سريال طنز وسياست
حميد برنا
پيــــــوست به گذشته
مناظرهء
کاکه تيغون وکربلايی
بخش چهل وسوم
روز دوشنبه بيست و هفتم ماه اگست است، چون در مونشن کودکستانها رخصت اند، لذا خانواده های کربلايی وکاکه تيغون برای چند روز با اولادها ونواسه ها به هالند نزد دوستان خود رفتـــــــه اند وامّا دو يار موافق در مونشن ماندند وامشب در خانهء کاکه تيغون ديکچه پزانی کرده وبعداز صرف نان شب به مناظره پرداختند:
کاکه تيغون: خوب شد که اولادا تيلفون کدن وخاطر ما جم( جمع) شد، که بخير رسيدن، بِِگی کربلايی جان چايته با کشمش وچارمغز بخو.
کربلايی: تشکر کاکه جان،آ والله مه پريشان بودم، خوب شد که تيلفون کدن، راه ها بيروبار وبچا سرشار، به اوُ خاطر يک اندازه چُرتی بودم.
کاکه تيغون: خدا کُلشانه نگا داشته باشه، حال سر ازی اولادا حساب ميشه، کربلايی جان چه خبراس از وطن؟
کربلايی: کاکه هررقم خبراس، خوبش کم وخرابش زيات، خوبش ايس که يک پُل دوم دوستی ده شيرخان بندر سر دريای کوکچه ساخته شد که مصـــــارفشه امريکايا دادن ووزير تجارت افغانستان گفت که اولين پَل دوستی ده زمان اشغال افغانستان توسط شوروی ها ساخته شده بود.
کاکه تيغون: خی دومش ده زمان اشغال اوغانستان توسط امريکايا ساخته شد؟
کربلايی: بلی کاکه جان همطو اس که توگفتی، آغای کرزی وامام علی رحمانوف که حـــالی علی رحمان شده ای پُله افتتاح کدن، البته ميگن ای پُل ظرفيت عبور ومرور لاری هـــــــای سنگين وزن ره هم داره، پس مالوم دار اس که امريکايا ده پلان هـــــــای استراتيژيک خود ازهمی پُل که توانايی انتقال وسايط سنگينه داره کار خات گرفت، ای 37 مليـــون دالره َچتی مصرف نمی کنه، بهر صورت ای نی گپ خوب بود که حال بين تاجکستان وافغانستان رابطه زمينی پيدا شد وتجاراتم رونق خات گرفت.
و امّا گپ خراب: امريکايا بری ايکه ده خوست چند وخت آرامی بود، توپای فوتباله که نشان مملکت عربستان سعودی ره سرش چاپ کده بودن، از هوا يانی از طيـــــــــاريای هلی کوپتر ريختاندن وبچا خوش شده، فوتباله شروع کدن، کدام کسی که سواد داشت ديد که سری توپا نوشته شده: ( لااله الله محمــــــــد رسول الله)،بری ِدگه مردم آوال ( احوال) دادن وکُل مردم برخاسته وعليه امريکا به مظاهره شروع کدن، که پسانا امريکايا ( مثل هميش که پسانا چار زانو می نشينن) معــذرت خواستن ودروغ گفتن که ما نميفاميــــــــديم، که نام الله نوشته شده ( حالا نکه خوب ميفاميـــــدن وقصدی ايکاره کده بودن که مردمه بيشتر ده تيتک بيارن) ، دِگه ايکه ده هلمند که همونجه مادَن ( معدن) يورانيم اس امسال کِشت ترياک از 30 تا 50% زيات تر شده وحتا بی سابقه س، و گپ دِگه ايکه امسال ده همی ماه بسيار عسکرای خارجی ده افغانستان کُشته شدن!
کاکه تيغون: کربلايی جان ده ( بی بی سی ) شنيدی يا از تلويزيون بيات؟
کربلايی: کاکه جان او دوتا خو يک رقم خبراره ميگن، ولی کشتای زيات مسکين يار گفت.
کاکه تيغون: کربلايی جان همی مسکين ياره کـــــدام کسی زير تربيه گرفته حالِ دَو کم ميزنه ويک کمی خوب شده!
