الحاج عبدالواحد سيدی

 

 

 

باز شناسی افغانستان

 

 

افغانستان بادغیس و تورکستان صغیر 1885-1888

بزرگترین جا بجایی  ناقلین افغان به ترکستان صغیر (افغانی)

فصل نهم

برتری دیرینه بلخ

بحث سوم

نوشته جانتان لی

ترجمه : دکتر سید جلایر عظیمی

ویراستار : عبدالواحد سیدی

حقوق کاپی رایت این مقاله نزد دکتر سید جلایر عظیمی محفوظ است 

1.     این جا بجایی ها یا کوچ  های اجباری بار اول دربین سالهای (۱۸۸۵-تا ۱۸۸۸م)در زمان  امارت امیر عبدالرحمن به صورت اجباری وتشویقی صورت پذیرفت  که از زمستان 1882/3  از مناطق پرجمعیت جنوب آغاز به تشویق پشتون‌های مسکونی و کوچی برای اقامت در شمال نمود (کاکر 1979، 131، 188) و بعد از یک سال یا بیشتر تبعید محبوسین سیاسی و خانواده‌های آن‌ها از جنوب به بغلان و تورکستان افغانی آغاز گردید، سیاستی که در طول زمامداری عبدالرحمن خان ادامه یافت.

2.     امیر عبدالرحمن خان در این فرضیه «منطقه بایر» کاملاً  خواسته های حقوقی ، در واقعیت یک سوم یک ملیون یا بیشتر جمعیت بومی ساکن تورکستان صغیر را نادیده گرفت و شباهت قوی را با آنچه یک دهه بعدتر از سوی تیودر هرزل برای توجیه مستعمره سازی فلسطین اعلان گردید (توچمن، 298-300) دارا هست.[1] ازان جایی که برنامه منشأ اروپایی داشت نه افغانی، جای شگفتی بالخاصه نیست. در واقعیت، گزیته تورکستان افغانی و در تبانی با آن میتلند نیز بر فرضیه بیابان و نقشه امیر برای تغییر توازن قومی تورکستان افغانی به نفع نژادش، صحه گذاشتند. (لایون ۱۹۸۶)

3.     و بار دیگر در ده ۱۹۴۷میلادی هند به دو کشور علایده بنام هند و پاکستان بر مبنای اعتقادات دینی از هم جدا گردیدند که به صد ها ملیون نفر به خسارات جبران ناپذیر سر دچار شدند و خانواده های که دو شق شدند و همدگر شان را تا امروز ، هرگز نیافتند.این جا بجایی به دو  کشور منجر به جدایی پاکستان غربی به کشور نو ظهور دیگر بنام بنگله دیش در ۱۹۸۳گردید .

تصمیم عبدالرحمن خان برای تطبیق برنامه ییت ،که مبنی بر گسترش سیاست امیر عبدالرحمن  خان در شمال افغانستان بود ، از اوایل 1880 به وسعت کمتر در حال اجرای آن بود. اگرچه هزارها افغان از زمان فتح بلخ از سوی محمد اکرم خان در اردوی دولت افغان در تورکستان افغانی خدمت نموده بودند، قبل از عبدالرحمن خان شمار اندک افغان‌ها برای خود مسکن دایمی در شمال هندوکش ساخته بودند. بیشتر این‌ها خانواده‌های اخلاف مقامات دولتی یا کهنه نوکر بودند. هرگاه احصائیه جمعیت نشر شده در گزیته تورکستان افغانی قابل‌اعتماد باشد،[2]در 1885/6 قوم افغان (پشتون) در ولایت کمتر از 3500 خانوار[3] یا زیر 5% جمعیت تخمینی 87000 خانوار بود.[4] از این 3500 اکثریت آن‌ها (3000 خانوار) در بلخ می‌زیستند (گزیته 1907، ج 2، 10، جدول 1).

از زمستان 1882/3 امیر از مناطق پرجمعیت جنوب آغاز به تشویق پشتون‌های مسکونی و کوچی برای اقامت در شمال نمود (کاکر 1979، 131، 188) و بعد از یک سال یا بیشتر تبعید محبوسین سیاسی و خانواده‌های آن‌ها از جنوب به بغلان و تورکستان افغانی آغاز گردید، سیاستی که در طول زمامداری عبدالرحمن خان ادامه یافت.[5] این مهاجرت‌های اولیه در توازن قومی ولایت چندان تاثیر نداشت اما از خزان 1885 از سبب تطبیق برنامه ییت از سوی امیر برای تغییر عمدی توازن قومی در تورکستان افغانی و بادغیس، تعداد ناقلین پشتو زبان طور قابل‌ملاحظه افزایش یافت و برای اطمینان از اینکه افغان‌ها نه تنها در اداره امور سیاسی بلکه در اداره زمین‌داری و حتی زندگی اجتماعی و (اقتصادی)منطقه  دست  قوی داششته باشند.

در جنوری 1885 هنگامی که قحطی و گرانی در تورکستان افغانی عمیق‌تر گردید، امیر فرمانی را صادر نمود که طی آن تحرکات افراد به شمول سربازان را به جنوب منع نمود و اعلان گردید که بعضی خانواده‌هایی که وفاداری آن‌ها به رژیم ثابت شده بود تشویق شوند تا به شمال بروند.[6] در همین وقت تعدادی از اوزبیکها و تورکمن‌ها از چهار ولایت تلاش نابرابر برای بقا در جنوب دریای آمو را رها نمودند، زمین و خانه‌های خود را ترک نمودند و به سوی مرزهای بخارا فرار نمودند.[7] برای جلوگیری از هدر شدن سرمایه قوای بشری چیزی برای آن‌ها از سوی مقامات افغان نشد یا نمی‌شد، چنین گمان برده می‌شود که از بسیاری جهات این مهاجرت از سوی امیر ناخواسته نبود، او برای غصب زمین‌های باقی‌مانده این مهاجران آزاد بود و می‌توانست آن را برای ناقلین جنوب تسلیم بدهد.[8]

سیاست عبدالرحمن خان برای تغییر نقشه قومی-زبانی تورکستان افغانی در محضر عام به منزله پیشتاز تلاش برای جبران خسارت اذعان گردید. ولایت «دشت‌های گران‌قیمتی بودند...که بیهوده افتاده بود» که امیر «رویای بزرگی دارد آن را به منطقه مسکونی و زراعتی مبدل سازد» (تاپر 1973، 60).[9] این فرضیه «منطقه بایر» کاملاً  خواسته های حقوقی، در واقعیت یک سوم یک ملیون یا بیشتر جمعیت بومی ساکن تورکستان صغیر را نادیده گرفت و شباهت قوی را با آنچه یک دهه بعدتر از سوی تیودر هرزل برای توجیه مستعمره سازی فلسطین اعلان گردید (توچمن، 298-300) دارا هست.[10] ازان جایی که برنامه منشأ اروپایی داشت نه افغانی، جای شگفتی بالخاصه نیست. در واقعیت، گزیته تورکستان افغانی و در تبانی با آن میتلند نیز بر فرضیه بیابان و نقشه امیر برای تغییر توازن قومی تورکستان افغانی به نفع نژادش، صحه گذاشتند. درعین‌حال، تلویحاً چنین گفته می‌شد که زمامداری افغان‌ها نظم و تمدن را نمایندگی می‌نمود، درحالی‌که حکومت چنگیزی نمونه بی‌نظمی و سوء اداره بود.

جمعیت ولایت در مقایسه با مساحت آن اندک است. این تا حدی از سبب جنگ‌های تباه کن و وضعیت پرآشوب منطقه قبل از آمدن زیر اداره افغان‌هاست، اما و تا حد زیاد از سبب قحطی و بیماری طاعون است.... این مهاجرت‌ها از سوی امیر بر پایه دلایل روشن و کاملاً مناسب ترغیب گردیده است. جای زیادی برای جمعیت خیلی بزرگ‌تر ازان چه فعلاً وجود دارد موجود است و ممکن است هرگاه ولایت افغانی و در صلح باقی بماند، جمعیت تورکی زبان طی 20 تا 30 سال در اقلیت بمانند (گزیته 1907، ج 2، 7).

سی ای ییت در نگارش 1893، در مورد افغانی سازی- کلمه‌ای که خودش حک نمود- بیشتر صریح بود تا نقشه اسکان ناقلین را برنامه‌ریزی نماید. این یک نظر «فوق‌العاده» بود:

تنها قبایل غیر افغانی نظیر اوزبیکهای میمنه، هزاره‌های هراتی و جمشیدی‌ها و غیره اند که با تورکمن‌ها یا روس‌ها مراوده یا ارتباط دارند و هنگامی که توسط افغان‌ها احاطه شوند آن‌ها مصون خواهند بود.[11]

با تصمیم اسکان کتله بزرگ افغان‌ها در شمال، عبدالرحمن خان به سرعت اقدام نمود و در پایان اکتوبر 1885 18 هزار خانوار داوطلبانه یا جبری مناطق خود را ترک نموده در «سرزمین‌های شاهی» اقامت نمودند که از سوی اسحاق خان برای آن‌ها نگه داشته شده بود (تاپر 1973، 61).[12] در جمله این ناقلین سه هزار خانوار از ده افغانان کابل و پنج هزار غلزی، از جمله دو هزار تن واجد خدمت سربازی، شامل بودند (تاپر 1973، 61).[13] آن‌هایی که داوطلبانه رفتند پنج تا ده روپیه مصارف راه همچنان دو پوند آرد روزانه، کراچی رایگان و یک قاطر برای هر هفت تن مهاجر داده شد. افزون بر این، مشوق دولتی زمین آبی درجه اول، ابزار دولتی و واگذاری مالیه دولت برای حاصلات به دست آمده برایشان داده شد (تاپر 1973، 61).[14] «افغان‌های قوی» به میمنه فرستاده شدند اما ناقلین افغان در سراسر تورکستان افغانی پراکنده بودند با تراکم بیشتر در بادغیس، بلخ و سرپل جاهایی که بهترین زمین‌های زراعتی پیدا می‌شد (سی ای ییت 1888، 254).[15]

در نومبر 1885 میتلند ثبت نمود که چگونه «جریان دوام‌دار مهاجرت مردم از مناطق اطراف کابل به تورکستان افغانی» را مشاهده نموده است (نقل‌قول از تاپر 1973، 61). بدبختانه ما رقم درستی را در باره تعداد افغان‌هایی که در منطقه بین 1885 تا 1888 اسکان یافتند در دست نداریم، اما یک گزارش در تابستان 1888 کمی قبل از شورش اسحاق خان ادعا نمود که تعداد افراد جبراً تبعیدشده 14 هزار تن بود.[16] به این رقم باید حداقل 20 هزار خانوار (یک‌صد هزار تن) را علاوه باید نمود که از اعلان امیر بهره‌مند گردیده به شمال کوچ نمودند تا زندگی نوی را آغاز نمایند. لذا تا خزان 1888 تعداد خانواده‌های افغان ساکن در تورکستان افغانی از 3500 در 1885/6 به بیش از 26 هزار و احتمالاً تا 40 هزار افزایش یافت،[17] یا طور تخمینی 4 در صد جمعیت تا بیش از 30 در صد-هشت بار ازدیاد در فاصله سه سال به میان آمد. هرگاه شورش 1888 نمی‌بود که به تعقیب آن امیر مجبور اهالی بومی و ناقلین افغان تورکستان افغانی را توزیع مجدد نمود، بسیار محتمل بود که پیش‌بینی گزیته در باره به اقلیت رسیدن اوزبیکها، تورکمن‌ها و تاجیک‌ها در مناطقشان تا زمان وفات عبدالرحمن خان واقعیت می‌یافت.

افغانی سازی بادغیس مانند تورکستان به آسانی پیش نرفت، عمدتاً از سبب دودلی پشتون‌ها برای مهاجرت، فقدان دانش آن‌ها در باره آب و هوا و سوء اداره و بی‌کفایتی مقامات حکومتی بود. در بهار 1886  با وجود اعلان عمومی مشوق سخاوتمندانه از سوی امیر،[18] درانیها گورنر قندهار را اطلاع دادند که آن‌ها به اتفاق آرا مخالف هرگونه جابجایی دایمی در مرغاب‌اند، اگرچه آن‌ها در لفافه با لهجه دیپلوماسی آن را بیان نمودند (تاپر 1973، 62-4).

امیر پادشاه آن‌ها بود هرگاه به آن‌ها برای رفتن امر نماید، نباید با امر او مخالفت نمایند اما آن‌ها بدون همراهی خانواده خواهند رفت.[19]

وقتی امیر از این خبر آگاه ساخته شد او خوشحال نبود و برای وادار نمودن آن‌ها جهت اطاعت، امر نمود که بعد ازان بارکزیهای قندهار مالیه همه زمین‌های خود را بپردازند که تا آن وقت معاف بودند.[20] در ماه اپریل فرمان داده شد که یک خانوار از هر 12 هزار قلبه زمین در قندهار باید به سوی مرغاب حرکت نماید (تاپر 1973، 64).

درحالی‌که جنگ برای قدرت بین امیر و سران درانی طور متوازن نوسان می‌نمود،[21]عبدالرحمن خان تاجو خان رهبر طایفه اسحاق زی از نوزاد را که قبلاً در بادغیس خدمت نموده بود، به کابل دعوت نمود. اسحاق زیها کوچی‌های مالدار یا صاحبان رمه بودند که قبلاً در ماه‌های تابستان به غور مهاجرت می‌نمودند (تاپر 1973، 62).[22] گرچه تاجو خان از سوی درانیهای قندهار شخص مهمی به شمار نمیرفت،[23]امیر درک می‌نمود که خان در نظم درانیها موقف پایین دارد او با خوشامدید گفتن می‌توانست جهت رهبری ناقلین گول بخورد تا که رهبران قبایل قندهار را مودبانه سرجای شان بنشاند. مشوق مالی خیلی سخاوتمندانه بود (کاکر 1971، 132؛ تاپر 1973، 63)، اما پیشنهاد ازدواج از سوی امیر بین دختر تاجو خان و حبیب‌الله خان، ولیعهد بود که بالاخره رهبر قبیله اسحاق زی را وادار ساخت تا قبیله‌اش را به بادغیس منتقل بسازد.[24] تعارف بزرگ‌تر از این نمی‌شد تا به یک رییس نسبتاً گمنام پیشنهاد گردد زیرا با خسران شدن امیر آینده افغانستان قدر و منرلت تاجو خان و قبیله‌اش طور قابل‌ملاحظه افزایش می‌یافت و او اگر امر نتواند، می‌توانست احترام و حیثیت مشابه اعضای خانواده سلطنتی را طلب نماید.

ظرف یک ماه یا بیشتر چندین هزار اسحاق زی از پشت رود همراه با یک هزار تا دو هزار غلزی و چند صد اچکزی و نورزی از پشت رود به سوی مرغاب در حال حرکت بودند (تاپر 1973، 64-5؛ سی ای ییت 1888، 216-7).[25] تاجو خان از سوی امیر مسئول عمومی ناقلین تعیین گردید، مقر خود را در بالا مرغاب ساخت، گرچه قومانده نظامی به دست غوث الدین خان باقی ماند. اسحاقزیها که قسمت بیشتر ناقلین را می‌ساختند در سراسر منطقه پخش شدند و تراکم اصلی‌شان در قادس و منطقه فیروزکوهی‌ها بود که زمانی از سوی فتح‌الله بیگ خان اداره می‌گردید (تاپر 1973، 65).[26] بعضی سران درانی که به تاجو خان از سبب قدرت و موقف نو او، حسادت می‌نمودند به کابل رفتند و به امیر علیه وادار ساختن قبایل برای مهاجرات به بادغیس که قبلاً صاحب زمین در پشت رود اند شاکی شدند (تاپر 1973، 64-52).

در نیمه بعدی سال 1886 هزاران مالدار طی سه یا چهار دور به سوی بادغیس حرکت نمودند و اگرچه تاجو خان اوامر خاصی از امیر داشت تا ناقلین از مرغاب نگذرند،[27] یک مامور محلی که در خدمت مامور برتانیه در مشهد بود و در دسمبر 1886 به منطقه سفر نمود گزارش داد که «کوچی‌های افغان با خیمه‌های سیاه از چهارشنبه تا قلعه ولی پراکنده‌اند»،[28]احتمالاً برای آن‌ها زمین یا تدارکات علوفه یا مواد سوخت کافی در ساحل جنوبی مرغاب موجود نبود تا نیاز آن ها را برآورده بسازد. مطمیناّ افغانستان بادغیس نسبت به آنچه تاپر در نوشته عالی خود در این رابطه پیشنهاد می‌نماید، گسترده‌تر بود (تاپر 1973، 64-5).[29] با وجود این مانند اسکان ناقلین افغان در تورکستان، خیلی مشکل است رقم دقیق خانواده‌هایی را که در جریان تابستان و خزان 1886 به بادغیس رفتند به دست داد، زیرا منابع ارقام بسیار متفاوتی را گزارش داده‌اند. کاکر (1971، 132) می‌گوید که تنها اسحاق زی در حدود 5000 هزار خانوار (250 تا 300 هزار تن) بود. در سپتمبر وکیل هرات گزارش داد که عبدالرحمن خان امر داده است تا 12 هزار خانوار به منطقه منتقل شوند،[30]اما قبلاً خبر نویس کابل با نقل از امیر به صفت منبع گفت که 25 هزار خانوار باید می‌رفتند،[31] رقمی که در آگست از سوی مأموریت مشهد گزارش شده است. این رقم آخری شاید تعداد افراد باشد تا خانوار،[32] و تاپر تخمین می‌نماید که 4000 خانوار (20-24 هزار تن) (تاپر 1973، 64-5) شاید رقم درستی باشد.[33]

رسیدن هزاران کوچی مالدار در بادغیس، همه در ظرف چند ماه، ویرانی گسترده‌ای را در اقتصاد محلی به بار آورد و صرف رنج و بدبختی مردمان محلی را که قبلاً مجبور به تحمل آن بودند، افزایش داد. نه تنها این بلکه ثابت گردید که مهاجرت فاجعه‌ای برای مالداران نیز است. مقامات در هرات از سوی امیر امر گردیدند تا ناقلین را با مسکن و غله تأمین نمایند (تاپر 1973، 65)،[34] اما از سبب خشک‌سالی حاصلات آن سال خشک شده بود. آنچه باقی‌مانده بود توسط ملخ‌ها از بین رفت و حاصلات در منطقه ناکافی بود. تخمین شده بود که 24 هزار خروار غله اضافی باید در هرات تهیه گردد تا نیاز ناقلین رفع گردد زیرا حاصلات آخر بهار هنوز هشت ماه دور بود.

و نه این برای مقامات حکومت و یا خود کوچی‌ها کاملاً روشن بود که متوقع بودند زندگی کوچیگری را ترک و حیات مقیم بزرگری را آغاز نمایند. مطمیناّ مدارکی وجود دارد دال بر اینکه امیر برای کاربرد ناقلین به هدف از بین بردن ساختارهای رهبری سنتی و وادار نمودن کوچی‌ها جهت اختیار نمودن اشتغال مقیم در یک محل، انگیزه پنهانی دارد. این با تبصره‌های رهبران قبایل پشتیبانی شده است که شکایت نمودند عبدالرحمن خان تلاش دارد نیرومندترین قبایل افغان را «نابود و متفرق بسازد» (تاپر 1973، 66-7).[35] اراده امیر هرچه باشد، تنها ناقلین اطراف گلران برای زراعت تلاش نمودند و اسحاق زیهای تاجو خان بیشتر برای مساعدت‌های حکومت غوغا برپا نمودند و به نظر می‌رسد دلچسپی کمی برای تغییر سبک زندگی سنتی خود داشتند (تاپر 1973، 66).

در اواخر آگست 1886 در ظرف چند هفته پس از رسیدن اولین موج اسحاق زیها در بادغیس، بیشتر گوسفندان آن‌ها به احتمال زیاد از سبب خستگی زیاد پس از محرومیت سفر طولانی تابستانی از پشت رود و کمبود دوام‌دار علوفه، از بین رفت.[36] خبر این فاجعه به سرعت به همه مالدارها رسید که در مسیر راه به سوی بادغیس در حرکت بودند و شمار زیاد آن‌ها فوراً به خانه برگشتند.[37] با ملامت نمودن «حماقت» تاجو خان،[38]امیر مجبور به امر توزیع ده هزار خروار غله از ذخایر هرات، تأمین هرگونه کمبود از میمنه گردید.[39] اما اسحاق زیها «با ترس بزرگ از فصل برف باری» که بدتر از هرگونه وضعیت خرابی بود که در جنوب مواجه شده بودند، با ابتکار خود همه محصول اضافی میمنه را خریدند، قیمت غله را نسبت به نرخی که مردم عادی توان خرید آن را داشتند بالا بردند.[40]

در ماه اکتوبر خشم محلی در مورد سیاست افغانستان امیر، بیگاری برای ساختن مسکن به ناقلین و افزایش مالیات و اختلافات بالای چراگاه‌ها و حقوق زمین منجر به حوادث خشونت‌بار بین پشتون‌ها و مردمان محلی گردید.[41] ناقلین نیز بین خود به جنگ پرداختند. پس از یک حادثه ناگوار رویارویی بین طایفه‌های رقیب پشتون در قلعه ولی که منجر به زخمی شدن تعدادی و کشته شدن یک نفر گردید، دو یا سه ملک دستگیر و به هرات انتقال داده شدند که پس از جریمه شدن به زندان انداخته شدند.[42] برتانیه نیز دلیلی برای نگرانی داشت. مقامات روسی متردد در مورد انگیزه واقعی پشت برنامه اسکان ناقلین، قوا بیشتر را برای تقویت پوسته‌های مرزی فرستاد تا در صورت حمله احتمالی افغان‌ها بالای پنجده آمادگی داشته باشد (تاپر 1973، 66-7).[43]

خرابی فزاینده امنیت در بادغیس در اواخر خزان 1886 با آغاز شورش غلزی‌ها در اکتوبر که منجر به از بین رفتن حدود 24 هزار عضو این قبیله گردید، بهبود نیافت (کاکر 1971، 115-137). جنگ به هرات که فوج‌های غلزی در آن مستقر بود،[44]همچنان در بادغیس و قطعه نظامی میمنه سرایت نمود. این بی‌نظمی‌های بعدی توسط جنرال غوث الدین خان و قطعه بالا مرغاب اما با مشکلات زیاد سرکوب گردید (سلطان محمد خان ج 1، 257).[45] امیر ناتوان یا بی‌میل از اعتماد بالای اردوی مسلط توسط پشتون‌ها که به شورش رسیدگی بتواند، برای مبارزه با این مشکل دوازده هزار قشون اوزبیک را از تورکستان افغانی تهیه دید، اقدامی که تنش‌های قومی موجود را بین پشتون‌ها و قبایل تورک بیشتر دامن زد.[46]

مالداران دیگر و سایر ناقلین پشتون زمستان سخت بادغیس را به قسمی توانستند زنده سپری نمایند، عمدتاً از سبب تدارکات حکومتی و ذخایر غله خود آن‌ها بود. اما در بهار 1887 وضع محصولات دوباره خراب بود، محصولات میمنه به ویژه بدتر بود و مواشی ناقلین به تعداد زیاد شروع به مردن نمود (تاپر 1973، 67).[47] با بالا رفتن بیشتر نرخ غله و روغن[48]و بدون هیچ دورنمایی برای زندگی در بادغیس یا منطقه میمنه، اسحاقزیها به امید یافتن علف چر کافی برای مواشی خود تصمیم گرفتند به چراگاه‌های سنتی خود در سیاه بند بروند. در مسیر راه فیروزکوهی‌ها به آن‌ها حمله نمودند که از سبب اشغال چراگاه‌های سنتی‌شان توسط افغان‌ها خشمگین بودند و از سبب قحطی و گرسنگی و از دست دادن یک هزار گوسفند و یک صد شتر، مجبور به شورش شده بودند (کاکر 1979، 133؛ تاپر 1973، 67).[49] اسحاقزیها که قبلاً از اوهام سوء مدیریت برنامه افغانستان و نامناسب بودن منطقه برای چریدن مواشی رهایی یافته بودند، تصمیم گرفتند که دیگر برایشان کافی بود و پروژه را کاملاً ترک نمودند. اکثریت آن‌ها به پشت رود برگشتند درحالی‌که دیگران به قلمرو ایران فرار نمودند.[50]

تاجو خان نامه تلخی به امیر نوشت و اطلاع داد که بادغیس هیچ‌گاهی چراگاه کافی برای چندین هزار کوچی نداشته است و اینکه مواشی آن‌ها توسط حشرات، پشه‌ها، گرسنگی و زمستان سرد تلفات زیادی داشته است. اما عبدالرحمن خان آماده نبود ملامتی نقشه بد طرح‌شده خود را بپذیرد و پاسخ کوبنده‌ای برای رییس اسحاقزیها فرستاد. امیر نیت داشت:

...که درانیها باید قوم حاکم گردد و مطابق آن او به آن‌ها فرصتی را برای نشان دادن شجاعتشان با نگه‌داشتن دشمنان و مرزهای افغانستان پیشکش نمود اما از اینکه آن‌ها تصمیم گرفته‌اند این مقام محترم را رد نمایند، امر خود آن‌هاست (تاپر 1973، 68).[51]

اما امیر نتوانست آن‌ها را دوباره برگرداند زیرا اردوی او قبلاً برای سرکوب غلزی‌ها پراکنده شده بود و او نمی‌توانست خطر شورش دیگری را در فراه یا قندهار بپذیرد. لذا انتقام‌گیری از اسحاقزیها تا فرصت مناسب دیگری به تعویق انداخته شد.[52] فرصت انتقام‌گیری امیر در 1888 مساعد شد. در ماه مارچ این سال تاجو خان به کابل احضار گردید تاسوال‌هایی را در مورد اتهامات کم پرداختن مالیات گوسفندانش جواب بدهد.[53] پس از چندین هفته انتظار در پایتخت به نظر می‌رسد رضایت امیر را در مورد عایدات کسب نموده است و با هدایات خرید و ترمیم همه کاریزهای قدیمی و استفاده ناشده به منطقه پشت رود برگشت.[54] پس از سرکوب شورش اسحاق خان در اواخر 1888، عبدالرحمن خان همه درانیهای زمین‌دار در بادغیس را فراخواند و تقاضا نمود چهار صد خروار غله حکومتی را که برایشان در زمستان 1886/7 توزیع نموده بود برگردانند.[55] در تابستان 1889 شماری از حامیان تاجو خان به مزار شریف رفتند تا امیر را ببینند و در مورد سرکوب و ظلم رهبرشان شکایت نمودند. پس از بررسی از سوی گورنر قندهار، عبدالرحمن خان تا جو خان را از خانی طایفه برکنار نمود و اسحاقزیها را زیر اداره قندهار قرارداد (تاپر 1973، 72).[56]

حمله بالای ناقلین اسحاق زی زنگ خطر شورش عمومی از سوی ایماق‌های فیروزکوهی بود که به زودی در میان جمشیدی‌های کوشک، منطقه بندر میمنه و مناطق کوهی سرپل سرایت نمود.[57] اگرچه قشون بیشتری برای جنرال غوث الدین خان در بالا مرغاب فرستاده شد، او قادر نبود در مقابل شورشیان که مناطق کوهستانی غور را در اداره داشتند پیشروی نماید (میتلند 1891، 133). در اوایل آگست دو ستون سربازان از هرات زیر قومانده زبردست خان و رستم علی‌خان به سوی قادس و چخچران حرکت نمود تا به شورشیان از عقب حمله نمایند. در این ماه بود که بالاخره شورش سرکوب گردید.[58] به منزله خسارت موقتی برای حدود 25 تا 30 هزار گوسفند که از مالداران توسط فیروزکوهی‌ها تاراج گردیده بود، مجبور گردیدند 12 هزار رأس را از جمع رمه‌های خود بپردازند.[59] شکست قیام با شکنجه و آزار بیشتر ایماق ها با اخطار به بقیه اعضای خانواده یلنگتوش خان جمشیدی و محمد خان هزاره پیگیری گردید. در نومبر 1887 فتح‌الله بیگ خان رییس فیروزکوهی‌ها نیز کشته شد.[60]

واقعه بت خاک 1888

 

 


 

[1] سی اف تبصره گولدا مایر در باره حقوق فلسطینی‌ها «این‌طور نیست طوری که فکر می‌گردد در فلسطین مردم به نام فلسطینی وجود دارد.... آن‌ها وجود خارجی ندارند.» نقل‌قول از کولین چپمن، آن‌هایی که زمین برایشان وعده داده شد! (لایون، تجدید چاپ 1986)، 186.

[2] رقم جمعیت ارائه‌شده از سوی گزیته (1895 و 1907، ج 2) (که شالوده همه احصاییه های بعدی را در احصاییه های جدید برتانیه تا 1947 نشان میدهد ) با احتیاط باید رسیدگی گردد زیرا نتیجه سرشماری رسمی را در فاصله‌های منظم در زمامداری انگلیس‌ها طوری که در هند صورت می‌گرفت بیان نمی‌نماید. ارقام بر اساس روستاها و سران قبایل داده شده است. مقامات حکومت افغانستان و هنگامی که این ارقام به سبب تخمین حدسی بودن از سوی کمیشنرها یا سروی کنندگان محلی که از شهر یا ساحه بازدید نمودند مورد تردید قرار گرفت. در نتیجه حاشیه اشتباه خیلی بزرگ است. برای افزودن به مشکلات به دست آوردن ارقام درست برای جمعیت تورکستان افغانی، اقلیت بزرگ جمعیت هنوز نیمه کوچی یا نیمه شهری بود. فیصدی زیاد جمعیت ایماق‌ها و هزاره‌ها در شهرک‌ها یا روستایی‌های کوهستانی تیر بند تورکستان یا در دامنه‌های شمالی هندوکش می‌زیستند و گرچه چندین سروی در این مناطق راه انداخته شد شمار اندک این مسکونی‌ها بازدید گردید.

میمنه مثال خوب سوال برانگیز احصاییه جمعیت کمیسیون مرزی است. ماموران افغان که منبع اصلی اطلاعات برای کمیسیون بودند فقط برای حدود یک سال در منطقه بودند و اطلاعات ناچیز در باره جغرافیا، اقتصاد و دیموگرافی منطقه داشتند. میتلند که مسئول اصلی تالیف گزیته و همچنان گزارش استخبارات هیات را به عهده داشت تخمین خود و تخمین 4000 خانوار ساکنان شهر میمنه توسط مرک را ترجیح می‌داد، سی دی ییت 1888، 339 اما رقم بالاتر 2500 خانوار در محدوده دیوارهای شهر و 2500 خانوار بیرون ازان در تپه‌ها یعنی حدود 5000 خانوار را به دست می‌دهد. پیکاک احتمالاً با پیروی از گزارش ییت 2500 خانوار را در شهر ذکر می‌نماید اما ذکری از 2500 خانوار نیمه شهری و بیرون از شهر نمی‌نماید. گزارش چاپ ناشده دیگری از همان تاریخ و مطمینا متکی بر اطلاعات کمیسیون مرزی تعداد خانوار را در میمنه 8000 می‌گوید، پی سی دی، 28 نومبر. میتلند در کل در رابطه به احتیاط‌کاری اشتباه نمود (در ادامه ببینید 235 ش).

اشتباهات اساسی دیگری نیز در بین گزارش‌های ماموران استخباراتی موجود است. مرک ص 266 که شهر میمنه و بازار آن را مطالعه نموده می‌گوید میمنه دارای 235 دکان هست. میتلند اما با این رقم موافق نیست و با بیشتر از 35% کاهش تعداد دکان‌ها را 150 می‌داند رقم خود را در گزارش چاپ‌شده ترجیح می‌دهد و احصاییه مرک را در زیرنویس ارجاع می‌نماید (گزیته 1907، ج 2، 203؛ میتلند 1888، ج 2، 533). پیکاک 111، با مرک و میتلند موافق نیست ادعا می‌نماید که میمنه صرف یک‌صد دکان دارد. از آنجایی که تعداد دکان‌های یک شهر نشان‌دهنده جمعیت کلی آن است، تصمیم مرک جهت تذکر رقم خودش درباره دکان‌های شهر نقش مستقیم بالای تخمین جمعیت شهر دارد. هرگاه شمارمرک درست باشد و 80 دکان بیشتر در میمنه موجود باشد میتلند ما را به این باور خواهد آورد که جمعیت شهر مطمینا بیشتر از آنچه بوده که گزیته ذکر می‌نماید. عین چیز در باره سایر بازارها در تورکستان افغانی صدق می‌نماید. میتلند همچنان در مورد تعداد دکان‌های هندوها و یهود در شهر نیز موافق نیست.

 

[3] خالفین، 254 می‌گوید کمی قبل از شورش اسحاق در 1888 حدود 11700 پشتون در تورکستان افغانی می‌زیستند.

[4] بدون جمعیت قندوز و بدخشان. همه نشان‌دهنده این است که جمعیت میمنه و تورکستان افغانی وسیغان-کهمرد (غیر از قندوز و بدخشان) کمی بیشتر از 87000 خانوار تخمین وبا در نظر داشت سلسله آفات طبیعی و انسانی در منطقه که در جریان دهه 1870 و 1880 رخداد در نظر گرفته شود پائین بود. در واقع میتلند (1888 ج 2، 554) می‌پذیرد که تخمین روس‌ها در 1888 در باره جمعیت خانات میمنه حدود 30000 تن و جمعیت تورکستان افغانی (به شمول قندوز) حدود 640000 تن هست (خالفین، 254). به نظر می‌رسد ارقام پایین به نفع اهداف امیر و انگلیس‌ها بوده باشد. با تخمین نمودن پایین (عمدی؟) جمعیت تورکستان افغانی این مفکوره خلق می‌گردید که منطقه لم‌یزرع و بایر است که عبدالرحمن خان مدعی آن است و در نتیجه اسکان ناقلین در آن توجیه می‌گردید. در عین زمان، تلاش بر این بود تا اقلیت‌های عمده افغانستان اوزبیکها، تورکمنها، هزاره‌ها و تاجیک‌ها به منزله فیصدی بسیار کوچک جمعیت کلی وانمود گردد یا اینکه قبایل افغان از نظر تعداد نسبت به تعداد واقعی‌شان بیشترند. تناسب قبایل پشتون در مقایسه با اقلیت‌های دیگر در طول بیش از صد سال گذشته همیشه از جمله موضوعات حاد بوده است و دولت افغانستان در مقابل هرگونه تلاش ملل متحد یا موسسات دیگر برای راه‌اندازی سرشماری عمومی مطابق اصول صحیح علمی همیشه مقاومت نموده است. حتی امروز تخمین‌های رسمی حکومتی در باره شمار اوزبیکها، تورکمنها و غیره از سوی رهبران و نماینده‌ها جدا مورد اختلاف است، آن‌ها متقاعدند که شمار مردمان آن‌ها به مراتب بیشتر از آنچه است که احصاییه رسمی نشان می‌دهد.

[5] کی ان ال، 18 مارچ 1884؛ کی ان ال، 29 اپریل 1885، اس ال ای آی:40، برگ‌های 1075-6، ج 56، برگ 1224؛ پی سی دی، 8 دسمبر 1887، اس ال ای آی:51، برگ 1395.

[6] کی ان ال، 25 جنوری 1885.

[7] پی سی دی، 28 نومبر 1885، 7 جنوری 1886؛ اچ ان ال، 25 اکتوبر 1888، اس ال ای آی:55، برگ‌های 1154-6. امیر اما به وکیل انگلیس گفت که او متوقع است شمار زیاد مهاجرین اوزبیک و تورکمن از قلمرو روسیه به افغانستان سرازیر شوند، امیر به عطاالله خان، خبر نویس در کابل، 15 سپتمبر 1885، اس ال ای آی:45، برگ 987. اگرچه شمار اندک مهاجرین به افغانستان آمدند اما آن‌ها از نظر تعداد با آن‌های که به روسیه می‌رفتند مهم‌تر بودند. اچ ان ال، 29 دسمبر 1887، اس ال ای آی:52، برگ 397. امیر تخمین نمود که 12 هزار خانوار از افغانستان که از زمان شیرعلی خان از تورکستان صغیر فرار نموده بودند در قلمرو بخارا زندگی می‌نمودند، امیر به وایسرای، 23 نومبر 1886، اس ال ای آی: 49، برگ 91.

[8] مهاجرت پس از شورش اسحاق خان افزایش یافت مثلاً ان کی وی تی، 8 فبروری 1889، اس ال ای آی:56، برگ‌های 797-8؛ ان کی وی تی، 2 جنوری 1890، اس ال ای آی:59، برگ‌های 525-6؛ کی ان ال، 16 اکتوبر 1891، اس ال ای آی:64، برگ 944.

[9] کی ان ال، 29 آگست 1885، اس ال ای آی: 45، برگ 759؛ پی سی دی، 28 نومبر 1885.

[10] سی اف تبصره گولدا مایر در باره حقوق فلسطینی‌ها «این‌طور نیست طوری که فکر می‌گردد در فلسطین مردم به نام فلسطینی وجود دارد.... آن‌ها وجود خارجی ندارند.» نقل‌قول از کولین چپمن، آن‌هایی که زمین برایشان وعده داده شد! (لایون، تجدید چاپ 1986)، 186.

[11] سی ای ییت، یادداشت‌ها در باره استحکامات و فوج‌های هرات، 25 می 1893، اس ال ای آی:70، برگ‌های 1787-94.

[12] پی سی دی، 24 اکتوبر 1885؛ کی ان ال، 29 جون 1886. ارقام برای تعداد مهاجرین به تورکستان افغانی متفاوت است، پی سی دی، 7 جنوری 1886 12 هزار خانوار می‌گوید. تفاوت در ارقام احتمالاً به معیار متفاوتی که هر گزارش کار می‌گرفتن مربوط می‌گردد مثلاً حذف آن‌هایی که جبراً تبعید گردیده بودند.

[13] پی سی دی، 5 سپتمبر، 24 اکتوبر 1885.

[14] پی سی دی، 28 نومبر 1885، اس ال ای آی:46، برگ‌های 220-21؛ تی اف ژی، دسمبر 1885، مارچ 1886.

 

[15] پی سی دی، 24 اکتوبر 1885.

[16] پی سی دی، 12 سپتمبر 1888، اس ال ای آی:55، برگ‌های 497-8. سایر منابع رقم بالاتر 40 هزار خانوار را ذکر می‌کنند، کی ان ال، 17 آگست 1888، اس ال ای آی:54، برگ 965. در میان تبعیدی‌ها ارمنی‌های مسیحی کابل نیز شامل بودند که در آخر دسمبر 1885 از امیر تقاضا نمودند تا ارمنی‌ها مزار شریف را اجازه داده شوند تا با آن‌ها در کابل یکجا شوند. در عوض امیر فرمان داد تا ارمنی‌های کابل به بلخ بروند. در طول دو ماه حدود چهل خانواده وادار گردیدند دارایی خود را فروخته به شمال بروند که حضور ارمنی‌ها را در کابل که از زمان بابری‌های سابقه داشت به پایان رساند (سی اف گریگوریان، 66 ش 61 جایی که او سرنوشت این گروه را بحث می‌نماید). طبق یک گزارش شماری از ارمنی‌های نامه‌ای به حکومت برتانیه در هند نوشتند و از زمامداری امیر، تهدیدات او در مورد مصادره دارایی آن‌ها و تبعیدشان به سمرقند شکایت نمودند. کلیسای ارمنی در پایتخت افغان که از جنگ افغان-انگلیس به بعد مورد بی‌حرمتی‌های متعدد بوده است به نظر می‌رسد تخریب گردیده است. قادر نبود مرجع دیگری در رابطه به ارمنی‌های مزار شریف بیابم اگرچه گزارش کی ان ال، 1 جنوری 1886، اس ال ای آی:46، برگ 1190 اشاره می‌نماید که بزرگ‌تر از جمعیت ارمنیان کابل بود. تی اف ژی، مارچ 1886، اس ال ای آی:46، برگ 1428؛ پی سی دی، 13 فبروری 1886، اس ال ای آی:47، برگ 1548؛ همچنان نگاه کنید گریگوریان، 65-6، 430 ش 62.

