الحاج عبدالواحد سيدی

 

 

 

باز شناسی افغانستان

 

 

بر تری دیرینه بلخ و...

 

بخش هشتم- بحث دوم

جلوس عبدالرحمن خان،

(1870-1880م)/۱۲۴۹-۱۲۵۸هـ خورشیدی/۱۲۸۶-۱۲۹۶هـ قمری

نوشته:جاناتان  لی

ترجمه: دکتر سید جلایر عظیمی

ویرستار:عبدالواحد سیدی

حقوق نشراین نوشته تحت قانون کاپی رایت مربوط به سیدجلایر عظیمی میباشد.

 

 

شورش ایماق و سقوط ایوب خان، 1880-1881

 

موضع عبدالرحمن خان با تضعیف رقبایش به ویژه ایوب خان در هرات تقویت گردیده بود که مقاومت همسان و متحد را علیه اشغال انگلیس‌ها یا پیمان بین روبرتز و وارث افضل خان از سبب اختلافات داخلی دوام‌دار که در دو سال گذشته روبرو گردیده بود نتوانست راه بیندازد. اگرچه او موفق به سرکوب شورش جنرال فیض محمد خان گردید، ایوب خان به تعویق انداختن حمله بالای قندهار وادار گردیده بود و در تابستان 1880 بود که سردار خصومت‌ها علیه انگلیس‌ها را تجدید نمود. در 9 جون ایوب خان بار دیگر نیروی خود را بیرون از هرات به حرکت آورد، قبلاً خود را امیر اعلان نموده و امر ضرب سکه به نام خود را داده بود (کاکر 1871، 62). در 22 جولای در روزی که لیپل گریفین رسما با شناسایی برتانیه از عبدالرحمن خان به منزله امیر موافقت نمود، ایوب خان از دریای هلمند گذشت و روستای میوند را اشغال نمود. پنج روز بعد از او قوا انگلیس زیر قومانده جنرال باروز را که در مقابل او فرستاده‌شده بود کاملاً شکست داد و در حالت بی‌نظمی و هرج‌ومرج فراوان آن‌ها را وادار به فرار به قندهار نمود (کاتب ج2، 375-6).

جنگ میوند اگرچه از سوی افغان‌ها منصفانه به منزله یکی از پیروزی‌های بزرگ در مقابل انگلیس‌ها جشن گرفته شد، در حقیقت تأثیر کمی بالای جریان تاریخ افغانستان داشت. در واقع شکست جنرال باروز توسط ایوب خان موقف عبدالرحمن خان را قوی‌تر ساخت. هنگامی که خبر پیروزی میوند به کابل رسید، انگلیس‌ها نسبت به بستن پیمان با عبدالرحمن خان بیشتر نگران شدند. عبدالرحمن خان نیز با درک اینکه او و انگلیس‌ها در تخریب ایوب خان مفاد مشترک دارند، طور ناگهانی "دوستانه‌ترین" شخص شد (کاکر 1871، 66) و امیر بود که امتیاز مذاکرات عبور مصون از طریق غزنی را به دست آورد که جنرال روبرتز را به پیشروی مشهور قشونش برای نجات قندهار قادر ساخت (کاکر 1871، 66).[1]

میوند همچنان به منزله محل انتشار به ایوب خان بود، زیرا نقطه اوج قدرت او بود. ایوب خان برخلاف عبدالرحمن خان فراست نظامی کمتری داشت و به جای ادامه پیروزی با حمله بالای قندهار تصمیم گرفت با قوماندان گارنیزیون قندهار مذاکره نماید، او قصدی بحث را برای رسیدن کمک روبرتز به درازا کشاند. وقتی قوای کمکی در نزدیک قندهار ظاهر گردید، همه بهانه‌های حل دیپلوماتیک به طاقچه گذاشته شد. در 31 آگست 1880 جنرال روبرتز کاملاً اردوی ایوب خان را در مزاره ارغنداب به خاک نشاند و با چنین کار موثر تلاش وارث شیرعلی خان ، برای به دست آوردن دوباره اداره افغانستان به پایان رسید (کاکر 1871، 66). 

ایوب خان با بقایای اردوی خود به هرات فرار نمود و دور نبود که دشمنی و رقابت‌های کهنه دوباره تازه گردید. قبل از حرکت به سوی قندهار، انبیا خان تایمنی از تایوره و خان آغا جمشیدی دو تن از سران بانفوذ ایماق با تشویق‌های مناسب دگروال سنت جان در قندهار،[2]سر به شورش زده بودند (کاکر 1871، 70). به مجردی که ایوب خان هرات را ترک نمود، ایماق‌ها همراه با طوایف افغان الکوزی و اسحاق زی یک‌بار دیگر برای گرفتن شهر تلاش نمودند تا بهبود خان مسن‌ترین نواسه وزیر یار محمد خان را به تخت بنشانند (کاکر 1871، 71).[3] برای پیچیده ساختن بیشتر کار سردار اسکندر خان پسر مرحوم سلطان محمد خان از هرات که در ایران در تبعید بسر می‌برد برای آمدن به هرات اجازه خواست، اگرچه در پایان هرگز به قلمرو افغان نرسید.[4]

قیام ایماق‌ها ناکام ماند و هنگامی که ایوب خان پس از قتل‌عام مزاره به هرات برگشت، او مصمم بود از قبایل شورشی انتقام دسایس شان را بگیرد. در اواخر نومبر محمدحسن خان با استعمال دستاویز تهاجم تورکمن‌ها  در مقابل خان آغا به سوی پایتخت او کشک فرستاده شد [5]و جمشیدی‌ها را کاملاً تار و مار نمود و نابود ساخت اگرچه خان آغا به منطقه کوهستانی غور فرار نمود. سربازان هرات با ایماق‌ها با تشدد و سرکوبگری معامله نمودند.[6] بین پنجاه تا صد هزار قران از اهالی گرفته شد، در قلعه‌های استحکامی در منطقه فوج‌ها جابجا گرید، و یک افغان به نام محمدحسن خان گورنر منطقه تعیین گردید.[7]

خان آغا به انبیا خان تایمنی پناه برد، او نیز در شورش ناکام علیه ایوب خان سهم گرفته بود اما وقتی خان آغا از رهبر تایمنی خواست تا به کمک جمشیدی‌ها بیاید، انبیا خان اگرچه حمایت خود را نسبت به وضع نامساعد مهمان خود ابراز نمود، به دلیل  اینکه مشکلات جدی در منطقه خود داشت عذر خواست. اختلاف شدیدی که بین انبیا خان و اقاربش صادق خان از تولک به وجود آمد قبیله را به دو شاخه تقسیم نمود و امیر تایمنی با قبول خطر بدون دفاع ماندن نمی‌توانست منطقه را ترک نماید مبادا رقیبش در غیابت او بالای تیول او حمله نماید ( میتلند 1891، 199).[8] خان آغا برای به دست آوردن حمایت انبیا خان، پیشنهاد میانجیگری بین طرفین را نمود، مشروط بر اینکه صادق خان عبور مصون را برای پیشبرد مذاکرات اجازه دهد. صادق خان این شرط را پذیرفت  پافشاری نمود تا خان آغا شخصاً بیاید [9]خان آغا با نیت نیک در همراهی تنها چهار ملازم برای ملاقات رهبر تایمنی بر زمینه بی‌طرفی در قلعه مهنه رفت، با رسیدن دران جا دریافت که امیر تولک با یک‌صد تن منتظر او است. پس از بحث کوتاه با خان آغا، صادق خان به افراد خود اشاره نمود که خان آغا و ملازمان او را گرفتند، دستهای آن‌ها را به پشت شان بسته و به تولک انتقال داد، دران جا مطابق توافق قبلی به عبدالوهاب خان قوماندان افغان اوبه تسلیم داده شدند، او شورشیان را به ایوب خان فرستاد( میتلند 1891، 199).[10]

خان آغا در 7 دسمبر 1880در "وضعیت خیلی خراب" [11]به هرات رسید و با پاهای بسته در شکم اسب مانند مجرمان در سرک‌های شهر گشتانده شد. روز بعد در حضور ایوب خان آورده  شد و با وجود این واقعیت که امیر جمشیدی خسر او بود، سردار سیل ناسزا را بالای او جاری ساخت، رهبر ایماق را متهم به  "دوستی با دشمنان دین (انگلیس‌ها) و کوشش برای تخریب اسلام نمود."[12] وقتی خان آغا هرگونه اتحاد رسمی با انگلیس‌ها را انکار نمود، ایوب نامه‌های را پیش نمود که قبایل را به شورش تحریک می‌نمود و مهر شخصی رییس جمشیدی‌ها را داشت. خان آغا گفت که آین نامه‌ها ،  "برای مفاد ایوب خان فرستاده‌شده است" که سردار با کنایه جواب داد که "در این صورت به خاطر خدمتی که به من انجام داده‌ای یکی دیگر را پاداش خواهم داد" و خدمتکاران خود را امر نمود تا با خنجر، شمشیر و نیزه بالای اسیران حمله نمایند و خان آغا و همراهانش را در حضور ایوب خان به قتل رساندند و اجساد آن‌ها از بالای ارگ پایین انداخته شد تا برای دید مردم معروض گردد. نایب حفیظ الله خان برای نظارت از مصادره دارایی‌های خان آغا در هرات تعیین شد و تعقیب عمومی سران جمشیدی‌ها آغاز گردید (کاکر 1871، 71)..[13]

قتل بی‌رحمانه خان آغا، همراه با اقدامات ظالمانه محمدحسن خان و عبدالوهاب خان در کشک و اوبه، شورش‌های بیشتری را سبب گردید و همه چهار ایماق را تجرید نمود. یلنگتوش خان وارث خان آغا با اطلاع از قتل پدر به میمنه فرار نمود زیرا با دلاور خان مینگ خویشاوندی داشت.[14] دران جا فتح‌الله بیگ فیروزکوهی و محمد خان رهبر هزاره‌های سنی با او یکجا گردیدند (میتلند 1891، 134 ؛ کاکر 1871، 71).[15] انبیا خان تایمنی نیز در کوه‌ها پناه برد اما عبدالوهاب خان با کمک گارنیزیون فراه و سبزوار از اوبه بیرون شد و مرکز تا یمنی‌ها را اشغال نمود. اما سربازان فراه و سبزوار کاملاً از اداره خارج گردیده، از اطاعت افسران خود ابا ورزیدند و در جریان چور و چپاول ایماق‌های زیادی را از دم شمشیر گذشتاندند، عبدالوهاب خان مدعی گردید که "تا یمنی‌ها تقریباً ریشه کن شدند." [16]بار دیگر این قساوت مجانی فقط شورش‌های بیشتر را در پی داشت زیرا قبایلی که موفق به فرار به سوی قلعه‌های کوهستانی غیرقابل‌دسترس شده بودند دران جا قوا خود را با انبیا خان و رهبران دیگر ایماق یکجا نمودند (میتلند 1891، 199-200).[17]

در اوایل ماه‌های 1881 ایوب خان ناتوان از درک واقعیت که  تشدد حکومت او منجر به اغتشاش و نارضایتی می‌گردد خشم و غضب را متوجه سرداران افغان نمود که با ایماق‌ها علیه او دسیسه نموده بودند. به تعقیب اشغال مناطق تایمنی از سوی عبدالوهاب خان  پسر و نواسه وزیر یار محمد خان به دست او افتادند و ایوب خان در سرداب ارگ هرات "در تاریکی شب آن‌ها را حلق‌آویز نمود" (کاکر 1871، 71).[18] با وجود تلاش‌ها برای مخفی نگه‌داشتن این قتل‌ها روز بعد خبر این اعدام‌ها به همه شهر برملا شده بود[19]و ایوب خان همه‌روزه با اینگونه اقدامات به تعداد دشمنان خود در هرات و بیرون از هرات می‌افزود.

در زمستان 1880/1 درحالی‌که ایوب خان مشغول پی‌ریزی تخریب خود بود، یلنگتوش خان به خواجه کینتی در مرز بین میمنه -هرات رفت، دران جا نیروی فراوان قبایل تورکمن و ایماق را از میان قبایل پنجده و کشک گرد آورد.[20] هدف فوری او انتقام گرفتن از هزاره‌های سنی قلعه نو بود (میتلند 1891، 65؛ کاکر 1871، 71) آن‌ها در توطیه ای دخیل دانسته می‌شدند که به دستگیری پدرش انجامید.[21] اما نقشه او برای حمله به کشک تا اواسط جنوری 1881 به تعویق افتید، زیرا یلنگتوش خان مریضی خطرناکی پیدا نمود و برای مدتی حیات او در نوسان بود.[22]در عین حال ایوب خان کاملاً ناتوان از مهار نمودن شورش ایماق‌ها که مانند آتش وحشی در سراسر بادغیس، غور و غرجستان منتشر گردیده بود،[23]نماینده‌ای را نزد دلاور خان فرستاد و در میان تقاضاهای دیگر خواستار تسلیم دادن رهبران جمشیدی گردید.[24] دلاور خان اما در خیال همکاری نبود و به نماینده ‌ایوب خان اطلاع داد که ازان جایی که یلنگتوش از طریق ازدواج به او ارتباط دارد او مجبور به پذیرایی و پناه دادن به خویشاوند خود است،[25]اگرچه والی تحفه اسب و پوستین را برای نرم ساختن انکار خود نفرستاد.[26]

یلنگتوش خان بالأخره از مریضی  خطرناک بهبود یافت و شروع به حمله به مناطق اشغالی هرات در بادغیس نمود. وقتی روشن گردید که ایوب خان برای جلوگیری از این حملات چیزی نمی‌تواند، نیروی بیشتر مردان قبایل از پنجده و کشک زیر پرچم رییس جمشیدی ها جمع گردید.[27] همه چیز به دلخواه یلنگتوش خان پیش نرفت، زیرا دلاور خان برای حمایت از قیام دلگرمی نداشت. هنگامی که یلنگتوش خان به امید جلب کمک اسحاق خان اجازه بازدید از تورکستان افغانی را نمود، در ابتدا والی سفر رییس ایماق‌ها را رد نمود زیرا در هفته‌های اول 1881 میمنه با اسحاق خان در باره مالکیت درزاب در شرف جنگ بود (در ادامه ببینید)[28] و در نیمه اول مارچ یلنگتوش خان اجازه سفر به مزار شریف را به دست آورد.[29]

مشاجره درزاب به مفهوم این بود که دلاور خان نمی‌تواند کمک نظامی به شورش ایماق‌ها نماید، زیرا او می‌دانست هرگاه اسحاق خان حمله همه‌جانبه را بالای میمنه آغاز نماید یگانه کاری که می‌تواند"حفظ آبروی خودش خواهد بود."[30] با عدم اتکا بالای کمک عملی دلاور خان، یلنگتوش خان تلاش نمود روابط با انگلیس‌ها را که سال قبل با دیگر سران ایماق برقرار شده بود زنده نماید (کاکر 1871، 70-2). در نامه‌ای عنوانی سفیر انگلیس در تهران رهبر جمشیدی اعلان نود که او "خدمت گذار حکومت انگلیس " بوده و در خواست نمود که آیا در میمنه باقی بماند یا به حملات خود در اطراف هرات ادامه دهد. او از نظر مالی در مضیقه بود زیرا او و متحدانش همه چیز را از طریق حکومت انگلیس از دست داده بودند و "التماس می‌نماییم ما را در سایه حمایت خود داشته باشید."[31]

نامه یلنگتوش در ابتدا از سوی مقامات برتانیه با تردید مطالعه گردید، آن‌ها از آنچه در هرات یا در مرغاب رخ می‌داد مطمئن نبودند و موضوع به دگروال سنت جان در قندهار راجع گردید.[32] در زمستان 1880/1 استخبارات از تورکستان صغیر خیلی ضعیف بود و گزارش‌های متناقض از میمنه و قبایل ایماق می‌رسید که تردید در باره مراسله یلنگتوش خان را سبب می‌گردید. در واقع دگروال سنت جان شنیده بود که شورشی علیه ایوب خان از سوی ایماق‌ها وجود ندارد و جنگ در بادغیس تنها درگیری سربازان ایوب خان برای راندن تهاجم وسیع تورکمن‌ها  است.[33] اختلاف بالای درزاب بین میمنه و اسحاق خان وضعیت را هنوز تیره‌تر ساخت، زیرا عدم موافقت دلاور خان با گورنر امیر در تورکستان افغانی به نظر می‌رسید نشان می‌داد که والی با عبدالرحمن خان مخالف بود و شاید برای کمک به ایوب خان مراجعه نماید.[34] استخبارات رسیده از پشاور با نقل‌قول از منبع موثق، به نظر می‌رسد این باور را تقویت می‌نمود که ادعا می‌نماید هاشم خان، احمدعلی خان و عبدالله جان خان ناصری با نیروی زیادی به سوی میمنه رفته‌اند و اسحاق خان وادار گردید تا پنج فوج را برای مقابله با آن‌ها در منطقه بفرستد.[35] چند هفته بعدتر بود که سفارت تهران انکار نمود که نیروی هرات به  سوی میمنه رفته باشد.[36] این شایعات در باره وفاداری دلاور خان برای انگلیس‌های تصویر دیگری در مورد وضعیت میمنه و مرغاب در هفته‌های اول سال 1881ارایه نمود. ظاهراً چنین به نظر می‌رسید که یلنگتوش خان خیلی بعید از اقدام علیه ایوب خان، مامور حکومت هرات بود. موفقانه میمنه را از وفاداری به امیر جدا ساخته است لذا برای ایوب خان در تورکستان صغیر جای پای محکمی داده است که از آنجا بلخ را مورد تهاجم قرار داده می‌تواند.[37]

در روشنی نامه یلنگتوش خان که بیشتر اطلاعات رسیده به هند را نقض می‌نمود، برای برتانیه مهم بود تا انگیزه اصلی رییس جمشیدی‌ها برای نزدیک شدن به برتانیه و دلایل بازدید او از میمنه روشن گردد.[38] در دوم مارچ دگروال سنت جان تلگرامی به وایسرای فرستاد و تأیید نمود که رهبر جمشیدی‌ها در حالت "شورش باز" علیه ایوب خان قرار دارد و اینکه مشکلات بین میمنه و اسحاق خان یک اختلاف منطقه‌ای عادی بوده است.[39] حتی دران وقت تقاضای ایماق‌ها برای کمک مالی فوراً پذیرفته نشد و یک ماه را در بر گرفت تا دگروال سنت جان توانست ده هزار روپیه را برای حمایت شورش پرداخت نماید. اما پول به جمشیدی‌ها داده نشد بلکه به انبیا خان امیر تا یمنی‌ها رسید که برادرش با تقاضای مشابه کمک در مقابل ایوب خان به قندهار رفته بود.[40]

با وجود رد شدن،  یلنگتوش خان به تاخت‌وتاز علیه هرات ادامه داد. در بهار 1881 مشاجره بین دلاور خان و اسحاق خان حل گردید درحالی‌که نارضایتی از اداره ایوب خان تا حدی زیاد شده بود که ریس جمشیدی‌ها مقر خود را به پنجده انتقال داد، از انجا کشک را با دست باز مورد حمله قرار می‌داد.[41] در همین وقت، بخشی از فوج هرات در کشک شورش نمود و قبل از اعاده نظم توسط حسن خان، جنرال محمد جان خان را به قتل رساند. جمشیدی‌ها با آگاهی از ناآرامی به حملات آغاز نمودند و با مشکلات زیاد بود که حسن خان توانست از سقوط کشک جلوگیری نماید.[42] در اواخر مارچ ایوب خان شماری از قطعات نظامی را از تایوره پایتخت جمشیدی‌ها و مناطق دیگر غور و بادغیس به خاطر اندیشه ثابت فتح قندهار فراخواند.[43] وقتی خبر این عقب‌نشینی به یلنگتوش خان رسید قوا خود را برای حمله دوم بالای کشک گرد آورد در حالی که تورکمن‌ها ی متحد از پنجده تاخت‌وتاز های خود را شدت بخشیدند.[44] قبل از دادن امر حمله تام بالای قطعه هرات در کشک، یلنگتوش خان نگران بود شماری از اقارب او در منطقه زیر سایه حسن خان زندگی می‌نمودند و نیرویی را به کشک فرستاد تا آن‌ها را نجات بدهد، اگرچه او موفق به رهایی تنها بیست خانوار گردید. هرگاه ایوب خان یک هزار سوار برای تقویت حسن خان نمی‌فرستاد کشک شاید سقوط می‌نمود.[45] با وجود این در اواسط جون یلنگتوش خان و بخش عمده اردوی او در سه فرسنگی (حدود سی میل) کشک اردو زدند.[46]

در روزهای اولیه ماه جون 1881 یلنگتوش خان حدود بیست هزار تن از افراد قبایل ایماق و تورکمن را زیر فرمان خود داشت، بعضی از آن‌ها از مناطق دوردست مثلاً دشت‌های مرو آمده بودند.[47] با وجود چنین اردوی سهمناک در مرزهای شمالی، ایوب خان در مقابل آن تهدیدی که یلنگتوش متوجه هرات ساخته بود بی‌توجه بود و سردار برای آمادگی جهت گرفتن قندهار ادامه داد. جدی بودن وضعیت برای او مطرح گردید اما وقتی ایوب خان نادر علم را همراه با کمی سرباز فرستاد تا گزارش‌های رسیدن افسران روسی را در پنجده بررسی نماید. نه به طور غیرمنتظره، فرستاده‌های ایوب خان از سوی تورکمن‌ها  قبل از رسیدن به مقصد قطعه قطعه گردید.[48] در پاسخ سربازان بیشتری برای تقویت حسن خان در کشک فرستاده شد، اگرچه به مشکل برای آرام ساختن طوفان احتمالی کافی بود.[49]

شورش جمشیدی‌ها و تورکمن‌ها  در شمال تهدید برای هرات کافی نبود که ایماق‌های تایمنی زیر رهبری انبیا آن نیز شورش نمودند. پس از فتح تایوره، غور و چخچران از سوی هرات سال قبل، رییس تایمنی با یلنگتوش خان و سران ایماق میمنه یکجا شده بود. هنگامی که  امیر جمشیدی به پنجده رفت تا عملیات در مقابل کشک و بادغیس را رهنمای نماید، انبیا خان به کوه‌های هری رود علیا برگشت دران جا افراد خود را برای حمله بالای تایوره آماده ساخت. فتح‌الله بیگ خان فیروزکوهی با او یکجا شد و حمایت قبایل چخچران و سیاه چوب را به دست آورد،[50] محل آخری مقر رهبر تا یمنی‌ها بود. شورش با برگشت اسماعیل بیگ برادر انبیا خان از قندهار تحرک بیشتری کسب نمود زیرا پولی را که دگروال سنت جان داده بود با خود آورد.

در بهار 1881 موضع عبدالوهاب خان به مقایسه گورنر کشک بیشتر مخاطره‌آمیز بود. ایوب خان سربازان زیادی را از تایوره فراخوانده بود و فقط دو تا سه هزار تن زیر فرمان او بود.[51] ازان جایی که امیر تایمنی حدود ده هزار تن را در تپه‌های شمالی گرد آورده  بود، گورنر افغان راه دیگری جز مذاکره نداشت تا عبور مصون و برگشت به هرات را به دست آورد.[52] اما مذاکره وقتی به پایان رسید که انبیا خان و سایر رهبران تایمنی  فهمیدند که عبدالوهاب خان خیلی ضعیف بوده، تایوره و مناطق دیگر را که به دست هرات بود هر وقت بخواهند گرفته می‌توانند.[53]

در آخر می یا اوایل جون 1881 زمانی است که امور در اطراف کشک و مرغاب از اختیار ایوب خان خارج‌شده بود، در شهرک (بین چخچران و تایوره) قیام عمومی از سبب رویه مستبدانه جمع کنندگان مالیه ایوب خان صورت گرفت،[54] و انبیا خان در حمایت  فیروزکوهی‌ها و هزاره‌های سنی ، تصمیم به آغاز حمله گرفت. ایماق‌ها بدلگرمی بیشتر یافتند هنگامی که نماینده اسحاق خان به چخچران رسید و اطلاع داد که گورنر تورکستان افغانی در نظر دارد از طریق منطقه آن‌ها به سوی هرات پیشروی نماید و مبارزه ایماق‌ها را علیه ایوب خان به هر وسیله ممکن کمک خواهد نمود. هنگامی که خبر نقشه اسحاق خان در منطقه پخش گردید ، انبیا خان و متحدانش از عبدالرحمن خان حمایت خود را اعلان نمودند.[55] با وجود برتری بزرگ از نظر تعداد به افراد ایوب خان، قیام تایمنی‌ها به آغاز فرخنده منجر نگردید. در یک رویارویی با نیروی عبدالوهاب خان ایماق‌ها مجبور به عقب‌نشینی به سوی چوب سیاه گردیدند و برادر انبیا خان (اسماعیل خان؟) همراه با اعضای دیگر خانواده به دست افغان‌ها افتید. در جنگ بعدی اما قشون هرات به سختی شکست خورد و چندین افسر عالی‌رتبه اسیر گردید اگرچه آن‌ها بعداً با برادر انبیا خان و اقارب دیگرش مبادله گردیدند.[56] ایماق‌ها پیروزی خود را با محاصره تایوره ادامه دادند وضعیت برای عبدالوهاب خان به حدی ناامید کننده بود که نامه خداحافظی برای پدر با آخرین تقاضای نیروی تقویتی به ایوب خان را فرستاد.[57] در این وقت ایوب خان هرات را به سوی قندهار ترک نموده بود و اگرچه لویناب خوشدل خان و پنج صد سوار "تعقیبی بی‌ارزش" برای عبدالوهاب خان فرستاده شد، اما خیلی کم و خیلی دیر بود.[58]

چند روز پس از ترک خوشدل خان به سوی تایوره، نخستین دسته سربازان عبدالوهاب خان با قصه‌های ملالت انگیز شروع به آمدن به اردوگاه ایوب خان نمودند. آن‌ها برای ده روز مقاومت نمودند با درک وضعیت ناامیدکننده، موضع خود را ترک نموده فرار اختیار کردند، بعضی از آن‌ها به هرات برگشتند و درحالی‌که دیگران به شمول عبدالوهاب به سوی جنوب رفتند تا به قشون هرات در نزدیک قندهار بپیوندند.[59] با وجود این خبر، به  لویناب خوشدل خان امر گردید پیشروی خود علیه انبیا خان را ادامه دهد، طرف این را کشف نمود که اسحاق در رأس شش فوج قبلاً به دولتیار رسیده بود.[60] شماری از سربازان قشون بلخ برای حمایت تایمنی ها فرستاده شد و به آسانی خوشدل خان را شکست داد و افراد او را پراکنده ساخت.[61]

ایوب خان اگرچه تایوره، غور و غرجستان را از دست داد، اما برگشت به هرات را رد نمود زیرا پس از موفقیت عملیات قندهار او در احساس آرامش یک امنیت دروغین فرو رفته بود. پس از شکست دادن نیروی وفادار به عبدالرحمن خان در کاریز عطا، ایوب خان به سوی شهر پیشرفت و گورنر از سبب حمایت قوی مردم برای سردار بدون مقاومت به قلات فرار نمود. در اواخر جولای 1881ایوب بدون کدام مقاومتی وارد شهر قندهار گردید و با یک مسئله غامض ستراتیژیک مواجه گردید. می‌توانست در قندهار بماند و برای تحکیم موضع خود در منطقه، احتمالاً گرفتن دوباره تایوره یا پیشروی به سوی کابل و خطر آسیب‌پذیر گذاشتن هرات برای حمله اسحاق خان و ایماق‌ها که از طرف شمال و شرق به سوی شهر در حال پیشروی بودند تلاش نماید. در پایان خود را در سرزمین متروک تنها یافت و هرات را برای دفاع تعداد کمی از افراد رها نمود (کاکر 1971، 74-5).[62]

عبدالرحمن خان با درک وضع نامساعد خصم، فوراً اردوی بزرگی را آماده نمود، همه و هرکسی را که در کابل فکر می‌شد حامی ایوب خان است دستگیر نمود و شخصاً برای حمله به سوی قندهار حرکت نمود. در ضمن در اگست 1881 کشک بالأخره به دست یلنگتوش خان سقوط نمود و سپس در رأس اردوی جمشیدی و تورکمن‌ها  به سوی هرات حرکت نمود و درحالی‌که اسحاق خان و متحدان تا یمنی‌ها و هزاره او از سوی شرق پیشروی نمودند.[63] در 22 سپتمبر عبدالرحمن خان در جنگ نزدیک چهل زینه ایوب خان را شکست داد و قشون پیروز او قندهار را تاراج نمود. دو روز بعد امیر قوماندان نیروی بلخ عبدالقدوس خان را امر نمود  تا به هرات حمله نماید.[64]

گارنیزیون کوچکی که ایوب خان در هرات مانده بود امیدی برای مقاومت در مقابل قوا مشترک عبدالرحمن خان ، یلنگتوش خان و عبدالقدوس خان نداشت. و نه وضعیت مشکل خود را با اجازه دادن فتح‌الله خان فیروزکوهی به داخل شهر برای به دست آوردن اطلاعات کمک توانستند. فتح‌الله خان با معذرت متکی بر مشاجره بین خود و پسرش، موسی جان پسر ایوب خان را که برای سازمان دادن دفاع هرات باقی گذاشته شده بود تشویق نمود تا تغییر موضع دهد. با وجود اینکه فتح‌الله خان یکی از مخالفان عمده ایوب خان بود، موسی جان داستان را پذیرفت، برای چندین روز اجازه یافت در شهر گشت و گذار نماید و مواضع دفاعی را شناسایی و در دست اول وضعیت تاسیسات نظامی را بررسی نماید. با رضایت از اینکه که هرات مقاومت اندک یا هیچ مقاومتی را به راه انداخته نمی‌تواند، فتح‌الله خان طوری که آمده بود آزادانه شهر را ترک نمود و به نیروهای مشترک عبدالقدوس خان و یلنگتوش خان پیوست که حالا در سی میلی شهر قرار داشتند.[65]

موسی جان بالأخره با درک اینکه فریب‌خورده است تصمیم گرفت بیرون از شهر روبرو گردد و تعداد کمی افراد باقی‌مانده در شهر را برای تقویت لویناب خوشدل خان فرستاد که قوا خود را در مسیر پیشروی قدوس خان جابجا نموده بود. در 2 اکتوبر 1881 در محلی به نام شفلان قشون هرات که طور ناامیدکننده‌ای تعداد کمتری داشت تار و مار گردید و در ظرف چند ساعت در تاریکی شب یلنگتوش خان همراه با دو صد تن بدون مقاومت به شهر داخل گردید. روز بعد عبدالقدوس خان و قشون بلخ به او پیوست (کاکر 1971، 80).[66] خبر سقوط هرات به ایوب خان رسید درحالی‌که پس از شکست به دست عبدالرحمن خان هنوز در راه برگشت به شهر بود. با درک اینکه همه چیز از دست رفته است، همراه با تعدادی از مشاوران نزدیک و خانواده‌اش به سوی غرب رفت و از خشم امیر از ایران خواستار پناهندگی شد.[67] عبدالقدوس خان که تنها بیست و هفت سال داشت،[68]از سوی عبدالرحمن خان گورنر هرات تعیین گردید که سبب  آزرده شدن محمد اسحاق خان گردید، زیرا این وظیفه را به خود در نظر گرفته بود (کاتب ج2، 387-8). امیر اما همیشه آگاه از خطر احتمالی پسر اعظم خان، می‌خواست این قلمرو مهم را زیر اداره کسی بدهد که موقف خود را کاملاً مدیون امیر باشد  (کاکر 1971، 40). اسحاق خان نارضایتی خود را از سبب نادیده گرفته شدن پنهان ننمود و به عبدالرحمن خان طی نامه شکایت نمود که خدماتی را که او خانواده‌اش در روز‌های دشوار تبعید ارائه نموده بودند عمداً نادیده گرفته شده است (کاکر 1971، 142).[69] در پایان 1881 روابط بین امیر و گورنر تورکستان افغانی تا اندازه‌ای خراب شد که "نقض کامل عهد" محتمل به نظر می‌رسید.[70] گزارش‌های تورکستان افغانی نشان می‌داد که اسحاق خان بالای مردم قرض و جریمه‌های را تحمیل نموده است تا جنگی را با امیر تمویل نماید و اینکه همه فرماندهان اردو همراه با امرا و بزرگان وادار گردیده اند تا بالای قران در زیارت علی [71]برای اسحاق خان سوگند وفاداری بخورند. سردار عبدالله خان گورنر بدخشان امیر را اطلاع داد که به نظر او اسحاق خان نقشه دارد تا "حاکمیت خود را تاسیس نماید."[72] این خبر سبب خشم عبدالرحمن خان گردید و قرار گزارش گفته است "سال آینده من یا سردار باید ناپدید شویم."[73] تقابل انکارناپذیر خواست‌ها، برای چند سال به تأخیر افتید تا حدی از سبب اینکه امیرمحمد عزیز خان برادر اسحاق خان را فریب داد تا به کابل بیاید و روابط روبه تیره همدیگر را بحث نمایند و سردار مظلوم را به خاطر رفتار نیک برادرش گروگان گرفت.[74]


 

[1] تاثیر دیگر پیروزی ایوب خان این بود که پس از شکست ایوب خان و تخلیه شهر توسط قوا انگلیس، قندهار بار دیگر بخشی از افغانستان دانسته شد، به عبدالرحمن خان واگذار گردید. سردار قندهار شیرعلی ترجیح داد به کراچی تبعید گردد. 

[2] دگروال سنت جان در حمایت سران ایماق هنگامی که نیاز زیادی به آن داشتند ناکام ماند. با تشویق آن‌ها برای شورش تا ایوب خان در هرات مصروف بماند تا به قندهار پیشروی نتواند، بعدتر در 1881 بود که تصمیم گرفت به سران ایماق کمک مالی نماید.

[3] تی ال اچ، 13 اکتوبر 1880، اس ال ای پی:182، برگ‌های 1531-6.

[4] تامسن به ارل گرانویل، 3 می 1880، اس ال ای پی:182، برگ‌های 339-44.

[5] دی اس آ آر، 1-21 دسمبر 1880، اس ال ای آی:27، برگ‌های 343-50.

[6] خلاصه نامه‌ها از مرو و هرات، جنوری 1881، اس ال ای پی:183، برگ‌های 249-51.

[7] تی ال اچ، 16 دسمبر 1880؛ اچ سی، 3 جنوری 1881، اس ال ای پی:183، برگ‌های 91-2، 233-5.

[8] اچ سی، 10 دسمبر 1880، اس ال ای پی:183، برگ‌های 21-2.

[9] همان جا.

[10] همان جا.

[11] همانجا.

[12] همانجا

[13] همنجا.

[14] والی میمنه با یکی از برادرزاده‌های یلنگتوش ازدواج نموده بود. او دختر امین‌الله خان برادر خان اغا بود. دی کیو آر، 1-7 مارچ 1881، اس ال ای آی:28، برگ‌های 6-8.

[15] دی کیو آر، 1-7 مارچ 1881؛ تلگرام سنت جان به کلکته، 20، 28 فبروری، 7 مارچ 1881، اس ال ای آی:27، برگ‌های 1253، 1431؛  تی ال اچ، 25 دسمبر 1880، 19 جنوری 1881، اس ال ای پی:182، برگ‌های 123-4، 261-3؛ اچ سی، 18 دسمبر 1880 می‌گوید او در اول به پنجده رفت و بعداً دگروال سنت جان انکار نمود که سران ایماق شورش نموده باشند در عوض ادعا می‌نماید که آن‌ها با اجازه ایوب خان به میمنه رفتند. تلگرام سنت جان به کلکته، 7 مارچ 1881. اقدامات ایوب علیه ایماق‌ها این ادعای دروغ را سبب گردید.

[16] تی ال اچ، 25 دسمبر 1880، 19 جنوری 1881. ایوب خان امر نمود این سربازان به خانه فرستاده شوند پس از اینکه زیر اداره آورده شدند.

[17] اچ سی، 10 دسمبر 1880 که اشاره می‌نماید "اگرچه ایوب یک دشمن را از راه برداشت...نارضایتی و مشکلات در ولایت هرات در مقابل او افزایش یافت، ما نتیجه را خواهیم دید."

[18] تی ال اچ، 19 جنوری 1881. تنها بهبود خان نواسه یار محمد خان نام گرفته شده است.

[19] همانجا.

[20] اچ سی، 3 جنوری 1881. روشن نیست که چند تن از طرفداران یلنگتوش خان با او به میمنه رفتند. تلگرام سنت جان به کلکته، 20 فبروری 1881؛ دی اس ا آر، 22-28 فبروری 1881، اس ال ای آی: 27، برگ 1637 می‌گوید یک هزار سوار او را همراهی نمود. دی کیو آر، 1-7 مارچ 1881 ادعا می‌نماید که تنها چند نفر با او بود و قبیله پس از مرگ پدر او را تنها ماند. دی کیو آر، 8-14 اپریل 1881، اس ال ای آی:28، برگ 768 یک صد نفر را با او گزارش می‌دهد.

[21] تی ال اچ، 25 دسمبر 1880.

[22] همانجا.

[23] شایعاتی موجود بود که ایوب خان قوایی را در مسیر دریای آمو برای سرکوب شورش یلنگتوش فرستاد و اینکه به میمنه حمله گردید. تلگرام کمیشنر پشاور به  کلکته، 1-6 جنوری 1881، اس ال ای آی:27، 125؛ تامسن به ارل گرانویل، فبروری 1881، اس ال ای پی:183،  برگ 195.

[24] تی ال اچ، 19 جنوری 1881؛ تی ال اچ، 18 مارچ 1881؛ تامسن به وایسرای، 18 اپریل 1881، اس ال ای پی:183، برگ‌های 431-2، 557.

[25] دی کیو آر، 1-7 مارچ 1881.

[26] تی ال اچ، 18 مارچ 1881؛ کیو ان ال، 31 می 1881، اس ال ای آی:28، برگ‌های 1038-9. نماینده همچنان در باره گزارش جاسوس روس‌ها (در بعضی شایعات انگلیس‌ها) که از تورکستان افغانی بازدید می‌نمودند سوال نمود؛ تی ال اچ، 22 می 1881، اس ال ای پی:182، برگ‌های 721-6؛ نامه از ...مرز هرات به مامور مشهد، ان دی 1881، اس ال ی پی:29، برگ 1469.

[27] تلگرام وایسرای به سکرتر خارجه دولت، 28 جنوری 1881، اس ال ای آی:27، برگ‌های 825.

[28] تلگرام سنت جان به سیمله، 2 مارچ 1881، اس ال ای آی: 27، برگ 1409. گزارش دیگر (بعدتر) ادعا می‌نماید که یلنگتوش از رفتن به بلخ ابا ورزید حتی پس از درخواست اسحاق خان. کیو ان ال، 8 جون 1881، اس ال ای آی:29، برگ 12.

[29] تلگرام سنت جان به کلکته، 21 مارچ 1881، اس ال ای آی:27، برگ 1649؛ دی کیو آر، 15-21 مارچ 1881، اس ال ای آی:28، برگ 310.

[30] کیو ان ال، 31 مارچ 1881.

[31] یلنگتوش خان به  مستر تامسن...مشهد، 16 مارچ 1881؛ ام ا، 26 مارچ 1881؛ سران ساریق به مامور مشهد، مارچ 1881، اس ال ای پی:183، برگ‌های 419-20، 469-71، 473-4؛ دی کیو آر، 8-14 مارچ 1881، اس ال ای آی:28، برگ 218. دلاور خان در اواخر سال 1880 با سنت جان در ارتباط بود اما ارتباط در زمستان 1880/1 پس از شکست ایوب خان قطع گردید، سنت جان در جواب  به نامه دلاور خان خود را محدود به مسایل پیش‌پاافتاده نمود و تعهد خاصی برای تشویق استقلال میمنه یا شورش علیه ایوب خان ننمود. "جای خوشوقتی برایم است که نامه شما راگرفتم و اینکه رهبر میمنه...اگرچه میمنه دور از مرزها است حکومت برتانیه  به ان علاقمندی دارد  و همیشه می‌خواهد در باره رفاه و آزادی از سرکوبگری در آن مطلع باشد." نامه در جواب والی میمنه، ان دی 1880 (؟9، اس ال ای آی:27، برگ 328.

[32] یلنگتوش خان به تامسن، 16 مارچ 1881. یلنگتوش خان نامه دوم را به دگروال سنت جان نوشت که در اپریل 1881 به قندهار رسید دران وقت برتانیه تصمیم گرفته بود شورش ایماق‌ها را حمایت نماید؛ دی کیو آر، 8-14 اپریل 1881.

[33] ژی اس ا اف اف، 1-21 دسمبر 1880. تلگرام سنت جان به کلکته، 2، 7 مارچ 1881، اس ال ای آی:27، برگ‌های 1409، 1431.

[34] تلگرام‌ها و گزارش‌های متعددی این ادعا را تقویت می‌نمود مثلاً پی سی دی، 20 جنوری 1881، اس ال ای آی:27، برگ‌های 842-3؛ دی کیو آر، 8-14 اپریل 1881؛ گفته کاسید از هرات، 27 جنوری 1881، اس ال ای پی:183، برگ 599.

[35] پی سی دی، 20 جنوری 1881؛ تلگرام کمیشنر پشاور به کلکته، 6 جنوری 1881؛ پی سی دی، 2 فبروری 1881، اس ال ای آی:27، برگ‌های 7، 125، 1401-3.

