سريال طنز وسياست
حميد برنا
پيــــــوست به گذشته
مناظرهء
کاکه تيغون وکربلايی
بخش چهل وُنهم
پنجشنبه چارم ماه اکتوبر2007، هوا ابری اما قدری گرم است، بيست ودّوم ماه رمضان ميباشد،دوست هـــــای هميشگی به بازار رفته، مواد خوراکی برای افطار وبعضی مواد ديگر برای روزهای عيد خريده به خانهء کاکه تيغون می آيند، بعد از جابجا ساختن مـــــواد غذايی هردو يار نماز ظهــــر را اداء کرده وبروی قالينچه نشسته واين بار کربلايی سخن را آغـــــاز ميکند.
کربلايی: کاکه جان دوخبر تازه دلناخوش بريت دارم وباز هر چه ميخواهی پُرسان کو!
1) ديروز بازهم ده چاراهی قمبر يک انفجار انتحاری ده يک موتر صورت گرفت، که بشمول حامل مواد انفجاری 11 نفر ديگام که 5 طفل وشش کلانسال بود، کشته شدن.
2) ده بی بی سی ديروز گفتن يا خوبتـــــر بگويم يک ســـــــره فاش کدن،که هـمی عسکرای امريکايی که ده افغانستان وده عراق هستن همه شان عسکرای قــــــــرار دادی هستن، نه از ارتش امريکا ونظر به قوانيني ايکه بری ازينا وضع شده، همی عسکرا ده کشتن مردم دست باز دارن، حتـا اگر زير موترام کسی ره کنن ازينا بازخاس نميشه، نه تنها حکومات کشورای مستعمره، بلکه امريکا هم حق نداره از اونا بازخاس کنه و ای ده قرارداد شــــان رسمی ثبت شده، اما حــــال امريکايا ميخاين که قانونه تغيير بتن، که صرف دولت امريکا بتانه بازخــاس کنه وبس، ای هم بخاطر سرو صداهـــــــــای زيات اس که ده مورد کشته شدن مردم ها براه انداخته شده، اگه نی حالی چون ميفامن که باز خاس نيس اونه کشتن، کشتن نفر هــای ملکی وبيگناه وبا گناه ادامه داره! دگه کاکه جان از کشتن کشتن چی بگويم، که ده ای روزا حتــــا روز يک بم يا مواد انفجاری ده خود شار کابل می کفه ومرُدم بيگناه ره ميکشه، چه رسه به هلمند وخوست وکنر وشارای دِگه، نان مردم ما ده ای ماه مبارک ده خون تر وتروريستـــــان وتروريست پروران ده عيش ونوش خود هستن. کاکه جان اينالی خات گفتی که اوقات ته تلخ کدُم، همطو نيس کاکه جان؟
کاکه تيغون: هموطو اس کربلايی جان، مه امروز ميخـــــاستم که يک افطاری خوب تيار کنم ويکسالگی ديدار يک دگه خوده تجليل کنيم، توهمی گپای غم آوره ميزنی.
کربلايی: کاکه جان، بری خوشی تو اينه يک شعر مرحوم باقی جان نا بيناره بريت ميحانم، که محفلام بايد همطو تيار کنی، يک بيت اولش ايطو اس:
بيا که داخل ميخانه مشق راز کنيم کنارخم بنشينم وشب نماز کنيم
کاکه تيغون: کربلايی جان ده ای ماه مبارک دلت اس که شرابام بخوری؟
کربلايی: کاکه جان تو هميشه از همی ( از همين) بيخ ختک ما گپه ميگيری... و گپ ده دان ما خشک ميکنی، همی عادت ته گم کو، گرچه بسياری اوغانا مــــا ای عادته دارن، که هنوز گپ يک نفر خلاص نشده، که وخت از هوا قپش ميکنه، مه مقصدم ازی " ميخـانه" و"مشق راز" و" کنارخم" و" شب نماز" کردن، شراب خــوری نبود وباقی جانام اگه شراب ميخورد " شراباً طَهُورا" که مردم اوره ( شرآب اَنطهور) ميگن، ميخُورد،يانی شرآب پاک که آدمه به خدا نزديک می سازه، مثل لسان الغيب حافظ شيراز يا خيام وبيدل صايب ودگه شعرا واری.
کاکه جان همی غزل باقی جان نابينا ره يک دوست بسيار شايسته وفرهيخته مه( من) که نام مبارک شان " مسرور نجيمی "ايست مخمس ساخته، ای ره بريت ميخانم که باز سر دوست مام تومت ( تهمت) نکنی.
