سريال طنز وسياست
حميد برنا
پيــــــوست به گذشته
مناظرهء
کاکه تيغون وکربلايی
بخش چهلم
در ين روزها خلاف توقع وغير عادی هوا بعوض اينکه سرد شده برود، گرم شده است، حتــــا در روز نامهء ( تاک سيتونگ) منتشره مونشن پيشــگويی کرده اند، که " تابستان می آيد" بهر حال آب وهـــــــــــوای آلمان بسيار متغيير است، عــلی الوصف تمام اينها، دورفيق ميخواهند در باغچه بنشينند، بخورند، بنوشند، هـــوای تازه استشمام کنند و به مناظرهء خود ادامه بدهند، وسايل فرش واشتوپ وغيره را کاکه تيغون می آورد ومــواد غذايی را کربلايی، هردو با اشتهای فراوان خورد ونوش کرده ومانند هميشه کاکه تيغون می پُرسد.
کاکه تيغون: کربلايی جان يک دوعا کو که بخير صحبت کنيم.
کربلايی دُعا ميکند وطعام خوری خاتمه می يابد.
کاکه تيغون: کربلايی جان، سبا رخصتی تنا ده (بايرن) اس ياده تما م آلمان؟
کربلايی: کاکه جان، چون ده بايرن کاتوليک ها زيات استن، شايد همی روز 15 اگست تنها ده همينجه رخصتی باشه.
کاکه تيغون: ای روز بنام چيس که کاتوليکا رخصتی گرفتن؟
کربلايی: کاکه جان ده همی روز بی بی مريم مــــادر عيسا (ع) به حضور پروردگار به آسمان پرواز کده.
کاکه تيغون: خو کربلايی جان همو مسله( مسألهء) روح القدس اس.
کربلايی: همتــــو گپاس کاکه جان، مه و توره چه غرض که سردين ازيا ( بالای دين اينها) و عقايد شان گپ بزنيم، چرا خوده خيله گگ انداختی فقط که نميفامی.
کاکه تيغون: آ کربلايی جان اينجه دموکراسيس ماره چه غرض هرچه ميکنن بُکنن، کربلايی جان همی مسکين ياره او شو شنيدم که" حرکت اصلاح طلبانَ" می سازه، ای چطوُ اس؟
کربلايی: کاکه جان، مام ديدم وشنيدم، اوُ خودش يکی از شراندازای روزگار اس، بگمـــــانم وظيفه غلت برش داده شده، نميفامـــــــــم چطو ای وظيفه شريفانه ره قبول کده، که به گفتار وکردار خودش هيچ هم خانی( همخوانی) نداره، جرگه اصلاح طلبان بدست يک آدم شر انداز واخلال گر، نا ممکن اس، وای هم نه تنهــا فايده نداره، بلکه شايد نفاق بيشتر بين مردم پيدا شوه، چراکه اعضای شام اشخاص وافرادی با ديدگاههـــــای گوناگون استن، خدا خيره پيش بياره.
کاکه تيغون: کربلايی جان، گمشکو مسکينيـــــاره، ای ره بگو که ده ای وخت آغای بيات ده تلويزيون خود، تنیَ از کجــا پيدا کد وکتيش مصاحبه کد، مه فکر ميکنم که همی بيات صايبام ( صاحب هم) وابسته به انگريزاس، تو چه فکر کدی؟
کربلايی: کاکه جان، بی وابسته گی به ابرقدرتا، هيچ کس، ايطــو سمارق واری سبز نميکنه وسر بلند کده نميتانه، خصوصن مثل آغايون کرزی، مسکينيــــــار، بيات ودگای شان که ده سابق يانی ده- بيست سال پيش ايناره هيچکس نميشناخت واو وختـــــــا زير کار بودن وبری امروز سرشان کار ميشد، ای پلانای بسيار قديمی واستراتيژيک " کميتهء سه صد" اس، اگه نی ای شانواز ( شهنواز) تنی که به ايديالوژی خود، به مردم خود، به خلقی هــــــای شريف خيانت کد وميخاست مردمه وخصوصن حزبيای خوده بخاک وخـــون بکشانه، چطو حالِ پيدا می شه؟ وايقه اراجيفه ميگه، اينا موره های( مهره هايی) بودن که بری حالِ نگاه شده بودن
خدا دانه چقدر دگام از چانته شان برايه، انگليس وامريکا عين پيش از حزب خلـــــق وپرچم سر ازای شان( اعضای شان) کار ميکد واوناره زير تربيه گرفته بود.
