الحاج عبدالواحد سيدی
باز شناسی افغانستان
بخش یکصد و بیست و دوم
قسمت اول
بخارا
۱۲۲-۳.مهاجرت از آسیای میانه به سوی جنوب: مقارن عهد برونژ
مدارک دقیق تری که در باره کوچ کردن این طوایف معلومات نسبتاْ درستی ارائه میدهد ، و مربوط به اواسط و نیمه دوم هزاره دوم پیش از میلاد میشود ، موجود است . مواد فراوان و مختلف مربوط به آن دوران که در نتیجه کاوشهای باستان شناسان بدست آمده است ، این دوره را همچون دوره حرکت گسترده قبیلوی در تمام سرزمین آسیای میانه، توصیف مینماید .طوایف صحرا نشین به حدود منطقه زراعتی ترکمنستان جنوبی نزدیک می شوند ، و سپس ظاهراْ به دآنجا داخل شده ، و مساکن خود را بوجود می آورند. اکنون مدارکی بدست است که پهن گشتن اهالی صحرا نشین را تا حدود واحه های قدیمهٔ کشاورزان جنوب ترکمنستان ثابت می کند . در این جا ها سغانه هایی (زیر زمینی و سرداب خانه ها) طوایف صحرانشین که بیشتر مخصوص نواحی شمالی میباشد، یافت شده است . (آسیای میانه در دوران سنگ و برونز،برگ های ۲۴۰-۲۴۳.). در این باره حفریات سغانه های قدیمه در واحه بخارا به جغرافیای تاجیکستان موجوده ، مخصوصاْ در قسمت های تاجیکستان جنوبی ، در وادی رودخانه های قزل سو، وخش وکافر نهان اهمیت ویژه دارد . مواد یافت شده در این حفریات نشان میدهد که آن از جهت مادی ، به تمدن اهالی نماز گاه و بالاخص داده های این کاوش های باستانی با مراسم تدفین قبایل صحرایی خیلی همانند اند. سیمای انتروپالوژی صاحبان این سغانه ها (جایی که مردگان را بصورت گروهی در یک سغانه دفن نموده اند ) آنان را با مردم ولایات جنوبی یعنی عهد مدنیت افزار سفالین منقش نزدیک می سازد.پیدایش این طوایف در حال حاضر کاملاْ معین نگردیده ، بلکه در راه تعیین اصول پیدایش و مدنیت آنان تلاش های گوناگون بعمل آمده و افکار و ملاحظات مختلفی بیان شده است.پژوهندگان بر اساس تدقیق مراسم تدفین و چندین خصوصیت دیگر سغانه ها چنین عقیده ای را مطرح کرده اند که این سغانه ها به طوایف آریائی های ویدی و همچنان طوایف شرقی ایران انعکاس خود را پیدا کرده است .چنانچه باز یافت های تاجیکستان جنوبی باز از این سبب هم دقت کار شناسان را بیشتر به خود جلب مینماید که باستان شناسان پاکستانی و ایتالیائی در ولایات سوات واقع در شمال غربی پاکستان کنونی ، همین گونه سغانه هاییکه از حیث ساختمان و از روش تدفین ، مشابه به آن (تاجکیستان) بوده کشف نموده اند.. تاریخ یک گروه قدیمی تر این سغانه ها تقریباْ به نیمه دوم هزاره دوم پیش از میلاد میرسد .(آسیای میانه در دوره سنگ و برونز ،برگ های ۲۴۳تا ۲۵۹؛ مندیل شتم .ا . م ۱۹۶۸؛ لیتوینسکی . ب ا ،۱۹۶۷، برگ ۱۲۲ ؛ دانی . ا هـ ،۱۹۶۷؛ ستاگول . گ ،۱۹۶۹.)[1]
بدین طریق از یک طرف در انتساب هندو آریائی ها با طوایف عصر انالیت و اوایل عصر برنجی آسیای میانه ، هیچ یک اساسی وجود ندارد، اما از طرف دیگر احتمال قوی می رود که هند و آریائی ها محض طوایف صحرا نشین (واقع در قسمت شمال غربی ) آسیای میانه در نیمه وآخر عهد برنجی بوده اند ، و چنین به نظر می رسد که فرضیه ویاکونوف ، در مورد پروسه گسترش زبانهای هند و ایرانی در بین طوایف کشاورز اناو در آسیای میانه در آخر مراحل پیشرفت آنها در اثر روابط گوناگون صحرا نشینان صورت گرفته باشد، بنام هند وایرانی مشهور است .این نظریه از جانب (ب . آ . لیتونسکی) تأیید شده است .
اینک چنانکه دیده ایم ،هم معلومات باستان شناسی و هم دلایل تاریخی وزبان شناسی از نفوذ گروه های مختلف آریائی در اوایل،اکثراْ هندو آریائی بعد تر ایرانی ، از آسیای میانه به سمت های جنوب به هندوستان (از کوههای پارپامیزوس که در مرکز افغانستان بقسم ستون فقرات از شمال شرق بجانب غرب امتداد دارد ) و ایران که در غرب آن، از این دو منطقه گذشتن خود را اثبات نموده اند.
همه ٔ اینها بار دیگر تأیید می کند که آسیای میانه با نواحی همجوار خود ،قدیمی ترین محل اقامت طوایف هندو ایرانی و مرکز اساسی گسترش آنها بوده است.همان طوایف ایرانی که در آسیای میانه مانده اند ، نیاکان اهالی آسیای میانه که از زمان هجرت بنا بر دلایلی باز مانده اند از آغاز عهد تاریخ تا اوایل عصر میانه به شمار میروند.
بعد ها بر اساس تشکیل اجتماعات مردمان شرقی آسیای میانه ، پیش از همه باختری ها، سغدی ها ،و به درجه کمتر جزو های ترکیبی نژادی ، اقوام و طوایف تاجیک به وجود آمد.[2]
۱۲۲-۴.استیلای اقوام درسده های هفتم و ششم پیش از میلاد در سراسر آسیای میانه
در عصر آهن
مواد باستان شناسی با مقایسه بعضی مدارک زبانی و همچنین سر چشمه های خطی قدیم که به دوره های بعد تر تعلق دارند ، منظره حیات اجتماعی آسیای میانه را در اواخر هزاره دوم و ابتدای هزاره یکم پیش از میلاد روشن میسازد.
سراسر آسیای میانه را مردمان ایرانی ،باختریها ،سغدی ها و گروه های سکائی و غیره در تصرف داشتند، که با در نظر داشت مبداء این اقوام ، قبل از همه باختریها وسغدی ها در مراحل اول عصر میانه ، مردم تاجیک تشکیل یافت.
تا همین دوره طوایف کشاورزان ایرانی ، از سالها پیش در محلات معینی مسکن گزیده ولایات هم نام خود را چنانکه باختری ها باختر را، سغدیها سغد را، خوارزمی ها خوارزم را ، مرغیانی ها مرغیان را، آری ها اری را(کنار رود هری ، سرزمینی به جغرافیای کنونی افغانستان را در برگرفته ، که مرکزش هرات بود) ، پارتی ها پارت را که قسمتی شمال آن در خاک ترکمنستان جنوبی و قسمت جنوبی اش در نواحی سرحدی ایران (به جغرافیای موجوده)واقع گردیده بود بوجود آوردند.پیشرفت قبایل بادیه نشین ایرانی از جمله سکائی ها ، چنانکه مواد باستان شناسی گواهی میدهد، تا سده ششم پیش از میلاد تاریخ آسیای میانه ارتباط دارد .
۱۲۲-۴-۲.عصر استحصال آهن
در ابتدای هزاره یکم پیش از میلاد ، ساکنان آسیای میانه استحصال آهن را از معدن آموخته بودند. به روایت انگلس ، (ک . مارکس ، ف انگلس ، آثار ، ج.۲۱،برگ ۱۶۳) اهمیت آهن را در تاریخ جامعه انسانی تعیین نموده ، نوشته است : «آهن را تمام اشیای خامی که که در تاریخ نقش انقلابی بازی کرده است تا پیدایش کچالو ، آخرین و مهمترین و جدید ترین نوع اشیاء خام بوده که به خدمت انسان قرار گرفته بود. آهن در تر ویج کشاورزی در بیابانهای پهناور به مقصد انکشاف کششاورزی و احیاء پیشه های وسیع امکاناتی را فراهم آورد . این فلز در دست پیشه ور چنان وسیله سخت و تیزی داد که هیچ سنگ فلزی معلوم تا آن زماندر مقابل آن در مقاومت برابری نمیتوانست .
شناسایی در استحصال الیاژ برنجی از سوی انسان ، به چگونگی استحصال آهن یاری رساند. آهن در کوره های داشی به حرارت ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰درجه میرسید ، گداخته شد .(م س . اندریوف ) در ده بیستم سده بیستم همین گونه کوره ها را که مورد استفاده بوده اند ،در وادی «ونج» پیدا کرده بود .( اندریوف . م .س ، ۱۹۲۶،برگ های ۸ تا ۲۷).
برای انسان ابتدایی تبدیل ماده سخت پهن شونده یک پارچه سنگ بدون شکل یعنی سنگ عادی معدنی معجزه آسا و پر اسرار مینمود.از این سبب بود که آهنگران در جامعه از مقام و منزلتی خاصی بر خوردار می بودند .چنانچه در بعضی از نواحی پامیر آهنگران را خیلی محترم و کار خانه ٔ آنها محل مقدس دانسته می شد . بعضی ها آهنگران را تقدیس میکردند و برخی هم آنها را فرستاده های ابلیس و شیطان می شمردند و در استفاده از آهن موانع گوناگون می آوردند. چون تیار کردن اشیا و لوازم از فلز آهن نسبت به برنج ، چندین مرتبه دشوار بود ، معهذا تخنیک جدید به کندی در دست انسان رام شد . از همین سبب این فلز جدید نیز سالها و اعصار متمادی را در بر می گرفت تا بدست انسان ظاهر گردید .در اولین عصر ظهور آهن در آسیای میانه بیشتر اسلحه و آلات آهنی و برنجی چون خنجر هایی با تیغ آهنی و دسته که دسته آن برنجی ساخته می شد معمول گردید .
در آسیای میانه غلبهٔ عصر آهن خیلی زود صورت گرفت . بعضی کشور های دیگر مثلاْ چین از این جهت از آسیای میانه چندین صد سال عقب مانده بودند.
۱۲۲-۴-۳.مساکن در آسیای میانه
آثار باز مانده از عصر کشف آهن در آسیای میانه کمتر کشف و تحقیق گردیده است .در جنوب ترکمنستان بعضی خانه های قدیمه که آثار حیات در آنجا از عصر انالیت شروع شده بود، موجودیت خود را در عصر آهن نیز ادامه میداد. چنانچه در اناو طبقه های مسکونی منسوب به عصر اولیه آهن کشف گردیده و این مصنوعات آهنی ، قدیمی ترین آن در آسیای میانه کشف شده که عبارت از داسهای آهنی ، پاره کارد ، و غیره .
در قسمت جنوب غرب ترکمنستان در انجائیکه فلات مشهد مصریان واقع است مساکن استحکاماتی و غیر استحکاماتی مدنیت متفاوت دیگری در اناوجود داشته است . یعضی از این خانه ها وزیستگاه ها بزرگ بوده است .مثلاْ مساحت مسکن عزت قلبه ۵۰ هیکتار می رسد . خانه ها از خشت های خیلی بزرگ به درازای ۳،۴متر ساخته شده است .
وادی مشهد مصریان به واسطه کانال ها از دریای اترک شاداب می گردید. ازیرو کشاورزی در زندگانی اهل زیستگاه موقعیت مهمی را احراز می کرد. در انجا نمونه هایی از شبکه آبیاری ، بلکه فراوانی آسیاب ها و دستگاه میده کننده کاه و حبوبات شهادت میدهد. ودر همین دوران از داس های آهنی استفاده می شده که موازی به داسهای سنگی تیغه یی ساخته شده از سنگ چخماقی مکشوفه نیز مورد استفاده بوده است.در این زیست گاه ها کتله های آهن یافت گردیده که از آن با الیاژ برنج یراق و اسلحه از جمله شمشیر و پیکان می ساختند. و با استفاده از چرخ کلالی آلات سفالی خوش شکل ولی بدون نقش و نگار تیار می کردند. (مسان . و . م ،۱۵۶ ، a آسیای میانه در دوره سنگ و برونز . م . ل ،۱۹۶۶، برگ های ۱۷۹ تا ۱۸۲).
همچنان گروه سوم (ازجهت موقعیت و حدود)یاد گار ها در ترکمنستان جنوب شرقی در انتهای دریای مرغاب یعنی در مرغیان (مرگیان) صفلی کشف گردیده که بزرگترین زیستگاه آنجا یاز تپه می باشد که به مسافه ۳۴ کیلو متر دور تر در طرف شمال غربی تپه اصلی واقع است .این مسکن عبارت از قلعه مستطیل شکل بوده که در صحن آن منازلی وجود داشته است. مساحت عمومی یاز تپه درآن وقت (وزمانهای بعدی) ۱۶ هکتار بوده است .در قلعه روی صفه خشتی به بلندی هشت متر بنای بزرگی ساخته شده بود که چند منزل طویل و مربع شکل از جمله تالارمنزل شکل مستطیل داشت .چنان معلوم شده است که این قلعه کوشک پر شکوهی بوده و به حیث قرارگاه حاکم این محل بکار می رفته است .
قسمت یافته های مکشوفه یازتپه را آلات سفالی تشکیل میداد.این سفال ها قسمی معلوم می شود که با آلات سفالی ساخته شده باشد که از سفال های مکشوفه مشهد مصریان متفاوت می باشد.(مسان . و . م ،۱۹۵۹).
عصر اول آهن در تاجیکستان جنوبی و ازبکستان جنوبی ، آثار خود را به شکل زیست گاه های کوچک تپه (ولایت سرخان دریا) مکان ماز (ناحیه فرخار) ، جنوب تاجیکستان، ودر بعضی بازیافت های دیگر باقی گذاشته است. مسکن کوچوک تپه در دشت «موزرباط» واقع گردیده است .این مسکن که در عین اوج پیشرفتهای عهد برنجی به وجود آمده، موجودیت خود را تا اواسط هزاره یکم پیش از میلاد نگاه داشته است . در دوره مورد بحث در این زیستگاه بنا های بیضوی شکل ساخته شده از خشت های دراز موجود است .(در سالهای ۱۹۶۲تا ۱۹۶۴ در مجموع ۱۷ خانه کاوش شده ، کشف گردید . این بنا ها توسط دیوار های تدافعی مدور احاطه گردیده است.از این محلات قالب های ریخت فلز ، مخصوصاْ برنجی و سنگی ، از جمله داسهای سنگی پیدا شده است . ( البه اوم . ل . ای ، ۱۹۶۵ ، برگ های ۵۹-۶۰).
باستان شناسان تاجیک یکی دیگر از زیستگاه های آن عهد را ، در پایان آب قزل سو ، در موضع مکان مار کشف نموده اند . بنا های این زیسگاه تخریب گردیده ، فقط سفالهایی فراوان و همچنین بعضی مصنوعات مربوط به آن زمان باقی مانده است.
مصنوعات جدا گانه و مجموع اسباب و آلات عصر اول آهن ، از دیگر نواحی جمهوری تاجیکستان به جغرافیای کنونی نیز یافت گردیده که از جمله آخرین مجموعه ، بازیافت های قیراقوم بعضی سغانه های مکشوفه پامیر شرقی را هم میتوان به آن عصر نسبت داد.(ای . ت . ن . آ ، برگ ۱۶۷-۱۶۹)
++++++++++++++++++++
۱۲۲-۲-4. ترکیب های نژادی مردمان آسیای میانه در عهد برنجی
مسئله یکی بودن هندو ایرانی – آریائی ها
پروسه های اتنیکی عهد برنجی در آسیای میانه ، هم برای پیشرفت آینده این سرزمین و هم برای تاریخ یک قطار از کشور های همسایه که از هندوستان تا اروپای جنوب شرقی ، در مساحت بزرگی امتداد داشته اند ، اهمیت خیلی بزرگی داشته است . عدم موجودیت منابع کتبی (خطی)، و نیز عدم توزیع باز یافت های باستان شناسی ، باعث موجودیت دشواریها در پژوهش های اتنیکی آسیای میانه عهد برونز گردیده است .با وجود این معلومات از آغازدوره تاریخ در سرزمین آسیای میانه و سرزمین های همسایه ، در باره اسکان اقوام و طایفه های مختلف وهمچنین مدارک قیاسی تاریخی و زبان شناسی، در برابر تحقیق و نتیجه گیری مواد افزاینده باستان شناسی ، به انجام خلاصه های مهمی چندی که نزدیک به حقیقت باشد امکان داده است . این مسئله آنقدر بغرنج و پیچیده است که ویل دورانت باستان شناس امریکایی صاحب کتاب پر حجم ٬٬تاریخ تمدن٬٬ ، این موقعیت تاریخی را در کتاب مشرق زمین گهواره تمدن ، فصل سوالهای بی جواب ذکر نموده است .
با آنهم از عصر ویل دورانت تا حالا امکان دارد یک سلسله روشنی های در تاریکی فصل سوالهای بی جواب ایجاد شده باشد که ما را امید خواهد بخشید تا این مشکل و پیچیدگی اختلات اقوام را حل کنیم .
نخستین منابع تاریخی خطی ،در باره آسیای میانه (اناو) بیان گر این است که در قرون هفتم و ششم پیش از میلاد ، در این سرزمین اقامت اقوام وطوایف ایرانی، سکائی و غیره وجود داشته است .
در حال حاظر در نتیجه کاوش ها و بازیافت های جداگانه باستان شناسی ، به دست دانشمندان ونگارش متن های که به چندین زبان ایرانی ، صورت گرفته چنین میتوان نتیجه گرفت که این زبانها ، در دوران قدیم واوایل عصر میانه در آسیای میانه ، و نواحی سرحدی آن پهن گردیده باشد . این زبان ها ، زبانهای باختری، [1] سغدی ،[2] خوارزمی [3]،و ختنی [4] وسکائی [5](آثار آن در ترکستان شرقی یافت شده ، از زبانهای یاد شده خراسانی ایرانی قدیم زبان واخانی ، که به گروه زبان های پامیری شامل است ، به زبان ختنی نزدیک است .رک: گرسن برگ .ل .گ ، ۱۹۶۵،برگ ۳۱ ؛ بیلی . ن . و ، ۱۹۶۸،برگ های۱۵۷-۵۹) بودند که به گروه زبان های شرقی ایرانی داخل می شدند. زبان پارتی به گروه زبانهای غرب ایرانی ، هم اگر داخل شود ، ولی بیشتر تحت تأثیر زبان های شرق ایرانی قرار گرفته بود که نیز به همین ترتیب در زبانهای قدیمی آسیای میانه شامل می شد . ( راجع به موقعیت زبان پارتی در بین زبانهای ایرانی و کلماتی از زبان های فارسی قدیم ، فارسی میانه و فارسی نو) زبانهای تاجیکی ، کردی ، بلوچی و دیگر زبانهای غرب ایرانی ، زبان های افغانی (پشتو)، آسیتی ، پامیری و یک عده زبان ولهجه های شرق ایرانی ، شامل می شود .زبانهای ایرانی به گروه زبان های هندی و یا هند وآریائی ( اصطلاح هندو آریائی به معنای همان زبان هندوستانی است که از زبان های غیر هندو اروپائی این کشور از قبیل «دراویدین و « منده»فرق می کند) که غیر از زبان و لهجه های مستعمل امروزه ، لهجه ویدی ، سانسکریت و پلی باقی مانده ، در متن های قدیمه را در بر می گیرد که روابط خیلی نزدیک بهم دارند.
این است که زبانهای ایرانی یکجا با زبان های هندو آریائی ، هندو ایرانی یا خود آریائی، خانواده زبانهای هندو اروپائی را تشکیل مینماید.به این گروه، همچنین زبان های سلاوی ، جرمنی ، ماکلیستی ،رومانی ،یونانی، ارمنی ، و یک دسته زبان های دیگر نیز شامل می شود . قرابت همه این زبان ها که خصوصاْ در زمانه های قدیم و قسماْ امروز هم از بسیاری جهات ، مشاهده می شود، از جهت پیدایش اصلی خود ، تعلق آنها را به یک خانواده نشان میدهد.
دانشمندان کنونی ، محل تشکیل این خانواده زبان ها را به این و آن ناحیه و منطقه ای که بین اروپای مرکزی و بالکان در غرب ، و دشت های پهناور آسیای اروپائی در شرق نسبت داده اند . البته در این مورد سخن از زمانهای خیلی کهن می رود . بعد تر در دوره تشکیل لهجه ها که پیشینه مستقل زبان های «تاریخی» هندو اروپائی در آن است که آنها در مراحل اول ، یک گروه واحد زبانی را تشکیل می کردند . (مقایسه کنید . ایوانوف .و . و، و تاپاروف .و ن ، ۱۹۶۰، برگ ۱۲، گرانا تواسکی . ای .ا ،۱۹۷۰، برگهای ۳۴۶-۳۵۰).
خویشاوندان و گذشتگان طوایف ایرانی و هندو آروپائی پیش از همه در زبان های انها نهفته است . آموزش و مقایسه ٔزبان های ایرانی و هندو اروپائی، بالخصوص زبان های اوستائی وفارسی قدیم از یک طرف و ویدی و سانسکریت از طرف یگر میتواند بطور روشن به این امر دلالت کند که زبان های ایرانی هندو اروپائی در زمانهای قدیم هم از جهت ساختمان گراماتیکی (دستور زبان) و دستوری و هم از جهت ذخایر لغوی تا چه اندازه عمومیت داشته است . در واقع از این زبانها میتوانیم نمونه های بسیاری از کلمات را بیاوریم که در ساختمان و معنی تفاوت نداشته فقط در بعضی از خصوصیت های فنوتیکی (آوائی ) خود تفاوت دارد. مثلاْ کلمه آب در زبانهای ایرانی قدیم «اپ» در هندی قدیم«آپ »، کلمه زمین نیز به همین ترتیب به لفظ«بومی» و «بهومی» و کلمه باد به لفظ «وته» و »وته» کلمه تن به لفظ«ته نو»و «ته نو» ، کلمه دست به لفظ «زسته» یا «دسته» ویا «هسته» ، کلمه آواز به لفظ «وجه» و «وچس» و کلمه نام را به لفظ «نه من» و «نه من» و کلمه لباس به لفظ«وستره» و «ستره»کلمه «پدر» به لفظ«پیتر» و«پیتر»، کلمه برادر به لفظ «بره تر» و « بهه ره تر» کلمه اندر به لفظ «انتر»، کله دو به لفظ «دوه» و . . . آمده است .
