ا وســـــــــتا
به
بهانه پاسخ به جناب یحیی دهمل
بیهوده
سنگ حقیقت را بر جبین باطل تان نکوبید
درود گرم بگرمی لب تبدار کابل, درود ســــــرخ بسرخی دل
خونین افغان و درود پاک به" پاکی" تن " بیرنگ" سیاست به" رفیق" یحیی دهمل
مبارز انقلابی ,انقلابی پر شور که هنوزهم عضو( ح .د.خ.ا)
هستند. چنانچه نبشته اند: " من به مثابه یکی تن از
اعضای ح.د.خ.ا....و افتخار عضویت آنرا دارا می باشم." ا ما نه فرموده اند که حق العضویت را هم می
پردازد یا خیر . لطف کرده آدرس را برای ما هم بدهـــــــد حد ا قل اعانه خواهم
پرداخت. ما اینک بیش از ده سا ل اســــــت که در پی آدرس (ح.د.خ. ا) سرگردانیم!!.
به هرحال! رفیق انقلا بی وشاید هم رفقا ی انقلا بی, احسا
س و وفاد اری شما اگر وا قعا چنین باشد قابل قدر است .میگویند یک ســـــر با ز
جاپا نی در جنگ دوم جها نی دستور یافته
بودتا در یکی از دها ت از یک پل نگهد اری کند این سربازچند سال با لا ی هما ن پل
" پیره " میکرد در حالیکه جنگ
مدتها قبل خاتمه یافته بود. اماوضیعت شماطور که دیده میشود متفا وت است. ان سرباز
ازشـــــکست جا پان میدانست ولی منتظردستور فرمانده خود بود وشمابا وجود قوما نده
" پای دوست " ودر مواردی حتی دستورپیوستن به تنظیم های جهادی , هنوز هم
در موضع خود به خوا ب غفلت فرورفته اید این خواب غفلت طولا نی تا ن خلاف عا دت
انسا ن نورمال وقابل تشویش است توصیه دوستانه ما اینست که هرچه زودتر به نز
دیکترین محل در مان روانی مراجعه کنیدشاید تکلیف تان بشتر از خوا ب غفلت باشد.
آیا هیچ به یاد تا ن می آید که صفحه تاریخ( ح.دخ.ا.) در
کنگره دوم وتشکیل حزب وطن با اصول مرامی وتشکیلا تی کاملا متفاوت سالهاقبل بسته
شد.از ایدیولوژی دوران ساز طبقه کارگر, رشد غیر سرمایه داری, هژمونی حزب ,مبارزه
طبقاتی ودر نهایت اعمار جامعه نوین فارغ از استثما رفرد از فرد دیگر حرفی در میان
نبود. ا رتجاع سیاه واشرار دیروز برادران
آزرده خاطرشما شدند, آشـــــتی وا یتلا ف با آنها در دستور روز قرار گرفت تا
جاییکه برخی رهبران با افراطی ترین حلقات ارتجا ع تماس بر قرار ســـــــاخته آن
یکی به دستور( آی.ا س. آی) هرچه بم وراکـت بود بر فرق حز بی ها وشهروندان کابل
کوبید و دیگری بخاطر نجات خود وخانواده اش به تنظیم مورد علاقه بر بنیاد قومی
ومحلی مشوره میداد که به تشکیل حکومت ائتلافی با حزب وطن تن ندهند چون انها زمینه
فـــــروپاشی رژیم را از درون اماده کرده بودند . ســـــر ا نجام در بهار ســـال (
1992 ) در یک تحول درا ما تیک بسا ط رژیم وحزب
وطن نیز برچیده شد.
قهوه نوش جان
کنید تا خوابزده گی تان برطرف شود و بتوانید ببینید که کنگره دوم حزب, نام
اساسنامه و بر نامه انرا تغییر داد . معلوم میشود شما قبل ازکنگره تا حال حاضر در
خواب هستید.به این خواب جا دارد( خو گری) تاریخی گفت. در کجا ی تاریخ قرار دارید!؟
بخود بیایید حزب شکست داده شد , فروپاشید و متلاشی شد. از کدام حزب و کمیته مرکزی
حرف میزنید!؟ از کسا نیکه قبل از شکست,
یکی بنام این قوم و دیگری بنام آن قوم, یکی بخاطر این سمت و دیگری بخاطر آن سمت
بیرق بالا کردند.هدف شما از همان کسانیست که فردی و گروهی به تنظیم های جهادی
پیوستند . همان کمیته مرکزی که براساس سوء اداره و سوء رهبری آنان روزگار فاجعه
باری بر سر اعضای حزب آمده است و کفاره گناهان آنان را دارند می پردازند. از کدام
170 نفرصحبت دارید, آیا آن170 نفر که در
170 کشور پنا ه برده و 170 فکر و خیال دارند با شما هم عقیده هستند!؟.
همان کمیته
مرکزی که تعدادی از آنها برای برائت خود و محکومیت ح.د.خ.ا کتاب ها نوشته اند.
همان ها ییکه حزب و حزبی ها را در افغانستان تنها مانده و فرار کردند تا خود مصئو
ن باشند!!؟.
حرف بصورت قطع متوجه اعضای پاک وبا شرف کمیته مرکزی سابق
نیست ما بوجود اعضای شرافتمند کمیته مرکزی سابق باور داریم که جای شان در حزب متحد
ملی خا لیست ولی تماس و تفاهم با آنها ادامه دارد البته با آنانیکه حاضر بدوام
مبارزه بخاطر مردم ورفتن در بین مردم هستند.امید دارم تلاشها بزودی به ثمر بنشیند.
از خواندن برخی کتابها یاد کرده اید آن کتابها را ما در
زمانیکه یخ ها آب نشده بود خوانده
ایم در فهرست اسامی دیگر هم وجود دارد ,
قصد نداریم با یک سیلی به چند رو بزنیم و از طرف دیگرهویت شما مجهول است خود را معلوم کنید تا حسابی تر
با شما حرف بزنیم .
به آقای دهمل که جغرافیای دهن شان از محدوده ذهن قاصر شان بزرگی میکند, شما
که همواره سیاست "بازی" کرده اید و فعلا بی سیاست شده اید و آنقدر بازی
گوش شده اید که حتی به گفته بزرگان هم توجه نداریدکه گفته اند با هر چه بازی با
ریش بابه هم بازی!؟. آتشی را که خواسته اید برپا کنید , معتقدهستم نمیتواند حقیقت
را بسوزاند ولی دودش چشمان بر پا کننده انرا کور خواهد کرد.
شما بی مورد با لای آقای علومی و همراهان شان قهر هستید,
آنان نیستند که ارتجاع را بر انگیخته اند.
عدول از اصول مرامی , کودتا گری, چپ رویها ,اقدامات
ماجراجویانه, در نظر نگرفتن واقعیت جامعه افغانی و تلاش در پیاده کردن مدل های غیر
عملی بود, که نه تنها نیرو های ارتجاعی
بلکه مردم را نیز بر آشفت.
چرا از رفتن بین مردم میترسید, شما اگر ترس دارید این
مشکل شماست کوشش نکنید دیگران را بترسانید.
من از جناب شما انقلابی دوآتشه و در" غرب"
پناهنده سوالی دارم , پولی را که بنام سوسیا ل دریافت میکند مگر جیره نیست؟ و این
جیره را شما از نظام سرمایداری دریافت نمیکنید؟ پس شما جیره خور امپریالیست ها
نیستید؟ وبرای نظام سرمایه داری کار نمیکنید؟ مگر شما در کشوری که هستیدمصروف
مبارزه طبقاتی ومشغول ساختمان جامعه کمونیستی هستید!؟ ما شا الله... اگر بد تان میاید هورا....
آیا مبارزه ترقی خواهانه ای که شما مدعی آن هستید تنها
در شرایط کاملا آرام و بدون دغغه باید صورت گیرد؟ و حتمآ منتظر میباشید تا ناتو و
امریکا مشکلات را کاملا رفع کند و شما را سوار بر اسپ سپید داخل افغانستان کند تا
مبارزه دادخواهانه کنید. مرحبا بر شما...
باز شما چکاره اید که به آقای علومی خاطر نشان میسازید
که به تشکل سیاسی دست نزند!؟ معلوم میشود شما هم از طرف داران تیوری ( بی اعتماد
کن که با اعتماد شوی) میباشید.
تو حق نداری بنمایندگی نهضت میهنی هم حرف بزنی اگر حرفی
وجود داشته باشد بهتر است گردانندگان نهضت میهنی بزنند تا مسولانه باشد.
این را خوب
میدانم که اسپ غرور شما آنگاه از تاخت و تاز میماند که غرور دیگری را لگد مال کرده
باشید. بیهوده سنگ حقیقت را بر جبین باطل تان نگوبید تا سر شکسته نشوید.
من برین باورم تکیه بر سنن و ارزشهای والای ملی, تاریخی,
مذهبی , منطقه ای و جهانی قادراست که دره های تنافر را میان ما پر کند. ووجدان مشترک ملی
را احیا نماید. ما به وفاق ملی ضرورت داریم نه شقاق , عقلانیت روشنمند را جوهر
همسویی ها میدانیم نه لجاجت های در بند را.
برای نجات خود هم که شده سياست پيشه گان و
کسانی که در خود شان امکانی برای شرکت در آينده کشور میبينند بايد طرح نو در
اندازند و کار را از شعارهای متداول جلوتر ببرند. اگر فکری دارند بايد آن را بر
اساس شناخت از امروز جامعه افغانی و دلايل عقب افتاد گيش به ميدان آورند و در معرض
داوریها قرار دهند. از جمله آن است که راهی برای آشتی ملی پيدا
کنند و اين چه انتظاری بعيدی است از کسانی که هنوز در بند دعواهای تاريخی خود
ماندهاند و باور نمیدارند که نسل امروز کشور توجه و علاقهای به دعواهایی قدرت
آنها ندارند.
من به این باورم که افکار و
رفتار امروز بسياری از روشنفکران، نتيجهی روندی طولانی از افت و خيز سياسی و کج و
راست رفتنهاست. ولی اگر ما امروز ترازويی به دست بگيريم و بخواهيم خود را به سنجش
افراد وحلقات مشغول کنيم، اين کار تمامی نخواهد داشت و ما به جای ساختن آينده در
کوچه پس کوچههای سبک وسنگین گم خواهيم شد. ما مجبوريم جنبش خودمان را با مصالح
موجود بسازيم. بايد گذاشت هر کس بخت خود را بيازمايد و اگر به او اقبال شد، تجربه
و دانش خود را در خدمت مبارزه بگذارد و به ديگران منتقل کند.