[36] تلگرام تامسن به وایسرای، 10 جنوری، 11 مارچ 1881، اس ال ای آی:28، برگ‌های  303، 1650؛ تلگرام سنت جان به سیمله، 18 اپریل 1881، اس ال ای آی:28، برگ 610.

[37] طور مثال نگاه کنید تلگرام سنت جان به کلکته، 28 فبروری 1881.

 

[38] تلگرام دیپارتمنت خارجه کلکته به سنت جان، 1 مارچ 1881، اس ال ای آی:27، برگ 1409.

[39] تلگرام سنت جان به کلکته، 2 مارچ 1881.

[40] دی کیو آر، 8-14 اپریل 1881.

[41] رهبران ساریق، مارچ 1881. ام ا، 11 جون 1881؛ تی ال اچ، 1 جون 1881، اس ال ای پی:183، برگ‌های 815، 831.

[42] رهبران ساریق، مارچ 1881؛ تی ال اچ، 3 مارچ 1881، اس ال ای پی:183، برگ‌های 383-4؛ سنت جان به سیمله، 12 اپریل 1881، اس ال ای آی:28، برگ 294. دی کیو آر، 8-14 اپریل 1881؛ تلگرام سنت جان به سیمله، 10 اپریل 1881، اس ال ای آی:28، برگ 293 ادعا می‌نماید که یلنگتوش خان کشک را پس گرفت اما تا اواخر سال رخ نداد.

[43] ام ا، 16 اپریل 1881؛ تی ال اچ، 20 اپریل 1881، اس ال ای پی:183، برگ‌های 576، 592.

[44] تی ال اچ، 11 می 1881، اس ال ای پی:183، برگ 825.

[45] همان جا. تی ال اچ، 1، 18، 25 جون 1881؛ ام ا، 25 جون 1881، اس ال ای پی:183، برگ‌های 831، 911-3، 919-20، 821.

[46] تی ال اچ، 12 جون 1881، اس ال ای پی:183، برگ‌های 773-5.

 

[47] تی ال ام وی، جون 25، 1881، اس ال ای پی:183، برگ 838؛ تلگرام مامور کویته به سیمله، 8 جون 1881، اس ال ای آی:28، برگ1019. هادی خان، "رییس تورکمنها" با یک هزار سوار و یک هزار تورکمن از دشت‌های یله تن در آنسوی پنجده، از جمله امیران تورکمن بود که به کمک ایماق‌ها آمد. کیو ان ال، 8 جون 1881؛ تی ال اچ، 18 جون 1881.

[48] ی ال اچ، 12 جون 1881.

[49] همانجا.

[50] در سه چوب؟ یا سیاه چوب دی کیو آر، 8-14 مارچ، 8-14 اپریل 1881؛ کیو ان ال، 8 جون 1881، اس ال ای پی:29، برگ 13. سیاه چوب احتمالاً در منطقه چخچران است اما محل آن در نقشه‌های امروزی تعیین‌شده نتوانست.

[51] ام ا، 16 اپریل 1881؛ تلگرام سنت جان به سیمله، 10 اپریل 1881.

[52] دی کیو آر، 8-14 اپریل 1881؛ کیو ان ال، 31 می 1881؛ تلگرام مامور کویته به سیمله، 8 جون 1881.

[53] تلگرام سنت جان به سیمله، 10 اپریل 1881.

[54] تی ال اچ، 25 آگست 1881، اس ال ای پی:183، برگ‌های 1125-30.

 

[55] همانجا.

[56] تی ال اچ، 25 جون، 8، 19، 31 جولای 1881، اس ال ای پی:183، برگ‌های 919-20، 936-7، 1085، 1089.

[57] تی ال اچ، 12 جون 1881.

[58] تی ال اچ، 25 آگست 1881؛ تی ال اچ، 10، 20 سپتمبر 1881، اس ال ای پی:183، برگ‌های 1181-2، 1342-3.

[59] تی ال اچ، 10، 20 سپتمبر 1881.

[60] تی ال اچ، 25 آگست 1881؛ تی ال اچ، 24 سپتمبر 1881، اس ال ای پی:183، برگ‌های 1245-7.

[61] تی ال اچ، 25 آگست، 20 سپتمبر 1881.

 

[62] ایوب خان از طریق مذاکرات برای همزیستی وارثان شیرعلی خان و افضل خان تلاش نموده بود و از روی سادگی به عبدالرحمن خان پیشنهاد تجزیه افغانستان را نمود. او هرات را نگاه خواهد داشت، برادرش یعقوب خان (ایوب خان پیش بین بود آزادی او را از برتانیه به دست بیاورد) در کابل ابقا گردد درحالی‌که عبدالرحمن خان گورنر بلخ شود که به شکل میراثی از سوی دوست‌محمد خان به افضل خان داده شده بود. اسحاق خان در نقشه ایوب خان ذکر نگردیده است که هیچ‌وقت شانس موفقیت نداشت، در همه حال ثابت شد که عملی نیست  (کاکر 1971، 78).

[63] شواهد دراین‌باره متناقض است. تی ال اچ، 24 سپتمبر 1881 می‌گوید که کشک هنوز زیر اداره هرات بود درحالی‌که تی ال اچ، 25 آگست، 20 سپتمبر 1881 یلنگتوش خان را در پنجده گزارش می‌دهد. اما تی ال اچ،20 سپتمبر 1881 می‌گوید که هرات وفاداران جمشیدی خود را در منطقه امر نمود تا به نزدیک هرات حرکت نماید به فکر اینکه منطقه از اداره خارج است. در سپتمبر یلنگتوش خان در حال پیشروی به سوی هرات بود  سی اف. ام ا، 25 جون 1881؛ تی ال اچ، 25 آگست، 24 سپتمبر 1881.

[64] یک گزارش ادعا دارد که او از طریق میمنه پیشروی نمود اما روشن است که اردوی بلخ از طریق دولتیار آمد و از طریق وادی هری رود پیش‌رفت؛ تلگرام تامسن به وایسرای، 12 سپتمبر 1881، اس ال ای آی:29، برگ 1022؛ سید میر هاشم به دگروال سنت جان، 7 اکتوبر 1881، اس ال ای آی:31، برگ 251؛ "مخابره از بالا مرغاب" پیشاهنگ هند، مارچ 1885.

[65] اچ سی، 2 اکتوبر 1881؛ تی ال اچ، 28 سپتمبر 1881، اس ال ای پی:183، برگ‌های 1219، 1255؛ تلگرام تامسن به وایسرای، 9 اکتوبر 1881، اس ال ای آی:30، برگ 192.

 

[66] میر هاشم به سنت جان، 18 اکتوبر 1881، اس ال ای آی:31، برگ 353؛ تی ال اچ، 6 اکتوبر 1881، اس ال ای پی:183، برگ‌های 1227-31. گزارش شده است که سه صد تن در جنگ کشته شد.

[67] تی ال اچ، 6 اکتوبر 1881.

[68] اچ ان ال، 20 فبروری 1882، اس ال ای آی:32، برگ‌های 497-500.

[69] نامه از الف ب، 7 اکتوبر 1881، اس ال ای آی:31، برگ‌های 305-7. این نامه گزارش زیادی در باره علت اختلافات بین اسحاق خان و عبدالرحمن خان می‌دهد که منشأ شورش اسحاق خان در 1888 بود.

[70]  همانجا.

[71] نامه از الف ب، 12 جنوری 1882، اس ال ای آی:31، برگ 717.

[72] نامه از الف ب، 19 دسمبر 1881، اس ال ای آی:31، برگ 299. نگاه کنید تبصره در کیو ان ال، 23 اپریل 1882، اس ال ای آی:32، برگ 985.

[73] نامه از الف ب، 12 جنوری 1882.

[74] تلگرام واترفیلد به کلکته، 6 دسمبر 1881، اس ال ای آی:30، برگ 847.

 

 

++++++++++++++++

 

در 20 جولای 1880برابر به۲۹سرطان۱۲۴۹/بیستم ربیع الثانی۱۲۸۷ این اجلاس عبدالرحمن خان را امیر انتخاب نمود و دو روز بعد گریفین نماینده ویسرا سردار را به منزله زمامدار افغانستان "رسماً اذعان و شناسایی نمود"

(کاکر 1871، 50-1)

ولی در ظرف دو سال پس از جلوس مقامات (انگلیس ها)،در مورد حکومت سرکوبگر امیرعبدالرحمن خان ، نگرانی ابراز می‌نمودند. در یک یادداشت ویسکون کراس سکرتر حکومت هند، اطلاع داده شد که عبدالرحمن خان "تقریباً همه مردان صاحب مقام و نفوذ را در کشور کشته است.

 

زمامداری غلام حیدرخان  به صفت گورنر مستقل ولایت بلخ کوتاه و مملو از خونریزی بود. با وجود تلاش ایوب خان برای گسترش قدرت در تورکستان افغانی از طریق نماینده خود دلاور خان مینگ، خطر جدی برای غلام حیدر خان در آن‌سوی دریای آمو بود. عبدالرحمن خان با شنیدن سقوط یعقوب خان و اشغال جنوب افغانستان توسط انگلیس‌ها  پسران کاکایش سرور خان و اسحاق خان[1]  را همراه با عبدالقدوس خان پسر سلطان محمد خان به تورکستان افغانی فرستاد تا شورشی را علیه غلام حیدر خان و انگلیس‌ها سازماندهی نمایند (کاکر 1971، 140). پس از به دست آوردن اطمینان از تورکستان در سوی چپ دریای آمو (سوبیلیف، 228-9)،[2] از قسمت کرکی دریا را عبور نمودند و در سیدآباد اردوگاه ساختند و از آنجا مذاکرات را با گورنر آقچه آغاز نمودند.[3] غلام حیدرخان غلام حیدر از رسیدن آن‌ها مطلع گردید نیروی قویی را به آقچه فرستاد، قدوس خان و اسحاق خان را وادار ساخت واپس به آن‌سوی دریا پناه ببرند. هنگامی که آن‌ها به کرکی شهر مرزی بخارا رسیدند، اهالی با شنیدن اینکه غلام حیدر خان به سوی اندخوی قوا فرستاده است، از افغان‌ها خواستند تا منطقه را ترک نمایند (سوبیلیف، 228-9) و سردارها به امید اینکه از میان قبایل تورکستان مستقل در اطراف اندخوی حمایت را جلب نمایند، به تورکستان افغانی برگشتند.[4]

در عین زمان سرور خان تصمیم گرفت به شبرغان برود و گارنیزیون افغان‌ها را دران جا از خود بسازد. اگرچه برادرش قویاً او را خلاف این کار مشورت داده بود (کاتب ج2، 366؛ کاکر 1971، 140؛ سوبیلیف، 228-9)،[5] او مقاومت نمود و در همراهی با شربت علی خدمتکار صادق، در نا وقت شب سردار به دروازه‌های شهر رسید و با ادعای اینکه نامه‌های از غلام حیدر خان دارد تقاضای داخل شدن نمود. نگهبان فریب خورد و اجازه داخل شدن را داد اما به زودی توسط نگهبانان دیگر شناسایی شد که در باره هدف او جویا شدند و هشدار دادند هرگاه فوراً فرار ننماید قادر خان گورنر شهر او را حتماً توقیف خواهد نمود.[6] سرور خان بار دیگر به مشورت ها گوش نداد و تقاضای ملاقات با گورنر را نمود. وقتی به حضور قادر خان آورده  شد، سرور تلاش نمود او اطاعت خود از عبدالرحمن خان را اعلان نماید. قادر خان برای این‌گونه خواست‌ها وقت نداشت و امر نمود دست و پای سردار را ببندند. روز بعد محبوس به محی‌الدین خان غلزی آخرین پسر زنده کهندل خان در سرپل فرستاده شد (کاتب ج2، 366؛ کاکر 1971، 77؛ بوبیلیف، 228-9).[7]

سرور خان ترحم کمی را از محی‌الدین یا غلام حیدر خان توقع می‌توانست. شیرعلی خان به سختی خانواده سرور خان را مورد تعقیب و آزار قرار داده بود و مستوفی اعظم امیر در این اواخر به همه ماموران رسمی با فرمان اینکه هر عضو خانواده افضل خان یا اعظم خان را در صورت به دست افتیدن دستگیر یا اعدام نمایند نامه فرستاده بود (کاکر 1971، 42). وقتی سرور خان به سرپل رسید، محی‌الدین ابتدا او را شکنجه نمود و سپس زیر نظر دقیق او را به غلام حیدر خان فرستاد او ندیمی از گورنر سرپل و کسی به نام رضوان یکی از خدام حیدر خان را امر نمود تا کار را به پایان برساند (کاتب ج2، 365؛ سوبیلیف، 228-9؛ سلطان محمد خان ج1، 176-7).[8]

سه روز را در بر گرفت تا سرور خان جان دهد زیرا دشمنان او تصمیم گرفتند با قطعه نمودن تدریجی با کارد به آهستگی او را از بین ببرند تا بالأخره عذاب دهندگان او خسته شدند و او را سر بریدند.[9] جسد سربریده او در قبر نامعلومی در زیر دیوارهای قلعه دهدادی انداخته شد و سرش به غلام حیدر خان هدیه گردید (امام شریف، 217-8؛ کاکر 1971، 140؛ کاتب ج2، 365؛ سوبیلیف، 228-9؛ سلطان محمد خان ج1، 176-7).[10] روش وحشیانه‌ای که طی آن سرور خان به قتل رسید اما برای محی‌الدین و غلام حیدر خان پیامد متضادی داشت، زیرا رنج‌های سردار همدردی جمعیت محلی را سبب گردید طوری که داستان او در سراسر تورکستان افغانی هزار ها بار در خانه‌ها و کاروانسرای‌ها تکرار گردید. در ظرف چند ماه پس از مرگ سرور خان، ماموران عبدالرحمن خان که در اوایل سال خونسرد بودند، دریافتند که به منزله آزاد کننده‌ها با آغوش باز استقبال گردیدند (امام شریف، 217-8).

هنگامی که سرور در حال نزع بود، اسحاق خان و قدوس خان در منطقه‌اندخوی با مشکلات بیشتری مواجه گردیدند. نگهبانان پیشرو حیدر خان با آن‌ها درگیر شده بود. پس از تلاش بی‌نتیجه برای تشویق سربازان گورنر برای تغییر موضع، هر دو سردار اجازه فرار برایشان داده شد اما  اخطار داده شد در صورت ادامه تلاش برای دامن زدن شورش به طرفداری عبدالرحمن خان برای خود فاجعه را سبب خواهند شد (سوبیلیف، 217-8). اسحاق خان تصمیم گرفت به جای رفتن به قلمرو بخارا به میمنه برود به امید اینکه دلاور خان مینگ از آن‌ها به گرمی استقبال خواهد نمود، اما والی هنوز در تلاش تحکیم اداره بالای منطقه بود وقت کمی داشت تا در منازعات خانوادگی افغان‌ها در گیر شود. متحدان تورکمن میمنه امر گردیده بودند تا دو تبعیدی را دستگیر نمایند اما اسحاق خان و عبدالقدوس خان از جستجوی آن‌ها خود را کناره نمودند و با درک اینکه شانس اندکی با در خطر انداختن زندگی خوددارند به بخارا فرار نمودند و منتظر فرصت مناسب دیگری ماندند تا در تورکستان افغانی شورش بر پا سازند (کاتب ج2، 365؛ سلطان محمد خان ج1، 177؛ کاکر 1971، 143).[11]

در همین وقت در جنوب جنرال روبرتز کابل را با مشت‌های آهنین اداره می‌نمود، در محضر عام افرادی را که در قتل‌عام کیوناری و همراهانش مسوول پنداشته می‌شدند اعدام می‌نمود. اعدام‌ها هیچ کاری برای تشویق افغان‌ها جهت پذیرفتن تسلط بیگانگان ننمود درحالی‌که تبعید امیر که هیچ‌وقت نزد رعایا محبوب نبود، او را به غازی مبدل ساخت و زمینه را برای متحد گردیدن قبایل علیه انگلیس‌ها مساعد ساخت (کاکر 1971، 14-5). روبرتز تنش بین سنی و شیعه را بیشتر شعله‌ور ساخت، که یکی از عوامل اساسی در شورش‌ها و اغتشاش با گذاشتن قزیل باشها در موقف قدرت در هرات، میمنه و تورکستان افغانی بود. جای شگفتی نیست که دور نبود که به زودی تمام منطقه مسلح بودند و در دسمبر 1879 قوا انگلیس در گارنیزیون شیرپور محاصره گردیدند. اگر چه این قیام ناکام ماند و افغان‌ها وادار به ترک محاصره گردیدند، انگیزه‌ای را به هند و برتانیه فراهم ساخت تا راه حل درازمدت به معضله افغانستان جستجو نمایند.

در پیامد قتل کیوناری، لارد لیتن جدا در نظر گرفت تا پارچه شدن افغانستان را به قلمروهای کوچک یا تیولداران اجازه دهد (کاکر 1971، 18). جزییات این برنامه نسبتاً مغشوش بود، اگرچه قندهار و کابل قرار بود زیر اداره سردارهای مختلف که متحد برتانیه باشند قرار بگیرد. در پایان 1879، هرات زیر اداره ایوب خان عملاً یک حکومت مستقل بود و اگرچه وایسرای مخالف اعضای خانواده شیرعلی خان برای نقش داشتن در امور افغانستان بود، امکان کمی وجود داشت او یا دیگران کاری بتوانند زیرا دستور انگلیس‌ها دور از قندهار تعمیل نمی‌گردید. غلام حیدر خان اگرچه از سوی یعقوب خان تعیین گردیده بود، به صفت زمامدار غیررسمی بلخ کار می‌کرد و گمان می‌شد زیر برنامه پارچه سازی منطقه را بالأخره زیر نفوذ روسیه خواهد انداخت. اما امیدواری وجود داشت که زمامدار آینده کابل هر کی باشد قادر خواهد بود تا منطقه را فتح نماید و نفوذ برتانیه را در این منطقه حساس گسترش دهد (کاکر 1971، 18). در ماه‌های اولیه 1880 جنرال روبرتز که او نیز به دکتورین لیتن متعهد بود، حد اقل در این مرحله، سیاست فعال "تفرقه بینداز و حکومت کن" را تعقیب می‌نمود و گورنر های افغان یا سردار ها مطابق اینکه دوست یا خصم انگلیس‌اند، تعیین یا برکنار می‌شدند.

در اوایل جنوری 1880 جنرال روبرتز به امور تورکستان افغانی متوجه گردید، نور محمد خان قزیل باش را نایب خود تعیین نمود و او را با قشونی زیر اداره نور محمد خان به شمال[12] با فرمان سقوط دادن غلام حیدر خان فرستاد (سوبیلیف، 184-5).[13] پس از پیروزی ابتدایی در سیغان، در 14 فبروری سردارها توسط نیروی حیدر خان در نزدیک باجگاه شکست خوردند و با نظمی به بامیان عقب نشستند. نایب محمد خان قزیل باش از سوی اهالی کهمرد دستگیر شد و با پرداخت پول آزاد گردید. در ضمن برای تکمیل شکست مفتضحانه  سیغان آزادی خود را از اداره کابل و بلخ اعلان نمود.[14] با رسیدن سال نو مسیحی حکومت جنرال غلام حیدر خان به یک تار آویزان بود. اعدام محمد سرور خان اردو محلی را از او دور ساخت و در اوایل جنوری 1880 شورش‌هایی در میان قشون مستقر در تورکستان افغانی رخداد (سلطان محمد خان ج1، 185). در اوایل فبروری عبدالرحمن خان با باور اینکه زمان مداخله فرارسیده است به بدخشان داخل گردید. در ظرف چند هفته و با مقاومت اندکی همه ولایت بدست او افتید (کاکر 1971، 22-3). درعین‌حال در سمت غرب محمد اسحاق خان از دریای آمو گذشت و به سوی آقچه پیشروی نمود.[15] به جای تمرکز بالا این دو تهدید، غلام حیدر خان تصمیم گرفت در عوض به سلطان مراد بیگ در قندوز حمله نماید که با استفاده از فرصت فروپاشیدن حکومت مرکزی استقلال خود را اعلان نموده بود (کاکر 1971، 140-1؛ سلطان محمد خان ج1، 183).[16]

اگرچه غلام حیدر در گرفتن قندوز موفق گردید و آن را به آتش کشید و اهالی را از دم شمشیر گذشتاند (کاکر 1971، 141)،[17] این پیروزی کم دوام بود. غلام حیدر خان پس از برگشت به تخته پل کشف نمود که گارنیزیون زیر اداره دگروال عبدالاحد خان از عبدالرحمن خان طرفداری خود را اعلان نموده است و رحیم خان برادر غلام حیدر خان و شمار دیگر حامیان او را به قتل رسانده‌اند.[18] با انکار از داخل شدن در تخته پل و ناتوانی از حمله به قلعه حیدر خان به سوی مزار شریف رفت، تنها با وضعیت مشابه مواجه گردید (کاکر 1971، 141؛ سوبیلیف، 230؛ سلطان محمد خان ج1، 185). دراین وقت بدخشان به دست عبدالرحمن خان افتیده بود و او به سوی تالقان به پیشروی ادامه داد و در حوالی نوروز(کاکر 1971، 24) سلطان مراد بیگ رییس قته غنی قندوز با او یکجا گردید.[19] در 24 مارچ شهزاده افغان و پیروانش به سوی قندوز حرکت نمودند (کاکر 1971، 24-5؛ سوبیلیف، 231؛ سلطان محمد خان ج1، 189).[20] در غرب آقچه و شبرغان دروازه‌ها را به روی اسحاق خان بازنمودند.[21] با پیشروی افغان‌های تبعیدی به سوی مزار شریف در دو جبهه و با اعلان طرفداری بیشتر قطعات نظامی حکومت در تورکستان افغانی از عبدالرحمن خان، غلام حیدر خان در مسیر دریای آمو فرار نمود، ولایت را برای مصالحه به عبدالرحمن خان گذاشت (کاکر 1971، 141؛ سوبیلیف، 230).[22]

در اویل اپریل 1880 کمتر از دو ماه پس از رسیدن به بدخشان، تورکستان افغانی زیر اطاعت عبدالرحمن خان یا پسر کاکایش اسحاق خان بود. این کار بزرگ تقریباً بدون کدام مقاومت جدی از سوی گارنیزیون افغان‌ها به دست آمده بود و با رضایت امرای محلی برای پذیرفتن اقتدار سردار بیشتر تسهیل گردیده بود. اگرچه کمی خون ریخته شد ، استثنای که محی‌الدین خان گورنر تعیین‌شده غلام حیدر خان در سرپل و قاتل محمد سرور خان برادر اسحاق خان  کشته شد. برخلاف مافوق خود محی‌الدین نتوانست از مجازات اسحاق خان برادر سرور خان فرار نماید که او بر اساس اصول پشتون والی "بدل"  که انتقام خون برادرش را باید می‌گرفت (کاکر 1971، 141).[23] لذا جای شگفتی نبود، که سخت‌ترین مقاومت در مقابل اسحاق خان از سرپل آمد. اما نیروی کوچک محی‌الدین به زودی درهم‌شکسته شد (کاکر 1971، 141)[24] و پس از دستگیری همراه با قادر خان که به نظر می‌رسد پس از سقوط شبرغان به سرپل پناه برده باشد، به مزار شریف فرستاده شد. وقتی آن‌ها به منطقه مقدس رسیدند سرهای قادر خان و محی‌الدین خان (اگرچه منابع طور خاص گورنر سرپل را ذکر نمی‌نمایند) تراشیده شد و از میان شهر بالای الاغ گشتانده شدند.اما این اهانت در محضر عام آغاز بدبختی‌ها بود، زیرا اسحاق خان هردوی آن‌ها را شکنجه نمود. بالأخره آن‌ها زنده در بین دیگ روغن جوشان انداخته شدند (سوبیلیف، 231). درعین‌حال جسد محمد سرور از زیر خاک کشیده شد و با احترام در زیارت علی در پهلوی شیرعلی خان دفن گردید.[25]

عبدالرحمن خان با تقرر اسحاق خان به صفت گورنر تورکستان افغانی او را پاداش داد وظایف گورنر های فرعی را بین امرای محلی که حداقل بعضی از آن‌ها از نسل دودمان‌های چنگیزی بودند داده شد. آقچه زیر اداره کوک میرزا تورکمن قرار داده شد درحالی‌که یکی از برادران نام نگرفته شده او مسوول شبرغان تعیین گردید. سرپل به اخند زاده سلطان داده شد و سلطان مراد بیگ از قندوز که در هنگام حمله غلام حیدر خان از عبدالرحمن خان اطاعت خود را اعلان نموده بود و در تسهیل اطاعت قته غن کارساز بود اجازه داده شد تا اداره تیول خانوادگی را ادامه دهد.[26]

نقش دلاور خان مینگ در این حوادث خطیر همیشه نامعلوم بوده است، اگرچه تاریخ‌های انگلیسها که کمی پس از حادثه نوشته شده است ادعا می‌نماید که در ابتدا میمنه اطاعت عبدالرحمن خان را انکار نمود (میتلند 1888 ج2، 100) باوری که دانشمندان معاصر پرورش آن را ادامه می‌دهند (دوپری 1979، چارت 21؛ کاکر 1871، 25). ارزیابی گزارش‌های آن وقت و ثبت حوادث در دفتر هند داستان دیگری را آشکار می‌سازد. در مارچ 1880 که در همین اواخر اداره میمنه را به دست آورده  بود، اما اگرچه به نام مطیع ایوب خان بود به نظر می‌رسد با زمامدار تورکمن مرو به دسیسه آغاز نموده بود به امید اینکه از افغانستان ج۰در روسی گیوک)دا شود و کشور مستقل میمنه را در زیر حمایت خان ایجاد نماید.[27] رسیدن عبدالرحمن خان و شکست تورکمن‌ها در گوگ تیپه آرزوی ایجاد حکومت فدرال اوزبیک تورکمن را به پایان برد.

کمی پس از عبور اسحاق خان از دریای آمو، سردار با شماری از جنرال‌های ارشد با درک اهمیت تامین حمایت میمنه برای مبارزه‌شان، با دلاور خان دیدند و او را تشویق نمودند تا با ایوب خان قطع رابطه نماید (سلطان محمد خان ج1، 188).[28] دلاور خان با مشاهده سرعت سقوط تورکستان افغانی به دست عبدالرحمن خان و هرج‌ومرج اداره ایوب خان، به نظر می‌رسد دلگرمی زیادی به اسحاق خان داده باشد. پس از شکست محی‌الدین و سقوط سرپل، دلاور خان هدایای مالی، اجناس و اسب را به اسحاق خان پیشکش می‌نماید و اگرچه والی تقاضا نمود تا نماینده‌ای فوراً فرستاده نشود، احتمالاً از سبب نگرانی در مورد تمایلات ایوب خان، آمدن سفیر فرمان‌برداری رسمی میمنه را از حاکمیت عبدالرحمن خان نشان می‌دهد.[29] شواهد در مورد این تغییر سیاست دلاور خان پس از نوروز به میان آمد. ایوب خان با آگاهی از پناه دادن میمنه به محمد خان بیگلربیگی سابق سرپل و در مقابل وارثان شیرعلی خان موقف خصمانه داشت، تقاضا نمود والی متمرد را تسلیم نماید. در جواب دلاور خان به ایوب خان اطلاع داد که محمد خان مهمان اوست و تسلیم داده نخواهد شد.[30]

ظاهر شدن عبدالرحمن خان در تورکستان افغانی و افتادن سریع منطقه به دست او، " وضعیت مبارزه انگلیس-افغان را کاملاً تغییر داد" (سوبیلیف، 186) زیرا به زودی به جنرال روبرتز در کابل آشکار شد که در حال حاضر عبدالرحمن خان برنده جدی تخت و  تاج افغانستان بوده و برای نیروی اشغالی تهدید فراوان را پیش نمی‌نماید. به تعقیب انتقاد جنرال روبرتز در لندن به خاطر اعدام قاتلان کیوناری در محضر عام، کلکته لیپل گریفین را برای بدست گرفتن اداره امور ملکی را با هدایات در باره تجزیه افغانستان به دو تیول داری کابل و قندهار به کابل فرستاد، تا قوا انگلیس بیرون کشیده شود. سوال اینجا بود که کی کابل را اداره نماید؟ با وجود فشار از طریق تحمیل گران ملی در کابل (کاکر 1971، 27-9) که منجر به بعضی بی‌نظمی در شهر گردید، یعقوب خان و ایوب خان از سبب اینکه پسر شیرعلی خان بودند، در نظر گرفته نشدند زیرا در نظر انگلیس‌ها غیرقابل‌اعتماد بودند. لذا رسیدن عبدالرحمن خان در تورکستان افغانی خیلی به موقع بود، زیرا بین اولادهای وارثان افضل خان و شیرعلی خان محبت کمی ضایع شده بود.

در ضمن در تورکستان افغانی، عبدالرحمن خان اعلان جهاد نموده بود و حدود سی هزار روپیه برای پرداخت در صورت رویارویی با فرنگی‌ها جمع نموده بود (سلطان محمد خان ج1، 188). نامه‌هایی به هر گوشه افغانستان و مرزهای شمال غربی فرستاده شد و برای قیام عمومی در مقابل متجاوزان تقاضا گردید، در عین زمان عبدالرحمن خان درک نمود که شانس گرفتن کابل از طریق گفتگوجود دارد و برای گریفین به لحن خیلی معتدل نامه نوشت. رسیدن شهزاده تبعیدی افغان به انگلیس‌ها برای حل معمای جانشینی که مواجه بودند، راه را بازنمود و در اول اپریل گریفین به وایسرای با سفارش تعیین عبدالرحمن خان به صفت امیر افغانستان نامه نوشت مشروط بر اینکه او " در مقابل حکومت جلالتماآب دوستانه باشد" با قندهار و هرات حکومت‌های مستقل باشند.[31] روز بعد گریفین پیام‌رسان محرم محمد سرور را با نامه‌ای به سردار و با پیشنهاد شفاهی محرم به تورکستان افغانی فرستاد. نماینده نه روز بعد به قندوز رسید و به داخل دربار عام عبدالرحمن خان رهنمایی گردید که در انجا صدها تن از اوزبیکها، تورکمن‌ها و افغان‌ها تجمع نموده بودند. نامه گریفین در حضور همه قراءت گردید و بحث عمومی محتوای نامه و پیشنهاد از پی آن آمد. وقتی سردار پاسخ داد، نامه با در نظر داشت رأی حاضران انشا گردید که از سوی مجلس موافقت شده بود (کاکر 1871، 34).

لارد لیتن ملاحظاتی در باره عبدالرحمن خان داشت زیرا در کلکته طور وسیع این نظر وجود داشت که او برای مبارزات خود از روسیه کمک گرفته است اما تذکرات گریفین او را ترغیب نمود که واگذاری کابل به پسر افضل خان نسبت به خانواده شیرعلی خان ارجحیت دارد و اجازه به پیش رفتن داده شد تا تماس‌های بیشتری با سردار برقرار گردد. در 15 می عبدالرحمن خان دومین هیات نماینده‌های معرفی‌شده انگلیس‌ها را در خان آباد قبول نمود در جریان گفت و شنود نماینده‌ها اطلاع داده شدند که او بدون اجازه "سران ملت" در هیچ پیمانی شامل نخواهد شد (کاکر 1871، 34). از انگلیس‌ها خواسته شد که موضع خود را در قبال مرزهای افغانستان روشن بسازند که طبق ادعای عبدالرحمن خان شامل بلخ و قندهار می‌باشد.[32]

عبدالرحمن خان درحالی‌که منتظر جواب به این تقاضا بود به مبارزه تبلیغاتی خود با فرستادن سیلی از نامه‌ها را تا جای امکان برای رهبران قبایل و گروه‌های قومی فرستاد، زیرکانه سازمان دادن افراد مختلف را جهت فراخوان با در نظر داشت اشتیاق و نارضایتی طوایف، فرقه های خاص وغیره از طریق آن نامه‌ها ادامه داد. در نتیجه محبوبیت عبدالرحمن خان در سراسر مملکت افزایش یافت. گریفین اگرچه از افزایش محبوبیت سردار نگران شد و ترس داشت که عبدالرحمن خان به ترک مذاکرات اقدام نموده خواستار تسلیمی مسالمت‌آمیز قدرت خواهد گردید، در عوض ترجیح خواهد داد با بیرون راندن قوا برتانیه مورد الطاف و عنایت افراد رادیکال قرار بگیرد. در تلاش برای خنثی نمودن این‌گونه کوشش‌ها گریفین نقشه‌هایی را طرح نمود تا حمایت قبیلوی سردار را با رشوه دادن آشکار سربازان افغانی او کاهش بدهد و امرای تورکستان افغانی را برای شورش وادار نماید (کاکر 1871، 42).

خوشبختانه گریفین هیچ‌گاهی وقت کافی نداشت تا این نقشه را تطبیق نماید که  به آسانی می‌توانست آنچه را می‌خواست اجتناب نماید تثبیت سازد:جهاد. در عوض در 12جون  وایسرای به گریفین امر نمود که تا موافقت‌نامه را برای ملاحظه عبدالرحمن خان آماده بسازد که تأیید می‌نمود هرگاه برای گرفتن هرات و برکناری ایوب خان اقدام نماید برتانیه در مقابل امیر ایستاد نخواهد شد (کاکر 1871، 39). تلویحاً در این شناسایی که عبدالرحمن خان برای گرفتن قندهار آزاد بود و بدین گونه این نشان‌دهنده تغییر در نقشه اولی لارد لیتن برای تجزیه افغانستان بود.

در 20 جون عبدالرحمن خان در اصول شرایط را پذیرفت و خان آباد را به سوی چاریکار ترک نمود (کاکر 1871، 46-8) دران جا "همه سران و روسای قبایل افغان را برای لویه جرگه یا شورای قبایل پشتون‌ها فراخواند"(کاکر 1871، 50). در 20 جولای 1880 این اجلاس عبدالرحمن خان را امیر انتخاب نمود و دو روز بعد گریفین سردار را به منزله زمامدار افغانستان "رسماً اذعان و شناسایی نمود" (کاکر 1871، 50-1). تا جایی که عبدالرحمن خان در نظر بود، او قبلاً از سوی مردم خود امیر تعیین‌شده بود و به او حق ضرب سکه و خواندن خطبه را داده بودند. در طول زمامداری خود او هیچ‌وقت از یادآوری آن به انگلیس‌ها خسته نمی‌شد، که مقامات رسمی آن‌ها مدعی بودند که امیر موقف کنونی خود را صرفاً مرهون حمایتشان به خاطر داعیه خود اند. با در نظر داشت طبیعت بحث‌برانگیز زمامداری او، مهم است دریافت که عبدالرحمن خان با اجازه همتاهای خود در میان قبایل افغان و حمایت امرای تورکستانی به قدرت رسید. بدبختانه ماه‌عسل بین امیر جدیداً انتخاب‌شده و رعایایش در شمال و جنوب هندوکش کم دوام بود. در ظرف دو سال پس از جلوس مقامات در مورد حکومت سرکوبگر امیر نگرانی ابراز می‌نمودند. در یک یادداشت ویسکون کراس سکرتر حکومت هند، اطلاع داده شد که عبدالرحمن خان "تقریباً همه مردان صاحب مقام و نفوذ را در کشور کشته است."[33] وضعیت بدترین هنوز در راه بود.

-


[1] آن‌ها هردو پسران سردار محمد اعظم خان بودند.

[2] طبق سوبیلیف سردار پایگاه خود را در بورده لیک در ساحل راست دریای آمو ساخت. بابو جان، 5 اپریل 1880 ادعا می‌نماید آن‌ها در شهر سبز بودند.

[3] عطا محمد خان، 1880 (الف)؛ بابو جان، 5 اپریل 1880؛ نامه امان الملک از چترال، بررسی‌شده، 20 می 1880، اس ال ای آی:26، بخش 3، برگ‌های 313-3. سوبیلیف می‌گوید محمد سرور و همراهانش به سیدآباد رفتند  و قبل از وادار شدن به فرار چهار روز آنجا ماندند.

[4] طبق سوبیلیف، 228-9 نیروی غلام حیدر شامل یک هزار سوار و چهار توپ به رهبری محمد خان "برادر زمامدار چهار ولایت". سلطان محمد خان ج2، 176 ادعا می‌نماید که بین دو تا سه هزار سوار قزیل باش اما شاید این مبالغه باشد.

[5] سلطان محمد خان ج2، 176-7 می‌گوید او با دو سردار دیگر رفت اما منابع معاصر روشن‌اند که آن‌ها قبلاً به مسیر دریای آمو برگشته بودند، همچنان نگاه کنید عطا محمد خان،  (الف)1880.

 

[6] عطا محمد خان،  (الف)1880.

[7] همان جا. در همین وقت گزارش‌هایی بود که "محمد خان" اوزبیک (بیگلربیگی سابق سرپل) سرپل را از محی‌الدین باز پس گرفته است. اما گزارش‌های زیاد مرگ سرور خان که در آن محی‌الدین خان نقش مهمی را بازی نمود چیزی در باره از دست دادن سرپل نمی‌نویسد و گزارش شاید نقل نا وقت حادثه حمله به  منطقه در اوایل 1879 بوده باشد. محمد خان سرپلی به نظر می‌رسد هنگام قتل سرور خان در میمنه زندگی می‌کرد (در ادامه ببینید)؛ کی دی، 16-22 نومبر 1879، اس ال ای آی:23، برگ 1603؛ تی ال اچ، 26 مارچ 1880، اس ال ای پی:182، برگ‌های 293-300. 

[8] بابو جان، 5 اپریل 1880.

[9] سوبیلیف ال او سی، سی آی تی می‌گوید با مرمی کشته شد و بعداً سربریده شد.

[10]  عطا محمد خان،  (الف)1880. امان الملک، 20 می 1880 ادعا می‌نماید اعدام در محضر عام بود. مراسم شکنجه و اعدام محمد سرور خان در موازات اعدام فتح خان است سی اف مکروری، 35. 

[11] طبق سلطان محمد خان ال او سی، سی آی تی و سوبیلیف، 228 اسحاق خان و عبدالقدوس توسط دلاور خان دستگیر و به هرات فرستاده شدند و دران جا ایوب خان برای حبس آن‌ها تلاش نمود. سوبیلیف اضافه می‌نماید که اسحاق خان به تهران رفت تا کمک ایران را جلب نماید. هر گاه .واقعاً چنین می‌بود سردار ها توسط ایوب خان یا یکی از قوماندانهای او به قتل می‌رسیدند.

[12] کی دی، 6 جنوری 1880، اس ال ای آی:24، بخش 2، برگ‌های 351-2.

[12] آن‌ها به نام سردار ولی خان فرستاده شدند بعدتر از سوی جنرال روبرتز گورنر کابل تعیین شد (کاکر 1971، 18). طبق سوبیلیف 185 روبرتز "تابعیت مستقیم به زمامداری برتانیه را در تورکستان افغانی برنامه‌ریزی نمود خودفریبی که اینجا نمایش داده می‌شود سبب تعجب است."

[14] ی اف ژی، فبروری-مارچ 1880، اس ال ای آی:24، بخش 4، برگ‌های 1311-2 ج 25، برگ‌های 9-10.

[15] تایید رسیدن نیروی اسحاق خان به آقچه در اوایل فبروری به کابل رسید؛ [15]  ژی اس ا اف اف، 12جنوری ، اس ال ای آی:24، بخش 2، برگ‌های 513-4. تلگرام، روبرتز به کلکته، 25 فبروری-8 مارچ 1880؛ کی دی، 8-14 فبروری، 1880، اس ال ای آی:1880 24، بخش 4، برگ‌های 1197، 1485، 1357-9، 1475-8؛ کی دی، 22-24 فبروری، 19 مارچ 1880؛ تلگرام گریفین به کلکته، 24، 25 مارچ 1880، اس ال ای آی:24، ب0ش 6، برگ‌های 1531-4، 1688-9.

[16] عطا محمد خان،  (الف)1880.

[17] همان جا. امان الملک، 20 می 1880؛ جی دی، 1-8 جولای 1880، اس ال ای آی:26، بخش 4، برگ 779. گزارش اخیر مزار شریف را با قندوز اشتباه نموده است.

[18] عطا محمد خان،  (الف)1880.

[19] به نظر می‌رسد جنرال روبرتز کاملاً از تحرکات عبدالرحمن خان و اسحاق خان بی‌خبر بوده است. در 24 مارچ 1880 بود که گریفین به کلکته اطلاع داد که سردارها به تورکستان افغانی رسیده‌اند اما در این وقت عبدالرحمن خان و اسحاق خان قسمت زیاد ولایت را در اداره داشتند. تلگرام گریفین به کلکته، 24 مارچ 1880، اس ال ای آی:24، بخش 6، برگ 1688. در اوایل تا اواسط فبروری شایعاتی به کابل رسیده بود  که عبدالرحمن  خان در تاشقورغان (؟تالقان)  است و در جنوری گزارش‌هایی از قندهار می‌گفت که سردار در بلخ است اگرچه این شاید شکل درهم و برهم تهاجم قبلی توسط محمد سرور خان باشد. در واقع کی دی، 22-28 فبروری 1880 با قاطعیت می‌گوید گزارش آمدن عبدالرحمن خان به تورکستان افغانی کاملاً نادرست است و اسحاق خان شکست خورده است و به ماوراءالنهر برگشته است. باز هم این شاید به حوادث اواخر 1879 مربوط باشد که آن را خبر نویس کابل جدید فکر کرده است. در هفته سوم مارچ استخبارات موثق به دست آمد که عبدالرحمن خان از دریای آمو گذشته است اما جزییات تحرکات او مغشوش و متناقض بود. در 19 مارچ جنرال روبرتز ادعا نمود که یکی از خبررسان‌ها ”عبدالرحمن خان را در تخته پل دیده است اما سردار تمایل به برگشت به قلمرو روسیه داشته است."  