[17] کی ان ال، 17 آگست 1888، اس ال ای آی:54، برگ 965.

[18] تی اف ژی، مارچ 1886.

[19] کیو ان ال، 1 مارچ 1886، اس ال ای آی:47، برگ 5؛ تی اف ژی، مارچ 1886.

[20] کیو ان ال، 1 مارچ 1886، اس ال ای آی:47، برگ 5؛ تی اف ژی، مارچ 1886.

[21] کیو ان ال، 6 سپتمبر 1886، اس ال ای آی:48، برگ 721.

[22] همان جا.

[23] اچ ان ال، 11 جون 1886.

[24] همان جا.

[25] همان جا. کیو ان ال، 13 سپتمبر 1886؛ اچ ان ال، 5، 16 سپتمبر 1887، اس ال ای آی:48، برگ‌های 723، 807-8، 957؛ ام ا، 28 آگست 1886، اس ال ای پی:188، برگ 749.

[26] اچ ان ال، 5، 16 سپتمبر 1887.

 

[27] اچ ان ال، 21 اکتوبر 1886، اس ال ای آی:48، برگ 1161.

[28] گزارش پیام‌رسان خاص، 8 اپریل 1887؛ تی اف ژی، می 1886. در می 1886 ریگوی اظهار نمود که دو هزار خانوار افغان رسیده‌اند و در قلعه ولی جابجا می‌گردند، تلگرام ریگوی به دیورند، 19 می 1886. طبق گزارش یک پیام‌رسان خاص (بی‌نام) او «در گرفتن بعضی عکس‌های مهم» احتمالاً از مهاجرت و از رمه‌داران موفق گردید. من نتوانستم این عکس‌ها را پیگیری نمایم.

[29] به نظر می‌رسد او از سلسله ال/پی و اس/9 (ایران) آگاه نبوده است که گزارش مامور مخفی را که در بالا ذکر گردید و همچنان چندین اشاره در باره ناقلین در خبرنامه‌های مشهد را در بر می‌گیرد.

[30] اچ ان ال، 16 سپتمبر 1887. همچنان بنگرید سی ای ییت 1888، 216-7 یکی از کوچی‌ها به او گفت که قرار است 12 هزار خانوار در منطقه اسکان یابند.

[31] کی ان ال، 29 جون 1886.

[32] نگاه کنید اچ ان ال، 28 اکتوبر 1886، اس ال ای آی:48، برگ 1165.

[33] همچنان نگاه کنید اچ ان ال، 29 نومبر 1886 آنجا تاجو خان شمار ناقلین را 2600 خانوار یا 19 هزار تن می‌گوید.

[34] اچ ان ال، 16 سپتمبر 1887.

[35] کیو ان ال، 6 سپتمبر 1886.

[36] همان جا. به نظر می‌رسد واقعیتی در گزارش اچ ان ال، 29 نومبر 1886 وجود ندارد که اسحاق زیها همه رمه‌هایشان را در پشت رود به‌جامانده بودند.

[37] همان جا.

[38] اچ ان ال، 18 اکتوبر 1886.

[39] اچ ان ال، 18 نومبر 1886، اس ال ای آی:49، برگ 161.

[40] اچ ان ال، 29 نومبر 1886.

[41] اچ ان ال، 11، 18 اکتوبر، 18 نومبر 1886؛ تی اف ژی، جون 1886؛ مرک، یادداشت‌ها در باره جلسه با گورنر روسیه در پنجده، 2 اکتوبر 1886؛ گزارش پیام‌رسان خاص که در 25 نومبر 1886، 8 اپریل 1887 مشهد را ترک نمود. میر الله بخش، یادداشت‌ها، 1886 گزارش داد که عبدالرحمن خان برادر بزرگ بابا جان بیگ از قیصار در مورد ناقلین افغان نزدیک قلعه ولی شکایت نمود که از منطقه گوسفندان و خربزه ها را سرقت نموده بودند. او مامور محلی را اطلاع داد که «کمیسیون به تهاجم تورکمنها پایان داده است اما بگذار دشمن قوی‌تر بیاید و نزدیک آن‌ها ساکن گردد و تدریجی زمین‌های آن‌ها را غصب نماید.» شکایات مشابه از سوی شیرمحمد خان «قراول بیگی» از المار در باره ناقلین پشتون و گورنر افغان میمنه صورت گرفت.

[42] اچ ان ال، 27 دسمبر 1886، 20 جنوری 1887، اس ال ای آی:49، برگ‌های 387، 547.

[43] اچ ان ال، 16 سپتمبر 1886. تنش‌ها مخصوصاً در فبروری تا مارچ 1887 بسیار جدی بود. شایعاتی پخش گردید که روس‌ها تصمیم جدی بالای میمنه دارند و اینکه شماری از جاسوسان محلی روسیه در حال سروی منطقه‌اند. گزارش گردید که یزدان قلی، سپه‌سالار دلاور خان در خال جمع‌آوری سپاه در مرو برای حمله بالای میمنه و اندخوی است. سی اف-اچ ان ال، 28 فبروری، 10 مارچ 1887، اس ال ای آی:49، برگ‌های 779، 1147-8؛ اچ ان ال، 7 اپریل 1887؛ تی اف ژی، اپریل 1887؛ اچ ان ال، 5 می 1887، اس ال ای آی:50، برگ‌های 219، 533، 881؛ گورنر هرات به دگروال مک لین، 21 می 1887؛ مک لین به گورنر هرات، 30 می 1887؛ ترخانوف گورنر پنجده به جنرال غوث الدین ان دی 1887؛ خلاصه استخبارات از آسیای میانه، می-جون 1887، اس ال ای پی:189، برگ‌های 651-5، 763-4، 830-2، 923-7.

[44] بی نظمی‌ها بیشتر از سبب توطئه ایوب خان بن شیرعلی خان دامن زده شد که تلاش نمود پس از دعوت از سوی شورشیان غلزی خود را به منطقه آن‌ها برساند. او توانست از مشهد در همراهی با 18 تن پیروان خود فرار نماید و به افغانستان داخل شود و از سوی ابراهیم‌خان نزدیک غوریان در دوکانی (؟) دوباره عقب رانده شد. با وجود همه پیگردهای جدی ایوب خان به مشد برگشت در آنجا به تاریخ 9 نومبر 1887 خود را به مقامات برتانیه تسلیم نمود و از آنجا به تبعید راحت به هند فرستاده شد (کاکر 1971، 135)؛ اچ ان ال، 5 سپتمبر 1887؛ تی اف ژی، نومبر 1887، اس ال ای آی:51، برگ‌های 657، 1329. مداخله ایوب خان در شورش غلزی انگیزه‌ای برای امیر بود تا سران طرفدار ایوب خان از قبیله خودش درانیها را از بین ببرد.

[45] طبق سلطان محمد خان، جدی تری شورش غلزیها در 6 جون 1887 واقع شد. سی اف-ام وی ان ال، 9 جون 1887، اس ال ای پی:189، برگ‌های 1033-4؛ اچ ان ال، 27 جون 1887 اس ال ای آی:50، برگ 1557؛ تی اف ژی، آگست 1887، اس ال ای آی:51، برگ‌های 293-5؛ اچ سی، 6 جون 1887؛ اچ ان ال، 11 جون 1887، اس ال ای پی:189، برگ‌های 822، 994-5 می‌گوید شورش در هرات از سوی هزاره‌های (سنی) بود.

[46] کی ان ال،5 می 1887؛ لست فوج‌های منظم حکومت افغانستان 1887؛ کی ان ال، 24 می 1887؛ پی سی دی، 19 جولای 1887، اس ال ای آی:50، برگ‌های 873، 1657؛ پی سی دی، 24 آگست، 23 سپتمبر 1887، اس ال ای آی:51، برگ‌های 241، 615-8. بخشی از این سواره‌نظام اوزبیک نگهبانان شخصی امیر و زنان او را تشکیل دادند. پی سی دی، 14 سپتمبر 1887؛ تی اف ژی، جون 1887، اس ال ای آی:50، برگ‌های 543، 1239 می‌گوید 20 هزار اوزبیک به منطقه غلزی فرستاده شد که «تاثیر قوی» بالای شورشیان داشتند.

گفته شده است که امیر دو لوا سواره‌نظام را از میمنه، 4 لوا پیاده از هرات و 4 لوا دیگر پیاده را از خواست تا شورش غلزیها را سرکوب نماید اگرچه اسحاق خان فرستادن 4 لوا از تورکستان افغانی را رد کرد، ادعا نمود که میمنه «در حال آمادگی برای شورش است.» کی ام، 29 اپریل 1887؛ کی ان ال، 6 می، 28 جون 1887، اس ال ای آی:50، برگ‌های 524، 592، 1279.

 

[47] اچ ان ال، 9 می 1887؛ کی ان ال، 6 دسمبر 1887؛ خبرنامه تورکستان، 9 می 1887.

[48] خبرنامه تورکستان، 9 می 1887.

[49] اچ ان ال، 9 می 1887؛ تی اف ژی، آگست 1887؛ اچ ان ال، 14 جولای 1887، اس ال ای آی:50، برگ 1745.

[50] اچ ان ال، 9 می 1887؛ اچ ان ال، 7 نومبر 1887، اس ال ای آی:51، برگ 1357؛ اچ ان ال، 25 جنوری 1888، اس ال ای آی:52، برگ 465. هنگامی که مهاجرین از ایران می‌خواستند برگردند در اواخر خزان 1887 مقامات ایرانی اجازه ندادند و خانواده‌های آن‌ها را توقیف نمودند. شماری از افراد قبیله اسحاق زی به بالا حرکت نمودند و در محلی که فعلاً شمال شرق بادغیس است ساکن گردیدند. در بهار 1994 در جریان بازدید از قادس من چهار تن از اسحاق زی های ولسوالی جوند را دیدم. آن‌ها بیشتر جزییات اسکان اجباری مجددشان را در بالا مرغاب که در بالا ذکر گردید تأیید نمودند. قصه مهاجرت تاجو خان و جر و بحث او با امیر مشهور است و من توانستم دریابم که شماری از فرزندان او هنوز در منطقه بسر می‌برند. شمار زیاد غلزیها و پشتون‌های دیگر تا حال در قریه لنگر شمال قادس زندگی می‌کنند. به نظر می‌رسد این پشتون‌ها نیز در زمان زمامداری عبدالرحمن خان در این منطقه ساکن شده‌اند.

[51] کی ان ال، 16 آگست 1887، اس ال ای آی:51، برگ 259.

[52] همان جا.

[53] کیو ان ال، 10 اپریل 1888، اس ال ای آی:53، برگ 529.

[54] کیو ان ال، 7 جون 1888، اس ال ای آی:54، برگ 7171.

[55] ان کی وی تی، 26 جولای 1889، اس ال ای آی:587، برگ‌های 1287-8.

[56] کیو ان ال، 31 آگست، 7 دسمبر 1889، اس ال ای آی:58، برگ‌های 301، ج 59، برگ 72.

[57] گزارش از چاجوی خان در میمنه، 20 آگست 1887، اس ال ای پی:189، برگ‌های 1713-20؛ اچ ان ال، 4 آگست 187، اس ال ای آی:51، برگ 319.

[58] اچ ان ال، 4 آگست 187؛ اچ ان ال، 1 آگست 187، اس ال ای آی:51، برگ‌های 261-2؛ تی اف ژی، آگست 1887. فوج‌های از میمنه برای کمک جنرال غوث الدین فرستاده شد اما قبل از اینکه اقدام نمایند ایماق‌ها شکست‌خورده بودند. کی ان ال، 18 اکتوبر 1887، اس ال ای آی، 51، برگ 895.

[59] کی ان ال، 18 اکتوبر 1887؛ کی ان ال، 1 سپتمبر 1887، اس ال ای آی:51، برگ‌های 65، 1018؛ اچ ان ال، 1 دسمبر 1887، اس ال ای آی:52، برگ 129. تلفات واقعی شاید خیلی پایین بوده باشد، زیرا این ارقام از سوی خود ناقلین داده شده است.

[60] اچ ان ال،20 اکتوبر 1887؛ کی ان ال، 4 نومبر 1887، اس ال ای آی:51 برگ‌های 985، 1010.

 

 

 

 ++++++++++++++++++++++++

بر تری دیرینه بلخ و...

بخش نهم - بحث سوم

جلوس عبدالرحمن خان،

(1870-1880م)/۱۲۴۹-۱۲۵۸هـ خورشیدی/۱۲۸۶-۱۲۹۶هـ قمری)

نوشته:جاناتان  لی

ترجمه: دکتر سید جلایر عظیمی

ویرستار:عبدالواحد سیدی

حقوق نشراین نوشته تحت قانون کاپی رایت مربوط به سیدجلایر عظیمی میباشد.

 

محمد اسحاق خان و جانشینی میمنه 1884

بحران پنجده و علامت‌گذاری مرزی، 1884-1886

الحاق پنجده به روس ، مصیبت  های جبران نا پذیری را در ساختار های جیو پولیتیکا در ترکستان افغانی ایجاد کرد .وعلاوه بر آن اشتباهاتی که در حد بخشی بین دولت روس و حکومت امیر عبدالرحمن خان به سر پرستی برونس وجانب روس ، عملی گردید باعث کشمکش  های خیلی  عمیق در منطقه گردید و مانند  خط دیورند مرغاب و پنجده را که کل یک بدن بودند به اجزای نا مناسب و بی ریخت  تقسیم نمود به قسمیکه  به هزاران  خانواده در بین این دو منطقه که از اثر بیش خواهی همسایگان بمیان آمده بود برای همیشه از همدگر شان دور و جدا ساخت.اثرات این علامه گذاری سر حدی  و اشتباهات آن در طول بیش از یک سده هنوز هم به قوت خود باقی مانده است .

در این بخش کمشمش  های را که افغانستان بخاطر از دست دادن  پنجده  به آن رو برو  گردیده با مصیبت های عایده که  از اثر از دست دادن این منطقه بمیان آمده است  ملاحظه می گردد.

 

اسحاق خان به آسانی میمنه را رها ننمود و تا تعیین حسین خان مینگ در میمنه از سوی امیر یک ماه را در بر گرفت. در جریان این مشورت گورنر تورکستان افغانی همه تلاش‌ها را برای تأمین این توابع بکار گرفت حتی هیات هفده نفری از «افراد بانفوذ» خانات را به کابل فرستاد تا به عبدالرحمن خان تظلم نمایند تا حسین خان را مقرر نماید.[1] آن‌ها گفتند که «دشمنی و جنگ» بین آن‌ها و حسین خان وجود داشت و هرگاه او اجازه برگشت به محل آبایی داشته باشد بی‌نظمی‌ها مطمیناّ به تعقیب آن میامد. با وجود این هنگامی که امیر این مینگ باشی‌ها را به حضور پذیرفت و آن‌ها را اطمینان داد که «گورنری را تعیین خواهد نمود که مورد قبول آن‌ها باشد».[2]عبدالرحمن خان با شک اینکه آن‌ها افراد اسحاق خان‌اند مخفیانه به مشاوران خود دستور داد تا مطمئن گردند هیچ یک از افرادی که در بست های مهم خانات مقرر می‌گردد با گورنر تورکستان افغانی ارتباط نداشته باشند[3].

در هفته اول جولای 1884، امیر رسماً اسحاق خان و هیات میمنه را اطلاع داد که با وجود اعتراض آن‌ها او تعیین محمدحسین خان را تأیید نموده است. به گورنر تورکستان افغانی هدایت داده شد تا هنگام انتقال بدون اشکال قدرت در میمنه و تهداب گذاری قرارگاه در شهر باقی بماند.[4] برای جبران دلسردی سردار به خاطر ندادن میمنه به او، عبدالرحمن خان به پروانه خان دستور داد تا برای اسحاق خان و سران و مقامات رسمی که در جریان جنگ میمنه ازخود، خودگذری نشان دادند، هدایا، البسه افتخار و نقدینه تهیه نماید.[5] اما این کارها نتوانست اسحاق خان را آرام بسازد و گفته شد که «شدیداً ناراحت است»[6] و در یک «حالت فسردگی جدی فرو رفته است»[7] خود را در حرم حبس نموده و در میان زنان خود به تسلی یافتن مشغول است.

اختلاف بالای میمنه به کشیدگی موجود در روابط بین امیر و اسحاق خان آسیب بیشتر وارد نمود. در جولای 1884 خبر نویس هرات به کلکته هشدار داد که:

...امور میمنه سردار را از اهداف امیر دور خواهد ساخت...روابط بین او و امیر تا اندازه‌ای تیره است که جزیی‌ترین چیزی شاید همه چیز را در هم شکند.[8]

اما گورنر تورکستان افغانی توانست آزردگی خود را پنهان نماید و خود را به خاطر از دست دادن عایدات میمنه با اختلاس دارایی‌های خانواده دلاور خان مینگ قبل از رسیدن به تورکستان افغانی از طریق سرپل تسکین داد.[9] بعدتر در اکتوبر پس از ملاقات جنرال سر پیتر لومسدن از کمیسیون مرزی افغان و جنرال زیلیونوی در سرخس جهت بحث امور مرزی شمال غرب افغانستان، امیر به اسحاق خان امر نمود برای بحث بحران مرزی به کابل بیاید اما به بهانه بیماری معذرت خواست، بدون شک با درک اینکه هرگاه سفر نماید اگر اعدام نگردد با حبس روبرو خواهد بود (کاکر 1971، 145).[10]

دور از توقع نبود، روابط بین محمدحسین خان و سردار محمد اسحاق خان خیلی خراب بود. والی وعده عبدالرحمن خان را که تا هنگامی که او در کابل زمام امور را در دست داشته باشد او زمامدار میمنه باقی خواهد ماند (میتلند 1888، ج 2، 105-8)،[11] طور کامل به نفع اختلاف بین اسحاق خان و عبدالرحمن خان بهره‌برداری نمود. هر زمانی که فرصت مساعد می‌گردید، تحقیر خود را نسبت به گورنر تورکستان افغانی ابراز می‌نمود و در محضر عام اعلان می‌نمود که در مقابل آنچه اسحاق خان می‌نماید یا فکر می‌نماید بی‌توجه بوده نمی‌تواند.[12] اسحاق خان در مقابل، از تسلیم دادن بعضی اقلام نظامی و دارایی دودمان مینگ که به دستش افتاده بود ابا ورزید. او همچنان تقاضای حسین خان برای تحویل دادن عبدالباقی مینگ باشی که مقام بالایی را در زمان دلاور خان داشت برای مجازات نمودن رد نمود و یکی از افراد والی را به شدت لت و کوب نمود که از بین رفت.[13]

درحالی‌که محمدحسین خان در مقر حکومت قبلی خود را تثبیت مجدد می‌نمود، زمامدار برکنار شده دلاور خان با زنجیر و زولانه به پایتخت فرستاده شد تا در باره سرنوشت او تصمیم گرفته شود. او در اول آگست به کابل رسید و چند روز بعد صحبت خصوصی با امیر داشت. اگرچه موضوع این صحبت‌ها روشن نیست، اما برای دلاور خان طور مطلوب نبود زیرا عبدالرحمن خان او را محبوس ساخت و برای انتقال اعضای خانواده او از تورکستان افغانی به پایتخت امر نمود.[14] حدود یک ماه بعد وضعیت محل توقیف والی اسبق خشن تر گردید و به زندان خانگی سرای ذکریا خان منتقل گردید،[15] دران جا صدها تن از اهالی ترکستان افغانی در جریان بی رحمی‌های 1889-91 تورکستان محبوس بودند (مارتین، 146، 302-3).[16] دلاور خان در این زندان برای دو سال دیگر زیر محافظت جدی قرار گرفت تا اینکه در اوایل نومبر 1886 بالاخره همراه با پسرانش، عبدالباقی مینگ باشی و امیر کولاب اعدام گردید.[17] قبلاً در همین سال محمد خان بیگلربیگی سابق سرپل نیز طبق برنامه ریشه‌کن‌سازی منظم رهبران محلی تورکستان افغانی اعدام گردید[18]از ترس اینکه در آینده شاید با مساعد گردیدن فرصت اوزبیکها را متحد بسازند و «تفوق دیرینه خود را احیا نمایند.»[19]

 

بحران پنجده و علامت‌گذاری مرزی، 1884-1886

تا جایی که برتانیه مطرح بود، مطیع گردیدن میمنه به تاثیر بی‌ثبات کننده نابهنجاری قدیمی بالای آسیای مرکزی نقطه پایان گذاشت. برای مدت طولانی وضعیت نیمه مستقل خانات ادامه نقشه افغانستان متمرکز متحد را به تحلیل برده بود. از 1868 وایسراهای پی در پی از حکومت کابل خواسته بودند تا اقدامات جدی را برای زیر اداره آوردن توابع مینگ روی دست بگیرد تا ادعای روسیه را بالای این منطقه که از نظر تاریخی مربوط بخارا بوده در نهایت زیر نفوذ تزار هست، از قبل خنثی نماید. پس از قتل‌عام گوک تیپه و مطیع ساختن قبایل تورکمن، ترس برتانیه از بلندپروازی روسیه این بود اگر هر چیز باشد، نگرانی که دوک ارجیل آن را طور کنایه‌آمیز «مرو پریشی» می‌نامید. لذا در 14 فبروری 1884 دولت روسیه برخلاف اطمینان بخشیدن‌های قبلی رسماً الحاق منطقه مرو به امپراتوری روسیه و نیاز برای علامت‌گذاری مرز غیر مشخص افغانستان بین ایران و دریای آمو را رسماً اعلان نمود (فریزر-تایلر، 160)، و آن را در صدر اجندای قدرت‌های اروپایی قرارداده است. فتح میمنه افغانستان، چند هفته پس از اعلان روسیه نه تنها پیروزی برای عبدالرحمن خان بود بلکه موفقیتی برای سیاست« منطقه بی‌طرف» بود. حاکمیت افغان بالای میمنه دوباره برقرار گردید و فوج‌های حکومت مرکزی، نه ملیشه محلی اوزبیک، مسئولیت امنیت مرزی را به دوش گرفتند. حضور نماینده مقیم افغان در خانات خطر شورش به طرفداری روسیه را در منطقه کاهش داد. با وجود این، کمیسیون مرزی نگرانی جدی خود را در مورد توانایی قوای امیر برای مقاومت در مقابل تهاجم مصمم اردوی روسیه ابراز نمود.

پس از الحاق مرو، نگرانی اصلی برتانیه جلوگیری از ضمیمه نمودن هرات از سوی روسیه بود که فکر می‌گردید دروازه هند بود. بادغیس، میمنه و اندخوی جمعیت قابل‌توجه تورکمن‌ها را در مرزهای نامشخص افغانستان داشت و روس‌ها با بهره‌برداری از این وضعیت ادعا نمودند که همه قبایل تورکمن باید زیر اداره روسیه باشد. در مقابل برتانیه پذیرش مرزهای ترسیم‌شده مطابق قومیت یا هویت قبیلوی را رد نمود و خواستار ترسیم خط مرزی دلخواه از سوی کمیسیون مشترک بود. تقاضای روس‌ها ترسیم خط مرزی مرو آن‌سوی دشت بزرگ قره قوم احتمالاً تا حد ممکن نزدیک هرات بود و شامل دشت‌های پنجده، کوشک و گذرگاه ذوالفقار و مناطق دیگر بود که برتانیه آن را جز قلمرو افغان می‌دانست. بدبختانه آن‌ها نقطه‌ضعف برتانیه بودند. قوای روس‌ها فقط در فاصله چند روزه از بادغیس و هرات قبلاً در مرو بودند، درحالی‌که قوای برتانیه صدها میل دور در هند بود. لذا تزار در موقفی بود که خواست خود را با حقوق فتح، اگر ضرورت باشد تحمیل می‌توانست و درحالی‌که رقیب اروپایی اظهارات کلی در باره نیاز به توافقات دوستانه در مورد مرزهای افغان می‌نمود، روس‌ها عمداْ نخستین جلسه کمیسیون مرزی را معطل نمودند و فرماندهان خود را گذاشتند تا در آن زمان طوری که مناسب می‌دانند اقدام نمایند (دوپری 1978، 421-2؛ فریزر تایلر، 161-2).

در تابستان و خزان 1884 افسران روسی هیات سروی و استخبارات را به سوی دریای آمو، مرغاب و هری رود فرستادند. اشغال پل خاتون، گذرگاه ذوالفقار و مناطق مسکونی دیگر به تعقیب آن آمد. در نومبر 1884 قوای روسی در فاصله 12 میلی پوسته مرزی افغان در آق تیپه رسیده بود (فریزر تایلر، 163-4). رسیدن سر پیتر لومسدن کمیشنر انگلیس در جلوگیری از تجاوز بیشتر در خاک افغانستان ناکام ماند، با وجود اینکه مذاکره اولیه را با جنرال زیلیونای در سرخس در اوایل اکتوبر برگزار نموده بود (فریزر تایلر، 163). در جنوری 1885 شماری از افسران روسی در همراهی با شصت سوار ازاندخوی بازدید نمود، درحالی‌که تخلفات بیشتر نیز در میمنه گزارش گردیده بود.[20] در همین وقت حملات تورکمن‌ها در بادغیس، اندخوی و میمنه توسط قبایل آن‌سوی مرز رخداد (پیکاک، 95)،[21] هر یک آن‌ها از سوی روس‌ها به قسم معذرت برای پیگیری پیش شده می‌توانست. همچنان مشکل تورکمن های پناهنده که به افغانستان فرار نموده بودند و مهاجرت خانواده‌های ناراضی اوزبیکها و تورکمن‌ها به قلمرو زیر اداره روس‌ها بود.[22] تحرکات یزدان قلی سپه‌سالار دلاور خان که پس از سقوط میمنه به کرکی فرار نمود و به صفت مشاور در اردوی روسیه استخدام‌شده بود اسباب نگرانی بیشتر بود، زیرا او با مخالفان در میمنه در ارتباط بود که تبدیل نمودن اسارت افغان‌ها را با الحاق به روسیه مخفی نمی‌نمودند.[23] در تلاش برای جلوگیری از شایعات در باره وضعیت میمنه و بادغیس، امیر قیودات جدی را در سفر به تورکستان افغانی و برعکس وضع نمود و فوج بیشتر را به منطقه گسیل نمود، اقدامی که اسحاق خان آن را به منزله برکناری خود از قدرت تعبیر نمود.[24] در واقع به نظر می‌رسد امیر، اسحاق خان را تشویق نمود تا گورنر هرات شود اما صرف به تنش بیشتر بین او و کاکا زاده اش انجامید (سلطان محمد خان، ج 1، 266).[25]

در بهار سال 1885 وضعیت در مرز بادغیس خراب‌تر شد، هنگامی که دگروال علی‌خانوف نامه غیر دیپلوماتیک به جنرال غیاث‌الدین در بالا مرغاب نوشت و او را متهم به دروغ‌گویی و ترسو بودن نمود. هیچ افغانی در مقابل این‌گونه توهین بی تفاوت مانده نمی‌تواند و غیاث‌الدین با سربازی ، با توانایی قابل‌ملاحظه این توهین ، با متهم نمودن روس‌ها به منزله دزدها، غاصب قلمروی که حق افغانستان است جواب داد (دوپری 1978، 422؛ فریزر تایلر، 164). با بسر رسیدن بیشتر حوصله، برتانیه بالاخره تلاش نمود موقف خود را در رابطه به تخلفات روسیه در بادغیس اعلان نماید. در 14 مارچ مقامات رسمی تزار در باره تهاجم پنجده در آن‌سوی دریای مرغاب که در شمال مرغاب واقع است اطلاع داده شدند[26] که منجر به قطع گفتگوها بین برتانیه و روسیه خواهد شد، در نتیجه سبب عواقب جدی، گرچه نامعلوم خواهد گردید. این اعلامیه خیلی مبهم بود طوری که یک هفته بعد حکومت والاحضرت ملکه وادار به پخش اعلامیه دیگری گردید که کاملاً صریح بود. هرگونه حمله روسیه بالای هرات به منزله اعلان جنگ خواهد بود.

ناکامی دولت برتانیه برای روشن نبودن در رابطه به پنجده به این باور انجامید که «انگلستان موافقت نموده که تنها برای هرات بجنگد» و آماده بود روس‌ها را در مورد آنچه در دشت‌ها می‌توانند بکنند آزاد بماند. چند روز پس از تحویل دادن اعلامیه دوم به سنت پترزبورگ، کمیشنر مرزی برتانیه در افغانستان گزارش داد که روس‌ها «می‌خواهند پنجده را بگیرند ولو با مقاومت افغان‌ها مواجهه شوند.»[27] در 30 مارچ 1885 قوا بزرگ روس‌ها با نیات خصمانه علیه پوسته مرزی پل خشتی پیشروی نمود، فرمانده آن را وادار به فرستادن نیرو در مسیر دریای مرغاب نمود تا در مقابل دشمن مقاومت نمایند. جنگ خونینی در گرفت اما مردان امیر در حمایت یلنگتوش خان جمشیدی با تعداد کم و بدون حمایت تورکمن‌ها با دادن تلفات زیاد به مریچاق محلی عقب‌نشینی نمودند (دوپری 1978، 422-3؛ فریزر تایلر،164-5؛ میتلند 1891، 76).

اشغال پنجده، روسیه و برتانیه را در سرحد جنگ قرارداد. شایعاتی پخش گردید که پیشروی بیشتر به سوی میمنه به منزله پیش درامد تهاجم بالای هرات در راه است.[28] با وجود این درحالی‌که پر تیراژ ترین روزنامه‌های هردو کشور نقش الهام‌دهنده ملی‌گرایانه و امپریالیستی را بازی می‌نمودند (دوپری 1978، 423؛ فریزر تایلر، 165) طوفان فعالیت‌های دیپلوماتیک در پشت پرده در جریان بود، زیرا طوری که یکی از دیپلمات‌های نسل بعدی برتانیه گفته است «کسی نمی‌خواست به خاطر دشت‌های پنجده جنگ را آغاز نماید» (فریزر تایلر،165).[29] لذا اشغال پنجده انگیزه ضروری را برای حل معضله مرزها سبب گردید. روس‌ها درک نمودند که نمی‌توانند رقبای خود را بیشتر از این عقب برانند و انگلیس‌ها در جای خود مجبور بودند موضع‌گیری قوی داشته باشند یا خطر ناکامی سیاست آسیای مرکزی را با چشم‌های خود مشاهده نمایند. در سپتمبر 1885 پروتوکولی امضا شد که در آن روسیه واگذاری گذرگاه ذوالفقار را در بدل نگه‌داشتن پنجده پذیرفت و عهده‌دار نشانه‌گذاری مشترک مرز شمال-غرب افغانستان از هری رود تا خواجه صالح در دریای آمو گردید (فریزر تایلر،166).[30]

در زمان بحران پنجده عبدالرحمن خان بیرون کشور برای مذاکره در باره موضوع مرزهای شمالی در حال ملاقات مقامات انگلیس در راولپندی بود، اما هنگامی که از دست دادن پوسته مرزی را مطلع گردید، شکایت نمود که متحدانش موضع نیرومندی با روس‌ها اتخاذ ننمودند، موضع‌گیری او در رابطه به مرزها کاملاً متفاوت از برتانیه بود. امیر پافشاری نمود که گذرگاه ذوالفقار، گلران و مریچاق برای امنیت افغانستان حیاتی است اما «او در دوباره گرفتن پنجده نگرانی نشان نداد»[31]و تشویش بیشتر او در مورد تهاجم روسیه بر بلخ بود تا حمله بالای هرات:

اندخوی جز جداناپذیر قلمرو او بود و ...برای او هرگز، با نظر داشت خواست، جای سوال نبود که در محدوده مرزهای افغانستان باقی بماند. هرگاه روس‌ها ادعای مالکیت منطقه را نمایند، ادعای آن‌ها تا حد آخر مقاومت گردد زیرا اشغال اندخوی جای پای روس‌ها را در تورکستان افغانی آن‌سوی دشت‌ها بازمی‌نماید که مرز اصلی را می‌سازد. این کار تقریباً معادل اشغال بلخ توسط روس‌ها هست.[32]

امیر باور داشت که اسحاق خان، در حال تبانی با روس‌هاست و حتی به عبدالملک پسر شورشی مظفر خان منغیت که عبدالرحمن خان در جریان اقامت در هند او را ملاقات نموده بود، پیشنهاد نمود که شهزاده گورنری تورکستان افغانی را جهت جلب احساسات اوزبیکها بپذیرد. شهزاده منغیت بعداً شورش بخارا را برانگیخته و پادشاهی چنگیزی را زیر حمایت افغان‌ها احیا نماید.[33] اگرچه از این نقشه چیزی به دست نیامد، امیر نشان داد که حتی در این مرحله آخر محمد زایی ها در رویا بسر می‌بردند، نخست از سوی دوست‌محمد خان بیان شده بود که قلمرو آن‌ها آن‌سوی دریای آمو بخارا و سمرقند را در بر خواهد گرفت.

اولویت‌های متناقض بین امیر و متحدان اروپایی‌اش خود در دودلی امیر برای اجازه دادن انجیران انگلیس جهت سازمان‌دهی امور دفاعی هرات آشکار گردید. مقامات ارشد برتانیایی کمیسیون مرزی افغان، از داخل به مرکز افغانستان غربی تا اول نومبر 1884 هفت ماه پس از واقعه پنجده ممانعت شدند.[34] بی‌تفاوتی احتمالی امیر به سرنوشت هرات احتمالاً مغایر سیاست روی دست گرفته‌شده، ظاهراً از طرف او، از سوی دولت برتانیه بود و هرگاه روس‌ها انگلیس‌ها را از میدان بدر کنند لندن حد اقل در کوتاه مدت چیزی در مقابل آن کرده نخواهد توانست (دوپری 1978، 423؛ فریزر تایلر،166-7).[35]

امیر یگانه کسی نبود که چشم در چشم باسیاست رسمی انگلیس نمی‌دید و بحران پنجده منجر به مشاجرات شدید داخلی در داخل اداره در باره بهترین اقدام لازم گردید. سر پیتر لومسدن رییس کمیسیون مرزی در افغانستان بیزاری جدی خود را نسبت به دودلی دولت خود ابراز نمود که فراخوانده شد و با دگروال ویست ریگوی تعویض گردید در نتیجه کار سروی کنندگان را بیشتر به تأخیر مواجه ساخت.

رییس جدید کمیسیون مرزی به زودی نتیجه‌گیری نمود که ممکن نیست بالا مرغاب یا بادغیس را در مقابل پیشروی قوا مصمم روسی دفاع نمود، در عوض استدلال نمود که با اشغال هرات از سوی نیروی برتانیه و «جمعیت زدایی و ویرانی مناطق بین پنجده و پاراپامیزوس، پیشروی روس‌ها یا...اشغال کشور ناممکن خواهد بود.»[36] خوشبختانه این سیاست زمین سوخته هرگز عملی نگردید اگرچه سوگمندانه مقامات انگلیس امیر را وادار به تصویب تخریب مصلای گوهرشاد در شمال هرات نمودند تا ساحه بهتری را برای آتشباری انگلیس‌ها در صورت حمله روس‌ها داشته باشند.[37] اما علامت‌گذاری به خوبی پیش‌رفت، حتی پس از امضا توافق نهایی در 26 جنوری 1886 کمیشنرها تردید خود را در مورد باقی ماندن خط مرزی ابراز نمودند، زیرا «این‌ها تنها خط‌های خود سرانه‌ای بودند که با در نظر داشت شرایط وقت نه مبنای دایمی و طبیعی ترسیم‌شده بود» (سی ای ییت 1888، 178).

با وجود این، استدلال بنیادی جدی تری درباره سیاست آسیای مرکزی برتانیه وجود داشت که در عقب درهای بسته در سراسر جریان بحران پنجده و علامت‌گذاری مرزی ادامه داشت. این موضوع تنها درباره ادامه موجودیت مرز شمال شرقی افغانستان نبود بلکه طبیعت افغانستان بود که سنگ تهداب سیاست آسیای مرکزی برتانیه برای بیشتر از نیم‌قرن بود.

یکی از منتقدان سیاست «حکومت بی‌طرف» کسی دیگر غیر از جنرال سر فریدریک رابرت، مشهور از قندهار بود.[38] در می 1885 چند هفته پس از سقوط پنجده، او یادداشت محرمی را پخش نمود که با تحلیل چگونگی مبارزه بهتر در مقابل روسیه در صورت بروز جنگ در پیش باید گرفت اما با انتقاد رنجش آور این عقیده که می‌توان افغانستان را با سرحدات شمالی در دریای آمو به داخل «برتانیه» نیرومند جای داد نتیجه‌گیری نمود. رابرتز با بی‌ملاحظگی معمول نظامی خود، شکافی را برملا ساخت که برتانیه از زمان الکساندر برنس می‌خواست روی کاغذ بیاورد که آن را راولنسن در نسل قبلی تلاش نمود با تغییر دادن ساده مقتضی چند نام بالای نقشه به هم پیوند بدهد و طور دلخواه خط مرزی را یک صد میل به شمال تغییر داد.

نگاهی به نقشه نشان می‌دهد که کابل از تورکستان افغانی توسط رشته کوه‌های مرتفع هندوکش جدا گردیده است...اگرچه ساکنان هردو طرف این کوه‌ها با نام عمومی افغان شناخته شده‌اند، تفاوت‌های زیادی بین مساکن سوی شمال و جنوب دیده می‌شود. افغان‌های اصلی در جنوب هندوکش دیده می‌شوند درحالی‌که جمعیت طرف شمال ...متشکل از اوزبیکها، پارسیوانها، قزیلباشها، تاجیک‌ها، ایماق ها، هزاره ها و کافرها است. بعضی ازان ها هیچ قرابتی با افغان‌ها ندارند، درحالی‌که بعضی دیگر با وجود شباهت با آن‌ها...به صفت برادر پذیرفته نمی‌شوند و به منشأ متفاوتی نسبت داده می‌شوند. اوزبیکهای تورکستان افغانی مثلاً با جمعیت حدود سه صد هزار بیشتر با قبایل شمال آمو متحدند تا با جنوب هندوکش. بدخشی‌ها (55 هزار) که منشأ قفقازی دارند طوری که تاجیک‌ها (500 هزار) اند، عقیده براین است که در سراسر افغانستان پراکنده‌اند؛ هردوی این گروه پارسی حرف میزنند طوری که ایماق ها (250 هزار) و هزاره ها (150 هزار) حرف میزنند دو گروه اخیر احتمالاً منشأ تاتاری دارند...هر قبیله در افغانستان احساس قبیلوی و پیش‌داوری خود را دارد و هر افغان به مجردی که سنش برای برداشتن سلاح کافی باشد خود را به یکی از سران مرتبط می‌سازد. این سران اکثراً در میان قبیله آن‌ها در قلعه روستاها ساکن‌اند؛ آن‌ها بر اساس اصول کار خود را به کسی که بیش‌ترین قیمت را بپردازد بدون احساس هرگونه پشیمانی یا کمترین رسوایی می‌فروشند...با این همه عناصر غیر متجانس جای شگفتی نیست که در سراسر افغانستان همبستگی وجود ندارد. در واقع طوری که سر چارلز مک گریگر واقعاً اشاره می‌نماید «می‌توان گفت که در افغانستان به اندازه تعداد سردارها فرمانروا وجود دارد...اتحادی وجود ندارد، هیچ‌چیزی دایمی نیست، همه چیز وابسته به خوشی یا نیات مستبدان همیشه در اختلاف باهمدیگر است.»[39]

رابرتز استدلال می‌نماید که سیاست برتانیه عمداً واقعیت‌های تلخ را پنهان نمود. در نتیجه بحران پنجده عموماً «ساخته ما بود.» روسیه با سنگدلی به سوی آمو پیشروی نمود درحالی‌که «برتانیه تلویحاً اطمینان بخشیدن او را در مورد نداشتن برنامه‌ای» برای افغانستان پذیرفت:

ما خود را با این امید ترغیب نمودیم که افغانستان یک پادشاهی متحد نیرومند قادر به عمل به منزله منطقه بی‌طرف در مرزهای شمال غربی ما و مقاومت‌کننده در مقابل روسیه خواهد شد، اگر چنین شود مرزهای هردو ملت‌ها در مجاورت هم قرار می‌گیرد. در نتیجه این توهمات ما مسوولیتهایی را متقبل شده‌ایم که ایفای آن‌ها ما را به مشکلات جدی درگیر خواهد ساخت. ما در واقع در یک بهشت خیالی زندگی می‌کنیم و حالا خود را با وضعیتی روبرو می‌بینیم که مشکل است ازان بدون خدشه‌دار شدن آبرو و حیثیتمان، خود را نجات بدهیم.[40]

افغانستان هرگز نمی‌تواند پادشاهی متحدی مانند برتانیه باشد و تلاش برای ترسیم احساس هویت ملی از گروه‌های مختلف قومی، مذهبی و لسانی نامتجانس توهم خطرناک و غیرقابل‌دسترس بود.

