الحاج عبدالواحد سيدی

 

اسلام از سپیده دم تا ایندم

انشعاب در سلسله چشتیه

1.نظام الدین اولیا مؤسس سلسلۀ چشتیۀ نظامیه

1.علی احمد صابر مؤسس سلسلۀ چشتۀ صابریه

چنانیکه در اسناد چشتیه ملاحظه می گردد بعد از شیخ فریدالدین گنج شکر دو خلیفۀ وی دو سلسله جدید را ایجاد کردند که این دو سلسله تا امروز در بین طریقۀ چشتیه  رواج کامل دارد و البته این اشعاب یا گسترش چشتیه به دو شعبه نظامیه و صابریه بخاطر این بوده است که هر کدام این سلسله ها در مناطق مختلف هند پا به ظهور از سببی کشید که پیروان این دو سلسله به نسبت موقعیت جغرافیایی از هم دور واقع بودند و هم مؤسس هر دو سلسله از پیر ارشادش (شیخ فرید الدین گنج شکر/شکر گنج) اجازه ارشاد دریافته بودند و به هر کدام خلعت و جامۀ طریقت تفویض گردیده  است. باید خاطر نشان سازیم که این اتشعاب بخاطر سهولت پیروان و مردمان آن محلات میباشد که مانند انشعابات سیاسی که در جهان معمول است نمی باشد. این شعبات هر کدام شان رنگ وبوی همان طریقۀ چشتیه را حایز میباشند.

اگر بخواهیم مطلب را دقیق تر بیان نماییم ، باید بگوییم که تا عهد شیخ  فرید الدین گنج شکر در واقع این سلسله دارای این  شعبات بوده است: 1کرامیه؛ 2کرمییه ؛ فریدیه، که این سومی از دو شاخۀ دیگر مهمتر و معروفتر بوده و در نتیجه شماره پیروان نخست مجموعاً هم قابل مقایسه با پیروان شاخۀ فریدیه نبوده است و در حقیقت شهرت سلسلۀ چشتیه مدیون بابا فرید شکر گنج است .

با فوت شیخ فرید شکر گنج به وسیلۀ دو نفر ازخلفاء و مریدانش ، به نامهای نظام الدین اولیاء ملقب به محبوب الهی دهلوی ، و علاؤالدین علی احمد صابر از پیران کلیر، به دو شعبه تقسیم گردیده است و همانطور که گذشت هیچ کدام از شاخه های چشتیه در میان عامه ، به اندازۀ نظامیه و صابریه از شهرت برخوردار نیستند .

 چنانیکه قبلاً گفته آمدیم که تصوف با چهار گرایش مهم در هند (چشتیه. قادریه. سهروردیه. نقشبندیه) از جریانات مهم و تاثیرگذار در جلب و جذب هندوان به دین مبین اسلام بوده و این امر مهم میسور نبوده مگر از جهت عملی و وجود شخصیت هایی چون معین الدین چشتی وقطب الدین بختاار کاکی ، شیخ فرید گنج  شکرو نظام الدین اولیا که هر کدان این ذوات، نقش ارزشمندی را چه از جهت اخلاق عملی وچه از جهت پرورش شاگردان و نیز همنوایی وهمگرایی با جامعه آنروز هند ایفا کرده اند.نگارنده این سطور بر این است که گسترش تصوف در هند را با تاکید بر طریقت چشتیه که همان سلوک عرفانی نظام الدین اولیا است را با مروری بر زنده گی نامه مختصری از این عارف بزرگ وبا استفاده از روش کتابخانه ای دنبال میکنیم.آنچه اهمیت دارد روشی است که این استادان بزرگ طریقت مبلغین فهیم وهوشمندی بوده اند- که هر کدان شان مانند بند نیشکرطریقت و عرفان را در سایۀ شریعت اسلام ، با روشی مسالمت جویانه ومبتنی بر محبت و انسان دوستی وبرابری آنچه به واقع شیوه پیامبر( ص) بوده-بی توجهی به مظاهر دنیوی، همراهی، هماهنگی و همنوایی با بومیان و یادگیری زبان آنان واصل مهم تسامح و تساهل دینی که نتیجتاً، سبب جذب قلوب و گرایش قلبی و درونی بومیان به اسلام شد. از دید نگارنده شیوه مذکو ر، یکی از بهترین شیوه های ترویج و تبلیغ دین اسلام، مبتنی و مطابق بر آیات و آموزه های انسان ساز اسلام می باشد.

 

نظام ادین اولیا مؤسس سلسلۀ چشتیۀ نظامیه

محمد بن احمد بن علی دهلوی (۶۳۳ – ۷۲۵هق./614-703هش./1235-1324م.) یا حضرت شیخ خواجه سید محمد نظام الدین اولیا که بنام شاه نظام الدین اولیا، شیخ نظام الدین اولیا، نظام دهلوي و نظام الدین خالدي دهلوي نیز مشهور بود ، بعضا (نظام)  یکی از شیوخ وعرفای نامدار طریقه چشتیه طی قرن هشتم قمري هندوستان بود . اوبعضاً نظام نرگسی تخلص می کرد . پدرش متولد بخارا بود ، که در ایام جوانی به هندوستان رفت و در لاهور مسکن گزید. بعد از مدتی از شهر لاهور به منطقه بدایون رفت که در آن زمان حیثیت داراالسالم هند را داشت ، در آنجا مسکن گزید . نظام الدین در همین منطقه چشم به جهان گشود . هنگامیکه او پنجساله بود، پدرش فوت کرد، بعد از آن مادرش زلیخا او را تربیت داد . مادرش نیز یک زن پرهیزگارو متقی بود. او در بدایون آموزش دید و مقدمات علوم را آموخت، بعد با مادرش یکجا به دهلی رفت . شبی در یکی از مساجد دهلی آیتی را از یک مؤذن شنید ، این حادثه باعث شوق و طلب سلک  (طریقت) در او شد ، غرض رهنمایی نزد شیخ فریدالدین گنج شکر مراجعه نمود . او پیشوای طریقه چیشتیه و تهدابگذارنظامیه بود . خواجه سید محمد نظام الدین، به ارشادات مشایخ مانند شمس الدین دامغاني، علاؤالدین اصولي، فریدالدین مسعود و سایرین گوش داد و از آنها نور معرفت حاصل نمود تا خود به مرحله ارشاد رسید و بعد مریدان زیادی دورش جمع بودند . یکی از مخلصان او سید محمد مبارک نقل قول نموده است : «فریدالدین گنج شکر د ر مورد خواجه چنین فرموده: خداوند برای نظام الدین علم، عقل و قوت و خلوص عشق بخشیده، هر آنکه این صفات را داشت، مرتبه خلافت شیوخ را می یابد ...»نظام الدین اولیا د ر اوایل شخص فقیر و پریشان بود ، اما صاحب استغنا، از هیچکسی توقع چیزی نداشت . بعد از مدتی در تمام هند مشهور شد ، بعضی امرای مسلمانان نیز به او عطف توجه نمودند، از آن جمله سلطان جلال الدین خلجی از و تقاضای ملاقات نمود . نظام الدین د ر راه تعالیم معاریف اسلامی از سبب تلاشهای او خدماتی شایانی نمود ، که توسعه معارف اسلامی در بخشهای وسیع از هندوستان مرهون کوشش اومیباشد. چنانچه عبدالرحمن جامی در نفحات الانس چنین نوشت : نویسنده اخبار االخبار گوید : عارف مشهور دهلی نظام الدین اولیا هرروز دوشنبه به مجالس فکر و ذکرمنهاج الدین سراج جوزجانی حاضر میشد و از او فیض روحانی می جست. او آثارگرانبها نوشت مانند: فواید الفواد، راحة المحبین، فضل الفواد و سیراالولیا. کتاب فواید الفواد که از جمله ملفوظات نظام الدین اولیا است ، این اثر توسط عارف مشهور امیر حسن سجزی که ملقب به (سعدی هند ) است ، جمع آوری شد که معلومات ضروری در مورد شیوخ چشتیه در آن موجود است . راحت القلوب نیز ازجمله ملفوظات شیخ فریدالدین مسعود گنج شکر بوده که توسط خواجه تدوین یافته است . رساله دیگر عرفانی نیز منسوب به اوست که دربهاول نگر توسط صاحب زاده نور جهانیان ثبت و ضبط گردیده است. رساله "توحید " که اکنون در موزیم ملی شهر کراچۍ پاکستان موجود است نیز منسوب به اوست.(عشق حقیقی) کهک نامه او میباشد در انجمن ترقی کراچۍ محفوظ است و( فقر نامه در فرقه درویشی)هم به احتمال قوی مربوط شیخ فریدالدین گنج شکر بوده که در بهاول نگر توسط صاحب زاده نور جهانیان محمودی دریافت و تا فعالً محفوظ است. مکتوبات نظام الدین که در دانشگاه شیرانی لاهور موجود اند، نیز مربوط ایشان است . نظام الدین اولیا هم مرید و هم مراد بود که هم حکایات دیگران را نوشته وهم حکایات خودش سینه به سینه آن انتقال یافته اند. امیر حسن دهلوی و امیر خسرو دهلوی که دو شاعر مشهور زبان فارسی در هند بودند ، در عرصه پیری و طریقت به خواجه بیعت نموده بودند، کلاه مخصوص چهار پهلو که نشانه این سلسه است، به او هدیه شده بود. امیر خسرو از جمله راز داران خواجه بود که به او لقب ترک کلاه را داده بود چنانچه گوید : یا الله به برکت عشق این ترک که به ذات تو دارد، مرا ببخش . نظام الدین در مورد مرید ش، امیر خسرو دهلوی گفته است :

 

ازمـلـک سـخـنـوری شـهـی خـسـرو راسـت       خـسـرو کـه بـه شـاعـری نـظـیـرش کـم خاست

ایـن خـسـرو مـاسـت نـاصـر خسـرو نـیـست      زیــرا کـــه خــدای نـــاصــــر خـسـرو مـاسـت

 همچنان امیر خسرو دهلوی در دو منظومه خود (وسط الحیوة) و(غرة الکمال) و در اثر دیگری (تحفة الصغر) در وصف شیخ نظام الدین قصایدې دارد . مریدانش او را بنامهای سلطان اولیا و محبوب اللهیاد نموده اند . شاگردان و خلفای او در قسمتهای مختلف هند به سلوک و طریقت پرداختند، یکی از شاگردانش خواجه نصیرالدین در اود و، گجرات و پنجاب درمسایل روحانیت و مذهب تاثیر ژرف داشت، شاگرد دیگرش سراج الدین در بنگاله و بیهار به توسعه تعلیمات ا سلامی و تصوف پرداخت و برهان الدین ، در د کن وسایر مناطق هندوستان مصروف ارشاد بودند . شاه نظام الدین اولیا به سال (۷۲۵هق/703هش./1324م)در شهر دهلی وفات ودر همانجا دفن گردید . زیارت او برای بار اول توسط شاه قدرتمند دهلی محمد تغ لق اعمار شد ، بعد ها چندین بار این زیارت ترمیم شد . شکل امروز ه زیارت که در(۱۵۶۲ م./970هق/941هش.) ساخته شد یکی از زیارتهای قدیمی در دهلی پنداشته میشود که در یک منطقه مزدحم شهر در کنار قبر همایون در هدیره شکر گنج قرار دارد وهمه ساله تعدادی زیادی از مسلمین و اهل تصوف به زیارت آن میروند . در یک سال روز معین برای عرس او تعیین شده که مسلمین زیادی در آن اشتراک نموده و به ایراد خطابه ها می پردازند.

