نصيرمهرين
" سوم عقرب "
را
دگرباره بنگریم
قسمت سوم
در این قسمت روایت های داریم از :
داکترسید محمد هاشم صاعد
دستگیر پنجشیری
شهرت ننگیال
محمد نبی نایب خیل
دوکتورعبدالله محمودی
سلطانعلی کشتمند
احسان واصل
عبدالحمید مبارز
داکترسید محمد هاشم صاعد
داکتر محمد هاشم صاعد
" در تاریخ 25 اکتبر 1965 " سوم عقرب " یعنی روز رأی اعتماد صدراعظم از ولسی جرگه، روشنفکران می خواستند، صحنۀ رأ ی اعتماد را از نزدیک مشاهده کنند. این عمل قانونی جوانان در مقابل تعمیر پارلمان واقع راه دارالامان با آتش قوای امنیتی پاسخ داده شد که در اثر آن عده ای زخمی شده وچند تن جان خود را از دست دادند.
سازمان جوانان مترقی در حادثۀ سوم عقرب حضور فعال داشت . . ." (1)
دستگیر پنجشیری
دستگیر پنجشیری
" شایستهء یادآوریست که درزمینهء توطیه های پشت پردهء حلقه های حاکم افغانستان، درچهار راهی مقابل زندان دهمزنگ ، به مقصد جلوگیری ازتصادم بیشتر با پولیس ونیروهای مسلح دولت؛ توسط زنده نام طاهر بدخشی ورفیق سلطان علی کشتمند ودیگرفعالان جمعیت دموکراتیک خلق درین مظاهره ء خیابانی سخنرانیهای افشاگرانه وبیداری بخشی صورت گرفت وصفوف جنبش به پیشنهاد رهبری مظاهره به سوی دانشگاه کابل سمت وسویافت و گردهما یی درمیدان سید جمال الدین ، با نظم وانضباط آگاهانه به کار خود ادامه داد."(2)
شهرت ننگیال
" محصلین در روز معینه ( دوم عقرب ) ، تالار ( شورای ملی ) را اشغال نموده بودند. تعداد آنها به اندازه یی زیاد بود که چوکی های نمایندگان را نیز اشغال کرده بودند. به این لحاظ چندین جلسه به تعویق افتاد. فردای آنروز هنگامی که جلسه رأی اعتماد به گونۀ مخفی عملی می شد، برای محصلین اجازه دخول به داخل تعمیرشورا داده نشد. محصلین به سوی موتر داکتر محمد یوسف شتافتند واز پلیس شکایت نمودند. محمد یوسف خان برای ایشان پاسخ داد که : من رأی اعتماد نگرفته ام و کدام اختیاری هم ندارم، به این لحاظ اقدامی نمی توانم.
هنگامی که محصلین به سوی منزل داکتر محمد یوسف روان شدند ، بالای آنها آتش گشوده شد. نخست آتش های هوایی شد. در چنان وضعیت حکومت رأی اعتماد گرفت.
اثرات رویداد سوم عقرب بردموکراسی به گونه یی بود که جوانب مخالف را بیشتر جسور نمود تا از راه کاربرد وسایل زور، فشار وتخریب وبی نظمی آفرینی، حکومت را از پای بیندازند و تحقق خواسته های خویش را عملی نمایند .
در زمان حاکمیت کمونیست ها، سرکی را درجادۀ دارالامان ،شهدای سوم عقرب نام نهادند. . . "(3)
جنرال محمد نبی نایب خیل
مؤرخ و دانشمند محترم، جناب مهرین صاحب.
بعد از عرض احترام وسلام، من بحیث شخص دارندۀ یک قسمت اطلاع از حادثۀ سوم عقرب ، تا جائیکه در خاطرم باقی مانده، آنرا از خاطرات خویش، خدمت شما ارائه میدارم. معلوم است که اضافه از 47 سال از آن حادثه سپری شده است، در قسمت کمی وکاستی قبلا ً معذرت خود را یادآور میشوم.
چون درآن حادثه، مربوطات قوماندانی قول اردوی مرکزی سهم داشتند، بیجا نخواهد بود که اولتردر حصۀ تشکیلات نظامی قوماندانی قول اردوی مرکز، که تحت تأثیر مستقیم سردارعبدالولی بود، معلومات بدهم:
سردارعبدالولی که در ابتدأ به رتبۀ دگرمنی در پست جنرال ایفای وظیفه می نمود، نه تنها در قطعات قوای مرکز، بلکه در تمام قطعات وجزوتام های نظامی و در بعضی مواقع در تشکیلات وزارت دفاع ملی دارای صلاحیت های فوق العاده بود. او با آن صلاحیت ها خود سرانه تصمیم می گرفت وتصمیم خود را پیاده می کرد.
من در آن وقت ( سوم عقرب 1344 ) در فرقه 7 ریشخور مربوط قوماندانی قول مرکزی، به صفت ضابط امرمرحوم جنرال صدیق خان قوماندان فرقۀ 7 ریشخورایفای وظیفه می نمودم. قطعات وجزوتام های تحت امر قوماندانی قول اردوی مرکز در آن زمان عبارت بودند از :
1- فرقۀ 7 ریشخور
2- فرقۀ 8 قرغه
3- فرقۀ 11 ننگرهار
4- غند کوهی آسمار ولایت کنر
5- قطعۀ انضباط شهری
6- قطعه ضربه
البته درسالهای بعدتر قطعۀ 444 کوماندو در بالاحصار وقطعۀ پراشوت درشیرپور وبعضی قطعات خاص دیگر،که همه با سلاح های مدرن وزرهپوش های مختلف مجهز بودند، در تشکیل آن اضافه شد.
قوماندان قول اردوی مرکز، دگر جنرال محمد عیسی خان نورستانی بود، که با آمدن سردار عبدالولی ، فاقد هرنوع صلاحیت ها گردید. اضافه وقت خود را در باغ تپۀ تاج بیگ وحوض آببازی سپری می کرد وبعضی وقت ها به شکل سمبولیک از قطعات داخل تشکیل دیدن به عمل می آورد.
سردارعبدالولی قبل از اینکه به صفت رئیس ارکان قوماندانی قول اردوی مرکزی ایفای وظیفه کند،قوماندان کنک 2 غند72 مهتاب قلعۀ جنگی، مربوط فرقۀ 8 قرغه بود. طوری که من برداشت کرده ام ، ازهمان وقت در پی شناسایی و جمع کردن صاحب منصبان اردو مورد اعتماد خود بود. پس از کسب اعتماد آنها را به به پست های مورد نظر نصب نموده و از ایشان کار می گرفت.
چنانچه زمانیکه به صفت رئیس ارکان قول اردوی مرکزی تعیین گردید، دیری نگذشت که بدون مشوره های قوماندانان فرقه حتی قوماندان قول اردو مرکز، به تغییرات وتعیینات رئسای ارکان فرقه ها، غند های داخل تشکیل بعضی قوماندانان کندک ها حتی تولی ها مبادرت ورزید و بخصوص در تعیین مدیران استخبارات فرقه ها وقول اردوی مرکز، شخصاً تصمیم می گرفت .
در اینجا می توان بطور انگشت نما از نظامیان معتمد سردارعبدالولی که در تمام اردوی وقت مشهوربودند، نام برد. چند نفراز ایشان در اردو به یک نام دیگر نیز شهرت پیدا نموده بودند، اگر آنها را با آن نام شهرتی تذکر می دهم به همین علت شهرت ایشان است:
- مرزا وزیر
- نعیم شاه خان
- عاقل شاه خان
- ظریف خان مشهور به " فرعون"
- رحمت الله مشهور به " بروت"
- جان نثار خان لوگری مشهور به " مـُـضِر"
- قاسم خان لوگری
- خواجه حبیب الله مشهور به " بالدار"
- شاه محمود خان وردک
- سلیم خان مشهور به " هندو"
- مرزا محمد خان مشهور به " شخک"
- شاه نور مشهور به " دزد"
- عمرا خان مشهور به " دیوانه"
- نواب خان مشهور به " سوتی "
- خیرالدین خان منگل،
وغیره وغیره ، در پست های کلیدی یا در رأس قطعات وجزوتام های داخل تشکیل قوای مرکز وشعبات مهم گماشته شده بودند.
در ارتباط با قضایای سوم عقرب 1344 عرض شود، که 5 ویا 6 روز پیشتر، به تمام قطعات مرکزی امر احضارات داده شده بود. وبه قطعات وجزو تام هایی که وظایف شان پیش از پیش به روی پلان تعیین وترتیب گردیده بود، احضارات درجه یک داده شد. از فرقۀ 7 ریشخور که خودم در آنجا اجرای وظیفه می نمودم، چنین اطلاع داشتم که این قطعات مؤظف شدند:
1- غند 38 که قوماندان آن عمراخان مشهور به " دیوانه" بود.
2- قطعۀ کشف که درآن وقت یکصد (100) رأس اسپ در تشکیل داشت، با جزو تام های مخابرۀ قطعه کشف. قوماندان آن عبدالکریم " بروت" بود .
به تاریخ دوم عقرب پلان جابجا شدن قطعۀ 38 وقطعۀ کشف ، وسایل و وسایط مخابره از قوماندانی قوای مرکز به فرقه رسید. زمانی که مدیر اوپراسیون فرقه آن را نزد قوماندان فرقه آورد، اخیرالذکرهدایت داد، که رئیس ارکان فرقه،قوماندان غند 38 وقوماندان قطعۀ کشف با آمرین اوپراسیون آنها ،با آمر استخبارات فرقه ،آمر مخابره فرقه وغند به اطاق کنفرانس فرقه بیایند ، تا ازپلان عملیات وجابجا شدن ومحل قطعات وجزو تام های خود مطلع گردند.همه به ساعت معینه حاضر شدند واز طرف مدیر اوپراسیون فرقه پلان برایشان تشریح گردید.تشریحات او از طرف مؤظفین یادداشت می شد. درآخرپلان هایی که از طرف قوای مرکز تعیین ورسم شده بود،برای مسؤولین داده شد. در پلان ساعت حرکت قطعه نیز تذکار داده شده بود وضمنا ً هدایت داده شده بود که از آوردن سلاح های ثقیله داخل تشکیل خود داری گردد. یعنی انتقال آن را منع قرار داده بود.
فردای آن روز آمادگی ها، که سوم عقرب بود،ساعت 8 صبح زمانی که به فرقه رفتم، واقف شدم که قطعات مورد نظرصبح وقت همان روز، فرقه را ترک و به طرف وظیفه رفته اند.
ساعت 11 پیش ازظهر روزسوم عقرب، قوماندان فرقه برایم هدایت داد که به مدیر اوپراسیون تلفون کنم که پلان قطعات را با خود گرفته نزدم بیاید، موتر نیز آماده باشد که به طرف شهر می رویم. همان بود که من ومدیراوپراسیون با قوماندان مرحوم صدیق خان، به طرف شهر حرکت کردیم.
زمانی که در سرک دارالامان داخل شدیم،از دور دیدم که موتر سردارعبدالولی که همیشه از آن استفاده می کرد وموتر لندور پسته ای رنگ بود،متصل موزیم کابل به حالت توقف قرار دارد.چندین عراده وسایط دیگر با جمعی از صاحب منصبان در آنجا جمع شده بودند.
زمانی که آنجا رسیدیم، تقریباً درده متری موترعبدلولی توقف کردیم. قوماندان صدیق خان از موتر پیاده شد ونزد سردارعبدالولی رفت. من ومدیر اوپراسیون و د ریور موتر از موتر پیاده شده، منتظر قوماندان فرقه بودیم. بعداز سپری شدن 10 یا 15 دقیقه قوماندان فرقه بازگشت و در داخل موتر به مدیر اوپراسیون گفت که از قطعات مربوط فرقه دیدن
می کنم.
سردار عبدالولی
وقتی به سه صد متری عمارت شورا رسیدیم ، معلوم می شد که سرک از مظاهره چیان پر شده بود. ما از راه کارتۀ 3، پل سرخ، به جوار پوهنتون حرکت کردیم. ابتدا درجوار کارتۀ سخی، افشار، پیش روی سیلو، ده بودی، وپل سرخ وبعضی نقاط دیگر غند38 جابجا شده بودند که از آنها دیدن به عمل آوردیم. بعد از قطعۀ مخابره وقطعۀ کشف که در نزدیک موزیم کابل اخذ موقع نموده بودند، دیدن کردیم.قوماندان فرقه هدایات مختصر به آمرین آنها صادرنمود، تا دوباره به فرقه برگشتیم.
قابل یادآوری است زمانی که درنزدیکی سردارعبدالولی رئیس ارکان قوای مرکز بودیم، اکثریت صاحبمنصبان معتمد اودر اطرافش ایستاده بودند.
بعد از ظهرذریعۀ مخابره به فرقه اطلاع رسید که مظاهره چیان می خواهند داخل تعمیر پارلمان گردند وبه خاطر جلوگیری از آنها هدایت داده شده تا فیرهای هوایی صورت بگیرد.
به نظر اینجانب، چون شخصاً سردارعبدالولی عملیات را اداره می کرد و دیگر کسی نبود که از چنان صلاحیتی برخوردار باشد، بطور یقین گفته می توانم که امر فیر بالای مظاهر چیان از طرف شخص او صادرشده است.
بعدتر راپورمواصلت کرد که مظاهره چیان ترک موضع کرده وبه هر طرف پراگنده شده اما،اکثر آنها بطرف خانۀ داکتر یوسف خان رفتند که توسط قوای امنیتی متلاشی گردیدند . به اساس آن راپور، چند نفر به قتل رسیده وچندین تن زخمی شده بودند.
شام همان روز زمانی که خانه رسیدم، از طرف مرحوم اکبرجان پسر کاکایم، اطلاع یافتم که تعداد زخمی ها بسیار زیاد بوده است. اکبرجان متعلم لیسۀ حبیبه ورفیق روح الله بارکزی بود. گفته شد که روح الله بارکزی ازناحیۀ پای زخمی شده و در شفاخانۀ گندنا( پسانتر ابن سینا نامیده شد) بستر است. چند روز بعد که روز جمعه بود، من واکبرجان به عیادت او رفتیم. به مجرد داخل شدن به دهلیز شفاخانه، دیدیم که تمام دهلیز شفاخانه از زخمی ها پراست.ودر جمله روح الله نیزدر آنجا درچپرکت خوابیده بود .مرمی تفنگ در ناحیۀ ران پای چپ او اصابت نموده بود به این لحاظ با وجود تداوی مداوم، در وقت راه رفتن از ناحیۀ پای شکایت داشت.
برای مزید معلومات تان در بارۀ روح الله بارکزی، اطلاعات وخاطرات او،نمرۀ تلفون او را برای شما می نویسم. فرزند عبدالرحیم خان است که به لقب ترجمان شهرت داشت ودر کارتۀ 4 سکونت ایشان بود . ما دوستان او را همیشه پلار خطاب می کردیم.روح الله فعلا در امریکا سکونت دارد.
با احترام
نبی نایب خیل
28/2/2013 (4)
دکتورعبدالله محمودی
آن روز ( سوم عقرب ) بر اساس دیدار شخصی من و داکتر هادی محمودی با هم بودیم . گرچه سازمان جوانان تأسیس شده بود ولی ما دوتن بدون استیذأن سازمان روانۀ مظاهرۀ خودبخودی شدیم.
به طرف شهر وبازار رفتیم. تعدادی سراسیمه و هیجانی را در نزدیکی سینمای پامیر دیدیم. چند تن جوانان فریاد زدند که مردم خبر ندارید؟ یک تعداد دوستان ما را در ماموریت کارتۀ 4 حبس کرده اند. هادی خان با تأثیر پذیری از صحبت آنها و موافق احساسات جمع، سخنرانی کرد. تعداد جمعیت اندکی بیشتر شد، کسانی می گفتند که برویم ماموریت ومحبوسین را رها کنیم. در نزدیکی پل باغ عمومی، محمد طاهر بدخشی پیدا شد. او گفت که مظاهرۀ مسالمت آمیز ما ختم شد. یک تعداد مخالفت کردند که چگونه مسالمت آمیز است که بچه ها را محبوس کرده اند. رفتیم طرف ماموریت پولیس کارتۀ 4 که البته درنزدیکی های آن خانۀ داکتر محمد یوسف خان قرار داشت. نیروهای نظامی مانع شدند. برای آنها گفته شد که دوستان ما محبوس شده اند، می خواهیم بدانیم که گناه آنها چیست ؟ پولیس ها ونیروی نظامی جواب بسیار خشن دادند. به دنبال آن فیر هوایی شروع شد. در سمت دیگر لین های برق جلب توجه می کرد که در اثر این فیر ها یک لین برق گسسته وبه زمین افتاد. گریز گریز وسراسیمگی بیشتر شد. جوانانی را دیدیم که خون آلود بودند و یک جوان به زمین غلطیده بودکه روی پر خون داشت. ما دونفر ویک شخص دیگر که همراه او بود، مصروف دیدن نبض او درقسمت دست و گردنش شدیم. مرمی درروی او اصابت نموده بود. هر طرف می دیدیم که اگر یک موترشخصی ویا تکسی کمک کند تا او را به شفاخانه انتقال بدهیم. از روی تصادف رانندۀ موتری ایستاده شد که دیدیم داکتر صاحب عزیزالله سیدالی است. موضوع را پرسید. جوان خون آلود را با موتر داکتر صاحب سیدالی به طرف شفاخانۀ علی آباد بردیم. داکتر سیدالی فعلاً در اطریش می باشد، اگر خواسته باشید،شما می توانید با ایشان نیز تماس بگرید.
