پیشگفتار
ارزیابی رژیم های سه دهة اخیر در
افغانستان نهایت تکان دهنده و اما آ موزنده است . مطالعة این دوران از نگاه علمی ،
بدون تعصبات و علاقمندی های شخصی و گروهی ، نتایجی را بدست میدهد که مشعل راه آ
ینده در مبارزات سیاسی به نفع وطن و مردم افغانستان خواهد گردید. نادیده گرفتن
تجارب این دوران، سیر تکامل بعد از طا لبان را دستخوش نا رسائی های جدی و حتی در
برخی موارد بازگشت به گذشتة اسفنا ک خواهد ساخت.
روشنفکران باید بر تمام اندیشه ها
، موازین و دلبستگی های پارینة خویش تجدید نظر نموده ، با در نظر گرفتن شرایط کا
ملا نوینی در کشور و جهان خود را برای مبارزات متحدانه در راه استقرار صلح و نظام
دموکراتیک و ایجاد جامعة مدنی در افغانستان آ ماده سازند.
نویسنده درین رساله تلاش میورزد تا
نظری برمشخصات عمدة این دوران بیفگند و در پرتو آ ن چهار چوب فعالیت های سیاسی بعدی
روشنفکران افغانستان را پیشنهاد نماید.
در عین زمان مجامع بین المللی و
بخصوص سازمان ملل متحد و نیرو های فعال سیاسی افغانستان در جستجوی راه بیرون رفت
از وضع پیچیدة امروزی اند.
کمک های نظامی روسیه و بخصوص بمباردمان بدون
وقفة ایالات متحدة امریکا راه را برای بر اندازی طالبان از قدرت سیاسی افغانستانن
باز کرد و اما خطر جدی بازگشت دوبارة افغانستان به دوران قوماندان سالاری ، فقدان
ادارة مرکزی و استقرار ده ها حکومت خود مختار محلی در کشور متصور است.
نتیجة چنین وضع باز هم شعله ور شدن جنگ داخلی ،
کشمش های ملوک الطوایفی و فاصله گرفتن از آ رمان تامین صلح سراسری ، استقلال ملی ،
تمامیت ارضی و استقرار نظام دیموکراتیک خواهد بود.
با مطالعة وضع پیچیدة کنونی در
پرتو تحولات سه دهة اخیر افغانستان ، نویسنده تلاش می ورزد تا « طرح میکا نیزم حل
مسالة افغانستان » را در معرض قضاوت روشنفکران افغان ، نیرو های درگیر در منازعات
افغانستان و مجامع بین المللی قرار دهد. وی به هیچ صورت نمی خواهد ارزیابی های
خویش را بر دیگران تحمیل نماید. نویسنده مطابق به قانون اکادمی علوم افغانستان در
سال 1990 از جانب دانشمندان به سمت رئیس این موسسة علمی انتخاب گردید. اکادمی علوم
علاوه بر مراکز علمی و انستیتیوت های خودش ، مطابق به قانون فوق ، تحقیقات علمی را
در تمام موسسات علمی و تحصیلی سراسر کشور رهبری می نماید. به همین مناسبت وی
بمثابة یگانه مقام انتخابی در ماشین دولتی این دوران ، در برابر دانشمندان کشور تا
انتخابات آ یندة ریاست اکادمی علوم ، مسئولیت علمی و اخلاقی داشته و سکوتش نمیتواند در آینده تبرئه گردد.
نقش
روشنفکران در مرحلة کنونی
قبل از پرداختن به نقش روشنفکران
در مرحلة کنونی تطور تاریخی افغانستان معاصر ، باید مختصرا به عقب نگاه کرد و
بصورت بسیار فشرده و بشکل تیزس ها به ارزیابی ساختار سیاسی افغانستان در سه دهة
اخیر پرداخت .
شرایط داخلی
:
بعد از نظام سلطنتی در سه دهة
اخیرهشت زمامدار در افغانستان برمسند قدرت نشستند و خود را بحیث رئیس دولت اعلان
کردند. برخی از آ نان تخم نفا ق پاشیدند ، خون ریختند وویران کردند و عدة هم در
آبادی کشور ور شد اجتماعی ـ اقتصادی جامعة افغانی تلاش ورزیدند.
شخصیت این افراد و همچنین شیوة
اداره و نظام حکومتی آنها از ویژه گی ها و ممیزات مختص به خود شان برخوردار بود که
در آینده روی هر یک از آنها تفصیلی خواهیم داشت ، و اما بدون استثنی ، تمام این
افراد و نظام های سیاسی مربوطة شان از وجوه مشترکی برخوردار بودند که آگاهی ما از
آنها از ضروریات مبرم دوران کنونی سیر تکامل جامعة افغانی میباشد.
با بررسی علمی ، عاری از تعصب ها و
علاقمندی های گروهی رویداد های سه دهة اخیر کشور، ما با واقیتهائی برمی خوریم که
تا چندی پیش فهم آ نها غیر قابل تصور می نمود ، و اما به مرور زمان درک آ نها برای
حلقه های هر چه گسترده تر روشنفکران سهل تر میگردد. به همین ارتباط ما تلاش می
نمائیم تا وجوه مشترک همه رژیم های این دوران را برملا سازیم که بخاطر آن به برخی
از کتگوری های عام نظام های دولتی مراجعه می کنیم :
1 ـ مشروعیت و قانونیت
تمام زمامداران و رژیم های سیاسی
افغانستان در سه دهة اخیر از طریق کودتای نظامی ، جنگ و خونریزی و یا توطئه های
درونی محافل حاکمه و مداخلة مستقیم کشور های خارجی به قدرت رسیدند. درین دوران
ارادة مردم نادیده گرفته میشد و از ابراز آرای مردم در انتخابات آزاد و دموکراتیک
به خاطر تعیین نظام سیاسی و رهبران دولتی خبری نبود.
