خوشه چين
امیرحبیب الله کلکانی
مستحق گنبد مرمرین است
نتیجه گیری: جائیکه کثافت(( پارو)) فراوان باشد.درختان پربارثمر خوب میدهند.
نظامهای کثیف باعث میگردد که شخصیتهای پیش تاز و دگر آ فرین را ازدرون توده ها برای اصلاح نظام آ ینده برگزینند.
داستان ازین ازینجا آ غاز میشود که، اختطاف گلچهره دختر شاه با میان پرده ازروی سیاه وکثافت کاران تاریخ برمیداردمگرحکم نمیکند با لای اکثریت ازین خانواده ومیگوید که به تعدادانگشت شمارازدودمان آل یحی،چقدرمردمان نامهرمان بی عا طفه،عاقبت نا اندیش، مغروروبی اعتنا ازخود راضی، متکبر، بیخبرازجهان غرق درعیاشی ، دسیسه کاری، خوش گذرانی،فریبکاری، متجاوزبه ناموس دیگران از ینگونه ا خططاف های نا مو سی فراوان که تاریخ به هیج وجه این خیانت کاران ملی ووطن فروشان را نمیبخشد.
حبیب ا لله کلکانی بچۀ سقونه فرزند « سقأ» شهیدان بوده است. فرزندکسیکه برای مردان، مردان صحنه نبرد مرگ وزندگی، آب میرسانید. کدام نوع نبرد، نبرد برای آزادی،آزادی وطن از دست ا نگلیس، انگلیس که ا میر دوست محمدخان درپای آن به سجده رفت، امیر دوست محمد خان که در تتمدره ازهموطنان شرافت مند خود برید، دوست محمد خان که هم وطنان شرا فت مند ش به حمایت او قربانی میدا دند برید. نا موس وطن را به پر کاهی به انگلیس بخشید. نان ده وآبرسان ازجمله عزیز ترین وشریفترین وبا وجدان ترین افراد یک جامعه بوده و میباشند. که هم برای خود نان حلا ل پیدا مینماید وهم به حیث انسان تولید کنند ه وهرزه کنند مصارفات شهرها و بازارها میباشند. زمانیکه توانست مزارع و باغ ها را آ بیاری نماید. آ ن دهقان میتواند که دردفاع از شرف و حیثیت و ناموس وطن برای هموطنش در دشوار ترین حا لات جنگی در بلند ترین بلندیهای کوه ها برای زخمی های باقی مانده از جنگ آ ب برساند. بنآ این لقب با لاتر از موقف و لقب شاهانی است که در پیش پای مکناتن انگلیس به سجده میرود و ذریعه قطار انگلیس ما نند ((شا شجاع)) و ما کیا والست(( نادرخان)) و دیگران که به زورو زربیگانگان حا کمیت مینماید.
او یک جوان مرد، یک« عیار» بوده است ازسرزمین خراسان. با شرف زندگی کرده بود زندگی شرافت مندانه را برای مردم آ زادۀ خود میخواست. اوهرگز به خوان بیگانه سر به تعظیم فرود نکرده بود. چنانچه که امیر دوست محمد خان درپای مکناتن سر به سجده مانده است. تما شا کنید به تصویرپا ئین.
امیرحبیب الله
خادم دین رسول الله
هموطنان گران قدر، هیچ کسی مرا وادارنسا خته است که از امیر حبیب ا لله خان خادم دین رسول الله چهرۀ غیرواقعی ساخت واورا به مانند آفتاب درخشان همیشه تا بنده در فضای بیکران آبی معرفی کرد.
وجدان و اخلاق انسانی با لای عقل آدم تسلط پید ا مینمایدوحکم میکند.که بگوید امیرحبیب الله کلکانی را این جوهرذاتی خودش است. که اورا ازدرون به بیرون به ما نند آ ئینۀ تمام عیارهمه اعمال حرکات، پاس داری از ناموس، سکنات ، دلاوری شهامت ایمان داری ووفاداری اوبه انسان بینوا وغیره وغیره وبه نمایش گذاشته است.