[20] کاکر 1971، 34 می‌گوید عبدالرحمن خان به قندوز در 10 اپریل رسید. یک مامور محلی در آن وقت‌ها در تورکستان افغانی بود  روبرتز را اطلاع داد که عبدالرحمن خان در 28 فبروری در تخته پل بود سه روز آن جا بود و "به میمنه برگشت و تمایل برگشتن به روسیه را داشت." اما این اخبار در پرتو گزارش‌های دیگر باید رد گردد. سیفر تلگرام، وایسرای به وزیر خارجه، 19 مارچ 1880، اس ال ای آی:24، بخش 6، برگ 1585.

[21] عطا محمد خان،  (الف)1880. کی دی، 8-14 فبروری 1880؛ تلگرام گریفین به کلکته، 24 مارچ 1880؛ شرح توسط یک افغان از سفر مشهد به افغانستان، تورکستان و غیره، اس ال ای پی:182، برگ‌های 1311-8.

[22] تلگرام گریفین به کلکته، 24 مارچ 1880؛ امان الملک، 20 می 1880. شایعات مختلفی درباره سرنوشت غلام حیدر خان در دوران بود. تلگرام رییس مامور سیاسی کابل ب کلکته، 23 مارچ 1889، اس ال ای آی:24، بخش 6، 1689 گزارش داد که "بین میمنه و بلخ" شکست خورده است و به محل قبلی فرار نموده است. دیگران ادعا نمودند که توسط عبدالرحمن خان دستگیر گردیده است؛ بابو جان، 8 مارچ 1880.

[23] عطا محمد خان،  (الف)1880؛ سفر افغان به افغانستان، 1880؛ تصریح محمد سرور، 22 اپریل 1880، ای ال ای آی:25، برگ‌های 601-5؛ تی ال اچ، 9 می 1880، اس ال ای پی:182، برگ‌های 642-54.

[24] تی ال اچ، 9 می 1880؛ تلگرام روبرتز به کلکته، 8 مارچ 1880.

[25] بابو جان، 5 اپریل 1880؛ عطا محمد خان،  (الف)1880؛ تی ال اچ، 9 می 1880؛ تصریح محمد سرور، 22 اپریل 1880؛ گزارش ابراهیم خان، 1880 (الف)، 8 مارچ 1880...عضو هیات ماموریت تورکستان، 3 جون 1880، اس ال ای آی:25، برگ‌های 1289-96. طبق محمد سرور عبدالرحمن خان با این اعدام مخالف بود اما این به سختی محتمل است به ویژه اینکه در مزار شریف رخداد که آن را عبدالرحمن خان قرارگاه ساخته بود. پی سی دی، 23 نومبر 1880، می‌گوید که تعداد دیگری نیز همزمان به قتل رسیدند این‌ها نیز در قتل سرور  خان دخیل دانسته شدند.

[26] عطا محمد خان،  (الف)1880؛ نایب نور محمد خان به کمیشنر پشاور،10 دسمبر 1880، اس ال ای آی:26، بخش 6، برگ‌های 2089-91.

[27] سپه‌سالار میمنه به سرداران مرو، ان دی 10 مارچ 1880، اس ال ای پی:182، برگ‌های 1541-2. تعیین ماه دقیق نوشتن نامه ممکن نیست اما بر اساس اشاره حوادث در تورکستان افغانی احتمالاً در اوایل بهار 1880 تحریر شده است.

[28] کی دی، 7-13 مارچ 1880، تلگرام روبرتز به وزیر خارجه، 10 مارچ 1880، اس ال ای آی:24، بخش 4 برگ 1485. تلگرام وایسرای به وزیر خارجه، 19 مارچ 1880 می‌گوید که عبدالرحمن خان شخصاً به میمنه روان بود اما این ادعا قابل‌قبول نیست. سوبیلیف 228-9 می‌گوید که اسحاق خان قبل از سقوط شبرغان، اول به میمنه رفت. در نتیجه این بازدید دلاور خان برای اطاعت از عبدالرحمن خان بالای قران سوگند خورد و به اسحاق خان 150 سوار برای کمک به فتح تورکستان افغانی داد. اسحاق پیش‌رفت تا اندخوی را بگیرد و غیره.این گزارش خیلی غیر معتبر است و طور قابل ملاحظه از منابع دیگر آن وقت فرق دارد. سوبیلیف از نقطه نظر روسیه می‌نویسد در زمانی که تنش بین روسیه و برتانیه بالا بود، عبدالرحمن خان را رهبر محبوب ترسیم می‌نماید که موفقیت او اداره تورکستان افغانی را تامین تامین نمود که همه از سبب حمایت مردم  محلی بود تا کمک مالی روسیه یا تحت تاحمایگی بخارا. لذا روسیه از اتهام مبرا گردید که عبدالرحمن خان را حمایت می‌نمود.

سوال اینکه آیا روس‌ها عبدالرحمن خان را تشویق نمودند تا به افغانستان برگردد موضوع بحث‌های داغ مقامات رسمی انگلیس در کابل، کلکته و لندن بوده است و عموماً این باور وجود داشت که سردار بیشتر متمایل به اتحاد با روسیه بود تا با انگلیس‌ها. گزارشی از 1880 ادعا می‌نماید که عبدالرحمن خان هنگام عبور از دریای آمو دو مشاور روسی داشت اما این اتهامات از سوی منابع دیگر تایید نگردیده است. کاکر 1971، 36-7 عقیده دارد که عبدالرحمن خان از سوی روس‌ها تشویق گردید که مفاد درازمدت را برای اهداف او داشت. عبدالرحمن خان اما اکثراً مداخله انگلیس‌ها و روس‌ها را در امور داخلی افغانستان تقبیح می‌نمود، ادعا می‌نمود که غلام کسی نیست، چیزی که در طول بیست و یک سال زمامداری او، در برابر غضب هردو قدرت اروپایی ظاهر بوده است. سی اف تلگرام روبرتز به وزیر خارجه، 15 مارچ 1880؛ بابو جان، 5 اپریل 1880. 

 

[29] تی ال اچ، 9 می 1880، اس ال ای پی:182، برگ‌های 647-54.

 

 

 

[31] تصریحات توسط اغای لیپل گریفین به وایسرای، 1 اپریل 1880، اس ال ای آی:25، برگ‌های 223-31. در توافق نهایی برتانیه به عبدالرحمن خان انتخاب گرفتن هرات را داد.

[32][32] حزب "ملی‌گرا" مانند عبدالرحمن خان در مورد مرزهای افغانستان عین موقف را داشت (کاکر 1871، 40).

[32]  دیپارتمنت خارجه به ویسکوسین کراس، 16 آگست 1882، اس ال ای آی:26، برگ‌های 8-13.

 

[33] تاثیر دیگر پیروزی ایوب خان این بود که پس از شکست ایوب خان و تخلیه شهر توسط قوا انگلیس، قندهار بار دیگر بخشی از افغانستان دانسته شد، به عبدالرحمن خان واگذار گردید. سردار قندهار شیرعلی ترجیح داد به کراچی تبعید گردد. 

 

´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

 

برتری دیرینه بلخ

گُزیده ای از تاریخ شمال افغانستان(ترکستان افغانی)

اثر:جناتان لی.

برگردان از انگلیسی به فارسی  :دکتر سید جلایر عظیمی

ویرستار: الحاج  عبدالواحد سیدی

 

فصل هشتم

این نوشته  با اجازه مترجم تحت قانون کاپی رایت میباشد . استفاده از آن با ذکر منبع مجاز است

 

زمامداری افغان‌ها و دلاور خان، 1876-1884

دلاور خان ، زمامدار قانونی افغانستان بود، اما مرز  های  جدید به اساس معیار های علمی  مورد نیاز تثبیت  نشده بود .مرزهای علمی نیاز بود و ما اعلان نمودیم که پادشاهی شیرعلی باید منهدم گردد زیرا او صرف یک زمامدار آسیایی بود و ما یک ملت متمدن و مسیحی هستیم .

 (اپوزیسیون عضو مجلس عوام بریتانیا ، 1878؛ دانیل،ص،  375).

گورنر میمنه: مشکل سلسله وقایع، 1876-1880

تسلط نایب علم خان به میمنه آبخیزی دیگری در تاریخ توابع بلخ بود، زیرا برای بار نخست یک امیر افغان می‌توانست ادعا نماید که تمام توابع چنگیزی سابق را زیر اداره داشته است. امرای واقعی مینگ با افغان‌ها همکاری نمودند و حتی تسلیم گردیدند، اما همه تلاش‌های قبلی برای تحمیل قدرت از راه تسلط ناکام مانده بود و هردو بارکزی و سدوزی مجبور گردیدند حقوق مینگ‌ها را برای اداره، بدون مداخله کابل یا هرات بپذیرند.

ولی از سال 1876 به بعد دیگر این‌گونه نبود. زیرا قشون افغانها برای بار نخست در میمنه ، مستقر گردیده بود[1]و گورنریا والی  تعیین‌شده از سوی امیر به عوض عضو دودمان حاجی خان مینگ آن را اداره می‌نمود. اگرچه چند سال بعد مینگ‌ها دوباره خود را تثبیت نمودند، اما مقامات در کابل دیگر نمی‌خواستند حق اداره آن‌ها را بدون حضور قشون افغان‌ها و افغان‌های مستقر در آنجا ، اجازه بدهند. در نتیجه تسلط سال 1876،  نشان‌دهنده پایان وضعیت حکومت‌داری مستقل میمنه بود.

مورخان برتانوی، مثلاً گزیته در دهه 1880، ادعا می‌نمایند که فوراً پس از گرفتن میمنه توسط نایب علم، دلاور خان مینگ بن حکومت خان زیر سرپرستی افغان‌ها والی میمنه تعیین گردید.  اما منابع معاصر آشکار می‌سازند که این‌طور نبوده است. در واقع دلاور خان زمامداری خود را تا اوایل1880 شروع نکرد و نایب علم خان یک افغانی را برای اداره مناطق جدیداً تصرف‌شده تعیین نمود. دلیل این پریشانی در تاریخ‌های "رسمی" این است که از سبب آمادگی برای جنگ دوم افغان-انگلیس [1878-1880]، جریان رسیدن گزارش‌های استخباراتی در باره تورکستان افغانی به هند به مثابهٔ قطره ای از بحر  بیش  نبود،که این حالت  در نتیجهٔ روابط رو به خرابی بین افغانستان و برتانیه بود. ( چرا که از ملاحظه دوسیه‌های بخش سیاسی و سری دفتر هند از دوره 1877-1879/ تصویر ناقصی از وضعیت شمال افغانستان از این دوره ارائه می‌نماید. حتی گزارش‌هایی که تصفیه گردیده بود اغلب تنها شایعاتی را در بر می‌گرفت که گزارشات این  منابع، مختلف و متناقض یکدیگر بودند. در تلاش برای به هم پیوستن وقایع در منطقه در این مرحله مهم تاریخ افغانستان، شخص باید متکی به گزارش‌هایی از ماموران مشهد، بلوچستان، دیره اسماعیل خان و گلگیت باشد.

وضعیت در جریان ماموریت کیوناری (جولای- سپتمبر 1879) و اشغال بعدی کابل از سوی نیروهای برتانیه زیر فرمان جنرال روبرتز کمتر بهبود یافت. در واقع چنین می‌توان برداشت نمود که مقامات نظامی برتانیه در کابل دلچسپی اندکی در جمع‌آوری اطلاعات معتبر در باره وضعیت در آن‌سوی هندوکش داشتند. این از خود راضی بودن (برتانیه) ، زمانی برجسته می گردد که شایعات موجودیت جاسوسان روسیه را در تورکستان صغیرهر گاه  و ، و (مخصوصاْ ) پس از برگشت عبدالرحمن خان در بلخ در نظر گرفته شود  که سردار ادعای اعلان جهاد علیه مهاجمان (انگلیس ها) را نمود. اگرچه بالأخره توافقی بین روبرتز و عبد الرحمن خان به میان آمد، این موضوع به زودی آشکار نبود که شهزاده افغان می‌خواست با برتانیه مذاکره نماید یا به انتقال مسالمت‌آمیز قدرت به خودش موافقت نماید. هرگاه عبد الرحمن خان این قدر مهربان نمی‌بود حضور او در شمال منجر به فاجعه برای  اشغال برتانیه می‌گردید که قبلاً از جنوب و شرق زیر فشار شدید بود (نگاه کنید سوبیلیف، 185). این شکاف عمیق در گزارش استخباراتی به این معنی است که در زمان کنونی ناممکن است در باره نام‌ها و تاریخ والیان میمنه پس از تعویض آخور غلام محمدرضا خان در سال 1877موثق بود.

بدبختانه یادداشت‌های تهیه شده در کابل اکثراً با تاریخ موثق نوشته مرک ، در مغایرت است، که ادعا می‌نماید که کسی به نام حبیب‌الله خان بارکزی برادر شاغاسی شیردل لو یناب خان (گورنر بلخ از آگست 1876 تا سپتمبر 1878) تا جانشینی دلاور خان زمامداری میمنه را به عهده داشت (مرک، 264). در سال 1882 گزیته افغانستان (1 (2) 591) ادعا می‌نماید که میمنه از سوی میر محمدعلی خان، پسر کاکای حسین خان مینگ اداره می‌شد. هیچ منبع دیگری از این شخص یادآوری نمی‌نماید که اصلاً وجود نداشته است چه رسد به اینکه میمنه را اداره نموده باشد. میدانیم که در جولای 1877 غلام‌رضا خان گماشته نایب علم خان پس از عقب‌نشینی قوای دولتی به قندهار و کابل با ناآرامی فزاینده مواجه بود تا با تهدید تجاوز احتمالی برتانیه مقابله نماید [2] خواستار تبدیلی در کرم گردید که "برطرف" شد.[3] بالای امیر شیرعلی خان تطبیق می‌گردید. کسی به نام منشی محمد خان موقتاً اداره منطقه را عهده‌دار گردید،[4]اما به زودی توسط شخص نسبتاً دایمی تعویض گردید اما شواهد متناقض تعیین نام این شخص را پس از محمدخان را مشکل می‌سازد. تا تابستان 1877 وضعیت امنیتی در تورکستان افغانی تا حدی خراب شده بود که شیرعلی خان تصمیم به فرستادن پسرش ابراهیم خان برای اداره امور در ولایت گردید اگرچه این فکر بعداً در طاقچه گذاشته شد.[5] در ماه نومبر گزارشی از هرات می‌گوید والی میمنه شاغاسی لویناب شیردل خان بود،[6] اگرچه در اصل گورنر بلخ بود. در اواسط سال بعد یادداشت‌های روزانه پشاور ادعا می‌نماید که سردار غلام محی‌الدین خان پسر خواجه نور از جلال‌آباد،[7] میمنه را اداره می‌نمود در حالی که منابع دیگر واضح می‌سازد که او مسئول تاسیسات نظامی سرپل بود.[8]

با وجود تناقض در این اطلاعات، این گزارش‌ها شاید بعضی حقایق را به همراه داشته باشد. با در نظر داشت تراکم نیروها در جنوب، شیرعلی خان شاید تصمیم گرفته باشد میمنه را زیر اداره بلخ قرار داده باشد تا کابل، با نظارت نظامی آن که از طریق تشکیلات نظامی سرپل صورت می‌گرفت. میدانیم که وضعیت پیش از 1884 چنین بود اگرچه یک گارنیزیون هنوز در میمنه موجود بود (مرک 265) و شاید این‌طور بود که عبدالرحمن خان فقط دستگاه اداره نظامی را که توسط شیرعلی خان تاسیس گردیده بود احیا نمود. این در نومبر 1878 یا تقریباً یک سال پس از بر کناری غلام‌رضاست  که می‌توانیم با اطمینان بگوییم که میمنه از سوی دگروال محمد اکبر خان برادرزاده شاغاسی شیردل خان اداره می‌شد ( گرودیکوف، 104)، اگرچه مکن نیست که طور دقیق بگوییم که این شخص چی وقت به وظیفه مقرر گردید. با همه احتمالاً موجودیت او شاید پس از تعیین شاغاسی به صفت گورنر تورکستان افغانی بوده باشد.

در نتیجه اتکا به شواهد نسبتاً سست، به این نتیجه می‌رسیم که دوره وظیفه منشی محمدحسین به صفت والی میمنه خیلی کوتاه بود و در پایان 1877 پس از تعیین شاغاسی شیردل لویناب خان به حیث والی بلخ [9]برکنار گردید، و یکی از اقارب خود را برای اداره منطقه فرستاد. او قوماندان نظامی سرپل تعیین شد و مسؤولیت آنچه از گارنیزیون افغان‌ها در میمنه باقی‌مانده بود به عهده او گذاشته شد. این تدابیر اما زیاد دوام نکرد. عقب‌نشینی نیروها از تورکستان قلاب ضعیفی را که امیر بالای میمنه داشت سست تر ساخت و منجر به بروز شورش گردید. در اکتوبر 1879 شیرعلی خان در حال غور برای فرار به بلخ بود تا جنگ علیه انگلیس‌های مهاجم را ادامه دهد. برای تامین جای امنی برای خود، امیر مذاکره با امرای تبعیدی چهار ولایت یا وارثان آن‌ها را آغاز نمود، وعده داد که آن‌ها را اجازه خواهد داد تا به خانه برگردند و اداره مناطق خود را در دست بگیرند هرگاه سوگند بخورند که برای جنگ علیه انگلیس‌ها قوا جمع‌آوری نمایند. در میان امیرانی که این شرط را پذیرفتند حسین خان مینگ از میمنه، محمد خان بیگلربیگی از سرپل، پسران ایشان اوراق و رستم خان از مزار شریف شامل بودند.[10]

در دسمبر 1878 شیرعلی خان به شمال فرار نمود، پسرش یعقوب خان را به صفت نایب خود در کابل گذاشت. وقتی امیر به تورکستان افغانی رسید، زمامداران قبلی ولایات را رها ساخت و آن‌ها را به مناطق شان فرستاد تا نیرو وجوه مالی برای هدف او تدارک ببینند.حسین خان احتمالاً در همراهی با محمد خان بیگلربیگی به میمنه برگشت  دران جا با وجود اجازه دادن عبور مصون گارنیزیون افغانی به بلخ ملیشه اوزبیک محلی را صف آرایی نمود و بالای اردوگاه حمله نمود و شماری از سربازان افغان‌ها را کشت.[11] فوج باقیمانده از ارگ بیرون فرستاده شد و با بی‌نظمی و پریشانی به مزار شریف برگشت، همه دارایی را در عقب گذاشتند تا از سوی اوزبیکهای فاتح تاراج شود.[12] احتمالاً این کار قبل از وفات شیرعلی خان در فبروری 1879 صورت گرفت. در عین وقت گزارش گردید که قوا هرات در میمنه رو به فرار بودند و به سوی هرات می‌رفتند، اگرچه به مجرد رسیدن به شهر وادار گردیدند دوباره برگردند. اما آن‌ها قادر نبودند به میمنه دسترسی داشته باشند زیرا اهالی آن‌ها را اجازه ندادند.[13] بدون شک حضور حسین خان مینگ در شهر دلیل این ناکامی بود. چند هفته بعد محمد خان بیگلربیگی با پیشروی به سوی شرق شیرین تگاب به سرپل زیر اداره افغان‌ها حمله نمود.[14] این کار شواهد بیشتری را ارائه می‌نماید که در این وقت میمنه بد ست‌ دودمان مینگ بود.

زمامداری حسین خان در میمنه، حدود چند هفته از فبروری تا می1879دوام نمود. در پایان آگست 1879 خبر نویس هرات گزارش داد که میمنه بار دیگر به دست قشون هرات زیر اداره عبدالله جان خان ناصری بود که به صفت گورنر نظامی دران جا کار می‌نمود.[15] ازان جایی که گزارش می‌گوید که سردار از امیر یعقوب خان برای مرخص شدن اجازه خواسته بود، به نظر می‌رسد قبلاً مدتی در میمنه بوده است. اداره منطقه توسط افغان‌ها، اما فوق‌العاده حساس بود و عبدالله جان خان در باره بی‌پروایی قشون هرات شکایت نمود که معاش آن‌ها پرداخت نشده بود که تهدید به شورش و حتی قتل او نموده بودند.[16] در آگست عبدالله جان خان به هرات رفت تا تقاضای کمک و معاش قشون را نماید تا خواست قشون را تامین نماید،[17]اما در عوض یعقوب خان نیروی بیشتری را از میمنه برای دفاع قندهار فراخواند.[18]

وضعیت وقتی از بد به بدتر گرایید هنگامی که خبر اشغال کابل توسط انگلیس‌ها و کناره‌گیری یعقوب خان به میمنه رسید. شورش تام قشون هرات از پی آن آمد. شهر غارت گردید و قشون در حالت بی‌نظمی کامل به سوی هرات حرکت نمود و فرماندهان را وادار به همراهی از خود نمود.[19] در اول دسمبر 1879 عبدالله جان خان و جنرال فیض محمد خان با قشون شورشی به هرات رسیدند (کاتب ج2، 347).[20] تقریباً به مجرد رسیدن آن‌ها به شهر، این قشون مشکلات بیشتری را برای ایوب خان نسبت به آنچه در میمنه نموده بودند، به بار آورد (در ادامه ببینید).

در آن زمان دلاور خان مینگ در هرات بسر می‌برد و ایوب خان که می‌خواست بالای میمنه تسلط داشته باشد اما قادر به عملی ساختن آن نبود، وارث مینگ را جهت زمامداری به نام وی به میمنه فرستاد.[21] دلاور خان بزرگ‌ترین پسر در حال حیات حکومت خان دشمنی طولانی با حسین خان مینگ داشت که پدرش را بی‌رحمانه به قتل رسانده بود. حسین خان در جای خود، پس از زمامداری کوتاه در اوایل سال 1879 در بلخ یا اطراف بلخ زندگی می‌نمود. جنرال غلام حیدر خان والی جدید تعیین‌شده از سوی یعقوب خان در تورکستان افغانی احتمالاً با آگاهی از نقشه ایوب خان، حسین خان را برای به دست گرفتن اداره مجدد میمنه تشویق نمود در نتیجه می‌خواست توسعه نفوذ ایوب خان را در مرغاب خنثی نماید.[22]

دلاور خان که نسبت به حسین خان به میمنه نزدیک‌تر بود، زود‌تر به میهن آبایی رسید و اداره شهر را به دست گرفت، اگرچه به نظر نمی‌رسد، بدون جنگ بوده باشد.[23] حسین خان با درک شکست در مسابقه میمنه، جرئت حمله به شهر را به خود نداد، در عوض پایگاه خود را در شمال میمنه احتمالاً در خیرآباد ساخت.[24] با وجود این که حسین خان برای مدتی در منطقه ماند، اقدامی علیه دلاور خان ننمود و بالأخره به کابل برگشت، دران جا منتظر فرصت بهتری ماند تا میهن خود را صاحب گردد. از مارچ 1880یادداشتهای روزانه وکیل و گزارش‌های استخبارات شروع به ذکر دلاور خان به صفت زمامدار میمنه نمودند (سوبیلیف 288؛ سلطان محمد خان ج1، 177).[25]

 

والی  های افغان در میمنه

طبق شواهد موجود از دوره مارچ 1876تا فبروری 1880 می‌توان نتیجه گرفت که گورنران یا والی های که از سووی  حکومت افغان در میمنه ، مقرر شدند  قرار ذیل بوده‌اند:

گورنران افغان و مینگ میمنه 1876-1884

مارچ                               1876- سپتمبر 1877                               غلام محمدرضا خان 

سپتمبر                              1877- نومبر 1877                                منشی محمدحسین خان

نومبر                               1877- فبروری 1879                              دگروال محمد اکبر خان برای شاغاسی لویناب شیردل خان گورنر بلخ

فبروری                                               1879- می 1879                                   حسین خان مینگ بن مضراب خان

می                                                    1879- نومبر 1979                                سردار عبدالله جان خان ناصری برای یعقوب خان

دسمبر                                                 1879- فبروری 1880                              جنگ داخلی بین حسین خان و دلاور خان

فبروری                                               1880- می 1884                                   دلاور خان مینگ بن حکومت خان

 

میمنه و سقوط نایب علم خان، 1876

با برقرار نمودن ترتیب زمانی برای حاکمان و زمامداران میمنه تا 1880، به وقایع سال 1876 پس از سقوط میمنه و توقیف حسین خان مینگ بر می‌گردیم.

با وجود تشویقی که دلاور خان و برادرش مظفر خان قبل از تصرف میمنه توسط نایب علم  ازسوی شیرعلی خان داشتند، وارثان مینگ با آرزوی اینکه او آن‌ها را به منزله حاکم  جدید منطقه بشناسد ناامید بودند. نایب علم ، با اغتنام فرصت از سبب شورش حسین خان برای بی‌اعتبار ساختن دستگاه تفویض حکومت‌داری، که امیر از سال 1867 صادقانه حمایت نموده بود و زمامداران چهار ولایت را که قدرت آن‌ها سبب ترس او بود معزول نمود. دولت بیگ از اندخوی در نتیجه برای مدت کوتاهی یگانه نماینده حکومت امیری در چهار ولایت بود (گرودیکوف، 38-40).

هنگامی که میمنه در دست‌های نایب علم خان آمد، او تمایلی برای اجازه دادن یک اوزبیک نداشت تا منطقه‌ای را اداره نماید که عایدات آن حدود شش لک تنگه در سال ارزش داشت.[26] ناخشنود از دادن میمنه به دست یک گورنر افغان، نایب علم با جبر در منطقه دشت خیرآباد و دولت‌آباد تورکمن‌ها ی سرپل را مقیم ساخت (میتلند 1888، ج 2، 160، 544) و بعضی زنان میمنه را به سوی میمنه سوق داد.[27] امیر با فرمان هموار ساختن استحکامات میمنه و پر نمودن خندق ، آن را بیشتر ضعیف نموده ، و مانند یک قریه آن را معروض ساخت،[28] (درواقع ) سیاست تنگ‌نظرانه ای بود که بعدتر در بحران پنجده سبب پس لگد بالای افغان‌ها گردید.[29]

پس از سقوط میمنه و دستگیری حسین خان والی میمنه ، زندگی او به یک تار(مو) آویزان بود زیرا بعضی از مشاوران امیر مشو ره دادند تا او کشته شود.[30] در واقع در کابل شایعاتی پخش گردید که نایب علم خان مخفیانه حسین خان را کمی پس از تسلیمی او از بین برد.[31] اما زندگی والی بخشیده شد و زنجیر پیچ همراه با امرای دیگر چهار ولایت که در دسمبر سال گذشته برکنار شده بودند به کابل فرستاده شد. نایب علم خان در جون 1876 به کابل رسید و با هفده شلیک توپ استقبال شد که شاید احساس پیروزی او را نسبت به امیران تورکستان افغانی بالا برده باشد،  که بیشتر آن‌ها با او در یک قطار بودند.[32] اما لحظات بزرگ پیروزی او به زودی به تلخی گرایید و ثابت ساخت که شروع بی اثر سازی و سقوط او بود.

نایب علم خان اگرچه خشمگین از کاربرد قدرت توسط امیران، دشمنی خاصی را در مقابل رستم خان از مزار شریف در دل گرفته بود زیرا او مخفیانه به امیر در باره بدرفتاری در مقابل خود و امرای دیگر هنگام حبس به دست نایب علم خان نوشته و گورنر را متهم نموده بود که قسمت بیشتر غنایم به دست آمده از جنگ میمنه را خودش گرفته است.[33] با وجود تلاش نایب علم خان برای بی‌اعتبار ساختن امرا هنگامی که در پایان می، اسرا شروع به آمدن در کابل نمودند، شیرعلی خان با مهربانی کامل با آن‌ها رفتار نمود، شرایط حبس آن‌ها را بهتر ساخت و امر به برداشتن زنجیر نمود. به حسین خان مینگ و امرای همراهش مدد معاش لازم تعیین گردید و در خانه‌های اعضای خانواده سلطنتی یا افراد برجسته دیگر جا داده شدند. اگر چه آن‌ها زیر نظر بودند، امیر برای آن‌ها بازدید اعضای خانواده‌شان را که در محله  جداگانه اقامت داشتند اجازه باز دید داده شد .[34]

ملایمتی که امیر به امرای تورکستان صغیر به ویژه به حسین خان، نشان داد برای نایب علم خان پیشگویی خوبی نبود زیرا نشان‌دهنده‌این بود که امیر بالأخره از وضعیت واقعی امور در بلخ آگاه گردیده است. تا سال 1875 حاضر نشده بود هیچ نوع انتقادی را در باره زمامداری نایب بشنود، یا از امیران تورکستان صغیر در بازدید سالانه از پایتخت یا از سوی اعضای شورای خود، عمدتاً از سبب اینکه علم تلاش نموده بود،تا عایدات ولایت طور منظم به کابل فرستاده شود. اما در تحویل سال شیرعلی خان بیشتر متقاعد گردید که نایب علم خان به اختلاس وجوه مالی مصروف است و تصمیم گرفت به گورنر امر نماید تا گزارشی از جریان نظارت مخارج در بازدید سال نو از کابل به امیر ارائه نماید. رویارویی اجتناب گردید هنگامی که نایب علم خان از فکر امیر آگاه گردید، نامه‌هایی توسط معاون خود تقدیم نمود که ادعا می‌نمود عبدالرحمن خان از سوی حسین خان از میمنه دعوت شده است تا به تورکستان صغیر حمله نماید و اجازه داده شد فوراً به شمال برگردد بدون اینکه موضوع سو اداره امور مالی مطرح گردد.[35] در فرجام گزارش‌ها از بلخ ثابت گردید که نادرست بوده است و شک گردید که نایب علم خان برای آن‌ها چنین آمادگی گرفته بود تا معذرتی برای فرار از سوالات رسواکننده در باره رفتار خود در تورکستان داشته باشد.[36]

در برگشت نایب علم خان با مصادر نمودن دارایی قاضی محمد جان خدمتکار سابقه شیرعلی خان و محروم ساختن او از قومانده سواره‌ نظام، امیر را بیشتر خشمگین ساخت. آزردگی زمامدار افغان از سبب اعمال گورنر خود زمینه مساعدی را به مقامات ارشد کابینه از جمله صدراعظم فراهم ساخت تا به امیر، دولت داری سرکوبگر و غیر محبوب نایب علم خان را بیان نماید. بالأخره نایب علم خان از سبب زیاده‌ روی گناهکار شناخته شد و اینکه از اهالی محلی وجوه مالی بزرگی زیاده ستانی نموده است ،برملا گردید[37]امیر مخفیانه شاغاسی شیردل خان را عوض او تعیین نمود. اما ازان جایی که نایب علم خان تا حال حدود دوازده لک روپیه وجوه مالی را نفرستاده بود که مقدار فراوان عایدات تورکستان افغانی بود، شیرعلی خان تصمیم گرفت تا رسیدن پول و نایب علم خان به کابل که در چنگ او هست، صبر نماید.[38]

به نظر می‌رسد با وجود پیروزی در میمنه، شیرعلی خان از تاراج شهر و اسیر گردیدن امیران چهار ولایت توسط نایب علم خان عمیقاً ناراحت بود که همه آن‌ها در به دست آوردن تخت کابل برای او نقش مهمی را بازی نموده بودند. مراوده سری با شخصیت مذهبی متعالی مانند سید رستم خان که در زیارت مزار شریف مراسم عقد پیمان با امیران را در سال 1867 برگزار نموده بود، دلایل دیگر بودند که سبب دوری شیرعلی خان از کارهای نایب گردید. استقبال صمیمی امیران از سوی امیر سبب گردید یکی پی دیگر شکایات خود را در باره رفتار مستبدانه نایب علم خان و خوی "پرخاشگر و متکبرانه" او ابراز نمایند (میتلند 1888، ج2، 43).

 در میان متهم کنندگان نایب علم خان از همه شدیدتر ، حسین خان مینگ بود. در یک انقیاد سری به امیر، مقامات رسمی او همه دارایی‌های دودمان مینگ را لست نمودند، تخمینی حدود چهار کرور (چهل ملیون) روپیه، بود که نایب علم خان آن را برای خانواده خود پس از سقوط میمنه مصادره نموده بود.[39] برای دفع نمودن امواج فزاینده انتقادات، نایب علم خان بعضی از اقلام نمایشی غنایم جنگ میمنه را به شیرعلی خان پیشکش نمود به شمول دو شمشیر مزین، از جمله یکی با منشأ ایرانی که توسط شاه ایران به یار محمد خان داده‌شده بود، که او آن را به مضراب خان هدیه نموده بود. همچنان یک توپ بزرگ روسی یا اروپایی[40] که در جریان جنگ گرفته شده بود، نه هزار طلا و سه لک روپیه ارزش داشت.[41]

پول اما امیر را آرام نساخت، او گورنر را طور دقیق در باره امور مالی تورکستان افغانی و به ویژه دارایی والی میمنه سوال پیچ نمود. اما نایب علم خان  یافتن چیز باارزشی را در شهر انکار نمود، ادعا داشت که حسین خان قبل از محاصره  همه دارایی خود را به بخارا فرستاده است و اینکه پس از سقوط میمنه قادر نبود اسب مناسبی در شهر بیاید تا به امیر هدیه نماید.[42] با وجود این ابراز معصومیت، تحقیقات با کمک مقامات رسمی حسین خان ادامه یافت. در مواجهه با رسوایی قریب‌الوقوع، مصادره دارایی‌هایش، یا حتی سرنوشت بدتر، نایب علم خان به تدابیر قبلی پناه برد که قبلاً موفقانه نتیجه داده بود و نامه‌های تقلبی این بار از گورنر میمنه ساخت که تاکید به برگشت سریع به شمال می‌نمود تا تهاجمات تورکمن‌ها را خاموش بسازد که احتمالاً در منطقه جریان داشت. امیر اگرچه قبول این گزارش‌ها را رد نمود و نایب علم خان اجازه ترک پایتخت را دریافت ننمود. چند روز بعد سردار زیر نظر گرفته شد و مامورانی برای مصادره دارایی‌های او تعیین گردید تا جای خزانه میمنه را جستجو نمایند.[43] در اواخر جولای 1876 در کابل به همگان اعلان گردید که پای نایب علم خان از سبب لگد اسب شدیداً مجروح شده است و در نتیجه این حادثه به تیفوس مبتلا شده است و در شب 30 جولای از سبب تب و شکستگی درگذشته است (کاتب ج2، 336).[44] چند سال بعد جگرن میتلند از کمیسیون مرزی افغان در باره مرگ نایب پرس و پال نمود. طبق اطلاعات او واقعیت در باره مرگ علم خان عمداً مخفی نگه داشته شده بود. آنچه واقعاً رخ داد این بود که دو تیمارگر اسب بر اساس فرمان امیر، هنگام بازدید نایب علم خان از اصطبل با سوته‌های چوبی به او حمله نمودند، در نتیجه حمله برای قتل را حادثه وانمود ساختند. اگرچه مهاجمان موفق به کشتن گورنر نگردیدند، استخوان ران او شدیداً شکسته بود که چند روز بعد از اثر آن درگذشت (میتلند 1888، ج2، 43).

جسد نایب علم خان برای تدفین آبرومندانه در مزار شریف،[45]محلی که احترام خاصی به آن داشت و قسمتی از دارایی غیر مشروع خود را برای ترمیم آن صرف نموده بود، فرستاده شد (مک چیسنی 1991، 271-2).[46] اما خانواده او شدیداً مورد تحقیق قرار گرفتند ولی اطلاعات درباره خزانه او را با خود نگه داشتند..[47] دارایی نایب در میمنه و سراسر تورکستان  افغانی مصادره گردید [48]و بعضی از کارهای شخصی رستم خان از مزارشریف ، در میان آن‌ها کشف گردید و به متولی برگشتانده شد. چیزی دیگری در باره دارایی‌های دودمان مینگ میمنه گزارش نگردیده است و به نظر می‌رسد قسمت بیشتر آن هرگز به دست نیامد.[49]

نایب علم خان یگانه کسی نبود که در جریان 1876 فوت نمود. احتمالاً کمی بعدتر در همین سال و مطمینا قبل از 1879، رستم خان از مزار شریف از سوی برادرزاده‌اش به قتل رسید که هنوز در کابل در تبعید بسر می‌برد. از او حد اقل دو پسر باقی ماند اگرچه تا جایی که نقش زمامداری خانواده او در مزار شریف مطرح است، خانواده شجاع‌الدین هرگز به صفت عهده ‌دار وظیفه متولی ظاهر نمی‌گردد (گرودیکوف، 40).[50] حکیم خان متحد ناآرام نایب علم خان، مرد مسن در سال 1876 کمی پس از معزول شدن، در کابل درگذشت (گرودیکوف، 40). یکی از دختران او در ازدواج عبدالرحمن خان بود. وفات این امیران، که پس از فتوحات میمنه آمد، با یک ضربه شماری از امیران بانفوذ تورکستان افغانی را از صحنه برداشت و روحیه "ملی" را بیشتر ضعیف ساخت.

بلخ و سقوط شیرعلی خان، 1877-1880

در پیامد رسوایی و مرگ نایب علم خان، امیر در محضر عام تعیین شاغاسی لویناب شیردل خان را به صفت گورنر بلخ تأیید نمود.[51] گورنر نو به مجرد رسیدن به شمال، آغاز به تحکیم نفوذ در مناطق ضمیمه‌شده جدید چهار ولایت نمود و در خزان و زمستان 1876، مقامات رسمی برای ارزیابی عایدات و مالیات منطقه ارسال گردید.[52] به نظر می‌رسد در این رابطه میمنه مشکلات زیادی را در مقایسه با مناطق دیگر پیش نموده باشد، زیرا گزارش‌های آن در آخر سال هنوز آماده نبود، [53]اگرچه غلام‌رضا خان سهم پنج هزار طلا را به کابل فرستاد، اینکه قسط مالیات بود یا پرداخت دیگر روشن نیست.[54]

با رسیدن سال 1877امور افغانستان به صورت فزاینده زیر اثر تهدید جنگ دوم افغان-انگلیس آمد. در 1876 لارد لیتن وایسرای نو هند و طرفدار آتشین "سیاست به پیش" از امیر فرستادن سفیری را به کابل تقاضا نمود تا در باره پیمان نوی مذاکره نماید که در نظر بود به وابستگی نزدیک ‌تر افغانستان را به برتانیه منجر گردد تا تعادل لازم در مقابل پیشروی‌های روسیه در خوارزم و ماوراءالنهر به میان بیاید. نگرانی دیگر مراسلات شیرعلی خان با گورنر روسی آسیای مرکزی جنرال کوفمان بود، که در جواب نامه دوستانه امیر با شرایطی نوشته بود که تهدیدی را به امنیت افغانستان متوجه می‌ساخت (فریزر-تایلر، 140). اگرچه شیرعلی خان نسخه‌های بعضی از مراسلات خود را به وایسرای فرستاده بود، لارد لیتن تصمیم گرفت از تهدید روسیه بهره‌برداری نماید و امیر را وادار نماید تا ماموران برتانیه را برای جابجایی در افغانستان اجازه دهد تا تحرکات روسیه را در مسیر دریای آمو زیر نظارت داشته باشند. شیرعلی خان اما، از حمایت این تدابیر سرباز زد، به وضاحت اعلان نمود، که امنیت ماموران را نمی‌تواند تضمین نماید و می‌ترسد هرگاه این امتیاز را به انگلیس‌ها بدهد روس‌ها نیز چنین امکانات را خواهند خواست، در نتیجه افغانستان به جنگ برتری جویی در آسیا بین دو ابر قدرت اروپایی کشانده خواهد شد. اما وایسرای کم گرفته نمی‌شد و شیرعلی خان بالأخره وادار به قبول ملاقاتی با نماینده‌های برتانیه در پشاور جهت بحث درباره امور گردید. از 30 جنوری تا 19 فبروری 1877 سفیر افغانستان و سر لویس پیلی طی شماری از جلسات بدون نتیجه ملاقات نمودند، در جریان آن افغان‌ها شمار زیاد نارضایتیها را علیه انگلیس‌ها برشمردند. امیر درحالی‌که سفیرش در پشاور بود با درک اینکه جنگ با برتانیه از احتمالات است، قشون‌های خود را به تورکستان افغانی منتقل نمود تا هرات، قندهار و کابل را تقویت نماید و قطعات دیگر از مناطق دوردست ولایات شمال به میمنه خواسته شد تا در صورت نیاز با اعلان عاجل فوراً به سوی جنوب حرکت نمایند.[55] اخبار این تحرکات نظامی فقط بدگمانی وایسرای را در مقابل امیر افزایش داد و مذاکرات در پشاور بدون حل اختلافات بین برتانیه و افغانستان شکست خورد (فریزر-تایلر، 141).

در اوایل مارچ 1877 برتانیه به سفیر افغانستان اتمامِ‌حجتی را پیش نمود: هرگاه امیر برای ماموران برتانیه اجازه دخول ندهد به منزله "همسایه نامطلوب" شناخته‌شده و همه پیمان‌ها به استثنای پیمان سال 1855 منسوخ پنداشته می‌شود. اقبال افغان‌ها را در این مرحله حساس تاریخ آن‌ها یاری نداد، زیرا سفیر شیرعلی خان قبل از گرفتن جواب امیر وفات نمود و با وجود اطمینان دادن از سوی امیر به جانشین او تفویض گردید تا شرایط برتانیه را طور کامل بپذیرد، اجلاس پشاور بسته گردید و خبر نویس محلی به هند فراخوانده شد (دوپری 1978، 407). لذا در زمانی که برتانیه بیش‌ترین استخبارات موثق را از افغانستان و تورکستان نیاز داشت، یگانه کسی که می‌توانست اطلاعات را تهیه نماید از اثر یک رنجش خارج ساخته شد. در نتیجه به جای جریان منظم استخبارات هفته وار از کابل، شایعات و غیبت بازار، که از طریق راه تجاری به پشاور می‌رسید اساس تصمیم گیری سیاسی برتانیه در ماه‌های بعدی گردید (سوبولیف، 185).

