سرورمنگل
به ادامه گذشته
بحث های پراگنده سیاسی
به مسیر واحد ...!
قسمت دوم
پس منظراستراتیژی جدید امریکا !
پایان حضور؟ یاتروریزم را به حاشیه گذاشتن وبا بنیادگرائی اسلامی کنار آمدن؟
یک دید کوتاه به استراتیژی اوباما: پس منظراستراتیژی که اوباما رئیس جمهورامریکاطی ماه های اول ریاست جمهوریش با سروصدای مطبوعاتی برای یکطرفه کردن جنگ علیه القاعده وطالبان درافغانستان به پیش کشید وتوام با آن ازدیاد نیروها برای عملیات نه تنها در داخل افغانستان ،بلکه بداخل سرزمین پاکستان نیزدرآن پیش بینی وتوام آغاز شد. اطفال ،زنان ومردان ملکی بیشماری بنام القاعده وطالبان وخانواده های آنان درزیر بمباردمانهای هوائی طیارات امریکائی وناتودروزیرستان شمالی وجنوبی ، صوات وبنیر وغیره بداخل خاک پاکستان وهم درافغانستان درولایات کنر، شیندند، لغمان ، قندهار، هلمندوقندوز،خوست وهرات وجاهای دیگرجان هزاران مادر،پدرواطفال راگرفت.ازدیاد نیروهای نظامی وتجهیزات بطور پیهم از 40 هزار نیروبه صدهزار( 100.000)واینک از110 هزارسربازاز40 کشورعضوناتودرحال افزایش است. وهم حملات طالبان والقاعده بداخل شهرها ومراکز نظامی وبرقطارهای اکمالات نظامی دشمن هرچی بیشتر افزوده شده وشمارکشته شدگان ناتونیز روزتا روز بالارفته است. بمباردمانهای هوائی که صدهاوهزاران طفل ومادرومردم بی دفاع قربانی آن اندوفشارروبه تزاید فقر،فساد اداری، فحشا، دزدی وراه گیری، اعتیاد، قاچاق مواد مخدروداشتن زندانهای خودسرخلاف قوانین بین المللی وکشوری، بخصوص بگرام که گوانتاناموی دیگراست برکارنامه های این استراتیژی افزوده میگردد.
دیگرآنروزهای خوش باوریهای مردم به پیروزیهای پی درپی به قشونهای متحدین درافغانستان غرض قلع وقمع القاعده وطالبان واعمار افغانستان دموکراتیک ونو سپری شده،جای آنراناباوری به ختم جنگ ،تشویش وترس، تنفرازدولت وقوای خارجی ،کشورهای بیگانه گرفته است. هم چنان عدم اعتقاد وناباوری به پایان جنگ دربین سربازان، فرماندهان،سران کشورها،محافل بلندپایه نظامی، سیاسی،احزاب وپارلمانها ومطبوعات کشورهای درگیر( ائتلاف بین المللی ) بالا رفته است . صدها سربازوافسرجوان اردوی متحدین ازافسردگی در افغانستان دست بخود کشی زده اند وشمارشان روبه فزونی است. عوام باباوربه تبلیغات رسانه ئی غربی ساده فکرمیکردندکه باکشتن یا دستگیری عصامه وملاعمر جنگها یکسره ختم میگرددواین روزرا بدسترس وبعید میدیدند. دربین روشنفکران سیاسی ساده لوحانی که جنگها را پایان یافته وزندگی را بربستر گسترده ای بهشتهای غربی میدیدند، بسرعت سپری شدوجای خودرابه نفرت ،دشمنی وناباوری داد . نه عصامه کشته شد ونه ملامحمدعمر، بلکه ده ها،صدهاوهزاران ملاعمروعصامه برآن افزوده گردید وجنگ ازمرزهای افغانستان به پاکستان عبورکردودرحال مشتعل شدن درمرز های ایران است ودامن آتش افروزان وتروریستان را گرفته است.
آن روزها نیز سپری شدکه به اعتراض آشکار مردان واهالی کابل که ازهمان آغازبه بمبارمانهای سنگین هوائی امریکا که درسایه آن به الیانسها، راه پیشرویی به مزارشریف وکابل را فراهم ساخت بی اعتنائی صورت گرفت . درحالیکه طالبان به لانه های خود برگشته بودند. این تنها الیانسهای شمال بودند که درمیدان رزم خالی با یونیفورمهای آراسته ئی نظامیان امریکائی اما کشادوموزه های براق جنگی وسنگین که راه رفتن را برایشان دشوارمیساخت درزیرحمایت بمباردمانهای هوائی طیارات نظامی امریکا به پیش رویی بطرف مزارشریف وکابل وسایر شهرها ،بطورمضحک درتیلویزیونها به نمایش گذاشته شده بودند.
امریکائیان بخوبی ارزش وکارآمد دالرهای خودرا میدانند، قبل ازآغازعملیات الیانسهابه بهای ناچیزی که مایه ای تعجب بوش نیزبود( کمتراز 27 میلیون دالر)خریده شدندوپرویزمشرف جنرال ورئیس جمهورپاکستان به واشگتن خواسته شدومعامله فروش طالبانرابا دساتیر مشخص ومقتضی دربدل وعده ای دریافت یک ملیارد دالروبازگشت سالم آن بخش ازملیشاهای نظامی ونظامیان پاکستانی که دربین طالبان می جنگیدندبرگشت سالم بوطن شانرابدست آوردواحزاب اسلامی پاکستان نیزازاین دالرهانصیب وقسمت می بردندودربدل، فرمان توقف موکد جهادراصادرکردند. به این ترتیب برای رهبران نظامی پاکستان واحزاب اسلامی دربدل دریافت دالروحفظ جان ، موقتا طالبان والقاعده را بمعامله گرفتند وبرای امریکابسادگی جهادوطالبان پایان یافته بود. درسپیده دمی که الیانس ها داخل کابل می شدندآخرین قطارهای رزمندگان طالبان که دستورموقت ختم جهادرادریافته بودند، سوار برپیکپ های شان،سالم سرحد افغانستان (چمن ) رابه پاکستان عبورکردند. (1 ).
آنگاه برتعجب ونفرت مردم کابل افزوده شدکه درروشنی صبح هنگام دیدندکه یونیفورم پوشهای الیانس بجان ومال شان باردیگر حاکم شده اند ، آنانی را که فرد فرد شانرامردم بخوبی می شناختند وازاعمال ننگین شان درشهرها وولسوالیها وقریه جات بخوبی آگاهی داشتند.
امروزباردیگرتحت نام استراتیژی امریکابرای افغانستان، «اوباما» مضحکۀ دوران بوش را ازسرمیگیردودربرنامۀ آن، نابودی ومحوطالبان والقاعده میدرخشدوهم حرف آشتی درمیان است. ازدیاد نیروی نظامی خارجی،تقویت دولت مفسد افغانستان وصرف دالرغرض کارگیری ازالیانسها،پاکستان ،خریدن طالبان وگفتگوبا طالبان وشرکت شان دردولت میخواهندهرزهر ماری دیگری رازیرنام استراتیژی امریکابه افغانها تحمیل کنند، بجزراه حل بنیادی بیرون شدن ازبحران جنگ که یگانه راه حل آن تقویت نیروهای دفاع وطنی بودوتکیه بردولت بنیاد وسیع ملی وکارآمدوقطع مداخله ازخارج . طی هشت سال حضور قوای بین المللی ناتو وقبل ازآن طی امارت طالبان ومجاهدان، درانهدام ونابودی چنین دولت ونیروهای آن باتمام نیروکوشیده شدوامروزخیلیها ازآن فاصله گرفته اندوهم ابعاد مداخله خارجی گسترده تروپیگیرتر جریان یافته است.
دراروپاهم هنگامی که پرده ازروی صحنه ای دیگری این نمایشنامه دربن برداشته شد که بازیگران آن همان الیانسها با اضافه عده ای از تکنوکراتهای فراموش شده ومهاجرازاینجا وآنجابعجله جمع وجورشده برسرنوشت مردم طبق سناریوئی « بن »گماشته شدند. مردم ازچاله به چاه برده شدند.
