خالق بقايی پاميرزاد

 

ظهور مشروطيت و قربانيان استبداد

 

پيوست به گذشته

 

عشق از فرياد ما هنگانه ها تعمير کرد             ورنه اين بزم خموشان هيچ غوغايی نداشت

 

معرفی شجاع دوله غوربندی که گفته ميشود حبيب الله سراج را همين شخص به دارالحساب فرستاده است

 

اين موضوع که يکی از موضوعات مهم در حيات سياسی کشور محسوب ميگردد ، از طرف مورخين کشور ما به گونه های مختلف مورد بررسی قرار گرفته ولی سرانجام همه متفق الرای اند که شجاع الدوله ، حبيب الله سراج را توسط گلوله به قتل رسانيده است.

ما از همه بيشتر به نوشته مرحوم عبدالحی حبيبی مورخ شهيرکشور ،که مسايل را بدقت مورد غور و ارزيابی قرار داده و نظر شخصی خود را پيرامون آن ابراز داشته اند ، اهميت بيشتر قايل استيم و اينک توجهً شما را به نوشتهً ايشان معطوف ميداريم :

شجاع الدوله

" اصلا از خانزادگان غوربند و در جمله غلام بچگان دربار بود ، که به عنوان فراشباشی ، متصدی فرش های ارگ شاهی و در سفر منتظم خيمه های سلطانی شمرده می شد و با رجال مشروطيت اول هم رابطه داشت. و در حرکت دوم وابسته به حلقه جوانانی بود که شهزاده امان الله خان از آن سرپرستی ميکرد.

طوريکه قبلا در شرح حال جوهر شاه غوربندی ( يکی از شهدای مشروطه اول)  نوشتم ، گويا قاتل حبيب الله خان هم همين جوان مشروطه طلب از گروه امان الله خان بود که با اشاره همين گروه امير را کشته باشند. يعنی حادثه قتل ، علت سياسی و عامل حزبی و گروهی داشته است.

اما برخی اين قتل را مبنی برانتقام شخصی دانسته و سراغ پای ملکه سلطانه ( سراج الخواتين مادر امان الله خان ) را در آن ديده اند. مثلا امير شبی در قصر چهلستون محفل عيش و نوش اراسته و جمعی از دختران زيبا را بوسيلهً اخت السراج خواهر خود در آن فراهم آورده بود که سراج الخواتين در آن محفل عياشی و سرور وارد شد. امير و تمام گلرويان رقصان را مورد شتم و ضرب و هتاکی قرار داد. چون امير ازاين حرکت عصبانی شد و ملکه را طلاق داد ، وی و پسرش عين الدوله به همدستی خاندان لوی ناب ( بارکزی) و خاندان غلام حيدر خان چرخی و طبقه راديکال دربار ( غلام بچگان خاص ) وديگر روشنفکران کميته يی تشکيل دادند تا امير را بکشند و دراين گروه شجاع الدوله فراشباشی دربار هم شرکت داشت. چون امير درصفر 1337 قمری بعادت همه ساله درشکارگاه آهو به کله گوش  لغمان رفت ، در آنجا بسبب کجی ديرک خيمه ، شجاع الدوله فراشباشی را سخت زد و دندانهايش شکست.

اين عمل موجب گرديد که شجاع الدوله اتفاقا او را بکشد (1)

مهدی فرخ نويسنده ايرانی که تمام تاريخ افغانستان را با نظر سطحی نوشته و اراده داشته تا هر چيز مهم را هم کوچک و هم ناچيز ، بدون عمق تاريخی مبنی بر رقابتهای قبيلوی و خاندانی نشان دهد و در تاريخ نويسی خود ، به هيچگونه عوامل و موثريات زمانی و روحی و تکامل اجتماعی و مراحل تسلسل سير طبقاتی قايل و ناظر نيست ، طوريکه در بالا اقتباس شد ، قتل امير را هم مبتنی بر انتقام جويی مردی يا زنی دانسته و سخت بخطا رفته است.

اگر اين کوته نظری و سطحی نشان دادن تاريخ اجتماعی و فکری ملتی را چنين پذيريم ؛، پس سوال خواهد کرد ، که آيا آن حرکت مشروطيت اول و بخون تپيدن های مردان افغان که ده سال قبل واقع شد ، هم اينچنين يک علت شخصی و سطحی داشت؟ آيا در قيامهای عمومی ملت افغان ، در جنگ اول و دوم افغان و انگليس و کشتار و اخراج يغماگران انگليس ، هم فقط دست  انتقام جويانهً کدام ملکه يا فراشباشی دربار کار ميکرد؟ آيا حملهً قاتلانهً عبدالرحمن لودين ، چند ماه پيش ازين واقعه هم يک عمل انتقامی شخصی مردانه يا زنانه بود؟

تاجائيکه نويسندهً اين سطور از اشخاص راستگوی دخيل يا ناظران نزديک واقعه شنيده ام ، ترتيبات قتل ، قبلا در مرکز سری مشروطيت دوم گرفته شده و حتی برادر امير ، نائب السطنه را هم با خود همنوا و هم قسم ساخته و بر مصحفی امضاء کرده بودند ، که شرح آنرا مرحوم غبار ازقول شجاع الدوله داده است ( 2 )

مرحوم ميرقاسم خان که در مشروطيت دوم هم سهيم و حاضر و ناظر وقايع بود ميگفت :  عوامل موجبهً نفرت از روش سياسی  و عياشی امير قبلا مهيا گرديده بود ، که آويزش عليا حضرت با امير يا کجی ديرک خيمه و تنبيه و ضرب شجاع الدوله جزياتی بود که بعدا آن عوامل را تشديد بخشيد و شجاع الدوله مطابق پلان مطروحهً قبلی بداخل خيمهً امير گرديد و او را بضرب تفنگچه بدارالحساب فرستاد.

باری شجاع الدوله که عضو فعال گروه شهزاده امان الله خان بود ، بعد از قتل امير بفعاليت پرداخت و ظاهرا برای تبليغ امارت نصرالله خان که در جلال آباد از مردم بيعت گرفت ، و باطنا برای اجرای نقشهً کار خود بکابل آمد و در وقايع جلوس امان الله خان و از بين بردن رقبايش و ديگر امور در دست داشت. چون در می 1919 م کابينهً اول امانی تشکيل يافت ، همين شجاع الدوله وزير امنيه بود و بعد از آن در راس هيئات تنظيمه بهرات مقرر شد. ( 20 جدی 1300 ش ) و از حوت 1303 ش تا 1307 ش سفير افغانستان در لندن بود و بعد از 1308 ش از آنجا برطرف و در برلين مقيم گشت و هم در آنجا در سنهً 1324 ش وفات يافت .

در کتاب معرفی رجال افغانستان طبع امريکا تولد او در 1896 م در غوربند و شمولش در جملهً غلام بچگان 1916 و هم او را مهمان دار هيئات آلمانی نوشته اند.

درسنه 1929 م هنگام سقوط دولت امانی ، رئيس تنظيمهً هرات شد ، که از حملهً عبدالرحيم نائب سالار کوهستانی به مشهد و تاشکند پناهنده گرديد وبعدا به لندن و برلين مقيم شد. "

محترم سيد سعدالدين هاشمی در صفحات 173 تا 177 جلد اول اثرش بنام " جنبش مشروطيت خواهی در افغانستان " در بارهً شجاع الدوله بحث نسبتا مفصلی دارد و قتل حبيب الله را بدست او تاييد ميکند و ميگويد که آدم بسيار لايق و منور بود که بزبان های فارسی و پشتو تسلط داشت و زبانهای انگليسی و روسی را نيز ميدانست.

او می افزايد که : شجاع الدوله بعدا از ايران به لندن ميرود و درآنجا بين او و محمد يونس خان شارژدافر افغانستان بالای فروش اموال سفارت مخالفت و جنجال هايی عرض وجود ميکند و همزمان انگليس ها به او ميگويند که بايد خاک انگليس را ترک کند و او سرانجام به جرمنی ميرود و در سال 1931 با طرفداران امان الله خان به بيت الله مسافرت ميکند و در اجتماعی در جده ناراحتی هايی را برای نادرخان و انگليس خلق می نمايد. وی تا اواخر جنگ جهانی دوم در آلمان بسر ميبرد و در 1933 از تابعيت افغانستان محروم ساخته ميشود و در سال 1945 در همانجا پدرود حيات ميگويد.

جناب هاشمی ميگويد که اسناد آرشيفی ميرساند که شجاع الدوله با تجاربی که از حکومتهای ترکيه و ايران داشته در افغانستان طرفدار حکومت شاهی مشروطه بوده نه نظام جمهوری.

واما فرهنگ در صفحهً 344 کتاب "  افغانستان در پنج قرن اخير " نوشته است که : حافظ سيف الله خان سفير هندی الاصل برتانيه به دربار افغانستان که در سفر کله گوش امير همراه با درباريان به جلال آباد رفته بود بعد از شايع شدن خبر قتل امير به حکومت خود نوشت که هيچکس جرات ندارد نظريه اش را در مورد قتل امير اظهار کند زيرا اشتباهات به شاه ولی خان که به خانواده مصاحبين مربوط است متوجه ميشود.

تا اينجا شما داستان قتل حبيب الله را از قلم توانای حبيبی و ديگر مورخين خوانديد ، اينک بی ربط نيست اشاره کنيم که در مورد مرگ عبدالرحمن پدر حبيب الله سراج ، مرحوم مير محمدصديق فرهنگ مورخ نامور کشور در صفحه 310 کتاب " افغانستان در پنج قرن " اخير چنين اشاره دارد :

" ... وی پس از مدتی زمين گيری و از دست دادن توازن رفتار درهنگام اسپ سواری بعمر 55 سالگی در کاخ ييلاقی باغ بالا چشم از جهان پوشيد."

مرحوم غبار پيش آمدی را از زبان دوستان ميرزا محمدابراهيم جان طبيب معالج عبدالرحمن روايت ميکند که اگر مقرون به حقيقت باشد بايد امير باشارهً پسر ارشدش حبيب الله خان مسموم گرديده باشد.

 

نتيجه

خوانندگان ازجمند!

بنده اين مختصر را از لابلای آثار قيمتدار دانشمندان نخبهً کشورما جمع بندی کردم واز تکرار مطالب بخاطر طوالت کلام خودداری ورزيدم. تا جائيکه ديده ميشود اين قهرمان قبل از آنکه ماشهً تفنگ را در گوش حبيب الله فشار بدهد بخداوند پناه می برد و نهايش ميکند که خداوندا ! اين کار را بخاطر رهايی مردم افغانستان و آيندهً شگوفان وطنم انجام ميدهم لذا از بارگاه با عظمت و با جلالت تو اميد عفو را دارم ! بعد ماشه را فشار ميدهد و زندگی يک مستبد خودکامه ، يک عياش خوشگذران و يک نمايندهً انگليس را به اتمام ميرساند و افغانستان وارد مرحلهً جديد ديگری از تاريخ غمبار خود ميگردد و امان الله خان زمام امور کشور را بدست ميگيرد و به قوت شمشير مردم  ، افغانستان را از اسارت بيگانه نجات ميدهد. اينکه چگونه بعدا پلانهای امان الله شاه ناکام ميگردد و انگليس نمايندهً ديگر خود نادر غدار را به قدرت ميرساند و بيشترين مشروطه طلبان و سياستمداران و روشنفکران بدست نادر به شهادت رسانيده ميشود  که به بحث های جداگانهً نياز دارد که اگر توفيق رفيق ما بود به انجام آن خواهيم پرداخت.

درقسمت شجاع الدوله اين فرزند قهرمان و رشيد مردم افغانستان بايد گفت ، گرچه او تا دور نادرشاه در هرجائيکه بوده زير پيگرد قرار داشته و از طرف مخالفين توطئه هايی عليه او سازمان داده ميشده تا نقش او را کمرنگ جلوه دهند ، مگر او واقعا يک قهرمان افغانستان است که با شجاعت کم نظير به چنين عمل رهايی بخش دست زده است.

روحش شاد باد.

آرزومندم دولت های ملی نام او را در نامگذاری های پروژه های عرفانی ، صنعتی ، اقتصادی و اجتماعی جاودانی سازند و حق آن بزرگ مرد وطن را ادا کنند.

و اگر دولت ها چشم پوشی بکنند ، بدون شک روزی خود مردم حق شناس افغانستان ازاين قهرمان شان مثل عبدالخالق که نادر را به جهنم فرستاد ، تجليل بعمل خواهند آورد.

 

***********************************

 

1 ـ مهدی فرخ ، تاريخ سياسی ص 360

2 ـ افغانستان در مسير تاريخ ص 326

 

 

ادامه دارد

 بخش های قبلی

 

 


بالا
 
بازگشت