کاکه تيغون: بخان کربلايی جان، بخان که اينالی يک سات( ساعت) دگه سرما پُر خات گفتی، بخان بخان، کدام فکاهيام بگو!
کربلايی: خو کاکه جــــان: گوش کو اوّل فکاهی ره که تو بسيا خوش داری ميگم، باز شعره بريت ميخانم؛( ده همی وخت طالبـــــا يک نفر روزه خور گير آمده بود، اداره امر بالمعروف ونهی عن المنکر فتــــــــوا داد که روی شه سياه کنن، ده سر خر چپه سوارش کنن ودَه شار بگردانش وبری هرکس بگوين که ده رويش تف پرتن، همی کاره کدن وبسيــــــــار مردم ده رويش تف انداختن، يکجای رسيدن که آدم قد بلند ريش سفيد، دان خوده پُت گرفته بود، کله خوده رقم نی واری شور ميداد، باز گفتن تُره ميگم تُف پرتُو، باز همو کاره ميکد، چند دفعه که گفتش، آخر يک طالب گيت کلاشينکوفه کش کد، گفت: تف پرتو، بابه ريش سفيد از ترس دان خوده واز کد، يک پخسه نصواره ده رويش تف کد.)
هردو دوست بخاطر روزه خوری مرد ريش سفيد، خنده ميکنند وکربلايی شعر را ميخواند:
مخمس بر غزل کعبهء وطن
باقی جان شاعر نابينا
خوش است شب همه شب، قصه دراز کنيم ميـــــان ميکده بنشسته، می نياز کنيم
سحر به پای ودم صبح چشـــــــــم باز کنيم " بيا که داخل ميخانه مشقِ راز کنيم"
" کنار خــم بنشينيم وشب نمــاز کنيم"
سخن شناس وسخنـــدان وميکشان گويم رَموز راز سخن را ميـــــــان دل جُويم
زقلب ســـاغر می شـــــــــــــاد مستی پُويم " غبار صومعه روبيم، پای مُغ شويم"
" به روی ساقی گلچهره، ديده باز کنيم"
سبو به دوش وصراحی به دست ومستانه گرفته ساقی زيبـــــــــا رويی، دلربايانه
به پيش پير مُغـــــــان مست وبيش رندانه " شويم همدم جـــــــــام و انيس پيمانه"
" سرود ميکده خوانيم وذکر ساز کنيم"
ميان ميکده جمعی سرور، پير وجـوان به پای خُم به نشستند هر يکی شادان
وفا به عهد به بستند، بهـر اين پيمــان " رفيق باده پرستان شويم ودرد کشان"
" ززهد وطاعت خشکيده احتراز کنيم"
شکوه صـــــــــولت آزادگان با شوکت خوش است، ديد پيــپی ستايش وعزت
برابری ومساوات وصاحب شهــــرت " کشيــــــــم بار محنت به ناقهء وحدت"
" ازين نشيب سفر جانب فراز کنيــــــم"
جهان کشيده، به پهنای عشق وامق را دليل شهــــــــــرت ونام وثبات واثق را
گرفتــــــــه معنی رمــــــزِکلام شايق را " طواف کعبه دل مطلب است عاشق را"
" به دور سنگ سيه از چه رو نياز کنيم؟"
دهيم دست تعهـــــــد در انجمن باقی! ضمير پاک، در اميـــــــال ماومن باقی!
به جا بمانده، نويسم اين سخن باقی: " شويم مُعتکف کعبــــــــهء وطن باقی!
" چه حاجت است که پرواز، در حجاز کنيم؟"
نديم وحدت وپيــــــکار بيشتر گرديم شهيــــــــر عزم و تنومند بهتــــر گرديم
خديو جنبش پيگيـــــر، نامور گرديم " غلام حضـــــــــرت آزادی بشر گرديم"
" فـــــــراز تخت عدالت رويم وناز کنيـــــــم"
***
گوتنگين آلمان : 19 دلو 1383 برابر با 7 فبروری 2005 ،( م،ا،مسرور نجيمی)
کاکه تيغون بعد از مصرع وفرد واه، واه ميگويد وخيلی خوش است، در پايان هردو رفيق به آشپز خانه رفته ومصروف پخت وپز برای افطار می شوند و کاکه تيغون بکدام بهانه بيرون برآمده ودريک خريطه سودا آورده گی را در گوشهء آشپز خانه گذاشته وکربلايی را ميگويد:
بيا کربلايی جان بريم جماعت خانه، که زود بيايم وهمی کار باقی جانه کنيم!
------------------------------------------------------------------------