درنمایشنامه ای بنام تاریخ که تراژیدی سرنوشت مردم افغانستان، درآن ببازی گرفته شده است ، همواره سران روحانی ، فئودالان ، اشرافیت وعده ای اجیرگماشته شده ، نقش اساسی رابسوداستعمارو استبداد بردوش کشیده اند. اینک اضافه ازسه دهه است که افغانها قربانی جنگها، ویرانی، دهشت افگنی، مهاجرت وکشتاربوده وتنوره ای این آتش افروزی وکشتارهازیرنام افغانهای شجاع وجنگی باجلایش اسلام جهادی درخدمت بیگانه، بدست افغان مشتعل است. هرکی ازهرکجا سلاح بدست، باکیسه خالی می آیدوبا کارنامه ئی ازجهاد، نوع دوستی ،عدالت وکیسه ای پٌربرمیگردد.افغان درنظر جهانیان جنگجو، شجاع ، تروریست ، قاچاق بر، ... وهزاران زهرماردیگراست.همه ازنامش متنفرو دوری دارندوهیچ دری برویش کشوده نیست . تفنگدارانی که به این سرزمین آمده اند، بجز تخم نفاق،جنگ،کشتن، فحشا وفساد کاری نداشته اند. افغانها پس ازآخرین لشکر کشیهای خویش درزمان «احمدشاه درانی »( 1773 ــ 1747 )، تا امروزبه هیچکشور، ملت،مردم وسرزمینی متجاوزولشکرنکشیده اند،بلکه همواره مورد تجاوزقرار گرفته وآتش نفاق وخانه جنگی به انواع آن به داخل کشورآورده شده وتن زخمی ورنجور این مردمان را با این زهرنفاق آغشته ساخته اند. هستندآنانیکه فهمیده یا نافهمیده این زهر را شیوع میدهندواخیرا گفته می شود که درشمال سلاح توزیع میگردد.اما گفته نمی شودبکی؟ برای چی؟ ازکجا ؟ جنگ سالارعطاوالی مزارشریف بحیث یک نمونۀ ازهزاران جنگسالارتشنۀ قدرت وزور، که بارها مواضع اش راقدرت تعین میکندورنگهای زیادی برای با زی درقدرت ماندن را دراختیار دارد. وی وشرکایش آماده اند دربازی دیگری مردم شمال افغانستان را برای اهداف شوم خویش به قربانی بگیرد. ( 2 )
نکته ای قابل توجه اینکه ؛ شم سیاسی جنگسالاران مجاهدبرای تشخیص سمت بادوبوی قدرت فوق العاده حساس شده است وبایک تنفس آنرا می یابندوبسمت آن باتمام توانائی ونیرونقب می کشند.
بطوریکه اززمامداری بوش به اوباما درپایان 2009 دیده می شود جنگها وکشتارهاپایان نیافته ، ابعاد گسترده تررا بخود گرفته واز آن بدتر، اتکا بدولت وارگانهای امنیتی ودفاعی درسطحی نازلی قرارگرفته است . وهم باید دانست دیگرالیانسها مجاهدان ساده پوش، فقیرومسلح اسلامی نیستند، بلکه دروجود «جبهه متحدملی»، عبدالله عبدالله هارا غرض تصرف دولت قانونی وشرعی اسلامی بخوبی بنمایش گذاشتند، امابرعکس این «ما» بودیم( ما منظورازنیروها واحزاب بوجود امده ازحاکمیت حزب وطن) که بارسوائی وپراگندگی ناشیانه وبالهوسانه بدرون ماجرابطلب قدرت رفتیم واز آن دست خالی باندامت برمیگردیم . ممکنست که عده ای بافراهم ساختن استدلات گوناگون ورنگارنگ بخواهندبه این معرکه رنگ مبارزه سیاسی وسازمانی متشکل بزنند، اما به یقین قناعت کسی را فراهم ساخته نمی توانند. واحیانا هم اگرعدۀ خواسته باشند درپی معامله های ازهرقماش ورنگ ، بخدمت امریکا وکشورهای همجواروجلب حمایت شان بروند، راه آن بسیج حداقل نیرو وتوانائی های سیاسی وتشکیلاتی موثرسیاسی است وبس .
حرفها وبحث های زیادی ازبنیاد گرائی جهادی وتروریستی درقسمت اول این نوشته به پیش کشیده شد ، اینجا طبق وعده ، بحث بیشتر براستراتیژی که طی کمتر ازیکسال زمامداری اوباما برای بار دوم بنوعی مطرح کرده متمرکزاست ، اما همیشه برای فهم مطالب ومنظورها واهداف سیاسی واظهارنظرهای مربوط به برداشتهای این نوشته وجلب توجه وهمکاری سیاسی سازمانی هموطنان ، دوستان ورفقای منورافغان غرض براه اندازی نهضت واقعا فراگیریکه بتواند در آینده ای نزدیک برای رهروان آینده ای افغانستان شگوفان ومترقی حداقل ذلت باروتاریک نباشد، رهنما وکارسازمبارزه متشکل وآزادی خواهانه برسرنوشت خویش باشد ، موارد بحثی وطنپرستانه را فراهم سازد . براین امیدبرمیگردم به وعده ها وسیاستهای امریکا طی این کوتاه مدتی ریاست جمهوری اوبامابرای افغانستان :
انتظارازاستراتیژی جدید : انتظار ازاستراتیژی که ازآغازریاست جمهوری اوباما تا امروز تحت بحث مقامات امریکائی بخصوص مورد توجه اوباما رئیس جمهورقرارداشت،اینک با ازدیاد نیروبغرض نابودی طالبان وفراهم سازی زمینه های خروج باصطلاح «پیروزمندانه » نظامیان از افغانستان تکیه دارداعلام شد. اینک انتظارهشت سالۀ افغانهاازوعده های پُرزرق وبرق دنیای عدالت ودموکراسی بپایان مجهول وتراژیک خود باردیگربرمیگردد، نه تنها مردم، الیانسهای ثروتمندودولت داران مفسدوسیاست بازان خرده پاکه براین سهرآب تکیه می زدند، باردیگر تجربه میدارندکه تکیه وانتظارازبیگانگان باربمنزل نمی برد.
زدانا تونشنیدی این داستان کـه برگویـدازگفـتـۀ باسـتان گردوبرادرنهـد پشت پشـت تـن کوه را بـاد مانـد بمشت
هنوزرایزنیهاکامل نشده بودکه درچند مورد محدود واز آنجمله افزایش نیرو وتجهیزات نظامی وتقویت نیروهای داخلی افغان،که هدف ازآن بیشترتکیه به راه حل نظامی است وهم اخیرا بیرون بردن دولت ازفسادگسترده وتشکیل کابینه تحت فشاراست.
نباید ناگفته گذاشت که انتخاب راه حل نظامی ناشی ازتحمیل حضورنیروهای خارجی درکشورومنطقۀ ایکه طی نزدیک به دوقرن ازحضورمستقیم وغیرمستقیم استعماروامپریالیزم رنج میبرد، کشوریکه درتلاقیگاه دواستعماروامپریالیزم ومناقشات، رقابتهای اشغالگرانه وتوسعه طلبانه آنان دربی ثباتی، نفاق وجنگهای متوالی وپی درپی سوختانده شده است. دولتهای اطراف افغانستان ومردم آن ازپاکستان تا هند، چین ،روسیه وکشورهای آسیای میانه،ایران اسلامی حضور نیروهای ائتلاف ناتودرراس امریکارا درافغانستان بهیچوجه با استقلال ومنافع کشورهای خویش سازگارنمی دانند.
اصل استراتیژی ادامۀ حضورنظامی ناتوومتحدین،که متکی براشغال،سرکوب،قلع وقمع طالبان والقاعده است ونیزکلماتی مثل؛" جنگ یگانه راه حل نیست !..." برآن چاشنی می خوردودرعمل خط تجاوزگری نظامی اردوهای متحدین ناتوونظامیان امریکائی مرزهای کشوری وحاکمیت دولتهاوحریم های عامه را همواره نقض ومورد تجاوز قرارداده اندوبه اثرآن جنگ متقابلا ابعاد گسترده تربخود گرفته وبداخل پاکستان نیزکشانده شده است . ( 3 ) ونیزمسوده طرح استراتیژی که هنوزرایزنی برآن پایان نیافته درطی گذشت اینک یکسال زعامت اوباما ازابهام وسوال، بطور آشکارتربه بن بست نشسته است .
دولت ایالات متحده نه تنها درخندق افغانستان درگیرمانده ، بلکه چالشهای بحران مالی ـ اقتصادی ، جنگ عراق ،سمت گیری دولتهای امریکای جنوبی ووسطی وهم فاصله گرفتن کشورهای عربی وجهان از محور امپراطوری امریکا روز تا روزعمیقتر میگردد وامپراتوری امریکا را به چالش گرفته است . دیده می شود که امریکا دیگر قادر نیست مانند گذشته به سردمداری خود برجهان ادامه بدهد ، برای این منظورپیش از آنکه انحصارات مالی ، منافع اقتصادی ،هستی واعتبار امریکابیشتر ازاین بچالش رود ، نظامداران امریکائی بتدبیری مسیحا گونه بتوانائیهای لفظی وتعقلی مردی مسلمان وسیاه بنام « اوبا ما » خودرا سپرده اند . اینکه وی چه جادو واکثیری یاالحامی را از خود به جهانیان تلقین میکند؟ وبمردم امریکاچه هدیه ای رامی تواند نوید دهد ؟هنوز درابهام وحرف است .
طرح استراتیژی که بیرون رفت ازجنگ افغانستان ازهدفهای نخست آن است، برمبادی حل نظامی ، تقویت نیروها وعملیات های نظامی پیهم برای نابودی طالبان والقاعده بحیث عاملان تروریزم بین المللی، هنوز انتظار نظامیان امریکا وپنتاگون رابرآورده نساخته است. برمبانی انتظار ازاستراتیژی حاضر،طی سالی که گذشت ، ازدیاد نیروی نظامی وعملیات وبمباردمانهای هوائی که منجربه تلفات بیشترنیروهای درگیرشده وجنگ وسعت وعمق بیشتر یافته است وتوام با آن تلفات جانی ومالی مردم ،اطفال وزنان گسترده ترشده وشیارهای عمیقی اختلاف برسر ادامه آن دربین کشورهای ائتلاف بین المللی ناتو(اجلاس اخیرناتودربروکسل )، کشورهای منطقه واظهارات شکایت باروتوهین آمیززمامداران امریکا، انگلیس وسازمان ملل وسایرین دربرابردولت تحت حمایت شان جناب کرزی نشانه های از بی اعتمادی وعدم موفقیت استراتیژی را برمبادی ادامه حضورنظامی وتقویت آن برای زمان نسبتا طولانی ترزیرسوال برده است .از استراتیژی جدید بجزادامۀ خشن ترسیاستهای نظامی پنتاگون وبوش ( گذشته) تلقی دیگری را نمی توان انتظار داشت .