کاکه جان يک نفر از همی حزبيا ( حزبی هـــــــــا) بنام ن. سنگر يک کتاب نوشته کده بنام" شملهء شکسته" که حزبی ها واعضای حزبه فرق شانه نشان داده.
کاکه تيغون: حزبی ها واعضای حزب خو هردوی شان يکيس، کربلايی جان!
کربلايی: نی کاکه جان، اينه از روی همو کتابک مه بريت ميخانم:
" اعضای حزب: ( آنانی بودند وهستند که نه تنها بر اساس درک عميق وعلمی از انديشه های حزب، بلکه بنابر عوامل متعـــــــدد از قبيل: رسيدن به جاه ومقــــــام، شهرت( شايد هم ثروت) .... به آن پيوسته وحزب را نردبانی ميدانستند که بالا رفتن از پله هـــــای ساده ترين راه،برای رسيدن به آن اميال می توانست باشد.) و امّا؛
حزبی هـــــــــا: ( شامل طيف وسيعی از نماينده گان آگاه وپيشرو کارگران، دهقانان،کسبه کاران، روشنفکران، پيشه وران، دانشجويان، اساتيد دانشگاهها ... شامل مرد وزن، جــوان ومحاسن سپيدان می شدند، که ايديالوژی حزب شان را با سرنوشت حزب شان گره زدند وبه آرمانهای زحمتکشان افغانستان وفادار بودند وماندند، به سوگند حزبی خود خيانت نکردند، قدرت ومقام مرهون شان نساخت، وزنده گی شان با اصـــــول حزبی آغاز ودر اصول حزبی خاتمه می يافت، آنان در برابر هر انحراف سياسی قــــــد راست ايستادند وجوخه، جوخه با سرود حزب برلب به پيشواز هر حـــــادثه يی رفتند، صد هاتن از ايشان قربانی خشم خاندان سلطنتی شدند، به زندانها افگنده شدند، شکنجه هــــــــا ديدند ولی تسليم نگرديدند وسر خم نکردند، هزاران تن از آنان بدستان نا پاک دژخيمان "امينی" به ديار عــــدم فرستاده شدند وچندين ده هزار از آنها هم توسط جلادان " جهادی" جان شهادت نوشيدند، که روح شان شاد باد!)
اينی بود فرق بين اعضای حزب و حزبی ها، که ده صفحه های 24 و27 همی کتاب نوشته شده.
کاکه تيغون: کربلايی جان بسيا مالومات خوب پيدا کدی، همی کتابک ته بته که مه بخانم، باز بريت ميارم.
کربلايی جان با وجود هوای خوب امروز بسيا خسته شديم، اگه کدام شعر نو پيدا کده باشی بخان که هم خسته گی مار رفه( رفع) شوه و هم کدام چيز نوياد بگريم!
کربلايی: کاکه جان، اينه يک شعر مرحوم " رازق فانی" ره بريت ميخانم که ده مورد همی دوکانداران دين ومدعيان دروغين دفاع از اسلام ده سابق وامروز وهمچنان ده مورد کسای که ادعای های بلند پروازنه دارن وبا لميدن ده يک جای آسوده وآرام همه گپــــــــای خود فراموش ميکنن خوب صدق ميکنه!
کاکه تيغون: بخان کربلايی جان!
کربلايی: گوشته خوب بگی کاکه جان، که سر ما وشما وکسای که ده خارج استن هم گفته.