اکثر این کلمات با بعضی کلمات فونوتیکی به موجودیت خود در زبان های فعلی ایرانی نیز دوام میدهند.چنانچه در زبان تاجیکی کلمات آب ، باد، تن، دست ، نام پدر ،برادر ، اندر، دو چهار، پنج ، هفت ، صد وامثال اینها تا امروز مستعمل اند.
مطابقت استوار نیز در دستور زبان و در سیستم تعریف بنظر می رسد .مثلاْ در زبان ایرانی قدیم ، کلمه «تانو» در حالت فعلی شکل«تنوش، تننوم ، تنوه » را به خود اختیار می کند. در زبان ایرانی قدیم برای تعریف فعل «بر» یعنی «بردن» چنین اشکال زمان حال در آن وجود داشت . یعنی شخص اول مفرد به لفظ «برمی» شخص دوم مفرد «بّرهن» شخص سوم مفرد «بره تی» و غیره . در هندی قدیم برای تعریف همین فعل یعنی «بره»مطلقاْ چنین اشکال موجود بود : بهه رمی»، «بهه رسی» ، بهارته ، و غیره.(مثالهای تطابق زبان های قدیم ایرانی و هندی از کتاب ارنسکی . ای .م ،۱۹۶۰، برگ ۴۴ تا۴۸، آورده شده است)
مفهوم «ارته» به معنای حقیقت و عدل وانصاف که اکثر قواعد مهم دینی و عموماْ تصورات وسیع تر مفکوره وی را معین می کرد که هم نزد ایرانیان و هم نزد هندوان مشترک بوده است . این مفهوم با خدا یعنی با «اسوره» و «ورته»ریگودا و اهورا مزدا ایرانیان مربوط است .(اسوره مطابق اهورا است که هر دو معنی صاحب و حکمران را افاده مینماید ).
تصورات آنها در مورد پیدایش عالم نیز با هم خیلی نزدیک است ، چنانکه در نوشته های قدیمه ٔ هندوان و ایرانیان در باره سه محیط کیهان ، یعنی آسمان و فضای بین زمین و آسمان ، وزمین ، سخن رانده می شود. نشانه های هر یک از محیط و خدایان منسوب به آنها ، از قبیل خدایان آسمان ، خدایان باد و باران و جنگ و خدایان نشو ونما در بین این طوایف یکسان بوده است.
پژوهشگران تاریخ تمدن هندوان و ایرانیان از آثار قدیمه دینی و ادبی آنها بسیار داستان های اساطیری و حماسی شبیه به یکدیگر را کشف کرده اند . این نوع مشابهت ها را در ساحات دیگر مدنیت معنوی ایرانیان وهندو آریائیها ی قدیم نیز میتوان یافت.
از تحلیل داستانهای اساطیری تاجیک معلوم می گردد که در آنها بسیارپدیده های تصورات دوران یکجا بودن هندو آریائی موجود اند.برای تأیید این دو مثال را می آوریم :به قول اندری یوف، اساطیر پدر –آسمان و مادر زمین «دو والده بزرگ» ریگویدا ، تا حال در تصوّرات تاجیکان باقی مانده است ؛ از جمله یوغانم ، آسمان ، را در حال حاضر هم «دید» یعنی پدر و زمین را «نن» یعنی مادر مینامند . جدا کردن فصول سال به مردانه وزنانه ، نیز به همان مطلب فوق ارتباط دارد. فصول سال را نیز به همین تصوّرات تقسیم نموده اند . چنانچه تیر ماه و زمستان را که ایام بارندگی و بارور شدن است ،فصول های مردانه ، و بهار و تابستان را که در این ایام طبیعت به ثمر می رسد ، فصول زنانه دانسته اند.
در ریگویدا هم زمین و آسمان ، همچون مادر و پدر ، همچون جفت جدائی نا پذیر تصور می شود. پدیده های چنین تصورات و اعتقادات را میتوان در آثار قدیمه یونانیان و سایر مردم اروپا نیز پیدا نمود . از این رو آنها را نه فقط هند و ایرانی ، بلکه هندو اروپائی هم ممکن است دانست . سلسله اعتقاد بز کوهی مربوط به تاجیکان کوهستان تقریباْ بدون تفاوت «دردی» مشهور است (اندری پف م س ، ۱۹۲۷،برگ ۷۷تا ۷۸، لیتونسکی ب .ا ، ۱۹۶۴،برگ ۱۴۷ تا۱۵۰.به قیاس اعتقاد در باره پدر آسمان و مادر زمین بنگرید .شرایدر . ۱۹۲۳،برگ ۵۸۲-۵۸۳ گندا . ژ، ۱۹۶۰ برگ های ۹۵ تا ۹۹، کامپیل .ل .ا، ۱۹۶۸، برگ ۱۵۲تا ۱۵۷؛ اگن بی نن .ب ل ،۱۹۶۸، برگ ۱۳ ).
نزدیکی ها و شباهت های دیگری که عام بودن میراث و عنعنه ها را در رشته های اقتصاد و طرز زندگی در تشکیل جمعیت و ساختمان اجتماعی و سیاسی نشان میدهد ، نیز اهمیت زیادی دارد . از اطلاعات قیاسی چنین بر می آید که طرز زندگی اجدادطوایف هند و آریائی و ایرانی با هم مانند بوده است.آنها یک نوع زندگی اسکان یافته و نیمه اسکان یافته را بسر برده ، به زراعت و مالداری مشغول بوده اند.باید گفت هر چند مالداری از جهت اهمیت خود موقعیت درجه اول را اشغال نموده ، چار پا ، معیار اساسی ثروت و نشو و نما شمرده میشد ، اما در نزد آریائیها همانا کشاورزی ساحه اقتصاد دایمی آریائی ها ی قدیم بود.(گرانتاویسکی . ای ،۱۹۶۷،برگ ۳۴۶ تا ۳۴۷،برگ ۳۷۷تا۳۷۸)
مثالهای زیادی در نام و کلمات مشترک زبانهای قدیم ایرانی وهندی مشمول بوده است که نام حیوانات خانگی ، غله ، آلات مالداری ، و کشت و کار را افاده مینماید . چنانچه «گاو» «گاوه» یعنی صحب گاو، «اسپه» صاحبان اسب مثلاْ لهراسب ،«اوشتره » بمعنای اشتر ، «قرشی» و«کرریشی»به معنی جوی کوچک وشدیار ،«یوه» و«یوه» به معنای غله و دانه و غیره آمده است . همچنین سامان و ادوات هندی مثلا دو چرخه جنگی به ایرانی «واته» و به هندی «رتهه» از طرف هند و ایرانی ها و نیز ترویج اسب داری در میان این قبایل را ثابت می کند.در میان این قبایل طرز آرایش جنگی و دفاعی نیز شباهت های زیادی بهم میرسانند مانند احداث سنگر ها و دیوار های محافظتی که از همان عصر نو سنگی بین قبایل ایرانی آسیای میانه ایرانی غربی و هندیان و حتی بین اروپائیان نیز معمول و شباهت هایی بهم میر سانند.
همچنان است تشکیلات خانوادگی و قومی ، و قبیلوی و استقرار جمعیت وسازمانهایی که جمعیت را نظم میددهد مثلاْ حکومت ها در بین هندیان و آیرانیان و آروپائیان یک نواخت و خیلی مشابه هم بوده است . مثلاْ در ایرانی به خانواده ، «ویس » و به هندی «ویش» به معنای خانواده ، ده ، و جمعیت در نزد ایرانیان و هندیان یک رقم بود.مقایسه عنعنه و واژه های ایرانی وهندی یقیناْ گواهی می دهد که عایله و خانواده های آریائی از سالیان درازی به این طرف به اساس اصول پدر شاهی تشکیل یافته بود. یکی از مهم ترین گروه های تشکیلات جمعیت ، گروهیست که از پیوند خویش و تباری (از طرف مرد) واصل و نسب فراهم می آید . در نزد ایرانیان و هندیان قدیم اعضای گروه اقارب ، دارای یک رقم حقوق و وظایف مالی و ملکی ، مذهبی و غیره بوده در حدود این گروه ارزش های عام موروثی عملی گردیده ، و سنت یگانه بخشش به اعضای بالغ گروه همیشه وجود داشت . در هندوستان چنین گروه را «گاتره» و به آریائی «گوتره » می نامیدند.این اصطلاح در ایران نیز مستعمل بوده به فارسی میانه «گهر ، گهرک ، از کلمه قدیم گوتره گرفته شده است .(پیری خانیان . ا .گ ،۱۹۶۸،برگهای ۲۷ تا ۵۳)
در جوامع هندی و آریائی کاست ها یا طبقات اجتماعی هم شکل وجود داشت که این طبقات اجتماعی به سه گروه تقسیم می شد :کاهن ها ، اشراف حربی و اشخاص صاحب اقتدار و اختیار جامعه، که مرکب از مالداران و کشاورزان یعنی زمین داران بودند. معلومات راجع به چنین تقسیمات اجتماعی را در ریگویداو نیز در قدیمی ترین قسمت های اوستا (گات ها) وآثار دیگر حماسی اقوام ایرانی از قبیل سکیف ها ، و استی ها میتوان مواجه گشت که هنوز هم در جامعه هندوستان کلمه «سیت » برا ی مردمان مرفع جامعه مستعمل است .یگانگی پیدایش این ترتیبات جمعیتی هندی و ایرانی را مطابقت کامل تصورات تفکری مستعمل در جامعه به همان تقسیمات سه گانه نشان میدهد . در عنعنات قدیمه ، هم هندی و هم ایرانی ، هر یکی از این گروپهای اجتماعی با یکی از طبقات کیهان (چنانچه کاهن ها به آسمان، اشراف حربی با فضای بیرون زمین وآسمان ، یعنی محیط خدای جنگ واهل جامعه با زمین و محیط نشو و نما) مربوط گردیده ، در عین زمان هر یکی زنگی معینی را (مثلاْ کاهن ها رنگ سفید ، اشراف حربی رنگ سرخ ، و غیره)بخود گرفته اند .شاید از همین سبب باشد که نام این گروه های اجتماعی با رنگ – به هندی ورنه و به ایرانی پیشنره ( هر دو هم معنی رنگ را دارد) ارتباط پیدا کرده است .( دومیزبل.گ ،۱۹۳۰ ، برگ ۱۰۹ تا ۱۳۰؛ بنونیست ای ، ۱۹۳۲،برگ ۱۱۷-۱۳۴، ۱۹۳۸،برگ۶۲۹ تا۶۵۰؛ گونستاوسکی .ا ، ۱۹۶۰، ۱۹۷۰،برگ ۱۵۸، ۲۰۸ تا۲۰۹-۳۴۸ وادامه ؛ بونگردلیوین .گ .م ، ایلین . گ. ف ، ۱۹۶۹ ، برگ ۱۶۴تا ۱۶۶) [6]
نمایندگان اشراف ایرانی وهندی عهد قدیم ، همچون جنگاوران دو چرخه سوار توصیف یافته اند و نام اوستایی این گروه «رتی شتر» به معنای دو چرخه که راست استاده اند (در آثار بازیافت نمایش داده شده است ) که در هندی مطابق به آن کلمه «وا خشتهه» در برابراصطلاح کفرره«کشتریه» استفاده می گردید. نمایش و استعمال دو چرخه جنگی که در آن فولاد و چوب و بعضی صناعات دیگر بکار گرفته شده نشاندهنده استفاده از آلات فلزی وانکشاف کسب و پیشه ، بوده ، از جنگاوران دو چرخه سوار بر آن که ملبس به لباس جنگی میباشد .
در رأس قبایل آریایی ، پیشوایان ویا هم پادشاهانی قرار داشتند که از بین اشراف حربی برخاسته بودند که برای نشان دادن القاب آنها به ایرانی وهندی اصطلاحات مختلف از جمله به ایرانی کلمه قدیم «خه مشی» (که کلمه شه از آن مشتق شده است) و کلمه هندی قدیم «کشی» (حکمران و حکمفرمایی کردن)بکار می رفت. کلمه ایرانی «خه شتره» و هندی «کشتره» به معنی حاکمیت و حکمرانی و پادشاهی نیز با هم مشابهت های لفظی و معنایی دارد .
نزدیکی و یگانگی اجداد قبایل گوناگون ایرانی قدیم از نام عام آنها «آریا» نیز پیداست .(در باره شرح معنای اولیه به اشتقاق لغت یعنی ایتامولوژی این لفظ که بعد تر به معنای عمومی «نجیب » «آزاد» نیز استعمال گردید ، بنگرید : تیمی . پ، ۱۹۳۸؛ ابیوف .و ا ،۱۹۵۸؛ مایوهوفر . م ، ۱۹۶۱، برگ ۱۷۹)این نام به دو متون ایرانی و هندی و چه در منابع دیگر ، به طور وسیع بکار رفته است . سرزمین تمدنی «ایران» نیز از همین نام ، یعنی شکل قدیمه آن آریانا «کشور آریانا» به وجود آمده است . کلمه هندی «آریاناورته» «کشور آریانای هندوستان شمالی یا یک قسمت آن به مرکز بین رودخانه های جمنا و گنگا ، یعنی از قدیمی ترین مراکز آریائی های هندوستان ، اصطلاح اویستائی«آی ریه نم ویجه» (پهنای آریانا) –دیار افسانوی ایرانیان، نام یک سلسله قبیله ها و گروه های قبیله وی ایرانی ،میدی اریزانتها (عیناْ قبیله آریان) قبیله سرمت آری ، اتحا د قبیلوی آلان ها (نام اصلی اسی تین ها در حماسه قدیمی آنها که از کلمه ایرانی آریانا است .[7]
ویل دورانت تاریخ نگار امریکایی در کتاب «مشرق زمین گهواره تمدن» آورده است : « به این ترتیب نژاد ها همیشه از راه عدم هم آهنگی و اغتشاش و جنگ بهم مختلط شده و زمینه تشکل نژاد ها و اقوام تازه تری را میکرده اند که این پروسه تا هنوز در جهان ادامه دارد .این مردامان منحیث ناقلین میراث اقوام سهم خود را چه کوچک و چه بزرگ در انکشاف و چندرنگی شدن نژادها بصورت موثر ادا کرده اند و از گریبان فردا با حمیت دیگر و رسم و رواج دیگر ظاهر گردیده اند.مثلاً میتانیها از آن جهت در تاریخ مورد توجه نیستند که دشمنان قدیمی مصر در خاور نزدیک بوده اند ، بلکه از آن جهت اهمیت دارند که از نخستین اقوام هند و آریایی شناخته شده در آسیا هستند که خدایانی بنام میترا ، ایندرا ورونه را پرستش کرده اند ، انتقال این خدایان به پارس و هند راه را برای ما هموار میسازد تا خط سیر تکامل و تطور نژادی را، که با شایستگی تمام به نام نژاد "آریایی" نامیده میشود رسم کنیم.»[8]
بدین ترتیب مدارک زبان هندی و ایرانی که از یک منبع عمومی پیدایش این زبانها را نشان میدهد ، شباهت ، قرابت دقیق در دین و مدنیت (ساختار های اجتماعی که در بالا ذکر شد)یعنی تشکیلات اموراجتماعی ، سیاسی و معیشتی و طرز زندگی طایفه ئی ایرانی و هندی ، در آغاز تاریخ خطی آنها و نهایت نام اصلی یگانه ٔ هر دو طایفه به یکجا بودن اجداد ایرانیان و هندیان ، در عهد « آری » دلالت میکند .پس وحدت هند و ایرانی نه فقط یک حادثه زبانی ، بلکه وحدت وواقعیتی تاریخی است ، که در یک دوره معین و در یک سرزمین مشترک ، موجودیت خود را نکه داشتند .در این دوره از اثر پیشررفتهای اقتصادی و اجتماعی ، گسترش طوایف آریائی به محلات دیگر شروع شده ، باعث جدا شدن ایرانیان و هندو اروپائیان گردید .[9]
[1] زبان بلخی یا باختری زبانی منقرض شده است که در سدههای یکم تا نهم میلادی در سرزمین باستانی بلخ، در شمال افغانستان کنونی رایج بود. تا سال ۱۹۵۷ اثری از زبان بلخی در دست نبود. در این سال باستان شناسان فرانسوی موفق شدند کتیبهای را در سرخ کتل (واقع در بغلان) از این زبان به دست آورند. این کتیبه از معبدی است که به دستور کانیشکا (سال جلوس ۱۲۰ یا ۱۲۵میلادی) پادشاه بزرگ کوشانی ساخنه شده است. این کتیبه باالفبای تخاری در ۲۵ سطر نوشته شده.[ محسن ابولقاسمی-تاریخ زبان فارسی- ص 126] باختری ارتباط نزدیکی با سغدی و خوارزمی، نسبت به سکایی دارد.[دانشنامه ایرانیکا ، واژه «شناسایی زبان فارسی در عهد اسلامی ، نوشته گراردو گنولی (GHERARDO GNOli)
[2] زبان سُغدی از زبانهای ایرانی شاخه شمال شرقی[An Introduction to Sogdian,Prods Oktor Skjrervo ,p1] و زبان ناحیهٔ حاصلخیز سغد، واقع در میان آمودریا و سیردریا بودهاست.[ The iranian languages, Gernot Windfuhr, p279] مرکز سغدیها سمرقند بود که در موقعیت جاده ابریشم و متصلکننده چین به غرب بودهاست.[ Compendium Linguarum Iranicarum, Rudiger Schmitt, p173] زبان سغدی در آغاز در دره رودخانه زرافشان و نواحی پیرامون رایج بود و بعداً به عنوان زبان میانجی در بخش بزرگی از جاده ابریشم رواج یافت.[ اُرانسکی، یوسیف م. زبانهای ایرانی، ترجمه دکتر علی اشرف صادقی، تهران، انتشارات سخن ۱۳۷۸.] این زبان در طول ده قرن، سدههای دوم تا دوازدهم میلادی، مهمترین زبان ایرانی در ترکستان امروزی و فرارود، زبان تجاری جادهٔ ابریشم و از دیرزمان ابزار ارتباط و پیوند بخشی از فرهنگهای سرزمینهای شرقی و غربی آسیا بودهاست. زبان سغدی به عنوان زبان گفتاری و نوشتاری تا سده نهم میلادی فعال بوده و زوال آن پس از سدهٔ ۱۱ آغاز گردیدهاست.[ سیمالدیناف، دادخدا، (رئیس پژوهشگاه زبان و ادبیات فرهنگستان علوم تاجیکستان)،] زبان سغدی بر اثر نفوذ و توسعه تدریجی فارسی میانه که برخوردار از پشتیبانی دولت ساسانی بود و نیز زبان ترکی که ارمغان هجوم قبایل ترکزبان، از رواج افتاد و سیر نابودی آن از سده پنجم هجری به بعد همزمان با رواج زبان فارسی از یک سو و نفوذ زبان عربی و ترکی از سوی دیگر شتاب بیشتری یافت.[ زرشناس، زهره: بدر سغدیانه. در جدید آنلاین. ۰۳ ژانویه ۲۰۰۹–۱۴ دی ۱۳۸۷.] «دانشنامه آزاد»
[3] زبان خوارزمی، زبان منطقه آیای میانه ، از شاخهٔ شمالی زبانهای ایرانی میانه شرقی است که تا اواخر سده هشتم هجری/ چهاردهم میلادی در سرزمین خوارزم زنده بود و سپس زبان ازبکی جای آن را گرفت.[ رضایی باغبیدی، تاریخ زبانهای ایرانی،برگ 95.] این زبان هم خانوادهٔ زبانهای سغدی، ختنی (سکایی)، اُسِتی (آسی) و پشتو و همچنین هم ردیف با برخی لهجههای ایرانی فلات پامیر است.[ یارشاطر، چند نکته دربارهٔ زبان خوارزمی، برگ 44.][ زرشناس، زبان خوارزمی، برگ 304.]
[4] زبان ختنی از زبانهای ترکستان شرقی است که سکاهای خاوری بدان سخن میگفتند. سرزمین ختن در میان سرزمین های تااجیکی و چینی قرار داشت و تا سدهی دهم م./چهارم هجری مردمان آن به زبان ختنی سخن میگفتند و به خط ختنی مینوشتند. اما اندک اندک ترکان پس از تازشهای فراوان بدین منطقه و مهاجرت بدانجا زبان مردم را ترکی کردند. جالب آن که پژوهشهای مردمشناسی به نام ت. جویس (T. A. Joyce) در سدهی بیستم نشان داد که مردم آنجا هم چنان از نظر اندام و زیستی مشخصههای قومهای خراسانی به ویژه پامیر و بدخشان را دارند که در محدوده جغرافیای افغانستان و تاجمستان کنونی موقعیت داشته اند ،گرچه به زبان ترکی سخن میگویند.
[5] زبان سکایی باستان در معنی عام این اصطلاحات به گویشهای ایرانی قبایل متعدد سکاها اطلاق میشود. سکاها از هزارهٔ اول پیش از میلادمسیح تا هزارهٔ اول میلادی، منطقهٔ وسیعی را از کنارههای دریای سیاه تا مرزهای چین در تصرف داشتند. این قبایل در نوشتههای فارسی باستان -saka، در منابع یونانی skuthai نامیده شدهاند. با این همه، در چنین معنای وسیعی، کلمهٔ سکا، در زمان و مکان، معنای بیش از حد مبهم و نامشخصی پیدا میکند به همین جهت زبان قبایل سکائی غربی را که در دورهٔ باستان در مناطق شمال دریای سیاه وجود داشته و اسمهای خاص و نامهای قبایل آنها در نوشتههای یونانی باقیمانده معمولاً sythian و sythique مینامند. در کتیبههای فارسی باستان از چهار دسته قبایل سکائی زیر نام برده شدهاست: سکاهای تیزخود، سکاهای آن سوی سغد، سکاهای نوشندهٔ هوم، سکاهای آن سوی دریا. «دانشنامه آزاد»
[6] هماانجا (غفورف بابا جان ،تاجیکان، تاریخ قدیمی ترین ،قدیم وقرون وسطی، کتاب یکم ، برگردانندگان به فارسی از روسی :پوهاند داکتر جلال الدین صدیقی استاد کرسی گرایش تاریخ عمومی دانشکده علوم اجتماعی ، دانشگاه کابل و روشن رحمان.میزان ۱۳۶۲، انتشارات دانشکاه کابل ،چاپخانه دانشگاه کابل )، برگ ۴۷
[7]همان جا ، برگ ۴۸
[8] باز شناسی افغانستان ، تالیف نگارنده ، برگ ،۲۵ ؛ رک. ویل دورانت ،مشرق زمین گهواره تمدن ، برگ ،۳۴۵
[9]غفور وف بابا جان ، هممان جا ، برگ ۴۹.
