قهر
مان مردی ازآریانای کهن : ا ستا د( صباح )
در
گذ شته های دور ! ! در دل تاریک قرن ها!
در
میا ن سنبلستان لا جوردین آریانا ی کهن!
شهسواری
می زیست بزرگ مرد و دلیر ، سیمای فروزان و مردانه داشت!!.. قامت کشیده و استوارش
چون کاج های بلند ، سر بر آسمان می سا ید. او را سیاوش می خوا ند ند و پیشوای راستین
و آزاده مردی
آریانا بود!! در یکی از روز های بهار که سرزمین دلفریب ما چون بهشت طلا ئی و
گوهرین بر عر صه نا آرام گیتی می درخشید !! و خنده سیمین بامداد بر چهره تاریک آسمان
شگفته بود! و پرتو فرحبخش صبح ، از روزن نقره فام فلک بر کوهساران و مرغزار های
مخملین آریانا می تایید ! از سرزمین " توران" یورشگران ستمگر بی رحمانه بر میهن عزیز ما حمله آوردند !
زمامدار جنایت پیشه این چپاولگران ، میر
غضبی بنام ( فرانکر سیا نا) بود. سیاوش قهرمان ، در برابر اشغالگران سفاک توران زمین ، لوای مقاومت و پیکار را
شجاعانه برا فراشت ، تا آنکه سر انجام روزی ، همزمان با طلوع سجاف طلا ئی صبح و
همپای با موکب رهوار سپیده دم سیاوش طناز ، در سرابگه خونین عشق و آزادگی سر داد!!!
خون
سیاوش بر زمین ریخت و چند روز بعد از دل قربانگاه آتشین او لاله ای سر برآورد ، که
در سوگ سیا وش سیهپوش شده بود ، و مردم آزادآریانا سیاوشانش خواندند!!!
بعد
از قربانی سیاوش موج مقاومت و پیکار مردم آریانا غوغا کرد ، و صفوف مستحکم و انبوه
تورانیان یکی پی دیگری د ر برابر تلاطم توفانی به زانو در آمد ند. سپاه بیکران اشغالگران در هم شکست و سردمدار جانی
شان بد ست پر توان جنگ آوران رهسپار جهنم شد!! دلیر مردان آریانا داعیه پیکار و
نبرد بی امان شان را ادامه دادند !! کشور پهناور توران زمین بدست رز مجویان میهن
ما مسخره شد ، و بعد از اندک زمانی سپاهیان " کوروش کبیر" که از سلا له پاک
نژاد سیاوش بود از سلسله کوه های ، اورال
و آب های گرم مد یترانه گذ شتند و لوای آریانا بر کرانه های چین و شرق آ سیا سایه
افگند !! سالها و قرن ها یکی پی دیگری گذشتند !! تا آنکه قرن ما که قرن آشوب ها و
وفتنه ها است فرا رسید.
آریانای
کهن و افغا نشتان امروز باز هم چون بهشت زرینی بر پهنه بر قرار جهان متلاوش بود ،
آ فتاب بهاران خرم می تافت !! گلبانگ و قلقل زیبای چشمسار ها گوش ما را مینواخت !! اکنون سالهاست که از
آن بهاران سبز فام و طرفه خیز اثری نیست!!
گل
نیست!!
سبزه
نیست!!
چراغی و ستاره ا ی نیست و !!
اکنون
سالهاست که صدای د لپذ یر شباهنگ ناز و تزرو نغمه پرداز ، جایش را به فریاد نفرین کودکان پدر مرده و
مادران داغ دیده ما داد است!!! اکنون
سالهاست که خزان خون بر کشور ماتم زده ما محشر می آفریند !! و آن گل زمین زیبا و
دلفریب به گلخنی از خون و آتش مبدل شده است.
بلی
!! درین خارستان اندوه و در این ظلمتکده تاریک دیگر ستاره ای بر رواق مر مرین افق نمی خندد !!!دیگر از آن
نگهت روح افزای ارغوان ولب خند نازنین یاسمن خبری نیست!!!
ا شک ا ز بیم شده خشک به چشم
نا
له ا ز تر س شده خو ن به گلو
د ل
شده قطره ا شک و ز مژ ه
نتوا
ند چکد ا ز و هم
فر و
........................
همه
جا پر چم ظلم ا ست بلند
همه
جا ر ا یت جو ر ا ست بپا
همه جا
هیکل منفو ر ستم
همه
جا چهره منحو س بلا
.............................
همه
جا سا یه ا هر یمن شو م
همه
جا جنبش ا شبا ح پلید
همه
جا جلو ه پتیا ره یا س
همه جا منظر ما یو س ا مید
.............................
بحر
پیدا و د ر آ ن مو ج سرا ب
د شت ر نگین و د ر آ ن ر نگ د روغ
با غ پرا ز گل و خا لی ز طر ب
چرخ پر ا ختر و عا ر ی ز فر و غ ...
فردوسی
و شاهنامه:
د
ر حدود یکهزار و پنجا ه سال پیش از امروز در خراسان کودکی پا بعرصه وجود
گذاشت که در تقدیر و قسمت وی رقم زده شده
بود تا نام خود و ملت خو یش را در جهان جاویدان گرداند و افتخارات ملت کهنسال خود
را زنده کند و خود و اثرش از نامداران و برجسته گان جهان بحساب آیند.
آن
کودک ابوالقاسم حسن فرزند اسحق شرف شاه و تخلص اش " فردوسی" و آن اثر
جاویدان و فنا نا پذیر حماسه ملی خراسانیان " شاهنامه" است که شاهکار
شعر و ادب دری در جهان بشمار می آید.
فردوسی
علوم متداول عصر را در نزد علمای روستای طوس
بیا موخت و بعد از تحصیل و سواد در دانش های مختلف عصر و زمانش به تحقیق و
تدبیر پرداخت .چون شخص متفکرو تیز هوش بود بعد از مطالعه هر نوع آثار به تفکر می
پرداخت .
قبل
از فردوسی بسیاری از شاعران دیگر تیز به سرایش شاهنامه پرداخته بودند که از جمله
یکی آن دقیقی بلخی بود که آنرا به آخر رسانده نتوانست و کشته شد. فردوسی دنباله
کار او را ادامه داد و از جمله هزار بیت آنرا در شاهنامه آورد و از اوبه سپاس و
احترام یاد کرده ، فردوسی برای اتمام شاهنا مه به جمع آوری اسناد و ماخذ پرداخت و
یکی از ماخذ بسیار معتبر آن شاهنامه ابو منصوری است که قسمت بزرگ داستان ها را از
آن گرفته و به نظم در آورده است.
فردوسی
بکمک موبدان و دهقانان زردشتی از متن های پهلوی هم استفاده کرده و از ماخذ های
عربی ، پهلوی دری که در آن تاریخ گذشته آریایی ها نوشته شده بود نیز استفاده کرده
است. شهنامه دارای سه بخش ا ست . قسمت اول ان شامل افسانه های حما سی ده پادشاه
نخستین وابسته بدوران پیشدایان است. قسمت
دوم آن داستان قهرمانی های رستم است و قسمت سوم شاهنامه مربوط بدوران سا سا نیان و
حوادث تاریخی استیلای اعراب می باشد. همچنان در شاهنامه فردوسی تاثیر اندیشه های
جنبش " شعوبیه" نیز بخوبی هویدا است.
فردوسی
را باید پیشرو کسانی دانست که به آرین
زمین روح تازه دا ده و عظمت تمدن باستانی ما را به جهانیان نشان داده است. بصورت
کلی آیده های اساسی شاهنامه فردوسی پاسداری از عدالت ، بلند همتی ، شرافتمند ،
بودن ، بر ضد ستم قیام کردن ، میهن پرستی ، جا نبداری از زحمتکشان و عدالت خواهی
شاهان وعیره می باشد . که در سیما و کرکتر های مثبتی چون :
مزد ک .
زردشت .
فریدون .
کاوه
.
رستم .
سیاوش
.
اسفندیار
..
رودابه
.
کتایون
.
تهمینه
.
و
سیما های :
منفی
چون ار جاسب ، سودابه ، افراسیاب ، ضحاک وغیره تمثیل یافته است. فردوسی مد ت
تقریبآ 30- 35 سال بالای شاهنامه کار کرد و زحمت کشید و بعد از تمام آنرا برای
سلطان محمود غزنوی که دربارش مملو از شاعران ، علما و دانشمندان بود پیشکش نمود که
متاسفانه از طرف سلطان محمود نواخته نشد.در مورد اینکه سلطان محمود فردوسی را
ننواخت ، دو نظر موجود است. یکی حسد حاسدان دربار و دیگر توجیهی در این مورد از
روایت تاریخ سیستان بر خلاف فردوسی و سلطان غالبآ چنان است که گویا سلطان شعر
نمیدانسته و یا اینکه از نژاد ترک بوده و
به فرهنگ آریا یان علاقه نداشته و فردوسی از تورانیان به بدی یاد کرده و به
فرهنگ خراسان توجه زیاد داشته و یا شاهنامه زمانی بسلطان تقدیم شد که مناسبات
سلطان با مرکز خلافت حسنه بود و در شاهنامه از اعراب به بدی یاد شده بود.این عمل
نا عاقبت اندیشانه سلطان شاعر سخن سنج و اگاه را متاثر گردانیده انرا از دربار
سلطان گریزان نمود. بعدآ که سلطان از اشتباه کار خویش و ارزش شاهنامه و فردوسی
آگاه می شود به ندیمان خود دستور میدهد که فورآ اسپان را زر و سیم و طلای سرخ بار
نموده تقدیم شاعر نمایند و شاعر دل آزرده را بحضورش حاضر نمایند . مطابق هدایت
سلطا ن ندیمان وقتی از در ده داخل آن میشود و سراغ فردوسی را میگیرند که متاسفانه می بینند از در دیگر ده
مردم جنازه شاعر بزرگ را بدوش گرفته برای تد فین
به د یا ر خاموشا ن می برند . شاهنامه فردوسی
کتابی است در ادبیات دری منحصر بفرد. فردوسی چنان کاخ رفیع آسیب ناپذ یر "
شاهنامه" را بنیان گذاشته که تا جهان است
پاینده و جاویدان خواهد بود. چنانکه خود وی گفته است:
بنا های آباد گردد خراب زباران و از تابش آفتاب
پسی
افگندم از نظم کاخ بلند که از باد و باران نیاید گزند
نمیرم
ا ز ین پس که من زنده ام که تخم
سخن را پرا گنده ام .