د ر اطراف زیارت حضرت نظام الدین اولیا یکتعداد قبور وزیارتهای دیگروبناهای تاریخی نیز موجود است، در آن جمله قبر امیر خسرو دهلوی نیز شامل است که او نیز ارادتمندانی دارد . همچنان مقبر ه جهان آرا بیگم دختر شاه جهان که شاعر زبان پارسی و قبر یکی از مشاهیر خاندان گورکانی هندوستان یعنی اتکه خان نیزدرهمین احاطه قرار دارد . قبل از تشکیل شدن پاکستان امروزه؛ افغانها در ضمن مراودات و تبادالت تجارتی با کشورهمسایه هند ، مراودات کلتوری و مذهبي و مشترکات قوی بین مردم هند و افغانستان ، خصوصاً در ساحه عرفان و تصوف داشتند که یکی از آنها دوام و گسترش مریدان طریقه چشتیه  در سرزمین افغانستان(خراسان بزرگ) به شمار است.[1]

 

نظام الدین اولیائ مؤسس سلسلۀ نظامیه

اصل و نسب خانواده و خلفا، (1- شیخ محمود چراغ دهلی. 2- امیر خسرو دهلوی. 3- شیخ حسن سنجری، سماع ، ارتباط او با  پادشاهان ، ملفوظات ، وفات، خانقاه و آرامگاه.

شجرة النسب و زنده گانی او

نام اصلی وی محمد پسر احمد دانیال بن علی بخاری است و ملقب به القاب سلطان المشایخ، سلطان اولیاء و محبوب الهی نیز بوده است . نژادش  به چند واسطه به حضرت امام علی نقی امام دهم شیعیان میرسد.[سیر الاولیاء ، صص17-108] . پدرش از بخارا ویا بر طبق روایت دیگری از غزنه به هندوستان آمد. [2] آمده ابتدا در شهر لاهور و سپس در شهر بدایون  مستقر گردید .[ سیر الاولیاء ص، 105؛ تاریخ فرشته ص، 391؛ اخبار الاخیار ص، 55؛ خزینت الصفیا،ص 329؛ تذکره حسینی ص، (330 Sufism p. 220) مشعر اند که جد نظام الدین اولیا از غزنی آمده است. شیخ نظام الدین هم در همین شهر بدایون در ماه (سفرسال 634هق./میزان 615هش./اکتبر 1236م) متولد گردید .[فرید الدین شکر گنج ،63؛ خزینة الاصفیاء،ص 329؛ تاریخ فرشته ص391؛ اما درمقدمه فؤاد الفؤاد ،ص 30 سال تولد  شیخ را دو سال 636 ذکر کرده است.] چون به سن پنج سالگی رسید  پدرش در گذشت و مادرش که بیبی زلیخا نام داشت ، به پرورش او پرداخت تا به سن تمیز رسید و به تحصیل علوم ظاهری پرداخت. بعد از ختم

تحصیلاتش از شهر بدایون همراه با مادرخود به دهلی آمد و در این هنگام بیست و پنج سال داشت . در دهلی در حجرۀ سکونت کرد و در محضر خواجه شمس الدین خوارزمی که مورد احترام پادشاه وقت یعنی غیاث الدین بلبن بود، به درس آغاز کرد که مورد توجه استاد خود قرار گرفت ، به حدی که اگر روزی نمیتوانست به جلسۀ درس استاد حاضر شود ، استاد این بیت را میخواند:

                     بـاری کـم از آن کـه گـاه گـاهـی            آیـی و بـمـا کـنـی نـگـاهـی

در همین زمان چون با شیخ نجیب الدین متوکل، برادر شیخ فریدالدین گنج شکر، همسایه بود ، اکثر اوقات با او معاشر بود و روز بروز بین این دو محبت زیادتر می شد.

پس از انکه نظام الدین اولیاء ، چند سالی نزد خواجه شمس الدین خوارزمی خواند ، جهت معاش خود در اندیشۀ این بود که قاضی بشود ، لذا به شیخ نجیب الدین متوکل گفت دعا کن که من قاضی شوم . شیخ سکوت کرد . نظام الدین مجدداً خواهش کرد. شیخ نجیب الدین متوکل گفت:نه خدا نکند که تو قاضی شوی ، واما چیزی شوی که میدانم.» [تاریخ فرشته ،ص 391-392]

اما برخی از مأخذ علت علاقه شیخ نظام الدین اولیاء را به مرشدش یعنی بابا فرید شکر گنج به گونۀ دیگری نقل می کنند و می گویند قوالی شرح مسافرت خود را در حضور نظام الدین اولیاء بیان کرد و چنین گفت: که من پیش شیخ  بهاؤالدین زکریای ملتانی سماع گفته ام و او را شخص عابد زاهد و صاحب کرامات یافته ام ، حتی در خانۀ او که کنیزکان هم که آرد را آس می کنند ذکر می گویند. بعد از آن به اجودهن (پاک پتن) آمدم ، درویشی بلکه شاهی دیدم بنام فرید الدین (گنج شکر) که در کرامت ، ذکر و ورع بر روی زمین دومی ندارد و طالبان را بمجردیکه بیعت کردند ، به خدا می رساند. شیخ نظام الدین چون این سخن بشنید، محبت شیخ فریدالدین گنج شکر در دلش به جوش آمد، بخدمت شیخ نجیب الدین رسید و بواسطۀ او عازم اجهودن گشت و بخدمت شیخ فریدالدین گنج شکر مشرف شد.[سیر الاولیاء ،ص 110؛ اخبار الاخیار.ص، 55] شیخ فرید این بیت را خواند:

          «ای آتـش فـراقـت دلـهـا کـبـاب کـرده              سـیـلاب اشـتـیـاقـت جـانـهـا خـراب کـرده»

همین که این بیت از زبان فریدالدین جاری شد چون تیری به سینۀ نظام الدین نشست  و دهشتی عظیم بر وی مستولی گشت حتا نتوانست شرح اشتیاق خود را بگوید. اما چون شیخ فرید الدین نشانۀ دهشت را در او دید ، گفت :« لکل داخل دهشته» مرحبا خوش  آمدی. [ سیر الاولیاء ، 116-17؛ اخبار الاخیار ، ص55، تاریخ فرشته، ص 392؛ تذکره حسینی ، ص 331]

مدت زمانی نگذشت که نظام الدین خرقۀ دُرویشی از دست شیخ فریدالدین پوشید و در سلک سالکان خاص در آمد. و مدتی که در خدمت مرشد خود بود ، وی هم در عسرت و تنگدستی خانواده شیخ شریک بود ، لیکن او چون سایر افراد خانواده شیخ فریدالدین، از برکت نعمت مصاحبت و انفاس شیخ ، هر گز رنج تنگدستی به او محسوس نبود. [ تذکره حسینی، ص 331؛ تاریخ فرشته ، ص 392]

آنگاه که شیخ نظام الدین در پرتو تربیت  پیر و مرشد خود به درجۀ کمال رسید به او رخصت داده شد تا به دهلی رود و بخدمت ارشاد دیگران همت گمارد. گویند که در وقت خدا حافظی ، مرشدش سخنی در گوش او گفت که مضمونش این بود: خصمان را بهر نوعی که توانی خوشنود گردان و از کسی که قرض گرفته باشی در ادای آن سعی نمای. [تاریخ فرشته/392]

خواجه نظام الدین اولیاء چون در دهلی جای مناسبی برای عبادت و ریاضت و از کثرت جمعیت در زحمت بود ، نا گزیر بیشتر اوقات از شهر بیرون می رفت و سر به صحرا می گذاشت. در همین اثناء به گفتۀ تذکره نویسان ، در اثر الهام غیبی بر آن شد که به موضع غیاث پور که محلی بود غیر مشهور، رود و در آنجا مقیم گردد. [سیر الاولیاء /120-121؛ اخبار الاخیار/55 ؛ خزینتة الاصفیاء/329؛ تذکره حسینی/332. (غیاث پور محلی بود خارج از دهلی کهنه ، همانجایی که امروز خانقاه و مزار شیخ نظام الدین اولیاء قرار دارد.)

در غیاث پور اول دو تن از خادمان وی بودند یکی شیخ برهان الدین غریب که بعد ها به دکن رفته و طریقۀ چشتیه را در آنجا ترویج داد، و دیگر شیخ کمال الدین یعقوب که او هم در گچرات باعث ترویج طریقۀ چشتیه گردید . و این هر دو نفر بیش از سایر خلفای شیخ به کسب کمال و ریاضت نفس اشتغال جسته بودند. [تاریخ فرشته، / 393]

.پس از مدتی به تعداد مریدان شیخ افزوده گشت واشخاصی چون نصیرالدین محمود اودهی و شیخ اخی سراج و مولانا شرف الدین کاشانی در شمار مریدان وی در آمدند. [همانجا] و روز به روز به تعداد ارادتمندانش افزوده می گشت تا این که در نزدیکی غیاث پور معز الدین کی قباد پسر سلطان غیاث الدین بلبن ، حصاری و مسجدی و شهری بنا نمود و آمد وشد بسیار گشت. مردم از خاص و عام  به حضور شیخ رسیده ، حتی بسیاری از اهل فسق بدستش توبه کردند و به شرف ارادت مشرف شدند. از جملۀ کسانی که در همان اوقات به حلقۀ مریدان وی در آمدند امیر خسرو دهلوی بود که به احوال او نیز خواهیم پرداخت. بلآخره زیادی جمعیتی به آنجایی رسید که شیخ در زحمت افتاد و مایل بود که از غیاث پور هم به جای دیگر نقل مکان کند، اما آنچه وی را از تصمیمش منصرف ساخت آن بود که گویند در همین احوال جوانی نزد وی آمد و این ابیات را خواند:

          «آن روز کـه مـه شـدی نـمـی دانـسـتـی            کـانـگشـت شـمـار عـالـمـی خـواهـی بـود

          امــروز کـه زلـفـت دل خـلـقـی بـربـــود            در گــوشـه نـشـسـتـنـت نـمـیـــدارد ســود

و به گفتار خود ادامه داد که : «اول باری مشهور نباید شد، چون این کس مشهور شد ، باید که چنان شود که فردای قیامت از رسول الله صلی الله علیه وسلم شرمنده نگردد از خلق گوشه گرفتن و به حق مشغول شدن سهل است . اما مردانگی آنست که خلوت در انجمن باشد و با وجوه انبوه خلق در مشغولی حق خللی نیفتد .» [تذکره حسینی /332؛ خزینتة الاصفیا/33.؛ اخبار الاخیار/56؛ سیر الولیاء/121]

از قول شیخ نقل می کنند که چون سخن آن جوان تمام شد قدری طعام درجلویش آوردند تا بخورد اما نخورد . در همان حال در دل شیخ نظام الدین گذشت که در غیاث پور بماند، فی الحال جوان مسرور شده قدری طعام بخورد و برفت و دیگر او را ندیدند.

این روایات و داستانها حکایت از آن دارد که شیخ در غیاث پور مورد توجه و احترام مردم بوده و شهرت و محبوبیت او به حدی رسیده بود که دیگر کناره گرفتن از مردم  و درانزوا زیستن برایش امکان نداشته است.