پیامبران کاذب
مردکی را نزد هــــــــارون الرشید
شحنه بست و برد، هارونش چو دید
گفت : بکشا دستهایش کیست این؟
شحـنه گفتا: مرد صحراییست این
با خلایق فاش گوید این فضول
که منم بعـــد رسول الله رسول
ادعا دارد که او پیغمبر است
امت گمراه را او رهبر است
گوید از نزد خدای ذوالمنن
جبرئیل هر رور آید نزد من
تا نگردد ذهن کس تاریک ازو
کش کشان آوردمش نزدیک تو
سرنوشت او کنون در دست توست
ای خلیفه! آنچه فرمایی نکوست
****
از سراپای رســــــول ناشنــاس
وزلبان خشک و از روی لباس
شد مسلم بر خلیــــــــفه کاین غریب
مانده است از خوان نعمت بی نصیب
فقر بال عقـــــل او را بسته است
فاقگی شاید دماغش خسته است
گفت : اورا جامه و درهم دهید
در حمامی شستشویش هم دهید
واگذاریدش که اینجا سر بلند
مدتی را بگـــــــذراند بی گزند
در کنار مطبــــخش ماوا دهید
هم کباب مرغ و هم حلوا دهید
****
غرق شد چون مرد اندر ناز و نوش
شـــــد ازآن بیهوده گویی ها خموش
رفــت از یادش خدا و جبـــرئیل
دیگــر از وی بـرنیامـد قال وقیل
یک سحر در قصر دیدش چون امیر
یادش آمد داســــــــــتان آن حـقیر
طعنه زد پرســـــــید کز حی مجید
ای پیمبـــــــر آیه یی آیا رســـید؟
باز گو تا بشنوم یزدان چه گــفت
در حق ما خالق سبحان چه گــفت
****
گفت: آری ای امیر ارجمند
ایزدت محفوظ دارد از گزند
دوش پر زد بر فرازم جبرئیل
آیه یی آورد از رب الجلیــــل
گـفت : یزدان گویدت ای مرد راه
قســـمتـت کردم مبــارک جـایگاه
گر ز روی صدق ما را بنده یی
زین محل بیرون مرو تا زنده یی
در همینجا بعد از ین شادان بزی
در کنار مطبخ ســـــــــلطان بزی
****
دور هارون رفت اینک دور ماست
عصر تکرار هـمان افسـانه هاسـت
ما همان پیغبـــــــــران کاذبـــیم
حرف حق را تــــرجمان کاذبــیم
ادعــای ســـــــروری کردیم ما
دعــوی پیغمبـــــــری کردیم ما
دســـــت ما را شحنۀ تقدیر بـــست
هیچکس از دست این شحنه نرست
لاجرم ما را بحکم شــــــــــهریار
کش کشان آورد ســــــوی این دیار
کلبه یی در کاخ ســـــــلطان یافتیم
هم لبــاس و هم لب نان یافـتــــــیم
بر نگارین تخت ها خـفـتــیــم مـــا
یاد ما رفت آنچه میگـفـتــــــــیم ما
شـــــــرم بر ما باد و بر دعـوای ما
شــــــرم بر اندیشـــــۀ رســـوای ما
گـرچـه میدانیم در بــــــندیم مــا
لقمه یی تا اســت خرســـندیم ما
قصر هارون است این غربت سرا
بینوا را میرســـــــــــــد اینجا نوا
لیک در نان و نوایش آتش است
سینه را سوزد هوایش آتش است
تاجر بازار غربت بد رگ اســــــــــت
«مشک این سودا گر از ناف سگ است»
زهــر دارد آب غربت هــر که خـورد
تشــــــنه آمد، تشــنه ماند و تشــنه مرد
کلفورنيا- دسامبر2006 رازق"فانی"
کاکه تيغون: بسيا آلا کربلايی جان، بيا که بريم بخير يا الله .
-----------
شِحنه : سر دسته نگهبانان شهر( سر مامور پوليس)
بخش چهل ويکم
چارشنبه پانزدهم اگست 2007 مصادف به روز پرواز حضرت بی بی مريم عَلَيما السلام، بر آسمان ودر ايالت بايرن آلمان رخصتی عموميست.
