الحاج عبدالواحد سيدی
باز شناسی افغانستان
برتری دیرینه بلخ و پیکار شاهان افغان در ترکستان صغیر
فصل نهم
بحث ششم به ادامه گذشته
ناشیگری افغانی سازی حوضه مرغاب و شورش غلزی ها به علاوه شورش سردار محمد اسحق خان حکمران بلخ ،علاوه بر خشکسالی های ممتد ، باعث حادثه های غم انگیز و مصیبت های دامنه دار در ترکستان افغانی گردید به قسمیکه جانهای زیادی از مردم را از بدخشان ، قطغن ، میمنه تا مرغاب در شمال هندوکش گرفت که این ها علاوه بر مشکل افغانهای تبعیدی در برنامه افغانی سازی حکومت امیر افغان عبدالرحمن خان در منطقه بود.
زیرا امیر عبدالرحمن خان ولایات شمال را بالعموم و بادغیس را بالخصوص ، به منزله «سایبریای افغان» استفاده مینمود، ناراضیهای سیاسی و رهبران مذهبی یا قبیلوی که تهدید خیالی بالقوه را به زمامداری مستبدانه او متوجه میساخت به شمال تبعید میشدند
«بر گرفته از متن»
نوشته جاناتان لی
ترجمه دکتر سید جلایر عظیمی
ویرایش : عبدالواحد سیدی
· واقعه بت خاک 1888[1]
· شورش سردار محمد اسحاق خان [2]، 1888
· میمنه و شورش اسحاق خان 1888
در بهار 1888، اداره امیر قبلاً از سبب شورش غلزیها تا حد ممکن گسترش یافته بود و شورش فیروزکوهیها چالش بیشتر ناخواسته را سبب شده بود که اشارهٔ ٔ وسیع به بقای افغانستان بود. طوری که ملاحظه گردید قبل از بحران پنجده، روسیه بالای همه قبایل تورکمن در خوارزم و بادغیس ادعای حاکمیت نمود، اما پس از علامتگذاری مرزها شمار کم خانوادههای قبیله سالور در خاک افغانستان باقی ماندند (میتلند 1888، ج 2، 34). در میان اینها تورکمن های بت خاک ولسوالی ناموسی میمنه شامل بود. در 26 اپریل 1888 حدود یک صد تن تورکمن از سرخس همراه با دو یا سه افسر روسی شروع به تفتیش پوستههای مرزی میمنه نمودند که چند ماه قبل از سوی سروی کنندگان انگلیسی و روسی «نشانه گذاری» شده بود. هنگامی سواران تورکمن به خط مرزی جدیدآ نشانی شده ، آنها به «بت خاک » در داخل افغانستان عبور نمودند و صد و بیست خانوار تورکمن مسکونی را تشویق یا مجبور به مهاجرت به قلمرو روسیه نمودند.[3]
هنگامی که خبر تجاوز روسها و فرار تورکمنها به میمنه رسید، محمدحسین خان با نگرانی این که امیر ملامتی این حادثه را به گردن او خواهد انداخت و آن را دستاویزی برای برکناری او خواهد شمرد،[4]امر نمود پسرش محمد شریف خان همراه با ایشان خان، میرزا عبدالفیض و نفس بیگ مینگ باشی جلو مهاجمان را بگیرند یا آنها را تعقیب نمایند و یا مهاجران را وادار به برگشت نمایند.[5] روشن نیست که بعداً چی رخداد، زیرا بعداً هر طرف دیگری را ملامت نمود. اما به نظر میرسد سواره نظام میمنه تورکمنها را در مسیر مرز روسیه تعقیب نمود و در هزاره کوی ازان ها سبقت گرفتند. قوای روسی از نظر تعداد بیشتر از اوزبیکها بود لهذا آنها را محاصره ، وتهدید به آتشباری نمودند هرگاه افراد شریف خان به آنها نزدیک تر شوند. درحالیکه هردو طرف از هم به فاصله دور قرار داشتند، تورکمنها یک تن را به پنجده نزد ترخانوف فرمانده نظامی روسی فرستادند تا از زیر حمله بودن وتهدید آنها اطلاع دهند که نتیجتاْ ، برای آزاد ساختن آنها شش صد[6] تن فرستاده شد. درحالیکه نیروی تقویتی در راه بود روسها با محمد شریف خان مذاکره را بازنمودند اما تاکید گردید که تورکمن های بت خاک به خواست خودشان منطقه را ترک نمودهاند، واقعیتی که بعدتر حکومت افغانستان و حسین خان مینگ هر دو آن را انکار نمودند.[7]
تا صبح روز فردا، محمد شریف خان تا حدی راه آشتی با تورکمن های بت خاک را یافت و آنها متقاعد گردیدند به قلمرو افغانستان برگردند. اما هنگامی که سواره نظام با تورکمنها پشت هم دوباره عقب برگشتند، سربازان پنجده با آنها مواجه گردیده بالای آنها آتش گشودند. بالای محمد شریف خان و اسبش گلوله باری شد و شماری از افراد او زخم برداشتند، او به افراد خود امر نمود تا برای دفاع از خود آتشباری نمایند. در جریان زدوخورد یکی از امیران تورکمن از سرخس توسط یکی از مینگ باشی های میمنه کشته شد و شماری از افراد طرفین قبل از اینکه محمد شریف خان موفق به فرار شود کشته شدند.[8] تورکمن های بت خاک دوباره دستگیر گردیده به پنجده منتقل گردیدند و بعدتر در سرخس اسکان داده شدند.[9]
حادثه بت خاک[10] پیمان مرزی بین برتانیه و روسیه را که چند ماه قبل توافق شده بود زیر سوال برد و خطر منازعات دیپلوماتیک بین روسیه و برتانیه را سبب گردید به ویژه روسها و افغانها با عصبانیت به متهم ساختن یک دیگر به صفت «تخطی آشکار از قوانین بینالمللی» پرداختند[11] و همدیگر را به خاطر کشته شده ها ملامت نمودند. دگروال ترخانوف در پنجده به خاطر مرگ چهار سرباز روسی تقاضای غرامت نمود و سربازان بیشتری را به مرز فرستاد.[12]
امیر یک باره این تقاضا را رد نمود و با تصور اینکه متحدش نسخه او را از حادثه حمایت خواهد نمود، موضوع را به برتانیه راجع ساخت. اما حکومت برتانیه که در جنگ بالای مساله پنجده متردد بود، دلایل قویتری داشت تا از رویارویی بالای چند خانوار تورکمن از بت خاک طفره برود و نقل حادثه از سوی روسیه را بدون سوال پذیرفت، در عین زمان اهمیت حادثه را در رسانهها کوچک جلوه داد.[13] اقدام فوری برتانیه عصبانیت روسیه را آرام ساخت و از هرگونه پیامد ناخوشایند جلوگیری شد. اما عبدالرحمن خان خشمگین بود، زیرا یک بار دیگر روسها بدون مجازات قلمرو افغان را نقض نموده بودند. همچنان نگرانی در میان افسران انگلیس در هند وجود داشت اینکه روش «نرمش زیاد» روسها را تنها برای مداخلات بیشتر ترغیب خواهد نمود. در نامهای به سر مورتیمر دیورند، دگروال مک لین که زمانی در علامتگذاری مرزی سیستان-ایران سهم داشت، آواز ناراحتی خود را در باره نگرش بزدلانه حکومت که سبب دلسردی افغانها میگردد بلند نمود.[14]
اگرچه انگیزه پنهانی در تصمیمگیری برتانیه برای پذیرفتن موضع روسیه در مورد حادثه بت خاک وجود داشت. برای چندین سال مقامات برتانیه در هند امیران افغانستان را برای مستقر نمودن ماموران انگلیس در شمال افغانستان ترغیب نمودند تا شاهد تحرکات روسها را از نزدیک باشند. در پیامد حادثه بت خاک، عبدالرحمن خان که در باره امنیت درازمدت مرزهای میمنه نگران بود، پیشنهاد نمود، هیاتی به کابل فرستاده شود تا مشکلات مرزی را بحث نمایند و اشاره نمود که او شاید با استقرار ناظران در تورکستان افغانی موافقت نماید. در ماه آگست وایسرای به امیر اطلاع داد که سرمورتیمر دیورند و سر دونالد والاس سکرتر وایسرای، همراه با یکصد سوار و پنجاه پیاده در هفته اول اکتوبر به کابل میایند تا مسایل مرزی و امور ماموران انگلیس در تورکستان افغانی را بحث نمایند. بدبختانه تا جایی که برتانیه مطرح بود، مریضی تقریباً مهلک امیر که شورش اسحاق خان را نیز در پی داشت، به این مأموریت نقطه پایان گذاشت.[15] بالاخره در 1893 بود که دیورند به سوی کابل حرکت نمود.
شورش سردار محمد اسحاق خان، 1888
(این موضوع به خوبی در رنجهای هزاران تبعید های اجباری در تورکستان افغانی دیده میشد که امیرعبدالرحمن خان توقع داشت اسحاق خان برای آنها زمین و تدارکات فراهم نماید.)
ناآرامی در بادغیس و میمنه، ناشیگری افغانی سازی حوضه مرغاب و شورش غلزی با نگرانی زیاد از سوی اسحاق خان در بلخ نظارت میشد. نارضایتی از زمامداری امیر در سراسر تورکستان افغانی شایع بود[16] که دوامدار از خشکسالی و آفات طبیعی و بلایای ساخته دست انسانها رنج میبرد. نارضایتی تنها محدود به مردمان بومی نبود. امیر ولایت را به منزله سایبریای افغان استفاده مینمود، ناراضیهای سیاسی و رهبران مذهبی یا قبیلوی که تهدید خیالی بالقوه را به زمامداری مستبدانه او متوجه میساختند به شمال تبعید مینمود، با این امید که این کار مقاومت آنها را در مقابل حکومت در هم شکند. با وجود این مانند برنامه افغانی سازی، امیر در تعمق جهت تطبیق درازمدت سیاست جبری تبعید داخلی خود ناکام ماند. این کار صرف ناراضیان را از جنوب به منطقهای دور میکرد که تا حداقل زیر نظر باشند، جایی که باهر نیت و هدفی حاکمیت اندک داشت زیرا گورنر تورکستان افغانی قبلاً واضح ساخته بود که از طرز حکومتداری ناشی از کابل سرخورده شده است. جای شگفتی نیست که در نتیجه، این افغانهای تبعیدی نیروی خود را با اسحاق خان یکجا نمودند تا جدیترین چالش به راه بیندازند که عبدالرحمن خان طی بیست سال زمامداری مواجه گردید.
اگرچه کارشناسان فرضیههای مختلفی را برای توضیح علل شورش اسحاق خان در 1888 پیش نمودهاند، شواهد نشان میدهد که تخم اختلافات در اکتوبر 1881 پس از مخالفت امیر برای تعیین اسحاق خان به صفت گورنر هرات، نقطه گسیختگی، متعاقب شکست ایوب خان کاشته شد (کاکر 1971، 142). تصمیم بعدی امیر که میمنه پس از تسلیم شدن دلاور خان در 1884 زیر حوزه نفوذ تورکستان افغانی نباشد، تنش بین دو سردار را به اندازهای افزایش داد که گزارش گردید که اسحاق خان در شرف شورش است. اگرچه این خطر دفع گردید، سالهای بعدی ناسازگاری بین زمامدار کابل و بلخ را کاهش نداد و طور منظم گزارش میگردید که اسحاق خان در اشتیاق امیر شدن است. این موضوع وقت بود، قبل از اینکه سردار پرچم شورش را بلند نماید.
افزون بر کم آمدن اسحاق خان در رابطه به هرات و میمنه، دلیل دیگر عداوت بدون شک انزجار اسحاق خان از طرز زمامداری ستمگرانه عبدالرحمن خان بود. این موضوع به خوبی در رنجهای هزاران تبعیدی اجباری در تورکستان افغانی دیده میشد که امیر توقع داشت اسحاق خان برای آنها زمین و تدارکات فراهم نماید. از بسیاری جهات طرز زمامداری اسحاق خان انتی تز کاکا زادهاش بود، زیرا در مدیریت معتدل و دادگستری و مالیات عادلانه نام نیکی داشت. در نتیجه او در میان مردم عادی و امیران محلی با استثنای قابلتوجه حسین خان مینگ، محبوبیت زیاد داشت (میتلند 1888، ج 2، 62). پرورش نسبتاً غیرمعمول او شاید در بشردوستی او نقش داشته باشد و به او جهانبینی وسیعتری نسبت به سایر اعضای طایفه بارکزی ها می بخشید. مادرش مسیحی ارمنی بود و شاید در طفولیت او قصههایی گفته شده باشد که در مورد غمخواری مردم و فرهنگ تبعیض حکومت مرکزی علیه مذهب و نژاد دیگران، تأثیراتی را بالای او باقیمانده باشد.[17]
افزون بر خیرخواهی زمامداریاش، محبوبیت اسحاق خان از سبب وابستگی او به طریقه تصوف نقشبندی تقویت گردید، طریقه ای که از بخارا منشأ گرفت اکثریت اوزبیکها، تاجیکها و تورکمن های تورکستان افغانی به آن مربوط بودند. گفته شده است وقت زیادی را به عبادت و سایر فعالیتهای معنوی صرف مینمود، ترجیح میداد مانند فقرا لباس بپوشد تا مانند یک سردار. نه تنها این بلکه زیارت علی بن ابیطالب در مزار شریف را نیز با تکریم خاص نگهداری مینمود (کاکر 1971، 143-4؛ مک چیسنی 1991، 262؛ سلطان محمد خان ج 1، 264).[18] در واقع به نظر میرسد امر عبدالرحمن خان در دسمبر 1886 برای ملی ساختن شماری از وقفیه های زیارت علی، اسحاق خان را متقاعد ساخت تا چیزی برای متوقف نمودن زیاده رویهای امیر صورت بگیرد (کاکر 1971، 145). او اجرای امر کابل را رد نمود، از این به بعد یاد داشتهای روزانه وکیلها اشارههای زیادی را در باره اقدامات اسحاق خان در تورکستان افغانی داراست که با نگاهی به گذشته طرح نقشه شورش را از هفتههای نخست 1887 آشکار میسازد.[19]
ماموران انگلیسی کمیسیون مرزی افغان که با اسحاق خان ملاقات ها داشتند از او تصویر دو جانبه ای ترسیم مینمایند، میتلند (1888 ج 2، 61) او را «مرد بزرگ نیرومند» با ریش بزرگ، مقبول خرمایی تیره، بینی راست و چشمهای تیره تاریک شرقی توصیف مینماید و ملاحظه نمود که شباهت فزیکی زیادی بین او و عبدالرحمن خان وجود دارد. در مورد کرکتر او میتلند میگوید که او «تنبل، خوش طبع و نسبتاً ضعیف... اما به حد کافی باهوش نبود. او خیلی خسته به نظر میرسد...و واضحا خود را عضو خانواده سلطنتی میداند. گریسباخ در مقابل او را» مرد میانه سال تا حدی بدون خصوصیات مطبوع، قیچ و نسبتاً بیمار یا ولخرج» توصیف مینماید (گریسباخ، 214). هیچ یک از توصیفها از عدالت و عکسهای اسحاق خان (کاکر 1971، 150، روبرو) او را مقبول، ریش انبوه با چشمها و چهره مهربان و ابداً تنومند و قیچ نشان نمیدهد. گریسباخ اما اشاره نمود که سردار «خیلیها مؤدب و دوستانه بود و خود را خیلی بشاش میدانست ناجایی که من بیشتر ولایت او را دیدهام.» او در باره وضعیت جهان از طریق رسیدن منظم روزنامهها، احتمالاً از هند و روسیه اطلاع داشت (گریسباخ، 214).