کلوخ آلوده به کثا فت یگان نفراز خانوادۀ ناپاک قسم خوران قران خور بردیوار پاک حبیب الله کلکانی «عیاری»ازخراسان نمیچسپد.
دهقان،باغبان،انگورفروش،چوب فروش،نجار،آب رسان،میراب،سقأ، پینه دوز رنگمال گلکار،آهنگر،مسکر،قلبه ران ،رمه چران وغیره وغیره، وظایف رشته و کسب اند که برای انسان جوهر میبخشد، انسان را در جامعه به حیث آدم خود کفا ، انسان را با ناموس معرفی میدارد . این گونه افراد مردان با غروروبا همت می باشند، با گردن افراشته درهرخیروشرجامعه خودرا شریک میدا نند و درا جرای وظایف عام از امکانات مادی خود تیر میشوند و به آن افتخار مینمایند. و میدانند که زنده گی کردن در اجتماع سالم زیبا است خودرا دراجتماع منحل دا نسته و در جهت تغیر اجتماع به نفع پیشرفت و اعتلا ی جامعه سعی به خرج میدهند.امیر حبیب الله ازآ غاز جوان هیچ گاهی درسرنپرورا نیده بود که روزی بنام او در مساجد خطبه خوانده میشود، هیچ گاهی درفکرآ ن نبود که اورا بنام امیرخطاب مینمایند و اصلآ قصدی نداشت درگیرچنان ما جرای شود که فردا ازجواب دادن آن عاجز آ ید.عواملی که امیر حبیب ا لله خان خادم دین را در صحنه میکشاند. فقط و فقط احساس نوع دوستی تنفروانزجاراز ظلم و ستم بعضی ازعناصر ستون پنجم داخل نظام که هیچ تو جوهی به حیثیت وآبروی مردم وجامعۀ خودنداشتند و پیوند تنگا تنگ با انگلیسها ی شکست خوردۀ سه مرحلۀ داشتند. ازیک طرف و از دیگر داستانها و قصه های گلچهره و جنگ دو دخترنیمچه و مراحق برای نجات ازسرمای زمستان با لای سرگین اسپ و قص علی ا لهذا ، دروغ دسیسه وتوطئه وبدام انداختن انسانهای آگاه وبا شعور واراکین ومامورین دولت.قصه ها وداستانهای رزم وپیکارمیرمسجدی خان کوهستانی میربچه خان کوه دامنی جلندرخان تتمدرۀ، میر محمد عثمان خان تگابی، ملا مشک علم وغیره غزیان جنگ درمقابل انگلیس درذهن وروان اوذخیره میگردد. سوم داستان های شهزاده و شهزاده بازی،زی وزی بازی،بوی برترنمائی یک طبقه یا خا نواده نسبت به قشرپا ئین جامعه به روان اوتأ ثیرمنفی بجا میگذاشت وهکذا ادبیات ازگران وسبک بودن استخوان،سرداران کله کته وغلامان پای کته که نویسندگان خوش خدمت دوروپیش درباریان به وجودآورده بودند.وموقف ارباب قدرت عیاش خوش گذران، بوالهوس بزرگ ترجلوه میدادند.چه کنیم که تاریخ قضاوت خودرا مینماید چهره ها را معرفی مینماید. امیردوست محمد خان را درحال سجده درپیش پای مکناتن نشان میدهد.برای شاه شجاع لقب« خرهمان خراست مگرپا لانش عوض شده»سرنوشت نادرخان را بدست عبد الخاق وآقای کرزی را مزدورجنایت پیشۀ بشریت روی زمین« بوش» معامله گروفروشندۀ افتخارات امیراما ن الله خان معرفی میدارد.
ولی امروز مردم با هزاران علاقه مندی بیان میدارند که هزاران، سرداروطن فروش بی حیثیت بی وقارمساوی میشود به یک «تکری» انگورفروش وطن پرست، انسان دوست وغریب پرور. مردم بیان میدارند که سقآ شهیدان به زخمی های جنگ آ ب میرساند که مردم با آب زندگانی نمایند. اما سرداران و امیران، کشوررا درمعامله قرار دادند و کوه ودره هاو وادی کشوررا با دریا هایش به بیگانگان فروختند که مردم بی آب شوند وبی آبرو.
نا گفته نباید گذشت که طرزی وطرزیها ......افتخارفرد فرد افغان میباشند.
احترام و ارزش گذاشتن به خانواده ها ارمان انسانی حلقۀ عیارا ن است. هدف از افرادی است که ازموقف خا نواده های خویش ، قوم وملیت خویش، سوۀ استفاده مینمایند. واقعییت مسلم در اینجا است که سرداران وشاهان صده های اخیر کشور ما در اطراف خویش دیوارهای عظیم و بلند آ باد مینمودند که تنها زاغان وکرگسان از مناسبات داخلی خود شان آ گاهی دا شتنه باشند.هرآن عمل خلاف اخلاق و انسانیت را که انجام دهند از دیدگاه توده های بید فاع و مسلمان پنهان باشد. تا مردم زحمت کش و سازنده گان اجتماع انسانی. یکی ازفورمول زندگی دیگر آ نها این بود که درمناسبات زنده گی قطعآ با انسان های آگاه نسبت به خود قول و قرار نمی گذاشتند. ادبیات دیگری که در بین خانواده ها رواج داده بودند. ازین قرار بود.
1- خوردی به کلان خیزد بزنش که از جایش نخیزد
2- در دنیا ؟ چیز است دیده پاره 1- 2- 3- 4-
3- سرداران کله کته غلامان پای کته
4- ازبک کله خام
دیدی که زمانه عوض میشود به برکت ساینس و تکنا لوژی معاصر، تمامی حرکات و سکنات ارباب قدرت از گذشته تا به این طرف زیر فوکس حقایق قرار میگیرد، خورد های از دیده ها پنهان شده دررأس سازماندهی علوم اخذ موقع مینمایند. کلان های « احمق» چرسی و بنگی و تریاکی را به زیر در می آ وردند. همان کله کته های « پوک» در زیر چکمه های پای کته قرار میگیرند. ودیده پاره ها با لآ خره جایگاه خویش را در صدر انسان های مستحق و باوجدان باخرد به زورو بازوی توانای خود یا فتند. خلاصۀ مطلب دیدی که از بک، ازبک کله خام نبود. غلط کردی.«کله پخته بود». در شیرسوخته بود ازجبرزندگی طبقاتی آموخته بود، واقعییت هارا به گوش خود شنفته بود. چشم برای حقیقت دوخته بود.مطالب را درذهن روان خود کوفته بود.
درمورد شجاعت ودلاوری وعیاری او« دوستم» برایم فضل احمد طغیان گفته بود.
اگرزمستان با همان منظرۀ خشک و چهرۀ عبوس وزاغان نجس وپلیدش برای آزارطبعیت زنده شمشیرازنیام برمیکشد. آ دمیان نا گذیر میشوند اما نا دا نسته خوب را از بد تفریق کرده نمی تو انند برای نجات خود از فرط سرمای شدید. تبربدست درختان میوه داررا سروریشه میبرند. دیدی که بهار« عیار» کاکه کا که و خرامان کنان مردانه وار برای نجات مو جودات ازشرزمستان ظالم وخدا نا ترس و بی رحم پارا درمیان می کشد.زاد ولد برای بیان طبعیت زنده خود نمائی میکند. بازهم عاشقان دلباختۀ گلهای فصل بهاران بیجا وبی موقع زبان به شکوه بازمینمایند که میگویند ومینو یسند.
کاش زمانی را
به طلایی شدن بال های
پروانه ها می دادند!
و کاش رویای گل ها را
با گرد رخوتناک
نیش شهد آلود زنبوران
آشفته نمی کردند !
سقأ شهیدان پدرامیرجبیب الله کلکانی، درزمانش درمقابل انگلیس به اثبات رسانیده بود که ارزش انسان دردفاع ازشرف، حیثیت ناموس وطن، وظیفۀ دهقانان، باغداران انگور فروشان، کسبه کاران، میراب باشی ها ، کف دوزان ، قالین با فان و چوب شکنان، چرم گران، آ هنگران جو لا ها و ندافان از اقوام مختلف کشورمیباشد.