کربلايی وکاکه تيغون وقت برخاسته وبطرف آب ايستاده که مشهـــور به ( آب ايستادهء قو ها است) رفته، درآن ساحل اطراق واَطِعمهء لذيذی را که با خود آورده اند، بروی سفرهء هموار شده گذاشته ، نشسته وتناول ميکنند. دوشک های پلاستيکی بادی را هم آورده اند، تا از نم نجات يافته باشند، بعد از صرف غذا در ضمن نوشيدن چای به مناظره ميپردازند:
کاکه تيغون: ده تلويزيون بيات ودگه جايا اعلان ميکنن که روز 28 اسد که مصــادف به روز استقلال وطن است، تجليــــــل ميکنن، تو خو گفته بودی که ده 7 نوامبر 2001 ای استرداده دوباره استرداد کدن، خی چرا تجليل ميشه؟
کربلايی: بلی کاکه جان يک استرداد دِگه لازم اس که او هم حـــــال ممکن نيس، حال دوباره مستعمره شديم، امّا امدفه استعمار خـــاموش اس، بسيار کسا ايره نميفامن واونای که ميفامن خوده گول انداختن، مثل کرزی، بيات ومسکينيار ودگه شُرکای شان.
کاکه تيغون: آ کربلايی جان يکدفه دِگام گفته بودی خيـــراس تکرار احسن اس، حالِ ايره بگو که ديروز پاکستان ام روز استقلال خوده تجليـــــل کد وهنـــدوستانام امروز، اونا از کی استقلال خوده گرفته بودن 60 سال پيش؟
کربلايی: کاکه جان، اصلن، هنـــدوستان با سياست عدم تشدد ( مهاتمــــا گاندی) که مستعمره انگليس بودن، استقلال خوده استرداد کدن، امّا پاکستانه خــــود انگليسا قِسم حايل بين هنـــــد وافغانستان جديدن ايجاد کدن، وقانون اساسی ودگه قوانينينش اقتباس از قوانين انگليسی اس و صِرف بنام دولت اسلامی پاکستان ناميده ميشه،اصلن شريعت اسلام ده اونجه نيس، چنانچه يکی از دلايل مخالفت اسلاميست ها با دولت نظامی ای کشور همی گپـــــام اس، چون پيشوند اسلامی داره بايد مثل ايران ميبود که نيس، حتـــا ده افغانستان قانون شريعت اس واو وختای که افغانستان پيشوند اسلامی نداشت هم يانی ده سابقا وخت شاهی، جمهـــــــوری، جمهوری دموکراتيک وباز جمهوری افغانستان، شريعت اسلامی جاری وبرقرار بود.
کاکه تيغون: حالِ کُل گپاره فاميدم، کربلايی جان، حالی ايره بگو که همو جِرگهء امن چطوُشد، نتيجه داد وحرکت اصلاح طلبان مسکن يار چه قسم شد.
کربلايی: کاکه جان، باد از جرگه امن اولين نتيجه ای بود که 3 آلمــــــــانی ده کابل کُشته شد، ويکنفر شان زخمی شد، ويک انگليسَ ده پيش روی سفارت شان توسط يک افغان وطنپرست کُشته شد، ازکُشته های افغانی خو فيصله کده بوديم که دگه نميگيم، چرا که بسيار زيات اس، امّا آغای غمی مسکينيار 25 نفر اعضای اصلی وچند تا عـــــلی البدل ( که خودش زيات کده، بخاطری که اگه کدام اصلی مثل آغـــــای عبدالعزيز خان فروغ سابق معين وزارت پلان نخايه اونه عضو ديگه آماده باشه،( محترم فروغ يکی از کارشناس ها وتکنوکراتهای شناخته شده است وهيچ وقت چنين اشخاص مجرب در چنين بازی هـــــــــا شامل نميشوند) اونه باز همو رفيقک جاناجــــانی خوده عوضش مارفی کد، خــدا خير جرگه ره پيش کنه، چرا که حالی با انديشه های ماورای انقلابی کار ای جرگه پيش برده ميشه و هموس که حالش زار اس !