در فبروری 1887 پس از رد مصادره نمودن وقفیه مربوط زیارت علی از سوی اسحاق خان، عبدالرحمن خان سردار جان محمد خان را هدایت داد تا معلوم نماید اسحاق خان «دوست امیر یا دشمن» اوست و به گورنر بلخ اطلاع دهد که تا در نوروز به کابل حاضر گردد یا مورد حمله قرار خواهد گرفت (خافی ج 2، 166-7).[20] نظیر حالات دیگر، اسحاق خان رد نمود، میدانست که در صورت اطاعت کشته خواهد شد (کاکر 1971، 145). در ماه اپریل اسحاق خان شکایت نمود که او دیگر قادر نیست فوج منظم بیشتری را برای سرکوب قیام غلزیها تدارک ببیند، زیرا فکر مینماید میمنه در شرف شورش است.[21] همچنان او پسر محمد خان بیگلربیگی را که از سوی امیر گورنر سرپل تعیینشده بود مانع گردید.[22]
گرچه از نظر تخنیکی کارهای حسین خان با گورنر تورکستان افغانی ارتباطی نداشت، زیرا پس از سقوط دلاور خان در 1884 میمنه مربوط حوزه هرات شده بود، اسحاق خان هرگز تلاش خود برای زیر اثر خود آوردن میمنه را از دست نداد. بدبختانه برای سردار، اولیا خان نماینده مقیم افغان تعیینشده در میمنه در سال 1884 و محمدحسین خان هردو ثابت نمودند که حامیان وفادار امیرند. اما هنگامی که اولیا خان با سردار عزیز خان تعویض گردید، اسحاق خان دست آزادی داشت، نشاندهنده این بود که نماینده مقیم حامی اهداف او خواهد بود.[23] اگرچه حسین خان مینگ از تغییر موضع انکار نمود زیرا نه تنها امیر او را والی تعیین نموده بود بلکه او با عبدالرحمن خان خویشاوندی دور داشت.[24]
غیرطبیعی نیست که حسین خان مینگ از توطئههای اسحاق خان خشمگین بود و در اوایل جولای 1887 هیاتی از سوی والی برای گفتگو با گورنر به هرات رسید.[25] چند هفته بعد، حسین خان مینگ توطئه برکناری خود را کشف نمود و تنها با استفاده از «سخنان عادلانه و وعدهها» از بروز خشونتها جلوگیری نمود.[26] وکیل هرات که این تلاش توطئه محرمانه را گزارش داد، اشاره مینماید که اسحاق خان در عقب آن قرار داشت، گورنر بدون شک میخواست والی را با نفر خود احتمالاً مظفر خان مینگ برادر اندر دلاور خان تعویض نماید که با مصرف حکومت در مزار شریف بسر میبرد.[27] کمی بعدتر، والی پسرش احتمالاً محمد شریف خان و شماری از امیران بزرگ خود را برای حضور در عروسی اسحاق خان فرستاد اما گورنر تورکستان افغانی پسر حسین خان را سرزنش نمود و در پس پرده با هیات میمنه به توطئه پرداخت.[28] همچنان اسحاق خان دفاع میمنه را با امر نمودن حرکت فوج سواره هرات به سوی بدخشان بدون مشورت با کابل تضعیف نمود.[29] در عین زمان اسحاق خان شروع به تقویت قطعات نظامی مانند آقچه و مزار شریف نمود، این کار خود را با گفتن اینکه هنوز روسها نقشه بالای چهار ولایت دارند توجیه نمود[30]در 11 جولای، اسحاق خان پسر بزرگش اسماعیلخان[31] را قوماندان اعلی قشون بلخ تعیین نمود، قرارگاه خود را به تپههای شادیان منتقل نمود و سپس بازدید از مناطق غربی را آغاز نمود.[32]
کمی پس از این واقعات امیر، اسحاق خان را امر نمود تا فرستادن عایدات تورکستان افغانی را به کابل آغاز نماید، زیرا نیاز جدی برای تأمین وجوه مالی جنگ با غلزیها و برنامه افغانستان در بادغیس موجود بود. این چیزی بود که اسحاق خان هیچوقت نکرده بود و صریحاً پشتیبانی از این مداخله کابل را رد نمود. امر بعدی برای فرستادن سربازان بیشتر در جنگ غلزی نیز رد گردید.[33] برای تاکید بر اینکه او حق اداره تورکستان افغانی را دارد طوری که او مناسب میداند، اسحاق خان شماری از تبعیدیهای سیاسی مهم را که امیر به بلخ تبعید نموده بود رها ساخت، کاکا زاده خود را اطلاع داد که:
بلخ متعلق به من است، کابل، قندهار، هرات، بدخشان و جلالآباد در ملکیت توست. این مناسب نیست عایدات از من خواسته شود. این نیز پسندیده خواهد بود که جلالت مآب شما لطف و مرحمت لازم را به رعایای خود نشان بدهید شاید بینظمیها گسترش نیابد.[34]
لحن و محتوای نامه اسحاق خان بیحوصلگی قابلملاحظه را در مقابل حکومت عبدالرحمن خان آشکار میسازد و عقیدهای که گورنر تورکستان افغانی از هیچ نگاه کمتر از امیر نبود. در نتیجه کابل حق نداشت در امور ولایت مداخله نماید. لذا نامه اخطاریه روشنی به امیر بود که اسحاق خان که در مرز شورش بود و میخواست استقلال خود و بلخ را از کابل به دست بیاورد. دور از توقع نبود که عبدالرحمن خان از پیام گورنر خود خشمگین گردید و به تندی پاسخ داد،[35]اما اسحاق خان از نظر خود برنگشت و به چالش کشیدن عبدالرحمن خان با تاکید بر بیگناه بودن تبعیدیها به خاطر جرمی که مرتکب نشده بودند ادامه داد و با تعیین مقرری برای تبعیدیها بالای زخم نمکپاشید (کاکر 1971، 146).[36]
جنگ قدرت بین دو بارکزی در زمستان 1887/8 تشدید گردید. در دسمبر امیر شماری از ماموران اسحاق خان را حبس نمود که به کابل آمده بودند و گورنر تورکستان افغانی را احضار نمود تا شخصاً به کابل بیاید (کاکر 1971، 146).[37] دلایل مختلفی برای این تصمیم ارائه شده است (کاکر 1971، 147). اسحاق خان در پایتخت برای بحث مسایل مرزی میمنه خواسته شده بود. افزون بر این در آغاز زمستان امیر عود مریضی سابقه را داشت که از سنین جوانی او را مبتلا ساخته بود و تصمیم داشت زمستان را در مناطق گرم جلالآباد سپری نماید به امید اینکه درد طاقت فرسای ناشی از بیماری تسکین یابد (لی 1991 الف، 211). برای جلب فرمانبرداری گورنر با امر، امیر پیشنهاد نمود اسحاق خان را معاون خود در کابل تعیین نماید و هنگامی که در جنوب بود حبیبالله ولیعهد خود را جهت اداره بلخ میفرستاد (خالفین، 256).[38] اسحاق خان مشکوک، احتمالاً حقبهجانب، از اینکه امیر راهی را برای کشاندن او به پایتخت جستجو مینماید و او را دور خواهد نمود، امر را نادیده گرفت و امیر به سوی جلالآباد رفت، پسر و ولیعهد را در کابل سرپرست گذاشت (لی 1991 الف،221).
در جریان ماههای زمستان عبدالرحمن خان دور از بهبود، وضعش بدتر شد، طبق تصدیق خودش بدترین و طولانیترین حمله مریضی تا آن وقت بوده است. حمله شدید و طولانی حدود شش ماه تا بهار 1888 دوام نمود، هنگامی که آب و هوای گرم، خشک برای بیماری طاقتفرسایی که رنجش میداد بهبودی اندکی را سبب گردید (لی 1991 الف،219-20). شایعات در باره وضع صحی امیر در همه جا پخش گردید، با وجود اینکه پخش این شایعات خطر کشته شدن را در قبال داشت. هنگامی که راه تورکستان افغانی در بهار 1888 بازگردید این گزارشها به شمال درز پیدا نمود. اسحاق خان با درک اینکه آغاز نوروز تهاجم جدید سیاسی را از کابل در پی خواهد داشت تا او را به زانو دربیاورد و با شنیدن بیماری مزمن امیر، برای رویارویی اجتنابناپذیر آمادگی گرفت.
در هفتههای اول 1888 گزارشهای استخبارات از منابع با اعتماد ادعا مینمود که مقامات روسی اسحاق خان را دیدهان[39]چیزی که امپراتوری روسها و مورخان شوروی طور قطعی آن را به صفت «در واقع نادرست و از نظر سیاسی مضر» و مبتنی بر «نشریات جعلی مورخان بورژوازی برتانیه» انکار مینمایند (خالفین، 253).[40] اگرچه شواهد حمایت روسها از شورش اسحاق خان نهایی نیست، منطقی به نظر میرسد که سردار تلاش نمود حمایت تزار را به دست بیاورد و در صورت شورش خواستار شناسایی نگرش مقامات بخارا و تاشکینت شد. مطمیناّ شورشی در شمال هندوکش با رهبری یکی از افراد خاندان سلطنتی افغانی، از سوی جنرالهای نیرومند روسی استقبال میشد، زیرا زمینه را برای اداره غیرمستقیم تورکستان افغانی مساعد میساخت درحالیکه ضربه اخلاقی قوی به متحد قبلی برتانیه در کابل وارد مینمود.
بازدید پنهانی نمایندههای روسیه از بلخ شاید کمی جرئت بخشیده باشد، زیرا در ماه می اسحاق خان مامور مخفی خود جنرال احمدخان را به سمرقند فرستاد دران جا استخبارات در باره وضعیت افغانستان و درخواست برای محافظت «تزار سفید» را به ان وی چاریکوف ارائه نمود (خالفین، 256-7). اما گزارش خالفین در مورد حضور احمدخان در سمرقند، سوالات زیادی نظیر جوابها به میان میاورد. دلیل اینکه چرا نماینده اسحاق برای بیش از سه ماه در تورکستان روسی باقی ماند و نوع یا حدود گفتگوی او با مقامات تا حال یک راز باقیمانده است. مطمیناّ هرگاه روسها تصمیم به عدم حمایت از شورش بهار 1888 میگرفتند، طوری که خالفین میخواهد باور کنیم، در آنصورت همه دلایل برای رخصت نمودن فوری احمدخان در مسیر دریای آمو آماده بود هرگاه انگلیسها از حضور او اطلاع مییافتند.[41]
فصل بهار مشکلات دیگری را برای اسحاق خان آورد. چندین سال خشکسالی و یکجا شدن آفت ملخ و نیازها برای تغذیه هزاران تن مهاجر، نه تنها کمبود جدی مواد غذایی و غله را سبب گردید، بلکه فشار زیادی را بالای خزانه او وارد نمود. با خشک شدن کشت و زراعت، زمینداران شروع به کوتاهی در پرداخت مالیات نمودند، تجارت سقوط نمود و در نتیجه عدم پرداخت معاش سربازان افغان دوام نمود. در اپریل مشکلات تا حدی رسید که حداقل یک فوج شورش نمود، یک دگروال کشته شد و نظم جدید پرداخت معاش سربازان معرفی گردید تا وفاداری آنها حفظ گردد.[42] اسحاق خان نیز بار دیگر ناموفقانه تلاش نمود، مقامات میمنه را واژگون بسازد در حالی شماری از سربازان وفادار به او «با بیاعتنایی کامل به مقامات زمامدار ولسوالی» شروع به تحت فشار قرار دادن اوزبیکها نمودند.[43]
در اواخر اپریل یا اوایل می امیر تقاضای خود برای حضور گورنر یا پسرش را در کابل تجدید نمود. اسحاق خان بار دیگر رد نمود، عبدالرحمن خان را اطلاع داد که پسرش تحصیل میکند و نمیتواند سفر نماید زیرا تحصیلش صدمه میبیند.[44] اقدام دوم عبدالرحمن خان امر نمودن دو تن از جنرالان تورکستان افغانی به آمدن به کابل بود تا شماری از فوج اسحاق خان را دور بسازد اما این امر او نیز نادیده گرفته شد، به امیر اطلاع داده شد که رفتن آنها روحیه اردو را خراب خواهد ساخت.[45] درعینحال سردار عبدالله خان گورنر بدخشان و خصم اسحاق خان، همراه با خبرچینهای دیگر به امیر گزارش داد که اسحاق خان در حال توطئه با روسها است. عبدالرحمن خان با صدور فرمان عمومی به همه گورنر های شمال هندوکش پاسخ داد و تقاضا نمود همه در کابل حضور یابند و شخصاً در باره کارکردهای خود گزارش دهند.[46]
فرمان امیر عامل اشتعال شورش بود. با استفاده از معذرت فرمان سلطنتی اسحاق خان همه گورنرهای ملکی و نظامی را برای اجلاس عمومی در شادیان فراخواند (کاکر 1971، 147؛ خافی ج 2، 619-70).[47] در 25 جون 1888 (14 شوال 1305) مقامات عالی افغان و تورکستانی تقریباً همه توافق نمودند که امیر مملکت را ویران نموده است و بالای قران سوگند خوردند تا اسحاق خان را برای به دست آوردن همه افغانستان از چنگ عبدالرحمن خان حمایت نمایند (کاکر 1971، 147؛ خافی ج 2، 619-70).[48] بزرگان و فرماندهان بالای چهار قران مهر نمودند که بعداً در حرم زیارت مزار شریف گذاشته شد، پس از ناکامی شورش به دست عبدالرحمن خان افتید.[49] نتیجه جلسه با سانسور نمودن همه مکاتیب از تورکستان افغانی از کابل محرم نگه داشته شد. این کار اسحاق خان را چند هفته فرصت داد تا حمایت افسران پایین رتبه، فرماندهان قطعات جداگانه را که در جلسه حاضر نبودند و سایر امیران و بزرگان تورکستان افغانی را زیر چتر خود بیاورد (کاکر 1971، 147).[50]
در حدود یک ماه،[51] اسحاق خان موفقانه موضع خود را به صفت مطیع کابل حفظ نمود، دو صد الاغ به پایتخت فرستاد از امیر تقاضای یک ماشین چاپ لیتوگرافی نمود (که عبدالرحمن خان موافقت نمود) و حتی 12 هزار روپیه صدقه برای بهبود پسر کاکایش توزیع نمود.[52] در واقع در اواسط جولای خانواده امیر بدون آگاهی از اینکه شورش از شمال آغاز میگردید، عزم رفتن به زیارت مزار شریف را نمودند تا برای سلامتی پادشاه دعا کنند.[53] 4 آگست بود که پیکی یا نامهای از گورنر بدخشان به پغمان رسید که موفق شده بود از نظارت نگهبانان اسحاق خان بگذرد، امیر فهمید که پسر کاکایش شورش نموده است.[54]
ناکامی عبدالرحمن خان برای دریافتن وضعیت واقعی امور در آن سوی هندوکش عمدتاً باید به عود بیماری او نسبت داده شود که با شدت بیشتر از گذشته در زمستان قبلی عود نمود. در حوالی مجلس شادیان بود که عود خطرناک مریضی را داشت و در نتیجه همه ملاقات ها را مشاوران خود به استثنای یک یا دو تن از وفادارترین ندمای نزدیک را لغو نمود (لی 1991 الف، 212؛ سلطان محمد خان ج 1، 266-7)[55] امیر چند روز با بهبودی نسبی از مریضی اما روان هنوز متأثر از مریضی جلسه دربار را دایر نمود و این مناسبت را برای انتقاد نمودن جدی «همه افغانها» به شمول خودش به منزله ملحدان، بکار برد و اعلان نمود که یگانه مسلمانان واقعی «ایرانیها و قزیل باش ها» اند. او گفت که «علی از مزار شریف امر نموده است که...پلنگها و بزغالهها باید از یک چشمه آب بنوشند.»[56] هرگاه امیر واقعاً تحفه رسالت میداشت که ادعای آن را نمود (لی 1991 الف، 228-9)، او درک میکرد که پیام کاملاً متفاوتی از زیارت مزار شریف در حال تجلی بود.
