الحاج عبدالواحد سيدی

 

 

 

باز شناسی افغانستان

 

 

بحث (۳)

۱۲۲-۱-۵.  اهمیت تاریخی سرگذشت تمدنی کوشان ها  در تثبیت باستان شناسی بخارا

 

دولت  های کوشانی یکی از مقتدر ترین دولتهای جهان باستان میباشد. این دولت در قرن (1 الی 4 ) میلادی مانند امپراتوری های روم –پارت وغیره دارای مدنیت بزرگی بود.

این صفحه ای از تاریخ  چنانیکه شاید و باید  مورد توجه واقع  نشده و هر چه به اثر کشفیات باستانشناسی   اطلاعات ما بیشتر شود  نقش این قوم به عنوان  واسطهٔ فرهنگی  میان  چین و هند و خاور نزدیک  بارزتر می گردد.انتشار سفالینه  های دوره  کوشانیها  در خاکریز  های دستی  واحهٔ بخارا دال بر رونق اقتصادی آن دوره  است (ریچاررد . ن. فرای ، تاریخ بخارا،برگ۲۳.)

کوشانی ها:از 3000تا 2000 قبل از  میلاد قبایلی در مناطقی از (خراسان=افغانستان)یا ایران شرقی ، ترکستان  کبیریا آسیای میانه (بخارا) و هند مدنیت  های عظیم و  گسترده ای را ایجاد  کردند که در تاریخ  بنام ٬٬کوشان ها٬٬ یا کوشانیها یاد شده  است .

آنها طایفه  ای  از آسیای میانه بودند که با ترکان خویشی داشتندو یا اینکه خود  ترک بوده باشند . اما  چیزی که در تاریخ صراحت  دارد این  نکته است  که  آنها اقوامی بودند  غیر آرین و از شمال  آسیا  سرازیر شده اند. آنها کابل را گرفته  و آنرا پایتخت خود کردند؛ و از آنجا قدرت شان را  بر سراسر  شمال باختری هند  و بیشتر آسیای میانه گسترش دادند . در زمان پادشاهی بزرگترین شاهان یعنی کنیشکا  هنر و علوم پیشرفت کرد ، بنا های عالی در پشاور و تکسیله  و متورا  ساخته شد  و فن طبابت  را پیشرفت داد . کنشکا در برابر آیین های گوناگون  بردبار بود ( پلورالیزم دینی را در نظر داشت) و خدایان گوناگون را آزمود  و سر انجام آیین بودایی جدید اساطیر بودایی را پذیرا  شد.[1]

كوشانيان كه در لهجه اقوام گوناگوني كه از ايشان يادي كرده اند و يا خوانده شدند  تفاوتي كه از مسكوكات و كتيبه‌هاي باز ماندة ايشان شده است، بصورتهاي، كوشانا- كهوشانا- كيوشانا- كيورشانا كه نمايندة لهجه‌هاي آريائي است و كورسنو، كورونو، كورانو، كورسانو، خورانو، خوران كه نمايندة تلفظ يوناني آنست از قوم تخار بوده اند كه از قرن اول قبل از ميلاد تا سدة چهارم ميلادي در مشرق فلات ايران در خطه‌هاي سغد تا خراسان شرقي (شامل جغرافیای افغانستان کنونی) و ماوراءالنهر و هندوستان غربي وشمالی  فرمانروائي داشتند.

برخي كوشي را مفرد و جمع آنرا كوشانو و كوشانا دانسته اند كه جايگاه كوشي‌ها خوانده ميشده است. و اين نام كليه طوايفي بود كه فرمانرواي طايفه كوشي ايشانرا مطيع خود ساخته و بر آنها حكومت ميكرد.[2]

در كتابهاي تاريخي و جغرافيائي اسلامي اين نام بصورت كوشان آمده است  چنانكه ياقوت حموي در معجم البلدان از شهري به نام كوشان نام برده و آنرا در اقصاي كشور ترك دانسته است. [3]

در كتابهاي تاريخي و جغرافيائي اسلامي اين نام بصورت كوشان آمده است  چنانكه ياقوت حموي در معجم البلدان از شهري به نام كوشان نام برده و آنرا در اقصاي كشور ترك دانسته است [4]   و كشائيه بفتح اول كه ياقوت آنرا در نواحي سمرقند و شمال درة سغد قرا ر داده [5] داده بي شك همان جايگاهي است كه تمدن كوشان در آن رونقي گرفته است.( همان  مقاله ؛ رک: معجم البلدان ، پیشین ، جلد سوم ، برگ 95و394،جلد یک : برگ265)

ياقوت دگر باره نيز در ضمن شهرهاي سغد از كشانيه ياد كرده است  .(همانجا ،برگ ۲۱) يعقوبي از آن بنام كُشانيه بضم اول ياد كرده و آنرا از شهرهاي سغد دانسته است و ابن خرداد به ، نيز در المسالك و الممالك كشانيه را از شهرهاي سمرقند محسوب داشته است   (همان  مقاله ؛ رک : المسالک والممالک ، تالیف : استخری ،برگ ۲۲.) و اصطخري نيز آنرا كشانيه ذكر كرده و گويد از كشانيه تا« ربنجن» دو فرسنگ است. مقدسي ناحيه كشاني را در شمار سرزمين هپتالها دانسته   (همان مقاله ، مقدسی ،برگ ۴۲.)  و آنرا يكي از روستاهاي دوازده گانه سمرقند محسوب ميدارد (همان  مقاله ، احسن  التقاسیم ، برگ ۲۱۹.)  وابن حوقل از كشانيه چنين ياد ميكند: كشانيه آبادترين شهرهاي سغد (همان مقاله ؛ رک:  صورت الارض  ، ج دوم ، برگ های 500و501) است و حدودالعالم نيز همين تعبير را دربارة اين ناحيه دارد  .( همان  مقاله  ؛ رک : حدود العالم ، چاپ  دانشگاه  تهران ، برگ (؟))

و ابن الاثير در اللباب في تهذيب الانساب گويد: كشاني به ضم اول نسبتي به كشانيه است و آن شهري از شهرهاي سغد در نواحي سمرقند است. آنچه كه از كتب اسلامي درباره كوشان و كشانيه و كوشاني يادآور شديم از مقاله بسيار ممتنع دوست دانشمند آقاي دكتر مشكور بود كه در مجلة دانشكدة ادبيات شماره اول و دوم سال هفدهم آمده بود. اما درباره  نژادكوشانيان بايد گفت كه ايشان مانند سكائيان آريائي نژادند و شرقي ترين شاخه آن محسوب ميشوند كه از سرزمين اولية آريائي به مناطق ماوراي شرقي آن و آسياي مركزي منتشر شده اند و ازحدود رود ايلي و تارم به منطقه سير دريا و از آنجا به ناحية اكسوس آمدند.(همان مقاله) این مقاله  موضوع  تخاری و یا ترک بودن کوشان  ها را ظاهراْ منتفی می سازد. (مولف)

بعضي از مورخان نام كوشانو را با كلمه چيني پوئه چي كه قومي نيمه وحشي در آسياي ميانه بوده اند يكي دانسته اند. و گويند آنان تا زمانيكه در شمال آمودريا بودند به نام پوچي خوانده ميشدند و پس از آنكه از آمودريا عبور كردند و با «تاهيا» ساكنان قديم شمال افغانستان آميزش نمودند به اسم كوشان معروف شدند. کنو   مينويسد از قرار معلوم چيني‌ها پوچي‌ها را تقريباً در نيمه دوم قرن سوم ق.م ميشناختند. در كتاب تسين‌هان شويفي تاريخ اولين شاهان سلاله «هان» آمده است كه در تاهيه پنج شهر است و هر يك را اميري اداره ميكند و همه آنها تابع پوچي‌هاي بزرگ اند. و از آن پنج خطه چنين ياد ميكند: «هيومي» پايتخت آن هومو، «شوانك مي» پايتخت آن، «شوانگ مي» «كوئي- شيوانك» پايتخت آن هوتسا، «هيتون» پايتخت آن پوما او، «كائوفو» پايتخت آن كائوفو- كه بعقيده   مستشرقان اين نواحي عبارتند از واخان- بدخشان- باكتريان- نورستان- پروان- كابل. بايد دانست كوئي- شيوانك همان كوشان فارسي دري است.[6]

در يك اثر ديگر چيني «هوهان- شو» آمده است كه صد سال بعد (مشخص نيست كه صد سال بعد از ورود پوچي‌ها در ناحية تاهيه يا صد سال پس از تقسيم شدن آنها) «اميز يكي از نواحي پنجگانه كوي شانگ هي هو» يعني حاكم كوشاني‌ها موسوم به كيوتسيو- كيو(Kieu-tsiu-Kieu) چهار امير ديگر را مطيع خود ساخت و بر خويش نام شاهي نهاد و اسم پادشاهيش را كوي شوانگ نهاد و از اين پس كلمه پوچي نام كوشاني گرفت و نيز رد منابع چيني آمده است كه كوزولو نخستين شاه كوشان بود و اوست كه كابل را از گندو فارنس شاه آن ناحيه گرفت و بمدد وي نفوذ كوشان در افغانستان اشاعه يافت و فرزندش ديما كوفينرس در سرزمين هند به فتوحاتي نائل آمد.

دورة كوشانيان رابه سه عهد: كوشانيان بزرگ، كوشانيان خرد يا كيداري‌ها و بازماندگان كوشانيان خرد رتبيل شاهان تقسيم كرده اند. شايد بتوان گفت كه دورة كوشانيان بزرگ دورة‌ نخستين قرن اول ميلادي برابر است و كوشانيهاي خرد يا كيداري‌ها در حدود قرن چهارم ميلادي حكومت داشته اند. و اسودوا آخرين پادشاه كوشان بزرگ حكومتش بدست شاپور اول ساساني در 220 ميلادي منقرض شد و از آن پس حكومت كوشاني بدست هپتالتها و ساسانيان افتاد وميان ايشان تقسيم شد. نكته ديگر آنكه ساسانيان فرمانروايان مشرق ايران را بمناسبت آنكه سابقاً كوشانيان در آن نواحي حكومت داشتند، كوشان شاه ميخواندند. فيروز برادر شاپور اول لقب كوشان شاه داشت. در ميان شاهان ساساني شاپور اول و هرمزد اول و بهرام     اول و بهرام دوم پيش از جلوس به تخت سلطنت حكومت خراسان و پادشاهي كوشان داشتند.

در زمان خسرو پرويز ويستنهم برادر مادر وي كه در خراسان حكومت ميكرد، دو تن از پادشاهان كوشاني را كه شاوگ Shavagh و پاريوگ PARYOGH نام داشتند بفرمان خويش آورده و سربطغيان برداشته بود.

خسرو پرويز چون اين خبر را بشنيد بيمناك شد لشكري آماده نبرد كرد و سرانجام ويستنهم مغلوب شد و سرزمين وي جزء خاك ايران گرديد.