کاکه تيغون: ديگه کی کسا ده ای جرگه اس وجرگه اصلن چه تاثيرات خـــات کد، سر اوضاع امنيتی؟
کربلايی: کاکه جان، اول سوال دومته جواب ميگم، خودت ببی کاکه جان که همی شورای ملی افغانستان، که گويا از طرف تمام مردم افغانستان انتخاب شدن ورسميت هـــــم دارن، کی گپ شانه ميشنوه که گپ اصلاح طلبانه بشنون، اينه ديدی که شورای ملی سپنتا وزير خارجه ره سلب اعتمـــــاد کد وتا حال هر روز کتی کرزی يا نتهايی، ای طرف واوُ طرف چکر ميزنه وده امريکام که ميره کس پُرسانش نميکنه که تو خو وزير نيستی ( کشور سردمدار حقوق بشر ودموکراسی!) يانی فيصله شورای ملی ره که کس به دو توت ارزش نته، فيصــــله اصلاح طلبانه کی اهميت ميته، وحالی جواب سوال اولته بگويم: اعضای پيشنهادی ای جرگه، يک تعداد شان تکنوکراتا( که مشهورترين شان آقای فروغ نپذيرفت)،يک تعداد کسای که باد از سقوط حکومت داکتر نجيب الله ده خارجه خوده مجاهد ميگفتن، يک تعداد شام روشنفکرای استن که بغير از يکی دو تايش کسی اوناره نميشناسه ، يانی يک ماجون (معجــــون) مُرکّب وارجل، بازی شان بقايای همو جهادی ها و کم سوادام هستن!
کاکه تيغون: کربلايی جان، پس ای جرگه هم فايده نداره؟
کربلايی: وختـــام بريت گفته بودمُ کاکه جان، که مالوم دار فايده نداره ونخات داشت والسلام.
کاکه تيغون خی ای هم مثل همو جرگه امن منطقه وی اس، که مصارف زيات داشت ولی بی فايده تمام يافت؟
کاکه تيغون: کربلايی جان، همی آغای بيات که شايد وابسته کدام قدرتام باشه، بازام ( بازهم) خدا خيرش بته، که تا حالی چندين مسجد، ( ده مزار شريف شفاخانه خانم بيات) ده پلخمری مسجد جعفريه، که بسيا مقبول اس وده ها وصدها کمک های مادی ومالی شامل آرد، روغن، بوره، کمپل، خيمه وکالا بری مردم غريب وبسيا بسيا کمک کده که قابل تقدير ميباشه!
کربلايی: کاکه جان خـــــدا خيرش بته، امّا بری مردم سوال پيدا ميشه، که از کجا ميکنه، که حاتم وار هرروز بخشش کده راهيس واز طرف دِگه مردمه به گدايی کدن آموخته می کنه، او اگه واقعن سرمايه دار ملی اس ومثل " افغان بيسيم" چندين مؤسسهء توليدی دِگام داره ( ده افغانستان خو نيس شايد ده خارج باشه)، عوض لگ بخشيای( بخشی هــا) بی فايده، بايد کار اساسی وبنيادی کُنه، که هم مردم گدايی گر نشن وهم اساس کار بری مردم گذاشته شوه، مثلن: اگه همی لگ بخشی ها ره، فابريکات خورد وکوچک توليدی بسازه، هم هزارن هزار مردم بکار ميفتن واز اوله قف دست خود پيسه پيدا ميکنن وهم جلو بی کاری وبی روزگاری گرفته ميشه و ده خود افغانستان کالای مصرفی توليـــــد ميشه، که ضرورت به واردات نمی باشه.
کاکه تيغون: کربلايی جان، فابريکات مواد خام کار داره، او از کجا ميشه؟
کربلايی: کاکه جان مه نميگم که فابريکات صنايع ثقيله بسازه، مثل استخراج معـــــادن، ذوب سنگ بری آهن، مس و.... يا فابريکات طياره سازی، موتر سازی، تراکتور و... بلکه اونمو فابريکات صنايع خفيفه ومواد غــــــــــذايی ره از خارج بياره( مثليکه ده سابقا بود وبا آمدن مجاهدين همه شان تخريب، چور وچپاول وحتا آهن جاميش ده پاکستان بورده شد)، دوباره فابريکات نساجی ره احياء کنه، ده بگرامی، ده گلبهار وده دگه جايا، يکی ازجايای مناسب همو منطقه پارگهای صنعتی پلچرخی اس که بايد مجددن احياء وبازسازی شوه، فابريکات توليد بريکيت از ذغال سنگ، استخراج ذغال سنگ، فابريکات سمنت پلخمری وجبل اسراج وغيره وغيره، احياء منابع برقی، که صدها هزار نفر ده کار ميفته ودگه مردم بخاطر نان نه طالب ميشن ونه گدايی گر که هردويش خوب نيس!
