هنديه دافغانستان، فعال حقوق بشر، زنى کم نطيرافغان
 
 
 
 
هنديه زن با احساس و وطن دوست افغانى است که از آغاز بحران افـغانستان در ١٩٨٠ تا کنون با تلاش هاى خستـگى نـاپـذيرشخصى صدهــا هـزار دالر به اطفـال بى سـرپـرست افغانستان کمک رسانـده ، ولى يکـبار هم از خود نام نبرده است که اين کمک ها توسط او ( فلان بنت بهمان) ارسال شده است.

هنديه در شهر روم پايتخت ايتاليا زندگى ميکند و درحالى که افغانستان را نديده است ، اما چنان به افغانستان و مردمش عشق ميورزد که يک سوم از عمرش را در راه کمک به مردم محتاج و بخصوص اطفال يتيم و بيکس در ٢٥ سال اخير بسر رسانده است.

پس از آنکه قشون سرخ افغانستان را اشغال نمود و مردم مجبور به ترک يار و ديار خود شدند وبه پاکستان در کمپ هاى مهاجرين آواره و در بدر گرديدند، او دامن همت به کمر زد و از طريق ايراد کنفرانس ها در مجامع عمومى ايتاليا و در مدارس و مکاتب آن کشور ، با ايراد کنفرانسها در مورد وضع کودکان بى سر پرست افغان بطور همه جانبه و گسترده اى تبليغ کرد و ده ها هزار دالر حق الزحمه از مدرک اين کنفرانس ها را به کودکان بى سرپرست افغانستان در پاکستان ارسال نمود. افزون برين کار تعجب آور خانم هنديه اين است که او حتى سالون نشيمن خود را در روم ، براى اطفال بى دست و بى پاو کور افغانى که در آنشهر کس وکوى نداشته اند اختصاص داده است . برطبق اظهارات يکى از اقارب نزديکش دراتاق پذيراى بجاى کذاشتن موبل هاى نشيمن ، چهار چپرکت گذاشته و از بيمارستان هاى شهر روم اطفال افغانى را که براى تداوى چشم ويا دست و پاى به ايتاليا آورده ميشدند بخانه خود مى برد و از اين مريضان نگهدارى ميکرد.

خودش برايم توضيح داد: اطفالى که پاى ندارند، يک سال ضرورت است تا استخوان پا درست بشود و اگرلازم باشد که پاى قطع شده توسط وسايل بخصوصى کشيده شود که با پاى ديگر همسان گردد يک سال و نيم ديگر ضرورت دارد . خانم هنديه دونفر از اينگونه اطفال راکه پا هاى شان کشيده ميشد به نام هاى نفيسه و شاديخان را به خانه خود برد و از هريک آنها تا د ونيم سال مراقبت و نگهدارى کرد. طبعاً اين نگهدارى شامل غذا و ادويه و درست کردن بسترخواب و حمام دادن وشستن سر وصورت اطفال نيز ميگردد و اين همه تکاليف را هنديه شخصاً بدوش ميگرفت. او تا کنون ٤٠ نفراز جمله ٦٥ طفل افغانى راکه جهت تدواى به ايتاليا رفته اند، بخانه خود برده و از يک ماه تا دونيم سال از آنها مثل يک مادر مهربان نگهدارى نموده است.

بارى براى من در تلفن تعريف ميکرد که اطفال افغان در حمام از برهنه شدن مى شرمند و آنهاى که دست دارند ولى پاى ندارند و ميتوانند با دستان خود به آنهايى که دست ندارندکمک کنند ، مگرحاضر نمى شدند تا سر و بدن طفلى را که دست ندارد، با صابون ويا کيسه بشويند و من مجبوربودم اين کار را بکنم.خانم هنديه از کمک به اين گونه اطفال هرگز خسته نمى شود و از انجام چنين کارهاى که حتى براى والدين اطفال هم خسته کننده است ، اظهار نگرانى نميکند. او اينکار را براى ١٤ سال تمام انجام داده است. هر وقت من با هنديه «دافغانستان» صحبت ميکنم و از اومى پرسم که چه ميکند و چه برنامه دارد؟ جواب مى دهد ميخواهد به فلان شهر برود و در باره اطفال افغانستان کنفرانس بدهد و توجه مردم رابراى کمک به آنها جلب کند.ميپرسم اين کمکها را چه گونه انتقال ميدهد؟ پاسخ ميدهد، بدست شخص امينى که به افغانستان برود ، ميدهم تا براى اطفال فقير ويتيم برساند.

آخرين کمک او براى اعمار مکتبى بنام تنگى قلعه که ظرفيت ٩٠٠ شاگرد را دارد ودر نزديکى کابل اعمار ميشود، حدود ٣٠ هزار يورو داده است . هنديه اين کمک ها را از مدرک کنفرانس هايى تهيه ميکند که در مورد افغانستان در شهر ها و کشورهاى مختف ايراد مينمايد . او گفت سه کنفرانس در ژنيو و وين ايراد کردم و حق الزحمه اين کنفرانس ها را به حساب بانکى يک موسسه ساختمانى خارجى به کابل انتقال دادم. او ميگويد : هروقت در جايى از من دعوت بشود که کنفرانس بدهم من در بدل اين کنفرانس پول دريافت ميکنم و اين پولها را به افغانستان مى فرستم و درسال ٢٠٠٢ ده هزار دالر توسط حميرا دخترسردار ولى براى اطفال بى سرپرست کابل فرستادم تا به مستحقين آن توزيع کند. علاوه براين در سال ٢٠٠٣در شهرهاى ديگر ايتاليا کنفرانس هاى داده ام که در بدل يکى ٣٢٠٠ يورو و از ديگرى ٥٠٠٠يورو و از يکى ديگر ٧٠٠٠ يورو گرفتم و آن پول را براى اعمار مکتب به افغانستان فرستادم. هنديه گفت: در نظر دارم بعد از اين براى دخترانى که بى سرپرست اند و شب جاى بود وباش ندارند، پول تهيه کنم و بفرستم تا از گرسنگى نميرند.

خانم هنديه اکنون ٧٥ سال دارد و در اين سن وسال که انسان ضرورت به خدمتگار دارد مگر او خود در خدمت هموطنان خود است . همان هموطنانى که او را که يک ماهــه بود با پدر و مادر و برادران و خواهرانش از کشور آبائى شان تبعيد کرده بودند. درحالى که هيچ گناهى جز آزادى و سرافرازى مردم افغانستان نداشتند. اين پدر و مادر بزرگوار اعليحضرت شاه امان اﷲ غازى و ملکه ثريا بودند. هنديه هفتمين فرزند ملکه ثرياست و يک ماهه بود که با پدر ومادر و وابستگان خودمجبور به ترک کشور شد و به ايتاليا رفت در شهرروم رشد يافت و در جوانى ابتدا با کاظم ملک ايرانى ازدواج نمود و از او صاحب دو دختر به نامهاى ثريا و همدم شد و بعد از جدايى اژ کاظم ملک با داکتر رؤوف افغان ازدواج نمود که صاحب يک پسربنام اسکندر است و اکنون با پسرش اسکندر در روم زندگى ميکند. او به زبانهاى ايتاليائى ، فرانسه و جرمنى کنفرانس ميدهد ، مگر به زبان فارسى درحالى که بخوبى صحبت ميکندنوشتن وخواندن نميتواند.. ياد اين بانوى فداکار و از خود گذر افغان که شير پاک وطن پرستى را از ملکه ثريا خورده است همواره گرامى باد!

ملکه ثريا فرزندان ديگرى به اين نامها به دنيا آورده بود:

١ ـ آمنه، با مصطفى حسن ويج از مسلمانان يوگوسلاوى ازدواج نمود.

٢ ـ عابده، نخست با على ولى فرزند محمدوليخان ازدواج نمود وبعد از فوت على، با سردارحميداﷲ سراج ازدواج نمود، مگر صاحب اولادى از او نشد..٣ -سيف اﷲ در کودکى فوت نمود.

٤ ـ مليحه (داکتر جراح)، با طاهر سوکرترک ازدواج نمود، در ترکيه زندگى ميکند. ٥ ـ حمايت اﷲ در کودکى فوت کرد. ٦ـ رحمت اﷲ که وليعهد بود، در ايتاليا ابتدا تحصيلات نظامى نمود وبعددر عرصه هاى علوم سياسى ورشته هاى ديگرتحصيل نمود و فعلاً در روم زندگى ميکند . ٧ ـ عادله، با يک مرد ايتالوى ازدواج نمودو صاحب چهار دخترشد. ٨ ـ احسان اﷲ (انجنير) با ليلا طرزى دخترعبدالتواب طرزى ازدواج کردو در ژنيو زندگى ميکند. ٩ ـ هنديه دافغانستان که شرح حالش گذشت .١٠ ـ ناجيه با ايلتر دوگان ترک ازدواج کرد و دو فرزند بنام هاى عمر و حميرادارد.٠(منبع اطلاع ، هنديه دختر ملکه ثريا) ملکه ثريا به تاريخ ٢١ اپريل ١٩٦٨ به عمر ٧٢سالگى بر اثر مرض سرطان در روم فوت کرد و ايتاليائى ها جنازه اش را باتشريفات شاهى احترام کردند وتوسط طياره به افغانستان فرستادند. واز کابل توسط يک طياره نظامى به جلال آباد انتقال گرديد و کمى دورتر از مقبره اعليحضرت امان اﷲ بخاک سپرده شد.

نويسنده کتاب آتش در افغانستان ميگويد: هنگامى که جنازه ملکه ثريا را بخاک مى سپردند ، من در آنجا بودم ، بعد از تدفين، ملاها بى اختيار سخن زدند اما وى را تعريف نکردند. به استثناى اعضاى فاميل ، هيچ زنى نيامده بود. وقتى مردها از قبر دور شدند، زنهاى چادرى دار آمدند و دستها را بلند نمودند وبراى ملکه ثريادعا خواندند. آرى ايشان براى کسى دعا ميخواندندکه سالها قبل ميخواست آنها را از زندان چادرى نجات بدهد.(ريه تالى استوارت ،آتش در افغانستان ، ص ١٩٤)

م . ا.سيستانى


بالا

اخبار * صفحة دری * بازگشت *