در شفاخانه رسم بود که اول موضوع وآورنده وجزییات ثبت شود. با نام دیگری این کار را خلاص کردیم که واقعاً وقتگیر بود. در این وقت داکتر صاحب مولانا عبدالحمید رحیمی پیدا شد. برایم گفت عبدالله برو از اینجا که پولیس ها آمده اند.
بعدترخبر شدم که آن جوان در همان لحظات جان داده است. (5)
سلطانعلی کشتمند
« دراکتوبر1965، رويدادی مهم سياسی درکشوررخداد که معروف به حادثۀ سوم عقرب است. دراين روز (25 اکتوبر) تظاهرات مسالمت آميزی پيرامون پارلمان نوتأسيس به راه افتاد، ولی حکومت دچاردستپاچگی شد ونيروهای معينی ازمحافل حاکمه با اعمال خشونت بيجا آنرا به حادثه خونينی مبدل ساختند. دراين روز حکومت، بدون هيچگونه مجوزقانونی و بدون موجب، صرف برپايۀ يک انگيزۀ نادرست سياسی و بدون ملاحظات وسنجشهای قبلی عواقب آن ، شماری را که من نيز درآن ميان بودم، بازداشت کرد. درحاليکه دوکتورمحمد يوسف صرف با اندک نرمش سياسی و دلجوئی محصلان، ميتوانست بسادگی ازسقوط حکومت خود جلوگيری نمايد. ولی محمدهاشم ميوندوال که مترصد اوضاع بود، بجای وی ازآن وضع خيلی خوب بهره برداری نمود. درهرحال، پس ازچند روزمحدود، درنتيجۀ مقاومت شديد محصلان و خواست عمدۀ ايشان برای آزادی زندانيان وتغيير حکومت، من همراه باديگران اززندان آزاد شدم . . .
. . . اينکه چرا ما دوتن را دستگيرنمودند معلوم نگرديد، زيرا ما نه محصل بوديم ونه ازاشتراک کنندگان فعال تظاهرات. ولی شايد به دليل اينکه اعضای کميته مرکزی حزب جديدالتشکيل دموکراتيک خلق بوديم و همچنان شخصاً دوکتورمحمد يوسف وانجنيرمحمد حسين مساء (قبلاً معين وبرای مدتی وزيرمعادن و صنايع واخيراً درآن زمان، وزيرامورداخله) ما را ميشناختند.
همچنان درعين زمان بدون دلايل موجه يک تن محصل- عبدالبصيررنجبر ويکتن استاد- انجنيرمحمدعثمان را نيز زندانی ساختند. . . " (6)
احسان واصل
محترم نصير مهرين سلام های گرم مرا بپذيريد. من يکی از علاقمندان وخوانندۀ نوشته های شما هستم وضمناً عدم جانبداری شما درنوشته هاوعملکرد های شما برای من خيلی ها باارزش بوده است. به گونۀ مثال موضعگيری شما درسال 2000، دراجتماع اهل قلم درسالون فلامنگو، در هامبورگ آلمان .
محترم مهرين، من نويسنده نيستم واکنون درصفحۀ (خاطره ها- فيسبوک) بادوستان درارتباط هستم، نوشته شما در بارۀ سوم عقرب، مرا واداشت تا اين موضوع رابه حيث يک خاطره درقيد قلم آورده و برای شماارسال کردم .
احسان واصل
۳عقرب ۱۳۴۴
سوم عقرب ېود، معمولاً بايد ساعت هشت صبح درمکتب حاضر می بودم واز آنجابادوستان قرارگذاشته بوديم که به شورابرويم، ولی پوليس سرک دارالمان رااز قسمت سرک سرای غزنی مسدودکرده بود.
متعلمين ليسه حبيبيه و يکی دو معلم راديدم که اجازه نميدادندتا به مکتب داخل شوند،دروازۀ ليسۀ حبيبيه راپوليس مسدود نموده بود نه داخل ونه خارج شدن اجازه ميدادنداين موضوع رابعداً همصنفی ها ومعلمين گفتند، بهمين منظور هم بود که تمام حرکات عساکر وفيربطرف مکتب ولت وکوب معلمين ومتعلمين را به چشم سر ديده بودند. يکتعداديکه اشتراک نمودند دراثربرخوردهای شاگردان وآمدن يک تعداداز شورا طوريکه محترم وطندوست نوشته اند از بالای ديوار هاوجنگ وگريزدر مظاهره بعداً اشتراک نمودند.همچنان پوليس موترهای وکلا راکه به شورا می رفتندتلاشی می نمودند، نميدانم وکلاکارت داشتند ويا کدام سند ديگر که پوليس تنها آنهارا اجازه ميداد ونفرهمراه را پايين ميکرد ، اين عمل پوليس درآن وقت خود انگيزۀ شده بود به جاروجنجال .حالا از مکتب صرف نظرکرده بودم زيرا درس شروع شده بود.درضمن گفتگووجاروجنجال باپوليس وصاحب منصبان آن هابوديم که موترجيپ روسی که مرحوم ميرعلی گوهروکيل غوربندوپدرکلان سيدشريف همصنف ماکه بااوشناخت داشتم ،رسيد، دروازه موتر راباز کرديم برايش گفتيم که ديروز فيصله شده بود که ميکروفون را بيرون ميکشند ومارا اجازه ميدهند وحالا پوليس ممانعت دارد، گفت که حالا من رفتم به شورا موضوع رااطلاع ميدهم. چند لحظه بعد از جانب سرک سرای غزنی موتر سياه حامل مرحوم دکتور يوسف صدراعظم رسيد، درست درهمين سه راهی که بايد داخل سرک دارالامان شود ، توقف کردمتعلمين ومحصلين که من فکرميکنم تعدادمااز 30تا 40 نفر تجاوزنميکرددور موتر راگرفتند مرحوم دکتور يوسف شيشۀ موترراپايين کرد يکی از محصلين موضوع را مختصر برايش گفت من که درطرف ديگر موتر بودم درست نشنيدم ولی از ديگران شنيدم که موصوف هم گفت که ميروم ببينم چه گپ است . اجتماع پوليس ، توقف موترها يکتعداد نظاره گر هادراطراف سرک واکنون تعداد40-50 نفرباسروصدا و موجوديت موتر صدراعظم دران وقت وضعيت رافوق العاده ساخته بود. هنوز حرف مرحوم دکتور يوسف تمام نشده بود که پوليس بايک حالت غير عادی که يقينناً همان وقت وعاجل تصميم گرفته بودندهجوم آورده دور وپيش موتررا خالی وموتر به سرعت از محل دور شد . همين حالت خشم تجمع کننده گان را ببار آوردودر دو نقطه سرک برخورد با پوليس صورت گرفت يکی از آن چهره ها مرحوم محمدشاه بکسور(بعدهادريک مسابقه دردانشگاکابل براثرضربه طرف مقابل وفات کرد) بيادم است که باپوليس درگير بود دراثرهمين برخورد هاسروصدارا شنيدم که پوليسها می گفتند تنفگچه را زدند! ومارااز سرک به پياده رو مقابل حجاری ونجار راندند و به اصطلاح پيش کردندسروصدا زياد شدکه بايد به طرف پوهنتون برويم دراين هنگام تعدادی هم ازطرف شورا رانده شده بودند به ما پيوسته بودند ،بطرف پوهنتون نه از سرک دارالامان بلکه ازسرک نهردرسن (عقب سرک دارالامان) به شکل دوش راه افتاديم در بين راه شعار های مرگ برپوليس هم داده شد. قبل از رسيدن به پوهنتون همه داخل ليسۀ غازی شديم ، زنگ مکتب که درداخل دهليز بود توسط تظاهر کننده گان به صدادرامد تعدادزياد شاگردان ليسۀ غازی با ما يکجاشدند وجانب پوهنتون روان شديم .
وقتی ازسرک اساسی مقابل دارالمعلمين داخل سرک فرعی به سمت پوهنتون شديم تعداد زياد محصلان در پيشروی دانشگاه ساينس وطب جمع شده بودند که فکرميکنم جوانيکه عضوجمعيت خلق بودند ويااينکه ازروی احساسات بدون توقف درليسه غازی به پوهنتون رسيده وخبرداده بودندزيرا حينيکه ما رسيديم تعداد بيشترشدو اولين کسی که بالای يک موتر بالا شد وصحبت کردشاهپور بود که بعدهارهبری گروپ ساما راداشت ( من اورا می شناختم زيرا درصنف هشتم باما همصنف بود وبعداً شنيدم به يکی ازولايات رفته بود ) .محصلين با جمعی که آمده بودند به سمت شوراحرکت کردند، چون هنوز گروپهای سياسی ديگرتشکل پيدانکرده بودند جمعيت خلق هم انشعاب نکرده بود همه متحدانه به حرکت افتاده بودند ولی واقعيت اينست که هنوزتعدادزياداشتراک کننده گان نمی فهميدند که چه ميگذرد ، کجا ميرويم وچرا ميرويم . ( مقصد من تودۀ که روان بود ، است ) ولی بعد ها فهميده شدکه دولت سخت ترسيده بود.زمانيکه ازدهمزنگ داخل سرک دارالامان شديم انسان می فهميد که چه تعداد بزرگی دراين مظاهره اشتراک داردو به سمت شورادرحرکت است که يقيناً سردارولی را ناآرام ساخته بود. خارجی های که درآی سی ای درجوار ليسه حبيبيه کار ميکردند توسط موترهای خود به قصدمنازل شان برامدند ودست های خودرا از کلکين موتر بالا گرفته وموتر را آهسته حرکت ميدادند . قسمت پيشروی مظاهره تقريباً پيشروی ليسۀ حبيبيه بودکه هنوز باپوليس مسدود بود وقسمت اخيرتاسرک نهردرسن وپستر از آن در مجموع عرض سرک .من در قسمت سه راهی سرک دارالامان وسرای غزنی بودم که آواز بلند يک عراده موترسايکل کجاوه دارراشنيديم که يک صاحب منصب پوليس سواربود ميخواست به شدت وسروصدا صف مظاهر کننده گان را شق کند وبگذرد اما کجاوه موترسايکل به چند بايسکل محصلين که باخود حمل ميکردند، گير کرد ودر همين قسمت سه سرکه جابجا ايستاد، اينجا بود که خشم جوانان اوج گرفت زيرا چند بايسکل از بين رفته بود و دست وپای يکی دونفرزخمی شد واز همه بدتر دربين افغانهای خشمگين، واين سرزوری بيجا آنهم در مظاهرايکه بعد از سالهای طولانی دارد آغاز می شود ، به اين ترتيب هنوز صاحب منصب پوليس وقت نيافته بود که پارابگرداند وپياده شود که سنگی به پيشانی اشن طوری خورد که عکس العمل اش برامده گی پيشانی بافوران خون بود ،هنوز نفرپرتاب کننده اول رانديد که سنگهای پيهم سروپيشانی اشرا غرق خون کرد .دوسه نفرکه يکی شان همين محترم اسد رهياب است بياددارم که با سروصدای ( نزنيد،نزنيد) توام باگريه سردادند.هنگاميکه صاحب منصب را کمک کردند ودردرخت پياده روی تکيه دادند ونکتايی اش را شُل کردند، ازسرآن بيچاره دست کشيدندو توجه مارابه صحبت محترم سلطان علی کشتمند، مرحوم طاهر بدخشی که بربالای چارتراش های فابريکه حجاری وبتون برامده بودندجلب کردند . من از صحبت شان چيزی بياد ندارم زير ميکرفونی وجود نداشت وسروصدا هم فراوان .بعدازآن رهبری مظاهره سمت يافت محترم سلطان علی کشتمند، مرحوم طاهر بدخشی ، محترم داکتر عثمان ويک تعداد ديگر ازمحصلين دانشگاه کابل که بعدهااز کادرهای حزب د خ ا وحزب وطن ودموکراتيک نوين( شعلۀ جاويد)بودنددر پيشاپيش مظاهره قرار گرفتند. مطالب ديگر که به شهرازراه گردنه سخی رفتيم ودر بازگشن با پرتاب بم های گازی اشک آور روبرو شديم درنوشته های مختلف آمده است ولی مطلب راکه من ميخواهم بگويم اينست که چندروز بعدکه به مکتب رفتم ( چندروز رخصت بوديم) تمام شيشه های مکتب از فيرمرمی ريخته بود وکسانيکه درصنف ها مانده بودند گفتند که افراد اردوبه امر وقومانده سردارولی که قوماندان قوای مرکزبودبالای مکتب فير ميکردند، ديوار هاهمه داغ داغ شده بود ، معلمين رالت وکوب نموده بودند درساعت فزيک محترم عبادی مدير ليسه که معلم فزيک ماهم بوددردرس به زور آورده شده بود ولی بمشکل حرکت ميکرد وبمشکل حرف می زد.
اين بود چشم ديد من از آغاز مظاهره سوم عقرب۱۳۴۴ که از همان آغاز آن از ساعت هشت صبح الی اخير مظاهره در سرک های کارته چار وماموريت سمت ، پوهنتون، راهپيمايی از گردنه سخی ، دوباره آمدن از راه پل آرتل وفردا ی آن چارم عقرب اشتراک در جنازه حسن خياط در عقب مسجد اخير جاده ومداخله باز هم پوليس که برايتان نوشتم. (7)
باعرض ادب واحترام احسان واصل
13-03-13
عبدالحمید مبارز
" دکتور محمد یوسف خان در یک فضایی حکومت جدید را تشکیل داد که اکثریت اعضای ولسی جرگه را طرفداران استاد خلیل الله خلیلی تشکیل میداد، استاد خلیلی از مخالفان سرسخت سید قاسم رشتیا بود، ودکتور یوسف، رشتیا را از شخصیت های با صلاحیت سیاسی میدانست ومیخواست تا وی را در حکومت دوم بحیث معاون صدارت و وزیر مالیه شامل سازد. ولی فضای ولسی جرگه را مخالف یافت. یک شب قبل از تشکیل جلسه عمومی ولسی جرگه با تعدادی از نمایندگان بشمول ببرک واناهیتا( البته با این دونفرطور خصوصی) تماس گرفت ولی نتوانست از هیجان نمایندگان بکاهد وبداشتن اکثریت اطمینان پیدا کند. بنا به تحریک خودش تعدادی از محصلان فاکولتۀ حقوق در روز دوم عقرب قبل از آنکه وزرا داخل تالار جلسه شوند، به این دلیل که ولسی جرگه فیصله کرده است تا جلسۀ رای اعتماد علنی باشد، تمام کرسی ها را اشغال کرده بودند. وبرای وکلا در داخل تالار جای نبود بناءً جلسه صورت نگرفت و در همین تالار به فعالیت های سیاسی برخلاف حکومت می پرداختند. نینواز وکلاء را برضد حکومت محمد یوسف تحریک میکرد. یکنفر بدیوار احاطه شورا در حالی که کاغذ طومار مانند را در دست داشت بلند شده به قرائت طومار که سراپا انتقاد شدید علیه سید قاسم رشتیا بود می پرداخت. وبه وی اتهامات زیادی را وارد می ساخت. بعدها غلام سخی حسابی که یکی از کاندید های رقیب میر محمد صدیق فرهنگ در انتخابات بود و عقیده داشت که رشتیا در انتخابات بطرفداری برادرش مداخله کرده برایم گفت که" برای آن شخص مبلغ پنج هزار افغانی داده بود، تا در آن روز و در آنجا آن اتهامات را به رشتیا وارد کند تا دکتور محمد یوسف نتواند رشتیا را وارد کابینه بسازد "
. . . جلسۀ رای اعتماد که صبح روز سوم عقرب صورت میگرفت سری اعلان شد. . . .