++++++++++++++++++
۱۲۲-۲.عصر (فلزات) برنج:انتقال به ساختمان قومی پدرسالاری یا مرد سالاری
مشخصات عمده این عصر انتقال قدرت از دوره مادر سالاری [1] به مردسالاری میباشد. [2]
عصر برونز یا برنجی مهمترین دوره تاریخ انسانی می باشد . در این دوره ، چه در پیشرفت نیروی تولیدی و ، چه در ساختمان اجتماعی جامعه تغییرات جدی به وقوع می آید .در این عصر استخراج و ذوب فلزات و ساختن افزار فلزی، شروع گشته آلات تولیدی رو به تکمیل می رود .در این دوره تمامی قبایل آسیای میانه مخصوصاْ واحه بخارا و مربوطات آن به اقتصاد تولیدی انتقال می کنند.تدریجاْ مساکن بزرگ بوجود می آید. در این دوره نا برابری در مالکیت خصوصی و اجتماعی به اوج خود می رسد ، که به اصطلاح مارکسیست ها زمینه انتقال به جامعه طبقاتی را در آینده فراهم مینماید.
در عهد فلزات یا برنج، قبایل آسیای میانه به درجه نهایت عالی پیشرفت مدنیت مادی و معنوی رسیده ، در میان تمدن های شرق نزدیک ، میانه واقصی از یکطرف با هندوستان واز طرف دیگربا قبایل « پاوالژه» ، «قزاقستان فعلی»،«سایبریا» و آسیای مرکزی و چین ، حلقه پیوندی بوجود آمده بود . ولی قسمیکه دیده می شود در میان دانشمندان غربی تمدن مناطق فوق الذکر دست کم گرفته شده و تمدن آسیایی را حتی سازمان جهانی یونسکودر مورد «تاریخ بشر ،ترقیات علم و فن» نشر نکرده است ، راجع به مدنیت عهد برنج ترکستان، چین مطالبی را اینطور آورده اند»: خصوصیت عمومی آن نسبتاْ ساده است .این مدنیت جامعه ایست که نه در جریان کدام مرحلهٔ مترقی بلکه در واقع در ٬٬خلیج کوچکی٬٬عمر بسر برده است . ( هاویگرز. ژ .و ، ولی . ل،۱۹۶۳،برگ ۱۲۷) ولی تحقیقاتی که دانشمندان در روسیه بعمل آورده اند این گونه ملاحظات نهیلستی[3] را کاملاْ رد می کنند. مدارک تاریخی گواهی میدهد که سهم آسیای میانه در مدنیت عصر برنجی شرق نهایت بزرگ است.علاوه بر آن ، قبایل ایرانی زبان و هندو زبان به کشور های همسایه هندوستان ، افغانستان ، ایران ، فقط از آسیای میانه آمده اند (ویل دورانت ، مشرق زمین گهواره تمدن ، فصل سوالهای بی جواب ، مهاجرت اقوام از استیپ های آسیای مرکزی «آریا ویجه» )[4] آنانیکه از این قبایل در آسیای میانه باقی مانده اند، یک اندازه فرق نموده آز آن به بعد ، از اقوام ایران و هندوستا ن رفته خویش جدا شدند. وپیشرفت بعدی آسیای میانه نهایت درجه برتری داشتن رسوم «اینالیت» را نشان میدهد .
چنین به نظر می رسد که مس در نتیجه ذوب شدن تصادفی از سنگ های گداخته بوجود آمده باشد .دیر تر زمانیکه انسان از درون خاکستر سرد، در نتیجه یک تصادف ، ذوب شدن معدن سنگ ، یک پارچه مس را یافت ، فکر استخراج مس از ذوب شدن سنگ های معدنی ، در دماغش بوجود آمد .تجربه سفال گری کلالان در کار آموزش ذوب فلزخیلی کمک نمود.این اقدامات اولیه صنعت فلز سازی ابتدایی بارنجهای زیادی همراه بوده است ، چنانچه باستان شناسان اذعان میدارند که پروسه کشف و ذوب فلز چندین هزار سال طول کشید ه است.
۱۲۲-۲-۱.الیاژ فلزی
آلیاژ آهن و کربن را فولاد گویند.(الیاژ فلز با غیر فلز)
آلیاژ یا همجوشه مخلوط یا محلول جامد فلزی متشکل از یک فلز اصلی که آن را فلز پایه میگویند با یک یا چند عنصر فلزی یا غیرفلزی است. آلیاژ[ جسمی که از ترکیب چند فلز بدست آید .] معمولاً خواصی متفاوت از عناصر تشکیل دهنده خود دارد. که بستگی به میزان هم آهنگی فعلی در اختلاط عناصردارد، همجوشه میتواند تک فاز یا چند فازی باشد. هدف از همجوشهسازی، تغییر و بهبود خواص ماده مانند ، استحکام، سختی و نرمی و غیره است. ویژگیهای فیزیکی آلیاژ ها که به دری «هم جوشه» می گویند با نمودار فلزی توصیف میشود.
معمولاً همجوشهها بر اساس فی صدی وزنی عناصر موجودشان گزارش میشوند. بر اساس تعداد عناصر، همجوشه را دوتایی، سهتایی و غیره مینامند. برای بیان یک همجوشه مشخص با دامنه متغیر از درصد عناصر، اصطلاح سیستم بکار میرود. مثلاً، فولاد سیستم آلیاژی دوتایی از آهن و کربن است که در این سیستم آلیاژی دامنه کربن بین ۰٫۰۲ تا ۲٫۱۴ درصد قابلتغییر است.
تولید آلیاژها سابقهای طولانی دارد و شاید به زمانی برسد که انسان فلز را شناخت. اولین آلیاژها از فلزاتی ساخته شدند که در دسترس انسان و فراوان بودند. مس، قلع، سرب و روی از اولین فلزاتی بودند که انسان از آنها آلیاژ ساخت.و استفاده از الیاژ را عصر برنجی می کویند که یک انقلاب بزرگ را در صنعت فلزات و ساختن آلات و ابزارایجاد کرد.
اما افزار مسی بنا برملایم بودن و نرمی خود ، در کار های سنگین و سخت آنقدر ثمره دلخواه نداششت. هنگامی که انسان یکجا کردن قلعی (گاهی سرب، سرمه ،آرسنک ) با مس را آموخت، وضع فوراْ تغییر کرد و در نتیجه یکجا ذوب کردن چند فلز، یا الیاژ فلزی را آموخت و یک نوع فلز جدید تولید گردید که برنج نامیده می شود . این الیاژ فلزی جدید انقلاب بزرگی را در صنعت صنایع فلزی آن عصر ، ایجاد کرد که اکثر آلات و ادوات را با قابلیت سخت تر بودنش به ارمغان آورد .. باوجود آن تا دیر زمان آلات و ادوات سنگی موجودیت خود را نگهداشت .(باگیه وسکی . ب ل ،۱۹۳۶، برگ ۳۹۰-۴۳۹)
با ترکیب مس وقلعی ، برنج بوجود آمده است . همین ترکیب فلزی برنجی ، موجب شد تا آلات واسلحه لازم بوجود بیاید . لیکن این امر افزار سنگی را از بین نبرد. چرا که همگی دسترسی وحصول به تجارب استحصال آهن را در آن روزگار نمیدانستند .(لست وینسکی و دیگران ، ۱۹۵۰-۱۹۶۲،برگ ۱۸۹-۱۹۱)
در آسیای میانه آثار معادن مس بسیاری که در عصر برنج کشف گردیده و مورد استفاده اجدادقدیمه ما قرار گرفته بودند، باقی مانده اند .چنانچه در فرغانه ، مس را از معدن نوکت، در کوهستان چت ، استخراج می کردند . همچنان معادنی که در «بوکانتاغ» ، و دیگر محلات کوهسارآسیای میانه یافت شده از همین قبیل معادن مشهور مس به شمار می رود. در اوایل ذوب کنندگان مبتدی فلز، مس را فقط از معادن رسیده حاصل می کردند. بعد تر تکنالوژی نسبتاْ پیچیده تری جهت حصول مس ، از معادن خیلی وسیع وگسترده سلفیت آموخته شد . در آسیای میانه قلعی ، از معدن «قرنب» واقع در سمت جنوبی وادی زر افشان استخراج میشد.(لست وینسکی .ابید. ا ،و دیگراان ، ۱۹۵۰-۱۹۶۲، بر های ۱۸۹-۱۹۱)
۱۲۲-۲-۲. کشاورزی در عصر برونز
کشاورزی و دام پروری که در عهد گذشته بوجود آمده بود ، به ساحه اساسی زندگی و معیشت تبدیل یافته ، اهمیت شکار کمتر گردید . در اراضی مرو و مورچاق که رودخانه مرغاب در آن جریان دارد ، نهرچه ها و جویبار ها اعمار و امتداد یافت که زارعین از آب خیز ها و بند ها استفاده نموده کشاورزی شان را رونق می بخشیدند در آن زمان تقریباْ یک سیستم پیچیده آبیاری را ایجاد کرده بودند که در طول هزاران سال وجود داشت ( لوسترنج ،مالک و زارع ، بر گردان کریم کشاورز ، سیستم های آبیاری در مرو ). در دوران اولیه ،کشاورزان از آب خیز ها استفاده برده ، بیشتر در زمین های باتلاقی کشت می کردند . در هزاره چهارم پیش از میلاد ، در اینجا نخستین منابع آبیاری پیدا گردید ، که در تمام شرق مقدم ، قدیمی ترین منابع شمرده می شود . آب انبار مصنوعی گنجایش ۳٬۵۰۰ متر مکعب آب و همچنین کانال های آبیاری که اندکی بعد تر بین هزاره های سوم و چهارم پیش از میلاد ساخته شده بودند ، کشف گردید ، که آنها به جوی ها و نهر چه های زیادی منشعب شده، تقریباْ ۱۵۰ هیکتار زمین یکی از دهکده های جنوبی مرو را آبیاری می کرد .در ابتدا زراعت اساسی را کشت جو دوفصله ، و گندم ، زیره دانه تشکیل میداد. ولی پسانتر ها ، چنانکه باز یافت های باستانی نشان میدهد ، غیر از جو و گندم، جودر ، نخود، انگور در قطار اقلام اساسی کشاورزی شامل گشت .در ابتدا داس سنگی بکار برده می شد .بعد ها جای آن را داس مسی و برنجی گرفت ، و در این عصر در کشت از نیروی حیوانات نیز استفاده می شد (بزرگاویا برزه گاو)، گله چارپایان عبارت بود از بز ، گوسفند. حیوانات بار کش به ویژه یابو و شتر مورد استفاده قرار می گرفت . (لی .سی.سی. نا . گ. ن، ۱۹۶۵، آسیای میانه در عهد سنگ وبرونز .مسکو، سانت پطرسبورگ ،۱۹۶۶،برگ ۱۱-۱۱۳، ۱۶۴)
پیدایش زراعت آبی ، در بین اقوام وقبایل دیگر ولایات آسیای میانه ،نسبتاْ دیر تر ، در اواخر عصر برونز اتفاق افتاد. معومات و مدارک بحث نا پذیری موجود است که ، در هزاره دوم پیش از میلاد در خوارزم ، وجود کانالهای آبیاری را تأیید مینماید . ( آی تینا .م .ا ، برگ ۱۱-۱۱۳ ، ۱۶۴) از احتمال دور نیست که این گونه کانالها در فرغانه نیز بوده است . (کذا بقایا و آثار باز مانده از این گونه کانالها و آبگیر ها در سمت جنوب آمودریا ، در منطقه خلم نیز موجود می باشد که بنام نهر «ظلم آباد» در افواهات مردم یاد گردیده است که شور بختانه، تا بحال در مورد آن تحقیقی باستان شناسانه صورت نگرفته است .) استخراج فلز و پیدایش ذوب فلز ، کشاورزی ، مالداری و دیگر انواع تولیدات ، از جمله کلالی ، تهیه آلات سنگی ، و غیره نیز پیشرفت کرد.[5]
۱۲۲-۲-۳. ولایات تاریخی و مدنی آسیای میانه
پژوهشهای باستان شناسی حاکی از آن است که ، پیشرفتهای تاریخی (تمدنی) عصر برونز، در بخشهای آسیای میانه ، یکسان نبود.در این جمله دو ولایت بزرگ را میتوان ذکر کرد .
· مناطق جنوب غربی (سغدیانا) ترکمنستان
· شمال - شمال شرقی ، قسمتهای باقی مانده آسیای میانه.
مدنیت های این ولایات از هم جدا فرق داشت.اما در عین زمان میان آنها رابطه قوی نیز وجود داشت.
در جنوب ترکمنستان مدنیت اسکان یافته بر پایه کشاورزی ، که از روی نخستین آثار تحقیق شده ، بنام مدنیت «اناؤ» در اثار باستان شناسان مخصوصاْ در (تاریخ تمدن در کتاب مشرق زمین گهواره تمدن ویل دورانت،برگ ۱۰۲ مهاجرتهای اولی اقوام شرق.)،خاصتگاه اولیه تمدن انسانی و بعداْ مهاجرت های آنی ، طولانی و گسترده به شرق و غرب و شمال و جنوب از همین نقطه آغاز یافته مجبور شدند به سه جهت کوچ کنند. اول دسته ای از مهاجرین میدانهای آسیای میانه با گذشتن از کوههای هندو کش از کابل و گذشتن از اندس و اباسین و سند تا خلیج بنگال منتشر شدند. دوم گروهی که راهی غرب گردیدند تا به شوش . نینوا و سومر و مصر و ایتالیا و هسپانیا رسیدند . و دسته سومی راه شرق را در پیش گرفته با عبور از صحرا های چین و منچور خود را به امریکای شمالی رسانیدند . [6]که البته صحت و سقم این موضوع میتواند در آینده نزدیک از طریق جین شناسی ومطالعه (د ان آ ) معلوم گردد(مولف)) که از همین نقطه آغاز گردیده است .
نخستین کاوش ها ی «اناؤ» بنام کشور شناس روس«کماروف» رابطه دارد .بعد ها کاوشگران امریکایی به ریاست «پامپلی» ، این کاوشها را دوام دادند.(استثمار در ترکستان، ۱۹۰۸) در حفریات سالهای ۱۹۴۹-۱۹۵۰ که در نمازگاه تپه ،صورت گرفت،تحقیق علمی یادگار های مدنیت «اناؤ» توسط لیتوینسکی ، آغاز گردید .(لیتو ینسکی. ب.ا ،۱۹۵۲b) سپس این کار را «کوفتین» ادامه داده ، نقشه طبقه بندی این یادگار ها را پیشنهاد نمود ، که تا امروز اهمیت خود را از دست نداده است .(کوفتین . ب. ا ، ۱۹۵۴) ، میسان و همکاران او ، در نتیجه کاوشهای چندین ساله ، مواد فراوان ، دایر بر تمام مراحل مدنیت «اناؤ» را بدست آوردند. به این وسیله مسان ، موادی مربوط به تاریخ قبایل «آناؤ»را تحقیق و جمع بندی نمود ه، آنها را بار اول در دایرهٔ وسیعی ازمسایل تاریخ شرق قدیم شامل نمود .(مسان . و .م ،۱۹۵۶ a،۱۹۵۶b ،همچنان ،۱۹۵۹، ۱۹۶۰، آسیای میانه در عهد سنگ و برونز،برگهای ۷۶ -۱۲۸ و ۱۵۱تا ۱۷۸)
در اوایل عهد انالیت ، مسکن آنها فقط عبارت بود از از یک خانه ، پسانتر در مراحل بعدی پیشرفت انالیت ، اطراف خانه ها را به قصد دفاعی دیوار می کشیدند.و بعداْ منازل را نظر به ضرورت دارای چندین اطاق می ساختند. و در اوخر این عهد، انسانها در جوار هم منازل مسکونی را غرض زندگی در یک مجموعه بوجود آوردد که به این طریق محله و محلات مسکونی بوجود آمدند.
در واحه بخارا که تاریخ نویسان آنرا به واژه ترکستان تذکر داده اند، ظروف سفالی منقش به کثرت یافت شده که مربوط به آخر عهد برنج میباشد .
در واحه بخارا و اطراف آن ،در عهد برنجی ، مساکن خورد ، متوسط (به مساحت ده هکتار) ودهکده های خیلی بزرگ شهرستان مانند، از قبیل نماز گاه تپه که تا هفتاد هکتار مساحت داشت ،موجود بود.
در اطراف نماز گاه تپه که از عهد انالیت پیدا شده ، در آن ناحیه طبقه های مسکونی به بلندی ۳۴ متر می رسید .مشغولیت اهالی به همان صورت قبلی بوده ، ولی انواع کشاورزی با تناوب آن در آن عصر افزایش داشته است. در اقتصاد روستا ها ، افزار مسی وبرنحی مورد استعمال پیدا کرده بود که با افزار سنگی یکجا در حیات روز مره مردم مورد استعمال بود .این دهکده ها ظاهراْ از چندین منزل مسکونی بزرگ ترکیب یافته ، که در آن خانه های کلان خانواده ها و گروه های پر نفوس ، ساکن بودند. در یکی از همین منازل ۲۷ خانه (که در مجموع کمتر از ۵۰ خانه نبود ) که با راهرو ها با یکدیگر وصل می شدند، کشف شده است . بنا ها معمولاْ به اشکال مستطیل و مربع و بعضاْ به شکل نا منظم ساخته می شده بود. دیوار خانه ها از خشت های بزرگ مستطیل شکل افراشته شده بود. در این خانه ها چند آتشکده وصفه موجود بود.دیوار ها را به خوبی گل ماله نموده ، در بعضی جا یها با گچ کاری نیز زینت داده بودند . از بعضی مدارک معلوم می شود که یک قسمتی از خانه ها ، دارای بام گنبدی شکل بوده اند . به این ترتیب در دوران اینالیت و عهد برنج، کار ساختمانی ، معماری در محلات جنوبی آسیای میانه (واحه بخارا) نهایت درجه پیشرفت داشته است.
در این دوران صنعت پیشه وری نیز دارای رونق بوده ، وکذا در همین دوره دستگاه های ذوب مس بوجود آمده ، از مهره کوچک و سوزن گرفته تا خنجر های مسی ، و مصنوعات گوناگون تولید می گردید.از سنگ هم نه فقط اسلحه و آلات کار ، بلکه هر گونه اسباب زندگی و ظروف زیبا ساخته می شد . در بخارای باستانی، مهارت کلال ها به درجه عالی می رسید . آنها از کوزه های کوچک و قدح های نهایت خورد گرفته، تا خم های خیلی کلان وظروف گوناگون می ساختند.ظروف بسیار زیبای طعام خوری را با نقوش گلهای رنگارنگ آرایش و تزئین میدادند.در این وقت صنعت بافندگی نیز به نهایت درجه پیشرفت کرده بود .
از نقش و نگار ظروفی که در برابر نقشه های هندسی- صورت های مار، وپرنده ، بز و غیره کشیده میشد که مفکوره اهالی نماز گاه تپه را داشت ، مخصوصاْ رسم بزی که در میان دو درخت قرار گرفته ، خیلی حقیقی تصویر یافته است .مجسمه های گلی خیلی طبیعی انسان و حیوان نیز یافت شده که بعضی از این قسم تصاویر ، موجودیت دوره مادر شاهی را ارائه میدهد . از تصاویر مرسوم گلخانه ، و چرخ گلی و عرابه را میتوان نام برد . در نزدیک دیوار خانه ها و در زیر آنها قبر انسانها نیز به مشاهده میرسید .(لیتونسکی ،ب ۱۰ ، ۱۹۵۲ b)[7]
حفریات منظم باشگاه تپه نماز گاه ، طرح روشنی را در تصور بوجود آورده است . چنانچه از اثر حفریات بعمل آمده در وسط میدان شهریافت شد که گرداگردش پر از خانه های مسکونی بود است ، در قسمت شرقی تپه ، ساختمانهای الحاقی مذهبی و در شمال خمدانهای زیادی وجود داشت .. بنا های مسکونی به سه نوع تقسیم شده ۱. بنا هایی چند اطاقه ای که در آن ها اعضای یک خانواده پر جمعیت زندگی میکرده اند . بنا های بزرگی که طرح دقیق و منظم داشته ، و وسعت آنها از ۷۰ تابه ۸۰ متر مربع میرسد . تخمین زده می شود که در این گونه خانه ها مردمان اعیان و اشراف زندگی داشته اند . واما در بنا های دو نوع اول ، نمایندگان ظبقات پایین جامعه زندگی میکرده اند که نزدیک یکی از بنا های مسکونی دخمه های گروهی کشف گردیده است .. از روی جهاز دفن نیز میتوان به روشنی ، تقسیمات مال و دارایی جامعه را دریافت .( مسان. و. م، ۱۹۶۸، ۱۹۷۴، ۱۹۷۶)
ملحقات مذهبی که از دوره تیپه نماز گاه پنج کشف گردیده ، خیلی جالب است . این ملحقات در تپه ای قرار دارد که در آن چند طبقه قدیم تردر محل مسکونی یافت شده است .تپه با خشت خام روکش شده ، در بالای آن یک عمارت برج مانندی ساخته بودند که از جلو ۲۱ متر پهنایی داشت. محققان تخمین می کنند که این عمارت زینه دار بوده است. چهار زینه ان یافت شده بیرون دیوار زینه دیگر عمارت ، با نقش های خشت خام برجسته ، این سه زینه آرایش داده شده است . به عقیده میسان این عمارت یاد آور دوران های شومی را خاطر نشان می سازد.