بوش وپنتاگون که هدفش از فرستان نیروبه افغانستان برای «تامین حضورنظامی » تحت نام مبارزه باتروریزم امارت طالبان ، باتوان نظامی بلندوفاتح گونه باحمایت ظاهرکشورهای منطقه به افغانستان آمد.طالبان رادریک چشم بهم زدن ازارکه ای قدرت به لانه هایشان متواری ساخت. برای امپراطوری بوش دیری نپائید که پیروزی علیه طالبان ،به جنگها واعمال دهشت افگنی مزمن بدل شد که جان هزاران افغان را گرفت وعلاوه برآن قربانیان آن سربازان ائتلاف بخصوص امریکائیان نیزبودند. طی قریب به هشت سال نه دستگیری ومجازات ملامحمدعمرتحقق یافت ونه عصامه ویاران ، بلکه برعکس تلفات اتباع افغانی ، دهشت ووحشت وعملیات تروریستی جان عده ای بیشماری را طی این مدت گرفته است.
بتدریج نتائیج جنگ امریکا درافغانستان به بن ، بست ها وسوال های جدیدی درمحافل نظامی ـ سیاسی کشورهای غربی ، احزاب ،پارلمانهاومطبوعات دامن زده است. خروج عساکرهسپانیه ازافغانستان شعارانتخاباتی سوسیالیستها بودکه پیروزی را نصیب شان کردوبه حضورنظامی اش پایان داد ،ایتالیا درپی کشتن شدن سربازانش در حادثه تروریستی اخیربه مسئله ماندن در جمع متحدان نظامی درافغانستان باید بمردم پاسخ دهد ، المان با مشکلات عدیده وشک وتردیدها به این حضور ادامه میدهد ، کانادا ، آسترلیاپیهم وگسترده مورد انتقاد احزاب ومحافل سیاسی اند، نظامیان فرانسه ، هالند ، جرمنی ، کانادا ، آسترلیا، ایتالیا،جاپان وسایرین به استثنای نظامیان انگلیس وامریکا دردرگیریها وعملیاتهای جنگی شرکت ندارند.وپیهم بادروغهای کجدارومریزاز زیرفشار مردم ومحافل سیاسی طرفه می روند. امریکائیان به این جنگ بتدریج بی باور شده وازحمایت شان برخوردار نیست. برمبنای ارزیابیهای پنتاگون ، دیپلوماتهای کشورهای غربی وسران نظامی داخل افغانستان نتائیج این جنگ را مبهم ارزیابی نموده وپیروزی درآن را زیر سوال برده اند. اخیرا جنگها ودهشت افگنیها ازطرفین متخاصم تقویت شده وسوال نکته پایان به جنگ که بنام خندق افغانستان نامیده شده هرروزدربرابر دولتهای شرکت کننده واردوها بشدت بیشتری مطرح است .
انتخاب وتعهدات رئیس جمهوراوباما بربیرون کشیدن امریکا از تنگناهای است که موسسات مالی ، اقتصادی ، صنعتی وزندگی مردم امریکا را بچالش گرفته است .هیچ جادووطلسمی نمی تواند امریکارا به ادامه راه رفته اش یاری رساند. برگشت بمسیرسالم مناسبات جهانی صلح آمیزوکناررفتن ازنظامیگری وقلدری جهان علیه کشورها و حاکمیتها ورعایت منافع منطقوی وکشوری دولتها ومردمان ، امریکا تحت فشاراست وناگزیرمیگردد باتعقل سالم به مناسبات سالم ، مصالح کشورها وبمداخله نظامی درافغانستان وعراق وغیره پایان دهند.
اوضاع جهانی نامطلوب برای مصالح ومناسبات نیک امریکا با کشورهای جهان بطورمکرربه زورگویان نظامی امریکا ، به دیک چینی ها،رامسفلیدها وبوشها می آموزاندکه انتخاب نظامی یگانه راه نیست. اوباما ودموکراتها درک میکنند ازحل نظامی بتدریج درشرایط افغانستان باید فاصله گرفت ،اما این فاصله گرفتن باشکست مترادف نیست ؟ وعواقب آن برای امریکا واوباما قابل محاسبه خواهد بود؟ عواقب این شکست درداخل امریکا،جهان ومنطقه چی خواهد بود؟
استراتیژیستهای نظامی امریکا مکررا به اوباماتلقین میکنند تابار شکست امریکارابا تشدید استراتیژی بوش وتقویت توان نظامی و عملیاتی علیه طالبان والقاعده وبلند بردن توان رزمی نیروهای نظامی وامنیتی افغان، که طی این هشت سال نه ازلحاظ کمیت ونه کیفیت بدان توجه نشده،مورد توجه قراردهندوپیش بینی میگردد درزمان کوتاهی برای نبردهای آینده آماده سازند تا بارجنگی نیروهای نظامی خارجی را بدوش آنان محول نماید.این کارازلحاظ نظری ممکن وقابل دسترس است،اما ازلحاظ عملی فرصتهای زیادی بهدررفته است کاریست بس دشوارومشکل.
مسئله ایکه اکثرا دررایزنیهای استراتیژی جدیدامریکا نادیده گرفته می شود ، نقش دولت، مردم افغانستان وکشورهای منطقه است که سنگینی حضوروسبکی بارنظامی امریکارابطورآشکاروپنهان زیر سوال می بردوتوانائیهای نظامی متحدین ائتلاف رابه چالش میگیرند. اخیرا دولت اوباما بطور پیهم بردولت کرزی فشار وارد میکند تا دولت را از فساد وناکارآمدی به مسیری دولتی با پایه های وسیع وکارآمد سوق دهد ، درحالیکه پایه های دولت مفسدریشه درمناسبات باکشورهای داخل ائتلاف نظامی متحدین ازیکطرف وازطرف دیگردرمناسبات ومداخلات کشورهای منطقه وهمجوارمحکم است. مردم افغانستان بخصوص مردم قبایل دوطرف مرزهابطورپیهم ازدولت وائتلاف بین المللی نه تنها فاصله میگیرند،بلکه با بی اعتمادی ورسوب حس نفرت وکینه درفرد فرد این مردم ، عکس العملهای آینده را تغذیه میکند.
آموزشها ازتجارب گذشته گواه برآنست که ازیاد نیرو وبلندبردن توان جنگی در استراتیژی حاضرنه بمفهوم پیروزیهای قطعی، بلکه پیروزی موقت درجنگ علیه طالبان والقاعده رامانند «جنرال گروموف» که نشانی ازآخرین سربازشوروی راهنگام خروج ازراه پل حیرتان سرحد افغانستان ـ شوروی باگامهای شمرده ومحکم ، که نشانی ازاردوی فاتح را تمثیل میکرد خارج شد ، تقلید میکنند.
تاریخ اردوها می آموزاند که اردوهای شکست خورده نابود شده است، تنها اردوهای فاتح اند که برسرنوشت مردم ، کشورها ودولتها نظارت دارند نه اردوهای شکست خورده. اردوی انگلیس، شوروی دیروز،امریکای امروزهیچگاه وهیچ جا نه درافغانستان ونه درویتنام شکست خورده است فاتح وسلامت برآمده اندوشکست را نمی پذیرند. اردوها هنگام ورود بکشوری واشغال فاتحانۀ آن بطوریکجانبه عمل میکنندوتداوم حضوروشکست رابطریقی توجیی میکنند.
بطورمثال: شکسته شدن اردوی انگلیس طی سه جنگ تجاوزکارانه باافغانستان، ( جنک اول ، دوم وسوم استقلال افغانستان ) ورود قطعات محدود شوروی (با آن که درقبال فرستادن قشون، تقاضای دولت قانونی را داشتند ) وبازگشت یکجانبه آن، وهم اینک اردوهای متحدین ناتوپس از8 سال حضور،اقامت وجنگ بداخل افغانستان بااین سوال مواجیی است. رایزنی برسراستراتیژیکه برراه بیرون رفت ازبحران افغانستان متمرکزاست، بهیچصورت نشانه های ازپیروزی قطعی درجنگ علیه طالبان والقاعده را برای قصرسفیدواوباماپیآمد نداردوتجربه شورویها رابیاد می آورد: شورویهاپس ازیک دورۀ کوتاه دوساله با ازدیا وتقویت نیروهاوعملیات های نظامی پیهم وفراهم ساختن زمینه های تضمین های منطقوی وبین المللی بشمول ایالات متحده وسازمان ملل شدندودرپایان بطوریکجانبه تصمیم بخروج قطعات محدود گرفتند. یاد آوری این مبحث ازرویداد های کشورمی آموزاند که : هنگام شکست وعدم حصول پیروزی نظامی، متوسل به تدارک زمینه های خروج فاتحانه یا آبرومندانه میگردندوآنرا یکجانبه اجرا می نمایند. خروج قطعات محدود اتحادشوروی ازاین امر مستثنی نبود وهم اردوهای متحدین (حضور نیروهای بسر دمداری امریکادرافغانستان ) تا هنگامیکه بطوریکجانبه معقول ومفید دانسته شود، تاقصرسفیدلزوم وادامه ای آنرالازم داند ادامه می یابد، آنهنگامی که این ضرورت برای قصرسفید، مانندکرملین منقضی شد قصرسفید است که تصمیم میگیرد به این حضور پایان دهد. کرزی وافغانها درزمینه تنها قربانی اند. حضورنیروهای بسردمداری امریکا درزمان طولانی هشت سال نتوانستند، دولت ونیروهای دفاع وامنیت داخلی راغرض جلوگیری ازدهشت افگنی وتجاوزوبرقراری ثبات دروجود دولت قانون آماده سازند. به هیچصورت درزمان کوتاهی که استراتیژی امریکا پیشبینی دارد نیز آماده نخواهند گردید. سوال خلای قدرت پس ازخروج نیروهای بین المللی،باردیگربرکشور ومردم تحمیل میگرددوهست وبوداین کشور بلاکشیده بتاراج خواهد رفت.