کاکه تيغون: کربلايی جان، خدا نگيريت، خدا کنه که آغای بياتام همی کارا ره بکنه که " هم خُرما وهم ثواب" يانی هم مردم ازش خوش ميشن ودوعا ميکنن وهم وطن آباد ودگه مهـــم ايکه گدايی گری هم کِيلمش جم ميشه!
کربلايی: الهی آمين، يارب العالمين. بيا که بريم بخير جماعت خانه!
بخش چهل ودوم
روز شنبه 18 اگست 2007 هــــوای شهر مونشن ابری – آفتابيست وپيش بينی شده است که نمی بارد، با وجود آفتــــابی بودن، هواقــــدری سرد است وارزش آنرا ندارد که نشست دو دوست، در هوای آزاد صورت گيرد، فلهــــذا قرار گذاشته ميشود،که در خـــــانهء کاکه تيغون گردهــــم آيند وکلکين را باز گذاشته وبعد از صرف ناشتا صحبت را آغاز نمايند.
کاکه تيغون: کربلايی جان، او روز ده خانهء سخی دادشان که ده چــــــل پدرش مه وتو رفته بوديم، باد از نان بسيار بحث کدی، که ميخــــايی پول وثروت پيــدا کنی واز همگی زور آور تر شوی، مره بسيار شرماندی، تو بايد رقم همو آخند که طرفـــــدار شرافت وحيثيت وايمان داری بود، خوده نشان ميدادی، کُل مردم طرفت سيل ميکدن، که چقدر پول دوست استی، راستی، راستی که شرميده بودم.
کربلايی: کاکه جان مه خو همــــــو چيزه ره که شرافتمندانه ده دلم بود ميگفتم وميخــــاستم( ميخواستم) يانی مه پول وداريی ميخاستم وآخند صايب( که دل ناپاک داشت) بخــــــاطر فريب عـــــوام الناس، شرافت وحيثيت ميخاست، کاکه جان هرکی همو چيزی ره که نداره ميخايه.
با شنيدن پاسخ قاطع وشرافتمندانه کربلايی، کاکه تيغون، بسيار خنـــده کرد واز پُرسان کردن پيشيمان شد.
کاکه تيغون: کربلايی جان، بسيا خوب، اما بخاطر مردم اُتو (آنطور) نميگفتی!
کربلايی: کاکه جان يانی که مام دروغ ميگفتم وريا کاری ميکدم؟ تو ميفـــامی که ريا وتذوير ودروغ مره بدم ميايه، دل ديگا هرچه ميگن، بگوين مه خو همو چيزيکه ده دلم اس هموره ميگم.
کاکه جان ای مسايل اقتصادی ريشهءبسيار عميق وتاريخی داره، که اگه ميـــــــــخايی بريت قصه کنم؟
کاکه تيغون: مه بری همی پُرسان ميکنم که بفامم، بگو قصه کو کربلايی جان.
کربلايی: کاکه جان، خی که ايتور اس ازهمی روزگار معاصر خود ما شروع ميکنم، تاريشه هـــــــــای قديمی اقتصاد وثروت اندوزی ره پيدا کنيم.
ببی کاکه جان گرچه تکراريام اس، امّــــا ضروری يانی تکرار احسن اس، همی امريکايا به بانه های دروغين وخود ساخته، پيشتر گفتيم وتکرار نميکنيم، ده عراق حمله کدن، افغانستانه اشغــال کدن، ده آسيای ميانه دِستک ميزنن، کُل ازی گپا چيس، يانی تمــام مواد نفتی وزير زمينی ره ازی کشور را ببرن وثروت انگفته بدست بيارن.
همی روسيه وچين که ديروز سريک منطقه کوهستانی کوهـــــای اورال، سرِ تروريستهــای ساختگی، تخيلی ( انگليسا وامريکايا مظنون ميگن) مانور کدن وحدود 60 هزار عسکرصدها جيت، هزارها توپ وتفنگ و صدها تانکه بکار انداختن، علتش چه بود؟
کاکه تيغون: نمی فامم کربلايی جان تو خودت بُگو.