در شما ل این عمارات الحاقی، چند بنا مسکونی وجود داشت، که به بنای نوع سوم نسبت داده شده است.و روسای هیأت حفریات آنرا ، کاخ شاهی یا (کاهی)نامیده اند .در قسمت جنوبی این محل مسکونی ، دخمه هایی واقع بوده که یک دالان دراز دارای پنج اطاقه داشت . یکی از این اطاق ها محل عبادات بوده و دارای مواد پر ارزش بود. از همه این حجره ها ویا اطاقها گلوبند های لاجوردی ، فیروزه ئی،عقیقی وطلایی یافت شد.علی الخصوص هیکل های کوچک طلائی سر بز و بزرگاو(گاو قلبه) هیاکل کوچک سر برزگاوه فیروزه نشان دارای اهمیت مخصوصی است .در این دخمه قبر زیاده از سی نفر نیز یافت شده که چنین بنظر می رسد که همه اعضای یک عایله بزگ جامعه بوده اند. (مسان.ن .و .م، ۱۹۷۴)
حفریات دیگر در التین تیپه ، جای مدنی و تاریخی مدنیت دوره پر رونق عصر برنجی «اناو» را معین نمود که اهمیت آن فقط در همین نکته نهفته است . این مدنیت در زمینه عنعنه مدنیت محلی تشکلّ یافته ، بعداْ از پیروزی های تمدن پر رونق بین النهرین فراوان بهر برداشته ، و با تمدن فلسطین، سوریه ، آسیای صغیر (ترکیه موجوده) مشابهت هایی بهم رسانیده است . (مسان .و م، ۱۹۷۶، برگ ۴۴۶)
شاملین مدنیت دوره برنجی اناو از گل بت می ساختند. این بت ها از هیکل های کوچک حجیم و معمولی دوره اینالیت تفاوت زیاد بهم میرساند. این بت ها مجسمه های کوچک به شکل زن و مرد می باشند که به تن آنها زیوارت زیادی وصل شده است .و بعضی از این هیاکل تنها یک پارچه گل است که در هنگام نرم بودن آن برویش طرح درخت ها ودیگر صورت ها نقش شده است .(مسان . م ، سری انیدی .و ای ، ۱۹۷۳) به عقیده محققان این پیکره ها تجسم خدایان والهه ها نمیباشند که در سابق کشف گردیده بود.، بلکه انعکاس دهنده ارواح آشیاء و حوادثی اند که پیش از پیدایش خدایان اختصاصی وجود داشته اند .( همانجا ، برگ۱۲۱)
یکی دیگر از آثار بدست آمده ، دهکده التین تیپه میباشد که از نماز گاه تیپه خورد تر بوده ، در مجموع پهنای ۴۸ هکتتار زمین را اشغال کرده بود . آثاری از بنا های شرق قدیم و هنر هایی از قبیل مجسمه هایی که با خط و نشانه های رمزی آرایش یافته که تا کنون در این منطقه بدست آمده است .(مسان و . م ،۱۹۶۷b، و همچنان ،۱۹۷۴)
آخرین مراحل عصر برنجی چه در آثار تمدن نماز گاه تیپه و چه در دیگر یاد گار ها ی دامنه کوه کوپیت داغ و واحه مرو نشانه های خود را باقی گذاشته است .
تحقیقات سالهای اخیر دلالت میکند که در دوره نمازگاه تیپه پنج نوع از ساکنان جوهای کوپیت داغ به کنارهای رودخانه مرغاب کوچ کرده اند که در آنجا از آنها باشگاه های نه چندان بزرگ که وسیع ترین آنها ۱۵ هیکتار می باشد یافت شده که در کنار مجرا های قدیم رود خانه موقعیت داشت. قرابت آنها به مدنیت اناو روشن است . احتمالاْ ساکنان این ناحیه با مردم دشت ، خرید وفروش می کرده اند و احتمال میرود که اسباب سفالین می فروختند. از این باشگاه ها هیکل های کوچک زنان ، مهره های منقش سنگی ،فلزی و سفالی بدست آمده ، که ویژه مدنیت دوره نماز گاه پنج اناو میباشد .
بعد تر تا هزاره دوم تا میلاد ، از دامنه های کوهها گروه دیگر مردم کوچ کرده ، به کناره های مرغاب سرازیر گشتند، که مدنیت مادی آنها به مدنیت نمازگاه شش تعلق دارد. عیناْ در همین دوره در باشگاه های مرغاب به ساختن قلعه های شروع کردند که دارای برجهای مستحکم بود. (سری انیدی . و ای ،۱۹۷۲، ۱۹۷۳ ،۱۹۷۵ ، ۱۹۷۶)
شبهه ای نیست که این گونه قلا ها تقاضای زمانه بوده زیرا عیناْ همین گونه قلا ها در شمال هندوکش و واحه بخارا در نزدیکی سواحل آمو دریا در اطراف ترمزونسف ، نیز ساخته شده است .
در تمام دوره مدنیت عهد برنجی ترکستان جنوبی ( اکنون با جغرافیای ترکمنستان)، پر رونق ترین و متمدن ترین ولایت آسیای میانه به شمار می رفت . این ولایت به منطقه پهناور جماعت ، علی رغم کشاورزی ابتدایی، شامل تمدن شهری شرق قدیم آسیای میانه شامل قبایل هر دو ترکستان شمالی و جنوبی در مسیر رود خانه آمو و مرغاب ، شامل مناطق ایران ، بلوچستان کابل و هرات (خراسان دوره اسلامی ) که در وسط دو تمدن بزرگ هندوستان و بین النهرین واقع گردیده بود ، پیوستگی و ارتباط تمدنی داشت که صفحه پر رونق تمدن مشرق زمین را تشکیل میدادند .(مسان . و م ، ۱۹۷۴)
در بین قبایل ترکستان جنوبی (بلخ باستانی) دومین ولایت عهد برنجی در آسیای میانه ، از برکت باشگاههای که شباهت به شهر نشینی موجود دارد سبب رواج و رونق کشاورزی به پیمانه زیاد در این منطقه گردید . همچنان است که مرو شاجان (در رقبه ترکمنستان فعلی) سومین ولایت عهد برنجی آسیای میانه که به سبب شمولیت شان با قبایل صحرا نشین(ایروشیا یا ارسیا) نام قبایل دایره صحرا را گرفته اند، ، رابطه نهایت درجه نزدیک بوجود آمده بود که در حال پیوستگی انکشافی بود . در نیمه دوم هزاره پیش از میلاد گروه های زیادی از صحرا نشینان از استیپ های شمالی به منطقه مرو که حالا ترکنستان گفته می شود روی آوردند.
به توسط هیئت علمی تولستوف و همکاران او ، از محل های نزیدک دریاچه ارال یاد گار های زیادی از عهد برنج پیدا شده است.
این یاد گار ها به مدنیت تازه «بافبان» [8] تعلق دارد . بافبان های تازه در خانه های زیر زمینی می زیسته اند. در وسط خانه آتش دان بزرگی و در طول دیوار «آرواره» ساخته شده بود .اهالی به کشاورزی مشغول بوده و مالداری هم در حیات اقتصادی آنها نقش اساسی داشت . چند قبر از انسانهای آن روزگار کاوش و تحقیق شده مقدار زیاد ظروف سفالین دارای نقوش حکاکی شده هندسی آز آنها یافت شد . چنانچه «ایته نه» اثبات نمود این ظروف سفالین از جهت آرایش به سفالهای مدنیت «اندرانی» قزاقستان غربی و مدنیت کنده کاری «پاوالژه» خیلی شباهت دارد . در محل های نزدیک دریاچه ارال پهلوی مدنیت تازه «بافیاب» مدنیت دیگری بنام «سویورغان» مشهور است ، نیز گسترش یافت. به عقیده محققان ،خصوصیت این مدنیت را بیشتر از روی روابط آن به مدنیت های قبایل جنوب ، یعنی مدنیت اناو میتوان معین نمود.در آخر عهد برنجی (آخر هزاره دوم پیش از میلاد ، تا عصر های اولیه هزاره یکم پیش از میلاد ) برای نمایندگان اشراف قبیله ، در محل ریزش سیر دریا بالای تل تاغستان مقبره های بزرگی از خشت خام وستونهای چوبی، ساخته شده است . آنها از بیرون مدور شکل (به قطر ۱۵ متر) واز دررون مربع شکل می باشد. دیوار های گلی آن نهایت مستحکم (قرچ)بوده ، احتمال میرود که از درون با یک نوع قالین هم زینت شده باشد.( تولستوف . س .پ ، ۱۹۶۲ ، برگ ۴۲ تا ۸۸ ، ایته نه .م ۱۰ ،۱۹۶۲) [9]
در اواخر هزاره سوم و نیمه اول هزاره دوم پیش از میلاد ، در پایان آب (مصب) دریای زر افشان، دهات قبایلی که باستان شناسان«زمان بابی ها» نامیده اند وجود داشت . در این زمان بابی ها در خانه های کوچک ساخته شده از نی که با کاهگل ، گلکاری شده بود ، زندگی می کردند . آنها از زمین های که در زمان آب خیزی شاداب میشد برای کشت استفاده کرده به کشاورزی و پرورش حیوانات و ، نیز به شکار و ماهی گیری مشغول می شدند.افزار کار آنها عبارت بود از چکش ، داس وکلنگ ( کلند)[10] سنگی .افزار سفالین این مدنیت که به دوره آخر کلته منار شامل میباشد ، به اندازه زیاد تحت تأثیر اناو نیز واقع گردیده بود.در این محل پاره های افزار سفالین مخصوص اناو و زیورات سنگی وبرنجی عیناْ یا قسماْ شبه اسباب زینتی ترکستان جنوبی یافت شد. شاید زمانی فوج مهاجران جنوب ترکستان به این جا رسیده ، با اولاد های کلته مناری زندگی باهمی بسر برده باشند.
دیر تر از هزاره دوم پیش از میلاد در واحه زر افشان قبایل عهد برنجی صحرائی پهن گردیده بودند. (غلام اوف . ی . گ ، اسلام اوف . ا و ، عسکروف . ا، ۱۹۶۹)
قدیمی ترین یاد گار های برنجی که در بخارا جنوبی و مرکزی کشف شد ، مصنوعات برنجی و مسی ، از جمله تبر های مسی میباشد . یکی از این تبر ها ، از دهکده « شرشری» ناحیه کوی بیشکوف و سومین از نزدیکی دهکده، عرقچین ورزاب یافت شد. تاریخ همهٔ اینها را هزاره سوم ، اول هزاره دوم پیش از میلاد معین نموده اند .( لیتونیسکی . ب .ا ،۱۹۶۱)
یک سلسله یاد گار هایی که در شمال و جنوب ( تاجکستان به جغرافیای موجود)یافت شده ، دوره پیش رفته عهد برنجی را توصیف می نماید .
در ساحل راست سیردریا [11] سمت شرقی لنین آباد [12] در محل بیابان قیراقوم، دها مسکن دوره ترقی وآخرین مرحله های عهد برنجی دریافت و تحقیق شده ، اکثر این مساکن کوچک بوده از یک ونیم تا سه هکتار مساحت دارد. ولی در بین آنها مساکن خیلی بزرگ هم هست که مساحت آن به ده هکتار میرسد . هر یک از این مساکن چندین نشیمن گاه داشته که درازی اش به بیست متر و پهنایش به دوازده تا پانزده متر میرسد .
قیراقومی [13] ها اساساْ پیشه مالداری داشتند. از این رو در مساکن آنها ، استخوان بز ، گوسفند ، اسب جمع شده است . موجود بودن تعداد زیاد هاونگ و آسیاب دستی ، که برای میده کردن ، و آرد نمودن غله بکار می رفته است ، از رواج کشاورزی در آن جا ، گواهی میدهد. یکی از مشاغل قراقومی ها کار در معادن و ذوب فلزات بوده است .چنانچه در مساکن آنها باقیمانده ٔ از برنج های ذوب شده وقالب های سنگی برای ریختن تیشه کلان و چکش و تبر های برنجی یافت شده است.
آلات سفالین قیراقوم با آلات سفالین تازه شباهت دارد . قیراقومی ها با آلات سفالین ، قالب های مخصوص ودندانه دار را بکار می بردند.
در خود قیراقوم و نیز در دهکده دهنه ناحیه «زاشست) مدفون گاه های انسانهای عهد برنجی یافت شده .
قبایل قیراقومی ، یک قسمت گروه کلان قبایل عهد برنجی صحرائی که آن وقت ها بعضی نواحی وادی فرغانه و واحهٔ تاشکند را اشغال نموده و با قبایل اندرانی قزاقستان جنوبی پیوند داشتند که مدنیت این محل را مدنیت قیراقوم مینامند.قیراقوم ها در شمال تاجکستان غیر از خود قیراقوم ، در ناحیه شهرستان نیز سکونت داشتند. آثار مدنیت مادی آنها ، از طبقه بالایی مغاره آق تنگه یافت شد . ( لیتونیسکی . ب . ا. و دیگران ، ۱۹۶۲، شرح و بیان کلاسیو .گ ،۱۹۶۵، برگ ، ۳۲۳-۳۲۷)
در وادی فرغانه در کنار مدنیت قیراقوم ، یک مدنیت کامل دیگری نیز وجود داشت که بنام «چوست» مشهور است .صاحبان مدنیت چوست بیشتر به زراعت مشغول بودند. ساختمان آلات سفالی ، پر نقش و نگار ، ویژه آنها میباشد .
در جنوب تاجکستان(مثلاْ در رباط مرکزی «کشاورزی تعاونی» بنام کیروت نزدیک شهر قرغان تیپه ، آثار قبایل عهد برنجی صحرایی پیدا گردید . در واحه های پایانی آب نهر قزل سو، وخش ، کافر نهان که به دریای پنج می ریزد ، قبرستانهای دوره آخر عهد برنجی ، یعنی میانه ونیمه دوم هزاره دوم پیش از میلاد ، یافت شده است .ساکنان باقی مانده آنها ظروف سفالین خیلی خوب می ساختند، که این آلات ، آخرین « اناو» را بخاطر می آورد . روابط محلات جنوب غرب را ، از روی مصنوعات برنجی این مدنیت میتوان درک نمود . در عین زمان ، مراسم تدفین ، ساختمان قبر ، سوزاندن مرده ها و غیره بیشتر ارتباط آنها را در دایره مدنیت صحرائی نشان میدهد . این مدنیت از روی محل وقوع قبرستانها ، برای خود دو نام یعنی «وشکنت» و «وخش» را گرفته است ، که ارتباط آنها هنوز روشن نیست .(لیتونسکی . ب . ا ، ۱۹۶۷a، مندیل شتم . ا . م ، ۱۹۶۸) در مسافه نه چندان دور تر از آنجا در سرخان دریا ، مساکن دارای آلات سفالین آخر عهد «اناو» پیدا شده است . چنانکه معلومات و مدارک از حفریات کوچوک تیپه (پژوهش البه اووم) وشغال تیپه (پژوهش عسکروف) به دست آمده ، گواهی میدهد در اواخر هزاره سوم واوایل هزاره دوم پیش از میلاد در ولایات جنوبی آسیای میانه ، جوامعی بوجود آمده بود که ، دارای اقتصاد پیش رفته کشاورزی ابتدائی بوده ، در خانه های مستحکم و نشیمن گاه های منظم وزیبا اقامت می کردند. در بین شان حرفه های گوناگون به درجه عالی رونق رسیده بود.
حفرریات سفال تپه ( عسکروف. ا ، ۱۹۷۲)خیلی جالب توجه است . باشگاه سفال تپه دلالت می نماید که در هزاره دوم تا میلاد ، در شمال کشاورزی رونق داشته است. سفال تپه ، تپه نه چندان بزرگی است که در حدود ۳۰ هکتار مساحت دارد . گرداگرد خانه های مسکونی این باشگاه ها را سه قطار دیوار های تدافعی احاطه کرده بود . بنای باشگاه هم پر خانه بوده، و چند ساختمان با هم وصل می شد و بین این ساختمانهای پیوست به هم ، کوچه ها و تنگ کوچه ها وجود داشت طرح باشگاه نهایت پخته و دقیق بوده ، احتمالاْ تمام بنا ها از روی نقشه برنامه ریزی شده قبلی عیار ساخته شده بودند. در خارج باشگاه گورستان وجود ندارد ، زیرا مردگان شان را بی واسطه در ته دیوارخانه ها ، یا در خود خانه ها دفن میکردند. بعضاْ جسد مردگان در درون ظروف یافت شده اند . در اکثر قبر های بزرگ سالن ظروف متعدد ، و همچنین دیگر اشیای فلزی ، سنگی ، چرمی چوبی ، آئینه ، لوازم گوناگون ، یراق و اسلحه ، اشیای زینتی ، و زیوری و غیره یافت شده است .آلات سفالی تپه ، نهایت خوش ساخت بوده ، آلات برنجی پیشرفته «اناو» را به خاطر می آورد .
اینگونه ظروف در این اواخر ، در ناحیه ، دیگر تاجکستان نیز یافت شده است .مانند دخمه گلی ، دوره برنجی «قندریول» کشف شده ( لیتونسکی . ب . ا ،انتانوا .ی .پ،ویناگرادوا . م ،۱۹۷۶) در اینجا زیاد تر از بیست قبر یافت شد که همه آنها آنقدر چقورنیست .بعضی آنها حتی لحد هم دارد . خر پشته های گور ها با سنگ پاره ها نشانی شده است. مرده را در پهلو در حالیکه پاهایش جمع شده بود ، میگذاشتند . در این گور ها ظروف متعدد، گلو بند سنگی و برنجی یافت شده است .از دو قبر هیکل کوچک سنگی بدست آمده است که بی نظیر میباشد . یکی از این هیکل های کوچک کمی آسیب دیده است ، وبلندی آن حدود ۳۷ سانتی متر بوده ، مردی ریش داری را تصویر می کند که پپاهایش را دراز کرده و نشسته است .
به عقیدده لیتونسکی ، در اواخر هزاره سوم و اواسط هزاره دوم پیش از میلاد گسترش فوری آی کومن های قبایل اناو صورت گرفته در محلات شرقی و جنوب شرقی مسکن گزیدند. در جا های جدید ، قسمتی از آنها ، طرز زندگی معمولی خویش را دوام میدهند و بخش دیگر به محض سازگار شدن شرایط محلی، تدریجاْ به مالداری روی آورده وزندگانی نیمه اسکان یافته ، را اختیار می کنند.(قبرستانهای قدیمه جنوب تاجیکستان ، از همین مردم باقی مانده است ) صحرا نشین ها به عرف و عادت و مدنیت مادی آنها تأثیر زیادی نموده است.
قابل دقت است که آثار باستانی مکشوفه در ساحات تاریخی (به جغرافیای تاجیکستان موجوده ) که خیلی دقت باستان کاوان را بخود معطوف گردانیده ، واز جمله مسان ، به وجود آمدن منازل چندین اطاقه را ، به پیدایش جماعت پرخانواده ، ارتباط میدهد که در حدود هزاره های چهارم و سوم پیش از میلاد ، که نمایندگی از عایله های پر نفوس دوره «زن سالاری» یا مادرشاهی را به عایله و یا خانواده های پر جمعیت مادر شاهی نسبت می دهد . که انتقال دوره مادر شاهی به پدر شاهی یا مرد سالاری دلایل مضاعف داشته از آن جمله تغییر شیوه تولید و تراکم نفوس و رشد کشاورزی و دام پروری که همه خارج از محدوده خانواده انجام می پذیرد که می بایست توسط مردها انجام می یافت باعث ماذاد تولید و رشد بازرگانی و داد و ستد میان اقوام و قبایل مجاور نیز گردیده بود که زنان صرفاْ در تولیداتی که در ساحه خانواده مربوط می شد فعالیت داشتند و محصولاتی که در خارج از چهار چوب خانواده مثلاْ کشاورزی در زمین ها اطراف و دور و تربیه و پرورش حیوانات اهلی در دشت ها و مراتع دور تر از دست رس زنان بیرون بود که از اثر این ارتباطات اقتصادی دوره مرد سالاری ، بوجود آمد. به این ترتیب مردان رفته رفته حلیم تر باوقار تر و ثروتمند تر شدند که ارتقا مرد ها ، به درجه آقایی و باداری ، زنان را به درجه دوم تنزیل داد .( مارکس ، انگلس ، آثار ، جلد. ۲۱، برگ ۱۶۲)
در اواخر عهد برنجی جدائی اقتصادی و اجتماعی قوت می گیرد ، مزارع ، باغستان ها وتاک عمومیت می یابد که در نتیجه حیات ابتدائی شهری پدید می آید ولی هنوز ما این جواب را نیافته ایم که آیا این دوره معنی انتقال به جماعت طبقاتی را داشته است؟ این هم از همان سؤالهای بی جواب است که جامعه شناسان در برابر باستان شناسان قرار میدهد.
[1] Exogamy
[2] مردسالاری: مفهومی است که در آن مردها قدرت و حاکمیتی فراوان نسبت به زنها دارند و در انگلیسی از واژهٔ Masculism در مفهوم مردسالاری استفاده میشود. پدرسالاری(Patriarchy) زیر مجموعهٔ مردسالاری به حساب میآید؛ یعنی مردسالاری کلیتر و مفهومیتر از پدرسالاری است.[املا آبوت و کلر والاس. «فرهنگ واژهها و اصطلاحات». در جامعهشناسی زنان. ترجمهٔ منیژه نجمعراقی. چاپ چهارم. تهران: نشر نی، ۱۳۸۵. ۳۲۴.)
مردسالاری، نامی است برای نظام و ساختاری که از راه نهادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ِ خود، زنان را زیر سلطه دارد.
[3] Nihilism: در فلسفه، بیمعنیانگاری به معنای انکار معنی داشتن و ارزش برای هستی جهان است. به بیمعنیانگاری، هیچانگاری، نیستانگاری یا نیهیلیسم (برگرفته از nihil لاتین به معنای هیچ)هم گفتهاند.
بیمعنیانگاری به هر نوع دیدگاه فلسفی گفته میشود که وجود یک بنیان عینی (ابژکتیو) برای نظام ارزشی بشر را رد میکند.[۱] این اندیشه معمولاً در ارتباط نزدیک با بدبینی عمیق و شک گرایی رادیکال است.