در همين ايام يكي ازاحفاد هپتاليان كه تابع خاقان ترك بود و در كوشان حكومت ميكرد سر از اطاعت خسرو باز زد. خسرو پرويز يكي از سرداران خود موسوم به سمبات باگراتوني را كه از ارامنه بود مأمور دفع وي نمود و سمبات فتنه پادشاه كوشان را دفع كرد و قسمتي از شمال غربي هندوستان را ضميمه شاهنشاهي ايران نمود. وجود سكه‌هاي خسرو پرويز در اين نواحي شاهد اين مدعاست و اما كوشانيان خرد که آنانرا رتبيل ميگفتند و برزابلستان و رخج و گاهي كابل حكومت داشتند سرانجام در 258 هجري بدست يعقوب بر افتادند و حكومت ايشان ضميمه خاك مؤسس سلسله صفاري شد.  [7]

 تمهید :باید تذکر داد که این  پژوهش ها بعد از تالیف  ٬٬تاریخ بخارا٬ بمیان آمده و به اجراء در آمده و مرکز این  پژوهش در٬٬ سیمینار کوشانیها منعقده سال 1349 یونسکو  در  کابل٬٬ میباشد  که پژوهشگران  چند کشور  از قبیل ایران – افغانستان- هند و روس  در آن  اشتراک داشتند که همه  معلومات  آن بر پایه  نظرات  علمی و مستندات تاریخی  می باشد .معهذا گفته  میتوانیم  که این  مستندات  نادر بوده در آثاری که قبل از این سیمنار ترتیب شده است به نظر نمیرسد .

 

۱۲۲-۱-۶. گوشۀ ازتاریخ  تمدمی   کوشانیها:

پژوهش : (دکتر ناصر الدین شاه  حسینی ؛ عضو مطالعات در سیمینار کوشانیها منعقده سال 1349 یونسکو  منعقده  کابل)

 همانطور كه قبلاً يادآور شديم دورة درخشان كوشاني زمان كوشانيان بزرگ است. نخستين پادشاه اين خاندان كه متصرف خويش را بوسيلة ايالات متعلق به گندفار و پاكر توسعه داد كاجولاكادفيز بود. بدنبال او پادشاهاني مانند كانشيكا، خوويشكا و واسودوا نيز به كشورگشايي دست بردند و معروف‌ترين آنها كانيشكاست. ظاهراً دوره اين پادشاه در پايان قرون اول و آغاز قرن دوم بعد از ميلاد است. رواج مذهب بودا در آسياي ميانه با نام كانشيكا ارتباط مستقيم دارد. بايد اين نكته را يادآور شد كه حكومت كوشان در برابر پارتها و بعداً ساسانيان حريف زورمندي بشمار مي‌رفت اين دولت مقتدر تا قرن سوم بعد از ميلاد برروي پاي خود استوار بود. در زمان شاپور اول سپاه فاتح ايران پيشاور پايتخت زمستاني كوشاني را متصرف شدند و دره سند را اشغال كردند. در اين هنگام سلسلة كوشاني بزرگ كه كانشيكا آن را عظمتي بخشيده بود منقرض شد و سلسله ديگري از اين خاندان روي كار آمد كه سلطنت ايران را به رسميت شناخت. هرمزد دوم پادشاه ساساني پسر و جانشين نرسي(303-309) با شاهدختي كوشاني ازدواج كرد. بروزگار كودكي شاپور دوم، كوشانيان از اغتشاشات داخلي و ضعف قدرت ايران استفاده كردند و به نظر مي‌رسد كه بعضي از اراضي متعلق به دولت مجاور خود ساساني را متصرف شده باشند چون شاپور به حد رشد سريع عمليات ضد كوشانيان را آغاز كرد و سرانجام سرزمين آنانرا به عنوان ايالتي جديد به ايران منضم نمود و از اين پس حاكم آن سرزمين از ميان شاهزادگان ساساني انتخاب مي‌شدند كه مقَّر او بلخ بود.

در ميان شاهان ساساني شاهپور اول، هرمزد اول، بهرام اول و بهرام دوم پيش از جلوس حكومت خراسان و پادشاهي كوشان داشتند..بروزگار خسرو پرويز ويستهم كه بابندوي در رسيدن به تاج وتخت سلطنت به خسرو پرويز كمك كرده بود حكومت خراسان يافت و او دو تن از شاهان كوشاني بنام Shavagh شاواگ و پاريوگ Par yogh را زیرفرمان خويش آورد و مدت دهسال علم طغيان برافراشت و در آن خطه حكومت كرد تا آنكه در سال 615 ميلادي از سرداران خسرو بنام سمبات باگراتوني Sambal Bagratuni مهاجمان پادشاه كوشاني را كه نسبتش به هپتاليان مي‌رسيد دفع كرد و خاك كوشان جزو متصرفات خسرو پرويز گرديد با آنكه سرانجام همانطور كه اشارت رفت حكومت كوشاني در 258 هـجری بدست يعقوب ليث صفار از ميان رفت. اما دودمانهايي از اين خاندان بزرگ تا روزگار غزنوي در جغررافیای افغانستان کنونی حكومت داشتند.

شايد خوانندگان محترم متوجه اين نكته شده باشند كه داستانهاي حماسي ايران از افسانه‌هاي كيانيان و سكاها(كوشانيان يا تورانيان و پارتيان) يعني از ناحيه شمال شرقي ايران ريشه گرفته است و اين نكته مسلم است كه بروزگار پارتيان نام آوري و جنگجويي خصيصه‌اي ممتاز محسوب مي‌شد و نبرد آزمودگان نزد مردم ارج و بهايي داشتند.

در همين هنگام بود كه داستانها و افسانه‌هاي كهن فرمانروايان و پهلوانان مشرق ايران زنده شد و از بسياري جهات به قالب مميزات پارتي درآمد.[8]

منظومه درخت آسوريك و يادگار زريران كه منسوب به زمان ساسانيان است، حدس زده مي‌شود كه از دوران پارتها باشد، از اين رو مطالعة دقيق حماسه‌هاي ايران بصورتي كه امروزه در دست است، برخي عناصر پارتي را مكشوف مي‌سازد. از جمله داستانهاي دوران پارت كه در تاريخ اساطيري ايران به عهد پيشدادي منسوب است ماجراي بازآوردن كيخسرو ، و فرزندش سياوش ، از  سرزمين تورانيان آريايي يعني كوشان است.گيو ، دلاور آريايي ايران اين مهم را  تعهد مي‌كند و چون كيخسرو در ايران پادشاه مي‌شود چندين لشكركشي و شكست و پيروزيهايي پياپي اتفاق مي‌افتد كه پهلوانان بزرگ ايران در اين جنگها رستم و گودرز و طوس و فريبرز و گيو و بيژن‌اند و پيشرو جنگاوران توراني يا كوشاني در اين نبردها افراسياب است كه وي در اين كارزار از خاقان چين و كاموس كشاني و فرطوس و منشور ياري ميجويد و فردوسي داستان رزم را چنانكه خود گفته است از يك مأخذ مكتوب بدست آورده است كه آن سند مبتني بروايات باستاني بوده است. [9]  

 

۱۲۲-۱-۷.سوابق تاریخی کواشانیان:

کوشان هاعبارت از خاندان سلطنتی یی میباشند که از احوالی 500 قبل از میلاد تا نهایت قرن 5 میلادی یعنی بیش از پنج قرن  درماطقی که قبلاْ به آن اشاره شد سلطنت کرده اند و طوریکه خواهیم دید قسمت بزرگی از ممالک مجاور را در سلطنت خود ضمیمه ساختند.

کوشانیها ظاهراْ متعلق به طایفه تخاری هستند که بنابر مهاجرت یوئه چی ها کسب قوت نموده سلطنت مقتدری را به عرصه ظهور آوردند. یوئه چی ها از آریائیهای شرقی میباشند که هنگام مهاجرت و جنبش بزرگ آریائی ها بر عکس برادران خود بطرف شرق هجرت کردند و در بین توئن هوانگ وکی لین رحل اقامت افگندند. یعنی در احوالی حوزه رود ابلی و تارم.

یوچه ها در حدود سال 70 پیش از میلاد از رود جیحون عبورو داخل باختر(بلخ) گردیدند. در این هنگام درجغرافیای افغانستان کنونی دولت یونان و باختری حکمروائی داشت و در این سرزمین با هم آمیختن عناصر مدنیت بودائی و یونانی مدنیت مشهور " گریکو-بودبک" بوجود آمده بود. قبایل و عشایرترکی(؟) در مرورزمان همیشه از شرق به غرب مهاجرت نموده اند و این  جریان در درازای صدها سال مروج  و ادامه یافته است. بر خلاف آنچه تصور میشود. این مهاجرتها و کوچ کشی ها همیشه قرین با جنگ و خونریزی و به اصطلاح " ترکتازی" نبوده بلکه گهی مهاجرت های صلح آمیز نیز بوده است و عده ئی از این مهاجرت ها نقش سازنده را در تکامل فرهنگ و مدنیت آن جامعه داشته  است، زیرا همینکه این مردمان بیابانگرد و با شهامت داخل باختر گردیدند؛ در اینجا سکونت اختیار نموده و جزء ساکنین آن شدند تمدن قدیمی این سرزمین را قبول و پذیرفتند ، در زندگی مدنی و اقتصادی آن نقش بسزائی را ایفا کردند.

سیتی ها مردمانی بودند بادیه نیشین ماهر در اسپ سواری و تیر اندازی ، جنگجو و دارای خصوصیات دیگری که در اوستا و شاهنامه فردوسی از آن ذکری بعمل آمده است. یکی از مورخان غرب قدیم در قرن دوم قبل از میلاد کتابی بنام کشور های غربی نوشته که این اقوام سیتی یعنی کوشانی ها را بنام یوچی خواند و آنها را دو دسته (کوشانی های بزرگ و کوچک) دسته بندی نموده است یوچی ها بعد، از ازدیاد نفوس بطرف جنوب به حرکت آمدند.

یوئه چی ها را سیتی هم میخوانند. در مجاورت این طائفه آنرا (لان شی ) میخواند که موقعیت آن در بدخشان امروز بوده است. «سومات پس» یکی از مورخین چین مینویسد که تاهیا بک مملکت متمدن و قوم آن تجارت پیشه و تعداد شان خیلی زیاد و بین میلیون نفر میرسد.

حکمداری در میان خود ندارند بلکه هر شهر دارای رئیس مخصوص میباشد مرکز مهم شان لان شی است.

قراریکه معلوم میشود تا سال 125 قبل از میلاد هنوز یوئه چی ها در سواحل شمالی دریای امویه زندگانی میکردند. بعد از این وقت بین یوئه چی ها و تخاری ها مراوده بازگردیده یوئه چی ها به هجرت در تخارستان شروع کردند. تاهیا باوجود مدنیت خود از نقطه نظر عسکری آنقدر قوی نبود. بنا برآن یوئه چی ها از مدنیت تخاری ها و تخاری ها از سلحشوری یوئه چی ها استفاده نمودند.

در آن  وقت تاهیا به پنج ایالات تقسیم میشد که عبارت از واخان ، بدخشان ، نورستان پروان  ونومی (بغلان) بود.