"دبیری بیاموز فرزند را"
"چو هستی بود ه وخویش پیوند را"
"چوخواهی که رنج تن آ ید به سر"
" زآ موز گاران مپرتاب سر"
"شود نا سزا زو سزاوار بخت"
"سواري بياموزد و رسم جنگ به گرزوكمان وبه تيرخدنگ"
امیر حبیب ا لله کلکانی آ نچه شهامتی را که از پدربه ارث گرفته بود. به آن قناعت نکرد درجوانی، ثابت ساخته بود که پیشینه عصای پسینه است. راه ورسم پدررا دنبال کرد. بهاران برای عمران باغ و تاک و درختان میوه دار دست وآ ستین برزد. تا بستان از حاصل باغ خود رنگ و رخ بازاررا زیبا می ساخت. خزان خانه هارا از فروش درختان نا بکار گرم میساخت. پدر اگر برای قلع و قم انگلیس کمرهمت بست ولی فرزند که نشانی از پدر داشت. برای نجات برادران هم دین و هم کیش خود به سوب بخارا در حرکت افتاد. مشاغل شریفانه« انگور فروشی، چوب فروشی، باغداری، سربازی» پهلوانی اعتماد به نفس، نا موس داری و مراقبت از بینوا یان و نجات ا نها از شر دزدان و رهزنان، اورا به ما نند آ فتاب روشن از پشت ابرهای سیاه بیرون کشید. جایگاه خویش را به حیث «عیاری» ازخراسان درصفحۀ زرین تاریخ یافت روحش شاد باد. بنآ حلقۀ عیاران پیشنهاد مینماید که امیر حبیب ا لله کلکانی خادم دین رسول ا لله به حیث شخصیت بینظیرزمان وبا ناموس وطن مستحق آرام گاه میباشد. اگر دوست محمد خان حق آ نرا پیدا مینماید که مکتبی را بنامش ثبت نمایند و عبد ا لرحمن خان قاتل ملیت هزاره و نو رستان حق آ نرا دارد که در مرکزی ترین نقطۀ شهرکابل مرقدی از خود داشته باشد. اگر تیمور شاه این عیاش تاریخ حق آ نرا پیدا مینماید که جاده و پارک بنا مش مسمی گردد. اگر نادرخان قاتل ملت و قسم شکن حق ا نرا دارد که از بودجۀ بعد از کنفرانس بن مر قدش مرمت می گردد. بنآ این حق فامیل خا نواده و هوا خواهان و عیاران عصر نوین است که باید در کشور عزیزما فرزندی با ناموس نمک پرست و شاه عادل دارای مرقد و گنبد مرمرین باشد . نسل آینده کشور از تما شای منظره دل پذیرش حس وطن خواهی و انسان دوستی شان زنده گردد.
اگر من تاریخ نویس کشور میبودم اهمیت را تاریخ آن طوریکه تاریخ نو یسان میدا نند و با ستان شناسان حقایق تاریخی را کشف می کنند و اهمیت آنرا بیان میدارند . بار ها این مطلب را به اکادمی علوم و پو هنتون کشور و ورارت معارف پیشنهاد مینمودم که قیام دهقانی امیر حبیب ا لله خان خادم دین رسول الله یک حادثه و واقه تاریخی است . در باره آن بعضی شخصیتهای بی نظیرکشور، دانشمندان ، محققان گاه گاهی چیزهای نو شته اند این دوره را با تمام کیف و کان حقیقی اش درسیمینارها و سمپوزیوم ها به معرفی بگیرند تا نسلها ی آ ینده ما به ما هیت حقیقی مردان نمک شناس وعیاران با ناموس وطن چون حبیب الله کلکانی آ شنا ئی پیدا نمایند.
با احترام
عبد الشکور «خو شه چین»
اول جنوری سال 2009
Purmereend
هالند
قبلی