نه تنها این، بلکه رابرتز استدلال نمود که حمایت برتانیه از عبدالرحمن خان کاملاً بیجا بود. نخست، «اگر به خاطر پول یا سلاح نمی‌بود که از ما می‌گیرد موقف او غیرقابل‌دفاع می‌بود» و او به زودی سقوط خواهد نمود. با وجود کمک مالی و تدارک سلاح عصری، سفسطه خواهد بود اگر باور نماییم که اردوی افغانی طور کافی آموزش‌دیده یا تجهیز گردیده است تا بتواند همه چیز را علاوه از مقاومت تنها در مقابل تهاجم همه‌جانبه روس‌ها بالای بلخ یا هرات عرضه نماید. در واقع محتمل بود تورکستان افغانی سر به شورش بزند، افغانستان را به دو بخش، شمال خود را زیر حاکمیت روسیه تقسیم نماید. همچنان ادامه حمایت برتانیه از امیر یک مساله مهم اخلاقی را برانگیخت. زمامداری عبدالرحمن خان» در بهترین حالت حکومت وحشت بود»، «صرف با ترس در قلمروی که علیه خودش تقسیم شده است» حکمرانی می‌نماید. ماهیت سبک حکومت‌داری امیر، خیلی دور از تأمین صلح، امنیت وثبات در منطقه، نسخه از چندپارچگی و جنگ داخلی دوام‌دار بود. بالاخره وقتی درگذشت، چشم اندازی وجود داشت که جنگ داخلی طولانی و خونین نظیر آنچه پس از وفات دوست‌محمد خان آمد در راه خواهد بود. سبک حکومت‌داری مستبدانه امیر مطمیناّ به شکل بدی بالای برتانیه بازتاب خواهد یافت و «افغان‌ها احساس خواهند نمود که ما قدرت سرکوبگری زمامدار آن‌ها را تقویت می‌نماییم درحالی‌که درعین‌حال موضوعی را نمایان می‌سازد که با آن متعصبان و ناراضیان علیه ما موعظه خواهند نمود.»[41] بالاخره با اطمینان از سوی داکتران سلطنتی به رابرتز گفته شد که عبدالرحمن خان علاوه از نقرس که عموماً فکر می‌شد از بیماری حاد و پیش‌رونده گرده رنج می‌برد که هر آن امکان دارد روزی زندگی او را به پایان برساند.[42]

پس از راندن اسب و گادی از میان گمان‌هایی که برای دهه‌ها جنبه تقدس داشت، رابرتز بالای پارچه گردیدن افغانستان به دولت‌های کوچک پافشاری نمود، با امیر کنونی در کابل بالای مناطق جنوبی با جمعیت عموماً پشتون حکمرانی نماید. مرز آمو واگذار گردد و مرز افغانستان در هندوکش ترسیم گردد. قندهار و بعضی مناطق ستراتیژیک در مجاورت آن و بدون هرات، تخته خیزی خواهد شد که دفاع هند وابسته به آن است، اگرچه برتانیه نفوذ برتر خود را بالای دربار افغان در کابل حفظ نماید. به تزار،  با صراحت باید اطلاع داده شود روسیه «از خطی که ما تعیین می‌نماییم پا فراتر نگذارد» لذا هر نوع شک در باره اینکه چی وقت و بالای چه برتانیه جنگ خواهد نمود برداشته خواهد شد.[43]

نظرات انقلابی و نامساعد جنرال رابرتز برای موافقت مافوق‌هایش ناکام ماند، آن‌ها جرئت نداشتند خطر چنین تغییر جذری در سیاست آسیای مرکزی با تهدید فراگرفتن جنگ در منطقه را بپذیرند. برتانیه طور غیرمستقیم تعهد خود را به پادشاهی متحده افغانستان با فرستادن عاجل پنج هزار تفنگ نوع مارتین-هنری به امیر برای فوج مستقر در هرات و بادغیس تأیید نمود[44] و نشان ستاره هند را اعطا نمود.[45] اعلامیه رسمی عامه و اقدامات و در مورد تهاجم روسیه در هرات، دیدگاه کلاسیک در باره مرزهای آمو را بیشتر تأیید و تحکیم نمود و سیاست برتانیه را طور غیرقابل استخلاص با نیروی مهیب عبدالرحمن خان متصل ساخت.

درعین‌حال جمعیت میمنه و بادغیس تلاش نمودند با دشواری ناشی از اشغال پنجده و گسترش بی‌رحمانه مرز روس‌ها در داخل کشور خود را عیار بسازند. به تعقیب تخلیه دشت‌های پنجده از سوی قوا افغان، گروه بزرگی از مردمان قبایل از مریچاق و بالا مرغاب از ترس رسیدن قشون روس‌ها خانه‌های خود را ترک نموده برای حفظ مصوونیت به میمنه، هرات یا قلعه نو پناه بردند.[46] این بیجا شدن به حدی بزرگ بود که جنرال غوث الدین مجبور گردید بخشی از قوا خود را دوباره به هرات بفرستد، زیرا بیجا شدگان همه غله جات و ذخایر خود را با خود برده بودند و جنرال قادر نبود تدارکات لازم را برای سربازان یا اسب‌ها تهیه نماید.[47] این مشکل مهاجرت داخلی از سبب فرار تورکمن های زیادی از پنجده که خط روس‌ها را عبور و برای پناهندگی به افغانستان آمدند تشدید گردید (سی ای ییت 1888، 187-9).[48] برای تشدید فضای غالب وحشت در منطقه شماری از سربازان که در پنجده جنگیده بودند صفوف خود را ترک نموده به میمنه فرار نمودند، آنجا شایعاتی را پخش نمودند که اردوی روس‌ها در حال پیشروی به سوی منطقه‌اند تا هنگامی که توقیف شدند و زیر نظارت به هرات فرستاده شدند.[49]

عقب‌نشینی افغان‌ها از پنجده و شایعه پیشروی روس‌ها به سوی بادغیس و میمنه منجر نمایش نارضایتی مردم در مقابل افغان‌ها و تظاهر «عواطف تلخ.... علیه افغان‌ها»[50]و «بی‌رحمی و سرکوب» اولیا خان[51] شد و سبب شورش گردید. ترجیحاً طوری که خبر نویس می‌نویسد «استبداد روس‌ها در مقابل زمامداری افغان‌ها»،[52]طور موثق گزارش گردید که محمدحسین خان مینگ ماموران سری را به پنجده فرستاده است تا روس‌ها را برای آزاد ساختن آن‌ها تشویق نماید (امیر خان و شاهزاده تایمس 1885، 241؛ میتلند 1888، ج 2، 105-8).[53] پاسخ اولیا خان د در مقابل دستگیری شماری از متنفذین میمنه و خانواده‌هایشان و فرستادنشان به بلخ بود.[54] در جولای وضعیت طوری از اداره خارج بود که جنرال غوث الدین مجبور به فرستادن قوا از بالا مرغاب گردید تا بی‌نظمی را خاموش نماید و سربازان و سلاح اضافی از تورکستان افغانی و سایر قسمت‌های افغانستان فراخوانده شد.[55] امیر نامه «تشویق، نصایح و تهدیدآمیز» به والی و بزرگان میمنه نوشت، تهدید به استفاده از تدابیر سختی نمود، هرگاه از حاکمیت افغان حمایت ننموده و دست از ستمگری برندارند.[56] اولیا خان افغان نماینده مقیم، فراخوانده شد و به جایش سردار عزیز خان بن سردار شمس الدین خان تعیین گردید تا مرزهای ناآرام ولایت را اداره نماید.[57]

در همین وقت اعظم بیگ امیر محلی درزاب متهم به «خلافکاری» نامشخص گردید[58] که احتمالاً به بحران پنجده و شورش میمنه مربوط بود و با زور قوا برکنار گردید. اما برادرش از چنگ اسحاق خان فرار نمود و به قلمرو روسیه گریخت و ازان جا پس از مدتی برگشت و مرکز منطقه را محاصره نمود.[59] فوج‌های افغان از میمنه و سرپل برای آزاد نمودن قطعه افغان به درزاب فرستاده شد و بالاخره در شکست دادن شورش موفق گردید (امیر خان و شاهزاده تایمس 1885، 244). مشکلاتی نیز بین فیروزکوهی‌ها از چهار سده، بندر و بالا مرغاب وجود داشت (گزیته 1895، ج 2، 140).[60] برای افزودن به بیچارگی مردم عادی، اسحاق خان همه سران تورکستان افغانی را در یک جلسه اضطراری امنیتی خواست و بالای آن‌ها سهم گیری بیشتر برای پرداخت اضافی مالیات قبیلوی و مصارف احتمالی رویارویی با روسیه را تحمیل نمود.[61]

اشغال پنجده ضربه دیگری بالای اقتصاد قبلاً معیوب میمنه، اندخوی و بادغیس وارد نمود.[62] میمنه و بالا مرغاب طور خاص همیشه ارتباط اقتصادی و سیاسی نزدیکی با پنجده و یتالان داشت و قسمت قابل‌ملاحظه غله جات اضافی میمنه طور عنعنوی به تورکمن های منطقه صادر می‌گردید.[63] پس از اشغال این مناطق از سوی روسیه، مرزها بسته گردید، تجارت متوقف شد و مشکلات زیادی در دو سوی مرز به میان آمد (سی ای ییت 1888، 335-7).[64] بازار عمده صادرات بسته شد و تاجران میمنه بازار جدیدی را در قرشی جستجو نمودند،[65]ازان جا غله جات به سمرقند و بخارا به فروش می‌رسید. با وجود این، مقامات افغان به خرید مقدار زیاد گندم برای تدارکات کمبود غله در جنوب شروع نمودند و بعدتر پس از رسیدن ناقلین پشتون در بادغیس در 1886، همه غله اضافی برای تدارک مواشی و گوسفندان آن‌ها ارسال گردید زیرا برای تغذیه رمه‌های خود چیزی در اختیار نداشتند. این هم کافی نبود که در سال‌های 1885 تا 1887 تورکستان افغانی به آفت مضاعف طبیعی معروض گردید. برای سه سال پی در پی باران بهاری نیامد و آفت ملخ مقدار ناچیزی را که دهقانان کشته بودند از بین برد. بی‌توجهی افغان‌ها به شبکه عنعنوی تجارت همراه با آفات طبیعی منجر به مرگ هزاران تن همچنان گوسفندان و مواشی از سبب گرسنگی گردید و خشم مردم را نسبت به اداره امیر بیشتر دامن زد (تاپر 1973، 670).[66]

یکی دیگر از پیامدهای از دست دادن پنجده، برهم خوردن روش علف چری و کشاورزی سده‌ها قدیمی بود. دشواری‌ها حتی قبل از آغاز کار کمیسیون مرزی آشکار گردید، زیرا الفاظ پروتوکول 10 سپتمبر 1885 لندن که تقریباً طرح اجمالی مرزی را آماده نمود گمراه‌کننده دریافت گردید. در بعضی حالات مناطقی که در توافقنامه اشاره شده بود بعدتر دریافت گردید که وجود ندارد، اشتباه برجسته موقعیت خواجه صالح بالای دریای آمو بود. مطابق مشاهدات جغرافیایی مشکوک و نادرست برنس فهمیده شد که چندین روستا، شماری از گذرگاه دریا، یک بندر کشتی و یک پوسته مرزی همه به این نام یاد می‌شدند، هیچ یک در مناطق مشخص‌شده توسط برنس وجود نداشت (دوپری 1978، 423-4؛ سی ای ییت 1888، 341-2). در واقع هر قدر مرز به سوی شمال می‌رفت به همان اندازه پروتوکول نادرست ثابت می‌شد. کشف هر اشتباه جدید از سوی کمیشنرهای روسی به منزله معذرتی برای ضبط نمودن قلمرو بیشتر در بادغیس و میمنه بود (سی ای ییت 1888، 342-4).[67] حملات تورکمن‌ها در منطقه نیز ادعایی برای قبضه نمودن پارچه‌های دیگری از زمین بود و وقتی همه چیز ناکام ماند، روس‌ها موضع افغان‌ها را در قره تیپه و اسلام مورد حمله قراردادند (سی ای ییت 1888، 23-4).

بی‌توجهی برتانیه در رابطه به مناطق، به ویژه در مورد علامت‌گذاری مرزهای بادغیس آشکار بود. کمیشنرها به زودی کشف نمودند که زراعت پنجده و مریچاق طوری به هم پیچیده است که مشکل بود گفت قلمرو روسیه از کجا آغاز می‌یابد و از افغانستان در کجا ختم می‌گردد (سی ای ییت 1888، 335). تعداد زیاد نهرهایی که آبیاری منطقه پنجده بالای آن استوار است، آب خود را از دریای که در قلمرو افغانستان قرار دارد می‌گیرند و زراعت کشت شده قبل از اشغال پنجده از سبب نبودن آب با رسیدن گرمی تابستان خشک گردید. مشکلات مشابه در وادی کاشان مشاهده گردید دران جا منشأ قنات حدود هشت میل در داخل افغانستان قرار داشت (سی ای ییت 1888، 334-5). در نیمه غربی مریچاق در ساحل چپ مرغاب اختلاف در مورد محصولات بود. پس از اینکه مرزها علامت‌گذاری گردید، روس‌ها یادآور گردیدند که اهالی خواجه علی، مسکونی کوچکی در منطقه پنجده، قبلاً گندم زیادی کاشته بودند که بالاخره در محدوده افغانستان قرار گرفت (سی ای ییت 1888، 335). در میمنه روس‌ها تلاش نمودند از نادرست بودن پروتوکول بهره‌برداری نمایند تا بالای شیرین تگاب در شمال میمنه ادعا نمایند که به این معنی بود که اگر همه آن نباشد بخشی از میمنه و اندخوی از دست خواهد رفت. بالاخره آشکارترین ناهنجاری و بی‌عدالتی با مصلحت ساده واگذاری قلمرو در یک قسمت مرز برای زمین بیشتر در منطقه دیگر تصفیه گردید (سی ای ییت 1888، 342-3)، مرز نهایی در حدود 400 میل (360 کیلومتر) در درازی در خماب در 16 جنوری 1888 از سوی همه جوانب قبول گردید. اگرچه روس‌ها، انگلیس‌ها و افغان‌ها به درجات مختلف رضایت را در رابطه به مرزها تجربه نمودند، مردم محلی باید با تدابیر جدید تا حد توان باید تطابق می‌نمودند. برای آن‌ها مفهوم اروپایی مرزهای بین‌المللی خط باریک سیاهی بود که گام ماندن بالای آن به معنی زندانی شدن یا مرگ و اضطراب ناگهانی برای لندن، سنت پترزبورگ، کلکته و کابل بود که کاملاً برای جهان‌بینی آن‌ها بیگانه بود و خلاف رسم و رواج هزاره بود. تجاوز منظم مرزی از سوی چوپانان و تاجران که نمی‌دانستند همه سروصداها برای چی بود، به ویژه برای برتانیه اضطراب زیادی را در سال‌های که میامد سبب می‌گردید. حتی امروز نیز مردم میمنه و بادغیس تا حال نتوانسته‌اند طلسم اروپایی مرزهای انعطاف‌ناپذیر، غیرقابل تخطی را درک نمایند که در بسیاری حالات سبب شده است که اعضای خانواده‌های مبسوط وادار گردیده‌اند جدا از هم در کشورهای مختلف زندگی نمایند.[68]

حیرت مردم محلی در رابطه به رفتار عجیب خارجی‌ها در مرزهای بادغیس طور ماهرانه توسط اظهار کنایه‌آمیز یکی از تورکمنان پنجده خلاصه شده است که توسط یک مامور انگلیس گفته شده است «شما در میان روس‌ها رفته‌اید و اکنون باید با آن‌ها باشید،» با تنفر گفت» کم نیست. ما بالای روس‌ها نرفته‌ایم، روس‌ها بالای ما آمده‌اند»(سی ای ییت 1888، 106).

بالا مرغاب و پایان اسکان ایماق ها، 1884-1886

اشغال پنجده از سوی روس‌ها پایان تجربه اسکان ایماق ها در بادغیس از سوی امیر بود، زیرا عبدالرحمن خان در تلاش برای یافتن راه گنجشکک به خاطر از دست دادن پنجده و شکست فوج حکومتی، جمشیدی‌ها و فیروزکوهی‌ها را ملامت نمود که برای اقدام در اطراف بالا مرغاب آن‌ها را تشویق نموده بود. در واقع یلنگتوش خان و یک‌صد و پنجاه تن افراد او که در دفاع پل خشتی سهم گرفته بودند در طول رویارویی با شجاعت بی‌نظیری اقدام نموده بودند. نه تنها دو سوار جمشیدی شماری از اسب‌های ایماق ها از زیر پای سواران آن‌ها ضربه زده شد بلکه یلنگتوش خان، وقتی مرمی روس‌ها چپن او را سوراخ نمود از مرگ احتمالی نجات یافت یا زخم شدید برداشت. در واقع وقتی فوج افغان بالاخره وادار به عقب‌نشینی گردید، یلنگتوش خان و افرادش «برای ساعت‌ها» باقی ماندند تا افسران انگلیسی را محافظت نمایند که در منطقه بودند تا هنگامی که مجبور گردیدند از سبب وضعیت موجود مجبور به ترک منطقه شدند (میتلند 1891، 76). در این جریان، در اردوگاه انگلیس‌ها در پنجده، جنرال علی‌خانوف فرمانده روسی، پیام‌هایی را جهت پیوستن به یلنگتوش خان فرستاد، اما حتی ملاقات با آن‌ها را رد نمود تا امیر بعدتر او را متهم به توطئه با دشمن ننماید. هنگامی که امر عقب‌نشینی از پنجده داده شد، یلنگتوش خان با سواران خود در تپه‌های مجاور مراقب عقب‌نشینی جناح افسران بود «تا وقتی که از مناطق مسکونی تورکمن‌ها عبور نمودند.» تنها هنگامی که از عدم حمله ناگهانی ساریق‌ها یا روس‌ها مطمئن گردید افراد خود را به سوی بالا مرغاب امر حرکت داد، روز بعد از جنگ به آنجا رسید (میتلند 1891، 76-7).

هنگامی که یلنگتوش خان به بالا مرغاب رسید، به عوض استراحت خود را با تدارکات برای بیجا شده گان و مهاجران که در حال سرازیر شدن به شهر بودند مصروف ساخت. در شب اول اپریل، امیر جمشیدی پیام کلامی دیگری از جنرال علی‌خانوف دریافت نمود که می‌گفت هرگاه او روس‌ها را حمایت نماید گورنر بادغیس خواهد شد و تاکید نمود تا در این مورد دوباره فکر کند، زیرا او بدهکار هیچ وفاداری برای افغان‌ها نبود چون که آن‌ها پدر او خان آغا را با بی‌رحمی کشته بودند. پیام‌های مشابه به هزاره‌های سنی قلعه نو فرستاده شد، اما یلنگتوش که حامی بزرگ انگلیس‌ها بود با به‌کارگیری مهارت‌های دیپلوماتیک سران دیگر ایماق را تشویق نمود تا شورش ننمایند اگرچه افکار قبیلوی مخالف حاکمیت افغان‌ها بود (میتلند 1891، 76-7). با تبصره در باره شجاعت جمشیدی‌ها در پنجده و وفاداری و اعتماد نیک یلنگتوش خان به افغانستان و برتانیه جگرن میتلند بعداً نوشت که رهبر ایماق لایق «هرگونه تحسین و...پاداش بزرگ بود» (میتلند 1891، 76). در عوض عبدالرحمن خان سپاسگزاری خود را با اعدام رییس جمشیدی‌ها و تجزیه و پراکنده نمودن قبیله او باید ابراز می‌نمود.

در تلاشی برای به دست گرفتن قبایل ایماق، یلنگتوش خان تصمیم برای بازدید از پایتخت سابقه کوشک و سران هزاره‌های سنی قلعه نو گرفت، برای قبیله خود امر نمود تا حل و فصل بحران در کوه‌های تیر بند تورکستان پناه ببرند. با یکجا نمودن سران دیگر ایماق باهم، یلنگتوش خان در 17 اپریل 1885 به هرات رسید، فوراً خواستار ملاقات با کمیشنر انگلیس که در تیرپل اردو زده بود گردید تا آن‌ها را از حمایت مداوم خود از امیر اطمینان دهد. با وجود این مقامات افغان در هرات با آگاهی از برنامه‌ایماق ها سران ایماق ها را بی‌درنگ به سوی هرات امر نمودند. مانند حسین خان مینگ از میمنه مقامات افغان احتمالاً با فرمان مستقیم از کابل، از سبب ترس از اینکه نارضایتی عمیق خود از حکومت امیر را به آن‌ها آشکار خواهند نمود هرگونه مباحثه خصوصی با انگلیس‌ها از سوی امرای محلی منع گردید. دلیل دیگر مخالفت مقامات با این ملاقات این بود که یلنگتوش خان در سپاسگزاری از حمایت برتانیه علیه ایوب خان در جریان جنگ دوم افغان-انگلیس، همه امکانات خود را برای آسانی کار کمیسیون مرزی بیکار انداخته بود. در واقع مقامات در هرات تصور می‌نمودند که او برای آسایش «بیش از حد مفید» بوده است (میتلند 1891، 76-7).[69]

به مجردی که یلنگتوش خان به هرات داخل گردید، او و همراهانش توقیف گردیدند و به توطئه با روس‌ها متهم شدند. یلنگتوش از وظیفه گورنر بالا مرغاب برکنار گردید و برادر بزرگ ضعیف و غیر محبوب او (میتلند 1891، 77) حیدر قلی خان به جای او مسئول قبیله گردید. هنگامی که خبر این دستگیری به بالا مرغاب رسید، بزرگان و سران قبایل ایماق در منطقه، بی‌درنگ ارتباط پنهانی با روس‌ها را آغاز نمودند و اوامر افغان‌ها را برای ترک منطقه رد نمودند. در پایان اپریل 1885 سه تن از سران جمشیدی بازدید پنهانی از پنجده داشتند، پسر بزرگ یلنگتوش خان بچه ده ساله را با خود بردند و با گورنر روسی مذاکره نمودند. واکنش هرات فرستادن سه صد سوار به منطقه بود تا حاکمیت افغان‌ها را در منطقه تحکیم نمایند، اما هنگامی که آوازه شد نیروی بزرگ‌تری در حال رسیدن است، جمشیدی‌ها از ترس قتل‌عام به صورت دسته‌جمعی به سوی قراول خانه حرکت کردند و تهدید به مهاجرت به قلمرو روسیه نمودند. فرمانده افغان‌ها با آگاهی از وحشت در میان ایماق ها، عاقلانه پیشروی خود را متوقف نمود، امین‌الله خان برادر یلنگتوش خان را فرستاد تا اهالی را برای برگشت تشویق نماید. بالاخره در 5 می ممکن گردید تا فوج افغان‌ها اجازه داخل شدن به بالا مرغاب را بیابد (میتلند 1891، 77-8).

هنگامی که حضور افغان‌ها در بالا مرغاب دوباره تحکیم گردید، بحران سیر بدتر و خیلی خطرناک را گرفت. فرمانده روسی به مقام مسئول افغان اطلاع داد که به نظر او خط مرزی آن‌سوی قراول خانه در رأس وادی مریچاق قرار دارد و تهدید به حمله نمود هرگاه افغان‌ها از این نقطه پایین‌تر تجاوز نمایند. همچنان امین‌الله خان نامه‌ای از عوض خان گورنر پنجده که دوست خان آغا بود دریافت نمود که او را برای اعلان حاکمیت روسیه تشویق می‌نمود. در میان آوازه‌های تهاجم بیشتر روس‌ها در مرغاب، امین‌الله خان به دگروال ریگوی نوشت و درخواست نمود تا کمیسیون مرز را علامت‌گذاری نماید و تا امور بالا مرغاب قبل از خراب شدن وضعیت روبه‌راه گردد. ریگوی در جواب به امیر جمشیدی اطلاع داد که برتانیه تمایلی به از دست دادن بالا مرغاب ندارد و سردار محمد اسلم مامور محلی آتشه سواره‌نظام بنگال را به منطقه فرستاد (میتلند 1891، 78). در فرجام در 30 جون سردار محمد سرور خان به فشارها سر خم نمود و یلنگتوش خان را بار دیگر رییس جمشیدی‌ها تعیین نمود اگرچه بیرون شدن او از هرات را رد نمود (میتلند 1891، 78-9).

با وجود قرار دادن ایماق ها در سرحد شورش و در مخاطره انداختن کار کمیسیون مرزی، امیر باز هم از اشتباهات خود نیاموخت. پس از فتح پنجده، بی‌اعتمادی عبدالرحمن خان از تورکمن های که در محدوده قلمرو افغان‌ها بودند افزایش یافت و برای برچیدن آن‌ها مصمم‌تر گردید (تاپر 1973، 59). در ماه جون سی ای ییت از کمیسیون مرزی توصیه نمود که جمشیدها با غلزی‌ها و کوچی‌های پشتون از جنوب تعویض گردند، طرحی که دگروال ریگوی امضا نمود و به امیر فرستاد که او آن را به منزله نظری که به وسیله آن با یک تیر چندین فاخته را می‌کشد در دست گرفت (تاپر 1973، 61).[70]

غلزی‌ها برای چندین نسل مانند خاری در بدن درانیها بودند، اما با پیوند آن‌ها در بدنه یک کشور بیگانه، خارجی و متخاصم این قبایل را به شاخه‌های قابل اداره می‌توانست پارچه نماید که رهبران خود را خوشامد می‌گفتند، دیگر اینکه دفاع مرزهای حیاتی در مقابل کافران را برای آن‌ها واگذار می‌نمود (کاکر 1971، 131).[71] درعین‌حال، حضور شمار زیاد قبایل پشتون در منطقه‌ای که جمعیت آن پیوستگی ناچیز زبانی، فرهنگی یا تاریخی با حکومت کابل داشتند، «مملکت را با مخلوطی از نژادهای افغان‌ها در صورت جنگ تقویت خواهد نمود»[72]و دشمن قدیمی درانیها را به حامیان پشتونیزم مبدل خواهد نمود زیرا نظیر همه ناقلین غلزی‌ها طور فزاینده روابط لسانی-قومی خود را با امیر و افغانستان در واکنش مستقیم در مقابل اقوام پارسی-تورکی ناآشنای بادغیس تقویت خواهند نمود (دوپری 1978، 419). پسان تر در زمستان 1885/6 امیر طرح خود را با تشویق اعضای قبیله خودش برای مهاجرت از قندهار گسترش داد (تاپر 1973، 62).[73] سیاست افغانستان یا «امپریالیزم داخلی» (دوپری 1978، 417) به تورکستان افغانی گسترش داده شد (در ادامه ببینید) و پاداش مالی و مالیاتی برای آن‌هایی که می‌خواستند به شمال مهاجرت و بالای زمین بایر یا غصب شده رهبران از چشم افتاده یا برکنار شده چهار ولایت زراعت نمایند پیشنهاد گردید (تاپر 1973، 60-2).[74]

مشکل یافتن معذرت جهت استدلال برای برچیدن جمشیدی‌ها و فیروزکوهی‌ها باقی می‌ماند که گذشته از این در مرغاب به خاطر همکاری‌شان با عبدالرحمن خان در شکست دادن ایوب خان و فتح هرات زمین برایشان داده‌شده بود. در سپتمبر دو و نیم هزار سواره‌نظام از هرات به بالا مرغاب فرستاده شد تا جمشیدی‌ها را بترسانند و مطمئن گردند کسی ازان ها به قلمرو روسیه فرار نمی‌نماید، هنگامی که خبر انتقال اجباری پخش می‌گردد.[75] بعداً امیر فرمان داد که همه امرای فیروزکوهی‌ها، جمشیدی‌ها و هزاره‌های سنی برکنار و با مقامات افغان تعویض گردند.[76] عبدالرحمن خان بعداً سیاست افغانستان را با توسل به عذاب الهی و سرنوشت محتوم نژاد خود استدلال نمود:

تورکمن‌ها و اوزبیکها از فرمان خدا سرپیچی نمودند، آن‌ها مسلمان‌ها را اسیر نموده به قسم برده میفروختند. هیچ یک از ملاها آن‌ها را از این کار ممانعت ننمودند. بالاخره به خشم خدا گرفتار شدند و روس‌ها آن‌ها را مطیع ساختند. می‌خواهم آن‌ها را آزاد ببینم.[77]

                      این شایسته است که شاه یک افغان است، قبیله او باید مرزها را پاسداری نماید.[78]

حکومت در دست افغان‌ها ست لذا اعتمادی بالای قبایل دیگر غیر از افغان‌ها شده نمی‌تواند. شما باید این واقعیت را در جلسات خود اعلان نمایید و برای اولاد هایتان خاطرنشان بسازید تا اخطاری برای افراد قبایل تان باشد.[79]

سیاست افغانستان بی‌درنگ تطبیق گردید و وقتی در اول نومبر 1885 ریگوی بالاخره اجازه داخل شدن به هرات را یافت، دریافت که یلنگتوش خان جمشیدی، محمد خان هزاره، انبیا خان تایمنی و بهرام بیگ بن فتح‌الله خان فیروزکوهی در خانه‌هایشان توقیف‌اند، درحالی‌که برادر بهرام بیگ در کابل در توقیف بسر می‌برد. با وجود آنکه سران ایماق به دقت زیر نظر بودند آن‌ها توانستند به ریگوی طور غیرمستقیم پیام بفرستند به او هشدار دادند که امیر می‌خواهد علیه قبایل آن‌ها جنگ را راه بیندازد و به ماموران انگلیس از حمایت خود که در جنگ اخیر در منطقه خود ازان ها کرده بودند یادآور شدند.[80] اما ازان جایی که ریگوی بود که برای منتقل نمودن ایماق ها نظر داده بود، او در باره آنچه رخ می‌داد توجهی نکرد و درحالی‌که از دور پارچه گردیدن قبایل آن‌ها و یکی پی دیگر کشته شدن امیرانی را که حمایت آن‌ها علیه ایوب خان و روس‌ها را خیلی اهمیت می‌دادند، نظاره نمود.

در زمستان 1885/6 محمد سرور خان گورنر هرات به بالا مرغاب منتقل شد تا جلای وطن و تجزیه قبایل ایماق و رسیدن نخستین مردان قبایل را از قندهار و پشت رود نظارت نماید. در 29 اپریل 1886 یلنگتوش خان جمشیدی همراه با پسرش محمود خان و برادرش امین‌الله خان، انبیا خان تایمنی، محمد خان هزاره و سران دیگر ایماق رسماً به خاطر اغتشاش متهم گردیدند و دارایی آن‌ها مصادره گردید (میتلند 1891، 79).[81] یلنگتوش خان و سران دیگر ایماق[82]با غل و زنجیر با نگهبانان به پایتخت افغان فرستاده شدند. در اکتوبر سال بعد یلنگتوش خان همراه با برادرش امین‌الله خان جمشیدی، پسر امان‌الله خان و حد اقل سه تن از امیران ایماق بالاخره اعدام شدند.[83] اما محمد خان هزاره و برادرش محمود عفو گردیدند اگرچه مجبور بودند در کابل بمانند.[84]

پس از دستگیری رهبرانشان، تبعید قبایل ایماق و تورکمن بادغیس با بی‌رحمی عملی گردید و از 360 خانوار تورکمن های ساریق در قلعه ولی همه به جز 15 خانوار تصمیم گرفتند به پنجده مهاجرت نمایند و متباقی تصمیم گرفتند در آقچه، چارشنبه یا هیراک بمانند و 300 خانوار اچکزی به جای آن‌ها ساکن گردیدند.[85] در ماه می جمشیدی‌ها از بالا مرغاب تخلیه گردیدند و طی یکی از «بی‌سابقه ترین مهاجرت‌های اجباری» دوباره به کوشک فرستاده شدند (سی ای ییت 1888، 216-7). چندین هزار کوچی غلزی که در ساحل غربی دریا گرد آمده بودند و منتظر ترک ایماق ها بودند، بی‌درنگ زمین‌های تخلیه‌شده را اشغال نمودند. جای شگفتی نیست که ییت برداشت‌های خود را از این مهاجرت یادداشت می‌نمود اشاره نمود که جمشیدی‌ها از عودت به محل آبایی‌شان «خوشنود» بودند. گذشته از این، نظر او بود که جلای وطن آن‌ها را حمایت نموده بود (سی ای ییت 1888، 216-7).

در واقع حضور ناقلین پشتون عمیقاً سبب ایجاد انزجار گردید (میتلند 1891، 79) و در سال‌های بعدی کشمکش‌های زیادی بین ناقلین و تورکمن‌ها و ایماق هایی که در منطقه باقی ماندند رخداد. زمین‌هایی که برای قبایل تورکمن‌ها و جمشیدی‌ها داده‌شده بود توسط کوچی‌های مالدار اشغال گردید و بیشتر غله منطقه از سوی افراد تازه‌آمده خریداری می‌شد به زجرت موجوده اهالی منطقه از سبب سه سال قحطی و آفت ملخ می‌افزود (تاپر 1973، 65-6).[86] علل دیگر شکایات تورکمن‌ها و ایماق‌های باقی‌مانده در منطقه افزایش مالیات برای تأمین مصارف اسکان و ناقلین بود و واقعیتی که آن‌ها وادار گردیده بودند برای ناقلین مسکن اعمار نمایند (تاپر 1973، 65).[87]

پس از اعدام یلنگتوش خان و ترک کمیسیون مرزی افغان امیر آزاد بود تا به کشتار برای ترحم قبیله جمشیدی ادامه دهد. حیدر قلی خان جمشیدی رییس به نام قبیله[88] برکنار گردید و قبیله در کوشک به شاخه‌های خورد زیادی تقسیم گردید و جبراً در اوبه، کروخ و شفلان اسکان گردیدند تا «قادر برای هیچ‌گونه اقدام مشترک نباشند.» تنها یازده صد خانوار اجازه یافتند در کوشک باقی بمانند درحالی‌که چند صد خانوار توانستند از مرز جدید به قلمرو روسیه فرار نمایند.[89] پارچه شدن قبایل ضربه نهایی بود و چند سال بعد میتلند چنین ثبت نمود:

جمشیدی‌ها به منزله قبیله مشخص تقریباً وجود ندارد. آن‌ها دیگر عاملی برای سیاست هرات پنداشته نمی‌شوند و در نسل بعدی احتمالاً در جمعیت عمومی ادغام خواهند شد (میتلند 1891، 79).

در ادامه :افغانستان بادغیس و تورکستان صغیر 1885-1888


 

[1]  تی اف ژی، جون 1884؛ کی ان ال، 17 جون 1884؛ اخبار میمنه توسط امیر محمود، 5 جولای 1884، اس ال ای آی:41، برگ‌های 23-7، 39-41، 948-9.

[2] تی اف ژی، جون 1884؛ کی ان ال، 17 جون 1884؛ کی ان ال، 24 جون 1884، اس ال ای آی:41-2، برگ 281.

[3] کی ان ال، 1 جولای 1884؛ کیو ان ال، 17 جولای 1884؛ اخبار میمنه توسط امیر محمود، 5 جولای 1884.

[4]اخبار میمنه توسط امیر محمود، 5 جولای 1884. در سرزنش دیگر اسحاق خان، امیر پوسته میمنه را که قبلاً از راه بلخ می‌گذشت دستور داد تا از طریق هرات رفت‌وآمد نماید، اچ ان ال، 23 جولای 1884. تهداب گذاری قرارگاه میمنه در آخر جون صورت گرفت. در هفته اول جولای پیک سیاسی رسید در میان سایر چیزها به مناسبت تهداب گذاری قرارگاه در میمنه به منزله تحفه‌ای به امیر، شیرینی باب توزیع گرید، کی ان ال، 4 جولای 1884، اس ال ای آی:41، برگ 350.

[5] پی سی دی، 14 آگست 1884، اس ال ای آی:41، برگ 1268؛ پی سی دی، 10 نومبر 1884، اس ال ای آی:42، برگ 855. در جمله هدایا 3000 روپیه نقد برای سلطان مراد بیگ از قندوز به منزله پاداش برای خدمات نامشخص شامل بود، پی سی دی، 14 اکتوبر 1884، اس ال ای آی:42، برگ 385.

[6] اخبار میمنه توسط امیر محمود، 5 جولای 1884.

[7] اچ ان ال، 23 جولای 1884.

[8]  همانجا.

[9] [9] اخبار میمنه توسط امیر محمود، 5 جولای 1884. اسحاق میمنه را در یا حدود 19 جولای 1884 ترک نمود، پی سی دی، 23 سپتمبر 1884؛ اچ ان ال، 4 سپتمبر 1884. اسحاق خان همچنان شماری از شورشیان و قیام‌کنندگان بالقوه را از میمنه به بلخ تبعید نمود و آن‌ها را با مردم (افغان‌ها؟) تخته پل و سرپل تعویض نمود، پی سی دی، 10 نومبر 1884.

[10]پی سی دی، 19 دسمبر 1884، اس ال ای آی:43، برگ 72؛ پی سی دی، 10 نومبر 1884 ادعا می‌نماید که اسحاق خان حتی تا حدی پیشرفت که خانواده خود را به آب باریک در سواحل دریای آمو فرستاد که نشان می‌دهد یا فکر می‌کرد امیر بالای او حمله خواهد نمود یا قبلاً نقشه شورش یا فرار را داشت.

[11] خبار میمنه توسط امیر محمود، 5 جولای 1884.

[12] همان جا.

[13] همان جا. زمانی در آگست امیر به هرات امر نمود تا غله جات اضافی در میمنه برای فوج‌های مستقر در بالا مرغاب خریداری نمایند و بیست هزار روپیه برای این منظور به هرات جهت خرید یک هزار خروار غله فرستاد. حسین خان مینگ اما گزارش شد که «هیچ. وقت به خوبی رفتار ننمود» گورنر هرات را اطلاع داد که غله دو چند این مبلغ تمام می‌شود و هزینه انتقال نیز وجود ندارد. اگرچه این احتمال را نمی‌توان رد کرد که والی پول زیادی را از خرید غله می‌خواست اختلاس نماید، طوری که در بالا دیدیم قیمت اجناس اساسی در میمنه از سبب الحاق میمنه و تحمیل مالیه بیشتر بالای ولایت افزایش یافته بود. اچ ان ال، 4 سپتمبر، 2 اکتوبر 1884. پی سی دی، 14 اکتوبر 1884 می‌گوید بیست هزار روپیه «برای تقویت زمامدار جدید میمنه بود» اما بسیار احتمال دارد این مبلغ برای خرید غله بوده باشد.

[14] اچ ان ال، 10 جون 1884؛ کی ان ال، 1، 5 آگست 1884، اس ال ای آی:41، برگ‌های 579-81، 929، 933-4.

[14] کی ان ال، 5 سپتمبر 1884، اس ال ای آی:41، برگ 1263.

[15] اچ ان ال، 10 جون 1884؛ کی ان ال، 1، 5 آگست 1884، اس ال ای آی:41، برگ‌های 579-81، 929، 933-4.

[15] کی ان ال، 5 سپتمبر 1884، اس ال ای آی:41، برگ 1263.

[16] ی جی. کی ام 19 جون 1889، اس ال ای آی:57، برگ‌های 895-6.

[17]کی ان ال، 5 نومبر 1884، اس ال ای آی:48، برگ 1178؛ کی ان ال، 28 دسمبر 1884؛ کی ام، 18 مارچ 1887، اس ال ای آی:49، برگ‌های 271، 1137. اعدام دلاور خان شاید قسما از سبب کمک سپه‌سالار او یزدان قلی و ادامه آن به مقامات نظامی روس‌ها در عشق‌آباد و مرو بوده باشد.

[18] کی ان ال، 12 جنوری 1886؛ تی اف ژی، مارچ 1886، اس ال ای آی:46، برگ‌های 1224، 1422؛ پی سی دی، 7 اپریل 1887، اس ال ای آی:50، برگ‌های 219، 245 می‌گوید امیر پسر محمد خان را حاکم سرپل تعیین نمود اما اسحاق خان او را اجازه نداد وظیفه خود را اشغال نماید. دولت بیگ امیر اسبق اندخوی به صفت محبوس حکومت افغان در مزار شریف باقی ماند (سی ای ییت 1888، 346-7).

[19] اظهارنظر امیر پس از ترک پشاور، 15-16 اپریل 1885.

[20] کی ان ال، 16 جنوری 1885، اس ال ای آی:43، برگ 711؛ ام وی ان ال، 15 جنوری 1885، اس ال ای آی:44، برگ 51.

[21] اچ ان ال، 19 اکتوبر 1884، اس ال ای آی:42، برگ‌های 917-8.

[22]  همان جا.

[23] اچ ان ال، 10 جون 1884؛ ام وی سی ان، 17 فبروری، 24 مارچ 1885، اس ال ای آی:44، برگ‌های 261، 751-2؛ شیر احمدخان به ریگوی، 15 سپتمبر 1885، اس ال ای آی:45، برگ 1144؛ اچ سی، 24 مارچ 1885، اس ال ای پی:187، برگ‌های 412-3؛ تی اف ژی، دسمبر 1885. گزارشی احتمالاً بر اساس استخبارات کمیسیون مرزی ادعا نمود که پس از واقعه پنجده حسین نامه محرم از دست عاشور بیگ مامور شاهزاده عبدالملک از بخارا به بخارا فرستاد که دران خود را در خدمت روس‌ها قرارداد «هرگاه آن‌ها به این کشور بیایند». پی سی دی، 28 نومبر 1885. هیچ منبع دیگری این شایعه را تأیید نمی‌نماید.

[24] سی اف. پی سی دی، 19 دسمبر 1884؛ اچ ان ال، 19 اکتوبر 1884؛ پی سی دی، 20 فبروری 1885، اس ال ای آی:44، برگ 266.

 

[25] پی سی دی، 19 دسمبر 1884، 20 فبروری 1885؛ کی ان ال، 23 جنوری 1885، اس ال ای آی:45، برگ 567.

[26] اکنون تخته بازار نامیده می‌شود. برای شرح مفصل دشت پنجده نگاه کنید لکچر لومسدن، در غیابت او در آسیای مرکزی در انجمن سلطنتی جغرافیا چند ماه پس از بحران پنجده خوانده شد. در میان سایر چیزها او ادعا نمود که «تجارت در پنجده کاملاً توسط یهودها صورت می‌گیرد که از جمله بیست خانواده در آنجا ساکن‌اند که شاخه‌ای از یهودان هرات است... آن‌ها به یهودان قزوینی مشهورند که توسط نادرشاه از قزوین به مشهد تبعیدشده بودند...آن‌ها اکثر تجارت بلخ، بخارا، خیوه و مرو را در دست دارند. هنگامی که تجارت برده رونق یافت آن‌ها رابطان انتقال وجوه پولی بودند و هنوز دارایی شماری از اعضای قبایل در گرو دارند» (لومسدن، 567). ی اب. اچ ان ال، 9 جولای 1884، اس ال ای آی:41، برگ‌های 945-7.

[27] تلگرام، 28 مارچ 1885 در مراسله تلگرافی از کمیسیون مرزی افغان، 1884-86، 6 جلد؛ پی اس دی ال: ال/پی و اس/20/ا/میمو 3/ا اچ، از این پس ا بی سی، تلگرام‌ها.

[28] تلگرام،4 اپریل 1885، ا بی سی، تلگرام‌ها، تلگرام، ام ا، 18 اپریل 1885، اس ال ای پی:187، برگ 533؛ امین‌الله خان و فیض محمد خان به گورنر هرات،23 می 1885، اس ال ای پی:44، برگ 1152.

[29] این تبصره اما کاملاً درست نیست. شماری از جنرالان روسی طرفدار پیشروی به سوی هند بودند و آماده بودن خطر جنگ با برتانیه را به خاطر پنجده بپذیرند. در واقع جنرال کرو پتکین نقشه فتح بدخشان، بلخ، میمنه و هرات را طرح نمود که قرار بود در زمستان 1886 آغاز گردد، ترجمه نقشه جنرال کروپتکین برای پیشروی روسیه به سوی هند تأییدشده مقر، سنت پترزبورگ، 1886، اس ال ای پی:188، برگ‌های 189-507.

[30] خواجه صالح که برنس ادعا نمود بندر قایق‌ها بود که او از دریای آمو گذشت، ثابت شد که به حیث محل واحد مسکونی نبود.

[31] اطلاعیه در باره بازدید امیر افغانستان از هند ان دی؛ مارچ 1885، اس ال ای آی:44، برگ‌های 175-81.

[32] همان جا.

[33] تبصره توسط امیر، 15-16 اپریل 1885؛ همچنان نگاه کنید: بیان حاجی محمدحسین خبر نویس پنجده، 16 مارچ 1885، اس ال ای آی:44، برگ‌های 315 ب-316. این باور از سوی مشاهدان روسی شریک گردیده بود مانند سوبولیف که ادعا نمود که از آنجایی که «افغان‌ها بیگانه محسوب می‌شوند و اوزبیکها از آن‌ها متنفرند» آن ها بالاخره از افغانستان جدا خواهند شد، خان خود را انتخاب خواهند نمود و زیر حاکمیت بخارا خواهند آمد (سوبولیف، 11-18).

[34] ریگوی به دیورند، 22 نومبر 1885، اس ال ای آی:46، برگ‌های 99-100.

[35] مقامات رسمی برتانیه به این باور بودند که «مرز طبیعی مناسب» افغانستان در شمال پنجده قرار دارد. الحاق این دشت‌ها از سوی روسیه اما هرگونه‌امید برای مرز منطقه «طبیعی» یا «مناسب» را از بین برد؛ حکومت هند به ارل کیمبرلی، 11 مارچ 1884، اس ال ای آی:39، برگ‌های 1137-42.

[36] ویست ریگوی، پنجده، وضعیت نظامی، 16 مارچ 1885؛ یادداشت‌های روزانه حوادث پنجده، مارچ 1885، اس ال ای آی:44، برگ‌های 315 آی-316، 313-315 ای.

[37] ین‌ها شامل مصلای گوهرشاد مدرسه سلطان حسین بایقرا بود. برای کتاب‌شناسی جامع که بناهای تاریخی هرات و تخریب مصلا را در بر می‌گیرد نگاه کنید بال ج 1، 123-5.

[38] انتقاد گزنده سر هنری ماریون دیورند را در باره سیاست برتانیه در رابطه به هرات و دریای آمو که در شروع فصل (ان 1) نگاه کنید. گریگوریان درباره او می‌گوید که او «از جمله مقامات محدود انگلیس بود که با دکتورین متداول مخالفت نمود» اما نشان‌دهنده این است (مثلاً تبصره رابرت و مراسلات داخلی که در این فصل و فصل‌های بعدی آمده است) که تعداد زیادی از اعضای ارشد اداره بودند که در مورد سیاست برتانیه تردید داشتند.

[39]جنرال سر فردریک رابرتز، یادداشت‌ها، 22 می 1885، اس ال ای آِی:64، برگ 30 (ص 14).

[40]  همان جا.

[41]  همانجا.

[42] همان جا. سرجراح رو، یادداشت‌ها در باره وضعیت صحی والاحضرت امیر افغانستان، مارچ 1885، اس ال ای آی:44، برگ‌های 35-6.

[43] همان جا 15-18.

[44] وایسرای به امیر، 17 مارچ 1885، اس ال ای آی:44، برگ‌های 35-6.

[45] ام ا، 15 آگست 1885، اس ال ای پی:187، برگ‌های 1057-8. اندخوی و میمنه امر گردید تا شهر را برای سه شب و روز چراغان بسازند و توپ شلیک نمایند تا فهمیده شود که بین افغانستان و برتانیه «دوستانه‌ترین روابط موجود است.»

[46] تی اف ژی، می 1885، اس ال ای آی:44، برگ 657.

[47] اطلاعیه از امیر به خان‌ها و سواران هرات، 22 اپریل 1885، اس ال ای آی:44، برگ‌های 691-2.

[48] پی سی دی، 31 می 1885، اس ال ای آی:44، برگ 858؛ میرزا یعقوب علی، چهار شمبه، 5 فبروری 1886، اس ال ای آِ:46، برگ 1539؛ تی اف ژی، می 1886، اس ال ای آی:47، برگ 328؛ ام آ، 15 می 1886، اس ال ای پی:188، برگ‌های 461-74.

[49] اچ ان آی، 22 اپریل 1885، اس ال ای آی:44 ف برگ‌های 763-5.

[50] خبر نویس پنجده، 5 جولای 1885؛ اچ سی، 24 مارچ 1885؛ اچ ان ال، 24 جون 1885؛ بی ام ان ال، 22 جون 1885، اس ال ای آی:44، برگ‌های 1350-1، 1354-5.

[51] چ ان، 4 آگست 1885، اس ال ای پی:187، برگ‌های 1034-40.

[52] همان جا. با وجود این وقتی کمیسیون مرزی افغان گزارش رسمی سروی خود را نشر نمود زمامداری افغان در بلخ را «خوب و قضاوت طبق معیار آُسیایی...به هیچ دلیلی سرکوبگر نیست. نظم به خوبی برقرار است» (گزیته 1895، ج 2، 6). تاکید میتلند را نقل نموده است که «در 1886 هیچ نشانه‌ای از سرکوب، یا رویه ناعادلانه از سوی افغان‌ها در مقابل قومیت رعایا مشاهده نشد. اداره برای یک دولت آسیایی قطعاً خوب بود...در تورکستان اوزبیکها و تورکمنها اجازه دارند آن‌ها هیچ شکایت جدی ندارند، اگرچه طبیعتاً موقف خود را پایین حس می‌نمایند» (گزیته 1895، ج 2، 7). میتلند گزارش‌های آمده در بالا را خوانده باشد اما عمداً این واقعیت‌های سیاسی ناخوشایند را از چشم انداخته است.

[53] اچ ان ال،30 جون 1885؛ پی سی دی، 28 سپتمبر 1885، اس ال ای آی:44 برگ‌های 507، 1156؛ اس سی، 4 اکتوبر 1885، اس ال ای پی:187، برگ‌های 1295-7؛ بی ام ان ال، 22 جون 1885؛ میر الله بخش، یادداشت‌ها، 1886؛ تی اف ژی، دسمبر 1885. کی ان ال، 10 نومبر 1885، اس ال ای آی:46، برگ 133 گزارش داد که امیر اظهار نموده است که «شواهدی وجود ندارد» این ادعاها را تأیید نماید. اما ا. نظر داد که اقارب دلاور خان مینگ شاید با روس‌ها باشند. میدانیم که یزدان قلی، سپه‌سالار دلاور خان به صفت مشاور اردوی روسیه کار می‌کرد و تحرکات آن‌ها شاید منجر به این گزارش شده باشد که مقاماتی از میمنه در پنجده اند اما شواهد کافی از منابع مختلف وجود دارد که حسین خان مینگ تماس‌های مخفی با روس‌ها داشت.

[54] پی سی دی، 16 جون 1885، اس ال ای آی:44، برگ 1065، اگرچه این بیشتر محتمل است که آن‌ها به جای اسحاق خان به هرات فرستاده شدند.

[55] اچ ان ال، 8، 26 جون 1886، اس ال ای آی:47، برگ‌های 989، 1207؛ مامور دیره غز، 27 سپتمبر 1885، اس ال ای پی:187، برگ‌های 1279-82 می‌گوید که گورنر (احتمالاً حسین خان مینگ) فرار نمود اگرچه این شاید اشاره به برادر حاکم برکنارشده درزاب باشد.

[56] امیر به سکرتر خارجه، 10 سپتمبر 1885، اس ال ای آی:45، برگ‌های 1139-40.

[57] اچ ان ال، 8 جون 1886. اولیا خان به نظر می‌رسد هیاتی از بزرگان میمنه را با خود به کابل آورده باشد. در آخر جون آن‌ها منتظر امر ماندند و ادعا نمودند 15000 روپیه آورده‌اند تا قرض دولت را بپردازند. اما امیر گفت که آن‌ها فقط 15 هزار تنگه (5000 روپیه) آورده‌اند. پسر حسین خان در ملاقات حاضر بود اما او و همه اعضای خانواده والی به استثنای یک زن وادار شده بودند با جیره 15 هزار روپیه سالانه در کابل زندگی نمایند. کی ان ال، 22 جون 1886، اس ال ای آی:47، برگ 879؛ پی سی دی، 26 آگست 1886، اس ال ای آی:48، برگ 74.

[58] به نظر می‌رسد او با یک تن افغان به نام فتح محمد پوپلزی تعویض شده باشد (گزیته 1907، ج 2، 285).

[59] مامور دیره غز، 27 سپتمبر 1885 به نظر می‌رسد به مشکل درزاب اشاره می‌نماید تا میمنه.

[60] تلگرام، 13 جون 1885، در تلگرام‌های ا بی سی.

[61] پی سی دی، 31 می 1885.

[62] تی اف ژی، جولای 1885، اس ال ای آی:45، برگ 76.

[63] خبر نویس پنجده، 5 جولای 1885، همچنان نگاه کنید تی اف ژی، جولای 1885. گزیته تدارکات سالانه گندم و جو تورکستان افغانی (به استثنای قندوز) را طور ذیل می‌دهد: 242180 من از این جمله 130110 من گندم و 112070 من جو بود. به غیر از هجده نهر (بلخ، آقچه و مزار شریف) که توسط شبکه بزرگ کاریزها آبیاری می‌گردید، میمنه بیش‌ترین مقدار غله را در تورکستان صغیر تولید می‌نمود:53100 من (گندم 32700 من، جو 20400 من) یا بیش از 21 در صد محصول منطقه و بیش از 25 در صد گندم و این پس از گرزیوان، شیرین تگاب علیا و مناطق هم مرز با مرغاب بود که از اداره میمنه خارج ساخته شده بود (گزیته 1907، چ 2، 10، جدول 2).

[64] کاکر 1979، 210 اما می‌گوید که میمنه به تهیه غله برای پنجده ادامه داد اما نگاه کنید میرزا یعقوب علی، 5 فبروری 1886؛ اسلم خان به ریگوی، 14 آگست 1885، اس ال ای آی:45، برگ 456؛ یادداشت توسط آغای مرک در باره ملاقات با گورنر رئیس پنجده، 2 اکتوبر 1886، اس ال ای آی:49، برگ‌های 49-50. امیر امیدوار بود مشکلات اقتصادی را که این ممانعت سبب گردید به نفع خود استفاده نماید. می ان ال، 15 سپتمبر 1885، اس ال ای آی:45، برگ 897.

[65] پی سی دی، 7 جنوری 1886، اس ال ای آی:46، برگ 461. در خزان 1885 کولرا در قرشی شیوع نمود قرار گفته‌ها 12 هزار تن را از بین برد. سید عبدالحکیم، خبر نویس اندخوی، 4 اکتوبر 1885، اس ال ای آی:45، برگ‌های 1857-8.

[66] اچ ان ال، 5، 9 می 1887، اس ال ای آی:50، برگ‌های 882-3؛ کی ان ال، 6 دسمبر 1887، اس ال ای آی:52، برگ 83.

[67] پی سی دی، 7 جنوری 1886؛ سید عبدالحکیم، خبر نویس اندخوی، 4 اکتوبر 1885.

[68] هنگامی که موضوع مرزها را در سال 1988 با یک مهاجر تورکمن در اندخوی بحث می‌نمودم طور اتفاقی گفت که او اغلب رمه‌های خود را در قلمرو روسیه می‌چراند. د ر زمان اشغال روس‌ها (1979-1991) مجاهدین تورکمن تهاجم متعددی را به داخل تورکمنستان انجام داده به پوسته‌های مرزی روس‌ها حمله می‌نمودند؛ در واقع حتی یکی از گروه‌ها ویدیوی پوسته‌های روسی را داشت! هنگامی که در میمنه بودم (1977/8) به من گفته شد که تماس مرزی رسمی و مخفی با اهالی تورکمنستان و اوزبیکستان وجود داشت.

[69] اچ ان ال، 22 اپریل 1885. یلنگتوش خان قبلاً افسران انگلیس را گفته بود که او و قبیله‌اش از طرز برخورد افغان‌ها منزجرند و در نظر دارد برای زندگی به سوی هند برود.

[70] سی ای ییت، بادغیس، مرزها و توانایی‌های ان، 1 جون 1885؛ تلگرام ریگوی به دیورند، 8 جولای 1885، اس ال ای آی:44، برگ‌های 1007، 1339؛ تلگرام ریگوی به دیورند، 19 می 1886، اس ال ای آی:44، برگ 248.

[71] همچنان نگاه کنید پی سی دی، 5 سپتمبر 1885، اس ال ای آی:45، برگ‌های 751-2.

[72] پی سی دی، 28 نومبر 1885.

[73] میرزا غلام احمد، 30 اپریل 1886، اس ال ای آی:47، برگ 713.

[74] پی سی دی، 24 اکتوبر 1885؛ اس ال ای آی:45، برگ‌های 1251-8؛ تی اف ژی، دسمبر 1885.

[75] تلگرام ریگوی به دیورند، 20 سپتمبر 1885، اس ال ای آی:45، برگ 937.

[76]همانجا.

کی ان ال، 16 اکتوبر 1885، اس ال ای آی:45، برگ 1631. البته هیچ‌چیزی در باره موجودیت برده‌داری در دربار افغان گفته نشده است که هزاره‌ها و غلام بچه‌ها خیلی معمول بود.[77]

[78] کی ان ال، 29 جون 1886، اس ال ای آی:47، برگ‌های 901-2.

[79] کی ان ال، 31 آگست 1886، اس ال ای آی:48، برگ 519.

[80] ریگوی به دیورند، 22 نومبر 1885.

[81] میرزا غلام احمد، هرات، 30 اپریل 1886؛ ام ا، 15 می 1886. تلگرام ریگوی به دیورند، 1 جون 1886؛ کیو ان ال، 1 جون 1886، اس ال ای آی:47، برگ‌های 470، 867؛ اچ ان ال، 17 آگست، 4 سپتمبر 1886، اس ال ای آی:48، برگ‌های 553، 709. بعضی گزارش‌ها ادعا نمودند که فتح‌الله بیگ خان فیروزکوهی چند هفته قبل درگذشته بود. این‌طور نبود. او در نومبر 1887 اعدام گردید (در ادامه متن نگاه کنید و میتلند 1891، 135).

[82] انبیا خان تایمنی در هرات ماند. اچ ان ال، 4 سپتمبر 1886.

[83] آن‌ها به دار آویخته شدند. اچ ان ال، 4 سپتمبر 1886؛ پی سی دی، 26 آگست 1886، اس ال ای آی:47، برگ 74؛ اچ ان ال، 3 نومبر 1886، اس ال ای آی:48، برگ 1167. دستگیری عمومی خانواده یلنگتوش خان به راه انداخته شد. اچ ان ال، 10 جنوری 1887، اس ال ای آی:49، برگ 467.

[84] اچ ان ال، 4 اکتوبر 1886، اس ال ای آی:48، برگ‌های 1153-4.

تی ژی اف، می 1886.[85]

[86] خبرنامه تورکستان، مشهد 9 می 1887، اس ال ای پی:189، برگ‌های 630-2؛ اچ ان ال، 29 نومبر 1886، اس ال ای آی:49، برگ 235؛ اچ ان ال، 14 جولای 1886، اس ال ای آی:50، برگ 1745؛ کی ان ال، 6 دسمبر 1887؛ اچ ان ال، 5، 9 می 1886.

[87] اچ ان ال، 11 اکتوبر 1886؛ اس ال ای آی:48، برگ 1155. همچنان نگاه کنید به تبصره اچ ان ال، 24 جنوری 1887؛ اس ال ای آی:49، برگ 407.

[88] چ ان ال، 18 اکتوبر 1886؛ اس ال ای آی:48، برگ 1159.

[89] کی ان ال، 14 جولای 1888، اس ال ای آی:54، برگ 729 الف؛ اچ ان ال، 23 جنوری 1888، اس ال ای آی:52، برگ 709.

 

 

+++++++++++++++++++++

 

کار زار شاهان افغان برای بدست آوردن  بلخ و چهار ولایت ترکستان صغیر

فصل نهم

بحث یک

میمنه شهزاده نشین مینگها پس از سقوط

محمدحسین خان، 1884-1888

ترس مبالغوی از قدرت و دسایس روس‌ها...به هرات اهمیت دروغین کاملاً بی‌تناسب با نیروی منطقه و موقف آن نسبت به قندهار و اندوس داد. هرگاه از یکپارچگی منطقه دارای اهمیت حیاتی برای انگلیس‌ها صحبت گردد، اغراقی بود توهین‌کننده به عقل سلیم که ندرتاً به تکذیب نیاز دارد.[1]

خانات میمنه زیر اداره محمدحسین خان

سقوط میمنه خوشنودی زیادی را به امیر بار آورد، زیرا او بیشتر از فتوحات پدر کلانش دوست‌محمد خان با آوردن شهزاده نشین میمنه زیر اداره افغان‌ها که هیچ‌گاهی در زمامداری شیرعلی‌خان چنین نبوده است را ایفا نموده بود (سی اف کاکر 1971، 143). لذا جای تعجب نیست که امیر فرمان داد تا همه شهرها و شهرک ها را برای جشن این دستاورد چراغان نمایند.[2] این خوشی اما با کارهای اسحاق خان مخدوش گردید او با حوادث هرات هنوز زنده در خاطره‌اش متیقین بود که او نخستین فرمانده بود که به پایتخت مینگ‌ها داخل گردید و داخل شدن قشون هرات را به شهر رد نمود. در عوض با دادن لباس افتخار، آن‌ها را واپس فرستاد.[3] یک‌بار دیگر بلندپروازی‌های او برای توسعه قلمرو زیر اداره او خنثی گردید. تعجیل ناشایست اسحاق خان در به دست آوردن میمنه، بدگمانی امیر را سبب گردید. در نتیجه منطقه در حیطه قدرت هرات قرارداده شد و محمدحسین خان مینگ برای اداره تیول سابقه خود ابقا گردید، درحالی‌که از نزدیک توسط یک نماینده افغان مقیم از حامیان وفادار عبدالرحمن خان، نظارت می‌گردید (کاکر 1971، 81؛ سلطان محمد خان ج 1، 239-40).[4] قلمروی که حسین خان به ارث برد سایه از عظمت سابقه او بود. نه تنها مرزهای آن از زمان زمامداری پدرش مضراب خان طور قابل‌ملاحظه کاهش یافته بود، بلکه دهه‌های جنگ و ناآرامی داخلی همراه سلسله‌ای از بلایای طبیعی و اقتصادی این توابع زمانی ثروتمند و شاهانه را به سطح یک حکومت بی‌نوا سقوط داد. هیچ‌چیزی بهتر از پایتخت خانات این را تمثیل نمی‌تواند. کمیسیون مرزی افغان[5]آنچه که تا امروز به حیث سروی همه‌جانبه منطقه باقی‌مانده، چنین ثبت نموده است که جمعیت میمنه در 1885/6 حد اکثر 2500 خانواده مقیم بود (پیکاک، 111؛ سی ای ییت 1888، 339) با احتمال همین تعداد خانواده‌های نیمه مقیم که در نزدیکی شهر می‌زیستند (میتلند 1888 ج 2، 105؛ مرک، 266).[6] شهری با «ظاهر فرسوده و متروک» طوری که میتلند شک داشت تعداد واقعی اهالی شهر این قدر بالا باشد (میتلند 1888، 533). در کل در محدوده مرزی قلمرو آن حدود ده هزار خانواده زندگی می‌کرد (گزیته، 1907 ج 2، 213؛ میتلند 1888، 545؛ سی ای ییت 1888، 339)، زوال قهقرایی از زمان مضراب خان، حتی تجویز برای کم شدن ساحه قلمرو خانات، هنگامی که میمنه جمعیتی بیشتر از یک‌صد هزار را به رخ می‌کشید.[7]

نشانه‌های فرسودگی در همه پایتخت قابل دید بود. بیشتر خانه‌ها، دکان‌ها و ساختمانهای دیگر در حالت خرابی قرار داشتند، بازار ها و شهرکها در سراسر تورکستان به همین حالت بود (الیاس، 167-8؛ میتلند 1888، ج 2، 105-8، 538).[8] میمنه همچنان به محل غیر سالمی برای زندگی نمودن مبدل شده بود. در تابستان نه تنها منطقه را ملاریا فرا می‌گرفت بلکه طبیب محلی که با کمیسیون مرزی همراه بود از میمنه بازدید نمود تا والی و مقامات دیگر را مداوا نماید دریافت که «تب و لرزه، ناتوانی پس از تب، برانشیت، سوء هاضمه، اسهال، سوزش، چشم دردی،... درد مفاصل و تشنجات»[9]عمومیت داشت. حکیم محلی در شهر موجود نبود و حفظ الصحه شهری وجود نداشت. خانه‌ها متروک، سرکها خالی، خندق‌های اطراف ارگ، دریای میمنه و حتی چاه‌ها برای رفع حاجت استفاده می‌شد (گریسباخ، 195).[10]

کشوری که حسین خان مینگ از 1884 تا 1889 زمامداری نمود بخشی از مناطقی بود که پدر کلان‌هایش زمامداری نموده بودند. مشتمل بر هشت منطقه فرعی شامل میمنه، ناموسه با لنگر، المار، کرای، قیصار، چیچکتو، شیرین تگاب و خیرآباد بود. منطقه مهم دولت‌آباد که در گذشته محل دفاعی مرزی مهم با اندخوی بود از دست حسین خان گرفته شد، نیروهای حکومت در آن جابجا گردید و زیر اداره آقچه قرارداده شد (میتلند 1888، ج 259؛ مرک، 265).[11] در سمت شرق هر دو، درزاب و گرزیوان از دست رفت و از سرپل اداره می‌شد، درحالی‌که در سمت مرغاب قلعه ولی و غورماچ بخشی از ولایت هرات بودند. تنها مرزهای کوهستانی جنوب میمنه به نظر می‌رسد تغییر نخورده باقی‌مانده بود، مرزها هنوز جریان مرغاب و به شمول لولاش، هستومین و سایر اسکان ایماق ها را تعقیب می‌نمود که منطقه نیمه مستقل بندر را می‌ساخت (میتلند 1888 ج 2،532-46).

بازار قدیمی طرح چهارسو (چهارراهی) را داشت، شامل چهار سرک سرپوشیده از ارگ مانند پره‌های چرخ به سمت چهار دروازه شهر بود. حدود دو صد و سی دکان[12]در محدوده دیوارهای پایتخت قرار دارد. شماری دکانداران هندو (به شمول سه زرگر) و هشت دکان یهودها با قرضه مورد نیاز از سوی تاجران برای جامعه تجاری اهالی شهر را تأمین می‌نمودند (گزیته 1907 ج 2، 203؛ میتلند 1888، ج 2، 533؛ مرک، 266؛ پیکاک، 111).[13]

با وجود فضای فرسودگی کلی، بازارها بیروبار داشتند زیرا شهر هنوز محل تقاطع راه‌های تجارتی مهم بود، بخارا و هرات مهم‌ترین بازارهای تجارتی خارجی بود. اموال متعدد اروپایی در بازار برای فروش موجود بود. اقلام وارداتی شامل ابریشم بخارا و مشهد، چرم، کاغذ و چیت روسی، شکر فرانسوی (که از طریق روسیه میامد)، گوگرد اتریشی، کارد، سوزن، چیت گل‌دار، مخمل و اموال پنبه‌ای انگلیسی از هند، چای و نیل هندی و همچنان لنگی از پشاور بود (مرک، 266).

مرک (ال او سی، سی آی تی) ادعا می‌نماید یگانه محصول مهم خانات شاخه بری شده (انگور بود؟)؛ البسه پنبه‌ای درشت و لباس ضخیم ساخته‌شده از پشم بز بود که «برک» یا «کورک» نامیده می‌شود. از پوست قره قل، قالین و چرم، هرگاه کمتر قابل دید، بخش‌های از عایدات میمنه ذکری نشده است. صادرات عمده غله جات (گندم و جو) بود زیرا منطقه به تولید مازاد بزرگ ادامه داد و قیمت‌ها پایین‌تر از هر شهر دیگر تورکستان افغانی بود.[14] ییت تخمین نمود که تنها در محدوده مرزهای میمنه در حدود سه صد و پنجاه هزار گوسفند یا هفت گوسفند برای هر فرد موجود بود. این مواشی در هر پنج سال دو چند می‌گردد در صورتیکه  آب و هوا مناسب و آرامش برقرار باشد (سی ای ییت 1888، 344). محصولات دیگر شامل چار مغز، تنباکو، تلخان توت، برنج، پنبه، کشمش، انواع میوه جات و اسب می‌باشد (مرک، 265-6). یکی از پیامدهای محیط زیستی محاصره‌های متعدد و جنگ‌ها این بود که همه درخت‌ها و تاکستان‌های شهر بریده شد و زمانی وادی سرسبز حالا «کاملاً بی درخت یا بدون هر نوع پوشش بود.» (میتلند 1888، ج 2، 105-6؛ مرک، 266؛ پیکاک، 111).

منابع مختلف ارقام گسترده متفاوتی را در باره عایدات میمنه از سال‌های 1884 و 1889 به دست می‌دهند. میتلند (1888 ج 2، 546) با نقل‌قول از مرک، می‌گوید که مجموع عایدات نقده و جنسی قلمرو هفت صد هزار تنگه یا دو صد و سی و سه هزار و سه صد و سی و سه روپیه کابلی با نرخ مبادله تخمینی سه تنگه به یک روپیه بود (میتلند 1888 ج 2، 547).[15] ارقام مرک احتمالاً بر اساس رسیدهای سال 1884، نخستین سال آغاز زمامداری حسین خان است. سه هفتم یا سه صد هزار تنگه (یک‌صد هزار روپیه کابلی) به امیر پرداخته شد درحالی‌که مبلغ باقیمانده چهارصد هزار تنگه (133333 روپیه) توسط والی برای مصارف خود حفظ گردید. این ارقام تقریباهمان است که از سوی محمد شریف خان پسر حسین خان در سال 1889 به امیر ارائه شده است هنگامی که امیر عایدات تورکستان افغانی را به تعقیب شورش ناکام اسحاق خان ارزیابی می‌نمود.[16] میر الله بخش که یک سال بعد از مرک در میمنه بود، تأیید می‌نماید که پرداخت سالانه میمنه سه صد هزار تنگه تعیین‌شده بود،[17]اما دو سال یک‌بار نظرانه یا تورتوق را شامل نمی‌شد که برای حسین خان مینگ سی تا شصت هزار تمام می‌شد (میتلند 1888، ج 2، 546).[18]

اما در جولای 1885 عبدالرحمن خان وایسرای را اطلاع داد که عایدات میمنه به مشکل تا 1440000 تنگه (240 هزار روپیه انگلیسی)[19] یا دو مرتبه بیشتر ازان چه مرک و الله بخش تخمین نموده بودند بالغ می‌گردد، درحالی‌که پرداخت والی تنها یک لک تنگه یا ده در صد عایدات سالانه بود. امیر همچنان قصدی مصارف معلوم والی را دو صد و پنجاه مرتبه زیاد به یک ملیون تنگه (160 هزار روپیه) نشان داد.[20] این تحریف عایدات میمنه بدون شک برای این طرح‌شده بود که به انگلیس‌ها تفهیم گردد که فشار حاکمیت افغان‌ها بالای میمنه سنگین نیست و حسین خان اجازه داده‌شده است تا قسمت بیشتر عایدات حکومت را در دست داشته باشد که در واقع چنین نبود. بنا ممکن نیست ارقام داده‌شده از سوی امیر اساسی برای ارزیابی صحت مالی بوده باشد، یا اینکه از میمنه باشد و برای تصویر درست عایدات و مصارف حکومت باید به ارقام مرک مراجعه نماییم. با وجود این حتی ارقام امیر نمی‌تواند وضعیت فقرزده خانات را پنهان نماید زیرا در قسمت‌های قبلی این سده دودمان مینگ درامد سالانه سیزده لک روپیه کابلی یا تخمینی 3900000 تنگه داشت (سی ای ییت 1888، 338).[21]

از دست دادن جمعیت و شماری از ولسوالیهای ثروتمند و خیلی حاصلخیز خانات با مالیات زیاد فزاینده و سنگینی باجی که امیر از والی به دست میاورد دست به دست شد. نیی الیاس در اواسط دهه 1880 ارقام ذیل را که حکومت بالای ولایت تحمیل نموده بود به دست می‌دهد (الیاس، 293-4):

نقده (روپیه کابلی)

                      مالیه سرانه خانواده:2.5 در صد

                      مالیه قلبه، فی گاو، 10.5 برای هر گاو،5.6

                      مالیه آسیاب (غله جات و روغن):5.5

                      گوسفند:10 روپیه برای هر یک صد رأس

نظر به جنس

                      مالیه غله جات: یک خروار (حدود 2 موند هندی) سالانه

                      علف: یک جوال از هر 10 جوال فروخته‌شده در بازار

اموال بازار: البسه و منسوجات، 1 پول در هر روپیه (مثلاً 1 بر 60)؛ در داخل شدن تاجر به شهر (بارگیری شده یا بدون آن)، 4 روپیه برای هرباراسب کالا دارای هر ارزش، 1 روپیه

سایر: حق دولت برای درخواست انتقالات جهت امور رسمی

دستگاه «اوزبیک» (مثلاً چنگیزی)

                      حاصلات:10 در صد سالانه

                      مواشی و رمه‌ها:1 ب 40

                      هر ارباب یا قریه دار: 1 یک گوسفند فی نفر

                      سایرین: امیر حق مصادره را داشت.

حتی احتمالاً این همه داستان نبود. میتلند (1888، ج 2، 545-5) اشاره می‌نماید که علاوه ازان چه در بالا آمد مالیات دیگری نیز تحمیل شده است:

                      قلم مالیاتی قبل از 1884 1884-1888

                      زمین آبی 10% (؟) 20%

                      زمین پنبه (آبی) 10% 20%

                      زمین للمی ن م 10%

                      خانه (هر یک) 4 تنگه 10 تنگه

                      گوسفند 1 بر 40 هر جنس 30 تنگه هر 100 رأس[22]

                      تاکستان 1 طلا (20 تنگه) هر یک[23]                   15 تنگه هر جریب

                      علف‌زار، چراگاه مانند بالا 6 تنگه هر جریب

                      مادیان، شتر ماده ن م 2.5 تنگه هر یک

                      ابریشم (خام و کارشده)              ن م 10% ارزش کالا

                      آرد آسیاب شده ن م 10% هر جنس

این ارقام نشان می‌دهد که امیر مالیه را در میمنه بین 100 تا 300 در صد در کل افزایش داد. بدون شک این تحمیل مالیه سبب بالا رفتن قیمت‌ها گردید و شواهدی وجود دارد که دوره 1884-1888 یکی از دوره‌های اوج تورم در خانات و در کل در تورکستان افغانی بود.[24]

این‌گونه تحمیل ها همه آن‌هایی نبود که میمنگی‌های رنج‌کشیده باید تحمل می‌نمودند. حسین خان مینگ مجبور بود یک‌صد مرد سوار آماده را در کابل به مصرف سرانه 12 روپیه برای هر یک حفظ نماید. این 14400 روپیه کابلی (43200 تنگه) دیگر را سالانه به مصارف حکومت می‌افزود. افزون براین مبلغ قابل‌ملاحظه‌ای برای نگهداری اسب‌ها و تجهیزات لازم نیاز بود. این مصارف از سوی هر دوازده خانوار برای تأمین و تجهیز هر سوار با مالیه اضافی 100 تا 120 تنگه سالانه نسبت به معاش سالانه آن‌ها تهیه می‌گردید (میتلند 1888، ج 2، 545-6).[25]

با وجود این، اخاذی غیررسمی دیگر نیز وجود داشت. معاش پوسته نظامی افغان که در فاصله‌های غیرمنظم پرداخت می‌شد، متکی به زمین و جمعیت بومی بودند، آنچه را می‌خواستند بدون پرداخت پول حاصل می‌نمودند. بیگاری از المار و میمنه برای تحکیم استحکامات دفاعی شهر و برای اعمار قرارگاه صورت می‌گرفت. شاهدان عینی رویه غیرعادلانه در مقابل اوزبیکها را ثبت نموده‌اند.[26] از اولیا خان نماینده مقیم افغان[27]گزارش شده است که مبلغ گزافی را با تزویر از اهالی محل گرفته است که حسین خان برای جلوگیری ازان قادر نبوده است، جای تعجب نیست که میمنگی‌ها شکایت نمودند که آن‌ها «خام خورده شده» اند. ((یعنی که همه  چیز منطقه میمنه در موازی جنگ  های مدهش سردار شیر علی خان پسر امیر دوست محمد خان و فرزندش ایوب خان و بعد از آن توسط ایادی امیر عبدالرحمن خان ، تخریب  و یا از بین برده  شده  میمنه در طول دها سال از خود دفاع نمود که در جریان آن پایتخت  مینگ  ها در نتیجه به  خرابه  تبدیل شده و بازار ها و منازل اعیانی همه از ننتیجه این  پیکار ها به مخروبه مبدل گردیده و جا دارد که  جناتان لی کلمه  [خام خورده  شده را در مورد میمنه ،  استعمال کند] زیرا در ادبیات فارسی چنین آمده است که  مردم از فرط ناچاری بعضی ازمحصولات امتعه خود را قبل از این که  پخته شود و به بلوغ برسد در مواقع  خیلی حاد، خام درو می کردند و از آن برای رفع گرسنگی استفده می نمایند.افغان های  که از اثرر مبارزات  بی امان مردم  میمنه با قوای شان  در طول  دها سال ، بلعیده و بعد از اینکه میمنه  بدست شان ساقط شد ، قوای افغان همه چیز را از فرط گرسنگی خوردند وپامال کردند (ویرستار)) [28]در جریان بازدید اعضای مختلف کمیسیون مرزی، اولیا خان در هنگام مهمانداری مقامات انگلیس همیشه از اینکه والی و ماموران محلی کسی از مباشران حکومتی را در پهلوی خویش داشته باشند خود را مطمئن می‌ساخت (مرک، 262).[29] با وجود این اقدامات احتیاطی ماموران استخبارات مربوط به کمیسیون توانستند حسین خان مینگ را به منزله خبر نویس جدید استخدام نمایند که برای آن ماهانه دو صد روپیه می‌پرداختند.[30] نگرانی انگلیس‌ها در باره نارضایتی و سوء اداره در منطقه به امیر اطلاع داده شد، زیرا تلاش برای تقویت مرزهای افغانستان در مقابل تهاجم روسیه بیهوده خواهد بود هرگاه «دشمن در داخل باشد».[31]در نتیجه این فشار دیپلوماتیک امیر در خزان 1885 کاهش قابل‌ملاحظه در مالیات و باج میمنه را امر نمود و برای کار در پروژه‌های حکومت ، پرداخت مزد فرمان داده شد.[32]

زمانی که حسین خان زمامداری خود را در سال 1884 در میمنه آغاز نمود، خانات بار دیگر در سرخط بازی بزرگ بود، زیرا روس‌ها به پیشروی در امتداد مرغاب ادامه دادند و دشت‌های پنجده را مورد تهدید قراردادند. ازان جایی که میمنه حالا پوسته ستراتیژیک مرزی بود امیر فرمان داد دو تا سه هزار سرباز در شهر جابجا گردد. این فوج زیر قومانده جنرال شربت خان قرارداده شد که مرکز او در سرپل بود (مرک، 262).[33] در غیابت او قاری تاج محمد خان به صفت افسر ارشد در میمنه در همکاری با دگروال ملا محمد خان عمل می‌نمود[34]علاوه از اعمار قشله نو برای قاغوشهای رهایش و حفظ و مراقبت دیوارها و خندق‌های شهر در وضعیت خوب (زیرا در زمان زمامداری حسین خان واقعاً ترس تلاش برای اشغال میمنه از سوی قوا روسی وجود داشت) دروازه جدید به نام «دروازه سردار» در دیوارهای شهر در مقابل قشله ساخته شد که در حالات اضطرار دسترسی فوری به شهر را برای فوج آسان می‌ساخت (پیکاک، 110).[35]

در سال 1884 حسین خان مینگ دیگر آن جوان آتشین‌مزاج و تندخوی نبود که وامبری در 1863 دیده بود، بلکه شخص «سنگین، مصمم» در اوایل پنجاه سالگی که از ملاریا مزمن و احتمالاً بیماری‌های دیگر رنج می‌برد (مرک، 263).[36] او در کشوری بی روحیه برگشت، جایی که همه حرکات او از سوی اولیا خان و امیر با شک نظارت می‌شد. حد اقل دو پسر والی محمد زمان خان و محمد اعظم خان همراه با اعضای دیگر خانواده‌اش در کابل به خاطر رویه نیک او گروگان گرفته‌شده بودند (مرک، 265).[37] قدرت حسین خان نیز با دقت محدود گردیده بود. سیاست و روابط خارجی طور خاص از سوی  نماینده مقیم افغان ، رسیدگی می‌شد درحالی‌که امور دفاعی به دست شربت خان در سرپل و فرماندهان گارنیزیون در میمنه بود.

اگرچه صلاحیت والی در امور داخلی توابع محدود گردیده بود، زیرا حق تعیین مینگ باشی از او گرفته‌شده بود.[38] این مقامات قدرتمندترین اعضای اشرافیت میمنه بودند زیرا رهبر قبیله، مالکان زمین‌دار و فرمانده نظامی مناطق بودند. به این ترتیب از دست دادن این حق حمایت ضربه بیشتری به قدرت حسین خان بود، زیرا اولیا خان از تعیین مینگ باشی که وفاداری او به امیر باید جای سوال نمی‌داشت خود را مطمئن می‌ساخت (مرک، 262-3، 265). با وجود این، حسین خان قادر بود اعضای خانواده خود را در وظایف مهم دیگر برای حفظ توازن قدرت با این امیران به شمول میرزا عبدالفیض پسر مامایش مقرر نماید (میتلند 1888، ج 2، 541).[39] «عوض بدل» به منزله منشی ارشد «یمک اوزباشی» که احتمالاً در رأس خدمات سری حسین خان قرار داشت[40]و «حضور بیگ» حاکم منطقه ناموسه بود (میتلند 1888، ج 2، 536).[41] اما ماماهای مهم و با اعتماد او میرزا صادق خان و محمدرحیم خان که با مهارت روابط میمنه را با شیرعلی‌خان حفظ نمودند، مدت‌ها قبل فوت نموده بودند و از این ناحیه خیلی ضعیف بود. در واقع یکی از شاهدان ادعا نمود که والی «مرد دارای صلاحیت» نبود بیشتر از پنج یا شش ماه در قدرت مانده نمی‌تواند.[i] در فرجام اما حسین خان باید خود را بیشتر مقاوم ثابت می‌نمود و باید نشان می‌داد که با وجود زوال قدرت و موقف سیاسی میمنه، او هنوز جرئت آن را داشت که در دور اول زمامداری او را نگه داشته بود.

محمد اسحاق خان و جانشینی میمنه 1884


 

[1] اچ ام دیورند، جنگ اول افغان و علل آن (لندن، 1879)(نقل از گریگوریان، 99 ن). اگرچه این تبصره در باره سیاست برنس و دیگران در جریان جنگ اول افغان-انگلیس بود. اشاره دیورند نوشته‌شده در 1879 انتقاد تلویحی سیاست آن وقت برتانیه در رابطه به آسیای مرکزی بود.

[2] کی ان ال، 27، 30 می 1884، اس ال ای آی:40، برگ‌های 1521-3، 1685-6؛ پس سی دی، 15 جون 1884.

[3] کی ان ال، 27، 30 می 1884، اس ال ای آی:40، برگ‌های 1521-3، 1685-6؛ پس سی دی، 15 جون 1884.

[4] همان جا. کی ان ال، 1 جولای 1884؛ کیو ان ال، 17 جولای 1884، اس ال ای آی:41، برگ‌های 291، 941.

 

[5] دلیل رسمی برای حضور کمیشنر مرزی در افغانستان نشانه‌گذاری مرزهای نامشخص بین دریای آمو و هرات برای وقایه از تهاجمات روسیه بود. اما در جریان سروی شماری از ماموران انگلیس و ماموران محلی سفرهای زیادی به منطقه جز عملیات جمع‌آوری استخبارات انجام دادند. گزارش این‌ها در گزیته (1895) چاپ نشده است اگرچه بخشی از گزارش کمتر محرم در نشریات رسمی آن‌ها نشر گردید است. در عوض دفتر سروی کننده عمومی ده نسخه کار پنج جلدی را تحت عنوان «گزارش‌های هیات استخباراتی کمیسیون مرزی افغان» برای استفاده وایسرای، وزیر خارجه برای هند و بعضی از مقامات بالایی حکومت تهیه دیده بود. تنها دو نسخه این اسناد فوق‌العاده محرم به نظر می‌رسد باقی مانده است. یکی مربوط کرزن که در جمله اوراق کرزن در کتابخانه دفتر هند [ام اس اس، ایور. اف 112/388/1-5؛ میکروفلم پی او اس 9037، 9038، 9040] دیگری در آرشیف ملی هند است که تا حال به منزله «محرم» طبقه‌بندی شده است جلدهای 1-2، یادداشت‌های روزانه جنرال میتلند 188؛ ج 3، یادداشت‌های روزانه تورن پیکاک 1887 خود آشکارا است. ج 4 گزارش در باره قبایل، 1891 شامل گزارش‌های مفصل در باره قبایل چهار ایماق، هزاره و تورکمنها در هرات، بادغیس، غور و هزاره جات است همچنان دربرگیرنده سفرهای متعدد سروی کنندگان است که در منطقه فرستاده‌شده بودند. جلد چهارم مفصل‌ترین سروی تاریخی، مردم‌شناسی و جغرافیایی در باره قبایل ایماق‌ها است که در افغانستان روی دست گرفته شده است. در میان سایر چیزها، این جلد شجره همه سران قبایل را شامل می‌گردد. این‌ها در ضمیمه 5 این کتاب آورده شده است. جلد پنجم گزارش‌های اضافی 1888 شامل سروی‌های مختلف در مناطق مختلف تورکستان به شمول گزارش مرک در باره شهر میمنه، گزارش گریسباخ، امام شریف، امیر خان، شهزاده تایمس و دیگران از اکتشافات آن‌ها در باره میمنه، گرزیوان، سرپل، شبرغان و تیر بند تورکستان هست. همچنان گزارش‌های از نیی الیاس، جگرن هولدباخ، تورن دروموند و غیره شامل است. با وجود این نسخه‌های اصل سانسور ناشده گزارش‌های سروی کمیسیون مرزی در مجلدات مربوط سلسله ال/پی و اس/7 (اس ال ای آی) دیپارتمنت سیاسی و سری قابل دریافت است.

افزون بر این پنج جلد سلسله‌های از عکس‌ها، طرح‌ها و رسم‌های میمنه و شهرهای دیگر تورکستان افغانی توسط کارل لودلف گریسباخ، سروی کننده اتریشی کمیسیون تهیه شده است. در 1887 دو البوم این عکس‌ها از سوی دیپارتمنت خارجه خریداری گردید اما دفتر هند به دست آوردن آن‌ها را ثبت نمود تا حال نه کتابخانه دفتر هند و نه آرشیف ملی هند قادر شدند کجا بودن آن را معلوم نمایند؛ سی اف ثبت شرح مذاکرات خارجی هند، زی/پی/1381، نومبر 1887، زیر نام موضوعی: کمیسیون مرزی افغان «عکس‌های خریداری‌شده از سوی وزارت خارجه، دو البوم (دو مجموعه از)، گرفته‌شده توسط سی ال گریسباخ از ا بی سی» که محل ذیل را (نشان)می‌دهد، بخش مرزها، سپتمبر 1887 ش 116-123 جز ب. ثبت‌های شرح مذاکرات دفتر هند هیچ‌چیزی از جز ب ندارد. در دوسیه سالانه این سال یک مأخذ متقابل است، داخلی، جز ب، سپتمبر 1886 ش 182-187. ریفرنس دیگری نیز در باره این عکس‌ها در راجستر سال بعدی (زی/پی/1382) زیر موضوع کمیسیون مرزی افغان (اپریل 1888) «هدر نمودن عکس‌های گرفته‌شده از سوی سی ال گریسباخ و داکتر اوین در زمان کار با کمیسیون مرزی افغان» مرزها جز ب 1888، ش ش 1543-171 وجود دارد. بار دیگر مراسله اصلی از مجلد شرح مذاکرات مورد سوال مفقود است.

نسخۀ منفی عکس‌ها تا زمان مرگ ، در اوایل سده بیست با خود گریسباخ بود. عکس‌ها همراه با مواد زیادی از زمان کار او در افغانستان توسط دخترش هیلدا گریسباخ به ارث برده شد. در سپتمبر 1922 او به دفتر هند نامه نوشت و خواستار فروش یادداشت‌های پدرش برای سه هزار پوند به حکومت انگلستان گردید و لست دست‌نوشته بکس افغان را ضمیمه نموده بود. در میان اقلام لست شده 7 کتاب عکس‌ها (چاپ‌شده)؛ «افغان‌های بومی» سایر نسخۀ منفی؛ یک رول عکس‌ها؛ یادداشت‌های شخصی پدرش هنگامی که با کمیسیون بود (1884-1886)؛ «یادداشت‌های روزانه افغان» (احتمالاً سفرهای در افغانستان از 7 فبروری 1888 تا 6 جولای 1889)؛ طرح‌های از هرات (به شمول قلعه)، هزاره جات، بادغیس، تورکستان افغانی و مناطق دیگر در افغانستان که در جریان کار کمیسیون مرزی افغان رسم شده است؛ یادداشت‌ها و تحلیل‌های جیولوژیک در باره سروی منابع منرال‌های تورکستان افغانی؛ نقشه‌های کمیسیون مرزی از مزار شریف، اندخوی، آقچه، میمنه، بند امیر، وادی هرات و مناطق دیگر؛ نسخه‌های یادداشت‌های رسمی و نامه‌ها به حکومت و امیر عبدالرحمن خان همچنان شمار زیاد نامه‌ها و اوراق دیگر شامل بود.

آرزوی خانم باخ بود که یادداشت‌های پدرش بالاخره چاپ گردد اما دفتر هند آن را خیال نادرستی پنداشت تا اجازه بدهد روشنایی روز را ببیند. پس از بحث‌هایی نسخه امضاشده سفرهای افغانستان، 1888-89 همراه نسخه تایپی آن از سوی دفتر هند خریداری گردید اما از آنجایی که این ژورنال عبدالرحمن خان را از دید نامطلوب ترسیم می‌کرد هرگز اجازه داده نشد همگانی گردد. در اصل هردو نسخه امضاشده و تایپ‌شده هیلدا در دیپارتمنت سیاسی (منزل چهار، اتاق 348 الف؛ شماره دفتر سیاسی 194) آرشیف گردید اگرچه فعلاً در شماره موقتی ال/پی و اس/19، تی ان/139 [ای او آر: ان ای جی 5425] قرار دارد. برای لست نوشته‌شده و مراسلات هیلدا با دفتر هند نگاه کنید ال/پی و اس/11/202، 4813 (کتلاک رهنمود اتاق مطالعه اشتباهاً ان را در 202، 4786 ثبت نموده است). سرنوشت سایر اوراق گریسباخ تا حال نامعلوم است، اگرچه جستجو برای یافتن آن و اینکه همه یا بخشی از آن با خانواده او باشد دوام دارد.

[6] پی سی دی، 28 نومبر 1885، اس ال ای آی:45، برگ 1639 دارای 8000 خانه است؛ امیر خان و شهزاده تایمس، 241 رقم را دو هزار خانواده می‌دهد.

[7] خالفین، 258 جمعیت خیلی بالا تخمین می‌نماید ادعا می‌نماید که حدود سه صد هزار شخص در میمنه همراه با دو هزار افغان زندگی می‌نمود. از آنجایی که او جمعیت همه تورکستان افغانی را حدود 450 هزار می‌گوید چنین به نظر مسرشد که میمنه حدود نیم جمعیت ولایت را تشکیل می‌داد.

[8] نماینده پنجده حالا در میمنه، 5 جولای 1885، اس ال ای پی:187، برگ‌های 951-7؛ عبدالحکیم، مامور خبری در میمنه، 15 آگست 1885، اس ال ای آی:45، برگ 661؛ میتلند، هری رو تا بلخ، 1886، اس ال ای آی:46، برگ‌های 143-89.

[9] گزارش معاون داکتر الهی بخش از وظیفه خاص، 2 اکتوبر 1886، اس ال ای آی:49، برگ 440.

[10] همانجا.

[11] به نظر می‌رسد تفاوت نظر در مورد موضع خیرآباد، قلعه دیگری در مرز بین میمنه/اندخوی موجود است. میتلند خیرآباد را با روستای توخمنه قلعه و خدا عماد در جمله میمنه ذکر نمود اما مرک 265 می‌گوید این مناطق از میمنه جدا شده بود.

[12] پیکاک، 111 می‌گوید تنها حدود یک صد دکان موجود بود، میتلند 150 (میتلند 1888، ج 2، 533؛ گزیته 1907، ج 2، 203) می‌گوید. برای بحث ش 133 را در ادامه نگاه کنید.

[13] میتلند (ال او سی، سی آی تی) به تعقیب پیکاک گزارش می‌دهد که 20 هندو از شکار پور و مجموعاً 80 یهود موجود بود. مرک (گزیته رسمی آن را پیروی می‌نماید) می‌گوید چهار دکان هندو (شکار پوری)، سه زرگر هندو از اتک و هزاره راولپندی و هشت دکان یهود وجود داشت.

[14] استخراجات از گزارش پیک خاص، 8 اپریل 1887، اس ال ای پی:189، برگ‌های 579-96. قیمت‌های ذکرشده: 12 قران برای صد من یا چهار سیر انگلیسی است.

[15] طبق میتلند (در ادامه میاید توسط گزیته 1895، تبادل نرخ‌ها در 1885/6 چنین بود:

                      3 تنگه=2 قران=1 روپیه کابلی.

                      20 تنگه=1 طلای بخارا

                      ½ 2 قران هراتی =1 روپیه انگلیسی (هندی)

                      20 قران هراتی=1 پنج روبلی طلای روسی

مبالغ به تنگه محاسبه می‌شد اما معمول‌ترین پول در چلند قران هراتی و روپیه کابلی بود (گزیته 1907، ج 2، 215).

[16] عایدات مجموعی 6 لک طور ذیل تقسیم می‌گردد:250 هزار برای مصارف والی، 300 هزار برای حکومت افغان و 50 هزار تنگه تخفیف، احتمالاً برای وقف و سایر بخشش خیریه، ان کی وی تی؛ 25 جون 1889، اس ال ای آی:57، برگ‌های 1011-2.

[17] یادداشت‌ها از میر الله بخش، مشهد، 1886، اس ال ای آی:49، برگ‌های 529-31 که رقم 3.75 تنگه را برای روپیه می‌دهد.

[18] الله بخش، یادداشت‌های، 1886. میتلند نظران و ارزش آن را (به روپیه کابلی) شصت اسب (هر یک 30-40 روپیه)؛ 9 سوب کورک (هر یک 5 روپیه)، 9 سوب قاغمه یی یا از پشم شتر (هر یک 25-40 روپیه)؛ 18 شتر (هر یک 80 روپیه)؛ 9 پوستین قره قل (هر یک 4 روپیه)؛ 3 نمد بیرجندی (فرش نمدی) (هر یک 160 روپیه)؛ 4 قالین تورکمنی (هر یک 80 رو پیه)؛ 9 پارچه ابریشم بخارا (هر یک 10 روپیه)؛ 9 پوست آهو (هر یک 2-3 روپیه)؛ یک خنجر طلا (90 روپیه)؛ 2 افسار تزیینات نقره و طلا (هر یک 250 روپیه). لذا قیمت اقل برای امیر 5372 روپیه (16116 تنگه)، اعظمی 6 116 رو پیه (18348 روپیه) بود. مصارف اضافی شامل از سبب انتقال نظرانه، خرج راه و هدایای برای خرج شبانه مقامات پایین رتبه برای سفر به پایتخت و واپس بود.

[19] همچنان نگاه کنید پی سی دی، 28 نومبر 1885.

[20] همان جا. امیر به وایسرای، جولای 1885، اس ال ای آی:44، برگ‌های 1435-41.

[21] همچنان نگاه کنید خبر نویس پنجده، 5 جولای 1885.

[22] میتلند ال او سی-سی آی تی، بر اساس اطلاعات مرک ادعا می‌نماید که مالیه یکی برای هر 40 گوسفند باقی ماند اما احتمالاً این رقم قبل از 1884 است.

[23] عد از پاتینگر، خاطرات 1838.

[24] سی اف، اچ ان ال، 4 سپتمبر، 2 اکتوبر، 4 نومبر 1884، اس ال ای آی:42، برگ‌های 455-6، 779-80، 1001-2 که همه نرخ‌ها به ویژه غله جات در خانات در جریان تابستان و خزان 1884 خیلی بالا بود. این شاید از سبب مبادله بالای تنگه بوده باشد که در گزارش میر الله بخش آمده است.

[25] گزارش پیک خاص، 8 اپریل 1887. طبق خبر نویس پنجده، 5 جولای 1885 سواره‌نظام اوزبیک هیچ‌وقت بیش از یک سوم معاش خود را نمی‌گرفت احتمالاً متباقی پول از سوی مقامات مختلف افغان اختلاس می‌گردید.

[26] پی سی دی، 28 نومبر 1885؛ خبر نویس پنجده، 5 جولای 1885؛ عبدالحکیم، 15 آگست 1885.

[27] مرک در باره این شخص می‌گوید:

اولیا خان شخص فوق‌العاده باهوش و باتجربه است همراه بافکر تیز طبیعی که توسط سفرها و حوادث غیرطبیعی در جریان کار او تندتر گردیده بود. پدر او یکی از حامیان پیشرو بارکزی دوست‌محمد خان بود که غزنی را در سال 1839 گرفت [علیه انگلیس‌ها]. اولیا دران وقت پسر خورد سال در قلعه محاصره شده بود و انفجار دروازه را به یاد دارد.... در اسارت هرماه با پدر، دوست‌محمد خان را با پدرش تا کلکته همراهی نمود و با او در سال 1884 به افغانستان برگشت. اولیا خان پس از به قدرت رسیدن شیرعلی خان برای شش سال به صفت مهمان آخوند در سوات تبعید گردید. در این جریان او به قندهار رفت تا در باره امیر آن وقت اطلاعات به دست بیاورد که در آنجا باقی مانده بود و به صفت یک فقیر از طریق بمبی، مدراس، کلکته و سیمله به لاهور برگشت، از آنجا به پشاور رفت. در آنجا به اتهام جاسوسی دستگیر گردید اما از سوی آغای دونالد مکناب آزاد گردید که از کمک‌های او با سپاسگزاری یاد می‌نمود. با برگشت از سمرقند به سوات که برای گزارش دادن به عبدالرحمن خان آنجا رفته بود، با آخوند تا سال 1887 باقی ماند، هنگامی که به تورکستان روسی رفت و در 1880 نزد امیر به کابل آمد. با تسلیم شدن میمنه به این منطقه به صفت نماینده مقیم فرستاده شد، مقامی که از نظر خصلت طور خاص، سابقه و تعهد با در نظرداشت خواست امیر مناسب بود (مرک، 262-3).

 

[28] عبدالحکیم، 15 آگست 1885؛ خبر نویس پنجده، 5 جولای 1885.

[29] عبدالحکیم، 15 آگست 1885.

[30] میر الله بخش، یادداشت‌های، نومبر 1886. والی پذیرفت تا این «کار خطیر» را در مقابل الطاف بی‌پایان افسر انگلیسی که زمانی در کابل احتمالاً در جریان جنگ دوم افغان-انگلیس نشان داده بود به دوش بگیرد هنگامی که میرحسین خان در کابل در تبعید بسر می‌برد. کی بودن این افسر و اینکه حسین چی وظیفه‌ای را برای انگلیس‌ها اجرا می‌نمود چیزی نمی‌دانیم. سیستم صفری برای رمز ایجاد شد و یکی از نزدیکان والی یماق اوزباشی به صفت رابط بین والی و اردوگاه انگلیس تعیین گردید. به نظر می‌رسد حسین خان تنها استخبارات را در جریان کار کمیسیون تهیه می‌نمود.

[31] همان جا.

[32] پی سی دی، 28 نومبر 1885؛ تی اف ژی، دسمبر 1885، اس ال اس آی:46، برگ 220. اعمار اردوگاه در بلندی بیرون از شهر احتمالاً در قشله کنونی به راه انداخته شد. اعمار این و ترمیم استحکامات و دیوارهای مخروبه شهر در آگست 1885 آغاز گردید. بیگاری سبب گردید حاصلات خرمن نگردد تا بالای پروژه حکومت کار شود. ساحه این اردوگاه ایجاب می‌نمود تا خانه‌های شماری از اوزبیکهای محترم تخریب گردد. مالکان خانه‌ها خواستار غرامت از حکومت شدند یا خواهان ساختن خانه بیرون از شهر در یکی از مناطق دورافتاده شدند. هنگامی که خواست آن‌ها رد گردید تهدید به مهاجرت به قلمرو روسیه را نمودند، عبدالحکیم، 15 آگست 1885؛ خبر نویس پنجده، 5 جولای 1885.

[33] جنرال شربت خان از مردمان خوست بود و غلام بچه یا برده امیر اعظم خان بود که در سال 1869 با عبدالرحمن خان به سمرقند فرار نمود. مناطق زیر اداره او تمام چهار ولایت و آقچه را شامل می‌شد (مرک، 262).

[34] شمار قشون جابجا شده در میمنه در زمان بحران پنجده متفاوت بود در تابستان 1885 تنها 500 پیاده و 800 خاصه دار با چهار توپ موجود بود. در 1886 این رقم به 1500 پیاده، 1000 سواره و 500 خاصه دار و چهار توپ بود. افزون بر این کندک مشر ملا محمد سرهنگ 600 پیاده را زیر قومانده داشت. ارقام رسمی منتشرشده در نومبر این سال را 18 کندک قطعات پیاده، شش فوج سواره‌نظام پنج کندک خاصه دار و شش توپ (بطریه زمینی) است. پیاده‌نظام منظم شامل لوا دوم کابل (620 تن) زیر اداره خدای نظر؛ لوا دوم هجده نهر (620 تن) مشتمل بر افغان‌های استخدام‌شده از منطقه بلخ؛ 400 تن از سواره‌نظام چهار یار زیر اداره رساله دار آدم احمد زی؛ لوا عباسی 400 تن زیر قومانده دگروال سید شاه خان کابلی و رساله دار جگرن بهاء الدین خان؛ 12 کندک خاصه دار یا بیرق 104 نفر هر یک، 4 تولی زیر قومانده «سرتیپ» و هشت تای دیگر توسط «سرهنگ» بود. اما تعداد، سازمآن‌ها و قومانده لواهای جداگانه و فوج‌ها در حال تغییر بود. بی‌اعتمادی دوام‌دار در زنجیر قومانده و موقعیت و اندازه لوا ها موثر بالای روحیه هیچ‌وقت در بهترین وقت خوب نبوده است. بارو 1893، ج 2، 378؛ پیکاک، 111. همچنان نگاه کنید میر الله بخش، یادداشت‌ها، 1886؛ خبر نویس پنجده، 5 جولای 1885؛ میتلند، وادی هری رود تا بلخ، 1886. «فوج‌های تورکستان» در تی اف ژی، نومبر، دسمبر 1886؛ اچ ان ال، 1886، اس ال ای آی:49، برگ‌های 72-6، 237؛ کی ان ال، 28 جون 1887؛ لست فوج‌های در خدمت حکومت افغانستان، 1887، اس ال ای آی:50، برگ‌های 1279، 1757.

[35] گزارش پیام‌رسان خاص،8 اپریل 1887. تشریح استحکامات میمنه بین 1884-89، نگاه کنید پیکاک 110-11؛ سی ای ییت 1888، 337؛ میتلند 1888، ج 2، 105-8؛ مرک 266؛ گریسباخ، 195.

[36] الهی بخش، گزارش، 1886.

[37] با آن‌ها رویه خوب شده بود و به هر نفر 600 روپیه کابلی مقرری تعیین گردید. در ابتدا در قلعه سید خان یک تاجر جابجا گردیدند اما در جنوری 1884 اجازه یافتند در منطقه چنداول کابل زندگی نمایند، کی ان ال، 1 جنوری 1884، اس ال ای آی:39، برگ 933. کجا بودن محمد شریف خان که در سال 1889 جانشین حسین خان گردید ذکر نگردیده است اما احتمالاً او نیز وادار گردیده بود در کابل زندگی نماید اگرچه مأخذی وجود دارد که امیر البسه احترام را به حسین خان و پسرش فرستاد، این را می‌رساند که او در تورکستان افغانی زندگی می‌نمود، اچ ان ال، 23 جولای 1884، اس ال ای آی:41، برگ‌های 1439-41.

[38] میتلند 1888، ج 2، 532-4 بر اساس معلومات گردآورده در سال‌های 1885-6 نام مینگ باشی و حاکم‌های (گاهی امیرها نامیده شده‌اند) مناطق مختلف میمنه را چنین به دست می‌دهد:

                      1. ناحیه میمنه: نفس بیگ مینگ باشی از آق دره، یحیا خان مینگ باشی از دهن‌دره.

 شهر میمنه: توره خان مینگ باشی و مدد بیگ مینگ باشی «مسئول جمعیت شهر».                     

2. ناموسه/لنگر: توره خان مینگ باشی (احتمالاً شخص متفاوت از بالا)، مدد بیگ مینگ باشی (مقیم میمنه)؛ حاکم (میر) هوزار بیگ (یا شاغاسی وزیر بیگ از کته قلعه).

3. المار: شاغاسی توره خان مینگ باشی (متفاوت از مسئول ناموسه).

4. قرایی: فرهاد بیگ، امیر غوجان. میر توره بیگ امیر پره خمان.

5. قیصار: میرزا عبدالفیض، حاکم (در 1885).

6. چیچکتو: میر دولت بیگ (مینگ باشی؟) از هزاره قلعه؛ میر حضرت قل از برکه (حاکم؟)، زیر اداره قیصار.

7. شیرین تگاب: علی یار بیگ مینگ باشی از خانقاه.

8. خیرآباد: داده نشده است.

[39] او در جریان عملیات سروی 1885/6 مسئول تدارکات کمیسیون مرزی افغان بود و بعدتر وظیفه میرزا را برای محمد شریف خان مینگ اشغال نمود. او از سوی برادر یک افغان کشته شد که در جریان شورش 1891 به قتل رسیده بود. شماری از اقارب عبدالفیض خان در قیصار در دوران حسین خان مینگ ماموریت داشتند. این‌ها شامل برادران خورد او بابا جان بیگ و عبدالحکیم بیگ بودند؛ الهی بخش، گزارش، 1886 (اشتباهاً می‌گوید بابا جان بیگ حاکم قیصار بود)؛ میتلند 1888، ج 2، 541.

[40] ظلهی بخش، گزارش، 1886.

[41] کیو ان ال، 1 آگست 1884؛ تی اف ژی، آگست 1884، اس ال ای آی:41، برگ‌های 1263، 1203-4.


 

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++

بر تری دیرینه بلخ و...

 

بخش هشتم- بحث دوم

جلوس عبدالرحمن خان،

 

 (1870-1880م)/۱۲۴۹-۱۲۵۸هـ خورشیدی/۱۲۸۶-۱۲۹۶هـ قمری

نوشته:جاناتان  لی

ترجمه: دکتر سید جلایر عظیمی

ویرستار:عبدالواحد سیدی

حقوق نشراین نوشته تحت قانون کاپی رایت مربوط به سیدجلایر عظیمی میباشد.

 

هرات، چهار ایماق و مرزهای مرغاب، 1881-1884

 

پس از فتح هرات توسط عبدالرحمن خان که ایماق‌های بادغیس و غور در آن نقش مهمی داشتند، اتحاد بین افغان‌ها و این قبایل کوهستانی به زودی رو به خرابی رفت. ملامتی این باید به دروازه گورنر عبدالرحمن خان گذاشته شود، او تقریباً قبل از اینکه گرد و خاک جنگ بنشیند از شناسایی سهم تا یمنی‌ها و جمشیدی‌ها در پیروزی علیه ایوب خان انکار نمود. در عوض قدوس خان لاف زد که سقوط تدریجی شهر از سبب "شجاعت شخص" او بوده است و مشاجره ناسالمی آغاز گردید که هر طرف خود را مسوول اصلی گرفتن شهر هرات می‌دانست.[1] انبیا خان تایمنی پاسخ داد نیروی کابل را متهم به سهم نگرفتن در جریان جنگ آخر علیه خوشدل خان نمود.[2] جر و بحث خیلی داغ گردید تا حدی که انبیا خان از ادای احترام معمول در مقابل گورنر نو ابا ورزید،[3] قدوس خان در نتیجه دوست‌محمد خان رییس طایفه "صاحب اختیاری" و رقیب سر سخت انبیا خان را مطابق سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن رییس تایمنی‌های کمینجی تعیین نمود.[4] محمد خان هزاره که در جریان جنگ هرات زخمی شده بود،[5] محبوس گردید و متهم شد که غنایم قبیله خود را که در جریان تاراج اموال خوشدل خان به دست آمده بود تسلیم ننموده است. کمی بعدتر اما از سبب درخواست شیر خان برادر محمد خان به قدوس خان از حبس رها گردید[6] و در اوایل جنوری 1882 گورنر هرات حتی با دختر رییس هزاره‌های سنی ازدواج نمود،[7] وصلتی که از سوی رهبران دیگر ایماق به خوبی استقبال نگردید، آن‌ها مشکوک بودند که امیر منافع خود را به ضرر قبایل ایماق پیش می‌برد.

به زودی روشن گردید که این نگرانی‌ها به خوبی توجیه شده بود. یلنگتوش خان که از سوی قدوس خان رهبر عالی جمشیدی‌ها شناخته‌شده بود با هزاره در مورد ملکیت زمین در منطقه بالا مرغاب در اختلاف بود اما در بهار یا در ظرف دو ماه پس از ازدواج قدوس خان، به تعقیب چند بگومگو با گورنر، تقاضای برگشت به کشک را نمود.[8] مشکلات بیشتری از پی آمد. به اثر سفارش محمد خان هزاره و در مقابل توصیه مشاور خود قدوس خان، محمد سید خان را رییس ایماق‌های فیروزکوهی تعیین نمود. فتح‌الله بیگ که تا آن وقت امیر قبیله بود و با محمد خان مناسبات خوبی نداشت از این تصمیم خشمگین گردید و تهدید نمود که با شورشیان میمنه یکجا خواهد شد.[9]

در تلاش برای آشتی با رهبر برکنار شده، قدوس خان یکی از شیخ‌های چشتی نورالله خواجه خان و یکی از دوستان فتح‌الله بیگ را فرستاد تا موضوع را بحث نمایند. صداقت این اقدام برای داوری قابل سوال است زیرا درحالی‌که شیخ در راه به سوی منطقه فیروز کوه بود سید محمد خان فیروزکوهی، محمد خان هزاره و سه صد نیروی سواره به منطقه فرستاده شد تا امیر یاغی را توقیف نمایند و با زور بخشی از قبیله مربوط به او را در نزدیک هرات جابجا نمایند.[10] قبل از رسیدن نورالله خواجه به اردوگاه فتح‌الله خان، سید محمد خان به رقیب خود حمله نمود و تعدادی از روستاها را چپاول نمود.[11] فتح‌الله بیگ فیروزکوهی همراه با صد تن از پیروان خود به لولاش (بندر) محل مستحکمی در جنوب میمنه فرار نمود که توسط دلاور خان پناه داده شد و علیه هزاره‌های سنی و سید محمد خان اعلان جنگ نمود.[12]

رسیدن نورالله خواجه به موضع مستحکم کوهستانی فتح‌الله بیگ خصومت‌های بیشتر را مانع گردید زیرا او موفق به آرام ساختن خشم رهبر فیروزکوهی گردید تا پسرش نیاز بیگ را به هرات برای مذاکره جهت حل اختلافات بفرستد.[13] وقتی نیاز خان به شهر رسید در ابتدا با احترام از سوی مقامات هرات استقبال گردید و اجازه داده شد تا در منزل یلنگتوش خان اقامت نماید اما ناکامی مذاکرات برای هر نوع پیشرفت همراه با توطیه محمد خان هزاره و سید محمد فیروزکوهی به زودی مزاج گورنر را تغییر داد. حدود یک هفته پس از رسیدن نیاز بیگ در هرات او اجازه برگشت به خانه را تقاضا نمود اما رد گردید. در پایان اپریل در منزل نظر بند گردید.[14] محمد خان هزاره، سید محمد خان فیروزکوهی، بهرام خان فیروزکوهی از قادس[15]و کوچی‌های غلزی اطراف اوبه،[16]امر گردیدند جنگ علیه فتح‌الله بیگ را از سر بگیرند اما این بار امیر ایماق آماده بود. هنگامی که آن‌ها در زمین ناهموار اطراف لولاش رسیدند، فتح‌الله بیک برادرش را که قبیله او نیز در قلمرو میمنه بود خواست و هردوی آنها مهاجمان را به سوی مرغاب عقب راندند، حدود هفتاد تن کشته دشمن در میدان باقی ماند. بعداً برادران قلعه قادس و رباط را محاصره نمودند اما ترس اینکه مبادا امیر فکر کند که علیه حکومت کنونی شورش نموده‌اند، فتح‌الله بیگ مردان خود را امر نمود به بندر برگردند.[17]

انگیزه فتح‌الله بیگ برای مصالحه شاید از سبب ادامه توقیف پسرش در هرات بود و همچنان اخبار اینکه او همراه با رهبران دیگر ایماق به کابل فرستاده خواهند شد با وجود درخواست فتح‌الله بیگ برای رفتن نزد امیر مشروط به آزاد شدن پسرش از بند بود. امیر که برای اجتناب از آتش مدهش در مرغاب نگران بود، حداقل بتواند به مشکل میمنه رسیدگی نماید، پس از رسیدن نیاز خان به پایتخت موضع آشتی‌جویانه در مقابل او گرفت . به پدر او نامه داده رویه مصون را در مقابل رییس فیروزکوهی در هرات ضمانت نمود هرگاه از حکومت مرکزی اطاعت نماید.[18] فراخوان، رسوایی و حبس عبدالقدوس خان در خزان 1882 پاداش دیگری برای قبیله فیروزکوهی برای حل اختلافات بود، زیرا فردی که عامل عمده نارضایتی ایماق‌ها بود از راه برداشته شد.[19] لذا هنگامی که نیاز خان به هرات برگشت اجازه یافت به بندر سفر نماید در انجا نتیجه ملاقات با امیر را گزارش داد و در پایان نومبر 1882 فتح‌الله بیگ خودش به هرات آمد اختلافات با گورنر را حل نمود و اجازه یافت دوباره به خانه برگردد.[20]

حل یا مناسب‌تر به تعویق انداختن رویارویی بین میمنه و اسحاق خان و اطاعت فتح‌الله بیگ فیروزکوهی سبب نفس راحت امیر گردید تا به مسئله حاد امنیت مرزی در بادغیس رسیدگی نماید که قوای روسی ، در فاصله تیررس منطقه رسیده بودند. سیاست امیر برای جابجایی گارنیزیون در میمنه برای مدتی به یکسو گذاشته شد. در عوض تصمیم گرفت تا مناطق اطراف مرغاب را دوباره مستعمره بسازد که برای یک سده از اثر تهاجم تورکمن‌ها و اوزبیکها ویران گردیده بود.[21] ازآن جایی که ایماق‌ها در فتح هرات نقش مهمی را بازی نموده بودند، و از سبب اینکه حداقل بعضی از قبایل قبل از پناه بردن به کوهستان در منطقه زندگی می‌نمودند، عبدالرحمن خان بخشی از ایماق‌ها را تشویق نمود تا به محل زندگی قبلی خویش برگردند. در دسمبر 1882 کنفرانسی در هرات راه‌ اندازی شد شمار زیاد سران ایماق‌ها به شمول فتح‌الله بیگ فیروزکوهی و پسرش نیاز خان، یلنگتوش خان جمشیدی، محمد خان هزاره و همراهان امیر هزاره او، محمد خان و بهرام خان فیروزکوهی شرکت نمودند. جلسه همه موضوعات مربوط به مرزهای محافظت ناشده افغانستان را بحث نمود. نیاز بیگ فیروز که در حل اختلاف بین هرات و پدرش موثر بود، با تقرر به صفت فرمانده قبایل فیروزکوهی در منطقه چهار سده در سرچشمه مرغاب پاداش داده شد درحالی‌که یلنگتوش خان جمشیدی و شماری از ایماق فتح‌الله بیگ فیروزکوهی در اطراف بالا مرغاب برایشان زمین داده شد که در آنجا حکومت افغانستان در نظر داشت قلعه مرزی بنا نماید و گارنیزیون منظم را برای مراقبت از مرز دران جا مستقر نماید (کاکر 1979، 131؛ تاپر 1973، 58).[22]

تصمیم اجازه اقامت جمشیدی‌ها و فیروزکوهی‌ها در بالا مرغاب از سوی محمد خان و سایر رهبران هزاره‌های سنی به خوبی استقبال نگردید زیرا آن‌ها نیز ارتباط طولانی تاریخی با منطقه داشتند. آن‌ها تقاضای حق شرکت برای سکونت در منطقه را نمودند و با حضور اردوی افغان در منطقهٔ خود مخالفت نمودند اما از آن جایی که امکان کمی موجود بود محمد خان یا امرای طرفدار او چیزی بتوانند ، زیرا پس از رسوایی عبدالقدوس خان هزاره‌های سنی از توجه افتیدند و تقاضای آن‌ها از سوی امیر رد گردید. محمد خان و سایر رهبران هزاره، در نتیجه تلاش نمودند نقشه سکونت را با کاشتن نفاق بین جمشیدی‌ها، فیروزکوهی‌ها و قبایل ایماق در منطقه برهم بزنند. دسیسه هزاره‌ها به حدی موفق بود که در ظرف چند ماه همه برنامه کالونی سازی به مخاطره مواجه گردید (تاپر 1973، 58).[23]

در اپریل 1883 حدود سه صد سرباز منظم در حمایت نیرو غیرمنظم ایماق‌ها زیر قومانده جنرال غوث الدین خان، از هرات به بالا مرغاب فرستاده شد تا کار بالای قلعه جدید را آغاز نماید، [24]یلنگتوش خان در ضمن به انتقال تدریجی یک هزار خانواده جمشیدی همراه با مواشی و دارایی‌های آن‌ها از کشک را آغاز نمود.[25] در این مقطع سید محمد خان فیروزکوهی از اثر حسادت در مقابل قدرت فتح‌الله خان پیشنهاد پرداخت باج سالانه چهل هزار کرانس را به امیر نمود هرگاه او رییس قبله تعیین گردد. زیرا تا این وقت فیروزکوهی‌ها از پرداخت مالیه به حکومت معاف بودند، پیشنهاد فوراً پذیرفته شد، زیرا طبق معمول حکومت به کمبود پول نقد مواجه بود و نقشه مسکون سازی دوباره بالا مرغاب فشار بیشتری را بالای خزانه حکومت وارد ساخته بود. هنگامی که خبر تعیین سید محمد خان به فتح‌الله بیگ رسید او بخش مربوط خود را از محل بیرون کشید وخود را در مسیر مرز در داخل منطقه بندر میمنه جابجا نمود. تهدید خصومت‌های بیشتر و ادامه مشکلات با میمنه اما گورنر هرات را وادار ساخت فوراً تصمیم خود را تغییر دهد.[26]

دسیسه محمد خان هزاره به زودی منجر به تنش بین جمشیدی‌ها و غوث الدین خان گردید و در اوایل جولای روابط بین ایماق‌های مقیم و قوماندان افغان در بالا مرغاب در حال فروپاشیدن بود. چند هفته بعد چندین واقعه خشونت بین مردان قبایل جمشیدی و فیروزکوهی و هزاره‌های سنی در منطقه رخداد و یکی از شاهدان ادعا نمود که منطقه "حالت سردرگم" دارد.[27] در پایان ماه، جنگ بین هزاره‌های محمد خان و فیروزکوهی‌های فتح‌الله بیگ شروع شده بود. یلنگتوش با وجود تلاش قهرمانانه برای موفقیت نقشه اسکان از رویه حکومت افغان، فقدان وجوه مالی و تدارکات  شکایت نمود  که قبیله او را برای به دست آوردن معیشت وادار به پراکنده شدن در مناطق وسیع نموده بود.[28] در پایان 1883 وضعیت در بالا مرغاب خراب شده بود تا حدی که امیر تصمیم گرفت قبایل تورکمن و ایماق را از منطقه بیرون بکشد و در منطقه طایفه درانی را از فراه و قندهار مسکون بسازد به این امید که وفاداری قومی و قبیلوی آن‌ها محافظت بهتر مرزها وهم چنان اداره  قبایل بومی را تامین خواهد نمود (کاکر 1979، 131؛ تاپر 1973، 53-61).[29]

بالا مرغاب یگانه مشکلی نبود که افغان‌ها در این مرز با آن مواجه بودند. به تعقیب تصمیم مسکونی ساختن منطقه مقامات در هرات تلاش نمودند تا نفوذ افغان‌ها را در مناطق پایین‌تر از دریای مرغاب تحکیم نمایند. در جون 1883 تورکمن‌ها ی پنجده نگران از ادامه توسعه‌طلبی روسیه در تورکمنستان، هیات ده نفری بزرگان را به هرات فرستادند تا رسماً حاکمیت امیر را اذعان نمایند.[30] میر عثمان خان یک افغان به نمایندگی از هرات گورنر تعیین‌شده بود اما این موفقیت دیپلوماتیک کم دوام بود، زیرا به مجردی که او به پنجده رسید ازدیاد مالیات را به منطقه تحمیل نمود تا به هرات فرستاده شود. دور از توقع نبود که تورکمن‌ها آن را رد نمودند و تنها ده هزار کرانس به جنرال غوث الدین پرداختند. بدبینی در مقابل حکومت افغان افزایش یافت هنگامی که میر عثمان خان به تورکمن‌ها  اطلاع داد که زمین‌های آن‌ها در مریچاق مصادره می‌گردد و برای مهاجران جدید افغان حفظ می‌گردد. جنگ‌های جدید بین طرفین آغاز یافت و جنرال غوث الدین وادار به فرستادن نیرو جهت سرکوب شورش گردید. هنگامی که بالأخره نظم احیا گردید میر عثمان از وظیفه سبک دوش گردید و امین‌الله خان جمشیدی برادر خورد یلنگتوش خان به جای او تعیین گردید (میتلند 1891، 75).[31] جریان پنهانی تلخ سوء اداره افغان‌ها در منظقه دلیل عمده‌ای بود که چند سال بعد هنگامی که روس‌ها به پنجده حمله نمودند تورکمن‌ها  کمک به قشون امیر را رد نمودند.

سقوط دلاور خان، 1883-1884

توافقات سال 1882 بین دلاور خان و اسحاق خان تنها آزمون قوت‌ها را تا تاریخ دیگری معطل نمود، زیرا عبدالرحمن خان و برتانیه مصمم بودند میمنه را طور محفوظ جز افغانستان ببینند. دلاور خان آگاه از اینکه جنگ برای کشورش صرف به تعویق افتاده است پس از عقب‌نشینی اسحاق خان از سرپل "بدون در نظر داشت مرجع"[32]در جستجوی حمایت بود و در پایان 1882 بار دیگر به خبر نویس هرات مراجعه نمود تا از برتانیه تقاضای میانجیگری نماید تا میمنه خودمختاری خود را در محدوده افغانستان حفظ نماید. مانند گذشته والی اطلاع داده شد که برتانیه کمکی نمی‌تواند و باید تقاضای امیر را طور کامل بپذیرد.[33]

دلاور خان امید زیادی برای گرفتن کمک مالی و نظامی از ایوب خان و حامیان خانواده شیرعلی خان داشت و در جریان 1883 نامه‌های سری زیادی بین والی و ایوب خان در تهران رد و بدل گردید. این مراسلات توسط عبدالباقی مینگ باشی تسهیل می‌گردید که خانواده او با جنرال پرواز خان که یکی از حامیان نزدیک ایوب خان بود خویشاوندی داشت.[34] دلاور خان به ایوب خان اطلاع داد که "با عبدالرحمن خان دوستی نخواهد کرد" و تاکید نمود تا سردار به میمنه بیاید و پرچم شورش را بلند نماید.[35] او پاسخ‌های دلگرم‌کننده‌ای دریافت نمود زیرا ایوب مطمئن بود که بدون مشکلات زیاد قادر به فرار به افغانستان خواهد بود. در واقع او باور داشت که وقتی از مرز عبور نماید هرات سقوط خواهد کرد زیرا هنوز حامیان زیادی در شهر داشت و اسکندر خان پسر مرحوم شاه نواز خان نیز تمایل خود را برای پیوستن به او اعلان نموده بود.[36]

خبر توطیه میمنه با ایوب خان نگرانی زیاد برتانیه  را سبب گردید و سفیر تهران شاه ایران را از مخالفت لندن با نقشه ایوب خان برای برگشت به افغانستان اطلاع داد و خواستار توقیف یا حبس سردار و حامیان او گردید.[37] دولت ایران خسته از فشارهای برتانیه، نه تنها اقدامی نکرد بلکه به ایوب خان اجازه داد به مشهد سفر نماید، ظاهراً برای آوردن خانواده‌اش به تهران بود.[38] هنگامی که خبر رسیدن سردار به مشهد به هرات رسید، ترس و وحشت برپا شد و فوج افغان به سوی مرز غوریان حرکت نمود تا مدعی را قبل از رسیدن به شهر مانع گردد.[39] شایعات بی‌اساس که اسکندر خان یا حامیان دیگر ایوب خان که به میمنه رسیده‌اند، نتوانست طوفان را آرام بسازد.[40]

وقتی ایوب خان به مشهد رسید شروع به خرید سلاح نمود و حامیان خود را آماده ساخت که نشان می‌داد یا برای گرفتن هرات پیشروی می‌نماید یا دعوت دلاور خان مینگ را پذیرفته است.[41] اما نقشه او، و همچنان از میمنه عقیم ماند هنگامی که در پایان 1883 برتانیه ایران را تهدید به جنگ نمود هرگاه ایوب خان از طریق مرز فرار نماید. در فبروری 1884 شاه با درک اینکه کشور او نمی‌تواند با تهاجم برتانیه مقابله نماید تسلیم گردید و ایوب خان و شماری از حامیان او را در خانه در توقیف نگه داشت. ماه بعدی سردار از مشهد اخراج گردید، زیر نظارت دقیق قرار گرفت و وادار گردید تا برای دو سال رویه نیک را در پیش داشته باشد.[42] در همین زمان دلاور خان یگانه‌امید خود را برای جلوگیری از ضمیمه شدن کشورش به افغانستان از دست داد. دیر نبود که والی آنچه را در گردباد کشته بود درو نماید.

موضع دلاور خان از سبب نارضایتی فزاینده رعایا بیشتر تضعیف گردید. گزارش گردید که والی واقعاً منزوی گردیده است، خود را در ارگ محبوس ساخته است و احتمالاً از سبب توطیه قتل کمتر در بین مردم ظاهر می‌گردد (مرک، 265). در اوایل 1883 تلاش دیگری برای برکناری او صورت گرفت و اگرچه ناکام ماند شمار زیاد امرای گرزیوان موفق به فرار به مزار شریف گردیدند، دران جا نیروی خود را با اسحاق خان یکجا نمودند.[43] در ماه مارچ نارضایتی مردم از حکومت دلاور خان در دولت‌آباد نزدیک مرز اندخوی ظاهر گردید. تصمیم اهالی کوچی منطقه عمدتاً تورکمن‌ها این بود که به حد کافی از حکومت دلاور خان دیدند ، و فرستادن مواشی خود را به قلمرو شبرغان به صفت آغاز مهاجرت به قلمرو مربوط به افغان شروع نمودند. وقتی دلاور خان از آنچه آن‌ها کرده بودند آگاه گردید، سواره‌ نظام میمنه را به منطقه فرستاد قلعه دولت‌آباد را محاصره نمود، تقاضا نمود اسحاق خان رمه‌ها و دارایی‌های را که مردم به شبرغان فرستاده بودند برگرداند. اسحاق خان آن را رد نمود و به والی امر نمود تا مهاجرت تورکمن‌ها ی دولت‌آباد را اجازه دهد. با وجود تلاش‌های دلاور خان تا جون حدود سه صد خانوار توانستند از طریق مرز اندخوی عبور نمایند.[44] در ماه می کشف گردید که مینگ باشی دیگری با اسحاق خان در حال توطیه است و به قتل رسانده شد.[45] احمد جان خان نماینده اسحاق خان در میمنه زیر نظارت دقیق قرا گرفت و کسی اجازه دیدن با او یا بر آمدن از خانه‌اش را بدون آگاهی حکومت نداشت.[46] دلاور خان همچنان از دادن پولی که اسحاق خان سال گذشته به خاطر پایان دادن خصومت‌ها قبول نموده بود بپردازد انکار نمود و نماینده افغان که برای گرفتن پول به میمنه فرستاده‌شده بود به زندان انداخته شد.[47]

روابط هرات و میمنه نیز از بد به بدتر گرایید. دلاور خان به تعقیب افتضاح و فراخواندن عبدالقدوس خان، موضوع مصادره شدن جاگیر دودمان مینگ را بار دیگر زنده نمود اما امیر برای برگرداندن آن به والی علاقمندی نشان نداد. دسیسه میمنه با ایوب خان و اختلاف بالای جاگیر، منجر به متهم شدن نماینده دلاور خان در هرات به جاسوسی گردید و امر به ترک شهر برایش صادر گردید.[48] والی همچنان با حضور نیروی حکومت در شهر و ساختن گارنیزیون جدید در بالا مرغاب مخالفت نمود که شمار فراوان سربازان حکومت را در فاصله دو روزه راه از پایتخت در خود جا می‌داد و مخفیانه محمد خان هزاره را برای دامن زدن اختلاف بین ایماق‌ها و افغان‌ها تشویق نمود.[49] با خراب شدن روابط بین مقامات افغان هرات و مزار شریف، دلاور خان در تلاش بیشتر برای به دست آوردن حمایت روس‌ها به خاطر مستقل ماندن میمنه، پنجاه تن از بزرگان را نزد جنرال ایوانف در ماوراءالنهر فرستاد. اما روسیه در قبول خطر جنگ با برتانیه مردد بود و طرح والی استقبال نگردید. با نماینده‌های او با سردی زیاد رفتار گردید و بی‌پرده گفته شد که از نظر روسیه میمنه وابسته به قلمرو افغان است و تبعیت تنها باید به امیر صورت بگیرد.[50]

در تابستان 1883 عبدالرحمن خان دیگر حوصله خود را در مقابل میمنه از دست داده بود. مراسله دلاور خان با ایوب خان و روس‌ها، اگرچه برای والی هیچ دستاوردی نداشت برای امیر و برتانیه موضوع نگرانی بود، هردو در رابطه به وضعیت مبهم قلمرو در محدوده افغانستان و آسیب‌ پذیری مرزها در تشویش بودند. عبدالرحمن مصمم برای به زانو درآوردن والی و برای استقرار گارنیزیون در منطقه، جهت تهاجم به میمنه شروع به جمع‌آوری نیرو، در هرات و تورکستان افغانی پرداخت.[51] برای آمادگی جنگ کمک فراوانی شد هنگامی که برتانیه تحفه دوازده لک روپیه برای پرداخت به اردو، ساختن پوسته مرزی بادغیس برای جلوگیری از مداخلات روس‌ها فرستاد. در مقابل برتانیه مصارف جنگ میمنه را متعهد شده بود.[52]

باتقویت‌ توسط یارانه‌های سخاوتمندانه امیر به اسحاق خان امر نمود برای دلاور خان اتمام حجتی برای پذیرفتن یک گارنیزیون در میمنه بفرستد یا مورد تهاجم قرار خواهد گرفت.[53] عبدالرحمن خان همچنان به امیرمحمد شریف خان ، صاحب زاده ای از "سیاووشان" که نامزد یکی از دختران دلاور خان بود و اعتماد والی و مقامات هرات را با خود داشت نامه نوشت وعده نمود که دلاور خان والی میمنه باقی خواهد ماند هرگاه با تقاضای اسحاق خان موافقت نماید.[54] والی اما با اتمام حجت اسحاق خان ، پیشنهاد امیر را رد نمود[55]و با آگاهی از اینکه افغان‌ها در حال جمع نمودن قشون در هرات و تورکستان افغانی است، برای ترمیم استحکامات شهر امر نمود، از بین امرای خود گروگان گرفت و مالیه اضافی را برای تدارکات مالی بیشتر جنگ افزایش داد.[56]

فرصت برای آغاز جنگ در جولای 1883 مساعد گردید هنگامی که سه تن از مخالفان مینگ باشی، توره خان، حکیم خان و کریم‌خان که سال گذشته از میمنه فرار نموده بودند شنیدند که قبایل تورکمن قلعه ولی می‌خواهند پایه‌های قدرت والی را به لرزه بیندازند و عایدات را به جنرال غوث الدین در بالا مرغاب بپردازند، [57] برای مینگ باشی به رفتن به بالا مرغاب رخصت داده شد اما بعدتر در هرات به تاخیر مواجه گردید زیرا جنرال غوث الدین بدون انتظار به فرمان امیر شماری از مردان یلنگتوش را به قلعه ولی برای جمع نمودن مالیات منطقه فرستاد. گارنیزیون اوزبیکها مستقر در قلعه ولی هیچ‌چیزی را نداشت، به مقامات حمله نمود و آن‌ها را وادار به برگشت به قلمرو هرات نمودند، درآن جا غوث الدین چهار صد تن و دو توپ را زیر قومانده  تاجو خان اسحاق زی فرستاد تا منطقه را با زور بگیرند. سربازان دلاور خان با تعداد خیلی کمتر به مسیر قیصار فرار نمودند و تاجو خان قلعه ولی را به نام امیر اشغال نمود.[58]

اما والی بدون جنگ برای از دست دادن این قلعه مرزی آماده نبود. یزدان قلی خان،[59] سپه‌سالار میمنه همراه با مصطفی قل و سه صد تن دیگر به قلعه نو فرستاده شدند تا در باره این الحاق خودسرانه توضیح بخواهند و در صورت ضرورت با استفاده از زور قلعه را پس بگیرند. تاجو خان با آگاهی از پیشروی سواره‌نظام میمنه فوراً به بالا مرغاب پیام فرستاد و غوث الدین، یلنگتوش خان جمشیدی را با دو صد سرباز و سه توپ برای تقویت پوسته افغانی ارسال نمود.[60]

هنگامی که نیروی تقویتی به قلعه ولی رسید یزدان قلی خان که کمی دورتر اردو زده بود خواسته شد تا به فاصله دو ساعته اردو بزند در غیر آن تا "دیوارهای میمنه تعقیب خواهد شد."[61] یزدان قلی موضع خود را حفظ نمود اما نتوانست در مقابل اردوی مجهز افغان مقاومت نماید و، وادار به عقب‌نشینی به میمنه گردید. هنگام برگشت تلاش نمودند گویا به خاطر جشن حل معضله به شلیک تفنگ‌ها شروع نمودند اما از سقوط قلعه ولی و شکست یزدان قلی به زودی همه منطقه آگاه گردید.[62]

در همین زمان که افراد غوث الدین در حال اشغال قلعه ولی بودند، اسحاق خان تهاجم انحرافی را در مرزهای اندخوی در اطراف دولت‌آباد به راه انداخت و حدود چهار هزار گوسفند را گرفت.[63] در جواب متقابل، دلاور خان مسیر دریای شیرین تگاب و آب قیصار را منحرف ساخت در نتیجه آب اندخوی را قطع نمود.[64]

به تعقیب این رویارویی و سقوط قلعه ولی، اسحاق خان محمدرضا خان را با نامه دیگری از امیر به میمنه فرستاد که "برخلاف لحن معتدل امیر در نامه‌های گذشته که به والی ارسال شده بود به شکل آمرانه نوشته شده بود."  سربازان افغان برای امنیت تمام افغانستان باید در میمنه مستقر گردد و مالیات عقب‌مانده به حکومت حتماً باید پرداخت گردد. عدم اجرای این شروط به تهاجم به میمنه و شرمساری والی منجر خواهد شد.[65] برای تقویت تقاضای امیر، اسحاق خان به جنرال شربت خان و چند صد نیروی پیاده همراه با چهار توپ امر نمود تا پوسته مرزی بلچراغ را تقویت نماید.[66]

با وجود از دست دادن قلعه ولی دلاور خان حاضر نبود به تقاضای افغان‌ها تن در دهد اما با پیشروی نیروی افغان‌ها از سه جهت او "در وضعیت سراسیمگی بزرگ" قرار داشت و قبل از اینکه جوابی بفرستد برای بحث شورای بزرگان را تقاضا نمود.[67] اگرچه در باره نتیجه این جلسه و محتوای جواب دلاور خان به امیر چیزی نمی‌دانیم، اقدامات او نشان می‌دهد که شرایط افغان‌ها رد گردید، والی تا آن وقت آمدن قریب‌الوقوع ایوب خان را در میمنه توقع داشت.[68]

در پاسخ متقابل امیر وعده والی باقی ماندن دلاور خان را در صورت قبول جابجایی گارنیزیون در میمنه پس گرفت. در عوض یک‌ بار دیگر به زمامدار تبعیدشده مینگ محمدحسین خان روی آورد که آمادگی خود را برای پذیرفتن شرایط حکومت افغان و پرداخت مالیات سالانه اعلان نمود. در اواسط دسمبر 1883 حسین خان برای خدمتکار صادق وفادار بودن برای حکومت افغان سوگند خورد، با وعده دادن افراد وجوه مالی جهت پوشش مصارف راه و استخدام سربازان محلی به تورکستان افغانی فرستاده شد.[69] در عین زمان دلاور خان موضع تهاجمی گرفت و در جواب از دست دادن رمه‌ها و مواشی در منطقه دولت‌آباد، مهاجمان در مسیر مرز برای حمله به مناطق مسکونی در اندخوی و شبرغان فرستاده شدند و تعداد زیاد مواشی و گاو گوسفند را به دست آوردند.[70]

خوشبختانه برای دلاور خان حکومت برای پیگیری شکست یزدان قلی خان در قلعه ولی اقدام ننمود زیرا قوا هرات از سبب شورش در میان ایماق‌ها به سوی دیگر منحرف گردید. مشکل هنگامی به میان آمد که محمد جان بیگ ریس فیروزکوهی‌های چهار سده از پرداخت مالیات به حکومت سرباز زد و جنرال رستم خان برای تحکیم دوباره حاکمیت امیر به منطقه فرستاده شد. با نزدیک شدن او رییس فیروزکوهی‌ها همراه با مردان قبایل چهار سده و چخچران به میمنه فرار نمود، دران جا دلاور خان به او لباس افتخار هدیه داد و شش صد تن از افراد خود را با سه توپ به چیراس فرستاد که به آسانی به دست شورشی‌ها افتید درحالی‌که رستم خان برای آرام ساختن منطقه اطراف چخچران تلاش می‌نمود.[71]

بار دیگر اقبال به سراغ امیر آمد. در جریان ناآرامی‌های چخچران دانیال خان از ده میران برادر اندر محمدحسین خان مینگ و زمامدار نیمه مستقل گرزیوان (امیر خان و شهزاده تایمس، 232؛ گریسباخ، 197)،[72] در تماس نزدیک با اسحاق خان بود. با شنیدن پیشروی جنرال شربت خان به سوی بلچراغ، او از امیر اطاعت خود را اعلان نمود. وقتی دلاور خان از تغییر موضع او خبر شد، دو صد تن از سواره‌ نظام را به گرزیوان فرستاد تا دانیال خان را وادار به تغییر تصمیم نماید اما شربت خان با شنیدن تحرکات نیروی میمنه و سقوط چیراس به سوی گرزیوان حرکت نمود و قسمت بیشتر نیروی کوچک دلاور خان را اسیر گرفت (میتلند 1888،ج2، 99). قوا افغان به پیشروی خود به سوی جنوب در مسیر بلندی‌های تیر بند تورکستان ادامه داد و به چهار سده رسید درحالی‌که افراد دلاور خان هنوز در چیراس بود.دلاور خان وادار به تخلیه چیراس و فراخواندن سربازان خود به میمنه گردید. محمد جان فیروزکوهی که میمنه تنها گذاشته بود با جنرال رستم خان در مذاکره را بازکرد و فوراً با افغان‌ها مصالحه نمود.[73]

ناکامی مبارزه چهار سده و از دست دادن چیراس و گرزیوان ضربه دیگری به دلاور خان بود، او فقط باید منتظر می‌بود و می‌دید کشورش منطقه به منطقه پارچه گردیده از دست می‌رود. در جنوری 1884 حسین خان مینگ در حمایت دو لوا منظم و توپخانه که امیر می‌خواست که بخش اساسی گارنیزیون میمنه را تشکیل دهد، با نیروهای عبدالغنی خان در اندخوی یکجا گردید.[74] جنرال شربت خان پیروزی خود در گرزیوان و چیراس را با تشویق اهالی گلیم باف در اول و سپس زرشوی پیگیری نمود تا طور مسالمت‌آمیز از امیر تبعیت نمایند.[75] در فبروری توره خان و همراهش مینگ باشی البسه افتخار و هدیه پولی را گرفتند و اجازه یافتند به سوی قلعه ولی بروند، از آنجا نقشه کشیدند با افراد قبایل اطراف قیصار قبل از رسیدن به منطقه توطیه نمایند.[76] در ماه فبروری دلاور خان از توقیف ایوب خان در مشهد آگاه گردید و همه‌امید های نجات میمنه توسط ایوب خان نقش بر آب گردید. اگرچه شمار زیاد طرفداران و چریک‌های شیرعلی خان در میمنه پناه اوده بودند، [77]حضور ایوب خان حتمی بود هرگاه قیام عمومی قبایل افغان علیه عبدالرحمن خان صورت می‌گرفت. با درک اینکه شانسی برای دلاور خان جهت به دست آوردن کمک بیرونی وجود ندارد، اردوهای افغان در مرزهای او آماده بود تا در معامله کشتن از روی ترحم سهم بگیرند.[78]

در اوایل مارچ 1884 همه راه‌ها به میمنه بسته شده بود و فیل‌ها از طریق گذرگاه میرزا ولنگ توپ‌های ثقیل را به بلچراغ انتقال دادند (پیکاک، 107).[79] هنگامی که این آمادگی‌ها تکمیل گردید، اسحاق خان پیشروی از همه جناح‌ها را فرمان داد تا نیروهای دلاور خان را تا جای ممکن پراکنده بسازد.[80] جنرال شربت خان که در این اواخر به اسحاق خان پیوسته بود از طریق شیرین تگاب به سوی کته قلعه پیشروی نمود دران جا عبدالباقی مینگ باشی قوا بلخ را مصروف ساخت اما شکست خورد و به میمنه عقب نشست. در قدم بعدی حسین خان مینگ و عبدالغنی خان به سوی جنوب حرکت نمودند  و در جنگ نزدیک جومجوم قلعه  یزدان قلی وادار به ترک دولت‌آباد گردید. با عقب‌نشینی اردوی میمنه به شمال و شرق دلاور خان پسرش محمدعلی خان را فرستاد تا مانع پیشروی شربت خان گردد اما یک‌بار دیگر قوا میمنه شکست خورد. درعین‌حال قوا هرات از قلعه ولی خارج گردید و در درگیری دیگر این بار در قلعه باشله مس در جنوب چهارشنبه ، تقی بیگ مینگ باشی  شکست خورد و به قیصار فرار نمود. توره خان مینگ باشی و همراهان تبعیدی‌اش این موفقیت را در مرز بادغیس پیگیری نمودند قوا دیگر وفادار به دلاور خان زیر فرمان ملا قلی محمد را تار و مار نمودند و هیراک، علی عزیزان و خواجه کینتی را اشغال نمودند.[81]

اخبار این شکست‌های پی در پی فوراً در سرتاسر بقایای خانات میمنه پخش گردید و با خاطره قتل‌عام علم خان تا حال زنده در اذهان مردم، امرا و سران قبایل آن‌هایی که توانستند به اردوگاه افغان‌ها برسند مبارزه را متوقف نمودند و تا اطاعت خود از امیر را اعلان نمایند، و از سوی اسحاق خان با رویه نیک به آن‌ها اطمینان داده شد (مرک، 265).[82] در تلاش نهایی مذبوحانه برای حفظ قدرت دلاور خان یکی از نوکران خط هرات را در بین جوال گندم قاچاق نمود تا خواست خود را با قوماندان روسیه در یتالان در میان بگذارد. [83]پیک دلاور خان اما در مقایسه دفعه قبلی نیز با استقبال سردتری مواجه گردید، والی به تندی جواب توسط جنرال روسی داده شد که " صلاحیتی برای مداخله در میمنه ندارد."[84] به منظور داشتن وقت کافی برای رسیدن جواب روسیه، والی عبدالباقی مینگ باشی را به گارنیزیون اسحاق خان در کته قلعه فرستاد و گورنر را متقاعد ساخت که او خواستار تسلیمی بوده و شخصاً در گارنیزیون افغان‌ها به تاریخ سه می، میاید. با وجود اخطار امیر که والی قابل‌اعتماد نیست، اسحاق خان پیشروی خود را متوقف ساخت تا مهلت آخر ختم گرید. بهر حال دلاور خان مطابق وعده در آن روز ظاهر نگردید و به اردوی افغان امر گردید تا از همه جهات به پیشروی بپردازند.[85]

والی که به اهالی شهر اعتماد نداشت، تصمیم گرفت آخرین تلاش خود را بیرون از دیوارهای شهر امتحان نماید و در مسیر پیشروی اسحاق خان و هراتی‌ها اردوی خود را به دو قسمت کرد. با این کار المار و قیصار را به قشون مشترک توره خان مینگ باشی و فوج هرات رها نمود. حسین خان و عبدالغنی خان در همان حال از جرقلعه به پیش حرکت نمودند و از شیرین تگاب به سوماغ (سوبخت ؟) رسیدند جایی که احتمالاً با قوا اسحاق خان یکجا شدند که به سوی گذرگاه ستراتیژیک خشت پل در حال پیشروی بود. در سمت جنوب قوا افغان از منطقه گلیم باف به آب میمنه پیشروی نمود، قلعه ستراتیژیک نیاز بیگ را گرفت. در عین زمان اسحاق خان به تاریخ 20 می ، به خشت پل 1884 رسید و در اوایل روز بعد سه صد تن را اسیر گرفت و در مسیر چول تا به نوروز تیپه رسید که شهر میمنه در معرض دید بود.

ظاهر شدن سواره‌نظام افغان‌ها در تپه‌های بالایی شهر روحیه افراد دلاور خان را تضعیف نمود، در گروه‌های پنج تا ده تن شروع به فرار نمودند تا اینکه حدود دو صد تن از خط گذشتند و تسلیم گردیدند.[86] فرار در طول روز ادامه یافت و تا روز بعد بیشتر اهالی شهر به خشت پل آمده بودند و اعلان تبعیت نمودند.[87] با قوا افغان در حال وارد نمودن فشار از همه جهات و سربازان او در حال ترک خطوط، دلاور خان وادار گردید خود را به رحمت اسحاق خان بسپارد. در ساعت هشت شام 21 می 1884 والی میمنه در همراهی با شماری از حامیان باقیمانده و مقامات رسمی خود به خشت پل رسید [88]و به پای گورنر بلخ افتید و خواستار عفو بخشایش شد واعلان نمود:

من یکی از نوکران حقیر حضرت والا هستم. تا این وقت نمی‌دانستم چی بکنم. حالا افسار اطاعت را به گردن نهاده‌ام. هردو من و میمنه در خدمت شما هستیم. آنچه می‌خواهید در حق من کرده می‌توانید.[89]

برای مدتی زندگی او در امان بود اما در نظر امیر او حق او را برای اداره میمنه ضایع نموده بود، او توقیف گردید و به کابل فرستاده شد. دشمن دیرینه او محمدحسین خان به جای او تعیین گردید اگرچه بعد از این ، هیچ‌گاه کسی از مینگ‌ها وجود نداشت تا باقدرت مطلق میمنه را ، اداره نماید. در واقع هر حرکت حسین خان از سوی گورنر با شک نظارت می‌گردید، او قادر گردید فوج‌های حکومت را برای مستقر شدن در شهر فراخواند تا اراده امیر را تحمیل نماید (مرک، 265).

بدین ترتیب پرونده شهرمیمنه ، که بخاطردوباره بقدرت رسیدن ایوب خان که خود شخصیت عاطل و ناکام و شکست خورده بود  بعد از قتل و کشتار و جنگهای با وسعت غرب افغانستان موجوده ،بسته شد  و میمنه برای همیشه ، در چوکات حاکمیت  امیر عبدالررحمن قرار گررفت.

 


 

[1] تلگرام مامور کویته به سیمله، 23 اکتوبر 1881، اس ال ای آی:30، برگ 357.

[2] همانجا.

[3] تی ال اچ، 9 نومبر 1881، اس ال ای پی:183، برگ 1531.

[4] واترفیلد به گرانت، 6 می 1882؛ اچ ان ال، 4 اپریل 1882، اس ال ای آی:32، برگ‌های 867، 893-4.

[5] تی ال اچ، 6 اکتوبر 1881.

[6] همانجا.

[7] اچ ان ال، 20 فبروری 1882، اس ال ای آی:32، برگ‌های 497-500؛ تی ال اچ، 24 مارچ 1881.

[8] تی ال اچ، 6 اکتوبر 1881، 24 مارچ 1882؛ اچ ان ال، 19 اپریل 1882.

[9] اچ ان ال، 20 فبروری 1882.

[10] تلگرام تامسن به وایسرای، 27 فبروری 1882؛ اچ ان ال، 20 فبروری 1882؛ تی ال اچ، 10 فبروری 1881، اس ال ای پی:184، برگ‌های 386-8.

[11] محمد خان هزاره در جریان این جنگ زخم برداشت. سید محمد فیروزکوهی رقیب دیگر فتح‌الله خان بود. اچ ان ال ، 13 نومبر 1882.

[12] تلگرام تامسن به وایسرای، 27 فبروری 1882؛ تی ال اچ، 10 فبروری 1882؛ اچ ان ال ، 20 فبروری 1882؛ تی ال اچ، 23 فبروری 1882، اس ال ای پی:184، برگ 436؛ اچ ان ال ، 2 جون 1882، اس ال ای آی:31، برگ 755.

[13] اچ ان ال ، 4 اپریل 1882؛ اچ ان ال ، 19 اپریل 1882، اس ال ای آی:32، برگ‌های 971-2.

[14] اچ ان ال ، 19 اپریل، 3 می 1882؛ اچ ان ال ، 15 می 1882، اس ال ای آی:32، برگ 1261.

[15] اچ ان ال ، 20 جولای 1882 می‌گوید او رییس لاهلبی بود. برای تاریخچه منازعات بین بهرام خان و فتح‌الله بیگ نگاه کنید میتلند 1891، 129-30.

[16] غلزیها به قدوس خان گفتند علیه فتح‌الله بیگ جنگ نخواهند کرد مگر اینکه امیر از کابل برای کمک آن‌ها نیرو بفرستد، اچ ان ال ، 2 جون، 31 جولای 1882.

[17] اچ ان ال ، 15 می، 17، 20 جولای 1882.

[18] اچ ان ال ، 15 می، 17جولای، 14-29 اکتوبر 1882.

 

[19] کی ان ال ، 25 آگست 1882؛ [19]  کی ان ال ، 26 سپتمبر 1882، اس ال ای آی:34، برگ‌های 375-6. عبدالقدوس خان بعداً گورنر بامیان تعیین شد.

[20] اچ ان ال ، 14-29 اکتوبر، 13 نومبر 1882، 25 جنوری 1883.یک گزارش که قبل از رسیدن او به هرات فتح‌الله بیگ  تلاش نمود بعضی خانواده‌های قبیله "جونی" را از رباط را انتقال دهد اما توسط سید محمد خان شکست خورد، اچ ان ال ، 15 آگست 1882.

[21] امیر به وایسرای، 28 اپریل 1883، اس ال ای آی:37، برگ‌های 127-8.

[22] اچ ان ال، 25 جنوری 1883؛خبرنامه از سردار افضل خان در جلال‌آباد، 20 فبروری 1883، اس ال ای آی:35، برگ 928؛ تی اف ژی، می 1883، اس ال ای آی:36، بخش 4، برگ‌های 1119-20،؛ اچ ان ال، 4 آگست 1883؛ اس ال ای آی:37، برگ‌های 1283-4؛ ام ا، 10 مارچ 1883، اس ال ای پی:185، برگ‌های 273-4. یک هزار خانوار تورکمن‌های ساریق مهاجر در همان نزدیکی‌ها پس از شکست گوک تیپه در بالا مرغاب مقیم شده بودند. اچ ان ال، 25 مارچ 1883؛ کاکر 1979، 131.

[23] اچ ان، 6 جولای 1883، اس ال ای آی:37، برگ‌های 827-8.

[24] طبق معمول ارقام مربوط به قطعه نظامی در بالا مرغاب نظر به منابع متفاوت است. سردار افضل خان، 20 فبروری 1883 رقم دو غند پیاده و 500 هراتی، 500 هزاره (سنی) و 500 سوار ایماق همراه با شش توپ زیر فرمان جنرال عبدالله خان. تی اف ژی، می 1883 می‌گوید یک‌صد سوار و یک‌صد پیاده که بعداً با 300 سرباز غیرمنظم (احتمالاً لوا ایماق‌ها)؛ اچ ان ال ، 22 می 1883، اس ال ای آی:37، برگ‌های 15-6 ادعا می‌نماید سه صد سوار هراتی زیر قومانده تاجو خان اسحاق زی فرستاده شد. اما از گزارش بعدی روشن می‌گردد که قوماندان کل در بالا مرغاب جنرال غوث الدین خان بود. اچ ان، 6 جولای 1883.

[25] تی اف ژی، می 1883؛ اچ ان ال ، 23 اپریل 1883.

[26] اچ ان ال ، 22 می 1883.

[27] اچ ان، 6 جولای 1883؛ اچ سی،22 جولای 1883، اس ال ای پی:185، برگ‌های 1006-9. شاهد عینی یک فقیه یهود میمنه بود.

[28] اچ ان ال، 4 آگست 1883؛ اس ال ای آی:37، برگ‌های 1283-4

[29] تلگرام ریجوی به دیورند، 20 سپتمبر 1885، اس ال ای آی:45، برگ 937.

 

[30] میتلند 1891، 75 می‌گوید تسلیمی پنجده در مارچ 1884 رخداد. در روشنی حوادث دو سال بعد تبصره خبر نویس هرات در 1883 تا حدی کنایه‌آمیز است "پنجده حالا انتخابی ندارد غیر از یکجا شدن با افغانستان، از آنجایی که همه‌کارهای زراعتی آن‌ها در این فصل در مرزهای هرات صورت می‌گیرد." اچ سی، 28 جون 1883.

[31] اچ سی، اچ ان، 10، 12 جولای 1883، اس ال ای آی:37، برگ‌های 299-300، 1081-2؛ تی اف ژی، دسمبر 1883، اس ال ای آی:37، برگ 142؛ اچ ان ال ، 11 می، 10 جون  1884، اس ال ای آی:41، برگ‌های3، 579-81. امین‌الله خان جمشیدی هرات را در 6 جون 1884 ترک نمود تا وظیفه نو را اشغال نماید.

[32] ام ا، 6 جنوری 1883، اس ال ای پی:185، برگ‌های 22-3.

[33] اچ ان ال ، 13 نومبر، 12 دسمبر 1882؛ اچ ان ال ، 10، 25 جنوری 1883؛ تی اف ژی، جنوری 1883، اس ال ای آی:35، برگ 506.

[34] ستیوارت به برن، 6 فبروری 1884.

 

[35] همانجا.

[36] ام ا، 6 جنوری 1883؛ تامسن به گرانویل، 18 جنوری، 21 می، 10 جون 1883، اس ال ای پی:185، برگ‌های 19، 528، 591-603؛ "پیشروی روس‌ها در آسیا" ج 5، 1882-1884؛ یادداشت‌ها کرزن، ام اس اس ایور اف 111، ش 117، ص 21؛ اچ ان ال ، 25 مارچ، 23 اپریل 1883، اس ال ای آی:36، بخش 4، برگ‌های 881-2، بخش 6، برگ‌های 1377-8. تامسن به وایسرای، 22 سپتمبر 1883، اس ال ای پی:185، برگ 1137 می‌گوید اسکندر خان پسر احمد خان بود و جای شک است که او پسر این شخص بوده باشد یا از اولاد سلطان احمد شاه باشد.

[37] تامسن به لارد گرانویل، 10 جون 1883؛ حکومت هند، دیپارتمنت خارجه به ارل کیمبرلی، 3 آگست 1883، اس ال ای آی:37، برگ‌های 523-4.

[38] تامسن به ستیوارت، 18 دسمبر 1883، اس ال ای پی:39، برگ 141؛ تی اف ژی، دسمبر 1883.

[39] تامسن به ستیوارت، 18 دسمبر 1883، اس ال ای پی:39، برگ 141؛ تی اف ژی، دسمبر 1883.

[40] اچ ان ال، 23 اپریل 1883؛ تامسن به وایسرای، 22 سپتمبر 1883؛ کی ان ال، 28 دسمبر 1883؛ اچ ان ال ، 16 دسمبر 1883، اس ال ای آی:39، برگ‌های421، 1037-40.این گزارش‌ها از سوی مقامات برتانیه در تهران و دلاور خان مینگ رد گردید.

[41] اچ ان ال، 13 فبروری 1884؛ کیو ان ال، 22 فبروری 1884، اس ال ای آی:40، برگ‌های 243-4.

[42] ام ا، 9 فبروری  1884؛ اچ سی، 10 فبروری 1884؛ اس ال ای پی:186، برگ‌های 225-31؛ اچ ان ال ، 27 فبروری 1884؛ اچ ان ال ، 26 مارچ 1884، اس ال ای آی:40، برگ‌های 857-8.

[43] اچ سی، اپریل 1883، اس ال ای پی:185، برگ 507؛ کیو ان ال ، 23 اپریل 1883، اس ال ای آی:36، بخش 4، برگ 1133.

[44] اچ ان ال ، 9 اپریل 1883، اس ال ای آی:36، بخش 4، برگ‌های 1137-8؛  اچ ان ال ، 6 جون 1883، اس ال ای آی:37، برگ‌های 299-300.

[45] اچ ان ال ، 22 می 1883.

[46] اچ ان ال ، 9 اپریل 1883.

[47] همان جا. تی اف ژی، می 1883.

[48] اچ ان ال ، 23 اپریل 1883.

[49] اچ ان ال ، 22 مارچ، 22 می 1883؛ اچ ان ال ، 8 می 1883، اس ال ای آی:36، بخش 4، برگ‌های 1559-60.

[50] کی ان ال ، 23 اپریل 1883؛ تی اف ژی، می 1883؛ خبرنامه از-به-(امان به سرور خان) ان دی (می) 1883، اس ال ای آی:37، برگ‌های 130-1.بعدتر گزارش‌های بود که سیاه‌پوش خان رهبر گروه مجاهدین اسلامی در یله‌تان به نام جوان سیاه‌پوش اعلان نمود که "دولت روس‌ها نظر دارد که میمنه به آن‌ها تعلق دارد." با وجود این به نظر می‌رسد تبلیغاتی برای گردآوری مخالفان روس‌ها در بین قبایل تورکمنها در پنجده و مریچاق بوده است. گزارش‌های دیگر ماموران روسیه در منطقه میمنه و اینکه دلاور خان بار دیگر مطیع روسیه گشته است به نظر نمی‌رسد حقیقتاً اساسی داشته باشد، سی اف- اچ ان ال ، 21 جون 1883؛ تی اف ژی، می 1883؛ ام ا، 3 جون 1883؛ ا ان ال، 6، 7جولای 1883، اس ال ای آی:38، برگ‌های 107، 108-9.

[51] ام ا، 26 می، 3 جون  1883، اس ال ای پی:185، برگ‌های 643-4، 658-9؛ کی ان ال، 1 جون 1883، اس ال ای آی:36، بخش 5، برگ 1366.

[52] وایسرای به امیر افغانستان،16 جون 1883، اس ال ای آی:37، برگ‌های 137-8.

[53] اچ سی، 28 جون 1883.

[54] چ ان ال، 12 جولای، 4 آگست 1883.

[55] اچ ان ال، 4 آگست 1883 ادعا می‌نماید که دلاور خان پیشنهاد امیر را دید طوری که از هرات آمده بود، به منزله فرصتی برای اینکه میمنه مراسلات خود با امیر را به عوض بلخ از طریق هرات ادامه دهد. امیر در جواب والی را اطلاع داد که تغییری در موضع میمنه به منزله بخشی از ولایت تورکستان افغانی در نظر گرفته نشد.

[56] اچ ان ال، 8، 22 می، 6 جون 1883؛ ام ا، 26 می، 3 جون  1883؛ تی اف ژی، 26 می 1883، اس ال ای آی:37، برگ 1056. گزارش‌ها می‌گوید که دلاور خان تصمیم داشت به بخارا فرار نماید و تا جای ممکن پول و دارایی خود را به آنجا فرستاد. واقعیت اینکه والی فرار ننمود، اما به این گزارش باید کمی مشکوک بود.

[57] اچ ان ال، 6، 12 جون، 6 جولای 1883؛ اچ سی، 28 جون 1883. قلعه ولی طبق کمیسیون مرزی افغان "مدت‌ها متروک بود" اما در این اواخر توسط تورکمن‌های ساریق از منطقه پنجده مسکون شده بود (پیکاک، 116).

 

[58] به تعقیب شکست دلاور خان، یزدان قلی خان نخست به کرکی فرار نمود و سپس به عشق‌آباد، در آنجا در استخدام دولت روسیه درامد. در 1885 در مرو ظاهر گردید و به نمایندگی از روس‌ها با مخالفان میمنه به دسیسه مشغول شد حتی مامورانی را احتمالاً برای آغاز شورش و قبضه میمنه برای خود به پنجده فرستاد. در 1887 شاغاسی خوشدل لویناب خان و حامیان دیگر ایوب خان با او یکجا شدند.  شورش 1887 به نتیجه‌ای نرسید اما در 1892 به تعقیب شورش محمد شریف خان مینگ از میمنه، یزدان قلی خان با سواران اوزبیک و تورکمن به منطقه دولت‌آباد رسید و با هزاره‌های قلعه نو موفقانه به توطیه پرداخت که شمار زیاد آن‌ها به قلمرو روسیه فرار نمودند. او در 21 اپریل 1896 در حصار درگذشت. برای این زندگینامه نگاه کنید اچ ان ال، 4 آگست 1883؛ اچ ان ال، 13 مارچ 1884، اس ال ای آی:40، برگ‌های 807-9، نماینده سرخس، 29 جنوری، 4 اکتوبر، 2 نومبر 1885؛ مامور دره گز، 27 سپتمبر 1885، اس ال ای پی:187، برگ‌های 127، 1406-9، 1279-82؛ اچ ان ال، 10 کون 1883، اس ال ای آی:41، برگ‌های 579-81؛ ام وی ان ال، 17 فبروری، 24 مارچ 1884، اس ال ای آی:44، برگ‌های 261، 751-2؛ شیراحمد خان به ریجوی، 15 سپتمبر 1885؛ استخبارات از رضا خان در عشق‌آباد، 14 اکتوبر 1885، اس ال ای آی:45، برگ‌های 1144، 1855؛ تی اف ژی دسمبر 1886، اس ال ای آی:46، برگ‌های 219-21. ترخانوف به غوث الدین خان، 1887؛ خلاصه اخبار از آسیای مرکزی، می-جون 1887؛ نجم الدین به عبدالله خان ناصری، 1887؛ خبرنامه بیرجند، 8 جولای 1887؛ خبرنامه پنجده، 11 آگست 1887؛ خبرنامه عشق‌آباد 15 سپتمبر 1887؛ خبرنامه کهکه، 28 سپتمبر 1887، اس ال ای پی:189، برگ‌های 830-2، 923-7، 1072-4، 1107-17، 1539-2، 1937-8. منشی سید دیوان محمد، 11فبروری 1889، اس ال ای آی:56، برگ 769؛ اچ ان ال، 12 می 1892، اس ال ای آی:66، برگ 63-4؛ تی اف ژی، می 1896، اس ال ای آی:87، ش 108 بدون شماره صفحه.

[59] اچ ان ال، 4 آگست 1883؛ تی اف ژی، آگست 1883؛ اچ ان ال، 19 آگست، 3 سپتمبر 1883، اس ال ای آی:38، برگ‌های 63-4، 393-4.

[60] اچ ان ال، 4 آگست 1883.

[61] اچ ان ال، 3 سپتمبر 1883.

[62] اچ ان ال، 12 جولای 1883؛ تی اف ژی، آگست 1883؛ کی ان ال، 4 سپتمبر 1883، اس ال ای آی:37، برگ 1315 گزارش درهم و برهمی در باره حمله دارد. اقدام میمنه برای قطع آب شواهد کافی بری تقویت این نظر است که والی اندخوی را مسوول حمله می‌دانست. کمی قبل از حمله بالای دولت‌آباد دلاور خان به نظر می‌رسد20 هزار تنگه از مالیه باقی‌مانده را به اسحاق خان فرستاد.

اس ال ای آی:37 برگ‌های 1037-8 طرحی دارد که از رسم امیر نسخه‌برداری‌شده است، که میمنه، بالا مرغاب، اندخوی، مریچاق و غیره را نشان می‌دهد نگاه کنید طرح 2.

 

[63] اچ ان ال، 12 جولای 1883؛ تی اف ژی، آگست 1883؛ کی ان ال، 4 سپتمبر 1883، اس ال ای آی:37، برگ 1315 گزارش درهم و برهمی در باره حمله دارد. اقدام میمنه برای قطع آب شواهد کافی بری تقویت این نظر است که والی اندخوی را مسوول حمله می‌دانست. کمی قبل از حمله بالای دولت‌آباد دلاور خان به نظر می‌رسد20 هزار تنگه از مالیه باقی‌مانده را به اسحاق خان فرستاد.

اس ال ای آی:37 برگ‌های 1037-8 طرحی دارد که از رسم امیر نسخه‌برداری‌شده است، که میمنه، بالا مرغاب، اندخوی، مریچاق و غیره را نشان می‌دهد نگاه کنید طرح 2.

[64] کی ان ال، 4 سپتمبر 1883. احتمالاً دریا ها (گزارش کانال می‌گوید) در محل تلاقی نزدیک شمال دولت‌آباد قطع گردیدند. از آنجایی اوج تابستان بود، این دریاها کمترین آب را داشتند اما قطع آب احتمالاً محصولات اندخوی را از بین برده باشد که کاملاً به این منبع آب برای آبیاری متکی بود. اقدام مشابه از سوی میمنه در سال 1991 صورت گرفت شد پس از اینکه حفیظ الله امین مرزهای ولایت را دوباره تنظیم نمود و اندخوی را از ولایت فاریاب جدا نمود. 

[65] اچ ان ال، 18 سپتمبر 1883، اس ال ای آی:38، برگ‌های 621-2؛ کیو ان ال، 3 اکتوبر 1883، اس ال ای آی:38، برگ 413.

[66] همان جا. تی اف ژی، دسمبر 1883؛ اچ ان ال، 1 نومبر 1883، اس ال ای آی:38، برگ‌های 467، 1007-8؛ اچ ان ال، 16 دسمبر 1883، اس ال ای آی:39، برگ‌های 1037-40. تخمین نیروی فرستاده‌شده به بلچراغ از 400 تا 500 تن فرق می‌نماید.

[67] همان جا. ام ا، 6 اکتوبر 1883، اس ال ای پی:185، برگ‌های 1352-4. گفته شده است که میمنه قادر بود 300 هزار نیروی پیاده  مسلح و بین 6000 تا 7000 سواره را آماده بسازد اما این‌ها تنها با تفنگ‌های سابقه چخماقی مسلح بودند. این‌ها با سلاح سربازان امیر برابری نمی‌توانست که با تفنگ‌های برتانوی جدید و توپخانه نو مجهز بودند. طبق کیو ان ال، 18 دسمبر 1883، اس ال ای آی:39، برگ‌های 715-6 والی موفق به نصب 11 توپ جدید شده بود اما اگر این گزارش درست باشد (و از سوی منابعی تایید نشده است که دسترسی فوری به استخبارات میمنه داشتند مانند اچ ان ال و اچ سی) آن‌ها تفنگ‌های با میله کوچک مدل سابقه بود و با توپخانه افغان‌ها برابری نمی‌توانست.

[68] با وجود این گزارشی از مسافران یارقند که از طریق مزار شریف به پشاور سفر نمود می‌گوید میمنه از افغان‌ها اطاعت نموده بود و هدایای اسب و سایر اقلام به اسحاق خان فرستاده بود. پی سی دی، 20 دسمبر 1883، اس ال ای آی:39، برگ‌های 433-6.

[69] کی ان ال، 16 نومبر 1883؛ اچ ان ال، 1 نومبر 1883. کیو ان ال، 26 اکتوبر، 27 نومبر 1883، اس ال ای آی:38، برگ‌های 923، 1032. کی ان ال، 18 دسمبر 1883؛ پی سی دی، 31 جنوری 1884، اس ال ای آی:39، برگ‌های 421، 1197-1202. ستیوارت به برن، 13 فبروری 1884، اس ال ای آی:44، برگ‌های 335-6؛ اچ سی، 12 دسمبر 1883، اس ال ای پی:186، برگ‌های 115-7. در زندگینامه خود امیر می‌گوید که حسین خان زندانی دلاور خان بود و پس از آزاد شدن از زندان میمنه او را والی ساخت (سلطان محمدخان ج1، 239-40). این در مقایسه با گزارش‌های آن وقت خبرنامه ها به هرات و کابل داستان کاملاً متفاوتی است  اگرچه مأخذی موجود است که ادعا می‌نماید که در جریان مبارزه حسین خان به میمنه رسید و از سوی دلاور خان به زندان انداخته شد، کی ان ال، 29 اپریل 1883، اس ال ای آی:40، برگ‌های 1045-8. ازان جایی که هیچ گزارش دیگر این را مستند نمی‌سازد من هردو گزارش را رد کرده‌ام. حسین خان در واقع زندانی امیر در کابل بود.

کیو ان ال، 27 نومبر 1883 گزارش می‌دهد که امیر در رابطه به فرستادن حسین خان به میمنه نظر دوم داشت می‌ترسید حسین خان با دلاور خان یکجا گردد و هردو باهم علیه حکومت اقدام نمایند.  با وجود این غیرقابل‌تصور است که هردو خصم اختلافات را یکسو مانده باشند یا دشمنی خونین را به پایان آورده باشند که ریشه آن به قتل حکومت خان توسط حسین خان می‌رسد.

 

[70] کیو ان ال، 18 دسمبر 1883؛ کیو ان ال، 22 فبروری 1884؛ کی ان ال، 22 اپریل 1884؛ امیر به وایسرای، 4 جون 1884، اس ال ای آی:40، برگ‌های 243-4، 1041-2، 1674-5. در تابستان 1883  زایرانی که به پشاور میامدند گزارش دادند که در ماه می یا جون آتش‌سوزی شدیدی در زیادرت یا اطراف محدوده زیارت مزار شریف رخداد که در جریان آن شماری از دکان‌ها و دروازه زیارت تخریب گردید یا شدیداً سوخت، پی سی دی، 1 جولای 1883، اس ال ای آی:37، برگ 310.

[71] اچ ان، 19 آگست 1883؛ کیو ان ال، 22 فبروری 1883؛ اچ ان ال، 1 نومبر 1883؛ اچ ان، 16 نو مبر 1883؛ اچ ان ال، 1 دسمبر 1883، اس ال اس آی:39، برگ‌های 425-6، 553-4.یکی از دلایل مشکلات جنرال رستم خان این بود که او تعداد زیاد رمه‌ها را به خاطر عایدات قرا اطراف چخچران گردآورده بود و قادر نبود به زودی برای مقابله با نیروی میمنه در چیراس اقدام نماید.

[72] او نایب علم خان را در جریان جنگ میمنه در 1875/6 کمک نموده بود (امیر خان و شهزاده تایمس، 232).

[72]  ستیوارت به برن، 13 فبروری 1884؛ اچ ان ال، 13 فبروری 1884؛ تی اف ژی، مارچ 1884، اس ال ای آی:40، برگ‌های 89-91. اگرچه تاریخ این گزارش‌های فبروری 1884 است منطقی است حدس بزنیم که واقعه گرزیوان در اواخر 1883 رخ داد در همین وقت شورش فیروزکوهی‌ها در چهار سده واقع شد. تبعیت گرزیوان کار را برای جنرال شربت خان آسان ساخته باشد تا قوا خود را در مسیر دشوار و خطرناک منطقه که بین سرچکان و چار سده واقع است حرکت دهد. گریسباخ 198 می‌گوید که جنرال شربت خان قادر نبود قطعه نظامی والی را در یخ دره، دره‌ای نزدیک ده جوز گرزیوان مطیع بسازد.

[73] چ ان ال، 13 مارچ 1884.

[74] ستیوارت به برن، 13 فبروری 1884؛ اچ ان ال، 13 فبروری 1884؛ اچ سی، 10 فبروری 1884. اچ سی، 8 مارچ 1884، اس ال ای پی:186، برگ‌های 383-5؛ تی اف ژی، فبروری ؛ کی ان ال، 15 فبروری 1884، اس ال ای آی:39، برگ‌های 1115-7، 1315-6؛ اچ ان ال، 13 مارچ 1884، اس ال ای آی:40، برگ‌های 807-9.

[75] ستیوارت به برن، 13 فبروری 1884؛ اچ ان ال، 13 فبروری 1884.

[76] اچ ان ال، 27 فبروری 1884، اس ال ای آی:40، برگ‌های 365-7؛ اچ سی، 8 مارچ 1884.

[77] کی ان ال، 13 فبروری 1884، اس ال ای آی:40، برگ‌های 119-20؛ پی سی دی، 15 جون 1884، اس ال ای آی:41، برگ 265.

گزارش شده است که در میان چریک‌های ایوب خان در میمنه غلام حیدر خان وردک، حفیظ الله خان غلزی و سردار هاشم خان بودند.

[78] طبق معمول شایعات زیادی وجود داشت که قوا روس‌ها به کمک میمنه آمده است و مقدار زیاد سلاح از قلمرو روسیه به والی فرستاده شده است. اما شواهد در جریان مبارزات 1884 به چنین چیزی اشاره نمی‌نماید. هرگاه سلاح یا پول روس‌ها به دلاور خان میسر می‌بود او جنگ بهتری را نسبت به آنچه کرد راه انداخته می‌توانست. پی سی دی، 23 سپتمبر 1884، اس ال ای آی:42، برگ 123 ادعا می‌نماید که چهل واگون مملو از سلاح توسط مامور روسیه در بخارا به میمنه فرستاده شد؛ کیو ان ال، 14 اپریل 1884، اس ال ای آی:40، برگ‌های 1223-4 تایید می‌نماید که بیرق روسیه در میمنه برافراشته شده است اما این مربوط به حوادث دو سال قبل است، سی تی، کیو ان ال، 8 اپریل 1884، اس ال ای آی:40، برگ 923.

[79] کیو ان ال، 14 مارچ 1884؛ کی ان ال، 4، 15 اپریل 1884، اس ال ای آی:40، برگ‌های 361-2، 397-8، 815-7؛ اچ ان ال، 27 فبروری 1884.

[80] طبق مرک 256 حدود 8000 سرباز و 24 توپ در جنگ میمنه کار گرفته شد یا حدود همین تعداد را اسحاق خان دو سال قبل آماده نموده بود. با وجود این، قوا افغان این بار پراکنده نشده بود زیرا این بار برنامه‌ریزی و ستراتیژی بیشتر بود.

[81] اچ ان ال، 13 مارچ 1884؛ کی ان ال، 13 مارچ 1884؛ اچ ان ال، 26 مارچ، 12 اپریل 1884، اس ال ای آی:40، برگ‌های 951-2، 957-8، 1313-5.

[82] کی ان ال، 13 مارچ 1884؛ اچ ان ال، 13 مارچ 1884؛ امیر به وایسرای، 6 جون 1884، اس ال ای آی:40،  برگ‌های 1674-5.

[83] اچ ان ال، 12 اپریل 1884؛ اچ ان ال، 26 اپریل 1884، اس ال ای آی:40، برگ‌های 1513-5.

[84] همانجا.

[85] امیر به وایسرای، 6 جون 1884؛ اچ ان ال، 13-26 مارچ، 12 اپریل 1884؛ کیو ان ال، 8 اپریل 1884؛ اچ ان ال، 11، 26 می 1884، اس ال ای آی:41، برگ‌های 4، 31-3؛ اچ سی 11 می 1884، اس ال ای پی:186، برگ‌های 585-7؛ اچ ان ال، 26 می1884 می‌گوید اسحاق خان تا 21 مارچ منتظر ماند  اما این روزی بود که دلاور خان تسلیم گردید. اچ سی، 11 می 1884 نسخه دیگر شرایط را می‌دهد ادعا می‌نماید که دلاور خان وعده تسلیم نمودن میمنه را نمود هرگاه اسحاق خان قبل از داخل شدن نیروی افغان‌ها به پایتخت او، پنج روز فرصت برای رفتن به بخارا بدهد.

[86] اچ ان ال، 26 مارچ 1884؛ اچ ان ال، 14 اپریل 1884؛ اسحاق خان به امیر، 24 می 1884، اس ال ای آی:40، برگ‌های 1985-6، 1523.

[87] اچ سی، 17 می 1884، اس ال ای پی:186، برگ‌های 532-5. طبق امیر به وایسرای، 6 جون 1884 هیات دیگر بزرگان به هرات در اردوگاه خواجه کینتی رفت.

[88] مرک، 256 می‌گوید والی در کافر قلعه در فاصله دو میلی کوه سفید تسلیم گردید.

[89] اسحاق خان به امیر، 24 می 1884.

 

++++++++++++++++++++++

 

 

میمنه، روسیه و تورکستان افغانی، 1880-1882

امیر عبدالرحمن خان درمخمصه میمنه در راه  کشودن آن به مردم اینطور ترس و وحشت نشان داد

هرگاه بخواهید مافوق مرا در جریان بگذارید، التفات سلطنتی به شما اعطا خواهد شد؛ در صورتی که هدایات افراد بد نیت را عملی نمایید برای خود ویرانی بار میاورید و فوج موفق من شما را ویران نموده و به پایان خواهد برد.

با وجود اطاعت دلاور خان از اسحاق خان و شناسایی عبدالرحمن خان، میمنه نقش ناچیزی در سقوط ایوب خان داشت، هرچند مسلماً خواست والی  برای پناه دادن به یلنگتوش خان و سایر سران شورشی ایماق آن‌ها را قادر ساخت تا بدون نگرانی از اردوی هرات نیروی خود را گرد آورند.  دلیل عمده در نقش غیرفعال میمنه در جریان فتح هرات تیره شدن روابط دلاور خان و اسحاق خان در زمستان 1880/1 بود.

در زمستان 1880 اسحاق خان قسمت اعظم تورکستان افغانی را زیر اداره داشت و برای ارزیابی عایدات هر منطقه شروع به فرستادن جمع کنندگان مالیه در سراسر منطقه نمود که برای دولت مرکزی می‌پرداختند.[1] فعالیت‌های ماموران اسحاق خان در چهار ولایت به زودی به بی‌نظمی محلی منجر گردید و سربازان دولتی به اندخوی و شبرغان فرستاده شد تا جمع کنندگان را حمایت نموده ناراضیان را سرکوب نمایند.[2] خشم فراوانی در مقابل مقدار مالیه حکومت به میان آمد و دلاور خان مینگ اگرچه از ارزیابی معاف بود در باره پخش شایعاتی نگران گردید که گویا امیر نقشه حمله به میمنه را در بهار 1881 دارد.[3] رسیدن سربازان بیشتر بدگمانی و تشویش او را هنوز بیشتر ساخت. در اواخر دسمبر 1880 اسحاق خان با سیر شخصی اندخوی و شبرغان، جمع کنندگان مالیه را در حمایت سربازان به سرپل و منطقه کوهستانی درزاب فرستاد.[4] در شمال شیرین تگاب علیا و هم مرز با شبرغان، سرپل و میمنه، اسحاق خان ( که از سبب سال‌های تبعید در ماوراءالنهر از انکشافات سیاسی تورکستان افغانی آگاهی نداشت) فکر نمود که درزاب در محدوده افغانستان موقعیت دارد. در واقع درزاب از سوی یکی از دودمان‌های امیری که تیول میمنه بود اداره می‌شد و حتی شاید به خانواده مینگ ارتباط داشت.

هنگامی که دلاور خان آگاه گردید که افراد اسحاق خان در حال جمع‌آوری مالیه در منطقه‌اند، والی رنجید و مسولان مالیات قبایل را خواست و قوا پنج هزار سوار تورکمن را با فرمان دفاع قلمرو میمنه و اخراج ماموران افغانی، به درزاب فرستاد.[5] جنگ بین اسحاق خان و دلاور خان با مداخله عبدالرحمن خان وقایه گردید که قبلاً برای آرام ساختن شورش هزاره‌های شیخ علی غوربند در تلاش بود(در آخر 1881 امیر نقشه کشیده بود تا به تورکستان افغانی قوا بیشتر بفرستد تا افرادی را که وفاداری آن‌ها مشکوک بود تعویض نماید و اسحاق خان را تقویت نماید اما سرکوب شورش شیخ علی آن را به تعویق انداخت و تا بهار بعد نرسیدند. در جواب به شورش هزاره‌ها امیر نماینده آغا خان در افغانستان سید جعفر را محبوس ساخت. شماری از سرداران نیز در قلعه خم آب در تورکستان افغانی حبس گردیدند درحالی‌که محمد جان خان وردکی و حامیان دیگر ایوب خان در کوتل عبدو اعدام شدند،)[6] و آرزو نداشت در مناقشات میمنه پایش کشیده شود که از تجربه تلخ خودش می‌دانست که مطیع ساختن آن با قوا خیلی مشکل بود. امیر به اسحاق خان امر نمود تا به هر شکلی با دلاور خان [7]از در آشتی پیش بیاید. نماینده‌ای به میمنه فرستاده شد و  مشاجره به زودی به نفع والی به پایان رسید. احتمالاً در این وقت بود که دلاور خان در تامین شرایط مالیات مطلوب موفق گردید که خیلی کمتر از آنچه بود که میمنه به شیرعلی خان می‌پرداخت.[8] برای امضا موافقت‌نامه دلاور خان شماری اسب و شتر طور تحفه به اسحاق خان فرستاد.[9] حل اختلافات بالای درزاب نه تنها برای امیر مفید بود که توانست از جنگ با حکومت نیرومند اوزبیک جلوگیری نماید بلکه از سوی مقامات انگلیس نیز "خیلی قناعت بخش" پنداشته شد.[10] با وجود این، هنگامی که اسحاق خان در سال 1881 علیه ایوب خان پیشروی می‌نمود، جرئت نکرد سربازان حکومتی از طریق میمنه عبور نماید تا مبادا دلاور خان آن را تلاش حکومت افغان برای زیر اداره آوردن منطقه خود بداند، در عوض او قشون خود را به چخچران احتمالاً از طریق سرپل فرستاد.

در زمستان 1881 کمی بعد از سقوط هرات آتش بس شکنند بین امیر و میمنه از سبب اعمال دست بالای عبدالقدوس خان گورنر جدید هرات شکسته شد، که عمداً جاگیر زمین داده‌شده در هرات به خانواده مینگ از سوی احمدشاه درانی را مصادره نمود.[11] اعتراض دلاور خان در این باره به گوشهای ناشنوا گارگر نشد، قدوس خان با سرسختی از برگرداندن دارایی به صاحبان قانونی آن انکار نمود. ازان جایی که این جاگیر به حاجی خان مینگ برای تسویه مصارف پوسته های حکومت و مهمان خانه در میمنه  داده‌شده بود، دلاور خان نیز در مقابل با اجازه ندادن پیک‌های حکومتی از طریق قلمرو خود پاسخ داد.[12] در اوایل سال عبدالرحمن خان اختلاف مشابه را بین والی و اسحاق خان با امتیاز دادن به دلاور خان حل نموده بود، اما پس از گرفتن هرات و فرار ایوب خان، موقف امیر قوی‌تر از بهار گذشته بود و اعتراض میمنه کنار گذاشته شد. والی اطلاع داده شد که دستآورد های جدید روسیه در دشت‌های اخل به این مفهوم بود که  قوا حکومتی باید در مرزهای بی‌دفاع و نامشخص شمال غرب افغانستان جابجا گردد و به میمنه امر گردید تا گارنیزیون چند صد نفری را بپذیرد.[13]

اتمام حجت امیر برای دلاور خان قابل‌ قبول نبود زیرا حضور یک قطعه افغان در میمنه نه تنها به معنی پایان استقلال منطقه بود که تا حال حفظ شده بود، بلکه احتمالاً منجر به مرگ او به دست هم میهنانش می‌گردید.[14] شرایط امیر رد گردید والی شروع به تلاش برای شناسایی استقلال میمنه بیرون از مرزهای افغانستان نمود.[15] در جریان تجاوز اخیر برتانیه در افغانستان، دلاور خان با دگروال سنت جان در قندهار در رابطه به وضعیت میمنه در تماس بود و به تعقیب رخنه در روابط با امیر او دوباره با امید اینکه جلب همدردی در رابطه به مخمصه میمنه به مقامات انگلیس نامه نوشت. این درخواست خیلی ساده‌لوحانه بود و نشان‌دهنده‌این بود که والی و مشاورانش تا چی حد در مورد سیاست آسیای مرکزی برتانیه بی‌اطلاع بودند زیرا قبلاً هردو روسیه و برتانیه پذیرفته بودند که میمنه بخش جداناپذیر قلمرو افغانستان است.

برای اجتناب از شناسایی توسط جاسوسان امیر، دلاور خان دو نامه از دو مسیر مختلف توسط دو میانجی متفاوت، یکی به خبر نویس انگلیس در مشهد و دیگری به سفیر انگلیس در تهران فرستاد. در هردو نامه کوشش نگردید نارضایتی میمنه از "حکومت عبدالرحمن خان" پنهان گردد.[16] او به تلخی شکایت نمود که افغان‌ها مانند مستبدان عمل می‌نمایند و از برتانیه خواسته شد تا " کاری کند منطقه از زمامداری افغان جدا گردد."

افغان‌ها به شکل بدی با خان و پیروانش رفتار می‌نمایند حتی تلاش می‌نمایند در شرف و خانواده‌های آن‌ها مداخله نمایند...به شما [انگلیس‌ها] شب و روز دعا می‌شود هرگاه زنان میمنه را از دست دشمنان آن‌ها نجات دهید...هرگاه آن‌ها را ناامید بسازید از کسان دیگر درخواست خواهند نمود.[17]

در نامه سوم به دگروال واترفیلد در کویته دلاور خان مقامات را اطلاع داد که:

از زمانی که وابسته به  انگلیس گشته‌ام و از الطاف آن‌ها مستفیض شده‌ام، حقیقتی است که به همه همسایه‌ها حتی حکومت روسیه روشن است، پس از برگشت حاجی عبدالرحیم نامه‌هایی فرستادم سه یا چهار مرتبه برای مشورت و هدایات در رابطه امور من اما از سبب دوری و مشکلات در راه، پیک‌ها به مقصد نرسیدند و مجبور به برگشت شدند. من بار دیگر پیک را می‌فرستم و مطمئن هستم مرا فراموش یا اهمال نخواهید کرد؛ همچنان هدایات در باره کاروبار من، استقلال من از همسایه‌هایم و زندگی آرام در سایه خدا، دولت ابدی  اطمینان خواهند داد.

اخبار میمنه نه تنها طور فزاینده به اداره برتانیه استقبال می‌گردید بلکه در زمان خرابی نرسیده بود. دستآورده ای اخیر روسیه که حالا تورکمنستان نامیده می‌شود وسعت نفوذ اردوی تزار را تا دروازه‌های هرات رساند و یقیناً به نفع برتانیه نبود میمنه مستقل باقی بماند، در غیر آن از سوی امپراتوری در حال توسعه روسیه بلع خواهد شد. تهدید والی برای "درخواست از دیگران" هرگاه پاسخ برتانیه قناعت بخش نباشد، جای شک باقی نگذاشت که دلاور خان تردیدی نداشت که منطقه خود را زیر حمایت روسیه قرار بدهد تا توازن قدرت در مقابل افغان‌ها را سبب گردد. لذا تلاش ساده لوحانه دلاور خان برای ترساندن برتانیه جهت شناسایی استقلال کشورش از افغانستان پس لگد خرابی داشت. نامه میمنه تنها سبب گردید تا برتانیه و مقامات افغان افکار خود را بیشتر بالای مرزهای بی‌دفاع و نامشخص افغانستان متمرکز سازند و فوراً میمنه را قبل از رسیدن اردوی تزار به منطقه، زیر اداره امیر بیاورند.

در جریان بالا بردن توانایی‌ها در جنگ دوم افغان-انگلیس، روس‌ها پیشروی تسلیم نا شونده خود را به سوی جنوب ادامه دادند، خانات را یکی پی دیگر بلعیدند. در سلسله مبارزات از سال 1877-79 اردوی تزار تا دوردست تا گوک تیپه نزدیک عشق‌آباد پایتخت کنونی تورکمنستان نفوذ نمود اما جنرال لوماکین بالأخره از سوی قبایل تورکمن به شکل بدی شکست خورد و مجبور به عقب‌نشینی گردید. اما قوا روسی بار دیگر جمع گردید و زیر قوماندان جدید جنرال سکوبیلیف مطیع ساختن تورکمن‌ها  دوباره آغاز گردید. در 1880 اردوی حدود دوازده هزار نفری به سوی جنوب شرق از قزیل اروات به بامی ، تا دسمبر 1880 پیشروی نمود، قوا روسی بار دیگر به منطقه گوک تیپه داخل گردید و به سوی منطقه استحکامی مهم دنگیل قلعه پیشروی نمود (نقشه 8، 9).

پس از چندین درگیری خونین سواره‌نظام به سبکی مسلح شده بار بار شکست خورد بالأخره وادار به عقب‌نشینی به منطقه دنگیل قلعه گردیدند دران جا تصمیم به رویارویی نهایی را گرفتند. در اول جنوری 1881 اردوی روسیه به ینگی قلعه رسید دران جا حدود سی هزار تورکمن شدیداً مسلح برای تلاش نهایی جهت نجات کشور، عزت و زندگی‌شان آماده‌شده بودند زیرا روس‌ها دادن پناهگاه به زنان و اطفال رانیز رد کردند، مبصری تبصره نمود که " رسم تنفرآمیز هنگامی که از سوی تورک مسلمان اجرا می‌شد، خیلی به آسانی چشم‌پوشی می‌گردید هرگاه توسط مسیحی‌ها به راه انداخته می‌شد" (ماروین 1881، 392). قدرت آتش برتر روسها به زودی تورکمن‌ها  را از ینگی قلعه بیجا ساخت و مردان قبایل در حال فرار وادار گردیدند به سوی توپخانه روس‌ها بگریزند که عمداً در مسیر عقب ننشینی آن‌ها جابجا شده بود. جنگ یک‌طرفه بود طوری که تنها یک سرباز روسی در آن کشته شد (ماروین 1881، 390-1).

