سیدهمایون شاه عالمی
ادبیات دری
قسمت دوازدهم
Semasiology
واژه و معنا شناسی
تحولات معنایی واژه:
زبان در امتداد زمان و نیز در مکانهای مختلف معروض به تحول و دگرگونی است. ویژه گی عمومی زبان یکی هم اینست که همواره مورد دلچسپیِ دانش پژوهان و محققان میباشد. فعالیت پژوهشگران درین زمینه نه تنها ارتقای فرهنگ و انکشاف عناصر مدنی را ارایه میدارد بلکه ترقی در ساحهء علم و تحولاتی را که بر طرز تفکر افراد مؤثر است نیز نشان میدهد؛ بناءً قاموس های اشتقاقی و ریشه نما خود داستان واقعی تاریخی است.
تحول تدریجی در مفهوم واژه ها یک پدیدۀ عمومی زبانهای بشری میباشد. به تغییر معروض شدن زبانها را در عصر خودمان نیز میتوان مشاهده کرد، حتی غنی ترین قاموسها برای بیان دگرگونیهای ممکنه در فکر با رابطه با سرنوشت اشیاء نارسا بوده و ارائه آن به آسانی میسر نیست. به علت همین تحولات سریع و متداوم است که بسا از واژه ها حالا دارای دو و یا بیشتر معنای جداگانه و یا حتی بعضاً متضاد معنا شده اند؛ مثلاً واژۀ (خرسند) امروز به معنای خوش، اما در گذشته نه چندان دور به معنای قانع بوده است؛ چنانچه درین فرد دیده میشود:
درین بازار اگر سودی است با درویش خورسند است
خــــدایا منعمم گـــــــردان به درویشی و خــــــرسندی
و یا در زبان انگلیسی:
(خوش) در گذشتۀ آن زبان به مفهوم درخشان و روشن بوده است. Glad
تحولات معنایی واژه یکی از مهمترین راه های بزرگ شوی قاموس ها میباشد، هر زبان به صورت متداوم تحول و تکامل میکند، علل اینگونه تحول زیاد است، از جمله بعضاً عامل داخلی زبان میباشد که نظر به طبیعیت زبان خودش عمل میکند و بعضاً این عامل خارجی است که ارتباط میگیرد به تحولات فرهنگ و اجتماع گوینده. البته درجۀ تحول در زبانهای مختلف یکنواخت نمیباشد و نیز از یک برهۀ زمانی تا برهۀ دیگر متفاوت میباشد.
علل خارجی تغییر معنایی واژه عبارت است از:
1 - دگرگونیها در حیات اجتماعی مردم سبب ظهور واژه های جدید میشود.
2- وارد شدن تغییرات در اشیاء، حفظ و ادامۀ نام آنها.
3 - کاربرد دانشواژه یی واژه ها به وسیلۀ گروه های متخصصان، آنگاه که واژه ها
معنای خود را با کسب موقعیت جدید تعدیل مینمایند.
4 – تطبیق و بکاربرد واژه به مقاصد خاص:
الف : مؤکد ساختن معنا.
ب : ایجاب صحبت در یک وضع خوب و شریفانه یی که در صورت عادی ناخوش
آیند میباشد؛ مثلاً استفاده از:
ایوفیمیزم ها) ) Euphemisms
نوت : ایوفیمیزم ها عبارت از استعمال واژه های خوشایند در عوض واژه های ناخوشایند است و یا سانسور و استعمال نکردن بعضی از واژه موقع مکالمه چنانچه وقتی با بزرگان جوانان همصحبت میشوند میکوشند از واژه های نامناسب استفاده ننموده و به اصطلاح ادب را مراعات نمایند.
واژه ها در زمینه های ذیل معروض به تحول و تکامل میگردد:
1- Extension of meaning
2- Narrowing of meaning
3- Elevation of meaning
4- Degradation of meaning
اول – گستردگی معنا
دوم – محدود سازی معنا
سوم – بر افرازی معنا
چهارم – نازیبا سازی معنا
گسترده گی معنا:
گسترش مرتبۀ واژه غالباً ارتباط میگیرد به افزایش درجۀ ارزش معنایی آن که در گذشته دارا بوده است. بسا که یک واژه با یک معنای مشخص در زبان مورد کاربرد قرار میگیرد، سپس این دلالت معیین از میان میرود و معنای واژه گسترش پیدا میکند و این معنا تعمیم (عمومیت) می یابد.
گسترش معنای واژه یکی از معمول ترین و عادی ترین زمینه ها در تاریخ واژه ها است؛ چنانچه بر دلالت یک واژه برچیزی که در مورد شکل آن افراد احساس مشترکی دارند با تغییر در بخش مهمی از آن چیز معنای واژه گسترش می یابد؛ به حیث نمونه در انگلیسی در واژۀ:
در معنای سادۀ خود عبارت از یک آلۀ موسیقی (نَی برای نواختن) میباشد Pipe
بعداً با مشابهت اشیای دیگر با آن، این واژه گسترش یافته است، بدین معنی که اشیای میان تهی استوانه یی شکل ( پایپ) گفته میشود؛ مثلاً: پایپ آب، پایپ تیل، پایپ لاین، دیزل پایپ... همچنین است واژۀ (نَی) یک رستنی میان خالی در زبان دری پارسی که با ایجاد سوراخها بر آن (نی) آلۀ موسیقی را معنی میدهد و اشیای میان تهی سوراخ دار از نوع مصنوع هم به همین نام یاد میگردد. در انگلیسی:
اصلاً به معنای چیزی رنگ آمیزی شده، و اکنون به تصویر اطلاق Picture
میشود؛ مثلاً: تصویر اشیاء، تصویر راساً در پرده چشم، یا از طریق تلسکوب، تابلو، تصویر زنده، تصویر متحرک؛ واژۀ بکس اصلاً به جعبه ء کوچکی اطلاق میشده که محتوای دوا، عینک، جواهرات و پول می بود، اکنون معنای آن با در نظر گیری شباهت ظاهری خیلی ها گسترش یافته است؛ مثلاً: بکس مکتبی، بکس کالا، بکس جیبی، بکس دستی، بکس چرمی، بکس آهنی، تول بکس....
گسترش معنا غالباً منوط به استعاره است.
= استعارهMetaphor
که مبنی بر بعضی زمینه ها از قبیل تشابه در شکل، حالت، رنگ و همگونی در وظیفه و نیز مربوط به کنایه میباشد.
= کنایه، که بر مناسبت میان چیزها استوار است.Metonymy
یک واژۀ منفرد در قاموس معمولاً با تمام معنا های تثبیت شده اش آورده میشود، در حالیکه معنای مورد نظر واژه در ساحۀ کاربرد به وسیلۀ بافت معیین میگردد.
= بافتContext
واژۀ بکار برده شده در یک بافت مشخص تنها معنایی را دارا است که متن ایجاب میکند؛ با بررسی استعمال واژه ها در بافت های مختلف و معنا های مختلف که چند معنایی را مینماید دو روند معیین تبارز میکند:
رابطۀ مرکزیت Radiation-1
رابطۀ زنجیری. Concatenation - 2
الف – رابطۀ مرکزیت یک پروسۀ معنایی است که در آن معنای اصلی واژه در مرکز قرار میگیرد و معنا های ثانوی در خارج آن در هرسمت مانند شعاع قرار میگیرند و هر یک از آنها سوا از دیگران به مفهوم مرکزی ارتباط میداشته باشد؛ مثلاً: در زبان دری و نیز در انگلیسی واژۀ (روی) 1- قسمت پیشروی سر 2- ارائه قیافه 3- سطح 4- جناح جلوی تعمیر و سایر ساختمانها 5- قسمت خارجی قابل دیدِ یک چیز 6- جانب تاپه شده قطعه بازی، ساعت ( روی ساعت) و نظایر آن؛ علاوه برآن این واژه معنای مختلف تخنیکی دارد و هر کدام آن راساً ارتباط میگیرد به مفهوم مرکزی واژۀ فوق.
ب – رابطۀ زنجیری نام یک پروسۀ معنایی است که در آن معنای واژه تدریجاً با تسلسل از مفهوم نخستین خود دور میشود، آنهم به واسطۀ تغییرات متوالی معیین، تا آنگاه که در بسا زمینه ها رابطه بین معنا و جهان برونی دیده نمیشود، به عبارت دیگر در رابطۀ زنجیری تغییر وارده بر معنا بار دیگر به تغییر و باز هم به تغییرات بیشتر مواجه میگردد تا آنکه معنای اصلی واژه کاملاً از میان میرود؛ مثلاً:
در انگلیسی تخته و در پارسی دری در معنای:Board
1 - چوب باریک اره شده، 2 – سطح هموار چوب، 3 – اشیای هموار شده؛ چون تخته سنگ، سنگ... 4 – میزی که بالایش بعضی بازی ها صورت میگیرد از قبیل تختۀ شطرنج ، تخته نرد و غیره. در انگلیسی این واژه به اعتبار معنای اخیر بر میز نیز اطلاق میگردد، به این معنی کسانی که برگرد یک میز جمع میگردند آنهم به حیث یک کمسیون یا کمیته آنرا نیز
میگویند؛ مثلاً: بورد مدیران، بورد صحی و غیره.Board
که از معنای نخستین کاملاً دور شده است و در پارسی دری چون مُرده بالای یک چیز هموار شسته میشود بدین گونه ( تخته شستن) به معنای مردن بکار میرود؛ تخته کردن به دو معنی یکی دکان را بستن و دیگر فشردن چیزی و نیز تختۀ تکه فشرده بافته شده از معنای اصلی خود دور شده است. در هر زبانی این گونه مثالها نشان میدهد که واژه ها چقدر دارای ریشه های عمیق اند و تا چه پیمانه واژه ها خود تحولات جنبه های مختلف حیات و تکامل اجتماعی و انکشاف گروهی را ارائه میدارند.
محدود سازی معنا:
جریان مقابل گسترده گی معنا را محدود سازی تشکیل میدهد، در پروسۀ محدود سازی، معنای یک واژه که وسیع و گسترده بوده محدود و مشخص میگردد مثلاً در انگلیسیِ کهن به معنای غذا Meal
به معنای حیوان ؛ امروز واژۀ نخست به معنای محدود تری یعنی گوشت خوردنی Deer
و دومی به معنای حیوانی مشخص (آهو) مورد استعمال دارد.
در پارسی دری واژۀ (مرغ) اصلاً به معنای پرنده ( مرغ خانگی و مرغ وحشی) بوده است اما امروز این واژه در معنای محدود تر به یک نوع خاص پرنده یعنی مرغ خانگی ( خروس و ماکیان) اطلاق میگردد. و یا واژۀ (آش) اصلاً به معنای غذا و خوراک بوده اما امروز معنای آن محدود تر شده در افغانستان به یک نوع غذایی که از خمیر باریک بریده شده، آبگین و با اضافۀ انواع سبزیها آماده شود گفته میشود و در تاجکستان و بخارا غذای خاص یعنی پلو را آش گویند، همچنان در لهجۀ سمنانی، سرخه یی و شهمیرزادی در ایران آش به پلو گفته میشود و در لهجۀ کرمانی غذایی را آش گویند که از خمیر بریده شده آبگین با بعضی حبوبات و یا سبزیها آماده شده باشد. در زبان انگلیسی همچنان واژۀ:
به دانۀ تخم حبوبات اطلاق شده است اما معنای آن درین اواخر محدود تر شده در Com
امریکا به جواری و ذرت در انگلستان به گندم و در اسکاتلند به جو اطلاق میشود.
بعضاً هم یک واژه از نگاه معنا در یک شکل گسترده و در جای دیگر شکل محدود تر را بخود میگیرد؛ مثلاً (بچه) در ایران به صورت گسترده به پسر و دختر اطلاق میگردد و در افغانستان غالباً به معنای محدود تر تنها به پسر گفته میشود و یا یک واژه در عین محل هم بصورت گسترده معنا و هم بگونۀ محدود معنا به کار میرود؛ چون: واژۀ (نان) که هم به غذا و هم به شکل محدود تر به نان خشک اطلاق میشود.
واژه ها در ارتباط به کار و کسب اختصاصی افراد نیز شکل محدود معنایی را به خود میگیرند؛ مانند واژۀ (تطبیقات) که در بخش علوم طبیعی کار لابرتواری و در بخش نظامی مشق و تمرین سلاح و تخنیک های عسکری را میگویند. و یا واژۀ (شیشه) در نزد کسی که کارش شیشه اندازی تعمیرات و موترها است، در نزد عینک ساز و در نظر معتادین شراب مفهوم های ویژه یی را دارا است، و در مفهوم آیینه معنای آن مشخص تر میشود. این موضوع به چند معنایی واژه ارتباط دارد که در آن بخش هم در زمینه سخن می رود.
برافرازی معنا:
در برافرازی معنا واژه از یک درجۀ پایین و صاف و سادهء معنایی در یک موقعیت بلند و عالی قرار میگیرد. گرچه بررسی و تحلیل وقوع چنین تغییرات چندان آسان نیست اما میتوان گفت که تحولات اجتماعی عامل اصلی برافرازی معنای لغت میباشد. بعضاً می نگریم که برخی از واژه ها معنای زشت داشته اند و در نتیجه ساحهء استعمال آنها تنگتر شده و سرانجام ممنوع الاستعمال شده اند، بعداً بدون ارتباط به معنای قبلی آنها معنای بهتر به خود گرفته اند؛ مثلاً واژۀ ( رعنا) در عربی به معنای سستی و احمقی، در زبان پارسی دری بدون مراجعه به اصل این واژه معنای بهتری گرفته و در مفهوم لطیف، خوش قامت و زیبا استعمال میگردد. واژۀ (شوخ) در متون کلاسیک به معنای چرک بدن آمده و امروز به مفهوم چیزِ تیزرنگ ، چالاک و نا آرام موارد استعمال دارد. واژۀ:
انگلیسی اصلاً به معنای احمق بوده و در نوشته های کلاسیک انگلیسی به مفهوم کار Nice
احمقانه و مسخره آمیز آمده است، سپس آن معنای خود را از دست داده به معنای امروزی آن یعنی خوب و زیبا مورد استعمال قرار گرفته است. در آلمانی واژۀ مارشال:
اصلاً از فرانسوی به معنای ( نوکر سواره) گرفته شده است و امروز مقام عالیMarshal
در بخش نظامی میباشد و در انگلیسی:
در اصل به معنای نوکر بوده و امروز به معنای وزیر مقام عالی دولتی است.Minister
در برافرازی معنا غالباً میان معنای اصلی گذشته و امروزی آن روابطی دیده میشود؛مثلاً:
در انگلیسی یعنی معروف اصلاً به معنای گزارش و سخن عامه بوده است.Fame
یعنی با شکوه و مجلل در اساس تنها به معنای درخشان به کار میرفته است. در Splendid
دری ( موی سفید) یعنی پیر و سالخورده در موارد زیاد در ارتباط به داشتن تجارب زندگی به معنای بزرگ و روشناس به کار می رود؛ مثلاً: موسفیدان قوم. در انگلیسی واژۀ:
وقتی به معنای (بچه) بوده سپس در خلال فعالیتهای نظامی به حیث لقب عالی در Knight
مفهوم قهرمان و سلحشور به کار رفت.
نا زیبا سازی:
نا زیبا سازی معنی بر عکس برافرازی معنا بوده و عبارت از پروسه یی است که یک واژه بنا بر عواملی رو به زشتی در معنا می گراید. واژه ها در مرور زمان بعضاً از معنای والا و نیک به مفهوم زشت و بد فرو می افتند، و گاهی این حادثه به درجه یی میرسد که استعمال آنها ناشایسته پنداشته میشود. مثالهای زیادی در زبانها دیده میشود که واژه ها معنای اصلی خود را از دست داده دارای مفهوم زشت و نا زیبا شده اند؛ مثلاً : واژۀ (مطرب) به معنای طرب آورنده و رامشگر که به مفهوم سازنده، آواز خوان و رقاصه بوده بعداً با ایجاد ذهنیت بد در بارۀ آن، مفهوم بدی بخود گرفت و مترادف دلاک بکار رفت؛ با کسب چنین مفهوم نازیبا امروز به جای آن واژه های نوازنده، آواز خوان و رقاصه، با مفهوم هنرمند بکار میرود که در حقیقت اوضاع اجتماعی در گذشت روزگار به واژه ها این چنین زمینه ها را به وجود می آورد.
این است مثالهای از نازیبا سازی و فرود آوری معنا در انگلیسی:
در اصل خوش و مسرور ، امروز به معنای ابله و احمقSilly
قبلاً به مفهوم (بچه) و امروز به معنای شیاد، پست و رند و نوکر معمول است.Knave
در زبان پارسی دری در ادبیات کلاسیک واژۀ ( مزخرف) به معنای مزیّن و زیبا بکار رفته است؛ مثلاً در این شعر فرخی ( قرن ششم هجری):
به کاخ اندرون صفه های مزخرف
درِ صفه هــــــا ساخته سوی منظر
یکی همچـــــــو دیبای چینی منقش
یکی همچو ارتنگ مانی مصــــور
امروز این واژه در مفهوم بیهوده، باطل و دروغ تنزل کرده است.
چند معنایی:
Polysemy
Polysemy (/pəˈlɪsɨmi/ or /ˈpɒlɨsiːmi from Greek: πολυ-, poly-, "many" and σῆμα, sêma, "sign") is the capacity for a sign (e.g., a word, phrase, etc.) or signs to have multiple related meanings (Semmes), i.e., a large semantic field. It is usually regarded as distinct from homonymy, in which the multiple meanings of a word may be unconnected or unrelated
چند معنایی یکی از ویژگیهای فراگیر معنایی در ساختمان بنیادی زبانها میباشد؛ بدین معنی که زبانها همه در سطوح و مراتب مختلف دارای واژه های چند معنا اند. (چند معنایی) یا ) مشتق از ریشۀ یونانی :Polysemy(
یعنی بسیار و: Polys
یعنی نام میباشد.Onymia
واژه ها غالباً نه به یکی بلکه به اشیای متعدد اطلاق میشوند. میکانیزم زبانی طبعیتاً راه های گوناگونی را بکار می برد؛ برای جلو گیری از ابهام و درک معنای ضروری در سخن قرینه هایی را پیش بینی مینماید. مهم اینست که در زمینۀ تشخیص معنای مورد نظر در واژه های چند معنایی اولتر ازهمه باید به بافت جمله توجه نماییم و بدینگونه ابهام در درک موضوع از میان میرود؛ حل معضلۀ چند معنایی یعنی آنگه که یک واژه در دو یا چندین معنای مختلف بکار میرود با یک تعداد مسایل دیگر ارتباط پیدا میکند؛ مثلاً: کوچانیدن معنای واحد های لغوی و هم آوازها، انکشاف انواع گوناگون سینونیم ها (مترادفها).
در تعریف چند معنایی همچو انکشاف زبانی دو نوع آن قابل دقت است: نخست آنکه یک علامۀ زبانی دارای معنا های متعدد است و دیگر اینکه یک معنی توسط چندین علامۀ زبانی ارائه میگردد.
واژه ها در پرتو مجاز قابلیت پیام رسانی و تحول پذیری خود را از دست میدهد. البته کثرت چند معنایی در زبانهای مختلف وابسته به عامل های گوناگون فعل (بود) در مثالهای گذشته در پارسی دری و انگلیسی موضوع، واضحاً به مشاهده میرسد. و یا فعل (ساخت) در ترکیبهای نحوی ذیل معنای مختلف دارد: - شاگرد استاد را قهر ساخت.
- نجار دروازه را ساخت
در مثال نخست (ساخت) به معنای ( تحریک و وادار کرد) است و در جملۀ دوم به معنای ( آماده و تهیه کرد) میباشد. و در انگلیسی معنای فعل
را این جمله ها ادائه می کند: Stop
اسپ نوشیدن را بس کرد.The horse stop drinking
اسپ برای آب نوشیدن توقف کرد.The horse stop to drink
و اما بافت ماورای زبانی همان است که یک واژه در ترکیبهای استوار، ضرب المثل ها و اصطلاحات عامیانه معنای مختلف دهد؛ چون: از یک دست صدا نمی برآید ( دست به معنای شخص). اگر در خانه کس است یک حرف بس است ( کس به معنای آدم دانا). گوشت از ناخن جدا نیست ( گوشت و ناخن مردم با هم خویشاوند خون شریک) گذشته از بافت ترکیب منبع عمده و مهم انکشاف منظم چند معنایی در واژه ها عبارت از کوچانیدن معنای واژه ها است به وسیلۀ بکار برد شکل استعاری و کنایی آنها.
استعاره
Metaphor
استعاره عبارت است از انتقال ژرف معنایی یک واژه که از مرتبۀ معنایی نخستین خود زیاد دور میشود و آن یکی از عوامل مهم ابتکار در سخن میباشد؛ زیرا کوچانیدن معنا و کاربرد واژه در معنای مجازی در تنوع سخن، در آب و رنگ بخشیدن به موضوع و در مؤثریت انتقال معنا نقش اساسی دارد.
تصویر استعاری ساحهء زبان و فراهم بودن سهولت در کاربرد استعاری واژه در زبان باعث بافت واژه ها با اجزای دیگر جمله میشود و آن خود موضوعی دلچسب در مطالعات زبانی است. واژه های دارای معانی مجازی در ترکیبات مختلف الفاظ مکرراً مشاهده شده میتواند. بدینگونه معنای اکثر واژه های چند معنایی به شمول معنای مستقیم، انتقالی، اختصاصی، مجازی و مفاهمهء عارضی میتواند درک گردد.
گسترش استعاره در زبان که بجای واژه های غیر ادبی از واژه های دارای معانی مجازی استفاده میشود به غنای لغوی زبان و انکشاف فکر مؤثراست. استعاره ها بصورت جامع و همه جانبه سخن میگویند. آنها به سخن نشاط و وضاحت می بخشند. آنگاه که اصطلاحات و واژه های عادی با کثرت استعمال قوت خود را از دست میدهند کاربرد استعاره الزامی است؛ مثلاً:
آغاز جوانی – صبح جوانی
نیمۀ شب – دل شب
بسیاری غم – موج غم
اینجا واژه های صبح، دل و موج استعاره است در معنای آغاز، نیمه و کثرت. یا نظامی گنجوی، بجای اینکه بگوید: موی خود را بر روی پریشان کرد و از چشم بر چهره اش ریخت، می گوید:
ز سنبل کرد بر گل مشک بیزی
زنرگش بر سمن سیمـاب ریزی
استعاره از آنجایی که بعضاً مفهوم گسترده یی را در چند واژۀ محدود ارائه میدارد در ایجاز سخن نقش عمده دارد. از همین جاست که آنرا تشبیه مختصر گویند؛ مثلاً بجای اینکه گفته شود: قدش همچو سرو موزون و بلند است ، در استعاره می گویند: سروش رساست.
کشف مفکورۀ انتقال معنا قبلاً از طرف (ارستو) ارائه شده است به قول او استعاره اطلاق نام یک شی است به شیء دیگر. این اصطلاح به عنوان :
در معنا شناسی و بیان مورد کاربرد قرار گرفته است. Metaphor
در زبان لاتینی از( میتا) به معنای آنطرف و (فیرین) به معنای بردن یعنی Metaphor
واژه یی را درغیرمعنای حقیقی به کار بردن. در زبان پارسی دری نیز استعاره به معنای عاریه خواستن واژه است به جای واژهء دیگر؛ و بدینگونه یک واژه چندین معنا پیدا میکند؛ مثلاً نظامی در شعر ، نرگس را که نوعی گل است برای چشم به عاریه گرفته است. در فرد ذیل این واژه را به جای و به معنای ستاره به کار برده است و همچنان گل زرد را به جای و به معنای آفتاب.
هزاران نرگس از چرخ جهان کرد
فــــــــرو شد تا برآمد یک گلِ زرد
دیده میشود که استعمال واژه در معنای استعاری در زیبایی و دلانگیزی موضوع اثر بزرگ دارد.
باید گفت که تعویض معنا در استعاره همواره مشروط به روابط لغوی مشخص واژگان است که از کثرت استعمال در زبان ایجاد میشود؛ این روابط را شباهت و قراین تأمین مینماید . بافت واژه در جملۀ آن را روشن میسازد؛ همچنان استعاره ،
انسان پنداری وPersonification
جاندار انگاری Animism
را نیز شامل میشود و آن چنان است که چیزی بیجان را انسان و بعضاً حیوان پنداشته به آن مشخصات انسانی و جانداری میدهد؛ مثلاً: طفولیت زمین، قهر توفان، زمین تشنه، قلب ظالم.... درینجا طفولیت، قهر، تشنه و ظالم در معنای استعاری آمده است. همچنان با بکار برد فعلهای انسانی در مورد غیر انسان آن شی معنای استعاری پیدا میکند؛ چون: همه چیز بر او میخندد. ابر میگرید. بهار دنیا را می آراید. گلها با وزش باد میرقصند.
استعاره در هر ساحه یی از فعالیت انسانی کم و بیش مورد کاربرد و استفاده قرار گرفته و بدین گونه برغنامندی زبان افزوده است. در استعاره آنگاه که یک واژه از معنای حقیقی به معنای مجازی به عاریت گرفته میشود دارای قرینه لفظی یا معنوی میباشد. قرینه نشان میدهد که واژه به معنای حقیقی نه بلکه در معنای مجازی بکار رفته است.
قرینه یکی از مشخصات، ملایمات و یا متعلقات معانی مجازی واژه بوده بیانگر اینست که واژه در معنای مجازی آمده است. اینست چند مثال در زمینه:
صبا به لطف بگو آن غــــزالِ رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده ای مارا
(حافظ)
صبا در معنای مجازی (شخص)، معنای حقیقی ( باد صبح)؛ (بگو) قرینه و مشخصهء معنای مجازی (شخص)، غزال در معنای مجازی (شخص)، معنای حقیقی (حیوان)؛ (تو) در مصراع دوم قرینه و مشخصۀ معنای مجازی.
پنجۀ شور جنون پاره گـــریبانم کرد
باز سودای ِ کسی بیسروسامانم کرد
(بیتاب)
جنون در معنای مجازی (شخص، معنای حقیقی (دیوانگی)؛ پنجه قرینه و متعلق معنای مجازی.
چو پر بگـــــــــسترد عقاب آهنین
شکار اوست شهر و روستای من
(بهار)
عقاب در معنای مجازی (طیاره)، معنای حقیقی (پرندۀ معروف)، آهنین قرینه و ملایم معنای مجازی.
در استعاره قرینه معنوی همان بافت واژه در جمله است که معنای آن را ارائه میدارد؛ مثال:
طاووس بین که زاغ خورد و آنگه از گلو
گـــــــــــــاورس ریزه های منقا بر افگنَد
(خاقانی)
طاووس استعاره از زغال برافروخته، زاغ استعاره از زغال سیاه، گاورس ریزه (ارزن) استعاره از جرقه هایِ آتش.
لؤلؤ از نرگس فرو بارید و گل را آب داد
وز تگــــرگ روح پرور مالش عناب داد
لؤلؤ استعاره از اشک، نرگس استعاره از چشم، گل استعاره از روی، تگرگ استعاره از دندان، عناب استعاره از لب.
همچنان کاربرد بعضی از فعلها در معنا های مختلف مجازی بدون ذکر قرینه با ارتباط به بافت جمله صورت میگیرد که نمونۀ آن در آغاز در مثال کاربرد فعل (بود) به وضاحت دیده میشود.
لقب:
گاهگاهی اطلاق نام حیوانات به اشخاص به حیث لقب یک شکل عام را به خود میگیرد. همین اطلاق نام یک حیوان با درنظرداشت خصایص آن بصورت استعاری برانسان، آنهم برای ارائهء برخی خصلت های وی لقب گفته میشود.
لقب: = Zoosemy
Zoosemy: (animal metaphor) is the way names of animals are used to denote and characterize human qualities and traits of the character. The term Zoosemy was first used by Grzegorz A. Kleparski (Professor of University of Rzeszow /Poland/).
چنانچه به یک آدم مکار گفته میشود (روباه) به شخص خسیس (خوک) و به انسان کودن و احمق (خر) میگویند. یا بعضاً به کسی که به کتاب علاقۀ مفرط دارد و همواره مصروف مطالعه میباشد میگویند (کِرمِ کتاب).
در هرزبان اصطلاحات عامیانه و عبارتهای استواری وجود دارد که در آنها به اشخاص نامهای حیوانات ، پرندگان و حشرات اطلاق شده است؛ مثلاً گرگِ باران دیده، گرگ در لباس گوسفند، مارِ آستین، مگسِ هردوغ، عکۀ خوش خبر، بلبلِ خوشخوان، خرِبقال، بودنۀ بَگیل، خرِ بی دُم، سگِ گَرگِی.
در گفتار روزمره بعضاً به اشخاص با نامهای حیوانات خطاب صورت میگیرد؛ مثلاً:
به اشخاص چاق اطلاق فیل
به آدمان لاغر اطلاق موش
به مردم مضر اطلاق گژدم
به آدم دلیر اطلاقِ شیر.
گاهی هم بصورت استعاری نامهای حیوانات را در شکل فعل یا اسم فعل در ارتباط به اشخاص بکار میبرند؛ چون: خرشدن( گول خوردن کسی). سگ شدن (برخورد بد و زشت شخص)، شیرک شدن ( جرأت پیدا کردن کسی)....
موضوعی دیگری که با استعاره و استعمال واژه در معنای مجاز، رابطۀ نزدیک دارد عبارت از تشبیۀ میباشد.
= تشبیهMetaphor, Simile
هرگاه استعاره تفصیل داده شود تشبیه بوجود می آید؛ مثلاً:
سروش رساست. (استعاره)
قدش همچو سرو رسا است ( تشبیه)
در واقع استعاره و تشبیه اجزای متمم یکدیگر در زبان اند. هنگامی که عین موضوع به صورت تشبیه ارائه گردد؛ در تشبیه و استعاره یک موضوع با تغییر معنای واژه بطور مقایسی توضیح میشود و کاربرد تشبیه در سخن نسبت به استعاره بیشتر است.
مأخذ: کتاب واژه شناسی چاپ پوهنتون کابل از: پوهاند دکتور محمد حسین یمین
و منابع انترنتی.
سید همایون شاه عالمی
نهم سپتامبر دو هزار و چهاردهم میلادی
کابل - افغانستان
+++++++++++++
قسمت یازدهم
واژه زیربنای زبان
واژه با ارتباط به ساخت مورفولوژیکی، تاریخ و معنای آن موضوع بنیادی واژه است. پاسخ به پرسش در مورد ماهیت واژه کار چندان آسانی نیست؛ این موضوع در بخش های گوناگون زبانشناسی از مسائل بسیار بحث برانگیز میباشد، مخصوصاً در واژه شناسی ، سبک شناسی و دستور زبان.
جنبۀ معنایی واژه ها در مرحلۀ آغازین مستلزم پرسشهایی است در زمینۀ گونه های مختلف معنای لغوی، درک اشکال مشخص آنها و ارتباط میان واژه و جهان خارجی به منظور بینش های عمومی در بارۀ ارتباط میان لفظ و معنا در پروسۀ تجرید، مجاز، رفع تناقض در ساحهء واژه گان، چند معنایی، ترادف و امثال آن.
اصطلاح واژگان درمورد ارائهء تشکیل و تثبیت همه واژه هایی به کار میرود که در یک زبان وجود دارد، و اصطلاح واژه دلالت میکند به واحد اساسی یک زبان معیین که نتیجۀ تطابق معنایی ، دستوری میباشد. از همین جاست که یک واژه در عین زمان یک واحد معنایی، دستوری و فیزیولوژیکی میباشد؛ به حیث مثال واژۀ (مادر) متشکل است از یک گروه اصوات یعنی سه کانسوناتت و در واول /مادر/ با معنای مشخص و معنا های دیگری ( مادر وطن، زبان مادر ، مادرزاد....) در عین حال دارای کابرد خاص دستوری میباشد؛ مثلاً ساخت مفرد و جمع و آن میتواند در ترکیب نحوی وظایف مشخصی داشته باشد از قبیل نهاد، متعلقات فعل و معیین کننده .... تعریف اصطلاح واژه در تحلیل ساخت زبانی مسألۀ بسیار پیچیده است، یعنی که معیین کردن واحد لغوی زبان کار ساده یی نیست زیرا در زبانهای مختلف معیار کاربرد در وضع آن گوناگون است و هر زبان با نمود های ساختاری و انواع واحد های ساختمانی خود سیستم جداگانۀ را میسازد.
اینست تَصورات زبانشناسان در مورد اصطلاح واژه:
در سدۀ هفدهم میلادی (توماس هوبس) نوشت که واژه ها تنها مجموعه یی از اصوات نه بلکه نام اشیا اند. دو قرن بعد پاولوف دانشمند روس واژه را در پژوهشگاهی خود به حیث سیستم دوم اشاره تشخیص کرد و آنرا به مثابۀ اشارهء جهانی شناخت که میتواند جانشین اشارات دیگر در ایجاد انعکاس در اورگانیزم بشری گردد.
یکی از آخرین انکشافات علم و تخنیک ترجمۀ ماشینی است و در آن گفته میشود که واژه گروهی از گرافیم ها است که میتواند میان فاصله ها واقع گردد، یا که گرافیم بیانگر چنین گروه در سطح فونیَم شناختی میباشد.
(بلوم فیلد) واژه را همچون کوچکترین واحد آزار گفتار تعریف میکند، از جانب دیگر شکل آزادی که مشتمل بر دو و یا زیاده کوچکترین اشکال آزاد باشد فقره گفته میشود؛ مثلاً: بیچاره فرید! فرید دور رفت. بلی صاحب! و غیره؛ پس شکل آزادی که فقره نباشد واژه است، واژه شکل آزادی است که شامل کوچکترین اشکال آزاد نباشد. به سخن کوتاه واژه عبارت از کوچکترین شکل آزاد سخن است.
به قول (سپِیَر) واژه کوچکترین جزء کامل معنا دار میباشد که پس از تجزیۀ جمله به جا میماند؛ (سپیَر) می افزاید که واژه نمیتواند بدون از دست دادن معنا به پارچه ها و اجزای کوچکتر تجزیه شود.
از نظر (اولمن) کوچکترین واحد معنا دار واژه گفته میشود.
واژه در زبان در مواردی با مورفیم معادل است.
Morpheme
{مورفیم را میتوان در زبان دری پارسی ( یکه واژ) خواند، یعنی کوچکترین واحد زبان که دارای نقش دستوری و معنایی مستقل باشد، آنرا (یکه واژ) و یا به گفتۀ پارسی ایرانیان( تک واژ) خواند. و میتوان آنرا علامت نیز نام نهاد.
هجا ها و طول آنها نمی توانند برای بازشناسی ( یکه واژ) ها ابزار سودمندی باشند. معیار و سنجش بنیادی اینست که (یکه واژ) را نمیتوان به واحد های کوچکتری بخش کرد}.
واژه در زبان درمواردی با مورفیم معادل است بدین معنا که مورفیم در زبان دوگونه است:
الف – مورفیم هایی که به صورت آزاد بکار برده نمیشوند که شکل بسته یا مورفیم بسته اند.
پس واژه در آخرین تحلیل مورفیم لغوی است. واژه ممکن است مورفیم های دستوری داشته باشد؛ البته مورفیم لغوی به حیث ریشۀ واژه بوده و اجزای دیگر آن قسمت اساسی آنست که معنای بنیادی لغوی را میرساند. عدۀ زیادی از ریشه موفیم ها وجود دارند که میتوانند به حیث واژۀ مستقل باشند طوری که در پاراگراف بالا مثال ها داده شده است. اما وقتیکه ما بعضاً به ساختار های بعضی از واژه ها نگاه کنیم در می یابیم که اصل مورفیم لغوی همواره یک شکل آزاد نمیباشد؛ به حیث نمونه در زبان انگلیسی :
نتیجه گیری Conclude
درک و تصور Concive با
, و شامل و محتویConsist
که اجزای آنها مورفیم های بسته اند چنانکه در مقایسه با:
......Concloud (with) Cloud گرفتن و پیدا کردن
در ساختار واژه ها موفیم های بسته سه گونه اند: پسوند ها، پیشوند ها و اصلهای بسته. پسوند ها یا صرفی میباشند و یا واژه ساز، پسوند های صرفی غالباً معنای دستوری دارند و پسوند های واژه ساز واژه های نو میسازند؛ در زبان پارسی دری پیشوند های واژه ساز فروان و صرفی محدود است اما در زبان انگلیسی همه پیشوند ها واژه ساز اند.
اصلهای بسته مورفیم هایی اند که در واژه سازی به حیث ریشه بکار میروند و اما به حیث شکل آزاد هیچگاهی مورد استعمال ندارند؛ طوری که در مثال های پراگراف بالا دیده شد.
در نتیجه سه گونه مورفیم را دانستیم:
الف- مورفیم های لغوی که معنای اساسی لغوی یک واژه را میرسانند، یعنی مورفیم های ریشه یی.
ب – مورفیم های دستوری که محتوی معنای دستوری میباشد.
ج – مورفیم های لغوی – دستوری یعنی مورفیم های دارای دو ویژه گی که امکان انتقال را مساویانه در بخش واژه و دستور دارند؛ به حیث مثال وند های واژه ساز یا پسینه ها در چنین فعل های مرکب:
Fullout, catup, drinkup
وغیره یا در زبان پارسی دری :
برداشت، فراگرفت، فرآورد....
اشکال دگر گونۀ یک مورفیم که در یک محیط و موقعیت ویژۀ لغوی بنا بر موافقت آوازی واقع میشود؛ مثلاً: الومورف پیشوند (آی اِن) در انگلیسی در واژه های:
Incorect نادرست and
Incompleteناتمام
عبارت است از ( آی اِل) قبل از ( اِل) در واژه های:
غیر قانونی Illigle
غیر منطقی Illogical
و ( آی ام) قبل از واج دولبی در واژه های غیر منقولImmovable
بی حرکت و ساکن Immoble
در زبان فارسی الومورف (اِین) عبارت است از ( اِم) در واژه های امروز، امشب و الموروف پیشوند ( _بر) عبارت از ( -ور) است در کلمه های برداشت و ورداشت
{نوت : قابل تذکر است که در زبان دری پارسی زمانی که در یک کلمه بعد از (ن) حرف (ب) بیاید در اکثر موارد حرف ( ن)، (م) تلفظ میگردد؛ مانند: پنبه، دنبال، شنبه و یکشنبه...}.
الومورف در مورفیم های دستوری نیز واقع میشود؛ مثلاً در زبان انگلیسی ( -اِس) پسوند جمع ساز است چون در واژۀ :
کتابهاBooks
IZ که با اسمهای مختوم به واج صفری یا با آوا الومورف آن ( آی زی)
مثلاً:
Horses, Foxes
IZ و با واژه های مختوم به بی آوای غیر صفری الومورف آن -
میباشد؛ مانند:
Lamps, Hats
در زبان فارسی دری الومورفهای پسوند جمع ساز ( ان) عبارت است از( یان ) و ( گان) در کلمه های آشنایان، نکویان، پرنده گان ، نویسنده گان و یا در زبان انگلیسی پسوند ماضی ( اِی دی) در فعل های مختوم به فونیم های ( دِی) و (تِی) الومورف آن ( آی دِی) است؛ چون:
Ended, Rested
و الومورف دیگر آن ( دِی) است؛ مثلاً:
فراخوانده شدCalled
گِرد آمدن ، جمع شدن.Gathered
و نیز( تِی) در واژه های مختوم به بی آوای خفیف تر از (تِی)؛ چون:
بوسه و ماچ کردنKissed
قفل شده Locked
در زبان پارسی دری الومورف پسوند های فعلی ( - ام، یم ، ی ، ید ، ییم ، یی، یید، ید، یند)؛ چون: گویم، گوییم، گویی، گویید، گوید، گویند، آیم، آییم، آیی، آیید، آید، آیند. همچنین است حالت الومورفهای اضافی مفرد با اسمهای از همینگونه؛ چون: بازویم، بازویت، بازویش؛ آشنایم، آشنایت، آشنایش که اصلاً با اسمهای مختوم به همخوان: ( ام، ات، اش) بوده اند.
واژه های بدون مورفیم های دستوری به حیث اصل شناخته میشود یک اصل میتواند به خودی خود ریشه باشد؛ مثلاً: (خور) هم اصل و هم خودش ریشه است، اما (خورد) اصل ماضی است که با پسوند ( د) از ریشۀ (خور) ساخته شده است.
همچنان در زبان میتواند واج فشار ها وجود داشته باشد که به حیث موفیم هم عمل کنند؛ مثلاً: در واژه های
قرارداد ، تعهدContract
اجازه دادن و روا داشتن Permit
هر گاه فشار شدیدتر هجای دوم واقع گردد فعل و اگر بر هجای نخست قرار گیرد اسم میباشند. در چنین تغییرات هردو واژه هنگام یک بار فعل و بار دیگر اسم بودن الومورفهای هم میباشند. به همین گونه در زبان پارسی دری واژۀ ( بهشت) با فشار شدیدتر بر هجای دوم به معنای ( جنّت) اسم میباشد و این هردو واژه الومورف همدیگر میباشد. چنین الومورفها را {فرانتس . و. ن)
(تکرار مرتب و مداوم ) میخواند.Superlix
3-1 - مفهوم و معنای واژه
واژه دارای معنا است و واحد معنایی زبان گفته میشود و بدین گونه عنصر بنیادین زبان را تشکیل میدهد. این بدان مفهوم است که واژه میتواند به تنهایی معنایی را افاده کند؛ مثلاً: خانه، روز، قهر، آهسته .... و حتی واژه بعضاً معنای یک جمله را میدهد؛ چون: رفت، آمد و غیره. البته واژه از نگاه کاربرد آزاد کوچکترین جزء زبان میباشد اما کوچکترین واحد با معنای زبان نیست، زیرا کوچکترین واحد معنا دار زبان به نام تکواژ یا مورفیم یاد میشود.
تکواژ ( مورفیم) به دو گونه جدا میشود: تکواژ آزاد و تکواژ بسته. این هر دو گونه تکواژ ها دارای معنا اند اما تکواژ بسته دارای معنای دستوری است نه لغوی؛ از قبیل نشانه های ربط ( که، اگر، چون، زیرا، هم ....) نشانۀ عطف (و)، وند ها ( پیشوند ها و پسوند ها). در مقابل تکواژ آزاد همان واژه است، آنهم واژۀ بسیط؛ بنا بر آن واژه میتواند متشکل از چندین تکواژ آزاد و بسته باشد به گونۀ مثال (ناجوانمردی) که از چهار تکواژ تشکیل شده است:
نا – پیشوند واژه ساز، منفی
جوان – ریشهء اسمی یا هستهء واژه
مرد- وابستۀ اسمی
ی – پسوند اسم فعلی واژه ساز
درینجا ( نا) ، (یا ) تکواژ بسته و دارای معنای دستوری و ( جوان مرد) تکواژ آزاد ، دارای معنای لغوی و واژه میباشد. همین تکواژ های آزاد را بعضاً واژه های قاموسی گفته اند.
واژه های قاموسی Lexeme
در ساحهء فرهنگ نگاری در بارۀ معنای واژگان ( واژه های قاموسی) جدا از معنای عناصر دستوری؛ مثلاً زمان و عدد صحبت میشود؛ به حیث مثال واژۀ ( نوشتند) را متشکل از سه جزء : نوشت ( ریشه) ( - ند) عنصر زمان و جمع دانسته آنرا بر اساس واژۀ قاموسی نوشت و مقولۀ دستوری زمان گذشته و عدد ( بیش از یک) را،مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهند. این راه حل واژه را ( واژۀ قاموسی) به عنوان واحدی برای فرهنگ لغت در اختیار ما میگذارد.
معنای لغوی واژه رابطه میان گروه آواز ها از یکطرف و چیز ها و حوادث جهان عینی از طرف دیگر را افاده میکند. معنای واژه به صورت کلّی و همواره نشانه ها و مشخصات چیز ها و حوادث درک شده را ارائه نمیکند، بلکه علامه های را انعکاس میدهد که میتوان بدان وسیله چیزی را یا موضوعی را از چیز و موضوع دیگر فرق کرد. امروز در برخی از واژه ها علامه و مشخصات معنای واژه قابل درک میباشد؛ مثلاً: (پَر) چیزی که مشخصۀ پرواز کردن است و با همین مشخصه با پسوند فاعلی واژۀ (پرنده) ساخته میشود. به همین گونه در واژۀ ( خَراس)، ( آس) به معنای گردان و ( خر) به معنای بزرگ؛ این مشخصه ها و نشانه ها در نظر گرفته شده واژه های دستاس ( گردان با دست)، آسیاب ( گردان با آب) آسمان ( گردان مانند) و یا خرمهره ( مهرۀ بزرگ)، خرسنگ ( سنگ بزرگ) و خر پشته ( پشتۀ بزرگ) ساخته شده است.
این واژه های که معنای شان از معنای اجزای سازندۀ آنها درک میگردد واژه های شفاف گفته میشود.
واژه های شفاف Transparent Word
البته واژه های ساخته و آمیخته غالباً از همین گونه واژه ها اند؛ مثلاً: گلگون، (گل مانند)، بیکار ، با ادب، دستمزد ( مزدِ دست، اجوره) ، کتابخانه، دستکش، پاپوش و نظایر آن.
واژه های که مشخصۀ بالا را دارا نیستند بنام واژه های تیره یاد میشوند.
- واژه های تیره Opaqueword
البته واژه های ساده غالباً از همینگونه اند. یک واژه ممکن است در یک زبان شفاف و در زبان دیگر تیره باشد؛ مثلاً دستکش در زبان پارسی دری
دری(شفاف) آلمانی (شفاف) انگلیسی(تیره)
Glove = Finger Hut = دستکش
عامل شفافیت واژه عبارت از خصوصیات صوتی و صرفی آن است. ارتباط صوتی با معنا در موارد بسیار موجب تجلی و ظهور معنا و بالاخره شفافیت واژه میگردد؛ مثلاً: در زبان پارسی دری (وز وز) کردن، ( پس پس) کردن، ( تَک تک) زدن یا غرّش ، غریدن، غریو، خراش، خروش و یا غلغله، هلهله و نظایر آن از جملۀ واژه های شفاف و دارای خصوصیت صوتی اند و در انگلیسی:
انگلیسی دری
وز وزBuzz
درزKrack
غرشRoar
شرپ شرپ، از همان گونه مثال ها است. Flop
همچنان ممکن است در واژه ها رابطۀ نزدیک صوتی با مشابهت معنایی موجب شفافیت آنها گردد؛ مثلاً مشترک همخوان
در واژه های: St
انگلیسی دری
) ( استادنStand
( گیچ ماندن) Stag
(توقف)Stop
( ایستگاه)Station
که شفافیت در آنها پدیدار است. در زبان پارسی دری نیز برخی از هجا های هم صوت در واژه باعث شفافیت واژه ها شده اند؛ طوریکه مثالهای آن در واژه های آسمان، آسیاب، دستاس دیده شد؛ و نیز با ارتباط به واژۀ آسمان با درنظرداشت هجای آخرش، این واژه و واژه های ریسمان ( رشته مانند)، پیمان ( پی مانند) حیثیت واژه های شفاف را دارند.
نمونۀ دیگر در شفافیت واژه از نگاه صوت نامهای برخی از چیز ها است؛ مثلاً: در زبانهای زیر قمری با صورت صوتی مشابه اداء میگردد، البته آنهم با مناسبت به صوت خود پرنده:
انگلیسی |
فرانسوی |
هسپانوی |
ایتالیایی |
رومانی |
لاتین |
دری |
Cuckoo |
Coucou |
Cuclill |
Cuculo |
Cucu |
Curculus |
قمری |
همچنان انگیزه های صرفی و معنایی در شفافیت واژه دخیل میباشد، تعداد زیاد واژه ها ازینکه ریشۀ آنها فهما میباشد با وند های معیین قابل درک اند مثلاً پسوند:
آوازخوانSinger
خواننده, Reader
جَرَقه زدن Sparker
, er
معرف این مفهوم است. و در زبان پارسی دری نقش پسوند فاعلی (گر-) در واژه های مسگر، آهنگر، زرگر و غیره در شفافیت واژه ها روشن است، همچنان در واژه های آمیخته یک نوع شفافیت ظاهر است به دلیل اینکه معنای اجزای شان در ارایۀ معنای عمومی هدف اساسی ترکیب آنها است طوریکه در مثالهای قبلی ذکر شده دیده میشود.
معنای که با نامبردن شیء ، حادثه و حالات بوجود می آید معنای اصلی و لغوی واژه نامیده میشود؛ مثلاً: اطلاق یک گروه آوازی بر چیزی؛ چنانچه آن گروه آوازی واژه و دلالت آن بر آن چیز معنای آن است.معنای واژه به مفهوم آن وابسته است. مفهوم مقولۀ فکر است و آن عبارت از تصور ذهنی یا به قول ( دی سوسیور) تصور ذهنی از شی و موضوعی میباشد که از طریق علامت ها و مشخصات اساسی آن شی یا موضوع پیدا میشود. بدینگونه برای ارایۀ آن تصویر ذهنی نمادی میسازیم و بجای آن بکار میبریم؛ این نماد یا بصورت نوشتار یا بحالت گفتار واژه است. و معنای واژه عبارت از مناسبت واژه به عالم اشیا و حادثات است؛ در نظر گیریِ تصویر ذهنی از چیز ها و حوادث، یعنی که مفهوم یک شی را به دایرهء معلوم چیزها و حادثه ها داخل میسازد؛ مثلاً: ما که می گوییم: اسپ حیوان است. یا : بید درخت است. نمیتوان گفت که معنای واژۀ اسپ حیوان و یا معنای واژۀ بید درخت میباشد؛ بلکه مراد آنست که اسپ حیوانی است با نشانه ها و مشخصات خودش، یا بید درختی است دارای علامات و ویژگی های مختص به خود. همین ویژگیها یک تصویر ذهنی در اهل زبان ایجاد کرده است که در نتیجۀ آن واژه های مشخص برای افادۀ آنها پدید آمده است.
همه واژه ها دارای معنا اند اما واژه هایی که فاقد علامات و مشخصات معیین میباشند از نظر منطق دارای مفهوم عمومی نیستند یعنی فاقد تصویر ذهنی اند؛ مثلاً: جانشین ها ( من، ما، تو، او...) یا نامهای خاص ( پرویز، فرید...) اینها گرچه دارای معنی میباشند اما مفهوم عمومی را افاده نمی کنند.
واژه را از آنجا واحد آوازی نطق می گویند که آن واحد ترکیبی آواز یک حادثه یا موضوعی را افاده میکند و از جهت دستور شکل معیین داشته از طرف گروه و مردمانی که تاریخ مشترک دارند یکسان فهمیده میشود. زبانشناسی تأکید میکند که میان واحد ترکیبی آواز یعنی واژه و معنای آن رابطۀ باطنی وجود ندارد. این موضوع را این نکته ثابت میکند که یک شی دارای مشخصات یکسان با تصویر ذهنی همگون در زبانهای گوناگون واحد ترکیبی آواز و واژۀ مختلف دارد.
نوت : معلومات فوق از کتاب واژه شناسی در زبان پارسی دری از نوشته های استاد پوهنتون کابل پوهاند محمد حسین یمین اقتباس گردید. ازاین دانشمند و استاد بزرگوار اخیراَ کتابی به نام ( بیست مقالۀ دومین) به نشر رسیده و قرار معلومات جناب ( ح. اختر) در این کتاب در یک مقالۀ پژوهشی به واژۀ هند، هندو و هندوستان، در شعر امیر خسرو توجه نموده است. من الی صفحۀ هژدهم کتاب درسی پوهنتون کابل ( واژه شناسی) را برایتان تقدیم کردم و در قسمت های آیندۀ ادبیات دری، نشر این کتاب ادامه می یابد. و من الله توفیق.
سید همایون شاه عالمی
اول سپتامبر دوهزار و چهاردهم میلادی
کابل - افغانستان
+++++++++++++++++
قسمت دهم
واژه شناسی در زبان دری پارسی
در قسمت دهم ادبیات دری و بعضی قسمت های بعدی خواهان نشر کتاب (واژه شناسی) هستم، این کتاب توسط استاد محمد حسین یمین تألیف گردیده و در دانشگاه ادبیات دری پوهنتون کابل تدریس میگردد، قبل از نشر کتاب مختصراً به معرفی مؤلف می پردازیم.
محمد حسین یمین فرزند محمد حسن در سال 1315 خورشیدی در ناحیۀ اول گذر آقای شهر چاریکار ولایت پروان دیده به جهان گشود. تعلیمات ابتدائیه را در مکتب های متداول خانگی به مدت کوتاهی فراگرفت و در سال 1322 خورشیدی شامل لیسه نعمان شهر چاریکار شده و در سال 1334 تحصیلات خود را به درجۀ بکلوریا به پایان رسانید.
محترم پوهاند محمد حسین یمین
استاد یمین پس از فراغت از لیسۀ شامل دانشکدۀ ادبیات کابل شد و در سال 1339 خورشیدی از دانشکده فارغ و شامل مسلک معلمی گردید و از سال 1340 خورشیدی به حیث استاد زبان و ادبیات در لیسه های غازی، نادریه و دارالمعلمین کابل ایفای وظیفه نمود.
پوهاند یمین در سال 1350 خورشیدی در کادر علمی دانشکدۀ زبان و ادبیات، دیپارتمنت زبان و ادبیات پارسی دری، کسب شمولیت نمود که تا کنون به حیث استاد در دانشکدۀ زبان و ادبیات دانشگاه کابل ایفای وظیفه می نماید.
استاد یمین در سالهای 1988 م و 1989 م دورۀ تحصیل ماستری را در دانشگاه دولتی تاجیکستان که درآنوقت یکی از جمهوریت های شوروی بود، تکمیل نمود و پس از آن در سالهای 1990 و 1991 م دکتورای خویش را نیز در رشتۀ فلالوژی، از دانشگاه تاجیکستان بدست آورد. موصوف دارای رتبۀ دولتی (مافوق) بوده و رتبۀ علمی (پوهاند) یا پروفیسور را دارا میباشد.
و اینک به شرح کتاب واژه شناسی می پردازیم.
مقدمه:
واژه کوچکترین واحد بامعنای زبان، سنگ پایۀ اساسی در تأمین ارتباط میان آدمیان و یک عنصر سحرآمیز در افاده و انتقال فکر و احساس به دیگران میباشد؛ عنصر سحر آمیز بدین معنا که در عرصه های گوناگون زمانی یک واژه کار یک جمله، یک پارا گراف و یا چند جمله را میکند؛ محض یک واژه، قلبی را می آزارَد و نفرین بار می آوَرَد و یا فقط یک واژه بابی از شادی و سرور را بر روی دیگران می گشاید.
در تاریخ بشریت بسا دیده شده است که با یک واژه تنی برباد رفته و یا با یک واژه سری سزاوار تاج افتخار گشته است؛ در هر زبانی هستند واژه هایی که سعد و یا نحس تلقی میشوند؛ مثلاً واژه هفت، در فرهنگ مان سعد الاعداد است، یا در یکجا واژۀ سیزده نحس است و در جایی دیگر واژه سی و نه.
تداوی روانی از طریق واژه یگانه وسیلۀ مؤثر برای یک روان پزشک در عرصۀ کار اوست؛ قدرت سحرآمیز واژه در هپنوتیزم واضحاً قابل درک است؛ در اسلوب شناسی بخش بزرگ پژوهش را واژه احتوا میکند. در این ساحه انواع به خصوص، ساخت مشخص و طرز کار برد ویژه واژه ها مورد توجه و قابل تعبیر و نتیجه گیری است.
اگر واژه نبود بعضاً درد ها ناشناخته میماند و طبیب درمانده از تشخیص. در نبود واژه نه اشیا نامی داشت و نه پدیده ها پیامی؛ واژه اصولاً معرف شخصیت و نمایندۀ پایه و مایۀ گوینده است. گستردگی و تنوع سرشت عالی و کفایت واژه و واژه سازی در گزینش نام اختراعات و پدیده های علمی – تخنیکی معاصر شایستگی و توانمندی زبان یک جامعه و علو مقام فرهنگی او را مینماید.
به قول معروف در آغاز واژه بود و واژه نزد خدا (ج) به فحوای قرانکریم مقام والای انسان آنگاه تثبیت شد که اسماء را آموخت و اشیاء را در قالب واژه ها بر فرشته گان عرضه کرد. پس باید به واژه جداً اعتناء کرد و آنرا شناخت.
واژه شناسی واژه را از زوایای مختلف مورد تدقیق و بررسی قرار داده آنرا از دریچۀ ساخت و معنا در ساحۀ ریشه یابی و کاربردی مطالعه میکند؛ واژه شناسی گروه های معیین واژه ها را در یک زبان به گونۀ مشخص تحلیل و تفسیر مینماید و یا در روند زمان به تحقیق روی واژه ها در یک زبان یا در مقایسه با زبان دیگر میپردازد؛ تعیین هویت واژه، ارائه شناسنامه، تاریخی واژه، بیان ارزشهای ساختار بیرونی و درونی واژه از موضوعات عمدۀ واژه شناسی است.
این دانش واژه را به موازین علمی و متود های مشخص زبانشناسی به صورت همزمانی و درزمانی ارزیابی و معرفی میکند. واژه شناسی منحیث یک مضمون عمده در مؤسسات عالی تحصیلی و دانشکده های فلالوژی حایز ارزشمندی بزرگ است.
اینجانب (یمین) از آغاز تجویز این رشتهء زبانشناسی در دیپارتمنت پارسی دری دانشکدۀ زبان و ادبیات در دانشگاه کابل مسئولیت تدریس آنرا داشته ام که کتاب حاضر ثمرۀ تجارب درسی چندین ساله در این بخش میباشد، متوقعم که با نشر آن خدمات ناچیز فرهنگی انجام شده باشد.
1 - واژه شناسی یا:
Lexicology
Lexicology is the part of linguistics which studies words. This may include their nature and function as symbols, their meaning, the relationship of their meaning to epistemology in general, and the rules of their composition from smaller elements (morphemes such as the English -ed marker for past or un- for negation; and phonemes as basic sound units). Lexicology also involves relations between words, which may involve semantics (for example, love vs. affection), derivation (for example, fathom vs. unfathomably), usage and sociolinguistic distinctions (for example, flesh vs. meat), and any other issues involved in analyzing the whole lexicon of a language.
1—1 موضوع واژه شناسی
واژه طبقۀ میانین و بدنۀ اصلی زبان را تشکیل میدهد، البته طبقۀ زیرین آنرا ساختمان فونتیکی یا آوایی و زیرینش را نظام دستوری یا صرفی – نحوی می سازد. آنگاه که انسان سخن می گوید واژه ها را بکار میبرَد که هر کدام آن متشکل است از واحد های صوتی زبان و هر یک تحت ضوابط و معیار های مشخص دستوری باهم بافت خورده است. در کاربرد واژه گوینده و شنونده از همه اولتر به معنای واژه می اندیشند تا به ترکیب آوایی و ساخت دستوری آن.
با درنظر داشت نکات بالا واژه بیشتر زمینۀ بررسی و تحلیل سه بخش زبانشناسی میباشد: واج شناسی (فونولوژی) واژه شناسی (لوکسیکولوژی) و دستور زیان (گرامر) فونولوژی و دستور در بخش های جداگانه مطالعه و پژوهش میشود. اینجا سخن بر سر واژه شناسی یا (لوکسیکولوژی) است. لکسیکولوژی مشتق از ریشۀ یونانی (لکسیکوس) به معنای واژه و (لوجوس) به معنای علم میباشد. واژه شناسی علمی است که از ساختار واژه گانی (لوکسیون) یک زبان بحث میکند. در ساحۀ واژه شناسی یک بخش ویژۀ آنرا (سیماسیولوژی) احتوا مینماید.
Semasiology (from Greek: σημασία (semasia) "signification, meaning" σημαίνω (semaino) "indicate, signify") is a discipline within linguistics concerned with the question "what does the word X mean?” It studies the meaning of words regardless of their phonetic expression. Semasiology departs from a word or lexical expression and asks for its meaning, its different senses, i.e. polysemy. The opposite approach is known as onomasiology.
در این ساحه واژه از نگاه معنا مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. موضوع عمدۀ سیماسیولوژی عبارت است از مطالعۀ معنای واژه، انکشاف و دگرگونی آن و نیز دسته بندی تحولات معنوی واژه به حیث عوامل عادی و اساسی زبانشناختی.
چون ساختار واژه گانی زبان محتوی همه واژه های زبان است که در روند شکل گیری و تکامل آن از طرف گوینده گانش به وجود آمده و مورد کاربرد روزمرۀ همه گانی قرار دارد، بنا بر آن در ارتباط به ساختار واژه گانی واژه های اصلی و قرضی و از نگاه کاربرد؛ مثلاً: واژه های فعال و غیر فعال، واژه های حرام و جانشین آن، واژه های کهنه و نو در واژه شناسی زمینۀ تدقیق قرار داده میشود.
بخش عمدۀ دیگر را در واژه شناسی فرهنگ نگاری احتوا مینماید که عبارت از (لوکسیکوگرافی) میباشد.
Lexicography: is divided by two related disciplines:
Practical lexicography is the art or craft of compiling, writing and editing dictionaries.
Theoretical lexicography is the scholarly discipline of analyzing and describing the semantic, syntagmatic and paradigmatic relationships within the lexicon (vocabulary) of a language, developing theories of dictionary components and structures linking the data in dictionaries, the needs for information by users in specific types of situation, and how users may best access the data incorporated in printed and electronic dictionaries. This is sometimes referred to as 'metalexicography'.A person devoted to lexicography is called a lexicographer.
درین ساحه بحث روی انواع فرهنگ ها از گونۀ فرهنگ تفسیری، فرهنگ سینونیمی و ترمنولوژی، آتوگرافی یا درست نگاری – آرفوایپک یا درست تلفظ کنی، فزیولوژی و نظایر آن صورت میگیرد. مطالعۀ واژه گان زبان همچنان موضوع ریشه شناسی را که بخشی از زبانشناسی است دربر میگیرد، در ریشه شناسی با تحلیل عناصر سازندۀ واژه، با ارائۀ ریشۀ اصلی که بر آن اساس گذاشته شده، با ایضاح اختلاف واژه از شکل نخستین آن در زبان مادر، اصلیت و اشتقاق واژه نشان داده میشود.
طوریکه گفته شد واژه گذشته از واژه شناسی موضوع بحث بخشهای دیگر زبانشناسی را نیز تشکیل میکند؛ بنا بر همین اساس واژه شناسی با عرصه های دیگر زبانشناسی از قبیل آوا شناسی (فونوتیک) دستور زبان (گرامر) و با سبک شناسی (استلستسک) ارتباط مستقیم و نزدیک دارد.
رابطه میان واژه گان و آواشناسی در تحقیقات زبان موضوع دلچسپی را تشکیل میکند. اولتر از همه این ارتباط را این (قُله) و - LOP موضوع نشان میدهد که واژه متشکل از کوچکترین واحد صوتی بی معنا و مفارق زبان؛ مثلاً در انگلیسی
(مشت) و یا در پارسی دری (کار) و (تار) با تعویض یک واج در واژۀ جداگانه اند. همچنان با تغییر جای ترکیبLIP
واژه گونه های مختلف واژه ها ایجاد میگردد؛ مثلاً در زبان انگلیسی با تحمل فشار شدید در هجای دوم واژه های:
(توهین کردن)Insult
(هدایت کردن) Conduct
این واژه ها فعل و اسم اند و اما با تغییر فشار شدید به هجای اول آنها، هردو واژه اسم میشوند. به همین گونه در زبان پارسی دری واژه های (ماهی) و (مردی) با فشار شدید بر هجای اول فعل به معنای (ماه هستی ) و (مرد هستی) اما با انتقال فشار شدید بر هجای دوم یعنی (ماهی) و (مردی) هردو اسم میگردد. ارتباط میان واژه شناسی و دستور زبان گوناگون و زیاد است و آنرا در ساختار واژه ها یعنی در بخش مورفولوژی به حیث نمونۀ واژۀ (تطبیق) در صورت جمع به شکل (تطبیقات) که جمع تطبیق نیست بلکه معنای آن مشتق و تعلیم میباشد؛ و یا در انگلیسی در صورت مفرد
یعنی پند و مشوره و در صورت جمع Advice
اطلاع و خبر رسانی معنا میدهد؛ همچنان واژه Advices
به معنای صدمه، آزار و خساره وDamage
به معنای غرامت و پاداش است.Damages
(مادر ) در ساختار لغوی زبان پارسی دری یک واژۀ اصلی است اما از نگاه دستور زبان (مورفولوژی) اسم میباشد که شکل جمع آن (مادران) بوده و میتواند در شکل اضافی با کسرۀ آخر اداء شود؛ چون ((مادر طفل))؛ و یا ((باغ)) از نظر دستور اسم است که با پسوند (-چه) اسم مصغر میشود و به شکل (باغچه)، اما پسوند (- چه) با واژۀ آلو صورت مصغر اسم نه ، بلکه یک واژۀ نو است به شکل (آلوچه).
به همین گونه وابسته گی واژه شناسی را با نحو، بخش دیگر دستور زبان نیز میتوان به وضاحت مشاهده کرد؛ مثلاً با درنظرگیری فشار نحوی در جمله معنای یک واژه تغییر مینماید؛ چنانچه در جملۀ (( من همه چیز را خورده نمی توانم.)) واژه (همه چیز) هر گاه با فشار شدید تر بر واژه (خورد) وارد گردد آنگاه (همه چیز) به معنای (بعضی چیز) میباشد و جمله به مفهوم ( من بعضی چیز را خورده میتوانم.) است.
همچنین در ارتباط نزدیک میان واژه شناسی و سبک شناسی در انتخاب واحد های زبانی در یک اثر به خودی خود آشکار میسازد که انتخاب واحد های واژه گانی در سبک و بیان اهداف در حالات مختلف یکی از عوامل بزرگ ارائه معنا در کار ارتباط برقرار کنی میان افراد میباشد؛ دیدگاه های سبکی اشکال واژه ها منحصر است به امکانات اشتقاقی و همچنان به کفایت و شایسته گی زبان. برای یک خواننده بدون بعضی آگاهی ها از معنای تضمینی و تاریخ واژه ها، بدون درک تصورات نهفته در ریشۀ واژه ها و بدون فهمیدن مختصات سبکی آنها نمیتواند به مفهوم واقعی یک متن ادبی پی ببرد.
واژه شناسی از نظر پژوهش به سه گونه جدا میشود: عمومی، خصوصی و مقایسی.
(General Lexicology) نخست – واژه شناسی عمومی
آنست که در آن ویژگیهای همه گانی واژه ها و واژه گان، قطع نظر از زبان خاصی مطالعۀ میشود. در این گونه واژه شناسی حادثه ها و مشترکات ویژۀ همه زبانها در سطح جهانی مورد بررسی و پژوهش قرار میگیرد.
:( Special Lexicology) دوم – واژه شناسی خصوصی
آنست که در آن مشخصات و ویژه گیهای واژه ها و واژه گان یک زبان در دو جناح، هم به صورت تشریحی و هم به شکل تأریخی میتواند مطالعه شود. با در نظرگیری این نکته در زمینه واژه شناسی دو شاخۀ جداگانه پیدا میکند:
: (Descriptive Lexicology) - 1---- واژه شناسی تشریحی
آنست که در آن عملکرد واژه ها و واژه گان یک زبان و ساختار به خصوص آنها، منحیث ویژه گی ذاتی نظام آن زبان در یک برهۀ زمانی مطالعه میشود.
: (Historical Lexicology (- واژه شناسی تاریخی - 2
مطالعۀ سیر تکامل واژه گان یک زبان به ویژه عناصر بسیط آن موضوع واژه شناسی تاریخی را تشکیل میکند و آن ریشه شناسی را نیز احتوا میکند. این شاخۀ زبانشناسی اصل واژه های مختلف، تحول و انکشاف آنها را مورد بحث قرار داده تأثیرات زبانی و غیر زبانی را در ساخت، معنا و کاربرد واژه ها توضیح میدهد. چه زبان واقعیتی است از تفکر و تفکر توأم با انکشاف جامعه تکامل میکند، پس زبان و واژه گان آن باید در پرتو تاریخ جامعه مطالعه گردد.
: (Comparutive Lexicology (-سوم – واژه شناسی مقایسی
در سالهای اخیر آثار زیادی برای تهیه اساسات نظریاتی که بر مبنای آن بتواند واژه گان زبانهای مختلف مقایسه و تشریح شود نیز می نامند.(Contrastive- Lexicology) نوشته شده است. این بخش جدید ارتباطی مطالعۀ زبانها را
واژه شناسی مقایسی هم واژه گان زبانهای خویشاوند و هم واژه گان زبانهای غیر خویشاوند را مقایسه میکند؛ مثلاً واژه شناسی مقایسی زبانهای ایرانی، زبانهای پارسی دری و انگلیسی و یا واژه شناسی مقایسی زبانهای پارسی دری، عربی ، پارسی دری ترکی .....
به تأسی از مطالب بالا میتوان نتیجه گرفت که واژه موضوع اساسی واژه شناسی در سیماسیولوژی از نگاه معنا، در قسمت ترکیب واژه گانی از نگاه جایگاه، در مطالعۀ تأریخی از نگاه ریشه، در زمینۀ سبک شناسی از نظر ویژه گی اسلوبی آن و در ساحهء فرهنگ نگاری از نظر ارزش بیان و احتوای مفاهیم مختلف مورد پژوهش قرار میگیرد.
سید همایون شاه (عالمی)
18 اپریل 2014 م
کابل – افغانستان
´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´
قسمت نهم
8- 1 : فشرده اهمیّت و نقش زبانشناسی:
دانش زبانشناسی را، زبانشناسی گویند. به سخن دیگر، به خوانش گرفتن دانشی زبان، زبانشناسی گفته میشود. بررسی و آموزش زبان کهن است. دانشمندانی از قبیل (پانی نی)، (ابوالاسود دویلی)، (خلیل ابن احمد)، (سیبویه)، (ابوعلی سینا)، (ناصرخُسرو قبادیانی)، (ابو نصر فارابی) در خاور زمین؛ (افلاتون)، (ارستو)، (تراکس)،(وارد)،(دونا توس) از باختر زمین کار های بارارزشی دربارۀ زبان انجام داده اند. اما کار های ایشان به مانند کار های زبانشناسان امروزی نیست. پژوهش زبانی امروز رهنمودی است، نه هدایتی. زبانشناسی به چم دانشی خویشتن فراوردۀ نیمۀ سدۀ نزدهم میلادی است.
زبانشناسی دارای رشته های فراوانی است. ازدیدگاه پژوهشی به گاهپژوهشی (پژوهش و بررسی درزمان) و ساخت پژوهشی بخش میشود. زبانشناسی از دیدگاه هستی خویشتن در چهار دسته دیده دیده شده میتواند؛ : (1) رشته های هسته یی (2) رشته های وابسته و پیوند رشته یی (3) گاهفرو جاهشی (فرو کاری در درون روزگار) (4) اندازشی.
آواشناسی، واجشناسی، دستور( واژکشناسی، جمله شناسی)، واژه شناسی و چمشناسی از رشته های هسته یی به شمار میروند. رشته های پیوندی، این دانش ها را دربر میگیرند: زبانشناسی فلسفی، روان زبانشناسی، زبانشناسی سیاسی، گروه زبانشناسی، مردم زبانشناسی و دیگران. زبانشناسی تاریخی و مقایسی تاریخ زبانشناسی، متن شناسی، دستور تاریخی، تاریخ تحول زبان زبانشناسی تشریحی و دستور همزمانی و درزمانی از دانش های مهم گاهفروکاهشی اند. از نگاه اندازشی، این دانش ها به خویشتن چهره میبخشند: دیباچۀ زبانشناسی زبانشناسی نظری، زبانشناسی همه گانی ، نقد زبانی، یا (زبانشناختی) و اسلوب شناسی.
دیباچۀ زبانشناسی: دانشی است که از مبادی، رشته ها و اساسهای زبانشناسی به رنگ بسیار کوتاه سخن میزند.
واژه ها سرمایۀ زبان بشمار میروند. زبان مَنِش بخش آدمی بوده بارور است. آفریدگان دیگر نیز دارای زبان هستند مگر زبان ایشان بارور نیست. مغز توانایی آدمی در فهم و درک زبان آفریدگانِ دیگر اندر کار است. ازین نگاه زبان چنین شناسانیده میشود: پدیده یی است که اندیشه یی را، آگاهانه به ما انتقال میدهد. بربنیاد این شناسایی زبان به دو بخش دیده میشود: زبان همه گانی، زبان ویژه گانی. زبان همه گانی به شکل زبان انسانی و غیر انسانی دیده میشود. زبان انسانی و یا ویژه گانی دو شاخه را در خود دارد: زبان گویا و زبان خاموش. زبان گویا، گفتار و نوشتار را دربردارد. زبان خاموش به بینشی، حسّی و ادراکی بخش میشود. زبان غیر انسانی دارای دو تندیس است: جانداران و بیجان. جاندار دو زبان بخجوشی (فرعی) را در خود دارد: گیاهی و زنده جانی. زبان بیجان چهار بهره را، دارا میباشد: اشاری، نشانه یی، رایانه یی (کمپیوتری) و فنّی.
از دیدگاه شناخت شناسی( دانش معرفت) زبان، به زبان ملکوتی و زبان انسانی چهره کشیده میتواند. زبانهای وحی سروشی و دل (الهام) زبان ملکوتی را میسازند. زبان انسانی به دیداری و شنیداری بخش میگردد. باز، زبان دیداری به زبان ادبی، دانشی، عرفانی معیاری چهره میگشاید. زبان شنیداری به نوبۀ خود زبان کودکان، بزرگسالان، مردان، زنان، تودگان، برجستگان و دانش یافته گان را در برمیگیرد. زبان از دید هستی خویش در این جهان به دو سیما دیده شده میتواند: ساخته (مصنوعی) و سرشتی (طبیعی). زبان نظامی از آواز های چم آفرین است. آواز ها واژه ها را میسازند. باز واژه ها هستیبخش جمله ها میشوند. جمله ها اندیشه را گذار میدهند. زبان نظام نمادیی است که در آن وابسته گی سرشتی و نیازمندانه را بین چیز یا اندیشه و نام آن نمیتوان یافت چه نشانۀ زبانی اختیاری میباشد. (سوسور) زبانشناس نامدار سویسی این پدیده را به رنگ روشنی نشان داده است. از این برمی آید که زبان مجموعه یی از نشانه هاست که در گروه فرهنگی روی پذیرش را دیده است. این وقتی از قوه به کردار(فعل) می دراید که به گفتار چهره می گشاید. به همین سبب (سوسور) توانایی ارائه اندیشه را به زبان و گفتاربخش نموده است. زبان پدیدۀ ارتباطی نیز است. ازاین روی، زبان فراورده یی از نماد های چمساز قراردادی، اکتسابی و فرهنگیی است که افراد گروه زبانی بین خود برای افهام و تفهیم بکار میبرند.
زبان آدمی از زبان جانداران بی سخن فرق دارد. زبان آدمی بارور است و از جانداران نا بارور. زبان جانداران غریزی است و از آدمی اکتسابی. زبان ناآدمی یکنواختگرا بوده و از آدمی نا یکنواختگرا است. در زبان جانداران به ظاهر قضیۀ (افراس) واژه و بیان اندیشه بکار نمی رود. با اینهم، به روی گفتۀ کتابهای مقدس جانداران، دارای زبان هستند.
زبان دارای ساختمان است. ساختمان زبان دستگاه (نظام) آن نیز گفته میشود. ساختمان زبان دو رنگ چهره دارد: ساختار و چم (معنا) نخستین دستگاه (نظام) کوچک زبان، دستگاه آوازی آن است که تهداب بنیادی (اساسی) زبان را میریزد. از خوانش و بررسی (مطالعۀ) آواز های زبان دو دانش یعنی آوا شناسی و واجشناسی پا به میانه میگذارد. دومین دستگاه (نظام) کوچک زبان دستگاه واژگانی آن است. تمام ذخیرۀ واژه یی یک زبان را، واژگان آن زبان گویند. واژگان زبان به دیگر دیسی بیشتر روبرو میشود. از بررسی دستگاه (نظام) واژگانی، واژه شناسی، چمشناسی، و ریشه شناسی به میان می آید. سومین، دستگاه (نظام) کوچک و اما زیر بنایی زبان دستگاه دستوری آن است. از استوار ترین دستگاه (نظام) زبانی دستگاه دستوری است که به تغییر کمتر روبرو میشود. از آموزش دستگاه دستوری، واژشنهای واژکشناسی و جمله شناسی به خویشتن سیما میگیرند. از همیاری آخشیجان واژگانی و دستوری اسلوب شناسی هستی می یابد. چون چند دستگاه و نظام، دستگاه یگانۀ زبان را هستی میبخشد، زبان نظام نظام گفته میشود. نظام دستوری زبان ها از همدیگر فرق میدارند. برخی زبانها، دارای دستگاه ساده بوده برخ دیگر دارای دستگاه پیچیده اند. آخشیجهای گونه گون زبان در ساختمان آن باهم پیوند نزدیک دارند. آوا ها نقش سازنده گی دارند؛ در حالی که واجها ایجاد چم (معنا) مینمایند. واژکها هم دارای مفهوم اند و هم دارای چم. واژه ها، بیشتر وظیفۀ نامدهی دارند. جمله ها خبر میدهند.
زبان پدیدۀ همگروهی است نه سرشتی. زبان در توده گان (اجتماع) به وجود می آید، رشد، تکامل و پیشرفت میکند. زبان شرط مهم هستی توده گان و پیشرفت های همگروهی میباشد. بدون زبان گروه آدمی و بدون گروه آدمی زبان به پیشرفت (تکامل) خود رسیده نمیتواند. و فرهنگ و تمدن به وجود نمی آید. زبان سازواره (ارگانیزم) نیست. زبان افزار کار نیست و بدون افزار کار تکامل و پیشرفت مینماید. زبان به همه گان خدمت می نماید.
زبان گذار دهندۀ اندیشه است. اندیشه بدون زبان و زبان بدون اندیشه هستی نمیداشته باشد. ما نخست می اندیشیم و سپس سخن میزنیم. قانون اندیشه از راه سخن اندیشی و قانون زبان از راه زبانشناسی مورد فروکاری قرار میگیرد.
تا اینجا از نسخۀ (اهمیت نقش زبان ) چاپ وزارت تحصیلات عالی افغانستان به کوشش استاد رهنما : نصر تقدیم شما شد.
ابن سینا و ابتکارات زبانشناسی
این بخش در دو دهه اخیر چنان گسترش یافته است که بجز زمینه های نظری و علمی محض، کاربرد های مختلفی مانند: ( امور آموزش زبان) مورد استفاده قرار گرفته است
ابوعلی حسین بن عبد الله بن سینا در سال 359 - 370 هجری - در روستایی در حوالی بخارا چشم بر جهان گشود . پدرش عبد الله اهل بلخ بود و مادرش ستاره نام داشت – وی متولد اگست 980م و متوفی 1037 م در همدان میباشد.
........شک نيست زبانشناسان بسيار مديون توسعۀ رشتۀ الكترونيک هستند.چون بدون ياری آن رشته و وسايل و ابزار آزمايشگاهی نمی توانستند به پيشرفتهای چشمگيركنونی در رشتۀ زبانشناسی تجربی و آزمايشی نايل گردند.در آزمايشگاه های كامل رشته ی فونتيک دستگاه های مختلف تجربه گفتارمانند طيف نگار ( سپکتروم ) صوتی و دستگاه ايجاد گفتار بطريق مصنوعی و حتی تأسيس تحرير فونتيک مورد استفاده پژوهشگران واقع می شود.
غالباً دركتاب های زبانشناسی هنگام ذكر تاريخچۀ زبانشناسی بررسی اصوات گفتار را يكی ازپديده های جديد تلقی میكنند و برداشتن گام های اوليه اين زمينه را به پژوهشگران غرب نسبت می دهند و غالباً در اين تاريخچه ها فقط سهمی برای يونان و روم قائل هستند و اگر براثری در شرق اشارت كنند فقط بذكری از پانی نی دستورنويس زبان سانسكريت (قرن 4 ق.م) بسنده میکنند.
گویا اينكه درسايرعلوم مانند تاريخ، جغرافيا، نجوم، رياضيات،فلسفه و موسيقی آنطور كه بايد و شايد حق پژوهندگان و دانشمندان شرقی و دوران درخشان تمدن اسلامی ادا نشده است ولی ازآن جا كه موضوع اين مقاله دربارۀ زبانشناسی و تتبعات ابن سينا دراين رشته است فقط بذكرمسايل موضوع اخيرالذكرآن هم باجمال اكتفا می كنم.
نوت: متون فوق نظریات محققق محترم ساسان اسپانتا است، تا جائیکه من دانسته ام علما اصلاً اهمیتی بر کجایی بودن کسی نداده و برداشت علمی و دانش هر دانشمندی را به نهایت امانت داری انعکاس میدهند – چنانچه در ( نشنل انستستسوت آف ساینس) یعنی مرکز تحقیقات ساینسی ایالات متحده امریکا نام های دانشمندان بزرگی شرقی مانند: غزالی ، رازی و ابن سینا در بالای لست بزرگان آمده و پژوهشهای ایشان مورد کاربرد دانش آموزان و پژوهشگران ساینسی آن حوزه قرار دارد.(همایون عالمی)
....همانگونه كه اشاره رفت اهميت بررسی ویژگیهای گفتارباعث شده است بخصوص در سه دهه اخيركتاب ها و انتشارات مربوط باين رشته بطريق سلسله وار بیشتر شود و نويسندگان غربی هنگامی كه بذكر تاريخچۀ مطلب می پردازند،تلاش های اوليه را با ارج بسيار ياد می كنند و دركتاب های زبانشناسی پويندگان نخستين را بسی گرامی می دارند. درروزنامه اخبار مصور لندن شماره 15 مارس 1873م خبری خواندم كه نقل آن جالب است.
روزنامه مذكور در جزو اخبار سخنرانی های علمی خبری را با آب و تاب فراوان نقل كرده و می نويسد {پرفسور روترفورد Rutherford دكتر در طب ،درنهمين سخنرانی خود اعضا گفتار انسان را شبيه به سازهای بادی (مانند فلوت) كرده و می گويد كه دريک نَی ساده صوت فقط از ارتعاش نی ايجاد نمی شود، بلكه ستون هوا ارتعاش پيدا می كند. تارهای صوتی انسان نيزبهمان ترتيب درنای جريان هوای مرتعش ايجاد می كند و دهان و بينی مانند محفظه ی تشديد كننده صوت در ساز ها نقش تشديد دهندگی دارند و درنتيجه اصوات فرعی ايجاد می كنند}.
اشاره ديگری كه غالباً هنگام ذكر تاريخچۀ بررسی علمی گفتاربميان می آورند به فيزيكدان معروف آلمانی (هرمان فون هلم) هولتس Helmholtz است.در كليه یی تاريخ نويسی ها حتی در مواردی كه رشته های سنتی زبانشناسی مانند دستور نويسی مطرح می شود.ازفلاسفه ی يونان و كتاب های لاتين نام می برند. و چنين تصور می كنند كه بين زمان پانی نی (400 ق.م) و كتاب دستور زبان سانسكريت، و بررسی های ( ويليام جونز) درآغاز دو قرن اخير مبنی بر يافتن خويشاوندی بين زبان های سانكسريت و اوستا و لاتين،هيچ بررسی ديگری بجز نوشته های يونانی، راجع به دستور زبان انجام نیافته است و ذكری از آثار دانشمندان تمدن درخشان اسلامی مانند خليل بن احمد و سيبور و الكتاب او بميان نمی آورند.
يكی از زبانشناسان بنام (پيدرسَن) Holger Pederse در كتاب علم زبانشناسی در قرن نوزدهم و روش ها و نتايج آن مینويسد:{جهان باستان (يونان و رم) ميراث غنی با ابهامتی دربارۀ زبان برای اروپا بجای نهاد. گسترش مسيحيت يكی از مراحل علم زبانشناسی اروپائی را تحت تاثير قرار داد و باعث اولين گسترش افقهای زبان شد. همچنين زبانشناسی جديد بسيار مديون آئین بودایی است}.
البته منظورش از بودائيت اشاره به پانی نی دستور نويس سابق الذكرهندی است. نويسنده ی كتاب مذكورچنين ادامه می دهد.
عجيب است كه نامبرده يكسره كوشش عظيم دانشمندان جهان اسلام را در تدوين صرف و نحو عربی يا دقت نظرآنان را در علم تجويد و اثر بسيار مهم ابن سينا را كه مورد بحث ما میباشد كاملاً ناديده گرفته يا اصلاً زحمت بررسی بخود نداده است.
يكی ازآثاربسيار مهم كه در بررسی اصوات گفتار بجای مانده است رساله مخارج الحروف يا اسباب حدوث الحروف تصنيف شيخ الرئيس ابوعلی سينا است.
گویا اينكه شهرت ابن سينا بيشتر بمناسبت تأليفات او در رشته ی طب و فلسفه است و رساله ی مخارج الحروف را جهت هديه به يكی از بزرگان وی يعنی ابومنصور محمدبن عمربن الجبان نوشته، ولی بهرحال اين مسئله لازم بذكراست كه رساله ی ابن سينا در حكم يك گنجينه بسيار پرارزش علمی در زبانشناس بشمار میرود.
رسمی از شرح مخارج الحروف شیخ الرئیس بوعلی سینا
مطلب جالب اينكه ابن سينا در تحقيق خود روش كاملاً علمی بكار برده كه با روش رده بندی صامت ها و مصوت ها در امروز بسيار مشابه و نزديک است. اين رساله دربارۀ چگونگی پديد آمدن اصوات گفتار و توصيف آن در زبان عربی و برخی اصوات خاص زبان پارسی دری و چند زبان ديگر نزديک بدان است.
ابوعبيد جوزجانی شاگرد ابن سينا تأليف اين كتاب را در اصفهان ذكر می كند و بدان مناسبت بايد تأليف آن را بعد از سال 414 هجری قمری تلقی نمود. اين رساله در اصل بزبان عربی نوشته شده و اصل متن و ترجمه پارسی آن توسط استاد محترم آقای دكتر پرويز ناتل خانلری و در 1333 خورشیدی جزو انتشارات دانشگاه تهران انتشار یافت.
ابن سينا در آغاز رساله سبب تأليف كتاب را شرح داده و فهرست مطالب كتاب را ارائه می دهد. بخش نخست رساله به سبب پديد آمدن صورت نگاشته شده. نگارنده اين سطور نظرات و توضيحات ابن سينا را در مورد مختصات واحدهای گفتار زبان عربی و پارسی با وسائل آزمايشگاه فونتيک مورد بررسی قرار داده و اين بررسی را بطور مختصر بشرح زير ذكر میکنیم:
- بخش نخست رساله ابن سينا دربارۀ سبب پديد آمدن صوت است.ابن سينا با دقت خاص سبب پديد آمدن صوت گفتار را چون موج زدن ناگهانی هوا بتندی و نيرو می داند و برقراری ارتباط گفتار را بوسيله ی عامل صوت می داند كه دراعضا گفتاری گوينده حاصل شده و پس ازانتقال ارتعاشات بوسيله ی هوای واسطه بين گوينده و شنونده ،بگوش دريافت كننده يا شنونده رسيده و اعصاب گوش پس ازآنكه موج مراحل مختلفی را پيموده ارتعاشات مذكور را دريافت می دارد.
آغاز رساله ی ابن سينا با آخرين روشی كه نويسندگان كتاب های فونتيک بكار می بندند كاملاً تطبيق می كند. چه اينها نيز بحث را با توصيف مشخصات صوت بهمان شیوۀ كه ابن سينا انتخاب كرده است آغازمی كنند. بخش دوم رساله دو علت ايجاد اصوات گفتاراست.امروزبا تجزيه ی واحدهای ملفوظ گفتارتوسط دستگاه های مختلف بخصوص دستگاه طيف نگارصوتی Sonagraph باين نتيجه می رسيم كه عموم اصوات گفتار فقط از يك موج ساده تشكيل نشده است ،بلكه هر كدام از واحدهای مذكورمتشكل از رده ای از امواج صوتی می باشند كه فركانس و نوع تلفيق (گرد آوری) و تركيب گفتار،گذشته از تارهای صوتی اعضاء ديگرفوق حنجره ای از قبيل حلق و دهان و زبان و كام و حفره های بينی و لب ها می باشد. بنابراين با تغيير شكل محفظه های مختلف و تنگ و منبسط كردن گذرگاههای هوا در اندام های گفتاری است كه انسان می تواند در آن واحد چند نوع موج مختلف ايجاد كند و با تركيب آن ها واحدهای ملفوظ گفتار يا واج را بسازد.
ابن سينا دربخش دوم رساله ی خود باين مسئله ی اساسی توجه كرده و می نگارد:
{ اما حال موج از جهت هیئت هایی که در گذرگاه خود از محبس ها و مخرج ها می پذیرد، اصوات گفتار به وجود می آورد}
اين توضيح ابن سينا نشان میدهد كه او به مسئله ی فيزيكی تشديد كننده های صوتی كه توسط اندام های گفتاری ايجاد می شود كاملاً واقف بوده ،كه گذرگاهها و محبسها و مخرج ها را در تعيين نوع صوت حاصله دخيل دانسته است.
او سپس چگونگی ايجاد اصوات انسدادی (جلوگیری شده) را شرح می دهد كه كاملاً با تعريف كه زبانشناسان امروزی از اين نوع واحدهای گفتاری می كنند مطابقت دارد. لازم بذكر است كه اجرای صامت های انسدادی مانند (ب- پ ت- د) غالباً محتاج سه مرحله میباشد:
اول – مرحلۀ آمادگی که اندام های صوتی خود را آماده میکنند و هوا را از ریه (شُش ) بیرون می آوَرند.
دوم - مرحلۀ گرفت که در یک نقطۀ از اندامهای گفتاری انسداد حاصل میشود.
سوم – مرحلۀ رها : که هوای حبس شده ناگهان با برطرف شده انسداد ( در اثر انبساط عضو مربوطه) رها شده و صوت حاصل میگردد.
ابن سينا پس از تقسيم بندی صامت های امتدادی و غيرانسدادی می گويد:
{ برخی حرف ها در حقيقت ساده اند و پديد آمدن آن ها از بست كامل صورت يا هوای موجب صوت و رها كردن ناگهانی آن است، و میدانيم كه صوت حاصله ازانسدادی ها آنچنان روی كاغذ طيف نگارصوتی نقش می بندد كه معلوم است دراثر رها شدن صوت از عضو مسدود كننده حاصل شده است }.
جالب آنست كه ابن سينا هنگام شمردن صامت های انسدادی محل ايجاد انسداد و در حقيقت محل تشكيل موج صوتی را بدقت تعيين كرده است. در بررسی های علمی و پزشكی كه برای ملاحظۀ عمل تارهای صوتی هنگام گفتار درگروه زبانشناسی دانشگاه (ادين برو) انجام گرفت،صامت همزه توسط يكی از دانشجويان ايجاد شد و با دستگاه مخصوص مشاهده ی حنجره(3) سه مرحله ی آمادگی بست ورها درادای اين صامت ملاحظه شد و از چگونگی آن فيلمبرداری گردید.
میدانيم كه همزه از صامت های زبان عربی است و همچنين پارسی دری و محل ادای آن حنجره است.
ابن سينا در مورد اين صامت میگويد: همزه از آن پديد می آيد كه هوای بسيارازحجاب و عضله یی به قوت رانده شود (يعنی مرحله ی آمادگی) و طرجهالی (4)اندک زمانی با رانده شدن هوا مقاومت كند(مرحله ی انسداد)،سپس بوسيله عضله گشاينده دفع و ازجا كنده شود (مرحله ی رها ).
شرح ابن سينا از چگونگی ادا و محل اجرای همزه با دقت خاص آن بسيارحائز اهميت است. بخصوص كه امروز پس از فيلمبرداری از داخل حنجره به صحت رای و دقت ابن سينا بيش از پيش آگاه میشویم.
ادای h=هــ (هـــ ) نیر نيز از نظر محل ادا و مخرج در همان منطقه ی همزه است و فقط از نظر شيوه ی ادا تفاوت دارد. در حقيقت همزه ی انسدادی است ولی ابن سینا با دقت این مطلب را در یافته و می گوید:
{هاء از رانده شدن هوا بهمان مقدار و چگونگی پديد می آيد جز آنكه در اينجا حبس تام نيست،بلكه ازكناره های مخرج حاصل می شود و گذرگاه هوا باز می ماند}.امروز در بررسی h روی كاغذ دستگاه سوناگراف ملاحظه می كنيم كه صدای خشه مانندی با آن همراه است كه در حدود 2000 تا 2700 سيكل درثانيه است.
در h گفتار عربی فصيح و زبان پارسی امواجی بين 3000 تا 4000 سيكل شنيده می شود.ابن سينا با دقت عملی خاص وجود اين رده ی امواج را كه جزو امواج زير يعنی با فركانس زياد است با گوش تشخيص داده میگويد. { درحاء زبری شنيده میشود كه از اصوات زير (در مقابل بم) و ضعيف آميخته با نغمه (تن) ايجاد میشود}.
امروز دربررسی صامت های زبان عربی ملاحظه می كنيم كه ازنظر محل ادا و مخرج جای (خ) جلوتر از (هـ) است. بعبارت ديگر محل اجرای (هـ) درحلق است،در حاليكه محل ادای (خ) پشت ميان كام است .ولی ازنظرشيوه توليد هر دو يكسان هستند و جزو اصوات سايش بشمار میروند.
ابن سينا {مینويسد اما (خاء) پديد آمدن آن مانند (حاء ) است (ازنظرشيوه توليد) بجز آنكه مخرج (خ) برونی تر است}.
ابن سينا با نهايت دقت شيوه توليد را يكسان شمرده و تفاوت محل و مخرج را با عبارت برونی تر تعيين نموده كه صد درصد با نتايج بررسی های علمی امروز مطابقت دارد.
امروزبيشتربرای تعيين دقت محل ادای واج ها و مخرج های آن ها از دستگاه فيلمبرداری اشعه ی (ايكس) استفاده میشود.
به هنگام آزمايش روی زبان را با (باريوم) آغشته میكنند كه حركات آن بوضوح مشاهده شود و بهنگام اجرای گفتارملاحظه میشود هر صوتی با كدام يکی ازمحل های اندام های گفتاری ساخته میشود.
ابن سينا در زمان خود برای يافتن محل اجرای اصوات و دهان، ازآب استفاده می كرده است و با تغييرمحل آب و استفاده از حس لامسه، محل اجرای صامت را در دهان يافته و با اين تمهيد (دستگاه) مخارج صحيح آن ها را يقينی می نموده است.
وی در این باره چنین مینویسد:
{اگركسی آبی در دهان بگيرد و بكوشد كه آن را به نام گلو نزديک كند و سپس هوا را در آن براند صوت عين شنيده می شود، و اگرآب را اندكی جلو بياورد چنانكه هوا نتواند راست بالا بيايد بلكه منعطف شود و درراندن آب بهوا تكيه كند نخست (حا) پس خا (خ) و سپس غين (غ) شنيده می شود.} در مورد ايجاد صامت «ک» گويند: {كاف از همانجا كه غين پديد می آيد و بهمان سبب حادث می شود.جزآنكه حبس در آن تام است}.
نسبت قاف به (خاء) همچون نسبت كاف است به غين. درپارسی كنونی فقط در شيوه تلفظ اهالی كرمان و برخی نقاط يزد تمايز در ایران ،غين وقاف ملاحظه می شود. {در تمام اهالی افغانستان این تمایز مراعات میگردد بجز در نواحی غرب و جنوبغرب ولی در زبان عربی غين غالباً صامت سايشی آوائی ملازی است درحاليكه قاف امتدادی بی آوای ملازی می باشد}.
ابن سينا انسدادی بودن كاف را با دقت شرح داده و تناسبی را كه ايجاد كرده است كاملاً صحيح است. يعنی (خ) و (غ ) هر دو سايشی هستند و درحاليكه (ک) و (ق) هر دو انسدادی می باشند.
ايجاد صوت (ش) درناحيه ی وسيعی از زبان و كام انجام میگيرد.می دانيم محل ادای صامت (ج ) و (ش) هردو قسمت جلوی كام است. تفاوت مهم آندو سايشی بودن (ش) و مركب (انسدادی-سايشی) بودن (ج) است. چون اگر درحقيقت با دستگاه عكس برداری اشعه ی (ايكس) ازاجزای (ج) فيلمبرداری كنيم ملاحظه ميكنيم كه اجرای آن عبارتست از يک بست بسيارسريع بلافاصله به سايشی منتهی میشود.
ابن سينا دراين باره می گويد:
{ پديد آمدن (ش) از همانجاست كه (جيم) حادث میشود. اما البته درآن جا حبس تام نيست، بلكه سر زبان نزديک همانجا كه عاده بدان می سايد آماده می شود تا قسمت بعد از سر زبان نزديک شود كه به آن بايد. اما سر زبان آزاد است و در معرض هوا نيست. درآنجا رطوبتهایی هست كه جريان هوا را دراين تنگنا كُند (بطی) می كند و صغيری كه با بانگ اين رطوبت ها آميخته است در پس جريان هوا می آيد.پس شين جيمی است كه درآن هوا حبس كرده نمی شود و جيم شينی است كه با حبس آغاز میگردد و سپس رها میشود} .
ابن سينا با نظربسيار دقيق طرز ايجاد (ولاج) مُركب (ج) را شرح داده كه با نتايج عكس برداری اشعه ی (ايكس) از آن صامت كاملاً مطابقت می كند.ازطرفی شدت ارتعاشات روی كاغذ طيف نگارصوتی از نوع خشه است (noise) و بيشتراز 3000 سيكل در ثانيه شروع شده و تا 500 سيكل نير ادامه پيدا می كند.ابن سينا با دقت خاص وجود اين رده امواج بالا را با كلمۀ «صغير» بيان می كند. درمورد مخرج (ت) بطوردقيق مینويسد:
{ .. اما( تاء) درهمه چيز مانند (طاء) است بجز آنكه حبس تنها با سر زبان انجام میگیرد}.
درجدول صامت ها زبان عربی ملاحظه ميكنيم كه (طاء) عقب تر از (ت ) ادا ميشود ولی از نظر شيوه ی ادا هردو انسدادی هستند واز طرفی (ت) عربی سر زبانی و دندانی است و ابن سينا دقيقاً محل ادای آندو را تعيين كرده است. بايد دانست كه تفاوت (ت) و (س) در زبان عربی آنست كه هردو صغيری و از نوع سايشی هستند، بجزآنكه بين دو دندان (ت) اجرا ميشود و حرف (س) پشت دندانی است و ازسايش هوای بين جلوی زبان و پشت دندان ها اجرا میشود.
ابن سينا ميگويد {گوئی (ثاء) مشابهت به سين دارد بوسيله تنگ كردن راه خروج هوا كه صغير زند ايجاد ميشود}.
در حالیکه (ر) تکریری و آوایی است در زبان عربی هر دو پشتِ داندانی است؛ حرف (ل) از دظر شیوه کناری است
ابن سينا با دقت خاص خود يكسان بودن محل ادای اين دو را كاملاً تعيين كرده و تكريری(م) را چنین شرح میدهد ؛ تکریری که در آن است به سبب لرزش پیشین زبان شنیده میشود با سر زبان و (ن) را که غنه ای هست دقیقاً شرح داده همچنین لازم به ذکر است که محل ادای (م) همچنین شیوۀ ادای سامت پشت دندان های پیشرو است در همان محل انسداد حاصل شده و هوا از بینی خارج میشود و از نظر مخرج تقریباً مشابهتی با (ت) دارد.
ابن سينا با تيزهوشی ویژگی مخرج هر دو صامت را به دقت تعيين كرده و چنين مينويسد: { وحبس در نون اندكی بالاتر از حبس در( تاء) است و با سر زبان انجام ميگيرد مگر آنكه قسمتی از هوا در آن به غنه سوراخ بينی صرف شود}.
ابن سينا شيوه اجرای مصوت های گشاده را تعيين كرده است. امروز در جدول مصوت های زبان عربی ملاحظه ميكنيم كه مصوت a و a ((أ) كشيده) و مصوت هر دو از نوع مصوت های گشاده هستند،يعنی هنگام ادای زبان پائين است و تنگنایی دراندام های فوق حنجره یی حاصل نمیشوند.
ابن سينا گويد:{ امرمصوت ها بر من دشوار است،اما ميپندارم كه الف های كبری که =aو صغير=a از اينكه هوا به روانی و بی مزاخمت رها شود پديد ميآيند.»كه منظور او مصوت های گشاده است كه امروزه هم با دستگاه های عكس برداری اشعه ايكس كاملاً می شود از آن ها عكس برداری كرد در حاليكه برای اجرای مصوت های U و I در مخرج صورت تنگنائی پديد می آيد و از همين رو،اين دو مصوت اخيرالذكربسته ناميده شده اند. ابن سينا اين دو دسته را بخوبی دريافته و از تمايز آن ها آگاه بوده است،او چنين می نويسد:
{ دو (واو) زبان عربی با اندک مزاحمت و تنگ کردن لب ها و تکیه ی سستی در دنبال لب بالاست} به هنگام اندازه گیری مصوت های زبان عربی با دستگاه کیوموگراف و طیف نگار صوتی ملاحظه میکنیم که اصولاً این زبان را باید به دودسته تقسیم کرد.
I – U- A اول – مصوت های کوتاه که عبارت اند از:
دوم – مصوت های بلند ِ
طبق آمارگيری ميانگين مدت زمان كشش و امتداد مصوت های فوق باين نتيجه می رسيم كه مصوت های كوتاه تقريباً نصف مصوت های بلند كشش دارد،يعنی سه مصوت كوتاه بطورمتوسط 330 ميلی ثانيه و سه مصوت بلند بطورمتوسط 660 ميلی ثانيه از امتداد برخوردارهستند.
نسبت امتداد مصوت های كوتاه و بلند كه امروز ما با دستگاه های دقيق آزمايشگاهی پيدا كرده ايم .ابن سينا درعهد خود اندازه گيری كرده و دريافته بوده است. او امتداد اين مصوت ها را چنين ذكر ميكند: {هر مصوت كوتاهی در كوچكترين زمان واقع ميشود و هر مصوت بلندی در دو چندان آن}.
دربخش پنجم رساله ی مذكورابن سينا از چند صوت كه در زبان عربی نيست و در زبان پارسی يافت می شود ياد كرده، از آنجمله است صامت( ژ). محل اين صامت از نظر مخرج پيشگام است و با شين هم مخرج می باشد،اختلاف آن دو لرزش تارهای صوتی است بهنگام ادای (ژ) و ساكت بودن آن ها درهنگام ادای (ش) ابن سينا در شرح خود هم محل ادای هر دو را تعيين كرده و هم ارتعاش اضافی موجود در (ژ) را كه حاصل ارتعاش تار آوا است ذكر می كند: { ديگرشين زائی است كه درزبان پارسی چون بگويند «ژرف» شنيده می شود و آن شينی است كه از نزديک شدن زبان بسطح كام و لرزيدن آن سطح و احداث آوازی ضعيف پديد آيد.} دراين فصل نيزچگونگی حدوث (پ) و سايراصواتی كه در زبان عربی نيست شرح داده شده است.
جالبترين فصل رساله ی مذكور بخش ششم است. دراين بخش شرح داده شده است كه چگونه با وسائل مكانيكی اصوات گفتاری را بسازيم و با تمهيدات (اسباب) و شيوه های مختلف همان امواج تركيبی گفتارطبيعی را ايجاد كنيم. اين ابتكار ابن سينا از آن نظر كه درهيچ يک از نشريات قديم بحثی باين شيوه بميان نيامده است و امروزه بازسازی اصوات گفتار بسيار مورد استقبال زبانشناسان واقع شده، حائز كمال اهميت است. ابن سينا برای اولين بار امكان ساختن اصوات گفتار را با وسایل مصنوعی مطرح میسازد.
بطور مثال در مورد ساختن صدای سين چنين نوشته است:{ سين از سائيدن جرم خشک صيقلی كه درآن زبری نهفته باشد بجرم خشک ديگری مانند آن و گذرانيدن آن بر اين تا هوایی كه ميان آن دو هست از سوارخ های بسيارتُنُک رانده شود و همچنين از دميدن و نفوذ هوا بفشار در چيزی مانند دندانه ی شانه صوت سين شنيده میشود}.
نگارنده، صامت سين را هم در بافت زبان پارسی و هم در زبان عربی (با تلفظ يكنفر بومی عرب زبان) روی طيف نگار صوتی ضبط نموده درهر دو زبان رده ی امواج صوتی (Formants) در حدود 2500 سيكل درثانيه و از 4700 سيكل بطور مداوم ببالا تا 8000 سيكل در ثانيه كه حد بالای كاغذ طيف نگاراست،ادامه داشته. شدت امواج بيشتردرفاصله 5500 تا 6000 سيكل درثانيه تثبیت شده.
همچنين شانه ای با اندازه ی متوسط از نظر فاصله بين دندانه ها انتخاب كرده و پس از دميدن در آن صوت حاصله را روی دستگاه طيف نگار ضبط نموده،ازمقايسه ی امواج ضبط شده با طيف نگارسين در گفتار ملاحظه شده كه امواج ضبط شده در همان حدود 2500 سيكل در ثانيه است. يعنی همانجائی كه سين طبيعی امواج صوتی ايجاد میكند، موج ايجاد كرده و از نظر شنوایی هم صوت سين ازاين تمهيد شنيده می شود.
امواج صوتی (س) و (ث) در روی كاغذ دستگاه طيف نگاربسيار بهم شبيه هستند. ث رديف 3000 سيكل ببالا را مانند س اشغال (شدّت )كرده است. مهمترين تمايزی كه دارد آنست كه حدوداً امواج 2500 سيكل ببالا از نظر شدت Intensity (ث)عربی خيلی كمتر از (س) میباشد.
ابن سينا در ارائه طرز ساختن اين صامت ها، مشابهت اكوستيكی آن دو را بخوبی دريافته و ميگويد: { اگر دندانه های (شانه) بسيار تنگ شود (ثاء) شنيده میشود}.
بهنگام مقايسه ی z و s چه در بافت زبان پارسی و چه در عربی، روی دستگاه طيف نگار صوتی ملاحظه می كنيم كه هر دو صوت از نظر امتداد (تقريباً يكسان هستند و هر دو دارای فركانسی هستند كه از 3000 سيكل ببالا را اشغال كرده و بهر حال از نظر محدوده امواج صوتی بالاتر از 2500 سيكل يكسان اند.
به هنگام ادای صوت (ز) و (س) تنها تفاوت در آن است که در ردۀ امواج بنیادی که مربوط به ارتعاش تار های صوتی است به همراهی صوت (ز) صوت (س) همراه میشود و در تشکیل حرف (اِس) تار های صوتی مرتعش است بنا براین امواجی در هوا با امواج عادی تشکیل دهنده (ز) میشود.
ابن سینامی گويد: {اگر روی دندانه های شانه جسمی نازک (و سست) مانند پوستی گذاشته شود كه هنگام دميدن به اهتزاز درآيد زای شنيده میشود}.
از نوشته حکیم دانشمند برمیآید که برای اضافه کردن موج اضافی که برای ساختن ز لازمست قطعخ پوستی را تجویز میکند که به دستگاه سازندۀ صوت (س) و یا (اس) اضافه کنیم ، تا در حقیقت ارتعاش حدود 120 سایکل تار های صوتی را که (ز) است و در (س) نیست ؛ ایجاد کند.
صوت (راء) در زبان پارسی و عربی بسته به جائيكه در سياق گفتار واقع شود حالت روان يازنشی می پذيرد و امواج صوتی آن روی كاغذ طيف نگارصوتی از بالای منطقه موج بنيادی آغاز و تا 5500 سيكل در ثانيه ادامه پيدا می كند و رديف ديگر بين 1500 تا 2000 سيكل درثانيه نيز ملاحظه می شود.
ابن سينا ساختن اين دو رديف موج صوت تشكيل دهنده را چنین توصیف میکند.
{ (راء) از لرزيدن پارچه كه در معرض بادی تند واقع باشد و به بندی استوار باشد كه از آن جدا نشود و از غلطيدن لوله سخت بر لوحی چوبين كه خود قابل اهتراز باشد و بلرزد} بوجود می آید. ملاحظه ميشود كه رديف های امواج صوتی تشكيل دهنده واج اند؛ ابن سينا با دقت نظر خاصی در نظر داشته و توأم كردن وسایل ايجاد ارتعاش ميتواند دو ارتعاش را كه با هم تلفيق شود تا صوت r حاصل شود با وسائل عهد خود كه در اختيار داشته ايجاد كرده است.ازهمين رو برای ايجاد صامت (راء) ارتعاش حركت گلوله و ارتعاش حاصله از خود لوح چوبی را با هم توأم ساخته و دو دسته موج مورد نظر را كه مشخصه را تشکیل بدهد صوت (آر) را بوجود می آورد.
همانگونه كه در آغاز مبحث ذكر شد بررسی اصوات گفتار تا سده ی اخير به هيچ وجه باين دقت مورد توجه هيچكدام از علماء گذشته قرار نگرفته است و اين حق را بايد برای دانشمند بزرگوار شيخ الرئيس ابوعلی سينا محفوظ داشت كه برای اولين بار در نه قرن و نيم قبل با اين دقت و موشكافی مسئله ای را كه امروز دانش جديدی تلقی می شود يا روشی كاملاً دقيق و مشابه روش های علمی امروز مورد بررسی قرار داده و هم از جنبه ی آزمايشی عملی تتبعات ارزنده ی خود را بيادگار نهاده است.
ماخذ: تحقیقات ساسان اسپانتا و معلومات انترنتی
سید همایون شاه (عالمی)
27 مارچ 2014 م کابل – افغانستان