کربلايی: کاکه جان، علتش ترساندن امريکا بود، که ده آسيـــــای مرکزی دست نزنن که برق ميکريشان، اين سرزمينا، منــــــاطق منفعتی روسيه وچين اس، اونام ثروت جــــــــم ميکنن، اينی يک مرور کوتاه از عصرما بود، سردگه جنگای جهــــانی، که مليونها انسان، کشته شد وچور وچپـــــــــاول فراوان صورت گرفت، هم گپ نميزنيم که بحث طــــولانی ميشه،ميريم ده ريشه های تاريخی ازی گپا؛
از بسيارپيش هم ميگذريم،از حدود پنجهــــــــــــزار سال قبل يانی دقيقش 5763 سال قبل، که موسای کليم الله ده کوه طور با پروردگار عالم گپ ميزد( ده اوختــــا پيغـــــــامبرا مستقيم گپ ميزدن، نه از طريق جبرائيل) حضرت پروردگار عالم قوم يهوده،قوم برگزيده خود گفته بود، تا حالام هموطو اس، برای موسا علی نبی نا، طُرق يا راههــــــای ثروت اندوزی ره ياد داده بود، بمو خاطر يهــــودا هرطرف حمله ميکدن، می گُشتن، می بستن وثروت اندوزی ميکدن وباد از قوم يهود، نوبت سارا نشينهای عرب تازی رسيد، که بسيار بد روز داشتن، بهترين خوراک شان، شير شتر بود وسوسمـــــــار، وهميشه سر کاروانا حمله ميکدن وازهمی راه خوراک بخور ونمير داشتن، بی تنبان شتر چرانی ميکدن وده افتــــــــو سوزان سارا ، بازن ( بعضاً) جان ميدادن وجل می زدی شان.
از بين ازينا، يک پسر جوان، بسيار بی بضاعته که يتيم ويسير بود، حضرت جَـــــــل جَلاَلهُ انتخاب کد، ابتداء کتی يک زن تجار پيشه او ره مارفی ( معرفی) کد، که شوهر او زن فوت کده بود وپسان همو زن همی جوانه که محمد نام داشت به شوهری انتخاب کد.
کاکه تيغون: صلی الله عليه والسّلم .
کربلايی: آفرين کاکه جان،پسانا همی محمــــــدّه پيغامبر خود ساخت وبواسطهء فرشته مقرّب خود جبرئيل بری او يعنی بری محمـــــّد صلی الله عليه والسلم وحی فرستاد. ووحی فرسـتادن دوام پيدا کد تا که حضرت محمد( ص) تانست يک تعداد مردمه به دين خـــود يانی دين مبين اسلام داوت کنه ويک تعـــداد مردم هوشيار مثل چار يار کبار حضرات ابوبکر که از بين کلان سالان اولين کس بود( پســــــــان بمی خاطر که گفتهء پيغمبره قبول کده بود، لقب صديق يانی راستگوترينه پيدا کد)، حضرات عثمان ، عمر و علی (عليهم السلام همــــا ) که از بين خورد سالان اولين مسلمانان بودن درجه ومقـــام خوده داشتن، باد از او تعــــداد مسلمانا زيات شده رفت اما ده تنگدستی وغربت زنده گی ميکدن.
تا ايکه الله وتعالی يک روزسر نماز که محمـــــد( ص) امـــام بود وروبه قبله( بيت المقدس) بود، بريش وحی آمد، که روی خــوده طرف کعبهء معظمه بگردانه واز وُ روز به باد قبلهء مسلمين، کعبه معظمه شد که ده شهر مکه قرار داشت واجـــــــداد محمدّ (ص) هم دير وخت متوليان همی خانه کعبه بودن، که ده اونجـــــــــــه 360 بت، خورد وکلان نگاه داری می شد وهر قبيله وقوم بت خوده داشتن وهميشه بری زيارت ده همونجه ميامدن.