محصلان به پولیس فشارمی آوردند که داخل شورا شوند ولی قوای امنیتی آنها را ممانعت میکند. وتظاهر کنندگان طرف خانۀ دکتور یوسف حرکت میکنند وقوای امنیتی ممانعت میکند. مگر تظاهرکنندگان دیگر با تعداد شاگردان معارف زیاد شده به ممانعت قوای امنیتی اعتناء نمی کند. وقوای امنیتی فیر اخطاری هوائی می کند سود نمی بخشد. تظاهر کنندگان بیشتر هیجانی می شوند به پیشرفت شان ادامه میدهد وفیر زمینی مینمایند ودرنتیجه دلجان خیاط که یک پرچمی بود کشته می شود و دونفر دیگر زخمی می گردند که زخمی ها توسط پوهاند کرام الدین کاکر در شفاخانه علی آباد پانسمان ورخصت می گردند. . . " (8)
ادامه دارد
توضیحات ورویکرد ها
1- سید هاشم صاعد، درنگی بر: برخی دریافتها ورویدادهای افغانستان در قرن بیستم ، ص 135 به کوشش سید ولیدصاعد، پاریس ، فرانسه . اگست 2009
2- سایت سپیده دم، دستگیر پنجشیری، یادی ازروزسوم عقرب 1344 خورشیدی وروز جوانان وطن 10.29.2010.
3- ترجمه از متن پشتو. شهرت ننگیال . پخوانی پاچا. محمد ظاهر شاه . مرکز نشراتی میوند. پشاور . پاکستان.
4- جنرال محمد نبی نایب خیل ،نامه به نگارنده
5- صحبت تلفونی با جناب داکتر عبدالله محمودی .
6- سلطانعلی کشتمند، یادداشتهای سیاسی و رویداد های تاریخی.صص 112،113،117. ناشرنجیب کبیر.چاپ اول.2002
7- احسان واصل، نامه به نگارنده.
8- عبدالحمید مبارز، تحلیل واقعات سیاسی افغانستان از 1919 - 1996 ص 273. چاپ پشاور.
++++++++++++++++++
2
در این قسمت روایت های داریم از :
انجنیر عزیز جرأت
داکتر محمد اکرم عثمان
صباح الدین کشککی
عبدالصمد غوث
تاریخ نوین افغانستان
داکتر لطیف طبیبی
معراج امیری
محمد حسن شرق
عظیم شهبال
انجنیر عزیز جرأت
در هنگام رویداد سوم عقرب سال 1344، من شاگرد صنف يازدهم ليسه تخنيک عالی بودم. آن مکتب از طرف دولت امريکا کمک مي شد. تمام مواد درسی به زبان انگليسی بود و اکثر آموزگاران ما هم امريکايی بودند. آموزگاران افغانی نيز در امريکا درس خوانده بودند. پروگرام تدريسی از ساعت هشت صبح تا چهار بعد از ظهر بود. حتی در هنگام شب نيز آموزگاران امريکايی می آمدند و دانشجويان را به شکلی از اشکال مصروف نگه ميداشتند .
ما در روزسوم عقرب ، در حاليکه مصروف فراگیری زبان انگليسی بوديم ؛ ديديم که تعدادی از دانشجويان دانشگاه کابل با دادن شعار های " زنده باد و مرده باد " داخل مکتب تخنيک شدند. اين دانشجويان قبل از رسيدن به مکتب تخنيک، شاگردان مکاتب دارالمعلمين و ابن سينا را با خود يکجا ساخته بودند.
هنگاميکه آنها به دروازه صنف ما رسيدند ، معلم زبان انگليسی ما بنام " مستر پيج " در مقابل دروازه ايستاده شد تا مانع ورود آنها بداخل صنف شود، ولی دانشجويان به زور داخل صنف شدند. پس از آن ، ما همه يکجا بطرف دهمزنگ به راه افتاديم. در مسير راه شاگردان ليسه غازی را نيز با خود يکجا نموده و به حرکت خود بسوی دهمزنگ وسپس در مسير شورا ادامه داديم.
درمقابل ليسه حبيبيه تعداد زيادی پوليس های ضد شورش سرک را مسدود ساخته و مانع عبور و مرور افراد و وسايط نقليه می شدند.
تعدادی از دانشجويان به فابريکه حجاری و نجاری که درين سه راهی موقعيت داشت، حمله کردند که خسارات فراوانی به آن وارد شد . یک تعداد با پرتاب سنگ، قسمتی از شيشه های ليسه حبيبيه را شکستاندند. درحاليکه پوليس موانع بزرگی بر سر راه دانشجويان ايجاد کرده بود ، برخی از دانشجويان بطرف دهمزنگ در حرکت شدند و تعدادی بطرف کارته چهار رفتند. ما درحاليکه بطرف کارته چهار در حرکت بوديم ، يکی از دانشجويان صدا کرد، که بياييد تا به خانه داکتر يوسف ، اين خاين ملی برويم و ببينيم که شرکت "هوختيف " چگونه قصری برايش ساخته است.
خانۀ داکترمحمد يوسف، در نزديکی ماموريت پوليس کارته چهار موقعيت داشت. زمانيکه ما بطرف خانه داکتريوسف حرکت کرديم ، تانکها را در مقابل خود ديديم . با حرکت دانشجويان به سمت خانۀ داکتر يوسف و ماموریت پولیس ، فيرهای مسلسل توسط تانکيست ها صورت گرفت و سه نفر به زمين اقتادند. تعدادی هم جراحت برداشتند. بعدآ معلوم شد که سه نفر کشته و شماری زخمی شده بودند.
همزمان با اين فيرها ، از طرف عساکر، به پيمانه زيادی گاز اشک آورنیز پرتاب شد، که ما به مشکل مي توانستيم راه را به بينيم. با مشکلات و جنگ و گريز درحاليکه از طرف پوليس تا فاصله زيادی تعقيب ميشديم ، خود را به ساحهً دانشگاه کابل رسانيديم. در نزديکی مقبره سيدجمال الدين، تعداد زيادی دانشجويان تجمع نمودند و شعارهایی سردادند و فيصله نمودند تا به تظاهرات شان ادامه دهند. دراين هنگام همه متوجه شدند که آنها از طرف نيروهای امنيتی در محاصره قرار دارند. مظاهره کنندگان به صورت دستجمعی به طرف کارته سخی در حرکت افتاده ، از راه گردنه کارته سخی در حوالی عصر به کارته پروان رسيدند. آنها درآنجا تجمع نموده و فيصله نمودند تا به تظاهرات اعتراضيه شان ادامه دهند و فردای آنروز اين تجمع در دانشگاه برپا شد. (1)
داکتر محمد اکرم عثمان
" . . . می بینید که حضور اعلیحضرت شان چقدر مهربان وتا چه حد رعیت پرور هستند!
عبدالمجید خان در آن روز به شیر احمد خان پیشنهاد می کند که آستین ها را بر زند وبا هر زبانی که مناسب می داند اعلیحضرت را از تلبیس وفتنۀ شیطان آگاه گرداند.
این پیشنهاد به دل سفیر می نشیند واو فرصت رابرای چنین عرض حالی به مقام بالای بالا مناسب می بیند.
از سوی دیگر مکتبی بچه ها که هنوز حزم واحتیاط را نمی شناختند، ومست جان خود بودند، افسار وپَچاری را می کنند .چهار نعل به سوی آزادی یا دموکراسی یا انقلاب یا سرگرمی یا هیچ می تازند. با وا ویلا و بوق وسوق وکوس وکرنای آن ها شهر به فرق سوار می شود که گفتی" خرِ دجال " هم وارد عرصه شده و راه و رسمی را ادعا کرده است .
ذوق زدگی سیاسی به اوجش می رسد وصدای طبل ونقاره سیاستبازها گوش فلک را کر می کند. باید گفت که جوانی، چاه وچاله ، تهدید وتخویف را نمی شناسد. چشم نوجوان ها از شیر حیا نمی کند .لا و لشکر حکومت را به چشم مور وملخ وپشه ومشه می بیند، از همین سبب به چیزی کمتر از انقلاب خونین و پادشاه گردشی قناعت نمی کنند وهرکه سرخترین وداغترین گپ ها رابزند دنبال او به راه می افتند. بنا بر این روز سوم عقرب سال 1344 که مصادف به گرفتن رأی اعتماد کابینۀ دوم صدراعظم مؤظف داکتر محمد یوسف از شورا بود، این جوان ها زمام اختیار شان را به دست کسانی سپرده بودند که به کوتاه کردن راه تاریخ عقیده داشتند ومی کوشیدند با جست بلندی، از چاله های دوره های زمینداری وسوداگری بپرند وبه جامعه ای آرمانی برسند. به همین امید درچنان روزی بی پروا در تله ودامی که درمسیر شان عیار شده بود، گاهی به هوای تصرف شورا می افتند، گاهی به فکر برخورد با توپ وتانک دولت وگاهی هم به گمان استیضاح صدراعظم. سرانجام با گلوله های مرگباری مقابل می شوند که مثل رگبار تگرگ شاخه های پرشگوفۀ عمر شان را می تکاند وبار نخست می فهماند که دویدن افتادن دارد!
رهبرها - آنهایی که سر نخ را دردست داشتند – این افتادن را به حساب نمی گیرند وآنرا نخستین طلیعۀ یک انقلاب دورانساز قلمداد می کنند.
نتیجه آن می شود که صدراعظم منتخب به خاطر آرام کردن اذهان عمومی کنار می رود وجایش را صدراعظم دیگری می گیرد که درعزای شهدای راه آزادی با لباس ومفلر سیاه در پوهنتون شرکت می کند و وعده می دهد که تا عاملان کشتار جوان ها را به قصاص نرساند لباس ماتم را از تن خود دور نخواهد کرد! وبا همین وعده دیگ غیض جوانان موقتا ً از جوش می نشیند. در همین شب و روز برعکس وعده و وعید وخاطر خواهی حکومت از جوان ها، گیر وگرفت دوام می آورد . . . " (2)
هوا کماکان بوی خون می داد هرچند دیگر نشانی از لکه های خون در کوچۀ که مکتبی بچه ها را با گلوله زده بودند، دیده نمی شد. چیزی را رگبار یکی دو باران خزانی شسته بود وچیزی را اهل گذر که طاقت دیدن آن داغ های لاله گون را نداشتند با آب واشک از روی قیر جاده سترده بودند. با این حال آن کوچه کماکان سوگوار بود. بیشتر باشنده های آن کوچه که روز سوم عقرب شاهد تطاول وتیرباران بیگناهان بودند، جمعه شب ها به یاد شهیدان خفته درخون پشت ارسی های شان شمع روشن می کردند وبرخی که استطاعت بیشتری داشتند، حلوا می پختند ونثار ارواح آنها می نمودند.
تا دید گاه کودکان وزن های غمین آن کوچه را هر شب به اصطلاح سیاهی پخچ! می کرد وکابوس های ترسناک خواب شانرا مختل می کرد. زنها ودختر های جوان به یاد می آورند که چگونه در آن بعد از ظهر خونین یک باره شلیک ماشیندار ها شروع شد ومظاهره چی ها را که اغلب جوانک های پانزده بیست ساله بودند، ومثل شگوفه های نوشگفته ومعطر به نظر می آمدند رگبار گلوله های آتشین تکاند وده ها کشته وزخمی زیر درخت ها فرش شدند. در آن حال مجروحان نیمه جان آب می خواستند وفریاد می کردند واهل کوچه چیق زنان وشیون کنان آنها را به سرعت به درون خانه های شان می کشیدند ودر حلق شان آب وشربت می ریختند. به این صورت جمعی اززخمی ها به همت مردم، با دوا ودرمان عاجل از مرگ حتمی نجات یافتند.
بدین منوال قصه های هولناک چنان جنایتی از آن کوچه به صد ها کوچۀ دیگر سرایت کرد وبار اول تمام کابل درغم ومصیبتی عمومی به سوگ نشست وشهادتی متفاوت وغیر عادی آنها، اذهان را برانگیخت. . . "(3)
صباح الدین کشککی
" بتاریخ 25 اکتوبر1965( 3 عقرب 1344) مظاهره ای به تحریک چندین گروه تنظیم گردید. این مظاهره تنها ازطرف کمونیست ها تنظیم نشده بود. کمونیست ها بحیث یک قدرت مهم ومنسجم تبارز نکرده بودند تا این مظاهره را کاملاً رهبری کنند. اگرچه با این هم ، در به راه انداختن آن نقش عمده ای داشتند . ببرک کارمل واناهیتا راتب زاد اعضای برجستۀ حزب کمونیست در زمرۀ دستۀ کوچک" چپی ها " بودند، که درسال 1965 به ولسی جرگه انتخاب شدند. در حقیقت در مظاهرۀ سوم عقرب همه گروپ های صاحب علاقه، بشمول حامیان ومخالفین حکومت هر دو ، میخواستند از اوضاع به نفع خودشان بهره برداری کنند. مثلا حمیدالله یک عضو کمیتۀ قانون اساسی ورئیس پوهنحی حقوق در پوهنتون کابل، در 21 اکتوبر شاگردان را گرد آورده بود تا به نفع داکتر محمد یوسف مظاهره کنند. این ها شاگردانی بودند که بقول لویی دوپری بدون اطلاع قبلی وبصورت غیر مترقبه در ولسی جرگه حضور بهم رسانیده بود.
در اثرمظاهرۀ 3 عقرب از پادشاه تا کارکنان ادارات پائین دولت، دست وپاچه شده بودند. مظاهره چیان که اکثر مرکب از محصلان پوهنتون و شاگردان صنوف بالایی لیسه ها بودند، تقاضا داشتند، تا حین جریان رأی اعتماد به حکومت، به آنها نیز موقع نشستن در تالار داده شود. تعداد شان آنقدر زیاد بود که عملا تمام تالار را اشغال کردند. وهنگامیکه به روز 24 اکتبرمحمد یوسف با اعضای حکومتش برای اخذ رأی اعتماد می خواست در تالار اخذ موقع کند دراثرازدحام تماشاچیان جلسه دایر شده نتواست. محمدیوسف و وزرای او مجبوراً محل را ترک گفتند. بعضی مردم خود محمد یوسف را متهم ساختند که قصداً مظاهره چیان را مشتعل میساخت تا شاید در تحت عنوان حالت اضطراری، برای حکومت خود رأی اعتماد حاصل کند.
بتاریخ 25 اکتبر، ولسی جرگه تصمیم گرفت تا برای دادن رأی اعتماد به حکومت جلسۀ سری دایر کند. در همین روز بود که پیش از غروب آفتاب حادثۀ فیر بر مظاهره چیان در نزدیک منزل محمد یوسف وعمارت شوری بوقوع پیوست. بعد از اینکه از ورود مظاهره چیان به عمارت شوری جلوگیری شد، آنها بسوی خانۀ داکتر محمد یوسف به حرکت افتادند. عبدالولی قوماندان قوای مرکز(4 ) مواظبت امور را در مناطق اطراف عمارت شوری شخصاً به عهده گرفته بود. او در آنجا با یک تعداد تانکها حضور داشت. به اساس همه شواهد دست داشته، عبدالولی بود که فیر را اجازه داد. هنوز هم فهمیده شده نتوانسته است که آیا در اثر این حادثه صرف یکنفر به قتل رسید یا سه نفر؟ این نگارنده صرف از مرگ یکنفر اطلاع داشت و او نوجوانی بود که گفته میشد شاگرد خیاط بود ودرهمان وقت از محل مظاهره عبور میکرد . . ."(5)
عبدالصمد غوث
" ببرک کارمل در اکتوبر سال 1965 با تحریک محصلین ماجرای بزرگی خلق کرد تا پروسۀ رای اعتماد بر حکومت داکتر محمد یوسف را مختل نماید. زمانیکه محصلین از پراگنده شدن ابا ورزیدند ، دو نفر محصل ویک راهگذر بی گناه به دست پولیس کشته شدند. این حادثۀ غم ناک که تمام مسئولیت آن بدوش کارمل وپیروان او بود، به "حادثۀ سوم عقرب"، نامگذاری شد . . ."(6)
تاریخ نوین
" . . . قرار شد تا به روز بیست وچهارم اکتوبر( اول عقرب) رای اعتماد گشایش یابد. اما در آن روز در پیش روی شورای ملی تظاهرات توده یی به اشتراک محصلین پوهنتون ولیسه ها صورت گرفت واشتراک کنندگان آن تقاضا نمودند، که به تعمیر شورای ملی یورش برده وپیشنهاد ترک گفتن را رد نمودند. جلسه شورای ملی به تعویق افتید.