خانواده و خلفای شیخ

خواجه نظام الدین اولیاء  در تمام عمر مجرد زنده گی کرد و زنی اختیار نکرد، در این باب صاحب خزینتة الصفیا داستانی آورده است که : روزی شلوار شیخ پاره شده بود ، چون شیخ فریدالدین متوجه شد شلوار خود را به وی داد تا بپوشد، خواجه نظام الدین از شدت خوشحالی شلوار مرشد خود را بالای شلوار خود پوشید و بعد آن را فراموش کرد که ببیند، همین که بلند شد شلوار از پایش فرو افتاد . شیخ فرید الدین گفت: «بردار، ایزار بند محکم ببند که سوای روز قیامت وا نشود.» از این جهت بود که خواجه نظام الدین  در تمام عمر ازدواج نکرد.» [خزینة الاصفیا/336] بنا بر این شیخ نظام الدین اولیا خانواده ای تشکیل نداد.هر چند که خلفا و مریدان وی که در حقیقت فرزندان روحانی و تربیت یافتگان وی هستند بسیار اند و در این میان شیخ نصیر الدین محمود "چراغ دهلی" که خلیفۀ بزرگ وی بود ، بعد از او سجاده نشین دهلی شد و نیز امیر خسرو دهلوی و خواجه حسن دهلوی دو شاعر پارسی گوی معروف ، از مریدان و تربیت شده گان خواجه نظام الدین اولیاء بودند . علاوه بر اینها خواجه در میان مریدان خود به شیخ برهان الدین غریب و شیخ کمال الدین یعقوب نیز، دلبستگی خاصی داشت، که اولی را به دکن و دومی را به گجرات فرستاد تا آنها در آن بلاد طریقۀ چشتیه را گسترش دهند. اینک به شرح حال سه تن از خلفای خواجه نظام الدین اولیاء از قول استاد غلام علی آریا می پردازیم:

 

 


 

[1]دودیال بشیر. قاموس کبیر افغانستان،شناسایی نظام الدین اولیا. مختصات متصوفان افغانستان ،

[2]سرزمین های جدا شده از خراسان بزرگ بر اساس پیمان پاریس(به اشتراک نماینده گان دولت روس ، بریتانیا و امیران منطقه (دوست محمد خان، نماینده  هند برتانوی و حکومت قاجار  ایران) ایران به اصطلاح تعین سرحدات علمی بین هند برتانوی و روسیه تزاری در سرحدات شرقی و غربی و شمالی خراسان بزرگ  که بعداً بنام افغانستان از طرف مقامات برتانوی و امیران کابل به افغانستان از طریق مطبوعات سرکاری و

 

بقیه پاورقی قبل

طلاب مکاتب نامیده شد. داغ و ذخم بدون الیام به مردم افغانستان به جغرافیای کنونی گذاشت. چنانچه پنجدی و تخته بازار در شمال غرب از تنگه واخان تا مرو و از سرحدات پامیر تا کوه های ملک سیاه . بلوچستان و سند را از بدنه این جغرافیا جدا کردند که بنام سرمارتیمور دیورند در تاریخ مشهور است که در طول بیشتر از یک قرن موضوع نزاع بین افغانستان و پاکستان بنام سرحدات دیورند که در شمال کشور بالاخص ولایات بدخشان ، قطغن را در امتداد دریای آمو و همچنان از کشمیر در شرق الی منطقه بلوچشتان در زمره این خط فرضی گنجانیده شده که اقوام شمال آمودریا و پنج را در مناطق یاد شده و همچنان  علاقل کشمیر را با باحور سوات ، دیره جات وژوب و پشین را تا حوالی سند با اقوام آن دو نیم کرده است. تاریخ گواه است که  در ظرف سده نزده سرحدات تأکیدی بین  افغانستان ، تاجکستان وازبکستان و ترکمنستان که در ان زمان بنام ترکستان روسی (اشغال شده از سوی روس) (ترکستان افغانی شامل قطاعنوبدخشان تا خمیاب و مرو)  و سرحدات شرقی اکنون در رقبه پاکستان و با سرحدات غربی ایران مردمان این خطه ها بدون روا دید رفت و آمد می کردند که از اثر همین حد بخشی های دیورند در چوکات معاهده پارس مشکلات این اقوام از دوصد واندی سال یعنی به اقتدار رسیدن سردار دوست محمد خان بارکزایی پسر وزیر فتح محمد خان این قید گیری ها در سرحدات لحاظ شد. تاریخ شاهد است که همیشه فرهنگ های منطقه در یک گرداب بزرگتر باهم جوش می خوردند که همه رنگ همان خراسان بزرگ را که سامانیان و غزنویان در آن حکومت های را ایجاد کرده بودند داشتند. (نیاز به ویراست مجدد)

 

 

 ++++++++++++++++++++++++

 

شیخ فریدالدین گنج شکر/شکر گنج

آثار شیخ فریدالدین گنج شکر

1-    فوائد السـالكين: ايـن كتـاب ملفوظـات پيـر و مـراد بابافريـد يعنـي خواجـه قطب الدين بختيار اوشي است كه شيخ آن را بـه رسـم چشـتيان گـردآوري كـردهاست. اين كتاب بسيار مختصر است و فقط ذكـر هفـت مجلـس در آن آمـده اسـت يعني از رمضان 584 هـ ق تا ذي الحجه 584 به مدت چهار مـاه، توانسـته اسـت در اين مجالس حضور يابد و مطالب آن را بنويسد. موضوع كتاب سلوك و درويشي و تحير، اخفاي راز، مردان كامل، مردان غيـب و كشف و كرامات است . البته مانند اسرارالاولياء بـراي هـر موضـوع فصـل جداگانـهاي نوشته نشده است. علاوه بر پند و اندرز و نصايح خواجه قطب الدين بختيـار، بعضـي از اقوال و وقايع زندگي خواجه معين الدين چشـتي اجميـري نيـز آمـده اسـت. يـا مصاحبت خواجه قطب الدين و حميدالدين ناگوري از مطالب ديگري اسـت كـه در آن بيان شده كه ضمن مسافرت با هم برخورد كرده بودند. روش گفتگو پند آميـز و (ترجمـه تـاريخ نصيحتگرانه است مرشد به مريد خود اي درويش ميگويد و پند میدهـد. [ادب فارسي در پاكستان،چوهدري235،]

در اين اثر علاوه بر بيان كشف و كرامتهـاي محـال وغيـرممكن صـوفيان ماننـد آوردن خانه كعبه به چشت براي عبادت خواجه مودود چشـتي، (مجلـس دوم) و يـا آمدن بهاءالدين زكريا ملتاني در يك شب از ملتان به دهلي براي حضـور در دادگـاه شيخ جلال الدين تبريزي (در همان مجلس) ...بعضي مطالـب اشـتباه تـاريخي نيـز دارد مانند ذكر سلطان شمس الدين التمش در سال ذي الحجـه 584 هـ . ق و بنـده نوازي وي و دسـتگيري از محرومـان وبينوايـان، حـال آنكـه وي در سـال 607 بـه(چهودری.همان/ 236) پادشاهي رسيده است.بجز اين اثر، باقي آثار را شايد بهتـر باشـد منسـوب بـدو بـدانيم ولـي در كتـب تاريخي و نسخه هاي خطي به نام وي است از اين جملهاند.

          2:. گنج اسرار: اين اثر رسالة مختصري است در موضوع تصوف؛ چنان است كه پيـر، و مرشد روحاني اسرار طريقت ميآموزد و براي مخاطبش به شيوة كتـب عرفـاني از لغاتي همچون اي عزيز، عزيز من و بـدان اي عزيـز بـه كـار ميبـرد. نگـارش كتـاب عالمانه است و به شيوة كتب فلسفي نزديك است. البته در قرن هفتم پس از شـيوع انديشههاي سهروردي و ابن عربي نگاهي از ايـن دسـت را در كتـب صـوفيه شـاهد هستيم كه اوج آن در قرن نهم است. نمونه اي از اين كتاب آورده می شود تا قضاوت آن بر عهده خوانندگان باشد.

«نور دل، نهصدهزار سال از حضرت باريتعالي جدا ماند آنگاه دل گفت: من نميتوانم اين همه مدت تاب مقاومت و جدايي آورم. خداوند فرمـود: مـن تـو را بـراي اظهـار وحدانيت پديد آوردهام؛ لذا نهصد هزار سال ديگر جدا ماند آنگاه از چشمان خود آن قدر آب ريخت كه بحرالحيوان شد. باريتعالي تازيانـه خشـم زد كـه از آن دو شـعله ظاهر گرديد يكي نور عزرائيل و دوم نور گندم شد. سـپس نـور دل تـا نهصـد سـال ديگر مانند آسمان در گردش بود. خداوند متعال نور دل را به اجزايي تقسيم كرد از جزء اول سر را خلق كرد و از جزء دوم جانها خلق شدند و از سوم نور به وجود آمد. آنگاه بقيه اجزاي نور تا نهصدسال ديگر در اين عالم وسيع سـرگردان بودنـد بعـد از آن آفريدگار عالم از نور، ده گوهر بوجود آورد. از نخستين گوهر زمين و آسـمانها را آفريد. گوهر دوم عشق است. گوهر سوم كرسي، گوهر چهارم لوح، گوهر پنجم قلـم، گوهر ششم بيت المعمور، گوهر هفتم دوزخ، گوهر هشتم شمس، گـوهر نهـم قمـر. تمام اين گوهرها با هم تركيب شدند و اين دل خزانه الهي است

رساله گنج اسرار با متن فارسي با ترجمـة اردو منتشـر شـده اسـت. متـرجم آن پيرغلام دستگير نامي اسـت و ناشـر آن ملـك چـين ديـن، تـاجر كتـب كشـميري بازارلاهور است جنـاب نـامي قـد يمي تـر ني نسـخه آن در كتابخانـه دانشـگاه سـند (چهودری.همان، 8- 237) پاكستان است.»

3: جوگي نامه: نام و ذكر اين رساله در تذكرة الاصفياي شيخ يوسف بن شـاه مكـي (همان مأخذ) از مريدان سيد حسين خوند مير تاليف 951 هـ. ق آمده است.

4:رساله وجوديه: نسخهاي از آن در دانشگاه پيشاور است (به شماره 502) به نظر می رسد که هر كه اين رساله را نوشته است با انديشه هاي هنـدي و اديـان مختلـف آن آشنايي كامل داشته و قصد تطبيق عرفان هندي با عرفان اسلامي را داشـته اسـت.  این رساله نیز مانند بعضی از آثاری است که به شیخ منسوب شده و از او نیست. به این دلیل در این پاراگراف که از متن گرفته شده توجه شود:«مانند: فاما از اين دوازده انگشت دم بيرون می رود آن را در هندوي ناسك كفول گويند فاما شانزده انگشت دم بيرون میرود آن را در هندوي شـمس كفـول گوينـد... فامـا چهار انگشت دم بيرون ميرود در هندوي برهنه كفول گويند . حق تعالي، بـر آسـمان را دوازده بروج گذاشت چنانچه: حمل؛ سر، ثور؛ گردن، جوزا؛ هر دو دست، سرطان؛ پستان، اسد؛ سينه، سنبله؛ ميزان، عقرب؛ ذَكَر، قوس؛ ران ها؛ جدي ساق هـا؛ دلـو؛ شكم، حوت؛ كفپاي، ... اين چهارفصـل در جهـات اسـت . مثـال بهـار طفلـي اسـت (سبك شناسي نظم و نثر فارسي – شماره پي در پي 18 – زمستان 1391) تابستان جواني است و خزان پيري است و زمستان نيز پيري اسـت، نزديـك مـرگ (چهودری.همان ، 238-240) رسيدن»...به نظر ميرسد برخي از آثاري كه بدو منسوب است بـه ديگـر مشـايخ چشـتيه هـم نسبت داده شده است و نسبت دادن آثاري با سبكهاي متفـاوت بـه يـك شخصـيت عرفاني خود ميتواند مبين اين واقعيت میباشد كه بعضي از اين آثارقطعاً  از او نيست. بخش ديگر آثار وي ملفوظات وي است . ملفوظات اصطلاح عـامي اسـت كـه در بعضي فرقهها مانند سهرورديه و نقشبنديه و همين فرقه چشتيه رواج داشـته اسـت ونگارش آن به اين شيوه بود كه يكي از مريدان شيخ كه معمـولا از مريـدان درجـة اول شیخ است، تمامي سخنان وي را به نگارش در مي آورد و در بعضي مواقع حتي به شـيخ خود نشان ميداد تا اگر جايي اشـتباهي و يـا كـژ فهميئـي رخ داده اصـلاح شـود از معروفترين ملفوظات ميتوان به فوائد الفواد نوشته حسن سجزي اشاره كرد. نگـارش ملفوظات از چند جنبه حائز اهميت بود از جمله جنبـه ادبـي، سياسـي، تـاريخي و اجتماعي. ملفوظات از يك سو نگارش مريد شيخ است و از سـوي ديگـر چـون مريـد امـلا ميكرد و تفكري در نگارش آن نداشت ميتوان به خود شيخ نسبت داد . ملفوظات شيخ فريد الدين گـنج شـكر را دو مريـد وي جمـع آوري كردنـد كـه معرفي ميشود:

5: اسرار الاوليا : ملفوظات وي است كه به قلم مريد و جانشين و خادم و داماد وي بدر الدين اسحاق در بيست و دو فصل در اسرار عشـق اوليـا ، ذكـر متعبـدان و درويشان ، توبه ، خدمت بزرگان كردن و... فراهم آمده است. نثر اين كتـاب سـاده و بي پيرايه است و هر از گاهي رباعي و بيتي از زبان شيخ براي تاييـد سـخنش بيـان ميشود.البته شيخ براي مجاب كردن مخاطبش از استشهادات قرآني و احاديث و بـه وفور از حكاياتِ بعضاً مخلوط بهويژه كلام بزرگان طريقت چشتيه نيز بهـره ميبـرد كه عيناً همين شيوه را در راحت القلوب ميبينيم .از اين كتاب نسـخ خطـي فـراوان [ر.ك فهرست نسخه هاي خطي كتابخانة گنج بخش،تسبيحي ، 3- 552 ] موجود ميباشد نمونهاي از متن اسرار الاوليا: «آنگاه فرمود كه اي درويش بزرگـي بـود از بزرگـان ديـن او را عبـداالله خفيـف گفتندي . چهل سال نخفته بود و پهلوي مبارك ايشان در زمين نيامده و چنـدان از خوف حق تعالي بگريست كه گوشت و پوست از رخسارة ايشان بريخت و ناپيدا شد. چنانچه ميگويند كه گنجشكان در ميان رخسارة ايشان حوصـله كردنـد و او چنـانبترس خدا بخود متحير بود كه از آمدن و رفتن ايشان خبر نداشت ... بعد از آن فرمود كه اي درويش تا آخر عمر خواجه عبداالله خفيـف بـراين منـوال بـود كـه از جهـان بگذشت» [اسرار الاوليا،/58]

6- راحت القلوب : ملفوظات شيخ فريدالدين از خليفة ديگرش به نام نظـام الـدين اولياي بدايوني (634-725 ه.ق ) است. بنا به گفتة نظام اوليا در همان مجلس كـلاه و ولايت هندوستان يافت نيت نگارش ملفوظات را در سر پروراند كـه بابـا فريـد از روي فراست دريافت و آن را تاييد كرد. نگارنده هـر گـاه امكـان حضـور در مجلـس پيرش را يافته است تمام و كمال تقريرات خود را نوشته و در بعضـي مواقـع حتـي دستنوشته هايش را به شيخش نشان ميداده و او تاييد ميكرد. ضمناً بدون ذكر نـام مجلس و يا فصلبندي خاصي جمع آوري شده است. آغاز آن بـه تـاريخ رجـب 655 هـ.ق است تا دويم ربيع الاول 656 هـ.ق است كه بنا به تصريح نظام اوليا شـيخ پـس از آن چند وقتي بيشتر زنده نماند. آغاز هر بخشي با اين جمله كـه سـخن در ذكـر ميرفت و يا در خرقه در حرمت ماه حرام و... شروع و پايـان همگـي آنهـا بجـز يـك مجلس به اين عبارت كليشه تمام ميشود كه «شيخ در اين فوايد بود كه بانگ نمـاز برآمد و شيخ به نماز مشغول شد وخلق و دعاگوي بازگشت .» زيرا اين مجـالس بنـا به سنت مشايخ چشت ميان دو نماز ظهر و عصر بر پا ميشد.درانتهاي اثر نيز كيفيت مرگ پيرش كه از زبان مريدان ديگر شنيده بود را بيان كرده است زيرا نظام اوليـا در هنگام وفات شيخش حضور نداشت و البته اين مطلب را شـيخ بـه وي يـادآوري كرده بود .نمونه اي از متن راحت القلوب : «روز چهارشنبه دهم ماه رجب مرجب قدره سنه خمـس و خمسـين و سـتمائه دعـاگوي مسلمانان كه يكي از بندگان درگاه سلطان الطريقةفي الارضين است نظـام احمدبـداوني كـه جامع اين مجموعه معاني 1( الف) است شرف سعادت قدمبوس سيد العابدين حاصـل كـرده همان لحظه كلاه دين و دنيا كه بر فرق داشت به دسـت مبـارك خـود فـرود آورد و برسـر دعاگوي نهاد و خرقة خاص و نعلين چوبين عطا شد الحمدالله علي ذلكو اين نيز فرمودند كه ما نيز ميخواستيم ولايت هندوستان به ديگري بدهيم اما شما در راه بوديد كه در سـرّمـا ندا كردند كه بدان نظام بداوني مي رسد اين ولايت اوست بدو دهي.آنگاه دعا گوي خواسـت كه اشتياق پاي بوس از حد غالب بود به خدمت عرضـه داشـت دارد چنـان دهشـت حضـور شيخ در دعا گـوي اثـر كـرد كـه نتوانسـت مم عـرض دار. چـون ضـمير روشـن بـود آگـاهي داشت؛شيخ الاسلام بر فور بر زبان مبارك راند كه آري اشتياق شما از اين بيشتر اسـت كـه در خاطر داري و اين سخن فرمود لِكُلداخلٍدهشة بعد از آن دعاگوي چون ايـن بشـنيد در خاطر گذرانيد بعد از اين هر چه از زبان شيخ الاسلام بشنوم در قلـم آرم. هنـوز ايـن در دل دعا گوي نگذشته بود كه فرمودند: زهي سعادت آن مريد هر چه از زبان پيـر خـود بشـنود هوش و گوش بدان متعلق بود آنرا بنويسد 1( ب »)

خانواده و خلفای شیخ فریدالدین  شکر گنج/ گنج شکر

در بعضی از منابع گاهی تا شش پسر و چهار دختر به این اسامی ذکر شده است  که ، گویا کوچکترین پسر شیخ، به نام عبدالله ، معروف بوده است که در خرد سالی بدست کفار کشته شده است و هم اکنون قبر وی در خارج شهر پاک پتن، بنام مقبره عبدالله بیابانی شهرت دارد. پسر دیگرش بنام بدر الدین سلیمان، صاحب سجاده و از خلفای پدرش بود و خرقه هم از دست پدرش پوشید. پسر سومی بنام شیخ بهاؤالدین که به شهاب الدین هم ملقب بود و گنج العلم هم خطاب می شد . چهارمی شیخ یعقوب که گویند به رجال الغیب پیوست و از چشم مردم غایب شد . دیگر شیخ نظام الدین است که گویا در نزد پدرش از همه فرزندانش عزیز تر بوده است. این پسر مرتب به جهاد می رفته است و سر انجام به شهادت رسیده است . و پسر آخری شیخ نصر الدین بود ، که بعضی ها گوین وی از بطن «صادره» خدمت گار بوجود آمده بود . در خزینته الصفیا ص، 301 آمده است:« که شیخ با دختر غیاث الدین بلبن پادشاه دهلی پیش از رسیدن به پادشاهی و در آن هنگام که غلام شمس الدین التمش بوده است ازدواج کرد و به علاوه شیخ با دو کنیز بنامهای «بی بی صادره» و «بی بی سکره» هم ازدواج کرد ، اما در مورد ازدواجش با دختر غیات الدین بلبن گرچه مأخذ معتبر تراشاره نکرده از یک طرف جای شک و تردید است ، لیکن از طرف دیگر از آنجا که این ازدواج خیلی قبل از به پادشاهی رسیدن غیاث الدین بلبن است. تاریخ جلوس او به تخت پادشاهی سنه (665 هـ.ق./645هـ.ش.) در زمانی است که وی سمَتِ غلامی التمش داشته است و از آنجا که او و مخدومش از ارادتمندان صوفیه و عرفا بوده اند، این ازدواج چندان بعید به نظر نمی رسد. »

علاوه بر فرزندانش کسانی که به خلافت از جانب او معین شده است ازنظام الدین اولیاء ، علاؤالدین علی احمد صابر ، جمال الدین هانسوی ، شیخ عارف سیستانی ، سید محمد بن محمود کرمانی ، محمد  شاه غوری و شیخ بدر الدین اسحق را نام برد.[خزینة الاصفیا / 301-302؛ تاریخ مشایخ چشت/ ص، 168-171] که در میان خلفای شیخ فرید خواجه نظام الدین اولیاء و علی احمد صابر از همه معروفتر و هر کدام از آنها بنیان گذار دو سلسلۀ فرعی در چشتیه بنام نظامیه و صابریه شدند .

وفات شیخ فریدالدین       

از قول شیخ نظام الدین اولیاء آمده است که:« شیخ فرید الدین  گنج شکر  رنجور شد ، مرا (نظام الدین اولیاء) به حضور خود طلبید و به کسوت خاص نواخت و در ماه شوال مرا به طرف دهلی روان ساخت، در وقت وداع در حالی که می گریست گفت:< برو ترا بخدا سپردم.> ، و مرا هم از این جدایی غم و اندوه دست داد. بعد از رسیدن به دهلی شنیدم که شیخ شب پنجم محرم بعد از نمار عشاء بیهوش گشته ، پس از زمانی بخود آمده از مولانا بدرالدین اسحاق پرسیده است که: نماز عشاء بجای آورده ام یانه؟ پاسخ میدهد که آری و شیخ باری دوم نماز عشاء خوانده و بیهوش می شود و سپس بخود می آید. این بار هم نماز عشاء خوانده می گوید : از راه احتیاط نماز عشاء می گزارم ، چه داند که دیگر میسر می گردد یا نه . یعنی در آن شب سه مرتبه نماز عشاء  میخواند و در ضمن هم در زبان می آورد که شیخ نظام الدین در دهلی است همچنان که من هم در زمان رحلت خواجه قطب الدین در هانسی بودم ، و سپس آهسته در گوش بدر الدین اسحق می گوید که بعد از من جامۀ که از خواجه قطب الدین بختیار بمن رسیده است به شیخ نظام الدین برسان. انگاه آب طلبیده وضو میسازد دو رکعت نماز بجای آورده سر به سجده می گذارد و در همان حال رحلت می کند، در حالیکه از عمرش  نود سه سال گذشته بود .[1]

بعد از مرگ شیخ یکی از خلفای او بدالدین اسحاق که دامادش نیز میباشد ، به موجب وصیت او امانات را به صاحبانش رسانید ، که از جمله این امانت ها  جامۀ شیخ بود ، که در هنگامیکه شیخ نظام الدین اولیا برای زیارت قبر مرشد خود به شهر اجودهن(پاک پتن) آمد به او مسترد نمود. [تاریخ فرشته، ص 391]

در سیر الاولیاء نقل شده است که خواستند جنازه شیخ فریدالدین را به خارج شهر در میان قبور شهدا دفن کنند که در این حین پسر وی خواجه نظام الدین که در سفر بود از راه رسید و گفت اگر چنین کنید ، مردم به زیارت شیخ آمده و هیچ کس برای شما اعتباری قایل نخواهد شد. در نتیجه شیخ را در همین محلی که مدفون است در داخل شهر دفن کردند. [سیر الاولیاء ،ص 100]

در خزینة الصفیاء تاریخ وفات شیخ روز سه شنبه پنجم محرم سال 664هجری قمری آمده است . این تاریخ در سیرالاولیاء و اخبارالاخیار و سفینةالاولیاء نیز همین تاریخ ذکر شده است که قول اکثر تذکره نویسان در هند میباشد.

قطعۀ زیر را مولوی غلام سرور، در تاریخ وفات شیخ فریدالدین گنج شکر سروده است:

                     شیــخ دنیــا و دیـن فــریــد الـدیـن          چون ز دنیای دون به خلد رسید

                     رحـلـتـش بــنـــدۀ خــدا مـیـخــوان         هــم بـدان فـرد دین فرید و وحید

 

ستایش عظمت شیخ در تاریخ هند

شهرت شیخ فریدالدین شکر گنج/گنج شکر از همان آغاز زنده گی عرفانی وی در بین خاص و عام زبان زد بود ، چنانچه وقتی دست ارادت به خواجه قطب الدین بختیار کاکی داد ، خواجه معین الدین چشتی به خواجه قطب الدین خطاب کرده ، و گفت  که :«ای بختیارشاهباز عظیمی را در قید آورده ای که چتر سدّرة المنتها ایشان را نگیرد و این شمعی است که خانۀ درویشان را منور سازد.» [سفینة الاولیاء ، ص 96]

سلسلۀ چشتیه که بواسطۀ خواجه معین الدین در هندوستان پایه گذاری شد و شروع به گسترش نمود در زمان بابا فرید گنج شکر شهرتش رو به افزایش نهاد و در زمان شیخ نظام الدین اولیاء به حد اعتلا و عروج خود رسید و همین امر باعث شد که در طول تاریخ اقطاب این سلسله همیشه مورد  قبول عامه مردم و خواص هندوستان قرار بگیرد .

شیخ فرید شکر گنج از جملۀ اقطاب بزرگ این سلسله است که در طول تاریخ تصوف در میان عرفا و صوفیان  و حتی پادشاهان و طبقات مردم، از اعتبار و احترام خاص برخوردار بودند.

شیخ فرید الدین گنج شکر/ شکر گنج از جملۀ اقطاب بزرگ این سلسله است که در طول تاریخ نه تنها میان عرفا و صوفیان مقام بلندی داشته بلکه ، خاص و عام زمان خودش تا به امروزبرای او حرمت خاصی قایل بوده و هستند. چنانکه در عصر حاضر هم مزار او در پاکستان یکی از مهمترین زیارت گاه های میباشد که هر سال در ماه محرم از اقصا نقاط آن کشور ، مردم برای راز و نیاز در آرامگاه او جمع می شوند.

مؤلف فواد الفواد می گوید : زمانیکه سلطان ناصر الدین به طرف اوپ و ملتان حرکت می کرد، چون وارد اجودهن (پاک پتن) شد همه لشکریان او روی به زیارت نهادند به حدی که شیخ به زحمت افتاد و مجبور شد به جای دیگر رفت و سپس آستین شیخ را از طرف بامی جانب کوچه بیاویختند و مردم می آمدند و آستین او را می بوسیدند. سپس شیخ در مسجد آمد و به مریدان گفت شما گرداگرد من باشید تا خلق درون نیایند هم از بیرون سلامی بکنند و باز گردند، تا فراش پیری بیآمد ، از حلقۀ مریدان بگذشت و پای شیخ را ببوسید ، بر شیخ دشوار آمد ، آن فراش به شیخ گفت: «شیخ تنگ می آیی، شکر نعمت خدای را به از این بگذار.» چون فراش این سخن بگفت شیخ نعره بزد، و آنگاه فراش را بنواخت و بسیار معذرت کرد. [فوائد الفواد، ص 247-248] 

در قرن هشتم/ سیزدهم شهرت بابا فرید از هندوستان هم گذشته تا دور ترین نقاط جهان اسلام رسیده بود . بطوری که در اسکندریه شخصی بنام «برهان الدین اعرج» پیشگویی می کند و به ابن بطوطه می گوید ، که به دیدار شیخ صالح نوه  شیخ فرید الدین گنج شکر نایل خواهی شد و به گفتۀ خود ابن بطوطه ، بحمد الله نعمت ملاقات با او دست داد و قبر بابا فرید را نیز زیارت کرد.[سفرنامه ابن بطوطه ، ج 2، ص 471]   

در کتاب فرید الدین گنج شکر هم میخوانیم که قبر شیخ در (پاک پتن] بر بلندی قرار گرفته و سیمای مرتفع آن بر هر تازه واردی از همان لحظۀ نخستین ورود ، اثر خاص می گذارد و به روح او آرامش و صفا میدهد . چنانکه امیر تیمور گورکان هم به محض ورود به آن شهر ، چنان شیفته و مسحور گشت که وجودش از ستایش و مهر شیخ لبریز و بخاطر احترام به شیخ مردم پاک پتن را بخشیده ، از قتل عام مردم آن دیار خود داری کرد.

فیروز شاه تغلق (752هـ. ق./1351م) هم از جملۀ شاهانی بود که برای ادای احترام رنج سفر را بر خویش هموار کرده به زیارت آرامگاه او شتافت و پس از زیارت قبر وی توجه ولطف خاص نسبت به دودمان شیخ که به تنگ دستی بسر می بردند، ابراز داشت و هدایای بسیاری از جمله مقدار وسیعی زمین به ایشان بخشید.

هنگامی که بابر مؤسس سلسلۀ سلاطین مغول در هندوستان، آن سرزمین را مورد تاخت و تاز قرار داد ، در اثر جنگهای شدیدی عدۀ زیادی از مردم به پاک پتن پناهنده شدند و از دم تیغ وی جان سالم به سلامت بردند ، زیرا که بابر شاه چون نیایش امیر تیمور برای آرامگاه شیخ احترام زیاد قایل بود.

اکبر شاه نیز که در اثر دعا های یکی از اعقاب شیخ ، بنام شیخ سلیم چشتی صاحب سه پسر شده بود ، ابتدا به اتفاق فرزندانش ، از زادگاه شیخ سلیم دیدار کرد وسپس برای بزرگداشت از مقام شیخ فرید شکر گنج(قدس سره) به زیارت به آرامگاه او رفت و هنوز چند فرسنگ به شهر مانده بود که به احترام شیخ ، خود و همراهانش فرود آمده پیاده تا آرامگاه شیخ رفتند. [فرید الدین گنج شکر، ص 59-60]

بایرم خان استاد اکبر شاه ، هم مانند بسیاری از شاعران دیگر، بابا فرید را مورد مدح قرار داده و از جمله بیت زیر را که اشاره به کرامات شیخ دارد که ما آنرا قبلاً در مورد تجار شکر فروش نقل کرده ایم ، گفته است:

«کان نمک جهان شکر ، شیخ بحر وبر             آن کز شکر نمک کند و از نمک شکر 

[اخبار الاخیار ، ص 53؛ فرید الدین گنج شکر ،61]   

همچنین رباعی زیر ، در اخبار الاخیار از وی به مدح شیخ فرید نقل شده است:

«کان نـمـک و گـنـج شـکـر شیـخ فریـد             کـز گـنـج شـکـر کـان نـمک کرد پدید

در کان نـمـک کـرد نظر گـشـت شـکر              شیـریـن تر ازیـن کـرامتی کس نشنید»     

مولانا عبدالقادر گرامی که استاد  اقبال در شعر فارسی بوده است نیز شیوا ترین ستایشها را در مورد شیخ فریدالدین شکر گنج در شعر گنجانیده است:

          «در شهر گرامیست که معنی نظر است در پنجۀ مرگ سخت بی بال و پر است

          در تــلـخـی نـزع حـکـم آمـد بـه عـجــل            بـگـذار کـه ایـن مـرید گنج شکر است»

[به نقل از فریدالدین گنج شکر/70]

و همو گفته است:

          «مـوج دریـای وفـا کـان نمک گنج شـکر انــه رمــز غــریــب ایـنـتـه شـیئی عـجـاب

          آسـمـان فـقـر را خـود آفـتـاب آمــد فـریـد           قرص چوبین برشکم بربست قرص آفتاب»

شیخ فرید در این شهر (پاکپتن) ، موجب این گردیده که هر مسافر تازه واردی وقتی قدم در صحن آرامگاه میگذارد ، با دیدن درخت کهن سالی که شاید عمر ان با قدامت آرامگاه باشد و نیز با استشمام بوی یاس که فضای آرامگاه را پر کرده است ، چنان در عالم معنویت  غرق شده و چنان آن حال عرفانی به وی دست میدهد که نه رنج سفر را بیاد می آورد و نه از گرمای طاقت فرسای آن دیار میتوان به رخسارش دید ، تا چه رسد به مظاهر  ظاهری و باطنی آرامگاه . [2]


[1]آریا داکتر غلام علی. طریقۀ چشتیه در هند و پاکستان ، ص 122رک:تاریخ فرشته ، ص 390؛ اخبارالاخیار، ص 54؛ سیر الاولیاء ص 99.

[2]آریا داکتر غلام علی. طریقۀ چشتیه در هند و پاکستان ، ص 122-127 رک: کتاب گنج شکر. ص 61تا .

 

 

¨¨¨¨¨¨¨¨¨

احوال و آثار شیخ فرید الدین گنج شکر(شکر گنج)

(1173-1266م./551-644هـ.ش./ 568-664هـ.ق.)

چکیده

بابا فريد الدين گنج شكر/ شكر گنج از عرفاي نامدار فرقه چشتيه در قـرن هفـتم اسـت. بـا وجود آثار فراواني كه دربـارة ايـن فرقـه عمومـاً و دربـارة بابـا فريـد خصوصـاً نوشـته شـده هنوزبرخي از زواياي زندگي وي مانند شاعريش در هالهاي از سردر گمی نهفته است . پرداختن بـه زندگي اين عارف بزرگ براي شناخت تصـوف اسـلامي و سـير آراء و انديشـههـاي طريقـتچشتيه در شبه قاره ضروري به نظر ميرسد. در اين نوشته تلاش شده است تا زندگي عرفاني وي، سير و سلوك، تعليمات و تحصيلاتش با رويكردي انتقادي بررسي شود.

بابا فريدالدين گنج شكر خليفة قطب الدین بختيار كاكي از معروفترين عرفاي طريقـت چشـتيه است كه براي تحكيم و تثبيت اين طريقـت مسـافرتهاي بسـيار كـرد و سـختيهاي بسيار كشيد لذا ضرورت پژوهش مجدد در احوال و آثـار ايـن عـارف بـزرگ اعـم از تحصيلات، مسافرتها، شاعري و آثار و تاليفاتش ضروري به نظر ميرسد. از آنجـا كـه وي عرفاي بزرگي چه از طريقت خـود و چـه فرقـههـاي ديگـر ماننـد نقشـبنديه و سهرورديه را درك كرده مطالعۀ زندگي وي ما را با زواياي متفاوت عرفـان اسـلاميدر شبه قاره هند آشنا ميكند.

زندگينامه

 شيخ فريدالدين در سال 569 هـ. ق در قصبۀ كهتوال متولـد شـد. پـدر وي يكـي از پسران قاضي شعيب به نام جمال الدين سليمان نام داشـت كـه در شـهر مولتـان بـا دختر ملا وجيه الدين خجندي ازدواج كرد و صاحب سه پسر شد كـه دومـين آنهـا همين فريدالدين مسعود بود. [تاريخ فرشته، 383] در بعضي از آثار ماننـد [سفينةاولیا ص 96] و نيز در خزيذة الاصفيا [ص 287] نام پدرش را عزيزالـدين محمـود ذكـر كرده اند. ، معروف است كه اجداد فريدالدين خراسانی  و از تبار فرخ شاه كابلي بودند[سیر الاولیا، ص68]. هويت اين فرخ شاه چندان مشخص نيست و در بعضي از مأخذ، انسـاب شـيخ را به  حضرت عمر(رض) خليفه دوم رسانيده اند.[سیر الاولیاء ص68] دربارة تاريخ ولادت شيخ نيـز سـند دقيقـي  در دست نيست بعضي سال 595 هـ . ق را ذكر كردنـد. در تـاريخ فرشـته سـال تولد وي 584 هـ. ق ذكر شده است. (تاریخ فرشته، ص 383) در خز يذة الاصـفيا سـال 585 هـ. ق آمده ا ست . [خزینة الاصفیا.ص، 304 ] در اخبار الاخيار [ص 101] و نيز سيرالاوليا [ص 54 ] سـال ولادت ايشان 569 هـ . ق ذكر شده است. همانطور كه مي بینيم در هيچيك از سالهاي ذكر شده مشابهت تاريخي وجود ندارد و تاريخ دقيق زمان ولادتش همچـون زمـان وفاتش در دسترس نيست. اگر دو ماخذ اخير راكه يک مقدارنزدیک تر اند را ملاك قرار دهيم و سن خواجه را بنا به قول مشهور 95 سال در نظر بگيريم و سال وفـات او را 665 هـ. ق بدانيم پس سال 569 هـ . هق. تقر یباً زمـان صـحيح ولادت وي خواهـد .

در همان آغاز جواني به مطالعة علوم ظاهري و بـاطني سـرگرم بـود

 تـا جـايي كـه چگونگي ارادت وي به قطب الدين بختيار كـاكي نيـز بـه همـين علـم انـدوزي وي ارتباط دارد چنانچه در حكايتي آمده است «. در جوامع الحكم كه از ملفوظـات سـيد محمد گيسو

دراز است، مي نویسد كه شيخ فريدالدين، قـدس االله سـره، در كـودكي بيشتر مشغول و مستغرق بودي تا آنكه او را قاضي بچه ديوانه ميگفتند .

باري شـيخ جلال الدين در آن منزل رسيد، پرسيد:

اينجا درويشي هست؟ گفتنـد:كـه كـودكي هست ديوانه شكلي كه در مسجد جامع افتاده می باشدشيخ جلالالـدين بديـدن او آمد و اناري بدست او داد، او صائم بود، آنرا  دیگران قسمت كرد و ازآن يـك دانـه افتـاده ماند، که وقت افطار هم بدان دانه روزه بگشاد.

 از آن روز فريد ترقي بـالاتر يافـت بـا خـود گفت كه اگر آن تمـام انـار را می خـوردم چـه فوايـدها بـود. چـون بـه شـيخ الاسـلام قطب الدين پيوست، اين حكايت كرد، شيخ فرمود: بابا فريد هر چه بـود هـم در آن [اخبارالاخيار، 86] يك دانه بود، براي تو داشته بودند.»

حكايت ديگري نيز دربارۀ تحصيل او به علوم زمانه معروف است که از خواجه گان چشت است:« نقل است كه چون آن حضرت به مكتب رفت، در اندك مدت اكثر علوم ديني را تحصيل كرد و به جهت بعضي علوم نوادر متوجه ملتان گرديد و در مدرسـه كتـابي كه به نافع موسوم است درس  خواند. در آن هنگام حضرت قطبالاقطاب حضرت خواجه قطب الدين بختيار كاكي ... در آنجا نزول فرموده نظر فيض اثـر آن حضـرت بـر آن قطب كاملين افتاد پرسيد: اي پسر چه كتاب داري؟ عرض نمود كه كتابيسـت نـافع در علم فقه. حضرت قطب الاقطاب فرمود كه تو را اناشـاء االله تعـالي شـانه، نفـع از نافع خواهد شد. از اين سخن دل آن حضرت را ربودگي حاصل شد و خدمت خواجه اختيار كرد و اعتقاد استوار گرديد ... حضرت خواجه فرمود: شیخ فريد بـرو و چنـدگاه در ملتان تحصيل علم كن بعدش در دهلي نزدمن بيا ... به رخصت حضرت، پنج سـال ديگر در ملتان، تحصيل علوم نمود، .. و به دولت پـايبوس حضـرت قطـبالاقطـاب مشـرف [خواجگان چشت، 6- 165] گرديد» .

پس از آن به نزد قطب الدین بختیار کاکی رفته وبه وی مرید می شود. او در این راه مجاهده بسیار کشید . نظر به تذکر محبوب القلوب او تمام عمرش را صرف آموختن  علوم کرد .او داستانهایی زیادی از بزرگان چشتیه  وسایر اولیاء کرام  از قبیل ابراهیم ادهم، ابو اسحاق شامی ، امام اعظم ابو حنیفه و دیگران حکایت می کند. او در باره طریقت و عرفان زمان خودش مخصوصاً در باره نماز های پنج گانه صحبت می کند و راجع به دعا  که کدام آن در چه وقت خوانده شود و این که این دعا ها برای خواننده آن چه سودی در بر دارد تتبع وی را در علوم دینی و شریعت مشخص می سازد.

تحصیلات:

آثاری که شیخ از آن در راحت القلوب یاد  می کند یک دور کامل عرفان و تصوف اسلامی زمانش است چه تصوف خراسانی و چه تصوف عراقی «این تقسیم بندی مکتب  خراسان و بغداد را ابوالقاسم قشیری در رسالۀ قشیریه ذکر کرده است. گرچه این تقسیم بندی به اساس حوزۀ جغرافیایی صورت گرفته است که به عنوان یک اصل در عرفان پذیرفته شدع است . علی هجویری غزنوی نیز در کشف المحجوب دوازده  فرقه  را نام می برد که ناظر به عقاید و آراء متصوفین میباشد .

علاوه بر آن بعضی از مشایخی هستند که نه ساکن خراسان اند و نه بغداد مثل ابن خفیف شیرازی که شیخ صوفیان فارس است.

شیخ فرید الدین گنج شکر که این دو اصطلاح صوفیان  خراسان و عراق را مد نظر داشته است از این سبب است که وی در خراسان  و عراق شهر به شهر و ودای بوادی گشته خواص، عرفا ومشایخ آنجا را زیارت کرده است . مقصود آنکه او تنها با یک اندیشه آشنایی نداشت و این مطلب از دلایلی که برای اثبات معارف  خویش می آورد پیداست . او در آثار و نوشته هایش از کتبی نام می برد که شامل کتب عرفای هر دو حوزۀ تصوف اسلامی  است . یعنی او در کنار کشف المحجوب ، از آداب المریدین سهروردی نیز سخن می گوید که ما را با دایرۀ معارف اسلامی شیخ از مجموع کتابهایی که خوانده است که در راحت القلوب به آن اشاره شده است شامل بیست و هفت عنوان کتاب می شود که جایگاه علمی وی را تثبیت می کند که قرار ذیل میباشد:

1-تحفة العارفین/شبلی؛ 2- رساله عمده/ جنید؛ 3- اسرار العارفین؛ 4- دلیل انسانی/شقیق بلخی؛ 5-دلیل العارفین؛ 6-سلوک اولیا؛ 7-  شرح اولیا / خواجه مودود جشتی؛8- راحت الارواح/ قاضی حمید الدین ناگوری؛9- مفصل ؛ 10- تفسیر/ امام زاهد ؛ 11- شرح/ معین الدین حسن سنجری ؛ 12- فتاوی کبری ؛ 13- قوت القلوب/ابو طالب مکی ؛ 14- عوارف المعارف/ شیخ شهاب الدین سهروردی ...

شیخ فرید شکر گنج از جمله عارفانی هست که بر علاوه اینکه در علوم تصوفی دست دراز داشت در آثارفقهی،  تاریخی نیز معلومات وافر داشت و تصوف را از زمان شبلی و بایزید تا سهروردی را با شور وحال واحوال شان ضبط داشت از همان وجه میباشد که او واعظ و عالم زمان خود بود که در مجالسش مردم را گرویده و مجاف می نمود و از اثر سلوک برجسته اش ، در دلها  تخم محبت کاشته و از اثر جذبه و عشقی که در  طریقت داشت، مردم را بخود جلب می کرد .

از نظام الدین اولیا منقول است که وی کتابهای نیز نزد شیخ خود قطب الدین  بختیارخواند و شش سپاره قرآن کریم را نیز نزد او تجوید کرد و ششباب از عواف را نیز سند کرد و تمهید ابو شکور سلمی را با بعضی کتابهای دیگر نزد شیخ خواند [اخبار الاخیار، ص 104]

از همین جا معلوم می شود که شیخ در مسند تدریس هم بود و به جز تذکیرو وعظ دروس دینی هم در خانقاهش خوانده می شد.

در اسرار الولیا نیز شیخ سه کتاب را نام می برد : 1- داوالمحبین (ص، 8)؛ 2- تواریخ قاضی حمید الدین ناگوری (ص، 13)؛3-حجة العارفین  (52)

وجه تسمیه به گنج شکر/شکر گنج:

در مورد این لقب در کتب معتبر دو دلیل آورده شده که هر دو در قالب حکایت بیان شده اند.

حکایت اول او هنگام ریاضت کشی اش نزد مرادش خواجه قطب الدین بختیاراست که پس از چند روز روزه روزه اش را با غذای مکلل افطار می کند که از اثر ان انقلابی در درونش بر پا می شود و غذا ها را برون می اندازد و باز روزه می گیرد و از فرط گرسنگی سنگریزه در دهان می کند که تبدیل به شکر می شود و او از ترس مکر الهی آن را بیرون می افگند تا سه بار این اتفاق می افتد و در نهایت با همان سنگریره های که اکنون به توته های شکر بدل شده است افطار می کند .از آن به بعد به او گنج شکر می گفتند [خواجه گان چشت، ص 166]

حکایت دوم مربوط به گفتگوی او با بازرگانی است که بارش شکر بود و شیخ فرید از مالش می پرسد او پاسخ میدهد که نمک است و شیخ می گوید نمک باد. وقتی بازرگان به شهر می رسد می بیند مال التجاره اش نمک است به معذرت نزد شیخ می آید و شیخ می گوید شکر باد و مالش شکر می شود .[اخبار الاخیار، ص 100] حکایت غیر معروف دیگری هم منقول هست که در زمان کودکی شیخ بر می گردد که هر وقت نماز میخواند مادرش از لب طاقچه برایش شکر میداد . یک بار که مادرش در محلی که شکر میگذاشت شکر نگذاشته بود ،  شیخ بعد ادای نماز می رود و از همان محلی که مادرش همیشه به وی شکر میداد شکر بر میدارد و میخورد که باعث تعجب مادرش می شود [تاریخ ادب فارسی در پاکستان، ص 223-4]

گویا نام بابا فرید با شیرینی همراه است که سالها بعد نظام الدین اولیا نیز از این نام سود می جوید و برات گمشده ای را با حلوایی که برای روح شیخ فرزید الدین به درویشان داد می شود پیدا می کند.«گویند که شخصی براتی را که مبلغ کثیری بر آن نوشته بود گم کرد، پیش نظام الدین اولیائ می آید  و قصۀ گم شدن برات را بعرض می رساند و اظهار عجز و اضطرار کرد. شیخ یک درم به او داد که این را حلوا بخر و به روح شیخ فرید الدین شکر گنج به درویشان بده .چون آن شخص درم را به حلوا گر داد ، حلوا فروش قدری خلوا را در کاغذی پیچیده به وی داده چون نیک نگاه کرد ، آن کاغذ برات گمشدۀ وی بود. [طرایق الحقایقف جلد دوم، ص 138]  


مسافرتهای شیخ فرید شکر گنج/گنج شکر

شیخ فرید الدین شکر گنج یکی از مشهور ترین صوفیان چشت است که سیر و سیاحت بسیار کرده و بسیاری شهر های زمان خودش را دیده و مراکز علمی و دینی آنجا ها را دیده است .او از شمال خراسان تا بلخ، بخارا  و فرغانه مرو را در شمال و بغداد و سیستان و غزنه و لاهور، مُلتان و هانسی وبلاد سند را گشته بود.

او شاید به محاسبه ای از دوره زنده گانی اش که اگر سالهای 585و 595 را در نظر بگریم و زمان  بیعت او را با خواجه قطب الدین بختیار کاکی را در بیست سالگی شیخ یعنی 625-615 تصور کنیم او در همین سالها، به سیر و سلوک و مسافرت در جهان اسلام را پرداخته است که این زمان با آغاز حمله مغول ها یعنی سال 618 بسیار نزدیک خواهد بود و از جانی دیگر در قسمت زنده گینامه شیخ قطب الدین بختار کاکی که در حملۀ مغولان در قندهار با شیخ بتهنی در حبس بودند این تاریخ و تخمین شاید به دهه های بعدی از زمان چنگیز صدق نماید چرا که شیخ قطب الدین در عنفوان نو جوانی شیخ فرید الدین با او روبرو و توجه کرده است. معهذا نمیتوانیم تاریخ دقیقی از این سیر و سیاحت شیخ فرید داشته باشیم ، چرا که در غایله مغول سیر و مسافرت فریدالدین  گنج شکر محتمل به نشر نمی رسد که باید بعد از آرامش نسبی خراسان او به این سفر هایش ادامه داده باشد. بنا به گفته معین الدین اولین مقصد بخا را در فرارود بود و پایان سفر هایش که حدود سی سال را در بر می گیرد به گفته خودش در راحت القلوب سیاهی کرد که احتمالاً بین سالهای 645-655باشد، یعنی تقریباً سال فتح بغداد بوسیله هلاکو (657هـق/638ه.خورشیدی/1259م) که در این سفر ها بیشتر همت وی معطوف به دیدار بزرگان واولیای آن شهر ها بوده است حتی افرادی را که به دیدن شان میرفت در غار ها و یا ویرانه های بسر می بردند او نیز با آنها همراه می شد.

آنچه در این شهر ها توجه شیخ فرید را جلب می کند او دقیقاً شهر های را گشته است که کانون دینی آن زمان محسوب می شده است. اگر بخواهیم سفر هایش را دسته بندی کنیم دیده می شود که او به سه مرکز توجه داشته است 1- بغداد؛ 2- خراسان، 3- هندوستان.

روایت های از سفر های شیخ فرید الدین شکر گنج مخصوصاً در زمانیکه غایله مغول در جهان اسلام بیداد می کرد شاید بر علاوه دیدار مشایخ و تمدن های اسلامی در شهر ها یک نوع ماجرا جویی شیخ را نیز نشان میدهد .همچنان تاریخ شهادت شیخ عطار در سال 618هق بدست سپاهیان مغول میباشد ، یعنی اگر پیش از 618 شیخ عطار را دیده باشد باید در سن نزده سالگی او را دیده باشد که می شود هنگام طالب العلمی وی باشد که به نیشابور رفته باشد که محتمل بنظر نمی رسد.

او با اوحد الدین کرمانی ملاقات می کند و در بدخشان نبسۀ ذولنون مصری را می بیند و شیخ عبدالواحد (بن زید) را در مسجد امام حدادی در غزنین ، وهمین طور سیف الدین باخرزی را در بخارا ملاقات می کند و از اندیشه هر یک از این سران سود می جوید.

در هندوستان از شهر هایی که نام می برد لاهور واجمیر و مِلتان است . در مُلتان به تحصیل علم می پردازد در اجمیر به زیارت خواجۀ اجمیر محّی الدین چشتی می رود و در دهلی نیز بخدمت معین الدین می رود و در هانسسی از وی خواسته می شود که به جای پیرش بنشیند و او نمی پذیرد و هانسِی را به خادم شیخش می سپارد و خودش در جایگاهی آجودهن بر می گردد.

اعتقاد بر این است که خواجه فرید شکر گنج سفر هایش به هندوستان بخاطر تحکیم و گسترش طریقۀ چشتیه در هندوستان بوده است؛

 

ریاضت های شیخ فرید شکر گنج

شاید عجیب ترین مطالبی که در بارۀ شیخ فرید شکر گنج میخوانیم طریقت او مبنی بر عشق و مکاشفه  در حیات روحانی اوست که او را در مجاهده ها و ریاضت هایش تا حد شگفتی بر می انگیخت که در خور تأمل بوده و  او را قدرت و انگیزه و قوت می بخشید که اصلاً سختی ها بر او اثر نداشته باشد. زیرا که ریاضت و سختی های روزه و چله و ترک و تجرید از اصول بنیادی طریقت چشتیه بوده. چنانچه بجز روزه دایم داشتن، حتی در مورد نماز خواندن و یا قرآن خواندن نیز بخود سختی میدادند واگر قرار بود شب را زنده بمانند سعی می کردند که نماز ختم قرآن بخوانند، یعنی در دو رکعت کُلِ قرآن را ختم بدهند؛ و یا آنکه اگر قرآن میخوانند به طور استاده روی یک پا قرآن بخوانند. این به این معنی است که چشتیان بنا بر مشرب شان در جزئی ترین مسألۀ زنده گی  با همینگونه سخت کوشی ها توام بوده است. مشایخ طریقت  چشتیه در اعمال ظاهر و باطن خود تکیه بر عقاید پیران خود داشتند .

نکتهۀ مهم در همه ریاضت ها آن است که به هریک سندی از پیامبر اسلام محمد (ص) یا ابوحنیفه نیز پیدا می کردند و یا دست کم  از اعمال پیران خود پیروی می نمودند، و کاری که توسط پیامبر (ص) امام ابو حنیفه و پیران شان انجام نشده باشد را بدعت میدانستند . چونکه چشتیان در هندوستان بسر می بردند ومجبوز بودند با عامی وکافر و جوگی زنده گی اجتماعی و مراودات خود را بگذرانند نا خود آگاه ذهن بر آن می دارد که آیا ریاضتهای این فرقه میتواند متأثر از محیط فرهنگی شان باشد؟ یعنی چون جوگیان به اعمال شگفت انگیز  و ریاضتهای سخت روی می آورند و در نتیجه از آنها اعمال خارق العاده سر میزند که باعث جلب مردم به آنها می شود. به نظر من این یک سؤال نا بخردانه و عاری از حقیقت میباشد. چرا که صوفی و جوگی در دو قطب مخالف همدگر قرار دارند. هم دراین معنی حکایتی هست که در بین مردم هندوستان خاصتاً اهل طریقت معروف هست  هر قدر کوشیدم تا سندی در برابر این حکایت بیابم موفق نشده ام. بسیار چیز ها هست که در  عرف مردم موجود میباشد اما کتباً سندی یافت نمی شود بهر حال ذکر این حکایت اگر نفعی هم نداشته باشد اینقدر هست که در روز و روزگار آن زمانه هندوستان ما را بیشتر آشنا  می سازد:

«دو نفر که بازار زنده گی شان در بخارا گساد شده بود و راهی هندوستان شدند تا در آنجا شغلی بیابند که زنده گی شان تأمین گردد. در هندوستان یکی از حکام مغولی پادشاهی می کرد. این دو نفر در مسجدی معتکف شدند و بین خود قرار گذاشتند که یکی پیر می شود و دیگری مرید او تا توجه مردم را جلب کنند و از این راه لقمه نانی حاصل شان شود. این پیر و مردید ساختگی با حرکت های پیرانه و مریدانه که آن را در کودکی در بخارا دیده بودند و در بازیهای کودکانه خود آن را تمثیل می کردند هنوز بیاد شان بود ، وقتی پیر از مسجد می برآمد مردید دفعتاً کفش پیر را  پیش پایش می گذاشت و در عقب پیر به تعظیم ایساد می شود و آفتابه آب را در حین طهارت به دست پیر آب می ریخت و از همین قسم اطوار ها؛ رفته رفته این دو نفر به شهرت می رسند و در زاویه مسجد برای شان حجره ای را تخصیص میدهند و یگان مریض که می آمد پیر او را میخواند و از قضا صحت یاب هم می شد. رفته رفته  آوازه این پیر شافی الامراض به گوش شاه جهان میرسد. و او را میخواهد و دختر مریضش را توصیه می کند که پیر بخواند . دختر پادشاه هم صحت و سلامتی از انفاس این پیر می یابد . پادشاه او درا در زاویۀ کاخ شاهی جای میدهد و در دربار اکثراً  حضور میداشته باشد. عاقبت  جوگی ای که در آن شهر، شهرت بهینه و سزاوار داشت بازارش گساد می شود و هیچ مریضی نزد او برای معالجه و حتی برای حجامت که کار جوگیان است نمی آمد . این جوگی که حضورش در نزد شاه بخاطرترتیب صحنه های عجیب و غریب و چشم بندی و مداری بازی، مشهور بود به شاه گفت که این پیر تو هیچ کرامت ندارد و به کلی خالی است، اگر شاه جهان حرفم را قبول ندارند میتواند  در روز دوشنبه هفته آینده  در میدان عمومی شهر مردم را نیز دعوت فرمایید من و پیر شما مسابقه میدهیم تا معلوم شود که کی راست است وکی دروغ زن. پادشاه روز مسابقه را معین و به پیر خود هم حالی ساخت که خودش را در این مسابقه اماده سازد.

شب پیر دروغین و شاگردش با هم صحبت کردند و گفتند که حالا خو صاحب یک مقدار ثروت شدیم امشب که همه خواب کردند فردای زود تر از دیگران بر می خیزیم وفرار می  کنیم در غیر آن این جوگی دست ما را خوانده و بدست پادشاه ما را سر نگون می سازد. شب که خواب کردند همان پیر زمان طفولیت شان را در خواب دیدند که برایشان گفت: از همان زمان که شما هر دو بچه بودید و بازی پیری و مریدی می کردید از آن روز تا حالا در جمع ماهستید. فرادا که به مسابقه می روید شاید جوگی به آسمان بپرد و  از شما خواهد که او را فرود آورید پیر باید بگوید که حاجت بمن ندارد مریدم  با تو مصاف میدهد و مرید باید بگوید که حاجت به من نیست این پیزار من ترا پایین به جهنم می اندازد. خلاصه روز مسابقه جوگی گفت به پادشاه گفت که کدام نور کرامات به پیرت دیده نمیشود و شاه گفت در مسابقه معلوم می شود که کدام شما بر حق هستید. جوگی کلوله سردوز را به طرف بالا افگند و خودش نیز از نوک آن به بالا رفت و گفت اکنون وقت آن است که پیر، مرا از بالا  پایین بیاورد. حظار متوجه پیر پادشاه شدند و پیر گفت بمن حاجت نخواهد بود  شاگردم از عهده این کار می بر آید و شاگرد به پیرگفت قربانت شوم حاجت بمن ندارد این پیزار من او را پایان می آورد و این بگفت و پیزار خود را بجانب جوگی که در بالا انتظار کرامت شیخ را داشت پرتاب کرد و پیزار در کله کله جوگی می زد  تا حدی که خون از سرش جاری  شد و او به زمین افتاد و در پیش پای شیخ به عذر و نادانی خود اعتراف کرد.»

از این داستان بر می آید که کار جوگیان هندوستان جادو گری و چشم بندی میباشد و کار  پیزار  پیر همانند عصای حضرت موسی (ع) که قرآن  گواهی داده است عمل می کند و جادو ها را به زمین می تکاند . موضوع دیگری که خیلی حساس است غیرت و مروت پیران با کرامات است که هر گز میدان را به دشمن دین خالی نمیگذارد.

بهر حال شیخ فرید الدین شکر گنج در حدود سده ششم و هفتم هجری می زیست  زمانیکه اوج جنگهای چنگیز و فته مغولان بود در همین دوره بود که شیوخ بیشماری در عرضۀ عرفان  ظهور کردند  مانند مولانا جلال الدین محمد بلخی ؛ شیخ ابونجیب سهروردی؛ و پیشتر از آنها ذوانون مصری ، جنید بغدادی حلاج و شبلی هر کدام آنها با جان خود از آزمون های بزرگ و جان کاو گذسته اند. شیخ فرید نیز از این حقیقت مستثنی نبوده مطابق به ارمان پیر دستگیرش قطب الدین بختیار کاکی ، پله پله مقامات طریقت را تا فنا طی نموده است.

از مثال های که از ریاصت شیخ  شکر گنج موجود است : وی را ، تا جهل روز در چاه مسجد جامع چاچ  به درختی که در آن چاه بود میآوخیتند و چون روز می شد بیرونش می آوردند [اخبارالخیار،ص101] در سیرالاولیا آمده است که از این عمل وی تنها مرشدش قطب الدین بختیار و موذن مسجد با خبر بود به خاطری که این عمل او ریایی نشود.

نقل است که او گلیمی داشت که روز بر آن می نشست و شب بالای خود می گرفت  تا در خواب او را بپوشاند .[اخبار الاخیار ،ص 98]

نقل است که زمانی معین الدین حسن سنجری از اجمیر به دهلی نزد خلیفه خود  قطب الدین بختیار کاکی آمد و مریدان او را نظر کرد و گفت آیا کسی دیگری مانده و او عرض کرد : مسعود نامی در چله نشسته است . گفت بیا تا برویم واو را ببینیم . وقتی که به در حجره او آمدند فرید الدین از شدت ضعف قادر به تعظیم کردن نبود. سلطان العارفین گفت: این بیچاره را تا کی در مجاهده می سوزانید، بیا تا ما وتو عطا سازیم . پس بازوی راست سلطان العارفین و بازوی چپ قطب الاقطاب را گرفته رو سوی آسمان نمود و گفت:یا جلّ و جلاله فرید را قبول کن و به مرتبۀ درویشان اکمل برسان . آواز بر آمد که فرید را بر گزیدم و فرید ، فرید دهر و حید عصر است .[خواجه گان چشت /167]

بابا فرید شکر گنج شاعر:

ملفوظات و اشعار شیخ فرید الدین

شیخ فرید الدین گنج شکر ملفوظات پیر و مراد خود خواجه قطب  الدین بختیار کاکی را در مجموعۀ نوشت و جمع کرد هم چنانیکه  قطب الاقطاب خواجه قطب الدین بختیار سخنان پیر و مراد خود را جمع و کتابی بنام فوائد السالکین جمع نمود که در مطبعه نول کشور لکنهو چندین مراتبه به چاپ رسید و به رسم صوفیان چشت  مریدان خواجه فریدالدین شکر گنج نیز  دارای ملفوظاتیست که بعد از مرگ او از طرف مریدانش گرد آوری شده و آنرا بصورت کتابی  درآوردند. از جمله کسانیکه سخنان بابا فرید گنج شکر را گرد آوری کرده و آنرا اسرار الاولیاء نام نهاده است ، درویشی بوده بنام بدر اسحاق که کتاب اسرارالاولیا را در بیست و دو فصل  تدوین کرده است که عبارت میباشد از:

1-در ذکر اسرار عشق اولیا؛ 2- در ذکر متعبدان درویشان حسب الحال افتاد؛ 3- در رزق؛ 4- توبه ؛ 5- خدمت بزرگان کردن؛ 6- خرقه و تلاوت قرآن؛ 7_ فضیلت سوره اخلاص ؛ 8- خرقه وفقر ؛ 9- گلیم صوف؛ 10- محبت؛ 11- خوف ؛ ... 15- حسن عقیده مریدان ؛... 20- کشف و کرامات ؛ 21- تعظیم داشتن پیران؛ رنج و مشقت و مهنت.

 

شاعری بابا فرید شکر گنج

رباعیات:

          عشق تـو مرا اسیر و حیران کرده است            در کوی خرابـات پریشان کـرده اسـت

          با این همه رنج ومهنت  ای دوست ببین            اسرار تو در دلم که پنهان کرده است؟

  *** 

          چــو درویــش را کــار بــالا کـــشـــــید             بــه یــک لـحـظه سـر بـر ثریا کشیــد

          چـنـان غـرق گـردد بـه دریـای عـشــــق            کـه یــکـدم سر از عـشــق بـالا کشیــد

            ***

          اصــل هــمـه عــاشــقـی ز دیــدار آیــــد            چــون دیـده بـدـید آنــگه در کــارآیـــد                  

در دام بـلا نــه مـــرغ هـــوشــیـار آیــد            پـروانـه  بـه طـمـع نـور ، در نـارآیــد

 ***

گـیـرم کـه در شـب نـمـاز بـسـیار کـنـی            در روز دوای شـخـص بـیمار کـنـــی

تـا دل نـکـنـی ز غـصـه و کـیـن خـالـی             صـد خرمن گل بر سر یک خار کنی

در مجمع الانفایس ابیات زیر آمده است:

هـر سـحـر بـــر آسـتـان سـر مـی زنـم              بـر طــریــق دوســتــی ، در مـیـزنـم

هـمـچـو مـرغ نـیـم بـسـمـل بـــر درت              در مــیــان خــاک و خـون پـر میزنم

او مـرا در عــشــق قــربـان مـی کـنــد              مـــن بــر آن (الله اکــبـــر) مــی زنـم

[تذکره ثمرات القدس ص206؛تذکره میخانه 64؛...؛ آتش کده آذر 357]

در مورد شاعری بابا فرید باید به چند نکته توجه کنیم:

1-او با با فرید خیلی شعر دوست بود اشعار زیادی از شاعران گذشته و معاصرش را از یاد داشت. او  حافظۀ قوی داشته است مثلاً در اسرار الاولیا می گوید : در فلان مجلی خواجه بختیار کاکی این شعر را خواند ه و در همان لحظه اصل بیت  رباعی و یا بیت را می خواند . [اسرار الولیا، ص. 5]

2-بعضی از اشعاری را که به او منسوب کرده اند اشعاری است که در مجالس خود بیان می کرد. در بعضی موارد نام گوینده و شاعر را بیان می کند. از همین سبب بسیاری از اشعاری که به تذکره ها راه یافته است به وی منسوب شده است.

3-تخلص بابا فرید را فرید نوشته اند ، در باره این تخلص گفته شده که نام اصلی او مسعود بود و شیخ همه جا خود را  مسعود میخواند و در شاعری فرید تخلص می کرد . [طریت چشتیه،ص 120]

در خواجه گان چشت داستانی منقول است که در همان اثر در بارۀ القاب شیخ نکتۀ در خوری آمده است که وی یکصدو یک نام دارد که ذکر آنها مشکل کشا است و اگر برای مهمی خوانده شود مجرب است و مامول وآن اسما این است:

« مولانافريد،حاجيفريد،درويشفريد،مسكينفريد،عاجزفريد ... مقصودفريد، چشتيفريد،اجودهنيفريد،مهديفريد ... غوثفريد،مغيثفريد ... شكربار فريد،ظاهرفريد،باطنفريد ... روحاللهفريد،عبداللهفريد ... مشكلگشافريد،قاضيالحاجاتفريد...».(همانجا،ص،164).

ايناسماكهدرظاهرپارهايلقب اندبعضيمربوطبهتصوفومراحلسيروسلوكاستمانندخادمفريد،حاجيفريد،شاهفريدبعضيبيشباهتبهاسماء الهينيستمانندهادي،مهدي،ظاهر،باطنو ...وهمينكهبرايشيكصدويك اسمقائلشدهاندنيزهمينامررابهذهنتبادرميكند.

مقصودآنكهاگرفريدتخلصشاعريويبودنيازينبودكهبرايشدعاوحرز تعبيهكنندوآنرادررفعمشكلاتمجرببدانندزيراشاعرترازفريددرادب فارسيفراواناستوبويژهشاعرانيكهدرعرفانصاحبمقاماتتصوفويااهل شاعريباشندمانندمولانا.  بنا برايننميتواندعنوانفريدتنهاتخلصشاعريباشد بلكهعنوانولقبيعرفانياست.

دركليهتذكرههاييكهزندگيشيخرانقلكردندبههيچوجهبهشاعريوي اشارهنكردندوايندرحالياستكهازصوفيانِشاعرِديگرشعرهايينيزبهعنوان نمونهذكركردند.  مثلاًدراخبارالاخيارحتيمكاتيبونامههاييكهدوصوفي براييكديگرنوشتندراآوردهاستپسچگونهميشودكهازشاعريويسخنيبه مياننيامدهاست؟آثاريماننداخبارالاخيار ( 1050 ه. ق[خواجگانچشت1036]

احوالوآثاربابافريدالدينگنجشكر(شكرگنج355هـ.ق./345هـ.ش./966م)

كهزماننگارشبعضيازآنهادقيقابهكتابتنسخراحتالقلوبنزديكاست همگيدرقرنيازدهمبودهاست - درهمةاينآثارازملفوظاتويسخنبه ميانآوردهشدوليازشاعريوينه.  بنابراينميتواندشاعريشدرهالهايازابهام باقيماندهباشد. درخواجگانچشتتنهايكرباعيازشيخآمدهدرحكايتقلم عفوكشيدنبرگناهشيخجمالهانسوي!

شيخجمالآزاربسياركشيدهسزايخوديافتبهاودوكلمهبنويسيدكه»حضوربيايدهمهكسخواهشاينداشتند،فيالحالدواتوقلموكاغذآوردهبه نوشتنآغازكردند. درايناثناآنحضرتيكرباعيبرزبانراندندوفرمودند:«همينرباعيبنويسيد.  حسبالحكمهمانرباعينوشتهبهدستدرويشيپيش شيخفرستادندوآنرباعيايناسترباعي:

روگـردجـهـانگـردپـايابـلـهكـن    گـرهـمـچومـنييابيماراهلهكن

يـكصـبـحبـهاخلاصبيابردرما        گـركـارتـوبـرنيايدآنگهگلهكن

كهازلغاتيمانندنوشتن،برزبانراندنافادةمعنيسرودنبرنميايدبلكه ميتواندمقصودگفتنرباعيونقلقولباشد».[خواجه گان چشت، ص، 172 -3 ]

در سیر الاولیاء آمده است که بعضی از ملفوطات خواجه فرید بوسیلۀ سلطان المشایخ نظام الدین اولیا جمع آوری  شده است که ما هم گزیدۀ از آنچه این دو مأخذ آورده اند در اینجا نقل می کنیم.فرمود:

«اگر هست غم نیست وگر نیست غم نیست. امام شافعی گفته است ده سال شاگردی صوفیان کردم تا مرا معلوم شد که وقت چه باشد.  کار گرم خود را به سخن سرد مردمان نباید گذاشت.

بـقـدررنـج یـابـی ســـــــروری را         بــه شــب بـیـداربـودن مـهتـری را

چون فقیر جامۀ نو پوشد چنان پندارد که کفن می پوشد  . آن نما که باشی ورنه باز نمایندت چنانکه باشی

                                                              ربـاعــی         

                     دوشـیـنه شبـم دل حـزینـم بـگـرفـت       وانـدـیشـۀ یـار نـازنـیـنـم بـگـرفـت

                     گـفـتم بـه سرو دـیده روم بر در تـو        اشـکـم بـدویـد و آسـتـیـنم بـگــرفت

                                                              بــیـــــت

       ای مـدعی بـه دعـوی چـنـدان مـکـن دلـیـری         یک حرف را ز معنی سه صد جواب باشد

گریختن از خود، رسیدن بحق شمر. از نادان دانا نما حذر کن. نان هر کس مخور ولیکن نان به همه بده ، از گناه لاف مزن، هر که از تو بترسد از او بترس، درویش که به امید توانگر باشد ، حریص دان. نیک و بد خود را پنهان دار، دین به علم نگهدار.[اخبار الاخیار، ص 54]

در مورد اباحت و حرمت سماع  پیش او سخن رفت، فرمود سبحان الله یکی سوخت و خاکستر شد و دیگری هنوز در اختلاف است. [اخبار الاخیار،ص54]

اشعار زیر را هم به وی نسبت داده اند:

                                                         ربـــاعـــــِی

شب نیست که خون دل غمناک نریخت             روزی نه که آبروی من پاک نریخت

یک شربـت آب خـوش نـخوردم هرگز              کان باز ز راه دـیده بـر خاک نریخت

[طرائق الحقایق، ص 63]

علاوه بر این اشعاری به زبان هندی (پنجآبی) به شیخ  نسبت میدهند و دلیل می آورند که چون شیخ پیر و مرشد مردم عادی و طبقه عامی بود ، شعر گویی به زبان آنها را یک از طریق ارشاد میدانست و بآن وسیله پیام عشق و زهد عرفانی را بگوش جان صاحبدلان میرسانید. هنوز در روستا های هند و پاکستان بیسوادانی هستند که دو بیتی های منسوب به شیخ را از حفظ میخوانند و اشعار منسوب به وی به زبان (اردو) پنجابی جنبۀ ارشادی داشته ، دارای لطایف و شیوایی ویژۀ است و الفاظ و استعارات آن کهن تر و اصیل تر از زبان اردوی فعلی  و هندی هست.[فرید الدین گنج شکر، ص 46]

مؤلف کتاب زنده گی و  دورلان حیات شیخ فریدالدین شکر گنج نوشته پروفیسور ک. ا. نظامی بخشی را به اشعار فارسی و عربی منسوب به شیخ اختصاص داده است و در ضمن اشعاری هم به زبان اردو و هم نمونه های تحت عنوان بابا فرید از کتاب «آثار صوفیه در اغاز گسترش زبان اردو» نقل کرده است ، اما خود وی در اینکه این اشعار متعلق به شیخ فرید گنج شکر است شک و تردید کرده است .[همان مأخذ، ص 47-48]

سر برایوکوف (Sarebraypkv) در کتاب ادبیات پنجابی شرح میدهد که شیخ فرید نخستین بنیادگذار ادبیات و اشعار صوفیانۀ ترکیبی هند و اسلامی است ، او بیشتر عمر خود را در ملتان که مرکز فرهنگ ادبیات عرفانی بود گذرانید و از وی صدو بیست وسه دو بیتی به وزن های مختلف باقی مانده است و منظومۀ نیز بنام «نصیحتنامه» که در حدود چهل بیت است به زبان ملتانی که زبان ادبیات پنجاب در قرون وسطایی بود باقی مانده است که رنگ و بوی شعری هندی دارد.[1]

 


 

[1]آریا داکتر غلام علی. طریقۀ چشتیه در هند و پاکستان و چاپ اول 1364، کتاب فروشی زوار ، صص 113-122.

 

 

 

قبلی

 


 
بالا

صفحة دری * بازگشت