عثمان نجیب
تاجیک ستیزی و فارسی سوزانی در دربار لینن
آیا لینن بیسوادتر و خود خواهتر از استالین بود؟
سلسلهی بررسی هولوکاست ها در برابر زبان فارسی. بخش (۹)
پیشا
ورود به بررسی بخش دیگری از مشکلات فرا راه زبان فارسی، درستکاری املایی در
عنوان بخش نهم را فراموش نه کرده، با طلب پوزش ( ..نقطه را به نکته… ) اصلاح
میکنم.
ادامهی بحث:
با آن که در شکلگیری های استعماری روسیه زبان های محلی همه آماج قرار گرفتند و
تا امروز با تن زخمی نفس میکشند، زبان فارسی هم بیدرد نماند. ولی به همت
زبانداران خودش در سراسر شوروی به ویژه آسیای میانه و همسایهگی با بلخ
باستان و گذرگاه های فارسی نشین مرز های جنوبی روسیه ارچند با تأنی در جولان و
تکاپوی درخشانی قرار دارد. ولی استالین در بحبوحهی همه نا هنجاری ها، به
گونهیی زبان فارسی را میستود. البته پیشا حاکمیت استالین در دورانی که لینن و
دیگر رهبران اتحادجماهیر شُوروی سابق نگاه های بر پایهی گزارشات غلط رسیده
برای شان داشتند و آگاهی آن رهبران پیشتر از پژوهش تاریخی و اتنیکی شناسی
تاجیکان یا پارسی گفتار ها به خواندن یا شنیدن چند ورق گزارش و یا گفتار های
دشمنانه متکی بوده. و در ضدیت با زبان فارسی و تاجیک ها این برخورد در اثر
اطلاع دهی های دروغینی اتخاذ گردیده بودند. گزارش های وروانه را گروهی از
روشنهوش های ازبیکستان در تبانی با چند تن از گویا بزرگان تاجیکان ( یکی شان
سپس توسط استالین اعدام شد ) خود ها را فروخته به مقامات رهبری روسیه از وضعیت
تاجیکان میدادند. محترم عطامحمد صفوی یکی از فرهیختهگان فرهنگی ما در
برگردانی اقدامات
و
دیدگاه شگفتیآور بهینه گستری استالین پسا لینن را در بارهی زبان فارسی و
تاجیک ها بیان کرده اند. به دلیل اهمیتی که این برگردان از دید داوری کهنی
دارد و با اشارهی مختصری از سوی رزاق مأمون در گزارشنامهی وزین افغانستان
منتشر گردیده آن را بازنشر میکنم:
چهارشنبه
۳۰
مهر/
۱۳۹۹
(((
استالین بخشی از سرزمین گمشدۀ تاجکان را احیا کرد
اشاره: بعد از انقلاب اکتبرهمه گیرشدن سلطۀ حزب بلشویک برسرزمین های محروسه
درآسیای میانه، شماری ازکمونیست های محلی ترکتبار حتی به شمول دو تن از سرسلسله
های تاجک تبار انقلابیون بخارا، درمورد هویت تاجیک ها اطلاعات گمراه کننده ای
به سران حزب کمونیست می دادند و می گفتند که تاجک ها شاخۀ کوچکی از هویت کُلی
ترک اند و هویت تاریخی و فرهنگی خود را از همین منبع می گیرند.
در زمانی که استالین غرق دردغدغۀ تحکیم موقعیت خود در حزب و سرمایه گذاری پس از
مرگ لینن بود، شماری ازین رهبران از طریق نیکولای بوخارین عضو ارشد بلشویک،
لینن و رهبران اتحادشوروی را نسبت به این مساله باورمند ساخته بودند. حتی یکی
دوتن از رهبران جوانان انقلابی بخارا که خود هویت تاجکی داشتند، غرق درتوهم
تلقینی پان ترکیزم و کمونیزم نو بنیاد، دربرابر دستکاری سیاسی و هویتی خویش خوش
به رضا تن به تقدیر داده بودند.
درآن
زمان حزب کمونیست به اصل تباری اهمیتی نمی داد و همه را درفرمول «پرولتاریا» و
ضد پرولتاریا «انقلاب» و «ضدانقلاب» دسته بندی می کرد. ازسوی دیگر، تاجک ها
دربرابر سلطه بلشویک ها تا آخر دست به مقاومت مسلحانه زدند و تصویرتاجک معادل
«باسماچ» یعنی شورشی و اشرار بود.
شهرهای تمدنی وتاریخی سمرقند و بخارا درهمین زمان از بدنۀ زیستی تاجکان جدا
ساخته شد و تحت قیمومیت ازبک ها درآورده شد. اما استالین که روی صحنه آمد به
زودی متوجه این اشتباه شده بود. برای رفع خطای اولیه، به ایجاد کشوری کوچک
درکوهستانات آسیای میانه به نام تاجکستان اقدام کرد. از همان زمان به تشویق
استالین فلم های تاریخی رودکی، ابن سینا و ده ها فیلم دیگر درتاجکستان تولید شد.
تعریف استالین از ملت ویاهویت "تاجیک".
ژوزف ( یوسف) ویساریوانوویچ جوگاشویلی یا جوزیف ستالین
برگردان به فارسی: عطا صفوی
آغازسخن ستالین:
"
من میخواهم چند کلمه درمورد تاجیک ها سخن بگویم. تاجیک ها - مردمانی ویژه وبی
همتا اند . اینها نه ازبیک، نه قزاق ؛ ونه هم قرغیز اند. تاجیکان مردمان
باستانی آسیای مرکزی اند.