بروز آینده ، بتاریخ بیست وپنج اکتوبر( سه عقرب) تظاهرات در شهر ادامه داشت. اشتراک کنندگان این تظاهرات دوباره کوشش نمودند تا به عمارت شورای ملی نفوذ کنند. مقامات حکومتی به سرکوبی مسلح آنها دست زد که در نتیجه این کار تلفات جانی بوجود آمد. تظاهر کنندگان که اجازۀ ورود به ولسی جرگه را نیافتند، به سرکها وکوچه های کابل به حرکت افتاده وبا پولیس زد وخورد نمودند. این تظاهرات در چندین ناحیۀ شهر کابل تا ختم همان روز ادامه داشت. . .
جوانان ومحصلان در حوادث ماه اکتوبر 1965 ( ماه عقرب 1344) کابل نقش اصلی را ایفا نمودند. درعین حال باید تذکر داد که عکس العمل وسیع تظاهرات جوانان نشاندهندۀ آن بود که جوانان محصل با مسایل اجتماعی مربوط به منافع توده های وسیع مردم در ارتباط هستند. (7)
داکتر لطیف طبیبی
حمید الله خان فرزند علی محمد خان وزیر درباره سلطنتی بود و استاد فاکولته حقوق در خواست نموده بود که تعدادی از شاگردان فاکولته حقوق دیپارتمنت" دپلوماسی" ظاهراً برای اندوختن تجربه درزمینۀ مبارزات در پارلمان ازطریق شنیدن سخن رانی های اعضای پارلمان به آنجا بروند. این درخواست به موافقه " عمر وردک" رئیس پارلمان افغانستان که یکی از دوستان حمید الله خان نیز بود، مورد قبول واقع شد. همین بود که بعد ها شنیدیم چوکی های اضافی برای محصلین فاکولته حقوق گذاشته شده شد.
محصلین فاکولته حقوق از اینکه به پارلمان به روز راًی گیری دکتر یوسف می روند، افتخار کرده وآن را نشانۀ برجستگی رشته تحصیلی خود می پنداشتند. به همین لحاظ بود که آنها چند روز پیش از جریان رأی گیری این خبر را پخش نموده بودند. در آن زمان در دانشگاه کابل رشته های تحصیلی به سنت ما اطرافیان به نام رشته "حاکمی" فاکولته حقوق بود.
بعدتر"داکتری" فاکولته طب و آخر"معلمی" فاکولته ساینس وادبیات بود. دیگر رشته ها برای مردم نا آشنا بود.
به هر ترتیب، خبررفتن محصلین فاکولته حقوق به پارلمان توسط محصلین به اقارب وخانواده ها رسانده شد. خانواده ها نیزدریشی و یا پیراهن و بوت شیک برای محصلین در نظرگرفته بودند. پسرعمه ام زنده یاد اسدالله هدایت، که محصل صنف چهارم فاکولته حقوق بود موضوعات را برای خانوادۀ ما می گفت .
اما در آن روز : صبح وقت بود که پسرعمه ام اسدالله ، با دوهم صنفی هراتی خود، یوسف عظیم و ظاهربهبود زاده، به خانۀ کرایی ما واقع ده بوری که پیوست با مکتب دارالامعلمین بود، آمدند. از زبان اسدالله شنیدم که محصلین فاکولتۀ حقوق را امروز به داخل شورا می برند. من که در آن هنگام شاگرد صنف دهم مکتب نادریه بودم واز طرف بعد از ظهر در کتابخانه " برتش کنسول" واقع شهرنو کار می کردم، بی قرارشده آمادگی گرفتم که به طرف پارلمان که شورای ملی یاد می شد، بروم . فراموشم نمی شود که دارندۀ شور وشوق بودم و به چنین مسائلی علاقه داشتم. در نتیجه بایسکل خود را آماده کردم با پوشیدن دریشی سیاه، از راه سرای غزنی، کارته سه سرک مقابل خانه زنده یاد دکتر یوسف به سوی پارلمان رفتم. فاصله دروازه با پارلمان تا خانه دوست ما امین حسین زاده که فعلا درهامبورگ زندگی می کند ، در حدود چند صد متربود او هم همراه من شد.
مقابل پارلمان گوشۀ سرک دارالامان و سرک کارتۀ سه محصلین فاکولته حقوق وچند دختر جوان و آقایان ایستاده بودند. در آنجا شخصی که بعدتر گفتند، حمیدالله خان رئیس فاکولتۀ حقوق است رسید. تعدادی از محصلین که کارت داشتند داخل شدند. تعداد زیادی در بیرون ماندند. مدت زمان زیادی نگذشته که تعداد بیرونی ها زیاد شد. تعداد زیاد پولیس ها نیز حاضر بودند. بعد از تله و تنبه با پولیس برای دخول به تعمیر پارلمان و مواجه شدن به ممانعت پولیس ها، شعار های مرگ بر حکومت، غیره و غیره سرداده شد.
بعد ازاین که تعداد جمعیت بیشتر شد، تظاهرکنندگان بطرف مکتب حبیبیه به راه افتادند. از مکتب حبیبیه تعدادی شاگرد با این جمعیت افزوده شد. بطرف لیسه غازی روان شدیم، اما، از لیسه غازی مانند حبیبیه تعداد زیادی شاگرد بیرون نشد. شاید در حدود 600 تا 800 نفر بطرف دانشگاه کابل رفتند.
دردانشگاه (پوهنتون) مظاهره شکل گرفت. سرقبر سید جمال الدین افغان، مقابل فاکولته ساینس شخصی سخنرانی کرد که قد واندام کوتاه داشت، گفتند، انجنیر محمدعثمان نام دارد. سخن رانی او سیاسی وعلیه نظام شاهی بود. چند نفر از مظاهره چی ها شعار می دادند که مظاهرۀ اصلی در شهر بر گذار می شود. لطفآ بروید به شهر. متأسفانه نام هایشان را به یاد ندارم. چون شناخته شده نبودند.
من همچنان با بایسکل به طرف شهر رفتم. در حدود ساعت دو بعد از ظهربود، چند صد نفردراول جاده میوند مقابل سینمای پامیر جمع شده بودند. بالای کانتینر آهنینی که مجلات و غیره چیزها را می فروخت و رنگ سبز داشت، شخصی سخنرانی کرد که گفتند، داکتر هادی خان محمودی است او ضد رژیم سخن رانی می کرد. شعار های زیادی مرگ بر حکومت داده شد.
بعداً مظاهره چی ها بطرف سفارت آن وقت شوروی و مکتب عایشه درانی تا سر پل باغ عمومی رفتند. آنها از طرف جنوب دریای کابل ازسرپل گذشتند و بطرف شمال دریای کابل تا قبر شاه دو شمشیره شعار داده می رفتند.(8)
معراج امیری
چشم دید من از جریان وقایع سوم عقرب
معراج امیری
روزدوم عقرب که قرار بود دوکتور یوسف برای گرفتن رای اعتماد به پارلمان برود، من از خانه که با ساختمان شورا 500 متر فاصله داشت، طرف درازه دخولی شورا روان شدم تا ببینم اوضاع از چه قرار است، در مقابل شورا یک تعداد معدود پولیس و عسکر و موتر های پولیس جابجا شده بودند. من هنوز به نزدیک دروازه نرسیده بودم که یک موتر مینی بوس در مقابل دروازه توقف کرد و چند نفر از بچه های فاکولته حقوق که با یکی دونفر شان از نزدیک معرفت داشتم، از آن پایین شدند، در عین زمان حمیدالله خان رییس فاکولته حقوق ر ا دیدم که به بچه ها اشاره میکرد تا هرچه زودتر داخل شورا شوند، او فکر کرده بود که من هم از جمله آنها هستم، مرا دعوت بداخل شدن به شورا نمود، اما ، من داخل شورا نشدم زیرا فکر کردم که افراد انتخاب شده در این جمع هستند چون سالون شورا گنجایش تعداد زیاد تماشاچی را ندارد. من از همانجا روانه پوهنتون شدم تا بموقع بدرسم برسم. در جریان روز بعضی از محصلین از طریق اخبار رادیو، تعدادی در صحن پوهنتون وعده یی درموترها تا اندازه یی ازجریان وقایع در داخل شورا، اطلاع حاصل کردند، از جمله اینکه : رأی اعتماد برای حکومت نظر به ازدحام تماشاچیان به تعویق افتاد.
روز سوم عقرب من طبق معمول شاید ساعت هشت صبح و چیزی وقتر و یا ناوقتر روانۀ پوهنتون شدم، در حدود ساعت نه ونیم و یا شاید ده بجه در مقابل تعمیر فاکولته حقوق و اقتصاد با چند محصل دیگر مصروف گفتگو بودیم، که فردی سراسیمه در برابر ما قرار گرفت او به عجله گفت: در مقابل شورا خون می بارد ، بالای محصلین امر فیر داده شد و به همان عجله داخل دهلیز فاکولته حقوق و اقتصاد شد، چون ساعت 10 صبح و وقت تفریح بود، آوازه بسرعت در داخل پوهنتون پیچید و تا ساعت یازده صحن پوهنتون پر از محصلان غضبناک بود. همه بدون سخنران و سخنرانی و یا کدام شعار بطرف سرک عمومی کوته سنگی روان شده شاکردان دارالمعلمین و ابن سینا به تشویق یک تعداد محصل از صنف ها خارج و به صف مظاهره چیان پیوستند. در مسیر راه جانب دهمزنگ از شاگردان لیسه غازی هم تقاضا شد تا به مظاهره بپیوندند. بعد بطرف منار دهمزنگ و از آنجا به امتداد سرک دارالامان جانب شورا روان شدیم در این جا هم نه تصادمی با پولیس صورت گرفت نه سخنرانی وجود داشت و نه کسی سخنرانی کرد. تا زمانیکه تظاهر کننده گان در مقابل مکتب حبیبیه رسیدند، من که شاید در وسط قطار مظاهره بودم ، تصادمی را با پولیس ندیدم. برای مقامات امنیتی و پولیس چنین حرکتی یک واقعه غیر مترقبه بود و در برخورد با چنین حالتی هیچ نوع تجربه قبلی و توان تصمیم گیری عاجل را نداشتند. مظاهره کنندگان ، متعلمین مکتب حبیبیه را تشویق به سهمگیری در مظاهره می نمودند. همزمان به آن یک افسر پولیس سوار به یک موتر سایکل سرخ کجاوه دار با سرعت زیاد از جانب دهمزنگ کوشش میکرد صف مظاهره چیان را تخریب کند. با وجودیکه وسط سرک برای او خالی شد اما او در کنار راست سرک با کجاوه موتر سایکل دوسه نفر را زخمی کرد. این حرکت باعث شد که یک تعداد سنگ ها را به طرف او پرتاپ کنند، که در اثر آن پولیس درناحیه سرزخمی شد، در حالیکه کلاهش افتاده و خون از سرش جاری بود، با همان سرعت از مقابل ما گذشته و شاید صد متر دور تر موتر سایکلش چپه شد و خودش زیر لت و کوب یک تعداد مظاهره چیان قرارگرفت. درعین حال یک پولیس جوان که فکر میکنم از ماموریت پولیس کارته 4 وظیفه گرفته بود تا جریان مظاهره را زیر نظر داشته باشد، در حال بلا تکلیفی و حیرانی از بچه ها می پرسید چه گپ است. وقتی حرکت پولیس موتر سایکل سوار بچه ها را غضبناک ساخت کلاه این پولیس جوان را هم از سرش پرانده و کسی با سنگ بسرش زد. او در حالیکه می گریست ادعا داشت که تفنگچه اش را کسی از کمر بندش دزدیده و عذرمی کرد که آنرا مسترد نمایند، در غیرآن جزای سنگین متوجه او خواهد بود. چون از سرش به شدت خون جاری بود، به کمک یک تعداد از بچه ها با تکسی و یا یک موتر رهگذر شخصی (درست بخاطر ندارم) اورا به شفاخانه علی آباد انتقال دادند. از این به بعد که شاید در حدود1- 2 بعد از ظهر بوده باشد، مظاهره خشونت بار شد، به خصوص زمانیکه یک تعداد مظاهره چیان به طرف خانۀ داکترمحمد یوسف روان شدند. من در جمله کسانی بودم که با یک گروپ جانب شهر رفتیم، نمیدانم چرا ؟ نظر به گفتۀ یکی از دوستانم که در همسایگی ما زندگی میکرد و محصل فاکولته انجنیری بود، بخش مظاهره کنندگان که جانب منزل داکتر یوسف رفتند، در طول راه با پولیسهای ماموریت کارته 4 تصادم نمودند، بعد ها ادعا شد که مظاهره کنندگان با بدست آوردن تفنگها از ماموریت آغاز به فیر نمودند.( نظر به معلومات دوستم که فعلاً در قید حیات نیست)، این ادعا نادرست است. فیراز جانب قوای پولیس و عسکری بعد ازآغاز زد و خورد صورت گرفت که سه کشته و تعداد زیاد زخمی بجا گذاشت.
مظاهره که طرف شهر رفته بود تا به چهارراهی پشتونستان ادامه پیدا کرد و بعد از آن من صف مظاهره را ترک کردم. چنانکه روز بعد شنیدم، بعد از آن همه پراگنده شده بودند. من در جریان مظاهره، طاهر بدخشی را که در گذشته به ارتباط یکی از دوستان او را یک بار دیده بودم و به عنوان نویسنده و ادیب به من معرفی شده بود، در عقب یکی از درختهای پشه خانه درحال ملاقات با فرد دیگری دیدم. در روزهای بعدی مظاهره هم، سخنگویان تظاهرات زیادتر افرادی بودند که با جمعیت دیموکراتیک خلق رابطه نداشتند. مثلاً عبدالله کاظم، و کبیر نوروز. "(9)
داکتر محمدحسن شرق
حکومت داکتر محمد یوسف که به مخالفت به محمد داؤد شهرت یافته بود، به وعده های نسل جوان وتکمیل قانون اساسی وتشکیل حکومت پارلمانی که به حوت 1341 شروع گردیده بود، با برخورد خونین وعاقبت نیندیشانۀ عساکر وپولیس با تظاهرات محصلین پوهنتون ومتعلمین مکاتب بروز سوم عقرب 1344 که میخواستند جریان( به اصطلاح خود داکتر صاحب محمد یوسف خان اولین حکومت پارلمانی) جلسه پارلمان وجریان اخذ رای اعتماد حکومت را مشاهده نمایند، خاتمه پیدا کرد.
داکتر محمد یوسف بروز چهارم عقرب توانسته بودند رای اعتماد بگیرند .اما پیش آمد حکومت مقابل محصلین بروز سوم عقرب 1344 پرده از روی ادعا های پوچ وعام فریبانۀ مقامات وخواسته های جا طلبانۀ مدعیان دموکراسی را از میان برمیدارد از آنرو حکومت داکتر محمد یوسف در افغانستان اولین حکومتی بود که در زمان حکومت او تظاهرات محصلین بجبر وقوه اسلحه جارحه وناریه خاموش میگردد.
داکتر محمد یوسف که در زمان صدارت خود از پشتیبانی بعضی از مقامات به مخالفت با محمد داؤد برخوردار شده بودند، برای از بین بردن تظاهرات وقلع وقمع کردن محصلین بشکل قهرآمیز وبا سلاح ناریه از همان مقام برای سرکوب آنها به عساکر قومانده میدادند . . ."(10)
عظیم شهبال
" سال 1345( 1344 .شاید اشتباه تایپی باشد) اولین دفعه جنبش جوانان شروع شد و3 عقرب تظاهر جوانان در شهر کابل صورت گرفت. وآن وقت مرکز حزب ( حزب دموکراتیک خلق ) در بانک رهنی وتعمیراتی بود وهئیت رهبری حزب آنجا جمع شدند وما وظیفه یافتیم که برویم به هرترتیبی که شود برای شادروان طاهر بدخشی بگوئیم که
محمد طاهر بدخشی
تو از این مظاهره برآمده پس باید بیایی. رفتیم برایش گفتیم . گفت ما حالی آمدیم از این مظاهره نمی روم وتا شام بود وشب هم بوت های خود را از پایش نکشیده بود وبوتهایش بندایش بسته کرده وآماده بود که معلومدار که آماده گی عام وتام بزندان داشت . از او خاطر هیچ وقت همان شهامت وشجاعت او از ذهن من شخصاً دور نیست ."(11)
" بدخشی پس از سالها عرق ریزی روانی و گوارش های دشوار ذهنی سرانجام بدین باورمندی رسیده بود که یگانه راه نجات وفلاح راهیست که به ایدیالوژی طبقۀ کارگر منتهی میشود. اوشیفتۀ واررهسپار این راه شد ودر ماه جدی سال 1343 به مثابه یکی ازعمده ترین کادرهای رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان ومسئول تشکیلات حزبی وشخصیت درجه سوم حزب وارد کار زارسیاست گردید. " (12)
ادامه دارد
....................................................................................................................................................