وختی که کعبه قبلهء مسلمين اعلان شد، تعداد زيات اعراب زمان جاهليت هــــــــم بدين اسلام مشرف شدن وچون ده سر نماز پيغمـــــــــــبر روی خوده طرف کعبه گشتاند، 10 نفر دِگه که چاريار پيغامبر ده جمع شان بود،بنـــــام ( عَشرهء ُمبشره) يانی ده نفری که بشارت بهشت ده دنيا بری شان داده شد،ياد شد واينها که با محــمد يکجا روی هـــــای خوده به قبله جديد دور دادن شاهد دوتا شدن قبله هم بودن، تا حال همـــــــــو مسجده، مسجد قبلتين ( دوقبله ای) ياد ميکنن، پسانها، که حج فرض شد، مسلمانا مجبور بودن که ده عمر يکبــــار به اطراف کعبه، که مراسم منظم داره، طواف کنن واز هر نقطه دنيــــا که مسلمان اس بايد ، ده عمر يکبار به حج کعبهء شريفه برون. چون دين اسلام ده مشرق، مغرب، شمـــال وجنوب سرايت کد، تعداد مسلمانا جهان زيات شد، حـــــــال شکر خدا ده تمام بر اعظمـــا زيات شد وشايد تعداد شان به ملياردا رسيده باشه، رضای خداوند ده همی رفته بود، که عربهــــــای گُرسنه وتشنه هم سير شون.
حالِ فکر کو که سالانه ده حـــــدود يک مليـــــــون ( شايد بيشترهم باشد) مردم که برای ادای فريضه حج به مکه يانی عربستان ميرن چقه مصرف ميکنن، علاوه ازيک مليـــــــون گوسفند که ده همونجه حلال ميشه وگوشتش بری عربستان سعودی می مانه، که اوناره ده يخچـــــــالای کلان نگاه داری ميکنن وبه قسم گوشت يخ زده ( کانسرو) بالای دِگه مردم دنيا ميفروشن، چقه عــايد بزرگ اس، عين از خون وپوست و اوستخانشام استفاده ميکنن و از طرف دِگه حاجی صايبا دمی چندين روزيکه ده اونجه هستن، چقه مصرف ميکنن؟ ده هوتلا وخريداری، راديو وتيپ ريکاردر، سی دی ودی وی دی ودگه سوغاتيا، بگو کاکه جان؟
کاکه تيغون: کربلايی جان، حاجی صايبا ( صاحب هـــــــــا)، سوغاتی تنا( تنها يا صِرف) بری اولادای خود ميارن، بری دوستا، تسبيه( تسبيح) ويک پيک آو (آب) زمزم ميتن ودگه مالاره ميفروشن، که اوناهم فايده زيات ميکنن، حج شان مفت ميشه وهــزار تا يکنيم هزار دالرم به چِت ميمانه.
کربلايی: کاکه جان مه پُرسان کدم که بری عربا چقه می مانه؟
کاکه تيغون: مه چنــــــــدان حسابام نميفامم، ليکن ايتو فکر ميکنم، که از هر حاجی يک هزار دالرش بری عربا خات ماند، که به ای جساب تقريبن يک مليارد دالر به چِت می مانه.
کربلايی: کاکه جان بازام لياز( لحاظ) شانه کدیّ اگه نی از دو مليــــــــــــاردام بيشتر می مانه، وعربای که، سوسمار وملخ ميخوردن، حال کباب گوسفند ميزنن دواونای که شتر سوار بودن حال (کاديلاک) و( ليموزين) و دگه موتر های لوکس جهانه سوار ميشن.
اينالی (حالا) بگو کاکه جان، همو آخند که ميگفت مه حيثيت وايمان ميخـــايم ومه ميگفتم که پول وثروت ميخايم وهر که هر چه نداره هموره ميخايه ( ميخواهد)، درست گفته بودُم يانی؟ خوشبختانه آخند مانای( معنای) گپمام ( گپ مرا) نفاميد.
کاکه تيغون در ضمن خنده بسيار زياد ميگويد: کربلايی جان بلاستی، بلا، بيا که بريم جماعت خانه که ناوخت ميشه.
----------------------------------------------------------------------
يادداشت: دست نويس بخشهای 40 تا 42 در هفتهءگذشته توسط نويسنده آن محترم پوهنوال برنا صاحب آماده شده بود، امــــــــّا نسبت عوارض تخنيکی کار تايپ کمپيوتری آن به تعويق افتاد، در حاليکه از تأخير آن معذرت خواسته ميشود، بخشهــای مذکور باهم يکجا به خوانش گذاشته ميشود.
------------------------------------------------------------------------