تاجیکان یعنی به معنی حامل تاج یا دارنده تاج . همان طوری که از طرف ایرانیان
این نام توجیه شده است.
ازتمامی مسلمان های غیر روس که درقلمرو اتحادشوروی زندگی میکنند، تاجیکها یگانه
ملتی اند که غیر ترکتباراند - ایرانی هستند . تاجیکان - مردمانی اند که افتخار
بهترین شاعران بزرگ وروشنفکر چون فردوسی ؛ خیام، رودکی... دارند که در دامان
این خلق با فرهنگ تولد و بزرگ شده اند.
شما این را باید بدانید که تاجیک ها با این سنت وفرهنگ دیرینه خویش از طبیعت
خاص وزیبای هنری... درموسیقی رقص وآوازبرخور دار هستند.
بعضی اوقات رفیق های روس ما اشتباه میکنند ویکی را با دیگر مخلوط می کنند:
تاجیک ها را با
اوزبیکها و اوزبیک را باترکمن ها - ارمنی را با گرجی واین کار درستی نیست.
درحالیکه تاجیکان مردمانی به خصوص اند که دارایی فرهنگ عالی باستان قدیم اند؛
که درشرایط موجود نهایت آینده درخشان دراتحادشوروی دارند، مردم اتحاد دشوروی
درمجموع درزمینه با این مردم باید همکاری همه جانبه نمایند ومن میخواهم هنر
وادبیات ایشان جهان گیر شود ورونق یابد.
من این تست - پیک (قدح) را بخاطر هرچه بیشتر شکوفایی هنرو فرهنگ تاجیکان وملت
تاجیک میبردارم ، تاباشد ما "مسکوی ها" همه وقت کوشش کنیم درصدد رفع مشکلات
وضروریات اینها بوده باشیم.."
کرملین – 22 اپریل .1941
یاد داشت : این محفل درداخل قصر کرملین درحضور ستالین ؛ ماکسم گورگی ؛ شاعر
وادیب تاجیکستان صدالدین عینی وده ها سیاستمدارد وشاعر شوروری بخاطر تجلیل از
فرهنگ وهنر غنایی مردم تاجیک دایر گردیده بود.و درزمینه بعدا نوشته خواهم داشت.
دوستان وعزیزان من ! اگر درجملات به سگتگی روبرو میشوید ،وزن وقافیه جملات به
نظر تان چندان چنگ نمیزند ، مرا معذور دانید با اینکه کوشش کردم به اصطلاح حرف
به حرف برگردان نمایم ، ولی از آنجاییکه قریب بیشتر از 20 سال است که از
مطالعه پیهم این زبان محروم هستم مطمینا مشکلاتی را باخود دارد. . با عرض حرمت
/ ع - صفوی/)))
معلوم است که پارسی و تاجیکی دیروز از دیروز تا امروز دشمنان زیاد غیر خودی
و خاینان زیاد خودی داشته و تا اینجای روزگاران هم که به سلامت رسیده است،
نشانهی پایایی تهدابی آن است. فارسی تنها یک نام در حوزهی تمدنی جهان از جمله
شوروی سابق و حالا آسیای میانه نه بوده، بل یک حضور گسترده بوده که تمام آسیای
میانه را به گونهیی پوشش داده و کشور های ازبیکستان، ترکمنستان و دیگر بخش های
از همسایه های شمال افغانستان باشندهگان بومی یا غیر بومی فارسی گفتار و
فارسی رفتار دارند. آن گونه که تاریخ توضیح میدهد بالگستری پروازی بال های
پرواز فارسی تا چین و ساحات مختلف جهان پهنای پرواز داشته اند.
از روسیه خارج نه شده به این میپردازیم که چرا دید استالین نسبت به تاجیکان
بسیار وسیع بوده است؟ یا مطالعات و آگاهی های او در مورد زبان شناسی زیادتر از
دیگران حتا لینن بوده یا مدیریت قاطع وی در جلوگیری از پذیرش یاوهسرایی های
جاسوس مأبانهی خوش خدمت های درباری حتا در نظامی با ادعای رهبری جهان از مکتب
و اندیشهی پرولتاری کارگر افتاده بوده؟ در هر دو حالت ضعفی است که متوجه لینن
و باقی رهبری شوروی سابق نسبت به عدم آگاهی در مورد پدیده های ماحول شان و جهان
شان بوده است. آیا لینن بیسوادتر از استالین بوده؟ گاهی که به برگردان صحبت
های انتقادی استالین نسبت به رفقایش در مورد نه داشتن صلاحیت تشخیص و درست دانی
ها هویت شناسی ها و شناسه شناسی های شوروی متوجه میشویم، جامعه شناختی های
هویتی و تباری چندان نزد رهبری سابق شوروی به شمول لینن اگر هیچ نه بوده، کامل