رویکردها وتوضیحات
1- انجنیر عزیز جرأت .نامه به نگارنده
2- داکتر محمد اکر م عثمان. کوچۀ ما . چاپ اول . جلد اول صص 418-420
3- کوچۀ ما،جلد اول ص 430-431. شایان یادآوری است که هنگام پرسش ازمعلومات جناب داکتر محمد اکرم عثمان پیرامون رویداد سوم عقرب ، به آن چه که در کتاب " کوچۀ ما " نگاشته است، اشاره نمود. از این رو اقتباس از " کتاب کوچۀ ما" را به رغم صورت داستانی موضوع ،به عنوان برداشت ایشان از آن رویداد ، آورده ام.
4- سردارعبدالولی درآن هنگام (سوم عقرب 1344) قوماندان قوای مرکزی نبود، بلکه سمت رسمی وی ریاست ارکان آن قوا بود. در اینجا با حدود وثغور صلاحیت او که بالاتر از صلاحیت قوماندان قوای مرکزی بود و اظهر من الشمس است ؛ وحتا در امور حکومتداری مداخله می نمود، روبرو می شویم ،اشاره به ضرورت تصحیح مقام او به این ادعا که او دارندۀ صلاحیت بالاتر بود، صحه می گذارد.
5- صباح الدین کشککی. دهۀ قانون اساسی . ص 46/47
6- عبدالصمد غوث ،سقوط افغانستان، ص 153
7- "تاریخ نوین افغانستان"، ضمیمهء "حقیقت انقلاب ثور" ص 34 ، (20/12/1360 .
8- داکتر لطیف طبیبی،. نامه به نگارنده
9- معراج امیری، نامه به نگارنده
10- محمدحسن شرق، "کرباس پوشان برهنه پا". خاطرات دوکتور محمدحسن شرق از 1310تا 1370هـ.ش پشاور. مرکز نشراتی میوند
11- عظیم شهبال ،یادنامۀ محمد طاهر بدخشی . ص 89 . کابل 1369 . ناشر سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان.
12- بیانیۀ محبوب الله کوشانی، منشی اول کمیتۀ مرکزی سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان. سوم قوس 1368.کابل. منبع بالا .ص 6
+++++++++++++++++++
محمد حسن ، یک تن ازقربانیان رویداد سوم عقرب سال 1344
در پیوند با " سوم عقرب را دگر باره بنگریم"، این موضوعات به نشر می رسند:
- چند یادآوری
- اهمیت بررسی "سوم عقرب" 1344
- قانون اساسی چه گفت وچه شد؟
- مطالبات مظاهره چیان از زبان راویان
- حقیقت مسأله چه گونه بود؟
- پیش زمینه های تاریخی رویداد
- حکومت چه کرد؟
- کدام نهادها واشخاص مقصرند؟
- چرا مقصرین تعقیب نشدند؟
- دلیل نبوداطلاع شایسته ازقربانیان وزخمی های "سوم عقرب "
- مصاحبه با برادر حسن جان
- آیا داکتر محمد یوسف به علت بیماری استعفأ داد؟
- درس هایی از رویداد " سوم عقرب "
چند یادآوری
این نبشته را با چند یاد ،خاطره، ابراز امتنان وآرزومندی انتشار می دهم :
- با یاد هموطنان مظلومی که درآن روز جان باختند؛ وبا یاد هموطنانی که شلیک های بی محابا بر تن شان زخم نشاند. اما، نام ونشان، شماردقیق و رنج های ایشان ناشناخته وناگفته مانده است.
- به یاد حفیظ ، هم صنفی ام درمکتب مسعودسعد، که از او خبری ندارم. حفیظ را درسال 1345خورشیدی هنگامی درشفاخانۀ علی آباد دیدم، که یک پایش ازاثر آتش مرمی در روز رویداد سوم عقرب شکسته بود؛ و آخرین بار هم او را در اواخر ماه دسامبر سال 1980 در فرانکفورت دیدم .
- و با یاد ذبیح الله عصمتی، که باری من و او دریکی از برنامه های رادیوصدای امریکا، پیرامون "روشنفکر" ونقش آن درافغانستان ، صحبت داشتیم . پس از آن صحبت، از راه تلفون وبالاخره صحبت های حضوری درهامبورگ، قرارنهادیم، که جریانات سیاسی دهۀ چهل خورشیدی وبه ویژه " سوم عقرب " را بازنگری نماییم . اما، دیری نگذشت که او مصروف مشاغل دولتی شد، چند سال پیش جان بخشید و تصمیم ما برای انجام آن طرح با کار مشترک عملی نگردید.
- ازهموطنانی که از نبشته ها ونظریات شان در این جا آورده ام، از هموطنانی که خواهش مرا لبیگ گفتند و چشم دید ها ویا اطلاعات خویش را نوشتند، ابرازسپاسگزاری دارم.
- از دوست نازنین و دیرینه ام، حسین جان بلوچ، فرزند شهید حسن جان، که در پای صحبت با برادرحسن جان، جناب محمد انور بلوچ نشست؛ وباردیگر از واپسین لحظات اشک آور مرگ پدرشنید؛ مصاحبه یی را تهیه نمود وآن را باعکس های منحصر به فرد برای من فرستاد، ابراز امتنان دارم .
- از هموطنانی که در بارۀ رویداد سوم عقرب، زمینه ها و پیامد های آن ، اطلاع و سخن تکمیلی دارند، تمنا دارم، که در انتشار آن بکوشند.
نگارنده و شادروان ذبیح الله عصمتی
اهمیت بررسی رویداد سوم عقرب
( 1344خورشیدی- 25 اکتبر 1965)
کمتر ازنیم سده، از رویداد روز دوشنبه ( سوم عقرب سال 1344 خورشیدی مطابق 25 اکتبر 1965.ع) گذشته است. از آن زمان تا اکنون، نبشته ها و اعلامیه های متعددی پیرامون آن به نگارش رسیده و داوری های مختلف، در کتاب های متعدد بازتاب یافته اند. هنگامی که می خوانیم:" در اثر مظاهرۀ 3 عقرب از پادشاه گرفته تا کارکنان ادارات دولت دست وپاچه شده بودند . . .، او ( پادشاه) می لرزید ونمی توانست افکارش را متمرکز ومنسجم سازد. (1). داکتر محمد یوسف خان،صدراعظمی که نامش در کنار شاه برای تدوین قانون اساسی وآن دموکراسی آمده است، با تأثیر پذیری از آن رویداد مستعفی شد. نخستین طفل مظاهرۀ دهۀ چهل خورشیدی در آن روز تولد شد وچند سالی راه رفت. گروه های سیاسی چندین سال درگونۀ تظاهرات از آن یاد نمودند. جاده یی درشهرکابل به نام شهدای سوم عقرب نام گذاری گردید، هنگامی که به جانب کمتر نگریسته شده، اما پرسش انگیز که چرا از مرگ بی لزوم قربانیان و زخمی شده گان، داد خواهی بایسته به عمل نیامده است؟ هم می نگریم، اهمیت بررسی آن بیشتر فراز می آید . افزون بر این موارد، اهمیت آن زمانی مطرح می شود که به جریانات بیش از پنج دهۀ پسین توجه می یابیم. زیرا مسائل متعددی با آن پیوند یافته اند. پژوهندۀ تاریخ چند دهۀ پسین افغانستان، آن روز را گذرگاهی می یابد، که حکومت خاندان سلطنتی ومحافل سیاسی مقابل آن، درآن جا تلاقی دگرباره نموده اند. اگردورۀ هفت شورای ملی وانتخابات دورۀ هشتم را آزمونگاه بار پیشین برای طرفین آن زمان بپذیریم؛ سوم عقرب گواه نمایش نیرو هایی است که چند سال تدارک صف آرایی دیده بودند.
واین موضوع نیاز مکث و شناخت محافلی را که از معبر سوم عقرب گذشتند؛ طرف توجه قرار می دهد. بر بنیاد مدارک واندیشیده گیهای این قلم، محافل مؤثر وبا نفوذ سیاسی – فرهنگی این برهه از زمان، حامل هویت سیاسیی بودند که قالب های عقیده یی متفاوت ، اما ، با لعاب ویژه یی از "دموکراتیک" برامد نمودند . باز گشایی چنان قالب ها، آرأ ، افکار و سطح کیفی اندیشیده گیهای آنها، اگر سالهای پس از رویداد سوم عقرب در معرض گونه یی از معرفی شدن قرار گرفت، اما، ضرورت نشان دادن جای نقش ونشان آنها در رویداد "سوم عقرب" برجای مانده است. به دیگر سخن تأمل مزید پیرامون سوم عقرب، ناگزیر عوامل مؤثری را نشان ما بدهد که هنوز هویت خویش را معرفی نکرده بودند، ولی وارد عملیۀ تأثیر گزاری شدند.
دراین حوزه گرچه گذشت زمان، انتشار برخی اسناد و نظریات پیرامون آن را با خود همراه آورده است؛ ولی موجودیت برخی نظریات که باهم متناقض اند وبرخی مغشوش کنندۀ سیمای حقیقی " سوم عقرب "؛ باز گشایی آن را الزامی می کند. از این رو ،شناخت ،نقد وبررسی تصویرهای مغشوش از سوم عقرب، که به خورد خوانندگان داده شده است، موضوع مهمی دیگری است که به اهمیت آن می افزاید.
جای تأسف است که برخی مدارک که برای دریافت سطح وسویۀ تهیه کنندگان قانون اساسی واحتمالاً دریافت تبادل نظر ومباحثه میان آنها می توانست، مهم باشند، از دسترس خارج شده اند. مثلا ً در کتاب سرگذشت من ،از سید شمس الدین مجروح در این مورد می خوانیم :
" . . . پروتوکول وثبت مجالس مذکور را وزارت عدلیه میخواست بصورت کتاب شایع کند که به انجام آن موفق ناشده مستعفی شدم وبعدها اشاعۀ کتاب مذکور را منع کردند. حتی اسناد ومدارک را ازبین بردند. . . " (2)
همچنان برخی از چهره های مهم رویداد سوم عقرب ، به قتل رسیده ویا سر در نقاب خاک کشیده اند. برخی از چهره های مؤثر، مانند مرحوم خلیل الله خلیلی که در جریان انتخابات شورای دور 12 وبحث روز های دوم وسوم عقرب ،نقش مهمی داشت، در کتاب "یادداشت ها" که خاطرات زندگی اوست، حتا یک جمله در این باره به چشم نمی خورد.(3)
وبه رغم انتشار کتاب ها ونبشته های چند از طرف عناصر فعال وقت، که موقف مخالفت آمیز در مقابل حکومت داشتند؛ نبود توحید میان نبشته های آنان به دامنۀ شکاکیت ، احتیاط در پذیرش روایت ها ودشواری تحقیق می افزاید.
وآن سوی دیگر پادشاه، محمد ظاهرخان نیز مهمترین پرسش های تاریخ آن زمان را مسکوت گذاشت. تردیدی نیست که جلوۀ نتایج اقدام پادشاه را می توان در سوم عقرب دید. پادشاهی که حکومت خاندانی وی در بستر سرکوب دموکرات ها، وبا پیروزی سرکوب ها و راه وروش استبدادی، میلان به چنان دموکراسی نمود؛ و تکیه گاه اش هنگام تهیۀ قانون اساسی واعلان دموکراسی، تکنوکرات های غیردموکرات بود؛ ودر سالهای بعد ازآن با عدم توشیح قانون احزاب، پرسش هایی بیشتری را پیرامون ذوق حاکم بر دموکراسی خویش بار آورد ، همه وهمه مجموعه یی از فرهنگ این نکات وعوامل اند که برپیشانی "سوم عقرب" مهر ونشان دارند. در راستای تأمل پیرامون آن پیچیده گی ها است ، که این پرسش ها نیز سر بر می آورند:
- چرا محمد ظاهرخان پادشاه، دست اندرکارگرفتن چنان تصمیمی ( هرچند تردد آمیز وآمیخته با جوانب تفننی) شد که رویکرد گسست از راه وروش سردارمحمدهاشم خان وسردارمحمد داؤودخان را درعرصۀ اعمال حکومتگری با خود داشت؟
- کدام عوامل او را واداشت که داؤود خان را ملزم به نشستن درخانه نماید و صدارت را به شخص غیر خاندانی بسپارد؟
- چرا شاه به دموکراسیی بدون توشیح قانون احزاب پابند ماند.؟
- محافل فعال سیاسی حامل کدام آرأ وافکار بودند؟ به سخن دیگراندیشیده گی های فعالان سیاسی پس از سرکوب دورۀ هشتم شورا دور کدام برنامه های مبارزاتی شکل گرفته بود.
- آیا آن فعالان سیاسی و تأثیر گذار وقت، به دموکراسی شاه، به عنوان دموکرات باورمند به نظام پارلمانی نگریسته اند؟
- تأثیرات آن دموکراسی در حیات جامعه کدام ها بودند؟
در این نبشته، سعی نموده ایم حتی المقدور جوانب مختلف موضوع را در نظر بگیریم. با توسل به مدارک نسبی، نظریات، برداشت ها وگواهی تعدادی از شاهدان عینی، همچنان دیدن تناقضات موجود میان آنها، به نهفته های برسیم که در معرض بحث وبررسی قرار نگرفته اند. آرزو می بریم این آشنایی نسبی زمینه های بازشناسی واضح ترِ عوامل اصلی وبنیادین آفرینندۀ رویداد سوم عقرب را در آینده جامعتربنمایاند ؛ ودر نهایت، برگی در دست آید ، که حاکی از تجربه اندوزی وبهره گیری از تجربه های یک نسل باشد؛ منظوری که دقیقا نیت نبشتۀ کنونی را تشکیل می دهد.
قانون اساسی چه گفت وچــه شد؟
انتخابات دورۀ دوازدهم شورای ملی صورت گرفت . مطابق مادۀ 125 قانون اساسی شورای جدید روز22 میزان 1344 خورشیدی 14 اکتبر( مصادف با روز تولد شاه ) به وسیلۀ محمد ظاهرشاه افتتاح گردید . لویه جرگۀ تایید کنندۀ قانون اساسی ( 18 - 28 ماه سنبلۀ سال 1344خورشیدی. کابل )، دایر شد. می گوییم تایید گر، زیرا بنابر برداشت این قلم لویه جرگه ها( جلسۀ بزرگ ) همواره دارندۀ چنین نقش وظرفیت بوده اند. همین که شخص ویا نهادی از هر طریق ممکن ومیسر قدرت حکومتی را به دست آورده است، جرگۀ دعوت شده تحت حاکمیت او، تایید کنندۀ لزوم دیدهای آن شخص ویا نهاد بوده است. واگر تعدیلاتی را در شیوۀ حکومتگری لازم دیده، بازهم اعضای جرگۀ دعوت شده، صحه گذار آن بوده اند. از همین رو لویۀ جرگۀ سال 1344، که همان ماهیت را در معرض نمایش می نهاد، قانون اساسی جدید را تصویب کرد که در نتیجه از تاریخ 9 میزان سال 1344 در افغانستان نافذ گردید.
داکترمحمد یوسف خان صدراعظم ،که از طرف محمد ظاهرشاه بازهم صدراعظم تعیین و مؤظف به تشکیل کابینه شد ، طبق مادۀ هشتاد ونهم قانون اساسی، صدراعظم سرپرست و وزرای او به منظور دریافت رأی اعتماد به شورای ملی رفتند .(2 عقرب 1344 )
ببینیم که قانون اساسی در زمینۀ چنان جلسه یی چه می گفت :
" فصل چهارم شورا
مادۀ چهل ویکم: شورای افغانستان مظهر ارادۀ مردم آن است. واز قاطبۀ ملت نمایندگی می کند. مردم افغانستان به توسط شورا در حیات سیاسی مملکت سهم می گیرند. "
مادۀ پنجاه وهفتم : مباحثات جلسات در هردو جرگه علنی می باشد. مگر اینکه رئیس حکومت، رئیس جرگه این درخواست را بپذیرد. جرگه می تواند با اکثریت دو ثلث اعضا مباحثه ای را که سری صورت گرفته دوباره علنی بسازد. جریان مباحثۀ هر دو جرگه ثبت می گردد.
هیچ کس نمی تواند عنفا به مقر شورا داخل شود، متخلفین مطابق به احکام قانون مجازات می شوند. "
مادۀ هشتاد ونهم : . . . اعضا وخط مشی حکومت توسط صدراعظم به ولسی جرگه معرفی می شود وجرگه پس ازمباحثه راجع به اعتماد برحکومت تصمیم می گیرد. در صورت رأی اعتماد فرمان پادشاهی راجع به تعیین رئیس واعضای حکومت دایر می گردد." (4)
این است که تعدادی ازعلاقمندان وبه ویژه علاقمندان مسایل سیاسی وسیاسی اندیشان، به سوی شورای ملی رفتند، تا شاهد جریان صحبت های جلسۀ رأی اعتماد باشند. محتمل است انگیزه های دیگری نیز برای شرکت در مظاهره وجود داشت. پیش از دیدار با کارکرد و نتایج حاصله از مواد قانون اساسی،سلسله یی از روایت ها را می آورم .
راویان در بارۀ سوم عقرب چه گفته اند
قسمت اول
روایت هایی از:
صادق آرین
عبدالرؤوف ترکمنی
سید امیر شاه حسن یار
میرعنایت الله سادات
احمد ساغری
سید قاسم رشتیا
میر محمد صدیق فرهنگ
داکتر شیر احمد نصری حقشناس
سید شمس الدین مجروح
داکتر سید عبدالله کاظم
محمد نجیم آریا
محمد هاشم میوندوال
پیش از بحث وبررسی موضوع ، می رویم به سوی دیدار با برخی از روایت ها . در بارۀ روایت هایی که تا حال گرد آورده ایم، سزاوار یادآوری است ، که برخی از روایت کننده گان، گواه وناظر ویا شاهدعینی گوشه یی از رویداد سوم عقرب بوده اند، برخی نظر دهنده واز شنیده گی ها گفته اند. کتمان نمی شود که برخی از آنها جانبدارانه وحتا واضحاً جفا آمیزتوانندبود. گونۀ اخیری را مردود و مطرود نپذیرفته، به عنوان برداشت وچهره یی از تاریخنگاری وتاریخنگری یک رویداد آوردم. برای آن که روایت ها ناقص تصویر نشده باشند، منبع اصلی را نشان داده ام. خوانندۀ علاقمند می تواند برای دریافت معلومات بیشتر از طرف آن عده که از سوم عقرب در آثار خویش آورده اند، مراجعه نماید. روایت هایی اند که به گونۀ مشابه در نبشته ها وکتاب های متعدد به نشر رسیده اند، ویا اینکه از یک منبع گرفته شده اند؛ از این رو به آوردن آن روایتی بسنده نمودم که جامعتر به نظر آمد.
در این مقال ادعایی وجود ندارد که با آوردن روایت های در دست داشته، هدف تصویرسیمای واقعی سوم عقرب تحقق می یابد. اما، شاید پرسش ها ویا کم وبیش ، تفکری برانگیزد. همچنان که گامی باشد برای نزدیک شدن به دریافت محرک های مظاهره و عوامل مؤثر در آن.
روایت ها وابراز نظریات در چند قسمت انتشار می یابند.
1- صادق آرین
" در انستیوت صنعت گفتند، که صدراعظم به شورای ملی می رود وجلسه علنی است، رفتیم طرف شورا . درداخل وخارج تعمیروصحن شورا ازدحام بسیار بود. بعضی وکیل ها بیرون می آمدند، که به مشکل پس به داخل شورا می رفتند. بعضی اشخاص نام بعضی وزرأ را می گرفتند که «خاین شناخته شده » بازهم وزیرکابینه شده است. وکیلی گفت : این خبر ها را کی به شما رسانده است ؟. کسانی اعتراض داشتند که پس چرا گفتید که جلسه علنی می باشد .
بالاخره شایع شد که جلسه به فردا ( 3 عقرب ) به تعویق افتاد و داکتر یوسف خان قهر کرده از شورا خارج شد .
روز3 عقرب بازهم رفتیم طرف شورا دیدیم که دراطراف شورا تعداد بیشتری آمده بودند. سر و صدا بیشتر شد. سخنان واعتراضات مانند روزپیشتر بود. به دنبال جمعیتی طرف خانۀ صدراعظم رفتیم . شخصی گفت که طرف خانۀ صدراعظم چه کنیم، برویم طرف ارگ.
قوای عسکری به چشم خورد. بعد از سرو صدا وحرکت نظامیان، اول گازاشک آور پرتاپ شد. یک تن از نیروی امنیتی ویا صاحب منصب با دلسوزی گفت دستمال تان را ترکرده درچشم هایتان بگذارید. دفعتا ً صدای چند مرمی شنیده شد و بعد گریزگریز شرکت کنندگان. شب شنیدیم که تعدادی کشته شده ویک تعداد دیگر زخمی شده اند. (5)
2- عبدالرؤوف ترکمنی
حادثۀ (3) عقرب وسقوط حکومت
. . در نظر است، حادثۀ (3) عقرب با تمام حقایق آن به کمال امانت داری وبی طرفی تا جایی که به چشم خورده، نشر گردد:
من درخانۀ دوستی واقع گذرگاه بودم، بچۀ 8 ساله نفس سوخته آمد وگفت :
« بچه های مکتب یک مامور پلیس را در پیشروی فابریکۀ حجاری از بالای موتر سایکل پائین کرده و شکم سیر کوبیدند. . . »
ما این حرف را سطحی پنداشتیم و به طرف شوری روان شدیم تا منظرۀ آمدن کابینه و رأ ی اعتماد را ولو از دور هم باشد، آگهی حاصل کنیم . . .
ما درشفاخانۀ قوای کار که کنار سرک دارالامان بود، پناهنده شدیم.
افراد پلیس و ژاندارم به امر ضابطان بی تجربه وکودک خیالان تمام افراد ملکی را فراشی میکردند . ما از برنده شاهد وحشی گری های بودیم که ذکر آن بغرض انتباه ضروری است:
جوان دریشی داری که مامور فابریکه بود، می خواست به وظیفۀ خود برود،یک دلگی افراد او را خوابانیده وهر قدر ناله وفریاد می کرد که طلبه نیستم قبول نمی شد. امربری دوسیه وکتاب رسیدات در بغل را، در سر پل محمد غوث خان کوبیدند وکاغذ هایش را تیت کردند. من ازبرنده به ضابط پلیس صدا کردم که این مردم رهگذر را چرا بیرحمانه کوب می دهید مرا هم تهدید کردند که خاموش ورنه نفر می فرستیم که از برنده سرنگونت کنند. . .
یک ضابط جوان عسکری در شفاخانه نزد ما آمد ولی تنها پتلون جیمی داشت وبدون کلاه بود، وگفت که شروع از منار عبدالوکیل خان درتمام سرک های کارتۀ 4 هر قدر ضابط وافراد به گیر طلاب بیاید، می کوبند. همچنان که قوای امنیه ملکی ها را می کوبند. . .
من آنچه در آنروز، حادثه را به چشم سر دیدم وشنیدم، از خامی وبی پروایی چندتن از مامورین مست وضابطان جوان ونا عاقبت اندیشی وبی رحمی بعضاً بزرگان این واقعۀ دردناک بوقوع پیوست. (6)
1- سید امیر شاه حسن یار
" 3عقرب 1344 ( مطابق 25 اکتبر 1965م ):
دراعتراض با راه ندادن محصلان در جلسۀ علنی رأی اعتماد به داکتر یوسف صدراعظم،میرعلی گوهر وکیل غوربند، گفت :
« اینجا خانۀ مردم است فرزندان ما به خانۀ مردم ونزد نمایندگان مردم افغانستان آمده اند، تا ریش سفیدم به خون لاله گون نشده است،هیج نیرویی حق ندارد، ونمی تواند که مانع ورود فرزندان وطن به تالار شورای ملی شود ." (7)
4- میرعنایت الله سادات
« حکومت دورۀ انتقال به رياست دوکتورمحمد يوسف توانست درظرف دوسال مراحل مقدماتی وارد شدن به يک سيستم پارلمانی را دريک نظام شاهی مشروطه بدون برخورد با کدام موانع جدی طی نمايد. قانون اساسی جديد تصويب و انتخابات هردوجرگه پارلمان ، بدون رسميت احزاب، بارعايت قدرت جوانب ذی نفوذ تدويريافت. توظيف دوکتورمحمد يوسف به حيث صدراعظم ازجانب شاه و انتخاب وی ازطرف ولسی جرگه درنزد منورين و حلقات سياسی کشورامرغيرمنتظره نبود و دربرابر او کدام الترناتيف ديگری نيز وجود نداشت. درجريان انتخابات ميان حلقۀ مربوط به او و جناح پرچم [بعدی] ح. د خ. ا ، نوعی ازائتلاف انتخاباتی بميان آمده بود که درنتيجه به حمايۀ قاطع اين جناح، بعضی ازمنسوبين حلقۀ مربوط به او مانند مير محمد صديق فرهنگ و خواهرش رقيه ابوبکرازشهرکابل به ولسی جرگه راه يافتند. ولی به ارتباط ترکيب کابينۀ موظف تشويش های درميان مامورين دولت، اهل کسبه و تجارت وجود داشت. زيرا آوازه های پخش ميشد که سيد قاسم رشتيا بارديگرپرقدرت تر ازگذشته منحيث معاون صدارت و وزيرماليه درنظرگرفته شده است. دررابطه به اجراآت اداری رشتيا اززمانی که مامورپُست و پارسل وزارت مخابرات بود تا انتصابش به حيث وزيرماليه حرف ها و سخنان زيادی وجود داشت. اين موضوع بوسيلۀ شبنامه ها و جر وبحث ها آنقدر بالا گرفت که دوکتورمحمد يوسف مجبورشد او را ازفهرست ترکيب کابينۀ پيشنهادی خود بيرون سازد. اعتراض عليه سيد قاسم رشتيا وقتی به اوجش رسيد که به روزدوم عقرب درحاليکه تعدادزيادی ازوکلا و سامعين در صحن ولسی جرگه حاضربودند مردی بر احاطۀ ديوارشورا بلند شده و خطاب به وکلا صدا زد که حکومت موظف قابل انتخاب نيست، زيرا انسان نامطلوبی مانند سيدقاسم رشتيا درآن وجودخواهد داشت. سپس با نشان دادن اوراق و اسناد، کلمات و حرف های درمورد سوانح و اجراآت گذشتۀ او بيان داشت. هنوز بيانيۀ اين شخص پايان نيافته بود که پوليس مداخله کرد ه و موصوف را دستگيرکرد. همين اعتراضات باعث شد که بخاطرجلوگيری ازافشاگری های بيشتر عده ای ازافراد معين درداخل ولسی جرگه و خارج آن به داير کردن غيرعلنی جلسه رأی اعتماد اصرارمی ورزيدند. بالآخره جلسۀ رأی اعتماد خلاف توقع مردم بتاريخ 25 اکتوبر 1965 مطابق سوم عقرب درعقب درهای بسته دايرشد. تدويرسری جلسه، اعتراض شديدی را درميان اهالی برانگيخته وشکل مظاهرات خيابانی را که درپيشاپيش آن محصلان پوهنتون کابل قرارداشتند، به خود گرفت. مقامات دولتی بغرض متفرق ساختن مظاهره کنندگان بلا درنگ متوسل به استعمال آتش زرهپوش و سلاح خفيف گرديدند که به قتل 3 تن مظاهره کننده و زخمی شدن صد نفرديگر منتهی شد. نسل جوان چنين رفتار ظالمانه را دربرابر همچو يک تظاهراعتراضی مسالمت آميز تقبيح نموده وروز سوم عقرب به مثابۀ روز ياد بود حرکت نوين ديموکراتيک [ جوانان گلگون کفن و آزاديخواه افغانستان] ثبت تاريخ شد. متعلقين دربار به دوام ماموريت دوکتورمحمد يوسف منحيث صدراعظم دردورۀ تقنينی جديد مايل نبودند. بهمين جهت حکومت موظف را به انعطاف ناپذيری دربرابرتظاهرکنندگان توصيه نموده و آنرا با مردم مواجه ساختند. درشهرکابل گفته ميشد که دستورآتشباری ازجانب جنرال عبدالولی رئیس ارکان قوماندانی قوای مرکزی پسرکاکای شاه داده شده بود. اما درين مورد کدام توضيح رسمی نه ازجانب جنرال ولی ونه ازجانب کابينۀ سرپرست وجود دارد. حکومت موظف طی جلسۀ سری برای يک دورۀ تقنينی رأی اعتماد را ازولسی جرگه بدست آورد، اما پادشاه حادثه خونين سوم عقرب را استنادنموده و دوکتورمحمد يوسف را چهار روز بعد به « استعفا نظربه دلايل صحی» وادار کرد وبه عوض او محمد هاشم ميوند وال را که تا آنوقت وزير اطلاعات و کلتوربود، به تشکيل کابينۀ جديد موظف ساخت....»(8)
دانشمند محترم نصیر مهرین ! سوم جنوری 2013
با امتنان فراوان از ایمیل شما ، آرزومند صحت و موفقیت های بیشترشما میباشم. کاوشها و بررسی های بیطرفانۀ تان پیرامون واقعات و حوادث ناگفته ی کشور ما ، دلچسپ بوده و مطالعه ی آن آموزنده است .
در مورد سوال همکاری و یا " نوعی از ائتلاف انتخاباتی" میان حلقۀ مربوط به داکتر محمد یوسف خان و رهبری ح.د.خ.ا. کدام اعلامیه ای حزب و یا سند منتشر شده در دست نیست . اما دید و بازدید ها میان آنها وجود داشت . مهرۀ اصلی این تماسها ، میر محمد صدیق فرهنگ بود که بخاطر سوابق چپ بودنش با برخی از رهبران ح.دخ.ا. روابط دوستانه داشت. او حتی چند سالی را ، یکجا با ببرک کارمل و میراکبرخیبر ، در زندان دهمزنگ سپری کرده بود.فرهنگ یکی از انسجام دهندگان حلقۀ مربوط به داکتر یوسف خان در انتخابات دورۀ دوازدهم شورا بود . این حلقه میخواست که پس از توشیح قانون احزاب ، به یک حزب سیاسی مبدل شود . مبتنی بر یک سلسله تفاهمات میان این حلقه و حزب نو تآسیس دیموکراتیک خلق ، در حوزه هایی که کسی از نزدیکان داکتر یوسف خان کاندید شده بود ، ح.د.خ.ا. هیچ کاندیدی را در آن محلات معرفی نکرد. مثال واضح این تفاهم ، کاندیدان پنج حوزۀ شهر کابل و ولسوالی های اطراف آن است . در هیچکدام این حوزه ها ، نه تنها تقابل میان آنها وجود نداشت ، بلکه دادن رآی به همدیگر توصیه میشد. بالوسیلۀ همین همکاری ، رقیه ابوبکر نه تنها بمقابل میرغلام محمد غبار ، بلکه در برابر نمایندۀ گروهی که خودرا دست نشاندۀ سلطنت میدانست و از جانب استاد خلیل الله خلیلی رهبری میشد، زیادترین آراء را بدست آورد .
خلیلی در آستانۀ انتخابات ، جلب و جذب وسیعی را برای گروه تحت رهبری خود به راه انداخته بود . چون او دوست نزدیک و مشاور شاه بود ، توانست که تعدادی از متنفذین محلی و بلند پایگان دولت را در گروه خود شامل ساخته و زمینۀ تشکیل یک حزب حامی سلطنت را بوجود آورد.
در دورۀ انتقال، بخصوص ماههای قبل از انتخابات ، رقابت میان هردو گروۀ وابسته به دولت ( حلقۀ مربوط به داکتر یوسف خان و گروه تحت رهبری استاد خلیلی ) شدت میآفت . هریک ازین دوگروه میخواست تا کرسی های بیشتر را در پارلمان بدست آورد. در آنوقت متعلقین سلطنت فکر میکردند که با استفاده از مدل بکار گرفته در ایران ، دوحزب ( ظاهرا" موافق و مخالف دولت) را ایجاد کرده و سایر احزاب را در حاشیه قرار میدهند. ولی به زودی این طرح از جانب پادشاه پذیرفته نشد و مشی برسمیت نشناختن احزاب سیاسی از جانب سلطنت دنبال گردید. این تصمیم ، می تواند یکی از عواملی باشد که پس از نتایج انتخابات ، سلطنت علاقمند ادامۀ حکومت داکتر یوسف خان نبود . چنانچه به بهانۀ حادثۀ سوم عقرب اورا وادار به استعفاء ساخته و منحیث سفیر به بن فرستاد . همینطور استاد خلیلی را که عضویت ولسی جرگه را بدست آورده بود ، بحیث سفیر افغانستان در بغداد مقرر کرد. سیاست مخالفت با پیدایش و نقش احزاب تا پایان سلطنت ، ادامه یافت و شاه حاضر به توشیح قانون احزاب نشد. ظاهر شاه همین سیاست را در مهاجرت نیز دنبال کرد و به حواریون خود اجازۀ تشکیل حزب را نداد.