بعضی از مورخین چین اسم کابل را نیز در جمله ایالات تاهیا ذکر مینمایند اما کابل در آنوقت تحت اثر امرای محلی تخاری و یوئه چی ها نبود. باخر زود تر از کابل در تحت اقتدار تخاری ها قرار گرفت یعنی بعد از اتحاد و امتزاج با تخاری ها یوئه چی ها توانستند باخر را در حیطه تصرف خود داخل کند.

دولت  های کوشانی یکی از مقتدر ترین دولتهای جهان باستان میباشد. این دولت در قرن (1 الی 4 ) میلادی مانند امپراتوری های روم –پارت وغیره دارای مدنیت بزرگی بود.

دولت کوشانیها در سرزمین باختر به وجود آمد. بعد از آنکه این قبایل در باختر متوطن شدند بالاخره تا اندازه ای تقویه شدند که توانستند سرزمین باختر را تصرف نمایند و دولت مقتدر کوشانیها را تاسیس نمایند. قبایل یوچی در (140 الی 130) قبل از میلاد دولت یونان باختری را برهم زد دولت کوشانیها را بنیان گذاری نمودند. بعد از آنکه قبایل یوچی اساس دولت خود را گذاشتند و در دولت یونان و باختری تزلزلی را بمیان آورند زیاد تر تقویه شد و تا شهر بلخ رسیدند. بلخ را بحیث مرکز خود قرار دادند در ین دوره پنج دولت علیحده در باختر بوجود آمد که یکی از آنها کوشانیه نام داشت و در منابع چینائی بنام (گوی شوانی) نیز یاد گردیده است. این دولت بالاخره مرکز امپراتوری بزرگ کوشانیها گردید. موسس دولت کوشانیها کجولو کدفیزس میباشد. این امپراتور و حکمران کوشانی توانست دولت های چارگانه دیگر باختر را نیز در تصرف در آورد. همچنان این پادشاه بر مناطق جنوبی هندوکش حملات خود را شروع کرد. بعد از در گذشت او پسرش یما کدفیزس پیشروی پدر خود را تعقیب نمود. بالاخره در زمان پادشاهی کنشکا و پسرش هوویشکا دولت کوشانی به یک امپراتوری وسیع و انکشاف یافته تبدیل گردید. در امپراتوری وسیع کوشانیها قسمتی از سرزمین آسیای مرکزی (تاجکستان، ازبکستان، ترکمنستان، قزاقستان و قرغزستان) تمام سرزمین(خراسان= افغانستان امروزی) یا ایران خاوری ، سند و پنجاب و مناطق شمالی هندوستان شامل بود.

منابع هندی برخلاف منابع چینی یوئه چی ها را اصلاً تخاری میخواند و بعضی از متشرقین اروپائی نیز به همین عقیده میباشند.

یوئه چی ها به قول چینائیان از آریائیهای شرقی و سنگ سمیانگ می باشند پس از مدتی محافظت  توانست تمام اینها و برادران تخاری شان در معراق قدرت باشند. اکثر مورخین به این عقیده اند که خاندان کوشانا یا سلاله پادشاهان یوئه چی اصلاً تخاری بودند.

هنگامیکه شالوده شهنشاهی کوشانی ریخته میشد یوئه چی ها در بین تخاری ها حل گردیده از نقطه نظر زبان ، لباس ، عرف عادات از باشندگان بومی امتیازی نداشتند از منابع چینی معلوم میشود که دولت کوشانی صد سال پس از ورود یوئه چی ها در تاهیا بمیان آمد. یعنی یکی از امرای محلی که موسوم به کوزولوزلو بود پنج ایالت دیگر را تحت تصرف خود آورده دولت کوشانی را بنا نهاد. کوزولویا کدفیسس عنوان شاهی گرفته اسم سلطنتش را کوشانی باقبول چینی ها کوئی شوانگ گذاشت. کوشانیها در تحت قیادت کوزولو بتوحید(خراسان= افغانستان)ایران خاوری موفق گردیدند. وزولو بطرف غرب (خراسان= افغانستان)ایران خاوری را تاسرحد دولت پارت توسعه داد. کابل کاپیسا و گندهار را فتح نمود و پس با پوتا ها که در حوالی غزنی بودند نیز مقابله نمودند مملکت شانرا در حیطه تصرف خود در آورد. پوتا ها عبارت (پختون) میباشند. بطوریکه کوشانیها در شمال آریانا بنای شهنشاهی کوشانی افغانستان را میگذاشتند کابل کاپیسا، اراکوزی و سواحل دریای اندوس بدست سیت ها و پارت ها بود . کوزولوکدفیس کابل را از دست کندوفارنیز گرفت . از بعضی مسکوکات معلوم میشود که هنوز آثار یونانی های کابل در آن عصر موجود بوده. از این میتوان نتیجه رفت که از تسلط سیت ها و پارت ها بر دولت یونان مدت زیادی سپری نگردیده بود که کوشانیها ایالات جنوب هند و کوه را از دست گندو فارنیز گرفتند. از کتیبه ها سکه های که دردست است معلوم میشود که کوشانیها از نقطه نظر ساختمان بدنی و لباس به چینائیها و هندی ها، مشابهت ندارند بلکه عیناً چهره و لباس های کوشانی ها را تا امروز اهالی افغانستان و ما ورای آمو میپوشند. دوره سلطنت کوشانیها در خشانترین دوره مدنیت (افغانی؟؟؟) = خراسانی [10]را در اعصار قبل از اسلام میدانند. در این دوره دین ، فلسفه ، حکمت ادبیات ، صنایع نفیسه معماری وصنعت ترقی شایانی نموده در باره  شاهان کوشانی کنشکای کبیر، بمانند در بار غزنویان بعد از اسلام آشیانه علم و ادب بوده کنشکا برای بدست آوردن یکنفر نویسنده و ادیب با شاه «مگادا»  جنگ کرد و  قرار معلوم علمای بزرگ با شاه بسر می بردند.

 

۱۲۲-۱-۸.تقسیمات دوره های کوشانی

کوشانیها  را به سه دوره تقسیم کرده اند.

•  کوشانی های بزرگ

•  کوشانی های کوچک

•  دروه کوشانی های خورد یا کیداری ها.

کتیبه های دوره کوشانی : از آن جائیکه اسناد معتبر کتبی و تحریری از دوره کوشانی تا هنوز بدست نیامده فلهذا همین کتیبه و مسکوکات زمامداران کوشانی است که از مطالعه و تحقیق در آن وضع سیاسی ، مذهبی (کلتوری امپراتوری کوشانی قابل درک و شناخت شده است اکثر کتیبه های دوره کوشانی به زبان های هندی میباشند و این همه به دو گروپ عمده تقسیم میشوند: آنکه برسم خط خروشتی و آن که به رسم الخط برهمنی نوشته شده اند. [11]

 

پرو فیسور دکتر صاحب نظر مرادی یک  تن از  تاریخنگاران نخبه کشور نیز  تحقیقی در زمینه «تشکل اجتماعی و عروج حاکميت کوشانيان » دارند  که  آوردن آن  در این جا خالی از لطف نبوده ، بلکه ضروری هم  میباشد . چراکه  زوایای کهنه و  پیچیده  این  خانواده  تمدنی (خراسان = ایران خاوری ) را تازه و روشن خواهد ساخت:

...بيشتر مؤرخين کوشانی ها را آريايی نژاد خوانده اند و معتقدند که آنها از سرزمينهای اوليه آريائيان (ايريانم ويجو-انائو) به مناطق تخارستان و باختر و بعداً آسيای مرکزی تا هندوستان منتشر شده اند. يعنی ابتدا از ناحيه رود ايلی به سير دريا و از آنجا به جنوب رود اکسوس در بدخشان کوچيده اند .(به این ترتیب  بخارا را میشود محد انکشاف این طایفه شمرد)

(دکتر صاحبنظر مرادی)

 


 

[1]  سیدی عبدالواحد ، باز شناسی افغانستان، ج. اول ،برگ ۴۱؛ رک. ویل دورانت ، مشرق زمین گهواره تمدن ، ص 477.

[2] همانجا ، برگ ۴۲؛ رک. مجلۀ هنر و  مردم ، مقاله دکتر شاه  حسینی عضو  هیآت دائمی  یونسکو در مورد  مطالعات باستان شناسی  تمدن  کوشانیان  در سیمینار  منعقده  کابل،(1349ه/1971م).

[3]  همانجا ، همان مقاله؛ رک : معجم البلدان  ، تالیف یاقوت حموی ،جلد  چهارم ، ص 32.

[4]  همانجا، همان مقاله؛ رک : معجم البلدان  ، تالف یاقوت حموی ،جلد  چهارم ، ص 32.

[5]  همان جا ، همان  مقاله ؛ رک: معجم البلدان ، پیشین ، جلد سوم ، ص95و394،جلد یک : ص265.

[6]  باز شناسی افغانستان ، همانجا ، برگ ۴۳؛ رک. همان  مقاله ؛ : تاریخ افغانستان ، پروفیسور احمد  علی کهزاد، چاپ  مطبعه دولتی کابل 1344،

[7]   همان اثر

[8]  در مورد اینکه دکتر نصرالدین شاه حسینی  در مقاله فوق کوشانی  یا سکایی و یا تورانی را از تیره و نژاد آریایی، ذکر کرده  است  محققین به  این باور نیستند  که کوشانیان از تیرۀ آریایی باشند و سکایی ها و بقول دکتر،( تورانیان که شامل  تاریخ اساطیری میباشد) فاقد اعتابار تاریخی است  لذا به  گمان اغلب  که  این  تیره  آریایی نبوده ولی  قسمیکه  در بالا ذکر شد مدتهای طویلی در درازنای تاریخ در دو طرف  کوههای هندو  کش  و زمینهای بین سیحون و جیحون  و سغد، حتی قسمت  های شرقی فارس نیز سیطره گسترده  داشته  در تمدنهای گریک و بودیک و مهر پرستی  نیز شریک  شدند که آثار اینهمه گسترش مذاهب  وانعطاف که اکنون واژه آن بنام ٬٬پرولانیزم مذهبی٬٬ مسما است ،  در برابر هر یکی از این مذاهب  کوشانیان را توانمند ساخت که نمونه  آنرا میتوان در مها دژ بغلان  که به سرخ  کوتل معروف است شناخت که  مربوط به  اوج  تمدنی عصر  کوشانیها میباشد. (نگارنده)

[9]   واضح  میشود  گفت  که داستانهای شهنامه  قسمت اساطیری تاریخ  ایران را احتوا میکند که نمیشود بروایات  آن در تاریخ  تطبیقی  اعتنا و جای پای باز کرد و افسانه رستم و سهراب نیز جزء همان اندیشه  های اساطیری  را در تاریخ داشته است و اینک  افراسیاب تورانی بنا به  توضیح  فردوسی در شهنامه  و تعقید دکتر ناصرالدین شاه حسینی کوشانی باشد اشکال وجود داشته   و محق نمیباشد.

[10]  در این دوره  نه افغانستانی و نه خراسانی هنوز  در جغررافیای آسیا وجود نداشت . مولف

[11]   . نجیب الله توروایانا. تاریخ مختصر آریانا افغان. موسسه انتشارات . بازار قصه خوانی ، سال 1379.

. محمد صالح راسخ یلدرم، تاریخ و فرهنگ ترکمن ها ، کتابخانه سبا، سال 1382 صفحه (22-23).