هم نه بوده. به ویژه که رهبرانی با ادعای رهبری یک قطب مقتدر جهانی در جغرافیای
پهناوری چون اتحادجماهیر شوروی در کشتی لنگر انداختهی قدرت به ساحل بحر قصر
کرملین ماسکو لمیده بودند. وقتی این همه را میبینیم، پرسشی به هوش های مان
میگذرد که آیا سطحی نگری و شیفته به خودباور بودن رهبران شوروی یکی از سبب های
سقوط گام به گام نابودی شوروی گردیده نیست. به همان گونه در تمام ابعاد رهبری
یک قدرت بزرگ و تأثیرگذار جهانی نارسایی هایی نه بوده است؟ بدون تردید چنین
است. و حالا به این نتیجه میرسیم که اگر لینن با دگر رهبران و همان اندیشه های
خوشبینانه نسبت خودنگری قدرت میداشتند، جنگ جهانی دوم هرگز به پیروزی نه
میرسید و استالین بود که جنگ را تا گذشته از مرز مهر پدری رهبری کرد و پیروز
شد. ارچند تاریخ گواهی میدهد استالین به همان پیمانه که توجه در ایجاد
تاجیکستان مستقل و جدایی آن از تشکیلات جمهوری ازبیکستان داشت و پسان ها بیشتر
از آن در سختگیری و مجازات رهبران تاجیک کوشید که از اثر دسیسه سازی های درونی
به راه افتاده بود. دههٔ اول حکومت شوروی بسیاری از کسانی که از حاکمیت شوروی
بر تاجیکستان ناراضی بودند یا در قیام باسماچیان مبارزهٔ مسلحانه کرده بودند،
راهی شمال افغانستان شدند. در فاصلهٔ
۱۳۰۶
تا
۱۳۱۰
خورشیدی (۱۹۲۷
تا
۱۹۳۱
میلادی) با متهمکردن رهبران به ملیگرایی و خیانت ــ که آن را ناشی از تماس
این رهبران با بریتانیا میدانست ــ بسیاری از آنان را برکنار کرد و تا
۱۳۱۴
خورشیدی (۱۹۳۵
میلادی) حدود
۶۶٪
از رهبران برجستهٔ حزب که در اواخر دههٔ
۱۹۳۰
میلادی به مقامات حزبی رسیدهبودند، برکنار شدند. در محاکماتی که در سال
۱۳۱۶
خورشیدی (۱۹۳۷
میلادی) برگزار شد، رئیسجمهور و دبیر شورای مرکزی و رئیس کنگرهٔ خلق از حزب
کمونیست تاجیکستان اخراج و با چند رهبر دیگر اعدام شدند. در دورهٔ سرکوبهای
دههٔ
۱۳۱۰
خورشیدی (۱۹۳۰
میلادی) تقریباً تمامی مقامات تاجیک در حکومت تاجیکستان جای خود را به روسها
دادند..
گزارشنامهی افغانستان به تاریخ
۳
آذر
۱۳۹۶
گزارشی را زیر عنوان ( مرثیه ای دیرهنگام سیاسی بر گورستان بخارا و سمرقند )
منتشر کرده که منبع آن بی بی سی است. در این گزارش شرح مبسوطی و در عین زمان
اندوهناکی از دوگانهگی های رفتار استالین نسبت به تاجیکستان و رهبران شان
داده شده. مهمترین بخش آن اعدام حاجی بایف اولین رییس جمهور تاجیکستان و
وابسته به اتحاد شوروی است. در مسکو هم درباره عبدالرحیم حاجی بایف و همصفان
او، از جانب رقیبان سیاسی شان، چون سالانیتسین، برایدا، رحیم بایف، بائومان،
خواجهاف و اسلامف تهمتنامهها و گزارشهای دروغین وارد میشد. در نتیجه،
عبدالرحیم حاجی بایف و نصرتالله مخصوم، دو رهبر تاجیکستان، "ملت گرایان
برژوازی"، "تروریست" و "جاسوسهای خارجی" اعلام شدند. در اواخر سال
۱۹۳۳
هر دو از سمت های خود برکنار و برای تحصیل به مسکو اعزام شدند. ولی بعد ها در
سال
۱۹۳۷
پسا دستگیری و حبس کوتاه عبدالرحیم حاجی یف اعدام شد. به نوشتهی وام گرفته شده
از بی بی سی توسط گزارش نامهی افغانستان پرفسور مطلوبه میرزایونس نوهی حاجی
یف اشتباهات اولی پدربزرگش و نصرت الله مخصوم را برای باقی ماندن تاجیکستان
فارسی زبان در تشکیل ازبیکستان پشتیبانی از هیئت ازبیکستانی بود که دلیل آن
نبود تجربهی کافی در امور سیاسی از سوی وی خوانده شده است. هر چند بعد ها تلاش
کرده تا سمرقند و بخارا دوباره به خاک تاجیکستان مدغم شوند ولی بسیار دیر بوده.
اشتباهی که پدر بزرگ پرفسور مطلوبه میرزایونس برای جبران آن سر خود را از دست
داد.