با استفاده از معذرت شیوع کولرا که در کابل جاری بود، امیر دربار خود را به منطقه سردتر و کم تعفن پغمان انتقال داد اما چند روز بعد گفته شد که زکام گرفته است که تب، نقرس و بیخوابی مزمن از پی آن آمد. دردهای شدید تیز در پاها، رانها و بازوها سیخ میزد، درحالیکه پندیدگی در دست و پاها و مفاصل او پیدا شد تا اندازه که او را غیر متحرک ساخت. در پایان ماه درد به گردهها سرایت نمود و در اوج حمله مریضی دورههای طولانی بیحسی و بیهوشی داخل شد (گری، 159؛ لی 1991 الف، 212-3).[57] با وجود خون گیری و سایر مسهل ها، رنج و عذاب شدید با وقفههای گذری بهبود ادامه یافت (لی 1991 الف، 212).
نظیر گذشته که امیر مریض بود، آنچه رخداده بود پرده از اسرار بالای همه اقدامات افتاده بود که صرف به شایعاتی که قبلاً پخش شده بود افزود اینکه پادشاه یا مرده یا در حال نزع است. برای خنثی نمودن اینگونه افسانهها بعضی روزها هنگامی که حمله مریضی خفیفتر و درد کمتر بود، عبدالرحمن خان در تالار شورا به کمک دیگران انتقال داده میشد یا لنگ لنگان راه میرفت و یا با عصا راه میرفت. این ظاهر شدن در محضر عام اما سبب اطمینان خاطر مردم نمیشد، تنها تأیید مینمود که امیر تا چی حد بیمار است.
نه تنها این موضوع از وضع ظاهری امیر روشن بود که امیر مریضی طولانی دارد بلکه وضعیت روانی او نگرانی بیشتری را سبب گردید. تقبیح بیسابقه و غیرعادی همه افغانها به صفت ملحد و ابلاغ غیرعادی الهام «پلنگ و بزغاله» در آخر جولای با سخنرانی شدیداللحن همگانی علیه مردمان «جاهل و تنگنظر» که زیر اداره او بودند پیروی گردید. فرماندهان ارشد اردو را فحش و دشنام داد، تهدید نمود که زنان آنها را در مقابل روسها پارهپاره خواهد نمود و تشدید اعدامها را امر نمود که بیشتر آنها فجیعانه و غیر اسلامی بود[58]در جریان این بدخلقی وحشتناک هیچ فردی، حتی حبیبالله ولیعهد جرئت نداشتند کوچکترین کار اداره را بدون تأیید امیر اجرا نمایند، مبادا او نیز مانند دیگران محکوم گردد. در اواخر جولای وکیل کابل گزارش داد که حکومت «به حالت تعلیق» است (لی 1991 الف، 212-3).[59] معضله تورکستان افغانی موضوع آخری بود که کسی در دربار در باره آن نگران باشد.
در آغاز آگست گزارش رسیده از تورکستان افغانی میگفت که امیر یا درگذشته است یا اینکه در حال مرگ است (گری، 146؛ سلطان محمد خان ج 1، 266-7). با به دست آوردن حمایت تقریباً همه سران تورکستان افغانی، محلی و افغان، به استثنای حسین خان مینگ از میمنه که اعدام شده بود (در ادامه بنگرید)، اسحاق خان به مزار شریف برگشت دران جا در روز جمعه 10 آگست 1888 پس از زدن نقاره خواست تا نام او در خطبه جمعه مسجد زیارت علی گرفته شود (کاکر 1971، 147؛ گزیته 1907، ii، xxvii).[60] با به دست گرفتن امیری، اسحاق خان مهری ساخت و سکههای با نوشته «امیرمحمد خان، پسر مرحوم امیرمحمد اعظم خان» ضرب زد (کاکر 1971، 147-8)[61] و اعلامیههایی را در سراسر افغانستان فرستاد همه قبایل و اقوام را تشویق نمود در جهاد با او یکجا شوند (کاکر 1971، 148-9؛ خافی ج 2، 172).[62] برای مشروعیت بخشیدن بیشتر به مأموریت خود اعلان نمود که در زیارت مزار شریف به او الهام گردیده است که «در مقابل سرکوبگریهای عبدالرحمن خان بر خیزد،»[63] وحتی که احتمالاً از سوی متولی و ایشانهای زیارت تأیید شده بود (سلطان محمد خان ج 1، 265). این اعلام شاید عمداً به شورش millennialism ایشان رسول در زمان اشغال بلخ از سوی نادرشاه برمیگردد و در باره اهمیت زیارت مزار شریف در حیات ملی تورکستان افغانی و در مجموع افغانستان میگوید که امیر و اسحاق خان هر دو با اتکا به الهامات ساطع ازان در پی مشروعیت بخشیدن اعمال خود شدند.
خبر اعلان اسحاق خان ظرف 36 ساعت به کابل رسید. امیر که هنوز در بستر بیماری و از نظر روانی مغشوش بود، شدیداً با هذیان گویی خشمگین گردید. با غیظ فریاد زد که همه افراد طایفه محمد زی «شرور...یاغی» و «غیرقابلاعتماد» اند، اعضا آن «مانند شتر» بدون درک از خودشان اند و حتی اشاره نمود که «هرگاه من به این قبیله متعلق باشم، بالای من نیز باید اعتماد نگردد.» (لی 1991 الف، 213).[64] امیر در مقابل شورش اسحاق خان خود را متحیر وانمود ساخت زیرا ادعا داشت که «نمیتواند خود را به خاطر چیزی علیه او قانع بسازد» (سلطان محمد خان ج 1، 265-6)، افسانهای که حداقل در محضر عام آن را تا آخر عمر یادآوری مینمود. او تاکید نمود که «سردار مانند پسر برای من بار آمده بود» و «اعتماد کامل بالای او و تعهد وفاداری او داشتم» (سلطان محمد خان ج 1، 262).
شورش کابل و کلکته را بدون آمادگی غافلگیر نمود و امیر نقشه عملیاتی احتمالی برای جنگ با بلخ را نداشت. ماشین دولت مانند دستها و پاهای عبدالرحمن خان فلج شده بود. ضربه این خبر و نیاز آمادگی فوقالعاده برای سازماندهی جواب سریع و مقتضی منجر به حمله جدید، وخیمتر مریضی هولناک گردید که بیرحمانه بدن و روان امیر را میخورد (لی 1991 الف، 213). وکیل کابل مافوقهای خود را اخطار داد که جدی بودن شورش را کم نگیرند. او نوشت که مردم تورکستان افغانی، از گورنر خود «خیلی خوشحال» اند که حتی زنها و اطفال آمادهاند به خاطر آن سلاح به دست بگیرند و احتمال زیاد وجود دارد که اسحاق خان زمامداری را سقوط بدهد سرکوب و وحشت او همه قبایل و گروههای قومی را از خود رانده است.[65] اما اگرچه این ارزیابی از محبوبیت اسحاق خان بدون شک درست بود، وکیل گستردگی حمایت از سردار را خیلیها مبالغوی دانسته، ادعا نمود که میمنه و بدخشان نیز به شورشیان پیوستهاند. هردو ولایت در واقع به کابل وفادار باقی ماندند.[66] مامور محلی انگلیس جرئت و نبوغ نظامی امیر و جنرالان پختهشده در جنگ را در نظر نگرفته بود. هردو عامل نقش مهمی را در خاموش ساختن فوری شورشی بازی نمود که هرگاه رهبری وسازماندهی درست میشد، امیر را واژگون مینمود و مسیر تاریخ افغان را تغییر میداد.
پس از اعلان ماه آگست در مزار شریف، اسحاق خان فوجهای خود را علیه سردار عبدالله خان توخی، گورنر قته غن و بدخشان فرستاد که به کابل وفادار مانده بودند و اندراب، خان آباد و خنجان را محاصره نمود (خافی ج 2، 173-6؛ سلطان محمد خان ج 1، 268).[67] اگرچه ضرورت نظامی این بود که اسحاق خان جناح شرقی و غربی خود را قبل از پیشروی به سوی کابل تقویت نماید، مخالفت گورنرهای افغان در بدخشان و میمنه به قیام و تصمیم اسحاق خان برای فرستادن همزمان نیرو علیه این سه قلعه ستراتیژیک، قوا او را طور وسیع پراکنده نمود. با وجود این شورش در هفتههای اول کامیاب بود. هزارههای شیخ علی که راه عمده بین بامیان و خلم را در دست داشتند به اسحاق خان پیوستند، راه را بستند و هزاران گوسفند را از منطقه بامیان ضبط کردند. عبدالله خان وادار به ترک خان آباد شد و به خنجان فرار نمود، دران جا با چند صد تن تصمیم به مقاومت گرفت. قوا اسحاق موفقیت خود را با گرفتن بدخشان ادامه دادند (کاکر 1971، 149).[68] تشویق بیشتر با پیوستن تقریباً همه پشتونها تبعیدی و ناقلین به اسحاق خان آمد و صفوف اردوی شورشی بیشتر گردید.[69] پس از شکست عبدالله خان توخی، سلطان مراد از قندوز با شورشیان یکجا گردید (کاکر 1971، 149-50؛ خافی ج 2، 176).[70]
با دلگرمی از موفقیتهای خود، اسحاق خان زمامدار برکنار شده افشار اندخوی، دولت بیگ خان را با پیامی برای عبدالرحمن خان به کابل فرستاد، پیشنهاد نمود قبل از اینکه دیر شود امیر کابل را ترک نماید. نماینده بیچاره به زندان انداخته شد، اگرچه کمی بعدتر آزاد گردید و همراه با یکی از ماموران مخفی امیر به تورکستان افغانی فرستاده شد، احتمالاً برای اطلاع دادن اسحاق خان که پیروزی آسانی را نباید توقع نماید.[71]
با وجود مریضی مزمن عبدالرحمن خان توانست حکومت خود را جهت اقدام آماده نماید. سه برادر اسحاق خان همراه با 350 تن از اقارب او که در خدمت امیر بودند به زندان انداخته شدند. در این جمله مستوفی محمد خان پسران یا صاحب زاده های امیران دیگر تورکستان افغانی که طور گروگان در کابل زندگی مینمودند نیز شامل بودند (کاکر 1971، 150-2).[72] در تلاش برای به دست آوردن افکار مردم امیر فتوای از ملاهای کابل و جلالآباد به دست آورد که اسحاق خان را یاغی اعلان مینمود[73]و او را متهم به همدستی با روسها نمود لذا وسیلهای به دست او شد تا جنگ پیش رو را جهاد بنامد (کاکر 1971، 150).[74] در واقع تا جایی که گرفتن کمک مالی یا نظامی اسحاق خان از روسیه مطرح بود، برخلاف آن درست بود. کمی بعد از اعلامیه مزار نماینده دیگر اسحاق خان به کرکی رسید و پیشنهاد قرار دادن ولایت زیر حمایت روسیه را نمود، فقط گفته شد که تزار نمیخواهد این «اقدام خطیر» را حمایت نماید مبادا روسیه با برتانیه در کشمکش بیفتد (خالفین، 258-609). در نتیجه اسحاق خان با خود تنها ماند تا بدون کمک ازان سوی دریا غرق شود یا شنا نماید.