. محقق کتابخانه فیضی ، تحقیقات باستانشناسی در شمال شرق افغانستان ، اکادمی علوم افغانستان، چاپ مطبعه بهیر ، سال 1383 ص 24.

. نجیب الله توروایانا. تاریخ مختصر آریانا افغان. موسسه انتشارات . بازا ر قصه خوانی ، سال 1379.

 

. دوکتور اکتم بابایوف و پوهیالی احمدولی ، باستانشناسی افغانستان ، پوهنتون کابل، سال 1361. صفحه بابایوف و پوهیالی احمدوالی ، باستانشناسی افغانستان ، پوهنتون کابل، سال 1361. صفحه 86.

 

 

 

 

۱۲۲-۱-۷. تشکل اجتماعی و عروج حاکميت کوشانيان

مهاجرت  های گسترده به جنوب دریای آکسوس(آمو دریا)

مهاجرتهای گسترده اقوام آريايی از شمال به جنوب دريای اکسوس (آمودریا) از جمله  يوءچيها و توقف آنان به مدت پنجصد سال در باختر و تخارستان مقدمات ظهور تخاريها و هجوم آنان عليه حکومت يونانيان و سقوط آنان در باختر و بدنبال آن زمينه های تشکل اجتماعی و تاسيس دولت کوشاني را ابتدا در تخارستان، بدخشان و باختر فراهم ساخت و يکصد سال بعد ازين واقعه شعبه ای ازين اقوام بنام "کوای شانگ – کوشان" به ترقيات اجتماعی چشمگيری دست يافته و بعد از فتح باختر و کابلستان تا حوالی هندوستان پيشرفتند. مؤرخ شهير افغانستان مير غلام محمد غبار اين مسئله را چنين توضيح داده است: "بعد از انقراض يونانيان سلسله ای بنام کوشان از طايفه تخارها (تخارستان و بدخشان) بعد از تصرف کابل قسمت عمده هندوستان را مسخر نمودند".[1]  در باره نژاد کوشانيها نظريات متفاوتی به ميان گذاشته شده است. در اين مورد نظرياتی وجود داردکه کوشانيان و سلاله بعدی آنان بنام يفتليان از متن کوشانيان تبارز سياسی کرده اند، از نژاد هيونگنوها يا نژاد زرد ميدانند که ايشان از پيشگامان قبايل ترک هستند. اما بيشتر مؤرخين آنها را آريايی نژاد خوانده اند و معتقدند که آنها از سرزمينهای اوليه آريائيان (ايريانم ويجو-مشرق زمین گهواره تمددن ،ویل درانت  ) به مناطق تخارستان و باختر و بعداً آسيای مرکزی تا هندوستان منتشر شده اند. يعنی ابتدا از ناحيه رود ايلی به سير دريا و از آنجا به جنوب رود اکسوس در بدخشان کوچيده اند. کشف کتيبه معروف رباتک در سال 1991 بدنبال کتيبه های سرخ کوتل بغلان که مربوط به دوره زمامداری امپراتور بزرگ  کنيشکا ميباشد، حد اقل به سه فرضيه تاريخی ذيل پاسخ روشن گفت:

  1. کوشانيان بخصوص کنيشکا در اين کتيبه خود را آريايی نژاد و شهريار آريانا خوانده است.
  2. زبان فرضی (باختری-تخاری) در اصل بنام زبان "آری" يعنی آريايی ناميده شده است.

3-      ٬٬ويمه تکتو٬٬ سردسته يا مؤسس حکومت کوشانيان خوانده شده است. بناءً با پيدايش آب تيمم باطل ميشود و ديگر نبايست فرضيه های موهوم بجای اسناد و مدارک مبرهن تاريخی قرار داده شوند.

بعضی از مؤرخين نام "کوشانو" را با کلمه چينی "يوءچی" که قوم کوچی و بيابانگرد در آسيای مرکزی بودند، يکی ميدانند و عقيده دارند که اينها زمانيکه در شمال دريای آمو بودند بنام "پوچی" خوانده ميشدند و پس از عبور از دريای آمو به "تاهيا- بدخشان" با ساکنان محلی آميزش نموده و نام جديدی "کوشان- کوچيان" را اختيار کرده اند. به نظر آنها قبايل اوليه کوشانی بنام تايوءچه يا يوءچيهای معروف نيز ياد شده اند و سرزمينشان را بنام کيوشانگ وانگ Kuia Shang Wang يعنی سرزمين کوشانيان ناميده اند. سايکس باور دارد که در دهه سوم قرن اول ميلادی "کوايشانگ" يا کوشان سردسته قبيله پوچی (يوءچی) راه و رسم کوچی گری را ترک گفته به کشاورزی روی آوردند و امپراتوری وسيعی را ايجاد کردند، که از باختر به طرف جنوب گسترش و پهنا داشت و در شمالغرب هند جانشين گندو فارس و پاکوريس گرديد، گندو فارس سلطنت ساکا را در 19 ميلادی تحت سلطه مستقيم خود در آورده بودند .[2]

کوشانيها در منابع تاريخی بنامهای مختلفی ثبت گرديده اند مثل "کوشانو، کهوشانو، کيوشانا، کيورشانا و کوشان" در منابع بومی آريايی، "کورسفو، کورونو، کورانو، کورسانو، خورانو" در تلفظ يونانی و در منابع عربی بنام "کوشان" آمده اند. در کتب دوره اسلامی از جمله مسالک و ممالک که اصطخری بنام کوشان تذکار يافته و آنها را از قوم تخارها ياد کرده است.

کوشانيان از سده اول ميلادی تا پايان قرن چهارم دولت معظمی را در پهنای آسيای مرکزی تا هندوستان بوجود آورده و بر آريانای شرقی تسلط سياسی داشتند، که همزمان با آنها در بخش آريانای غربی ساسانيها حکومت ميکردند. زمانی حکومت کوشانيان به سه دوره تقسيم شده است. يعنی کوشانيان بزرگ، کوشانيان خورد يا کيداريها و ردبيل شاهان که از اتحاد بقايای کوشانی و يفتلی عبارت بوده اند.

کوشانيان بزرگ با نام کچولا کدفيزيس فرزند ويمه کدفيزيس فرزند تيکتو آغاز ميگردد، که در سال 25 ميلادی از باختر به کابلستان آمد و اين شهر را از انسی آخرين شهزاده پارتی اشکانی تصرف نمود[3] کدفزيس اول فرمانروايی پيروزمندانه ای داشت.

ويمه کدفيزيس دوم (50- 90) ميلادی بر متصرفات کدفيزيس اول از باختر تا شمالغرب هند تا وادی گنگا و بنارس حکومت نمود. در کتيبه ای که از تکسيلا در ناحيه پوروشاپورا (پشاور) بدست آمده است اين کتيبه در دوره سلطنت يک زمامدار کوشانی که ملقب به پادشاه بزرگ بوده بنا گذاشته شده است، که باستان شناسان اين کتيبه را به ويمه کتفيزيس نسبت داده اند.

دوره حاکميت ويمه کدفيزيس دوره رونق ارتباطات و فعال سازی مسيرهای جاده ابريشم بوده که علاوه بر امتعه بازرگانی استعدادها و هنر خلاقه مردم در قلمرو کوشانيان بخصوص از معبر بدخشان و تخارستان ترويج و تعاطی ميشدند.

در سال 73 ميلادی امپراتور "مينک" محل کليدی را که بر آن جاده تجارتی ابريشم ميگذشت و در شمال صحرای تاکلاماکان موقعيت داشت در مسير ختن و يارقند (يارکند) که بطرف جنوب آن بدخشان موقعيت دارد از فرماندار يوچی اشغال نمود و تا سال 76 ميلادی تمام ترکستان چين را در شرق پاميرات به تصرف خود درآورد. [4]

در سال 88 ميلادی يکی از فرمانروايان کوشانی به جنرال چينی پانچاو در جنگهايش عليه تورفان کمک نمود و باج و خراج به چين پرداخت و خواست تا با يکی از شاهدخت های چينی ازدواج نمايد، که اين خواسته او به مخالفت پانچاو مواجه گرديد و او را به زندان انداخت. اين پيشامد شاه کوشانی را بر افروخته ساخت و جهت اخذ انتقام لشکر 70 هزار نفری را با اسلحه مجهز به استقامت پاميرات در بدخشان فرمان داد، اما لشکر مذکور بخاطر طی نمودن راههای صعب العبور و سرد و کمبود آزوقه، از سوی پانچاو شکست خورد و امور خراج گذاری بازهم بگونه ای ادامه يافت و پانچاو تا سال 91 ميلادی تا غرب بحيره کسپين سلطه چين را برقرار نمود. موصوف در سال 97 ميلادی يکی از افسران خود را بنام سفير به کشور پارت اعزام نمود. سفير مذکور از راه هيکاتم پليس (شهر صد دروازه)[5] و همدان به ايران و پارا رود مسافرت نمود، او علاوتاً در نظر داشت تا از طريق خليج فارس به سوريه و شام رفته و با حکومت روم شرقی روابط برقرار نمايد، اما بر اساس رايزنی ناخدای کشتی که اين فاصله را بطور عادی سه ماه وانمود کرد از اجرای اين سفر منصرف گرديده و به کشورش برگشت.

 

اعلیحضرت کنيشکا امپراتور بزرگ کوشانی (100-162) ميلادی

 شکست يوچی فرماندار کوشانی در شرق پامير در سال 88 ميلادی به دست پانچاو موجب تبارز امپراتور مقتدری چون کنيشکا در راس خانواده کوشانيان و قلمرو سلطنت آنان گرديد. هر چند سالهای زمامداری کنيشکا به صورت مشخص معلوم نيست، اما پس از ورشکستگی سياسی ناشی از هجوم لشکر چين بمقام سلطنت برداشته شده و مرحله جديدی را در استقرار، توسعه و تحکيم دولت کوشانيها پي ريزی نموده است. کنيشکا سلطنت خود را با استقرار در دو پايتخت پوروشاپورا(پشاور) بحيث پايتخت زمستانی و بگرام بحيث پايتخت تابستانی رهبری ميکرده است.


 

  [1]    جغرافيای تاريخی افغانستان، مير غلام محمد غبار، سال 1367 کابل.

[2]   سر پرسی سايکس، تاريخ افغانستان، ص 120.

[3]   صاحبنظر مرادی ، کابل در گذرگاه تاریخ، بخش کوشانيان.

[4]   به نقل از تاريخ چين تحت عنوان "یوهانشو"، تفسير رخدادها را از 25 ميلادی به بيان گرفته، نقل از سايکس، ص 121.

[5]  صد دروازه

شهریست که در عهد سلوکیان و سپس در دوره اشکانیان رونقی داشت . درباره محل این شهر عقاید مختلف است ولی غالبا معتقدند که آن در جنوب غربی دامغان کنونی واقع بوده . در عهد هخامنشی این شهر بوسیله جاده ای به ایالت ری متصل میشد.در هنگام حمله اسکندر چون مقدونیان در این شهر آزوقه فراوان داشتند فاتح مقدونی چند روز در این شهر توقف کرده و ضیافتی داد.

 

تصویری بالای سکه  طلایی که مربوط به  کنشکا بزرگترین امپراتور کوشانی میباشد در  تصاویر زیر  ساحه قلمرو حاکمیت   کوشانیها نشانه  می گردد:

تصاویر فوق قلمرو  امپراتوری کوشانی ها را سکه  های مروج   کوشانی را که معرف فرهنگ و هنر آن زمان را نشان  میدهد .[این  تصاویر با رعایت  حق نسخه برداری از گوگل بایگانی شده  است]

يافته های فراوان و چشمگيری از ساحه وادی کوهدامن و کاپيسا مربوط به دوره حکومت کوشانيان و تسلط دين بودا نشان ميدهد که اين سرزمين مورد توجه و دقت زمامداران کوشانی بخصوص امپراتور کنيشکا قرار داشته است. در تمام قلمرو کوشانيان تساهل دينی و پلوراليزم عقيدتی حکمفرمايی داشت و صومعه ها و استوپه های مذهبی فراوانی در اين دوره ساخته شده اند. قسمی که در  نقشه بالا مشاهد  می کنید ، کنيشکای بزرگ در اوايل سلطنت خود کوهستانهای کشمير و چترال را ضميمه قلمرو سلطنتی خود نمود و سرزمين خود را بيشتر از نياکانش توسعه داد. کنيشکا نميخواست باج گذاری به دولت چين را که از گذشته معمول گرديده بود ادامه دهد. ازينرو لشکر قوی را به امتداد بدخشان سوق نمود و از گذرگاههای پامير بسوی ايالت سينکيانگ چين (کاشغر و يارکند) مارش داد و ختن، يارکند و کاشغر را جزوی امپراتوری خود نمود، که موفقيتهای نامبرده مورد تائيد نگارشگران چينی بخصوص هيوان تسانگ قرار گرفته است. آنان تائيد نموده اند که ختن در سال 152 ميلادی ضميمه امپراتوری کنيشکا گرديده و فرمان اين پادشاه سترگ در بخشی از سرزمين چينيان واجب الاجرا گرديده است. شهريار بزرگ کوشانی که خود پيرو ديانت زردشتی (آئين آريائيان) بود در اواخر سلطنت خود به کيش بودايی علاقه فراوان گرفت و تحت تاثير اين گرايش دينی وی بسياری از مجسمه ها و هيکل های رجال بزرگ دولتی و روحانی بودايی را که در مکتب آرت و هنر "گنداهارا" به بهترين صفت هنری ساخته شده اند، که تبارز اين آثار حيرت انگيز قبل از همه مديون اراده هنر پرورانه و فرهنگی کنيشکا ميباشند. قبل بر اين زمامداران کوشانی در زمينه رشد هنر گنداهاری به مثابه آميزه از هنر يونانی و باختری توجهات لازم مبذول نموده بودند و آشوکا پادشاه موريائی بودائي هند در اين زمينه تلاشهائی را در قرن سوم پيش از ميلاد راه اندازی نموده بود، اما کنيشکا همه اين عرصه ها را (هيکل سازی، استوپه ها و صومعه های دينی، سنگنبشته ها، معماری، شهرسازی، مسکوکات فلزی، طلايی و نقره يی) را به حد کمال تشويق و حمايت نمود.

در قرن دوم ميلادی کنيشکا يک دندان بودا را به سفير چين اهدا نمود و يکی از سران يوچی يک کاپی کتاب مقدس بودايی را به هيئت نماينده گی چين در کشورش نيز اهدا کرد که گفته ميشود بدين وسيله اين مذهب به فواصل معين و تدريجی در چين سرايت کرد و تا امپراتوری روم توسعه يافت. لازم به تذکر است که بوديزم بعد از سال (565) پيش از ميلاد بوسيله سيدارتا در هند بوجود آمد، اما در قرن سوم پيش از ميلاد توسط مورياييها به کابلستان، باميان، باختر و بدخشان راه يافت و باميان بستر مناسبی برای ترويج اين ديانت بسوی کشورهای جنوب شرق آسيا و چين گرديد. بوديزم در آريانای عصر کوشانی حيثيت ديانت جديدی را اختيار کرد و بحيث يک نظام درويشانه دينی که تبليغ ميکند "بعد از اين زنده گی را ديگر پايانی نيست در قلب مومنين تجلی انوار پرتو افگن است و به نيايش و ادعيات آنها گوش ميدهد" چنانچه وينسنت سميت ابراز نموده در يک کلمه ميتوان گفت که "احترام به معبودی که از اين دار شتافته است به عيادت ناجی زنده ای حلول کرده است.  [1]

پس از کنيشکا در سال (162- 185) هويشکا به نماينده گی پدرش ايالات هند را در جنوب اداره ميکرد و به مجرد مرگ کنيشکا به کرسی جاه و جلال سلطنت کوشانی تکيه زد. کارنامه های او بصورت مشخص مورد مطالعه قرار نگرفته است، اما بی ترديد او ادامه دهنده راه و روش فرهنگ گستر اجداد خود بوده است.

دوره حاکميت واسوديوا که در سال 220 ميلادی بدست شاهپور اول بر افتاد  [2] شيرازه امپراتوری کوشانی از هم پاشيد، و سلاله های کوچک کوشانی در دره های پنجشير و مناطق مجاور آن تا هجوم رعشه افگن يفتلی ها در قرن پنجم ميلادی حکمرانی داشتند، که آثار شگرف اين دوره از دره پنجشير به دست آمده است. برخی از امارتهای کوچک سلاله کوشانی حتی تا تصرف خراسان بزرگ بدست سپاه عرب تا قرن هفتم ميلادی وجود داشتند. اردشير بابکان مؤسس سلاله ساسانی در قرن سوم ميلادی طی يک حمله گسترده به هند به حاکميت آخرين بقايای کوشانيان در شمال آنکشور که به زمامداران کابل خراج ميپرداختند پايان داد.[3]

پادشاهان کوشانی از پيروان و مشوقين جدی دين بودا بودند. راجع به تمدن دوره کوشانيها تحت دستاوردهای هنری مکتب گندارها را مثل (معماری، نقاشی، مجسمه سازی، شهر سازی، ظروف سفالی و شيشه ای و غيره) نميتوان درين نگرش کوتاه معلومات داد، اما ميتوان گفت که مفتخر ترين بازيافتهای باستان شناسی در موزيم های کشورهای آسيای مرکزی مربوط به عصر زمامداری کوشانيها و عروج هنری مکتب آرت و هنر گنداهارا که توسط آنان بوجود آمد ميباشد.[4]

 


 

[1]   پيرسی سايکس ، تاريخ افغانستان، ترجمه عبدالوهاب فنايی، ص 122.

[2]  مير غلام محمد غبار، جغرافيای تاريخ افغانستان، ص 200.

[3]   سايکس، همانجا ، ص 123.

[4]  باز شناسی افغانستان ، جلد اول ، تالیف نگارنده ، از برگ های ۳۸ الی ۶۰

 

 

 

´´´´´´´´´´´´´´

بخارا

جلد دوازدهم

قسمت اول

بخش یکصد و بیست و دوم

 

 

-۲. تنظیم  تاریخ  بخارای باستانی:

«باغهای بادام الو  و سیب و شفتالوی بخارا و سمرقند ، آنجا که سوسنهای سرخ بر می دمند. و جیحون ، که از کناره  ریگ  های زرفامش ،سودا گران باوقار سفید  دستار می گذرند.»

اُسکارویلد

استرابو بخارا را واحه  کهن نامیده از قول اریستوبولیس رومی که از آنجا می گذشت سغدیانا را«گرانبها تر از همه» توصیف کرده  است ، و این نامی است  که مقدونی ها (در زمان جهانکشایی  های اسکندر وضع کرده اند .(استرابو ۵۱۸)[1]

«بخارا از  سرزمین  های شرقی قبته الاسلام است و مشابه به مدینته النبی ، دور نمای آن به روشنی  نور علما و فقها آراسته ، و اطراف آن  به طرف معالی (منزلها با شرف  رفعت) پیراسته ، و از قدیم باز در هر قرنی  مجمع نحاریر[2]  علمای  هر دین  آن روزگار بوده است ؛ و اشتقاق بخارا  از بخار  است که به لغت مغان  مجمع علم باشد  واین لفظ به لغت بت  پرستان ایغور و ختای نزدیک است  که معابد ایشان که موضع بتان است  بخار گویند ودر وقت وضع نام شهر «بمجکث» بوده است .»[3]

محمد بن  جعفر در کناب تاریخ بخارا  در مورد فتح  بخارا بدست  عبید الله زیاد چنین آورده است :«چون عبیدالله زیاد را معاویه به خراسان فرستاد، وی ازآب جیحون بگذشت و به بخارا آمد . و پاد شاه بخارا  خاتونی بود، از بهر آنکه پسر او طغاشاده خرد بود .پس  عبید الله زیاد  بیکند بکشاد ورامتین ،وبسیار برده  کرد. و چهار هزار  بنده بخاری  را گرفت ، و این به آخر سال ۵۴ بود.(ابوبکر  محمد بن  جعفر النرشخی ۲۸۶-۲۲۸هـق، ص، ۷۰)

و چون به شهر بخارا رسید صفها کشید ، و منجنیق  ها راست کرد. خاتون کس به ترکان فرستاد و از وی یاری خواست . و کس به عبیدالله زیاد فرستاد  و هفت روز مهلت خواست ، و گفت من در طاعت تو ام ، و هدیه  های بسیار فرستاد.

و بعد دو هفته لشکر ترک برسید و دیگران جمع شدند و لشکر بسیار گشت ، و حربها بسیار کردند، وبه آخر کافران به  عزیمت شدند، و مسلمانان در پی ایشان رفتند ، و بسیار بکشتند.خاتون به  حصار اندر آمد، و مسلمانان بسیار غنیمت یافتند از سلاح و جامه و زرینه ، وسیمینه و برده  گرفتند. و یک پای موزه خاتون با جوراب گرفتند، و جوراب و موزه از زر بود مرصع به جواهر، چنانکه قیمت  کردند دوصد هزار درهم آمد.عبید الله زیاد فرمود تا درختان بکندند و دیها  خراب می کردند ، و شهر را نیز  خطر بود . خاتون کس فرستاد، وامان خواست ، صلح افتاد هزار بار  هزار درهم (ده ملیون درم)، و مال بفرستاد، و مال بگرفت ، وباز گشت، و آن چهار هزار برده با خویشتن برد.[4]

از متن  تاریخ بخارا (النرشخی) میتوانیم بفهمیم که در یکهزار سال قبل از امروز مردم بخارا  دارای چه  پیشینه اقتصادی و تمدنی قوی بوده اند  که چشمان فاتحین اسلام را دیدن و تخمین قیمت یک پای موزه خاتون بخارا خیره ساخته بود که ما  در جریان  نگارش این پژوهش تاریخی در مورد بخارا حرفهایی از آن خواهیم داشت.

 

آنچه را که در سرزمین  های تمدنی آسیا ، چنانچه از گزارشات باستان شناسی بر می آید، در ادوار اولیه ی  زندگی  خویش ، ظاهراْ از تپه ها به دره  های حاصلخیز رود خانه  ها سرازیر شده  اند.در همان  تپه  ها بود  که زراعت و ساختن خانه  و مسکن را آموخته  بودند.(ویل دورانت ،مشرق زمین  گهواره تمدن کتاب اول) یکی از همان دره  هایی که مدنیت  آن توجیه عصر  کشاورزی را می کند که برای اولین مرتبه در یکی از دره ها ، در آسیای مرکزی دره ی رود زر افشان بود که از فلات  پامیر ، مشهور به « بام دنیا» (که درمنتها  علیه استان بدخشان افغانستان حد فاصل میان  چترال پاکستان و چین و تاجکستان میباشد )، به سوی ریگزار  های قزل قوم  جاری می شود.

در واحه ی کنونی بخارا مساکن متعلق به  عصر حجر قدیم کشف نشده  است . از این امر نباید  چنین  نتیجه گرفت  که این سرزمین در آن عصر  مسکون نبوده است ، بلکه  چنین  نتیجه گیری کرد که تا کنون از آن آثاری بدست  نیامده  است .

این بدان معنی است که فرانیس بیکن گفته است :«تاریخ  همچون  تخته پاره  کشتی  است که بر روی گردابی شناور است ، و آنچه از آن تباه شده  و از میان رفته  بیش از آن است  که بر جای مانده است که فرد بشری را به کنجکاوی وا  میدارد تا برای یافتن  حقیقت رهی را بپیماید که نتیجتاْ او را در کنار ساحلی به  بقایایی از  کشتی شکسته که با سخره در اثریک جریان پر قدرت طوفانی تصادف کره  و شکسته است.»

آنچه را که  مسلم است میتوانیم در کتاب  مشرق زمین  گهواره تمدن  اثر ویل دورانت  باستان پژوه  شهیر امریکایی در مورد ٬٬آسیای میانه ٬٬  که به مثابه خطوط اساسی  انتشار خطوط مدنیتی دانسته  می شود که  آنهم به زعم ویل دورانت این آغاز را فصل سوالهای بی جواب خوانده است برای روشن شدن صفحه  از زندگی باستانی در این منطقه  که بی رابطه  به اولین  مهاجراتهایی  از قلب  واحه  ها و دشت  هایی از آسیای مرکزی میباشد دانست .

۱۲۲-۳.فصل  سوالهای بی جواب:

ما در مورد  مهد یا اولین  گهواره مدنیت  ٬آسیای میانه – و انائو را  از جمله خطوط انتشار می نامیم که ویل دورانت  آنرا فصل سوالهای بی جواب خوانده است که آنرا با سوال دیگری کامل  میسازد و آن اینکه :تمدن در کجا آغاز شده است ؟ این سوالی است  که بنوبه  خود بدون جواب خواهد ماند. اگر گفته  های دانشمندان زمین شناسی را که نظریات  ایشان در مورد ماقبل از تاریخ  پوشیده  از ابر  های  ابهامی  است که دست کمی ازتاریکی  های فلسفی  ندارد – باور کنیم و بگوییم که مناطق آسیای میانه (ترکستان  کبیر) که اینک  خشک و بی  آب و علف است و پر آب و معتدل بوده ولی از اثر مصادمات  طبیعی و آب و هوایی  دچار سانحه دوامدار خشکی شده و در پایان  کار بجایی رسیده  است ، که ساکنان اراضی مجبور به مهاجرت به شرق و غرب و شمال و جنوب گردیده اند تا بجایی برسند که آب کافی در اختیار داشته باشند ، و به این ترتیب شهر ها یکی  پس  از دیگری خالی شده است .هم اکنون خرابه  های شهر  های چون بلخ  تا نیمه  در شن فرو رفته ، ولابد  چنین شهری ، که محیط  آن سی و پنج  کیلو متر  است ، روزی پر از جمعیت بوده . هنوز از سال ۱۸۶۶مدت درازی نگذشته است ،و در آن هنگام ۸۰ هزار نفر  ساکنان ترکستان غربی ، که دور تا دور شهر شان را ریک روان فرا گرفته بود ، ناچار شدند  از منطقه  مهاجرت کنند.باستان شناسان به این باور هستند که اکنون این نواحی که در شرف مرگ است ، ناظر و شاهد  نخستین  گامهای تو بر تو یی از  نظم و پیش بینی آداب  و اخلاق راحت طلبی  و فرهنگ بوده ، که از میان تمدن  کنونی بیرون بر آمده است .( ویل دورانت  ،مشرق زمین  گهواره مدنیت ،جلد اول ، گهواره  های مدنیت برگ ۱۰۱)

۱۲۲-۳-۱.انائو:

در سال 1907 پمپلی در آنائو، در تركستان جنوبی، آثاری از جنس سفال و جز آن به دست آورد و تاریخ آن را 9000 سال قبل از میلاد تخمین كرد ـ‌ احتمال دارد در این تخمین 4000 سال مبالغه شده باشدـ‌ چنانكه معلوم شده است، مردم آن ناحیه كشت گندم و جو و ذرت را می‌دانسته و در افزارهای خود مس به كار می‌برده و حیوانات ۲۲اهلی در اختیار داشته‌اند؛ نقشهایی كه بر روی ظروف سفالی آنان دیده می‌شود، نمایندة آن است كه تمدن ایشان مسبوق به سابقة چندین قرن می‌باشد. از ظاهر امر چنین برمی‌آید كه فرهنگ 5000 سال قبل از میلاد تركستان، در آن هنگام، خود، فرهنگ و تمدن سابقه‌دار و كهنی بوده است. ممكن است در آن زمان، میان آنان، مورخان و دانشمندانی وجود داشته كه برای یافتن ریشة قدیمی تمدن خود به كاوش می‌پرداخته‌اند، یا فیلسوفانی زندگی می‌كرده‌اند كه از انحطاط نسل بشری متأثر بوده و بر گذشتة نیك حسرت می‌خورده‌اند. (همان ماخذ ویل دورانت انائو،برگ ۱۰۱)

کمی دقییق تر و پیشتر می رویم و از عصری شروع  میکنیم که زمین در  معرض یک تحول خورد کننده فوق العاده قرار گرفته بود .

۱۲۲-۱-۳.سر گذشت زمین

شمال  شرقی سایبریا محلی اسکه از طرف جنوب با ترکستان بزرگ  که بخارا نیز در مرکز آن موقعیت دارد تلاقی می کند. این منطقه در عصر یخبندان مصون ماند  و سوالی و معمای  بزرگ دیگری با خود  بوجود آورد.آب و هوای این منطقه  پس از پایان دوره  یخبندان به سرعت و شدت  تغییر کرده و متوسط  حرارت سالیانه آن ، چندین درجه  کاهش یافته است .از حیواناتی که روزگاری در  آن منطقه زندگی می کردند ، اثری در منطقه دیده نمیشود، و گیاهانیکه  در آن جا رشد  میکرده ، اکنون  وجود ندارد .این تغییرات باید  خیلی ناگهانی و سریع رخ داده باشد . علت  تغییرات  آب و هوایی این مناطق  نیز هر گزبیان  نشده است   .در این تغییر مصیبت بار ( که امکان دارد بشر اولیه را در این مناطق که قبلاْ هوای گورا داشته و دارای نعمات وافر بوده به مهاجرت دسته جمعی وا داشته باشد که  ویل دورانت  آنرا در فصل سوالهایی بی جواب به انائو در نزدیکی بلخ و ستیپ های ترکستان  کبیر تعبیر کرده  است .)در این تغییرات آب و هوا، و تحت شرایطاسرار آمیز آن کلیه ماموت های  ( Mammoths فیلهایی که دارای بدن  پشم آلود و جثه بزرگتر از فیل  های منازق استوایی نظیر هندوستان و افریقا میباشد که اخیراْ جثه  های غول آسای آنها بصوررت یخ زده با  آب شدن  یخ  های قطبی از زیر یخ بیرون بر آمده و دلچسپ این است که بدن این  حیوانات غول آسا تازه بوده و  خراب ننشده  است)سبری هلاک شدند ... در شمال شرقی سایبریا ، مقادیر بسیار زیادی از عاج این فیل  ها  پیدا شده  است . این عاج  ها کاملاْ محفوظ  ماندهو گذشت زمان در آن  تأثیری نکرده  است که از کالا  های صادراتی روسیه به  چین و اروپا محسوب می شود .

در سال ۱۷۹۹، اجساد منجمد شده  ماموت  ها  در سیبری  کشف شد .این اجساد بطور کامل و بدون  تغییر شکل باقی مانده بودند ، به طوری که سگ  های سورتمه ، مدتها  گوشت تازه و سالمی  برای تغذیه داشتند. ٬٬گوشت ها مانند لیف رشته دار بودند که جا ببجا چربی آنرا پوشانده بود .٬٬ و از نظر ظاهر به همان  گوشت تازه  بخ زده معمولی بود .

٬٬کاویه٬٬ دلیل  این تغییرات  سریع آب و هوایی را  چنین تعریف کرده است :«طغیانها  و متعاقب هر کدام آن عقب نشینی دریا ها ، نه به  آهستگی صورت  گرفته و  ونه تدریجی بوده است ، بلکه بر عکس ، بیشتر حوادثی که   موجب این طغیانها  و عقب نشینی ها شده اند  نا گهانی بوده اند .این فاجعه با سرعت  نیم جهان  مسکون ویا حد اقل بیشتر خاکهای کنونی را در بر گرفته  است . . . این حادثه به طور نگهانی  و بدون هیچ نوع نأملی اتفاق افتاده است .»

نظریه های مختلفی  در مورد تغییر آب و هوایی زمین  توسط دانشمندان  زمین شناسی در سده  های نزده و بیست ارائه شده  و برای  پیدایش یک تغییر کوچک  در جهت تکامل دها  هزار سال  وقت لازم  است .و زمین شناسان  معتقد اند که ایجاد  هر گونه  تغییر

در کره زمین ، معلول سایش ناشی از باران و باد و طوفان است  که در یک روند آرام ولی مستمر  به عمل می آید .[5]

 

نتیجه:

اگر قرار باشد که این موضوع را  با تفصیل و بصورت عمیق از نگاه زمین شناختی تحت پژوهش قرار دهیم خود  کتاب ضخیمی  خواهد شد که ما را از هدف ما که عبارت از شناسایی مقاطع  تاریخی ترکستان  کبیر بالعموم و بخارا بالاخص میباشد دور خواهد ساخت . فقط همین قدر کافی است بدانیم  سرزمین  های وادی فرغانه ،سمرقند ، بخارا وخش ،اندیجان و وادی زر افشاد که بین دو دریای سیحون و جیحون قرار دارد ، از جمله زیستگاه  های حیات شهری و تمدنی اولیه ای میباشد که از عصر یخچالها به  این  سو  تا مهاجرت  های گسترده ٬٬انوئو٬٬ (مشرق زمین  گهواره تمدن) و بعد از آن  تا عصر حاضر بوده است .