ملاقات حاجی بایف در اواخر ماه مه
۱۹۲۹
با استالین نتیجهی سودمندی داشت و پیش از آن آگاهی دهی برای اشتراک کنندهگان
اجلاس دوم کمیتهی اجرائیهی حزب کمونیست اتحاد شوروی از راه توزیع کتاب نوشته
شدهی حاجی بایف به تقاضای نصرتالله مخصوم، رهبر وقت جمهوری خودمختار
تاجیکستان بود. عبدالرحیم حاجی بایف طی
۱۵-۲۰
روز کتابی را تحت عنوان "تاجیکستان. یادداشت مختصر سیاسی و اقتصادی" نوشت و این
کتاب به تاریخ
۵
دسامبر سال
۱۹۲۹
به دست شرکتکنندگان اجلاس دوم کمیته اجرائیه مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی،
بویژه به دست رئیس آن، میخائیل کالینین و معاونش آول ینوکیدزه، رسید. گزارش
مینویسد که استدلال قبلی حاجی یف در ماه می
۱۹۲۹
برای استالین چنین بوده:
«…وی
در یکی از جلسات گفت: "رفیق استالین، تاجیکان از کهن ترین مردمان آسیای
میانهبوده و تا امروز در شهرهای بخارا و سمرقند، فرغانه و دیگر مناطق زندگی
دارند. امروز آنها تنها به جمهوری خودمختار سزاوار گشته، اما از شهرهای مرکزی و
مدنی خود محروم شده اند. خواهشمندیم، پیشنهادهای ما را برای بازنگری تقسیمات
ملی و حدودی قبول کنید."» این ملاقات تقریباً شش ماه پیش از جلسه اثرات خوبی از
خود بالای تصامیم استالین به جا گذاشته بود. گزارش ادامه میدهد که آقای آول
ینوکیدزه طرح مصوبه کمیته اجرائیه راجع به تأسیس جمهوری شوروی سوسیالیستی
تاجیکستان را قرائت کرد. پس از این جلسه استالین دستور داد که "منطقه خجند به
تاجیکستان اضافه شود." روز
۴
سپتامبر سال
۱۹۲۹
ناحیه خجند به هیئت جمهوری خودمختار شوروی سوسیالیستی تاجیکستان اضافه شد.
با اعلام تاجیکستان به عنوان یک "جمهوری شوروی" و جدا شدن آن از ازبیکستان
عبدالرحیم حاجی بایف رئیس شورای کمیسران خلق این جمهوری (معادل نخستوزیر) تعیین
شد. آن زمان او
۲۹
سال داشت و چهار سال این سمت را به عهده داشت. ولی به گفته یکی از نبیرگانش، از
همان لحظه او با چالشها و روزهای مصیبت باری روبرو شد. و چنان بود که فارسی
گفتاران شوروی صاحبان کشور مستقل خود در امور داخلی شده و از جبر ازبیکستان
خارج شدند. این شرح نه میتواند پاسخگوی همه پرسش ها در مورد سیر تکاملی و
تنازلی زبان فارسی، گویندهگان زبان فارسی، جغرافیای زبان فارسی در آسیای
میانهی امروز و در شوروی دیروز باشد، به خصوص که سمرقند و بخارا همچون دو
انگشت بریده شده از پیکر تاجیکستان، تاریخ تاجیکستان را مادامالعمر یا حد اقل
تا ادغام دوباره به آن خون چکانی و تن زخمی نگه خواهند داشت.
ادامه دارد…
+++++++++++++++++++++++++++
انگلیس ها و اعراب زبان های دنیا را دزدیدند
هر سخن جایی و هر نقطه مقامی دارد
سلسله ی بررسی هولوکاست انگلیس در برابر زبان فارسی، این بار به بیداد روس در برابر زبان فارسی.
بخش هشتم
با چنان رویداد بود که زبان فارسی دری میانگین آسیب پذیری را تا بیشتر از سه صد سال خاطره دارد. حوزه های زبان فارسی هرگز از چشم شیادان فرهنگ دور نه بود تا به هر طوری شده آن را به رگبار عصبیت های هوشی و تباری تا مرز های کشوری بکشانند. شاخ و شمایل کشیدن های سیاسی و کاربردی سود جویانه به خصوص در چند استیلای استعماری از چند سو زبان فارسی را به دم توسن های بیداد کشید. روسیهی تزاری و بعد ها اتحاد جماهیر شُوروی آسیای میانه از بخارا تا سمرقند و از خُجند تا دوشنبه و گردونه های فارسی زبانان بدخشان تاجیکستان در کناره های آمو دریا پل رد تا در روبیدن زبان فارسی و جاگزینی زبان روسی به جای کارایی نشان دهد. تیر های شکار دل و سینه های زبان فارسی در گسترهی پهناور جغرافیای شوروی را شکافتند تا از خون چکانی آن ها رود های ناسیرای نای ناسیونالیسم شوروی و زبان روسی را سیراب کنند. امروزه است که فارسی زبانان حوزهی آسیای میانه فاقد خط و نوشتار فارسی دری اند و چیزی به نام خط سیریلیک جاگیر خط فارسی شده و در کارکرد های روزمرهی هم زبانان ما خط و نشان روسی حکم روایی دارد. ولی فراخورِ ستایش است که زبان گفتاری روزانهی شان نه تنها تغییر نه کرده، بیشتر هم فارسی سره است. برآیند گاه نامهی دانش پروری فارسی بود که تاجیکستان، بخارای شریف، سمرقند و خُجند سرآمد های روزگاران دین پروری و زبان پروری فارسی را به جهان فارسی زبانان این گونه ارمغان داد
محمدجان شکوری، عینی پدر، عینی پسر، جلال اکرامی، رحیم هاشم، ساتم الغزاده، بازار صابر، خدایی شریفزلده، عبدالنبی ستاروف، مهربانو مومن قناعت، بانو شاعره رحیم، عثمان شریف زاده، شاه منصور شاه میرزا، از این میان، -گروه پیش گامان مبارزه برای شناسایی زبان فارسی از سوی دولت های طرف دار شوروی بودند که با راهبردها و روش های گونهگون بدون توسل به خشونت و به گفتار شیرین تاجیکی ها صدای خلق را در اشعار خود به گوش مسولین میرساندند. استاد لایق، بازار صابر، مومن قناعت، غایب صفر زاده و دانشمندان – دارای دوست، سرمد، محمد جان شکوری، ادش استد، ابراهیم عثمان آف، صعبه حکیم آوا... فعال و با سروده ها و نوشته های جسورانه ی شان خواهان ترقی و رشد و تعالی زبان مادری شان بودند.