کربلايی: کاکه جان شاعر ميگه که:
پرتو نيکان نگيرد هرکه بنيــــــــــادش بد است
تربيت نا اهل را چون گِردوگان بر گنبد است
کاکه تيغون: کربلايی جان، ای ِگردويش چيس؟
کربلايی: کاکه جان همی جوز يا چارمغزه که مـــــا به دری ميگيم، اينمی ره به فارسی ايرانی گِردو ميگن! باش يک شعر دِگه سعدی صايب يادم آمد، اينه بريت ميخانم:
آهن را که موريانه بخـــــورد نتوان بُرد ازو به صيقل زنگ
باسيه دل چه سود گفتن وعظ نَرود ميخ آهنيــــــن در سنگ
يک دفه دِگام بريت گفته بودم:
گليم بخت کسی را که بافتنــــد سياه
به آب کوثروزم زم سپيد نتوان کرد
يا:
درختی که تلخ است وی را سرشت
گرش برنشــانی به باغ بهـــــــشت
ور از جوی خلــــدش به هنگام آب
به بيخ انگبين ريزی وشهــــد ناب
سر انجام گوهــــــــــــــر بکار آورد
همـــــــــــان ميوهء تلخ، بار آورد
کاکه جان مه ای شعرا ره ازياد ميخـــــــــانم، شايد يگان کمبود وغلطيام داشته باشه که مره ببخشی!
کاکه تيغون: کربلايی جان وزن وقافيه ش خودرست اس، مانام داره، دِگه چه ميخايی؟ کربلايی جان هموشعر بيدل صايبام بخان، بری مه که يک روز خاندی !
کربلايی: تکراری بخانم کاکه جان؛ اينه بشنو!
گاو خر انسان نخواهنـــــــــد گشت ليک
آدمی گر اندکی غافل شود خر ميشود
کاکه تيغون: اينالی ( حالا) به جای خورد، چرا که همو بسيار غافل ميشه!
هردو چند دقيقه ميخندند، چای تازه در پياله ها ميريزند وکربلايی ادامه ميدهد:
کربلايی: کاکه جان اگه شعره غلطام خاندم پسان از روی کتاب تصحی( تصحيح) ميکنم:
اگر بيضه ی زاغ ظلمت سِرشت نهی زير طاؤوس باغ بهشت
به هنــگام آن بيضه پروردنش ز انجيـــر جِنّــت دهی ارزنش
شود عاقبت بيضه ی زاغ، زاغ کَشد رنج بيهوده طاؤوس باغ
کاکه جان اينی شعرای بود بری همی غافل و غافل های ديگيش که غير جنگ اندازی وشعله ور ساختن آتش انتقام جويی کدام کاری دِگه ندارن!
حال بيا که بريت يک شعره انتخاب کديم، که ده حال واحوال وطن ما ميخانه وباد از شعر، خفتنه خانده خوَ ميشم، که سوب( صبح يا فردا)بخير وخت بخيزيم.
خدا کجاست،
بُبّرد زبُن زبان شما!
مگر بهــــــــــــار نمی رويد از خزان شما
چرا يکی نبُوَد ظــــــــــــاهر ونهـــان شما
مگر درايت پيــــران نمی کنـــــــــــــد تأثير
به چشم وگوش وبه عقل وبه گفتمان شما
به روز عــــدل وحساب وبه لحظهء پاسخ
مگرخــدای نيايد، به امتحــــــــــــــان شما
به حجله های جهـــــالت چه هــديه آورديد
که کس نديد ونبيند بجــــز زبان شمـــــــــا
پی هجـــــــوم شمـــا اختــــــــری نمی بينم
بجز ستاره نحس، در آسمــــــــــان شمـــا
شـــــکست دست پُر از آرزوی يک مـــلت
چرا نمی شکنـــــــــد پای کاروان شمـــــا
دورغ مذهب وبيگانهء دين ودل سنگيـــد
نديده کس چو شما ناکسان، بجان شمــــا
بنام دين وخـــدا بس دروغ هـــــــا گفتيد
خدا کجــاست، که بُبرد زبن زبان شمــــــا
به روزگار که ديدست اين قســـــاوت را
که جز عـــذاب نرويد به بوستان شمــــا
به اختــلاف مذاهب شهيـــــر وکوشا ييد
شرار وفتنه نخـــــــوابد به هرزمان شما
زدست قهــر شما آشيانه ای نرّهيــــــــد
خــــــــدا خراب کند سقف آشيان شمـــا
رسيده تا به فلک بانگ وکوس رسواتان
نمانده کس به امان از خود وکسان شما
زفتنه ای که بدست شمــــــا فروزان شد
دعا کنم که بيفتد به دودمـــــــــــان شما
اگر حکايت مرگ شمــــــــــا شبی برسد
جز اهرمن نکند گريه در فغــــــان شمـا
بپای خود بشتــــابيد ورنه مردم مــــــا
بپا شوند وبگيرند خـــــود توان شمــــا
سياوش لشکری
***
کاکه تيغون: بسيا عالی بود، کربلايی جان، جايته ده او اتاق انداختيم، که مه ده خوَ خُور ميزنم ، شب بخير، خدا حافظ !
------------------------------------------------------------------------