به همین ملحوظ همة این رهبران و رژیم های سیاسی
شان فاقد مشروعیت و قانونیت بودند.
2 ـ رژیم سیاسی :
در دوران مذکور همة زمامداران افغانستان سازماندهندگان رژیم های توتالیتاری بودند که مشخصات عمدة آنها را با درنظرگرفتن برخی از مقوله های عمدة رژیم های سیاسی مورد ارزیابی قرار میدهیم :
ـ موسسات دیموکراتیک :
در تمام این دوران سازمانهای
اجتماعی ، احزاب سیاسی ، پارلمان و رسانه های گروهی مستقل یا اصلا وجود نداشتند
ویا تحت نظارت و مداخلة مستقیم محافل حاکمة دولت به وجود می آ مدند.
مردم در تعیین سرنوشت خویش هیچ نقشی نداشتند.
تمام ارگان های دولتی از بالا به وجود می آ مدند و به همین مناسبت از تفکیک قوای
ثلاثه ( مقننه ، قضائیه و اجرائیه ) و در نتیجه موسسات دموکراتیک خبری نبود.
ـ حقوق بشر :
حقوق بشرتمام حقوق ، آزادی ها و
مصئونیت ها ئی را در بر میگیرد که در اعلامیة جهانی حقوق بشر انعکاس یافته است .
عمده ترین این حقوق ، آ زادی ها و مصئونیت ها از قبیل حق زندگی و کار ، حق انتخاب
شدن و انتخاب کردن ، آزادی های بیان و عقاید ، تشکیل اجتماعات ، سازمان های
اجتماعی و سیاسی ، مسافرت و انتخاب محل زیست ، مصئونیت مسکن و مخابرات وغیره
درافغانستان نادیده گرفته می شد .
با یک نگاه کلی ، بدون وارد شدن به
جزئیات مساله ، میتوان گفت که در دوران مورد بحث ما ، حقوق بشر در زمان برخی از
زمامداران افغانستان به شکل خشن و فاجعه آ میزو در زمان عدة دیگری بشکل ظریفانه و
یا زیر پرده پامال میگردید.
ـ کیش شخصیت و
یا گروهی
در تمام دوران مورد بحث ما ارادة
شخصی یا گروهی بر مردم وکشور تحمیل میشود. منظور ما درینجا و در اریابی های بعدی
از گروهک ـ حلقة محدودی از اطرافیان زمامداران است که تعداد آ نها از بیست تن
تجاوز نمی کرد و اما در واقعیت امرزمام تمام امور کشور را در اختیار داشتند. یک
نکته را باید تذکر داد که در میان این گروهک ها افرادی هم بوده اند که در ماهیت
خویش وطنپرست و سالم اند ولی در زمان حاکمیت شان ناگزیر به سازش و تعمیل دقیق
احکام وسیاست ناشی از نظام توتا لیتاری بودند. اکثریت این افراد به مرور زمان و به
خصوص بعد از کسب تجارب ده سال اخیر افغانستان مواضع درست و به نفع مردم را در
سیاست اتخاذ نموده اند.
زمامداران کشور که به نام های زعیم
ملی ، رهبر انقلاب ، جنرال سکرتر حزب ، رئیس جمهور و یا امیر المونین یاد می شدند
و همچنین گروهک هائی مربوطة شان که به نام های مختلف از قبیل کمیتة مرکزی جمهوریت
،بیروی سیاسی ، هیئات اجرائیه ویا شورا های متنوع یاد میشدند ، از امتیازات و
صلاحیت های فوق العادة برخوردار بودند .
همین اشخاص و گروهک ها بودند که از نام مردم ، خلق ووطن بدون آنکه صلاحیت قانونی
آنرا داشته باشند ، تصامیم حیاتی را در ارتباط سرنوشت کشور و مردم اتخاذ میکردند.
همه رساله های گروهی و فعالین سازمان های سیاسی شب و روز مشغول ثنا و صفت گفتار و
کردار رهبران و تثبیت کیش شخصیت آ نها بوده اند. هیچ نوع زمینة مخالف ویا انتقاد ،
چه در جامعه و چه در درون احزاب و سازمانهای سیاسی وجود نداشته است . در یک عبارت
رژیم های مذکور در قلمرو تحت کنترول شان رژیم های بدون اپوزیسیون بوده اند.
ـ ایدیالوژی :
درسه دهة اخیردر افغانستان تسلط
چهار ایدیالوژی در مراحل مختلفه به مشاهده میرسد که عبارت اند از : ایدیالوژی
ناسیو نالیستی ، سو سیالیستی ، دیموکراتیک ملی و اسلامی .
در هر یک ازاین مراحل ایدیالوژی
واحدی از جانب زمامداران کشور و گرهک های مربوطة شان بر مردم سراسر کشور جبرا
تحمیل میشود و به ایدیالوژی های دیگر مجال تبارز داده نمی شود ؛ استقلال فکری و
تنوع اندیشه نه تنها در جامعه بلکه در داخل احزاب و تشکیلات سیاسی خود شان نیز
سرکوب میگردد . بدین ترتیب رژیم های سیاسی افغانستان در سه دهة اخیر مضمون
توتالیتاری داشتند که به اشکال مختلف ناسیو نالیستی ، انقلابی ، دیموکراتیک ملی و
مذهبی تبارز میکردند. فقط در یک دوران کوتاهی تلاش صورت گرفت تا موسسات دموکراتیک
در کشور ایجاد شود و فضای سیاسی باز گردد که آنهم در اثر مداخلات بیگانه گان به
نتیجة نرسید.
3 ـ استقلال
همة زمامداران رژیمهای سه دهة اخیر(
با استثنی جمهوری پنج سالة محمد داود ) در افغانستان فاقد استقلال و ارادة عمل
بودند ؛ تمام آنها به کمک کشور های ا جنبی
به قدرت رسیدند و تحت نظارت مستقیم آ نها عمل میکردند . رمز عدم موفقیت و علت
اساسی شکست این رژیم ها نیز در همین اصل پنهان بود، زیرا کشور هائی که اداره و
کنترول این زمامداران را در دست داشتند ، در جهت منافع و اهداف ستراتیژیک خود عمل
میکردند و از مطالبات مردم و شرایط ویژة جامعة افغانی بیخبر بودند. اگر کدام یک
ازین زمامداران که هنوز احساس افغانی در وی زنده بود ، دست به اقدام مستقلانه به
نفع مردم افغانستان و ثبات سیاسی در کشور میزد، کشور های مداخله گر خارجی با براه
انداختن کودتای نظامی ویا توطئه های حیرت انگیز به حسابش میرسیدند. در نتیجه جای
او را زمامدار دیگری میگرفت که باز هم با اطاعت بدون چون و چرا از کشور اجنبی بر
مردم حکومت میکرد.
عوامل بیرونی :
بزرگترین پروبلم ویکی از عوامل
اساسی عدم ثبات سیاسی و استقرار صلح در سه دهة اخیر افغانستان و حتی امروز همانا
رقابت وتلاش عدة از دولت ها و به خصوص دولت های همسایه ، روسیه و ایالات متحدة
امریکا بخاطر اعمال نفوذ در افغانستان و داشتن نقش بیشتر در ترکیب رهبری آنست.
افغانستان در سال های هفتاد و
هشتاد سدة بیبستم قربانی رقابت های ابر قدرت ها ( اتحاد شوروی و ایالات متحدة
امریکا ) در جنگ سرد گردید . کودتای 27 اپریل 1978 و به قدرت رسیدن حزب دیموکراتیک خلق افغانستان
( ح د خ ا ) در افغانستان ، جنگ سرد را در مقیاس جهانی میان دو کمپ متضاد
سوسیالستی و سرمایه داری هرچه بیشتر شعله ور گردانید و افغانستان مبدل به داغ ترین
نقطة کرة زمین و محل تصادم جدی منافع کشور های بزرگ جهان گردید.
درین سه دهه ایالات متحدة امریکا و
روسیه ، هردو ، اشتباهات بزرگی را در سیاست خارجی خویش به ارتباط افغانستان مرتکب
شده اند و بد بختانه امروز نیزبه این اشتباهات خویش ادامه میدهند.
حکومت ایالات متحدة امریکا که در
صدد مجازات نمودن سازماندهندگان وقایع تروریستی یازدهم سپتمبر 2001 در نیویارک
وواشنگتن است ، عجولانه و بدون طرح پلان دقیق و استراتیژی روشنی در ارتباط به
افغانستا ن برخورد کرد.
همچنین در روسیه در تحت رهبری
ولادیمیر پوتین تغییرات زیادی در سیاست خارجی نسبت به سابق ، رخ داد و اما
بدبختانه در ارتباط به افغانستان سیاست یلسن ـ کوزیروف که با منافع ملت افغان و
خود روسیه تضاد داشت ، دست نخورده باقی ماند و کوچکترین تغییری در آن وارد نشد.
مشکل عمدة ایالات متحدة امریکا و
روسیه در تعیین برنامه های سیاست خارجی شان در آنست که این کشور ها در ارتباط
افغانستان موفق به استفادة لازم از متخصصین و جامعه شناسان محلی افغان نگردیده
اند. عملی نمودن پلان های قالبی که در کشور های دیگر از آنها استفاده شده است ، در
افغانستان بخاطر ویژگی ها و شرایط مخصوصش ، نتایج منفی و حتی معکوس به بار می آورد
.
حوادث یازدهم سپتمبرتاثیرات عمیقی
را براذهان مردم جهان و تغییرات بزرکی را بر صف آرائی نیرو های جهانی به نفع یک
قطبی شدن و تسریع پروسة جهانی شدن ( گلوبالیزاسیون ) وارد نمود. این تغییرات در
مقیاس جهانی ، قبل از همه در افغانستان و جامعة افغانی متبلور گردید. به همین
مناسبت است که روشنفکران افغان چه در داخل و چه در خارج کشور ، بایست مسئولیت
تاریخی ووجا یب خویش را در برابر ملت افغان فراموش نکرده ، فعالانه وارد صحنة
سیاسی گردند.
وضع کنونی روشنفکران :
در سه دهة اخیراکثریت قاطع
روشنفکران در نتیجة اختناق سیاسی ، جنگ و خونریزی در افغانستان به ممالک مختلف
جهان مهاجرت کرده و از بیرون ناظر احوال وطن و تراژیدی مردم خویش بوده اند.
حال می پردازیم به بررسی شرائط و اوضاع کنونی
حلقه های روشنفکران افغان ، بخصوص آنهائی که در مهاجرت زندگی میکنند. از جملة
عواملی که تعیین کنندة این شرایط و اوضاع اند ، دو عامل نقش برازندة دارند.
1 ـ تفرقه و
عقب گرائی :
در افغانستان از صد ها سال به
اینطرف ، اقوام ، قبائل و ملیت های گونه گونی برادرانه در کنار همدیگر زندگی کرده
، از سرزمین مشترک آبائی خویش در برابر بیگانگان ، مهاجمین و اشغال گران ، متفقا
دفاع نموده اند . گرچه در شرایط عقب ماندگی اقتصادی ـ اجتماعی و فقدان دموکراسی
مسالة ملی در افغانستان راه حل معاصر نیافته بود که بتوان از مطرح نبودن آن حرفی
زد ، اما با صراحت می توان گفت که در زندگی مشترک مردم افغانستان هیچ نوع اختلافی
که از نهاد توده های مردم برخاسته باشد ، در میان اقوام ، قبائل و ملیت ها درهیچ
عصر و زمانی وجود نداشت. اختلافات قومی ، قبیلوی ، ملیتی ، زبانی و حتی منطقوی و
مذهبی همواره از جانب کشور های خارجی و مزدوران داخلی شان دامن زده میشود . مثال زندة آن در حال حاضر ، پشتیبانی ملیت های
معینی در برابر ملیت های دیگر جامعة افغانی از جانب کشور های همسایه میباشد. سیاست
روسیه و ترکیه نیز در دهة اخیر از چنین محتوائی برخوردار شده است. راه و روش این
کشورها ، آگا ها نه و یا غیر آ گاهانه، در جهت دامن زدن اختلافات در جامعة افغانی
و تجزیة قلمرو افغانستان عمل میکند.
رهبران نیرو هائی که به خصوص در
دهة اخیر روی صحنة سیاسی افغانستان به مشاهده میرسند ، نقش نهایت فعالی را ،
بمثابة ابراز تحقق سیاست دولت های اجنبی در تفرقه اندازی و دامن زدن اختلافات قومی
، قبیلوی ، ملی ، زبانی ، منطقوی و مذهبی در کشور بازی مینمایند، زیرا آ نها از
آغاز فعالیت های شان در صحنة سیاسی افغانستان تا به امروز فاقد برنامة اجتماعی ـ
اقتصادی اند که بتوانند در اطراف آن نیرو هائی را بخاطر رسیدن به قدرت یا حفظ آن
بسیج نمایند.
تمام برنامة آ نها بخاطر رسیدن به قدرت ویا حفظ
قدرت در شعار های مذهبی ، قومی ، قبیلوی ، ملیتی ، لسانی و منطقوی خلاصه میشود.
بدینوسیله آ نها مسائل بغرنج مربوط به مشی سیاسی و برنامة اجتماعی ـ اقتصادی محافل
حاکمه ویا گروه های مربوطة شانرا نادیده گرفته و تنها این موضوع را بشکل بسیار
ساده و قابل درک به خورد توده ها میدهند و آن اینکه ـ عوامل فقر ، گرسنگی و عقب
مانی قوم ، قبیله و منطقة خود را در سهم بیشتر اقوام ، قبائل ، ملیتها و مناطق
دیگر افغانستان در ادارة سیاسی کشور ورهبری دولت خلاصه می نمایند وبا استفاده ازعقب مانی ذهنی مردم نیرو ئی را
بخاطربر آوردن اهداف شخصی و گروهی خویش سازمان میدهند. چنین راه و روش به سلامت
معنوی جامعه ، استقلال ، تمامیت ارضی ووحدت ملی افغانستان صدمة بزرگی وارد نموده
است. از همین جاست که درین امر منافع زمامداران افغانی و گروهک های مربوطة شان و
همچنان منافع عدة زیادی از قوماندانان گروه های نظامی در گیر در منازعات کشور با
برنامه ها و اهداف بیگانگان در افغانستان گره خورده اند.
امروز هیچ کشوری در د نیا وجود
ندارد که اهالی آن مربوط به یک ملیت واحد باشند. در اکثریت این کشورها مسالة ملی
اصلا مطرح نیست و در آنهائی که مطرح هم هست ، تنها و تنها با ایجاد نظام دموکراتیک
وبا ا ستفاده از شیوه های دموکراتیک به حل موفقانة آن دست یافته اند . پیشرفت
معجزه آسای وسائل ارتباط جمعی و انفورماتیک و در نتیجة آن سرعت پروسة جهانی شدن (
گلوبالیزاسیون ) جهان ما را فوق العاده بهم نزدیک ساخته است . جای تاسف است که در اغاز قرن بیست و یکم ،
زمانیکه تحولات سرسام آوری در عرصة پیشرفت جامعة بشری بر مبنای انقلاب علمی ـ
تخنیکی و به خصوص انفورماتیک صورت گرفته است ، هنوز هم هستند روشنفکرانی که دست و
پای شان با زنجیر های قرون وسطائی بسته شده و از مغارة قومی ، قبیلوی ویا ملیتی ـ
مذهبی خویش به جهان می نگرند.
در نتیجة ارزیابی فوق ، روشنفکران
افغانستان باید یک پارچه و متحد اصل انسانیت و هموطن بودن را بر روح و روان خود
مسلط گردانند و با فرهنگ والای اسلامی و افغانی خود را بالا تر از اختلافات عقب
ماندة جوامع بدوی قرار دهند . فرهنگ
اسلامی و افغانی ووطن مشترک ـ سه عنصر عمدة است که در طول تاریخ پیوند نیرو مندی
را در میان اهالی کشور به وجود آورده است .
در وضع دشوار کنونی تمام روشنفکران
باید دست به دست هم داده ، متحدانه بخاطر استقرار نظام دموکراتیک در افغانستان
مبارزه کنند ، نظامی که بدون شک قادر به تامین صلح ، ثبات سیاسی ، پیشرفت اجتماعی
ـ اقتصادی و حل عادلانه و دموکراتیک مسالة ملی در افغانستان خواهد بود.
2 ـ وابستگی
های ایدیالوژیک :
در بالا متذکر گردیدیم که در سه
دهة اخیر تاریخ معاصر افغانستان تسلط چهار ایدیالوژی ـ ناسیونالستی ، سوسیالستی ، د موکراتیک ملی و
اسلامی در کشور بمشاهده میرسد. ایدیالوژی سرمایه داری درین دوران کاملا نادیده
گرفته شده و یا در مهاجرت قرار داشته است ؛ روشنفکران معتقد به ایدیالوژی بورژوازی
در کشور های مختلف جهان پراگنده اند و تا امروز بشکل سازمان یافتة وارد صحنة سیاست
افغانستان نشده اند .
ایدیالوژی ، مجموعه و سیستمی از
نظریات و عقاید فلسفی ، سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی میباشد که از جانب سازمان سیاسی
از آن بخاطر رسیدن به قدرت دولتی و یا حفظ آن استفاده میشود. اکثریت قاطع اتباع
افغانستان پیرو دین مقدس اسلام اند که با در نظر گرفتن این واقیت ایدیالوژی های
ناسیو نالستی ، سوسیالستی ، دموکراتیک ملی و سرمایه داری زمانی می توانند به
موفقیت هائی در جامعة کنونی افغانی نایل آیند که با حفظ مضمون ویژة شان تضادی با
فرهنگ اسلامی نداشته باشند.
فرهنگ اسلامی با ایدیالوژی اسلامی
فرق ریشة داشته و حتی گفته می توانیم که در ماهیت خویش با همدگر در تضاد اند .
فرهنگ اسلامی دارای مفهوم وسیع و همه جانبة است که ارزش های والای انسانی از قبیل
صلح و سلم ، برادری و برا بری ، رحم وشفقت ، دوستی و همکاری ، خیر و خیرات ، صدقه
و مکافات ، معاونت با ناداران و معیوبین ، احترام به زنان و سالخوردگان ، فرا گیری
علم و دانش وغیره وغیره را در بر میگیرد . فرهنگ اسلامی مسلما نان را مکلف به
زندگی مسالمت آمیز و همسایگی نیک با پیروان عقاید ، ادیان و مذاهب دیگر و با ارزش
های عام بشری مطابقت و هم خوانی کامل دارد ، در حالیکه ایدیالوژی اسلامی به مفهوم
انحصار دین اسلام از جانب یک گروه و مبدل کردن آن به سلاح مبارزه با غیر اندیشی و
مخالفان سیاسی ووسیله رسیدن به قدرت دولتی میباشد. ایدیالوژی اسلامی در صورت
حاکمیت سیاسی ـ یکی از اشکال تبارز نظام توتالیتاری در ادارة دولتی و مشی تبلیغاتی
است .
روشنفکران افغانی در سه دهة اخیر
به دها حزب ، سازمان و گروه سیاسی و نظامی تقسیم شده اند. آنها متاسفانه با سرسختی
و تعصب حیرت انگیزی با همدیگر در حال مبارزه و جدال قرار دارند. این سازمانها و
گروه ها بر مبنای همان وابستگی های ایدیالوژیک ـ ناسیونالیستی ، سوسیالستی ،
دموکراتیک ملی و اسلامی ـ ویا همچنان
محدویت های عقب ماندة ذهنی ـ قومی ، قببیلوی ، ملی ، لسانی ، منطقوی و مذهبی ،
هریک منافع سراسری کشورو مردم افغانستان را در منافع محدود کلبه و کاشانة سازمانی
خویش خلاصه نموده ، قادر به تعیین و تشخیص منافع مشترک ملی ووطنی نیستند . موجودیت
چنین وضع با منافع رهبران و گروهک های
مربوطة شان مطابقت کامل دارد و از همین جهت است که نه تنها بخاطر تشخیص وتبارز
عناصر پیوند دهنده و متحد کنندة جامعة افغانی تلاشی نمی شود ، بلکه درست در جهت
معکوس آ ن عمل صورت میگیرد .
چه باید کرد ؟
اکثریت قاطع روشنفکران مربوط احزا
ب ، سازمان های سیاسی و گروه های نظامی وبخصوص روشنفکران غیر وابسته را افراد سالم
ووطنپرستی تشکیل میدهند که همواره در تلاش و تجسس راه بیرون رفت ازین وضع اسفناک
وطن میباشند . پس درین ارتباط سوالی مطرح می شود که چه باید کرد؟ وظایف اساسی و
تاخیر ناپذیر روشنفکران افغانی کدام اند؟
1 ـ روشنفکران افغانی باید همه کدورت ها ، اختلافات
و دشمنی ها را کنار گذاشته صفحة نوی را در زندگی سیاسی خویش باز نمایند.
2 ـ اختلافات ایدیالوژیک و اندیشة
و مبارزة ناشی از آ ن را به تعویق اندازند و در مرحلة مبارزه بخاطر تحقق « طرح
میکا نیزم حل مسالة افغانستان » تا استقرار نظام دموکراتیک ، وحدت کامل خویش را
حفظ کنند.
3 ـ با جرات کامل پیوند های فبلی
خویش را با تمام رهبران و اعضای گروهک های مربوطة شان قطع نمایند، زیرا همة آ نها
، بدون استثنی و بشکلی از اشکال ، طوریکه قبلا تماس گرفتیم ، سازماندهندگان رژیم
های توتالیتاری بودند و مستقیما در تراژدی مردم افغانستان و جنایاتی که در کشور رخ
داده است ، سهیم میباشند.
تجربة سه دهة اخیر این واقعیت را
آفتابی ساخت که زعمای کشور و گروهک های مربوطة شان در زد و بند های بین المللی ویا
توطئه های درونی شان منافع مردم ووطن را بار ها بخاطرمنافع شخصی خویش مورد معامله
قرار داده اند. آ نها در راه رسیدن به قدرت ویا حفظ آ ن خون صد ها هزار هموطن ما
را بیرحمانه ریخته اند . همچنین زندگی ده ها هزار عضو و کدر سالم حزبی معتقد به
حقانیت راه شان و بهترین جوانان سازمان های سیاسی و نظامی مجاهدین با شهامت ،
قربانی هوا و هوس شخصی زمامداران و گروهک های مربوطة شا ن گردیده اند ، و اما با
استفادة انحصاری از رسانه های گروهی و کار گستردة تبلیغاتی این اعمال خویش را در
میان مردم و سازمان های حزبی و سیاسی خویش به شکلی ا ز اشکال توجیه نموده ، واقیت ها را وارونه جازده اند .
لذا بعد ازین ادامة وفاداری به
آنها بیانگر لجاجت و محصور شدن در قید مفاهیم عنعنوی و افغانی از قبیل مردانگی ،
رفاقت ، دوستی و جوانمردی ، ولی در واقعیت بمفهوم شریک شدن در جرایم و جنایات شان
میباشد.
4 ـ با ترک خصایص و عادات منفی و
قطع روابط و پیوند های قبلی ، متحدانه و یک پارچه در تمام ولایات افغانستان و همة شهر
های کشور های مختلف جهان به صورت عاجل کار تشکیلاتی را بخاطر ایجاد سازمانهای
اولیة جبهة متحد ملی و رهبری آنها از طریق دموکراتیک آغاز نمایند. جبهة متحد ملی و
رهبری آ نها از طریق انتخابات دموکراتیک آ غاز نمایند.
5 ـ با فرستادن نمایندگان
سازمانهای اولیه به کنگرة موسس ، مقامات رهبری سازمانهای مرکزی جبهة متحد ملی را
با شیوة دموکراتیک انتخاب نمایند.
در انتخاب تمام مقامات رهبری جبهه
، از پا ئین تا بالا باید اهلیت و شایستگی شخصی افراد ـ و نه وابستگی های قبلی
آنها ـ در نظر گرفته شود.
6 ـ جبهة متحد ملی را بخاطررسیدن
به اهداف عام افغانی ووطنی ا ش یاری رسا نند. این اهداف قبل از همه عبارت از
استقرار صلح و حاکمیت نظام دموکراتیک در کشور بر مبنای « طرح میکانیزم حل مسالة
افغانستان » خواهد بود.
7 ـ در داخل کشور این مبارزات
روشنفکران بایست در ارتباط مستقیم با اقشار دیگر جامعه و سازماندهی آ نها در جبهة
متحد ملی باشد.
نتیجه :
در فرجام می توان گفت که بعد از
تشکیل حکومت موقت مطابق به « طرح میکانیزم حل مسالة افغانستان » ، جبهة متحد پایة
اجتماعی حاکمیت نوین را تشکیل داده ، در تمام عرصه ها در دوران انتقالی به حکومت
موقت در اجرای وظا یفش کمک خواهد کرد.
بعد از ختم دوران انتقالی و بوجود
آمدن ارگانهای انتخابی دولتی بر مبنای قانون اساسی جدید که ایجاد یک دولت سیکولور
را تضمین کند ، مرحلة نوینی از تکامل جامعة افغانی آغاز خواهد شد که در آن مردم
افغانستان تمام مسائل حاد و بغرنج جامعه از قبیل اشتراک در ادارة کشور ، حل
دموکراتیک و عادلانه مسالة ملی ، بازسازی و پیشرفت سریع اجتماعی ـ اقتصادی را می توانند در پرتو نظام دموکراتیک ( جمهموری
یا سلطنتی مشروطه مطابق به تصمیم لویه جرگه ) حل و فصل نمایند.
روشنفکران در سازماندهی و سمت دهی
تمام اقشار جامعه بخاطر رسیدن به این اهداف نقش قاطعی بازی خواهند کرد .
در مرحلة نوین روشنفکران ،
در یک نظام دموکراتیک ، احزاب و د یگر سازمان های سیاسی و اجتماعی دلخواه خویش را
به وجود خواهند آورد و با در نظر گرفتن موازین عدم توسل به زور و پلورالیزم عقیدتی
به مبارزات عقیدتی به مبارزات مسالمت آ میز و رقابت های مشروعی بر مبنای قبول شدة
دموکراسی در جهان مبادرت خواهند ورزید.
هدف عمدة این احزاب با ترکیب و
ایدیالوژی های مختلف شا ن ـ اعمار
افغانستان آزاد ، متحد ، دموکراتیک ، پیشرفته و سر بلند خواهد بود که در وسائل و
راه های رسیدن به آن تفاوت هائی وجود خواهد داشت . موجود یت نیرو های اپوزیسیون ،
الترناتیف ها در برنامه های اجتماعی ـ اقتصادی و در انتخاب افراد در مقامات دولتی
از ارکان عمدة جوامع دموکرات به حساب میرود .
در اخیر باید گفت که روشنفکران متحد ، دارای وسعت نظر وسطح بالای فرهنگی ـ یگانه نیروی الترنا تیف بخاطر حل پروبلم های
افغانستان امروز و اعمار جامعة نوین در شرایط بعد از طالبان می باشند. روشنفکران
باید این رسالت تاریخی خویش را انجام دهند.
طرح میکا نیزم
حل مسالة افغانستان
انگیزة که مرا وادار به پیشنهاد
این طرح نمود ، مرحلة حساسی است که افغانستان در حالت عبور از آن قرار دارد.
کوچکترین اشتباه درین مقطع زمانی بر رنج وآلام مردم خواهد افزود.
در ارتباط به حل قضایای افغانستان ، نیرو های فعال سیاسی ـ
نظامی این کشور و مجامع بین المللی باید قبل از همه بر اصول و پرنسیپ های معینی به
توافق برسند ، در غیر آن همة این تلاش ها به جائی نخواهد رسید و هیچ دردی را دوا
نخواهد کرد.
به عقیدة نویسنده باید سه اصل عمده
و مهم اکیدا رعایت شود :
اول : قدرت در افغانستان بعد از طا
لبان به هیچ صورت نباید بیکی از طرف های درگیر در منازعات داخلی افغانستان انتقال
گردد . درینجا ضرورت به آوردن دلایل زیاد هم نیست ، زیرا در کشور ما در حال حاضر
هیچ نیرو ی سیاسی سراسری ، که همة کشور را در بر گیرد ، وجود ندارد. هر یک از طرف
های درگیردر منازعات داخل کشور به منطقه ، قوم و ملیتی منسوب و در روابط بیرونی به
کشور های بیگانه وابسته می باشد. در چنین حالت اگر بازهم یکی از طرف ها به قدرت می
رسد ، تمام طرف های دیگر ، براساس تجارب سابقه ، تضاد ها و اختلافات خود را کنار
میگذارند و به خاطر برانداختن این طرفی که برمسند قدرت نشسته است ، به تلاش
مسلحانه دست زده و به جنگ و برادر کشی ادامه میدهند.
دوم : اصل دومی که باید همة نیرو
های سیاسی روی ان به موافقت برسند ، عبارت از عدم انتقال قدرت به گروهی ویا به
اصطلاح ائتلافی از نیرو های حاضرکشور میباشد . به همین مناسبت است که نویسنده با
طرح حکومت ائتلافی در افغنستان بعد از طالبان ، که از جانب بسیاری از سیاست مداران
افغان و تقریبا همه زعمای کشور های خارجی مطرح گردیده است ، از ریشه مخالف است .
حکومت ائتلافی یک مقولة سیاسی ـ
حقوقی جامعة دموکراتیک می باشد ، که مطرح کردن آن در افغانستان کنونی به مفهوم عدم
شناخت این کشور و شرایط فوق العاده بغرنج موجود آنست. حکومت ائتلافی به مفهوم
ائتلاف نمایندگان نیرو های گوناگون ـ متشکل سیاسی کشور ـ بر مبنای یک برنامة سیاسی
ـ اقتصادی است که همه ائتلاف کنندگان قبلا بر آن به توافق رسیده باشند. تطبیق همین
برنامة سیاسی ـ اقتصادی است که متضمن ثبات سیاسی در یک مرحلة معین رشد جامعه
میگردد.
در حالی که تشکیل حکومت ائتلافی
وبه اصطلاح دارای قاعدة وسیع که امروز از جا نب مجامع بین المللی وعدة زیاد
سیاستمداران افغانی در اثر عدم شناخت عمیق شرایط کنونی جامعه مطرح می شود، در واقع
به مفهوم شرکت دادن گروه های ماهیتا متخاصم نظامی در قدرت دولتی می باشد. درچنین حالتی نه تنها حکومت دارای قاعدة
وسیع بوجود نمی آید ، بلکه به جرات می توان گفت که یک حکومت فاقد قاعدة بر مردم
افغنستان تحمیل خواهد شد ، زیرا تمام گروه های درگیر در منازعات امروزی افغانستان
، حتی در ملیت ها و اقوام مربوطة خود شان نیز تجرید شده اند و در نتیجة ظلم و ستمی
که بر مردم روا داشته اند ، جای پائی در میان آنها ندارند . این گروه ها که نه
قبلا کدام برنامة سیاسی ـ اقتصادی داشتند و نه در حال حاضر در فکر بوجود آورد ن
چنین برنامة هستند ، بعد از سقوط کامل طالبان در آیندة نه چندان دور بر روی همدیگر
خواهند ریخت و مثل سابق آتش جنگ داخلی را بازهم شعله ور خواهند ساخت و بر رنج ها و
مصیبت های مردم افغانستان خواهند افزود.
حلقة حامیان اعلیحضرت محمد ظاهر شاه ، پادشاه سابق افغانستان ، که بدون شک
یک حلقة سیاسی است ، به عقیدة نویسنده ظالمانه وارد چنین طرحی میگردد ، زیرا عدم
موفقیت این طرح قبل از آغاز تحقق آن هویدا است . به بیان دیگر در هر موافقت وا
ئتلافی که در میان این گروه ها صورت گیرد ، اردة مردم دخیل نبوده و پایداری و ثبات
آن مورد سوال قرار خواهد گرفت. هر قدریکه مجامع بین المللی در تلاش های خویش
بخاطر پیشرفت در پروسة بهم نزدیک کردن این گروه های تجرید شده از مردم به پیش رفته
و در ظاهر امر به موفقیت های ظاهری نا یل آ یند ، حل واقعی و بنیادی مسالة
افغانستان را به تعویق انداخته و به پیچیدگی آن خواهند افزود، زیرا مردم افغانستان
را به تعویق انداخته و به پیچیدگی آن خواهد افزود ، زیرا مردم افغانستان از جنگ
سالاران متنفر بوده و منتظر وارد شدن نیرو های الترناتیف در صحنة سیاسی کشور
اند.
سوم : اصل سومی که باید پذرفته شود
، عبارت از آنست که به ارتباط مسالة افغانستان سازمان ملل متحد همه کاره باشد. هر
شخصیت ملی ویا بین المللی که میگوید :«
افغان ها خود شان در میان خود به توافق برسند و سرنوشت خود را خود تعیین کنند » ،
به عقیدة نویسنده دور از واقعیت های درونی جامعة کنونی افغانی می اندیشند .
مردم افغانستان بدبختانه در داخل
کشورفاقد رهبری درخور این ملت کبیر ، با تاریخ و فرهنگ کهنش میباشد. ملت نجیب
افغان در هیچ عصری در پارینة تاریخی اش به چنین منزلت تحقیر آمیزی کشانیده نشده
بود. ملت مظلوم افغان گروگان 60 الی 70 هزار مرد مسلحی است که با تمام وقاحت
وپر روئی با سر نوشتش بازی و بدون خواستش از وی نمایندگی میکند.
در افغانستان کنونی هیچ نوع شرایطی
که مردم خود شان ابراز عقیده کنند ، وجود ندارد. فقط یک واقعیت آ فتابی است که همه
تشنة صلح اند و از هر مرد مسلحی ، بدون استثنی ، نفرت دارند.
در نتیجه ، ملل متحد در ارتبا ط به
حل مسائل افغانستان ، قبل از آغاز کارباید میکا نیزم پروسة استقرار صلح و ایجاد
ارگانهای دولتی درین کشور را به وجود آورد.
این میکانیزم بصورت فشرده چنین
پیشنهاد میگردد :
تحت رهبری سازمان ملل متحد باید یک
کمیسیون صلح بخاطر حل قضایای افغانستان ایجاد شود . درین کمیسیون باید نمایندگان
با صلاحیت روسای دولت های همسایه ( ایران ، پاکستان ، چین ، تاجکستان ، ازبکستان و
ترکمنستان ) و اعضای دائمی ملل متحد ( ایالات متحده امریکا ، روسیه ، انگلستان ،
فرانسه و چین که قبلا هم تذکر یافته است ) استراک ورزند.
کمیسیون صلح به مثابة یک ارگان
موقتی سازمان ملل متحد بایست وظایف آتی را انجام دهد :
ـ تمامیت ارضییطرفی دائمی و غیر
نظامی بودن افغانستان را تضمین نمایند ،
ـ حکمت موقت را از افراد مستقلی که
به هیچ گروه درگیردر منازعات افغانستان ارتباط نداشته ، از سطح تخصصی و فرهنگی
بالا برخوردار و از ملیت های مختلف کشور باشند ، بر مبنای محک های قبللا تعیین شده
، تحت رهبری اعلیحضرت محمد ظاهرشاه ، پادشاه سابق افغانستان ، تشکیل دهد ،
ـ به خاطر حفظ امنیت و ثبات سیاسی
در افغانستان ، سپاه حفظ صلح را بوجود آورد ، که در آن نظامیان غیر از کشور های
همسایة افغانستان شرکت جویند ،
ـ به حکومت موقت کمک نماید تا
وظایف آتی را موفقانه انجام دهد :
1 ـ هزینه های لازم مالی ـ تخنیکی
را به خاطر ایجاد اردوی ملی ، در چوکات توانائی حفظ صلح ، امنیت و ثبات سیاسی در
داخل کشور ، و همچنین به هدف باز سازی اجتماعی ـ اقتصادی افغانستان جلب نماید.
2 ـ جبهة وسیع متحد ملی را متشکل و
از تمام سازمانهای سیاسی و افراد وطنپرست ، دموکراتیک و ملی ، بدون در نظر گرفتن
وابستگی های فبلی آ نها ، به مثابة پایة اجتماعی حاکمیت نوین به وجود آورد.
3 ـ در مدت دو سال خلع سلاح سراسری
کشور را به همکاری سپاه صلح سازمان ملل متحد تطبیق نماید،
4 ـ در مدت یکسال بعد از خلع سلاح
سراسری کشور ، لویه جرگه را از طریق انتخابات دموکراتیک به خاطر نظام سیاسی و
تصویب قانون اساسی که در آن تمامیت ارضی ، بیطرفی دائمی و غیر نظامی بودن کشور
مبتنی براساسات نظام دموکراتیک در افغانستان تسجیل شده باشد ، دائر نماید .
5 ـ انتخابات آزاد و دموکراتیک را
به خاطر ایجاد پارلمان دو اطاقه وتشکیل حکومت بر مبنای قانون اساسی جدید به راه
اندازد.
6 ـ در فرجام قدرت و ادارة دولتی
را به ارگان های منتخب که بر اساس قانون اساسی جدید تشکیل خواهد شد ، به شکل آرام
و منظم انتقال دهد.
با تطبیق این امر وظایف کمیسیون
صلح و سپاه پاسداران صلح ملل متحد خاتمه خواهد پذیرفت .
تمام این مدت که ما آنرا دوران
انتقالی می نامیم ، از سه تا پنج سال را در بر خواهد گرفت.
یسنتوکی ، سوم نومبر سال 2001
یاداشت :
قسمتی از « طرح میکانیزم حل مسالة
افغانستان » برای بار اول به تاریخ سوم نومبر 2001 از جانب نویسنده در برنامة «
مجلة آسیای میانة » رادیوی بی بی سی فورمولبندی گردید. بعدا طرح مکمل آن که درینجا
به نشر میرسد ، بدون کم و کاست به سرمنشی ملل متحد ، کوفی عنان فرستاده شد . دفتر
جلالتماب کوفی عنان این طرح را به تاریخ 23 نومبر سال 2001 در آستانة دائر شدن
کنفرانس چهار گروه افغان در بن به خاطر حل مسالة افغانستان به دست آورد . بعدا
هویدا گردید که در راه حل مسالة افغانستان در مذاکرات چهار طرفة بن به موافقات
معینی دست یافتند که نویسندة آن را بمثابة گامی در راه صلح ارزیابی می کند .
واما به عقیدة نویسنده اگر پرنسیپ ها و نقاط
اساسی « میکانیزم حل مسالة افغانستان » که در مرحلة ادارة موقت شش ماهه در نظر
گرفته نشده ، در مرحلة حکومت انتقالی دو ساله در نظر گرفته شود ، نتایج آن مثمر تر
و پروسة گذار افغانستان از رژیم توتا لیتاریزم
به نظام دموکراتیک به مرا تب سهل تر خواهد گردید .
یسنتوکی ، 7 دسمبر سال 2001
ادرس نگارنده :
Dr. Sc. Phil. Kabir Randjbar
Oktyaberskaya
Str.276
Essentuky
357600
Stavropolski kray
Russian federation
Tel ´+ fax : 007 – 87934-65649