سرانجام مبارزات دادخواهانه و عدالت خواهانهی شان پیروز شده و پارلمان تاجیکستان در اواخر سالهای 80 قرن گذشته ناچار به تصویب قانون زبان (1989) شد که به استناد آن زبان تاجیکی فارسی مقام دولتی گرفت و طبق این قانون میبایست تمامی کارگزاریها و اسناد با زبان فارسی تاجیکی صورت میگرفتند و در ظرف 10 سال آینده خط فارسی که در این کشور با "الفبای نیاکان" مشهور است، جایگزین خط تحمیلی سیریلیک میگشت. البته با آن که شوروی سابق یا روسیه ی سابق پیشا اتحاد جماهیر شوروی پیشینه ی نکویی تا سال ۱۵۶۴ نه داشت و سخنسرایی و سخن پردازی و سرودن شعر دیده نه می شد و صنعت چاپ هم وجود نه داشت، ولی از سال ۱۵۶۴ که نخستین کتاب از چاپخانهی جدید ماسکو زیور چاپ یافت، سخنپردازی رنگ و روی پذیرش همهگانی گرفت. بسندهگی فرهنگی روسیهی سابق از سدهی ده تا سیزده و حملهی مغول ها، تنها همین کیف امروزی بود که مانند امروز چندین بار ویران شده است. هم ماسکو و هم کیف مکان های ویژهیی بودند برای اهمیت دادن به هنر و ادب مذهبی آن زمان. ولی رویدادنگاری در کیف موردی بود که مردم میپسندیدند. البته پسا سدهی هفده تا امروز است که روند کند فرهنگ پروری و سخن سرایی در روسیه سراسری شد و در سده های نوزده و بیست به اوج رسید. از بحث دور نه شویم که بیشترین فرهنگی وسخنپردازان فارسی بخارا هم بعد از اشغال آن جا توسط شوروی به تاجیکستان آمدند و در کنار سایر بزرگان و اساتید تاجیکی،کارنامه های ماندگار برای ادب شناسی، فرهنگی، زبان شناسی و توسعهی زبان فارسی انجام دادند. مانند محمدجان شکوری که کتاب ( هر سخن جایی و هر نقطه مقامی دارد )، جاودانهی جهانی است و نام کتاب در بیشترین کشور های فارسی گفتار به گونهی ضربالمثل ماندگار شده است. البته شاهکار شاهنامهیی فردوسی بزرگ یکی از دلرباترین کتاب در تسخیر روح مردم شوروی آن زمان بود و چنان در تار و پود شان رخنه داشت که بار ها در چاپ خانه های ماسکو و بعد ها در مکان های مختلف آن کشور با اصلاح ایرادات هر چاپ قدیم در چاپ های نو از چاپ میبرآمدند و برگردان کننده ها از فارسی به روسی تلاش های خستهگی ناپذیر انجام میدادند. گفتیم که فارسی در روسیه هم آماج قرار گرفت و با آن که هنوز در تپش است تا زنده بماند، ولی در جاگیری خط سیریلیک راه درازی را پیمودن در کار. منابع من در این نوشته سایت های بی بی سی فارسی، ماندگار، سخنگستران سبزمنش، تاریخ ادبیات جهان از آغاز تا پایان سده ی بیست نوشته ی غلام حسین دهبزرگی و منابع مطالعات پیشین ذهنی و ویکی پدیا اند. ولی در پایان این نوشتهی کوتاهی از دوست خوبم آقای عزیزالله آریافر، استاد سخن و فرهیختهی شاهکار آفرین فارسی را در یادکرد شان از زنده یاد ملایری به شما تقدیم میکنم.
#ملایری مردی که پارسی را تا کهکشانها پرواز داد خود به جهانی جاودان پرواز کرد.
محمد حیدری ملایری عاشق زبان پارسی و عاشق کیهان بود.
او دانشمندی شناختهشده در پهنهی جهانی و سرپرست یک گروه از اخترفزیکدانان بینالمللی و دارای پژوهشها و دستآوردهای تازه در زمینهی پیدایی و شناخت ستارگان پرجرم بود.
کار ارزشمند او در تدوین واژهنامهی چهارزبانه اخترشناسی و اخترفزیک، گنجایی گستردهی زبان پارسی را در ساخت نوواژگان دانشی نشان میدهد.
افزون بر آن او پژوهشهای مستقلی در زمینهی زبانشناسی، بازیابی ریشههای فراموششدهی پارسی و ساخت واژگان سازگار با سرشت این زبان دارد.
نپاهشگاهها و ستارگان همیشه یاد نیک او را به خاطر خواهند داشت.
برایش آرامشی جاودان آرزو میکنم.#
با آن که اهریمن زبان فارسی به درستی دشمن فارسی گفتارشان هم بود و است، ولی فارسی فارسی ماند و ماندگاری دارد. جدایی سازی زبان فارسی به نام های تاجیکی، فارسی، پارسی، دری و به تازه گی ها در افغانستان به میان آوردن بگو مگو های برنامه ریزی شده که زبان ایران فارسی است و فارسی دوستان خبرچین ایران اند زیاد کارایی برعکس داشتند که نه تنها فارسی آسیب نه رساندند یا رسانیده نه توانستند، بر عکس گوینده گان زبان خود شان به زبان شیوای فارسی رساتر از هر فارسی گفتار یا فارسی زبان دیگر سخن راندند. تا آن جا زبان پشتو را در دشمنی با زبان فارسی به زمین زدند و به باروری آن نه پرداختند، و چنان بود که آقای فاطمی در یکی از برنامه های جمهوری پنجم زبان پشتو را از میان پنجاه زبان مُردهی جهان یادکرد که برای ما به عنوان یک افغانستانی با حس احترام به زبان شیرین پشتو نگران کننده است.