باعرض حرمت
عنایت سادات (9)5- احمد ساغری
متعلم صنف 12 دارالمعلمین کابل بودم. شام دوم عقرب در لیلیۀ مکتب بیشتر صحبت متعلمین ازرأی اعتماد در شوری برای صدراعظم سرپرست داکترمحمد یوسف بود. سویۀ سیاسی متعلمین پایان بود. هنوز کدام رهنمود وتصمیم نبود که متعلمین چه کنند.
فردای آن روز پیش از چاشت سوم عقرب،سر وصدا هایی در صنف های درسی شنیده شد که از صنف ها خارج شوید که برویم جریان رأی اعتماد را ببینیم. چند دقیقه بعد تمام شاگردان از روی هر مقصد ومرامی که بود با یک جمعیت بیشتر یک جا شده می خواستیم طرف شورا برویم. ولی راه مسدود شده بود. چند نفر گفتند که راه کارتۀ سخی را درپیش گرفته طرف شهر می رویم. دوتن از متعلمین صنف 12 دارالمعلمین که از پغمان بودند ونام یکی ازایشان حمیدالله بود، بیشترمشوق سهم گیری متعلمین به مظاهره می شدند.بعداز بیرون شدن از دارالمعلمین، متعلمین همراه محصلین در مظاهره یک جا شدند.
کسی که با قدِکوتاه صحبت کرد وحکومت را محکوم نمود، بعدتر شناختم که انجنیر محمد عثمان نام داشت. یکی از سخنان او که یادم مانده است این بود که گفت :
" من هیچ وقت سر خود را پیش کسی خم نکرده ام. امروز سر خود را به رسم تعظیم واحترام نزد شما که مقا ومت می کنید پایان می آورم ."
در وقت رفتن به طرف کارتۀ سخی وبالا شدن به گردنۀ کوه سخی، معلوم می شد که بین چند نفر گفت وشنود وجود دارد. بالاخره تعدادی از مظاهره کنندگان از راه گردنۀ سخی و راه سرای شمالی طرف شهر روان شدیم. در این وقت تعدادی از مردم عوام وسیر بین هم به مظاهره چیان می پیوستند. باردیگر گفت وشنیدی بین چند نفر به وجود آمد. صدایی بلند شد که ما می رویم طرف ارگ شاهی . چندنفر دیگر گفتند که نه! می رویم طرف مرکز شهر واز آن راه به طرف شوری. معلوم می شد که چند نفر طرفدار برخورد بودند . شعار های ضد دولت و ارتجاع داده شد. که اولین دفعه بود، که آن را می شنیدیم. بعضی ها با شعار هم بلدیت نداشتند. مثلا ً یک نفر گفت : امپریالیسم: جوان قد بلند که صدای بلند هم داشت ، گفت : زنده باد! بعد از اینکه فهمید که اشتباه کرده است، سر خود را پایان گرفت وخاموش شد. در نزدیکی های پارک زرنگار با نامعلوم بودن هدف بیشتر ، یک تعداد مظاهره را ترک گفتند. اما تعداد دیگری هم به آن می پیوستند. شخصی بعد از صحبت ها گفت که مظاهرۀ ما به پایان رسید. دفعتاً شخص دیگری مخالفت کرد وگفت که مظاهره به پایان نرسیده است. چطور می توانیم مظاهره را پایان دهیم که محصلین ومتعلمین د ر ماموریت کارتۀ 4 توقیف شده اند. برویم وآنها را خلاص کنیم. در آن جا احساس می شد که کسانی طرفدار برخورد وتشنج ویک نوع جو سازی تبلیغاتی بودند. این جمعیت ذله ومانده رفتیم طرف ماموریت. در بین راه تعداد بیشتر مظاهره کنندگان را دیدیم. نزدیکی های ماموریت پولیس که رسیدیم، گفته شد که بندی ها خلاص شده اند وحتا ماموریت به کلی خالی به نظر می رسد. ولی زره پوشها ونیروی ارتشی زیاد به نظر می خورد. در همین وقت، که شاید یک نوع گفت وگو بین مظاهره چیان و نیروی نظامی وجود داشت، یک بار صدای مرمی دود گاز و فیر شدید وکوتاهی شنیده شد. ما همه راه گریز در پیش گرفتیم وبه دویدن شروع کردیم. شخصی صدا می کرد که نترسید فیرهای هوایی است. به چشم سردیدم که بعضی زخمی ها را داخل خانه ها کردند که کمک کنند. بعضی ها را به موترشخصی وتاکسی انداخته بردند به طرف شفاخانه .
در بین راه تا دارالمعلمین گفته می شد که یک تعداد کشته وزخمی شدند. ومرمی ها در روی و پای یک تعداد اصابت کرده است. وقتی به لیلیه رسیدیم، تمام قصه از مظاهره و فیر نیروی نظامی بود. در بارۀ زخمی ها و کشته شدگان هر کس چیزی می گفت وگپ واحدی در بارۀ تعداد آنها وجود نداشت. یکی از متعلمین می گفت که من در وقت فرار سردار داؤود خان را دیدم که موتر می راند.
فردای سوم عقرب معلوم شد، که یک متعلم از دارالمعلمین که ازغزنی است، کشته شده است. جنازۀ او را به دارالمعلمین آوردند و تا جایی که به یادم مانده است، همراه چند نفر از اعضای ادارۀ دارالمعلمین به غزنی فرستاده شد.
در آن وقت مدیردارالمعلمین سالم مسعودی بود. ولی در وقت مظاهرات به خارج ( به احتمال زیاد به امریکا) رفته بود. وقتی از مسافرت برگشت، یکی از روزها پیش ازصرف نان چاشت سخنرانی کرد. هنگام سخنرانی برخلاف تصور متعلمین که شاید شرکت در مظاهره را نکوهش کند، از حصه گرفتن متعلمین دارالمعلمین در مظاهره تحسین کرد. آقای سالم مسعودی اگر زنده باشد، شاید اطلاعات بیشتر در بارۀ زخمی ها و شاگردی که کشته شد ، داشته باشد.(10)
6- سید قاسم رشتیا
"مجلس شوری روز یکشنبه دوم عقرب 1344( 24 اکتبر 1965) رابرای معرفی کابینۀ جدید و جلسه رأی اعتماد تعیین کرد. وموضوع توسط رادیو وجراید پخش شد. به روز مذکوراز اول صبح محصلین به تعداد کثیر به عمارت شوری روی آورده وبه زور به تالار شوری داخل شدند. وکرسی های وکلا وحتی چوکی های رئیس ومنشی ها را هم اشغال نمودند. ومطالبه می کردند که می خواهند همه شان در جلسه رای اعتماد حاضرباشند. . . رئیس شوری با نمایندگان محصلین، که بیشتر مرکب از خلقی ها وپرچمی ها بودند، مذاکره نمود، به آنها وعده داد که بلندگو( لودسپیکر) در بیرون عمارت نصب می شود، تا آنها تمام جریانات را تعقیب کرده بتوانند، وبه اثر این وعده ، آنها تالار را ترک گفتند وچون این ترتیبات یک مد ت وقت را دربر می گرفت، قرار شد جلسه به فردا ( سوم عقرب ) مو کول گردد. روز سوم عقرب ساعت ده صبح در حالیکه صحن عمارت شوری مملو از محصلین پوهنتون ومتعلمین صنوف بلند لیسه های مرکز بود، که توسط محرکین چپی به زور از صنوف کشیده شده وبه طرف شوری سوق داده شده بودند. . . بدون کدام بحث جدی،کابینه و خط مشی حکومت به اکثریت 173 رأی به تصویب رسید.وچون تمام جاده دارالامان واطراف عمارت شورا مملو ازمظاهره چیان وسیر بینانی بود که به آنها پیوسته بودند، صدراعظم ووزرا مجبور شدند،از عقب عمارت خارج شده ، از راه جاده های فرعی جانب شهر بروند. . .
(مظاهره چیان) تفنگ های پلیسان راکه در ماموریت بود،به زور به تصرف در آورده جانب منزل صدراعظم که در همان محله واقع بود، روی آوردند. دراین وقت قوای عسکری به کمک افراد پلیس رسیده، از خوف آن که مبادا به صدراعظم وخانواده او صدمه برسد، راه مظاهره چیان را مسدود کردند. . . گاز اشک آور استعمال نمودند. اما بازهم چپی ها به مارش خود ادامه می دادند . قوای عسکری برای پراگنده ساختن آنها چند فیر هوایی کردند، که از طرف مقابل با تیر اندازی مقابله شد. در نتیجۀ این تصادم از مظاهره چیان سه نفر و دو محصل ویک رهگذر ویاسیر بین که گفته میشد شاگرد خیاط است، کشته شدند، وچند نفر پلیس نیز جراحت برداشتند ومظاهره چیان به خانۀ صدراعظم نارسیده متفرق شدند. " (11)
7- میرمحمد صدیق فرهنگ
میر محمد صدیق فرهنگ
" هنگامی که ولسی جرگه به مباحثه راجع به طریقۀ رأی دادن اعتماد بحکومت آغاز کرد، یک تعداد اشخاص که بیشتر از پسران ودختران محصل مرکب بودند، به عنوان مستمع به مجلس حاضر می شدند. وبه سخنان وکیلان گوش می دادند. در روزی که داکتر محمد یوسف بیانیه داد،عدۀ بیشتری حضور داشت وبطرفداری از او ابراز احساسات کرد. پس از آن تعداد مستمعین افزایش یافت. چون هیأت اداری شورا قیدی از نظر تعداد وگنجایش تالار بر آن وضع نکرد، در روز 24 اکتوبر ( دوم عقرب ) هنگامی که کابینۀ جدید به مجلس حاضر شد،صحن مجلس ودهلیز های اطراف آن ، چنان از مستمعین پر ومالامال بود که یک تعداد از وکیلان، جای نشستن نداشتند. وچوکی های وزیرانی که برای گرفتن رأی اعتماد حاضر شدند، هم احراز شده بود. بنا براین اعضای کابینه ( از ) در ورودی به تالار وارد شدند ، پس از مشاهد ۀ اوضاع از دریچه خارج شدند وجلسه برای روز بعد به تعویق افتاد. در جریان این هرج و مرج ، ببرک کارمل خود را به مکروفون رسانده با لحن اشتعال انگیز خطاب به جوانانی که شوری را اشغال کرده بودند، ایشان را تبریک گفت وحرکت ایشان را حق مسلم جوانان در نظام دموکراسی شمرد وتوصیه کرد که در برابر ارتجاع ایستادگی نموده از موضعی که به دست آورده اند عقب نروند. در حالی که این حوادث د رداخل تالار رخ می داد ، یک عده اشخاص که بیشتر از مخالفان حکومت گذشته و کاندیدهای ناکام تشکیل شده بودند، در صحن شوری واطراف آن جمع شده با ایراد بیانیه های اشتعال انگیز علیه حکومت گذشته فضا رابیشترمشوب وبرای پیشامد های تشدد آمیز آماده می ساختند.
بدنبال این پیشامد، وکیلان که از مداخلۀ محصلان در تالار شوری و رفتار اهانت آمیز ایشان عصبانی شده بودند، به رئیس پیشنهاد کردند تا جلسۀ رای اعتنماد را سری بسازد.واز ورود مستمعین در آن جلوگیری کند. این پیشنهاد با اکثریت آرأ تصویب شد. و روز بعد ( 25 اکتوبر 1965برابر 3 عقرب1344) پیش ازرسیدن هیأت وزرا، به اشخاصی که جهت شنیدن مباحثات در اطراف عمارت شوری جمع شده بودند، توسط بلند گو اطلاع داده شد که به علت سری بودن جلسه اجازه ندارند، در تالار داخل شوند.پس از آن صدراعظم مؤظف واعضای حکومت به مجلس حاضر شدند وخط مشی قرائت گردید. . . اعضای مجلس سعی نمودندتا با استفاده از این فر صت هریک در مباحثه شرکت نموده، مطالب شان را که عمدتا به نیازمندی های محلی مربوط بود،به سمع صدراعظم ووزیران برسانند. تنها ببرک کارمل در بیانیه ای که برمبنای مارکسیسم خط ماسکو برای کشورهای در راه رشد ترتیب شده بود، راجع به مرام حکومت بطور کل بحث نموده آنرا ارتجاعی خواند وبرنامۀ حزبی خود را به جای آن پیشنهاد کرد. اما به استثنای عدۀ محدودی از مخالفان سرسخت صدراعظم و وکیلان وابسته به گروه های سازمان یافته، روحیۀ اکثریت این بود که هرشخصی که شاه به عنوان صدراعظم معرفی کند، قابل قبول است به شرط آنکه آرمانهای وکیلان را در رفع فشاراز بالای مردم وتوجه به انکشاف وتوسعۀ ولایات واطراف برآورده سازد، یا دست کم وعده دهد.
درهنگامی که مباحثه یا به عبارت مناسبت تر تسلسل بیانیه ها با این وتیره دوام داشت، در حدود ساعت 4 بعد ا ز ظهر، محمد سرورخان وکیل قره باغ کوهدامن خارج ازنوبت از رئیس وقت گرفته وبا لحن مملواز هیجان از مجلس خواهش کرد که به مباحثه خاتمه دهد. زیرا درخارج محصلین با نیروی امنیتی برخورد نموده وجوی خون جاری است. با شنیدن این سخن صدای کفایت مباحثه از هر جانب بلند شد ورئیس پس از حصول اطمینان از موافقت اکثریت با این پیشنهاد به رأی گیری راجع به حکومت پرداخت که با بلند نمودن دست اجرا شد. در نتیجه مجلس با اکثریت بزرگ که تعداد آن بصورت دقیق معلوم نشد، به کابینه رأی اعتماد داد. وقتی که نوبت به اظهار رأی مخالف رسید، تنها 16 یا 17 تن دست بالا کرده وعدۀ هم مستنکف شدند. بطور تخمینی می توان گفت که بیش از سه ربع به حکومت رأ ی موافق دادند. . .
اما در خارج ولسی جرگه یک تعداد از محصلان که توسط وابستگان حرب دمو کراتیک خلق رهبری می شدند، از صبح روز مذکور به تظاهرات آغاز نمودند. به زودی یک عده از شاگرد ان وعناصر ناراضی غیر وابسته به معارف نیز با ایشان پیوسته جمعیت تقریباً دو هزار نفری را تشکیل دادند که با شعارعلیه سری شدن مباحثه در ولسی جرگه بسوی عمارت شورا روانه بودند و می خواستند عنفا ٌبه مجلس وارد شوند. . .
وظیفۀ امنیت شهردر دست دکتورعبدالقیوم وزیر داخلۀ کابینۀ سابق بود که در کابینۀ جدید عضویت نداشت وبا محافظه کاری رفتار می کرد.
معلوم نيست که در کدام وقت و به امر کدام شخص کدام قطعات اردو وارد صحنه شد، زيرا نتيجۀ تحقيقاتی که دراين باره صورت گرفت، هيچگاه انتشارنيافت. اما قدرمسلم اين است که بعد ازظهرهنگامی که باپايان يافتن روز امکان ختم تظاهرات مشاهده مي شد، دريک نقطه واقع درنزديکی خانۀ صدراعظم و ماموريت پوليس افراد مسلح اردو به تظاهرکنندگان آتش کردند. براساس شايعه محيط ، امرآتش ازجانب سردار عبدالولی صادرگرديد و درنتيجۀ آن سه نفر که يک تن محصل و دوتن غيرمحصل بودند به قتل رسيده، عده ای زخم برداشتند." (12)
1- داکتر شیراحمد نصری حقشناس
داکتر محمد یوسف خان همراه با اعضای کابینۀ جدید بتاریخ 24 اکتوبر 1965 مطابق 2 عقرب 1344 به شورا رفت تا خط مشی واعضای کابینه اش را به نمایندگان ملت معرفی کند ورای اعتماد بگیرد.اما در آن روز تعداد زیادی از محصلان پوهنتون تالار شورا را اشغال کرده بودند و دراثر این ازدحام وبی نظمی وتشنج وسخن رانی وحملات شدید
لفظی بعضی از وکلا جلسۀ رای گیری به تعویق افتاد.
. . . فردای آن روز یعنی بتاریخ سوم عقرب( 25 اکتوبر) جلسۀ شورا بصورت سری دایر شدو داکتر محمد یوسف خان با اعضای کابینه اش به شورا رفت تا رای اعتماد حاصل کند. آنروز بازهم محصلان پوهنتون وصنوف بالایی لیسه های کابل به محوطۀ شورا هجوم بردند تا تالار را اشغال کنند ولی قوای امنیتی وقطعات عسکری از داخل شدن آنان بداخل شورا جلوگیری کردند وبنا بر این تظاهرات شدیدی در حومۀ شورا ، سرک دارالامان ، کارتۀ 3 ونواحی منزل دکتر محمد یوسف خان براه افتاد.
در این تظاهرات که آشکارا معلوم می شد قبلاً طرح وبرنامه ریزی شده است، کارمندان سفارت روسیه دوشادوش مظاهره چیان حرکت میکردند وبا کامره های عکاسی خویش از صحنه های تظاهرات عکس برداری می نمودند.
حوالی شام آنروز تظاهرات شکل آشوب را بخودگرفت . . . برخورد شدیدی ببین دوطرف( تظاهر کنندگان و قوای امنیتی ) آغازگردید. دقایقی بعد دو سه فیر تفنگچه یا تفنگ بگوش رسید وسپس تظاهرات خاموش گردید.(13)
9- سید شمس الدین مجروح
سید شمس الدین مجروح
" . . . برای تطبیق اهداف قانون اساسی وتأسیس شوری دهات وشوری ولایات که ترتیب یک نوع سیستم حکومت بر خود بود طرح نقشه وبه اصطلاح پلانی به کارداشت که زیر دست گرفته شده بود که با استعفا داکتر یوسف خان آن طرح وپلاننگ ازبین رفت. درچنین فضای نخستین شوری ملی نظام نوافغانستان دایر شد وبرای بار دوم دکتور محمدیوسف بحیث صدراعظم ومن بحیث معاون صدراعظم معرفی شدیم وباید رأی اعتماد گرفته میشد که گرفته هم شد. در پوهنتون وخود شوری از طرف عناصر مخالف که قبلا به آن اشاره شده است، ترتیبات گرفته شده که این عملیه به آسانی صورت نگیرد. خود پادشاه هم به حکومت بار دوم دکتور یوسف بسیارمتمایل نبود وترجیح میداد که آقای میوندوال حکومتی تشکیل کند. لذا ازاین بی میلی مقام سلطنت ومخالفت دیگر مراکز قدرت ، مظاهره ها وهنگامه ها درشهر کابل برپا گردید. روزاول شوری را به انعقاد نگذاشتند ومجلس شوری را اشغال کردند. روز بعد که شوری دایرشد مظاهره چیان میخواستند خود را به شوری برسانند ومجلس را مختل سازند. در حالیکه اعضا در درون تالار مشغول سوال وجواب با وکلا بود ، در بیرون شهر شلیک تفنگ بر مظاهره چیان صورت گرفت. که یکی دونفر مجروح گشت و دونفر هم به قتل رسیدند. . .
خوب به خاطر دارم در اواخر بعد از ظهر که من از تالار خارج شدم ومی خواستم برای ادای نماز عصر وضو بگیرم از جریان شهر در دهلیز خبر شدم واین را بازهم واقعه با این تیرگی و وخامت فکر نمی کردم در استعمال سلاح وفیرتفنگ اوامر حکومت موجود نبود وحتی صدراعظم و وزرأ چون در داخل تالار مشغول بودند، بعدها مطلع شدند. ما بعد از ختم مجلس که برآمدیم شهر را نا آرام وآشوب زده یافتیم. وچون از این جریان اطلاع پیدا کردیم ، تصمیم به
استعفا گرفتیم وهمان شب داکتر یوسف استعفأ خود را به پادشاه تقدیم کرد ومیوندوال به تشکیل کابینه مامور گشت. . . "(14)
10- داکترسید عبدالله کاظم
داکتر سید عبدالله کاظم
1
" ظهر روز سوم عقرب 1344 از پوهنتون به طرف منزل ما رفتم. در پوهنتون( دانشگاه ) ودر فاصله میان پوهنتون ومنزل ما وضع تا اندازه یی متشنج بود . هنگامی که وارد منزل شدم، نگرانی اعضأ خانواده را از بابت برادرم که متعلم مکتب حبیبیه بود، دیدم. با بایسکل راه مکتب حبیبیه را در پیش گرفتم. در چهار راهی دهمزنگ، درکنار برج عبدالوکیل نورستانی، چند تن ایستاده بودند. از بایسکل پیاده شده و برای چند لحظه همان جا به مشاهده پرداختم. در این لحظه متوجه چند تن دیگر شدم که در پهلوی ایشان قرارگرفته بودم. چشم ام
خان محمد خان وزیر دفاع
سردار عبدالولی
به وزیر دفاع وقت خان محمد خان ودر کنار او به جنرال عبدالولی افتاد. می توانم بگویم که تقریبا ً ساعت 13 ظهر بود. این جملۀ جنرال عبدالولی را شنیدم ، که گفت : « اگر وضع همینطور دوام کند، باید از نیروی نظامی استفاده شود.» ادای سخنان او طوری بود که گویا برای وزیر دفاع هدایت می داد .
محمد هاشم میوندوال در میان محصلین پوهنتون( دانشگاه) کابل
روزی که مرحوم میوندوال به پوهنتون آمد، وسعی کرد به دلجویی محصلان بپردازد، چند تن سخنرانی نمودند، من در حالی که عضو کدرعلمی بودم و سِمَــت استادی داشتم، با تأثیر پذیری از اوضاع به منظور دنبال نمودن مقصرین ، سخنرانی کوتاهی نمودم. در خلال سخنرانی که مخاطبم مرحوم میوندوال بود، از زبانم این جمله نیز بیرون شد ، که به حیث یک شاگرد، خواهش دارم که مسؤولین ومقصرین شناسایی ومعرفی شوند.
روزبعد از آن آقای داکتر عبدالواحد سرابی که رئیس فاکولتۀ اقتصاد ومعاون علمی پوهنتون ( دانشگاه ) بود، مرا خواست وگفت : شما را به این موضوع چه غرض !" ( 15 )
2
" . . . این مظاهره منجربه سقوط دورۀ دوم حکومت داکتر محمد یوسف گردید . . .
در این ارتباط قابل ذکر است که حادثۀ 3 عقرب، که بعد ها مورد بهره برداری های سیاسی گروه های چپی قرار گرفت وآنها امتیاز آنرا به خود دادند، در واقع یک ترکیب مغلق بسا مسائل بود، که همه مردم به مجرد باز شدن مجرای دیموکراسی مندرج قانون اساسی می خواستند به یکبارگی از تنگنای دیرینه نظام عبور کنند. از آنرو همه مثل گرسنه ها که یکدم بسوی غذا هجوم می برند، آنها بسوی پارلمان شتافتند تا جریان رای اعتماد را از نزدیک تعقیب نمایند. ولی تجمع به برخورد انجامید که بی کفایتی ادارۀ شورا وفقدان تجربۀ آنها در همچو حالات؛ عامل عمدۀ حادثه را تشکیل می داد و دراثر آن داکتر محمد یوسف از قبول اخذ رأی اعتماد منصرف شد وازپست صدارت استعفا داد. (16)
1- محمد نجیم آریا
« می گویند : "( محمد هاشم میوندوال ) به سرکوبی اتحادیۀ محصلین قیام کرد. روزی در مقابل کول لیسۀ استقلال با محصلین روبرو شد وتا پولیس راه بازنکرد، نتوانست خود را از غضب شاگردان نجات دهد" ما نخست بااین جعلکاری ایشان تحسین می گوئیم.زیرا شاغلی میوندوال در آن وقت نه وزیرمعارف بود، نه رئیس پوهنتون ونه صدراعظم . نویسندگانی که سعی ورزیده اند زندگانی شاغلی میوندوال را تحت بررسی های موشگافانه و " مایروسکوپیک " خویش قرارداده وحتی برای بیست سال پیش عبورش از یک جاده نیز داستانی جعل می کنند، آیا احوال واقعی کنونی مملکت را که شخصیت های معین حکومتی نمی توانند از جلو رزمندگان کشور عبور نمایند، نمی بینند؟
آنها می نویسند که " دست مال سیاه به گردن انداخت وبرای خاموش کردن واقعۀ روز سوم عقرب به پوهنتون رفت و وبه طلاب وعده داد که مسؤلین را تعقیب خواهد نمود ونکرد. وچون در این محاذ فتحی میسر نشد تصمیم گرفت تا هر روز عرایض مردم را خودش وارسی کنند."
می گوییم «حادثۀ روز 3 عقرب در نتیجۀ اعمال خردمندانۀ همین گروه و حکومت موشگافانیکه امروز بلند گویی می کنند،بوقوع پیوست وشاغلی میوندوال خواه دستمال سیاه به گردن انداخت ویا سرخ سعی ورزید جراحات وخطاکاری های ضد مردمی وضد اجتماعی دیگران را التیام بخشد. این دستمال در همان مجلس از طرف شاگردان به او تقدیم شد وآنها درست فهمیده بودند.
شاغلی میوندوال در پوهنتون سه وعده داد وهرسه را ایفا نمود. یکی اینکه محبوسین 3عقرب را که قبل از او از طرف همان حکومت مربوط به جمعیت موشگاف محبوس شده بودند، رها نماید. این کار را به مجردیکه از پوهنتون برگشت اجرا کرد و محبوسین را رها نمود.
دوم وعده داده بود بعد از اینکه انتخابات پوهنتون صورت گرفت، تشکیل اتحاد یۀ محصلین در قانون پوهنتون شامل ساخته می شود. این کار را کرد وتشکیل اتحادیۀ محصلین در قانون پوهنتنون شامل ساخته شد وطی مراتب لازم به ولسی جرگه ارسال گردید. چون قانون پوهنتون در ولسی جرگه ملتوی گذاشته شد، اتحادیۀ محصلین نیز شامل آن ملتوی ماند. شاغلی پوپل نیز در وقت حکومت فعلی( نوراحمد خان اعتمادی ) بعد از آنکه یکی دو مادۀ قانون پوهنتو ن را تعدیدل کرد، واز شورا گذرانید بازهم تشکیل اتحادیۀ محصلین را در قانون مذکور باقی گذاشت و تعدیل ننمود . نمیدانیم کنون مانع در سر راه آن جیست ؟
سوم؛ گفته بود : حادثۀ سوم عقرب را تحقیق میکند. تحقیق آغاز شد و دوسیۀ آن در وزارت داخله مرتب گردید- در دوسیۀ مذکور مطالب موجود است - دیگر وظیفۀ حکومت بعد از شاغلی میوندوال بود که آنرا دنبال و تکمیل می نمود. چرا نکرده است ؟
می گویند « در این محاذ فتحی نصیبش نشد» می گوئیم از این فتح بالاتر چه می باشد. که همان محصلینی که دیگران آنها را یک هفته قبل به گلوله زدند وایشان با سنگ وبوت کهنه مقابله نمودند، شاغلی میوندوال را غرق گل ساختند وبر دوش کشیدند. . . " (17)
محمد هاشم میوندوال
روز جوانان
سالگره ها واستقبال روز های که در خاطرۀ مردم نقش تاریخی وا می گذارند، کم کم علت وواقعۀ اصلی را عقب گذاشته وبه شکل سمبولیک معرف یک حرکت جذباتی وقت می گردند تا تذکار یک واقعۀ گذشته.
دراین هفته جوانان کابل وبعضی شهر های دیگرکشور به اجتماعات پرداختند. هرچند اقدامات امتناعی حکومت شدید بود، ولی عزم جوانان از آن محکمتر بود.اعلامیۀ وزارت داخله به صورت پیش بینی این مظاهرات را قبلا ً ممنوع اعلان کرد، ولی موفق نگردید. البته یک پیش بینی وزارت داخله درست بود که جوانان می خواستند به اجتماعات بپردازند. حوصلۀ حکومت راباید تقدیر کرد که به مقابل تظاهرات جوانان برخلاف عادت خود از ضرب وجرح کار نگرفت. بهتر است حکومت در آینده این را درنظر داشته باشد که مانع عزم (. . . ) در این روز نگردند و آن را حوصله افزایی کنند تا این اجتماعات ومظاهرات که خود بخود از طرف مردم برخاسته است، بحیث یک عنعنۀ سالم باقی بماند.
همه به یاد دارند که این مظاهرات در سال چهل وچهار برای یک مطالبۀ معقول آغاز شد وآن این بود که جوانان می گفتند که ما یک شورای علنی می خواهیم ودر راه این مطالبه زخمی وقربانی دادند. بعد از آن هر سال در همان تاریخ اجتماعات به عمل آمد و در ضمن مطالبه بازخواست مسؤولین قتل حادثۀ 3 عقرب ، سایر مطالب اجتماعی وملی را نیز طرح می کردند که رفته رفته این اجتماعات شکل یک عنعنۀ تاریخی را گرفت. واکنون از بازخواست مسؤولین حرفی نیست. بلکه جوانان هر سال در همین موقع وظیفۀ خود می دانند که به تظاهرات خیابانی بپردازند ومطابق اقتضای روز خواسته ها وآرزو های خود را اظهار نموده توجه عمومی را به طرف خود جلب نمایند و روح شهدای خود را شاد داشته باشند.(18)
ادامه دارد.
.................................................................................................
توضیحات ورویکردها
1- صباح الدین کشککی، دهۀ قانون اساسی .غفلت زدگی افغانها وفرصت طلبی روسها. ص 47.چاپ دوم . پشاور . انتشارات میوند.1375 خورشیدی . موضوع ترسیدن پادشاه را، کشککی از زبان وزیری( بدون بردن نام او) نوشته است که بعد از حادثۀ فیر پادشاه را دیده بود.
2- سید شمس الدین مجروح. سرگذشت من .1391 کابل به اهتمام سید فضل اکبر.صص 147-148
3- خلیل الله خلیلی . یادداشت های استاد خلیل الله خلیلی، طی مکالمه با دخترش ماری . ویرجینیا . امریکا .2010
4- قانون اساسی افغانستان، مصوب سال 1343 . فصل چهارم وفصل پنجم. مواد مربوط به شورا و حکومت.
5- نخستین منبع اطلاع من از رویداد سوم عقرب.
6- عبدالرؤوف ترکمنی .سرگذشت ع. نقابدار. یک برگ از سیاست .ص 260 . مطبعۀ دولتی
7- سیدامیرشاه حسن یارو کرونولوجی جنبش دانشجویی افغانستان.مجتمع جامعۀ مدنی افغانستان (مجما)
8- میرعنایت الله سادات. افغانستان سرزمين حماسه و فاجعه، صص 122 – 123.
9- نامۀ توضیحی جناب میر عنایت الله سادات ، در پاسخ به پرسش نگارنده .
10- احمد ساغری، هامبورگ. جمهوری فدرال آلمان . یادداشتی برای نگارنده
11- خاطرات سیاسی سید قاسم رشتیا . صص 284/285
12- میرمحمد صدیق فرهنگ . افغانستان در پنج قرن اخیرجلد اول . چاپ اول ص 504
13- داکتر شیراحمد نصری حقشناس . ( ص 273 )
14- سید شمس الدین مجروح . سرگذشت من. ص 147-148.
15- صحبت جناب داکتر سید عبدالله کاظم. با نگارنده( ن. مهرین )
16- داکتر سیدعبدالله کاظم . یک بررسی تحلیلی . . . ص 290 .کلمۀ قبول در متن اصلی وقلمی است، اما ، هنگام تهیۀ کتاب از تایپ بازمانده است ،. نامه جناب داکترسید عبدالله کاظم عنوانی نگارنده.
17- محمد نجیم آریا .جریدۀ مساوات . شمارۀ 27 سال سوم. 7 عقرب سال 1348. چه گفتند وچه نوشتند؟
18- م. هـ. میوندوال. روزجوانان. جریدۀ مساوات شمارۀ 27. تاریخی 7 عقرب. سال 1348 خورشیدی. تذکر جناب ولی آریا که در پیشانی کاپی جریدۀ مساوات، نوشته است: به قلم میوندوال .
قبلی