با خراب‌تر شدن روابط بین برتانیه و افغانستان، شیرعلی خان مالیه خاص جهاد را برای تامین مالی رویارویی اجتناب‌ناپذیر وضع نمود. تورکستان افغانی هنوز در حال رهایی از قحطی، جنگ داخلی و کولرا بود، اما طور فوق‌العاده میمنه توانست حدود سی هزار طلا برای آمادگی جنگ سهم بگیرد.[56] تحمیل مالیه، و روش جمع‌آوری آن آخرین بدبختی برای مردم عادی تورکستان افغانی بود که از سبب آن در 1877 هزاران تن از چهار ولایت فرار نمودند تا به قبایل تورکمن‌ها  در مناطق بین بادغیس و مرو بپیوندند.[57] بعداً آن‌ها آغاز به تهاجم بالای مناطق مسکونی  اطراف مرغاب و بادغیس نمودند، لذا بیچارگی آن‌هایی را که در محل مانده بودند افزایش دادند.[58] در سپتمبر 1877 غلام‌رضا خان گورنر میمنه، ناتوان از دفع این تهاجمات و در مواجهه با شورشی که آن را سرکوب نمی‌توانست، برای تبدیلی درخواست داد و از این وظیفه آزاد گردید.[59]

گزارش‌های این تاخت‌وتازها پس از تصفیه به شکل مبالغوی به هند می‌رسید. ادعا گردید تورکمن‌ها و امرای دیگر تورکستان افغانی، که با عبدالرحمن خان در مراوده بودند، درحالی‌که تبعیدی‌های افغان در ماوراءالنهر، از سوی روس‌ها تشویق میگردیدند طور فعال شورش را دامن میزدند.[60] به امیر نیز در مقابل این شایعات هشدار داده شد و به همه تاجران روسی امر گردید تورکستان افغانی را ترک نمایند و به آن‌سوی دریای آمو برگردند.[61] حسین خان مینگ هنوز محبوس در کابل، به خاطر دامن زدن این حملات در میمنه زیر شک بود و دروازه‌ها و کلکینهای خانه ای که در آن میزیست همه لاک و مهر گردید تا از فرار او جلوگیری گردد.[62] در اکتوبر گزارش‌های رسیده به هند نشان می‌داد که سفرای روسیه به کابل رسیده‌اند و مشغول مذاکره برای احداث اردوگاهی در میمنه و هرات در مقابل دادن امتیازات ارضی می‌باشند.[63] در تحویل سال نو شایع گردید که روسیه با اجازه شیرعلی خان در حال توسعه خط ریل و خطوط تلگراف تا میمنه است که بعضی ناظرین را متقاعد ساخت که روسیه در حال طرح نقشه "شراندازی" در افغانستان در تبانی با شیرعلی خان می‌باشد (ماروین 1881، 362).[64]

در جنوری 1878 منطقه میمنه بزرگ‌ترین حملات تورکمن‌ها  را طی چندین سال تجربه نمود، در واقع با تخمین تعداد افراد در حدود چهار تا شش هزار تن،[65] معادل یک تهاجم نظامی بود. در ابتدا حمله‌کنندگان کشک را در شمال هرات در نظر داشتند، اما اقدام فوری گارنیزیون آنجا و آمدن نخستین برف سنگین زمستان، منطقه را از خرابی نجات داد.[66] در مواجهه با مقاومت جدی وضعیت آب و هوای نامطلوب تورکمن‌ها به سوی بادغیس و مرغاب رفتند در مسیر خود همه چیز را تاراج نموده اهالی را به غلامی گرفتند.[67]

خبر این پیشروی به گارنیزیون خالی‌شده میمنه در وقت خوبی رسید، بدون شک توسط اهالی وحشت‌زده فراری در پیش روی تورکمن‌ها  به شهر آورده  شده بود که برای پناه جستن در محوطه دیوارهای شهر آمده بودند. پیام‌های عاجل به گارنیزیون‌های سرپل، شبرغان و حتی مزار شریف فرستاده شد.[68] به لوای هجده نهر در مزار شریف امر گردید میمنه را  کمک نماید و توانست طی دو روز به شهر برسد (گرودیکوف، 115-6)، دران جا با سه سواره‌ نظام و سه پیاده‌نظام عاجل تدارک گردیده یکجا گردید. آن‌ها زیر قومانده جنرال پرواز خان بیرون از شهر به راه قیصار برآمدند (گرودیکوف، 115-6).[69] دو منزل دور از میمنه به قوای افغان ، از تورکمن‌ها  هشدار داده شد که همراه با غنایم سنگین و اسرا در حال نزدیک شدن‌اند. چون افراد پرواز خان از نظر تعداد زیاد بود، تصمیم گرفت کمین بگیرد و یک لوا غیرمنظم را امر به پیشروی داد تا تورکمن‌ها را به سوی کمین فریب دهد.[70] تورکمن‌ها  فریب‌خوردند به فکر اینکه این سوارهای موجود همه قوای افغان‌ها است که در مدت کمی گردآورده ‌اند، حمله نمودند و سواره‌نظام را مضمحل ساختند، که برگشته به سوی میمنه حرکت نمودند. تورکمن‌ها در پی آن‌ها افتیدند، جنرال پرواز خان که افراد خود و شش توپ را از دید پنهان نموده بود، شلیکهای خوشه ای مخرب را در جناح دشمن آغاز نمود. قتل‌عامی که از پی آن آمد حدود دو هزار تورکمن کشته، زخمی یا اسیر گردید، پنج صد اسیر از چنگ آن‌ها ازاد گردید و کسی به نام "نهنگ" گویا امیر تورکمن‌ها  که این حملات را برانگیخته بود اسیر گردید.[71] با شناسایی شجاعت لوا هجده نهر (به نظر می‌رسد این لوای بود که برای فریب دادن تورکمن‌ها  در تیررس توپخانه افغان‌ها فرستاده‌شده بود)، امیر نام آن را تغییر داد و به آن‌ها افتخار مشکوک تامین امنیت راه میمنه-بالا مرغاب از تاخت‌وتاز آینده تورکمن‌ها  داده شد (گرودیکوف، 114-5). اما با وجود این شکست حملات ماورای مرزی تورکمن‌ها در بادغیس ادامه یافت و راه عمده تجاری تا 1880 غیر مصون ماند (گرودیکوف، 120).[72]

وسعت حملات تا اندازه ای بود که برای فرستادن نیروی تقویتی از سراسر تورکستان افغانی نیاز بود، که به گزارش‌هایی منجر گردید که گویا عبدالرحمن خان به میمنه حمله نموده آن را گرفته است،[73]که در جای خود نگرانی برتانیه را در مورد آنچه آن‌سوی هندوکش رخ می‌داد افزایش داد. در تابستان1878 هرگونه شایعات واهی به هند رسیده بود. مامور پشاور ادعا نمود که شیرعلی خان موافقت نموده است که روسیه می‌تواند از سمرقند تا کابل و از بلخ تا هرات راه اعمار نماید.[74] گزارش‌های دیگر ادعا نمود که روس‌ها در نظر دارند اتمامِ‌حجتی به زمامدار افغان پیش نمایند که در صورت رد شدن منجر به حمله عبدالرحمن خان داده خواهد شد و پذیرفته است هرگاه این نقشه موفق گردد بلخ و بدخشان را به روس‌ها واگذار گردد.[75] منبع دیگر گزارش داد که امیر قبلاً پذیرفته است هرات و میمنه تحت‌الحمایه روسیه باشد درحالی‌که  به عبدالرحمن خان اجازه داده خواهد شد تا بلخ را اداره نماید.[76] در آگست مامور مشهد ادعا نمود سروی کنندگان روسی همراه با ماموریت ستولیتوف در آن وقت در کابل از میمنه و بخش‌های دیگر تورکستان افغانی بازدید نموده است.[77] این گزارش‌های درهم و برهم و اغلب مبالغه‌آمیز، ثبت‌شده توسط ماموران مختلف در مرزهای افغانستان، تبعیض معمول درباره روابط  شیرعلی خان و با روسیه را تقویت نمود. در واقع با خواندن این خبرنامه‌ها چنین برداشت می‌گردد که با وجود هدایات به این ماموران تا تنها آوازه سرچوک را گزارش ندهند، ترس از تمایلات روسیه در مورد افغانستان به اندازه‌ای شدید و فراگیر بود که وکیل ها به تبعیض سیاسی مافوق خود می‌چسبیدند. مطمینا تأیید تعهدات سری بین امیر و روسیه در حلقات حکومتی خوش‌آمدید گفته می‌شد زیرا ضرورت عمل خصمانه جهت تهاجم به افغانستان را برای عزل زمامدار غیرقابل‌اعتماد و الحاق قندهار و کابل را توجیه می‌نمود.

اینکه یک سلسله نگرانی‌ها در باره تمایلات روسیه در افغانستان موجود بود شکی وجود نداشت. از زمان مطیع گردیدن بخارا در 1868، نیروهای روسیه متوجه خوارزم و مرغاب شده بودند. خوقند و خیوه در1877 سقوط نموده بود و نیروهای تزار تا نزدیکی‌های مرو پیشروی نموده بود. در تابستان سال بعد، تحرکات بیشتر نیروهای روسیه در حوزه فرغانه گزارش گردید، که چنین پنداشتته  می‌شد که بدخشان مورد تهدید قرار می‌گیرد درحالی‌که ستون دیگر در مسیر دریای آمو به سوی چهار جوی فرستاده شد (ماروین 1881، 362). برای بعضی از ناظران، چنین به نظر می‌رسید موضوع وقت برای تورکستان افغانی و هرات بود تا بخشی از امپراتوری روسیه باشد. اما تحرکات نظامی روسیه در آسیای مرکزی در سال 1878، اساساً  واکنش در مقابل حوادث اروپا بود و در اصل وارد نمودن فشار بالای برتانیه بود تا اختلاف داردانل را حل نماید که روسیه و برتانیه را تا سرحد جنگ پیش برده بود (فریزر-تایلر، 144-5).

کارها در رأس قرار گرفت هنگامی که قومانده روسیه در تاشکنت جنرال کوفمن‌ تصمیم گرفت هیاتی را به کابل بفرستد تا در باره پیمانی با امیر مذاکره نماید. هیات روسیه زیر رهبری جنرال ستولیتوف در 23 جون به مزار شریف "مرکز چهار ولایت" رسید (یاوورسکی ج1، 228).[78] اگرچه از نظر فنی مراسله شیرعلی خان با جنرال کوفمن نقض پیمان امضاشده با برتانیه بود، امیر می‌دانست که پذیرفتن سفرای تزار ناچار خشم برتانیه را به جوش خواهد آورد. در نتیجه او باهر وسیله کمتر از زور برای جلوگیری از آمدن آن‌ها در کابل تلاش نمود، اما هیات روسیه لجوجانه پافشاری نمود بالأخره در جولای 1878 به کابل رسید. از قضا هنگامی که هیات به کابل رسید، روسیه و برتانیه اختلافات بالای داردانل را حل نموده بودند و در نتیجه دلایل سیاسی ماموریت حذف گردید. اما این دلداری برای شیرعلی خان نبود زیرا برتانیه قبلاً از خط عبور نموده بود.

هنگامی که خبر ماموریت ستولیتوف به هند رسید، لارد لیتن خواست به عمل باالمثل د ست بزند و به نماینده برتانیه اجازه داده شود برای مذاکره بحران افغان-انگلیس به کابل بیاید. در سوم آگست وایسرای به کرنبروک اطلاع داد که اگر شیرعلی خان به تقاضای برتانیه برای اتحاد منحصربه‌فرد پاسخ ندهد و اگر جایگزین مناسبی برای امیر پیدا نشود در آن صورت ضرورت است افغانستان اشغال گردد و مرزهای ملکیت برتانیه بالای دریای آمو رسم گردد (گریگوریان، 115).[79] در کمتر از دو هفته بعد، در 1 آگست 1878 لارد لیتن به امیر اطلاع داد که او سفیر برتانیه را بدون منتظر ماندن برای دعوت رسمی به کابل می‌فرستد تا در باره رویه امیر توضیح بخواهد (فریزر-تایلر، 142-4).

بدبختانه برای شیرعلی خان و افغانستان، قبل از فرستادن جواب به تقاضای وایسرای، وارث تاج و تخت عبدالله جان خان از سبب محرقه درگذشت.[80] مرگ ناگهانی یکی دیگر از پسران شیرعلی خان را به دوره دیگر مالیخولیا داخل نمود و همه دربار رسماً برای چهل روز به سوگواری پرداختند. آیین تشیع جنازه به این معنی بود که جواب فوری برای تقاضای وایسرای در راه نبود و هنگامی که جگرن کیوناری سفیر منتخب به مرزهای افغانستان رسید، واپس فرستاده شد زیرا ماموران هیچ امری در این باره از امیر نداشتند. حتی هنگامی که امیر شیرعلی خان بالأخره به تقاضای وایسرای جواب داد، پاسخ او قانع‌کننده پنداشته نشد. اتمام حجت نهایی به امیر فرستاده شد و در 21 نومبر 1878 بالأخره جنگ اعلان گردید. با گرفتار شدن به حوادثی که حد اقل در ابتدا کاملاً خارج از اداره او بود، شیرعلی خان از روسیه تقاضای کمک نظامی نمود، اما تزار نمی‌خواست خطر رویارویی با برتانیه را بپذیرد عقب رفت. در عین حال در هند که سیلاب استخبارات مبتنی بر شایعات در حال ریختن بود، با ادعای اینکه روسیه در صورت حمله از جنوب برای کمک به افغانستان به فرستادن پنجاه هزار نیرو اظهار آمادگی  نموده است و قوا روسیه قبلاً به میمنه رسیده است، به آتش تعصب اداره لارد لیتن تیل ریخت.[81]

در واقع در تابستان 1878 مشکلات امیر در تورکستان افغانی با گذشت هر هفته افزایش می‌یافت. در جولای شاغاسی شیردل خان درگذشت و پسرش خوشدل خان جانشین او تعیین گردید.[82] وضعیت امنیتی در ولایت رو به وخامت می‌رفت. در خزان گزارش گردید قشون میمنه، که برای چند سال معاش نگرفته بود در حالت اغتشاش قرار دارد، تهاجمات بیشتر تأیید نشده تورکمن‌ها در منطقه وجود دارد (گرودیکوف، 1880، 143-4) و سردرگمی در سراسر منطقه مستولی بود.[83]

در اکتوبر مکتشف نظامی روسی دگروال گرودیکوف به مزار شریف رسید که از سوی جنرال کوفمن خواسته شده بود تا وظیفه خود در تاشکنت را ترک نموده از طریق افغانستان و ایران به اودیسه یا سنت پترزبورگ برود (گرودیکوف،1) اگرچه احتمالاً نه گرودیکوف و نه مافوق او لازم ندیدند از حکومت افغانستان برای داخل شدن در قلمرو آن جهت پیشبرد هدف اجازه بگیرند. حضور گرودیکوف در سواحل جنوبی دریای آمو رسوایی دیگری برای امیر بود و تنها پیش‌داوری برتانیه را تأیید نمود که شیرعلی خان با روسیه توافقات سری انجام داده است. خوشدل خان در اثر پافشاری گرودیکوف مجبور به پذیرایی روس‌ها در مزار شریف گردید، اما توانست مهمانان ناخوانده را تا رسیدن اجازه امیر برای حرکت در شهر نگه دارد (گرودیکوف،2). هنگامی که بالأخره اجازه داده شد، گرودیکوف به شکل تحریک‌آمیز از طریق چهار ولایت با یونیفورم نظامی کامل، نقشه‌برداری آزاد تاسیسات نظامی و یادداشت نمودن اینکه چگونه اهالی منطقه به سوی روسیه و برتانیه تمایل دارند، به هرات سفر نمود. او گزارش داد که جمعیت تورکستان افغانی حامیان عبدالرحمن خان بوده و دلسوز روسیه نیز بوده، و ادعا نمود که او را به منزله منجی افغان‌ها از بردگی می‌دانند (گرودیکوف، 41-2). حقیقت این موضوع مشکوک است و احتمال دارد او تنها اجازه یافت آنچه را که تملق مافوقان او بود بشنود زیرا سروصدای این اکتشاف جمع‌آوری استخبارات و بی‌خبری مغرورانه گرودیکوف سبب شده بود مقامات افغان در جریان سفرش نظارت جدی بالای او داشته باشند. در واقع گورنر افغان میمنه عبور روس‌ها را تنها از طرق شب اجازه می‌داد (گرودیکوف، 45).

در حالی که گرودیکوف از طریق چهار ولایت سفر می‌نمود وضعیت شمال هندوکش در حال بیرون شدن از اختیار بود، شیرعلی خان تصمیم به اداره ولایت به شکل غیرمستقیم توسط امرای محلی گرفت. افزون بر احیا نظم و قانون در منطقه، امیر نیاز به نقل و انتقال عاجل قشون به جنوب هندوکش داشت تا در مقابل انگلیس‌ها مقاومت نماید و این را درک نمود که یگانه راه برای این کار احیا خودمختاری تورکستان افغانی بود. بحث‌های اولیه بین امرای محلی و لعل محمد خان فراش‌باشی تشویق کننده بود و در نومبر 1878 در اساس پذیرفته شد که پسران رستم خان مزاری، ولیعهد حکیم خان از شبرغان، محمد خان بیگلربیگی و پسران ایشان اوراق اجازه داده خواهند شد تا اختیار مناطق قبلی خود را به عهده داشته باشند و در مقابل جنگ قریب‌الوقوع علیه انگلیس‌ها کمک لازم را فراهم نمایند.[84]

شیرعلی خان برای آرام ساختن اهالی تورکستان دلیل دیگری نیز داشت، زیرا قبل از اینکه قلعه علی مسجد به دست قشون انگلیس بیفتد، امیر تصمیم داشت به شمال فرار نماید. در اکتوبر از قبایل کوچی جبراً پانزده صد شتر تقاضا گردید تا امیر بتواند زنان و قسمت اعظم خزانه خود را به میمنه انتقال دهد، دران جا تا حد ممکن دور از دسترس مهاجمان بوده باشند.[85] چند هفته  بعد شیرعلی پسر خود را از حبس رها ساخت، او را نایب الحکومه کابل تعیین نمود و به مزار شریف فرار نمود، در ظاهر قشون بیشتری را از تورکستان افغانی جمع‌آوری نماید (کاتب ج2، 342).

هنگامی که به تخته پل رسید، شیرعلی خان رسماً توافق با تبعیدی‌های تورکستانی را تأیید نمود که او را در سفر به شمال همراهی نموده بودند و آن‌ها را وادار ساخته بود وفاداری خود را برای او بالای قران، احتمالاً در زیارت علی سوگند بخورند.[86] در میان زمامداران مخلوع تورکستان جز توافقات، حسین خان مینگ از میمنه نیز شامل بود، که پس از برگشت به خانه بقایای قشون افغان را اجازه دهد بدون مزاحمت به مزار شریف برگردد. اما حسین خان هنگامی که به میمنه رسید طرفداران خود را جمع نمود گارنیزیون افغان‌ها را مورد حمله قرارداد و آن‌هایی را که در جنگ کشته نشده بودند وادار به فرار ساخت.[87] ، به قسمتی از قشون ترک وظیفه سپرد تا سربازانی که از هرات آمده بودند به سوی خانه واپس مجبور به فرار گردند، که بعدتر پس از گرداوری آنها ، توسط ایوب خان برادر خورد یعقوب خان که تازه از تبعید ایران برگشته بود جبراً به میمنه باز گردانیده شدند[88]که با اجازه برادر اختیار هرات را به دست گرفته بود (کاکر 1971، 59؛ کاتب ج2، 344).[89] حسین خان در جلوگیری از داخل شدن بقایای گارنیزیون هرات به پایتخت کمتر مشکل داشت و آن‌ها وادار گردیدند تا موقتاً در المار اقامت نمایند.[90]

مرگ ناگهانی شیرعلی خان از سبب گانگرین در مزار شریف در 21 فبروری 1879 (بولگر، 76؛ هال، 9؛ کاتب ج2، 344-5؛ یاوورسکی ج2، 124)،[91] بحران را در بلخ و افغانستان عمیق‌تر ساخت و شانس هرگونه مقاومت سازمان‌یافته در مقابل تهاجم برتانیه را به پایان رساند. هنگامی که یعقوب از مرگ پدر آگاه شد، لقب امیر را اختیار نمود و پس از شورش جدی در تخته پل خوشدل خان گورنر بلخ را با جنرال غلام حیدر خان وردکی تعویض نمود (کاتب ج2، 344-5، 347).[92] تعیین غلام حیدر خان اما وخامت اوضاع را که قبلاً در حال خارج شدن از اداره بود تشدید نمود، زیرا او شیعه‌ها و اعضای قبیله خود را در مواضع قدرت گماشت، جمعیت مسلط سنی تورکستان افغانی و رهبران طوایف نیرومند افغان را در اردوی افغانی در نظر نگرفت. افزون بر این و بدتر از همه، شورش‌ها و ناآرامی داخلی و حملات بالای دارایی‌های حکومت به تعقیب آن آمد.[93]

هنگامی که خبر درگذشت امیر به میمنه رسید، حسین خان مینگ با محمد خان بیگلربیگی همراه شد و به سوی سرپل پیشروی نمود که هنوز زیر اداره افغان‌ها بود. در جنگ نزدیک بلچراغ اوزبیکها نیروی وفادار به غلام حیدرخان را پاک‌سازی نمودند،[94]از طریق معبر میرزا ولنگ پیش‌رفتند و احتمالاً سرپل برای مدت کوتاهی اشغال گردید. جنرال غلام حیدر خان در مواجه با اغتشاش قشون افغانی و شورش اوزبیکها و امیران تورکستان، از یعقوب خان تقاضای نیروهای تقویتی نمود و امیر وادار به فرستادن سه لوا به شمال گردید تا اداره شکننده خود را بالای منطقه حفظ نماید.[95] با وجود این، تا اوایل می 1879 پس از شکست محمد خان در چیراس نظم در سرپل احیا نگردید.[96] به منزله تنبیه به خاطر کمک به بیگلربیگی، غلام حیدر خان با اهالی محل به شمول زنان و اطفال به شکل وحشیانه برخورد شد. غلام محی‌الدین پسر خواجه نورجان خان غلزی از جلال‌آباد گورنر جدید سرپل تعیین شد،[97] و قادر خان یک قزیل باش مسوول شبرغان تعیین گردید (سلطان محمد خان ج1، 175-6).[98]

محمد خان سرپلی به سوی میمنه رفت، اما دریافت که هنگام دور بودن از میمنه، حسین خان نیز وادار به فرار گردیده است زیرا کمی پس از گرفتن سرپل  نیرویی از هرات زیر قومانده جنرال عبدالله جان خان توانست اداره دوباره میمنه را به دست گیرد. دقیقاً پس از شکست برای حسین خان و محمد خان چی واقع شد روشن نیست. زندگینامه رسمی عبدالرحمن خان ادعا می‌نماید که حسین خآن توسط دشمنش دلاور خان اسیر گردید تا 1884 که گورنر آن وقت تورکستان اسحاق خان او را آزاد نمود و او را مسوول امور میمنه مقرر نمود (سلطان محمد خان ج1، 239-41). مطمینا این درست نیست و به نظر می‌رسد حسین خان پس از سپری نمودن بخشی از زمستان 1879 در تورکستان افغانی به کابل برگشت تا دوباره محبوس گردد دوره حبسی که تا زمان عبدالرحمن خان در 1884 ادامه یافت که پس از سقوط دلاور خان توسط امیر مسوول میمنه تعیین گردید.[99] در جریان جنگ دوم افغان-انگلیس به نظر می‌رسد با شماری از مقامات انگلیس در کابل روابط دوستانه داشته، آن‌ها التفات سخاوتمندانه بی حد وحصر به او نشان دادند.[100] در باره محمد خان از سرپل به نظر می‌رسد در میمنه باقی ماند زیرا به صفت مهمان دلاور خان مینگ در 1880 ظاهر می‌گردد (در ادامه ببینید).

پس از باز پس گرفتن سرپل و میمنه، تورکستان افغانی حداقل برای مدتی نسبتاً آرام باقی ماند. آرامش پریشان گورنر را اجازه داد تا پنجاه هزار تومن، احتمالاً از جمله غنایم جنگ سرپل را به هرات بفرستد تا قسمتی از نیازهای قشون ایوب خان را تامین نماید که برای پرداخت معاش سروصدا انداخته بودند (کاتب ج2، 345-47).[101] مدت زیادی نگذشت که عبدالله جان خان، قوماندان گارنیزیون میمنه ایوب خان را اطلاع داد که قادر به اداره ولایت نیست و قوا او در شرف شورش است و درخواست او را کسی نشنید.

[102]در آگست 1879 عبدالله جان خان به ایوب خان نوشت که کارها کاملاً از اداره او خارج است. سربازان در حال شورش رد صورت عدم پرداخت معاشات پرداخت ناشده طولانی آن‌ها او را تهدید به مرگ نمودند و آن‌ها به تندی به او اخطار دادند که "اگر او گورنر است باید معاش آن‌ها را بدهد در غیر آن از آن‌ها اطاعت را توقع ننماید."[103]  ناتوان از دادن معاش آن‌ها و بدون وعده کمک  فوری از هرات و کابل، عبدالله جان خان تقاضای آزادی از وظیفه را نمود.[104] بی‌نظمی مشابه در همین وقت در سراسر تورکستان افغانی گزارش شده بود، گارنیزیون‌های مختلف از اوامر اطاعت ننموده و مرتکب "هر نوع  افراط" می‌شدند،[105] درحالی‌که قطعات دیگر به ترک وظیفه اقدام می‌نمودند و از طریق هندوکش پس می‌رفتند (سوبولیف، 183). هنگامی که ایوب خان به عبدالله جان خان جواب داد که باید تا پیدا شدن نفر مناسب به عوض او باید در میمنه باقی بماند، او یک‌طرفه میمنه را ترک نمود و قشون خود را به سوی هرات برد. ایوب خان که مانند عبدالله جان خان در محاصره بود محمود خان هزاره را فرستاد تا با آن‌ها ببیند تا گارنیزیون میمنه را از داخل شدن به شهر و افزودن به ناآرامی بازدارد (کاتب ج2، 347).[106]

ایوب خان اگرچه اسما گورنر هرات برای برادرش امیر یعقوب خان بود صلاحیت کم و حتی پول کمتر داشت. سربازان او در مقایسه با قطعه میمنه بیشتر بی بند و بار بودند، و به قطعات هراتی شیعه و قندهار و کابل تقسیم شده بود که سنی‌های محکمی بودند. قدرت اصلی در دست سردار حفیظ الله خان سپه‌سالار، جنرال تاج محمد خان غلزی و قوماندان دیگر بود و بدون اجازه آن‌ها هیچ افسر یا مامور ملکی از ایوب خان اطاعت نمی‌نمود.[107] ناتوان از دادن وعده برای پرداخت معاش قشون خود، ایوب خان پذیرفت تا بخشی از قوا هرات را برای رفتن به کابل اجازه دهد و مشکل خود را شخصاً به امیر پیش نمایند، زیرا او شنیده بود که برادرش سالانه کمک‌خرج شصت هزار پوند را طبق پیمان جدیداً امضاشده گندمک از برتانیه به دست میاورد (دوپری 1978، 409). ایوب کمتر درک می‌کرد که به تعقیب این برنامه عمل او باید یک سلسله اقداماتی را به کار بیندازد که مسیر تاریخ افغانستان را عوض می‌نمود.

پس از درگذشت شیرعلی خان در فبروری 1879 جانشینی بین شمار زیاد اعضای طایفه محمد زایی مورد اختلاف بود. یعقوب خان خود را امیر جدید اعلان نموده بود، اما جانشینی از سوی تعدادی از سرداران بانفوذ مورد مناقشه بود (کاکر 1971، 12). در عین زمان برای بازداشتن ادعای رقبایش و ناآرامی داخلی در تورکستان افغانی، یعقوب خان باید پیشروی قوا انگلیس را نیز مانع گردد که به سرعت اداره قسمت بیشتر جنوب افغانستان را به دست گرفته بود. ایوب خان به صفت  پسر ارشد شیرعلی خان نیز از جانشینی برادرش خشمگین بود و آرزو داشت حمایت کافی در هرات داشته باشد تا نفوذ خود را در سراسر افغانستان گسترش دهد. برای افزودن به مشکلات یعقوب خان او می‌دانست که عبدالرحمن خان و اعضای دیگر خانواده افضل خان و اعظم خان زیر حمایت بخارا در تبعید بسر می‌بردند و فقط به فرصت مناسب نیاز داشتند تا از دریای آمو بگذرند و بیرق شورش را بلند نمایند. ناتوان از گرداوری نیروی کافی تا مخالفت موثری را در مقابل تهاجم برتانیه به راه بیندازد و قمار زدن بالای ادعاهای که با پذیرفتن تقاضاهای خارجی می‌تواند حمایت نظامی و مالی کافی را در مقابل مدعیان دیگر به دست بیاورد، یعقوب خان به لارد لیتن اطلاع داد که آماده است تقاضاهای او را بپذیرد. در 26 می 1879 امیر نام خود را بالای "تحقیرآمیز ترین پیمان امضاشده از سوی یک زمامدار افغان" نوشت (کاکر 1971، 12). در میان امتیازات دیگر برای نخستین بار ماموران برتانیه در نقاط ستراتیژیک در مرز باید جابجا می‌شدند و اگر حوادث جریان غیرعادی نمی‌داشت، پیمان گندمک بدون شک راه را برای افغانستان به منزله یکی از ایالت‌های محلی هندوستان بزرگ باز می‌کرد. توافق با برتانیه اما دور از حفظ تاج و تخت برای یعقوب خان، به دست رقبای او بازی گردید که خود را به منزله قهرمانان استقلال افغانستان معرفی نمودند و امیر را متهم به تسلیم دادن خفت‌آمیز حاکمیت افغانستان به کافران نمودند. تا جایی که کیوناری نماینده انگلیس در مذاکرات پیمان مطرح است، با امضا پیمان گندمک او مجوز مرگ خود را نیز امضا نمود.

مطابق پیش‌بینی‌های پیمان، کیوناری سفیر برتانیه در دربار امیر گردید و سفیر نو همراه با رهنماهای در جولای 1879 در بالا حصار جای گرفتند. نامعلوم برای انگلیس‌ها در تابستان 1879، لواهای میمنه و هرات کاملاً از اداره خارج بود و از سوی ایوب خان اجازه داده شد به کابل بیایند و معاش خود را از کمک مالی برتانیه تقاضا نمایند. افراد کابل که در قطعات هرات بودند چند روز پس از رسیدن کیوناری شروع به آمدن به پایتخت نمودند اگرچه از هیات انگلیس کسی فکر نمی‌کرد این‌ها به تنهایی خطر جدی را، حد اقل در ابتدا متوجه امیر نمایند.[108] در هفته اول آگست سربازان بیشتر هرات از طریق هزاره‌جات به کابل رسید. این سربازان در وضعیت خرابی نسبت به گارنیزیون قبلی بودند زیرا هر کدام آن‌ها تنها سه روپیه برای مصرف راه گرفته بودند و در مسیر راه برای زنده ماندن از سختی‌های سفر، دست به تاراج قرا و قصبات زده بودند.[109] وقتی در 6 آگست به شیرپور رسیدند بی‌قانونی خود را ادامه دادند و امیر قادر نبود آن‌ها زیر اداره بیاورد. از این جمله لوا "اوردل" (در منابع منظم به انگلیسی) بیشتر از همه بی‌نظم و اغتشاشی بود.[110] گویا این کافی نبود، سربازان بیشتری از تورکستان افغانی رسید، از سبب اینکه "از اداره افسران خارج‌شده بودند" که توسط جنرال غلام حیدر خان به کابل فرستاده‌شده بودند.[111]

آغاز شورش در پایتخت کابل و کشته شدن کیوناری سفیر انگلیس سپتمبر۱۸۷۹

در 3 سپتمبر با نزدیک شدن ختم هفته دوم ماه رمضان[112] و در اوج گرمی تابستان بالأخره صبر و حوصله لواهای هرات و بلخ همراه با سربازان مستقر در کابل بسر رسید و با زور به بالا حصار رفتند تا از امیر بخواهند معاش‌های عقب‌مانده آن‌ها پرداخته شود. خزانه یعقوب خان تقریباً خالی بود و اگرچه کوشش گردید مقدار ناچیز پول باقی‌مانده در خزانه به سربازان توزیع گردد، سربازان ناراضی از پرداخت ناچیز دست به خرابکاری زدند و شماری از ماموران ارشد امیر را کشتند. در قدم بعدی به سوی محل اقامت نماینده انگلیس در بالا حصار رفتند تقاضا نمودند کیوناری از کمک مالی وعده شده به یعقوب خان در معاهده گندمک معاش آن‌ها را بپردازد. کیوناری اما کسی نبود که به این‌گونه تقاضاها موافقت نماید و دور از تلاش برای آرام ساختن غوغای سربازان قاطعانه تقاضاها را رد نمود. این رد نمودن شورش را بیشتر دامن زد و همه خشم و ناامیدی آن‌ها متوجه خارجی ناخوانده  و همراهانش گردید. در ظرف چند ساعت گارنیزیون دارای مدافعه ضعیف کاملا تخریب گردید و کیوناری همراه با افرادش همه به قتل رسیدند. در میان به اصطلاح "سربازان هرات" [113]که در آن روز شوم به تفنگ‌ها رسیدند کسانی بودند که چند ماه قبل در میمنه شورش نموده بودند و قوماندان شان عبدالله جان خان به سرنوشت مشابه تهدید شده بود (کاتب ج2، 352-3).[114]

کشته شدن کیوناری اشغال کامل جنوب افغانستان را اجتناب‌ناپذیر گردانید و در 12 اکتوبر 1879 جنرال روبرتز با نیروی بزرگی به کابل داخل گردید و اداره دولت را به دست گرفت و یعقوب خان را در هند تبعید نمود که هرگز برنگشت (دوپری 1978، 409). در تورکستان افغانی پخش اخبار این واقعه خطیر منطقه را به هرج‌ومرج عمیقی مواجه ساخت، هر امیر و سرداران خورد و کوچک تلاش نمودند تا پارچه‌ای از قدرت را برای خود جدا نماید. به تعقیب ماموریت باطل هرات، عبدالله جان خان و سربازان او با دست خالی به میمنه برگشتند و از انجا تقاضای کمک تأثرآور خود را به ایوب خان ادامه داد.[115] هنگامی که خبر قتل کیوناری و اشغال کابل توسط انگلیس‌ها به میمنه رسید، متباقی قشون اردوگاه با درک اینکه آن‌ها شانس اندک یا هیچ را برای گرفتن معاش دارند سر به شورش زدند و دسته‌جمعی به هرات برگشتند.[116] عبدالله جان خان ناتوان از تحکیم صلاحیت بالای آن‌ها بقیه لوا کابل را به هرات همراهی نمود درحالی‌که جنرال فیض محمد خان اسحاق زی سربازان هرات را با خود آورد (کاتب ج2، 375).[117]

رسیدن دو قوماندان در رأس دو فوج نشان می‌دهد که عمق مشکلات قومی و فرقه‌ای که گارنیزیون میمنه را فرا گرفته بود تا چی حدود بود و آیینه‌ای بود از کشمکش‌هایی که در میان فوج‌های مستقر در هرات در طغیان بود.[118] لذا حضور سربازان میمنه در شهر، فقط شعله‌های اغتشاش را دامن زد که تهدید به بلع ایوب خان می‌کرد و همه افغانستان غربی را به هرج‌ومرج فرو می‌برد. کمی بعد از قتل کیوناری، فقیر احمد خان یکی از وفاداران یعقوب خان، از سوی فوج شورشی کابل در هرات که می‌خواستند به خانه برگردند مورد حمله قرار گرفت و با تکرار حمله بالا حصار، او را به قتل رساندند.[119] به تعقیب این عصیان ایوب خان با تشویق برای اتحاد در وضعیت اشغال کابل و اعلان اینکه در نظر دارد علیه گارنیزیون انگلیس‌ها در قندهار حمله نماید، توانست تا حدی نظم و قانون را احیا نماید.

در دوم دسمبر یک روز بعد از رسیدن فوج میمنه، ایوب خان قوا خود را از شهر به سوی پل مالان مرحله اول پیشروی به سوی قندهار حرکت داد، جنرال فیض محمد خان و قوا او را در هرات به صفت مسوول امور نظامی و عبدالله جان خان را نایب امور ملکی گذاشت.[120] به مجرد ترک قوا ایوب خان، جنرال فیض محمد خان خود را گورنر جدید شهر اعلان نمود، قوا خود را امر نمود  تا دروازه‌های شهر را در مقابل ایوب خان ببندند و زرادخانه را در قبضه خود گرفت. ایوب با شگفتی کامل، برای رسیدگی به وضعیت متلاطم مردد بود. در نتیجه شورشیان قادر شدند به قوا کابل که در شهر باقی‌مانده بود حمله نمایند، عبدالله جان خان را وادار به عقب‌نشینی به ارگ نمودند. حدود پنجاه سرباز که با شورشیان یکجا نشده بودند از سوی شورشیان دستگیر و به مرگ تدریجی و دردناک مواجه شدند.[121]

روز بعد، جنرال فیض محمد خان به امید اینکه فوج هرات همراه با سردار تغییر موضع خواهد داد، علیه گارنیزیون ایوب خان در پل مالان از شهر بیرون شد.[122] بدبختانه برای جنرال یاغی این واقعه رخ نداد، اگرچه این فوج از گرفتن سلاح در مقابل همشهریان خود ابا ورزید، آن‌ها غیر وابسته و منتظر نتیجه رویارویی باقی ماندند. جنگ برای چهار ساعت ادامه یافت، در جریان آن حدود سه صد تن کشته شد. جنرال فیض محمد بالأخره شکست خورد، قشون شورشی او به هر سمت پراکنده گردید و خودش برای نجات جان به سوی ایران فرار نمود (کاتب ج2، 375-6).[123] سرخوش از پیروزی و نگران از حل مشکلات طولانی با هراتی‌ها، فوج کابلی ایوب خان به داخل شهر هرات یورش برد و در روشنی ترساننده چراغهای دستی درحالی‌که تاراج می‌نمودند هیچ فردی را نماندند و همه را بدون ترحم غارت نمودند. زمانی که ایوب خان و افسران ارشد روز بعد به شهر داخل شدند هرات ویران‌شده بود.[124]

شورش ایوب خان را وادار ساخت تا حمله به قندهار را برای یک سال به تعویق بیندازد در حالی که تلاش نمود به ظاهر نظم قسمی را در شهر ویران‌شده بازگرداند. یکی از مشکلاتی که مواجه گردید میمنه بود که حالا از اداره هرات و کابل خارج بود، و هردو ایوب خان و غلام حیدر خان تلاش نمودند نامزدهای خود را به تورکستان افغانی بفرستند تا اداره ولایت را به دست بگیرند. دو مدعی عمده مینگ در این وقت دلاور خان بن حکومت خان و حسین خان بن مضراب خان بودند. اولی در دربار ایوب خان در هرات زندگی می‌نمود و دیگری به قسم محبوس در کابل زندگی نموده بود اما به نظر می‌رسد در پایان 1879 به تورکستان افغانی برگشته باشد.[125] ایوب خان مشروط بر اداره ولایت به منزله تابع تیول هرات اجازه داد تا دلاور خان به خانه برگردد. خانواده والی و برادرش مظفر خان در شهر نگه داشته شدند تا از برآورده  شدن تعهدات اطمینان حاصل گردد.[126] در ضمن غلام حیدر خان شاید با آگاهی از تمایلات ایوب خان، حسین خان مینگ را به میمنه فرستاد تا به نام او منطقه را اداره نماید، زیرا در این وقت یعقوب خان قبلاً برای تبعید در راه هند بود و با رسیدن قوا برتانیه همه صلاحیت‌های مرکزی به یک سمت روبیده شد.[127] دلاور خان اول‌تر به میمنه رسید و پس جنگ کوتاهی اداره شهر را بدست گرفت. حسین خان به امید اینکه رقیب خود را  برکنار خواهد نمود برای مدتی مقاومت نمود اما زمانی که روشن گردید ممکن نیست دلاور خان بیرون رانده شود تلاش برای گرفتن قدرت را متوقف نمود و به تورکستان افغانی برگشت و از آنجا به کابل رفت تا منتظر فرصت بهتری باشد.[128]

 


[1]  سی دی، 28-30 مارچ 1876، اس ای ای آی:8، برگ‌های 981-2. اردوگاه‌های جدید قشون افغان دور از قلعه در عین موقعیت‌ها ساخته شد که امروزه در جنوب شرق شهر دیده می‌شود.