حاکمیت حاضرکه به حلوا گفتن دهن شیرین میدارد واخیرااز گفتاراکراه آمیز وتوجیی کنایه بارمقامات امریکائی که گفته اند ، هشت سال دیگر باید انتظارکشید تا نیروهای امنیتی افغان آماده گردند وبار مسئولیت جنگی را کاملا بعهده گیرند.مقامات وزارت دفاع افغانستان بااگرومگرپنجسال را برای این امادگی شرط میگذارند.( دوره ریاست جمهوری کرزی پیش رو) صدراعظم انگلیس آقای براون آنرامانند اسلافش چهل سال پیش بینی کرده است. رد یابی این پیش بینیهارا درتجربه تاریخ گذشتۀ که بارهابراین کشورتحمیل گردیده ودولتها ، امیران، شاهان وروسای جمهورخوشباورافغان، ازتیمورشاه ابدالی به اینطرف...همه قربانی معامله گریهای دولتهای بزرگ وهمجواربوده اند.امابرعکس مردم آزادی دوست و فداکارافغانستان با داشتن پتانسیل بالقوۀ واحدومتحد برای فداکاری ودادن قربانی درراه آزادی دربرابر اشغالگران ومتجاوزان از هرملت ومردمی محکمتروراسختردرسنگر دفاع از شرف وناموس وطن وسرزمین بوده اند. با تاسف باید عرض کرد که با دادن قربانی وبجا گذاشتن حماسه های ازشجاعت ودلیری مردم عادی درراه وطن وسرزمین، بدست وتدابیر سرداران وامیران ،پادشاهان، فئودالان،روحانیون وخوانین متنفذ بمعامله گرفته شده است. به استناد رویدادهای تاریخی بجا گفته اند که " افغانها در نبرد آزادی متحدوپیروز،بزرگترین قدرتهاواردوهای مدرن جهان رادر سرزمین خود بشکست ونابودی کامل مواجیی ساخته، اما درعرصه سیاست وحیله گری قربانی، دست رهبران ترسوومعامله گربارها قربانی شده اند ."
مردمی که بارها قربانی داده اندومورد معامله اجانب وسرداران وملاکین وروحانیون وپادشاهان وامیران قرارگرفته اند ، درامروز ازهروقت دیگربا انسجام بیشترآماده قربانی وفداکاری برای تعین سرنوشت خویش اندوبه تجربه آموخته اندکه دیگردرعقب هرقوماندان وامیر، ملا،خان وارباب ، کارمندان فاسد دولت وسیاست بازان کوتاه بین ومتفرق لوا بسته نخواهند کرد. برنسل بالنده وروشن جامعه است که این تکیه گاه را فراهم سازند. این تکیه هنگامی فراهم میشود که نیروهاملی ـ دموکرات ومترقی ازنفاق وشقاق داخلی وازوابستگی بکشورهای خارجی هرچی زودتروهوشیارانه تربمرکز واحد ومتحدی بیرون آیندودرجامعه حضورمتشکل سیاسی وسازمانی خودرااعلام وبمبارزه متشکل ومتحد مردم تکیه نمایند.درغیرآن کشور،مردم ودولت افغانستان دراستراتیژی که اداره سیاوپنتاگون به رهبری قصرسفید برای آن پیش بینی میکند بسیارتاریک وخونین است .شرکت پراگنده وضعیف نیروهای ملی ـ دموکراتیک ومترقی در اوضاع سیاسی وسازمانی ونظامی که استراتیژی نظامی برای آن تقدیرمیزند . تنها درخط مصلحت های نظامی وسیاسی امریکا قرار دارد باردیگر افغانها قربانی اند.
با خروج یکجانبه نظامی امریکا ومتحدین،افغانستان دست خوش جنگهای برسرقدرت خواهدبود ومنازعات برسرتقسیم مناطق وتصرف آن ومداخله کشورهای همجواربطورمستتروآشکار وارد عرصه میگردد.اتحاد مجاهدان درجبهه متحدملی وپیوند های خارجی آن یکی از کمین گاه های غرض تصرف قدرت است وطالبان والقاعده نیروی که می تواندبکمک نظامیان واحزاب اسلامی پاکستان غرض تصرف قدرت درافغانستان نیروها وتوانائیهای خودرا بنمایش بگذارند. آنچه به تشکیلاتهای سیاسی نیروهای ملی ـ دموکرات بطورپراگنده ومنزوی ازمردم می رسد دراین طوفان نظامی خدای ناخواسته یکشنبه نابود میگردند. اینجا نه دیگر تاسف، افسوس وملامت جائی رامیگیردونه ازسرگیری مبارزه دراحزاب پراگنده کارسازخواهد بود.
ازاینجاست که بطور مکرربتوجه همه احزاب ، حلقات وافراد رسانده می شودکه افغانهابارهاست که سرنوشت شان بدست نیروهای اجنبی رقم میخوردوخود محکوم آن هستند.هیچ الترناتیف وانتخابی برای نیروهای سیاسی ، حزبیها ، حلقات واحزاب برای مبارزه مستقل وآزاد ، برای استقلال وآزادی وتعین سرنوشت ومقدرات خود بدست خودومردم خویش، بجزوحدت دریک اتحادسراسری باسیاست واحد ومتشکل وجودندارد. تا فرصت است با مبارزه دراین راه صدا ، حرکت وتلاشها را متحد سازید !
حقیقت استراتیژی امریکا: برای شناخت ودرک حقیقت استراتیژی امریکا به توضیح مفاهیمی تاریخی کوتاهی نیازاست که استراتیژی امریکاطی نزدیک بیک قرن درمنطقه عقب آن پنهان است واضافه ازسی سال است که امریکا تلاش دارد درمنطقه حضورش را گسترده تر سازد .
استراتیژی که اوباما ازآن حرف میزند ، بجزادامۀ سیاستهای ریگان جمهوریخواه که درنتیجه شکست امریکا درایران، افغانستان وگروگانگیری درایران باعث رسوائی وبرکناری رئیس جمهوری کارتردموکرات شد ودلالت برپیشروی شوروی داشت ، کارتررا بر انداخت وریگان را بقدرت رساند.ریگان برای مهارشوروی با استعمال کلمه " «امپراطوری خبیث » را باید دورزد ونابود کرد" استراتیژی تهاجمی ومتعرض رادرمنطقه ازطریق پاکستان، عربستان صعودی علیه دولت افغانستان وشوروی وبرانگیختن جنگ عراق وایران پیگیری نمود، که باختم جنگ سرد تا امروز ادامه دارد .
مفهوم اول
هدف تعین شده دراسترتیژی امریکا ، محو«تروریزم» رانشانه گرفته است .
محو تروریزم : محوتروریزم که بیشترمنظورازمحوسازمان القاعده وطالبان منظوراست که اولی جهانی ودومی درسطح افغانستان وپاکستان اهداف امریکاراهدف حملات تروریستی قرارداده است.همانطوریکه امروز استراتیژی اوباما که برمحورمحوتروریزم درافغانستان تکیه دارد وبه ازدیاد نیرو وتجهیزات وعملیاتهای نظامی گسترده متکی است ، تالانه ها ومراکزتروریزم را درافغانستان وپاکستان نابود کند، میراثی است که کلنتون رئیس جمهور پشین امریکا آنرا با احتیاط آغازکرد وبوش با حضورنظامی اردوهای متحدین ناتووغرب آنراکامل ساخت.