تورکمن‌هایی که از آتش مخرب نجات یافتند به قلعه نظامی دنگیل قلعه عقب‌نشینی نمودند. قلعه نه تنها مانند ارگ میمنه یا مینگلیک نبود بلکه اصلا با آن قابل مقایسه نبود. قلعه شامل دیوارهای گلی بود که در عقب آن تورکمن‌ها و خانواده‌شان طالب حفاظت از شلیک توپخانه روس‌ها بودند درحالی‌که مرمی پشت مرمی به داخل می‌افتاد. قتل‌عام وحشتناک بود. در 24 جنوری 1881 پس از روزها بمباران دوام‌دار روس‌ها بالأخره از طریق رخنه‌های قلعه پیشروی نمودند. بقایای نیروی تورکمن‌های صدمه‌دیده از بمباران و از ضربات کوبنده و سرنیزه سربازان در حال پیشروی فرار نمودند اما وقتی در حال فرار در تلاش پناهگاه شدند سواره‌نظام روس‌ها امر گردید تا آن‌ها را تعقیب نمایند. در قتل‌عام متعاقب آن هزارها تورکمن تقریباً بی‌دفاع کشته شدند یا آخرین نفس‌ها را در زیر سم حیوانات کشیدند. در پایان روز، حدود 14 هزار تن-زن، مرد و اطفال- تنها در دنگیل قلعه قتل‌عام گردید، اگرچه رقم رسمی ادعاشده از سوی مقامات نظامی روسیه چهار هزار کشته گفته شده است (ماروین 1881، 388-90).[18] برای پاشیدن نمک بالای زخم، برای یادبود سربازان روسی که در جنگ زندگی خود را از دست دادند بنای یادگاری در منطقه جنگ ساخته شد.[19]

با رسیدن خبر قتل‌عام به لندن ، برای ویران شدن "آشیانه این آدم دزدان"، "زانوی زخمی" تورکمن‌ها اشکی ریخته نشد (ماروین 1881، 404). در عوض زنگ خطر نواخته شد زیرا اردوی روسیه در محدوده چند روز راه‌پیمایی دور از مرزهای افغان بود. اگرچه مرو مستقل باقی ماند (سه سال بعد باید سقوط می‌نمود) برای برتانیه لازم بود مطمئن گردد که مرزهای افغانستان در بادغیس تقویت‌شده است (ماروین 1881، 352).[20] در واقع تقریباً در همین وقت دلاور خان برای نماینده‌های انگلیس در ایران و هند نامه نوشت، مسیر مراسلاتی بین کلکته، لندن و سنت پترزبورگ بازگردید که بالأخره منجر به تاسیس کمیسیون مرزی افغان حدود چهار سال بعد گردید.[21]

هنگامی که قبایل تکه و ساریق تورکمن که از چراگاه‌های مرسوم خود محروم شده بودند به تهاجم خود در بادغیس و مناطق اطراف مرغاب آغاز نمودند مشکلات مرزی شدت یافت.[22] المار مخصوصاً به شکل بدی ویران گردید که گزارش شد اهالی آن " تنها برای زنده ماندن چیزی برای خوردن دارند" (سی ای ییت 1888، 136). از سبب عبور گروه زیاد مهاجران از مرز پس از شکست گوک تیپه و گریز از تعقیب تورکمن‌ها از سوی روس‌ها، فشار بیشتر بالای اقتصاد منطقه وارد گردید. اگرچه تعداد زیاد نو رسیده‌ها گوسفند ها و اموال دیگر را با خود آورده  بودند، مقامات افغان در هرات باید برای آن‌ها جای رهایش، زمین زراعتی و چراگاه برای مواشی آن‌ها آماده می‌کردند.[23]

جای تعجب نیست که در روشنی این حوادث، عکس‌العمل برتانیه در جواب نامه دلاور خان تاکید بالای عبدالرحمن خان برای به دست آوردن میمنه بود. [24]و نه والی میمنه در مورد اینکه چی باید بکند مردد باقی‌مانده شد:

برای من ناممکن است در مورد کارهایتان به شما فرمان یا هدایت بدهم. حکومت برتانیه...فکر می‌کند شما از امیر کابل اطاعت می‌نمایید که او متحد نزدیک و با اعتماد قیصر هند است. مشورت من به شما این است که تقاضای حاکمیت جلالتمااب امیر را بدون ایراد بپذیرید و باج معمول را برایش بپردازید. به این ترتیب شما از دشمنانتان محافظت می‌شوید و در صلح بسر خواهید برد.[25]

اگرچه برتانیه میانجیگری بین میمنه و کابل را پیشنهاد نمود، تنها در صورتی قابل‌درک است که میمنه بخشی از افغانستان پنداشته شود و والی چیزی دیگری غیر از پرداختن به تقاضاهای فزاینده امیر را توقع نمی‌تواند.[26] یگانه نفع مادی که دلاور خان از این مراسله بی‌ملاحظه به دست آورد یک دوربین بود که واترفیلد به منزله "نشانه دوستی" فرستاد.[27]

نسخه‌ای از نامه دلاور خان به عبدالرحمن خان فرستاده شد، او فهمید که از نگرانی برتانیه نسبت به مرزها می‌تواند بهره‌برداری نظامی و مالی نماید که جدأ برای تحکیم قدرت خود در افغانستان نیاز داشت. امیر وایسرای را اطلاع داد که او خیلی مشتاق است میمنه را به زانو درارود اما:

نیاز مبرمی به سلاح برای دو لوا خوددارم و با وجود همه تلاش‌ها نتوانسته‌ام آن‌ها را تدارک نمایم...من به حدی ضرورت جدی به سلاح دارم که بی جای نخواهد بود طور عاجل آن را تقاضا نمایم.[28]

پاسخ فوری بود. پانزده صد قبضه تفنگ همراه با یک‌صد مرمی برای هر تفنگ به سرعت از طریق دره خیبر فرستاده شد،[29]امیر آن را به تورکستان افغانی برای استفاده علیه میمنه ارسال نمود (سلطان محمد خان ج1، 262). عبدالرحمن خان نظر الطاف خود را متوجه حسین خان مینگ نمود که تا حال در کابل در تبعید بسر می‌برد، امیدوار بود که موقف او به صفت رعیت امیر دوباره احیا گردد و او را تشویق به فرستادن ماموران مخفی به میمنه نمود تا شعله‌های شورش را تازه نمایند.[30] با شروع فبروری 1882، گزارش‌های هشدار دهنده‌ای به خبر نویسان مشهد و قندهار می‌رسید که شماری از ماموران روسیه در میمنه با مقدار زیاد پول برای دلاور خان آمده‌اند تا تفنگ‌های عصری بخرد.[31] منابع موثق همچنان ادعا نمودند که والی با ایوب خان و دیگر مخالفان در ایران در ارتباط است و از سردار برای آمدن به میمنه دعوت نموده است  تا بیرق قیام را بلند نماید.[32] ماه بعد دلاور خان قرار ادعا سه تا پنج صد تفنگ همراه با بیست هزار مرمی از روس‌ها از طریق میانجی تورکمن‌ها در چار جوی خرید. حدود بیست هزار تنگه دیگر  احتمالاً بخشی از آن اگر همه آن نباشد توسط نماینده‌های روسیه آورده  شده است، به بخارا برای خرید مرمی بیشتر فرستاده است، درحالی‌که محمد خان هزاره ظاهراً وفادار به امیر، در تلاش است برای دلاور خان طور آشکار کمک نظامی از ایران بگیرد.[33] فرمان‌هایی نیز برای پاک کاری و کندن خندق‌ها و ارگ و ترمیم استحکامات شهر صادر شده است. با پیش‌بینی محاصره تدارکات به داخل میمنه آورده  شد و از امرای محلی گروگان گرفته شد[34]و مالیه عبور بالای اسب‌ها افزایش داده‌شده است تا مصارف اضافی جنگ تامین گردد که از سوی تاجران تورکستان افغانی استقبال نگردیده است.[35]

در ضمن اسحاق خان حدود هشت هزار نیرو را در شبرغان و اندخوی آماده نمود،[36]درحالی‌که حدود یک لک روپیه از تاجران زیر فشار درازمدت تورکستان افغانی برای پرداخت مصارف قشون به دست آمد، و تعداد زیاد حیوانات باربردارنیز مصادره گردید.[37] در اواخر اپریل اسحاق خان با قسمت عمده سربازان حکومتی به سوی سرپل پیشروی کرد و میمنه را تهدید به حمله از طریق شیرین تگاب نمود. پیشروی نیروی حکومتی سبب ترس و وحشت در میان اهالی میمنه گردید، خاطره تجاوز نایب علم خان در یاد اهالی هنوز تازه بود. خانواده‌ها شروع به دفن خزاین نمودند، درحالی‌که زنان و اطفال در روستاهای دوردست کوهستانی فرستاده شدند تا از گیرماندن در جنگ احتمالی بگریزند.[38]

اسحاق خان از شبرغان اتمام حجتی به دلاور خان فرستاد: یا گارنیزیون حکومت را بپذیر یا حمله را قبول کن. والی که هنوز امیدوار بود روسیه به کمک او خواهد آمد و در تلاشی برای به تعویق انداختن حمله برای چند هفته دیگر، هشت مرد با اعتماد را با پنج اسب و پنج هزار تنگه به اسحاق خان و همراه با نامه‌ای به امیر فرستاد. اسحاق خان نماینده‌های میمنه را فوراً به کابل فرستاد. هنگامی که آن‌ها در 12 می به کابل رسیدند وقت ملاقات فوری با امیر برای آن‌ها داده شد.[39]پیامی که آن‌ها آورده بودند به مذاق عبدالرحمن خان موافق نبود. مردم میمنه اگرچه خواستار اطاعت از کابل اند، زیر هیچ شرایطی با مستقر شدن گارنیزیون در مملکت شان موافق نیستند و آماده جنگ‌اند تا اینکه این تقاضا را بپذیرند. با وجود این به منزله امتیاز برای حکومت، والی آماده است یک افغان مقیم در شهر را اجازه دهد و باج سالانه به کابل خواهد پرداخت. اگرچه او نتوانست با تقاضای مبلغ گزاف یک کرور روپیه موافقت نماید احتمالاً این مبلغ ارزیابی حکومت از مقدار باجی بود که دودمان مینگ به امیر قرض دار بود.[40]

عبدالرحمن خان در وضعیتی نبود که از در آشتی پیش بیاید. مطمئن بود از اینکه حمایت برتانیه را با خود دارد، امیر دلاور خان را اطلاع داد که:

اگرچه میمنه آن‌قدر بزرگ نیست تا اردوی بزرگی را قبول کند، از آن جایی که مرز افغانستان گفته می‌شود، فوج‌هایی از تورکستان و هرات امر شده‌اند به سوی میمنه پیشروی نمایند. لذا محلی را در مرز برای جابجای آن‌ها تعیین نماید. هرگاه بخواهید مافوق مرا در جریان بگذارید، التفات سلطنتی به شما اعطا خواهد شد؛ در صورتی که هدایات افراد بد نیت را عملی نمایید برای خود ویرانی بار میاورید و فوج موفق من شما را ویران نموده و به پایان خواهد برد. فوج من باید به آن مناطق پیشروی نماید که دشمن حکومت خداداد از هر سوی مورد توجه است؛ به همین دلیل من راه دیگری ندارم جز اینکه اردوی بزرگی را در میمنه مستقر نمایم. ضرورت است تا شخصاً برای ادای احترام نزد سردار محمد اسحاق بیایید، تا از بدرفتاری اردوی پیروز بدور باشید.[41]

پس از سه روز توقف، به نماینده‌ها لباس‌های احترام هدیه گردید و با اتمام حجت امیر اجازه بازگشت به تورکستان افغانی داده شد.[42] وقتی آن‌ها به اردوگاه اسحاق خان رسیدند سردار افراد خود را برای همراهی با آن‌ها و برای گرفتن جواب شرایط خود از دلاور خان فرستاد اما آن‌ها کشف نمودند که والی در وضعیتی نبود که تقاضاهای امیر را بپذیرد زیرا در 20 می 1882 یا چند روز قبل از اینکه نماینده به میمنه برسند، سی تورکمن از دشت‌های اخل با صدها تفنگ و اطمینان دادن کمک روسیه به میمنه آمده بودند. در پایان بازدید چهار روزه دلاور خان خود را تابع روسیه اعلان نمود و بیرق تزار را که تورکمن‌ها اورده بودند بالای ارگ بلند نمود.[43] در 28 می دلاور خان حاجی سیاه یک مامور مخفی را با نامه‌ای برای مقامات روسیه به عشق‌آباد فرستاد.[44]

تصمیم دلاور خان برای تحت‌الحمایگی روسیه همچنان معادل اعلان جنگ علیه افغانستان، از سوی شماری از رعایای وی استقبال نگردید و با حمایت طرفداران حسین خان مینگ و سردار اسحاق خان منجر به تلاش خام برای برکناری او گردید. این سر حلقه ها به نظر می‌رسد سه مینگ باشی از قیصار و منطقه قلعه ولی هر یک توره خان، حکیم خان و کریم‌خان بوده باشند. هنگامی که توطیه آن‌ها فاش گردید یا ناکام ماند، آن‌ها برای نجات جان به هرات فرار نمودند.[45]عباس خان مینگ باشی دیگر که با اسحاق خان در باره عزل والی در مراسله بود و تصمیم به تغییر موضع پس از رسیدن قوا افغان‌ها در قلمرو میمنه داشت، آن‌قدر خوشبخت نبود. او همراه با یکی از جاسوسان اسحاق خان که با تغییر چهره به شکل تاجر داخل شهر شده بود محبوس گردید..[46] بدگمانی همچنان متوجه نماینده‌هایی بود که اخیراً از کابل برگشته بودند، احتمالاً والی شک داشت که هنگام حضور در پایتخت افغان‌ها با حسین خان دیده‌اند. بقیه سفرا به زندان انداخته شدند (مرک، 264).[47]

حوادث میمنه برگشت نماینده اسحاق خان را به تعویق انداخت، آن‌ها شاید برای مدتی محبوس شده باشند.[48] هنگامی که خبر اعلان دلاور خان از سوی مقامات برتانیه به کابل پیشکش گردید، عبدالرحمن خان قوا بلخ و هرات را امر به پیشروی به سوی میمنه نمود. درضمن در این وقت احتیاط لازم را مشورت داد، زیرا امیر نگران بود مبادا روسیه برای حمایت از دلاور خان نیرو بفرستد.[49] اما اسحاق خان نبوغ نظامی پسر کاکایش را نداشت و بدون منتظر ماندن به اوامر کابل، قسمت بیشتر قوا سواره‌نظام خود را از طریق گذرگاه میرزا ولنگ به شهر مرزی بلچراغ فرستاد.[50] قوا بدون حمایت توپخانه یا پیاده در دره تنگ شیرین تگاب داخل گردید، و نه اسحاق حرکت قوا مشابه را از اندخوی امر نمود. در ضمن قوایی که از هرات به سوی میمنه فرستاده‌شده بود از سبب شورش ایماق‌ها در بادغیس متوقف مانده بود.[51] افزون بر آسیب‌پذیر گذاشتن گارد محافظ پیشرفته برای تهاجم، اسحاق خان خط ارتباطی خود را گسترش داده بود و نیروی کوچک خود را در سرپل تقسیم نمود، زیرا از جمله هشت هزار نیروی که در اوایل 1882 در شبرغان آماده‌شده بود، اسحاق خان حالا تنها دو هزار را با خود داشت.[52] ازآن جایی که دلاور خان هشت هزار تن مسلح همچنان چندین هزار سرباز مکلف قبیلوی داشت که تعهد نموده بودند " تا پای جان در پهلوی او ایستاد شوند.[53] اسحاق خان جای را غلط نموده بود حتی به دلاور خان در فضای باز حمله نماید، چی رسد به اینکه تصمیم به محاصره شهر بگیرد، [54]و بهتر می‌بود هرگاه مشورت داده می‌شد تا رسیدن نیروی تقویتی کابل منتظر بماند.[55] سواره‌نظام بلخ طور مصون به بلچراغ رسید و شروع به تاراج قرا اطراف نمود، خرابی فراوانی را به حاصلات در حال رسیدن به بار آورد. دلاور خان با فرستادن سواره‌نظام خود در مقابل افغان‌ها به آن پاسخ داد، که آن‌ها را شکست داد و شماری زیادی به شمول قوماندان آن را نیز کشت.[56] این شکست [57]هر گونه‌امید اسحاق خان را برای مطیع ساختن میمنه با زور به پایان رساند[58]و رنجیده از سبب بی ابرو شدن، سردار چاره دیگری نداشت مگر اینکه بقایای سواره‌نظام خود را امر به عقب‌نشینی به سرپل داد و نماینده ای به میمنه بفرستد تا در باره شرایط مصالحه جویا گردد.[59]

درخواست مذاکرات جدید سبب شگفتی دلاور خان شده باشد، زیرا در تابستان همه‌امید او برای مداخله روس‌ها به سوی او نقش بر آب گردید. نماینده‌های او از عشق‌آباد دست خالی برگشتند، زیرا روس‌ها از ترس رویارویی با برتانیه از این کار دست شستند. به والی اطلاع داده شد که میمنه زیر محدوده عشق‌آباد نمی‌آید و اینکه همه مراسلات باید با تاشکنت یا شهر سبز صورت بگیرد.[60] ایوب خان نیز ثابت گردید که تیر شکسته است، زیرا مقامات ایرانی بالأخره به فشار برتانیه سر خم نمودند، سردار را در مشهد در خانه‌اش نظربند ساختند و اجازه ندادند شهر را ترک نماید[61]و نه قبایل مستقل تورکمن در مرو پنجده کمک نظامی فراوان نمودند،  اگرچه شمار زیاد تورکمن‌ها  به شکل انفرادی داوطلب خدمت شدند.[62] اگرچه دلاور خان چهره شجاعانه خود را بین مردم حفظ نمود و حتی گفت روس‌ها دو هزار نیروی تورکمن را می‌فرستند تا در پهلوی مردم میمنه بجنگند،[63]والی درک نمود که شانس اندکی برای کمک از بیرون وجود دارد و به نفع او خواهد بود که شرایط خوبی را قبل از اینکه نیروی بیشتری از کابل برسد پیش نماید.

تبادل‌نظر اولی دلگرم‌کننده نبود، زیرا نماینده اسحاق خان تنها خواست‌های امیر را تکرار نمود که میمنه یک گارنیزیون را باید بپذیرد. دلاور خان در مقابل با تقاضای اجازه دادن یک نماینده مقیم افغان پاسخ داد. و آماده نبود خطر فرستادن پسرش محمدعلی خان به سرپل را قبول کند، و به دلیل اینکه ولیعهد بیمار است معذرت خواست. در عوض به نمایندگی شخص دیگری را از اقارب خود و قوماندان اعلی میمنه عبدالباقی خان مینگ باشی،[64]را تعین نمود تا مذاکره را پیش ببرد. با وجود این والی به منزله پیش‌شرط برای آغاز مذاکره با اسحاق خان تاکید نمود که قوا افغانی از بلچراغ و سرپل باید عقب کشیده شود.[65] اگرچه گورنر تورکستان افغانی شکایت نمود که والی چنین حقی ندارد تا شرایط را تقاضا نماید، قوا او خیلی پراکنده بود که مجبور به پیروی بود و به اکثریت نیرو امر گردید به شبرغان عقب‌نشینی نماید. اما سردار در سرپل باقی ماند و مذاکره را با دلاور خان ادامه داد.[66]

بار دیگر دلاور خان به منزله پیروز ظاهر گردید، زیرا اسحاق خان بالأخره شرایط پیشنهادی میمنه را به امیر در اوایل سال پذیرفت و یک نماینده حکومت را کسی به نام امیر جان، افسری در استخدام اسحاق خان، فرستاده شد تا در پایتخت مینگ اقامت نماید.[67]اما میمنه باید پرداخت باج سالانه یک لک ( بیش از سی هزار روپیه کابلی) تنگه را قبول می‌نمود. اسحاق خان همچنان پذیرفت تا با یکی از دختران والی ازدواج نماید. هنگامی که با این شرایط موافقت شد دلاور خان پسرش را همراه با دوازده تن از بزرگان برای پرداخت پنجاه هزار تنگه پیشکی و هدایای اسب و شتر نزد گورنر تورکستان افغانی فرستاد. با پرداخت پول و امضا پیمان، پسر دلاور خان اجازه برگشت یافت، اگرچه مینگ باشی که او را همراهی نموده بود به قسم گروگان نگه داشته شد.[68] پس از امضا پیمان اسحاق خان به شبرغان رفت تا منتظر فرصت بهتری برای انتقام گرفتن از دلاور خان بماند.

 


 

[1] پی سی دی، 2 فبروری 1881؛ اسحاق خان به امیر، 23 مارچ 1881، اس ال ای آی:28، برگ 697.

[2] تلگرام کمیشنر پشاور به کلکته، 10 فبروری 1881، اس ال ای آی:27، برگ 1001؛ دی کیو آر، 22-28 فبروری 1881. یک هزار سوار تورکمن به اندخوی فرستاده شد ظاهراً برای تقویت مرزها و نظارت بر فعالیت روس‌ها در قرشی. تلگرام مامور سیبی به کلکته، 27 جنوری 1882، اس ال ای آی:31، برگ 315.

[3] نامه از الف ب، 16 جنوری 1882؛ تی ال اچ، 17 نومبر 1881، اس ال ای پی:183، برگ 1535.

[4] تلگرام سنت جان به کلکته، 2 مارچ 1881؛ کیو ان ال، 31 می 1882؛ تلگرام مقیم قندهار به کلکته، 28 فبروری 1881؛ ژی اس ا اف اف، 22-28 فبروری 1881؛ دی کیو آر، 1-7 مارچ 1881.

[5] دی کیو آر، 22-28 فبروری، 1-7 مارچ 1881.

[6] تلگرام کمیشنر پشاور به کلکته، 6 جنوری 1881؛ پی سی دی، 2 فبروری 1881.

 

[7] کاکر 1971، 116-7؛[7]  ژی اس ا اف اف، 21-1 دسمبر 1880؛ پی سی دی، 20 جنوری، ف فبروری 1881؛ کیو ان ال، 31 می 1882؛ دی کیو آر، 1-7 مارچ 1881؛ تی ال ام، 26 جنوری 1881، اس ال ای پی:184، برگ 415. در دی کیو آر، 22-28 فبروری 1881 گزارش شده است که امیر به اسحاق خان گفته است تا منتظر "گرفتن اجازه از انگلیس‌ها باشد".

[8] طبق عبدالرحمن خان میمنه تنها صد اسب و صد پوست دباغی شده فرستاد. عایدات تورکستان افغانی که امیر ادعا می‌نماید شیرعلی خان به دست میاورد بیش از 500 در صد دوره زمامداری او بود و به اندازه‌ای تعیین‌شده در وقت دوست‌محمد خان برگردانده شد. اشاره‌ها از سوی امیر پس از ترک پشاور، 18 اپریل 1885، اس ال ای آی:44، برگ‌های 219-40.

[9] تلگرام سنت جان به کلکته، 2 مارچ 1881؛ دی کیو آر، 8-14 اپریل 1881؛ دی اس ا آر، 15 اپریل 1881؛ کیو ان ال، 8 جون 1881.  گزارشی ادعا می‌نماید که اسحاق این هدایا را مصادره نمود، می‌گوید که آن‌ها به اندازه کافی برای او باارزش نبودند تا برای امیر فرستاده شود. اچ ان ال، 2 جون 1882، اس ال ای آی:33، برگ228.   

[10] تلگرام مامور کویته به سیمله، 8 جون 1881، اس ال ای آی:28، برگ 1020؛  کیو ان ال، 8 جون 1881.

[11] اچ ان ال، 13 نومبر 1882، اس ال ای آی:35، برگ208؛ اچ ان، 24 فبروری 1883، اس ال ای آی:36، بخش 2، برگ‌های 229-30.

[12] اچ ان ال، 2 مارچ 1882، اس ال ای آی:32، برگ 502.

[13] ای جی نماینده امیر به معاون وزیر دولت، 8 جون 1882، اس ال ای آی:33، برگ 127؛ اچ ان ال، 17 جون 1882؛ کیو ان ال، 17 جون 1882، اس ال ای آی:32، برگ 991.

[14] تی ال اچ، 12 جولای 1882، اس ال ای پی:184، برگ‌های 1231-2.

[15] میر حسن به امیر، 20 مارچ 1882؛ کیو ان ال، 25 می 1882، اس ال ای آِ:32، برگ‌های 512، 991؛ تی اف ژی، 1 جنوری، 30 جون 1882، اس ال ای آی:323، برگ 135.

[16] نامه محرم از گورنر میمنه، جنوری 1882، اس ال ای پی:184، برگ 205؛ تلگرام تامسن به وایسرای، 4 فبروری 1882، اس ال ای آی:31، برگ 450.

[17] نامه از مرو توسط دوست حکومت میمنه به مامور مشهد، ان دی 1881، اس ل ای پی:184، برگ‌های 207-8.

[18] طبق گزارش سری چاپ ناشده جنرال سکوبیلیف در باره جنگ "تلفات دشمن زیاد بود" 6500 جسد از دنگیل قلعه به دست آمد و 8000 دیگر در تعقیب سواره‌نظام قطعه‌قطعه گردید. این رقم تلفات شناخته‌شده را به 14500 برجسته میسازد. اما رقم نهایی بیشتر از این بوده است زیرا گزارش رسمی آن‌هایی را که از قتل‌عام فرار نمودند و بعدتر از سبب زخم‌ها در گذشتند شامل نمی‌گردد. و نه تعداد تورکمن‌هایی را که در بمباران زخمی شدند یا معیوب شدند در بر می‌گیرد. با در نظر داشت این رقم نهایی 20000 کشته رقم محتمل محافظه‌کارانه است. رقم تلفات روس‌ها صرف کشته شدن چهار افسر و 55 سرباز بوده است. محاصره و تهاجم دنگیل تیپه، گزارش جنرال سکوبیلیف، ترجمه دگرمن جولیان جان لیورسن، 1881، ال/ام آی ال/17/14/84، 55. این گزارش برای ترسیم جنگ شامل چندین نقشه و جدول و مدافعه روس‌ها و تورکمنها است که دوتای ان به قسم نقشه 8، 9 تهیه شده است.

[19] معلومات ارایه شده توسط رهنمای اینتوریست، عشق‌آباد، می 1992. به نظر می‌رسد قبل از پریسترایکه رهنمای اینتوریست گفته شده بود در باره قتل‌عام گوک تیپه و موقعیت آن اظهار بی‌اطلاعی نماید. اما حالا وضعیت تغییر نموده است. بنای یادگاری روسیه حالا به یادبود تورکمن‌هایی که قتل‌عام شدند تعویض شده است و اکنون بازدید از مناطق تاریخی ممکن است.

[20] نگاه کنید یادداشت محرم در باره خط اندازی مرزهای روسیه و افغانستان در آسیای مرکزی، 30 نومبر 1881، اس ال ای آی:31، برگ‌های 85.

[21] همانجا.

[22] اچ ان ال، 3 می 1882، اس ال ای آی:32، برگ 981؛ اچ ان ال، 20 جولای 1882، اس ال ای آی:33، برگ‌های 729-30.

[23] در میان این پناهنده‌ها 600 خانوار قزاق از بخارا موجود بود که از سوی  ملا یعقوب یک روس مسلمان شده رهبری می‌شد. آن‌ها بالأخره در کولاب اقامت نمودند. آن‌ها حدود دو تا سه لک گوسفند و دیگر مواشی را با خود آوردند، کی ان ال، 25 آگست 1882، اس ال ای آی:34، برگ 201.

[24] واتر فیلد به گرانت، 6 می 1881.

[25] واترفیلد به والی میمنه، 31 می 1881، اس ال ای آی:32، برگ‌های 1131-2.

[26] نماینده امیر به معاون سکرتر، 6 جون 1882، اس ال ای آی:32، برگ 1133.

[27] همان جا. واترفیلد نماینده هرات را هدایت داد برای جمع‌آوری استخبارات افراد خود را ماهانه به میمنه و مرو بفرستد. استخبارات سلسله تی ال اچ 1882 متکی بر منابع موثق است که از این دو مامور مخفی به دست آمده است. تی ال اچ، 6 جون 1882، اس ال ای پی:184، برگ 1058.

[28] امیر به جنرال امیر احمدخان، 20 جون 1882، اس ال ای آی:34، برگ 57. امیر انگلیس‌ها را ناراحت ساخت (برای بار اول نبود) از اینکه میمنه را در لست فوج‌های جابجا شده در سراسر افغانستان شامل نساخته بود، لستی از سوی مقامات هند تقاضا شده بود تا نیازهای نظامی عبدالرحمن خان را تخمین نمایند.  مقامات رسمی برتانیه نگران بودند که "با شامل نکردن میمنه در لست رسمی فوج‌ها برای ادعای روس‌ها رنگ داده شده بود که یک تابع اوزبیک است تا از افغان و در نتیجه مستحق به ارتباط با والی بدون دادن شاخ و برگ به کابل یا سیمله است. در این جا البته قشون حکومتی در میمنه نبود. دست‌نوشته‌های نوشته‌شده به "سر هنری" با سرآغاز، افغانستان، تعداد و استقرار فوج‌های امیر، 1 اپریل 1882، اس ال ای آی:36، بخش2، برگ 413.

[29] گرانت به جنرال احمد خان، 20 سپتمبر 1882، اس ال ای آی:34، برگ 58.

[30] تلگرام مامور حکومت در سیبی به کلکته، 16 سپتمبر 1882، اس ال ای آی:31، برگ 609.

[31] م ا، 23 فبروری 1881، اس ال ای پی:185، برگ199؛ کیو ان ال، 7 فبروری 1881؛ اعلامیه میرحسین، 13 جون 1882، اس ال ای آی:32، برگ‌های 265، 1275-6.

[32] تی ال اچ، 15 اپریل 1882؛ کیو ان ال، 23 اپریل 1881؛ واترفیلد به گرانت، 6 می 1881؛ اچ ان ال، 4 اپریل، 31 جولای 1883؛ ام ا، 27 آگست 1882،اس ال ای پی:184، برگ 767، 1507-8، 1397-9؛ اچ ان ال، 20 جولای 1882، اس ال ای آی:33، برگ‌های 729-30. طبق گزارش‌ها موسی جان یکی از ماموران پسر ایوب خان در بهار 1882 کمی بعدتر پس از ترک نماینده روسیه از میمنه بازدید نمود، اما غیر از اینکه میمنه را تشویق به مقاومت تا هنگامی که ایوب خان ایران تشویق به تمویل شورش نماید چیزی پیشنهاد ننمود. طبق معمول ایوب خان بی‌پول بود.

[33] اچ ان ال،20، 19 اپریل 1881، اس ال ای آی:32، برگ‌های 525، 971-2؛ تی ال اچ، 24 مارچ 1881؛ ام ا، 8 اپریل 1881، اس ال ای پی:184، برگ‌های 587، 721. طبق پی سی دی ، 30 دسمبر 1882، اس ال ای آی:35، برگ 306 این تفنگ‌ها توسط تورکمنها از اردوگاه روس‌ها دزدیده شده بود.

[34] تی ال اچ، 24 مارچ 1881؛ اچ ان ال، 2، 20 مارچ 1882، واتر فیلد به گرانت، 6 می 1882؛ اچ ان ال، 4 اپریل 1882، اس ال ای آی:32، برگ  894؛ کی ان ال، 13ز جون 1882، اس ال ای آی:33، برگ 677.

[35] اچ ان ال،2 مارچ، 19 اپریل 1882.

[36] کی ان ال، 30 جون، 4، 11 جولای 1882، اس ال ای آی:33، برگ‌های713، 717؛ ام ا، 15 جولای 1882، اس ال ای پی:184، برگ 1219. تعداد سربازان از هرات 4 لوا؛ سرپل هشت هزار تن زیر امر اسحاق خان و دو هزار تن دیگر زیر امر غلام رسول از اندخوی؛  تی ال اچ، 3 اپریل 1882، اس ال ای پی:184، برگ 751؛ اچ ان ال، 17 جولای 1882، اس ال ای آی:33، برگ‌های 1173-4.

[37] پی سی دی ، 9 جولای، 8 آگست 1882، اس ال ای آی:33، برگ‌های 233، 1157.

[38] اچ ان ال، 17 جون 1882؛ تی ال اچ، 2، 25 آگست 1882، اس ال ای پی:184، برگ‌های 1359-60، 1683.

[39] نماینده امیر به معاون سکرتر، 8 جون 1882، اس ال ای آی:33، برگ 127؛ اچ ان ال، 31 جولای 1882؛ تی ال اچ، 12 جولای 1882. اسحاق خان در اصل تقاضا نمود که پسر دلاور خان به کابل برود اما والی از ترس محبوس شدن یا اعدام از فرستادن او را رد نمود؛ اچ ان ال، 31 جولای 1882؛ اچ ان ال، 15 آگست 1882، اس ال ای آی:34، برگ 64.

[40] نماینده امیر به معاون سکرتر، 8 جون 1882، اس ال ای آی:33، برگ385؛ ام سی، 21 سپتمبر 1882؛ کیو ان ال، 25 می 1882، اس ال ای پی:184، برگ 1605. به نظر می‌رسد که یک کرور مالیه باقی مانده بود، به صفت باج پرداخت ناشده تقاضا گردید و زمان آن تا به 1868 می‌رسید.

[41] نماینده امیر، 8 جون 1882.

[42] همان جا. کی ان ال، 27 جون 1882، اس ال ای آی:33، برگ‌های 705-6؛ کیو ان ال، 25 می 1882 ادعا نمود که نماینده‌ها توسط امیر حبس گردیدند اما هیچ گزارش دیگر این را تایید نمی‌کند.

[43] ا علامیه میر هاشم، 13 جون 1882؛ اچ ان ال، 2 جون 1882؛ کیو ان ال، 6 می 1882، اس ال ای آی:32، برگ 992.

[44] اچ ان ال، 17 جون 1882؛ ام ا، 27 آگست 1882. هنگامی که انگلیس‌ها در باره این حادثه عبدالرحمن خان را اطلاع دادند، امیر مشکوک بود؛ " هیچ مامور روسی آزادانه در میمنه اقامت نمی‌تواند...آنچه والی میمنه می‌گوید کاملاً بی‌اساس است اما ممکن است اگرچه محتمل نیست که او خودش از اثر حماقت یا ضعف روان شاید از روس‌ها تقاضا نموده باشد و کسی را آن‌ها مخفیانه فرستادند...مانند جاسوس و مامور مخفی عمل نماید.، امیر به امیر احمد خان، 20 جون 1882، اس ال ای آی:34، برگ 57.

[45] اچ سی، 28 جون 1883، اس ال ای پی:185، برگ‌های 981-2؛ اچ ان ال، 25 جنوری 1883، اس ال ای آی:35، برگ 832. هر کدام رییس 1500 خانوار بود. نگاه کنید اچ ان ال، 21 جون 1882، اس ال ای آِ:37، برگ‌های 1865-6؛ اچ سی، 8 مارچ 1884، اس ال ای پی:186، برگ‌های 383-5.

[46] اچ ان ال، 20، 31 جولای 1882؛ کی ان ال، 27 جون 1882.

[47] کی ان ال، 27 جون 1882.

[48] اچ ان ال، 17، 31 جولای 1882.

[49]گزارشی گفت که دلاور خان به مردم میمنه گفته است که اگر اسحاق خان حمله نماید روس‌ها وعده فرستادن 2000 تورکمن را نموده‌اند. اچ ان ال، 14 سپتمبر 1882.

[50] ام ا، 27 آگست 1882؛ اچ ان ال، 20 جولای، 14 سپتمبر 1882؛ تی ال اچ، 16 آگست 1882، اس ال ای پی:184، برگ‌های 1379-80. بدخشان از فرستادن قوا برای کمک به اسحاق خان انکار نمود، کی ان ال، 11 جولای 1882؛ تی ال اچ، 16 سپتمبر 1882، اس ال ای پی:184، برگ 1589.

[51] در ادامه ببینید و کی ان ال، 5 سپتمبر 1882، اس ال ای آی:34، برگ 207.

[52] فوجی که در اختیار داشت شامل سه لوا پیاده، پنج صد سواره‌نظام و چهار صد سوار غیرمنظم اوزبیک بود یا حدود دو هزار تن در مجموع، تی ال اچ، 23 آگست 1882؛ ام ا، 15 جولای 1882. دو هزار نیرو به اندخوی فرستاده شد درحالی‌که قطعات کوچک باقی ماند تا آرامش را در شبرغان و سرپل حفظ نمایند.

[53] تی ال اچ، 23 آگست 1882.

[54] اچ ان ال،  30 آگست 1882؛ کی ان ال، 12 سپتمبر 1882؛ کی ان ال، 14 آگست 1882، اس ال ای آی:34، برگ 23.

[55] ام ا، 27 آگست 1882؛ تی ال اچ، 10 آگست 1882؛  تامسن به گرانویل، 5 سپتمبر 1882؛ اچ ان ال، 14 سپتمبر 1882؛ کی ان ال، 14 آگست 1882، اس ال ای آی:34، برگ 23؛ تی اف ژی، آگست 1882؛ مینوت دیپارتمنت سری، 15 سپتمبر 1882؛ کیو ان ال، 14 آگست 1882، اس ال ای آی:33، برگ‌های 1255، 1691، ام ا، 27 آگست 1882 می‌گوید قوماندان سواره‌نظام بلخ محی‌الدین خان بود.

[56] ام ا، 27 آگست 1882؛ کیو ان ال، 14 آگست 1882؛  تامسن به گرانویل، 5 سپتمبر 1882؛ مینوت دیپارتمنت سری، 15 سپتمبر 1882؛ تی اف ژی، اکتوبر 1882، اس ال ای آی:34، برگ‌های 415-6. اما خط مقامات حکومت افغان آن بود که میمنه در زیر ترحم آن‌ها بود و والی زیر فشار بود... به حدی که او در حال فرار است "وضعی که انگلیس‌ها خوشحال بودند در تاریخ رسمی خود قبول کنند؛ تی اف ژی، نومبر 1882؛ اچ ان ال، 16 دسمبر 1882، اس ال ای آی:39، برگ‌های 690، 1037-40.این تنها تلاشی برای روشنی انداختن به بی‌آبرو شدن امیر و اسحاق خان است. ای ای ویلر 98 به تبانی اسحاق خان و میمنه اشاره می‌نماید اگرچه شواهد معاصر برای تقویت این ادعا وجود ندارد.

[57] کیو ان ال، 14 آگست 1882 می‌گوید رویارویی زیادی بین اسحاق خان و میمنه رخ داد.

[58] کی ان ال، 19 سپتمبر، 6 اکتوبر 1882؛ اچ ان ال، 14، 29 اکتوبر 1882، اس ال ای آی:34، برگ‌های 188، 373، 683-4، 712؛ اچ ان ال، 15-24 سپتمبر، 12 دسمبر 1882، اس ال ای آی:35، برگ‌های 517، 386.

[59] [59]  کی ان ال، 14 سپتمبر 1882.

[60] تامسن به گرانویل، 5 سپتمبر 1882، اس ال ای پی:184، برگ‌های 1282-3.

[61] تی اف ژی، نومبر 1882، اس ال ای آی:33، برگ‌های 1177-8؛ کی ان ال، 12 سپتمبر 1882؛ اچ ان ال، 30 آگست 1882، اس ال ای آی:34، برگ‌های 31، 107-8.

[62] اچ ان ال، 14 سپتمبر 1882.

[63]  همانجا.

[64] عبدالباقی خان مینگ باشی پدر غلام محمد مصور (متولد 1873) نقاش و میناکار مشهور بود که زیر نظر میر اعظم خان نقاش دربار عبدالرحمن خان و بعداً در برلین (1905) درس خواند. غلام محمد مصور مکتب هنرهای زیبای کابل را اساس گذاشت و نمونه‌های نقاشی‌های او در موزیم کابل موجود است. یکی از دختران عبدالباقی مریم سرخابی خواهر سکه غلام محمد مصور معلم فرزندان امیر حبیب‌الله خان از 1901-1919 بود. در جریان زمامداری نادرشاه در مکتب مستورات درس می‌داد و مکتب ستاره، نخستین مکتب دخترانه را در میمنه اساس گذاشت.  او در سال 1963 در گذشت اما دخترانش مریم، عایشه و طاهره هنوز در 1987 حیات بودند (ادامک 1978، 98). عبدالباقی شخص بانفوذ در میمنه گفته شده است و یکی از اقارب با اعتماد و مقام رسمی دلاور خان بود. او با جنرال پرواز خان یکی از حامیان ایوب خان خویشاوندی داشت. در جریان جنگ کوتاه 1884 که به برکناری والی انجامید قومانده قوا میمنه به عبدالباقی داده شد. پس از شکست او برای نجات خود فرار نمود زیرا افغان‌های برای سر او جایزه تعیین نمودند اما در 1886 دستگیر گردید (توسط حسین خان مینگ احتمالاً به عبدالرحمن خان تسلیم داده شد). در نومبر 1886 همراه با شماری از اقارب دلاور خان اعدام گردید. دارایی‌های او بالأخره در لیلام عام به فروش رسید. برای زندگی‌نامه عبدالباقی نگاه کنید اچ ان ال، 15-24 سپتمبر، 13 نومبر 1882. ستیوارت به برن، 6 فبروری 1884، اس ال ای آی:44، برگ‌های 334-5؛ اچ ان ال، 31 مارچ 1884، اس ال ای آی:40، برگ‌های 807-9؛ اچ سی، 11 می 1884، اس ال ای پی:186، برگ‌های 585-7؛ اچ ان ال، 11 می، 10 جون 1884؛ اخبار از میمنه، 5 جولای 1884، اس ال ی آِ:41، برگ‌های4، 579-81، 949؛ دگروال ستیوارت به سر او برن، 6 فبروری 1884، اس ال ای آی:44، برگ‌های 334-5؛ کی ان ال، 5 نومبر 1886، اس ال ای آی:48، برگ 1178؛ کی ان ال، 28 دسمبر1886، اس ال ای آی:49، برگ 271.

[65] اچ ان ال، 15-24 سپتمبر، 14-29 اکتوبر، 13 نومبر 1882، 25 جنوری 1883.

[66] اچ ان ال، 15-24 سپتمبر، 13 نومبر، 12 دسمبر 1882.

[67] اچ ان ال، 13 نومبر 1882،اس ال ای آی:35، برگ 14 (ان دی دو نامه از تقی‌خان با این تاریخ وجود دارد  دومی در برگ 208 همین جلد قرار دارد)؛ اچ ان ال، 25 جنوری 1883، اس ال ای آی:35، بخش 4، برگ‌های 881-2. 

[68] اچ ان ال، 29 اکتوبر، 13 نومبر 1882، 12 دسمبر 1883، 25 جنوری 1883؛ پی سی دی، 30 دسمبر 1882؛ تی اف ژی، دسمبر 1882؛ اچ ان ال، ، 10 جنوری 1883، اس ال ای آی:35، برگ‌های 10، 36؛ اچ سی، 28 اکتوبر 1882، اس ال ای پی:184، برگ 1699؛ اچ ان ال، 29 اکتوبر 1882 می‌گوید تنها چهل هزار تنگه داده شد. اچ ان ال، 13 نومبر 1882 ادعا می‌نماید رقم فقط ده هزار روپیه کابلی (سی هزار تنگه) بود. میمنه به اسحاق خان 20 اسب و 20 شتر تحفه داد.

 


قبلی

 


بالا
 
بازگشت