[2]  در مارچ 1877 قطعه نظامی میمنه حاوی چهار فوج پیاده، دو قشون توپچی سواره، یک بطریه قاطر و یک بطریه گاو بود. در جنوری مامور دیره اسماعیل خان گزارش داد که جنرال پرواز خان از میمنه به هرات با چهار فوج و پنج توپ فرستاده شد درحالی‌که به عوض آن دو فوج پیاده و دو فوج سواره از تورکستان افغانی فرستاده شد. در ماه می همان سال کی آن تحرکات بیشتر قشون را این بار از میمنه به سوی کابل گزارش داد. در اواخر می یا اوایل جون 1877، یک مامور ایرانی که در منطقه بود گزارش داد که نیروی نظامی میمنه تنها شامل دو فوج هرات و کابل  است. در آگست/سپتمبر جنرال پرواز خان وادار گردید با  پنج فوج پیاده ( سه از هرات و دو از قندهار) به سوی میمنه برود و شورش را سرکوب نماید. در کل هشت فوج برای سرکوبی شورش فرستاده شد. نگاه کنید کی دی، 9-11 فبروری 1877؛ یادداشت‌های روزانه ارسال‌شده توسط خبر نویس هرات، 20 جون 1877، اس ال ای آی:13، برگ‌های 173-4،، 1269-70؛ دی آی کی ان ال، 25 نومبر 1878؛ کی ان، سپتمبر، اکتوبر 1877؛ ای سی ان، سپتمبر 1877، اس ال ای آی:17، برگ‌های 18-20، 169-84، 456، 467-8؛ دی آی کی ان ال، 2 جنوری 1878، اس ال ای آی:18، برگ 13؛ کی ان، اپریل، می، جولای، آگست 1877، اس ال ای آی:20، برگ‌های 549 (ص 31)، 551 (ص3، 4، 24، 29)، 555 (ص 9-20)؛ ام ا، 5 اپریل 1877؛ گزارش  یک مامور مخفی حکومت ایران، 7 جولای 1877، اس ال ای آی:179، برگ‌های 141-2، 545.

[3]  کی ان،جولای، سپتمبر 1877.

[4]  کی ان، سپتمبر 1877.

[5]  همانجا.

[6]  نامه نماینده هرات به مامور مشهد، 12 نومبر 1877، اس ال ای پی:179، برگ 926؛ کیو ان، 28 فبروری 1878، اس ال ای آی:18، برگ 137.

[7]  پی سی دی، 20 فبروری 1878، اس ال ای آی:19، برگ 153؛ اعلامیه بابا جان، 5 اپریل 1880، اس ال ای آی:25، برگ‌های 233-5.

[8]  این شخص مسئول اول قتل محمد سرور خان بود ( در ادامه ببینید).

[9]  خانواده او از ترین حدود 80 میل دورتر در شمال قندهاربوده اند (کاکر، 1971، 61).

[10]  پی سی دی، 7 آگست، 22 اکتوبر 1878، اس ال ای آی:19، برگ‌های 408-10، ج 20، برگ‌های 67-8.

[11]  جی دی، 18-25 فبروری 1879، ای ال ای آی:22، برگ‌های 163-4؛ دی بی ای کا، 10-16 آگست، 1879؛ بیانیه عطا محمد خان بارکزی...از چهار ده، ان دی 1880، اس ال ای آی:23، برگ‌های 341-2، ج 25، برگ‌های 605-7؛ چی دی، ادعا می‌نماید که قرارگاه تخریب گردید، اما در گزارش‌های دیگر نیامده است.

[12]  تی ان سی، تجدید شده، 12 مارچ، 1879؛ تی اف جی، اپریل 1879، اس ال ای آی:22، برگ‌های 17-8، 683-9؛ دی کی ان ال، 6 جون 1879، اس ال ای آی:22، برگ 1451 گزارش می‌دهد در رویارویی بین قوا عبدالرحمن خان و شیرعلی خان در میمنه که اولی فاتح بود. این احتمالاً نادرست است و شاید نسخه آشفته حمله حسین خان بالای قرارگاه افغآن‌ها بوده باشد.

[13]  اچ ان، 16 می 1879، اس ال ای پی:181، برگ 757.

 

[14]  دی بی ای کی، 10-16 آگست 1879.

[15]  اچ ان، 12 آگست 1879، اس ال ای پی:181، برگ‌های 757-9.

[16]  اچ سی، 26 آگست 1879، اس ال ای پی:181، برگ‌های 1325-7. وضعیت مشابه در آن‌سوی تورکستان افغانی جاری بود.

[17]  همان جا.ایوب خان به امیر یعقوب خان، ان دی 1879، اس ال ای آی:23، برگ‌های 714-5.

[18]  تلگرام از جگرن سنت جان به وزیر خارجه؛ سیمله، 15 سپتمبر 1879، اس ال ای آی:23، برگ 612.

[19]  عطا محمد خان، 1880.

[20]  جی اس ا اف اف، 22-31 دسمبر 1879، اس ال ای آی:23، بخش 1، برگ‌های 153-4، بخش 2 برگ‌های 371-2. یادداشت‌های روزانه وکیل فیض محمد خان را فیض‌الله خان می‌گوید. من نام ذکر شده در سراج التواریخ را بکار برده‌ام. طبق این گزارش "عبدالله جان خان از سوی ایوب خان فراخوانده شد اما با در نظر داشت خصومتی که بین قوا هرات و قوا کابل که در هرات جابجا شده بود وجود داشت، ایوب خان هیچ‌گاهی آرزو نداشت شورش دیگری را مواجهه گردد و نیروی سرکش دیگری را در شهر جای دهد، با وجود اینکه تهاجمی را علیه قندهار در نظر داشت. طوری که بود، قشون برگشته از میمنه تقریباً او را سقوط داد (در ادامه ببینید). با در نظر داشت وضعیت ترسناک نظم قشون، مخبر هرات حق‌به‌جانب است که گزارش می‌دهد " قشونی که پس از شورش که منجر به تاراج شهر گردید، میمنه را ترک نمود"، سی اف. تی ال اچ، 9 دسمبر 1879، اس ال ای آی:181، برگ‌های 1593-6؛ تلگرام جگرن سنت جان به وزیر خارجه، 26 دسمبر 1879، اس ال ای آی:23، برگ‌های 1790-1.

[21]  روایات منشی عبدالرحیم، 1880، اس ال ای آی:26، برگ‌های 927-30 ادعا می‌نماید که دلاور خان از هرات فرار نمود اما ام ا ان ال بیشتر درست است که می‌گوید که توسط ایوب خان فرستاده شد ولی این نادرست است که ادعا می‌نماید دلاور خان پسر حسین است. ام ا ان ال، 17 جون 1880؛ اچ ان، 16 فبروری 1880، اس ال ای پی:182، برگ‌های 75-75-82، 185-9.

[22]  عطا محمد خان 1880؛ منشی عبدالرحیم خان 1880 می‌گوید دو رقیب همزمان به سوی میمنه حرکت نمودند، منابع دیگر ادعا دارند که حسین خان از کابل فرستاده شد. جی اس ا اف اف، 19-25 نومبر 1880. افضل خان به سرتر دولت، کلکته، 16 نومبر 1883، اس ال ای آی:26، بخش 7، برگ 1933، ج 766و من گزارش عطا محمد خان و منشی عبدالرحیم را ترجیح دادم زیرا هنگام وقوع این حوادث هردو در تورکستان افغانی بودند. گزارش آن‌ها از سوی کی ان، 16 نومبر 1883، اس ال ای آی:38، برگ‌های 765-7 ( یادداشت‌های حاشیوی) که می‌گوید حسین خان کابل را در 1880 ترک نمود "تا میمنه را دوباره به دست بیاورد اما پس از مدت کوتاه بدون رسیدن به میمنه برگشت."

[23]  اچ اس، 16 فبروری 1880. بزرگی جنگ یا نوعیت مخالفت از سوی دلاور خان در منابع روشن نیست.

[24]  منشی عبدالرحیم 1880. عطا محمد خان 1880 ادعا می‌نماید که هردو برادر زمامدار تعین شدند اما با در نظر داشت عداوتی که بین دو خانواده وجود داشت این کمتر محتمل است. هیچ منبع دیگری آن‌ها به صفت زمامداران مشترک ذکر نمی‌نماید. طبق سلطان محمد خان، ج1، 183 حسین خان تا 1884 محبوس بود تا اینکه از سوی اسحاق خان گورنر تورکستان افغانی آزاد گردید.

[25]  اچ ان، 17 مارچ 1880، اس ال ای پی:25، برگ‌های 41-4 ذکر می‌نماید دلاور خان در زمینه مراسله بین میمنه و عبدالرحیم خان، هم چنان نگاه کنید دی کیو آر، 22-31 می 1880، اس ال ای آی:25، برگ‌های 1373-6.

[26]  ان کی وی تی، 25 جون 1889، اس ال ای آی:57، برگ‌های 1011-2.

[27]  اچ ان ال، 17 جون 1882، اس ال ای آی:33، برگ 469.

[28]  کی دی، 28-30 مارچ 1876.

[29]  در زمان زمامداری عبدالرحمن خان بعضی کارهای بازسازی صورت گرفت اما امروز چیزی از آن استحکامات باقی نمانده است به استثنای دیوار کوتاهی در عقب محبس در غرب شهر. نقشه‌های شهر 1-4 و صفحات 1-4، ریس 1974.

[30]  سی دی، 28-30مارچ 1976؛ کی دی، 25-27 اپریل 1876، اس ال ای آی:9، برگ‌های 25-27.

[31]  کی دی، 25-27 اپریل 1876.

[32]  کی دی، 9-12 جون 1876، اس ال ای آی:9، برگ‌های 325-6.

[33]  کی دی، 16-18 می، 20-22، 27-29 جون 1876، اس ال ای آی:9، برگ‌های 40-2، 331-3، 486-7.

[34]  کی دی، 26-29 می، 30 می-1 جون، 13-15 جون 1876، اس ال ای آی:9، برگ‌های 320-2، 326-7. عایدات سالانه چنین بود: حسین خان مینگ 20000 هزار روپیه ، رستم خان مزاری 700 روپیه، حکیم خان از شبرغان 15000 روپیه، محمد خان از سرپل هنوز در تورکستان افغانی محبوس بود. حسین خان در خانه وارث تاج اقامت داده شد و خانواده‌اش ( با صد ملازم) در قلعه سید جان تجاری در "ایشیوکه" جای داده شدند. خانواده محمد خان در بی مهرو در حومه کابل جای داده شدند ؛ خانواده رستم خان در اصل به غزنی فرستاده شد اما وقتی خود رستم خان به کابل رسید به نظر می‌رسد در کابل نگه داشته شدند. سی اف. کی دی، 16-18 می، 20-22 جون 1876، کی دی، 5-8 جون 1876،  اس ال ای آی:9، برگ‌های 37-8.

[35]  کی دی، 27-29 اپریل 1875.

[36]  همان جا.  کی دی، 11-17 جون 1875، در آسیای مرکزی 4، 1875-76، جولای 1875، ص1.

[37]  کی دی، 29 سپتمبر-2 اکتوبر 1876، اس ال ای آی:10، بخش 1، برگ‌های 353-4.

[38]  کی دی، 11-17 جون 1876.

[39]  کی دی، 20-22، 27-29 جون 1876.

[40]  کی دی، 9-12 جون 1876.

[41]  کی دی، 13-15 جون 1876. اما کی دی، 20-22 جون 1876 می‌گوید که دو هزار طلا بود و 16000 روپیه، اگرچه این شاید هدایای بیشتری بوده باشد که نایب علم خان داده است تا سوالات رسواکننده در باره وضع مالی خود را خنثی نماید.

[42]  کی دی، 9-12، 27-29 جون 1876.

[43]  کی دی، 7-10 جون 1876. گفته شده است که حملات از سوی مردم خوارزم صورت گرفت که از دست روس‌ها به " کلال و جبال...مناطق مستقل در مجاورت میمنه" فرار نموده بودند. وکیل کابل باور داشت که این گزارش عمداً توسط علم خان جعل گردیده است.

[44]  کی دی، 21-24، 28-31 جولای 1876، اس ال ای آی:10، بخش 1، برگ‌های 109-10، 111-3.

[45]  کی دی، 28-31 جولای 1876. اما کاتب ج2، 336 می‌گوید که جسد در کابل در مقابل دروازه خونی بالا حصار دفن گردید و دیواری از خشت پخته در اطراف آن ساخته شد، که به زودی توسط مواد مخروبه پوشیده شد و موقعیت ان فراموش گردید. شاید این‌طور باشد که با مخفی نگه‌داشتن مرگ نایب، شیرعلی خان در محضر عام اعلان نمود که جسد او در مزار شریف دفن می‌گردد و سپس مطمئن گردید که جسد طور کامل دفن گردیده و پوشانده شده است. با در نظر داشت تناقض دو گزارش و در نبود شواهد تأییدی، من به گزارش آن وقت وکیل کابل را ترجیح دادم.

[46]  در ظرف پنج سال پس از رسیدن به مزار شریف علم خان دارایی‌های زیادی را به دست آورد یا اعمار نمود، قسمتی از عایدات وقف‌شده را برای ساختن یک مدرسه 33 اطاقه در ملکیت خود مصرف نمود. در میان بخشش‌ها یک آسیاب در حرم باغ، 25 دکان در رسته شاهی بازار، یک سرای 56 اتاقه در غرب زیارت، یک حمام و دو دکان در بازار گوسفند، پنج دکان در رسته عطاری، 8 دکان در دروازه دخولی سرای علا الدین خان و 9 دکان در رسته بقالی شامل بود (مک چیسنی 1991، 289). افزون بر نشان دادن علاقمندی به زیارت، اشاره‌های در باره مقدار ثروتی که نایب علم خان اندوخته بود موجود است.

[47]  کی دی، 29 سپتمبر- 18762 اکتوبر، 1876.

[48]  کی دی، 15-17 آگست 1876، اس ال ای آی:10، بخش 1، برگ‌های 19-20.

[49]  کی دی، 29 سپتمبر- 2 اکتوبر، 1876.

[50]  مک چیسنی 1991، 307-15 بحث می‌نماید که در شاخه دودمان انصاری وجود داشت که در متولی بودن زیارت در مشاجره بودند.ؤؤ

[51]  کی دی، 28-31 جولای 1876. او لقب تورکی ایشیک آقاسی را داشت (کاتب ج2، 336).

[52]  کی دی، 15-18 سپتمبر، 17-19 اکتوبر  1876، اس ال ای آی:10، بخش 1، برگ‌های 348-9، 577؛ کی دی، 8-11 جنوری 1877، اس ال ای آی:12، بخش 2، برگ 512.

[53]  کی دی، 8-11 جنوری 1877.

[54]  کی دی، 17-19 اکتوبر 1877.

[55]  دی آی کی ان ال، 22 جنوری 1877؛ کی ان، می، آگست 1877.

[56]  کی ان، می 1877؛ خبرگذار هرات به مامور مشهد، 12 نومبر 1877؛ دی آی کی نا ال، 25 نومبر 1877. میمنه همچنان صد اسب برای توپخانه فرستاد اما آن‌ها از سبب نامناسب بودن رد گردیدند.

[57]  ای سی ان، سپتمبر 1877.

[58]  کی دی، 9-11 فبروری 1877؛ ای سی ان، سپتمبر 1877؛ کی ان، سپتمبر 1877؛ ام ا، 5 اپریل 1877؛ کی ان، اکتوبر 1877.

[59]  ای سی ان، می، آگست 1877.

[60]  یادداشت‌های سری گرفته‌شده از یک سید خان گنوم. 10 مارچ 1878، اس ال ای آی:18، برگ‌های 503-4.

[61]  کی ان، می 1877.

[62]  کی ان، اکتوبر 1877؛ پی سی دی، 2 اپریل 1878، اس ال ای آی:18، برگ‌های 636-7.

[63]  کی ان، اکتوبر 1877.

[64]  ان جی ا ژی، 26 فبروری 1878؛ مراسله غیررسمی سری، 5 جون 1878، اس ال ای آی:18، برگ‌های 501-2، 983-4.

[65]  تی ال اچ، 16 جنوری 1878؛ ام ا، 26 جنوری 1878؛ کیو ان، 28 فبروری 1878.

[66]  تی ال اچ، 15 اپریل 1878؛ کی ان، اس ال ای پی:180، برگ‌های 335-7.

[67]  ام ا، 26 جنوری 1878؛ کی ان، 28 فبروری 1878.

[68]  تی ال اچ، 16 جنوری 1878. محل اصلی جنگ ذکر نگردیده است.

[69]  همان جا.

[70]  همان جا.

[71]  همان جا. ام ا، 26 جنوری 1878؛  تی ال اچ، 16 جنوری 1878. منابع دیگر تعداد زیاد کشته و اسیر را گزارش می‌دهد. اچ ان ال، 27 فبروری 1884، اس ال ای پی:40، برگ‌های 365-7 گزارش‌های رمزی در باره نهنگ یک تورکمن ساریق موجود است، که دوست والی میمنه بود (دران وقت دلاور خان) اگر چه آیا این همان شخص ذکر شده است، ممکن نیست تأیید کرد.

[72]  گرودیکوف در نومبر 1878 در منطقه بود. او وادار به سفر از میمنه به بالا مرغاب از راه کوهستان گردید که با قسمتی از سربازان لوا هجده نهر همراهی می‌گردید، که آن وقت زمانی (؟) نامیده می‌شد. در هر پنج میل در مسیر راه کاروان پوسته‌های محافظتی بود اما حتی این پوسته نیز از حملات بالای روستاها و مناطق مسکونی جلوگیری نمی‌توانستند. حملات تورکمنها اکثراً از سوی اعضای کمیسیون مرزی افغانستان ثبت گردیده است که در سال‌های 1885-86 در منطقه بودند.

[73]  سید خان گنوم، 10 مارچ 1978؛ دی آی کی ان ال، 6 جون 1879؛ پی سی دی، 2، 8 اپریل 1878، اس ال ای آی:18 برگ‌های 636-7، 638-9؛ تی اف ژی، جون 1879، اس ال ای آی:22، برگ‌های 1561-3.

[74]  ان ال جی ا پی، 4 آگست 1878، اس ال ای آی:19، برگ‌های 5-6. گزارش در باره نام مناطق و موقعیت‌ها خیلی مغشوش است اما اشاره‌ها واضح است.

[75]  ان ال جی ا پی، 4 آگست 1878، اس ال ای آی:19، برگ‌های 377-8.

[76]  پی سی دی، 29 اکتوبر 1878، اس ال ای آی:20، برگ 116.

[77]  ام ا، 3 آگست 1878، اس ال ای پی:180، برگ‌های 869-75.

[78]  در این دوره اصطلاح چهار ولایت توسط روسیه و برتانیه به مفهوم وسیع‌تری استفاده شده بود (مثلاً یاوورسکی ج1، 65). این عمدتاً از سبب فروپاشی میمنه، اندخوی، شبرغان و سرپل به منزله نهادهای سیاسی مستقل بود اما همچنان می‌توان شک نمود که از سبب سو گیری سیاسی قدرت‌های رقیب اروپایی بود.

[79]  این سیاست در جنوری 1880 تجدیدنظر گردید هنگامی که تصمیم گرفته شد تا اشغال نظامی تنها محدود به جنوب هندوکش باشد. در یک یادداشت محرم شورای وایسرای به رسمیت شناخت که تورکستان "از کابل با مرزهای طبیعی، قوی جدا شده است" به عباره دیگر طور ضمنی تصدیق گردید که مرزهای واقعی بین آسیای مرکزی و افغانستان دریای آمو نه، بلکه هندوکش است. یادداشت همچنان اشاره نمود که گیرم که "روسیه تعهداتی را رعایت می‌نماید که همه تورکستان افغانی را دور از حدود فعالیت‌های سیاسی قرار می‌دهد، ما باید مداخله در امور این ولایات را کمتر بها بدهیم که اسما مطیع حکومت کابل باقی بماند، اگرچه استقلال عملی را تجربه می‌نمایند." یادداشت‌ها در باره وضعیت کنونی افغانستان، 7 جنوری 2880، اس ال ای آی:24، بخش 1، برگ‌های 27-31.

[80]  م ا، 10 سپتمبر 1878، اس ال ای پی:180، برگ‌های 1183-88.

[81]  دی آی کی ان ال، 25 اکتوبر، 20 نومبر 1878، اس ال ای آی:20، برگ‌های 165،385؛ هم چنان ببینید مارون 1881، 362 ان.

[82]  لعل محمد فراش‌باشی را گرفت تا که لویناب خوشدل خان به بلخ رسید. ان جی ا ژی، 7 آگست 1878؛ پی سی دی، 30 جولای 1878؛ دی آی کی ان ال، 30 سپتمبر 1878، اس ال ای آی:19، برگ‌های 383-6، 407-8، 1357. طبق ادامیک 1987، 96 خوشدل خان با دختر دوست‌محمد خان ازدواج نمود و از این زن پسری داشت به نام علی احمد خان که به امر (امیر حبیب‌الله خان پادشاه افغانستان، در دربار  های نادر خان و محمد ظاهر شاه ،او را به )بچه سقا پاو (شهرت دادند بخاطریکه پدرش در جهاد علیه انگلیس ها آب آشامیدنی میرسانید)، در جولای 1929به توپ پرانده شد.

[84]  پی سی دی، 7 آگست، 22 اکتوبر 1878، اس ال ای آی:19، برگ‌های 408-10، ج 20، برگ‌های 67-8.پ

[85]  دی آی کی ان ال، 14 نومبر 1878، اس ال ای آی:20، برگ 251؛ پی سی دی، 7 دسمبر 1878، اس ال ای آی:21، برگ 80؛ دی آی کی ان ال، 20 نومبر 1878.

[86]  پی سی دی، 22 اکتوبر 1878.

[87]  جی دی، 18-25 فبروری 1879؛ تی اف ژی، اپریل 1879و گزارش گیلگل قبل از مرگ امیر تهیه شده بود و جزییات برگشت حسین خان و حمله بالای قرارگاه افغآن‌ها را می‌دهد اگرچه تی اف ژی می‌گوید که بعد از مرگ شیرعلی خان رخداد.

[88]  اچ ان، 16 می 1879؛ تی اف ژی، اپریل 1879.

[89]  م ا، 8 فبروری 1879، اس ال ای پی:181 برگ‌های 93-6. ایوب خان با توافقات ایران باقی مانده بود. دران وقت، برتانیه نگران بود که ایوب و شیرعلی خان تلاش خواهند نمود و با هرات مرتبط خواهند بود و به سفیر برتانیه در ایران هدایت داده شد تا مراقب حرکات ایوب خان باشد. طوری که بود، مرگ ناگهانی امیر وضعیت افغانستان را کاملاً تغییر داد. تامسن به مامور مشهد، 18 فبروری 1879، اس ال ای پی:181، برک 197.

[90]  چ ان ال، 16 می 1879.

[91]  یاوورسکی چنین ادعا نمود ، ماموری همراه با هیات روسی در کابل که هنگام مرگ امیر در مزار شریف بود. کاتب ج2، 344-5 می‌گوید که از نقرس شدید رنج می‌برد.اما شواهد اخیر از مریضی ارثی مزمن حاکی است احتمالاً پورفیریای حاد  که هردو شاخه خانواده زمامدار بارکزی و سدوزی را مبتلا ساخته بود (لی 1991 الف). شیرعلی خان در زیارت مزار شریف دفن گردید.

[92]  شاغاسی خوشدل لویناب خان قوماندانئ اعلی ایوب گردید و در میوند و قندهار جنگید (در ادامه متن ببینید). بعضی گزارش‌های استخبارات ادعا می‌نماید که او توقیف گردید. عطا محمد خان، 1880، محمد عزیز خان به کیوناری، 11 مارچ 1879؛ دی آی کی ان ال، 9 می 1879، اس ال ای آی:22، برگ‌های 211% 1051-2.

[93]  شاغاسی خوشدل لویناب خان قوماندانئ اعلی ایوب گردید و در میوند و قندهار جنگید (در ادامه متن ببینید). بعضی گزارش‌های استخبارات ادعا می‌نماید که او توقیف گردید. عطا محمد خان، 1880، محمد عزیز خان به کیوناری، 11 مارچ 1879؛ دی آی کی ان ال، 9 می 1879، اس ال ای آی:22، برگ‌های 211% 1051-2.

[94]  تی ان ال سی،تجدید شده، 12 مارچ 1879، اس ال ای آی:22 برگ‌های 17-8.

[95]  عطا محمد خان 1880؛ دی بی ای کی، 10-16 آگست 1879.

[96]  عطا محمد خان 1880؛ دی بی ای کی، 10-16 آگست 1879.

[97]  عطا محمد خان 1880. یا بلچراغ؟ چیراس ناحیه کوهستانی در مرغاب، ناحیه‌ای است در چهار سده. طبق امام شریف، 224 چیراس مکرر از سوی افغآن‌ها سوختانده شد، همچنان نگاه کنید در پایین برای شورش فیروزکوهی در چار سده.

[98]  همان جا. بیانیه بابا جان، 5 اپریل 1879. احتمالاً این جنگ بود که منجر به گزارش‌هایی گردید که عبدالرحمن خان تورکستان افغانی را مورد حمله قرار داده غلام حیدر خان را شکست داد. نگاه کنید دی آی کی ان ال، 6 جون 1879، دی آی کی ان ال، 12 می 1879، اس ال ای آی:22، برگ 1071.

[99]  کی ان ال، 16 نومبر 1883، اس ال ای آی:38، برگ 766؛ عطا محمد خان، 1880.

[100]  گزارش معاون جراح الهی بخش، 2 اکتوبر 1886، اس ال ای آی:49، برگ 440.

[101]  ام ا، 3 می 1879؛ اچ ان، 4 می 1879، اس ال ای پی:181، برگ‌های 681-2، 751-3.

[102]  اچ ان، 12 آگست 1879، ایوب خان به امیر یعقوب خان، ان دی 1879.

[103]  ای دی. اچ سی، 26 آگست 1879.

[104]  اچ ان، 12 آگست 1878؛ تی ال اچ، 21 اکتوبر 1879، اس ال ای پی:24، بخش 1، برگ‌های 118-9.

[105]  اچ سی، 26 آگست 1879؛ تلگرام جگرن سنت جان به وزیر خارجه، 15 سپتمبر 1879.

[106]  تی ال اچ، 9 دسمبر 1879؛ خبر نویس هرات به مامور مشهد، 22 دسمبر 1879، اس ال ای پی:182، برگ‌های 55-64.

[107]  تی ال اچ، 9 دسمبر 1879؛ خبر نویس هرات به مامور مشهد، 22 دسمبر 1879، اس ال ای پی:182، برگ‌های 55-64.

[108]  گواهی کتبی رساله دار نقش‌بند خان، 9 سپتمبر 1879، اس ال ای آی:23، برگ‌های 729-30. در 8 آگست کیوناری به کلکته تلگرام فرستاد که "گزارش‌های ترساننده‌ای" از منابع مختلف در باره تحرکات شورشی فوج‌های هرات رسیده است اما با وجود این او نمی‌دانست که امنیت او زیر خطر است. دی بی ای کی، 3-9 آگست 1879، اس ال ای آی:23، برگ 329.

[109]  دی بی ای کی، 3-9 آگست 1879، اس ال ای آی:23، برگ 329.

[110]  جنرال دورن به کوارتر ماستر جنرال، 15 سپتمبر 1879، اس ال ای آی:23 برگ‌های 604-5.

[111]  غلام حیدر خان به امیر یعقوب، 6 سپتمبر 187، اس ال ای آی:23، برگ 716.

[112]  ماه رمضان در 19 آگست آغاز گردید.

[113]  هنگامی که یادداشت‌های روزانه وکیل بر سربازان هرات یا هراتی در رابطه به قتل‌عام کیوناری اشاره می‌نماید، تنها در باره جای که قبل از رسیدن به کابل مستقر بودند صحبت می‌نماید نه درباره زیستگاه یا منشأ قومی آن‌ها. فوج‌های هرات و بلخ  که به کابل رسیده بودند متشکل از عمدتاً افغآن‌ها، مردمان بومی کابل یا قندهار بودند، نگاه کنید یادداشت‌های اطلاعاتی درباره قتل‌عام اخیر، ان دی 1879، اس ال ای آی:23، برگ‌های 747-9.

[114]  منابعی که با قتل کیوناری سروکار دارند غیر آز آنچه قبلاً ذکر گردید عبارت‌اند از اچ سی، 4 می 1879؛ تلگرام کیوناری به وزیر خارجه، 8 آگست 1879؛ وایسرای و شورا به ویسکونی کرنبروک، 25 سپتمبر 1879؛ بیانیه علی حسن قزیل باش از چنداول ان دی 1879؛ بیانیه کجیر خان پسر پاینده خان، 10 سپتمبر 1879؛ بیانیه تیموس ب تروپ، هیات رهنماها، 16 سپتمبر 1879؛ بیانیه تیمور، سوار، 15 سپتمبر 1879، اس ال ای آی:23، برگ‌های 121-2، 193، 599، 604-5، 719، 745، 753-4، 755.

[115]  تی ال اچ،21 اکتوبر 1879. از قضا در همین وقت جگرن سنت جان، افسر مسئول قوا انگلیس در قندهار گزارش می‌داد که همه چیز در تورکستان افغانی آرام است. ژی اس ا اف اف، 19-25 اکتوبر 1879، اس ال ای آی:23، برگ 1339.

[116]  عطا محمد خان ان دی، 1880 (الف)، اس ال ای آی:25، برگ‌های 605-7؛ ژی اس ا اف اف، 31 دسمبر 1879.

[117]  طبق ام ا، 17 جنوری 1880، شش فوج کابل موجود بود که از بلخ به هرات از طریق میمنه رسید اما این‌ها احتمالاً تنها از میمنه نی، بلکه از مناطق مختلف جمع شده بودند.

[118]  ژی اس ا اف اف، 31 دسمبر 1879.

[119]  ژی اس ا اف اف، 31 دسمبر 1879.

[120]  گورنر جنرال به ویسکونی کرنبروک، 25 سپتمبر 1879، اس ال ای آی:23، برگ 590؛ ایوب خان به امیر یعقوب، 1879.

[121]  ژی اس ا اف اف، 22، 31 دسمبر 1879؛ اچ سی، 22 دسمبر 1879؛ تی ال اچ، 9 دسمبر 1879؛ تلگرام سنت جان به وزیر خارجه، 26 دسمبر 1879، اس ال ای آی:23، برگ 164؛ ا دبلیو مور، شرح واقعات در افغانستان، اگست 1878-دسمبر 1880؛ پی اس ام:ا/43، برگ 113.

[122]  آی دی. ژی اس ا اف اف، 22، 31 دسمبر 1879.

[124]  آی دی. خانه وکیل برتانیه از جمله جاهایی بود که غارت گردید. شهر به شکل بدی خراب شده بود طوری که در 1885 حدود شش سال بعد هرات تنها 2000 خانوار داشت و قشون هرات قصدی بدون کدام تجهیزات نگاه داشته شده بود درحالی‌که کابلی ها گزارش شده است که "تا دندان مسلح بودند" (سی ای ییت 1888، 21).

[125]  اچ ان، 17 مارچ 1880. همچنان ببینید متن بالا را برای بحث سلسله وقایع.

[126]  همانجا.

[127]  منشی عبدالرحیم، 1880.

[128]  کی ان ال، 16 نومبر 1883.

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

فصل هفتم

محاصره میمنه 1868

روابط عبدالرحمن خان با کاکایش اعظم خان که همیشه کشیدگی داشت پس از سقوط آقچه تندتر گردید. قشون او در بلخ حداقل شش ماه معاش نگرفته بود و پیروزی‌های اخیر پس از جنگ‌های سخت نیروی آن‌ها را به تحلیل برد. درحالی‌که در شبرغان اعظم خان به برادرزاده خود نوشت که  به پیشروی خود ادامه دهد و میمنه را مطیع بسازد، مبادا شیرعلی خان فارغ از هر نوع حمله بالای هرات به قندهار حمله ننماید. هنگامی که این نامه به عبدالرحمن خان رسید، به کاکایش اطلاع داد که قشون او برای جنگ عمده دیگر مناسب نیست. در واقع امکان جنگ دیگر منجر به بحث‌های شورشگرانه بین سربازان گردیده بود و تقاضای اینکه معاش پرداخت‌نشده آن‌ها قبل از رفتن به جنگ دیگر پرداخته شود. در باره سواره‌نظام قندوز، عبدالرحمن خان آن‌ها را دوباره به قته غن فرستاد زیرا وفاداری آن‌ها مشکوک بود.[1]

عبدالرحمن خان این را در جوابش تصریح نمود که با تاکتیک‌های کاکایش موافق نیست. در صورت پیشروی به سوی میمنه اردوی او بیشتر از کابل و قندهار دور می‌گردید، کار را مشکل‌تر می‌ساخت هرگاه به جنوب بر می‌گشت در صورتی که قندهار مورد تهدید قرار بگیرد. هرگاه با حمله شهر را بگیرد، نیروی بیشتری ضرورت است، زیرا استحکامات میمنه به مراتب محکم‌تر از مینگ‌لیک و آقچه بود. افزون بر این شش تا هفت لک روپیه برای پرداخت معاش قشون ضرورت بود،[2]زیرا خون‌های تورکستان افغانی در طی سه سال جنگ داخلی ریخته شد و خشکید.[3] اعظم خان با خزانه خالی، تهدید یعقوب خان جهت حمله بالای قندهار و بدگمانی عمیق در باره تمایلات برادرزاده‌اش گوش نداد و فرمان‌های بیشتر به تورکستان افغانی فرستاد و به عبدالرحمن خان امر نمود تا علیه حسین خان مینگ پیشروی نماید (کاتب ج2، 298؛ خافی ج2، 13-14). مخالف قضاوت خوب او، عبدالرحمن خان مجبور گردید از این اوامر اطاعت نماید اما کاکایش را اطلاع داد که "روزی از این...اقدام متأسف خواهد بود" (سلطان محمد خان ج1، 95).[4]

به جای پیشروی فوری به سوی میمنه،عبدالرحمن خان در شبرغان باقی ماند و برای تسلیمی مصالحت آمیز مذاکره را آغاز نمود. در نامه‌ای از والی تقاضای تسلیم دادن امیران شورشی را نمود و تهدید نمود در صورت عدم تسلیمی به شهر حمله خواهد نمود (خافی ج2، 15-6). حسین خان مینگ با درک وضع خطرناک عبدالرحمن خان تا ‌توان داشت تلاش نمود پیشروی افغان‌ها  را به تأخیر بیندازد. میرزا صادق بیگ مامور محرم والی میمنه، با نامه محترمانه به شبرغان فرستاده شد دران میرحسین خان، بادرنظرداشت احترام، درخواست تسلیم دادن امیرها را که به او پناه آورده بودند، را رد نمود (خافی ج2، 16). سفیر توجه سردار را به پیمان 1861 بین دوست‌محمد خان و حکومت خان، همچنان توافقات بعدی با افضل خان جلب نمود و پیشنهاد تهدید آن‌ها را با شرایط مشابه و پرداخت نظرانه قبلی پنج هزار طلا (سی هزار روپیه) را نمود (تالبایز ویلر، 132-4).[5]

عبدالرحمن خان این پیشنهاد را رد نمود، حسین خان مینگ را متهم به کمک مالی به شیرعلی خان جهت پیشروی به هرات نمود. تقاضای یک لک طلا (ششصد هزار روپیه) معادل یک ساله مصارف اردوی سردار را نمود و تهدید نمود که به میمنه حمله خواهد نمود.[6] چند روز بعد هیئت دیگری از میمنه به شبرغان همراه با هدایای بیشتر نه اسب، نه شتر و نه پوستین به عبدالرحمن خان رسید تا او را متقاعد بسازد که حسین خان هنوز در باره توافق مصالحت آمیز جدی است.[7] اما سردار هنوز بالای پرداخت یک ساله اردو پافشاری نمود و چند روز دیگر سپری گردید درحالی‌که منتظر پاسخ حسین خان با این شرایط ماندند. وقتی پاسخ رسید والی پیشنهاد خود را به سی هزار طلا (150 هزار روپیه) افزایش داد اما این جورآمد از سوی عبدالرحمن رد گردید و تقاضای خود را از یک لک طلا کم نگرد. کمی بعد از این مذاکرات، عبدالرحمن خان امر کوتاه محمد اعظم خان را گرفت که به میمنه حمله نماید و در حوالی 29 مارچ آغاز به پیشروی از طریق اندخوی نمود و ستون دومی را از طریق گذرگاه میرزا ولنگ به بلچراغ فرستاد (خافی ج2، 15-18؛ سلطان محمد خان ج1، 95).[8]

مذاکرات بین حسین خان و عبدالرحمن خان در شبرغان حدود هفت هفته ادامه داشت، در جریان آن توازن جنگ داخلی به شکل چاره ناشدنی ، به نفع شیرعلی خان تغییر نمود. زمانی که عبدالرحمن خان به سوی میمنه حرکت نمود، سردار یعقوب خان قبلاً قشونی را به سوی دریای هلمند سوق داده بود.[9] حسین خان که در باره اوضاع جنوب به خوبی از طریق پیام‌های هرات در جریان بود، برای تأخیر حمله عبدالرحمن خان تا جای ممکن ادامه داد (خافی ج2، 17). کمی بعد از اینکه قشون افغان‌ها  از مرز میمنه گذشت، والی میمنه مادرش را احتمالاً به همراهی حکیم خان از شبرغان روانه نمود، که به نظر می‌رسد به صفت میانجی در اردوگاه سردار عمل نموده بود.[10] او دادخواست نیرومندی را به عبدالرحمن خان برای پسرش نمود و بیست و پنج هزار طلا اضافی دیگر را همراه با تسلیم دادن توپ جهانگیر پس از عقب‌نشینی به شبرغان نمود.[11] این مداخله منجر به متارکه دوازده روزه وقت برای جمع‌آوری مقدار مورد نظر گردید.[12]

در این وقت دلایل قوی برای اجتناب از مبارزه گزاف و متمادی علیه میمنه وجود داشت. کمی پس از ترک شبرغان، پیکی به اردوگاه عبدالرحمن خان با خبر شکست و اسیر شدن عبدالعزیز خان در گرشک در اول اپریل رسید. قندهار ، حالا در چنگ یعقوب خان بود و به عبدالرحمن خان امر گردید تا محمد اسماعیل خان را همراه با نصف قشون در تورکستان افغانی فوراً به کابل بفرستد (کاتب ج2، 299؛ سلطان محمد خان ج1، 96).[13] عبدالرحمن خان با درک اینکه "برای من ممکن نیست میمنه را با نصف قشون محاصره نمایم" آن را رد نمود (سلطان محمد خان ج1، 96)، به کاکایش گفت که قبلاً او را در باره وقوع چیزی مشابه این هشدار داده بود (کاتب ج2، 299).

گرچند این کافی نبود، مشکلات بیشتری با قشون در مورد معاش موجود بود. در تلاشی برای دفع شورش عبدالرحمن خان دو ماه پرداخت معاش را وعده نمود، احتمالاً به امید اینکه حسین خان بدون جنگ تسلیم خواهد شد و مبلغ کافی را تسلیم خواهد نمود تا متمردان را بخرد.

اما این سازش نسبت ناکافی بودن از سوی آن‌ها رد گردید که زندگی‌شان را در مقابل سهمگین‌ترین قلعه تورکستان صغیر  باید به خطر می‌انداختند و آن‌ها برای پرداخت شش ماه معاش مکمل پافشاری نمودند.[14] در حالی این مشاجره ادامه داشت، وضع نامساعد سردار هنوز خراب‌تر گردید، حسین خان مینگ با آگاهی از پیروزی یعقوب خان در سیستان به پیشنهاد اولی خود برگشت و به عبدالرحمن خان اطلاع داد که تنها مطابق پیمان‌های که بین خانواده او و امیران گذشته توافق گردیده بود مذاکره خواهد نمود.[15] لذا جای تعجب نیست که عبدالرحمن خان "پریشان" گزارش شده است، اصطلاحی که نشان‌دهنده گیجی، تهییج، آزردگی و تنفر همه به یک‌بارگی است.

در پایان اپریل[16]سردار محمد اسماعیل خان[17] (که عبدالرحمن خان بالأخره  او را طورغیرعادلانه متهم به خیانت به نقشه حمله بالای حسین خان مینگ نمود) و عبدالرحمن خان با دو فوج پیاده، دو هزار سوار و یک بطریه توپ برای تصرف در ، راه میمنه فرستاده شدند. به زودی آن‌ها شواهدی مبنی بر آمادگی برای مقاومت نمودن حسین خان را در دست داشتند. سواره‌ نظام میمنه در حمایت قوا غیرمنظم تورکمن، حمله غافلگیرانه بالای پیش‌قراول افغان‌ها  نمودند و شمار زیاد آن‌ها را از بین بردند. اما عبدالرحمن خان که با اکثریت اردو پیش میامد، در زمان مناسب رسید و "کارها را روبراه ساخت".[18]سردار به میمنه در یا حوالی 28 اپریل رسید. درحالی‌که در تپه‌های تلاش خان موضع‌گیری می‌نمود، اسماعیل خان مسؤولیت نقب زدن و مین‌گذاری دیوارهای شهر برایش داده شد  (کاتب ج2، 299؛ خافی ج2، 18؛ سلطان محمد خان ج1، 96).[19]

اهمیت محاصره میمنه در تعیین پیامد جنگ داخلی بین شیرعلی خان و طرفداران افضل خان کاملاً از سوی مورخان معاصر نادیده گرفته‌شده است.با وجود این یک سال بعد از واقعه هیچ رقم کمتر که  سر هنری راولنسن بنویسد "محاصره میمنه توسط عبدالرحمن خان...یکی از واقعات مهم تاریخ معاصر  افغانستان است،"[20] در شناسایی واقعیتی که  این جنگ بود که، و نه سقوط قندهار، که تخت و تاج افغان را برای شیرعلی خان ضمانت نمود. مطمینا اهمیت محاصره بالای حسین خان یا عبدالرحمن خان از بین نرفته است. هردوی آن‌ها سرنوشت طرفداران خود و مملکت را در کل می‌دانستند که وابسته به نتیجه محاصره است. بدون شک این در جمله قساوتی که طرفین جنگیدند مربوط می‌گردد.