چرا محو تروریزم ؟ آنهم دراین گوشۀ ازجهان ؟ جواب این سوالها ساده است زیرازاینجا ازطریق امارت طالبان والقاعده حکم ویرانی برجهای تجارت جهانی امریکا صادر شده بود وبس . نباید بیشتر ازاین سوال طرح کرد که طالبان کی بودند؟ واز کجا شدند؟ اینهمه افراد جنگی، سلاح، پول،آموزش وتشکیلات راکی وازکجافراهم کرد؟ جواب ساده برمیگرددبه پس منظراهداف خیرخواهانه امریکادرمنطقه ازخطر کمونیزم و«مهار» و«دورزدن اتحاد شوروی» ودفاع ازاسلام درخطر کمونیزم. بخصوص آنگاه که ابعادیک جنگ تمام عیارعلیه اتحادشوروی درمرزهای جنوبی آن سازماندهی شد که اسلامیست های ایرانی به گروگانگیری اعضای سفارت ایران مبادرت کردند وامریکا متقین وخشمگین شد که ایران در توطئۀ ای تغیرقدرت ازکنترولش بیرون شدوچنین فهمیده می شد که درمنطقه جارابه اتحادشوروی باید خالی کرد.استراتیژی امریکا بسرعت درپی تدارک عملیات جنگی به هربهانۀ مقدورعلیه جلوگیری ازنفوذبیشتراتحادشوروی درمنطقه شدودیپلماسی حیله گرانه امریکا بحرکت افتادوغرض رهائی گروگانها متوصل به رهبرشوروی برژنیف شدند. برژنیف نیزتاتوانست انگشت افگارکارتر راهرچه بیشتربه اختیارداشته باشدوقصرسفیدبرعکس ازطریق سفیر خویش درمسکوچراغ سبزواگذاری افغانستان درخط منافع شوروی ونادیده گرفتن قطعات محدودشوروی رابداخل افغانستان که دربگرام آغازشده بود چشم پوشی میکرد، قطعات محدود شوروی مصمم ترواردخاک افغانستان شدوامریکادرصدد انتقام گیری ویتنام ازشوروی در افغانستان برآمد وپاکستان رابحیث مرکزعملیات نظامی ودهشت افگنی وتروریزم مورد استفاده قرار دادند
ایالات متحده بحیث کشوری قدرتمندوبا نفوذدرمرکزتدارک منابع پولی، انسانی،تعلیمی وآموزش های ویران کارانه قرارگرفت و عملیاتهای وسیع تروریستی وتخریبی راعلیه اهداف نظامی وملکی، مکاتب ، شفاخانه ها، پلها، پایه های برق وگاز، تیل ،راکت زنی بشهرهاومراکزعامه بداخل افغانستان سازماندهی کرد. (کتاب توطئه درایران،یادداشتهای سیرسوانس وزیر خارجه امریکا زمان کارتروبرژنسکسی مشاورنظامی کارتر).ازقول دگروال یوسف پاکستانی مسئول رهبری عملیات مجاهدین درافغانستان ازکمپهای آموزش تخریبی داخل پاکستان "سالانه بیست هزارمجاهد" و"طی چارسال 80 هزارمجاهدبداخل پاکستان تربیه نظامی دیده وتعداد بیشتر از آنرا در داخل افغانستان " مدعی است ( 4 ) عملیاتهای تروریستی وویرانگری از آغاز تحول ثور1978الی تسلیمی دولت بمجاهدین سال 1992 مدت اضافه از 14 سال بداخل افغانستان بکمک ورهبری امریکا ومتحدین عملی گردیدوپس از بقدرت رسیدن مجاهدان چوروچپاول ،انحلال دولت ،انحلال قوای نظامی وامنیتی، جنگهای تنظیمی بین مجاهدان ، ویرانی وکشتار وظهورامارت طالبان،ازدست آورد های برهبری امریکا ، پاکستان وعربستان صعودی وکشورهای منطقه بشمول ایران ،روسیه وچین بود،که تا امروزاین امکانات وریزرفهای مجاهدان وطالبان وبقایای آن غرض ازسرگیری عملیات های تروریستی وویرانکاری دروجودتنظیم های دیروزوادامۀ جنگهای تروریستی وویرانگرانه ،ازهرحیث در افغانستان ومنطقه به اختیارآنان قراردارد .
اینک ایالات متحده باطرح استراتیژی جدید پس ازهشت سال مبارزه باتروریزم وفسادوتریاک بجائی برمیگردد که درآغاز تهاجم به افغانستان قرارداشت .ایالات متحده ومتحدان دنباله رو آن درناتوبا اجرای استراتیژی جدید طی زمانی کوتاهی نابودی تروریزم را هدف گرفته اند ومی خواهند دولتی را که طی هشت سال دردرون فسادو ناکارآمدی وتکیه برنیروهای خارجی مایه گرفته بیکبارگی اصلاح وبا ازدیادعملیاتهای پیهم هوائی وفشاربرپاکستان وادعای آمادگی نیروهای امنیتی افغان، آنچه راکه طی هشت سال نتواسته اند طی زمانی نچندان کوتاه بدست آرند. تجربه حاضرطی یکسال نشاندهنده آنستکه نه تنها طالبان والقاعده نابود نشد، بلکه طی زمان کوتاه ( چندماه اخیر) بمگذاریها، اعمال تروریستی ،دهشت افگنی ،جنگ های گوریلائی وهم عملیاتهای هوائی ،زمینی متحدین آئیساف وناتودرراس امریکا، جان عده بیشتری ازمردم عادی افغانستان وپاکستان را گرفته است. امریکائیان به بمباردمانها وعملیاتهای خود که طی آن جان اهالی ملکی را میگیرند. مردم عادی دربرابر حملات دوطرف، بدون امنیت وبی پناه اند،وبی دریغ کشته می شوند . امریکائیان هرکی را بادستاروریش کشت درلست طالبان می آورد. باید دانست که ؛ «تروریزم بربسترتوده های متدین ومسلمان افغانستان زیست ندارد!!» ومردم عامه تروریست نیست .
«تروریزم» درتمام اشکال وانواع آن درحلقه وحدودی گروهی،یا سازمان ودولتی وحلقه نظامی یا استخباراتی وغیره چه بطورتجاوز کارانه یابغرض دفاع، جان، مال وهستی عده ای ویا کثیری راهدف میگیرد وبربسترتشنج ،کشتن، حبس، سرکوب وویرانی عمل میکند. اینکه گفته می شود مراکزتروریستی ودهشت افگنی دربین قبایل دوطرف مرزهای افغانستان وپاکستان لانه کرده وازحمایت این مردمان برخورداراست ؟ مسئله ایست که به قطع مداخله ،تجاوزو محکومیت وابسته است .
آن هنگامی که دولتها وموسسات استخباراتی غربی ، پاکستانی وعربی ازفرزندان واطفال خانواده های بی بضاعت این قبایل بجای رفتن بمکاتب ،آنهارا بمدارس دینی وبنیاد گرائی اسلامی تمویل وتدریس میکردند ، متیقن بودند که ذخیره مطمئن بنیادگرائی اسلامی رادرمنطقه دراختیارخواهند داشت.اما غافل ازاینکه بنیادگرائی اسلامی بطورمتداوم به ابزارحاکمیت دولتی برای اجرای احکام تعبدی شرعیت اسلام نیاز داردودرمبارزه وتلاش خود به تجاوز، خشونت واستبدادیکه باموازین جامعه جهانی ودستآوردهای تمدن معاصردرتضادوستیز است متوصل میگردد.اینکه قسمتی از بنیاد گرائی اسلامی درپوشش ظاهر قانونی دولت ، چه بداخل پاکستان اسلامی وچه درداخل جمهوری اسلامی افغانستان وایران ، باجامعه نسبتامدنی ـ شهری وآزادی وحتی حضور اردوهای خارجی کافروموازین دولت قانونی توافق کرده وآنرا گویا پذیرفته است، ناشی ازتغیرماهیت بنیادگرائی اسلامی نیست ، بلکه بنیاد گرائی به اثر تجربه تاریخی طولانی سازش وخدمت گذاری به دولتها ،حکام ومنابع قدرت ، که هزاران باربا تدبیرسیاسی وتامین منافع اقتصادی ـ مالی ، جاه ومقام روحانی ، باحاکمیت های جبارومستبدو حضورنیروهای خارجی استعمارکنارآمده ، حمایت کرده وپهلوی آن استاده اند، تاریخ گواه است . (تاریخ دوونیم قرنه ای افغانستان معاصرکه دستخوش استبدادواستعماروویرانی پیهم بوده ، نقش روحانی همواره درپهلوی استبدادواستعمار ثبت است به آستثنای آنعده روحانیانی که واقعا تا پای جان دربرابر استعمار واستبداد درپهلوی مردم استاده بودند جای ، مقام ومنزلت شان حفظ است .)
اینکه بخشی از بنیاد گرائی دروجود طالبان ،القاعده وبا حمایتی ازحلقات نظامی ـ استخباراتی پاکستان وعده ای ازکشورهاوسازمانهای نظامی کشورهای منطقه بمبارزه تروریستی ودهشت افگنی علیه حضورنظامی امریکا می پردازد ورزمنده وجهادیست، دلیل آن، تصادم اهداف نظامی ـ سیاسی کشورهای منطقه است که امریکا ومتحدین آن با توان بالای نظامی وحضورآنرا دراختیارخویش درآورده اند،جنبش برانگیختۀ طالبان ، جنبش آزادیخواهانه ای مردمان افغانستان نیست ، بلکه واکنش نظامی کشورهای منطقه ومحافل بنیادگرکشورهای اسلامی وبخصوص پاکستان است که خودرامدعی شکست شوروی وانحلال آن وقهرمان جنگهای جهاد افغانستان وبقدرت رساندن مجاهدان وطالبان میدانندو عاملین انحلال اردو،دولت ، نظم وادامه دهنده بحران وجنگ ازشهکارهای دولت پاکستان اسلامی درافغانستان اند .