 

۱۲۲-۱-۴.ماوراء النهر یا سرزمین های واقع شده ماورای دریای جیحون و سیحون:

اما پس از وقوع حوادثی که در ٬٬انوئو٬٬ که ما فرض می کنیم  همین  ٬٬فرا دریا٬٬ یا  ٬٬ماوارالنهر٬٬ که شامل حوزه  های بلخ و  بخارا خیوه و مرو و در مجموع تمام ترکستان  کبیر  می شود ، چون آن اندازه ،علم و معرفت دقیق در اختیار نداریم که بعد از مهاجرت  های گسترده  عصر انوئو در این منطقه چه وقایع و تغییرات آب و هوایی رخ داده است ،که  نتیجه  تحقیق ، بتواند ما را به آن سالهای وقوع این حوادث برساند از جمله  هممان سوالهای بی جوابی است که از طرف باستان شناس شهیر امریکایی مطرح و ما در بالا از آن تلویحاْ یادداشت های درج  کردیم ، با خیال میتوانیم  تصور کنیم ، که در نتیجه قهر آسمان و خشکی فراوان زمین ، ساکنان این نواحی ناچار شده اند از سه طرف به مهاجرت  پردازند، و در این مهاجرت هنر وفرهنگ و تمدن  خود را همراه برده اند . و باستان کاوان  چنین حدس می زنند که هنر این مردم از طرف خاور به  چین و منچوری وامریکای شمالی ، و از طرف باختر  به عیلام و مصر و حتی ایتالیا و هسپانیا رسیده  است .چنانچه آثار بدست  آمد ه در شوش ، در عیلام قدیم (ایران کنونی)شباهت فراوان به آثار  ٬٬انائو٬٬ دارد. وشاید هم  این شباهت ها را میتوان در یافت که در بامداد  مدنیت ، میان دو شهر شوش و انائو، روابط فرهنگی  بر قرار بوده است . حوالی ۴۰۰۰ سال پیش از میلاد.(ویل  دورانت ، مشرق زمین گهواره تمدن ، کتاب اول برگ ۱۰۱)

 

چون بسیاری از لایه  های   مساکن در واحه  های مشروب و مزروع  هموار فراهم آمده اند.البته  با استفاده از تکنالوژی باستان  کاوی میتوان امید وار بود  که آثاری از ادوار ماقبل التاریخ بدست آید .  چون در این  ناحیه  نیز مثل نقاط دیگر آسیای مرکزی ابزاری  از  عصر حجر قدیم  کشف شده ، بنا بر این  میتوان پذیرفت که  مساکن باستانی  نیز  در واحه ی بخارا وجود دارد. و موجودیت  کشف تکه  های از  عصر   مفرغ دلیل بر وجود مساکنی از هزاره دوم  پیش از میلاد است ، اما هنوز پژوهش و کاوش کافی  که تصویری  از دوران ماقبل التاریخ  بخارا بدست دهد ،به عمل نیامده است .

آسیای مرکزی  از هنگامی وارد صحنه ی تاریخ  گردید که کوروش کبیر امپراتوری  پهناور هخامنشی  را تأسیس کرد . معهذا نام واحهٔ بخارا  نه در کتیبه بیستون داریوش  آمده و نه هرودوت آن را جزء ساتراپ نشینهای امپراتوری  ایران ذکر  کرده  است .در اوستا  کتاب دینی زرتشتیان ، نیز  ذکری از ناحیه بخارا بمیان  نیامده و از همین سبب  در صفحات باستان شناسی بخارا را جزء ساتراپ  نشین  سغدیانا، که نامش در همه مأخذ  ها ذکر گردیده ، محسوب می شده است (چنین به نظر میر رسد که نام بخارا با نام اسلام و فتوحات عرب عجین شده باشد،زیرا از آن  پیشتر همیشه  کلمه سغدیا یا سغدیانان در اسناد  تاریخ بنظر می رسد .) مؤرخین دوره اسکندر کبیر  نیز  اطلاعاتی در این باب نمی دهند . تنها مطلبی که آرین (Arrian) و کوینتوس (Quintus) و (Curtius) ذکر کرده آن است  که بر ساحل سفلای رود  پولی تیتمتوس یا زر افشان ،  پیش از آنکه  این رود در ریگزار  ها فرو رود ، یا ظاهراْ در دوره ای در دریاجه ای فرو ریزد که بطلیمیوس  آنرا دریاچه امویه  نامیده ، مساکن بیشماری  وجود داشته است .و  موجودیت  این رود خانه آنطور  که  ویل دورانت  معتقد است دوره  کشاورزی را نشان  میدهد که توام با اسکان در اطراف مزارع اولیه است که بشر آن زمان را از حالت بدوی و صحرا گشتی به زمین متمرکز می سازد که از سازه  های  عصر کشاورزی بوده و شروع  تمدن یا شهر نشینی محسوب می گردد...

در قرن دوم پیش از میلاد طوایف بیابان گرد شرق اقصی سرزمینهای میان  آمو دریا (جیحون) وسیر دریا (سیحون) را مورد تاخت و تاز قرار دادند، وظاهراْ در وادی بخارا سکنی گزیدند وجمعیت بومی آنرا تحت انقیاد  خود قرار دادند. برای اولین بار در منابع  چینی  به مطالبی در باب آسیای مرکزی بر می  خوریم. در حدود سال  ۱۲۱ پیش از میلاد یک فرستاده  چینی  ٬٬چانگ  چی ئن٬٬[6]  از آسیای مرکزی دیدن  کرد و به این نکته پی برد که قومی که در مأخذ  چینی ٬٬یوئه –چی٬٬[7] نامیده شده اند قبلاْ قسمت  های رود  جیحون را  تسخیرکرده بودند ویکی  از قبایل آن قوم ،سلطنتی  تشکیل داد که در تاریخ بنام همین قبیله به ٬٬امپراتوری کوشان٬٬معروف  است .امپراتوری  کوشان از قرن اول تا قررن  چهارم میلادی  قدرت فرهنگی و سیاسی  حاکم به(جغرافیای کنونی سرزمینهای شمالی )افغانستان و آسیای مرکزی بود.

در دوره امپراتوری کوشا ها ،  دین بودایی در آسیای مرکزی و چین اشاعه یافت. اکنون کتبه هایی به زبان  کوشان (زبان تخاری) از سرخ  کوتل   افغانستان و نقاط دیگر در آن  گشور  کشف شده و قسمتی از آن خط خوانده شده  است که بهتر میتوانیم  نقش مهم این جا درنشینان یونانیان را در آسیای مرکزی  ارزیابی کرد .احتمالاْ در دوره سلطنت شاه بزرگ  کوشان ها  ٬٬کانشکا ٬٬که محتملاْ در آغاز قرن دوم  میلادی استیلا داشته است که  زبان کوشانی به الفبای مأخذ از یونانی  نوشته شده است .زیرا روی سکه های اولیه ٔ کانیشکا هم نوشتهٔ یونانی دیده  می شود وهم  نوشته  کوشانی ، در صورتیکه  در سکه  های   اواخر سلطنت وی اثری از نوشته  های یونانی  نیست .کوشانی ها در دوره  کانیشکا نوشته  های بودایی را به زبان  کوشانی و سپس به زبان  های سغدی و چینی  ترجمه  کردند و شاید بتوان  گفت  که نقش  آنان در این امر  مهمتر  از  پیشرفت  های فرهنگی  دیگر بود.می توان  پذیرفت  که بسیاری  از مأخذ بودایی سغدی و چینی که در ترکستان چین بدست  آمده هر دو از اصل کوشانی ترجمه شده بودند، زیرا  اصطلاحات  مشترک  بودایی  از قبیل ٬٬سمصاره٬٬[8]  (تناسخ)، ٬٬نساگته[9]٬٬  (پس اندر آی) و ٬٬کلسه٬٬[10](ناپاکی)، در ترجمه  های سغدی و چینی دال بر وجود مأخذ مشترک ثالثی است که احتمال میرود  مکتبی از مکتبهای مترجمین  کوشانی بوده باشد . نیز احتمال می رود که در دوره  کوشانیها دین بودایی به سرزمین  های واقع  میان رود  های  جیحون و سیحون آمده باشد.

 


 

[1] Aristobulus

[2] ( صفت واسم ) جمع نحریر: وچون صاحب هنری بمعرفت شعرشهرت یافت وبنزدیک نحاریر سخنوران بنقدشعرمحکوم علیه شدومشار الیه گشت سخن او رادرردوقبول هرلفظ ومعنی که گویدنش صریح شناسند (فرهنگ لغات فارسی)؛ رک. عطا ملک بن محمد  جوینی ، تاریخ جهان  گشای جوینی ،به تصحیح  محمد بن عبدالوهاب قزوینی ، انتشارات هر مس ،چاپ سازمان انتشارات، تهران ۱۳۸۷جلداول. ص،۱۸۲.

[3]  ریچاررد . ن. فرای ، تاریخ بخارا، همانجا ، صص۱۷-۱۸.

[4]  النررشخی  ابو بکر  محمد  بن  جعفر(۲۸۶-۲۲۸)، تاریخ بخارا ، ترجمه ابو نصر احمد بن محمد  بن  نصر القبادی ، چاپ  توس ، تهران ،ص۷۰-۷۱.

[5] ولیکوفسکی امانوئل، ...و جهان واژگون شد،برگردان به فارسی  محممد  حسین  نجاتیان،چاپ :ایران چاپ (اول )پائیز ۱۳۶۵، نشر و پخش شرکت  تضامنی سیمرغ برگ  های ۵۸-۵۹

[6] Chng-Chien

[7] Yuah-chih

[8] Samsara

[9] Tathagata

[10] Kaesa

 

+++++++++++++++++++++++++

بخارا

 

شور بختانه در این هنگام که میخواهم  تاریخ بخارا را که به درازی جریان آمودریا و سلسله کوههای هندو کش که در سده نزدهم بخاطر تصاحب ترکستان صغیر (از بدخشان  تا مرو و مورچاق) شاهان افغان  با دولت بخارا در  پیکار بود  ، بنویسم زمزمه  های قبیله بر تری خلاف خاستگاه های مردم از طرف بعضی ها هر از گاهی اوج  می  گیرد و شنیده می شود که خیلی  نازیبا و زیانبار است زیرا مردمان  شمال و جنوب افغانستان حد اقل  حدود یک صد و پنجاه سال با هم توامیت و برادری داشته اندکه در روز  های دشوار اخلال و اشغال ، همدگر را یاوری رسانده  وبا هم قربانی داده اند .