در ظرف چند روز جنرال غلام حیدر خان بارکزی که جنگ علیه غلزیها را رهبری نموده بود و باتجربه ستراتیژی اوزبیکها آشنا بود، زیرا 20 هزار سرباز داوطلب از تورکستان افغانی زیر بیرق او جنگیده بودند، از غزنی به بامیان فرستاده شد. سه فوج پیاده از کابل از طریق مسیر کوتاه احتمالاً از طریق گذرگاه سالنگ فرستاده شد تا سردار عبدالله خان توخی را کمک نمایند که هنوز در خنجان بود و وقتی محاصره رفع گردد امر شده بود نیرو ها را با ستون غزنی یکجا بسازند (کاکر 1971، 151؛ خافی ج 2، 176-9؛ سلطان محمد خان ج 1، 265-6).[75] در میان نیروی که در مقابل اسحاق فرستاده شد حدود سه صد سوار اوزبیک، یک هزار هندو از میان بازرگانان محلی کابل و شماری از قطعات قزیل باش موجود بود.[76]
مشکلی که همه این آمادگیها را به خطر مواجه میساخت خالی بودن خزانه دولت در کابل بود که تنها 60 هزار روپیه کابلی داشت که به مشکل نیاز اضافی جنگ را کفایت مینماید. برای پرداخت قشون، امیر دوازده لک روپیه هندی بخشی از کمک برتانیه را امر داد که به اصطلاح مالی فعلی ذخایر معادل اسعار خارجی بانک ملی افغان بود، نقد نموده به اسعار ملی تبدیل نمود. ازان جایی که ارزش روپیه کابلی نسبت به پول هندی پایین آمده بود، امیر توانست مقدار بیشتر پول به دست بیاورد و تقاضای قشون خود برای معاش را برآورده بسازد.[77]
درحالیکه اسحاق خان هنوز با مطیع ساختن بدخشان مصروف بود، قشون امیر به سرعت به هزاره جات و در مسیر گذرگاه سالنگ پیشروی نمود. در 16 آگست بامیان به دست غلام حیدر خان افتید،[78] در نتیجه هزاره جات شرقی و دسترسی راه به سوی ایبک برای امیر محفوظ شد. قوماندان لوا سید شاه خان به سرعت خنجان را گرفت. این قلعه در مسیر راه بامیان به بغلان در منطقهای قرار دارد که دریای قندوز و اندراب باهم یکجا میگردد. در نتیجه قوا امیر منطقه ستراتیژیک را در تورکستان افغانی به دست آورد و جنرال نجم الدین خان خسر اسحاق خان را از جناح مورد حمله قرارداد که پوستههای کهمرد و شش برجه را در دست داشت (کاکر 1971، 151).[79] سید شاه خان به سوی دریای اندراب پیشروی نمود و در 3 سپتمبر نیروی خود را با غلام حیدر خان یکجا ساخت. هردو یکجایی شش برجه را مورد تهاجم قراردادند که به زودی از سبب آتشباری توپخانه تسلیم گردید.[80] سه فوج پیاده که برای تقویت دفاع سیغان فرستاده بود، به وقت معین رسیده نتوانست، احتمالاً وادار شده بودند از راههای مشکل بروند زیرا راه اندراب به دست قوا حکومتی بود. هنگامی که خبر سقوط منطقه به آنها رسید، آنها به سوی بغلان برگشتند، جنرال غلام حیدر خان فرصت یافت به سوی مناطق کوهستانی و دشتها پیشروی نماید.[81] نجم الدین خان و شماری از رهبران مهم شورشی دستگیر گردید و با غل و زنجیر به کابل فرستاده شدند. پس از گفتگوی داغ با امیر، نجم الدین خان و دو تن از رهبران با انداختن روغن داغ بالای بدنشان به قتل رسیدند (خافی ج 2، 177).[82]
تصرف سیغان، خنجان و راه تاشقورغان، هزارههای شیخ علی را وادار به تسلیمی نمود. با ترس از بدتر شدن وضع، رهبران آنها به امیر دادخواست نمودند تا اجازه رفتن همه قبیله به ایران را بدهد، اما تقاضای آنها رد گردید. در عوض، به آنها انتخاب جابجایی نزدیک قندهار یا هرات یا اخراج به هند داده شد.[83]
با رسیدن هفته دوم سپتمبر تورکستان افغانی از سه جهت مورد حمله قرار گرفت، اما اسحاق خان از سبب فقدان درایت تکتیکی در خان آباد راکد باقی ماند درحالیکه شورشیان پیش چشمهای او پارچه پارچه شدند. در 7 سپتمبر غلام حیدر خان و سید شاه خان ایبک را گرفتند درآن جا شش روز بعد عبدالله خان توخی به آنها پیوست. در غرب بلچراغ، کاولیان، سرپل و دولتآباد به دست قوا میمنه افتاده بود و هرات و اسماعیلخان، پسر اسحاق خان پس از مقاومت اندک به شبرغان عقبنشینی نموده بودند (در ادامه بنگرید کاکر 1971، 197؛ خافی ج 2، 177-8).[84]
لذا اسحاق خان در دو راهی مانده بود. هرگاه قوا بیشتر را برای مقابله با غلام حیدر خان به جنوب بفرستد، خطر از دست دادن شبرغان وجود داشت و از عقب توسط رستم علیخان و جنرال غوث الدین خان مورد حمله قرار میگرفت. بیارادگی سردار برای او گران تمام میشد و برای مردم تورکستان افغانی گرانتر.
بالاخره اسحاق خان تصمیم گرفت در غزنی گک، وادی بزرگ در جنوب تنگی تاشقورغان مقاومت نماید گذرگاهی که امروز هم دروازه شرقی ولایتهای شمالی افغانستان است. در 25 سپتمبر نیروی غلام حیدر خان در معرض دید نگهبانان پیشرو اسحاق خان آمد اما اسحاق خان به عوض پیشرفتن برای تقویت قوایش در تاشقورغان باقی ماند. مشکلات بیشتری از پی آمد هنگامی که میر اتالیق از قندوز احتمالاً ناراحت از سبب امر اسحاق خان بالای روستاهای سرکش قته غن،[85]او را ترک گفت و در مسیر دریای آمو فرار نمود (کاکر 1971، 152).
جنگ فیصله کننده شورش کوتاه اسحاق خان در صبح 27 دسمبر آغاز گردید. حتی با وجود این نا وقتی، اسحاق خان به سستی حرکت نمود. شب قبل او وعدههایی را در قران مهرشده دریافت نمود که شماری از قشون امیر از خط اول میخواهند بگذرند و برای جلوگیری از کشته شدن فراریها توسط شلیکهای خودی، قوا او گفته شده است تا حمله غلام حیدر خان شلیک نکنند (خافی ج 2، 179-80).[86] بار دیگر با دادن ابتکار عمل به دشمن، اسحاق خان اشتباه بزرگ دیگر را با مستقر نمودن قرارگاه خود بالای تپه دارای فاصله زیاد از میدان جنگ مرتکب شد در نتیجه ارتباطات خود را مختل نمود.
جنگ تا نا وقت بعدازظهر دوام نمود[87]و در ابتدا به نفع اسحاق خان بود. سردار عبدالله خان توخی حمله قوا حکومتی را آغاز نمود اما بخشی از اردوی بلخ به تهاجم پرداخت و کاملاً آن را شکست داد. قسمت زیاد قشون امیر به شمول گورنر بدخشان در مسیر دریا به سوی بامیان فرار نمودند، دران جا از سوی هزارههای شیخ علی غارت شدند (کاکر 1971، 152).[88] اما جنرال غلام حیدر خان با شنیدن یک جناح اردوی خود برای حمایت آن پیشروی نمود. آنها قوا اسحاق خان را که در حال تاراج بودند شگفتزده ساختند و به زودی آنها را وادار به فرار نمودند. با گذاشتن سلاحها قشون بلخ از میدان جنگ به سوی معبر جنوب تاشقورغان فرار نمود، به شدت از سوی غلام حیدر خان تعقیب میگردید (کاکر 1971، 152؛ خافی ج 2، 181-4).[89]
اگرچه حمله ناگهانی غلام حیدر خان برای اسحاق خان یک عقب کشی بود، اما شکست اردوی او محسوب نمیگردد، زیرا اکثریت آن ، در تهاجم موفقانه علیه مواضع عبدالله خان توخی شامل بودند. در واقع هر چند، توازن جنگ به نفع اسحاق خان بود (کاکر 1971، 152-3؛ خافی ج 2، 181-3).[90] اما اسحاق خان با شنیدن برگشت و با باور اینکه همه نیروی او در حال عقبنشینی است میدان جنگ را ترک نمود و به سوی تاشقورغان فرار نمود آنچه از اردوی او مانده بود به حال خود رها نمود (خافی ج 2، 183).[91] با پخش خبر عزیمت در میان سپاه ، اردوی او پراکنده گردید، محمدحسین خان قوماندان کل قوا اسحاق خان در عقب ماند تا در تلاشی برای بدر آوردن پیروزی از چنگ شکست آنچه از اردو باقیمانده امر نمود تا حمله نمایند. در جنگ حسین خان کشته شد و افراد او توسط غلام حیدر خان مضمحل گردید (خافی ج 2، 182).[92] نتیجه جنگ اما هنوز برای طرف حکومتی روشن نبود تا اینکه روز بعد روشن گردید که دشمن فرار نموده است. هنگامی که وضعیت کارها به درستی روشن گردید، غلام حیدر خان پیشروی به سوی تاشقورغان را فرمان داد که چند ساعت بعد آن را اشغالنمود.[93]
اسحاق خان بافاصله چند ساعت از دستگیر شدن فرار نمود. او شب را در تاشقورغان سپری نمود، در این جریان شماری از مقامات را که وفادار به کابل مانده بودند به قتل رساند[94]و به مزار شریف گریخت و ازان جا در 29 سپتمبر با از دست دادن همه امیدواریها در مسیر دریای آمو به شیرآباد فرار نمود (خافی ج 2، 184).[95] او بالاخره به سمرقند و تبعید دایمی رفت (کاکر 1971، 253).[96] قوا حکومتی مزار شریف را در 3 اکتوبر اشغال نمود، رستم علیخاناندخوی را گرفت و به سوی شبرغان و آقچه پیشروی نمود، همه مقاومت در مقابل امیر فروپاشید. هنگامی که خبر پیروزی در غزنی گک به کابل رسید، امیر فرمان شلیک 101 توپ تهنیت به خاطر فتح تورکستان افغانی را صادر نمود تا شایعات مبنی بر شکست اردوی خود را خفه نماید.[97] بعدتر عبدالرحمن خان سلام نامهای ساخت که به یادبود این پیروزی بالای لوحه سنگها حک و در دو طرف دروازه دخولی زیارت علی در مزار شریف نصب گردید (مک چیسنی 1991، 271).[98]
میمنه و شورش اسحاق خان 1888
برای چهار سال قبل از شورش اسحاق خان، محمدحسین خان گورنر میمنه و گورنر تورکستان افغانی در مبارزه تلخی برای اداره نمودن آنچه از خانات مینگ باقیمانده بود درگیر بودند. اسحاق خان خشمگین از انکار امیر برای دادن اداره دولت شهر به او پس از سقوط دلاور خان در 1884، تلاش داشت موضع حسین خان را تضعیف نماید و جای پایی برای خود در ولایت پیدا نماید. درحالیکه اولیا خان به صفت نماینده امیر در میمنه عمل مینمود اما حرکتی به جلو نداشت. در 1886 طوری که در بالا دیدیم، به تعقیب تعیین نماینده مقیم نو، اسحاق خان توانست نقش فعالتری در امور داخلی ولایت احتمالاً از سبب اینکه نماینده جدید سیاسی بیشتر مساعد به فشار از بلخ بود، داشته باشد. ازان رو در آگست 1888 وقتی اسحاق خان جلسه تعیینکننده را در شادیان برگزار نمود، محمدحسین خان مجبور بود همراه پسرش و ولیعهد محمد شریف خان حضور یابد، اگرچه هنوز میمنه از نظر اداری زیر اداره هرات بود.[99]
طبق تاریخ شفاهی عبدالروف نفیر، اسحاق خان بالای حمایت حسین خان از شورش حساب نمیکرد و قبلاً یک نقشه احتیاطی برای برکناری امیر سرکش با لکهدار نمودن دستهای خود با خون والی طرح نموده بود. مظفر خان مینگ پسر حکومت خان (کسی که حسین خان در سال 1882 به قتل رساند)[100] از چندین سال به اینسو در مزار شریف زندگی مینمود و از سوی اسحاق به صفت فرمانده قطعه محافظ تعیینشده بود.[101] لذا هنگامی که حسین خان از مهر نمودن قران ابا ورزید و با ادعای اسحاق خان مخالفت نمود گفت که اگر چنین است این حبیبالله خان است نه گورنر بلخ که حق جانشین شدن را داراست، والی به زندان انداخته شد[102] و مبالغ زیاد پول به زور از او گرفته شد.[103] حدود یک هفته بعد، اسحاق خان با آگاهی از دستگیری و اعدام شربت خان از سوی مردان وفادار به محمد شریف خان مینگ، محمدحسین خان را به مظفر خان تسلیم داد و مطابق رسم خونخواهی نیاز بود انتقام قتل پدر را بگیرد.[104] مظفر خان دو تن شاهد قانونی را خواست تا شهادت دهند که حسن خان با دست خود حکومت خان[105]را همراه با زنان و چندین فرزند او کشته است.[106] اما محمد شریف خان پسر بزرگ حسین خان مینگ از مرگ فرار نمود. او کمی قبل از محبوس گردیدن پدر به میمنه برگشته بود تا ازدواج خود را جشن بگیرد.
هنگامی که محمد شریف خان از اعدام پدر خبر شد،[107] پنجاه تن را برای آوردن جسد پدرش از میمنه به مزار شریف فرستاد و پدر خود را در حظیره آبایی خاندان مینگ ها در زیارت امام صاحب دفن نمود.[108] امیر اگرچه نتوانست اذعان نماید که مدیون حسین خان مینگ و خانواده او است و وقتی خبر مرگ او به کابل رسید با بدگمانی اشاره نمود.
خوب است که او کشته شد. او فقط تنبیه شده است. هرگاه او صادق میبود چرا مستقیماً نزد من نیامد؟ چون نزد اسحاق رفت، باید با نظر یکجا شدن با او رفته باشد اما چون باهم به توافق نرسیدند، کشته شد.[109]
اسحاق موفقیت بیشتری در تشویق افسران افغان گارنیزیون میمنه برای پیوستن به شورش داشت. جنرال شربت خان فرمانده نظامی سرپل و علاقه داری میمنه، همراه با همه افسران ارشد میمنه، از گورنر بلخ طرفداری خود را اعلان نمودند و قران را مهر نمودند.[110] آنها واپس به سرپل فرستاده شدند دران جا نیروهای خود را با اسماعیلخان پسر اسحاق خان یکجا نمودند و به سوی بلچراغ، پوسته مرزی میمنه پیشروی نمودند.[111] درحالیکه شربت خان به سوی میمنه روانه شد.[112]
شورشیان پس از شام به دروازههای میمنه رسیدند و به نظر میرسد محافظان را برای داخل شدن به شهر تشویق نمودند.[113] جنرال فوراً محمد شریف خان مینگ و پنجاه تن یا بیشتر افسران زیردست و مادون قطعه عسکری را فراخواند.[114] پس از خواندن نامهای از اسحاق خان که تاکید مینمود او را به صفت امیر خود بپذیرند، قرانی را پیش نمود که همه به شمول پسر والی آن را به نشانه حمایت از شورش باید مهر نمایند.[115] اما نه محمد شریف خان و نه ماموران نظامی درجهدار آماده تبعیت نبودند. در عوض جنرال شربت خان و شماری از افسران شورشی را دستگیر نمودند. سه تن مینگ باشی احتمالاً حامی مظفر خان مدعی تاج و تخت مینگها نیز توقیف گردیدند.