شاید بتوان گرگیاس حکیم یونانی قرن پنجم پیش از میلاد را نخستین اندیشمند نیهیلیست دانست اما فردریش ویلهلم نیچه فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم بیش از هر کسی به نقد باورهای پوچ گرایانه پرداخت. وی نیهیلیسم را به عنوان یک پدیده شایع در فرهنگ غربی شناسایی کرد و معتقد بود که پیامدهای نابودگر آن در نهایت تمامی احکام اخلاقی، مذهبی و متافیزیکی را به تباهی خواهد کشاند و بزرگترین بحران تاریخ بشر را رقم خواهد زد. در قرن بیستم بسیاری از هنرمندان، منتقدان و فیلسوفان تمهای نیهیلیستی همچون ناتوانی معرفتشناسی، تخریب ارزشها و بیمعنایی دنیا را در آثار خود مطرح کردهاند. در میانههای قرن بیستم جنبش اگزیستانسیالیسم تلاش کرد انگارههای نهیلیستی را به گونهای ترویج کند که جنبهٔ مخرب آن از میان برود. (دانشنامه بریتانیکا ، ۲۰۰۸)
[4] غفورف بابا جان ،تاجیکان، تاریخ قدیمی ترین ،قدیم وقرون وسطی، کتاب یکم ، برگردانندگان به فارسی از روسی :پوهاند داکتر جلال الدین صدیقی استاد کرسی گرایش تاریخ عمومی دانشکده علوم اجتماعی ، دانشگاه کابل و روشن رحمان.میزان ۱۳۶۲، انتشارات دانشکاه کابل ،چاپخانه دانشگاه کابل ، برگ ۲۷.
[5] همانجا ، برگ های ۲۸-۲۹.
[6] سیدی عبدالواحد ، باز شناسی افغانستان ، جلد اول ، آسیای میانه ، اناؤ و خطوط انتشار اقوام ،برگ ۲۲، رک. مشرق زمین گهواره تمدن ، تالیف ویل دورانت ، ص102 مهاجرتهای اولی اقوام شرق.
[7] باباجان یوف ،همان جا ، برگ های ۳۰-۳۱.
[8] این واژه در هیچ یک از متب تاریخی و فرهنگ ها پیدا نشد شایدد سهو کاتب باشد (از اینکه اصل و ریشه آنرا نیافتم معذرت پذیرفته شود)
[9] همانجا ،برگ های ۳۲ تا ۳۵.
[10] کو حمیت تا ز تیشه و ز کلند این چنین که ( کوه ) را بکلی بر کنند.(فرهنگ فارسی)
[11] یا سیحون . رودیست در آسیای مرکزی
[12] لنین آباد
شهری در تاجیکستان کنار سیر دریا در دهانه دره فرغانه ۱۲۳۰۰۰ تن سکنه صنایع : ابریشم بافی کفشدوزی پنبه بافی ومحصولات غذایی سرامیک سازی و کنده کاری روی چوب .
نام قدیمی : لنینآباد ، دومین شهر تاریخی تاجیکستان یعنی، خُجَند (به فارسی تاجیکی: Хуҷанд) (نام در زمان شوروی: لنینآباد) شهر و ناحیهای در کشور تاجیکستان و مرکز ولایت سغد است. این شهر مانند اکثر شهرستانهای افغانستان از جمله بلخ که در زمان نادرشاه محمد زایی توسط وزیر معروف او محمد گل مهمند که از نامهای اصلی به زبان پشتو گردانده شد ، مثل بوینه قره که به شولگر و پلاس پوش بلخ که به زوزان و غیره تبدیل یافت . در زمان شوروی ها نیز اکثر نامهای شهر های بزرگ را بنام لنین و استالین بر کرداندند مثل سانت پطرسبورگ که در زمان شوروی ها لیننگراد نام گزاری شده بود واکنون نام اصلی خود را احراز کرده است یعنی سانت پترسبورگ.
[13] محل قدیمی ایست واقع در ترکستان در ایالت [طورغان] در شمال ایالت [سیردریا] درساحل شرقی سیحون در حوالی دریاچه خوارزم ( دریاچه آرال حالیه ) و شهر قدیم جند در همین قراقوم واقع بوده است. (فرهنگ فارسی)
+++++++++++++++++++
۱۲۲-۱-۷.عصر نیوالیت ( Neolithic)
تا هفت هزارسال قبل از این تخمیناْ زمان ، عهد جدید سنگ آغاز یافته است .، در آسیای میانه (مخصوصاْ در واحه بخارا واطراف رود خانه های سیحون و جیحون)، سه مدنیت عمومی و تاریخی که از یکدیگر در شرایط زندگی و آثار خود فرق دارند را ، احیاناْ میتوان مشاهد کرد .. در همین مرحله در حیات جامعه انسانی ، تغییرات تاریخی شگرفی روی میدهد . عالم انسانی از مصرف و ذخیره نعمات ، به تولید و استحصال آن قدم می گذارد . یعنی جای شکار و جمع آوری غذا را زراعت و مالداری اشغال می نماید . این دگر گونی را گاهی انقلاب نیو الیت [1] می نامند.البته در واقع چنین نیست ، بلکه این نام بلکه مشروط است به :
در طول دامنه «سپیت داغ» آنروزگار، مساکن اهل مدنیت «جیتون» یعنی قبایل که از تمام قوم وطوایف ساکن در نیم کره شمالی، به همین موقعیت پیشتر به زراعت شروع نموده اند ، موقعیت داشت . آنها در دهکده های قبیله وی ، وجوار رود خانه ها ،در خانه های کلوخی زندگی می کردند .مالداری نیز از مشغولیت های اساسی آنها به شما ر میرفت .افزار وآلات کشاورزی آن وقت اکثراْ از داسهای ساده سنگ چخماقی عبارت بوده است که آنها ۵/۳۶ در صد افزار های تدقیق شده را تشکیل می نماید .آنها به کشت گندم و جو، بیشتر مشعول بودند . در قطار اسلحه وافزار سنگ چخماقی پاره های ظروف گلی ، هم پیدا گردیده ، که از موجودیت صنعت کلالی یا «سفال گری» در آن روزگار گواهی میدهد .ظروف دست ساخته و بعضاْ با خط های اسلمی و نقش و نگار جال مانند آرایش می یافته است (که این علایم بعد هزاران سال هنوز هم در صنعت کوزه کری آسیای میانه و بلخ دیده می شود). این نمونه در حال حاضر قدیمی ترین نمونه صنعت کلالی در آسیای میانه شمرده می شود.
در صنعت سفال سازی منطقه ٬٬جیتون٬٬ [2]اسباب سنگی کوچک نیز موقعیت خاص دارد . در این جا پیکان تیر و نیزه نیز دیده شده است . گویا اسباب کار ویا افزار جنگ از میده سنگهایی با هم وصل شده ، ساخته می شده است .(مسان.و.م.،۱۹۷۱برگ ۲۷) در همان دوره ها برای نخستین افزار سفالی کوره و خمدانهای مخصوص وجود داشت . گرچه خود اسباب سفالی کم تولید می شد.
دریکی از باشگاههای مدنیت جیتون، در «چوپان تپه» قبر هایی یافت شده که خصوصیت ویژه دارد و این خصوصیت در دوره های بعدی نیز به نظر می رسد . و آن خصوصیت عبارت از این است که قبر در خود باشگاه در روی حویلی یا در داخل خانه ها کنده شده بودند . و نشان داده شده است که این یک مکان عمومی بوده است که استفاده جمعی داشته است چنانچه در یکی از دیوار های این بنا با رنگ سیاه ، صورت درندگان و چرندگان و نقش موجودات عجیب و غریب کشیده شده است .(همان جا ،برگ ۵۱) این صورت ها قدیمی ترین صورتهایی روی دیوار در آسیای میانه میباشد.
در دوره نیوالیت در مرو ، ساکنان کم بارش جنوب ترکستان برای آبیاری ظاهراْ فقط از روش ذخیره کردن آب استفاده می کرده اند .و برای این منظور جوی های حفر می نمودند و بند هایی می بستند تا آب رود بار ها در آن ذخیره گردد.در عین حال در مجرای وسطی دریا ، و دریاچه ها ، وجود بعضی باشگاه ها شاید دلیل بر آن باشد که آب آن دریا ها و دریاچه ها ، برای آبیاری زمین های کنار دریا بکار می رفته است.اما در این مرحله که کشاورزی رواج یافته بود شکار نیز فراموش نشده بود و موجودیت بقایای گوشت ، پوست واستخوان در زیستگاه های جیتون یافت شده است.آنها از پوست واستخوان حیوانات شکار شده نیز استفاده می کردند و(همانجا ، برگ ۵۱)
در جیتون مجسمه های کوچک گلی حیوانات و آدم ها نیز یافت شده اند.که به عقیده «و.م.میسان»معابد قبیله وی بوده است .(میسان. و. م . ،۱۹۶۶. B ،برگ ۸۸) زمان و تاریخ موجودیت یاد گار های اساسی مدنیت جیتون ، هزاره ششم پیش از میلاد است .
قبایلی که به جمعیت دیگری تعلق داشته اند، در دشت و جلگه های آسیای میانه ، خصوصاْ در واحه بخارا، و کناره های دریاچه ارال حیات بسر می بردند .یاد گار های باقی مانده از آنها را بنام مدنیت ٬٬کلته منار٬٬ یاد می کنند ، که اساساْ مدنیت شکارچیان و ماهی گیران بوده که از مدنیت قبلی فرق دارد . کلته مناریها ظاهراْ در محلات پیشرفته خود به رام کردن حیوانات و از خود کردن زراعت ابتدائی شروع نموده اند. صفحه مدنیت کلته مناریها هزار سوم تا چهارم پیش از میلاد است.
حفریات جان بار قلعهٔ چهار، که ازآنجا باقیمانده های منزل بزرگ و گرد شکل که از چوب و نی ساخته شده ، به جامعه قبیله وی متشکل از صد نفر یا بیشتر از آن تعلق داشته ، پیدا گردید که، حیات قبایل کلته مناررا خیلی برجسته تصویر می نماید .از همین نوع منازل باز هم کلانتر ، در قرار گاه «کاوت هفت» یافت شد. خصوصیت مدنیت کلته منار از آلات خورد سنگ چخماقی ، و انکشاف تخنیک پیوندی ظاهر می شود . سنگ چخماق از کوه «اوُیزداغ» بدست می آمد .همچنان از این محل ،سفالهای منقش یافت شده است که به مدنیت کلته منار ها تعلق داشته است . (تالستوف .س.پ، ۱۹۴۸برگ های ۵۶-۶۶، نیاگرادوف ا. پ . ،۱۹۶۸، کاراپ کاوه . گ .ف .،۱۹۶۹)
در کوهسار ومحلات نزدیک کوهستانهای آسیای میانه ، جمعیت قبیله وی سوم ، یعنی مدنیت «حصار» جای گرفته بود .که بنام مدنیت نیولیت کوهستان یاد می شود.یعنی دوره ایست که با شرایط مخصوص زندگانی انسانها دره نشین توصیف می شود..نخستین محقق مدنیت حصار ، اکلید نیکوف ، جهات خیلی متفاوت آلات سنگی این مدنیت را که قسمت اساسی آن ها را اسباب وافزارقیراق سنگی (سنگ صیقلی) تشکیل میدهد ، خاطر نشان نموده بود . که باز یافت این اسباب و آلات ویژه مناطق واحه بخارا ، و اطراف آن میباشد .به عقیده محققان مدنیت حصاررا ، اولین بزرگران ولایات کوهستان تشکیل داده اند . یاد گار های «توت قاول» (ساحل چپ دریا وخش در نزدیکی نارک ) که آنجا در مساحت زیادی مکانهای چند طبقه ای و پر اثر آن روز گار تدقیق می شود ، که تاریخ پیدایش و جریان مدنیت حصار را روشن میسازد.
در توت قاول ، چهار طبقه مسکون (دو طبقه مدنیت میزالیت Mesolithic هزاره دهم تا هشتم پیش از میلاذ و دو طبقه متعلق به خود مدنیت حصار ) کشف گردید .در طبقات مدنیت حصار ، باقیمانده های آتش دان نیم دایره ی چیده شده از سنگ، همچنین خانه های کوچک خشتی ساخته شده از سنگ پیدا شده است .(بریدود .ر .ل ، ۱۹۶۷،برگ ۱۰۶-۱۰۷) از حفریات این ناحیه ، استخوانهای اولین آثار انتروپالوژی باستان شناسی، اهل مدنیت حصار نیز یافت شده. مطابق استعمال کاربن ۱۴ وایزو توپ های رادیو اکتیف [3]عمر دقیق طبقه بالایی مسکونی حصار۵۱۴۰ – ۵۱۵۰ سال پیش از میلاد نیز وجود داشته است.
علایم موجود حاکی از آن است که انسانها در آن جا تولیدات اقتصادی جدید را آغاز کرده بودند.اقتصادیات ساکنان قدیمهٔ توت قاول ، به مرحله پیدایش زراعت و مالداری نزدیکی دارد.زیرا در بین استخوان های ناچیز حیوانات که از طبقات مسکونی بیرون آورده شده است،استخوان های بز و گوسفند اهلی نیز به مشاهده می رسد .
در نزد باستان شناسان دلایل و نشانه های موجود است که، گواهی میدهد که در حیات مردم حصار در آن روز گار مالداری موقعیتت اساسی داشته است .
تاریخ موجودیت این نشانه ها برای تعیین حدود انتشار مدنیت حصار امکاناتی را فراهم می آورد .این نوع یادگار ها اساساْ واحه های سرزمین های بخارا را که موقعیت تاجکستان امروزه را نیز در بر می گیرد ، قرا ر گرفته است .یاد گار های مشابه به این ،در دیگر نواحی کوهستانی آسیای میانه ، از جمله در شمال تاجیکستان، فرغانه و کرانه های«ایسیک قول» به مشاهده می رسد .،ولی شور بختانه تا بحال در این ناحیه تحقیقات دقیق باستان شناسی بعمل نیامده است .
تاریخ موجودیت مدنیت حصارو سنوات اساسی آثار آن نیز تعیین شده است ، که از آن چنین معلوم می گردد که این مدنیت بیشتر از ۳۰٬۰۰۰ سال قدامت داشته و تا هزاره های ۳الی ۶هزار سال پیش از میلاد دوام کرده است . یاد گار های دوره اولیه این مدنیت در توت قاول ، دوره میانه در کوهی بولیان و نفره و بالآخره دوره آخر آن در تپه غازیان حصار ، محفوظ مانده است .۰(کاراب کاوه . گ . ف ،رانوف ،۱۹۶۸)
در نواحی بسیاری از آسیای میانه هزاران تصاویر نقر شده ، در صخره ها موجوداند، که مشهور ترین آنها تصاویر (سیملی تاش)در فرغانه ، و(بیونشتم. ا . ن ،۱۹۵۲) لنگر کشت در پامیر غربی میباشد . (رانوف. و . ا ، ۱۹۶۰ a) در تاجیکستان موجوده نیز چندین محل این یادگار های قدیم را میتوان نام برد . چنانچه در امتداد سواحل رود خانه زر افشان و شاخه های آن (ذلسکی . ا . ن ،۱۹۴۹، مندل شتم. ا .م ، ۱۹۵۶) در سلسله کوه (قوره مه) (رانوف . و .ا ، ۱۹۶۰b)و دیگر محل ها ، تعداد زیادی از این تصاویر بر روی صخره ها پیدا گردیده ، در پامیر در ۵۰ محل چنین یادگار ها قید گردیده است .(رانوف . و ۱۰، کورسکی ۱۰.و ، ۱۹۶۰). اکثر این تصاویر روی سنگ به دوران تاریخ و قسماْ به زمان سکیف ها و سرمد ها تعلق دارد.اگر در مورد این تصاویر تدقیق بعمل آید شاید چندین نسل باستان شناسان و تاریخ کاوان را بخود مشغول خواهد ساخت.
بعضی از تصاویری که به دوره های نزدیک تر تعلق دارد که با رنگ کشیده شده است . از جمله تصاویر خیلی دقیق «زره وتسای» ، واقع در ازبکستان فعلی موجود است که شهرت جهانی یافته است .در این تصاویر خصوصاْ صحنه ٔ شکار گاو های وحشی که شکار چیان روی خود را با عبا پوشیده اند ، جالب توجه می باشد . در نتیجه تحقیقات سالهای اخیر معلوم گردید که این تصاویر به دوره های نیولت Neoliths و اینی الت تعلق داشته احتمالاْ بعضی طبقه های قدیمی تر آنها به زمان میزولت Mesolithicهم رسیده باشد (زانوف .و ۱۰، ۱۹۶۱) . چنین بنظر می رسد که قدیمی ترین تصویر روی سنگ در آسیای میانه ، تصویر مناره «شخ نسی» می باشد ، که در پامیر کشف شده است . در دیوار مغاره نسی یا نسه در ارتفاع ۴۲۰۰ متری از سطح دریا واقع گردیده ، تصاویر دو رنگه محفوظ مانده است . تصویر انسان پنناهنده زیر بال مرغان و گراز ها و خرس هاخیلی خوب نمایان است .این تصاویر به دو دوره نیو لت و میزو لیت تعلق دارند.
[1] (Neolith Revelation )
[2] از چگونگي ساخت و پرداخت نخستين ظرفهاي سفالي و ماهيت ظهور اين پديده در صحنه زندگي اقوام آسياي ميانه اطلاع دقيقي در دست نيست اما حاصل كاوشهاي باستان شناسي تاكنون معلوم داشته است كه تپه جيتون واقع در جنوب تركمنستان يكي از خاستگاههاي اوليه ظروف سفالي بوده است.
در اواخر هزاره سوم و اوايل هزاره دوم پ.م فرهنگ سفال خاكستري از قلب آسياي ميانه ظهور كرد و در شمال شرقي نجد ايران گسترش يافت. شباهت سفالهاي خاكستري بدست آمد در كوهپايه هاي غرب عشق آباد با آثار بدست آمده از تپه حصار دامغان در شمال شرق ايران انكار ناپذير است، تا جايي كه مي توان گفت خاستگاه آنها يك فرهنگ واحد بوده است.
از گورهاي دره رودوخش در تاجيكستان سفالهاي فراواني با كيفيت بسيار عالي جمع آوري شده كه به اعتقاد برخي با دوران قبل از مهاجرت آريايي ها در اسیای میانه ارتباط دارد. از آن گونه سفالها كه با حضور آريايي ها مرتبط دانسته شده در بسياري از محوطه هاي حاشيه كوير ايران و از جمله در تپه سيلك كاشان به فراواني يافت شده است.
زمان و مكان رواج شيوه هاي سفالگري در آسياي ميانه
از چگونگي ساخت و پرداخت نخستين اشياء سفالي و ماهيت ظهور اين پديده در صحنه زندگي اقوام آسياي ميانه اطلاع دقيقي در دست نيست و حاصل كاوشها و بررسيهاي باستان شناسي تاكنون معلوم داشته است كه «تپه جيتون» واقع در 20 كيلومتري شمال غرب عشق آباد كهن ترين زيستگاه عصر نوسنگي و آغاز دوران كشاورزي در آسياي ميانه و يكي از خاستگاههاي اوليه ظرفهاي سفالي بوده است[رجبعلي لباف خانيكي – كارشناس خبره و معاون پژوهشي ميراث فرهنگي خراسان , پایگاه ایراس]. براساس مطالعه فرم و تزئين سفالهاي فرهنگ جيتون سه مرحله آغازين، مياني و پاياني را طي كرده[رجبعلي لباف خانيكي – كارشناس خبره و معاون پژوهشي ميراث فرهنگي خراسان , پایگاه ایراس] و هر مرحله عرصه گسترش ويژه اي داشته است. مكانهاي دربرگيرنده مرحله آغازين فرهنگ جيتون در اواسط هزاره ششم پيش از ميلاد كه زمان ظهور هنر در تركمنستان دانسته شده، علاوه بر تپه جيتون در چوپان تپه و توگولوك تپه ديده شده و مرحله مياني درلايه هاي بالايي چوپان تپه، توگولوك تپه، بمي، بسيجك تپه، موند جوقلي تپه و چاگيلي تپه بوده است. فرهنگ مرحله پاياني جيتون هم در بمي و چاليگي شناسايي شده است. اگرچه ضمن تعريف جامعي كه از تمدن حصار در كتاب تاجيكان آورده شده، به صراحت نوشته شده است كه « خصوصيت ديگر اين تمدن از آن عبارت است كه در بين يادگارهاي آن هيچ اثري از اسباب و افزار سفالي ديده نمي شود5 » سفالهاي دوره نوسنگي در نواحي جنوبي تاجيكستان معروف به فرهنگ حصار و شمال شرق آسياي ميانه تا ناحيه سميرچه نيز يافت شده است. از عصر نوسنگي در جان باز قلعه خوارزم نيز سفالهاي متنوع و فراواني ديده شده است.
مرحله پاياني نوسنگي تا نيمه دوم هزاره چهارم پ.م ادامه يافت و فرهنگ جيتون با پذيرش تغييرات محلي به صورت فرهنگهاي منطقه اي درآمد. در اين مرحله مي توان تقسيم فرهنگ جيتون را به دو فرهنگ منطقه اي شرقي و غربي مشاهده كرد. بخش غربي در دشتهاي جنوب غربي تركمنستان و بخش شرقي از جنوب تركمنستان تا « جئوكسيور » و دشت درگز و دره بالاي رود اترك گسترش يافت. مكانهاي شاخص استقرار شاخه غربي فرهنگ جيتون تپه هاي آنو و نمازگاه و مكانهاي استقرار شاخه شرقي، آلتين تپه و زيستگاههاي واحه جئوكسيور بود.
تپه آنو شامل دو تپه شمالي و جنوبي در 12 كيلومتري شهر عشق آباد واقع است. تپه شمالي دربرگيرنده سفالهايي از دوره نوسنگي تا دوره برنز و سفالهاي تپه جنوبي متعلق به دوره آهن مي باشد. براساس مشخصات سفالهاي كشف شده از تپه هاي آنو، فرهنگ آن منطقه به چهار دوره IA ، IB ، II و III تقسيم مي شود. سفالهاي فرهنگ آنوي IA در اطراف تجن و واحه عشق آباد در تركمنستان و دره بالاي اترك، پراكنده شده است. سفال فرهنگ آنوي IB كه با نمازگاه I هم عصر و مشابه است، در قره تپه نزديك شهر ارتيق و نمازگاه تپه در تركمنستان ديده شده است. فرهنگ آنوي II كه با نمازگاه II معاصر و حوزه گسترش آن در تركمنستان تپه هاي يلكين تپه، آنو، قره تپه و نمازگاه مي باشد.
هم زمان با فرهنگ نمازگاه III در آنو گسستگي وجود دارد، سفالهاي اين فرهنگ در قره تپه تركمنستان مشاهده شده است. فرهنگ دوره برنز در تپه آنو از دوره آنوي III شناسايي شده و در تپه نمازگاه آثار دوره هاي سه گانه IV و V و VI معرف فرهنگ برنز بوده است. جايگاه اين فرهنگ علاوه بر آنو و نمازگاه در خاپوز تپه ، اطراف تجن و ده محل در حاشيه جنوبي تركمنستان و نيز دشت درگز، شيروان، اطراف گرگان و تپه حصار دامغان بوده است.
آلتين تپه كه يكي از مكانهاي شاخص شاخه شرقي فرهنگ برخاسته از جيتون محسوب مي گردد، در دهكده مينا در جنوب شهر تجن در تركمنستان واقع است. اين محوطه از 15 لايه باستاني تشكيل شده كه لايه هاي 9 تا 15 آن مربوط به مرحله پاياني دوره نوسنگي و لايه هاي 4 تا 8 مربوط به دوره برنز قديم و لايه هاي 1 تا 3 مربوط به دوران برنز مياني و متعلق به اواسط هزاره سوم پيش از ميلاد است. سفال مربوط به اين دوره كه از نوع سفال لايه چهارم نمازگاه است و سطح آلتين تپه را پوشانده4، در شهر سوخته سيستان، تپه قشه توت تربت جام، دشت درگز و محمدآباد گرگان به وفور ديده مي شود محوطه باستاني جئوكسيور نيز كه خاستگاه ديگر آن فرهنگ است در 20 كيلومتري شهر تجن واقع شده و آثار و اشيا فراواني كه در آن محل بدست آمده امكان داده است تا نمودار دقيق و كاملي از چگونگي تحول فرهنگهاي مستقر در آنها طي هزاره چهارم پيش از ميلاد ترسيم گردد. گستره سفالهاي نوع ژئوكسيور در تركمنستان، آلتين پته و خاپوزتپه،است.
اگرچه در مجموع فرهنگهاي جنوب غربي آسياي ميانه و عمدتا تركمنستان جنوبي به نسبت كهن تر و متنوع تر از نواحي شرقي و شمال شرقي مي باشند اما از دوران برنز و پس از آن نواحي نيز آثار و محوطه هايي وجود دارند كه مطالعه صنعت سفالگري را در گذشته ممكن مي سازند: در جان باز قلعه واقع در منطقه خوارزم مقدار قابل توجهي سفال مزين به اثر مهر مربوط به اواخر هزاره چهارم و هزاره سوم پيش از ميلاد به دست آمده است.
و در دره پايين زرافشان از تپه زمان بابا نيز سفالهايي كشف شده اند كه به شيوه كنده كاري و اثر مهر و نقش تزئين شده و به دوره برنز تعلق دارند.
در تاگسيكين از نواحي خوارزم هم قبرستاني مربوط به دوران برنز حفاري شده و علاوه بر اشيا تزئيني برنزي و طلايي مقدار فراواني ظرف سفالي كشف شده است1.
در ناحيه ديگري از خوارزم به نام كوكچا هم ظرفهاي متنوع سفالي متعلق به اواخر هزاره دوم پيش از ميلاد به دست آمده و فرهنگي به نام « كوكچا» را معرفي كرده است. به اعتقاد « تولستف» بين اين فرهنگ با ايران و هند و سيبري و حتي اروپاي شرقي ارتباطي وجود دارد.
در دره فرغانه نيز بررسيهاي وسيعي صورت گرفته و آن واحه يكي از مناطق مهم باستاني آسياي ميانه شناخته شده است. در آن ناحيه دو محوطه باستاني به نام «چوست» و « دال ورزين» وجود دارد كه داراي سفالهايي با طرحهاي متنوع متعلق به هزاره دوم پيش از ميلاد مي باشد. بين سفالهاي آن نواحي و سفالهاي بعد از هاراپا در هند شباهتهايي ديده شده است(که مسئله انتقال مدنیت از آسیای میانه و مهاجرت اقوام آریاییرا به شبه قاره تثبیت مینماید.). از دوران برنز تپه هاي متعددي در ساحل چپ سيردريا در مرز غربي فرغانه كشف و بررسي شده و سفالهاي جالب توجهي جمع آوري شده است.
از گورهاي دره رودخانه و خش در تاجيكستان هم مقدار متعددي سفال با كيفيت بسيار عالي متعلق به هزاره دوم و اوايل هزاره اول پ.م بدست آمده، كه با سفالهاي نمازگاه II هم زمان بوده و به اعتقاد ليتوينسكي با مهاجرت (منطقوی )آريايي ها از جنوب تركمنستان به تاجيكستان ارتباط دارد. در بررسيهاي سال 1953 م در نزديكي شهر اوزگن در قرقيزستان سفالهايي با كيفيت خوب متعلق به دوره برنز به دست آمده است.
در آغاز هزاره سوم پيش از ميلاد پديده جديدي در صنعت سفالگري آسياي ميانه ظهور كرد و آن ساخت «سفال خاكستري» بود. حدس زده مي شود كه فرهنگ سفال خاكستري از نواحي رودخانه هاي سير دريا و آمودريا يا شايد قلب آسياي ميانه برخاسته باشد. اين فرهنگ در كوه پايه هاي غرب عشق آباد، آق تپه و نمازگاه تپه به مقدار فراوان ديده شده است. ارجاع این مقاله : « رجبعلي لباف خانيكي – كارشناس خبره و معاون پژوهشي ميراث فرهنگي خراسان , پایگاه ایراس » و همچنان لینک: http://ariarman.org/Iran_Art_Culture.htm
[3] تعین سن اشیاء باستانی توسط رادیو کاربن :توسط این طریقه فسیل و اشیای که از مواد آلی (عضوی) ساخته شده ، مانند چوب ، استخوان، الیاف و منسوجات ، را تعین سن و یا سنه گذاری می نمایند. اتم های رادیو اکتیف کاربن چهار ده تماماْ توسط حیوانات زنده ، جذب می گردد. بعد که آنها مردند، فعالیت راادیو اکتیف به یک معیار معین کاهش می یابد ، یعنی بعد از سپری شدن ۵۵۷۰ سال نصف می گردد، و تناسب بقایای رادیو اکتیف یعنی کاربن ۱۴ توسط آلات حساس و دقیق با در نظر داشت عملیه کاهش محاسبه می گردد. واشیای مذکور را سنه گذاری می نمایند.این طریقه توسط پروفیسور ویلیارد لبین ، در دانشگاه شیکاگودر سال ۱۹۴۶انکشاف داده شد و از همین جایزه نوبل برایش تفویض گردید. رک. مجله باستان شناسی افغانستان ، شماره دوم ، سال سوم ، حوت ۱۳۶۵،برگ ۱۲۴
+++++++++++++++++++++++
۱۲۲بحث ۳
۱۲۲-۱-۵. دوره میزولیت و نئولیت (عصر نو سنگی)[1]
عصرمتوسط حجر یا میانه سنگی و عصر جدید سنگ یا نوسنگی
تعریف عصر حجر:
عصر سنگ یا عصر حجر دورهای است که در آن فن آوری در راستای فرگشت انسانی گسترده شده است. این دوره با پیشرفت کشاورزی، رام کردن دامها، و گداختن سنگ مس و فلزکاری بهپایان رسید. ازآنجاکه نوشتن را آغازِ تاریخ میدانند، عصر سنگ در دورهٔ پیش از تاریخ جای می گیرد .
دوران پارینهسنگی یا پالئولیتیک [2] قدیمیترین دوران ماقبل تاریخ انسان و فرهنگ مادی انسانی و دورانی است که در آن انسان برای نخستین بار از ابزار سنگی دست ساز استفاده کرد. پارینه سنگی از حدود ۳٫۳ میلیون سال پیش تا زمان عقب نشینی یخچالها از نیمکرهٔ شمالی در فاصلهٔ سالهای ۱۰ هزار تا۸۵۰۰ ق.م. ادامه داشتهاست. (که بحث ما در همین مقطع زمانی در آسیای مرکزی است)به پارینه سنگی، عصر سنگ کهن و دیرینه سنگی هم گفته شدهاست.
اولین ابزارها به دست گونههای نخستین انسان به وسیله سنگ در این دوره ساخته میشود. مکان آن نیز در استیپ های آسیای میانه ، اتیوپی، کنیا، تانزانیا به ویژه ناحیه الدوایی و اندونزی است.
در دوران پارینهسنگی، انسانها در گروههای نسبتاً کوچکی گرد هم آمده و به گردآوری گیاهان، ماهیگیری و شکار پرداخته اند. ساخت ابزار سنگی ویژگی اصلی این دوران است، اما انسانها در سراسر پارینه سنگی از ابزارهای چوبی و استخوانی نیز بهره میگرفتهاند. انسانها در آن دوران از چرم و الیاف گیاهی نیز استفاده کردهاند.[3]
دوران میان سنگی دورهای از عصر سنگ فناوری بشری و میان دورههای پارینه سنگی و نوسنگی است. آغاز آن وابسته به موقعیت جغرافیایی میان ۲۰٬۰۰۰ تا ۸٬۰۰۰ سال پیش از میلاد متغیر است.[دانشنامه بریتانیکا] به این دوران عصر سنگ میانی نیز گفته شدهاست.
گور حفرهای دو زن در دوره میان سنگی
دوران نوسنگی آخرین دوره از عصر سنگ است که با انقلاب نوسنگی آغاز و به دو دوره تقسیم میشود:
نوسنگی پیشازسفال
نوسنگی پسازسفال
دوران نوسنگی را عصر شروع کشاورزی و اهلی کردن دام دانستهاند. در این دوران، در برخی نواحی جنوب غرب آسیا (خاورمیانه)، انسان از مرحلهٔ جمعآوری و شکار به مرحلهٔ کشت و اهلی کردن برخی حیوانات مثل بز و گوسفند و همچنین سگ، انتقال یافت. باستانشناسان آغاز این دوره را در حدود ۱۰٬۰۰۰ سال پیش دانستهاند.[4]
زمان میزیوالیت و نئوالیت را معمولاْ به ۱۵هزار سال تخمین زده اند. لیکن دوام این دوره ٔ حیات انسانی در هر محلی متفاوت بوده است .به اساس معلومات و مدارک موجوده باستان شناسی، میتوان به چنین خلاصهٔ دست یافت که اهالی آسیای میانه ،در این دوره،خیلی افزایش حاصل کرده در شرایط نسبتاْ کاملتر و بهتر روش های جدید ساختن آلات و افزار و صیقل، برمه واره کردن که در گذشته ها هیچ اثری از آن نبود، بطور وسیع گسترش می یابد . ساحات نو اقتصادی از قبیل کلالی، زراعت و مالداری نیز عرض وجود می کند. مطابق شرایط طبیعی ، در نواحی گوناگون آسیای میانه ، محلات شکارچیان ماهی گیر،شکارچیان مالدار، یا خود بزرگران ابتدائی بوجود می آیند.
۱۲۲-۱-۶.آثار عهد میزوالیت ) Mesolithic ages central Asia )
آثار میزولیت خصوصاْ در نزدیکی دریای خزر بطور مفصل تدقیق شده است.نمونه بر جسته آن باز یافت [ا.پ.اکلد نیکوف] در غار جبل می باشد . اطلاعات و مدارک بدست آمده از آن جا ، در سالهای اخیر به توسط کشفیات باز هم یک مخزن قدیمه ، غار «زمزم چشمه» ، افزون تر گردید . در طبقات پر جمعیت مسکونی این غار ها ، و دیگر یادگار های نزدیک دریاچه خزر به دها و صد ها اسباب وافزار کوچک سنگ های چخماقی ، باقی مانده است که از بین آنها علی الخصوص افزار مهندسی شکل ، قطعه دایره (سگمنت ها) و مثل مانند، شکل منحرف جالب دقت است . معلومات و مدارک باستان شناسی گواه این است که در دوره میزولیت و آغاز عصر نیوالیت در برابر شکار حیوانات ، صید ماهی ، و جمع آوری غذا نیز ، رواج می یابد . یاد گار های ساحل دریای خزر با خصوصیت های خود به مدنیت های عصر میزولیت مناطق آسیای مقدم [5] قرابت دارند .(اکلید نیکوف.ا.پ.۱۹۶۶)
هنگام کاوش باشگاه «توت قاول» (در محلی که در انجا نیرو گاه آبی نارک در کشور تاجیکستان است) اثار نادر عصر میزولیت بدست آمده و در اینجا در قطار افزایش معمولی میزولیت آسیای مقدم ، کارد های سنگی یک دمه ، قطعات ۰سگمنت ها) و غیر افزار بدل تری نیز یافت شده ، که آنها میزولیت هزاره های سیزده الی هفت پیش از میلاد «توت قاول» را با دوره های بعدی وادی حصار مربوط میسازد.آثار یافت شده از دره «شور» هم از نظر مکان و هم از نظر توصیف ، به مدنیت یاد شده ، نزدیکی دارد. این آثار در ۲۰ کیلو متری شرقی توت قاول موقعیت دارد.
در باشگاه «ابی کی یک» که در جایی از سلسله کوه «رنگین طاق» ، خارج از شهر دوشنبه ، به سوی قورغان تیپه ، موقعیت دارد ، یک سلسله افزاری عجیب از عصر میزولیت یافت شد.
اما آثاری که در پامیر کشف شده از این یادگار ها بکلی فرق دارد ، در اینجا در شرایط فوق العاده کوهستانی ، در ارتفاع مطلق از ۴٬۲۰۰ تا ۳۵۰۰ متر بلند تر از سطح دریا یعنی بلند ترین نقطه ای در جهان، زیستگاه انسانها یافت شده که ۹۵٬۰۰۰سال پیش در آنجا زندگی می کرده اند .(این تاریخ به وسیله تحقیق فزیکی زغال اجاق زیستگاه ٬٬آتش خانه٬٬ معین گردیده است .(بوتاما.س.و.و، دیگران ،۱۹۶۴)
این مدنیت از نگاه خصوصیات ، نشان دهنده خصوصیت های دیگری میباشد ، که از میزولیت غربی که در ساحه آسیای مقدم یافت شده است بکلی فرق دارد .در آن اساساْ افزار وابزاردرشت ، مثل بیلچه های ساخته شده از سنگ صیقلی (قیراق)، بنظر می رسند .یعنی در اینجا بیشتر تخنیک دوره پلی الیت حکمفرما بوده ، از ابزار هندسی شکل ، اثری هم دیده نمیشود . این جا اصلاْ قرار گاه شکار چیان بوده است که در فصل تابستان به این محل جهت صید فراوان می آمده اند . در این زیستگاه ها طبقه های مسکونی کشف گردیده که در آن بیش از ده هزار ابزار از این جا ها گرد آوری گردیده است .(رانوف .و. ا. ،۱۹۶۲)[6]
[1] Mesolithic and Neolithic
[2] واژه پالئولیتیک (Paleolithic) ریشهٔ یونانی دارد و از (Paleo) به معنی پارینه یا قدیمی و (Litoth) به معنی سنگ گرفته شدهاست.
[3] Phillip Lieberman (1991)
[4] دانشنامه آزاد ، تصویر ها با در نظر داشت حق ثبت از گوگل اخذ گردیده .
[5] آسیای مقدم شامل کشور های ترکیه سوریه لبنان اردن اسرائیل عراق ایران عربستان سعودی و یمن می باشد .
[6] همان جا ،برگ ۱۹.
++++++++++++++++++++++++++
۱۲۲-۱-۳.آثار پلی الیت عالی
٬٬هوموسپینی٬٬یا تشکیل نوع بشر امروزی۳۵ تا ۴۰ هزار سال پیش از امروز صورت گرفته است .در این دوره آثار وادوات سنگی با سرعت اکمال می یابد .به عوض سه چهار نوع ادوات سنگی عصر موستری ، در این دوره ، افزار و ادوات گوناگون سنگی بوجود می آیند، به این ترتیب با تکمیل آلات واسباب ، حجم آنها خورد تر و کار آیی آنها در ملزمات شکار بهتر می گردد.در دوره پلی ایلیت عالی در بین انسانها تشکیل قبایل شروع می شود.یعنی قوم مادری از گروه اگزاگامی(چند شوهری)انسان با رشته های خویشاوندی و گروهی ، که از نسبت مادری به هم پیوند داشته اند ، گرد آمده بودند . در همین دوره نظام ٬٬اگیزو گامی ٬٬ به درجه رشد و تکامل خود می رسد .
پلی الیت عالی در آسیای مرکزی کمتر تحقیق شده است .ظاهراْ بر عکس دوره موستری شرایط طبیعی در همه نواحی آسیای میانه ، برای زندگانی انسانها ، در آن عهد مساعد نبوده است .
مهم ترین یادگار دوره پلی الیت عالی در آسیای مرکزی قرار گاه سمر قند میباشد که در داخل شهر واقع گردیده ، در آن هزاران مصنوعات بدست آمده است. از سه طبقه مسکونی ابزار های مختلف از قبیل بیلچه ،چاقو،افزار تراش یا صیقل سنگ، برنده و غیره موجود اند . در سال ۱۹۶۴ از این محل زنخ انسان پلی الیت عالی یافت شد.رئیس حفریات د.ن. لیووا حدس می زند که انسانهای این قرارگاه در منازل ساخته شده از گل و نی می زیسته اند . جنس شکار آنها ، اساساْ اسب ، خر ، گاو وحشی ، شتر آهوی دشتی ، گوسفند وحشی و گوزن بوده است . (د ن. لیو۱۹۶۵)
یادگار دیگر پلی الیت عالی ، محلی است که بنام خواجه غار مشهور بوده در وادی خورد سلسله کوه ترکستان ، در نزدیکی قریه چار کوه واقع است .(اکلید نیکوف .۱.پ.۱۹۶۴، برگ ۱۷۰) این یادگار به آخر عهد پلی الیت عالی تعلق دارد . احتمال میرود که انسانها در این جا پانزده یا دوازده هزارسال پیش یعنی در عهد کنونی جیولوژی زندگی کرده اند . طبقه مسکونی اینجا محفوظ نمانده ، افزار های ساخته شده از سنگ چخماق را سیل آب برده است .(نسیانوف.س.۱،رانوف و. ۱۰.، ۱۹۶۴). ولی این یادگار از جهت فراوانی انواع افزار چخماقی که به شکل و ساخت و پرداخت خود از افزار باشگاه سمرقند فرق دارد جالب دقت است.
در سالهای ۱۹۶۹-۱۹۷۰ در باشگاه «شفناو» که در بالا آب «یخ سو»واقع است ، چند طبقه مسکونی کشف شد. در این محل در داخل خاک زرد جوی پنجاه متری حاصل دریا ، به وسعت و بزرگی میدانی ، چهار طبقه مسکونی پلی الیت عالی کاوش شده است . سده قدیمی ترین طبقه ، مطابق مدارک جیولوژی و باستان شناسی، ۳۵ تا ۳۰ هزار سال، و سن جدید ترین طبقه ، مطابق اصول رادیوکاربن که برای تعیین سال قدامت اشیاء بکار گرفته می شود (ایزوتوپ کاربن ۱۴)، که توسط آن تعیین سال می شود. از دو طبقه بالایی بیشترین افزار یافت شده است .طبقات مسکونی باشگاه «شغناو» چنان جا بجا شده اند که جهت استراتی گرافی آنها واضح بنظر می رسد .و این به باستان شناسان امکان میدهد که انکشاف تدریجی مدنیت پلی الیت عالی تاجکستان را روشن تصور نماید . (رانوف .و.ا،نیکانوف.و.ا،۱۹۶۴)
با استناد به مدارک دیگر نیز میتوان گفت که در آسیای میانه عهد پلی الیت عالی ،دو عنعنه تخنیکی ، موجودیت خود را دوام داده که یکی با پلی الیت آسیای شرقی و سایبریا(قرارگاه سمرقند)و دیگری با پلی الیت آسیای مقدم (خواجه غار) ارتباط داشته است .[1]
۱۲۲-۱-۴. توصیف جامعه عصر پولی الیت[2]
به اساس داده های باستان شناسی ، درانکشاف تدریجی نیرو های تولیدی جامعه دوره پولی الیت آسیای میانه ، مسئله تکامل تدریجی اجتماعی این جامعه نهایت درجه بغرنج و پیچیده است . حتی قانونمندی های اساسی و پیشرفت آن ، درآثار کارشناسان علم جامعه شناسی نیز بطور مکمل مطالعه نشده است .(سیسیانون .س.ا. رانوف.و.ا،۱۹۶۴؛سیمیانوف .یو.ای،۱۹۶۸، تر.اکوپین.ن.ب،۱۹۶۸، بوتینوف.ن.ل.۱۹۶۸، کبا.و،۱۹۶۸) . (در این فصل فهرست فصل نگاران مسئله تاریخ موجود است.) مطالعات مختصر پیشنهادی، موضوع بحث و مناظره های جدی در بین دانشمندان این فن در شوروی سابق واقع شده است .و مسئله مربوط به خصوصیت های انکشاف جامعه عهد پلی الیت آسیای میانه ، بطور کلّی مطرح نشده است .
بالاخره به طور کلّی میتوانیم به این نتیجه برسیم که جامعه انسانی قسمت زیاد عمر خود را در مرحلهٔ عصر سنگ کذشتانده است .
تشکیلات اجتماعی پلی الیت ادنی خیلی ابتدایی و ساده بود که انسانها در این دوره بقسم گله ای در دور اطراف سیستم های مادر دورانی یا( Exogamy) زیست می کردند که در تعبیرات کمونستی شوروی سابق بنام کمون اولیه یاد گردیده است . (ولی باشکست جامعه کمونستی این تعبیرات از اعتبار خود فرو افتاده است که در این پژوهش مورد بحث ما نیست.)
چیزی را که پژوهشهای تاریخی مد نظر خود دارد این است که در آخرین دورهٔ پلی الیت میانه و عالی تشکیلات قبیله وی جامعه ، یعنی کمون های ابتدایی با نظم قومی و نسبی بوجود می آیند.این ساختمان های جدید اجتماعی انسانها در چارچوب قومی، مادر سالاری بود که زن در آن مقام خیلی عالی را احراز می کرد .(مارکس. انگلس . آثار،ج. ۳۴، برگ ۱۳۸) روابط خانوادگی در داخل نکاح گروهی (یعنی چند شوهری )صورت می گرفت .در این مرحله تولیدات گروهی در نتیجه ضعف کار اجتماعی خیلی قلیل و بطی بوده است .این تشکیلات ابتدایی و ساده با فکر توتمیزم (اعتقاد بر قدرت برتر)باعث ترکیب های اجتماعی گردیده و سنگ بنای اشکال تمدنی جامعه انسانی را می گذاشته است.باید اذعان داشت که فرا گیری و طرز تولید آتش، ساختمان منازل و مغاره های جدید ، ترویج شکار حیوانات بزرگ ، و بدین وسیله انتقال به زندگی اسکان یافته ، همهٔ اینها گامهای مهم پییشرفت رو به جلو جامعه انسانی را نشان میدهد . چنانکه از مدفن پسر بچه تشیک تاشی آشکارا می گردد، در همان آوان ، اولین نشانه های رسوم دفن مردگان و نخستین پدیده دین که در بالا نیز به آن اشارت شد به ظهور پیوسته بود .[3]
´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´
شور بختانه در این هنگام که میخواهم تاریخ بخارا را که به درازی جریان آمودریا و سلسله کوههای هندو کش که در سده نزدهم بخاطر تصاحب ترکستان صغیر (از بدخشان تا مرو و مورچاق) شاهان افغان با دولت بخارا در پیکار بود ، بنویسم زمزمه های قبیله بر تری خلاف خاستگاه های مردم از طرف بعضی ها هر از گاهی اوج می گیرد و شنیده می شود که خیلی نازیبا و زیانبار است زیرا مردمان شمال و جنوب افغانستان حد اقل حدود یک صد و پنجاه سال با هم توامیت و برادری داشته اندکه در روز های دشوار اخلال و اشغال ، همدگر را یاوری رسانده وبا هم قربانی داده اند .
اکنون بخاطریکه ماهیت اقوام ساکن در کشور با استناد صفحات تاریخ روشن گردد،وکسی به دیگری زور وانمود نکند، ضرور دانستم تا بخارا (اکنون ازبیکستان و تاجکستان)این همسایه شمالی خود را که نیمی از بدنه شمال کشور مان از آنجا جدا شده است را بشناسیم و بشناسانیم تا حد و جایگاه هر کس معلوم گردد و کسی در آینده نگوید که تو برو به کولاب یا بخارا این جا جای تو نیست .زیرا در دنیا هیچ سر زمین و کشوری هر گز یافت نمیشود که فقط از یک قوم و یا تیره تشکیل شده باشد .باموجودیت این گلها است که قالینی ساخته می شود که ما روی آن زندگی می کنیم
(مؤلف)
چنانیکه لازم است مانمی توانیم تاریخ چندین هزار ساله جریان پر مایه ترین ، یعنی جریان سرزمین بخارا را در قاره بزرگ آسیا که با شتاب نا خواسته آن را ورق ذده ایم تعریف ویا بشناسانیم ولی می کوشیم آنچه را دیگران در این مورد نوشته اند از لابلای کتابها جستجو کرده و تا حدی که عمر و دانش ما جواز میدهد ارايه داریم.
۱۲۲-1. مطالعات آسیای میانه در عصر سنگ:
قرار اطلاعاتی که از منابع باستان شناسی شوروی سابق در مورد مبداء باستان شناسی آسیای میانه بدست آمده ، معلومات ازعصر پالئولیت ( Paleolithic) یا عصر سنگ و ساختمان قبل از نظام قبیله وی و پیدایش قبیله قرار شرح زیر شروع گردیده است:
۱۲۲-1-۱. زمان پیدایش نخستین انسان در آسیای میانه
خیلی دشوار خواهد بود که نخستین آثار تمدنی انسان را در آسیای میانه بیابیم . و بطور یقین معین کردن آن خیلی دشوار است . زیرا آثار قدیمی از همه گونه های زندگی آنها باقی نمانده است.به گمان بعضی از دانشمندان گویا آسیای میانه در داخل منطقه (به اصطلاح)اولین انسان شدن میمون واقع بوده است .(نستورخ . م. ف.، ۱۹۶۴) هر چند این عقیده (تئوری) مشمول و مقبول عموم دانشمندان شمرده نمی شود ودر عصر حاضر که میزان شناخت یافته های ارثی از طریق (DNA) تثیست می گردد، باوجود این کشف قدیمی ترین یاد گار های حیات آدمی را نباید خارج از امکان دانست.
در سال ۱۹۵۳م اکلد نیکوف در رود اونچه نزدیک دریای نارین قرغزستان از دیوار ریگی صومعه قدیمی ٬٬پلیس تاسیل٬٬ میانه ، پارچه سنگ چاقو تیز کن بزرگ که نشانه دست انسان را داشت وبه یک طرف آن تیغ بر جسته کمانی مانندی راپیدا نمود . چنین آلت در علم باستان شناسی بنام ٬٬چاپ پیر٬٬ والت قیراق سنگ یا سنگ چاقو تیز کن (پالش سنگ) مشهور است .(اوکله نیکوف . ۱ . پ : ۱۹۶۶ b،برگ ۱۹.) پس از چند سال از باز یافت این آلت قدیمه که در محل های مختلف آسیا ، باز در ده محل از همان سنگ کشف گردید.(رانوف.و.۱۰:۱۹۶۶) این گونه آلت ها در بسیاری نواحی جهان دانش بخوبی معلوم بوده و قدیمی ترین مدنیت انسانی یعنی مدنیت قیراق سنگ (عصر صیقل سنگ)را توصیف مینماید .(نیگو :مثلاْ ماویوس ۱۰چ.ل. ۱۹۴۴؛ولیکی .ال:اس.ب.:۱۹۵۱. و غیره.)
تحلیل نوع شناسی یا تپولوژی [1] که آلات مشابه به قیراق سنگ آسیای میانه با مدنیت به اصطلاح سوهانی (خراشنده ها) به دوره پولی الیت (عهد سنگ هندوستان) خیلی شباهت دارد . از این امر چنین بر می آید که این دو منطقه آسیای میانه ونیم قاره هند در دوره ٬٬پلی الیت٬٬ یک راه عمومی تاریخی (مشابهی) را طی کرده است.چنانکه از مدارک بیو لوژیک بر می آید ، اهل مدنیت قیراق سنگ (صیقل سنگ)، در دوره یخبندان کهن نخستین ویخبندان رئیس یعنی در دوره پلی تاسینی میانه بیش از ۲۰۰٬۰۰۰سال قبل از این زندگانی داشته اند. در این (دوره)حیوانات ، از قبیل فیل ها ، اسب، ماموت های باستانی،، و حیوانات شاخدار و نمونه های گوناگون گرگدن ها وجود داشته اند که پسانها در اثر تغییر آنی و فوق العاده حادثه برودت جوی و یا عوامل دیگری از بین رفته و در زیر لایه هایی از یخ های یخچالی و یا در عمق زمین ، مدفون مانده اند ( سر گذشت زمین رادرصفحه (۱۱) همین پژوهش ببینید) از روی بعضی دلایلی که باستان شناسان ارائه می کنند [آدم] در آن زمان خیلی کم بوده است.
نوع دیگری از آلات و دست افزار های سنگی دیگری که باپلی الیت ابتدائی اروپا شبیه میباشند، فقط در قسمت های غرب خوارزم و مرو یافت شده اند .
بعضی از دانشمندان تاریخ آسیای میانه شک کرده اند که علی رغم آثار نادر یافت شده در این نواحی نشان میدهد که انسانها در این مناطق کمتر می زیسته اند چرا که باز یافت شده ها ، هم نادر بوده و هم خیلی دور از هم و در قشربالایی زمین های ساحلی در کنار رود خانه ها به نظر می رسد ، یافت شده است .اما در سال ۱۹۷۳ مغز خاکی زرد ، قره تاق یاوان (ناحیه ای در شرق بخارا تاجکستان امروزی )و سپس در هفت ناحیه دیگر در شرق بخارا در بین خاکها در اعماق ۵۰ الی ۶۵ متری زمین ، افزار سنگی ای بدست آمده است . این حفریات در دو محل مسکونی ، یعنی محل مسکونی قره تاق یک ومحل مسکونی هوتی یک ، نشان داد ه شد که در این جا نشانه های مسکونی نو،آثارمدنیت نا معلومی وجود دارد .که بنام مدنیت قره تاق مسمی گردیده است.تاریخ این قشر پایانی باستان شناسی، ۲۰۰ تا ۱۵۰هزار سال عمر آن با مدارک جولوجی تعین گردیده است، بعد با اصول ٬٬ترمولیومین سنسیا٬٬ دقیقاْ عمر آنرا مشخص کرده اند . مدنیت قره تاق از جهت توصیفات به مدنیت قیراق سنگ (صیقل سنگ) منسوب است واز مدنیت خراش و یا صیقل سنگ که باستان شناسان آنرا به اصطلاح سنگ سوهانی یاد می کنند ازمدنیت سنگ سوهانی نیم قاره هند که در بالا به آن اشاره شد ، چندان فرقی ندارد. بعد از این کشف شکی وجود ندارد که درزمین بخارا و اطراف آن (آسیای میانه)، اولاْ طوایفی مسکون شدند، که به دوره های مدنیت صیقل سنگ تعلق داشته اند .(رانوف.و. ا .۱۹۷۱)
۱۲۲-۱-۲.آثار پلی الیت میانه در بخارا (آسیای میانه) از مرحله بعد از حیات بشر اولیه ، یعنی پلی ایلیت که در حاشیه بالا به ان اشاره شد یادگار های فراوانی باقی مانده است.این وقت و زمان نشو و نمای فرهنگ یاکلتور(Culture) [2]مسترین (Mousterian)[3] Culture) [4]و زمان بوجود آمدن انسان ٬٬نندر تال٬٬ [5] بود که در حدود پلی ایلیت میانه و بالاتر از آنها انسان نوع امروزی تشکیل یافته است .
در این دوره بود که انسان ها به ادوات و ابزار های جدیدی دست یافتند ، آتش را شناختند و مهارتهایی از قبیل روشن کردن آتش را نیز یاد گرفتند .احصایه های جدید امکان میدهد که در نواحی مختلف بالاخص ناحیه آسیای میانه چند محل مسکونی عصر سنگ میانه که امکان موجودیت زندگی جمعیی انسان ها رادر مقیاس بزرگتر باز تاب میدهد ، آشکار گردد.
مراکز مکشوفه ، و مغاره هایی از نوع موستری ، در بسیاری جا های آسیای میانه ،چه در نواحی بیابانی (واحه بخارا)و چه در بخش های کوهستانی ، یافت شده است . چنانچه اینگونه اقامتگاه ها در منطقه مرو و سغدیانا و همچنان در جزیره نمای کواسته ودسک ، و کوپیداغ موستری، غار های قدیمه در نزدیکی های تاشکند ، سمر قند ، و مساکن مکشوفه زیادی در نواحی تاجیکستان امروزی در فرغانه غربی ، ناحیه اوران تیپه ، وادی حصار و وخش،زنفره(؟) وبالاخره از مدنیت نوع مستری در قرغزستان شمالی نیز کشف گردید ه است .
مغاک «تشیک تاش» در داخل و خارج شوروی سابق شهرت زیاد پیدا کرد آن محل در نزدیکی شهر ترمز، در واحه توگان دریا در کهسار باسون واقع گردیده است .در این مغاک پنج طبقه ٔ مسکون که در آن انسان نندر تال چندین بار به منزل خود باز گشت نموده ، و آثاری از خود باقی گذاریده مشاهده شده است . از این محل سه هزار دست ساختهای سنگی پیدا گردیده که ۳۳۲ تای آن اسباب مکمل میباشد . در بین آنها دو نوع افزار خیلی معمول از قبیل چاقو ، و بیلچه سنگی موجود است که بیلچه را برای غرس و شاندن درخت و کندن پوست آن استفاده مینمودند.افزار های دیگر خیلی کم اند.مقصد اساسی شکار چیان تشیک تاش بز کوهی سایبریائی ، گوزن، خرس و پلنگ و دیگر حیوانات کوچک بوده که در کوهستانهای آسیای مرکزی یافت می شد.
پیدا شدن تصادفی جسد آدمی عهد موستری ، یعنی پسر بچه هشت و نه ساله ، واقعه ای دارای اهمیت جهانی گردید. از وقت کشف این با آنکه چهل سال(به اعتبار از سال ۱۹۷۲) گذشته ، ولی با آنهم باستان شناسان به یافتن دیگر جمجمه انسان نندر تال موفق نشده اند و این در حالیست که دها مکان دوره موستری کشف شده است .
کلیکسون ابراز سنگی «کشیک تاش» با آثار دیگر مغاره ها کامل تر گردید، از آن جمله مغاک مکشوفه نزدیک ابی رحمت را که به مسافه صد کیلومتر دور تر از تاشکند واقع است میتوان نام برد، باوجودیکه ازین مغاک حدود سه هزار آثار دور موستیری کشف گردیده ولی جالب این است که هنوز به تفصیل در مورد آن معلومات انتشار نیافته است .
از وادی سر دریا در «نوکت قیرا قوم» ، مواد بسیار مهم باستانی کشف و بدست امده است .این افزار ها در ریگهایی رسوبی که از اثر بارندگی وآب رود خانه شسته شده جمع شده است . در اینجا هم مانند تشیک تاش ، افزار ها و بیلچه و کارد (چاقو)های سنگی یافت شده که قدامت آن ۴۰ تا ۵۰هزار سال است. [6]
[1] آسیای میانه منطقه پهناور وقدیمی ای است که انسانها از دوران های دور باستانی زندگی را در آن آعاز کرده است که دارای تنوع های محیطی زیادی میباشد ، اما به نسبت این پهناوری اطلاعات ما از این منطقه وسیع ضعیف است با این وجود، مدارک باستان شناسی گواه بر وجود دوره پارینه سنگی در این منطقه می باشد. تغییرات محیطی و فشار های طبیعی در هر دوره از ادوار پارینه سنگی، انسان ها را مجبور به تغییر و تطبیق با این شرایط کرده است. چون ابزار و ادوات سنگی بیش ترین تأثیر را از این تحولات گرفته، و گونه های انسانی یا انسان ریخت ها نیز عامل مهم دیگری در تنوع ابزاری محسوب می شوند، لذا شناخت گونه های ابزاری و فن ساخت ابزارها امر مهمی در تاریخ گذاری نسبی و شناخت ادوار پارینه سنگی است. در این پژوهش ابتدا محوطه های شاخص دوره ی پارینه سنگی کهن، میانی، نوین و فراپارینه سنگی آسیای میانه را تشریح و سپس به توصیف و تحلیل گونه های دست افزارها، تکنولوژی ساخت و همچنین مواد خام مورد استفاده در ساخت ابزارها پرداخته ایم. پارینه سنگی کهن با تعداد کم محوطه ها، هنوز دارای ابهامات و پیچیدگی های خاص خود است، گونه های شاخص این دوره اغلب قیراق سنگها ، تبردستی و ساطورها هستند که از بررسی های میدانی بدست آمده اند. اما پارینه سنگی میانی دارای بیش ترین محوطه های شاخص و بیش ترین داد های باستانی منطقه است، که اغلب دست افزار های آن از کاوش بدست آمده اند، گونه های مطرح این دوره انواع خراشنده ها و فناوری مطرح این دوره لوالوا است. پارینه سنگی نوین نسبت به پارینه سنگی کهن وضعیت مطلوبی دارد. دست افزارهای این دوره نیز اغلب از کاوش بدست آمده، با توجه به مدارک باستان شناسی، در این دوره صنایع محلی می شوند. از گونه های شاخص این دوره می توان به انواع ریزتیغه ها و تیزه ارجنه اشاره کرد. وضعیت فراپارینه سنگی مشابه پارینه سنگی نوین است، دست فزار های این دوره هم از کاوش و هم از بررسی بدست آمده ند. گون های شاخص این دوره انواع میکرولیت های هندسی و خراشنده های ناخنی است. فناوری و تکنولوژی در هر دوره ویژگی های خاص به خود را دارد، از انواع چکش سخت و نرم و همچنین فنون کاهشی و فشار برای تولید دست فزار ها در ادوار چهارگانه استفاده شده است. منابع سنگ خام اغلب به صورت محلی در دسترس انسان ها بوده و شامل انواع چرت می باشد. آنچه که به احتمال بیش ترین تأثیر را بر گونه های ابزاری گذاشته، ویژگی های جغرافیایی ـ زمین شناختی، کیفیت مواد خام و بالأخص گونه ی انسان بوده است.(دانشنامه آزاد)
[2] فرهنگ چیست؟
چون در مطالعات و پژو هشهای تاریخی و باستان شناسی و سایر علوم پایه ، اغلباْ با واژه (Culture) یا فرهنگ، بر میخوریم لاجرم باید معنی آنرا بدست بدهیم تا در عین مطالعات تاریخی و هر دانش دیگر ، به اشتباه نیفتیم :
واژه فرهنگ ترکيبي از فر( بفتح و سکون ثاني ) بمعني شان و شوکت و رفعت و شکوه سنگ و هنگ باشد – و بمعني نور هم گفته اند چه مردم نوراني را فرمند و فرهومند گويند – و بمعني برازش و برازندگي و زيبا و زيبايي و زيبندگي نيز آمده است – سيلاب را هم گويند – و بمعني مطلق پر باشد اعم از پر مرغ خانگي و پر مرغان ديگر و يا تشديد ثاني در عربي بمعني گريختن و گريزان شدن باشد- و بضم اول کتابخانهُ يهوديان راگويند، و هچنان فر ( بفتح و بکسراول ) پيشوند است بمعني پيش، جلو، بسوي جلو وغيره، چنانکه در کلمات: فرخجسته، فرسوده، فرمان: در فارسي باستان و اوستا fra , پهلويfra ، ارمنيhra، هندي باستان pra، کردي- hil و يا hal. به همين ترتيب فر ( پيشاوند ) + هنگ ( از ريشه thang اوستايي بمعني کشيدن ) و فرهنگ و فرهختن در ست مطابق است در مفهوم با educat و edure لاتيني بمعني کشش و کشيدن ونيز بمعني آموزش و تعليم و تربيت ( که در زبانهاي اروپايي education و eduquer ) و اما واژهء فرهنگ در زبانهاي اروپايي انگليسي کالچر در الماني و فرانسوي kultur, culture, بمعني مسکن گزيدن، کشت کردن، حراست کردن، پرستش کردن. معناي مسکن گزيدن از COLONUS مشتق شده که با همان واژه ي COLONY قرابت دارد، يا معناي پرستش از CULTUS برآمده است که با ريشهء CULT خويشاوندي دارد. اما آنچه در زبانهاي اروپاي در مجموعه رواج داشت بيشتر بمعني کشت کردن يعني CULTURA ميباشد و همچنان در قرون وسطي به معناي پرستش و عبادت نيز به کار ميرفت، همچنان در زبان روسي و بلغاري همان معني کشت و پرورش گياه را تا هنوز حفظ کرده. در پهلوي farhang و فارسي هم فرهنگ معاني متعدد به کار رفته است.[ لغت نامه دهخدا جلد 37 صفحه 227- 229 – برهان قاطع جلد ش- ل صفحه 1481 -- دکتر معين جلد د- ق 2538 – 2539 --- فرهنگ شناسي ( گفتار هاي در زمينه فرهنگ و تمدن ) صفحه3 -6 دکتر چنگيز پهلوان.]
دانش، حرفه، علم، فنون، هنر، کتاب لغت، خوابانبدن درخت به منظور تکثير، کاريز آب، آموزش و پرورش، مجموعهء آداب و رسوم و علوم و معارف يک جامعه و نيز به معني شيوهء صحيح انجام هر کار ويژه اي نيز به کار مي رود. بهر ترتيب فرهنگ شهر نشيني، فرهنگ رانندگي، فرهنگ غذاخوردن و.. اما آنچه از اصطلاح ( فرهنگ ) مورد نياز ماست، مفهوم جامعه شناسانه و مردم شناسانهء و عوامل ساختار آن است.
فرهنگ در علوم اجتماعي:
اوگوست کنت Auguste Comte فيلسوف شهير فرانسوي ( 1857- 1798 ) که علم جامعه شناسي ( sociologie ) را وضع نموده، جامعه شناسي را چنين تعريف ميکند: علم قوانين کلي پديده هاي اجتماعي مي باشد، که خود حاصل عمل تاريخي واقعيات اجتماعي پيچيده ايست که به صورت کلي اخذ شده و به يک سامانه (systeme ) کلي در آمده است.[ مباني جامعه شناسي – دکتر امان الله قرايي مقدم / صفحه 13.] همينطور واژه فرهنگ تا قرن هجدهم که وارد حوزه علم جامعه شناسي نشده بود ، در زبانهاي اروپايی معنی و مفهوم کشت کردن و زرع داشت. اصطلاح کلتور به مفهوم علمي آن اولين بار توسط ( ادوارد باربت تايلور E.B.Tylor ) در کتابي بنام فرهنگ ابتدايي در سال 1871 م نشر شد. موصوف ميگويد: فرهنگ مجموعهء پيچيده اي است که در برگيرندهء دانستني ها، اعتقادات، هنر ها، اخلاقيات، قوانين، عادات و هرگونه توانايي ديگري که انسان به عنوان عضوي از اعضاٌ جامعه در مي يابد و پرورش و ياد ميگيرد). [جامعه شناسي ( اصول، مباني، نظريه پردازان) احمد فرسار / صفحه 127.]
اين نظر تبديل شد به سرآغاز ديگر انديشي در رابطه واژه فرهنگ که تفسير و تعريف جديدي بايد از آن دريافت. تا بتواند راه و روش انسان را در جامعه بيشتر و دقيقتر مورد بررسي قراردهد. همينطور پژوهشگران تلاش کردند تا تعاريف متعددي درياببند (هرسه کوويتس M.G.Hersekovits ) بيشتر از 250 تعريف در باره فرهنگ ارائه ميکند و همچنان ( کروبر )به 300 تعريف از فرهنگ اشاره مي نمايد، و گاه رقم بيشتر از 400 تعريف از فرهنگ ذکر شده. اين تعاريف بشکلي ارائه گرديده که انگار فرهنگ کدام ويژگي بخصوصي داشته باشد.[ بحران نوگرايي و فرهنگ سياسي در ايران معاصر/ دکتر سيد علي اصغر کاظمي/ صفحه 35.]در هرحاليکه فرهنگ همان اعمال انسان در جامعه است که در طول تاريخ براي بقاي خود خلق کرده و پديده ثابت نيست، بلکه هميشه نظر به زمان و مکان خود تحول نموده تغيير شکل ميدهد. همانطوريکه فرهنگ برده داري، با فيودالي و سرمايه داري فرق ميکند. يعني فرهنگ محصول مناسبات اجتماعي اقتصادي انسان است . از نسلي به نسل ديگري انتقال مي يابد و تغير شکل ديگر بخود ميگرد.
درين جا تعاريف چند تن از دانشمندان روانشناسي و جامعه شناسي را ذکر ميکنم:
(گي روشمه ) فرهنگ را عبارت از مجموعهء به هم پيوستهء از انديشه ها ، احساسات و اعمال کم و بيش صريح ميداند که به وسيلهء اکثريت افراد پذيرفته شده باشد و براي اين که اين افراد گروهي معين و مشخص را تشکيل دهند لازم است که آن مجموعهء به هم پيوسته به نحوي – در عين حال و نمادين ( symbolique) شناخته و مراعات کنند.[ زمينه ي فرهنگ شناسي / دکتر محمود روح الاميني / 17 .]
مارگارت معيد ميگويد: فرهنگ پذيرشي از مجموع رفتار ها و اعمال موجود در يک جامعه است که اعضاء و افراد آن با ضوابطي مشترک تمامي آن را به کودکان خود و قسمتي از آن را به مهاجريني که به عضويت جامعه در مي آيند، منتقل ميسازد.[ همانجا صفحه 17 .]
ر. هـ . لوي مي نويسد: فرهنگ عبارت است از اعتقادات، رسوم، رفتار، فنون، سامانهء تغذيه و بالاخره مجموعهء آن چه که فرد از جامعهء خود مي گيرد. يعني مجموعه اي که نتيجهء فعاليت ها و ابداعات شخص او نيست، بلکه به عنوان ميراث گذاشتگان از راه فراگيري مستقيم به او منتقل مي شود..[ همانجا صفحه 18 .]
ادوارد ساپير Sapir E. ) فرهنگ را عبارت از سامانهء رفتار ها و حالت هاي متکي بر ضمير ناخود آگاه مي داند. [همانجا صفحه 18 .]
اتوکلاين برک: در تعريف و تبيين فرهنگ معتقد است که: ( فرهنگ از نظر عامهء مردم به معني موفقيت هنري و فکري متعالي است و توسعهء علم ، هنر ، ادبيات و فلسفه بيانگر نبوغ يک ملت است. [همانجا صفحه 18 .]
فريدريش تن بروک F.H.Tenbruk : فرهنگ را به معني وسيع کلمه به کار برده است. يعني هرآن چه انسان ميکند و هر آن چه عمل او به بار مي آورد، در حوزه فرهنگي انسان قرار ميگيرد.[ همانجا صفحه 18 .] انسان پديدهء فرهنگي است. هرآنچه انسان آفريده است فرهنگ او ست که در سايهء آن مي انديشد و عمل مي کند.
د. چسنکو مي گويد: فرهنگ در نقطهء مقابل آن چه طبيعت به ما مي دهد قرار دارد و تمام چيز هايي را دربر مي گيرد که انسان آفريده باشد.[ جامعه و طبيعت علم، فرهنگ و زبان / د. چسنکو / صفحه 89 .]يعني به معني وسعيتر آن مترادفي براي عنصر اجتماعي، در برابر عنصر طبيعي است.
چارلزال وود: زبان و صنعت ، هنر و علم، حکومت، اخلاق، و دين و همچنين وسايل مادي يا کاري هاي دست آميزاد، که مجسم کننده دستاورد هاي فرهنگي است.([ همانجا صفحه 90 .]
همينطوريکه قبلاُ اشاره کردم، تعاريف زيادي از فرهنگ توسط دانشمندان، جامعه شناسان، روانشناسان، در مجموع همه علوم اجتماعي ارائه گرديده است. با وجود تفاوت ها در تعاريف وجه مشترکي در نکات اساسي وجود دارد. فرهنگ يعني پل روابط گروهي از انسان ها در يک جامعه که دور هم جمع شدند، هم انديشي را در روابطي اجتماعي خلق کردند تا جمعاُ در مقابل موانع طبيعي براي تنازع بقا تلاش ورزند. همچناني که خود انسان مربوط و نيازمند به طبيعت است و نمي تواند بدون آن هم بقاُ داشته باشد. يعني فرهنگ سلاح براي بقاُ جمعي عليه و يا سازش به نياز براي بقاُ با طبيعت است. فرهنگ مجموعهء تمام مناسبات گروهي از انسانهاست که بر روي مناسبات مادي يا اقتصادي تابع شرايط طبيعي بوجود ميآيد. فرهنگ پديده يا مجموعه يي از تمام دستاورد هاي مادي انسان است که براساس تفکر جمعي نقش مي گيرد و بر نسل های آينده به انتقال مييابد. فرهنگ براساس مناسبات مادي محصول تفکر جمعي شکل ميگرد. يعني انسان حيواني يا پديدهء فرهنگ آفريني است که قادر است حياتش را از ورطهء نابودي نجات دهد تا بتواند زندگي کند. انسان موجودي نيست که از روي ذوق و تمايل اجتماعي شده باشد بلکه اجتماعي شدن انسان روي نياز و احتياج است . فرهنگ نيز روي ضرورت نياز هاي جمعي شکل ميگيرد. همانطوريکه تاريخ محصول پيکار طبقات است، فرهنگ هم زاده مناسبات اجتماعي اقتصادي در روند تاريخي است.
انسان را حيوان فرهنگي ميگويم زيرا برمبناي روابطه اجتماعي از ديگر حيوانات متمايز است . حيوان روي غريزه حيات دارد، اما انسان با وجوديکه غريزه دارد با استفاده از نيروي انديشمندي با ايجاد فشار نورم ها و قواعد جامعه موفق شد غرايز خود را تا حدي تربيت کند. يعني انسان پديده ايست که تربيت مي پزيرد و درعملکرد هاي اجتماعي عملاُ تجربه ميآموزد و آنرا تحول ميدهد.
عوامل ساختار فرهنگ:
انسان حيوان فرهنگي است. اما با فرهنگ تولد نميشود بلکه آنرا از جامعه ميآموزد، تا بتواند بقا داشته باشد. طفل انسان به طفل حيوان نزديکتر است تا بخود انسان. در روند زندگي بتدريج شيوه ها، قوانين، اخلاقيات، و ديگر رسم و رسوم اجتماعي را که ميراث اسلاف اش است، جذب نموده مي آموزد و روحيه اجتماعي و انسانيت در وي تقويت شده عضوي از جامعه مي شود. آنچه ميخواهم بيان کنم اين است که طفل چرا بايد فرهنگي شود تا در جامعه بتواند حيات داشته باشد يا انسان در مجموع چرا فرهنگ را بوجود آورد و عامل اساسي ساختار فرهنگ تحت کدام شرايط و متاثر از کدام پديده ها است. جامعه برکدام مبنا استوار است يعني جمع انسان ها در جامعه از کدام ارزش ها مايه گير اند. اقتصاد و معنويات. کدام يک بوجود آورندهء آن ديگر است. طوريکه قبلاُ اشاره شد ، بعضي از جامعه شناسان جامعه را فقط برمبناي مناسبات معنوي تعريف کرده اند که همانا فرهنگ عامل ساختار اجتماع انساني در يک جامعه ميشود، يعني جامعه براساس روابط زبان، باورها و ديگر رسم و رسوم شکل گرفته است. اگر چنين تعبير شود که جامعه محصول فرهنگ است و فرهنگ همانا مجموعهُ از روابط معنوعي است پس گله هاي حيوانات در جنگلات بايد هم جامعه فرهنگي آنها محسوب شود. اگر جمعي چه انسان و يا حيوان برمبنا معنويات يعني زبان، باورها، اخلاقيات تعريف شود. گله هاي حيوانات در جنگلات و انسان در جامعه با يکديگر فرق ميکنند، اما بازهم گله و جامعه يک وجه مشترک دارند که اساس آنانرا ميسازد و عبارت از نياز براي زندگاني است. نه انسان به تنهايي خود در جامعه ولو هر قدر فرهنگ عالي داشته باشد زنده خواهد ماند و نه حيواني هرقدر قوي باشد به تنهايي در جنگلي قادر به ادامه زندگي نيست. اما برعکس آن در زندگي جمعي اطمينان بيشتر دارند. حيوانات در گله و انسان ها در جامعه هر دو بر اساس يک اصل غريزه استوار است که زنده ماندن و بقا است. در ميدان تنازع بقا اين نياز هاي اوليه که خوردن، نوشيدن، حفظ جان از عوامل مختلف طبيعي يا حمله حيوانات ديگر نخستين فضيلت را بر چيزي ديگر دارا است.
نياز به عنوان پل رابطهء انسان طبيعي با طبيعت عيني اش مانند گرسنگي است. گرسنگي يک نياز طبيعي است و به همين دليل هم به طبيعتي خارج از خودش نياز مند است. بايد عينيتي خارج از ذهن باشد تا او بتواند خويشتن را ارضاء کند و سيراب شود. گرسنگي نياز شناخته شده و يک پديده عيني زندگي انسان است که بيرون از وجود وي به عنوان هستي بنيادين آن ضروري است. براين اساس گرو هاي اوليه انسان ها برمبناي نياز هاي هستي دور هم جمع شدند نه روابطه زباني، باوري، و يا اخلاقيات يا در کل فرهنگ يا معنويات بلکه ماده اوليه تجمع انسان در جامعه زنده ماندن است نه پيروي از سنت ها باورها و ديگر ارزش ها که بنام فرهنگ تعريف شده است. گروه هاي اوليه انسانها که همچون گله هاي حيوانات در جنگلات و يا در غار کوه ها از خود زباني براي صحبت کردن نداشتند بفکر خدا ، پيغمبر و يا ديگر اخلاقيات نبودند. تفکر بشر در آن عصر براساس جهان بيني بود که محققان و روانشناسان آنرا زنده بنيي نام گذاشته اند. روش زنده بيني که اساسي ترين نقطه آغازين تفکر در نوع بشر است ، در يک روند تاريخي رشد ميکند. زنده بيني چيست؟: عبارتست از موجودات روحاني به مفهوم تصويري يا تخيل بطور کلي اصطلاح انيماتيزم ANIMATISE وجود دارد که عبارتست از زنده ديدن همه اجزاء طبيعت و اصطلاحات انيماليزم Animalisme و مانيزم Manisme نيز از همان مقوله است. اصطلاح انيميزم Animisme ( به معناي زنده بيني ) در گذشته مبين يک مکتب و نظام فلسفي معين و مشخصي بود. چيزيکه موجد اصطلاحات مزبور شد، همانا معرفت به نحوهُ بسيار مرموز تلقي گروه هاي بدوي شناخته شده اعم از مرده و زنده، از طبيعت و جهانست. آنها براين باور بودند و يا تصور ميکردند که جهان شامل عدهُ زيادي از موجودات روحاني است که نسبت به انسان خير خواه يا بد خواه هستند و انسان ها همه پديده هاي طبيعي را به اين ارواح شرو و يا بي آزار نسبت مي دهند و معتقدند که اين موجودات نه تنها به جانوران و نباتات جان ميدهند بلکه به اشياي ظاهرا بي جان نيز جان مي بخشند. نکته مهمي در اين نظام مشاهده ميشود که بعداُ منجر به فلسفه طبيعت شد. پديده هاي طبيعي را معلول نيرو هاي بي نام و غير شخصي Impersomnel مي دانيم. انسان هاي اوليه به همان قسم که در مورد جانوران و اشياي بيجان ديديم ، عقيده دارند که انسان نيز مقر ارواحي است که بدو جان مي بخشند. در مورد انسان چنين مي انديشند که افراد بشري واجد ارواحي هستند که ممکن است آنها را ترک کرده وارد جسم افراد ديگري شوند.
اغلب محققان به اين عقيده اند که هستهُ اوليه نظام زنده بيني همين تصورات و تجسمات مربوط به ارواح است . ارواح چيزي جز همان روح هاي افراد نيست که حالا ديگر مستقل شده اند و روح هاي جانوران و گياهان و اشيا به مثابهُ روح انسان تلقي مي شود. يعني اينکه به دو مفهوم جسم و روح جدا از هم در نظر گرفته مي شوند که نظام زنده بنيي براساس آن استوار است، اما چگونه توانست در فکر انسان اوليهُ اين افکار رشد کند؟ روانشناسان و ديگر محققان براين باوراند که ناداني از خودش و جهانيکه در آن مي زيست و ترس و وحشتي که برآن حاکم بود و هم اين طرز فکر معلول مشاهدهُ پديده هايي مثل رويا و يا خواب و مرگ است و همچنين تلاش افراد براي تعبير و تفسير اين حالات بسيار آشنا و مانوس يکايک افراد بود و مخصوصاّ مسلهُ مرگ باعث ظهور اين باور شده است. بقاي حيات يعني فنا ناپذيري، از نظر انسان اوليه مرگ امري معمولي و کاملا طبيعي بوده است. اما مفهوم مرگ بعداّ به وجود آمد و يا شک و ترديد هم مقبول است که بگويم. از نظر روانشناسي نيز فاقد محتوا و فهمش دشوار است. اما نقشي که مشاهدات و تجارب مربوط به تصاويري که در رويا بر شخص ظاهر ميشود و سايه ها و تصاويري که در آينه منعکس مي گردد وغيره، درين وسط بازي مي کند. ( در اين رابط من در مقاله دين چيست در بخش دوم مفصلا پرداختم تا بتوانيم يک نتيجه مثبتي در يافت کنيم، در اينجا فقط اشاره کردم تا فکر بشر را در آن عصر درک کنيم ).
انسان اوليه تحت تاثير پديده هاي مختلفي بود که در ذهن او تحميل مي شد. اينطور عکس العمل ها سبب ميشد تا مفهوم ارواح به وجود آيد و بعد آنرا به اشياء و جهان خارجي تسري دهد. اين پديده خود يکي از ساده ترين و طبيعي ترين واقعيت هاست. (سينسرو وونت ) در باره زنده بيني انسان اوليه ميگويد: عين همين مفهوم ارواح در اقوام متعددي که در ادوار متفاوت زندگي مي کردند ديده شد و اين مفاهيم محصول روند جبري و جدان خلاق اساطير است و زنده بيني ابتدايي را بايد مظهر روحي حالت طبيعي بشري، تا آنجا که اين حالت براي ما قابل مشاهده است، به حساب آورد. نکته ديگري راميخواهم بدان اضافه کنم. نظرياتي (هيوم از کتاب تاريخ طبيعي مذهب ) در بشر گرايشي همگاني وجود دارد مبني براينکه همهُ موجودات أيگر را همنوع خود تلقي کند به اشيا همان صفاتي را نسبت دهد که مانوس انسان است و به آن نيز آگاه است.
بهر صورت زنده بنيي، نظامي فکريست. نه تنها فلان پديدهُ جزيي را تعبير و تفسير مي کند بلکه جهان را به صورت کلي بزرگ در نظر مي گيرد که از يک ديدگاهء واحد قابل روُيت است. چنانکه از گفته هاي علما بر مي آيد بشريت طي زمان متوالي با سه نظام فکري ازين مقوله يعني با سه نوع استنباد و جهان بنيي بزرگ روبرو شده است: 1- استنباد زنده بنيي ( اساطير ) 2 – استنباد آييني 3– جهان بنيي علمي که تا به امروز بشر بدانها نايل شده و افکارش را بازسازي ميکنند.[ اي، بي. تلور – فرهنگ بدوي جلد اول صفحه 425 // دوبل و وونت / اساطير و مذهب جلد دوم صفحه 173 // توتم وتابو زنکموند فرويد صفحه 127 // انسان در عصر توحش / لولين ريد صفحه 27 // تاريخ تمدن / ويل دورانت جلد اول صفحه 107 .] ذکر اين موضوع براين دليل بود تا متوجه تحقيق و نظريات محققان و روانکاران شويم که بشر در ابتدايي ترين داوران حيات خود بر اين کره خاکي از بطن کدام تفکر پاي به عرصه حيات گذاشته وزبان، قاعده و قانون را نمي شناخت فقط تحت تاثير کنجکاوي هاي خيالي و عطش دانستن رويا هاي خود به خلق جهان بنيي هاي اوليه خويش پرداخته است. مايه آن در قدم اول احتياجات و نياز عملي روزمره که حياتش بدان بستگي داشت و عبارت از بيان نياز ها طبيعي و غرايز اساسي زندگي بود در تسلط آورد تا حياتش را حفظ کند. اگر در ادوار مختلف تاريخ بشر دقت کنيم يک پديده را ميشود روشن مشاهده کرد : انسان براي بقايش ابزار سازي کرد تا اطمينان ماده را رونق بدهد و در پرتو آن خودش را حفظ کند. براي اثبات گفتارم به آثاري که از بشر در دسترسي ما قرار گرفته مکث کوتاهي کرد تا ديده شود که انسان هاي اوليه در عصر حجر و ادوار تاريخي از نگاه فرهنگي چطور و چه حرکت داشتند و چرا ابزار ساختند؟ عوامل ابزار سازي چيست؟ ويلي دورانت در تاريخ تمدن از هفت دوره عصر حجرچنين بيان ميکنند.[ تاريخ تمدن جلد اول صفحه 143 // انسان در عصر توحش لولين ريد 62 .]
[4] مدنیت و فرهنگ مستری عصرکهن سنگی میاانه است .باز مانده مردمان مغاره نشین نشاندهند مدنیت است که از پناگاه سنگی موستی سردر ۱۹۹ در فرانسه کشف گردیده ؛ فرهنگ موستري Mousterian که بقاياي آن در تمام قاره ها و آميختهُ با بقاياي انسان نئاندرتال ديده مي شود، و تاريخ آن حوالي 40.000 سال پيش از ميلاد است. در اين دوره کمتر بمشت سنگي برميخوريم و گويي ديگر دورهُ آن سپري شده و ازمد افتاده است. افزار هاي اين دوره از يک لايه سنگ ساخته شده و تيز تر و سبکتر از مشت سنگي و خوش ترکيب تر از آنست، و چنان مي نمايد که با دستي ساخته شده که بيشتر بقواعد هنر آشنايي دارد. چون دورهُ (پله ايستوسن ) در فرانسهُ جنوبي يک طبقه بالاتر بيباييم بآثار فرهنگ ذيل برمي خوريم.
کلتور موسترین عصر کهن سنگی میانه است . باز مانده های مردمان مغاره نشین کلتور مذکور را از چناه گاه سنگی موستینسر در سال ۱۳۰۹ از فرانسه کشف گردید . مردمان دارای کلتور موسترین در کنار رودخانه ها زندگی میکردند. ابزار مشخصه فرهنگی مذکور عبارت بود از تبر دستی مدور یا نوک دار تراش کننده ها دارای لبه ٔ های منحنی شکل ونیزه های سردار . مردمان ملتور موستری اکثراْ فیل ماموت ، گوزن شمال و گرگدن ها را شکار می کردند.ابزار موسی نر ها با استخوان های انسان نندر تال یکجا کشف گردیده ، انواع انسان مذکور در دورهٔ یخچال اخیر بکلی محو گردید.[مجله باستان شناسی افغانستان،سال سوم ، سنبله ۱۳۶۰، برگ ۱۱۸)
[5] انسان نئاندِرتال (Homo neanderthalensis) گونهای از سردهٔ انسان بود که در اروپا و قسمتهایی از غرب آسیا، آسیای مرکزی (بخارا و اطراف آن) و شمال چین (آلتای) سکونت داشتند. اولین نشانهها از نئاندرتالهای اولیه به حدود ۱۳۰٫۰۰۰ تا ۲۳۰٫۰۰۰ سال پیش در اروپا برمیگردد. .[دکترامیر مهدی کرمی، تحقیقات در باره نندتال ها] ۱۳۰ هزار سال پیش، مشخصههای کامل نئاندرتالها ظاهر شدند و در ۵۰ هزار سال قبل نئاندرتالها دیگر در آسیا دیده نشدند، با این وجود نسل آنها در اروپا در حدود چهل هزار سال پیش منقرض شد. با توجه به اینکه انسان امروزی در پنج هزار سال پیش از انقراض آنها وارد اروپا شد، احتمالاً این دو گروه انسانی با هم تماسهایی داشتهاند.
برخی ژنها میان نئاندرتالها و انسان امروزی مشترک است.این به آن دلیل است که نئاندرتالها و اجداد انسان مدرن زمانیکه تازه از آفریقا بیرون آمده بودند با یکدیگر آمیزش داشتند.
بدن نئاندرتالها برای زندگی در آب و هوای سرد سازگاری یافته بود، بطور مثال آنها کاسه سر بزرگ داشتند، کوتاه قامت اما بسیار قوی بودند و دارای بینی بزرگی بودند، ویژگیهایی که مطلوب آب و هوای سرد است.طبق تخمینها اندازهِ کاسهِ سر آنها و مغز بزرگتر از انسانهای مدرن بودهاست، با این وجود در این بررسیها بدن قویتر آنها در مقایسه با انسان امروزی در نظر گرفته نشدهاست. بطور میانگین، نئاندرتالهای مذکر دارای قد ۱۶۵ سانتیمتر، از نظر وزنی سنگین و به دلیل فعالیت بدنی زیاد دارای استخوانبندی قوی بودهاند. بلندی زنهای نئاندرتال بین ۱۵۳ تا ۱۵۷ سانتیمتر بودهاست.
شیوه خاص تولید ابزار سنگی در دوره پارینه سنگی میانی بنام محل باستانی که این ابزارها در آن یافت شدهاند، فرهنگ موستری (Mousterian Culture)نامیده شدهاست. از ویژگیهای فرهنگ موستری استفادهِ بسیار از شیوهِ لوالوایی است. ابزار موستری غالباً با استفاده از ضربه چکشهای غیر سخت و سخت ساخته میشدند، چکشهای از مواد الی نرمی که از موادی مانند استخوان، شاخ و چوب ساخته میشدند و چکشهای سخت از سنگهایی مثل سنگ آهک، سنگ خارا ساخته میشدند. تقریباً در پایان دورهِ نئاندرتالها، آنها ابزارهای شاتل پرونی Châtelperronian را ابداع کردند که «پیشرفتهتر» از ابزارموستری بود. آنها یا خود Châtelperronian را ابداع کردند یا آن را از انسانهای مدرن تقلید کردند، انسانهای مدرنی که اینگونه تصور میشود که فرهنگ اوریناسی را ایجاد کردند.(دانشنامه آزاد)
[6] غفوروف بابا جان غفور ویچ ،٬٬تاجیکان٬٬ تاریخ قدیمی ترین، قدیم و قرون وسطی ، بر گردان به فارسی، پوهاند دالتر جلال الدین صدیقی و روشن رحمن ، چاپ :گرایش تاریخ عمومی ، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه کابل ،حمل/فروردین ۱۳۶۳برگ های۱۰- ۳۴.
قبلی