ادامه دارد…
++++++++++++++++++++++
بزرگان زبان فارسی در بهترین حالت هم اسیر دام طلسم اعراب بودند و به عربی خدمت
کردند.
سلسلهی بررسی هولوکاست انگلیس علیه زبان فارسی:
بخش ششم
چرایی جهانی نه شدن زبان ،فارسی با آن که دامنهی گستردهی گویایی و گویشی و گفتاری و نوشتاری در جهان دارد بر میگردد به فروپاشی های گام به گام و بدون برگشت قدرت هاکی سیاسی حاکمهی فارسی تبار ها یا حکام فارسی دوست سرزمین ها. اقتصاد نا منسجم و بدون اثرگذاری حوزه های فارسی زبان در داد و ستد های جهانی، با آن که به گونهی نمونه افغانستان سرمایه های سرسام آور زیر زمینی دارد، تلاش های اثرگذار انگلیس برای جهانی سازی زبان فارسی در جهان که آنزمان تنها رقیب توانای فرهنگی انگلیس بود و اعراب هنوز به گسترش اشغال سرزمین ها مجال نیافته بودند و زبان شان از شبه جزیرهی عرب عبور چندانی نه کرده بود. ارچند در پسا لشکرکشی های اعراب برای کسترش دین اسلام، هویت های اجتماعی و ملی بیشتر ملت ها نابود شدند، ولی زبان فارسی از این شیوهی نابودی جانبه سلامت برد و با تن زخمی تقلای پایایی کرد. اعراب که آهسته آهسته رنگ آشتی با زبان های جهان را میروبیدند، در کنار زبان انگلیسی هم به زبان رقیب انگلیس تبدیل شده و هم بیاثر منفی بالای زبان فارسی نه بود. با آن که بیشترین بازمانده های اعراب در سرزمین های فارسی نشین هویت زبانی دوم یعنی فارسی را گرفتند، ولی در مقابل این دانشمندان، کهننگاران، سخنسرایان، داستان پردازان و همه ساربانان علم و مدنیت فارسی بودند که به نوعی فارسی را در مقابل عربی ناتوان ساختند. نه همه بل جمعی زیادی به زبان فارسی وداع کرده و عربی نویسی و عربی گفتاری را رجحان دادند. در یک مورد شاید ملامت هم نه بودند. چون حاکمیت های حد اقل تا دوصد سال اعراب در ایران زمین و خراسان زمین به طور اوسط سه نسل را به پیری کشاند. اگر حد اوسط عنر در آن زمان شصت سال گرفته شود، کمی بیشتر از از سه نسل فارسی گفتار فدای تهاجم فرهنگی اعراب شدند. مایهی شگفتی و ستودن آن است که بزرگان و دانشمندانی برای برگردانی های نوشته های عربی به فارسی همت گماردند. ورنه ما امروز مطالعات چندانی نه می داشتیم. در پهلوی آن همه دیوان سالاری اعراب و انگلیس یکی از اثرگذاری های منفی دیگر تهاجم اعراب گزینش نام های مردمان سرزمین های اشغالی بود. مانند موجودیت پیشوند (ابو) برای مردان، (ام) برای زنان شوهردار و فرزنددار، (بنت) مفرد برای دختران، (ولد) (بن) برای پسران. ( والد، والده ) یا (والدین) برای پدران و بوبو ها. این اثرات تا حال ادامه دارند و خودنمایی میکنند. تا آنجا که بسیاری ها نامگذاری های غیر عربی بالای فرزندان شان را خلاف آموزه های تسلط اعراب میدانند و آن را به اسلام میبندند. بهتری کار اینجا بود که پیش وند (محمد) جاگزینی بود برای (ابو). معتقدات بازمانده برای مذاهب مختلف اسلامی پسا رحلت پیامبر هم در ریشه تنی نام های عربی نقشی داشتند. دوران شاهان صفوی با مذهب تشیع و کاربرد پیشا و پسا نام حضرت علی کرم الله وجهه میان اهل تشیع بیشتر و میان اهل تسنن کمتر و در مذاهب چهارگانهی اهل تسنن ریزچین بود. طرفدار علی، علیمدد، علی یاور، علی احمد، علی اکبر و همین گونه زیادتر. علی دوستی در میان برخی فرقه های برادران اهل تشیع به خصوص شیعهی غالی چنان ریشه تنید که نعوذبالله علی را خدا میدانستند. تا جايي که حضرت علی چند تای آنان را بهداین جرم آتش زد. تا همین جای کار هم راضی نه شدند و گفتند نعوذبالله تو خدایی که میسوزانی و در آتش میاندازی. در حالی که اهل تسنن هم حضرت علی را متناسب به وصیت پیامبر دوست دارند و نورالدین عبدالرحمان جامی سرودسرای نامدار، عارف و صوفی زبردست فارسی هم در علی دوستی تا آنجا پیش میرود که در یک مورد توسل به شرک دارد:
( گویند که مرتضی علی در نجف است در بلخ بیا و ببین چه بیتالشرف است جامی نه عدن گوی نه بین الجبلین خورشید یکی و نور او هر طرف است ) آنسان که در چند مقالهی دیگر هم یادآور شدیم، کاربرد استعاره ها یا شبیه سازی در صنعت شعر فارسی یا شعر عربی یا شعر اسلامی تا آن جا مجاز است که شرک نیافریند. قرآن کلام خدا، خداوند متعال را الله نور السموات واالارض میگوید. حتا وقتی پروردگار پیامبر را فرستاد به ایشان لقب رحمت اللعالمین داد، نه گفت نور ماه یا خورشيد. گونه های دیگری هم از این شرک ها وجود دارند که ناخواسته به حضرت علی توسل میجویند. یا علی مدد، یا علی مشکل کشا و... اینجاست که فارسی پهنه و گسترهی اصلی را از دست میدهد. دوران تسلط دوصد سالهی اعراب در خراسان زمین بود که زبان مادری و گفتاری پدری ما بیگانه گفتاری و بیگانه نویسی را با زبان بیگانه پروری اگر نابود نه کردند، زخمش زدند. ابوجعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب طبری مشهور به جریر طبری، ابولمجد مجدود بن آدم سنایی، ابوالفضل بیهقی، ابوالسعید ابوالخیر، ابوالقاسم فردوسی، ابومعین خسرو و بیشمار کسان دیگر که همه یا بیشترین آثار شان به زبان عربی بوده است.