نیروی مخالف عبدالرحمن خان بین هفت تا دوازده هزار تن همراه با شش توپ به شمول توپ افسانوی جهانگیر بود. افزون بر این حدود ده تا دوازده هزار تورکمن از پنجده، سرخس و مناطق مجاور بودند که در دشت‌های اطراف میمنه گرد آمده بودند و منتظر فرصت برای حمله قوا افغان‌ها  بودند[21] شیرعلی خان با درک اینکه خودداری موقتی میمنه عملی تر خواهد بود، فوراً به فراخوان کمک حسین خان با فرستادن یک هزار جمشیدی و پنج صد سوار هزاره برای تقویت والی پاسخ داد.[22] نه تنها این بلکه والی توانست از تجربه سردار میرحسین خان استفاده نمود که در پهلوی فیض محمد خان، امیران پناهنده چهار ولایت مانند محمد خان از سرپل و ایشان اوراق  جنگیده بود، استفاده نمود.[23]

عبدالرحمن خان دانست که باید به زودترین فرصت قلعه را تصرف نماید و به نظر می‌رسد به مجرد رسیدن قوایش در فاصله تیررس از میمنه تلاش به حمله نمود. حمله هنگامی متوقف گردید  که قبایل تورکمن با درک اینکه بار سفر افغان‌ها  را بدون محافظت یافتند شروع به تاراج آن نمودند.[24] پس از ناکامی این تهاجم عاجل،[25] عبدالرحمن خان به واداری ، به نقب‌زنی و مین‌گذاری وقت‌گیر دروازه‌ها و دیوارها و تخریب استحکامات شهر گردید. توپخانه در بالای تپه (تلاش خان) ، جابجا گردید و شروع به بمباران دیوار ها در داخل بازار و مناطق مسکونی شهر نمود.[26] با وجود ادعای بعدی عبدالرحمن خان در تصرف شهر موفق گردید، شواهد نشان میدهد که در تعجیل آن‌ها محاصره مطلوب شهر ممکن نبود و مردم به خواست خود بیرون از شهر کم و بیش رفت‌وآمد می‌کردند (کاتب ج2، 299).[27] با وجود مسلط بودن بر تپه‌های تلاش خان، عبدالرحمن خان در خاموش ساختن توپخانه میمنه ناکام ماند، که به وارد نمودن تلفات سنگین روزانه ادامه داد (خافی ج2، 18-19). مشکلات بیشتری به زودی ظاهر گردید. اردوی افغان از کمبود تدارکات مزمن رنج می‌برد، زیرا موجودیت قبایل تورکمن در چول جمع‌آوری علوفه را کار خطرناکی ساخته بود.[28] نامه دیگری از محمد اعظم خان رسید که بر رسیدن یعقوب بر دروازه‌های هرات تصریح می‌نمود. با وجود این عبدالرحمن خان از اطاعت اوامر کاکایش سرباز زد (کاتب ج2، 299؛ سلطان محمد خان ج1، 96).

در هفته اول می، سفیری از بخارا در همراهی با بیست مامور افغان که در بخارا بسر می‌بردند به اردوگاه عبدالرحمن خان رسید و خبر داد که روس‌ها سمرقند را محاصره نموده‌اند و برای کمک علیه کافران خواستار کمک از افغان‌ها  گردید (سوبیلیف، 214-5).[29] سفیر در باره کمک مظفر خان به عبدالرحمن خان و خانواده‌اش در جریان جنگ داخلی با شیرعلی خان در بخارا یادآور گردید و اینکه سردار لقب فرزند را از سوی خان منغیت با خود دارد.[30] عبدالرحمن خان اما به سفیر بخارا اطلاع داد که با همه مشیت دنیوی او نمی‌تواند کمک کند زیرا تا تصرف میمنه دست‌های او بسته است. در واقع مانند مظفر خان، او نیز در حال جنگ برای زندگی سیاسی خود بود.

سفیر پیشنهاد نمود تا به صفت میانجی بین میمنه و عبدالرحمن خان تلاش نماید، به امید اینکه  راه حل فوری برای اختلافات هردو افغان‌ها  و اوزبیک‌ها   را فارغ خواهد ساخت تا باهم در جنگ علیه تزار یکجا شوند. سفیر در میمنه قبول گردید دران جا میرحسین خان او را اطمینان داد که "هیچ‌چیزی بیشتر از این جای افتخار و خوشنودی نیست" تا سر خود را در جنگ به خاطر بخارا فدا کند. اما او نیز در موقفی نبود که کمک نماید، زیرا افغان‌ها  "برخلاف رسوم" و در نقض پیمانی که بین اجداد آن‌ها و پدر عبدالرحمن خان توافق شده بود، او را مورد حمله قرار داده است. حسین خان موضع خود را تصریح نمود:

هرگاه سردار محتوای باج سالانه موافق باشد و قشون خود را عقب بکشد، او قطعه‌ای را زیر امر برادر خودش آماده خواهد ساخت و چهل هزار طلا خواهد پرداخت ، اما اگر  با شرایط او موافقت نگردد هرگز چیزی نخواهد پرداخت. این امتیاز در برابر آن همه قساوتی بود که کشور او از سوی سردار عبدالرحمن خان لگدمال گردیده بود.[31]

ناسازگاری طرفین در منازعه، بیشتر متوجه بقای خود تا مظفر خان، به این معنی بود که شانس کمی برای حل مصالحت آمیز اختلافات وجود داشت، و سفیر بخارا دست خالی به خانه برگشت. در ضمن سمرقند سقوط نموده بود و مظفر خان وادار به امضای یک پیمان تحقیرآمیز را امضا نماید که بخارا را به صفت یک دولت مستقل اوزبیک به پایان رساند. در 9 می، قندهار به دست یعقوب خان سقوط نمود و مسابقه برای تاج و تخت افغان به پایان رسید اما پیروز گردید.

شیرعلی با درک اهمیت این اطلاعات برای حسین خان، اخبار را در ظرف شش روز به او رساند. کمی بعدتر نامه‌ای از محمد اعظم خان به عبدالرحمن خان رسید از بحران جنوب اطلاع داد و او را فوراً به کابل خواست. اما عبدالرحمن خان خیلی مصمم بود تا عملیات میمنه را متوقف نسازد. با وجود پیام‌های خشمگینانه بیشتر، عبدالرحمن خان تصمیم گرفت همه چیز را به خطر تصرف میمنه قمار بزند و به سربازانش برای حمله یک‌باره مرگ یا زندگی امر نمود(خافی ج2، 42).[32]

طی هفته‌ای گذشته محاصره [33] شمار زیاد نقب ها زیر دیوار و دروازه‌های میمنه کنده شده بود که به استثنای یک یا دو  از سوی مدافعان شناسایی شده بود [34]در اوایل صبح 17 می، این نقب‌ها پرانده شد و قوای افغان از سه جهت به حمله آغاز نمود.[35] با استفاده از تاکتیکی که در مینگ‌لیک موفق بود، قوا افغان‌ها جوال‌های مملو از علف و کاه را در خندق‌ها انداختند [36]جنگ تن به تن سختی در رخنه‌های ایجادشده آغاز گردید که دران زنان میمنه نیز در دفاع از میهنشان با ریختن سنگ از دیوارها بالای دشمن سهم گرفتند (مرک، 264؛ خافی ج2، 18؛ سلطان محمد خان ج1، 96؛ سی ای ییت 1888، 337).[37] جنگ در طول روز دوام نمود و بالاخره در شش شام، با وجود تلاش قهرمانانه سردار اسماعیل خان (نگاه کنید خافی ج2، 43-4) که به نظر می‌رسد شخصاً حمله به دیوار را به عهده گرفته بود "شمشیر در دست، با سر و پای برهنه،"[38]مهاجمان قادر به شکستن استحکامات اوزبیک‌ها نبودند. قوا افغان‌ها سه بار از رخنه‌های دیوار عقب زده شدند، بار دیگر وادار به حمله شدند تا از سبب دفاع سهمگین دوباره عقب زده شوند (مرک، 264). در جمله خونریزی‌های زیاد مبارزه تورکستان هزاران تن از بین رفتند. در میان افغان‌هایی که در رخنه دیوارها از بین رفتند اعضای ارشد طایفه محمد زایی از جمله سردار ولی محمد خان برادر علی‌محمد خان شامل بودند (مرک، 264).[39] حتی عبدالرحمن خان از جراحت نجات نیافت، از سبب مرمی تفنگ زخم برداشت.[40] تلفات سنگینی به سوی میمنه نیز وارد گردید، اما با وجود کشته شدن سردار حسین خان، جنرال شیرعلی که در انفجار مین از بین رفت،[41] اما مدافعه طور استوار ادامه یافت.

در 17 می عبدالرحمن خان همراه با تلفات زیاد اردو با درک اینکه در مسابقه برای هرات شکست‌خورده است، برای توقف حمله امر نمود و به امید رسیدن به توافقی برای حفظ آبرو خواستار مذاکره با والی گردید، تا قبل از منتشر شدن آوازه شکست او در تورکستان به بلخ برگردد. روز بعد چندین قاضی و ملأ از میمنه به اردوگاه سردار رسید و پیشنهاد نمودند که چهل هزار طلا به خزانه افغان می‌پردازند، هرگاه عبدالرحمن خان آماده به تعویق انداختن پرداخت نیم این مبلغ برای دو ماه باشد (کاتب ج2، 300؛ خافی ج2، 43).[42] به نظر می‌رسد عبدالرحمن خان این پیشنهاد را رد نموده است و از هر خانوار تقاضای شش طلا نموده است، اگر چنین بوده باشد مجموع مبلغ در حدود دو ملیون روپیه بوده است. اینکه این کار تلاشی برای حفظ آبرو برای تقاضای مبلغی بود که تنها یک فاتح جرئت تقاضای آن را می‌نمود روشن نیست. تقاضای او اما صریحاً از سوی حسین خان رد گردید و برای از میدان بیرون کردن حریف گفت که عبدالرحمن خان مجبور است چیزی را که  میمنه پیشنهاد می‌نماید بپذیرد (سلطان محمد خان ج1، 96).[43] در پایان والی تنها پانزده هزار طلا پرداخت، اگرچه حد اقل یک توپ تسلیم داده شد (خافی ج1، 43). در مورد مبلغ باقی‌مانده عبدالرحمن خان مجبور بود با وعده والی خرسند باشد که طی سه ماه خواهد پرداخت (خافی ج1، 43).[44] ظرف چند روز پس از جنگ میمنه، توافقات بالای قران مهر گردید و حسین خان شخصاً برای ادای احترام نزد عبدالرحمن خان آمد و پیمان با مبادله دستار تایید گردید (مرک، 264).[45] روز بعد عبدالرحمن خان حرکت طولانی و خطرناک را واپس به سوی تخته پل آغاز نمود (سلطان محمد خان ج1، 96).خبر شکست عبدالرحمن خان مانند آتش وحشی در سراسر چهار ولایت پخش گردید و قبایل تورکمن که در حوالی میمنه به امید تاراج در تردد بودند، بالای افغان‌ها ی روحیه باخته و شکست‌خورده تاختند، آنچه به دست شان آمد گرفتند و تاراج نمودند. در مدت کمی همه بلخ غربی علیه اعظم خان شورش نمود.[46] در پایان جولای، اندخوی، سرپل و شبرغان بار دیگر به دست زمامداران محلی بودند درحالی‌که ایشان اوراق متلون مزاج گارنیزیون آقچه را محاصره نموده بود.[47]

در این مرحله بحرانی از بخت خوش خانواده، بیماری مزمن عبدالرحمن خان عود نمود، و وادار گردید تا برای سه هفته دیگر در تورکستان افغانی استراحت نماید (کاتب ج2، 303؛ سلطان محمد خان ج1، 96). سردار اسماعیل خان، که خود را در محاصره میمنه متمایز ساخته بود، از ذهنیت عبدالرحمن خان در مورد خودش متنفر بود، خود را از اردوی عمده افغان‌ها  جدا ساخت و به سوی مزار شریف تاخت (خافی ج1، 44). با گرفتن سی هزار تنگه از والی مزار، اسماعیل خان به سوی بامیان حرکت نمود، دران جا حمایت خود را از شیرعلی خان اعلان نمود و به سوی کابل رفت (کاتب ج2، 300-2؛ خافی ج1، 44-8). در 21 آگست 1868، بالا حصار به او تسلیم گردید و پایتخت افغان‌ها از دست اعظم خان رفت پس از تلاش ناکام برای مقاومت در غزنی، اعظم خان تنها با تعداد کمی از طرفداران به تورکستان افغانی فرار نمود و به عبدالرحمن خان پیوست، که دوره نقاهت را در دهنه غوری میگذشتاند (سلطان محمد خان ج1، 96).[48]

با وجود از دست دادن کابل و چهار ولایت، عبدالرحمن خان باور داشت که هرگاه در قته غن بمانند از میان خرابه‌ها می‌توان از خطر نابودی نجات یافت. اما اعظم خان با برادرزاده‌اش موافق نبود، بالای پیشروی به سوی جنوب جهت گرفتن کابل، در زمستان پافشاری نمود. اسحاق خان پسر اعظم خان مسئول قته غن و قسمتهای شرقی تورکستان صغیر  شده بود و به نظر می‌رسد تلاش نموده بود آقچه را آزاد بسازد اگرچه موفقیتی نداشت [49]برای دلسرد ساختن اقدام برای شورش، عبدالرحمن خان به تاکتیک ترور و وحشت روی آورد که پس از سقوط مینگ‌لیک خوب نتیجه داده بود که دران حدود سه صد تا چهار صد افغان و اوزبیک اعدام یا محبوس گردیدند. در جمله آنهایی که از بین رفتند گنج علی بیگ و غلام بیگ، پسران میر ولی از خلم، صوفی خان بن شجاع‌الدین از مزار شریف؛ سلطان مینگ باشی تاشقورغانی؛ خواجه سلطان اپکی و میر مراد بیگ صاحب نظر را می‌توان نام برد.[50] اگرچه منابع طور مشخص بیان نمی‌نمایند،احتمال دارد که میر غضنفر خان از اندخوی نیز اعدام شده باشد، اگرچه پسرش میر دولت بیگ توانست از قصاص سردار فرار نماید و سلسله فشارها را ادامه دهد.[51] این کینه‌جویی صرفاً آتش شورش را دامن زد که سرتاسر تورکستان را در بر گرفته بود و دشمنی و عداوت عمیق شخصی را که بین مردم ولایت و عبدالرحمن خان ظاهر گردیده بود تشدید نمود.[52]

این کشتار برای ترحم به خاطر اعظم خان در اوایل 1869 به راه انداخته شد، هنگامی که محمد علم خان نایب جدیداً تعیین‌شده شیرعلی در بلخ، ایبک را اشغال نمود (کاتب ج2، 305؛ مک گریگر، 164).[53] در جنگی در نزدیک تاشقورغان، قشون اعظم خان کاملاً مضمحل گردید. اسحاق خان به تخته پل فرار نمود اما با درک اینکه دیگر قادر به مقاومت جدی در مقابل استقامت علم خان نیست مجبور به فرار به بخارا گردید (کاتب ج2، 306).[54] در 16 اپریل 21 توپ احترام در کابل به خاطر تجلیل خبر سقوط تورکستان افغانی شلیک گردید.[55]

درحالی‌که علم خان بلخ و تخته پل را در اشغال داشت، شیرعلی خان اردوی اعظم خان را در شاه جوی کاملاً تار و مار نمود، برادرش و عبدالرحمن خان را وادار به فرار نمود.  پس از ماجراهای زیاد بالأخره فراری ها به منطقه نسبتاً مصون بانو رسیدند، سپس به سیستان و از انجا به خراسان رفتند و در 17 اپریل 1869 (5 محرم 1286) به بیرجند رسیدند (کاتب ج2، 307-14، 318). بعدتر در بهار همین سال، عبدالرحمن خان به خیوه رفت دران جا از سوی خان استقبال گردید واو برایش یک صد هزار تن را برای فتح دوباره بلخ وعده نمود. عبدالرحمن خان اما پیشنهاد را رد نمود و خواستار پیوستن به پناهنده‌های دیگر در بخارا گردید (کاتب ج2، 220-5).[56] اعظم خان که از سبب مریضی وادار به ماندن در ایران شده بود، وضعش به زودی خراب گردید کمی بعد درگذشت. پتوی مدعی تاج و تخت توسط عبدالرحمن خان گرفته شد  (کاتب ج2، 318-25).

 

بلخ و  کنفرانس امبالا، 1869

انقیاد قسمت بزرگ تورکستان از شیرعلی خان برای دولت برتانیه در وقت مناسبی برابر نیامد زیرا پس از واگذاری بخارا به روسیه، نگرانی زیادی در باره تمایلات تزار پس از مطیع گردیدن خانات به میان آمد. تغییر وایسرای در جنوری 1869، از لارنس که سیاست عدم مداخله دران سوی خیبر را ادامه داده بود، به لارد مایو حامی نقش فعال‌تر برتانیه در افغانستان، به این معنی بود که سیاست به پیش بار دیگر مورد توجه بود. در اوایل 1869 حتی قبل از شکست نهایی اعظم خان، شیرعلی برای مشورت با وایسرای به امبالا دعوت گردید. در جلسه که در بهار برگزار شد، شیرعلی اطمینان داد که سیاست پدر را ادامه خواهد داد و سیاست خارجی خود را مطابق منافع برتانیه پیش خواهد برد تا که زنده است. در مقابل این الزام نامه‌ای به او داده شد که آرزوی برتانیه را برای ادامه روابط دوستانه تصریح می‌نمود و امیدواری نشان داده شده بود که امیر به زودی "اداره همه پادشاهی" را به دست بگیرد (نقل‌قول از فریزر تایلر، 132). نشانه حمایت قاطع‌تر برتانیه تحفه ده هزار تفنگ و دو بطریه توپخانه بود، تحفه‌ای که بدون شک برتری نظامی را به امیر در مقابل اعظم خان می‌داد (فریزر تایلر، 132).

عجله غیرعادی که برتانیه با آن کنفرانس را به راه انداخت، قبل از اینکه امیر کاملاً افغانستان را در اختیار بگیرد، نگرانی عمیق را در هند در باره افغانستان نشان داد. مراسلات بین لندن و سنت پترزبورگ که بالأخره به توافقنامه گرانویل-گورچاکوف 1872/3 با شرایط اینکه هردو قدرت اروپایی دریای آمو را رسماً سرحد شمال افغانستان قبول نمودند انجامید، در ابتدا چنین فکر می‌شد که روسیه در تلاش است تا تعهد سری خود در مقابل برتانیه برای عدم ادعا یا تهاجم بالای تورکستان صغیر  را ترک نماید. در اپریل 1869 لارد کلریندن از دولت روسیه خواست تا موضع خود را در باره بلخ روشن بسازد و پیشنهاد ایجاد منطقه بی‌طرف بین تورکستان روسی و افغانی را نمود. مسؤولین نظامی در سنت پترزبورگ اما قویاً با این نقشه مخالفت نمودند و اشاره نمودند که چون بلخ از نظر تاریخی بخشی از بخارا بوده است، مداخله دران سوی دریای آمو رد شده نمی‌تواند، به ویژه اینکه شیرعلی خان طرح‌های برای ایران و قلمرو بخارا دارد.[57] تنش در مرزها پس از برگشت اسحاق خان در چهار ولایت و فرار عبدالملک پسر شورشی مظفر خان به تورکستان افغانی که از سوی شیرعلی خان برایش پناهندگی داده شد، افزایش یافته بود.[58]             

تلگرام‌های فوری به هند ارسال گردید،از وایسرای خواسته شد تا اطمینان فوری از امیر تقاضا گردد که بالای قلمرو بخارا ادعایی ندارد. در اکتوبر شیرعلی خان به برتانیه اطلاع داد که او هیچ‌وقت در عمل یا در حرف در موضوع مرزهای بیرونی بدون مشورت با حکومت برتانیه کاری نمی‌کند،[59]هر نوع پیشروی در مسیر دریای آمو را رد نمود، و به وایسرای یادآور شد این او بود که از سوی زمامدار بخارا مجروح گردید نه بر عکس. در واقع امیر نگرانی خود را در باره نقشه روسیه بالای بلخ ابراز نمود و توصیه نمود که مرزهای غیر مشخص بین کرکی و چارجوی تعیین گردد تا از هرگونه اختلاف بین او و بخارا وقایه گردد.[60] کمک افغان‌ها  به شهزاده شورشی بخارا پس گرفته شد و در مقابل آن مظفر خان زندگی را برای افغان‌های مهاجر مشکل‌تر ساخت که به او پناهنده شده بودند[61] در ضمن برتانیه مخفیانه به امیر گفت تا دفاع مرزهای شمالی خود را تا جای ممکن تقویت نماید و نفوذ خود را بالای تمام تورکستان صغیر بدون تجاوز بالای روسیه یا بخارا گسترش دهد، تا دست لندن در مذاکرات قوی‌تر گردد.[62] ظلم و ستم و بی‌رحمی نایب علم خان به صفت والی بلخ یکی از پیامدهای این مشورت بود. یک‌بار دیگر برتانیه یادآور شد که حکومت افغان در صورت ضرورت، دست باز برای آرام ساختن امرای اوزبیک و تورکمن در جنوب دریای آمو دارد.

ضرورت برای تعیین مرزهای آموی افغانستان پیامد منطقی برداشت برتانیه از مشکل آسیای مرکزی بود. با پیشرفت مکتب رو به پیش در جریان دهه 1870 شماری از یادداشت‌های سری مهم زنده گردید و مشاجرات مداخله گرانه را توسعه داد که یکی از دلایل مهم افتضاحات جنگ اول افغان-انگلیس بود. نظیر نسل قبلی، مشاجره در اصل مشابه بود. آمو از زمان باستان خط انقسام بین بکتریا و سغدیانه بود و بنابراین از نظر پیوند، هنوز مرز اصلی بین بخارا و بلخ بود. مشاجره به خاطر این مرز طبیعی و علمی متکی بر فرضیه غیرعادی بود که:

....در جریان طلوع و ترقی اسلام و فتوحات سامانی‌ها، سلجوقی‌ها، فرمانروایان خوارزمی، دودمان‌های چنگیز، تیمور و اوزبیک‌ها مرزهای سابقه درهم و برهم بودند.[63]

این نصیب برتانیه بود که بی‌قاعدگی را اصلاح نماید و تضمین نماید که مرزهای زمان اسکندر بار دیگر ایجاد گردید.

مهم‌ترین یادداشت در باره موضوع مرزها از قلم سر هنری راولنسن آمد (فریزر تایلر، 133-4)[64] این سند، که به شکل انتخابی توسط مورخان نقل‌قول می‌گردید، طور فوق‌العاده تحلیلی از وضعیت صریح و عمل گرایانه است که در آسیای مرکزی هنگام کنفرانس امبالا به دست آمد. برتانیه استدلال نمود نیاز است تا فوراً و قاطعانه عمل گردد تا همه ردپای بلخ که زمانی موقف مستقل داشت محو ساخته شود:

تعیین مرزهای افغانستان در زمان کنونی  خیلی مهم است نسبت به آنچه در اول به نظر می‌رسد...ناممکن است تا چشم‌ها را به محکومیتی بست که قلمرو افغان‌ها عین روابط را با هند برتانوی دارند که قلمرو بخارا با روسیه دارد، اینکه هردوی این دولت‌ها با گذشت زمان، از حالت متحدان به وابسته‌ها مبدل می‌شوند، و بالأخره به حاکمیت مربوط دو قدرت اروپایی خواهد پیوست که آن‌ها را تحت‌الشعاع قرار داده‌اند.[65]

چسبیدن امیر به بلخ، او اشاره نمود، متکی بر کدام  سند قدیمی نبود اما کاملاً در نتیجه تهاجم و الحاق نمودن به دست آمده است و در حافظه زنده موجوده چیزی برای گل آلود ساختن آب صورت میگیرد، روسیه و نماینده آن، بخارا استدلال نیرومندی برای ادعای حاکمیت بالای توابع چنگیزی بلخ داشتند. "تصرف آن‌ها برای مصونیت زمامدار افغان‌ها اساسی بود و در هیچ گزارشی...وابستگی ملی آن‌ها مورد سوال نباشد." به امیر باید تاکید گردد  "نباید هیچ روزی را در تحکیم قدرت خود در طول دریای آمو تا به کرکی از دست بدهد... در همه حال متصرفات شیرعلی باید... در تورکستان، ایماق ها و به ویژه میمنه حمایت گردد."[66]

نه تنها این بلکه مردم عادی که باید میپدیرفتند دریای آمو مرز واقعی شمالی افغانستان است، پس حدس اینکه مرزهای امیر در هندوکش به پایان می‌رسد باید تغییر بخورد. تا اینجا او ستراتیژی تبلیغات دو طرفه را برای تیره نمودن واقعیت حمایت نمود. نقشه‌های رسمی منطقه باید دوباره چاپ گردد، با مرزهای افغانستان طور روشن بالای دریای آمو رسم شده باشد، "به منزله اصلاحی به نقشه فیلیپ است که مرزهای افغان را طبق محل تقسیم آب دریا بین شمال و جنوب و این در نتیجه یکی از نقشه‌های پر از اشتباه (سیاسی) جغرافیای پادشاهی کابل را می‌دهد."[67]

دوم، باید به نفع ما باشد که مردم با واقعیت عملی آشنا شوند که دریای آمو مرز پادشاهی افغان در شمال است و این مفاد بیشتری خواهد بود هرگاه نام گمراه‌کننده تورکستان طوری که به مناطق مستقل قلمرو آمو اطلاق می‌گردد، تغییر داده شود زیرا به گمان اغلب با تورکستان مستقل در شرق (قبلاً چینی) مغالطه گردد. باید فکر می‌کردم که حکومت‌های مستقل حوزه آمو نام‌گذاری مناسبی خواهد بود یا به هر قیمتی تورکستان افغانی.[68]

با حمایت از اینکه برتانیه نقشه‌های موجوده آسیای مرکزی را پس بگیرد و نقشه‌های نو را چاپ کند، در آن‌ها مرزهای شمالی افغانستان طور دلخواه بالای دریای آمو ترسیم گردد، راولنسن پذیرفت که اصطلاح خجالت‌آور "تورکستان" از نقشه پاک شود و با اصطلاح دیگری، از نظر سیاسی بیشتر قابل‌قبول جایگزین گردد که نشان‌دهنده بعضی وابستگی طبیعی یا قومی با افغان‌ها و کابل باشد. سفارشات راولنسن  به خوبی پذیرفته شد و بعد از این بلخ توابع سابقه چنگیزی در اسناد رسمی، نقشه‌ها و نشرات چاپی "تورکستان افغانی"[69]گفته شده است.

بلخ زیر اداره سردار نایب علم خان، 1869-1872

یکی از تصامیم اولیه اداره نایب علم خان در بلخ انتقال پایتخت از تخته پل به شهر زیارت مزار شریف بود. در عقب این تبدیلی وسواس علم خان در باره اسرار نهفته بود. کمی بعد از اینکه او والی تورکستان افغانی مقرر گردید، او با منجمی مشورت نمود که او پیشگکویی نموده است که نام او از علم به "عالمگیر" (فاتح جهان) تغییر خواهد نمود هرگاه چهار باکره را همیشه در پهلوی خود داشته باشد. مطابق پیشگویی او علم خان بالای داشتن چهار زن جوان تاکید نمود تا برای چند روز نگهداشتن واپس به خانه پدرانشان فرستاده شوند. موضوع به منتهای درجه رسید هنگامی که دو تن از سادات مزار شریف احتمالاً وابسته به زیارت علی، امر گردیدند تا دخترانشان را برای شکل عجیب متعه یا ازدواج موقت تسلیم نمایند. به عوض اجازه دادن زنان تا از این بی‌حرمتی رنج ببرند، خانواده‌ها ترجیح دادند تا دختران خود را به قتل برسانند. بدون اعتنا به این رسوایی، نایب علم این بار دست خود را بالای دختر حکیم خان از شبرغان گذاشت که با عبدالرحمن خان ازدواج نموده بود و پس از فرار شوهر نزد پدر پناه آورده بود. حکیم خان رد نمود، علم خان را اطلاع داد که هرگاه بخواهد دخترش را با زور بگیرد، با همه امکانات دست داشته مقاومت خواهد نمود.[70]

علم خان متوقف نشد. رستم خان پسر شجاع‌الدین و سرپرست حرم مزار از مقام رسمی‌اش خلع گردید و مستغلات اطراف آن تخریب گردید تا برای انکشافات جدید حکومت آماده گردد. مالیه مواشی، میوه‌جات و زمین‌های زراعتی افزایش داده شد. مالیه با نرخ ثابت حکومت بالای یک سوم حاصلات، که از یک جریب زمین طور دلخواه توسط خود نایب تثبیت می‌گردید، وضع گردید. چنین بود که سختی‌های زیادی از سبب قیمت‌گذاری مجدد به میان آمد که در مدت کمی حدود دوازده هزار خانواده در مسیر دریای آمو فرار نمودند تا در کولاب، شیرآباد و مناطق دیگر مرزی پناه ببرند. در مقابل علم خان مرزها را بست و سربازان خود را برای جلوگیری از استفاده قایق‌ها جهت عبور از دریای آمو فرستاد.[71]

در اواسط می 1869 یا فقط یک ماه پس از پیروزی نایب علم، امیران قته غن و چهار ولایت، مانند حکیم خان از شبرغان، محمد خان بیگلربیگی از سرپل، پسر غضنفر خان از اندخوی، سومار بیگ مامای محمدحسین خان از میمنه همراه با بزرگان سنگ چارک  شخصاً حاضر گردیدند تا اطاعت خود را اعلان نمایند. امیران و نماینده‌های تعیین‌شده به جنوب فرستاده شدند تا شخصاً نزد شیرعلی خان در کابل  حضور یابند، دران جا فرصت یافتند تا از سرکوب شدید نایب به سختی شکایت نمایند.[72]

رفتار علم خان با رعایا یکجا با تبعیض محلی در مورد سابقه شیعه بودن،[73] وسیله‌ای در دست‌های سردار محمد اسحاق خان و پیروان افضل خان گردید که هنوز در افغانستان طرفدار داشت. ایشان اوراق که در بهار آقچه را برای شیرعلی به دست اورده بود، دریافت که قدرت او از سبب حضور گارنیزیون افغان زیر اداره لعل محمد خان شدیداً محدود گردیده است. بی‌میل از حضور نیروی حکومتی و بدون شک خشمگین از کارهای نایب علم خان در مزار شریف، ایشان به اسحاق خان نوشت تا به کمک او بیاید.[74] در آخر جولای قوا بخارا به شهر مرزی کرکی رسید، ظاهراً در تعقیب سلطان عبدالملک شهزاده شورشی منغیت آمده بود.[75] مظفر خان اما، با کمک کمی نیروی تورکمن به ایشان اوراق، سردار را اجازه داد تا از دریای آمو عبور نماید و به سوی آقچه برود. لعل محمد خان در راس نیروی خود جهت مقابله حرکت نمود، اما حدود هشت‌صد سوار و نیروی پیاده اوزبیک به دشمن پیوست و قوا حکومتی در حال بی‌نظمی به آقچه عقب‌نشینی نمود.[76] بقیه گارنیزیون آقچه اما با شورش یکجا گردید، انبار مهمات را به آتش کشید و مانع داخل شدن لعل محمد خان به شهر گردید. با مواجهه شدن با دشمن از هر طرف لعل محمد خان توانست برای 24 ساعت مقاومت نماید اما با درک اینکه همه چیز از دست رفته است تسلیم گردید و از سوی شورشیان اسیر گردید.[77]

سقوط آقچه در اوایل آگست 1869 تهدیدی برای آغاز جنگ داخلی بود، برای لحظه‌ای چنین به نظر رسید که ولایت از دست شیرعلی خان خواهد رفت. حکیم خان در شبرغان امر گردید تا نیروها را از اندخوی و مناطق دیگر چهار ولایت گرداورد، درحالی‌که علم خان در راس قوا تخته پل بیرون آمد تا با مهاجمان روبرو گردد.[78] پیشروی‌ اسحاق خان سریع بود. پس از سقوط آقچه او توانست مینگ‌لیک و سپس بلخ را تصرف نماید.[79] اما وقتی او به تخته پل نزدیک شد، با دگروال تهراب خان و قوا بزرگ حکومتی ملاقات نمود. در جنگ نزدیک چل گزی، بین تخته پل و بلخ، اسحاق خان کاملاً شکست خورد و قسمت زیاد قوا او اسیر گردید.[80] سردار به آقچه فرار نمود اما با قوا علم خان در حال پیشروی به سوی مینگ‌لیک بود و حکیم خان در حال آمدن از شبرغان با قوا دیگر، اسحاق خان مبارزه نابرابر را ترک نمود و به سوی دریای آمو فرار نمود، و ایشان را با خود برد.[81] وقتی در مرز مصون بودند، اسحاق خان با حملات کوچک در مناطق دوردست شبرغان و اندخوی خود را مشغول ساخت.[82]

وقتی نایب علم خان به آقچه رسید، لعل محمد خان بی‌آبرو گردید،[83] و با سید رضاخان تعویض گردید. سه هزار افغان از هجده نهر که اسحاق خان را حمایت نموده بودند به کابل تبعید گردیدند[84] و امیران چهار ولایت و قته غن[85] تا شخصاً به حضور امیر در پایتخت حاضر شوند. وقتی به کابل رسیدند علاوه از تجدید سوگند وفاداری  به شیرعلی خان، از ستمگری و استبداد علم خان به امیر شکایت نمودند که قسما در این شورش نقش داشت. امیر اگرچه نمی‌خواست والی خود را سرزنش نماید یا فراخواند، ترس از دور دیگر جنگ‌های داخلی داشت. برای نرم کردن احساسات محلی،علی‌محمد مفتش حکومتی برای دریافت واقعیت یا اینکه به شکایات امیر تعیین گردید. اما در عین زمان شیرعلی خان به نایب خود به خاطر پیروزی اخیر التفات فراوان نشان داد.[86] منزجر از امیر به خاطر عدم دادرسی به تظلم آن‌ها، امیران به خانه برگشتند و با اسحاق خان و پناهنده‌های دیگر در ماوراءالنهر، ایران و هند مکاتبه را بازنمودند. در میان رهبران عمده ناراضی یکی والی میمنه بود، او با وجود وفادار ماندن به شیرعلی خان در جریان جنگ داخلی، دیگر نمی‌توانست او و زمامداران دیگر رویه علم خان را به منزله رعایای او تحمل نمایند.

در هفته‌های اول 1870، حسین خان نارضایتی خود را در امور با اعدام عده‌ای از هوا خواهان حکومت نشان داد که در مناطق او زندگی می‌نمودند. والی این کار را با امر تقویت دفاع شهر ادامه داد. تدارکات جهت آمادگی برای محاصره به شهر آورده شد و نماینده‌ای به بخارا فرستاده شد تا وضعیت تبعیدی ها را در بخارا بحث نماید.[87] نایب علم خان با شنیدن اقدامات حسین خان، امر نمود راه‌اندازی شده بود و تا امور بالای والی تحمیل نماید.

بدون استثنا همه امیران چهار ولایت تلاش نمودند معذرت پیش نمایند، اما نایب علم خان رد شده نمی‌توانست. با تخویف آن‌ها برای حضور در آقچه، گورنر پیشرفت تا ده تا پانزده هزار تنگه (سی تا 45 هزار روپیه) از آن‌ها به دست بیاورد و به جبر از هر دکاندار در ولایت ده تنگه اضافی دیگر اخذ نمود و ادعا نمود که پول تحفه‌ای است برای قوماندان اعلی شیرعلی خان.[88] با یک صدا همه امرا شکایت نمودند که جنگ داخلی مناطق را تا اندازه‌ای بینوا ساخته است که آن‌ها منابعی در اختیار ندارند تا این خواست را برآورده نمایند.[89] این دادخواست آن‌ها طور کوتاه توسط نایب رد گردید، او به آن‌ها اطلاع داد که به تعقیب دربار آقچه ضرورت است آن‌ها به کابل نیز بروند. یک ماه مهلت برایشان داده شد تا هدایای مناسب را آماده نمایند تا به امیر ببرند. با وجود "ظلم و ستم و سخنان گستاخانه" علم خان در مقابل آن‌ها، امرا از مطرح نمودن موضوع گورنر با شیرعلی خان نگرانی نداشتند، زیرا واضح بود که امیر علاقه‌ای به شکایات آن‌ها نداشت و آن‌ها حتی خطر مشکلات بیشتر را در برگشت داشتند هرگاه علم خان در باره اینکه آن‌ها از حکومت ناراضی بودند آگاه گردد.[90] شیرعلی خان به ابراز لطف به امرای تورکستان ادامه داد، که نقش مهمی را در رسیدن به تاج و تخت برای او بازی نموده بودند. در واقع امیر رستم خان از مزار و دولت خان از اندخوی را با بازدید شخصی به خاطر ابراز تسلیت برای کشته شدن پدر و پسر آن‌ها به دست عبدالرحمن خان، مفتخر ساخت.[91]

غیابت برجسته در دربار آقچه و کابل از آن حسین خان مینگ بود،  که حضور شخصی یا فرستادن نماینده را رد نمود. در جون 1870 منابع معتبر گفتند که نام مظفر خان در خطبه مساجد میمنه گرفته‌شده است و نایب علم که از هیچ فرصتی برای بدنام نمودن امیران تورکستان صغیر نزد امیر ابا نمی‌ورزید گزارش داد که حسین خان اعلان استقلال نموده است و اجازه خواست تا به سوی میمنه پیشروی نماید و دودمان مینگ را ساقط نماید. شیرعلی خان اما با درایت هدایت داد تا اقدامی ننماید و تسلط خود را بالای مناطقی که قبلاً در محدوده افغانستان است تحکیم نماید.[92] در عوض وقتی زمامداران دیگر چار ولایت به شمال رفتند شیرعلی خان از حکیم خان از شبرغان خواست به حسین خان اطلاع دهد که هرگاه او به شورش خود ادامه دهد پیامد خرابی خواهد داشت.وقتی حکیم خان به خانه برگشت، پیکی به میمنه فرستاد و والی را از نارضایتی امیر آگاه ساخت[93]تهدید مداخله نظامی تأثیرات مطلوب را داشت و در ماه آگست دو مامور ارشد از میمنه با کابل رسید، هدایای گران‌بهایی را به امیر پیشکش نمودند و از سوی شیرعلی خان استقبال صمیمی صورت گرفت.[94]

با وجود اطاعت، حسین خان مینگ و امرای طرفدار او به صورت فزاینده ناراحتی داشتند و یا از حمایت غیر انتقادی امیر از نایب علم خان خشمگین بودند و مقدار مراسلات سری بین افراد سرکش و تبعیدی در بخارا افزایش یافت. در اواخر 1870 عبدالرحمن خان به یک مامور محلی برتانیه لاف زد که حدود پنج صد نامه از رهبران مختلف تورکستان افغانی به دست آورده است که از او خواسته‌اند تا مداخله نماید و وعده داده‌اند که "همه تورکستان به طرفداری او بر خواهد خاست از سبب نارضایتی که زمامداری نایب علم خان به میان اورده است."[95] تا نومبر نارضایتی تا حدی بود که نایب علم خان مجبور گردید نیروی تقویتی به آقچه بفرستد به تعقیب گزارش‌هایی که شماری از طرفداران عبدالرحمن خان در منطقه اندخوی از دریای آمو گذشته‌اند. کمی بعدتر برادرزاده دولت بیگ از اندخوی از سوی زمامدار کرکی دستگیر گردید هنگامی که از یک بازدید مخفیانه از بخارا بر می‌گشت.[96] علم خان در مقابل به زمامدار اندخوی در مورد استفاده از قلمرو آن به منزله پایگاه فعالیت‌ها از سوی مخالفان دولت هشدار داد. در بهار آینده قبایل تورکمن با تشویق از سوی تبعیدی‌های بخارا، حملات خود را در اطراف شبرغان و سرپل آغاز نمودند. این حملات خیلی شدید بود که در نتیجه حکیم خان از علم خان خواست تا نیروی بیشتری به منطقه بفرستد.[97]

با وجود بی‌نظمی و خطر شورش میمنه، به نظر می‌رسید زمامداران چهار ولایت و حسین خان از میمنه به ویژه  وعده کافی از عبدالرحمن خان، مظفر خان یا روس‌ها به دست نیاوردند تا جنگ را شروع نمایند. علاقمندی نایب علم خان برای برکنار ساختن زمامداران محلی با بهانه‌های جزیی و افشای دسایس اندخوی، موانع دیگری برای شورش بودند. در پایان 1870 بالأخره سیاست نایب علم نتیجه داد و ایشان اوراق را که به صفت سفیر بخارا به میمنه آمده بود برای شیرعلی خان نوشت تا بخشیده شود و پیشنهاد نمود دو پسرش برای ضمانت تعهد در بلخ و کابل فرستاده می‌شود.[98] این روش تجربی برای آشتی به خوبی استقبال گردید زیرا ایشان خطر سفر به کابل را قبول می‌کرد، دران جا او حسب المقدور عفو گردید و حتی توانست امیر را در باره تمایلات میمنه قناعت بدهد.[99] نشانه دیگر بهبود روابط کابل و میمنه در تابستان  1871 آمد هنگامی که نایب علم خان، عبدالله خان مستوفی را برای تصفیه‌حساب مالی به میمنه فرستاد، احتمالاً برای توافق در مورد مبلغ سالانه‌ای که حسین خان قرار بود به خزانه مرکزی باید می‌پرداخت.[100] در آگست 1871 نماینده دیگر میمنه با نامه حسین خان به کابل رسید که وفاداری بیشتر را تایید می‌نمود. اما شیرعلی خان  در مقابل امرای تورکستان افغانی بی‌حوصله شده می‌رفت و در محضر عام آن‌ها را متهم به "خودخواهی" و "غیرقابل‌اعتماد بودن" نمود.[101] به سوگند اطاعت حسین خان اعتماد نگردید و دلاور خان و مظفر خان پسران حکومت خان مینگ که در هرات در تبعید بسر می‌بردند تشویق گردیدند تا از مرغاب عبور نموده حسین خان مینگ را سقوط دهند. در آگست 1871 با حمایت مردان قبایل ایماق برادران از مرز میمنه گذشتند اما نیرو آن‌ها به زودی تار و مار گردید و هردو برادر دلاور خان و مظفر خان در جنگ جراحت برداشتند.[102]

در بهار آینده نایب علم خان دوباره پافشاری نمود که همه امرای چهار ولایت در ملاقات نوروز او شرکت نمایند و وقتی آن‌ها آمدند اصرار نمود تا به کابل هم بروند. در این سال حسین خان نه تنها پسرش را فرستاد بلکه میرزا صادق خان مامایش  و محمد طاهر مینگ باشی رییس قبایل میمنه را نیز فرستاد. با درک اینکه در فرصت بازدید کابل امرا در باره او شکایت خواهند نمود، محمد خان از سرپل را در تورکستان افغانی توقیف نمود، ادعا نمود که در موضوع مرزهای شمالی افغانستان بیگلربیگی ضرورت است. انگیزه اصلی اما این بود که در میان همه امرای چار ولایت محمد خان ذکی تر، ماهر و نافذ بود و نایب نگران بود که بیگلربیگی توانایی‌های سیاسی خود را برای قانع ساختن امیر بکار خواهد برد که زمان آن رسیده است که والی جدیدی تعیین گردد که بیشتر برای مردم مورد قبول باشد.[103] با وجود این اقدام احتیاطی، علم خان در کسب اجازه امیر جهت بر طرفی حکیم خان از شبرغان به دلیل ناکامی او در سرکوبی تورکمنها جهت جلوگیری از تاراج آن‌ها در قلمروش، موفق نگردید. با یادآوری نایب در باره تعهدات جدی در مقابل زمامداران تورکستان افغانی در جریان جنگ داخلی، امیر گورنر را توصیه نمود او نباید تلاش نماید بدون شواهد قوی زمامداران محلی را تخریب نماید (کاتب ج2، 335).[104]

هنگامی که سلطان احمدخان، پسر حسین خان مینگ، حکیم خان از شبرغان و امرای دیگر تورکستان به تاریخ 21 جون 1872 به کابل رسیدند، بار دیگر به گرمی استقبال گردیدند و به مصرف دولت از آن‌ها مهمان نوازی صورت گرفت[105]عبدالله جان ولیعهد از آن‌ها در خانه خود پذیرایی نمود و بازدید از بالاحصار و انبار مهمات را برای آن‌ها ترتیب داد. وقتی پس از دوهفته ممهمان نوازی آن‌ها کابل را ترک نمودند، البسه افتخاری و هدایای دیگر برای آن‌ها داده شد و به سلطان احمدخان هدایای گران‌قیمت داده شد تا به پدرش ببرد.[106] ترکیبی از سخاوت امرا و پذیرایی گرم و ترس از انتقام نایب علم خان پس از برگشت آن‌ها به تورکستان افغانی به این مفهوم بود که حکیم خان موضوع سرکوب در بلخ را مطرح نکرد. و نه جرئت نمود موضوع دادخواهی را که امیران احتمالاً زیر رهنمایی محمد خان از سرپل آماده نموده بودند مطرح نمود، پیشنهاد ده لک روپیه اضافی در مقابل تجدید پیمان 1867 که خودمختاری بیشتری را برای آن‌ها تضمین می‌نمود.[107] لذا اگرچه پذیرایی که پسر حسین خان در کابل دید همه آنچه بود که او می‌توانست بخواهد، انکار امیر برای اذعان ستمگری گورنر خود در تورکستان افغانی با این  برداشت که شیرعلی خان آماده نبود در التیام رنج‌های آن‌ها بکوشد را ، در آنها تقویت نمود. تا جایی که در نزد والی میمنه مطرح بود، این موضوع بود که سفارت کابل او را متقاعد ساخت که دیگر ادامه مذاکرات برای حل تظلم آن‌ها ضروری  نخواهد بود.

 

 

سقوط میمنه، 1872-1876

تقریباً قبل از برگشت پسر والی به خانه، نایب علم خان به سرعت برای بهره‌برداری از اطاعت میمنه اقدام نمود وکیل الدوله (مفتش ارشد) تورکستان افغانی میر حسن بیگ را برای ارزیابی مالیات و باج قابل پرداخت از یکی از غنی‌ترین قلمرو ولایت بود فرستاد. در مقابل بااحساسات برادرانه که بین حسین خان و شیرعلی خان وجود داشت، طور بی‌ادبانه به والی اطلاع داد که هرگاه مامور او را برای ادامه وظیفه اجازه ندهد یا در پرداخت طلب نواقص داشته باشد "پیامد آن برایش ناگوار خواهد بود."[108]

با وجود محاصره نمودن او از چهار طرف، حسین خان مینگ وادار به عقب‌نشینی دیگر گردید. صادق بیگ مینگ باشی مامایش و سفیر ارشد که وکیل الدوله را به میمنه همراهی می‌نمود، از سبب کولرا که در تابستان در تورکستان شیوع یافته بود، قبل از اینکه به میمنه برسد و نتیجه مذاکرات با امیر را در کابل به والی گزارش دهد از بین رفت.[109] حسین بیگ بیز از سبب آن شدیداً مریض گردید که به شبرغان منتقل گردید و دران جا بهبود یافت. اگرچه حسین خان میرزا محمدرحیم خان برادر صادق بیگ را به صفت نماینده در دربار افغانی تعیین نمود، مرگ نماینده‌اش ضایعه بزرگی بود زیرا وظیفه خود را به بهترین مهارت انجام داده بود.

 چیزی در باره اینکه حسین خان با مامور مالیه نایب علم خان برای قیمت‌گذاری دوباره عایدات میمنه همکاری نمود یا خیر نمی‌دانیم، اما شواهد اندک نشان می‌دهد که مرگ صادق بیگ و بعدتر در همین سال زن والی، زمینه مناسبی برای به تعویق انداختن بازدید وکیل نایب علم خان بود[110] ادامه بی‌میلی حسین خان برای تسلیمی به حاکمیت افغان‌ها  در زمستان 1872/3به نگرانی بیشتر در کابل سبب گردید زیرا یعقوب خان در هرات نیز در حالت شورش قرار داشت، تعیین عبدالله جان را به صفت ولیعهد رد نمود، در محضر عام گفت که "نه از امضا امیر اطاعت می‌نماید و نه جشن یا اتشبازی را اجازه خواهد داد" تا از این اعلان تجلیل صورت بگیرد.[111] در واقع گزارش داده شد که یعقوب خان در حال آمادگی برای جنگ با پدر در رابطه به موضوع جانشینی بود.[112]

یکی از مفاد غیر متوقع تمرد یعقوب خان رسیدن دو پسر حکومت خان مینگ به پایتخت افغان بود. برادران از هرات اخراج شده بودند احتمالاً از سبب نزدیکی زیاد با شیرعلی خان و از طریق تورکستان افغانی به سوی کابل حرکت نمودند اگرچه به نظرمی رسد تلاش نمایند از میمنه دوری کنند. حضور دلاور خان مدعی تاج مینگ ها و مظفر خان در دربار امیر و علاقمندی آشکار آن‌ها برای گرفتن انتقام از حسین خان به خاطر قتل پدرشان‌، به وقت بهتر دیگری برابر نمیآمد و آن‌ها هر نوع تشویق لازم را از برای پیشبرد نقشه به دستاوردند.[113] در مارچ 1873 حسین خان مینگ نه تنها چیزی از مالیه به نایب علم خان نپرداخت بلکه بدون موفقیت تلاش نمود پوسته دوردست قبلی مینگ ها در خیرآباد را تشویق نمود از حاکمیت افغان‌ها  جداشده زیر حمایت میمنه بیاید.[114]

تلاش میمنه برای سرنگون کردن خیرآباد به نظر می‌رسد آخرین گوشزد به امیر بود،که او شرایط پیمان 1867 را جدا رعایت نموده  و در مقابل تقاضاهای نایب علم خان مقاومت نموده بود که امرای چهار ولایت باید برکنار شوند (کاتب ج2، 335).[115] اوامری به نایب علم خان صادر گردید تا موضوع میمنه را به شکلی حل نماید و نمایش قدرت در مزار شریف صورت گرفت تا نشان داده شود که اقدام نظامی علیه میمنه مدنظر گرفته‌شده است. [116]دو شهزاده مینگ به بادغیس فرستاده شدند تا جبهه دوم را علیه حسین خان از مرغاب بازنمایند و حمایت قبایل تورکمن و ایماق را از حسین خان به سوی خود جلب نمایند.[117] حکیم خان از شبرغان امر گردید تا مامور با اعتماد والی محمدرحیم خان را از میمنه به مزار شریف بیاورد تا تمایلات واقعی حسین خان روشن گردد.[118]

هنگامی که نماینده‌های میمنه رسیدند در اپریل 1873،[119]آن‌ها به نایب علم خان نامه از محمدحسین خان دادند که والی قاطعانه اعلام نموده بود که:

آشکار یا مخفیانه من همیشه خود را تیولدار پادشاهی جلالتماآب امیر دانسته‌ام و به منزله خیرخواه شما من تمایلی ندارم غیر از اینکه مطابق خواست‌های شما عمل نمایم و شما را اطمینان می‌دهم که دوست شما باقی می‌مانم[120]صداقت این احساسات اما از سوی گورنر مورد سوال بود، او حسین خان و زمامداران دیگر چهار ولایت را به ارتباط پنهانی با تبعیدی‌ها در ماوراءالنهر متهم نمود که در تلاش جلب حمایت روسیه برای اهداف خودند[121] هرگاه واقعاً چنین می‌بود، پس حسین خان و امرای دوست وی احتمالاً آگاه نبودند که پیمان جدید گرانویل-گورچاکوف که میمنه را بخشی از افغانستان می‌شناخت، روس‌ها غیر محتمل بود که خطر جنگ با برتانیه را بالای موضوعی که هر دو امپراتوری اروپایی آن را حالا مسئله داخلی می‌پنداشتند قبول می‌کردند. شواهد نشان می‌دهد که با وجود وفاداری حرفه‌ای میمنه ، والی آماده نبود تا از سوی نایب اداره گردد. در عوض نماینده‌ها به شیرعلی خان اطلاع دادند که میمنه حاکمیت افغان‌ها را تنها به یک شرط می‌پذیرد که یعقوب خان از هرات مسئول امور خارجی این منطقه باشد. هرگاه امیر پافشاری نماید که میمنه در جمله تورکستان افغانی باشد، در این صورت حسین خان مصمم بود تا "آخرین مرحله بجنگد."[122]

در آخر هیچ اقدام نظامی علیه میمنه در سال 1873 صورت نگرفت، عمدتاً از سبب ادامه مشکلات بین شیرعلی خان و یعقوب خان، همراه با مشغولیت نایب علم با مطیع ساختن بدخشان که اردوی افغان را تا پایان خزان مصروف نگه داشت.[123] در بهار آینده اما به امرای تورکستان امر نمود تا نزد او حاضر شوند و آن‌ها را برای ادای احترام به امیر و تبریکی به عبدالله جان به خاطر ولیعهد تعیین گردیدن، به کابل فرستاد.[124] هیئتی که به کابل رفت دران والی میمنه، حکیم خان از شبرغان، محمد خان سرپلی، رستم خان از مزار شریف و میر ایشان خان (ایشان اوراق؟) از دهدادی شامل بودند.[125] با حدس اینکه امرا بار دیگر از سرکوبی او به امیر شکایت خواهند نمود، نایب علم خان تصمیم گرفت با آن‌ها همراه گردد و دولت خان از اندخوی سلطان مراد از قندوز را که حالا حامیان او بودند مجبور ساخت در سفر جنوب با او یکجا باشند.[126]

نایب علم خان در هفته اول جون به کابل رسید و تلاش نمود با اقدامات قبلی برای جلوگیری از شکایات امیران ملاقات مخفی با شیرعلی خان داشته باشد که دران زمامداران محلی تورکستان افغانی را تقبیح نمود. به امیر اطلاع داد که رستم خان مزاری، حکیم خان از شبرغان، و محمد خان بیگلربیگی طور آشکار از شورش میمنه و ضمناً از یعقوب خان در هرات حمایت می‌نمایند ، و مشورت این است که اجازه برگشت به تورکستان برای آن‌ها داده نشود.[127] شیرعلی خان اما پیشنهادات گورنر و شکایات بعدی امرا را رد کرد و امر نمود تا طرفین اختلافات خود را حل نمایند.[128] آشتی ابتدایی بین طرفین به میان آمد تا امیر را آرام بسازند، اما برای از بین بردن بی‌اعتمادی و نفرت بین طرفین چیزی صورت نگرفت. بعضی از امرای تورکستان حتی تا اندازه‌ای پیش رفتند که اظهار نمودند آماده هستند تبعید کابل را به عوض زندگی در زیر حکومت نایب علم خان را ترجیح ‌دهند.[129]

آشتی ابتدایی در طرز حکومت‌داری نایب علم خان تغییر به وجود نیاورد. بالا خره وقتی به ولایات شمالی برگشت، او به سرکوب مردم ادامه داد و سبب مهاجرت کتلوی هرازان تن به هرات یا بخارا گردید[130]و تقویت نظامی را در مزار شریف به صفت پیشرو مداخله نظامی در میمنه ادامه داد.[131] امرای چهار ولایت، متنفر از انکار امیر برای رسیدگی به تظلم آن‌ها، با استفاده از فرصت مراسم ختنه سوری پسر حسین خان در میمنه شورای سری تشکیل دادند و برای شورشی جهت حمایت یعقوب خان نقشه کشیدند.[132] کمکی برای هدف شیرعلی خان نشد زیرا در خزان 1874 یعقوب خان با وعده رویه نیک به کابل خواسته شده بود محبوس گردید (هال، 15).[133]توقیف او فوراً با فرار ایوب خان پسر یعقوب خان به ایران پیروی گردید.

رویارویی با میمنه، طی چندین سال در تلاطم بود. بالأخره در سال بعدی به بالا آمد. در مارچ 1875 نایب علم خان شواهد بیشتری را به امیر پیش نمود که حسین خان و امرای چهار ولایت با تبعیدی‌های افغان در بخارا در حال توطئه بودند ، ایشان خان (ایشان اوراق؟) از دهدادی امر گردید تا از میمنه باج عقب افتیده را اخذ نماید و موضوع حاکمیت را با والی پیش ببرد. حسین خان پسرش  و عبدالرحیم خان را فرستاد، تا به امیر انتظار بمانند و پیشنهاد پرداخت یک لک تنگه و یک صد اسب باج سالانه را نمود.[134] این شرایط برای شیرعلی خان قابل‌قبول نبود، اگرچه وکیل کابل تقاضای مقدار دقیقی را که کابل برای مطیع بودن میمنه خواسته بود ثبت نمی‌نماید.[135] وارث حسین خان و میرزا رحیم خان در ابتدا در کابل به خوبی استقبال گردیدند اما صدراعظم شیرعلی خان را تشویق نمود که والی قابل‌اعتماد نیست و اساساً "خار باید از بدن کشیده شود."[136] سلطان احمدخان مینگ و میرزا رحیم در خانه زیر نظر قرار گرفتند،[137]قشون هرات و بلخ برای آمادگی جهت حرکت به سوی میمنه امر گردید،[138]اتمامِ‌حجتی به حسین خان فرستاده شد تا گارنیزیون را بپذیرد یا بالایش حمله خواهد شد (مرک، 264). والی تقاضای امیر را رد نمود و نامه‌ای به فرمانده روسیه در تاشکینت نوشت و در باره وضعیت او را اطلاع داد، کمک میمنه را در صورت فرستادن عبدالرحمن خان به این‌سوی دریای آمو جهت ساقط نمودن شیرعلی خان وعده داد.[139]

آمادگی نظامی در تورکستان افغانی و هرات در طول تابستان 1875ادامه یافت سپس در 28 سپتامبر نایب علم خان و مفتی هرات پیشروی همزمان و هماهنگ را به سوی میمنه آغاز نمودند.[140] پس از توقف کوتاه در آقچه و شبرغان، برای آگاهی از اخبار پیشروی قشون هرات و امر به دولت خان در اندخوی برای تقویت خیرآباد، نایب علم خان در 15 اکتوبر به سرپل رسید (میتلند 1888، ج2، 105).[141] از سرپل اردوی بلخ از طریق گذرگاه میرزا ولنگ به دره شیرین تگاب، منطقه‌ای که بیشتر از حسین خان ناراضی بود گذشت.[142] پیشروی در وادی برای اردو مشکل بود و برای عبور توپخانه سنگین راه باید حفر می‌گردید (مرک، 264). مقاومت از سوی اهالی زرشوی پیشروی را هنوز به تأخیر انداخت و در جواب متقابل دو قریه به آتش کشیده شد (میتلند 1888، ج2، 102). قوا نایب بالأخره در 28 اکتوبر 1875 نزدیک دیوارهای میمنه رسید.[143]

زمانی که اردوی افغان رسید، حسین خان کم و بیش منزوی گردیده بود. هرگاه او کمک از آن‌سوی دریای آمو را به شکل رسیدن عبدالرحمن خان، در حمایت پول و سلاح روسیه فکر کرده باشد، او به سختی ناکام بود. سایر زمامداران چهار ولایت در موقفی نبودند تا در مقابل پیشروی نایب علم خان مقاومت نمایند، زیرا برخلاف خواست شان وادار گردیده بودند تا گورنر را در این مبارزه همراهی نمایند. به نظر می‌رسد مخالفت‌های داخلی نیز علیه زمامداری حسین خان وجود داشت، احتمالاً گروهی دلاور خان را حمایت می‌نمود، زیرا هنگامی که والی از پیشروی اردوی افغان آگاه گردید تعدادی را با اشتباه عدم وفاداری آن‌ها، اخراج نمود.[144] به عباره دیگر میمنه برای محاصره آمادگی کامل داشت. گزارش‌ها نشان می‌داد که برای دو سال ذخایر غذایی آماده شده بود، و از راه‌های مختلف مهمات ساخت اروپا را به دست آورده بود.[145]

با وجود فقدان حمایت از سوی زمامداران محلی، حسین خان تمایلی برای تسلیمی بدون جنگ نداشت، حتی به رخ مهاجمان کشید که "از زمان باستان به این‌سو هیچ گورنری میمنه را زیر حاکمیت خود اورده نتوانست."[146] در واقع وقتی قوا افغان‌ها  به میمنه رسید مشاهده نمود که حسین خان استحکامات را طور فراوان با ضمیمه نمودن یک خندق دیگر در داخل دیوار پرده‌ای تقویت نموده است.  میمنه که قبلاً اهالی آن در شجاعت و مقاومت شهرتی در بین افغان‌های که با عبدالرحمن خان یکجا جنگیده بودند داشت، مطیع ساختن مشکل‌تر بود  نسبت به آنچه در 1868 بود.

برای نشان دادن راه حل، هنگامی که قوا هرات و بلخ در مقابل دیوارهای میمنه رسید و تلاش نمودند نزدیک‌تر بروند، مدافعان با توپخانه و اسلحه سبک آغاز به آتشباری بالای مهاجمان نمودند. این رگبار تا حدی موفق بود که نایب علم خان مجبور گردید افراد خود را دور از تیررس آن‌ها وادار به عقب‌نشینی نماید تا تدابیر مناسبی برای فتح شهر گرفته شود.[147] درحالی‌که محاصره کنندگان به حفریات در اطراف شهر مشغول بودند، جریان آب میمنه که آب خندق را تأمین می‌نمود تغییر جهت داده شد[148] و گروه‌های مهاجم به شهرهای اطراف فرستاده شدند تا آن‌ها را زیر حاکمیت افغان‌ها  بیاورند و تدارکات قوا را تأمین نمایند.[149] در میان سایر آمادگی‌های حدود بیست هزار گوسفند احتمالاً از حسین خان که نزد قبایل تورکمن گذاشته شده بود ضبط گردید، ضمیمه خوشایندی برای جیره غذایی قشون، زیرا زمستان در حال رسیدن بود و پیشرفتی در کار رونما نبود.[150]

 با وجود گزارش‌های خوش‌بینانه که علم خان به کابل می‌فرستاد و وعده اینکه طی یک ماه میمنه را وادار به تسلیمی خواهد نمود (میتلند 1888، ج2، 105)،[151] مبارزه افغان‌ها  به زودی به مشکل مواجهه گردید. در نومبر نایب علم مجبور گردید از سردار عبدالله خان ناصری در هرات قوا بیشتری بخواهد.[152] نایب علم خان تلاش نمود محاصره را با احاطه نمودن اطراف شهر تنگ‌تر نماید. اردوی بلخ مسئول سه طرف شهر گردید، درحالی‌که اردوی هرات مسؤولیت ربع چهارم مقابل دروازه عرب خانه شهر را به عهده داشت. به نظر می‌رسد تطبیق این طرح مدتی را در بر گرفت زیرا در اوایل محاصره رفت‌وآمد در شهر هنوز ممکن بود.[153] مین‌گذاری شروع گردید اما از سبب آتشباری بالای افرادی که به دیوار نزدیک می‌شدند تونل‌ها خیلی دورتر از محل معمول باید کنده می‌شد. این کار هم وقت بیشتر را کار داشت و هم اشتباهات مسیر را سبب می‌گردید.

در دسمبر دو مین آماده بود، یکی در زیر دروازه توره بختی و استحکامات غرب شهر، دیگری در دروازه تخته پل در ربع جنوبی بود.[154] وقتی مین توره بختی موفقانه انفجار داده شد نایب علم افراد خود را از طریق رخنه فرمان داد و مدافعان را وادار به عقب‌نشینی در خط دوم مدافعه نمود. احتمالاً در همین وقت بود که افغان‌ها  تپه‌های تلاش خان را به دست آوردند، زیرا از این به بعد می‌بینیم که افغان‌ها  با توپخانه مناطق مسکونی شهر را بمباران می‌نمایند (مرک، 265؛ میتلند 1888، ج2، 105).[155] کمی بعدتر در 21 دسمبر دروازه تخته پل انفجار داده شد و چهار فوج کابل و دو فوج قندهار به داخل رخنه ایجادشده فرستاده شد با تلاش مصمم که دیوارهای شهر را در جوار ارگ به دست بیاورند.[156] فرستادن شمار زیاد قشون علیه مدافعان نسبت به دروازه توره بختی برای تضمین موفقیت تهاجم بود. شمار زیاد مدافعان کشته شدند و یکی از سنگرها گرفته شد، که زمینه را برای بمباران ارگ توسط توپخانه افغان‌ها  مساعد می‌ساخت. اما تلاش برای پیشروی از این طریق با حملات از بالای دیوارهای ارگ و عبور از خندق عقب رانده شد.[157]

پس از جنگ دروازه تخته پل، حسین خان مینگ نماینده خود را به علم خان فرستاد و پیشنهاد تسلیم شدن به حاکمیت افغان مطابق پیمان‌های قبلی با افضل خان و شیرعلی خان نمود که دودمان مینگ را اجازه می‌داد به زمامداری مستقل ادامه دهند.[158] نایب علم این پیشنهاد را رد نمود و به قشون امر آمادگی داد تا شهر را با حمله بگیرند. ناامیدی او از میمنه از سبب مقاومت لجوجانه همراه با ناتوانی اردوی او برای مطیع ساختن شهر با وجود تجهیزات مافوق، علیه امرای دیگر چهار ولایت متوجه ساخته شد که وادار شده بودند در طول محاصره در اردوی نایب باقی بمانند. حکیم خان از شبرغان، رستم خان مزاری و بیگلربیگی محمد خان سرپلی که همه گاهی به صفت میانجی بین گورنر افغان و حسین خان عمل نموده بودند، قویاً ‌به علم خان تاکید نموده بودند تا پیمان 1867 را دوباره تصدیق نماید نسبت به اینکه محاصره را تا پایان تلخ و خونین آن ادامه دهد. مشورت آن‌ها اما به هوا رفت زیرا علم خان مصمم بود حسین خان را به زانو در آورد و مالیات این منطقه حاصلخیز را از خود بسازد، و در نتیجه امرا را به ساخت و بافت با والی و جاسوسی برای او متهم ساخت. او همه آن‌ها را توقیف نمود و زنجیر پیچ به کابل فرستاد اگرچه محمد خان بیگلربیگی را از ترس اینکه او اعتماد امیر را به دست خواهد آورد و او را در جریان وضعیت واقعی قرار خواهد داد، در تورکستان افغانی در حبس نگه داشت (کاتب ج2، 335-6).[159]

برطرفی بیشتر زمامداران چهار ولایت  شاخص دیگری در توابع افغانستان بود، زیرا این کار پایان زمامداری امیر ها را در سرپل و شبرغان مشخص نمود. دولت خان و پسران رستم خان به صفت دست‌نشانده‌ها در اندخوی و مزار شریف ادامه دادند اما نقش آن‌ها بیشتر نمایشی بود.  قدرت واقعی در دست افغان‌ها ی مستقر محلی بود که قادر بودند غند نظامی مستقر در مرکز ولایت مربوطه را در مواقع ضروری فراخوانند. بهر حال اگر نایب علم خان فکر نموده باشد که دستگیری امرا سبب ترس میمنه گردیده وادار به تسلیم خواهد نمود او کاملاً در اشتباه بود. در واقع اقدام او تصمیم حسین خان را استوارتر ساخت، او حالا در باره نیت واقعی نایب علم خان هرگاه او یا رعایایش به دست او می‌افتادند دیگر شک نداشت.

شکست مذاکرات و ناکامی قشون کابل و قندهار برای گرفتن میمنه، نایب علم خان را وادار ساخت تا برای محاصره طولانی زمستانی آماده شود. قشون افغان امر گردید تا جایی که می‌توانند پناهگاه برای خود بسازند و تا جای ممکن مواد سوخت از مناطق مجاور تهیه نمایند. تاکستان‌ها و جنگلات اطراف میمنه، خصوصیاتی که طور دل‌پذیر سبب شگفتی مکتشفین اروپایی مانند سترلینگ  گردیده بود ظالمانه قطع شد و کاملاً عریان گردید. به جای آن‌ها کلبه‌های زمخت چوبی در همه جا ظاهر گردید. کمبود علوفه و تأمینات موجود بود و جمع کنندگان علوفه مجبور بودند برای برآورده نمودن ضرورت قشون علم خان تا دوردست‌ها را جستجو نمایند.[160]

نقب‌زنان هراتی دوباره به کار آغاز نمودند و تا اواسط جنوری وقت داده شد تا مین‌گذاری نمایند.[161] مردم میمنه اما آگاه از اینکه نقب‌زنی دوباره از سر گرفته‌شده است، توده‌های دانه ارزن را نزدیک دیوارها جابجا نمودند تا اهتزازات ناشی از کندن نقب را کشف نمایند تا نقب مقتضی خود را در مقابل آن بکنند. [162]درحالی‌که نقب زن‌ها به سختی به کار خود دوام می‌دادند، نایب علم خان توپچی‌های تپه تلاش خان را پاداش داد زیرا آن‌ها توانستند جاهایی را در شهر هدف بگیرند که شخصاً انتخاب نموده بود (میتلند 1888، ج2، 105؛ مرک، 265). این بمباران روزمره به نظر می‌رسد برای ضعیف ساختن روحیه مدافعان صورت می‌گرفت، زیرا بیشتر این‌ها متوجه مناطق مسکونی شهر بود تا دیوارهای یا ارگ. تلفات ملکی اما برخلاف توقع خیلی کم بود، زیرا مردم در زیرزمینی‌های سنگی پناه می‌بردند که طور عادی به منزله سردخانه در تابستان‌های گرم استفاده می‌گردید (مرک، 265).[163]

هیچ‌چیزی شاید کینه‌توزی نایب علم خان را علیه مردم تورکستان صغیر   بهتر از حمله‌ای که به تاریخ هفت جنوری 1875 فرمان داد تجسم نمی‌تواند. علاوه از اینکه روز جمعه بود، روز اسلامی عبادت و استراحت، روز اول عید اضحی یا طوری که در افغانستان معمول است عید قربان بود، عیدی که به خاطر یادآوری از حضرت ابراهیم برای قربانی نمودن پسرش برگزار می‌گردد و یک از روزهای خاص اسلامی در طول سال است. علم خان با درک اینکه مردم به مراسم دینی مشغول خواهند بود تا فعالیت‌های نظامی، مینی را که در زیر خانه‌های زرگران و اسلحه‌سازان تعبیه شده بود انفجار داد شمار زیاد مردم را کشت یا زخمی ساخت به شمول طبق یک گزارش برادر حسین خان مینگ.[164]  یک هفته بعد یا بیشتر در 16 جنوری  حملات بیشتری بالای دیوارهای شهر از سوی دوازده سرباز هراتی صورت گرفت، که دستاوردی غیر از به دست آوردن کمی جنگ‌افزار و کشته شدن شماری از مدافعان که سر بریده‌شده بودند، نداشت.[165] اما آمادگی برای حمله بزرگ دیگر آهسته بود، تا حدی از سبب نقب‌زنی متقابل  که منجر به ضایع گردیدن همه غیر از یک مین افغان‌ها  گردید، و تا حدی نیز از سبب سردی، یخ و رطوبت شدیدی بود که محاصره کنندگان را رنج می‌داد.[166] گروه کوچکی از مدافعان بالای محاصره کنندگان حملات شبانه بالای اردوگاه افغان‌ها  انجام می‌دادند و خیمه و تفنگ آن‌ها را به عنیمت می‌بردند.[167] شاید از همین رو است که در اواسط ماه، نایب علم خان حمله برنامه‌ریزی‌شده را تا پایان ماه جنوری به تعویق انداخت.[168]

در 23 جنوری حسین خان با درک اینکه تهاجم دیگری بالای دیوارهای شهر حتمی است به علم خان نامه نوشت و از دست بیگلربیگی محمد خان سرپلی فرستاد تا شرایط تسلیمی مسالمت‌آمیز را بحث نماید.در عوض نایب علم به والی اطلاع داد که هرگاه چیزی برای گفتن داشته باشد شخصاً باید به اردوگاه افغان‌ها بیاید. در 26 جنوری هیئت هشت یا نه نفری ریش‌سفیدان از میمنه زیر رهبری ایشان بیدل از شهر بیرون آمد و جنرال فیض محمد خان را ملاقات نمود اما نایب علم خان به پافشاری خود جهت تسلیم‌شدن شخص حسین خان ادامه داد. بی‌میل از فرستاده شدن با دست و پای بسته نزد امرای دیگر، حسین خان آن را رد نمود، مذاکرات قطع گردید و نایب علم خان افراد خود را فرمان داد برای تهاجم بالای دروازه نماز گاه در قسمت غربی شهر آماده شوند.[169]

در روز شنبه 29 جنوری مینی انفجار داده شد که قسمتی از دیوار شهر را تخریب نمود، شماری از افراد مهم ، به شمول دو پسر عبدالرحیم خان مامای حسین خان و سفیر میمنه در افغانستان، را از بین برد. قوا کابل برای حمله به داخل رخنه ایجادشده امر گردید،[170]اما با وجود تلفات حدود یک صد تن اوزبیک، قوای افغان‌ها  به عقب رانده شدند غیر از چند  تفنگ فتیله‌ای چیزی از این تلاش به دست نیاوردند. نایب علم خان نگران از اینکه امیر را خوشنود بسازد و برای حفظ آبرو، ادعا نمود که صدها تن از مدافعان را از بین برده است. واقعیت این بود که مدافعان باقدرت تام مقاومت را ادامه می‌دادند.[171]

در اوایل فبروری تلاش دیگری برای گرفتن شهر صورت گرفت، این بار بالای دیوار پرده‌ای اطراف ارگ میمنه بود. در جریان این حمله قشون افغان‌ها در تخریب یکی از سنگرهای ارگ موفق گردید که قسمتی از توپخانه حسین خان دران جابجا شده بود. یک بازار یا محل مسکونی که بین دیوار بیرونی و ارگ در قسمت جنوبی میمنه قرار داشت به دست مهاجمان افتید و تاراج گردید. مدافعان به ارگ عقب‌نشینی نمودند که برای محاصره کنندگان مانع وحشتناک‌تری را نسبت به دیوارهای شهر سبب گردید.[172]

ناکامی این حملات خرد و ریزه و مقاومت سرسختانه، نایب علم خان را وادار نمود تا فکر کند که یگانه راه برای گرفتن میمنه آمادگی دقیق برای حمله همزمان از چهار طرف بود و یک ماه دیگر نیز سپری شد و مین‌های بیشتری زیر دیوار ارگ جابجا گردید. در اواسط ماه مارچ حدود بیست مین تعبیه گردیده بود و نایب علم خان در صبح 14 مارچ (20 صفر 1293) برای حمله نهایی فرمان داد در صورتی که برف و باران نبارد.[173] در تلاش برای فریب مدافعان در آرامش ساختگی دو روز قبل از آغاز حمله، نمایش قوا را بیرون دیوارهای ارگ راه انداخت. شماری از مین‌های ساختگی انفجار داده شد و دو یا سه فوج به سوی رخنه‌ها فرستاده شدند با هدایت اینکه پیشروی ننمایند بلکه وانمود بسازند که عقب زده‌شده‌اند. دو روز پس از این‌گونه نمایش، مردم میمنه فریب خوردند و فکر نمودند مرمی افغان‌ها  شلیک گردیده است و اطمینان بیش از حد سبب گردید که به مجرد ترک نمودن قوا دشمن، از مدافعه رخنه‌ها غفلت نموده پراکنده شدند. علم خان اما با مشاهده اینکه نیروی سربازان اوزبیک‌ها در کجا متمرکز است، توانست موقعیت حسین خان مینگ را تعیین نماید و نقشه طرح نمود که پس از تهاجم نهایی از فرار حسین خان جلوگیری نماید.[174]

با فریب دادن دشمن بااحساس امنیت ساختگی، در طلوع صبح 14 مارچ انفجار، تهاجم و عقب‌نشینی روزانه تکرار گردید. اما در جریان روز هنگامی که مدافعان پراکنده گردیدند، علم خان تهاجم عمومی را امر نمود. شماری از انفجار مین‌های ساختگی رخ داد و مدافعان با تعجب برای دفاع دیوارها شتافتند. بیست و یک مین دیگر همزمان در موقعیت‌های مختلف انفجار داده شد و قوا افغان‌ها از جهات مختلف به رخنه‌ها هجوم بردند. با وجود غافلگیر شدن مدافعان به زودی جمع گردیدند با شجاعت بالا و ستمگری جنگیدند (گزیته 1882، ج1 (2)، 590-1؛ میتلند 1888، ج2، 105-6؛ مرک، 264).[175] برای دو ساعت جنگ متوازن ادامه داشت و بخشی از اردوی میمنه که از سوی حسین خان رهبری می‌شد توانست سه حمله قشون هرات را بالای دروازه عرب خانه عقب بزند (میتلند 1888، ج2، 105-6).[176] اما هنگامی که والی و افراد او در بخش‌های از دفاع شهر مشغول مشخص ساختن خود بودند، قوا کابل و قشون دیگر موفق گردیدند از طریق رخنه دیگری با نیرو وارد گردیدند و از دو سمت به شهر ریختند. زمانی که مهاجمان از طریق بازار و مناطق مسکونی حمله نمودند و در ضمن پیشروی شروع به کشتار و تاراج نمودند، حسین خان با حامیان نزدیک خود به ارگ عقب نشستند و دران جا برای دو روز دیگر مقاومت نمود (میتلند 1888، ج2، 105-6؛ مرک، 264).[177]

از نظر مصونیت تطبیقی ارگ میمنه، میر حسن خان با درماندگی دید که افراد نایب علم خان به جشن تاراج و غارت ادامه دادند. در قتل‌عام عمومی که به تعقیب آن آمد ، کشته شدن حدود پانزده هزار زن، مرد و اطفال تخمین گردیده است (گرودیکوف، 39-40؛ گزیته 1882، ج1 (2)، 590-1؛  مرک، 264).[178] بعضی از مدافعان با پی بردن به اینکه همه چیز پایان یافته است، ترجیح دادند زنان و دختران خود را به قتل برسانند تا اینکه به دست سربازان افغان بی‌عزت ساخته شوند.[179] قتل‌عام به اندازه‌ای بزرگ بود اجساد کشته‌شدگان برای چندین روز از شهر بیرون برده می‌شد تا دفن گردد.[180] حسین خان به عوض نگاه کردن به نابودی مردم خود خواستار تسلیم شدن گردید هرگاه نایب علم خان سوگند بخورد که او را به قتل نخواهد رساند و تاراج شهر را متوقف بسازد. با این خواست موافقت صورت میگیرد . در 16 مارچ حسین خان والی میمنه  (مردی که سالهای زیادی با میرعلم  استاندار بلخ و نماینده خاص امیر شیر علی خان و حاکمیت کاابل شجاعانه جنگید و ثابت ساخت که هیچ ملتی در هیچ  کشوری اینطور خود شان را قربانی دفاع از ارش و ناموس نکرده است  در تاریخ  خط ماندگاری از خود به ودیعه گذاشت(ویراستار)) تسلیم گردید و زنجیر پیچ به کابل فرستاده شد. با رسیدن به هدف و به امیران تورکستان صغیر در باره قیمتی که در صورت شورش پرداخته شود درس وحشتناکی داد. نایب علم برای توقف کشتار فرمان داد، اگرچه تاراج بازار و خانه ها تا سه روز مکمل ادامه یافت (مرک، 264).[181]

بالأخره هنگامی که قوا افغانی کاملاً خسته گردید، علم خان میرآخور غلام محمد رضاخان پسر آخور محمد رضاخان را به صفت نخستین والی میمنه تعیین نمود. سه پادگان پیاده قندهار و دو پادگان پیاده هرات همراه با سواره‌نظام و توپخانه در شهر جابجا گردید تا شهر را محافظت نماید.[182] لذا پس از سده‌ها زمامداری امیری چنگیزی، میمنه آخرین حکومت مستقل اوزبیک‌ها در جنوب دریای آمو به دست افغان‌ها افتید، و اگرچه اعضای دیگر دودمان مینگ بعدتر در میمنه وظایفی را عهده‌دار گردیدند، از آن روز به بعد، امید واقعی برای به دست آوردن مجدد استقلال برباد رفت.

 


 

[1]   سی دی،21 فبروری-2 مارچ، 1868.

[2]  سی دی، 3-12 مارچ، 1868.

[3] همانجا.

[4]  یک گزارش اما ادعا می‌نماید اعظم خان برادرزاده‌اش را امر نمود تا به سوی میمنه پیشروی ننماید و عبدالرحمن خان بو که اوامر را اطاعت نکرد. سی دی،26 جون-2 جولای، 1868، ای اس ال:261، برگ‌های  577-9.

[5]  [5]  سی دی، 31-22 مارچ، 1868؛ وایلی، خلاصه ج3، 43. طبق سی دی، 8-12 می 1868، ای اس ال:261، برگ 331 و پی:آی اف پی سی/438/1، ش 25، جون، برگ‌های  24-5 جزیه شامل پرداخت چهار هزار طلا به معادل گوسفند بود.

[6]  طبق معمول منابع در باره باجی که عبدالرحمن خان تقاضا نمود و پیشنهاد متقابل از سوی حسین خان هم نظر نیستند زیرا عمدتاً پول بخارا که در تورکستان افغانی و میمنه در چلند بود با روپیه کابل اشتباه می‌شد. این به ویژه با خلاصه‌های تاریخی وایلی، تالبایز ویلر و گزیته (1895؛ 1907) چنین است. وایلی، خلاصه،  43 به ویژه مساعد به این اشتباه تقاضای عبدالرحمن خان برای یک ونیم لک  طلا برای روپیه است. ما میدانیم که عبدالرحمن شش تا هفت صد لک روپیه از کابل تقاضا نموده بود، مبلغ مجموعی برای پرداخت شش ماه معاش اجرانشده و شش ماه پیشکی قشون بود. این رقم، به پول بخارا به نرخ پنج تا شش روپیه به طلا تخمینی حدود یک لک طلا بود، چیزی است که یادداشت‌های  روزانه کابل می‌گوید "عبدالرحمن خان برای جلوگیری از حمله از حسین خان تقاضا نمود. پیشنهاد متقابل حسین خان سی هزار طلا یا یک لک روپیه-حدود یک ششم نیاز فوری عبدالرحمن خان بود.  واقعیت اینکه سردار در تقاضای این مبلغ بزرگ پافشاری نمود، نشان می‌دهد که عبدالرحمن خان تاچی اندازه در وضعیت بدی قرار داشت و تا حدی که میمنه در طول سال‌ها رونق یافته بود.گذشته از این صرف دو لک روپیه در خزانه کابل وجود داشت و عبدالرحمن خان سه چند آن را تقاضا داشت، سی اف، سی دی، 24 مارچ-8 اپریل، 11-13، 14-16، 21-27 اپریل 1868، ای اس ال: 261، برگ‌های  243-6، 253-4، 263-4، 315-6.

[7]  سی دی، 24 مارچ-8 اپریل، 1868.

[8]  همان جا. سی دی، 21-27 اپریل 1868. اما سی دی، 11-13 اپریل 1868 می‌گوید عبدالرحمن خان تصمیم گرفت بعد از عید اضحی حرکت نماید که به 3 اپریل 1868مصادف شد، لذا شاید دیرتر حرکت نموده باشد.

[9]  تلگرام، گرین به وزیر دولت، هند، بخش امور خارجه، 11 اپریل 1868، پی:آی اف پی سی/438/1، ش 234، اپریل، برگ  294. شیرعلی در عقب در هرات ماند و گزارش شده بود که به سختی بیمار است، سی دی، 9-18 جون 1868؛ سی دی، 4-7 می 1868، ای اس ال:261، برگ‌های  323-4.

[10]  تلگرام، گرین به وزیر دولت، هند، بخش امور خارجه، 11 اپریل 1868، پی:آی اف پی سی/438/1، ش 234، اپریل، برگ  294. شیرعلی در عقب در هرات ماند و گزارش شده بود که به سختی بیمار است، سی دی، 9-18 جون 1868؛ سی دی، 4-7 می 1868، ای اس ال:261، برگ‌های  323-4.

[11]  سی دی، 17-20 اپریل 1868، پی:آی اف پی سی/438/1، ش 219جون، برگ‌های   14-15.

[12]  سی دی، 11-13 اپریل 1868؛ سی دی، 21-27 اپریل 1868  می‌گوید که در حقیقت او پول را بالای حکیم خان از شبرغان ماند اما گزارش‌های دیگر میگویند که پول تغییر نخورد تا هنگامی که محاصره میمنه ناکام ماند. شیرعلی احتمالاً توپ جهانگیر را در میمنه گذاشته بود هنگامی که از منطقه سال قبل عبور نمود.

[13]  سی دی، 21-27 اپریل، 4-7 می 1868؛ سی دی، 28 اپریل-3 می 1868، ای اس ال: 261، برگ‌های  319-20؛ سلطان محمد خان چ1، 96 می‌گوید آن‌ها حدود یک منزل از میمنه دورتر متوقف شدند. طبق نامه تاشقورغان، 26 اپریل 1868، پی:آی اف پی سی/438/2، ش 189 جولای، برگ  167 سردار در نزدیکی میمنه در "قره شیخی" توقف نمود.

[14]  تلگرام، گرین به وزیر دولت، هند، بخش امور خارجه، 11 اپریل 1868؛ سی دی، 21-27 اپریل 1868.

[15]  [15]  سی دی، 21-27 اپریل 1868

[16]  سی دی، 14-16 اپریل، 11-18 می 1868. 

[17]  بخش اصلی اردو در 28 اپریل به میمنه رسید؛ سی دی، 8-12 می 1868       .

[18]  اعظم خان به او لقب "نور العین" را داده بود.

[19]  سی دی، 8-12، 11-18 می 1868، ای اس ال:261، برگ‌های  331، 335-6.

[20]  سی دی، 8-12 می 1868

[21]  سی دی، 8-12 می 1868

[22]  سرهنری راولنسن، "یادداشت‌ها در باره مرزهای افغانستان"، 18 جون 1869،اوراق امبالا، 1869.

[23]  سی دی، 11-18 می 1868. خافی ج2، 16 می‌گوید هفت هزار تن زیر فرمان داشت. از توپ جهانگیر یادآوری نمی‌نماید اما ثبت می‌نماید که در ارگ میمنه سه توپ بزرگ موجود بود، که قندوزی و زلزله نامیده می‌شد (خافی ج2، 18-19).

[24]  سی دی، 8-12 می 1868؛ ام ا، 12 جون 1868، ا ال ای پی:170، ش 84، بدون صفحه.

[25]  "نامه از تاشقورغان"، ضمیمه ب، سی دی، 4-8 جون 1868، پی:آی اف پی سی/438/2، ش 191 ب جولای، برگ  167-9. 

[26]  همانجا.

[27]  شاید در جریان این حمله بود که "قلعه‌ای در نزدیکی" گرفته شد، ضمیمه الف، سی دی، 4-8 جون 1868.

[28]  سی دی، 19-25 می 1868، ای اس ال:261، برگ‌های  489-90؛ سی دی، 26 می-3 جون 1868.

[28]  سی دی، 8-12 می 1868.

[29]  همان جا. اعظم خان در کابل ماموران خود را امر نمود تا در باره وضعیت واقعی میمنه ساکت بمانند و قصر نیز گزارش‌هایی را پخش نمود که با "اکمالات کافی" و "خاموش گردیدن آتش محاصره‌شدگان" همه چیز به خوبی پیش می‌رفت. سی دی، 19-25 می 1868.

[30]  سی دی،8 -12، 19-25 می ؛ 1868؛ نامه از تاشقورغان، 12 جون 1868، پی:آی اف پی سی/438/2، ش 143 الف آگست، برگ  171. سوبیلیف می‌گوید دو سفیر بود. یک گزارش در سال بعدی ادعا نمود که سفیر یک مامور روسی بود تا بخارایی و "بعضی توافقات" بین او و عبدالرحمن خان به میان آمده بود. ازان جایی که این یادداشت‌های  روزانه پس از تصرف کابل توسط شیرعلی نوشته شده است، شاید شایعاتی از سوی طرفداران او برای بی‌اعتبار نمودن عبدالرحمن خان پخش شده باشد، سی دی، 14-18 جنوری 1869، ای اس ال:262، برگ‌های  331-2.

[31]  همانجا.

[32]  سی دی، 8-12 می 1868.

[33]   تخمین‌ها در مورد مدتی که عبدالرحمن خان میمنه را محاصره نمود متفاوت است. ضمیمه الف، سی دی، 4-8 جون 1868 به درستی ادعا می‌نماید که "حدود یک ماه را در بر گرفت." سوبیلیف 214 گزارش داد که دو ماه را در برگرفت درحالی‌که سی ای ییت 1888، 33 می‌گوید که محاصره 36 روز دوام نمود. خافی ج2، 42 بیان فوق‌العاده دارد که میمنه شش ماه محاصره بود. عبدالرحمن خان شبرغان را در روزهای آخر مارچ ترک نمود و حد اقل دوازده روز در فاصله بین اندخوی و میمنه به خاطر توافق متارکه با مادر میرحسین خان تأخیر داشت و احتمالاً یک هفته دیگر یا بیشتر ضرورت بود تا قشون به میمنه برسد، لذا اواسط اپریل بود قبل از اینکه محاصره آغاز گردد. 

[34]  سی دی، 26 می-3 جون، 4-8 جون 1868.

[35]  سی دی، 4-8 جون 1868 و ضمیمه الف، ب. مین‌های سمت چهارم نیز سبب اشتباه مدافعان شده باشد.

[36]  سی دی، 4-8 جون 1868. ضمیمه الف؛ "نامه از تاشقورغان"، ضمیمه، سی دی، 19-25 می 1868.

[37]  نامه از تاشقورغان، 4-8 جون 1868.  نه خافی و نه کاتب در باره شکست عبدالرحمن خان چیزی می‌نویسند، بدون شک وقتی پادشاه است نمی‌خواهد به ویژه در باره شکست تحقیر آمیزش به دست یک رهبر اوزبیک یادآوری گردد. سراج التواریخ فقط می‌نویسد که هنگامی که خبر سقوط قندهار به عبدالرحمن خان رسید، والی قبلاً مشرف به تسلیمی بود، در حالی که خافی ادعا می‌نماید که حسین خان پذیرفت تا اختلافات را بدون جنگ بیشتر حل نمایند.

[38]  ضمیمه ب، سی دی، 4-8 جون 1868و این حمله بیوگرافیک عبدالرحمن خان را بالای سردار بی‌اعتبار می‌سازد (سلطان محمد خان ج1، 96) که دران او را متهم به توطئه و خیانت می‌نماید.

[39]  ضمیمه الف و ب، سی دی، 4-8 جون 1868.

[40]  ضمیمه ب، سی دی، 4-8 جون 1868.

[41]  نامه از تاشقورغان، 12 جون 1868؛ سی دی، 9-18 جون 1868. راولنسن، یادداشت‌ها در باره مرزهای افغانستان، 1869. ارقام در باره مبلغی که تغییر یافت از یک مؤلف تا دیگری فرق می‌نماید. کاتب ال او سی، سی ای تی می‌گوید باج موافقت شده چهل هزار سکه طلا (مثقال طلا) بود. مرک، 264، می‌گوید که مبلغ 15 هزار پوند بود؛ لپل گریفن، "واقعات عمده در افغانستان در سال 1875،" در اوراق مربوط به افغانستان 1876-78، پی اس دی ال:ام ای ام او4/3 رقم هفت هزار سکه طلا را دارد.

[42]  سی دی، 9-18 جون 1868 و ضمیمه الف، ب. گزارش‌های سرچشمه گرفته از اعظم خان از کابل تلاش نمود تا حمله بالای میمنه را پیروزی وانمود بسازد. اما بعدتر حتی عبدالرحمن خان قبول نمود که "شرایط او (حسین خان) را از سبب مشکلات در کابل پذیرفت" اگرچه تلاش نمود بزرگی شکست را با ادعای اینکه حسین خان در مذاکره را بازنمود زیرا میمنه قادر نبود تهاجم دوم را تحمل نماید کم اهمیت جلوه دهد. او همچنان ادعا نمود که قلعه و توپ‌ها را متصرف شده است که کاملاً نادرست است. قلعه احتمالاً سنگر کوچکی بیرون از شهر بود که نیروی سردار در اوایل محاصره گرفته بود (سلطان محمد خان ج1، 96). بعدتر ماموران برتانیه تمایل داشتند یادداشت‌های روزانه کابل را انتخاب نمایند که خوش‌بینانه‌ترین گزارش را در باره محاصره میمنه به دست می‌داد و محاصره یا پیروزی عبدالرحمن خان یا در بدترین حالت، بدون نتیجه که حسین خان را وادار نمود شرایط عبدالرحمن را بپذیرد و به مفهوم پذیرفتن حاکمیت و وابستگی افغانها را تصویر نماید، نگاه کنید واقعات عمده در افغانستان در سال 1875.

[43]  نامه از تاشقورغان، 12 جون 1868.

[44] سی دی، 4-8 جون 1868، ضمیمه الف و ب. 

[45]  همانجا.

[46]  وایلی، خلاصه، مقدمه؛ سی دی، 28-31 آگست 1868، ای اس ال:261، برگ‌های  833-4.

[47]  سی دی، 28-31 آگست 1868؛ سی دی، 14دسمبر 1868، ای اس ال:262، برگ 251. رحمان قلی آق سقال از شبرغان به دیوان سنگ، 2، 26 سپتمبر 1868؛ تلگرام، کمیشنر پشاور به وزیر خارجه، کلکته، 3 دسمبر 1868، پی:آی اف پی سی/438/3، ش 403 اکتوبر، برگ‌های   604-7، ش 93 نومبر، برگ‌های  157-8، ش 31 دسمبر، برگ‌های  423-4.

[48]  عطا محمد خان، وکیل در کابل به کمیشنر، پشاور، 22 آگست 1868، پی:آی اف پی سی/438/3، ش 111 اکتوبر، برگ 132.

[49]  سی دی، 28-31 آگست 1868. 

[50]   سی دی، 24 سپتمبر 1868، پی:آی اف پی سی/438/3، ش 121 اکتوبر، برگ 142-3؛ رحمان قلی، 26 سپتمبر 1868. طبق گزارش مراد بیگ خودش اعدام گردید، اما چنین نبود اگرچه او یکی از رهبران محبوس شده باشد.

 

[51]  سی دی، 7 جنوری 1868، پی:آی اف پی سی/438/5، ش 177 فبروری، برگ 144-5؛ سی اف، سی دی، 17-20 جون 1870، ای اس ال:256، برگ‌های  259-60؛ سی دی، 23 جون 1870، پی:آی اف پی سی/438/10، ش 44 آگست، برگ 51.

[52]  سی دی، 5 اکتوبر 1868، پی:آی اف پی سی/438/3، ش 33 دسمبر، برگ‌های  41-3.

[53]  وینی، وقایع اخیر افغانستان، 1866-1868،پی اس دی ال:بی11/بی، برگ 99.

[54]  سی دی، 12-22 اپریل 1869، پی:آی اف پی سی/438/6، ش 305 می، برگ‌های  358-9؛ صورت مجلس در باره وضعیت اخیر میمنه و تیول کوچک بلخ و آمو و بدخشان، 1872، ای اس ال:270، برگ‌های  191-6.

[55]  سی دی، 12-22 اپریل 1869.

[56]  خانه ای در چهار باغ، یک میل دور از سمرقند برایش داده شد، در انجا از سوی مقامات بخارا و روسها جدا مراقبت میشد، عبدالرحمن در آسیای مرکزی، بخش1، خلاصه شعبه خارجه، 869-72، 2-4.

[57]  خلاصه مقالات در بار آسیای مرکزی، 1867-1872، ش 29-31؛ وایسرای به دوک ارجیل، 7 دسمبر، 1869، در آسیای مرکزی، 1، ش 386، برگ 208.

[58]  وایسرای به دوک ارجیل، 7 دسمبر، 1869؛ نامه فیض بخش خان، 17 نومبر 1869، ای اس ال:270، برگ‌های  6د-6ه؛ سی دی، 9-12 آگست 1869؛ باقی یار خان، منشی به مامور برتانیه در کابل،  به پولاک، 23 آگست 1867، ای اس ال:263، برگ‌های  913، 1087-90؛ سی دی، 13-16، 17-19 آگست 1868، پی:آی اف پی سی/438/7، ش 236-7 سپتمبر، برگ‌های  294-5. عبدالملک پیمان امضاشده پدر را با روسیه رد نمود و جهاد را از کولاب ادامه داد، مشکلات زیادی را به روسیه و بخارا در مناطقی که حالا تاجیکستان‌اند، خلق نمود. با حمایت و تشویق روسیه بالأخره مظفر خان به منطقه حمله نمود و اداره آن را در سال 1969 به دست گرفت، عبدالملک به آن‌سوی دریای آمو فرار نمود در آنجا در ابتدا از سوی امیر به خوبی استقبال گردید.

[59]  ترجمه مراسله مورخ 25 رجب 1286 (31 اکتوبر 1869) از امیر کابل به جگرن اف ای پولاک"، در آسیای مرکزی، 1869-1872، 1، 195.

[60] وایسرای به دوک ارجیل، 7 دسمبر، 1869، برگ 4 همچنان نگاه کنید پولاک به تورنتون، 30 سپتمبر 1869، ای اس ال:263، برگ‌های  1059-76.

[61]  نامه از فیض بخش، 17 نومبر 1869؛ فیض بخش، بدخشان، 64؛ عبدالملک به‌  تورکستان شرقی (چین) فرار نمود.

 

[62]  همانجا.

[63]  نامه از فیض بخش، 17 نومبر 1869.

[64]  

[64]  راولنسن، یادداشت‌ها در باره مرزهای افغانستان، 1869.

[65]  همانجا.

[66]  راولنسن به لارد مایو، 18 جون 1869، اسناد امبالا، 1869.

[67]  همان جا.

[68]  یادداشت‌های  تورکستان" آسیای مرکزی، 1869-1872، 1، 3 دران گزارش ملاقات با منجم را هفت ماه قبل تعیین می‌کند.

[69]  همان جا. این گزارش مبنی بر گزارش یک مامور محلی است که دران وقت در منطقه بود، سی اف، سی دی، 7-9 جون 1870، ای اس ال:265، برگ 127.

[70]  یادداشت‌های  تورکستان" آسیای مرکزی، 1869-1872، 1، 3 دران گزارش ملاقات با منجم را هفت ماه قبل تعیین می‌کند.

[71]  همان جا. این گزارش مبنی بر گزارش یک مامور محلی است که دران وقت در منطقه بود، سی اف، سی دی، 7-9 جون 1870، ای اس ال:265، برگ 127.

[72]  همان جا. نامه از نماینده در تاشقورغان،14 می 1868، ای اس ال:263، برگ‌های  115-6.

[73]  سی دی، 19-21 سپتمبر 1871، ای اس ال:268، برگ‌های  31-2.

[74]  نایب علم به امیر، ضمیمه الف، سی دی، 6-8  آگست 1869، پی:آی اف پی سی/438/7، ش 6 سپتمبر، برگ‌های  7-8. طبق فیض بخش، بدخشان، 64 اسحاق خان از دریای آمو همراه با سلطان عبدالملک منغیت عبور نمود.

[75]  سی دی، 30 جولای-5 آگست 1869؛ نایب علم خان به امیر، ضمیمه ب؛ سی دی، 6-8 آگست 1868. سی دی، 30 جولای-5 آگست 1869؛ نایب علم خان به امیر، ضمیمه ب؛ سی دی، 6-8 آگست 1868. سی دی، 30 جولای-5 آگست 1869؛ نایب علم خان به امیر، ضمیمه ب؛ سی دی، 6-8 آگست 1868.

[76]  سی دی، 30 جولای-5 آگست 1869؛ نایب علم خان به امیر، ضمیمه ب؛ سی دی، 6-8 آگست 1868.

[77]  ای دی.

[78]  نایب علم خان به امیر، ضمیمه ب؛ سی دی، 6-8 آگست 1869؛ صورت مجلس در باره وضعیت سیاسی میمنه، 1872.

[79]  آی دی.

[80]  نایب علم خان به امیر، ضمیمه ب؛ سی دی، 6-8  آگست 1869؛ فیض بخش، بدخشان، 64.

[81]  سی دی، 6-8 آگست 1868؛ سی دی، 9-12 آگست 1869، ای اس ال:263، برگ‌های  913؛ فیض بخش، بدخشان، 64. ایشان اوراق بعدتر دوباره به صفت سفیر بخارا در دربار شیرعلی خان دوباره ظاهر می‌گردد تا موضوع اقامت مخالفان طرفین را در قلمرویشان بحث نماید؛ احمدخان به امیر، 1 دسمبر 1869،، پی:آی اف پی سی/ 438 /7، ش 283 اکتوبر، برگ‌های  301-2.مراسله در تاشقورغان، آگست (؟) و سپتمبر (؟) 1869، ای اس ال:263، برگ 1128؛  سی دی، 21-23 سپتمبر 1869، پی:آی اف پی سی/438/7، ش 283 اکتوبر، برگ‌های  301-2.

[82]  مراسله در تاشقورغان، آگست (؟) و سپتمبر (؟) 1869، ای اس ال:263، برگ 1128؛  سی دی، 21-23 سپتمبر 1869، پی:آی اف پی سی/438/7، ش 283 اکتوبر، برگ‌های  301-2.

[83]  بختیار خان، منشی به مامور برتانیه در کابل، 23 آگست 1969؛ مراسله در تاشقورغان، آگست (؟)1869، پی:آی اف پی سی/438/7، ش 280 اکتوبر، برگ‌های  299.

[84]  سی دی، 28 آگست-2 سپتمبر 1869، پی:آی اف پی سی/438/7، ش 280 اکتوبر، برگ‌های  301-2.

[85]  نایب علم خان، سلطان مراد بیگ خان را زمامدار قندوز تعیین نمود با شرایط پرداخت یک لک روپیه در سال اول و یک هزار سوار برای اردوی بلخ.

[86]  یادداشت‌های  تورکستان، 3.

[87]  سی دی، 28 آگست-2 سپتمبر 1869، پی:آی اف پی سی/438/7، ش 280 اکتوبر، برگ‌های  301-2.

[88]  سی دی، 11-14 مارچ1870، پی:آی اف پی سی/438/9، ش 45 اپریل، برگ  52، ش 131 می، برگ 95.

[89]  سی دی، 11-14 مارچ1870. در خزان 1871 دادخواست رسمی به امیر از سوی امرای تورکستان صغیر      تقدیم گردید و خواستار بخشیدن مالیه زمین از سبب خشک‌سالی که در منطقه آمده بودند گردیدند. این درخواست به دلیل اینکه همه مملکت ازان متأثر بود و حکومت مالیات زیادی را از دست می‌دهد رد گردید. سی دی، 29 سپتمبر-2 اکتوبر 1871،ای اس ال:268، برگ 245.

[90]  سی دی، 11-14 مارچ1870؛ سی دی، 14-16، 21-23 جون، 5-7 جولای 1870، ای اس ال:256، برگ‌های  133-4، 263-4، 305-6.

[91]  سی دی، 17-20 جون، 1870، ای اس ال:275، برگ‌های  259-60؛ سی دی، 21-23 جون 1870.

[92]  و این، روایات، 123؛ سی دی، 21-23 جون 1870.

[93]  سی دی، 26-29 آگست 1870، ای اس ال:256، برگ‌های  539-40.

[94]  همان جا. وضعیت سیاسی میمنه، 1872.

[95]  عبدالرحمن خان، در آسیای مرکزی، 1869-72، 1. همچنان نگاه کنید حمید خان سر تیپ به علم خان ان دی 1870؛ سی دی 4-8 اکتوبر 1870، ای اس ال:256، برگ‌های  770، 761-2.

[96]  سی دی، 3 اکتوبر 1870،حمید خان به نایب علم ان دی (1870)؛ ضمیمه 5، سی دی، 8-10 نومبر 1870، ای اس ال:256، برگ‌های  939-40؛ نایب محمد علم خان به امیر ان دی (28 سپتمبر؟) و 30 سپتمبر 1870، پی:آی اف پی سی/438/11، ش 348، 349  دسمبر، برگ‌های   461، 468.

[97]  سی دی، 4-6 مارچ1871؛ نایب علم به امیر ان دی (28 سپتمبر؟) و 30 سپتمبر 1870؛ضمیمه، سی دی، 10-13 مارچ 1871، ای اس ال:266، برگ‌های  451، 455؛ بیانیه در باره وضعیت سیاسی میمنه، 1872.

[98]  سی دی، 15-17 نومبر 1870، ای اس ال:265، برگ‌های  1059-60؛ ، سی دی، 28 اپریل-1 می 1871، ای اس ال:266، برگ  1051.

[99]  

[99]  سی دی، 28 اپریل-1 می 1871؛ سی دی، 4-7 آگست 1971، ای اس ال:267، برگ‌های  315-17.

[100]  سی دی، 4-7 آگست 1971.

[101]  سی دی، 25-28 سپتمبر 1971، ای اس ال:268، برگ 243.

[102]  سی دی، 19-21 سپتمبر 1971، ای اس ال:268، برگ‌های  31-2.

[103] سی دی، 7-10، 14-17 جون، 1872، ای اس ال:271، برگ‌های  77-8، 81-2.

[104]  آی دی.

[105]  سی دی، 22-27 جون-5-8 جولای، 1872، ای اس ال:271، برگ‌های  267-8، 277-9؛ سی دی، 17-19 سپتمبر، 1872، ای اس ال:271، برگ‌های  862.

[106]  همان جا. سی دی، 20-23 سپتمبر، 1872؛ نامه از مامور تاشقورغان، 16 سپتمبر 1872، ای اس ال:271، برگ‌های  881-2. علاوه از کولرا، اپیدیمی تیفوس نیز شیوع داشت. در طول تابستان 1872 حدود هفت هزار نفر، سربازان و مردم ملکی گفته شده است که از سبب یک یا چند مریضی دیگر در تورکستان صغیر      از بین رفتند. سی دی، 1-3 اکتوبر، 1872، ای اس ال:271، برگ‌های  1129-31. طبق میتلند 1888، ج2، 53 تنها در المار حدود یک هزار خانواده بین 1871-73 در نتیجه کولرا و قحطی تلف گردید.

[107]  سی دی، 22-24 جولای 1873، ای اس ال:273، بخش 4، برگ‌های  1023-4؛ سی دی 21-24 آگست 1874، ای اس ال:277، برگ 74.

[108]  سی دی، 14-17 جون، 1872؛ سی دی، 11-13 جون، 2-4 جولای 1872، ای اس ال:271، برگ‌های  79-80، 277-9.

[109]  همان جا. سی دی، 20-23 سپتمبر، 1872؛ نامه از مامور تاشقورغان، 16 سپتمبر 1872، ای اس ال:271، برگ‌های  881-2. علاوه از کولرا، اپیدیمی تیفوس نیز شیوع داشت. در طول تابستان 1872 حدود هفت هزار نفر، سربازان و مردم ملکی گفته شده است که از سبب یک یا چند مریضی دیگر در تورکستان صغیر      از بین رفتند. سی دی، 1-3 اکتوبر، 1872، ای اس ال:271، برگ‌های  1129-31. طبق میتلند 1888، ج2، 53 تنها در المار حدود یک هزار خانواده بین 1871-73 در نتیجه کولرا و قحطی تلف گردید.

[110]  سی دی، 7-10 فبروری، 1873، ای اس ال:272، بخش 2، برگ‌های  456-7.

[111]  مامور مشهد به تامسن، 18 جنوری 1873، اس ال ای پی:176، برگ‌های  249-51.

[112] مامور مشهد به تامسن، 3 فبروری 1873، اس ال ای پی:176، برگ‌های  399-400.

[113]  سی دی، 10-13 جنوری 1873، ای اس ال:272، بخش 2،  برگ  362.

[114]  مراسله در تاشقورغان، 3 اپریل ؛ سی دی، 15-17 اپریل 1873، ای اس ال:272، بخش 3، برگ‌های  655-6.

[115] سی دی، 9-12 می 1873، ای اس ال:273، بخش 4، برگ‌های  1023-4؛ سی دی، 17-19 جون 1873.

[116]  سی دی، 15-17 اپریل، 9-12 می 1873.

[117]  سی دی، 22-24 جولای 1873، ای اس ال:273، بخش 4، برگ‌های  1023-4؛ سی دی 21-24 آگست 1874، ای اس ال:277، برگ 74.

[118]  سی دی، 15-17 اپریل، 9-12 می 1873.

[119]  میر محمدحسین خان،

[120]  همان جا.

[121]  سی دی، 17-19 می 1873؛ سی دی، 23-26 می 1873، ای اس ال:273، بخش 4، برگ 607؛ سی دی، 7-9 اکتوبر 1873، ای اس ال:274، بخش 4، برگ 169.

[122]  میرزا عباس خان به تامسن، جون 1873.

[123]  سی دی، 25-27 نومبر، 26-29 دسمبر 1873، ای اس ال:274، برگ‌های  317-8، ج 275، برگ‌های  11-13.

[124]  سی دی، 26-28 می، 29 می-1 جون 1874، ای اس ال:276، برگ‌های  11-13.

[125]  سی دی، 29 می-1 جون 1874.

[126]  همان جا. سی دی، 16-18، 19-22 جون 1874، ای اس ال:1874، ای اس ال:276، برگ‌های  301-3.

[127]  سی دی، 19-22 جون 1874؛ سی دی، 30 اپریل-3 می 1875،ای اس ال:4، بخش 1، برگ‌های  37-8.

[128]  سی دی، 19-22 جون 1874؛ سی دی، 23-25 جون 1874، ای اس ال:276، برگ‌های  303-4.

[129]  سی دی، 26-29 جون 1874، ای اس ال:276، برگ 305.

[130]  سی دی، 4-6 می 1875، اس ال ای آی: 4، بخش 1، برگ‌های  41-2. دیگران از سوی نایب اخراج گردیدند. سی دی، 1-3 جون 1875، اس ال ای آی:4، بخش 3، برگ‌های  977-8. در اوایل 1875 شماری از برده‌های آزادشده ایرانی در حدود دو تا نه هزار خانواده از ماوراءالنهر به تورکستان صغیر      رسیدند و خواستار عبور به سوی خراسان گردیدند. آنها به خوبی سازمان‌دهی شده بودند و رهبری انتخاب نموده بودند که صلاحیت مرگ و زندگی را داشت. سی دی، 19-23، 23-25 فبروری 1875، اس ال ای آی:3، بخش 4، برگ‌های  931-4.

[131]  سی دی، 15-17 جون 1875، اس ال ای آی:4، بخش 4، برگ‌های  229-31.

[132]  سی دی، 30 جون-2 جولای 1874، ای اس ال:276، برگ 305.

[133]  ام ا، 29 اکتوبر 1874، اس ال ای پی:176، برگ 1137.

[134]  سی دی، 26 فبروری-1 مارچ، 12-15، 19-22 مارچ 1875، اس ال ای آی:3، بخش 4، برگ‌های  934-5، 940-3؛ سی دی، 27-29 اپریل 1875، اس ال ای آی:4، بخش 1، برگ‌های  72-3؛ سی دی، 13-17 جولای 1875، اس ال ای آی:5، برگ 31؛ سی دی، 15-17 جون 1875 می‌گوید که پسر امیر در واقعیت سی هزار روپیه به شیرعلی خان پیشکش نمود.

[135]  سی دی، 15-17 جون 1875 می‌گوید امیر از تورکستان افغانی یک لک روپیه توقع داشت اما شاید این تنها مبلغی باشد که از میمنه خواسته می‌شد.

[136]  سی دی، 23-24 جون 1875، اس ال ای آی:4، بخش 4، برگ‌های  1232-3؛ سی دی، 18-24 جون 1875؛ آسیای مرکزی 1875-76، 4، 252.

[137]  سی دی، 23-24 جون 1875؛ سی دی، 29 جون- 5 جولای 1875، اس ال ای آی:5، برگ‌های  27-8.

سی دی، 18-24 جون 1875.

[138]  سی دی، 9-12جولای 1875، اس ال ای آی:5، برگ‌های  29-30؛ سی دی، 17-19 آگست 1875، اس ال ای آی:6، برگ 226-7.

[139]  سی دی، 9-12جولای 1875، اس ال ای آی:5، برگ‌های  29-30؛ سی دی، 17-19 آگست 1875، اس ال ای آی:6، برگ 226-7.

[140]  سی دی، 20-23 آگست، 21-23 سپتمبر، 5-7 اکتوبر 1875، اس ال ای آی:6، برگ 227-8، 300-1. تخمین‌ها برای تعداد عساکر در حمله میمنه متفاوت است، مرک، 264 و گرو دیکوف، 39-40، 111 رقم ده هزار مرد و 20 توپ را می‌دهد. میتلند 1888، ج2، 105 رقم 25 هزار تن شامل 6 فوج سواره،  18 و نیم غند قشون، 97 بیرق خاصه دار و ملیشه اوزبیک و سواره‌نظام، در حمایت 18 یا 24 توپ. افزون بر این ادعا می‌نماید که دو هزار ایماق غیرمنظم همراه با قشون هرات موجود بود. یادداشت‌های  وکیل در باره این دوره قوا بلخ را 7 پیاده‌نظام و چهار فوج سواره‌نظام، دو هزار سوار غیرمنظم همراه با 20 توپ می‌داند. قوا هرات شامل سه فوج پیاده، یک هزار سوار غیرمنظم با شش توپ بود. سی دی، 19-21 اکتوبر 1875، اس ال ای آی:6، برگ 510. گزارش بعدی اما بر اساس معلومات گورنر بامیان که در محاصره حاضر بود ادعا می‌نماید رقم اردو یازده فوج پیاده تورکستانی و هراتی، چهار فوج سواره‌نظام، 500 جزایلچی و 26 توپ همراه با یک هزار سوار غیرمنظم هرات (ایماق) را می‌دهد. نیروی تقویتی دو فوج پیاده و چهار هزار سوار غیرمنظم  همراه با دو توپ توقع برده شده بود. سی دی، 21-23 دسمبر1875، اس ال ای آی:7، برگ 72-4. کاتب، ج2، 335 رقم 15 فوج پیاده منظم، هفت فوج منظم سواره، نیروی غیرمنظم سواره و توپخانه اوزبیک‌ها را می‌دهد.

[141]  سی دی، 19-21، 22-25، 26-28 اکتوبر 1875، اس ال ای آی:6، برگ 510، 761-2.

[142]  سی دی، 19-21 اکتوبر 1875؛ دانیال خان امیر گرزیوان یکی از اقارب حسین خان با علم خان یکجا شده بود (امیر خان و شهزاده تایمس، 233).

[143]  سی دی، 9-11نومبر 1875، اس ال ای آی:6، برگ‌های  765-8.

[144]  سی دی، 21-23 دسمبر1875.

[145]  همان جا.

[146]  همان جا.

[147] همان جا. میرزا عباس به تامسن، 7 دسمبر 1875، اس ال ای پی:178، برگ‌های  45-7؛ سی دی، 9-11نومبر 1875؛ سی دی، 16-18 نومبر 1875، اس ال ای آی:6، برگ‌های  767-8.

[148]  سی دی، 16-18نومبر 1875 ادعا می‌نماید که دریا از بین شهر می‌گذرد. تقسیم اب میمنه طور فراوان مقدار اب قابل‌دسترس در شهر را متاثر نمی‌سازد، زیرا اب آشامیدنی میمنه از چاه‌ها تأمین می‌گردد. گزارش‌های که می‌گوید اب در میمنه کم بود مانند ادعاهای دیگر گورنر بلخ قابل باور نیست. خندق که خط اول دفاعی بود و بین افغانها و دیوارهای شهر قرار داشت اما بدون شک توسط دریای میمنه پر می‌شد و یکی از دلایل برای تغییر مسیر اب شاید تخلیه آب خندق بوده باشد.

[149]  سی دی، 9-11نومبر 1875؛ سی دی، 19-22 اکتوبر 1875، اس ال ای آی:6، برگ‌های  768-9.

[150]  سی دی، 12-15نومبر 1875، اس ال ای آی:6، برگ‌های  766-7؛ سی دی، 21-23 دسمبر1875.

[151]  سی دی، 9-11نومبر 1875. میتلند می‌گوید که تأخیر از سبب امر امیر به علم خان بود که به حسین خان وقت داده شد تا تسلیم گردد. اما گزارش وکیل کابل نشان می‌دهد که دلیل واقعی تقویت دفاع و مقاومت میمنه بود که میمنگی‌ها زمانی که افغانها تلاش برای حمله به دیوارهای شهر می‌نمودند، عرضه می‌نمودند.

[152]  سی دی، 16-18 نومبر 1875؛ سی دی، 23-25، 26-29 نومبر 1875، اس ال ای آی:6، برگ‌های  769-70، ج 7، برگ‌های  65-6.

[153]  سی دی، 16-18 نومبر 1875.

[154]  سی دی، 11-13 دسمبر 1875، اس ال ای آی:7، برگ‌های  69-70. 

[155]  همان جا.

[156]  سی دی، 26-29 نومبر، 11-13، 21-23 دسمبر 1875؛ سی دی، 7-9، 17-20 دسمبر 1875، اس ال ای آی:7، برگ‌های  68-9، 71-2. عبدالروف نفیر، مصاحبه، 1985، در باره نفوذ حاجی عمر ارلات که در محاصره موجود بود. 

[157]  سی دی، 21-23 دسمبر 1875؛ سی دی، 4-6 جنوری 1876، اس ال ای آی:7، برگ 626.

[158]  سی دی، 21-23 دسمبر 1875.

 

[159]  سی دی، 9-11نومبر، 17-20، 21-23 دسمبر 1875.

 [160] . سی دی، 21-23 دسمبر 1875؛ سی دی، 4-6، 7-13 جنوری 1876، اس ال ای آی:7، برگ‌های  628-30.

[161]  سی دی، 4-6 جنوری 1876.

[162]  عبدالروف نفیر از حاجی عمر ارلات.

[163]  سی دی، 14-17، 21-24 جنوری 1876، اس ال ای آی:7، برگ‌های  631، 633. گزارش‌های بعدی می‌گوید که یک هزار دور در روز به شهر شلیک می‌گردید اما شاید مبالغه باشد، زیرا مشکل است تصور نمود که علم خان توانسته باشد این بمباران را ادامه دهد یا این همه مرمی زیاد به دسترس او بوده باشد. ممکن است این تعداد مجموعی مرمی‌های باشد که در محاصره میمنه تا اواسط جنوری 1876 شلیک گردید. حتی اگر چنین باشد، یک هزار دور شلیک توپخانه تخریبات فراوانی را در بازار، مناطق مسکونی و استحکامات شهر به بار آورده باشد.

[164]  سی دی، 25-27 جنوری 1876، اس ال ای آی:8، برگ 93.

[165]  سی دی، 18-20 جنوری 1876، اس ال ای آی:7، برگ‌های  628-9؛ سی دی، 1-3، 11-13 فبروری 1876،  اس ال ای آی:8، برگ‌های  95-6.

[166]  سی دی، 21-24 جنوری-1-3 فبروری 1876؛ سی دی،4-10 فبروری، 10-13 مارچ 1876، اس ال ای آی:8، برگ‌های  97-8، 631.

[167]  سی دی، 18-20 جنوری 1876؛ ام ا، 8 فبروری 1876، اس ال ای پی: 178، برگ‌های  205-6.

[168]  آی دی. سی دی، 18-20 جنوری 1876.

[169]  سی دی، 4-10، 11-14 فبروری 1876. گزارش بعدی می‌گوید حسین خان از سوی علم خان برای مذاکره فراخوانده شد، او محمد خان را از سرپل به شهر فرستاد. چون بیگلربیگی مدتی قبل توقیف شده بود به مشکل قابل‌اعتماد است که علم خان او را اجازه داخل شدن به میمنه را داده باشد و خطر فرار را قبول نماید. من سی دی، 4-10 فبروری 1876 را ترجیح داده‌ام که می‌گوید حسین خان بود که ابتکار را به دست گرفت. به نظر می‌رسد مذاکرات برای چندین روز ادامه یافت (23-28 جنوری) و شاید یکی از دلایلی بود که حملات به تعویق افتید.

[170]  سی دی، 11-14 فبروری 1876؛ سی دی، 4-10، 15-17 فبروری 1876، اس ال ای آی: 8، برگ‌های  99-100.

[171]  آی دی. سی دی، 11-14 فبروری 1876 می‌گوید که 8 یا 9 اسلحه همراه با همین تعداد اسیر به دست افغانها افتید. سی دی، 15-17 فبروری 1876 احتمالاً متکی بر گزارش رسمی علم خان ادعا می‌نماید 3-4 هزار نفر توسط مین کشته شد و یک هزار یارد دیوار تخریب گردید. سی دی، 11-14 فبروری 1876 دقیق‌تر است که ادعا می‌نماید بر اساس استخباراتی که توسط حکیم خان از شبرغان داده شده است تنها 150 نفر کشته شد صد نفر زخمی گردید با تخمین تلفات مجموعی در حدود 5-6 هزار اگرچه این رقم آخری مبالغه باید باشد. سی اف. سی دی، 25-28 فبروری 1876، اس ال ای آی: 8، برگ 634 دران علم خان ادعا می‌نماید 51 تن از افراد او و 8 تن از افسران کشته شد. وکیل کابل می‌گوید "گزارش نایب قابل‌قبول نیست" اما شیرعلی و مشاوران نزدیک او برای قبول گزارش‌های گورنر ادامه دادند.

[172]  سی دی،22-24 فبروری 1876، اس ال ای آی: 8، برگ‌های  631.

[173]  سی دی، 3-6، 14-16، 17-20 مارچ 1876، اس ال ای آی: 8، برگ‌های  634، 637-8، 980-1.

[174]  سی دی، 3-6، 14-16، 17-20 مارچ 1876، اس ال ای آی: 8، برگ‌های  634، 637-8، 980-1.

[175] سی دی،24-27 مارچ 1876.

[176]  سی دی، 17-20، 24-27 مارچ 1876؛ عبدالروف نفیر از حاجی عمر ارلات.

[177]  سی دی، 17-20، 24-27 مارچ 1876؛ عبدالروف نفیر از حاجی عمر ارلات.

[178]  سی دی، 17-20، 24-27 مارچ 1876؛ عبدالروف نفیر از حاجی عمر ارلات. تخمین تعداد افرادی که در قتل‌عام کشته شدند از 4000 در سی دی،24-27 مارچ 1876؛ ام ا، اپریل 1876، اس ال ای پی:178، برگ 339 تا 18 هزار (گرودیکوف، 39) متفاوت است. من گزارش مرک را تعقیب نموده‌ام که بر اساس مصاحبه شاهدان محاصره که در کمتر از ده سال بعد صورت گرفته است. جالب است که گزارش میتلند که مفصل‌ترین گزارش در باره محاصره میمنه است، چیزی در باره جزییات قتل‌عام افتضاح آمیز میمنه را ذکر نمی‌نماید. گذشته از این، فتح میمنه نتیجه سیاست مستقیم برتانیه و تا حد کمتر سیاست آسیای مرکزی روسیه بود طوری که در پیمان گرانویل-گرودیکوف درج گردیده است.

[179]  ام ا، اپریل 1876، می‌گوید که 5000 زن و طفل به این طریق کشته شده باشد.

[180]  سی دی،24-27 مارچ 1876.

[181]  عبدالروف نفیر از حاجی عمر ارلات؛ همچنان نگاه کنید سی دی،24-27 مارچ 1876. ام ا، اپریل 1876 می‌گوید که هفت هندوی صراف نیز از دم تیغ گذشتانده شدند و دارایی آن‌ها غارت گردید.

[182]  سی دی، 17-20 مارچ 1876؛ کی دی، 7-10 جولای 1876، اس ال ای آی:9، برگ‌های  493-4.

 

 

 


قبلی

 


بالا
 
بازگشت