اکنون بخاطریکه ماهیت اقوام ساکن در  کشور با استناد صفحات تاریخ  روشن گردد،وکسی به دیگری زور  وانمود نکند، ضرور دانستم  تا بخارا (اکنون ازبیکستان و تاجکستان)این همسایه شمالی خود را که نیمی از بدنه شمال  کشور مان از آنجا جدا شده  است را بشناسیم و بشناسانیم تا حد و جایگاه  هر کس معلوم گردد و کسی در آینده نگوید که تو برو به  کولاب  یا بخارا این جا جای تو نیست .زیرا در دنیا  هیچ سر زمین و کشوری هر گز یافت نمیشود که فقط از یک  قوم و یا تیره  تشکیل شده باشد .باموجودیت این گلها  است  که قالینی ساخته می شود که ما روی آن زندگی می کنیم

(مؤلف)

۱۲۲-۱. پیشینه  تاریخی بخارا

ادعای اکثر نویسندگان و پژوهشگران تاریخ این بوده است که  سراسر سده  های سوم و چهارم هجری قمری (سده دهم) ، بخارا مرکز فرهنگی  خراسان شرقی بوده است ، و از همین سبب است  که بخارا نتیجتاْ وارث سنن دیرینه ای مستقل از فرهنگ سنن و فرهنگ غرب ایران و همچنان مظهر نظام جدید گردید، که  گذشته را با دین و تمدن ره أورد حضرت محمد (ص) پیغامبر اسلام به هم آمیخته بود. و در حقیقت دانش پژوهان این  تحول را رنسانس جدید ایرانی در شرق خراسان نامیده اند  و از همین سسبب است که بخارا را صیقل وزیبایی و قدرت دین اسلام نامیده اند .این منطقه  دین را با ناسیونالیزم ، خراسانی نامیده اند که بر ضد سیطره عرب  وادی های «ایران بزرگ»[1] را در نوردیده و دانشمندان آن  کوشیده اند ،برای رهایی و نجات اسلام اززمینه عربی و رسوم و آداب بدوی، از این راه که اسلام را با فرهنگ  غنی تر  وانتزا پذیر تر  و جهانی تر  از آنچه قبلاْ بود مبدل ساخت .سامانیان که اولین دولت  پیش قدم فارسی زبانان در  پهلوی تمدن  عربی و با موازات دولت عباسی ، راه سازش و آشتی  میان سنن قدیم  واسلام را نشان دادند وبعداْ دراطراف و اکناف دور افتاده ی جهان اسلام ، اقوام دیگری از قبیل مصریان ،سندیان و خلافت  غربی  (اندلس اسلامی)،همین راه را  پیش گرفتند  که ببیشتر از  پیشتر باعث شگوفایی فرهنگ و تمدن و جهان بینی اسلامی در آن سرزمین  ها  گردید . [2] 

بخارا پس از انقراض سامانیان  در( ۹۹۹)م/۳۸۸هـجری قمری نیز اهمیت خود را حفظ کرد(بخارا، پیشین ،ص۱۰)  و در آن  بازرگانی وصنایع  رونق خاص داشت . چنانچه به  گفته  نرشخی  بعد از انقراض سامانیان در« بیت التراز های بخارا ، که در آن انواع دیبا  های قیمتی بافته و تهیه می شد در میان  حصار و شهرستان بساط وشاد و درون انها (پرده   های فندقی) بافتندی و و یزدیها و بالشها از جهت خلیفه بافتندی که هر یکی از آن  خراج بخارا را رفع  می کرد... و از ولایتها  بازرگانان بیامدندی ، از آن جامه ها بردندی از آن جامه  ها  تا به شام ، مصر و در شهر  های روم که بجز بخارا به  هیچ شهر خراسان  نه یافتندی ...»[3] در واقع در  سده (نهم و دهم هـجری) در دوره ازبکان ، بخاررا دو باره  پایتخت گردید، و تا انقلاب بلشویکی روسیه  به همین حال باقی ماند، اما عصر جلال و شکوه  بخارا قرن دهم (سوم و چهارم هجری)بود،هنگامی که ادبیات جدید فارسی در قلمرو ساماانیان آغاز شگفتن کرد  ، بعد از سال (۹۹۹م) /۳۸۹ هـق بخارا از بغداد رو گردان شد .نخست به کاشغر و سپس به قره قروم روی آورد.(همانجا ، ص۱۱)

بخارا بجای اینکه  قسمتی از مرز های شمالی  جهان خراسان بزرگ  اسلامی باشد  در این عصر ، قرار گاه خارجی و جنوبی  توسعه طلبی ترکان  آسیای مرکزی شد .  گرچه زبان فارسی (یا تاجیکی) تا حال حاضر نیز قویاْ در بخارا تکلم  می شود، معهذا سامانیان  اولین  سلسله ی از تبار آریایی بودند  که در آسیای مرکزی حکومت  کردند ، و ترکی سازی سرزمینهای  واقع میان آمو دریا (اکسوس) [4]ویا سر دریا (کسارتس )[5]  که بعداْ به  ماواالنهر شهرت یافت ،  بعد از سال (۹۹۹م) ۳۸۹ هق.به سرعت جامه ي عمل  پوشید (که عامل عمده و اساسی  ترکی سازی منطقه جور آمد و معامله  گری  حاکمان دست نشانده بلشویکها بود که خواستند  معارف و فرهنگ پر بار فارسی تاجیکی را که به بیش از هزار سال بر می گردد را به ترکی تعویض نمایند که مولف قبلاْ در بحث تاجیکان  در جلد یازدهم این اثر به آن  مفصلاْ پراخته  است.(مؤلف))

یک تغییر دیگر عبارت بود از تبدیل دستگاه دولتی  متمرکز سامانیان به امارتهای فئودال و  غیر  متمرکز قراختایان (که ایلخانیان  وآل افراسیاب)نیز نامیده  می شوند که به رسم و آیین ترکان مرکزی که بر اساس دو پادشاهی بنا شده بود که در نتیجه باعث تخدیر و شکست  امپراتوری سامانیان بدست ایلخانیان گردید که در ٬٬جلد دوم باز سازی افغانستان٬٬ شرح مکمل آن باز تاب یافته است .)

(در باب تحقیق به دوره اسلامی  ماوالنهر به مسایل گوناگونی بر میخوریم  و برای توفیق به روش تحقیق البته ما به دوره ای نیاز مند  هستیم بپردازیم که این سرزمین  به ترکستان بزرگ در جغرافیای جهانی نام گذاری شد که بعدا از اثر مداخلات   روس  ها  و برتانوی  ها  این خطه به دو جزیره  جغرافیایی تقسیم شد که سرحد علمی آن توسط نمایندگان  ملکه ویکتوریا یعنی نمایندگان  هند بریتانوی و روس  ها  تعیین گردید و تازه در سده نزدهم  که آغاز کشکمش ها بین شاهان افغان و پادشاه بخارا بر سر  توابع بلخ بود ، این دو جزیره  به ترکستان بزرگ  و ترکستان صغیر مسمی شد که بعداْ در همین سده با  اشغال بخارا  از طرف روسیه به ترکستان روسی و قسمت  جنوبی آن به ترکستان افغانی مسمّی گردید که آخرین  نماینده از دودمان مینگ  میمنه  محمد شریف خان توسط امیر  افغانستان  عبدالرحمن خان عزل و از بین برده شد ، که سرحدات آن را کوه  های پارو پامیزوس یا (هندوکش)  و تبر بند ترکستان تعیین می کرد.( مولف))

ماوراءالنهرباستانی با تاریخ ازبکستان بعد از جنگ جهانی اول در جغرافیه ملل نمایش  پیدا کرد . ولی کسی که  میخواهد تاریخ باستانی این منطقه را  پژوهش نماید باید از کوچکترین  مدرکی که در اختیار دارد استفاده کند ، و از کلمه ای که به سفالینه ی و یا هر مصنوع دیگری که از نتیجه حفریات باستان شناسی بدست  آمده ، هر آنچه را که در صلاحیت  علم تاریخ نگاری است بیرون بکشد .باید روش  های زبان شناسی و مردم شناسی ، جغرافیای  طبیعی و رشته  های دیگری از این علم بکوشد گذشته را از نو بسازد.(چنانچه  نگارنده در جلد دوم  باز شناسی افغانستان در  مورد امپراتوری  سامانیان از اطلاعاتی در موورد  معماری ، ادبیات و هنر  غفلت  نورزیده  تا جایی که مراجع و امکانات  بدست رس بود آنرا با تفصیل در فصل  های علحیده در آن جلد باز  تاب داده ام. (مولف))

اما محققی که در باب بخارای زمان شوروی  مطالعه می کند  باید اطلاعات و مندرجات و گذارشات بی شمار اقتصادی ، سیاسی  و زندگی اجتماعی  شهر را غربال کند تا بتواند بر  اساس  موضوع  معین و خاصی تاریخ خود را بیافریند تا در تصویر حقیقی ای ربط زندگی این دوره محدود را به  تصویر منطقی مثل مشاغل  مردم ، وضع زمین و دهقان و مزارع ایکه اشتراکی شدند (وبا در نظر داشت  اینکه  شوروی ها تا کدام حد  مردم را  در عمق کار  های اجباری و  توان فرسا وبیگاری های عمومی با معیشت محدود و امکانات نازل بی خبر از جهان آزاد نگه داشته به حدی آنهارا از تمدن و فرهنگ اصلی شان فرو آورده  است که طبقات مردم که عموماْ کشاورز  و یا در دستگاه  های صنعتی مصروف کار بوده اند از ما حصل زحمت  کشی خود شان  بجز لقمه نانی به حد سیری  ولباسی که بدنهایی شان را  می پوشاند امتیاز دیگری بدست نمی آوردند .(مولف))

گر چند در این بخش موضوع  تاریخ بخارا بر می گردد به فعل و واکنش  شاهان کابل در خلال  قرن نزدهم یعنی از زمان احمد شاه ابدالی مؤسس حکومت افغانی در قندهار ، که توجه برای بدست آوردن سرحدات  نو وفتح سرزمین  بکر در جغرافیای حکومتش بود ، پسرش  تیمور شاه و بعداْ فرزندان او  تا دوره  امیر دوست محمد خان که به همیاری حکومت  هند بریتانوی در شمال هندو کش  نقطه حایلی  بین  امپراتوری بریتانیا و روسیه تزاری و در زمانهای بعد ، بین روسیه شوروی ایجاد و سرحدات نوی را از  آمو دریا از نو ساختند ، موضوع بحث ما  میباشد ولی برای روشن شدن وقایع و علل وانگیزه  هایی  که یک سر آن به فرهنگ و نمدن باستانی  تاب خورده است  ناگزیر هستیم  تا تاریخ  بخارا را عمیقاْ مورد  مطالعه قرار دهیم.

 

۱۲۲-۲.تنظیم  تاریخ  بخارای باستانی:


 

[1] در هر کجایی  از این نوشته که به کلمه «ایران بزرگ» بر میخورریم ، منظور ایران موجوده  نبوده بلکه  جغرافیای  خراسان بزرگ را نشان میدهد که در بستر آن دین اسلام بعد از مشقات زیاد و تلفات بی شمار در آن به بالندگی رسیده  است .

[2] ریچاررد . ن. فرای ، ترجمه محمود  محمودی ،(این کتاب تحت  نظر هیأت مدیره :محمد حجازی ،ابراهیم خواجه نوری ، محمد سعیدی،داکتر احسان یار شاطر و باز رسی ادوارد ژوزف)، از جانب بناگاه ترجمه و نشر کتاب به شماره (۱)، تهران ، سال ۱۳۴۸ به چاپ رسیده است ، بخش  پیشگفتار ص۱۰.

[3] ابوبکر محمد بن جعفر النرشخی (۲۸۶-۲۲۸)، ترجمه ابو نصر احمد بن محمد بن  نصر القباادی ،تاریخ بخارا،نشر طوس ، ص۴۶.

[4] Oxus

[5] Jaxartes

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت