پاکستان پس از سقوط طالبان

 

روزنامه شرق : يازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ پس از ريزش برج هاى مركز تجارت جهانى در نيويورك هزاران كيلومتر دورتر و در گوشه ديگر دنيا، ساختار بنياد ديگرى را نيز دچار ريزش كرد كه براى ساختنش سرمايه، زمان و دقت زيادى صرف شده بود. طراح و پايه گذار نخستين اين بناى پيچيده ژنرال ضياءالحق رئيس جمهور اسبق پاكستان بود. پس از وى بى نظير بوتو و نواز شريف نخست وزيران پيشين پاكستان هر كدام در تكميل آن سهم عمده داشتند. بدون ترديد زبده ترين و در عين حال بدشانس ترين معماران و طراحان اين بنا (سازمان اطلاعات و استخبارات پاكستان) و ژنرال نصيرالله بابر وزير امور داخله قبلى پاكستان بوده است. در زمانى كه به نظر مى رسيد با هنرمندى و توانايى فوق العاده  آی اس آی و ژنرال بابر انتظار طولانى زمامداران پاكستان براى بهره بردارى از اين سرمايه گذارى به پايان رسيده است، به يك باره ۱۱ سپتامبر سراسر اين ساختار را درنورديد. اين ساختار از هم پاشيده سياست خارجى پاكستان در قبال افغانستان بوده كه از جايگاه بسيار ويژه اى در سياست خارجى اين كشور برخوردار است.

هر چند كه در حال حاضر به دليل همراهى پاكستان با آمريكا در جنگ افغانستان و مبارزه با تروريسم، اين كشور به يكى از متحدان راهبردى آمريكا تبديل شده و از اين رهگذر علاوه بر لغو تحريم هاى اقتصادى و تسليحاتى و بخشش بدهى هايش، ميليون ها دلار پاداش و كمك نقدى نيز از آمريكا دريافت كرده است. اما واقعيت اين است كه هم ژنرال پرويز مشرف و هم افسران بلندپايه
ISI به خوبى مى دانند كه آمريكا با لشكركشى به افغانستان يك لقمه آماده بلعيدن را از گلويشان بيرون كشيده كه هرگز با پاداش ها و امتيازات فوق قابل جبران نخواهد بود.

از سوى ديگر در ابعاد داخلى اين همراهى و همكارى اجبارى پاكستان با آمريكا خشم و انزجار بسيارى از مردم اين كشور به ويژه گروه هاى مسلمان افراطى را به نحو بى سابقه اى برانگيخته است. به همين خاطر است كه ژنرال مشرف و آی اس آی در خفا نمى توانند از فرستادن لعن و نفرين به جورج بوش، اين متحد زورگو كه «يا بايد با او بود يا عليه او» خوددارى كنند. شايد در حدود نيم قرنى كه از عمر كشور پاكستان مى گذرد براى استراتژيست ها و تعيين كنندگان خط مشى سياست خارجى اين كشور پس از هند، افغانستان دومين كشورى باشد كه از اهميت و جايگاه ويژه اى برخوردار است. عوامل متعددى وجود دارد كه باعث توجه ويژه زمامداران پاكستان به همسايه شمالى اش شده است. در اين بين سه عامل كلان و عمده ذيل پس زمينه هاى تاريخى دو كشور در مداخلات و دست اندازى هاى گسترده پاكستان در افغانستان نقش بنيادى داشته است.

۱- تحكيم موقعيت سوق الجيشى

پاكستان كشورى است داراى عرض جغرافيايى كم و طول جغرافيايى زياد، با سرزمين هاى پست و هموار و فاقد فضا و ارتفاعات كافى كه همه اين ويژگى ها توان يك جنگ طولانى را با هند از اين كشور سلب مى كند. به رغم اينكه در حال حاضر با مجهز شدن پاكستان و هندوستان به موشك هاى دوربرد بسيارى از معادلات استراتژيك نظامى دو طرف دچار دگرگونى و تحول شده است، بسيارى از كارشناسان نظامى و مسائل راهبردى در پاكستان هنوز استدلال مى كنند كه روى كار آمدن يك دولت طرفدار پاكستان در كابل، موقعيت سوق الجيشى پاكستان را در برابر دشمن ديرينه اش هند به مقدار زيادى تحكيم مى بخشد. بر مبناى اين ديدگاه چنانچه پاكستان درگير يك جنگ طولانى با هند شود، كوه ها و دره ها و گذرگاه هاى طبيعى و صعب العبور افغانستان مى تواند فضاى كافى براى تدارك، تجهيز و مانور در اختيار ارتش پاكستان قرار دهد.

اما از نظر برخى از تحليلگران ايده «تحكيم موقعيت سوق الجيشى» تصورى كاملاً غلط و نادرست بوده است. زيرا اين واقعيت اساسى را ناديده مى گيرد كه ثبات سياسى داخلى، توسعه و رشد اقتصادى و گسترش رابطه دوستانه با همسايگان امنيت ملى را بيشتر تضمين مى كند تا تحكيم موقعيت سوق الجيشى در كوه هاى افغانستان. اقبال احمد پژوهشگر پاكستانى در اين خصوص معتقد است: «از زمان ژنرال ضياءالحق به اين سو دستيابى به موقعيت سوق الجيشى، نخستين هدف سياست خارجى پاكستان در قبال افغانستان بوده است. از نظر نظامى اين ايده بى معنا است. مگر در موردى كه ارتش شكست خورده اى براى پناه بردن نياز به مكان امنى داشته باشد. نتيجه چنين سياستى آن بوده است كه پاكستان در دام خطرناك تصورات غلط، برداشت هاى موهوم، سياست هاى شكست خورده، وضعيت هاى انعطاف ناپذير و خشونت هاى فرقه اى و مذهبى گرفتار شود.»

صرف نظر از اين دو ديدگاه متفاوت، حداقل در يك مورد برآيند مفيد موقعيت استراتژيك افغانستان براى همسايه جنوبى اش به اثبات رسيده است. در اوج جنگ سرد كه نفوذ و پيشرفت كمونيسم براى بسيارى از كشورها از جمله پاكستان نگران كننده شده بود، افغانستان به مثابه يك ديوار حائل به صورت موثر مانع رسيدن اين خطر به مرزهاى پاكستان شد. طى سال هاى تجاوز ارتش شوروى در افغانستان ضياءالحق با استفاده از كمك هاى عظيم مالى و تسليحاتى آمريكا و كشورهاى عربى به گروه هاى جهادى افغانستان، به بهترين وجه از موقعيت سوق الجيشى افغانستان در برابر كمونيسم، بهره جست. همين موفقيت در هدايت و كنترل گروه هاى جهادى بود كه زمامداران پاكستان را براى روى كار آوردن يك دولت طرفدار اين كشور در كابل بيشتر مصمم ساخت و بعدها زمانى كه دولت دكتر نجيب الله سقوط كرد، پاكستان جداً درصدد برآمد كه گروه هاى جهادى دست پرورده خودش را در افغانستان روى كار آورد. به همين خاطر وقتى گلبدين حكمتيار در اين زمينه توفيقى به دست نياورد، پاكستان ترديدى در رها كردن وى و ساخته و پرداختن يك نيروى جديد به خود راه نداد. و چنين شد كه ناگهان و كاملاً غافلگيركننده يك نيروى مخرب و ويرانگر جديد به نام طالبان در افغانستان ظهور كرد.

۲- دستيابى به بازار اقتصادى و منابع نفتى آسياى ميانه

تا جايى كه به پاكستان مربوط مى شود، فروپاشى اتحاد جماهير شوروى و استقلال جمهورى هاى آسياى مركزى در بهترين زمان ممكن اتفاق افتاد. در آن زمان آمريكا و غرب افغانستان را به فراموشى سپرده بود و اين كشور در گرداب جنگ هاى داخلى با آينده نامعلوم دست و پا مى زد. پاكستان علاوه بر اينكه در روى كار آوردن يك دولت دست نشانده در كابل ناموفق بود، ناگهان تمام امتيازات و درآمدهايى را كه از رهگذر دلالى و واسطه گرى و انتقال كمك هاى آمريكا و اعراب به مجاهدين كسب مى كرد، از دست داده بود. در چنين شرايطى اعلام استقلال كشورهاى محصور در خشكى آسياى ميانه نويددهنده يك بازار بالقوه و عظيم تجارتى بود كه پاكستان و افغانستان مى توانستند مسير ترانزيتى انتقال كالاى مورد نياز به اين بازار باشند. امرى كه مى توانست يك كمك بزرگ به اقتصاد بحران زده پاكستان باشد.

در آن زمان پاكستان به منظور يكسره شدن هر چه زودتر قضيه افغانستان و باز شدن اين مسير ترانزيتى كار ديگرى نمى توانست انجام دهد جز اينكه توسط گروه هاى جهادى دست پرورده اش به شدت موشك باران كابل بيفزايد اما حدود دو سال بعد هنگامى كه طالبان بعد از تسلط بر قندهار، هرات را نيز فتح كردند، پاكستانى ها آنقدر طاقت شان را از كف داده بودند كه بدون اينكه منتظر حل شدن نهايى قضيه افغانستان بمانند، بلافاصله يك هيأت كارشناسى متشكل از تعدادى از مسئولان هوانوردى، مخابرات، راه آهن، راديو و بانك ملى پاكستان با حركت در طول جاده كويته، قندهار، هرات و تركمنستان به مطالعه و بررسى طرح هاى آتى شان پرداختند و سپس تحت نظارت و هدايت خاص ژنرال نصرالله بابر يك كاروان بزرگ كاميون هاى پاكستانى كه كالاى تجارتى حمل مى كردند، از مسير ياد شده به مقصد تركمنستان به حركت درآمد. هر چند كه وضعيت ناپايدار افغانستان در آن زمان مانع از اين شد كه اين خط مواصلاتى تداوم پيدا كند، اما اين امر به خوبى اشتياق و نياز پاكستان را به نمايش گذارد داير بر اينكه افغانستان مى تواند يك معبر مهم تجارتى از مبدأ پاكستان به آسياى مركزى باشد.

اما در همين زمان ها، يعنى در شرايطى كه طالبان با كمك همه جانبه
ISI پس از تصرف هرات سرگرم فراهم كردن مقدمات تسلطش بر تمام افغانستان بود، «كارلوس بالگرونى» با يك پيشنهاد وسوسه كننده زمامداران پاكستان را به وجد آورد. بالگرونى، اين آرژانتينى ايتاليايى الاصل كه مديريت كمپانى نفتى «بريداس» را به عهده داشت و چند ماه مى شد كه كار و تجارتش را در آمريكاى لاتين رها كرده و با هواپيماى شخصى اش مدام بين عشق آباد، افغانستان و اسلام آباد در رفت و آمد بود تا طرحش را براى احداث يك خط لوله انتقال گاز و نفت تركمنستان از مسير افغانستان به پاكستان و از آنجا به ديگر بازارهاى بين المللى عملياتى كند. بر مبناى اين طرح، كمپانى بريداس قصد داشت براى انتقال گاز حوزه هاى «ياشلار» و «دولت آباد» تركمنستان خط لوله اى به طول ۱۳۱۰ كيلومتر از مسير افغانستان تا حوزه «سوى» در ايالت بلوچستان پاكستان احداث كند. اين طرح مورد استقبال پاكستان و تركمنستان قرار گرفت و بى نظير بوتو نخست وزير پاكستان و صفر مرادنيازف رئيس جمهور تركمنستان در ۱۶ مارس ۱۹۹۵ يادداشت تفاهمى امضا كردند كه به بريداس اجازه مى داد بررسى هاى مقدماتى اش را براى عملى كردن اين طرح تكميل كند. پس از امضاى اين قرارداد آصف زردارى شوهر و از اعضاى دولت بى نظير بوتو اعلام كرد: «اين خط لوله دروازه آسياى مركزى را به روى پاكستان خواهد گشود و اتفاقات بزرگى در پى خواهد داشت.»

البته او بلافاصله اضافه كرد كه «در چنين شرايطى تنها تسلط طالبان بر مسير خط لوله احداث آن را ميسر مى سازد.» به زودى بالگرونى موفق شد در اين خصوص با ديگر طرف هاى درگير در مناقشات افغانستان از جمله ربانى و دوستم نيز به توافق برسد و هنگامى كه بالاخره كمپانى نفتى «يونوكال» آمريكايى و «دلتا»ى عربستان سعودى نيز وارد اين ماجرا شدند، پاكستان موفقيت اين طرح را تضمين شده احساس كرد.

گاز
۳۷درصد از مصارف انرژى پاكستان را تشكيل مى دهد و بزرگ ترين حوزه گاز داخلى اين كشور در ناحيه «سوى» ايالت بلوچستان در حال تمام شدن است. ۲۲تريليون فوت مكعب ذخاير گاز با مصرف ۷/۰ تريليون فوت مكعب در سال مواجه است و اين كشور سالانه ۷/۰تريليون فوت مكعب ديگر افزايش تقاضا دارد. به اين ترتيب پاكستان تا سال ۲۰۱۰ با كسرى سالانه ۸/۰ تريليون فوت مكعب گاز مواجه خواهد بود. از سوى ديگر پاكستان در سال ۱۹۹۶ معادل ۲ ميليارد دلار واردات نفتى داشت كه ۲۰درصد كل واردات اين كشور را تشكيل مى داد. توليد داخلى نفت از ۷۰هزار بشكه در روز در اوايل دهه ۱۹۹۰ به ۵۸هزار بشكه در سال ۱۹۹۷ كاهش يافته است.

علاوه بر اينها تلاش هاى قبلى پاكستان براى به دست آوردن فرآورده هاى نفتى قابل اطمينان و ارزان و طرح احداث خط لوله انتقال گاز از ايران و قطر نيز ناموفق بوده است. بنابراين همان طور كه آصف زروارى نيز گفته است، عملى شدن طرح احداث خط لوله انتقال نفت و گاز از آسياى ميانه به پاكستان مى تواند اتفاقات عظيمى را براى اين كشور در پى داشته باشد. براى پاكستان زمانى ارزش اين طرح چند برابر مى شود كه بدانيم هند نيز نياز شديد به واردات گاز دارد و در صورت عملى شدن اين طرح يكى از مشتريان اصلى گاز آسياى ميانه خواهد بود و با توجه به اينكه اين خط لوله از حوزه هاى گاز پاكستان منشعب خواهد شد، اين كشور مى تواند در مواقع حساس گلوى رقيب ديرينه اش را بفشارد.

 

در بخش نخست مقاله آمد كه پس از سقوط طالبان در افغانستان، پاكستان پايگاه خود در اين كشور را تا حد زيادى از دست داد. از سه عامل عمده در مداخلات گسترده پاكستان در افغانستان دوتاى آن بررسى شد؛ اول:تحكيم موقعيت سوق الجيشى و دوم: دستيابى به بازار اقتصادى و منابع نفتى آسياى ميانه. در بخش پايانى مقاله ضمن بررسى عامل سوم _ مرز ديورند _ وضعيت فعلى مناسبات دو كشور و چالش هاى پيش روى آن بررسى شده است.

۳- خط ديورند

در سپتامبر
۱۹۹۶ پس از تسخير كابل توسط گروه طالبان هنگامى كه آنان دكتر نجيب الله رئيس جمهور پيشين افغانستان را اعدام كرده و سپس جسدش را در ملاءعام از يك تير چراغ برق در كابل آويزان كردند، بى درنگ شايعه اى عجيب بين مردم افغانستان به ويژه ناسيوناليست هاى پشتون و قبايل پشتون دو طرف مرز مشترك افغانستان و پاكستان گسترش يافت. بر مبناى اين شايعه، نجيب الله در واقع به دست افسران آی اس آی به قتل رسيد نه طالبان. به اين صورت كه در شب تسخير كابل توسط طالبان چند نفر افسر آی اس آی وارد دفتر نمايندگى سازمان ملل كه نجيب الله از حدود دو سال به اين سو در آن پناه گرفته بود شده و متن يك معاهده را كه نشان مى داد گويا در زمان رياست جمهورى دكتر نجيب الله به صورت سرى بين افغانستان و پاكستان بسته شده و مطابق آن خط مرزى «ديورند» از جانب دولت افغانستان به رسميت شناخته شده است، در اختيار وى قرار دادند و وقتى كه از امضاى آن خوددارى كرد، توسط اين افسران شكنجه شد و سپس به قتل رسيد. به احتمال قريب به يقين و همانطور كه بعدها هم مشخص شد اين شايعه واقعيت نداشت، اما از يك ديد ديگر اين امر به خوبى نشان دهنده پس زمينه هاى ذهنى و نحوه ديد مردم افغانستان نسبت به سياست ها و عملكرد پاكستان در قبال كشورشان و مهمتر از اين، معضل تاريخى و كهنه مرزى بين دو كشور است كه از حدود يك قرن به اين سو همواره بر حافظه تاريخى آنان سنگينى كرده است.

در سال
۱۹۸۳ ميلادى كه پاكستان هنوز قسمتى از خاك هند و مستعمره انگلستان بود، درپى ضعف داخلى و سياست هاى استعمارى انگليس طى معاهده اى كه بعدها به «معاهده ديورند» معروف شد، خط مرزى فعلى بين افغانستان و هند بريتانيا توسط يك هيأت افغانى و يك هيات كارشناس انگلستان به سرپرستى «ديورند» تعيين گرديد. اين معاهده كه شايد خفت بارترين معاهده تاريخ افغانستان باشد، در زمان حاكميت يكى از مستبدترين و جبارترين پادشاهان افغانستان، امير عبدالرحمن خان بسته شد و مطابق آن قسمت هاى وسيعى از خاك افغانستان شامل پشاور، ژوب، بادنى، چترال، وزيرستان، پاده چنار و... از افغانستان جدا و به هند بريتانيا ضميمه گرديد. هر چند كه در آن زمان به دليل ضعف داخلى افغانستان و استبداد عبدالرحمن خان اعتراض و مقاومت هاى مسلحانه قبايل پشتون دو طرف مرز نسبت به اين قرارداد به نتيجه اى نرسيد ولى پس از آن تاريخ اين خط مرزى توسط هيچ يك از حكومت هاى بر سر كار آمده در افغانستان به رسميت شناخته نشد و به تناسب شدت و ضعف اين حكومت ها همواره ادعاى تعلق داشتن قسمت هايى از ايالت سرحد و ايالت بلوچستان پاكستان كه عمدتاً پشتون نشين هستند به افغانستان مطرح شده است.

اين ادعا طى سال هاى حكومت سردار محمد داود (
۱۹۷۸ _ ۱۹۷۳) تحت عنوان «ايجاد پشتونستان بزرگ» به اوج خود رسيد، تا جايى كه در چند مورد باعث برخوردهاى مرزى بين ارتش هاى دو كشور و قطع رابطه ديپلماتيك گرديد. به موازات اين تنش ها در همين زمان ها بود كه براى اولين بار هر كشور به تقويت گروه هاى مخالف يكديگر پرداختند. در واقع در دهه هاى اخير خط ديورند بنيادى ترين عاملى بوده كه بر چگونگى روابط دو كشور سايه افكنده است.

تا جايى كه به پاكستان مربوط مى شود، تنها طرح ادعاى ارضى از طرف دولت هاى روى كار آمده در افغانستان چندان براى اين كشور نگران كننده نيست. چرا كه پاكستان از همان ابتداى تولدش در مقايسه با افغانستان در موقعيت برترى قرار داشته است. آنچه كه تاكنون مايه نگرانى زمامداران پاكستان بوده قبايل پشتون ساكن در دو طرف نوار مرزى دو كشور است. اين قبايل به رغم اينكه به لحاظ سياسى و حقوقى اتباع پاكستان محسوب مى شوند، پيوندهاى قومى و قبيله اى خود را با هم مسلكان شان در اين سوى مرز كاملاً حفظ كرده اند و بعد از گذشت حدود يك قرن جدايى هنوز نوستالژى اتحاد و پيوستن دوباره به افغانستان را از خاطر نبرده اند. سياست هاى تبعيض آميز زمامداران اكثراً غيرپشتون پاكستان نسبت به ميزان مشاركت پشتون تبارها در ساختار سياسى حكومت و فقر اقتصادى كه در مناطق پشتون نشين وجود دارد، عوامل اصلى حفظ و تداوم پيوندهاى ياد شده است. شور و شوق و اشتراك بى سابقه و فعال پشتون هاى پاكستانى در جهاد عليه ارتش شوروى در افغانستان و بعدها كمك و همكارى با گروه طالبان تنها در قالب همين حفظ پيوندها قابل تفسير و تحليل است. آنها در تمام اين سال ها در افغانستان چنان مى جنگيدند كه گويا سرزمين خودشان- و نه يك كشور دوست و همسايه- مورد تجاوز قرار گرفته است.

اينك حدود سه دهه از پايه گذارى سياست خارجى تهاجمى پاكستان در قبال همسايه شمالى اش مى گذرد. طى اين مدت سرمايه گذارى هاى كلان و تلاش هاى عظيمى صورت گرفت و پاكستان در زمان طالبان تا آستانه بلعيدن افغانستان پيش رفت. اما با وقوع رويداد
۱۱ سپتامبر همه چيز دگرگون شد و اينك پاكستان دريافته است كه بايد همه چيز را از صفر آغاز كند. سه عامل بنيادى كه از آنها به عنوان محرك اصلى دخالت و دست اندازى پاكستان در افغانستان ياد شد، هركدام يا دچار تحول و دگرگونى شده و يا به سمت و سويى غير از سمت و سوى منافع پاكستان به چرخش درآمده است. به اين ترتيب كه ديگر استراتژيست هاى نظامى پاكستان به كوه ها و دره ها و گذرگاه هاى صعب العبور افغانستان به چشم يك پناهگاه استراتژيك نمى نگرند. چرا كه رقيب ديرينه اش هند به موشك هاى دوربردى مجهز شده است كه مى تواند كلاهك هاى اتمى حمل كند.

به رغم گذشت يك دهه از فروپاشى شوروى دروازه كشورهاى آسياى ميانه همچنان بر روى پاكستان بسته مانده است. مسير ترانزيتى كه قرار بود كالاهاى تجارتى را از پاكستان به افغانستان و از آنجا به كشورهاى آسياى ميانه انتقال دهد، امروزه تبديل به معبر مناسبى براى مافياى قاچاق كالا و مواد مخدر شده است. قاچاق كالا از پاكستان به افغانستان به صورت غير قابل كنترل درآمده است، امرى كه براى صنايع داخلى پاكستان و درآمدهاى مالياتى اش زيان هاى هنگفتى وارد كرده است. همچنين آينده خط لوله انتقال گاز و نفت آسياى مركزى تا زمان به ثبات رسيدن افغانستان همچنان داراى چشم انداز مبهم براى پاكستان باقى مانده است.

خط ديورند به عنوان يك عامل بالقوه مناقشه بين دو كشور همچنان لاينحل است. حساسيت اين موضوع به حدى است كه حتى طالبان در اوج قدرت و نزديكى شان به پاكستان نتوانست آن را به رسميت بشناسد. علاوه بر اين به نظر مى رسد در مورد طالبان و قبايل پشتون دو طرف مرز قضايا براى پاكستان به شكل معكوس درآمده است. يعنى طالبانى كه قرار بود افغانستان را براى پاكستان فتح كند، اينك به عامل اصلى دردسر براى اين كشور تبديل شده است. قبايل پشتون پاكستان نه تنها ديگر پتانسيل مخالفت شان را با دولت مركزى پاكستان در افغانستان مصرف نمى كنند بلكه با پناه دادن به طالبان و القاعده چالش هاى جديدى را براى زمامداران اين كشور خلق كرده اند. «اليور روا» كارشناس برجسته فرانسوى در مسائل افغانستان در سال
۱۹۹۷ پيش بينى كرده بود: «پاكستان احتمالاً براى چنين مسائلى بهاى سنگينى خواهد پرداخت. با پيروزى طالبان مرز بين پاكستان و افغانستان عملاً برداشته شده است.

قبايل پشتون در هر دو طرف مرز به سمت بنيادگرايى سوق يافته و بيش از پيش درگير قاچاق مواد مخدر شده اند. آنها در حال دستيابى به نوعى خودمختارى هستند و هم اكنون امارت هاى قبيله اى كوچك و بنيادگرا در خاك پاكستان در حال ظهورند.» اين پيش بينى اليور روا به صورت عينى مصداق پيدا كرده است. در واقع در يك رويكرد كاملاً برعكس، ارتش پاكستان در درون خاك خودش در مناطقى مانند وزيرستان عليه كسانى در حال جنگ است كه تا دو سال پيش از كمك هاى فوق العاده و هنگفت
ISI برخوردار بودند. جنگى كه تاكنون موفقيتى درپى نداشته و سران طالبان و القاعده همچنان از مهمان نوازى مردم اين مناطق بهره مند هستند.

 

 

 

 

اندرزهای جنرال

روزنامه شرق : جهان از ابتداى دهه ۱۹۹۰ در حال گذار از يك دوره پر آشوب و آميخته با هرج و مرج بوده است و اكنون نيز هيچ نشانه اى از بهبود اوضاع در آينده نزديك به چشم نمى خورد. رنج و عذابى كه انسان هاى بى گناه، به ويژه برادران ايمانى من مسلمانان از ناحيه افراد و گروه هاى جنگ طلب، افراط گرا و تروريست متحمل مى شوند تحقق اين نياز اساسى را ضرورى تر و فورى تر جلوه مى دهد كه نظم بايد هر چه سريع تر به صحنه پراضطراب بين المللى بازگردانده شود…

چالش عمده اى كه امروزه ذهن هر انسان آزاده اى كه قلبش براى حفظ ميراث مشترك نوع بشر مى تپد با آن مواجه است تصميم گيرى صحيح پيرامون اين نكته است كه ما چه ميراثى را براى نسل هاى آينده به وديعه خواهيم نهاد. چالش ويژه اى كه پيروان دين مبين اسلام در عصر حاضر با آن مواجهند بيرون كشيدن خود از گودالى است كه همه به نوعى خود را در آن گرفتار مى بينند. مسلمانان براى بيرون آمدن از چنين گودالى بايد با طى يك مسير پرپيچ وخم و طولانى در پى ارتقاى موقعيت نامطلوب امروزى خويش از طريق كسب موفقيت هاى انفرادى و تحصيل موفقيت هاى جمعى در تمام زمينه هاى اجتماعى و اقتصادى باشند. برخى اقدامات ويژه لازم است كه هر چه سريع تر انجام پذيرد تا جلوى خونريزى و كشتار در جهان گرفته شده و از وارد آمدن آسيب هاى بيشتر به وجهه مسلمانان در سطح جامعه بين المللى جلوگيرى شود.

ايده شخصى من براى باز كردن اين گره، ميانه روى تعقل گرايانه است كه فكر مى كنم در صورت التزام و پايبندى به آن، يك پيروزى بزرگ براى همه حاصل خواهد شد؛ براى جهان اسلام و غير اسلام. اين ايده دربردارنده يك استراتژى دوسويه است. تحقق نخستين بخش از آن در گرو عملكرد جهان اسلام است كه از ستيزه جويى و افراط گرايى پرهيز كند و جاده باريك ترقى و فلاح را در تمامى ابعاد اقتصادى و اجتماعى آن به سوى كمال بپيمايد. اما تحقق دومين بخش از اين استراتژى در گرو عملكرد صحيح غرب، و به ويژه حكومت آمريكاست كه آگاهانه درصدد حل تمامى منازعات سياسى با استفاده از ابزار عدالت برآيد و عالمانه در انديشه يارى رساندن به جهان محروم نگه داشته شده اسلام و تلاش براى بهبود اوضاع اسفناك اقتصادى اجتماعى آن باشد. ما نياز به درك اين واقعيت داريم كه علت ريشه اى افراط گرايى و ستيزه جويى در جهان در بى عدالتى ها، مانع تراشى ها و حق كشى هاى سياسى نهفته است.

بى عدالتى سياسى در حق يك جامعه يا يك قوم، آنگاه كه با فقر و جهالت محض تركيب شود، مى تواند مخلوط انفجار بسيار خطرناكى را شكل دهد. بى ترديد، تحقق اين امر مى تواند موجى از يأس و نااميدى را در ميان اقشار مختلف جامعه ايجاد كند. يقيناً ملتى كه ساليان سال از بابت ابتلا به امراض مهلك و دردناك در رنج و عذاب سهمگينى به سر مى برد به آسانى مى تواند براى ارتكاب اعمال افراط گرايانه و تروريستى مورد سوءاستفاده عناصر ناپاك قرار گيرد. در اين صورت، چنين ملتى در نقش آتش تدارك يك جنگ تمام عيار تروريستى ظاهر خواهد شد…

من از زمامداران كشورهاى غربى مى خواهم كه نهايت سعى و تلاش خود را براى پايان دادن عادلانه به تمام منازعات سياسى به كار گيرند و آن را به عنوان بخشى از تعهد بين المللى لازم براى تحقق استراتژى موسوم به «ميانه روى تعقل گرايانه» به منصه ظهور برسانند. وقتى من به عنوان يك فرد مسلمان به ميزان تأثيرگذارى و نفوذ مسلمانان در جهان امروز مى انديشم واقعاً قلبم به درد مى آيد. چيزى كه ما امروزه بيش از هر چيز ديگرى به آن نياز داريم تقويت روحيه خود انتقادى و تلاش در جهت شناسايى و برطرف نمودن ضعف هاى باطنى خويش است. بايد پاسخ مناسبى براى اين قبيل سئوالات پيدا كنيم كه: ما كيستيم، ما به عنوان عناصر تشكيل دهنده جامعه بزرگ مسلمانان، طرفدار چه ارزش هايى هستيم، ما در حال عزيمت به سوى چه آينده اى هستيم، ما بايد چه اهدافى را در سرلوحه كارهاى خويش قرار دهيم و اساساً چگونه مى توانيم به يك چنين اهدافى جامه عمل بپوشانيم؟ يافتن پاسخ هاى دقيق براى اين قبيل سئوالات بر عهده مسلمانانى است كه استراتژى «ميانه روى تعقل گرايانه» را به عنوان راهكارى جامع و رهايى بخش از عمق جان قبول دارند.

ما داراى پيشينه شكوهمند و افتخارآميزى هستيم. اسلام در روزگاران دور به عنوان پرچمدار تأسيس جامعه اى عدالت پيشه، قانونمند، تساهل پيشه و ارزشمدار در عرصه جهانى گسترده شد. ما از ابتدا به راز و رمز سرافرازى بشر از طريق علم اندوزى و خرد ورزى پى برده بوديم. ما نمونه كاملى از تساهل و تسامح در بطن جامعه اسلامى و در رفتار با پيروان ساير اديان را به نمايش گذاشته بوديم. فرماندهان ارتش ظفرمند اسلام هرگز به كشورها و ولايات ديگر لشگركشى نمى كردند تا مردم آن مناطق را به زور سرنيزه به كيش خود درآورند بلكه بر خلاف تصور بعضى ها فقط براى رهايى بخشيدن آنها از تاريكى و ظلمات جهالت و اعطاى موهبت تقوا به خيرانديشان آنها به اين كار دست مى زدند.

چه الگويى را بهتر از شخص نبى مكرم اسلام (ص) براى تبليغ و ترويج ارزش هاى دين مبين اسلام مى توان يافت؛ او كه تمام وجود مباركش تجسم عينى عدالت، شفقت، مدارا با همنوعان، سخاوت، ساده زيستى، روحيه ايثار و ميل وافر براى ساختن جهانى بهتر و آبادتر بود. جهان اسلام، امروز از تمام اين ارزش ها به دور افتاده است. ما از توسعه اجتماعى، اخلاقى و اقتصادى بسيار عقب مانده ايم. ما در پوسته محدود خويش باقى مانده ايم و از آموختن يا تحصيل دستاوردهاى مثبت بشرى از ديگران غفلت ورزيده ايم. ما به اعماق دره نااميدى و دلتنگى فرو افتاده ايم. ما نياز داريم كه صراحتاً با حقيقت محض روبه رو شويم. آيا راه ترقى و پيشرفت در سايه تخاصم و ستيزه جويى قابل پيمودن است؟ آيا گام برداشتن در اين مسير واقعاً ما را به دوران پرشكوه گذشته مان بازخواهد گرداند؟ دورانى كه مكتب اسلام به عنوان منادى پيشرفت و توسعه در سراسر جهان مطرح بود.

 

*رئيس جمهور پاكستان

منبع: واشنگتن پست

جنرال بدون يونيفورم

روزنامه شرق : «پرويز مشرف» دو لقب دارد _ رئيس جمهور و ژنرال _ كه دو دست لباس متفاوت برازنده اين دو لقب است. مشرف هنگامى كه تصميم دارد موضع سرسختانه اى را در قبال شبه نظاميان اتخاذ كند، لباس استتار مخصوص كماندوها را مى پوشد و وقتى هم كه مى خواهد به هند شاخه زيتون تقديم كند يا اصلاحات خود را به اجرا درآورد، شلوار و پيراهن سنتى كشورش را به تن مى كند.
اكنون مشرف متعهد است كه تا پايان سال جارى ميلادى با يكى از اين دو لقب خداحافظى كند. مديريت هوشمندانه و استفاده بجا از اين دو لباس تحسين غرب را براى او به عنوان ژنرالى كه به رئيس جمهور تبديل شد، به همراه داشت. اوايل سال جارى ميلادى آمريكا پاكستان را يك متحد غيرناتويى آمريكا خواند. ماه گذشته نيز سازمان كشورهاى مشترك المنافع كه
۵۳ كشور از جمله مستعمره هاى سابق انگليس از اعضاى آن هستند، در پى تعليق عضويت پاكستان از اين سازمان در سال ۱۹۹۹ يعنى زمانى كه مشرف با يك كودتاى سفيد قدرت را به دست گرفت، بار ديگر اين كشور را در جمع اعضا پذيرفت.
تصميم سازمان كشورهاى مشترك المنافع درواقع تأييدى بود بر تلاش هاى مشرف براى اعطا كردن «دموكراسى پايدار» به مردم پاكستان. اين در حالى است كه مخالفان معتقدند چنين راى اعتمادى به مشرف وى را در فرافكنى تصميمات بحث برانگيزش پيرامون امور داخلى يارى مى دهد.
«فرهت الله بابر»، سخنگوى حزب مردم پاكستان  در اين مورد مى گويد: «غرب با چشم پوشى بر نقض گسترده هنجارها و ارزش هاى داخلى پاكستان، قصد دارد كه از ژنرال مشرف به خاطر نقش او در مبارزه با تروريسم تمجيد كند. او رئيس جمهور است، فرمانده ارتش نيز هست و رياست شوراى امنيت ملى را هم بر عهده دارد. اگر ساده بخواهيم بگوييم، او يك ديكتاتور است.»
مشرف پس از آنكه قدرت را در پاكستان به دست گرفت، متعهد شد كه طى سه سال انتخابات عمومى را در اين كشور برگزار كند. او در اكتبر سال
۲۰۰۲ به اين وعده عمل كرد، اما اين اقدامى بود كه پس از اعلام اصلاحاتى بحث برانگيز در قانون اساسى، به اجرا درآمد. اين اصلاحات به پرويز مشرف اجازه مى دهد كه هر وقت بخواهد مجلس را معلق كرده و يا نخست وزير را بركنار كند.
اصلى ترين رهبران مخالف در پاكستان يعنى نواز شريف و بى نظير بوتو از مشاركت در رقابت هاى انتخاباتى محروم شده و همچنان در تبعيد ماندند. ژنرال در آوريل سال
۲۰۰۲ در انتخاباتى كه مخالفان آن را تقلبى خواندند، براى يك دوره ۵ ساله به عنوان رئيس جمهور پاكستان برگزيده شد. مشرف براى آنكه بتواند اصلاحات قانون اساسى را در پارلمان پاكستان به تصويب برساند به اتحاد احزاب مذهبى اين كشور كه با نام «متحد مجلس عمل» شناخته مى شود، اعلام كرد كه تا پايان سال جارى ميلادى از سمت نظامى اش كناره گيرى خواهد كرد.
«دان مك كنيون»، دبيركل سازمان كشورهاى مشترك المنافع، قصد دارد تا عملى شدن اين وعده را از سوى مشرف به شرط ورود مجدد پاكستان به اين سازمان تبديل كند. سازمان كشورهاى مشترك المنافع ضمن استقبال از گام هاى برداشته شده از سوى پاكستان، بر تداوم نگرانى هاى موجود پيرامون روند حل و فصل امور داخلى تاكيد كرد. با اين حال طرفداران مشرف در انتخابات محلى در سال
۲۰۰۱ حمايت گسترده مردم را به سوى خود جلب كردند.
در اين انتخابات مردم به طور مستقيم به رهبران محلى راى دادند. پس از اين انتخابات به شهرداران و اعضاى شوراى شهر منتخب در اين انتخابات قدرت و اختيارات قانونى گسترده اى براى جلوگيرى از نفوذ نخبگان فئودالى و قبيله اى اعطا شد. پاكستان هنوز بخش عمده منابع خود را صرف
۷۰۰هزار نظامى اش در نيروهاى مسلح مى كند. اين در حالى است كه به عقيده مخالفان ادامه چنين روندى را به ضرر اعاده دموكراسى در پاكستان ارزيابى مى كنند. «اميراحمدخان» سردبير «هرالد» پرفروش ترين ماهنامه پاكستان در اين مورد مى گويد: «نقش ارتش بزرگترين مانع بر سر راه دموكراسى است.»
توجه به همين اقتدار نظاميان در پاكستان موجب اوج گيرى بحث و جدل هاى بسيارى بر سر اين موضوع كه آيا مشرف از موقعيتى كه وى را به چنين سمتى رسانده است، دست خواهد كشيد يا نه، شده است. ماهنامه هرالد در اين مورد مجموعه گزارش هايى را درست پس از آنكه قانونگذاران حزب حاكم درخواست باقى ماندن مشرف در هر دو سمت رياست جمهورى و فرماندهى ارتش را مطرح كردند، به چاپ رساند. بسيارى از تحليلگران امور سياسى پاكستان معتقدند كه احتمالاً مشرف در تلاش براى حفظ اختيارات نظامى اش اقدام به ايجاد يك شوراى امنيت ملى جديد خواهد كرد. اين در حالى است كه احتمالاً براى آنكه نشان دهد از فرماندهى ارتش كنار كشيده است فقط يونيفورم نظامى اش را از تن بيرون خواهد آورد. رئيس جمهور پاكستان اكنون رياست يك شوراى
۱۳ نفره را كه رهبران غيرنظامى و ارشد نظامى از جمله اعضاى آن هستند، بر عهده دارد. طرفداران شوراى جديد تاكيد دارند كه اين شورا مى تواند از بروز هر نوع كودتا در آينده جلوگيرى كند.
اين در حالى است كه قانونگذاران مخالف ايده «حكومت نظامى دائم» را محكوم مى كنند. بسيارى از پاكستانى ها معتقدند كه اين موضوع سياسى در سايه اصلاحات مشرف قرار گرفته و آن طور كه بايد مورد توجه قرار نگرفته است. مشرف براى تحت الشعاع قرار گرفتن بحث و جنجال پيرامون كناره گيرى اش از فرماندهى ارتش، آزادى هاى بى سابقه اى را در پاكستان به وجود آورده است. وى اجازه ايجاد شبكه هاى تلويزيونى خصوصى و بحث پيرامون موضوعات اجتماعى را كه پيش از اين ممنوع بودند، صادر كرده است. پاكستان همچنين به يمن اقدامات ژنرال به پيشرفت هاى خوبى در زمينه حقوق بشر دست يافته است كه از جمله آنها مى توان به ممنوعيت قتل انسان ها براى حفظ آبرو و شأن اجتماعى نام برد.
بدين ترتيب به نظر مى رسد كه ماندن مشرف و حفظ اهرم هايش مهمتر از احياى دموكراسى است

منبع: كريستين ساينس مانيتور



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت