محمود طرزی

محمود طرزی پسر سردار غلام محمد خان طرزی میباشد که در سال 1868 درغزنی بد نیا آمده است. پدرش یکی از حکمرانان بارکزائی قند هار بود که در ایران وفات نمود . وی از سلطة نفوذ  انگلیس ها متنفر بود و از همین سبب عبد الرحمن خان او را  از قند هاربه کراچی تبعید کرد. طرزی زیر بیرق انگلیس در کراچی زندگی کرده نتوانست ، به بغداد و دمشق به دولت اسلامی عثمانی پناه برد و تا آ خر عمرش در آنجا ماند.

محمود که از سن کودکی بدین روحیه تربیه شده بود ، تا آ خر عمرش بدین  مفکوره استوار ماند و در هر جائیکه کردار ، گفتار و خامه اش کار میکرد، برضد نفوذ استعمار بریتانیا مقاومت و مبارزه کرد.

پدرش به شعر و ادب و دانش و فرهنگ دسترسی داشت و با علمای عصرش دوست و محشور بود.

باوصف ا ینکه طرزی ، پیرمرد زاهد ، خداپرست و بیغرضی بود ، ولی در اثر سعا یت مامورین انگلیس ، نظر گماشتگان دولت عثمانیه در سوریه نیز نسبت به پدر و پسر تغییر کرده بود و مشکلاتی را در امور زندگی روزمره برای شان ایجاد کرده بود ، ولی پدر و پسر هر دو بر عقیدة ضد بریتانوی استوار ماندند.

محمودطرزی در حدود پانزده سالگی و آ غاز ایام بلوغ با پدر و خاندان مظلومش از وطن تبعید گردید و این مظلومیت اوبه سببی بود که پدرش با امیر گماشتة انگلیس مخالف بود.

محمود طرزی چون از وطن فراری شد ، چشمش نخستین باربه آثار مدنیت اروپا مانند خط آهن ، برق ، جریده و مطبعه وغیره که بوسیلة همان قوای استعماری در هند ایجاد شده بود آشنا گردید و از آثار ایام جوانی او هویداست که وی از همان وقت آرزو داشت تا وطنش نیز از آن مدنیت برخوردار باشد.

در قدم دیگر چون به بغداد ، استانبول و دمشق رفت ، که در آنوقت جزقلمرو خلافت عثمانی ، آثار مدنیت صنعتی و نهضت های علمی اروپا به این ساحات نیز رسیده بود مشاهده کرد .

در سال 1314 ق مطابق 1896 م در جراید به نشر رسید که سید جما ل الدین افغانی از اروپا به استانبول آمده است . سردار غلام محمد خان طرزی فرزند خود محمودطرزی  را یه استانبول فرستاد، به دستش نامة بنام سید جما ل الدین داد . محمود طرزی درین زمینه مینویسد : علامه سید جما ل الدین یک معدن عرفان بود . این هفت ماهه مصاحبت من با ا وبقدر هفتاد ساله سیاحت را دربر دارد ........ مباحث علمیة ، حکمیه ، فلسفه ، سیاسیه ، اجتماعیه وغیره که هر روز در محفل بزم حضور آ ن علامة دهر جریان می یافت ، هر جمله و عبارة آ ن کتابها ، رساله ها تحریر کار دارد.......

مبارزات سید جما ل الدین افغانی مبنی بر دو اصل مهم بود :

اول  :    مبارزه با استبداد داخلی شاهان و حکمروایان داخلی در ممالک اسلامی.

دوم  :    مبارزة بی امان با امپریالیزم مخصوصا با عمال شهنشاهی انگلیس و تعدیات آنها در ممالک شرقی.

محمود طرزی که از کودکی نفرت شدید از انگلیس ها را به ارث برده بود ، این منظر بیداری در تلقینات سحر آ میز سید در مفکورة وی نقش می بست و با این اندیشه های  رستاخیز آ سیا ، به فکر وطن و استبداد امیر عبد ا لرحمن و پسرش حبیب الله می افتاد.

وی در ایام جوانی زبان های پشتو ، دری ،عربی، ترکی و اندکی فرانسوی را آموخت و از ادبیا ت وسیع درین زبان ها استفاده کرد. وی جنبش های روشنفکری وانقلابی جوانان ترک « حزب اتحاد و ترقی » را تحلیل کرد. وقتیکه وی در سال 1902 به کابل برگشت در تالیف و ترجمه در نظم و نثر پرداخت و آ ثار متعددی منتشر ساخت. ا و یکی ا ز بنیاد گذاران جنبش مشروطه خواهان دوم بود.

اولین شمارة سراج لاخباردر سال 1905 در کابل به نشر رسید ولی بعد از یک شماره تعطیل کردید.  در سال 1911 مجددا  این جریده بمدیریت و رهبری محمود طرزی بوجود امد و تا سال 1919 دوام کرد. این جریده مکتب جدیدی درادب اجتماعی کشور گشود و راه نشرات تازة ادبی وسیاسی با دریچة از جهان بینی نوین را برای اهل مطالعه باز کرد. جریده از استقلال و تمامیت ارضی حرف می زد و با دولت انگلیس شدیدا مخا لف بود.

سراج الاخبارتنها در داخل مملکت یگانه منبع و جنبش پخش افکار نوجوانان و مشروطه خواهان نبود ، بلکه در محافل آزادی خواهان هندوستان ، مشروطه خواهان ایران و آسیای میانه که در شعلة های آتش استعمار یا استبداد شاهان خودسر و خود خواه  می سوختند ، نیز جنبش آ فرین و روان بخش بود.

پس از حصول استقلال ، محمود طرزی خود را سعادتمند می دانست که در زندگی خود غلبة افغانستان بر انگلیس را دید و کشور را مستقل یافت . وی در سال 1919 وزیر خارجه شد و رئیس هیئات صلح افغانی در میسوری و کابل را به عهده داشت. در هنگام اغتشاش حبیب الله کلکانی از کابل به قند هار و سپس به هرات رفت. طراحان اغتشاش او را در لست سیاهی قرار داده بودند که پر از نام آزدای خواهان ووطنپرستان کشور و همه محکوم به اعدام شمرده شده بودند. اما طرزی اتفاقا نجات یافت و به استانبول رفت و بالاخره در همانجا با دل پر از درد و ارمان در سال 1944 از جهان درگذشت.      وی هنگام ترک وطن میگفت : من نا چار اکنون میروم و باز به هجران وطن مبتلا می شوم ولی از خدا می خواهم که این دیدار آخرین من ازآن نباشد و پس برگردم . در حالیکه استقلال وطن بجا مانده و از نعمت امنیت بر خوردا ر باشد.

الا ای جوانان وطن ! بیدار باشید که استقلال وطن را از دست ندهید ! زیرا با بذل جا نها ، ما لها و مساعی فراوان متمادی بدست امده است.

بالا

بعدی * بازگشت * قبلی