+++++++++++++++++++++++++++++++++
ادبیات فارسی، بیدل دهلویی و خسرو دهلویی و حسن دهلویی و سلیمهیی و ده ها تن بزرگان شعر و ادب به هند پرورید.
سلسلهی بررسی هولوکاست انگلیس ها در برابر زبان فارسی.
بخش پنجم
مخالفت با زبان فارسی در هند تنها کار انگلیس ها نه بود. پیشینه ها و پسینه های تاریخی در داخل هند هم مواردی بودند که دست تجاوز انگلیس برای برچیدن بساط فارسی از هند را تواناتر ساختند. البته که این شگرد های خفتهی نفرت بر ضد زبان فارسی در هند نزد همه مردم هند و به خصوص هندو های افراطی و آزرده خاطر از حضور شاهان فارسی دوست یا فارسی گفتار در هند مانند آتشفشانی بودند که فقط با طغیانگری سوزاننده مهار و خاموش میشدند. ملی گرایان در هند از نهر و گاندی ها تا همهی شان آرزو نه داشتند که سرزمين شان گوینده یا کاربرد زبان به قول خود شان متجاوز باشد. افراطی های هند تا جایی پیش رفتند که تسلط زبان انگلیسی را برای جاگزینی زبان فارسی رجحان داده و از یک تسلط به تسلط دیگری پناه بردند. این کار درست زمانی صورت گرفت که ملیگراین هندو همه افتخارات داشته از پادشاهی پارسی زبانان یا پارسی دوستان را در تمام رده های زندهگی کشور شان نادیده انگاشتند. آنان درک نه کردند اگر زبان فارسی نه بود، ابوالمعالی بیدلی نه بود، ابوالکلام آزادی نه بود، تاج محلی نه بود قلعهی سرخی نه بود، مدنیتی نه بود. و هند از نگاه داشتن اماکن تاریخی بزرگترین کشور های جهانگردی نه بود. شکی نیست که هیچ ملتی پاگذاشتن هیچ تجاوزی یا تسلطی را بر گلوگاه آزادی خواهی نه میپذیرد. ولی در هند چنین نه بود. هندو های افراطی و راج ها و راجاها و شاهان هند هم برای استقلال کامل هند نه کوشیدند. فقط هر جنگی که کردند ناکام شدند و تاراج. کمتر انفاق پیروزی داشته اند. همان گونه که بایستی برای احراز استقلال ملی نه جنگیدند و قوت جنگی و جنگ آوری هم نه داشتند که به مقابلهی با المثل برخيزند. مدام خراج میدادند و پیوسته هم جزیه میپرداختند. من اینجا در پی توجیه لشکر کشی شاهان افغانستان بر هند نیستم. از احمدشاه درانی تا سلطان محمود و یا هم امپراطوری های ایرانی تا نادر افشار. ولی مهم این است که این لشکر کشی ها همه منتهي به شکست هند بودند. در مورد لشکر کشی های افغان های افغانستان امروز به و ضرب المثل ( پتان آگیا ) من اصلآ طرفدار نیستم. تجاوز در هر شکلی تجاوز است و توجیهی نه دارد. اصطلاح پتان آگیا را برخی ها بیشتر مربوط به زمان پس از پاکستان میدانند. اما این قرینه سازی چندان کارا نیست. چرا که پس از به وجود آمدن پاکستان دگر لشکر کشییی از سوی افعانستان یا ایران صورت نه گرفت که پتان به تاراج دزدی میرفت و مادر هندو برای خواباندن طفلش یا بازداشتن کودکش از شوخی لالایی ترسناک پتان آگیا را زمزمه میکرد. آن زمان هند برتانوی پاکستان و سپس بنگلهدیشی را از بطن پاکستان به وجود آورد که منتج به جنگ های سرزمینی میان هند کهن وپاکستان نو تشکیل بر سر اراضی کشمیر شد. ولی هیچگاه جنگی برای باز پسگیری اراضی دیورند از هند برتانوی صورت نه گرفت و قبایل آزاد هم به عنوان نقطهی زخمقابل فشار بر صد افغانستان ایجاد شد و سراسر مرزهای بیش از ۲۴۰۰ کیلومتری را با پاکستان را درنوردید و تا کنون زخم خونینی بر ضد افغانستان است. جنگیدن برای هند چه با افعانستان و چه با پاکستان ساخت هند برتانوی یک چیز بود. اما تشکیل پاکستان، افعانستان را از درگیری یک جنگ حتمی با هند برای همیشه بازداشت. آنگونه که روایت اخیری از نام سفیر اسبق یا اولین پاکستان در افغانستان شده است که گاندی دور نمای مرزی خود را پیشا تشکیل پاکستان مرز های آمو میدانست اگر چه چندان پذیرفتنی هم نيست. اما با توجه به بروز اسناد غیر قابل انکار درک میکنیم که این گفته ها چندان دور از حقیقت هم نیستند. آقای دکتر حقشناس در یک تحلیل شان که تاریخ و هدف نشر آن معلوم نیست ولی مکان آن در اروپاست نوشتهیی را زیر نام « هند پایگاه سیاسی و نظامی روس » بحث اختلاف هند با افغانستان را بررسی کرده اند. ایشان با آن که عالینویس بوده اند، مگر نه توانسته اند از زیربار تمایلات پاکستان دوستی خارج شوند. حتا حکومت مؤقت هند در کابل بین سال های ۱۹۱۵ تا ۱۹۲۲ میلادی را هم فراموش کردند اند. به هر رو مخالفت های سیاسی و اختلافات دینی با مسلمان در حوزهی هند برتانوی توجیه اشغالگری از سوی هندو داشتند و نگرش بعدی اندراگاندی یا بهتر بگوییم گاندی ها نسبت به افغانستان بیدلیل هم نه بودند که در بخش های بعدی به آن میپردازیم. آشکارا میتوان گفت زمانی که زبان فارسی را در هند خطرات نابودی رسمی تهدید میکرد و چنان هم شد، ولی نه توانست زیان فارسی را از هند طور کامل برچیند. محققین و پژوهشگران در بُعد اثرات سرنوشتی به خود گویندهکان فارسی در هند کمتر پرداخته اند. طبیعی است گاهی که زبانت مورد تهدید قرار میگیرد، تو هم یک هدف یا به قول انگلیس ها یک تارگیت استی. من سعی دارم در این مورد اگر بتوانم کاری را انجام بدهم. اثرگذاری های زبان فارسی در هند برتانوی گستردهتر از آن بودند که برخی ها تصور میکنند. شکی نیست که ادبیات محلی هند، پربارترین ادبیات در بخشی از قارهی خاکی ما است. غلام حسین دهبزرگی در رویهی ۲۹ تا ۳۰ کتاب شان به نام تاریخ ادبیات جهان از آغاز تا سدهی بیستم، منتشرهی بهتر سال ۱۳۸۶ به بررسی ادبیات هند پرداخته اند. ولی کاستی آن نوشته این است که نقش زبان فارسی را در رنگینی ادبیات پربار هند نادیده انگاشته و تنها به برتر شمردن ادبیات ایران در منطقه، ادبیات هند را بسیار دامنهدارتر خوانده اند. بی انصافی شناسهیی همین است.
این جاست که ما بهذارزش های سره سازی های نوشتاری یا همان نقد ادبی پی میبریم که بایستی هر آفرینیشی در غربال نقد ته و سر شود. ولی برخی ها عبور از گذرگاه پر خم و پیچ آموختن؛ بدون فیلتر نقد آن هم در دنیای پر فروغ ادبیات و قلم را مانند انتخاب لباس تن یا خوردن غذا به ذوق خویش
می پندارند. نه می شود که هر چرندی را به نام یک اثر هنری به خورد مخاطب بدهی و در پی آن نه باشی که کسی ترا تایید می کند یا تکذیب. محیط و جامعه نفس می کشد و طعم تلخ و شیرین و باب و ناب را تفکیک می کند چی بخواهیم و چی نه خواهیم. و رهرو تسخیر افق بلند سخن و سخن ورزی بدون ریاضت و بدون تحمل نقد و بدون درک الزامی لازم و ملزوم بودن آفریننده ی یک اثر و نقاد نه میتواند به هدف خود برسد. مقاومت کودکگون نویسندهی نقد شده،بر اصرار راه غلط خود او را به گودال نیستی غرق می کند که فقط خودش باشد و همان یاوه سرایی بی محتوا و چند بلی گوی هم باور خودش... به این نوشته من نه میخواهم خدای نه خواسته همه کتاب دهبزرگی عزیز را رد کنم. اما تمایلات برتر شماری زبان یا هویت یا شخصیت خود نسبت به دیگران سوزنده تر است از آتشی که نادانیْ به نادانی آن را آتش میزند. دهبزرگی که آدم سادهیی نیست و هزاران همچو من را استاد. گمان این است که ادبیات ایران پربارتر از هر ادبیاتی است. ولی حقیقت این است که ادبیات فارسی یا هندی یا چینی یا فرانسوی یا هر ادبیات دگر کشوری برای خودش دامنهدار تر است. کمک ادبیات کشور دیگری در غنای فرهنگی ادبی
هر کشوری هم مهم است. ادبیات هند با ادبیات فارسی ترکیب بلندی از شعر و غزل فارسی را آفرید تا آن جا که بیدل صاحب برای درک زبان خودت به خودت میگوید:
ای که از فهم حقایق دم زنی خاموش باش عمرها باید که دریابی زبان خویش را( )
ادامه دارد…
قبلی