ناگفته نباید گذاشت که مردمان این سرزمین وقبایل موجودیت قوه های خارجی رادرتمام ادوارتاریخی ومعاصرحیات خویش ، بحیث عامل تجاوزو سرکوب آزادی دانسته وقیام علیه آنراازوظایف وطنی خود میدانند،که جنبش خشونت آمیزطالبان ازاین فضابهره میبرد وخط سیاسی مقاومت را روز تا روزبکمک احزاب اسلامی وحلقات نظامی ـ اسخباراتی پاکستان دربین سران ونخبگان قبایل بازنگاه داشته از آن اعاشه می گیرد.عملیات های پیهم نظامی وهوائی خصمانه نظامیان امریکائی،باعث نفرت وانزجارمتزاید جوانان واهالی شده وآنان رابه جنبش مقاومت برای آزادی واستقلال علیه اردوهای تجاوزگرونیرو های دولت استبدادی متوسل بخشونت می سازد.
تاریخ جنبشهاومقاومتهای آزادیخواهانه وضداستعماری مردمان این سرزمین ( منظور؛ قبایل دوطرف مرز) اکثراگویای آنست که به اثرمعامله خوانین ،روسای قبایل وروحانیون ، توانیهای جنگی وانسانی جنبشهای آزادیخواهانه این مردمان وتوده ها، مورد معامله دولتهای استعمارگر هند مغلی وانگیسی ودولتهای افغان، ایرانی وامروز پاکستانی قرارگرفته است وازآن بطورهمواره درسرنگونی دولتها وایجاد دولتهای دست نشانده استفاده شده است . مردمان قبایل که پس ازتشکیل دولت پاکستان به اساس نقشه استعماری انگلیس ازهم جدا ومورد معاملات دایمی بسود پلان ونقشه های انگلیسی قرارگرفتند ،باتمام انواع رسوخ حیله ها وخرید،فروشهای خوانین وعقب مانی ازمزایای سواد وفرهنگ وتمدن شهری بدورنگهداشته ، بازهم نتوانسته اند روح آزادی خواهی ومستقل زیستن رادرآنان خفه سازند. آنان دراین اواخر مزایای تمدن معاصر سرک، برق، مکتب، شفاخانه، فابریک وغیره را پذیرفته اند وبخشی از رواجها ومقررات قبایلی «دود ودستور» نزدایشان کمرنگ شده جای آنرا قوانین دولتی وبعضا شرعیت پرکرده است ، اما اکثرا اساسات دود ودستور قبایلی دربین شان زنده وپا برجاست وبرآن عمل واستاده اند، یکی ازاین دود ودستورهای زشت وکریی قبایلی، جنگها وتشنجات قبایلی، هجوم های ناگهانی «غَدی ها» و دستبردها وانتقام کشی« بدل » است که درچوکات دود ودستورجنگی قبایلی بطور وحشیانه علیه همدیگراجرا می نمایندوزنان واطفال ازآن برکنار اند.
ازکلمه « تروریزم » واعمال تروریستی هنوزتعریفی جامعی دردست نیست که برسرآن توافق شده باشد، بارها این مساله درمجامع بین المللی وحقوقی جهان مثل سازمان ملل مطرح شده به نتیجه ای قابل قناعت نرسیده است. آنچه روشن است هرکشور، دولت ومردم آن حق مسلم خود میدانند تابه اعمال تجاوزگرانه خشن بمنافع ، سرزمین ،حاکمیت واقتدارخویش، به عکس العمل مناسب درتوان خویش بپردازد. توجیی عمل تجاوزوعکس العمل به آن، زیرنامها وبه بهانه های متنوع ، عمران وهمکاری ، دموکراسی، اسلام درخطر، دفاع ، قیام ،جنبش مقاومت ، جهاد، جنگ ... وغیره پوشش وتحت نام منافع وخیرخواهی توده ها رنگ وجلا می زنند وتوده های مردم رابه هیزم سوخت آن مورد استفاده قرارمیدهند.
اصطلاح مروج « تروریزم »معاصربیشترازدید منافع کشورها ودولتهای غربی بخصوص امریکاودولتهای اقمار شان قابل توجیی است وبس .اینکه دواصطلاح مترادف بنیاد گرائی اسلامی وتروریزم درطی این دهه ازطرف امریکا نه تنها بحلقه ای اسلامی طالبان و القاعده که تجاوزنظامی امریکا رابخصوص هدف قرارداده اند داده شده است ، بلکه کشورهای تروریستی درلست سیاه امریکا عده ای بیشتری را نشانه گرفته است. یک دهه قبل این گروه های دهشت افگن واشرار، مجاهدان سربکف اسلامی بودندواعمال تروریستی شان ازحمایت مالی ونظامی، فنی امریکا وکشورهای غربی غرض براندازی دولت قانونی دکتور نجیب الله توجیی جهادی داشت وهمچنان طالبان هنگامی که بخشی ازمجاهدان ازاطاعت امریکا سرباززدند تروریست شدند ومورد خشم وغضب امریکا قرار گرفتند وبدنبال شان کوه بکوه ودره بدره ازافغانستان تا پاکستان وعراق وبالاخره همه جا ی جهان سرگردان اندوبالاخره امروزطی ارزیابی استراتیژی اوباما باردیگرامریکا ومتحدین برمیگردندودرصدد اندتاتفاهم وهمزیستی راباطالبان آغازوبه القاعده ارتقا دهند.
تروریزم وبنیادگرائی اسلامی بحثی است جالب وقابل ادامه، اما هدف این نوشته درحدلازم به همین بسنده دارد تا فهمیده شود که همانطوریکه بنیاد گرائی اسلامی با اعتقادات ساده مردم وباورهای شان درمنافی است،اعمال تروریستی ودهشت افگنی نیزبا جنبش ومبارزه ای عادلانه مردم برای آزادی ورفاه بیگانه است . دهشت افگنی که حیات عادی توده ها،کار، زحمت وآزادی رازیرچگمه میگیرد، تروریزم است وتروریزم دربین توده ها بسترندارد، زیراخود درزیرساطورترورو دهشت قراردارند. آن گاهی که کارد ستم ،استبدادوتجاوزبه استخوان توده ها می رسد، توده هابه حرکت وجنبش می آیند وقهرمانان خودرا ازدرون خودپیش می کشند ومی پذیرند،ازآن حمایت می نمایندودربین خودجامیدهند ، وتوام با آنان بمیدان مبارزه رویاروی دربرابراستبدادو استعمارقرارمیگیرند.این دیگر تروریزم نیست ، بلکه جنبش مردمان آزاده است برای آزادی وباتروریزم سرخوانی ندارد .
مفهوم دوم
پیوند بنیادگرائی با تروریزم : قسمت اول این نوشته ، تا آنجا که لزوم به شناخت تاریخی بنیاد گرائی اسلامی بحیث ابزاری سیاسی دولتهای استبدادی واستعماری بود ، بیان های درخوراین نوشته ارائه شدکه ؛بنیاد گرائی دینی وغیردینی، پدیده تاریخی استبداد، استعماراست که برتعبد حاکم ومحکوم ، برده داروبرده، ظالم ومظلوم وخدا،سلطان واوللامربربندگان فرض وبا قهر، اجبارنافذ واجرا میگردد . بنیاد گرائی اسلامی ودینی ازاعتقادات ساده مردم به فرسخها فاصله دارد. بنیاد گرائی اسلامی مورد استفاده طبقات حاکم فئودال، سلاطین، امرا ودربارهابوده وازآن برای توجیی استبداد واستعماروثروت اندوزی،اشغال وچپاول استفاده می نمایند. پس از پایان قرن هفده وآغاز قرن هژدهم، با ظهور انقلابات بورژوازی اروپای غربی، دولت روحانی نه تنها متزلزل ، بلکه اجبارا برانداخته شد ومذهب ودین را ازدولت وسیاست جداکردندو تدریس دین ومذهب را درعده ای ازکشورهای متمدن مثل امریکا،جاپان،شوروی وعده ای ازکشورهای اروپای غربی وکشورهای سوسیالیستی بفرزندان مردم درمکاتب ممنوع وقطعا ساخته اند. قانون اساسی ایالات متحده امریکا، هستی جهانرا براساس کتب دینی متکی برباور« خلقت » ، درمکاتب ومدارس ممنوع اعلام میدارد. قانون اساسی جاپان هم چنان وحتی رفتن صدراعظم ،اعضایی کابینه وسایر بزرگان سیاسی حکومت جاپان را به معبد گاه های دینی مذهبی ممنوع میسازدواخیرا دادگاه عالی حقوق بشرکه بازوی حقوقی اتحادیه اروپا دانسته می شود، دربرابرشکایت یک زن ایتالیائی حکم صادرکردتا؛ازکلاسهای درسی علامت صلیب برداشته شود. درالمان نصب صلیب درکلاسهای درسی رامغایر قانون اساسی ومخالف آزادی مذهب دانسته طی سال 1995از کلاسها برداشتند. حتی قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان ، طی ماده ای سی وپنجم،تحت بند ( 4) این ماده تائید نموده است که : " تاسیس وفعالیت حزب برمبنای قومیت ، سمت ، زبان ، ومذهب فقهی جواز ندارد ."
ببرداشت عده ای ازآگاهان سیاسی غرب وشرق ، « تروریزم اسلامی » را واکنش خشن جوانان دیندار، حلقات ، احزاب ، علیه استبداد دولتهای خود کامه اسلامی ، علیه قدرت روزافزون تمدن غرب وناشی ازمقابله تمدنها دانسته ، غرب را بمقابله ورویاروئی با آن می طلبند. این نظریه ودیدگاه ، بنیاد گرائی دینی را از پیوند تاریخی آن با طبقات حاکم فئودال ودولتهای مستبد فردی وبحیث ابزاری دردست استعمار، اشغال وغارت جدا میسازد . درحالیکه در سالهای قبل از جنگ جهانی دوم ، مردم مسلمان کشورهای اسلامی پاکستان، بنگله دیش، مالزیا،مصر،سودان، افریقای شرقی،عربستان صعودی، اردن، عراق،کویت،شیخ نشین های خلیج،مراکش، الجزای، تونس، سنیگال، موریتانی، مالی،چاد، سوریه،لبنان، لیبی، سومالی،اریتره، اندونیزی، ازبکستان،ترکمنستان ،تاجکستان، قرقیزستان،کازاقستان،آذربایجان ، بوسنی ودیگران یا اصلا وجود نداشتند ویا تحت مستعمره کشورهای اروپائی بودند. تنها کشورهای بظاهرمسلمان مستقل،به ترکیه ، ایران وافغانستان محدود میشد، استعماراروپای غربی همه کشورهای اسلامی را بلعیده بودوزمامداران وطبقات حاکم درخدمت استعمار بودند. مبارزه برای استقلال وآزادی دراین کشورها ومردمان رنگ باخته ودرمانده بود. جنگ فاشیستی تجاوزگرانه ای دوم ، دولتها ومردمان قاره ای اروپا را سخت تکان داد وغرض مهارفاشیسزم که مظهرجدیدی ازماهیت تجاوزگرانۀ سرمایه بود بمیدان مبارزه آورد . شرکت صدها ملیون انسانهای قاره های جهان ودولتهای آن علیه تجاوز، برای تعین سرنوشت آزاد شان بمیدان مبارزه مسلحانه چه درتحت قیادت دولتها وشخصیت ها آزادیخواه بجنگهای پارتیزانی وآزادیبخش پیوستند. این جنگ فاشیستی اضافه از 50 ملیون کشته واضافه ازدووسه برابرآن معیوب وزخمی بجای گذاشت . ویرانی های آن غیرقابل شمارش وزخمهای آن تا امروز التیام نیافته است .
پایان جنگ دوم جهانی ، امیدها وآرزوهای جدیدی را بکالبد مردمان ودولتها برای آزادی وشرکت برای ساختمان زندگی جدید دمید. مردمان قاره ها( اعم ازمرد ،زن وپیر،جوان ) ودولتها علاوه به رفع خسارات، تلفات والتیام زخمهای وارده انسانی،اقتصادی درزمان کوتاهی بپیروزیهای دست یافتند مردم ودولتها با تکاپووتلاش عظیمی برای نوسازی، ترقی وتحکیم پایه های امنیت وصلح،استحکام دولتها وزندگی مرفه روی آوردند .
سقوط فاشیزم وجهانی شدن سوسیالیزم تحت رهبری اتحادشوروی، انحلال سیستم استعماری را تسریع کرد ودولتهای اسلامی یکی درپی دیگرنه تنها به استقلال خود نایل شدند ، بلکه راه رشد و ترقی اقتصادی ـ اجتماعی را در پیش گرفتند . استعمار ودولتهای های وابسته استعماری یکی درپی دیگر برانداخته شد وبنیاد گرائی اسلامی دربخش عظیم این کشورهای اسلامی بعقب رانده شد . دولتهای اروپای غربی با میراثی از مصیبتهای جنگ دوم جهانی، وروح سرشاراز مبارزه طلبی مردمان برای آزادی وعدالت اجتماعی ، ناگزیر به دایر کردن دولتهای «رفاه اجتماعی » شدند، که درطی این سه دهه ای اخیرسرمایه داری جدید مالی تحت نام نئولبرالیزم به این دستآوردها به سودسرمایه و سرمایه مالی دستبرد زده است وآنرا منحدم ساخته اند. به این ترتیب دولتهای اروپای غربی وامریکااز استعمار وبنیاد گرائی واستبداد فاصله گرفته وکشورهای آزادشده وبه استقلال رسیده اسلامی راه های رشد مستقل آزاد را درهمکاری وپیوند با جوامع ودولتهای جهان سرمایه داری وسوسیالیستی بازیافتند.از همینجاست که استعمارجامه بدل میکند وابزارهاودستگاه های آن تجدیدمیگردد. شعار«دنیای آزاد» ودموکراسی ( منظورازهفت کشور صنعتی سرمایه داری جهان بشمول جاپان درافاده دیروز است.) دربرابرسوسیالیزم جهان دوم وهم کشورهای جهان سوم که ازعواقب آن،جنگ سردوتحمیل آن برجهان سوم وتشدید بودجه های نظامی وتغیرات وکودتاهای خونین نظامی، جنگها وتروریزم،حمایت وتقویت بنیاد گرائی اسلامی پی آمد عمدی وسیاسی این تقابل بود. افغانستان کشوریکه درپایان اولین جنگ جهانی استراد استقلال خودرا بدست آورد، امادرراه تحقق اصلاحات ناکام ماند، باردیگر درپایان جنگ دوم جهانی وتوسعه روابط با کشورهای همجوار اتحادشوروی ، پاکستان اسلامی ( که انگلیسهابا بریدن قسمتی ازسرزمینهای هندوافغانستان ، پاکستان اسلامی را بودجود آوردند) ، ایران، هندوستان وچین با محافظه کاری، ترس وترددبه اصلاحات اقتصادی، اجتماعی وتقویت اردو ونظام روی آورد. دراین راه همکاری با اتحاد شوروی را ازهمه نازلتروبحال خود مفید تریافت ودراینراه پیش رفت . برای فهم بیشتر اینکه چرا تلاشهای دولتها ، منورین ومردم افغانستان برای ترقی وتعالی درآغازهردوره باشکست وسرکوب وتسلط استبداد ، خشونت وبنیاد گرائی اسلامی مواجه شده وافغانستان را برای قرنها از کاروان تمدن جهانی بعقب رانده است نیاز است کمی به عقب برگردیم وبه تجربه تاریخی تکیه نمائیم .
یک نمونه ومثال تاریخی : مردم افغانستان قبل از آنکه ؛ دولت جنگ استقلال خواهانه را با استعمار انگلیس اعلان بدارد، قبایل صلحشوروآزاد،ومردم افغانستان، درتمام جبهات ومحاذات اردوی انگلیس حملات را آغازوبراردوی انگلیس تلفات سنگین را وارد ساختند. استعمارگران انگلیسی که ضرب شست مردم افغانستان را دردوجنگ قبلی دیده بودند درفرصت کوتاهی آماده شدند استقلال افغانستان را برسمیت بشناسند. افغانستان در1919 .م . بحیث دولت مستقل عرض وجود کردووارد جرگه کشورهای مستقل جهان شد. متصل به اعلام وحصول استقلال، به اصلاحات روی آورد. طی ده سال دولت بهیه مستقل افغانستان درمناسبات بین المللی و اصلاحات داخلی به دستآوردهای قابل توجه نایل شد. بعضیها آغاز اصلاحات سریع وبعضا سطحی راموجبات سرنگونی دولت امانی میدانند که قابل تامل است. غلام محمد غبار، پس از تحلیل وقوام ریفورمهادرعرصه های مهم داخلی،اداره، اقتصاد ومالی، فرهنگی، تعلیم وتربیه جوانان ( اعم زن ومرد، پسران ودختران )، تامیم آزادی ودموکراسی، وضع قوانین ودایر کردن محاکم آزاد، دفاع ازحقوق اتباع توسط قانون وکوتاه کردن دست فئودالان، اشراف، درباریان،حکام وروحانیون ازسرمردم وغیره دانسته چنین خلاصه میسازند : " بعداز تشکیل دولت امانیه، تقریبا تمام طبقات مختلف کشوربه حمایت دولت برخاستند ودرجنگ با دولت انگلیس اکثریت فئودال وروحانی ودهقان همه در صف دولت قرار گرفتند، ولی بعدازاختتام جنگ وآغازریفورم به تدریج صفوف مردم از نظرمنافع طبقاتی ازهم جدا شد.اشراف فئودال وارباب که مستمری ورتب اعزازی ونفوذ خودرا درمحل ازدست داده بودند، ازدولت برنجیدند ومجددابه هوس اعاده نظام قرون وسطائی افتادند .همچنین روحانیون که قسمتی از ریفورمهارا نقیض مذهب تشخیص کرده، وامتیازات سابقۀ خودرااز دست داده بودند ، منزجرومخالف دولت گردیدند. اما دولت تنها نبودوبرتوده های وسیع مردم تکیه داشت، لهذا اصلاحات خودرابا پشتیبانی ملت در مرحلۀ نخستین مطمئنانه تطبیق نمود.این مرحله نخستین پنجسال طول کشیدودر طی آن شخص شاه که درراس همه قوه های دولتی بشکل فعالی قرار داشت ، صمیمانه کارمیکرد... وبا اشتباهات که ازاو سرمی زد طرف اعتماد مردم قرار داشت . مردم اورا«غازی » خطاب میکردند وبدون اکراه به تعمیل اوامرش می پرداختند . اینست که مخالفین داخلی ودسایس خارجی هیچکدام قادر نبود، دولت را متزلزل سازدولو هریک بنوعی از انواع قدرت ونفوذمادی ومعنوی داشتند ." وسپس به بطور مثال به توضیح قدرت بعضیی فئودالها، روحانیون،سران قبایل،حکام محلی، اشراف وهم چنان مهاجرت مسلمانان هندی به اثر فتوای روحانی مسلمان هند به افغانستان وتقاضا های آنان، که درعقب آن دولت انگلیس قرار داشت. ... " تمام این قضایامانع تطبیق ریفورمهای دولت شده نمی توانست اگرجبهۀدولت درداخل خود شگاف نمی برداشت وتناقض ایجاد نمی کرد، زیرا ملت هنوزبه پشتیبانی شاه ودولت استاده بود ، وهمین حمایت مردم بودکه با وجوداختلال دردستگاه وماشین دولت ، پایه های آنرا محکم واستوار نگهمیداشت ، ورنه از مدتی بود که کابینه ودربار درز اساسی برداشته بود ... ". ( 5 )
مثال بالا بحیث نه یگانه رویداد تاریخی دولت اصلاح طلب مستقل وآزادیخواه که دربرابرامیال ودشمنی طبقات حاکم فئودال،روحانیون، اشرافیت وابسته به استعمارواستبدادقرارگرفت وبرانداخته شد، بلکه پیهم رویداد های تاریخ گذشته وبعدازآن تا امروزیکی درپی دیگربا اشکالی کمی متفاوت وبارنگ وجلایش نوتربراین کشورومردم تاهنوزجاریست. اسلام بنیاد گروخشن بحیث وسیله دردست طبقات مفتخور وفاسد علیه منافع علیای مردم وترقی بکارگرفته می شود وازتوده های پراگنده واعتقادات دینی مردم ومنورین سود برده ، با تصرف قدرت برزیست مردم هجوم می بردووحشت واستبداد قرون اوسطائی را بار بار وبه تکراربا رعب وخوف ، کشتن ، شکنجه ،زندان وسرکوب جاری میسازد . نمونه های اخیردولت های بنیاد گراسلامی درافغانستان ، دولت مجاهدین وطالبان است ، که درپی هم ازحمایت پاکستان، امریکا وعربستان صعودی وعده ای از کشورهای دیگربرمبانی منافع ونزدیکی شان به این نیروهاآب میخورد وافغانستان ومردم آنرا درمنگنه ای از عذاب، وحشت، ترور، سرکوب ، اهانت ، تفتیش عقاید واستبداد خشن فرو برده بودند که عده ای ازکشورهای غربی آنرا ننگی بردامن جامعه جهانی تلقی داشتند. هیچ فردی ازافغان و جهانیانیکه طی این سه دهه بمسایل افغانستان توجه دارند، مدعی این امراند که مجاهدان اسلامی تروریست ودهشت افگن وطالبان به حمایت ، پول، سلاح وتعلیم وتربیه تروریستی کشورهای غربی بخصوص پاکستان ، انگلیس صعودیها وامریکا آماده شدند وبقدرت رسیدند. اینکه چه شد که دولتهای غربی وامریکا با بخشی کوچکی ازبنیاد گرائی اسلامی وتروریزم که به القاعده وطالبان خلاصه میگردد به درگیری نظامی درافتاده است ؟
درزبان پشتومعمول است ،میگویند : که گدا دبل په غولی غرض نه کا سپی به نه کـاپه گدا باندی غرض
اکثرامعتقد اند که بخشی از بنیاد گرائی دروجود القاعده ( بحیث سازمان بین المللی بنیاد گرائی اسلامی ورهبرآن «عصامه بن لادن ») واعمال زشت طالبان علیه مردم افغانستان ( برهبری ملا محمد عمر) وسرپیچی آنان از اوامر ایالات متحده ودر ضدیت با استعماروحضورنظامیان امریکائی درکشورهای اسلامی وبخصوص پس ازوقوع چند حادثه تروریستی واز آنجمله حادثه 9 /11 سال 2001 را به آنها مربوط دانسته وعملیات گسترده نظامی تحت عملیات سریع اردوهای جهانی به افغانستان راتجویز کردند وطی کمتر ازچند هفته طالبان را ازمسند دولت به بیرون انداختند والیانس هاراکه همان مجاهدان بنیادگروتروریست ودهشت افگن بودند خلاف اراده وخواست مردم برایشان نصب کردند. ووعده های صلح، آزادی، دموکراسی وبازسازی دادند ودولتی را به رهبری کرزی ودارودسته ای ازافرادو احزاب بر سرنوشت مردم جا زدندودرزمانی کوتاهی برای دولت وحضورخویش، مشروعیت های بی بدیل را فراهم آوردند که امروزدرمرحله دوم این بازی مردم باردیگروادارمیگردند تا به کرزی ومجاهدان رای دهند ومشروعیت نظام را فراهم نمایند. وهم مردم را بطورپیهم بحضورقدرتمند نیروهای نظامی غربی ترغیب و(با حضور 62 هزارعسکر امریکائی ، 35 هزارازکشورهای اروپائی و21 هزار نیروی کمکی را هنوزکافی نمیدانند ) ازدهشت افگنی وبقدرت رسیدن طالبان درهراس نگاه داشته تا به ولی نعمتان خود شکرگذار ومدیون باشند وحضور دایمی این ولی نعمتان نه تنها آرزوی کرزی وشرکا است،بلکه عده بیشماری از احزاب سیاسی چپ وراست درپناه حمایت این اردوها به تشکیلاتی دست یافته اند وبه عطش هاوبلندپروازیهای سیاسی وسازمانی در سایۀ رحمت این اردوهابخود وهواداران شان باد می زنند، آنانیکه می نازند حساب شان جدا وآنانیکه خودرا مخالف وکشور را دراشغال میدانند نیزبه ادعای طولانی این حضور چه در خارج وداخل به سفته بازی سیاسی، گاهی ازاین دروگاهی از آن در سر بیرون می آورندوبا سفته بازی سیاسی وروزگذرانی مشغول اند. درچنین اوضاعی حتم بُرد باکرزی ویاران واشغالگران وسفته بازان سیاسی وامریکائی است ، تابیش ازآنکه بسود مردم باشد. مردم افغانستان تحت هرنامی که دشمنانش خواسته باشند یاد کنند، باید بدانند که این مردم سلحشوروبی باک،بنیاد گروتروریست نیستند، مردم افغانستان با کاروزحمت ومبارزۀ خویش هستی، دوستی، وطنپرستی،آزادی، عقایدوسنن تاریخی نیکان رامی پرستند وبرای آن عزیزترین بهایراکه زندگی است آماده اند بپردازندوآزادی ووطن را حراست نمایند.
تبصره: بخش سوم، چارم وپایانی بترتیب به بحثهای اختصاص یافته : که مفاهیم حضورنظامی خارجی یا اشغال وضرورت سیاسی حضورمتشکل نیروهای ملی ـ دموکرات ومترقی، شرایط واوضاع جاری،آرایش سیاسی نیروها، دولت ، جامعه به بحث گرفته می شود وپایان مبحث اختصاص یافته است به بحث نیازجامعه سیاسی که درمرکزآن تشکل حزب سیاسی سراسری قرار دارد .
پایان قسمت دوم
سرور منگل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
( 1 ) ـــ ( رسانه های خبری وتیلویزیونها )
( 2 ) ـــ (هنگامی با دوستم ومخالف دوستم ، گاهی با طالبان ومخالف طالبان وهم با الیانسهاوجبهه مجاهدان ومخالف آن وهم باکرزی ، ودرانتخابات اخیر جبهه ملی مجاهدان رابرکرزی ترجیح داددرعقب تمام این معاملات وی طرفدارپروپا قرص سپانسروحامی خارجیها است.)
( 3 ) ـــ مراجعه به نوشته های تاریخ 09 .02 .09 تحت عنوان « افغانستان درمرکز سیاستهای قصرسفید ... » ونوشته دوم « استراتیژِی که ، بالاخره به عدم سنگینی سیاستهای امریکا درافغانستان دلالت دارد » تاریخ نشر 09 .04 .04 درویب سایت آریائی ، که مطالعه ای آن رازاید نمیدانم ، آنجا دلایل ناکامی سیاستهای امریکا ( به اصطلاح ازمیراث بوش به اوباما ) واستراتیژی جدیدامریکا واهدافی راکه درپی آن درآیندۀ نزدیک، این دایه های شیرین تر ازمادر برای ما افغانها تهیه می بینند به بحث کشیده شده است. ( مطالعه آن راسودمند میدانم .
( 4 ) ـــ تلک خرس.ازص . 132 الی 133 . نویسنده دگروال محمدیوسف ومارک ادکین . مترجم: داکتر نثاراحمد «صمد» ) .
( 5 ) ـــ (برای معلومات بیشتر، مراجعه به کتاب « افغانستان درمسیر تاریخ » صفحات 836 ـــ 756 . تحت عنوانهای ؛ جنگ استقلال ،سیاست خارجی ، تحول جدید،وضع داخلی ،عکس العمل ارتجاع . » که مطالعه انرا مفید میدانم. ).
قبلی