اسیران با زنجیر به هرات فرستاده شدند.[116] هنگامی که آنها به کروخ در یک منزلی هرات رسیدند، کسی از قبل به هرات فرستاده شد تا گورنر را در مورد واقعات میمنه اطلاع دهد و در باره اینکه از این بعد چی کنند طالب هدایت شد. با ترس از اینکه حضور جنرال شربت خان و طرفدارانش شاید سبب بینظمی در شهر گردد اسیران دران جا سر بریده شدند. سر جنرال مظلوم به هرات فرستاده شد و ازان جا به کابل ارسال گردید، دران جا در بازار اصلی در محضر عام به نمایش گذاشته شد (خافی ج 2، 172-3).[117]
دستگیری و اعدام جنرال شربت خان و همراهانش گارنیزیون میمنه را بدون فرمانده و شهر را بدون گورنر باقی گذاشت.[118] بعضی ساختارهای مقامات ملکی و نظامی در میمنه اساسی بود زیرا شماری از افسران میمنه اداره بلچراغ را در دست گرفته بودند و سردار اسماعیلخان با آگاهی از دستگیری شربت خان تهدید به حمله بالای محمد شریف خان نمود اگر دستگیر شدگان را فوراً آزاد ننماید. اعدام بعدی دستگیر شدگان احتمال حمله بالای میمنه را افزایش داد. لذا محمد شریف بزرگترین پسر حیات حسین خان با اجازه مینگ باشیها و گارنیزیون میمنه جامه والی را پوشید. گارنیزیون از میان خود عبدالقیوم خان از وردک را به صفت جنرال و افغان دیگری را از کوهستان قوماندان لوا تعیین نمودند.[119]
با سازماندهی امور منطقه تا جایی که میتوانست محمد شریف خان شماری از افراد ارشد خانواده خود را همراه با دو نماینده گارنیزیون ، برای تقاضای کمک فوری در مقابل اسماعیلخان به هرات فرستاد.[120] درحالیکه او چشمبهراه رسیدن قشون هرات بود او ملا عزیز خان فرمانده هزارههای سنی و سوارهنظام جمشیدی[121]و امیرمحمد خان شخص «عالم دینی، مسن و نجیب»[122]را که 500 خاصه دار او به امیر وفادار مانده بود، همراه با 600 سواره نظام ایماق و اوزبیک برای عملیات اکتشافی و اذیت دشمن به گرزیوان و بلچراغ فرستاد (خافی ج 2، 173).[123] در جریان یکی از تهاجمات افراد ملا عزیز با یک نیروی دشمن که از سوی یک افسر میمنه هدایت میشد رو در رو قرار گرفت. در جریان رویارویی افراد ملا عزیز خان شکست خورد و شماری از افراد او کشته شد درحالیکه حیدر قلی خان پسر بزرگ خان آغا جمشیدی که قوماندان سواره نظام جمشیدی در هرات بود زخمی گردید (میتلند 1891، جدول 57). با وجود این ملا عزیز خان دوباره افراد خود را سازماندهی نمود و به حمله متقابل پرداخت که به اندازهای موثر بود که نه تنها شورشیان را شکست داد بلکه بلچراغ را اشغال نمود و دشمن را وادار به عقبنشینی به قورچی نمود.[124] به تعقیب این عقبگرد اسماعیلخان پوسته مرزی خود را به اختیار افسران میمنه رها نمود و به شبرغان برگشت.
مقامات در هرات برای درک خطری که میمنه را تهدید مینمود کند بودند. نخستین خبری که آنها در باره شورش اسحاق خان داشتند وقتی بود که افراد محمد شریف خان تنها چند روز قبل از اعلان همگانی اسحاق خان در مزار شریف جنرال شربت خان را بسته با زنجیر آوردند.
وقتی روشن گردید که شربت خان و همراهانش در تلاش جستجوی حمایت برای شورش اسحاق خاناند، به سرعت پیکی به کابل فرستاده شد تا امیر را از جدی بودن وضعیت آگاه بسازد و از وفاداری میمنه اطمینان بدهد.[125] در دهم آگست روز اعلان اسحاق خان، جنرال رستم علیخان برادر فراموز خان قوماندان اعلی هرات همراه با 30 تن به سوی میمنه حرکت نمود.[126] او نه روز بعد به میمنه رسید،[127]اما قبل از اینکه به شهر برسد شماری از سربازان گارنیزیون اندخوی و دولتآباد همچنان بخشی از شورشیان از بلچراغ به میمنه آمده بودند یا تبعیت خود از امیر را اعلان نمایند یا برای عفو به خاطر شورش آمده بودند.[128]
رستم علیخان قرارگاه خود را در خانه توره خان مینگ باشی تعیین نمود.[129] یکی از تصامیم اولیه او تقرر افسرانی بود که از هرات با او آمده بودند[130]تا دو تا سه هزار سرباز افغان در شهر را فرماندهی نمایند.[131] گدام مهمات جنگی میمنه آسیب ندیده بود،[132] اما رستم خان با بیمیلی کشف نمود که همه کلاهکها و مرمی ها کاملاً غیرقابل استفادهاند. بیشتر توپها سابقه بودند که با توپهای انگلیسی که افراد اسحاق خان داشتند قابلمقایسه نبود.[133] او فوراً 10 هزار بندل مرمی و 15 هزار صندوق کلاهک از هرات درخواست نمود. این ضرورت همراه با 60 هزار روپیه بدون تأخیر فرستاده شد تا از پرداخت قشون اطمینان حاصل گردد.[134]
محمد شریف خان و رستم علیخان به زودی روابط خوبی پیدا نمودند و طور منظم باهم میدیدند،[135]اما میمنه دور از اینکه حتمی در پشت امیر باشد، شهری بود که علیه خود تقسیم شده بود. همه سربازان گارنیزیون وفادار باقی نمانده بود و فرار سربازان به گرزیوان و سرپل واقعه روزانه بود. با شگفتی که سه تن از افراد اسحاق خان، سید نورالدین خان، سید عروض و سید شاه محمد همه از پشین از حبس رها گردیدند و اجازه یافتند در سرای قندهار اقامت نمایند و دران جا ارتباط پنهانی با شورشیان برقرار نمودند و سربازان را برای فرار تشویق میکردند.[136] یکی از بازدیدکنندگان آنها جنرال عبدالقیوم خان وردکی که منزجر بود زیرا رستم علیخان شناسایی رتبه جدید او را انکار نمود و تنها اجازه داد امتیاز یک دفتردار را داشته باشد.[137] افزودن بر نارضایتی فزاینده بین سربازان گارنیزیون میمنه،[138] همچنان جنگ قدرت بین ملا عزیز خان و جنرال رستم علیخان روان بود که اولی صلاحیت یک فرد بیرونی را به منزله قوماندان اعلی منطقه انکار مینمود.[139]
تنها افغانها نبودند که از سبب شورش اسحاق دو تقسیم شدند زیرا حمایت قوی از شورش در میان جمعیت محلی میمنه نیز وجود داشت. افزون بر محبوب بودن، اسحاق خان خود را با مدعی مینگها مظفر خان نزدیک ساخته بود که حامیان با نفود زیادی در ولایت داشت. لذا آنهایی که مخالف جانشینی محمد شریف خان بود یا آنهایی که در زمان زمامداری حسین خان برایشان ظلم شده بود، از شورشیان طرفداری مینمودند. بنابراین فعالیتهای گروه مظفری برای محمد شریف خان و مقامات هرات و کابل جای نگرانی فراوان بود.[140] در واقع برادرزاده محمد شریف خان که هیات میمنه را به هرات برده بود، از ترس اینکه زندگی او در خطر هست، برای برگشت به میمنه تردید زیادی داشت.[141] وضعیت مغشوش امور، امیر و دیگران را نسبت به وفاداری میمنه مشکوک ساخت، این کار تنها نارضایتی را بیشتر ساخت. گورنر هرات از فرستادن البسه امتیازی مرسوم به محمد شریف خان انکار نمود تا هنگامی که عبدالرحمن خان به فرستادن خلعت به والی جدید و اقارب و مشاور ارشد او میرزا عبدالفیض خان امر نمود تا وفاداری آنها را ابقا نماید.[142]
ظاهر گردیدن دوباره یزدان قلی خان وضعیت را خراب تر ساخت. این شخص تا 1884 سپهسالار دلاور خان بود و ازان زمان تا حال در تورکستان روسی بسر میبرد، دران جا وظایف مختلف خرد و کوچک را به دوش داشت. پس از مرگ حسین خان شماری از حامیان مظفر خان مخفیانه به او نامه نوشتند از او و متحدان روسیاش خواستار کمک شدند.[143] دلگرم از این دعوت و با آگاهی از شورش اسحاق خان، یزدان قلی خان مقامات روسی در مرو را اطلاع داد که مخالفت با امیر تا حدی است که هرگاه او به تورکستان افغانی برگردد همه اوزبیکها با او یکجا خواهند شد و ولایت به دور از کمک حتی یک سرباز روسی بدون عبور از مرز سقوط خواهد نمود.[144] کمی بعدتر جنرال علیخانوف سپهسالار را، احتمالاً برای بحث بالای نقشه او به مرو دعوت نمود که شاید تأیید رسمی را گرفته باشد زیرا علیخانوف به او البسه افتخار داد و او را مسئول دو صد سوار تورکمن و اوزبیک ساخت.[145]
یزدان قلی خان به سوی مرز پنجده-دولتآباد راند دران جا با علی خانوف یکجا شد،[146]حرکتی که هیاهوی زیادی را بین مالدارها و گروههای دیگر در اینسوی مرز افغان در مرغاب سبب گردید.[147] باهم از مرز افغانستان گذشتند اما پس از یک فرسنگ پیشروی از سوی خاصه داران بالا مرغاب دستگیر و متوقف گردیدند. یزدان قلی ادعا نمود که تنها برای یک گزمه تفتیشی آمده است و میخواهد قلعه گذر اسماعیل را ببیند اما افراد جنرال غوث الدین این معذرت را نپذیرفتند و خواستند بدون جنگ به پنجده برگردد.[148] هنگامی که خبر مداخله او به هرات رسید، امر اینکه جنرال غوث الدین مسئولیت عملیات میمنه در مقابل اسحاق خان را بدوش بگیرد لغو گردید و وادار گردید برای چند هفته در بالا مرغاب باقی بماند، با وجود اینکه او برای سر بازگیری از قبایل مجاور همچنان نظارت دقیق به مرزها را در صورت بهره برداری روسها از شورش بلخ و برای تجاوز به قلمرو افغان، ادامه داد.[149]
به تعقیب این تجاوز مرزی، یکی از جاسوسان محلی روسی به میمنه فرستاده شد و همزمان با لال کهن دل خان خسربره اسحاق خان به دولتآباد رسید. هردو باهم به سرعت سران قبیله ارساری و گارنیزیون افغان را گمراه نمودند تا از حمایت امیر دستبردارند.[150] هنگامی که تغییر موضع دولتآباد به میمنه رسید، ملا عزیز خان،[151]حیدر قلی خان جمشیدی و اسماعیلخان همراه با سربازان ایماق، هزارههای سنی و اوزبیکها به سرعت به سوی قلعه پیشروی نمودند، بر شورشیان استیلا یافته سران شورشیان و جاسوس روسی را دستگیر نمودند.[152] اقدام عاجل آنها مانع توطئه یزدان قلی خان برای بیثبات ساختن مرز میمنه-اندخوی گردید و در جنگ بین رستم علیخان و اسحاق خان برای به دست آوردن چهار ولایت سهم بیشتری نگرفت.[153]
ترس از مداخله روسها در مرزهای بادغیس مقامات هرات را وادار ساخت تا به نیروی تقویتی که به سوی میمنه در حال پیشروی بود امر نمایند در بالا مرغاب متوقف شود.[154] این تأخیر امیر را ناراحت ساخت، اهمیت ستراتیژیک خانات را در جنگ برای تورکستان افغانی درک نمود، گورنر هرات را از ناخشنودی خود با عبارات مشکوک اطلاع داد.[155] وقتی فوجها از هرات به موقع نرسید، نارضایتی بین سربازان قرارگاه میمنه بیشتر گردید. به ویژه خشم آنها متوجه گروه افسرانی بود که با رستم علیخان آمده بودند. در اواخر ماه آگست، فرار سربازان افزایش یافت، آنچه رستم علیخان میتوانست حفظ نظم بود. شک در مورد وفاداری فوجهای میمنه او را وادار ساخت تا نقشه حمله به سرپل را به تعویق بیندازد و مجبور گردید بالای ملیشه محلی متکی باشد تا به شورش دولتآباد رسیدگی نماید. نقشه پیشروی به سوی نذیرالدین در اندخوی نیز هنگامی که ملا عزیز خان بیمار گردید به تعویق افتید.[156] در پایان، هفته اول یا دوم سپتمبر بود که سربازان اساسی از هرات و بالا مرغاب شروع به رسیدن به میمنه نمود.
در این وقت، امیر به هرات امر نموده بود تا با فرستادن فوجها از چخچران و چار سده و سرپل با هدایت تاراج و قتلعام کسانی که از حکومت او اطاعت نمینمایند، جبهه سوم را علیه اسحاق خان بازنمایند.[157] ملکهای محلی هنگامی که سربازان هرات رسید فکر هرگونه شورش را رها نمودند. چار سده به زودی اشغال گردید و پیشروی از مسیر تیر بند تورکستان به سوی سرپل ادامه یافت.[158] افسران شورشی میمنه در قورچی، در مواجهه با پیشروی نیروی دولتی از طریق شیرین تگاب و کوههای چیراس، به رستم علیخان نامه نوشته اظهار اطاعت نمودند. هنگامی که جنرال از این خبر آگاه شد، سه هزار نیروی سواره منظم هرات را که تازه به میمنه رسیده بود، در حمایت یک هزار سوار میمنه برای گرفتن کولیان و قورچی و برای حمله بالای لال کهن دل خان فرستاد که بیرون از سرپل موضع دفاعی گرفته بود.[159] برای اقدام سریع، رستم علیخان سوارهنظام را امر نمود شش صد پیاده را همراه با اسبها با خود بگیرد. سرعت و اندازه عکسالعمل آنها دشمن را شگفتزده ساخت که در مقابل اردوی در حال پیشروی فرار نمود.
در سرپل خاص، قطعه عسکری شورش نمود، افسران را محبوس و شهر را به حیدر قلی خان جمشیدی و قوا امیر تسلیم نمودند.[160] هنگامی که خبر سقوط سرپل به اسماعیلخان رسید، شبرغان را ترک نمود و بدون مقاومت به مزار شریف عقب نشست. بدون اینکه اسماعیلخان در مقابل نیروهای امیر از خود مقاومت جدی نشان بدهد بیشتر چهار ولایت از دست اسحاق خان رفت.
ملا عزیز خان در دولتآباد به زودی از بیماری بهبود یافت و میرزا عبدالفیض خان مشاور محمد شریف خان به او پیوست.[161] به زودی پس از سقوط سرپل، رییس اندخوی، احتمالاً یکی از اقارب نزدیک زمامدار برکنار شده افشار، به ملا عزیز خان نوشت و اطلاع داد که نذیر الدین خان موضع خود را در آق گذر در سرک اندخوی ترک نموده است و تقاضا نمود هرچه زودتر آمده منطقه را برای امیر تصرف نماید.[162] اینکه این کار نیرنگی برای به دام انداختن قوا دولتآباد بود یا تقاضای واقعی برای جلب کمک روشن نیست، اما ملا عزیز خان فرصت را برای پیشروی بیشتر در تورکستان افغانی از دست نداد و در نافرمانی از دستور خاص رستم علیخان دست به حمله نزده،[163]در رأس سوارهنظام حرکت نمود، قوا پیاده و توپخانه را در عقب رها نمود.[164]
نذیرالدین خان با اطلاع از پیشروی قوا حکومتی، تصمیم به کمین دشمن گرفت. شمار کوچکی از سواران تورکمنها در آق سرای گذاشته شد با هدایت اینکه به مجردی که شدیداً زیر فشار آمدند فرار نمایند تا تعقیبکنندگان را به سوی کمینگاه ببرند. نذیرالدین خان قسمت بیشتر قوا خود را به سرک اندخوی عقب کشید و نزدیک پلی در کنار شرقی دریای شیرین تگاب در جنوب اندخوی موضع گرفت، جایی که زمین از سبب کانالهای آبیاری و گودالها دو نیم شده بود.[165] هنگامی که ملا عزیز به آق گذر نزدیک شد، شماری از تورکمنها را در حال نگهبانی یافت، به آنها حمله نمود و به زودی دشمن را در هم شکست که برگشتند و به سوی پل رفتند.[166] عزیز خان امر تعقیب داد و در پیچ و خم کانالها و گودالها کشانده شد که کار را برای اسبهای آنها مشکل و خطرناک ساخت. با دیدن فرار افراد دشمن در مسیر دریا، او امر به تعقیب دشمن داد بدون اینکه در باره کمین دشمن بیاندیشد. وقتی ملا عزیز و افرادش از پل گذشتند، نذیرالدین خان پیادهنظام تورکمن را که در عقب گودالها پنهان بودند امر به آتشباری داد. آن قسمت افراد عزیز خان که از پل گذشته بودند به سرعت کشته شدند یا اسیر گردیدند، درحالیکه آنهای که نتوانسته بودند از پل بگذرند وادار گردیدند قطعهقطعه شدن دوستان خود را تماشا کنند. ملا عزیز خان که این اقدام را رهبری نموده بود، بالای اسبش شلیک گردید، بالاخره توانست وسیله برای سوارشدن بیابد. او در حال جنگ از پل عقبنشینی نمود و با سرعت به سوی شیرین تگاب راند سوارهنظام نذیرالدین خان جدا در تعقیب او بود.[167] حمله عجولانه بالای آق سرای به کشته یا زخمی شدن حدود صد تن انجامید، درحالیکه چندین خط دیگر اسیر گرفته شد.[168] ملا عزیز نه تنها اسب خود را از دست داد بلکه پشتاره، اسبهای ذخیره و داراییهای دیگر به ارزش 12 هزار قران را نیز رها نمود که به دست فاتحان افتید.[169]
شکست ملا عزیز به مشکلات رستم علیخان محاصرهشده افزود. با وجود رسیدن نیروی تقویتی از هرات، جمعیت محلی و نیروی نظامی میمنه بیزاری و احساس نفرت خود را نسبت به او پنهان نمیتوانستند. در پایان سپتمبر[170]اختلافات بین جنرال و افسران محلی انتخابشده تقریباً خارج از اداره بود. آنها در ملا عام جنرال را توهین نموده دشنام روا میداشتند، او قادر نبود آنها را توقیف یا تنبیه نماید،[171]زیرا آنها به اندازهای در قطعات خود نفوذ داشتند که سربازان اوامر کسی دیگر را اطاعت نمیکردند.[172] شماری از افسران به شمول بعضی سرداران از هرات، گزارش شد که در حال توطئهاند تا او را به اسحاق خان تسلیم نمایند[173]هنگامی که رستم علیخان به پسران حاجی مومن خان و حاجی داد خان بارکزی امر نمود تا او را تا سرپل همراهی نمایند، آنها بیدرنگ رد نمودند.[174] پوستههای تلاشی در سرک اندخوی افراز گردید و افراد ملا عزیز خان که تلاش برای ورود به میمنه نمودند دوباره به دولتآباد فرستاده شدند.[175] ملا عزیز به میمنه فراخوانده شد و فوج منظم حکومتی برای جایگزینی ملیشه محلی در مرزهای اندخوی فرستاده شد.[176]
خوشبختانه برای رستم خان حوادث در شرق به خوبی پیشرفت. گزارشهایی به میمنه رسید که از موفقیت غلام حیدر خان در کهمرد میگفت و شایعاتی بود که اسحاق خان به شدت شکست خورده و وادار به فرار گردیده است. روز بعد از شکست آق گذر، رستم علیخان تصمیم گرفت این خبر را به نفع خود برگرداند و امر نمود توپهای شهر را برای تجلیل از این پیروزی امیر شلیک نمایند، این خبر را پخش نمود که اسحاق خان زخمی شده است و در تاشقورغان اسیر شده است.[177] این فریب «گارنیزیون متمایل به شورش» را آرام ساخت،[178]تا اینکه چند روز بعد جنرال غوث الدین از بالا مرغاب در رأس قوا بزرگی رسید. در عین زمان اولین شاهد عینی جنگ غزنی گک به میمنه رسید و هر نوع گمان شورش در گارنیزیون میمنه به فراموشی سپرده شد.[179] با وجود این، وضعیت نامطمئن بود. هردو رستم علیخان و محمد شریف خان ترس از جان خود داشتند و از احتمال شورش برای دو شب نخوابیده بودند.[180]
در 29 دسمبر خبر شکست اسحاق خان به هرات رسید، دو روز بعد استخباراتی که توسط پیک از طریق سرپل و میمنه رسید آن را تأیید نمود. شلیک 21 مرمی توپ، چراغان نمودن شهر و برگزاری جشنها امر داده شد.[181] گارنیزیون دولتآباد برای به دست گرفتن اندخوی فرستاده شد و گروههای جستجو برای تعقیب اسحاق خان و سایر رهبران شورشی در مسیر دریای آمو فرستاده شد.[182] رستم علیخان به سوی سرپل پیشروی نمود و ازان جا به شبرغان رفت، اسماعیلخان قبلاً از منطقه فرار نموده بود. [183]در ظرف یک هفته یا بیشتر پس از جنگ غزنی گک، تمام مناطق غربی تورکستان افغانی به دست رستم علیخان افتید بدون اینکه کدام مرمی شلیک شده باشد. اما با وجود تلاش برای دستگیری رهبران شورشی، اسحاق خان، پسرش و شماری دیگر از سران شورشی توانستند در مسیر دریای آمو فرار نمودند، دران جا تورکمنها و سایر افراد قبایل که شورش را حمایت نموده بودند به آنها پیوستند.[184]
نتیجه:
(شورشی که توسط سرداراسحاق خان پسرسردار محمد عظم خان برادر امیر شیر علی خان و پسر کاکای امیر عبدالرحمن خان در برابر حکمت مطلق العنان امیر عبدالرحمن خان که هر دو از خانواده بارکزایی ها و نواسه های امیر دوست محمد خان میباشند منش دشمنی این خانواده را که در سده نزدهم در سرزمینی بنام افغانستان (یا خراسان دوره احمد شاه درانی ) در اریکه پادشاهی قرار داشتند ، به قسمی براه افتاد که از بدخشان تا میمنه و باد غیس و بغلان به شممول اندراب و خنجان و کهمرد وسیغان و بامیان وشیخ علی ، همه خانواده ها در خون غوطه ور گردیدند و حاصل آن بعد از آنهمه بربادی اقتصادی و کشته شدن جانهای عزیز مردمان ترکستان افغانی (ازبیک ها ، هزاره ها ، ترکمن ها ، جمشیدی ها، هزاره های سنی بادغیس و تاجیک ها غیره) ، و سپاهیانی که از سایر ولایات به شمول هرات و غزنی و ولایات جنوب در این جنگ کشیده شده بودند ثمره دیگری نداشت که روس ها و انگلیس ها نظاره گر وتهیه کننده ساز وبرگ جنگ به هر دو طرف بودند که درتاریخ افغانستان توسط تاریخ نویسان سرکاری هر گز به ثبت نرسید و سده نزدهم در تاریکی مطلق قرار داده شد.
صرف نظر از اینکه وقایع تاریخی هرگز پوشیده نمی ماند و به طوری بروز میکند خاصتاْ که ما خوشبختانه در عصر تکنالوژی معلوماتی قرار داریم این زوایا کشوده می گردد.
این فقط گوشه ای از کشتار های امیر عبدالرحمن خان در ترکستان افغانی میباشد . سایر جنگ های این امیر و سردار مستبد از خانواده بارکزایی ها درفصل های هفتم و هشتم این اثربصورت پژوهشی آمده است که قبلاْ در این سلسله مقالات گنجانیده شده است .این سردار خونخوار ولیکن شجاع وکار کشته در امور نظامی دست همه فاتحان تاریخ را از پشت بسته است وبه همیاری دوستان انگلیسی شان توانست با به غل و زنجیر کشیدن فرزندان رشید وطن ، خانواده خود را برای بیشتر از نیم قرن در اریکه قدرت سیاسی افغانستان نصب نماید . ولی این خانواده مستبد توسط فرزند شجاع و دهقان زاده ای از تبار تاجیک که از وادی کهدامن پروان برخاسته بود برای همیش از پادشاهی افغانستان ساقط ساخته شد. هر چند بعد از غدری که توسط نادر خان به کشته شدن امیر حبیب الله کلکانی انجامید خانواده مفسد تر از پیش یعنی پسران محمد یوسف مساعد نادر خان ، هاشم خان و شاه محمود خان رویکار آمدند وتا توانستند فجایع گذشته را به ترکستان افغانی تازه ساختند که در جایش به آن می پردازیم.(ویراستارو پژوهشگر))
[1] این بتخاک ببا بتخاک در جنوب شرق کابل اشتیاه نشود و این منطقه ایست در شهرستان «ناموسی» مربوط استان فاریاب.
[2] سردار اسحاق خان فرزند سردار محمد اعظم خان ، برادرزاده امیر شیر علی خان و نواسه امیر دوست محمد خان بارکزایی فرزند پاینده محمد خان و پسر کاکای امیر عبدالرحمن خان بود.
[3]اچ ان ال، 7 می 1888؛ کی ان ال، 15 جون 1888؛ امیر به جنرال امیر احمدخان، 9 جون 1888؛ میر محمدحسین خان والی میمنه به امیر، اپریل/می (؟) 1888؛ گورنر هرات به دگروال مک لین، 3 می 18888، اس ال ای آی:54، برگهای 72، 265، 705-707 الف.
[4] اچ ان ال، 17 می 1888، اس ال ای آی:54، برگ 189. در واقع مینگ باشی که رییس تورکمنها را کشته بود به مزار شریف فراخوانده شد تا شخصاً گزارش حادثه را ارائه نماید.
[5] هماجا.
[6] اچ ان ال، 7 می 1888 میگوید که فقط 50 تن فرستاده شد اما به مشکل این احتمال دارد. من گزارش حسین خان مینگ والی میمنه را ترجیح دادهام که احتمال دارد از سوی فرمانده سوارهنظام میمنه ارائه شده باشد.
[7] حسین خان به امیر، 1888 میگوید که سوارهنظام میمنه یک نفر و یک اسب را از دست داد با یک تن دیگر که زخم برداشت. تورکمنهای پنجده و سرخس یک یا دو زخمی یا کشته داشتند. اچ ان ال، 17 می 1888؛ اچ ان ال، 10 می 1888، اس ال ای آی:54، برگ 127؛ کی ان ال، 15 جون 1888؛ دیورند به جنرال امیر احمدخان، 21 جولای 1888.
[8] حسین خان به امیر، 1888 میگوید که سوارهنظام میمنه یک نفر و یک اسب را از دست داد با یک تن دیگر که زخم برداشت. تورکمنهای پنجده و سرخس یک یا دو زخمی یا کشته داشتند. اچ ان ال، 17 می 1888؛ اچ ان ال، 10 می 1888، اس ال ای آی:54، برگ 127؛ کی ان ال، 15 جون 1888؛ دیورند به جنرال امیر احمدخان، 21 جولای 1888.
[9] گورنر هرات به مک لین، 3 می 1888؛ دیورند به جنرال امیر احمدخان، 21 جولای 1888.
[10] تا جایی که برای من آشکار شد در باره حادثه بت خاک یا تصمیم سفر دیورند به کابل در سال 1888 نوشته چیزی نشده است. همچنان وضاحت در باره دلایل ماموریت 1893 دیورند، حادثه بت خاک نقض جدی مرزهای بادغیس پس از حادثه پنجده بود و با وجود اینکه در رسانهها کم اهمیت جلوه داده شد، میتواند پیامد جدی در روابط برتانیه و روسیه داشته باشد. دودلی برتانیه برای موضعگیری جدی در مقابل روسیه در رابطه به این موضوع در جریان بیرحمیهای تورکستان افغانی در سالهای 1889=91 روشن گردید که جدی بودن با عبدالرحمن خان مشکل تر بود. این ممکن به طریقی واضح بسازد که چرا مقامات در کلکته و لندن در تقبیح نمودن «زمامداری وحشت» امیر بیمیل بودند.
[11] اچ ان ال، 5 جولای 1888، اس ال ای آی:54، برگ 77، کلمات از عبدالرحمن خان است. تایمز 18 می 1888.
[12] دیورند به احمدخان، 11 جولای 1888؛ اچ ان ال، 31 جون 1888، اس ال ای آی:54، برگ 722.
[13] تایمز، 17، 18 می 1888 دلیلی برای عواقب دستگیریهای آسیای مرکزی یا اهمیت دادن به کشمکشهای جزیی.... که از ناگزیری باید در مرز وحشی افغان باشد.
[14] مک لین به دیورند، 23 می 1888، اس ال ای آی:54، برگ 801.
[15] تلگرام وایسرای به وزیر خارجه، 16 آگست 1888؛ وایسرای به امیر، 28 آگست 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 8-9.
[16] گزارش پیامرسان خاص، 8 اپریل 1887.
[17] عبدالرحمن خان در زندگینامه خود سابقه اسحاق خان و نسب او را انتقاد مینماید. او «پسر باهوش محمد اعظم بود...مادر او یک دختر ارمنی بود که یکی از زنان حرم بود و نه یکی از زنان کاکا.» (سلطان محمد خان ج 2، 262-3).
[18] عبدالرحمن خان بعداً تلاش نمود اسحاق خان به نام منافق بیآبرو بسازد که «نزد مردم تورکستان مانند صوفی مقدس و یک مسلمان با تقوا محسوب میشد.» عضویت او در فرقه نقشبندیه به نظر امیر تظاهری بیش نبود تا «لطف» مردم تورکستان افغانی را به دست بیاورد. عبدالرحمن خان که فکر میکرد از هر نوع قیودی که اسلام یا در واقع هر مذهب دیگر بالای او گذاشته است معاف است (لی 1991 الف، 228-9)، تلاش نمود اعتبار مذهبی پسر کاکایش را با نقلقول از شیخ انصاری از هرات، خدشهدار نماید. البته این اشاره بالای مردم تورکستان اثر نداشت زیرا شاخهای از انصاریها ، متولی مزار شریف از زمان سلطان حسین بایقرا بودند (سلطان محمد خان، ج 1، 262-66؛ اف بهل «منافقون» اس اب آی، 410-11).
[19] ای جی خبرنامه تورکستان، مشهد، 9 می 1889.
[20] کی ان ال، 1 فبروری 1887، اس ال ای آی:49، برگ 566.
[21] کی ان ال، 5 می 1887؛ کی ام، 29 اپریل 1887.
[22] پی سی دی، 7 اپریل 1887؛ تی اف ژی، اپریل 1887.
[23] سی اف-اچ ان ال، 9 می، 4 آگست 1887؛ تی اف ژی، آگست 1887؛ کی ام 29 د اپریل 1887؛ اچ ان ال، 4 جولای 1887، اس ال ای آی:50، برگ 1687. تبصره خبرنامه تورکستان، 9 می 1887 را ببینید.
[24] حسین خان با دختر حکیم خان از شبرغان ازدواج نموده بود که دختر دیگر خود را برای امیر عبدالرحمن خان در 1868 پس از سقوط آقچه داده بود.
[25] اچ ان ال، 4 جولای 1887.
[26] اچ ان ال، 4 آگست 1887.
[27] همان جا. اچ ان ال، 4 جولای 1887. دختر دلاور خان با اسحاق ازدواج نموده بود که به خوبی روابط خوب بین اسحاق خان و مدعی مینگ را توضیح میتواند.
[28] اچ ان ال، 25 جولای 1887، اس ال ای آی:50، برگ 1851. در حوالی همین وقت خانهای که توسط نایب علم خان در میمنه آباد شده بود تخریبگرید. چاجوی خان، 20 آگست 1887.
[29] ان کی وی تی، 23 اکتوبر 1887، اس ال ای آی:58، برگهای 705-6.
[30] اسحاق خان به گورنر هرات، 9 جولای 1887، ای ال ای پی:189، برگهای 1480-2؛ چاجوی خان، 20 آگست 1887؛ کی ام، 29 اپریل 1887. این گزارش بعدی میگوید ترمیمات در آقچه سه لک تنگه خرج داشت و مردم سرپل، اندخوی و آقچه که برای ترمیمات بایر میپرداختند خیلی ناراضی بودند. قلعه جدید (؟) گفتهشده که بالای زمین شوره بنا گردیده بود و بیش از شش ماه دوام نکرد. چاههای در چول بین اندخوی. پنجده نیز پاک کاری گردید اما این کار شاید از سبب رسیدن ناقلین جدید پشتون ضرورت افتید، اخبار پنجده، 3 آگست 1887، اس ال ای پی:189، برگهای 1441-2.
[31] در 1887 اسماعیلخان حدود 21 سال داشت متاهل بود یک طفل داشت (میتلند 1888، ج 2، 62).
[32] چاجوی خان، 20 آگست 1887؛ پی سی دی، 14 سپتمبر 1887، اس ال ای آی:51، برگ 543؛ اچ ان ال، 24 نومبر 1887، اس ال ای آی:52، برگ 125.
[33] انگیزه این انکار شاید شخصی همچنان سیاسی و نظامی بوده باشد، زیرا اسحاق خان با غلزیها مناسبات خوب داشت و با آنها خویشاوندی داشت (کاکر 1871، 146).
[34] کی ان ال، 24 آگست 1887، اس ال ای آی:51، برگهای 383-7.
[35] همان جا. به نظر میرسد نامه توسط یکی از ماموران اسحاق خان آورده شد که شماری از امیران تورکستان افغانی را در کابل همراهی مینمود. پی سی دی، 24 آگست 1887.
[36] همان جا.
[37] کی ان ال، 20 دسمبر 1887، اس ال ای آی:52، برگهای 381-2.
[38] پی سی دی، 9 فبروری 1888، اس ال ای آی:52، برگ 717.
[39] پی سی دی، 22 فبروری 1888 اس ال ای آی:52، برگ 755؛ کی ان ال، 17 جولای 1888، اس ال ای آی:54، برگهای 727-8.
[40]تبصره خالفین متوجه پاکروفسکی و مکتب اواست که عقیده دارد روسها اسحاق خان را حمایت ننمودند.
[41] در تابستان گزارشی بود که اسحاق خان پسرش اسماعیلخان را به قلمرو روسیه فرستاده است. کی ان ال، 10 جولای 1888، اس ال ای آی:54، برگ 650. همچنان گزارشی بود که امیر بخارا نقشه دارد تا سربازانی را برای کمک بفرستد هر گاه به عبدالرحمن خان حمله شود. کی ان ال، 7 آگست 1888، اس ال ای آی:54، برگهای 925-6.
[42] اچ ان ال، 24 نومبر 1887، 17 می 1888؛ پی سی دی، 8 دسمبر 1887؛ تی اف ژی، اپریل 1888؛ پی سی دی، 4 می، 30 جون 1888، اس ال ای آی:53، برگهای 544، 923، ج 54 برگ 369 الف.
[43] اچ ان ال، 30 اپریل 1888، اس ال ای آی:54، برگ 6.
[44] پی سی دی، 4 می 1888؛ کی ان ال، 12 جون 1888، اس ال ای آی:54، برگ 185.
[45] کی ان ال، 10 جولای 1888.
[46] کی ان ال، 7 آگست 1888، اس ای ویلر، 149 نظر دارد که امیر عمداً شورش را تحریک نمود «تا ولایات شمالی کاملاً زیر اداره او بیاید.»
[47] ان کی وی تی، 1 جنوری 1889، اس ال ای آی:56، برگهای 287-9.
[48] سی ال گریسباخ، سفرها، 1888-9 میگوید اگرچه گورنرها به مزار رفتند شماری از آنها اطاعت ننمودند. خالفین 257 ادعا مینماید شورش در 18 جولای آغاز گردید اما کدام مقامی را ذکر نمیکند. مانند بیشتر نویسندگان روسی و شوروی چهار ولایت را با تورکستان افغانی اشتباه مینماید.
[49] ان کی وی تی، 1 جنوری 1889.
[50] کی ان ال، 7 آگست 1888.
[51] کاکر 1971، 147، از خافی؛ پی سی دی، 29 آگست 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 175-6 هردو دو هفته میگویند اما متن را ببینید.
[52] پی سی دی، 14 جولای 1888، اس ال ای آی:54، برگهای 727-9؛ پی سی دی، 12 سپتمبر 1888؛ کی ان ال، 17 جولای 1888.
[53] پی سی دی، 14 جولای 1888.
[54] کی ان ال، 7 آگست 1888.
[55] کی ان ال، 6 جولای 1888.
[56] کی ان ال، 10 جولای 1888.
[57] کی ان ال، 31 جولای؛ پی سی دی، 16 آگست 1888، اس ال ای آی:54، برگهای 813، 953.
[58] کی ان ال، 24 جولای 1888، اس ال ای آی:54، برگ 787.
[59] کی ان ال، 27 جولای 1888، اس ال ای آی:54، برگ 791.
پی سی دی، 29 آگست 1888؛ کی ان ال، 14 آگست 1888، اس ال ای آی:54، برگهای 939-41؛ پی سی دی، 25 سپتمبر 1888، اس ال ای آی:55، برگ 635؛ ان کی وی تی، 18 جون 1888، اس ال ای آی:57، برگ 1006.[60]
[61] از خافی. کاکر به طور صحیح نظر عبدالرحمن خان را در باره مهر اسحاق خان رد مینماید «هیچ آفریدگاری غیر از خدا نیست، امیرمحمد اسحاق خان.» این استقبال شعری از شهدا یا اعتراف واجب اسلام بوده و واضحا تبلیغات رسمی برای بدنام ساختن رقیبش بوده است. این نشان میدهد که اسحاق خان نه تنها مشتاق برابری با پیامبر اسلام بود بلکه او گناهکار از سبب گناه شرک برابری با الله بود.
[62] کی ان ال، 14 آگست 1888؛ تی اف ژی، آگست 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 133-4.
[63] کی ان ال، 24 آگست 1888، اس ال ای آی:55، برگ 17 که ادعا مینماید اسحاق خان به غلزیها نوشت که «من مصمم هستم تا عبدالرحمن خان مستبد را از بین ببرم.» سی اف گزارش فوقالعاده در هرات از یک حاجی که از تورکستان افغانی آمده بود و ادعا داشت که اسحاق خان عبدالرحمن خان را کافر اعلان نمود، کی ان ال، 26 اکتوبر 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 777-8.
[64] کی ان ال، 24 آگست 1888. کم از کم از 1885 در جریان بازدید امیر از هند، شدت و وخامت مریضی امیر به اداره برتانیه آشکار بود. او نزد داکتر جگرن رو برده شو و اینکه او «مریضی مزمن گرده سابقه دارد و اینکه...به نظر میرسد در حال پیشرفت است.» داکتر جگرن دبلیو ا اس رو، یادداشتها در باره وضع صحی عالیجناب امیر افغانستان، 1885.
[65] همان جا. کی ان ال، 21 آگست 1888، اس ال ای آی:54، برگهای 969-70.
[66] کی ان ال، 28 آگست 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 21-3.
[67] کی ان ال، 24 آگست 1884.
[68] همان جا. کی ان ال، 28 آگست 1888؛ کی ان ال، 14 سپتمبر 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 479-80.
[69] پی سی دی، 12، 25 سپتمبر 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 497-8، 635-6. طبق کی ان ال 28 آگست 1888 اسحاق خان طرفداری 127 تن مردان بانفوذ را به دست آورده بود درحالیکه کی ان ال، 24 آگست 1888 گزارش میدهد که اسحاق خان 4300 زندانی و تبعیدی را آزاد نمود. کی ان ال، 24 آگست 1888 میگوید 40 هزار خانوار افغان در تورکستان افغانی بدون شامل ساختن آنهایی که امیر تبعید نمود بسر میبردند. بعدتر پی سی دی، 12 سپتمبر 1888 رقم تبعیدیها را 14 هزار (تن؟) میدهد.
[70] طبق معمول شمار فوجهای زیر اداره اسحاق از یک منبع تا دیگری فرق مینماید. کی ان ال، 24 آگست 1888 گزارش داد که 6 لوا پیادهنظام و 6 لوا سوارهنظام با توپخانه خود تغییر موضع دادند. پی سی دی، 12 سپتمبر 1888 6 لوا پیاده و 4 سواره، 4 بطریه توپخانه و 11 هزار سرباز میگوید اما کی ان ال، 14 سپتمبر 1888 ان را 44 هزار میگوید. کی ان ال، 17 آگست 1888 که به هفته اول شورش بر میگردد رقم پایینتر 7500 تن را ذکر میکند. کاکر 1971، 152 میگوید که «مجموع منابع نظامی» نظیر تعداد قوا منظم حکومتی در تورکستان افغانی، میمنه و قته غن-بدخشان کلاً 18700 تن با 86 توپ جنگی بود. در جنگ غزنی گک تعداد قوا اسحاق خان 20 تا 24 هزار بود (سلطان محمد خان ج 1، 268). بیشتر افراد اگرچه غیرمنظم بود نه فوج خط اول. بقیه قشون اسحاق خان در سراسر چهار ولایت و قته غن پراکنده بود تا پیشروی قوا حکومت را از میمنه و خنجان دفع نمایند.
[71] پی سی دی، 12 سپتمبر 1888؛ تاریخچه شورش اسحاق خان،12 نومبر 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 943-6. او دو لک تنگه (3 تنگه به یک روپیه کابلی) سهم گرفت و وعده نمود سرباز بفرستد.
[72] کی ان ال، 26 اکتوبر 1888.
[73] کی ان ال، 21، 24 آگست 1884.
[74] پی سی دی، 9 سپتمبر 1893، اس ال ای آی:72، بخش 1، برگهای 63-9.
[75] کی ان ال، 28 آگست 1884، کی ان ال، 4 سپتمبر 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 189-92.
[76] کی ان ال، 14 آگست 1884.
[77] همان جا. روزانه ده هزار روپیه هندی مبادله میشد. اسحاق خان نیز خزانه خود را باز نموده بود. کی ان ال، 21 آگست 1888، گزارش میدهد که هشت ماه معاش پرداخته شد و هر نفر یک طلای اضافی داده شد، مبلغ فراوان با در نظر داشت معاش سپاهی که هشت روپیه بود. پی سی دی، 25 سپتمبر 1888 اما ادعا مینماید که معاش آنها را ف نفر به 10 روپیه افزایش داد با وعده اینکه سه سال مالیه را برای کسانی که شامل میشوند تخفیف خواهد داد.
[78] تاریخچه شورش اسحاق خان، 1888.
[79] همان جا. کی ان ال، 11 سپتمبر 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 475-6.
[80] همان جا. اچ ان ال، 14، 17 سپتمبر 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 480-81، 722.
[81] اچ ان ال، 17 سپتمبر 1888.
[82]کی ان ال، 14 سپتمبر 1888. اچ ان ال، 27 سپتمبر 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 753-4 میگوید چشمهایشان کشیده شد.
[83] کی ان ال، 21 سپتمبر 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 533-4.
[84] کی ان ال، 18 سپتمبر 1888، اس ال ای آی:55، برگ 529. گزارش ادعا دارد آقچه نیز سقوط نمود اما اسماعیلخان هنوز در شبرغان بود.
[85] کی ان ال، 10 اکتوبر 1888، اس ال ای آی:55، برگ 787.
چون به نظر نمیرسد که این قوا تغییر جهت داده باشد، باید احتمال اینکه این کار تلاش عمدی غلام حیدر خان برای فریب دادن اسحاق خان و کشاندن او در احساس امنیت دروغین بود. [86]
[87] اعلامیه جلالت مآب امیر افغانستان،» ان دی 1888، در نامه مامور انگلیس در کابل، 9 اکتوبر 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 709-10 جایی که امیر ادعا مینماید جنگ تا ساعت دو بعدازظهر دوام نمود درحالیکه در عین زمان گزارش میدهد که حمله بزرگی توسط حسین خان در ساعت سه و نیم صورت گرفت. خافی ج 2، 180-3 اشاره مینماید که رویارویی عمده سه ساعت از ساعت یک تا اوایل عصر دوام نمود.
[88] همان جا. کی ان ال، 5 اکتوبر 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 704-6.
[89] همانجا.
[90] عبدالروف نفیر، مراوده شخصی، 1985.
[91] بدون شک او از مرگ وحشتناکی که خسرش مواجه بود آگاه بود و ترس داشت که هرگاه دستگیر شود به سرنوشت مشابه روبرو خواهد بود.
[92] اعلامیه امیر، 1888.
[93] کی ان ال، 12 اکتوبر 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 711-2 میگوید او به کرکی فرار نمود.
[94] همانجاه.
[95] کی ان ال، 3، 22 اکتوبر 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 69، 777-8.
[96] همانجا.
[97] ا کی ان ال، 3، 22 اکتوبر 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 69، 777-8.
[98] ان کی وی تی، 18 جنوری 1889، اس ال ای آی:56، برگهای 613-5.
[99] حسین خان زمانی که حکومت خان را به قتل رساند با مادر مظفر خان روابطی داشت. حسین خان بالاخره با این زن ازدواج نمود. بدون شک دلیل اصلی که چرا محبت ناچیز بین مظفر خان و حسین خان ضایع گردید، همین بود، نگاه کنید فصل 6.
[100] عبدالروف نفیر، مراوده شخصی، 1985.
[101] دراینباره سردرگمی موجود است که چی وقت و چرا اسحاق خان قبول کرده بود که امیر مرده است. بعدتر پس از اعلان امیری در محضر عام، او علیه امیر اعلان جهاد نمود، این نشان میدهد گورنر تورکستان از زنده بودن عبدالرحمن خان آگاه بود. ممکن است اسحاق خان آگاه بود که امیر شدیداً مریض اما هنوز زنده است، از شایعه مرگ عبدالرحمن خان در جریان جلسه شادیان بهرهبرداری نمود و شرکتکنندگان را متقاعد ساخت که زمان برای برافراشتن پرچم شورش مناسب بود. احتمالاً اکثر امیران شایعه مرگ را باور نموده بودند و حسین خان مینگ یگانه کسی بود که دراینباره اظهار شک نمود.
[102] کی ان ال، 14 آگست 1888؛ 1985؛ گریسباخ، سفرها، ج 1، برگهای 303، ج 2، برگهای 626-7؛ پی سی دی، 25 سپتمبر 1888؛ تی اف ژی، آگست 1888؛ عبدالروف، نفیر، مراوده شخصی 1985.
[103] 7000 روپیه؛ کی ام، 25 فبروری 1889، اس ال ای آی:56، برگهای 804-6.
[104] اچ ان ال، 27 آگست 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 545-7؛ ان کی وی تی، 16 اپریل 1889، اس ال ای آی:57، برگ 357؛ عبدالروف، نفیر، مراوده شخصی 1985.
[105] عبدالروف، نفیر، مراوده شخصی 1985؛ اچ ان ال، 15 جون 1888 میگوید دلاور خان، یکی دیگر از پسران حکومت خان والی را به قتل رساند.
[106] کی ان ال، 14 می 1890، اس ال ای آی:56، برگ 495.
[107] ان کی وی تی، 11 جنوری 1889، اس ال ای آی:56، برگهای 532-3.
[108] احتمالاً پس از شکست اسحاق خان اگرچه طبق عبدالروف نفیر درحالیکه اسحاق هنوز در قدرت بود. اچ ان ال، 25 اکتوبر 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 1154-6.
[109] عبدالروف، نفیر، مراوده شخصی 1985.
[110] ان کی وی تی، 16 اپریل 1889.
[111] پس از شکست شورش آنها مهرهای خود را قطع نمودند تا از انتقامگیری طفره بروند. نیرنگ آنها از سوی امیر کشف گردید و آنها اعدام گردیدند. اچ ان ال، 6 سپتمبر 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 630-1؛ اچ ان ال، 21 فبروری 189، اس ال ای آی:56، برگهای 1179-80؛ ان کی وی تی، 30 دسمبر 1889، اس ال ای آی:59، برگ 176؛ گریسباخ، سفرها، 1888-9، ج 1، برگ 303.
[112] کی ان ال، 18 جون، 14 آگست 1888؛ تی اف ژی، آگست 1888؛ پی سی دی، 16 آگست 1888؛ اچ ان ال، 13، 20 آگست 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 487-8، 491-2.
[113] کی ان ال، 14 سپتمبر 1888؛ اچ ان ال، 23 آگست 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 479-80، 493؛ اچ ان ال، 6 سپتمبر 1888.
[114] کی ان ال، 14 سپتمبر 1888.
[115] اچ ان ال، 20 آگست 1888؛ کی ان ال، 14 آگست 1888؛ ان کی وی تی، 19 مارچ 1889، اس ال ای آی:56، برگهای 1214-5.
[116] تی اف ژی، آگست 1888؛ اچ ان ال، 13، 20، 27 آگست 1888؛ کی ان ال، 14 آگست 1888؛ گریسباخ، سفرها، 1888-9، ج 1، برگ 303، ج 2، برگهای 626-7. طبق کی ان ال، 14 سپتمبر 1888 شربت خان برادر فراموز خان فوماندان اعلی قرارگاه هرات را کشت.
[117] اچ ان ال، 13 آگست 1888؛ تی اف ژی، آگست 1888؛ گریسباخ، سفرها، 1888-9، ج 1، برگ 303.
[118] سرنوشت سردار عزیز خان بن شمس لدین خان که از سوی اسحاق به صفت نماینده مقیم میمنه در 1886 تعیین شده بود در منابع نیامده است. محتمل به نظر میرسد که با شورشیان یکجا شده باشد و احتمالاً جز افسرانی بود که به امر گورنر هرات کشته شدند.
[119] تی اف ژی، آگست 1888؛ ان کی وی تی، 18 جون 1889؛ اچ ان ال، 13، 20 آگست 1888؛ اچ ان ال، 16 آگست 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 488-9؛ اچ ان ال، 6 جون 1889، اس ال ای آی:57، برگ 1000؛ گریسباخ، سفرها، 1888-9، ج 2، برگهای 626-7. 40 افسر به این ترتیب انتخاب گردید، یکی برای هر افسری که به اسحاق خان پیوسته بود.
[120] اچ ان ال، 13، 16 آگست 1888؛ اچ ان ال، 20 آگست 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 488-9.
[121] اچ ان ال، 17 سپتمبر 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 721-2.
[122] الله بخش، یادداشتها، 1886.
[123] اچ ان ال، 17 سپتمبر 1888.
[124] همان جا. اچ ان ال، 23 آگست، 13 سپتمبر 1888؛ تاریخچه شورش اسحاق خان، 1888؛ اچ ان ال، 20 سپتمبر 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 723-4.
[125] گریسباخ، سفرها، 1888-9، ج 1، برگ 318.
[126] اچ ان ال، 9 آگست 1888، اس ال ای آی:55، برگ 486؛ اچ ان ال، 13، 20 آگست 1888.
[127] اچ ان ال، 13، 23 آگست 1888.
[128] اچ ان ال، 23 آگست 1888.
[129] اچ ان ال، 1 اکتوبر 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 787-8.
[130] اچ ان ال، 23 آگست 1888.
[131] رقم دقیق قشون وفادار در قرارگاه میمنه که از سوی عبدالرحمن خان دادهشده 2238 بود، امیر به وایسرای، 19 مارچ 1889، اس ال ای آی:57، برگهای 11-15.
[132] اچ ان ال، 27 آگست 1888.
[133] همان جا. اچ ان ال، 8 اکتوبر 1888، اس ال ای آی:55، برگ 938.
[134] اچ ان ال، 23، 27 آگست 1888؛ کی ان ال، 14 سپتمبر 1888؛ اچ ان ال، 30 آگست، 3 سپتمبر 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 479-80، 629، 547-54. پس از دستگیری جنرال شربت خان قطعه نظامی میمنه محمد شریف خان را تشویق نمود تا معاش عقبمانده سربازان را بپردازد. ان کی وی تی، 22 فبروری 1889، اس ال ای آی:56، برگهای 950-1 گزارش میدهد که گورنر اسحاق خان بدون موفقیت تلاش نمود تا 9 هزار روپیه را که محمد شریف خان از شادیان به میمنه برای پرداخت معاش آورده بود به دست بیاورد.
[135] اچ ان ال، 1 اکتوبر 1888.
[136] اچ ان ال، 8 اکتوبر 1888. وکیل هرات طور باورنکردنی گزارش میدهد که آنها آزاد گردیدند و موقف دولتی در شهر برایشان داده شد.
[137] همانجا.
[138] مثلاً اچ ان ال، 1 اکتوبر 1888.
[139]اچ ان ال، 13 سپتمبر، 8 اکتوبر 1888.
[140]اچ ان ال، 12، 17 سپتمبر 1888.
[141] اچ ان ال، 30 آگست 1888
[142] اچ ان ال، 13، 30 آگست، 13 سپتمبر، 8 اکتوبر 1888. میرزا عبدالفیض خان مامای حسین خان بود.
[143] تی اف ژی، سپتمبر 1888؛ اچ ان ال، 27 آگست 1888.
[144] کی ام، 17 دسمبر 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 1392-3. از آنجایی که این گزارش از کابل صادر شده است این احتمال رد شده نمیتواند که این بخشی از جنگ روانی امیر علیه اسحاق خان باشد، تلاش برای بیاعتبار ساختن او با این نظر که او از سوی روسها حمایت میگردد. با وجود این، وکیل هرات گزارش میدهد که تحرکات یزدان قلی را ثبت مینماید، تأیید مینماید که سپهسالار برای مداخله در امور چهار ولایت کوشش نموده است.
[145] تی اف ژی، سپتمبر 1888؛ اچ ان ال، 20، 27 آگست 1888؛ اچ ان ال، 24، 27 سپتمبر 1888، اس ال ای آِی:55، برگهای 751-2، 753-4.
[146] اچ ان ال، 24،27 سپتمبر 1888. او به قلعه قنبر و تنگی سنگی رفت. نتوانستم این نقاط را در نقشههای نو دریابم.
[147] اچ ان ال، 27 سپتمبر 1888.
[148] همانجا.
[149] اچ ان ال، 17، 24 سپتمبر 1888؛ تی اف ژی، سپتمبر 1888.
[150] اچ ان ال، 27 آگست، 24 سپتمبر 1888؛ تاریخچه شورش اسحاق خان، 1888.
[151] اچ ان ال، 27 آگست 1888 میگوید سرهنگ محمد خان فوج را قومانده میداد اما گزارشهای بعدی روشن میسازد که ملا عزیز مسئول بود.
[152] اچ ان ال، 17، 24 سپتمبر، 1 اکتوبر 1888.
[153] در عوض یزدان قلی خان اطراف گلران را مورد حمله قرارداد، در یک رویارویی با نگهبانان مرزی افغان یک نفر کشته شد، اچ ان ال، 5 اکتوبر 1888. همچنان بینظمی در بین مالدارهای غلزی و اچکزی در اطراف قلعه ولی موجود بود که متهم به تاراج یک پیک حکومتی و شماری از افراد دیگر بودند که شاید به حوادث تورکستان افغانی ارتباط نداشته باشد. اچ ان ال، 20 آگست، 1، 8 اکتوبر 1888.
[154] اچ ان ال، 1 اکتوبر 1888.
[155] همان جا. اچ ان ال، 13، 24 سپتمبر، 1 اکتوبر 1888.
[156] اچ ان ال، 1 اکتوبر 1888. اچ ان ال، 24 سپتمبر 1888 میگوید نورالدین خان مسئول نیروهای اسحاق خان در اندخوی بود.
[157] اچ ان ال، 17 سپتمبر 1888؛ اچ ان ال، 10 سپتمبر 1888، اس ال ای آی:55، برگ 715.
[158]اچ ان ال، 20، 27 سپتمبر 1888.
[159] اچ ان ال، 7 سپتمبر، 1 اکتوبر 1888؛ کی ان ال، 14 سپتمبر 1888؛ اچ ان ال، 4 اکتوبر 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 790-1.
[160] اچ ان ال، 1، 5 اکتوبر 1888؛ اچ ان ال، 15 اکتوبر 1888؛ ملا عزیز خان به علی خانوف، سپتمبر 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 1023-5، 787-9. اچ ان ال، 1 اکتوبر 1888 رقم نیروی شورش در سرپل را 5 کندک خاصه دار و یک هزار سوار با سه توپ بزرگ میداند.
[161] اچ ان ال، 8 اکتوبر 1888.
[162] اچ ان ال، 1، 4، 8 اکتوبر 1888؛ اچ ان ال، 25 اکتوبر 1888، اس ال ای آی:55، برگهای 1153-4.
[163] اچ ان ال، 1 اکتوبر 1888.
[164] اچ ان ال، 8، 15 اکتوبر 1888.
[165] آی دی. احتمالاً آنها در قرمقول یا آلتی بولک موضع گرفتند.
[166] آی دی.
[167] آی دی. اچ ان ال، 25 اکتوبر 1888.
[168] در رویارویی آق گذر تنها 6 تن و چند اسب کشته شد اما بیشتر صد تن در جنگ بالای پل کشته شد، اچ ان ال، 27 سپتمبر، 6، 25 اکتوبر 1888.
[169] اچ ان ال، 1، 25 اکتوبر 1888.
[170] جنگ در آق گذر احتمالاً چند ورز قبل از شکست اسحاق خان در غزنی گک رخداد، طبق گزارش اول عقب کاغذ اچ ان ال، 27 سپتمبر 1888.
[171] اچ ان ال، 8، 15 اکتوبر 1888.
[172] ا چ ان ال، 25 اکتوبر 1888.
[173] همان جا.
[174] اچ ان ال، 15 اکتوبر 1888.
[175] اچ ان ال، 8، 15 اکتوبر 1888.
[176] همان جا.
[177] اچ ان ال، 15 اکتوبر 1888.
[178] اچ ان ال، 8 اکتوبر 1888.
[179] همان جا. شاهد عینی در چند روز اول اکتوبر رسید.
[180] چ ان ال، 15 اکتوبر 1888.
[181] اچ ان ال، 4، 15 اکتوبر 1888.
[182] اچ ان ال، 25 اکتوبر 1888. ملا عزیز خان آنچه از دارایی حاکم اندخوی مانده بود به قسم خسارت ضایعات آق گذر غصب نمود، اچ ان ال، 5 دسمبر 1888، اس ال ای آی:59، برگ 129.
[183] اچ ان ال، 27 سپتمبر، 18، 15 اکتوبر 1888.
[184] در میان مهاجران 400 تورکمن از دولتآباد، شبرغان و اندخوی بود که با رمهها و داراییهایشان فرار نمودند، اچ ان ال، 25 اکتوبر 1888.