه همۀ این مداخلات، دسایس وتخت گردشیهابنام مصالح مردم انجام یافته ومردم بجزء خون وآتش،ویرانی آوارگی وکشتارفرزندان نصیبی نبرده اند.
اینک پس ازنزدیک به نٌه ( 9 ) سال ازحضوراردوهای اتحاد بین المللی درراس امریکادرافغانستان میگذرد،هنوزراه بیرون رفت از مداخله خارجی،جنگ وبحران بدست نیست.استراتیژی حاضرکه تاکید برتقویت نظامی وحذف طالبان والقاعده دارد،کوتاه مدت است ودر مرکزآن تضعیف بارنظامی امریکا درافغانستان ( خروج ) وباز گشتاندن امنیت واستقراربه پاکستان بیشترمطرح است تا افغانستان. تجربه حضور قطعات شوروی درحمایت ازرژیم دموکراتیک خلق وخروج یکجانبۀ آن معضلات جدی راپی آمد داشت که بطورعمده بحران بداخل رهبری حزب،دولت ونیروهای مسلح ازعمق بسطح آمدوساختارهای مرکزی، دولتی ونظامی راکه به اثرتحولات پیهم ازتمرکززدائی به انارشی وبی اطاعتی، سازش،تسلیمی حاکمیت وپراگندگی حزب سوق داد. دیگر حزب، دولت ونیروهای مسلح برای وحدت وتمرکزخویش نه ازحضورقطعات محدودشوروی وهمکاریهای آن سود می برد،درسطح بین المللی وداخلی شورویهاموثریت خودرا ازدست دادند برعکس همه تصامیم وتدابیرواقدامات به حزب دموکراتیک خلق افغانستان،دولت جمهوری دموکراتیک وقوای مسلح آن برگشت که درنتیجه نتوانست برخود احاطه داشته باشد اربالا تا پائین به بحران وتسلیم ومتلاشی شدن سوق گردید.
غرض آموزش ازتجربه گذشته بالا: دولت حاضردرراس جناب کرزی که نه حزبی سراسری نزدیک به دوصدهزارعضوباخود داردونه قوای مسلح وامکانات اقتصادی، مالی داخلی پایدار.استراتیژی امریکا برای افغانستان که بطورکوتاه مدت بخروج نیروهای بین المللی متکی است،اعلام آن تشویشها ودلهره های را دربین دولتداران، اعضای بلندپایه نظامی، مجاهدان قصرنشین وهم بین مجریان این استراتیژی ( امریکا وانگلیس)، طبقات گوناگون جامعه، صفوف پائین نظامیان ونیروهای امنیتی دامن زده است وهم کشورهای همجواردر جلوگیری ازنفوذ بحران،مهاجرت، بنیاد گرائی وتروریزم با طرزدید طالبان والقاعده ... بمناطق نفوذ خویش درقلمروهای داخل افغانستان هرچه بیشتر آماده خواهند شدجلوگیری نمایندوبتدابیربیشتری خواهند پرداخت.ولایات شمال،شمالغرب وغرب،شمال وشمالشرق وشرق وجنوب با حمایت کشورهای همجوارآماده اندبرسرتحت نشینی کابل وسایر مناطق وولایات وراههابزورآزمائیهای جنگی ومسلحانه بپردازند. به اینترتیب دیده می شودکه جنگها پایان نمی یابد ابعاد جدیدی را خواهد گرفت خدا نخواسته.
ازسروصداهاودویدنهای مسئولان نظامی وسیاسی امریکا،انگلیس ودیگران طی این دوهفته علاوه برآنکه بردولت کرزی فشاروارد میسازند تا با فساددردولت راه خودرا روشن سازد، درحالیکه کرزی با جسارت ازدولت موازی بین المللی ونقش آن درفساد دولت،دولتهای خارجی را متهم میسازد.ازهمینجا مبارزه ومجادله موش وپشک ورفتن دولت به بحران پیش ازوقت آغازشده است. طی یکسال ونیم آینده حجم به اصطلاح همکاریهای بین المللی روبه تقلیل وفساد بیشترخواهد رفت وموازی با آن برارزش افغانی، بحران مالی،تقلیل حجم سرمایه گذاری، فساد دردستگاه دولت وچوروچپاول وانارشی تاثیرمستقیم میگذارد.اردو ونیروهای امنیتی که درپناه گروهای که ازحمایت مجاهدان بوجود آمده اند، برای دفاع ازحاکمیت مستقل بهیچصورت نمی تواند طی این یکسال ونیم آماده گردندوازهمین حالا این نیروها درزدوبند بانیروهای جهادی وابسته بخارج، پبوندهارا تازه ومصئون میسازندودولت داران کیسه های خالی باخودآورده راهرچه زود باید پرسازندوآماده باربندی گردند.آنچه که این کِشته بارمیگذاردجنگ وویرانی وبحران است. مطالبی کوتاه فوق بمعنی آن نیست که ما افغانها که بجزء ازادامۀحضوراردوهای بیگانه انتخاب دیگرنداریم ،بلکه برعکس تجربه تاریخ بارها نشان داده است که مردم افغانستان برای استقلال ،خودارادیت وسربلندی خوی شدوش بدوش هم قرار گرفته حتی اجنبی ازوطن بارها بیرون رانده اند، این توان ونیرودرمردم افغانستان بالقوه آماده است ونیازبه اقدامات بالفعل ازخود گذارانه رامی طلبدتا جامعه سیاسی ومدنی افغان که طی این سالها در انقطاب وپارچه پارچه تشکیل شده است وببازی دولتهای بیگانه گرفته شده اند، ازخود واز بیگانه پرستی فرودآیندهرچه عاجل متشکل ومتحد گردندوغرض جلوگیری ازچنین برگشتی خونباروآتشبار بسرنوشت وتعین مقدرات خوددربرابربیگانگی استادگی نمایندواز قوه بفعل بگذرند،این منوط ومربوط به آنستکه دولت، حزب وسازمانی ملی ، وطنی درپیشاپیش این اوضاع بطورمتحد ومتشکل آگاهی دهدو منازعات درونی رابرای مصالح همگانی،وطنی ومردمی کنارگذارند هنوز ناوقت نیست!! نتیجه اینکه :
دولت حاضربه اثرفساد،همزیستی خودرا با جامعه سیاسی ومدنی که دارای خواستهای متفاوت طبقات متعددوگوناگون است بریده است. هرم حاکمیت دولت که برمصالح حزبی، مرامی ومنافع قشری وطبقاتی بنا نشده، بلکه برعکس متکیست برپیوندها ومنافع شخصی، خانوادگی، قومی، گروپی وغیره .سکانداران دولتی هنگامی کوچکترین خطررا احساس کنند، دولت را دربحران رها میکنند. آنچه درعدم حضور نیروهای خارجی به افغانستان برمیگردد ، جنگ وبحران وچوروچپاول وکشتارمهاجرت افغانهااست که ازسر گرفته می شود بشکل وخیمترآن.
اینکه جامعه سیاسی پراگنده نوتشکیل دروجود احزاب گوناگون ومتعددباچه سرنوشتی روبرست، هنوزجواب حداقل نیافته است چه رسد براه حل بقا وتوسعه ومتشکل شدن بیشترآن .
سرورمنگل
ادامه دارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یادداشت :
درقسمتهای آینده
به بحثهای عملی وتاریخی دولت، جامعه وساختارهای حزبی وتشکل حزب واحد
سراسریبیترتوجه میگردد، که یگانه راهیافت بیرون شدن ازبحران وجنگ سازماندهی
جامعه ، جامعه سیاسی ومدنی است، یاوریانت قابل بحث دیگر...،که متضمن خطوط کلی
برنامه سیاسی کوتاه مدت ورسیدن به حداقل تشکلی واحدی که راهبردهای عملی وسیاسی
احزاب، حلقات، سازمانها واشخاص راسمت دهی نماید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاورقیها:
(1) ـــ افغانستان درمسیرتاریخ .غلام محمد غبار. تمرکز سلطنت فئودالی . صفحات 663 ــ 643 .
( 2 ) ـــ غلام محمد غبار. افغانستان درمسیر تاریخ . سلطنت امیر شیرعلی خان . ص .596 ـــ 592 .تحت عنوان ریفرم . وکتاب پادشاهان متاخر افغانستان اثرمیرزایعقوب علی خوافی . جلد اول . باب پنجم . فصل اول .ص.328 ،440ــ441 ، 488 ،497 .
(3 ) ـــ بامراجعه به تاریخ افغانستان درپنج قرن اخیر محمد صدیق فرهنگ .ازص 666 ــ661 تحت عنوان اقدامات درجهت دموکراسی می توان مطالعه کرد .
++++++++++++++++++++++++++++
مردم این سرزمین درپایانی هرتهاجم، بحران وجنگ قادر نگردیده سرنوشت ومقدرات خودرا بدست گیرد
قسمت سوم
مفهوم سوم : حضورنظامی خارجی(اشغال ) وتداوم حضور(تداوم اشغال).
درقسمت دوم مبحث تحت عنوان « حقیقت استراتیژی امریکا» توجه بمفاهیمی مبذول بود، که دراستراتیژی ازهرچی بیشتربدان بحیث هدفهای استراتیژِیک تاکیدگردیده ومشخص شده است مثل « محوتروریزم » وتروریزم وبنیادگرائی وپیوندآن .
قسمت حاضرمختص است به«حضورنظامی خارجی»، که بخصوص پس ازاعلام استراتیژی امریکا توسط اوباما،سوالهای متعددی رادربین متحدین، جوامع بین المللی، دولتداران، بخصوص دولتداران افغانی،مردم واحزاب سیاسی وغیره برانگیخته است. ازحضوریکه پایان آن محتمل دیده نمی شد، بیکبارگی تاریخ پایان آن یکجانبه اعلام شد، تحت نام رایزنیهابراستراتیژی یکسال را دربر گرفت ، اینک دوباره خام بیرون گردیده وسازوکارهای بیشتری را نیاز داردتا بارنگ وجلای بیشتری تکمیل گردد. حضورنظامی امریکا ومتحدین رااز پهلوهای متعددموردبحث قرارداده وغرض فهم بیشترحضورنظامی خارجی( اشغال) توجه را بمفردات ذیل جلب نموده تا درروشنی آن سود وزیانهای وضع ناشی ازحضور نظامی حاضرراغرض تشخیص وفهم بهتروبیشتراوضاع و شرکت درآن ( نوع شرکت ) یا کنار رفتن ازآن ( نوع کناررفتن ) مشخص ودانسته شود،ببحث میگیریم.
اول ـــ مقدم برهمه باید دانست تصمیم مبنی برحمله نظامی نیروهای بین المللی درراس امریکابه افغانستان وتامین حضورنظامی یک امرتصادفی مربوط به تخریب برجهای تجارت جهانی درنیورک بود یا خیر؟ یاپلان این استراتیژی را پنتاگون وسیا طی سالهای طولانی درآرشیفهای قصرسفیدغرض توجه زمامداران امریکائی تهیه دیده بودند؟
هنگامی که آخوند های ایرانی بنیادگر(بقول سیروسوانس وزیرخارجه امریکاوبرژنسکی مشاورنظامی کارتر)،درانقلاب ایران 1978 امریکائیها را به جال توطئه کشیدند وبا گروگانگیری دست وپای شانرا بستند ودرنتیجه «کارتر» رئیس جمهورامریکابا ناکامی ورسوائی ازقصرسفیدبیرون کشیده شدو «ریگن» جایش را تعویض کرد.( 1 ) سیاست تهاجمی نظامی انتقام کشی ازخرس شوروی درافغانستان به پیش کشیده شد وریگن رسما این سیاست راخلاف عرف دپلوماسی جهانی با دشنام که ؛" امپراطوری خبیث شوروی را باید دَوُرزد ونابود کرد." زمینه های تجاوزوبحران به داخل افغانستان واز آن طریق "زخم زدن به خرس شوروی" آغازشدوپاکستان به پایگاه عمده وتخته پرش وتجاوزبه افغانستان مورداستفاده قرارگرفت. دوم ـــ دانستن اینکه مجاهدان،طالبان والقاعده کی بودند؟بخوانندگان روشن است ، بارها شاه بیت اعمال تروریستی این سازندگان دالروتریاک، بادستان اسلامی پاکستان وهنرسازمانهای صیهونیستی وسیا ودالرهای امریکائی وصعودی بسته شده وبه بازی گرفته شده است.
پس ازآنکه شورویهاتکلیف حضورقطعات محدود شانرا بابیرون کشیدن قشونها بطوریکجانبه رفع کردند. دَوُردیگر بازی آغاز گردید.
اینبارشورویهاازدرمصالحه وآشتی،مجاهدان را بمسکو پذیرفت وبجای دولت دکتورنجیب الله به نوازش گرفت. وهم باید دانست که هیچگاهی دولت اسلامی مجاهدان موفق نشد دولت سرتاسری اسلامی را دایر نماید،زیرا استقرارچنین دولتی عملا بضررکشورهای اتحادشوروی وآسیای میانه ، ایران ، هند وچین تشخیص میگردید، الیانسها دربرابر طالبان بی سرنوشت شدندوبیشتر به روسیه وایران روی آوردند. دیگر مجاهدان فراموش میشدندواین طالبان بودند که با تلفات سنگین جانی وظیفه گرفتند تا امنیت احداث مسیرخط راه آهن ازطریق چمن به پاکستان وازطریق هرات به آسیای میانه وهم ساختمان پائیپ لاین انتقال گاز ونفت را به پاکستان وهم دروازه های تجارت آسیای میانه رابرروی پاکستان بازسازند. یونیکالها ودلتاها... باوعده های جنتهای ازملیاردها دلارعوایدبرای تصرف این مناطق وامنیت مسیرراه را وعده میدادندو کسی حاضرنبود ، برسراین سخاوت شک وتردیدکند. طالبان بیباکانه،باسختی وسادگی برسراین برزخهامیجنگیدند.
هنگامی که مطبوعات بخوشی پذیرفته بودندکه واگذاری بقیمت 50 ملیون دالرسرمایه ابتدائی برای نصب لابراتوارهای این عملیات بمزارشریف تسلیم شد.پس ازگرفتن مزارشریف توسط طالبان، سروپای این لابراتوارها از تخار، بدخشان وفیض آبادوغیره برآمد که مطبوعات افشاکردند که لابراتوارهامربوط به تبدیل تریاک به هروئین بوده وبتصرف الیانسها گذاشته شده بود. با این مقدمه کوتاه دیده می شود که ادامۀ نمایش نامه ای حمایت ازطالبان وهم الیانس ها، ادامه جنگها، مهاجرت، استبداد خشن، بیزاری ونفرت مردم را فراهم ساخت وذهنیت حضورنیروهای بین المللی درراس امریکاراتدارک دیدند.
سوم ـــ به این ترتیب برای سیاستگذاریهادرامروز، برهمه مقدمتر توجه بغرض ارزیابی ومبارزه با اوضاع ناپایه دارکه تکیه برحضور نیروهای بین المللی دارد، واز ثبات نسبی حاضربرخوردارو ارزشها وساختارهای قانونی نسبت بگذشته را متبارزساخته است نباید نادیده گرفت. (کلمه «اشغال» ،دراین نوشته طبق اصطلاح مورد استفاده دولت وکشورهای متحدوسازمان ملل به اصطلاح حضورنظامی خارجی تخفیف داده شده است )
چارم ـــ ازاصطلاحات وسوالات که درادبیات سیاسی مروج دولت ونیروهای نظامی خارجی ووابستگان آن، ازقبیل ؛ ادامه وتقویت حضور، دفع تروریزم وبنیاد گرائی وطرد جنگ از حیات مردم ، دستآوردهای قانونی ـ دموکراتیک ،اقتصادی ونظامی، نظام ودولت بحیث افاده های مسلط سیاسی که اعتقاد سالم وخیرخواهانه را بمردم درجلوگیری ازبرگشت جنگ و تاراج وبنیادگرائی اشاعه میدارد، به یقین ادامه حضوررا تقویت وتغذیه مینماید وهم اینکه، برای نیروهای ملی ـ دموکراتیک ومترقی،بحیث یک کلیت سیاسی جامع درچه مقولات سیاسی میتوان مبارزه آزادیخواهانه ملی، ترقیخواه را سازماندهی کرد، مسئله مطرح است.
پنجم ـــ ناتوانیهای دولت، مردم وپراگندگی نیروهای سیاسی، ضعف نظامی وامنیتی درپناه حضور نیروهای بین المللی وتقویت روبتزاید این حضورقرار دارد که همان اصطلاح دایۀ شیرین ترازمادررا برای حضورنظامی خارجی در ذهن تداعی می داردتوجه باید کرد. علاوه برمشخصه های بالا، برای ورود بمسئله ای «حضورنیرو های نظامی خارجی» به فهم این نوشته لازم می آید به هدف ، کارآمد ، ادامه وقطع این حضورنظامی ـ اقتصادی، سیاسی توجه گردد، تا اینکه سوال وحکم صادر گردد که کشور«اشغال » شده یاخیر؟ زیرااعتراف بیک واقعیت ویا انکار ازآن از لحاظ آگاهی سیاسی وتشکیلاتی توده ها وبرآمدن شان بمیدان مبارزه ونبرد نهائی به زمانی معینی کارآمد داردوبس!
ششم ـــ استفاده وبهره گیری ازاوضاعی که حاکمیت،دولت وطبقات حاکم تحت حضورنیروهای خارجی برای بقای خود وهم نیروهای خارجی برای ادامه حضوربه آن تکیه می نمایند،درتمامی اشکال متنوع آن بقدرت نظامی متکی است . ولوکه بظاهرمدعی آزادی، قانونیت وارزشهای دموکراتیک وغیره اندوبه مانورهای انسان دوستانه وخیرخواهانه وسازندگی میپردازند. تسلیم وسرفرود آوردن به چنین اوضاعی بحیث مرجح نجات ورستگاری توده ها، بمعنی سرباززدن ازمصالح ومنافع توده هااست . وهم دوری وعدم حضورفعال سیاسی وسازمانی وهم بحاشیه رفتن ازمبارزه سیاسی وسازمانی تحت هرنامی برای مبارزه عمومی توده ها برای آزادی وتعین مقدرات وسرنوشت شان زیان باراست . زیرا آنچه درمبارزه سیاسی توده ها ونحوه استفاده ویا شیوه برخورد بامسئله حضورنیروهای خارجی ( بین المللی مشروع یا نامشروع ، ادامه یارفع آن )، درمیدان مبارزه سیاسی ورویاروئی با استبداد ، ارتجاع و استعمار درخوراهمیت است، تنها شعارها وبرنامه های پررنگ وجلایش احزاب وسازمانها نیست، بلکه برعکس، درحوادث،اتفاقات وعملکرد های اقتصادی ،اجتماعی ، سیاسی ـ سازمانی درپهلو، پشت وپیش روی مردم حضورداشتن، بمعنی آگاهی دادن پیهم به تنوع واشکال مبارزه سیاسی وتشکل توده ها وارتقای آگاهی سیاسی توده ها غرض مبارزه برای استقلال وآزادی است تا بمیدان آیند.
هفتم ـــ نباید فراموش کردکه ازلحاظ تاریخی افغانستان کشوری ( ازلحاظ تشکیل جغرافیا ومردمان ) استعمار،استبدادوجنگ زده است. باآنکه مردم درمبارزات آزادیخواهانه خویش علیه استعمارگران شرقی وغربی با رها بپا خاسته وآنرا ازکشورطرد نموده است، امادرمعاملات سیاسی بدست سلاطین، امرا، خلفاوروحانیون اسلامی وابسته به استعمارو استبداد اسیرمانده اندوهنوز آسیب پذیراند وبا تاسف سهم سیاسی ـ سازمانی شان درمبارزه برای تعین سرنوشت پائین است .
هشتم ــــ جای هیچ تردید وشک نیست که تحرک مستقل دولت بسمت شعاررفع حضور نظامی خارجی، یکی از مسائلی که به تقویت واستحکام مستقل پایه های نظام ، وشرکت توده ها در مبارزه سیاسی برای تعین سرنوشت سیاسی مستقل وآزاد شان به ایشان یاری می رساند. که بترتیب وشکلی بایدبین توده هاودربرابر دولت ونیروهای خارجی مطرح گردد.(مطالب قبل اززمانبندی خروج نیروهای امریکائی نوشته وآماده نشربودکه استراتیژی خروج قوای امریکائی ومتحدین از افغانستان اعلام شد.درمتن تعدیلی لازم دیده نشدبا کمی اصلاحات اینک نشرمیگردد.)
نهم ــــ مکرراینکه خواست ادامه وتقویت حضورخارجی نظامی که با خواست نیروهای استعمارواستبداد همآهنگی دارد، توده ها را به مبارزه سیاسی، وارکان دولت را به تحول برای استقلال برنمی انگیزاند. بطوریکه امروزاز زبان بلند گویان وتصمیم گیرندگان بلند پایه کشورهای غربی بصراحت گفته وشنیده واطمینان داده می شود، از طولانی بودن حضور، تقویت قوا ومشکل شدن مبارزه با تروریزم ودهشت افگنی وضعف دولت وارگانهای آن درخود کفائی ودفاع از خود کاملا خودرا نا توان می بیند.وهم راحت است تا با تکیه به نیروهای خارجی وقوه نظامی، دولت مستبدوعامل استعماروبنیادگرائی راهرچه بیشترمتکی وپایدارسازند.
دهم ـــ عکس نکات ومفاهیم بالا،تبلیغات عملیات نظامی جنگی دامنه داربا خطرتروریزم اسلامی القاعده وطالبان با ماهیت اشغال گرانه واستعماری دربین منورین سیاسی واحزاب به اصطلاح چپ وراست وارکان دولت بطورآگاهانه پخش وته نشین میگرددوبخوردو باورمردم داده می شود. مثلا اصطلاح « ادامه حضوروتقویت نیروهای مسلح موتلف غربی » که بغرض انهدام تروریزم اسلامی وبازسازی جامعه افغانی بکارگرفته می شود ، همین ریشه هاراسیرآب می سازد. ( 2 )
هنوزدولت، مردم،احزاب سیاسی ومنورین افغانی به توانائی وصلاحیت خواست، به تداوم وتوسعه حضور نیروهای بین المللی، یا عکس آن خروج درقیدزمانی یا عاجل ویکباره این نیروهاازکشوردست نیافته اند وکلاً کلیدحل این سوال بدست امریکا ومتحدین آن باقیست . هر وقت خواسته باشند تصمیم به خروج میگیرند ودر قید آن نیستند که دولت وعده ای را که در پناه خویش دارند بکی می سپارند.( نمونه خروج امریکائیهاازویتنام ) یا ( مانند ج . دموکراتیک خلق افغانستان ، تا پایان درخود این توانائی را نیافت تا بسوال ادامه حضوریا پایان آن جواب مستقل ارائه دهد. نتیجه چنان شد که گرباچف رهبرشوروی درشرق دورافغانستان را به زخم ناسورتشبیه وخروج قطعات رااعلام داشت با فرق اینکه زمینه های آن درموافقت نامه های بین المللی ژنو باهمکاری افغانستان ودولت های متخاصم اماده شده بود.)
یک مثال ساده قابل توجه :
جناب کرزی رئیس جمهورافغانستان آنگاه که ضرورت بحمایت مردم احساس میکند، بطورآگاهانه مانورسیاسی نه درحمایت ازحضوراردوهای خارجی،بلکه درعکس آن مانورمستقلانه راترجیح ولازم بحال خود تشخیص میدهدوکارگذاران امریکائی نیزبه این تمایل سیاسی مردم پی برده اند وگاه گاهی یا اغلبا ازکرزی ویاران نا راحتیهای خودرا پنهان نمیدارند وآنرابه مطبوعات واذهان عامه بیرون می کشند وبرای کرزی وشرکا حمایت ذهنی فراهم می نمایند. نمونه های فراوان اینگونه برخوردهاچه درمسایل کشت وقاچاق تریاک وعملیات های هوائی وکشتارهای اطفال وزنان بحال مردم اشک تمساح می ریزند.کرزی پس ازسفرشانگهای وملاقاتها باسران کشورهای چین،روس وایران به نمایش موضعگیریهای مستقلانه پرداخت وامریکا وناتورا تهدید به تهیه سلاحهای ثقیل از منابع دیگرنمود وهم اخیرا نارضایتی نماینده اوباما ازمذاکرات با کرزی ( ملاقات اولبروک با کرزی،خبربی بی سی ) ، مخالفت برسرتقلب درانتخابات،وحمایت ازعبدالله عبدالله وهم طی اینروزهافشارمکررو روزافزون امریکا وشرکای غربی برکرزی غرض تشدید مبارزه با فساددر دستگاه دولت وغیره ازاین سریال می توان نام برد، که کرزی وشرکای غربی اش با آگاهی ازتمایل استقلال طلبانه مردم ومحافل سیاسی داخل وخارج کشوروایجاد ذهنیت مساعد مثبت بدان متوسل می شودوافاده مستقل وآزاد رئیس جمهور افغانستان را دارند.که برای مردم خوشآیند ومورد پسند است . استراتیژی سازن از آب گََِل آلودماهی میگیرند.
یازدهم ـــ اکثرا بفکرمحافل، احزاب وافراد سیاسی، فضای بازوآزاد برای چیزگفتن، نوشتن و اعلامیه دادن، مجالس سیاسی برپا داشتن وحزب سیاسی دایر نمودن، وازدموکراسی برای انتخاب حکومت و پارلمان، والی، حاکم وقاضی را، بحال خود ودیگران کافی وبسنده میدانند. وعده ای دیگرفرا ترمی روند ، سوالهای جمهوریهای پارلمانی ومشارکتی، تغیر قانون اساسی راغرض رفع ستم ودایرنمودن دولت های فدرال را به نمونه های سویس، المان امریکا وغیره درفرمایش سیاستهای روز خود دارند. وهم هستند دوستانی که اینهمه را یکسره نفی میکنند ورفع اشغال را مطرح میسازند وعده ای هم معکوس به این شیره چنان چسپیده اند که می خواهند همه را یکباره بمکند وبرای دیگران سهمی قایل نیستند. با معذرت از این دراز گوئی وزبان بازوآزاد که گاهی به انسان حق میدهد که آنچه بدل دارد به بار بار خالی کند ، اینکه کس می شنود یا می خواند خودرا مقید نمی سازد.
رفقا ، دوستان وخواننده ای محترم ! مطالبی که دربالا بطور منفی ومثبت از آن یاد دهانی شد، برای حزب وفرد سیاسی که خواهان گره زدن سرنوشت خود با مردم وبهبودی زندگی، رفاه وآزادی مردم میداند نه کافیست ونه حلال مشکلات، بلکه باتوجه به آن، به کشودن دریچۀ ای به بحث ضرورت تاسیس واستقراردولتی که برمشارکت همگانی ملی ـ دموکراتیک بنا شده باشدوبیرون رفت ازمعضلات حاضرراپاسخگووبا استقلال دررفع بحران جاری نظامی وحفظ حمایت بین المللی درهمکاری های اقتصادی ـ نظامی وفرهنگی کار آمد داشته باشد وپایان حضورنیروهای نظامی خارجی وبدیل حضور دولتهای بیگانه رادرکوتاه مدت آماده سازد،گوشۀ ازملاحظات وبحثهای است که ازآن حاشیه نباید رفت وبدان باید پرداخت.
هستند رفقا ودوستانی که هرچه بیشتربه نکات نظرفکری، عقیدتی، چپ ومعتدل دربرنامه ها وسیاستها وسازماندهی ها می اندیشند وازجامعه ومردم ونهضت تنها کلمات ونامها را بین خود تقسیم نموده اندواز جلب وجذب بدورمعتمدان خویش اصلا نمی خواهند فرا ترروند ، که جای تاسف فراوان است.
باتاسف باید گفت نیروهای ملی ـ دموکراتیک ومترقی که بظاهردربین همکاران وهمکیشان قرارمیگیرند، فوق العاده آراسته ،متشکل ومدعی سیاست وتشکیلات سیاسی برتربوده ودراین اواخر ازوحدت همگانی نیروهای سیاسی ملی ـ دموکراتیک ومترقی هم حمایت دارند وبعضا هم دراجلاسهای کمیسیون تفاهم ووحدت ازهمکاری باهم دم می زنند ، اما درعمل هنوزحتی هیچ اقدام موثردراین راستا انجام نشده است یانداده اند.
مردم این سرزمین درپایانی هرتهاجم، بحران وجنگ قادر نگردیده سرنوشت ومقدرات خودرا بدست گیرد:
مردمان این سرزمین، ازکهن تاریخ خویش ، محدودۀ جغرافیای سیاسی را به ارث گرفته اندکه امروزبنام افغانستان یاد میگردد.تاریخ جدیدو مستقل این سرزمین ومردمان ازمیان هجومهای تاراج گران قبایل که درمناطق سردو پربرف مرتفع شمال وهم صحراهای بی آب وعلف که ازترکستان ، صحرای قبچاق وتاسایبریا ومغلستان بسرمیبردند مورد هجوم بودند، قبائل سکاییها ، پارتها ،یوچه ها وهونهای سفیدپیش ازاسلام وغزها، مغولها ،تاتارها ،وازبکهادردوراسلامی وهم چنان بزرگترین مهاجمان تاریخ مانند کوروش وداریوش هخامنشی، اسکندر مقدونی ،عبدالله زیاد ،طغرل سلجوقی، چنگیزخان ،تیمورلنگ، بابر، محمد شیبانی ودیگران نیز به این زمین ومردم زیانهای انسانی وعمرانی بزرگی وارد نموده اند . هنگامی که زندگی شهرنشینی وتجارت وزراعت ومالداری رونق میگرفت تهاجم تازه ای صدمات شدیدی رابراقتصاد وارد میکرد . بخشی ازنفوس انسانی را نابودوازبین میبرد، زیربنای اقتصادی ـ زراعی مانند بندوانهار، کاریزها، راه های تجاری،مراکزشهری وبازارها وتجارت که باکاروزحمت اهالی درطول سالهای متمادی ساخته میشدمنهدم میگردید.اهل زراعت ومالدار واهل کسبه وتجارمتواری میشدوهم بخشی ازاین مهاجمان بیگانه دراین سرزمینها ساکن شدندوبتدریج بافرهنگ، دین وعنعات باشندگان بومی آمیختندوبرغنای فرهنگی، کلتوری باشندگان این سرزمین افزودند.
دولت نوتشکیل ابدالی به زعامت مردی خردمند وآگاهی که از ناراضیتی داخلی مردم ازاستبداد وبیداد چندگانه فئودالی واستعماربیگانگان رنج میبرد، ومردم وباشندگان آن برای کوتاه کردن دست الم وآزاربیگانگان وپایان جنگهای فئودالی، انارشی وتاراجگریهای مضاعف خواهان دولت مرکزی بودند. وهم اوضاع اطراف افغانستان بخصوص امپراطوری ایران پس ازکشته شدن نادرشاه خراسانی ( نادر افشار)، به متلاشی شدن وانحلال رفت، درسرحدات شمال افغانستان خوارزم، ماورالنهربدترازایران به بحرا وخانه جنگی غوطه خورد. درهند برابربقایای آخرین دولت بابری اورنگزیب، سکها، مرتهه، نفوذ سیاسی ونظامی قبایل متعدد افغانی درایالتهای مختلف عامل دیگری ازفشاروتضعیف دولت مرکزی بود. دولت مرکزی هند که آخرین رمقهای حیات خودرا میکشید، حیله ها وواسطه های کمپنی تجاری انگلیس که آخرین نفسها را ازهندمی گرفت وآنرا غرض به اختیار در آوردن هرچه بیشتر متلاشی میساخت. درچنین اوضاعی که به یقین احمدشاه ازآن اگاهی داشت وی زمینه یافت تا به تاسیس وتحکیم دولت مستقل افغانی بپردازد. اینستکه احمدشاهدرادک مدتی به آسانی توانستازجیحون تا عمان وازولایات خراسان وسیستان تارودبار سند، افغانستان را وحدت سیاسی دادودرطی 25 سال سلطنت خویش دولت فئودالی را تمرکز بخشیدوتمام طبقات واقشار جامعه برای فعالیتهای خویش ساحه آزادتری یافتنداحمدشاه بیشتر بربنیادوحدت سیاسی کشوروتشکیل اردوی قوی تکیه داشت.(1773 ــــ 1747 ). تاسیس دولت ابدالی افغانستان درسپیده دم تحولات عصرظهوربورژوازی دراروپا ودسترسی انسان به تولید فابریکاتی وماشینی، نیازکشورهای اروپائی را بمواد خام وبازارفروش محصولات بیکبارگی بالا برد. دولتهای بورژوازی اروپا که باعلم ،فن وتخنیک عالیترواسلحه مدرن گرم وهم باحرص بی پایان سرمایه داری واستعمارازطریق تجارت به آهستگی درروح وبدن آسیا نفوذ میکردوبقایای دولت بابری هندکه به انحطاط رفته بود، کمپنی های تجاری انگلیسی تحت نام تجارت وسوداگری که هند را مقدمتا به تجزیه ونفاق وتقسیم وبحران بردند وبقایای دولت مرکزی ملی را درآن سرزمین نابود کردندوروبه افغانستان نمودند.
افغانستان پس ازاحماشاه وپسرش تیمورشاه ، باردیگردرجنگهای فئودالی بین برادران ابدالی برسرسلطنت فرو رفت واستعمارانگلیس که هندوستان را بلعیده بود، فرصت طلائی یافت وهیزم ونفت بیشتری را برای شعله ورساختن آتش جنگ واختلاف بین برادران ابدالی وخانواده های محمدزائی وسدوزائی وسران قبایل ،فئودالان وروحانیون ومتنفذین فراهم کرد وطی یک دوران کوتاه از1919 ـــ 1839 سه بار به این کشوراردو کشیدند ودرهرسه بارشکست وتلفاتی سنگینی را متقبل شدندوافغانستان طی اضافه ازدو قرن است که با فتنه استعمارگران، دسایس، مداخلات ، تجزیه ومشتعل ساختن جنگهای داخلی ، تقویت دولتهای مستبدواجیربه نفاق ،تجزیه وجنگ دامن زده وعقب مانی ،خرافات، بنیاد گرائی وتروریزم محصول دستآوردهای استعمارگران ومیراث خواران آنست که تاامروزادامه دارد.
هنگامی که نسل حاضربخصوص آنعده ئیکه مدعی آگاهی سیاسی وسازمانی اندوسنگ مردم وزحمتکشان را بسینه می زنند به آموزش تجربه های گذشته تاریخی وبخصوص سه دهه اخیرتوجه ننمایند وبه طعمه یا منصب وجیره ای ازاین مدعیان دموکراسی ومدافعان حقوق بشر، سرنوشت ومقدرات خود ومردم خودرا به بیگانگان بسپارند یا نتواننددرخانه آبائی خود جرگه ومتحد شوندممکنست سرافرازی کشوری راکه بنام افغانستان فخرمینمائیم ازآرزوها وآرمانهای ما محو گرددوکرگسان لاشخواریکه براین جسد خونین امروز جمع اند آنرا ازهم بدرند. بتکرار وبا اصرار باید اظهار کرد که پایان این حضورنظامی ویا ادامۀ آن، ( استراتیژی امریکا ) بحال افغانهای جنگ زده وچوروچپاول شده بهیچصورت نمی تواند مفید باشد،تا افغانها بخصوص نسل آگاه سیاسی غرض اشتراک درحیات کشورش بپا نه ایستدوسرنوشت ومقدرات خودراباهم گره نزنندمنتظرمصیبت های فراونی خواهم بود. خدا نخواسته باشد !
خلاصۀ ازمبحث : حضورنظامی اردوها ودولتهای غربی درراس امریکاازهمان ابتدا پس ازحادثه ناگوار11/9 سال 2001 م تحت عنوان « قلع وقمع تروریزم » طالبان والقاعده ازطریق بن مورد اجراومدعیان خودرا متعهد ساختندتا نمونه عالی ازتمدن وهمکاری، قانونیت، صلح وبازسازی ورفاه اجتماعی ودموکراسی را درافغانستان جاری سازند،که تا هنوز این ادعا نه تنها برآورده نشده، بلکه پای این فیل هرچه بیشتردرلجن جنگ وتریاک،فساد، رشوه واختلاس، ناامنی فرو رفته است .
استراتیژی جدید ادامه خشن ترونظامی ترقلع وقمع سریع تروریزم طالبان والقاعده، بظاهرهمان استراتیژی اقامت طولانی حضورنظامی امریکا درمنطقه ( استراتیژی بوش )، امادرعمل « وریانت کوتاه مدت » آنست که اوباما میخواهد با تشدید وازدیادنیروبه سیاست زورگوئی وتجاوزدرمنطقه ازطریق نظامی وحضوردرزیر چترمحوتروریزم، مسیرسیاست امریکارا درمبارزه با تروریزم درافغانستان تبدیل وسبک سازد. تجربه جنگها وتلفات نزدیک به یک دهه به امریکا ومتحدان آن اگرنیآموخته بود، امروزبخوبی آموخته است که چنین سیاست نظامی نه تنها بمنافع ومصالح امریکا درمنطقه زیانباراست، بلکه متحدان ومخالفان وحلقات نظامی ومحافل سیاسی ( پارلمانها واحزاب ) واذهان عامه کشورهای غربی وامریکادیگرآماده نیست این مبارزه را بپذیرد. اوباما ومتحدانش بخوبی میدانندکه کنارآمدن باتروریزم وبنیاد گرائی کاریست نه نامقدوربلکه ممکن، زیرا تروریزم عکس العمل خشن ونظامی بنیاد گرائی اسلامی است که درتمام اشکال آن طالب قدرت سیاسی است زیرا طی هزاران سال با قدرت زیسته وحاضرنیست به آسانی جا خالی کند وازحاکمیت برمردم دست بردارد. استراتیژی اوباما براین فهم می چرخد، که تروریزم، واکنش خشن بنیاد گرائی اسلامی است که خط تنش آن ازپاکستان، کشمیر قبایل دوطرف مرزهای افغانستان، پاکستان، هند،سیکیان چین ،چیچین درروسیه وآسیای میانه ، کشورهای خلیج ، ایران وفلسطین وغیره ، که بطورکامل با روابط استعماری وسیاستهای امریکا، علیه دولتهای منطقه وکشورهای به استقلال رسیده وسوسیالیستی، بخصوص علیه شوروی تهیه دیده شده بودوواکنش آن دربرابر دولتهای است که سراز اطاعت کشورهای امپریالیستی برمی تابند، آنگاهست که با سلاح بنیادگرائی اسلامی وهم ملیگرائی برآن میکوبند.
برمبنای استدلال های بالا، بنیاد گرائی اسلامی وتروریزم واکنش خشن توده های مردم نیست، برعکس واکنش تاریخی دوران زوال استعمارودولتهای بنیادگراسلامیست که با تلاشهای امپریالیزم امریکا برای احیای تلسط استعماری جدید،تجدید گردیده وبه پیش کشیده شده است .
بوش وشرکا آزمایشی جدیدی مبنی برحضورنظامی امریکا ومتحدین رادراین بخشی ازجهان وکشورجنگ زده افغانستان بتاریخ تجاوزگری امریکا افزودند. بباوراینکه درعده ای ازکشورهای جهان ،امریکای وسطی، کشورهای بالکان واروپای پس ازجنگ دوم جهانی وعربستان صعودی وایران قسما یا کلااین حضورنتیجه داده بود، بطورساده آنرا درافغانستان نیزآماده ساختند وروی دست گرفتند. طوریکه دراین آواخرهشتمین سال این هجوم سپری میگردد، نتائیج وارزیابیهای اولی ازموفقیت های زود گذرجنگی علیه طالبان والقاعده ،جای خودرابه تشویش ها، دلهره هاوسوالات متعددی مربوط به شکست یا پیروزی نهائی داده است .
وهمچنان نباید نادیده گرفت که سکوت وهمکاری نسبی کشورهای منطقه به این تهاجم وحضورنظامی ناتو وآئیساف برمصلحت های زمانبراستوار بود نه بهمکاری وحمایت. ازهمان آوان کشورهای منطقه باسکوت و لبخندزهرداربه این حضور نظامی لبیک می گفتندوآماده می شدند تا بخشی از بنیاد گرائی راکه ازحاکمیت رانده شده بخدمت بگیرند . پاکستان دراین راه پیش قدم وموفق است، بعدا ایران وروسیه ، کشورهای آسیای میانه،هندوستان وچین بهیچصورت به این درگیری ها وحضورنظامی اردوهای متحدین بی تفاوت ومشاهد نیستند . نتیجه هشت ساله جنگها، بمباردمانها وبمب گذاریها، کشتارها تمام آرزوها وامید هابصلح پایدار را روفت وکارنامه حضورنظامی بوش نتائیج معکوس داد. با آنکه دراوایل افغانهابطور نسبی به این مصلحت تن دردادند وبه آن خوشبینی نشان دادند ودست بسلاح ومقاومت نبردند. مقاومت بیرون ازمرزهاازپاکستان دروجود قسمتی ازبنیادگرائی ( طالبان والقاعده ) سازمان داده شد. درپایان جنگهای بیست ساله ای افغانستان که اینک هشت سال دیگرجنگ وخونریزی بر آن افزود میگردد، هرافغان ناگزیراست بپرسد! این جنگها ازکجا می آیند ؟؟؟ که اوبامادربرابرآن وظیفه گرفته است تاآنرا به اصطلاح موفقانه وبسود مردم افغانستان،امریکا وجهان متمدن با کشتن انسانها وتوان نظامی بپایان ببرد؟ سیاست نظامی امریکا تحت نام«استراتیژی جدیدامریکا برای افغانستان» که آغازآن باتقویت نظامی وتشدید جنگ وکشتارهمراه است،گذشت چند ماه محدود عملا نشان داد که راه برد اصلی مقابله ورویاروئی نظامی برای پوششی است، تا اردوهای متحدین بتوانند زمینه های خروج فاتحانه را فراهم سازند برای آخرین وپایانترین تلاشها بطریق نظامی متوصل می شوند تادشمن بتواند در زیر فشار آن تن بمصالحه وآشتی دهد.اینکه سهم ونصیب افغانهاازاین بازی چه خواهد بود؟ آموزه ای جدیدی برآموزشهای تجاوز کارانۀ تاریخی براین مردم افزود میگردد وافغانها بجزافتخارات مردان جنگی ، توشه ورهبردی بتاریخ بازگشائی زندگی نوین عاری ازجنگ ومستقل وشگوفان رابازخواهندیافت یا خیر؟ زیر سوال است . ...؟ نباید فراموش کردکه بقول معروف " استعمار اگر ازیک دربیرون میگردد، ازدردیگروحتی پنجره ای دیگری بازبرمیگردد ".
زعامت امریکای امروزی بخوبی دریافته است که حضور طولانی نظامی درمنطقه تحت هرنامی بخصوص مبارزه با تروریزم وبنیاد گرائی به پایان می رسد ومبارزه ومقابله با آن ازوظایف دولتهای اسلامی منطقه است، نه امریکا! این بدان معنی است که امریکابرای حضوروتسلط برمنطقه ازطریق نظامی ورویاروئی کنارمیرود وبطریقی دیگری وارد عرصه خواهدشد.
مفهوم چارم :
حضور نیروهای ملی ــ دموکراتیک به چه منظور؟
آموزش تجارب تاریخی گواه برآنست تا خلق ومردم، بطور مستقیم یا ازطریق نمایندگان ویاهم مدعیان نمایندگی ازمردم، دولت، سازمانها وتشکلات سیاسی ـ اجتماعی،نظامی وغیره سرنوشت،اختیاروحکمداری خودرا بدست خود نداشته باشند، نمی توان آنان را حاکم برسرنوشت، مقدرات خویش دانست. بلکه این ملت ومردم که مقدرات وسرنوشتش تحت هرنام واسمی بدست بیگانه رقم میخورد، بجزبردگی،محکومیت وتحت استعمار،استبداد وذلت بسربودن، نصیبی ندارد. یا بعباره دیگرمستقل وآزاد نیست. تاریخ خلقهای جهان مملو ازاسارتها وبه بند کشیدنها وتاراجگری ضعیفان با شمشیر توانمندان بوده است. مضمون تمامی جنگهای تاریخی بجزتجاوزگری،اشغال وتاراج، یا ایستادگی دربرابرآن توجیی دیگری را نمی پذیرد.
به اینصورت حضور نیروهای ائتلاف بین المللی درافغانستان وعراق ودرهرکجائی دیگروتحت هرنامی همین مضمون را دربطن خود حمل می نماید. اکثرا بعضی ازدوستان برای دلخوشی دوست دارند، اصطلاح اشغالگررا که بیشترافاده نظامی دارد، برای نیروهای ائتلاف بین المللی بکارگیرند،مانعی ندارد. اما برعکس دراین نوشته ترجیح داده شده است تا ازاصطلاح مروج مورد استفاده « حضور نیروهای بین المللی» استفاده گردد، که بیشتربمعنی تعهدات بین المللی، مبارزه علیه تروریزم، بازسازی وتحکیم ساختارهای حقوقی، نظامی واداری وغیره دولت وجامعه است، وهم حضورافغانستان منزوی شده را درجامعه جهانی شکل میدهد تکیه شده است .
ناگفته نباید گذاشت که طی دوصدسال دولتهای افغانستان اکثرا متکی به جیره خوارگی وحمایت ازخارج متکی بوده ودولت را مال طلق عده ای دانسته اند که برقدرت صعود نموده اند. مردم درچنین دولتی بحیث رعیت، مالیه ده وابزارجنگی بخدمت گرفته شده است وهم منازعات برسرتصرف قدرت دولتی،جامعه رابه انقطابهای متضاد، درحال تصادم وخشونت نظامی ـ سیاسی،عقیدوی ـ مذهبی، طبقاتی، ملی،زبانی ،منطقوی وغیره درحال بحران قرارداده است.
بطورکلی چنین بنیاد های تاریخی، اعتماد واتکا بدولت داری ملی متکی برمردم رادرسطح نازلی قرار داده است وروحیه وگذاره ای یک دولت متکی برمردم،ومردمی که دولت را مال خود بدانند ودر سرنوشت آن فعال سهم گیرندوشرکت نمایند بسیار پائین وغیر قابل احساس است . بدین لحاظ است بطور پیهم هر«تخت گردشی»، بحران ،جنگ ومداخله خارجی را درقفا داشته است ومردم را ازیک بحران به بحران دیگری برده ودولتهاوسکانداران دولتی راازاتکا بمردم، بیشترمتکی بقدرتهای خارجی واستعماری ساخته است، مردم بجای آموزشهای تاریخی ملی،منافع ملی مستقل واستقراردولت ملی، بمنافع فردی، خانوادگی، قومی، زبانی، منطقوی ومحلی، مذهبی وغیره رامقدم می انگارندوبرآن تکیه دارند. چنانچه عده ای از روشنفکران کشورماچه درخارج چه درداخل کشوردراین آموزه ها آگاهانه یاغیر آگاهانه گیرکرده اندو میخواهنداز توانائیهای محدود مردم ( منطقوی، زبانی، محلی، مذهبی و....) بسود خویش صید بدست آرند. درچنین اوضاع دشواری که دربالابقسمتی ازمفردات آن درتحت عنوان «حضورنظامی خارجی ... » روشنی انداخته شد ودرعکس آن نیروهای ملی ـ دموکراتیک ومترقی درتشکل احزابی کوچکی یا پراگنده وغیرموثر فعالیت دارندویا عده ای کثیری ازنخبه گان سیاسی چند دهه ای اخیر کشورباورشان به مبارزه متحدومتشکل سیاسی صدمه دیده وازآن فاصله میگیرند وعرصه مبارزات سیاسی وتوانائیهای این نیروهاازسهمگیری درمبارزه مشترک سیاسی وسازمانی،مسئله ئیکه دارای اهمیت جدی وقابل توجه عملی برای نیروهای اشتراک کننده دراین مبارزات است درحال فاصله گرفتن ودرخود فرورفتن است .بعضیها گناه این فاصله گیری ورخوت سیاسی وسازمانی رابردوش آنانی میگذارند که به این احزاب، برنامه ها ونام های رنگین بامفاهیم مضموندارهنوز نپیوسته اند، یا جمله که همیشه به تکرار شنیده می شود که ؛ "دروازه ها باز است تشریف آوری تانرا خیرمقدم میگوئیم ". کافی نیست، آنانیکه بمبارزه سیاسی ـ سازمانی درجمع ودربین مردم معتقد اند، نخست ازهمه باید درخود این خود آگاهی وضرورت مبارزه را فراهم سازند،تا به اصطلاح ازخود فرود آیند با دیگران مستحیل وآمیخته گردند.
ازمفهوم حضورمتشکل ومتحد نیروهای ملی ـ دموکراتیک ومترقی دراوضاع جاری که بغرض بلند بردن نقش مبارزه سیاسی وتشکیلاتی توده ها ضروری دانسته می شود،چنین فهمیده می شود که هنوزاین حضور تامین نیست . اما برعکس حضوردولت،مردم، حضور نظامی خارجی، جنگ وخشونت،بحران، بنیاد گرائی اسلامی نسبتا متشکل ومدعی حاکمیت درجامعه ئیکه با دولت وقانون ونیروهای نظامی خارجی پوشش میگردند حضوردارند. آنچه از لحاظ فلسفه تاریخی غیرحاضرودرحال جوانه زنی است حضورگسترده سیاسی وتشکیلاتی نیروهای ملی ـ دموکراتیک وترقیخواه است، یعنی نیروهائیکه بمقدرات این سرنوشت کهنه پایان دهد، زیرا کهنه و فرسوده وناکارآمد،باردوش نوزائیهای جدید ومدرن است وزایش تحولات وترقی راترمزکرده است. برای شناسائی مفهوم« حضور نیروهای ملی ـ دموکراتیک ومترقی » دراوضاع جاری کشور،لازم می آیدبمفهوم« دولت»،«جامعه »یا مردم و«حزب » مختصرا توجه گردد.
سرورمنگل
ادامه دارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاورقیهای قسمت سوم :
( 1 ) ـــ کتاب توطئه درایران ، اثر: یادداشتهای سیرسوانس وزیر خارجه وبرژنسکی مشاورنظامی کارتر).
( 2 ) ـــ (طی نوشته های یاد شده دربالا ، ویب سایت آرایائی ، نشرشده بتاریخهای ، 09 .02 .09 و09 .04 .04 .ع ، به این پرسش به ترتیبی پاسخ ارائه شده است )
قبلی