دستگیر صادقی
چگونگی رفع
منازعات ملی
در این
نوشتار بحث تیوریک و علمی " حل منازعه " و ابعاد ستراتیژیک آن مطرح نیست
و صرف تلاش شده است تا گوشه های از تجارب و اندوخته های عملی جوامع مختلف انسانی
با زبان ساده تداعی گردد و بازتاب آن در
افغانستان به گونه یی بیان شود.
درفولکلور،
اساطیر و افسانه های مردمی اکثر جوامع
بشری، نمونه های بسیار گوناگون و جالبی در
ارتباط یه چگونگی حل ناهنجاری های اجتماعی و رفع منازعات داخلی میان قوم، قبیله و
جامعه وجود دارد، که در درازنای تاریخ از جذابیت آنها کاسته نشده است. در این حکایات
و افسانه ها، شیوه های حل منازعات، بخصوص آن منازعاتی که در آن کمیت بزرگی از مردم
ظاهراً مقصر شناخته میشدند و امکانات تنبیه و مجازات عمومی نیز چندان میسر و معقول
پنداشته نمیشد را دریافت و از آن سودها جست.
به گونه مثال
یکی از کهنترین روایات را به خوانش میگیریم. در آن چنین آمده است که مردم در اوقات
معیین سال ( عمدتاً ختم سال ) عروسکهای زشتی را به مثابه نهاد زشتی ها و پلیدی ها
، جفاها و ناراحتی ها، غمها و غصه ها، عداوتها و کدورتها میساختند و هر یکی درد دل
خود را مینوشت و یا با سروده یی بیان میداشت و یا به طرز سمبولیک و اشکال گوناگون
تهیه میدید و به گردن عروسکی می آویخت. در ختم محفل و بعد از ابراز همه دردها و
غصه ها، عروسک را به آتش میکشیدند و یا از بلندی تپه، یا قلعه یی به پایین می
افگندند و خود را از شر تمام ناراحتی هایی که داشتند، ظاهراً راحت میکردند.
آنها بدین
وسیله یک " بلاگردان " یا" سپربلا " می آفریدند تا همه بلا ها را به گردن وی
اندازند و خود و دیگران را از شر عواقب فاجعه راحت سازند، و به دشمنی ها نقطه
پایان گذارند و زندگی را در یک فضای تازه و فارغ از کدورتها آغاز نمایند. این "
بلاگردان " سازی تا اکنون هم در منازعات اجتماعی و سیاسی مروج است و
معمولاً این " اشخاص " اند که به مثابه سپر بلا از لحاظ شخصیب و
یا حتی موجودیت فزیکی به قربانگاه برده میشوند و کتله های بزرگ مردم مصئون
میمانند.
فراز و
فرودهای زندگی به این جوامع آموختانده بود که مسایل درونی را باید با احتیاط و دور
اندیشی حل و فصل نمایند. رهبران مدبر و با تاًمل جامعه میدانستند که با رفتار
ناعاقبت اندیشانه، کمیت بزرگی از خودی ها را از میان مردم جدا و ناراض میسازند و
بدین وسیله زمینه های مساعد را برای بذر تخم
نفاق و عداوت در میان مردم فراهم میگردانند. آنها میدانستند که دشمن صرف از همین
طریق در صفوف آنها رخنه مینماید. آنها ناگزیر مسایل به وجود آمده را با تحمل و
گذشت، و وسعت نظر حل میکردند و در نهایت وحدت و اتحاد نیروهای مربوط و ایجاد بنیاد
مستحکم برای آینده جامعه را همواره مدنظر میداشتند.
از آنجا که
ناهنجاری های اجتماعی، کشمکش های درونی، نفاق و عداوت میان لایه هایی از جامعه
موجب تضعیف و از بین رفتن توانمندی ها آن میگردید و منجر به فاجعه های بزرگ میشد،
نه تنها رهبران بل مردم عادی نیز با ترس و وحشت بسوی زمینه های ایجاد نفاق
مینگریستند و حل سریع آن را از مبرمترین وظایف تلفی میکردند. رهبران دوراندیش و
خردمند، سعی میورزیدند تا همه زمینه های خصومت و حتی نهاد های فکری و عقیدتی که
وحدت و اتحاد مردم و روحیه همبستگی و اتحاد میان آنان را ضعیف میساخت به گونه یی
از بین برده شود تا نوعی " اعتدال " بوجود آید.
اگر از
روایات و قصه های فولکلوری بگذریم و به برهه هایی از وقایع تاریخی جوامع مختلف نظر
اندازیم می بینیم که اکثر ملل جهان در ادوار مختلف، کشمکش ها و تفرقه های درونی را
گاهی با درایت و هوشیاری کامل حل و فصل کرده و با افتخار ثبت تاریخ نموده اند. یکی
از بهترین نمونه ها را به یاد می آوریم که
در تاریخ دین اسلام ثبت گردیده است. این نمونه عبارت از شیوهً رفتار حضرت
محمد پیامبر اسلام در فتح مکه میباشد. آن حضرت بعد از سالها رنج و عذاب جانسوز،
قبول مهاجرت طولانی و جنگهای تحمیلی که به شهادت بهترین یاران و دوستان شان
انجامید، منحیث یک فاتح بزرگ و دور اندیش، با دشمنان آشتی ناپذیر ولی شکست خورده، از در مصالحه و آشتی پیش آمد.
موصوف بعد از فتح مکه و به منظور جلوگیری از ضعیف شدن قوم قریش و ایجاد فضای امن،
به زودترین فرصت با دختر ابوسوفیان ـ این دشمن سوگند خورده ازدواج کرد. تاریخ یه
یاد دارد که ابوسوفیان شوهر هنده، مشهور به جگر خور در میدان جنگ، جگر حمزه عموی
دلاور و سرباز قهرمان اسلام را به عداوت و خونخواهی از قفسه سینه اش بیرون کشیده و
چک زده بود. آن حضرت با این عمل خود، در حقیقت با تحمل، گذشت، دوراندیشی و رسالتی
که در پیش داشت به تمام دشمنی های قبلی نقطه پایان گذاشت و زمینه های دوستی با
دشمن قبلی شکست خورده ولی خودی را فراهم ساخت. سایر یاران با دیدن چنین شیوهً
رفتار و عمل، با وی همراه شدند و دست از انتقام جویی کشیدند. همان است که در زمان
کوتاه فتح و نصرت در مقیاس شبهه جزیره عرب و بسیار دورتر از آن نصیب مسلمانان
گردید. این بزرگترین درس تاریخی بخصوص برای مسلمانان جهان است که در منازعات ذات
البینی باید شیوه عمل خود قرار دهند.
اگر به جهان
امروز نیز نیم نگاهی افگنیم، درمیابیم که تعداد زیادی از کشورهای که به مصیبت عظیم
جنگ داخلی و برادر کشی ناشی از مداخلات بیرونی گرفتار گردیده بودند با درایت و
هوشیاری، گام به گام، پا از این فاجعه ملی بیرون کشیده اند که هر یک میتوانست برای
ما افغانان در موقع مناسب، منحیث نمونه
های موًثر مورد استفاده قرار گیرد. متاسفانه این فرصتهای تاریخی بنابر یک سلسله
عوامل داخلی و عمدتاً خارجی از دست رفته
اند. منظور کشورهای نیکاراگوا، انگولا، کمبودیا و دیگران اند.
در دنیای
متمدن امروز نمونه های دیگری نیز وجود دارد که صرف دو نمونه آن برجسته میگردد.
نخست از
افریقای جنوبی می آغازم و از مردی که در تارک تاریخ معاصر همچون ستارهً درخشانی
میدرخشد. از نیلسن ماندیلا میگویم که مدت تقریباً سی سال بهترین ایام عمر خود را
در زندانهای رژیم اپارتایت با اعمال شاقه سپری نمود و از موضیع دفاع از حق و عدالت
یک گام هم عقب نرفت. با به پیروزی رسیدن داعیه برحق مردم افریقای جنوبی و به کرسی
نشستن در عالیترین مقام دولتی، دست به انتقامجویی نزد و شکنجه گران سرافگنده
دیروزی را نوازش کرد و همه را منحیث شهروندان جمهوری به آغوش گرفت. ا و راه و روشی را در پیش گرفت که ملت متضرر
نگردد و جمهوری به ضعف و ناتوانی نگراید. و از همه مهمتر با چه شکسته نفسی و
سادگی از عالیترین مقام دولتی دست کشید ولی هنوز هم با تن نحیف و رنجور به شیوه
دیگری در خدمت عامه و در قلب مردم خود جا دارد. این شخصیت شجاع که کار شاقه در
معادن سنگ با غل و زنجیر، اراده آهنین او را در راه حق و عدالت درهم نشکست با به
پیروزی رسیدن از خود چهره انسانی دیگری نشان داد که همه با این چهره آشنا هستیم و
با تحسین و افتخار به وی مینگریم و وی را یکی از بهترین شخصیتهای دنیای معاصر
میشناسیم.
چگونگی وحدت
دو آلمان را به یاد می آوریم. دیوار برلین محل تقاطع دو اندیشه و دو طرز تفکر
کاملا متخاصم، یک ملت واحد را در دو سیستم متفاوت از هم جدا کرد و مقابل هم قرار
داد. آن دو مانند دو دشمن عمل میکردند. با فروریختن دیوار برلین و با موجودیت
دولتی به نام جمهوری دموکراتیک آلمان به مثابه یک سیستم واحد دولتی، متشکل از
ارگانهای اساسی قانونگذاری، قضایی و اجرایی، قوای بزرگ نظامی و امنیتی، و هزاران
کارمند وابسته به این سیستم، نه تنها کوچکترین فاجعه یی به وجود نیامد، بل حتی
محاکمه تشریفاتی هونیکر رهبر آلمان دموکراتیک منحیث " سپر بلا " با
احترامات زیاد بر پاگردید. جالب است که وی نیز در دفاعیه خود از موقف، نظام و سیاستهای
قبلی، شجاعانه دفاع نمود و خود را در یک بخشی از تاریخ آلمان ماندگار ساخت. با
چنین برخورد هوشیارانه و مدبرانه، ملت آلمان صدمه ندید و عضو حزب کمونیست آلمان
دموکراتیک بنام عضویت در حزب از جامعه امروزی آلمان نه تنها تجرید نشد و تحقیر
نگردید، بل این که با هویت جدید به اعتبار خود می افزاید . جامعهً آلمانی در مجموع، نه تنها متشنج نگردید
بل هرچه بیشتر نیرومندتر شده و به حیثیت و اعتبار بین المللی آن افزوده شده است.
به تازه ترین
نمونه نگاه میکنیم، به گرجستان، به کشوری که طی سالیان متمادی، بنابر موقعیت مهم
جیوستراتژیک و مداخلات خارجی شبیهه افغانستان، در یک منازعه ناخواسته، ده ها هزار
کشته برجا گذاشته است. گرجی ها، با درایت و هوشیاری و بدون استفاده از سلاح و
خشونت، و با همبستگی ملی، خود را از شر " روبای پیر " و مافیای مسلط در
قدرت نجات دادند. شخصی که طی سالهای طولانی منحیث وزیر خارجه اتحاد شوروی در صحنه
دیپلوماسی جهان خودنمایی مینمود و از نام بزرگترین قدرت جهان، بالای سرنوشت کشور
های مختلف معامله میکرد، نه توانست طی مدت
حاکمیت طولانی در گرجستان حد اقلی نیازمندی های قوم خود را برآورده سازد. کشور ما
افغانستان نیز در معاملات پشت پردهً ابر قدرتها،
به درایت همین شخص و حامیانش، به قربانگاه
برده شد. زمانی که چهره غم زده و سری افگنده شیوارد نازی را که با ذلت توسط
محافظان شخصی وی از تالار شوری خارج ساخته میشد، در پرده تلویزیون دیدم، و همچنان
به یاد آوردم آن سلیی آبداری را که یکی از
شهروندان در انتخابات ریاست جمهوری روسیه به تائید عکس العمل خشم آلود مردم در
حوزه انتخاباتی به رخسار گرباچوف نواخت ،
باورم به انتقام تاریخ بیشتر گردید.
در این راستا
اگر به تاریخ دور کشور خود نیز نیم نگاهی
اندازیم در میابیم که بسی مسایل ذات البینی با درایت و هوشیاری و بر طبق منافع و
مصالح علیای مردم حل و فصل گردیده است. رهبران خردمند و دوراندیش ما، با شهامت و
شجاعت، بدون تعصب و تنگنظری، عقده و عداوت برخورد نموده اند و میدانستند که حل
منازعات از طریق خشونت صرف خشونت می آفریند. در طول سده ها و در نبود حکومت
قوی مرکزی و فقدان حاکمیت قانون، بسیاری مسایل و منازعات از طریق جرگه های قومی که
در تمام اقوام کشور متداول بوده، حل و فصل میگردید. در این جرگه ها، ناهنجاری های
جدی به گونه یی حل میشد که زمینه های دوستی و آشتی فراهم آید. ریش سفیدان مدبر قوم
و قبیله میدانستند که با برخورد تعصب آمیز و خشن، قوم و قبیله از هم میپاشد و به
هزاران مشکل و درد سر جبران ناپذیر دیگری مواجه میگردد و در نتیجه دشمن در کمین
نشسته از آن بطور کامل نفع میبرد.
با دریغ و
درد فراوان که این همه تجارب ارزشمند و
تاریخی در افغانستان عزیز ما آنطوری که باید مصرف ندارد و مورد توجه قرار
نمیگیرد. شاید دلیل عمده این باشد که در جریان این سالهای طولانی، مردم افغانستان
این فرصت مساعد را به دست نیاورد تا در حل
و فصل منازعات اجتماعی و سیاسی خویش مستقلانه عمل کند و خود تصمیم گیرد. به عوض کافه مردم یک تعداد دلال
ها و معامله گران سیاسی در غیاب مردم از مردم " نماینده گی " کرده اند و
خود را نماینده گان مردم جازد ه اند. آنها بنابر وابستگی هایی که داشتند و دارند،
پیش از آن که به منافع و مصالح مردم بپردازند، مطالبات و منافع بیگانگان را در نظر
گرفته اند.
همه میدانند
که مردم شجاع ولی ستمرسیده افغان، قربانی بازی های ستراتژیک منافع قدرتهای بزرگ
بین المللی و منطقوی گردیده است و این بازی همچنان ادامه دارد. همه میدانند که
شعار های دیروز و امروز که موجب انقطاب جامعه گردیده جز فریب و نیرنگ چیزی بیش
نبوده است و در این تنور داغ هر یک به میل خود نان پخته است. از همه بیشتر، این
مردم به یغما برده شده افغان است که اینهمه نیرنگها را با گوشت، پوست و استخوان
خود درک میکند.
همه
افغانهایی که در این قطب بندی مقابل هم قرار داشته اند و در قدم و قلم در حمایت و
معاونت نیروهای متخاصم قرار گرفته اند، باید امروز با افشای چهره های واقعی
بازیگران اصلی و برنامه ها و طرح های مخوف سیاسی ـ نظامی آنها ندامت و پشیمانی خود
را از اعمال گذشته ابراز دارند، و همه مشترکا در مقابل مردم احساس مسؤولیت و
سرافگندی نمایند.
تا زمانی که
هر کدام ما، در هر سطح و سویهً که قرار داشتیم، در هر موضیع و پایگاهی که بودیم و
یا هستیم، همه مشترکاً خود را شرمنده و مقصر نسبت به وطن احساس ننماییم، نمیتوانیم
منازعات و مناقشات بوجود آمده در میان افغانها را حل و فصل نماییم. با غرور، تکبر و خود ستایی، صرف دشمنی ها را
دامن میزنیم. هرگاه هر یک خود را برائت داده و انگشت اتهام به سوی دیگران دراز
نماییم، این سلسله زنجیری تا اخیر ادامه خواهد یافت و معضله همچنان باقی خواهد
ماند.
در شرایطی که
بزگترین نفاق، عداوت و تحجر، رگ و ریشه مردم را میسوزاند و کماکان تفکر جهادی ـ
طالبی که بیگانه با فرهنگ اسلامی، رسوم و عنعنات پسندیده مردم است، بر کشور حکومت
میراند و در حل منازعه ملی نیز بنابر تکیه کردن بر مواضع یک جانبه و گروهی عاجر
مانده ، باید روشنفکران ما و بخصوص صاحبان قلم و اندیشه، پیام آوران آشتی، صفا،
دوستی و روشنگری باشند و در این راستا از خود ظرفیت و شایستگی نشان دهند. باید از
تجارب ارزنده خود و دیگران بهره گیریم و دور از بغض و عداوت، و با گفتار و پندار
نیک، به امید آینده خوب و با رفاه و ایجاد فضای مساعد برای رشد مصئون و آرام
فرزندان افغان که همه انواعی غمها و غصه های زنده گی، رنج و مصیبت جسمی و روانی را
تجربه نموده اند، بهم نزدیک شویم، دست از گلو و یخن یکدیگر برداریم و در عوض
دست یکدیگر را با محبت بفشاریم و نسبت به فردای کشور با مسؤولیت برخورد نماییم تا
در حل منازعات ملی سهیم گردیم.
در این
راستا نقش شخصیتهای با تجربه و آگاهی ما، بزرگان علم و اندیشه، و هواداران ترقی،
دموکراسی و عدالت اجتماعی بیش از همه برجسته میگردد تا آغوش خود را به روی یکدیگر
باز نمایند و در این راه پرافتخار پیشگام باشند.
با دریغ و
درد که در این مرحلهً گذار از بحران به صلع و ثبات، حکمرانان کشور که به
حیله های گوناگون مردم را هنوز هم به گروگان دارند، مغایر شعار های بلند بالا و
مطروحه، آرمانهای مردم را به بازی میگیرند
و با تعصب و تنگنظری عمل میکنند. راه و روشی که هیچگاه در حل منازعات ملی یاری
نمیرساند.
کافی است اگر
به نتیجه گیری های آقای اخضر ابراهیمی نماینده خاص سرمنشی ملل متحد در امور
افغانستان، و مسؤول امور این کشور از جانب جامعه بین المللی که در طرح مقدماتی
برای برگزاری دومین اجلاس بن، بمنظور مشورت با مقامات افغانی ارائه داشته است، نظر
کوتاهی اندازیم. موصوف در این طرح از " افزایش نارسایی ها در زمینه رابطه حکومت
و عامهً مردم" ، " نماینده گی محدود ساختار حکومت از مردم" ،
" نبود قدرتهای دوامدار برای تحقق وحدت و آشتی ملی" ، " آهنگ آهسته
پروسه بازسازی" ، " ناکامی در بهتر سازی توازن قومی و اجتماعی داخل
حکومت " نام میبرد. از همه مهمتر،
موصوف در گزارش خود علاوه مینماید که : " تعداد زیادی از رهبران شریک در
حاکمیت، متهم به فساد مالی، سوً استفاده از قدرت و حتی دست داشتن به قاچاق مواد
مخدر هستند و این مساًله برد حاکمیت را کاهش میدهد." وی منحیث شخصیتی که از
جامعه بین المللی نمایندگی میکند هوشدار میدهد که اگر این ملامحظات در نظر گرفته
نشود، تصویب قانون اساسی و انتخابات بعدی منجر به ایجاد یک نظام از هم گسیخته و نا
استوار سیاسی خواهد شد که تاًمین کننده منافع گروهی خاص باشد و تا سالها از مشکلات
امنیتی در محلات مختلف رنج ببرد.
آیا چنین
حاکمیتی با چنین رهبرانی، صلاحیت و توانایی حل منازعات ملی در کشور را دارد ؟؟
و
آیا این همه تعصبات و تنگنظری هایی که از جانب حکمرانان به نمایش گذاشته میشود، به
آشتی و وحدت ملی افغانها یاری میرساند ؟؟
به این باورم
که ما هنوز راه بسیار طولانیی را در پیش رو داریم.