خوشه چين
صددم بکار
یک دم به یار
دارالمــــعلمــــــــــــــــــین کابـــــــــــــــــــــــــــل
1343-1346
بیان چشمۀ جوشــــان آگاهـــــی ازمعرفـــت انسانــــی است
نتیجه گیری
قسمت دوازدهم
شادروان حمید الله «صدیقی»: همیش درتصمیم گیریها به این نکته مبادرت می ورزید ومیگفت: بیاموز،فکرکن،جرأت به خرچ بده،درعمل پیاده نما.
صدایی آمد ازجانب اجیرشده گان کشورمتجاوز به حساب گویند برکت درخرمن، اگربتوانند خیرات بگیرند.
خوشه چین درجواب خیرات خوران گفت:
این شعر ورد زبان شاد روان حمید الله صدیقی بود.
"دانی که عقل چیست خـــــر پای درگلـــــی"
"این خـــــر نمی رساند باری به منزلــــــی"
"گرناخدا نداشته باشد کمـــــی جنـــــــــــون"
"این تختـــه پاره را که رساند به ساحلـــی"
با این صراحت وبا این وضاحت تنها «عیاران» اند که درمیدان عدل وانصاف قدم درپیش می گذارند. سیاست مداران عوام فریب وبی تمیز،چشم سفید،هنوزازمعامله به سرنوشت ملت دست بردار نشده اند. کاسه به دست سرخرمن کشوراشغالگربه امید نفقه ازامریکا وصدقه ازاعراب، آب روی ملت می فروشند
دارالمــــعلمــــــــــــــــــین کابـــــــــــــــــــــــــــل
1343-1346
بیان چشمۀ جوشــــان آگاهـــــی ازمعرفـــت انسانــــی است
دریازده قسمت دارالمعلمین کابل 1343-1346را بیان چشمۀ جوشان ازمعرفت انسانی گفتیم.بیجا نگفتیم،محیط وفضاراهمان طوریکه تعریف انسان بیان میدارد .درباره اش توضیحات داده شد.بازهم ،به تکرار احسن مینویسم که آن دارالمعلمین محل کوچک،دروجود استادان،دلسوزومهربان،شاگردان با استعداد وتوانمند ازتمامی ولایت های کشور،به حیث سازنده گان خانوادۀ دارای وجدان وشرافت انسانی دارالمعلمین کابل را منبع پرتاب اندیشه های والای انسانی معرفی کردند. سوال اینجا است که چرا؟ازچشمۀ جوشان معرفت انسانی،این همه فجایع در کشورمان جاری است.کی مقصربود؟سبز؟ویا سرخ؟یا بطورخلاصه بگوییم هردویش.خردمندی پیدا خواهد شد بگوید.تنها فقراست که همه را دامن کشان درمیان شعلۀ آتش جنگ بیگانگان سوختانده است.((جنگ میان اندیشه های صادراتی،جنگ میان منافع اقتصادی کشورهای بزرگ))جنگ اندیشه ها وجنگ منافع اقتصادی،زمینه سازجنگهای دیگرشده است.((جنگ شیعه وسونی،جنگ زبان با زبان،جنگ نژاد با نژّاد،جنگ شمال با جنوب)) برای زدودن فقرچه باید کرد؟ دولت :چنانچه که ارسطو،به شهر،پولیس وسیاست تعریف داده است تضمین کنندۀ رفاه جامعه میباشد.نه برای تباهی ملت. اگردولتی که سیاست های داخلی، خارجی،اقتصادی،فرهنگی اش را ابر قدرتی تنظیم نماید.وبعد بگوید که مخالفین خودرا دارد این دولت غیرمشروع وغیر قانونی است. دولتی است که درتبانی با اجنبی ا ختیارات ملت رادزدیده است. همکاری کردن بادولت دزد.((اگرفرد است،اگرسازمان است یا حزب سیاسی)) به معنی بادزد دهن جوال گرفتن است.آن همکاران سیاسی با دولت دزد اگرگویند که تاکتیک است. درلب آب روان قصۀ عاشقانه می خوانند.
عامل اول: داوودخان
عامل دوم:کودتای هفت ثور1357
عامل سوم :لشکرکشی اتحاد شوروی سابق
صاحب خانه: سیاست مصلحۀ ملی ،مصالحۀ ملی که ناکامش کردند.
ننگ تاریخ
عامل چهارم:فدراتیف روسیه هشت ثورتعویض قدرت ازچپ به راست که کشوررا به شمال وجنوب تقسیم کرد
خانۀ ملل وسیلۀ بازی سیاسی دردست «سیا»
عامل پنجم: آی،اس،آی((طالب))شهادت ((داکترنجیب)) درقبضۀ عدالت ملل متحد؟ به باد فراموشی سپرده شده است.
عامل ششم:کنفرانس بن اول ،بحیث تختۀ خیز درخاورمیانۀ بزرگ برای مهارکردن نفت شناورومشروعیت اشغال افغانستان توسط ایالات متحدۀ امریکا. سیاست های((ماکیا والستی)) ازدیرزمان بدینسو به شیوۀ غیراخلاقی وانسانی(( پای خردردهن سگ)) درکشورما جریان داشته ودارد.قوم را ازقوم ترساندند، روشنی را ازتاریکی ترساندند،علم را از جهالت ترساندندچپ را از راست ترساندند،چپ را ازچپ ترساندند، وراست را ازراست ترساندند،نژاد را ازنژاد ترساندند مذهب را ازمذهب ترساندند، تمکین نمودن درمقام انسان علایمش به نظرنرسید.
عیاران درفکرآن برآمده اند.پا به پا ی مراحل آموزشی،تعلیمی وتربیتی،با این گفتۀ حافظ دیدگاه خودرا زیبا وزیبا تر بسازند..
بیا تا گل برافشانیم و می درساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم وطرحی نودراندازیم
اگرغم لشکرانگیزد که خون عاشقــــان ریزد
من وساقی به هم سازیم و بنیادش برانــــدازیم
شراب ارغـــــوانی را گــــلاب اندر قدح ریـــزیم
نسیـــــم عطـــر گردان را شکردرمجمــــــر اندازیم
چو دردست است خوش بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سراندازیم
صبـــا خــــاک وجود بـــدان عالی جنــــاب انـــــداز
بــــود کان شاه خوبــــان را نظربرمنظـــــر اندازیم
یکـــی ازعقل می لافد یکی طــــامات مـــــی بافــــد
بیاکــــه این داوریهــــا به پیش داور انــــدازیـــــــم
بهشت عــــدن اگرخــــواهی بیا با ما به میخـــــــــــانه
که ازپـــــــای خمت روزی به حوض کوثـــــر اندازیم
سخنــــدانی وخوشخوانـــی نمـــــی ورزند درشیــــراز
بیا «حافظ» کـــــــــه تا خودرا به ملکی دیگر اندازیم
برادروار
«عیاران»غرورازخودبدارند،نخواهند به پشت کسی را
اشغالیم گویند همه یکسان،قدم برپــــای توده اندازیـــم
اگرمردی بگـــــو این حــــــرف اطـــاعت وارتــــوبرمردم
رویم هردو،یکی شمشیردیگرچکش برادروار،ازکاراندازیم
همان اول برفرق کوبیده وهمان دوم که بریده است.ناموس
ضحاک ماردوش،دشمن کاوه راهمراه ماران درکـوره اندازیم
اگرگویید اشغالگررا بهترآید،بایــد که دیگروحشت نیـایــــد
بلی!زیر،چکک برزیرناوه،آیدرا نشاید،کاخ ظلم براندازیم
چرا؟درین مورد:چشمۀ جوشان ازآگاهی معرفت انسانی برای ماوظیفه میدهد که بنویسیم وبگو ییم.وتمامی سیاست گذاران بیرون آمده ازان چشمۀ جوشان را عقیده برآن است که برای بیرون رفت ازبحران موجود درافغانستان که به حیث معضلۀ بین المللی مبدل گشته است.حول مداربینش ودانش چرخی زد مقام انسان را اصل قرارداده، یک بار دیگرروی عوامل مکث شود.
حول مداربینش ودانش
درمیدان زیرین دوره میزنیم
انديشهها، باورها،آرمانها ورسم ورواجهاي زنده گي بطوركلي درجامعه ما نیک پسندیده شده است.ازقبیل وجدان،عزت،شرف،ناموس داری،وفاداری صداقت درعمل ،راستی،احترام به انسان،محبت به انسان.ازمهمترين جنبههاي تشكيل دهندة فرهنگ«عیاران» به شمار ميرود.
بناً باید پذیرفت که وجدان،عزت،شرف،ناموس داری،وفاداری صداقت درعمل ،راستی گویی،احترام به انسان،محبت به انسان .اصالت فرهنگ ملت آریانا را ساخته وخصوصیت خاص بخشیده است.همینکه گفته میشود مردم آریانا مردم جسور،مهمان دوست،علم پروراست برادعای برحق ما صحه می گذارد.بدبختانه که کشورهای متجاوز،با استفاده ازمهره های ازقبل خریده شده خود.درطی تقریباً چهاردهۀ اخیرنهادهای فرهنگی جامعۀ مارا ازهم پاشاندند.
وضعیت موجود بیان میدارد
«عیاران»میگویند همه بازيگران صحنه درجنگها متحيراند.بازیگران کنون درک کرده اند که ازآئين ورسم ورواج «عیاران» غافل وبيخبراند؟ گویند هركسي كه روزگاري درعرصة اين جهان پهناورگردن كشيده به نوعي اسير چنگ آزوفزون طلبي بوده است.زندگي رادرآن،جزرنج وعذاب بی آب رویی وپشیمانی ندیده است.
بلی! این روزهای صادرشده باغم درد آلود به پايان رسید.وفرداهم به پایان رسیدنی است.مگرملت به یاری خدا وهمکاری«عیاران»روشن ضمیر روش هميشگي خود رابخاطرهمبستگی ملی دنبال مینمایند.
درفرجام به فکرآن افتادم که نبشتۀ گسترده ومبسوط صد دم بکار ویک دم به یاررا مورد ارزیابی ونتیجه گیری قراردهم.همزمان به آن گفتار گاندی بزرگ درفکرم خطورکرد اززبان جناب محترم عزیزمحمد «آماج» شنیده بودم که میگفت: مراشان وشوکت دبدبه وخودخواهی خوشم نمی آید.زیرا این کارشاهان است وازاسلحه هم نفرت دارم،زیرا ذریعۀ آن ،انسانها و سائر زنده جانها ودست آوردهای نیک بشریت نابود می گردد.پس درزنده گی به جزازمحبت چیز دیگری ندارم وآنرابه هندو،مسلمان،یهودی،ترسایی وهرانسان باکمال میل عرضه میکنم وحوشحالم ازینکه بحربیکران محبت ودوستی به اندازۀ وسیع وپهناوراست. هراندازۀ که ازان مصرف کنی خلاصی ندارد.باید گفت که هرانسان روی زمین مالک این بحرخروشان میباشد.متأسفانه بخش اعظمی انسانها تا جاییکه لازم است ازین بحرمحبت ودوستی استفاده نمی کنند.جای بسا افتخار است که به تأسی ازگفتارگاندی بزرگ،شاگردان دارالمعلمین 1343-1346 ازین بحرجوشان محبت ودوستی نه تنها بین خود بلکه با مردم خود استفادۀ اعظمی کرده وبه اهمیت ارزش انسانها پی برده اند.چنانچه که یکی ازفرزندان شریف((نوجوان ازثمرجوانی ناچشیده ))هرات باستان که اسمش را فراموش کرده ام.جان را به حق میسپارد.فرزند نونهال خانوادۀ دارالمعلمین کابل دانسته بودکه درتداوم زنده گی،درشرایط دشوارتلخ زنده گی گیرمی افتد، برادران دارالمعلمین خودراتنها گذاشت جادۀ حق اختیارنمود،سرانجام جان رابه حق سپرد.درخانوادۀ جنبش جوانان دارالمعلمین کا بل1343-1346گلیم ماتم فرش گردید همه بخاطر سفر بی برگشت شریک زنده گی انجام خدمت به مقام انسان ،زجه وناله سردادند،همه ازجیب خرچ های که اولیای ایشان داده بود.معلمان به اندازه توان اعانه جمع کردند ختم وخیرات کردند.سرمعلم لیلۀ وقت میت را با مراسم خاص تشریفاتی ومعنویت انسانی به زادگاهش شهرباستان هرات انتقال دادند.امید که نسل های بعدی کشورمان ازچنان محیط وچنان فضابرای تحقق ارمان های انسانی بهرۀ کافی بگیرند.واحتیاج برآن نگردند که
بیگانۀ آیـــد چکش برفرق مردم کوبد ورود
بعدش سبزۀ،شرف ملت را باشمشیــردرود
گاوامپریالیزم متجاوزشکمش سیرگشتــــه
نوکرانش تنها نشخوارکنند ودندان بجــود
یادداشت:به تمامی شاگردان دارالمعلمین سالهای 1343- 1346پیشنهاد میگردد اگراسم آن «مرحومی»را بخاطر داشته باشند. لطف نموده به ایمیل آدرس ذیل بفرستند.
بااحترام
عبدالشکور«خوشه چین»
هالند
++++++++++++++++++++++++++++
قسمت یازدهم
دارالمــــعلمــــــــــــــــــین کابـــــــــــــــــــــــــــل
1343-1346
بیان چشمۀ جوشــــان آگاهـــــی ازمعرفـــت انسانــــی است
شنیده بودم که می گفتند
دنیــا همـــــه هیـچ کاردنیـــا همــه هیــــچ
ای هیـــچ زبهــــرهیچ گردهیچ،هیچ مپیــچ
نه خیرانسان راخدا توانا خلق کرده است
سرنای حوادث را دان که آهنگ شیطان است
بـــا دم دهــــل بینی رقاصان را چرخ وپلیـــچ
گذشت زمان، لحظه ،ثانیه،دقیقه،ساعت،.....سالها رنگهای است که زنده گی را زیبا می بخشد.مهم آن است که کی؟ چه رقم ؟ذریعۀ این رنگها زنده گی را زیبا می بخشد.«خوشه چین»
بهار«عیاران»دروجود انسان«وجدان»می آفریند،این وجدان است که برگهای فاسد شدۀ درختان اجتماع را به دورمی اندازد.«خوشه چین» اگرمیخواهی که شریف باشی علم را دزدی کن واگرمیخواهی ازشرافت به دور باشی قانون رادزدی کن.«خوشه چین»
قلــمــم تـــــرجمــــان فریـــاد مــــن است
ترجمـــان عمــــق دل وبنیـادمــــــن است
خـــون شهیـــــدان«عیـــــــار»دردل دارد
قصه گــوی اجداد به احفـــــاد مـن اسـت
خاموشی«عیار»به معنی سکـوت نیسـت
بلکه شنـــوا تـــر ازفـــریـــــاد مـــــن است
پیام وجدان به صدامی آید،حقــیقت ازآسمـان
همرهان قافله به هدف،یاران، مدعای من است
راستش گویم((آرزوی))«آمـــاج»غـــوث است
غــوث «آرزو»همیشـــــه دریـــــاد مــن است
غوث آرزو((ریشۀ)) میان گیلاس پرازآب چشمۀ جوشان آگاهـــــی از معرفـــت انسانــــی است.که دردارالمعلمین کابل سالهای 1343-1346 ریشه زد مثل درخت سروقد کشید،به مانند شگوفۀ گل گلاب لبخند میزد،ازموجهای معطرش، محیط پیرامون معطرترمی گردید. نمایش « پرتو قلنگ ملنگ»توسط او درستیژمکتب تجربوی درسال 1345که به نمایش گذاشته شده بود،فراترازآن زمان به امروز، را ازیادمان نمی بریم. قلنگ ملنگ مفهوم سیاسی دارد که پیرامونش درگذشته تحت عنوان مزخرفات ولمپن پرولتاریا مفصل بحث صورت گرفته است.ساختۀ پرداختۀ مافیای بین المللی است وفعلاًهم کشورمارادرآتش نفاق ومزخرفات می سوزاند. نمایش این عنوان به این طرف پهنای وسیع پیدا کرده است ودرگسترۀ تاریخ جایگاهی را برای خود تدارک می بیند. اوانسان مدبرکم حرف وفعال بزرگ است.شعاع تفکرش،به پهنۀ وسیعتروبزر گترسیلان مینماید.اومیگوید که هرانسان متعهد به ارمان انسانی دارای اخلاق بزرگ است.انسانی که قدم درمیدان سازنده گی می گذارد،مینویسد وازنارسا ییها سخن میگوید.کسی هست که درقبال هستی وخودش انسان متعهد است. هیچ انسانی نمیتواند،ازدیدگاه هنرخودنمایی وخرید شخصیت کاذب،حرف سازنده گی وانتقادی بگویدوبنویسد.ومیگوید که هرنویسندۀ متعهد رامرد((حماسه وعرفان)) باید شناخت.ازدیدایشان،هرنویسندۀ متعهد، می اندیشد ،سنجیده سخن می گویدبه وقایع تاریخی با نگاهای انتقادی،جهت حل مغلقیتها(( چه باید کرد؟)) وسایل نیل به هدف، راه حل را پیشنهاد مینماید.ازنظراو این چنین افراد را به حیث عقاب بلند پروازنام نهاد که دارای دوبال یکی آن،بال «دادخواهی» دیگرش بال«حق طلبی»مساوی به عدالت میشود. بلی! غوث آرزومهمان نوازاست،مهمانی اوبرای قرض ویارشوت نیست. ،ازخودنماییها وعوام فریبی بدش می آید.اوانسا ن با جرأتی است که ازاحساس گناه میترسد.بناً ازانجام گناه معذرت میخواهد.ازین گونه خصو صیات نیک فراوان دیگرراهم شامل حالش پنداشته حقش را به حیث انسان باهمت بلند والا دارای اخلاق حمیده محفوظ نگه داشته جمعاً همراه با اومیرویم به سراغ یاران دیگرو«عیاران»دیگر:
دارالمــــعلمــــــــــــــــــین کابـــــــــــــــــــــــــــل
1343-1346
بیان چشمۀ جوشــــان آگاهـــــی ازمعرفـــت انسانــــی است
ازفضا برزمین آن روزگاران،آگاهی ومعرفت انسانی باریدن گرفت،ازدروبام آن روزگاران،اخلاق وشرافت انسانی،چکیدن گرفت.چکیده ها درحرکات همسویی،به سوی همدیگر سیلیدن گرفت.نفوذ درزمین، نمیدن گرفت تخم های عیاران شرافت مند،اززیرخاک ،جوانیدن گرفت،پیرامون محیط انسانیت سبزیدن گرفت.درچمن سبز، درختان قد راستیدن گرفت.ازشاخ آسمایی،این درخت انجنیرسیدعالم واز شاخ آی خانمش،انجنیر بدیع الزمان،وازشاخۀ لوگرداکترسید نصرالدین خندیدن گرفت،درمجموع اینها غلغله گران بهاران عیاران اند. گویند که هرگاهی از کنار جنگلستان گل گذرنمایی عطرگلها شمارا به فاصله هایردور، مدت زمان زیاد همراهی مینماید. ببینیم داکترسید نصرالدین یکی ازین گلهای وجدان وشرافت را که نگاه انسانی اش آدم را به عالم انسان شناسی دعوت میدهد.هرجمله وکلماتی که ازحنجره بیرون میکشد گویا که جهان ازحرمت وعزت برایت توضح میدهد. ازین لحاظ است که ازشنیدن حرفهایش انسان هیچ احساس خستگی نمی کند.با این حساب می بینیم که جناب داکترصاحب سید نصرالدین ازجهان درک واحسا سش چه تحفۀ دارای معانی کثیرالبنیاد را ازفضای کیهانی انترنت برایم ارسال داشته است.باهم میخوانیم.
زندگی راجشن بگیر. دیروزرفته است. فرداشایدهرگزنیاید.تنها چیزی که داری همین لحظه حال است.
انسانهارا ازروی رنگ پوست وظاهرشان قضاوت نکن با محبت به چشمهاشان بنگروانعکاس روح خودت را در آنان مشاهده کنافق دیدت را گسترش بده! بیاموز که چیزهای ناشناخته باعث تغییرات نیز میشود و تغییرات نیز برایت تکامل به ارمغان می آورد.
آرامش درونی یکی از گرانبهاترین هدیه ها در کل هستی است.
بدان که ارمغان تنهایی ...شناخت خودمان وفهمیدن رسالتمان درجهان است.
عشق بوطن باعث رهایی ورستگاری میگردد.
خوشبختی چیست؟خوشبختی درآغوش گرفتن انسانها ولبخند زدن به همنوعان وبیدارشدن ودرک ازآزادی درپرتو آگاهی وخرد ورزی،سرانجام رسیدن به حصول آزادی است.
نوازش یک طفل نوزاد و نوشیدن یک گیلاس چای داغ و قدم زدن دریک روز بارانی ونشستن به تماشای منظره همراه «عیار»وبودن درلحظه اکنون است.
هرگزلبخندرا چون غوث آرزوترک نکن !حتی زمانیکه ناراحت باشی ... زیرا امکان دارد کسی عاشق لبخند تو شود.شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری ازافراد نامناسب رابشناسی وسپس شخص مناسب را ... به این ترتیب وقتی اورایافتی ! بهترمی توانی سپاسگذار باشی .زیاده ازحد خودت را تحت فشار نگذار.بهترین چیزها درزمانی اتفاق می افتد که اصلا انتظارش را نداری.زندگی خیلی کوتاه است. دست ازگله وشکایت بردار.شتاب نکن شروع کن به زندگی کردن .نفس عمیق کشیدن . درآغوش گرفتن دیگران.خندیدن.محبت کردن به خودت ودیگران... تا احساس زنده بودنت را درک کنی.یک دقیقه وقت بگیر و به تمام داشته هایت فکرکن وآنهارا برروی کاغذ بنویس وببین که چقدرتو خوشبخت هستی.زندگی ات راجشن بگیروشاد باش وبا تمام وجودت ازآن لذت ببرزیراکه زندگی به توهمان چیزی راهدیه میکندکه توانتظارش را داری ودر جست وجوی آن هستی.با پیروی ازاخلاق داکتر سید نصرالدین میگوید جادارد که تشریحات صد دم بکار یک دم به یاررا درهمینجا توقف بدهی،از محتوی مطالب قسمتهای یازده گانه نتیجه گیری نمایی وبنویسی که هدف ازین مقاله با این گز وبر چه بوده است وچه پیامی را برای نسل امروز وفردای کشورمیرساند؟؟ .
+++++++++++++++
قسمت دهم:
دارالمــــعلمــــــــــــــــــین کابـــــــــــــــــــــــــــل
1343-1346
بیان چشمۀ جوشــــان آگاهـــــی ازمعرفـــت انسانــــی است
رفیق انتخابی انسان است یارروزهای دشواراست
خویش وقوم اجباری زمان نوش اشتها بسیار است
افتخاربیشترازین دیگرچه بوده میتواند.؟
ازجمله یاران «عیار»شخصیتی با وقاری دریکی ازشعبات اداری دولت موجود کارمینماید.رزوی ازروزها خویش نزدیکش ازآو تقاضا کرد که موترم خراب شده است.میخواهم که از موتر شما استفا ده کرده جایی بروم. برای متقاضی جواب میدهد این موتر ازمن نیست ازدولت است اینک هزار افغانی برایت میدهم تکسی بگیر برو کار خودرا انجام بده.
درقسمت نهم: خواندیم که عظمت وبزرگی،جلال وشکوه دارالمعلمین کابل 1343-1346
خط والسیری داشت.مارارهنمایی کرد درمحیط پوهنتون،ازانجا به زادگاه شعرا،دانشمندان وفیلسوفان مشهوربلخ باستان،یافتیم رفیق دیرینۀ خود سید محمود«عیار»را،جادۀ عیاررهنمون مان ساخت تا از«نکته» های ارسطوبه ارزش وماهیت انسان،پی ببریم وبدانیم که شهر،سیاست وپولیس چه معنی را درذهن انسان القاح میکند.درتحلیل نهایی بدانیم که تارسیدن به شهر «ارسطو»چقدرفا صلۀ زمانی باقی مانده است تا برای تسخیراین شهررفته آنرا به شهرعیاران مبدل کرد.اکنون چرخشی داریم به طرف((مشرقی)) ننگرهاربزرگ همیشه بهار.
اگر شنوی تو از زبان عیار
احساس میکنی خصلت بهـار
غـــــم ودرد وانـــــــــــــــدوه را
میسرود سید محمد نبی«بهار»
جنگ جگلی جاری دی مسلمان په مسلمان ژالی
ووری راکیتونه ،مزایـــل، زان،اوجــــــهان ژالــی
کیژی بمباری،دتیـــاروشـــــزی بچیـــــــــــان ژالی
زاله واله مله کیژی له دی غمه جـــــوانان ژالی
دغه مصیبت دی په کابل زمکه آسمان ژالی
اویا
هره تیژه نه لعلونه جواهروی
انسانانوکی هم بعضی نوا دروی
زمرد،یاقوت،احجارکریمه تول
بیله بیه ارزشت لری همه تول
دانسان شرف په علم اوتقوی دی
نه په مال نه په نسب ددی دنیادی
مرحوم الحاج سید محمد نبی «بهار»فراتراز زمان یکی از شخصیت های ملی وروحانی قریۀ«بهار»ولسوالی خوگیانی، انسان آگاه دوراندیش مدبر متعقل مبارز نستوه،دل سوز ومهربان،ترقی پسند،ومعارف پروربود. شناخت مان ازاوشان زمانی تکمیل شد که فرزندبزرگش،پوهنیارسید محمد کریم «بهار» علاوه بر اینکه شاگر دارالمعلمین بود. افتخار،عضویت جنبش جوانان دارالمعلمین کابل1343-1346را هم داشت. شادروان الحاج سید محمد نبی«بهار»،انسان بادرک ومسؤلیت پذیربود. اومعتقدبود که رفتن به سوی روشنایی ومعرفت راازدوردسترخوان،تا به ثریا آغازکرد.بدین حساب گاه گاهی به دیدارفرزند دوست داشتنی اش،سید کریم «بهار» می آمد.درضمن تشویق وترغیب اوبرای آموزش تعلیم وتربیه، نواز ش پدرانه واستادانه اش را برای رفقای فرزندش دریغ نمی کرد.این دید وادید ها،دروازۀ همیشه باز به روی رفقای فرزندش،دسترخوان پراز وفورنعمات برای مهمانان فرزندش،توزیع احساس ومحبت پدرانه اش برای رفقای فرزندش را، چنان به دوستی ومحبت گره زد که تا به امروز،بازنشدنی باقی مانده است.این ریشۀ دوستی ومحبت ،درآب عرفان وفرهنگ بلند بالا ی خا نواده الحاج سید محمد نبی «بهار» شاخ وپنجه زد.این شاخ وپنجه عبارت اند از،سید محمد نعیم بهار،سید آقا، سید ابرار،سید جعفر وسید عمرکه همیشه خلقۀ((عیار)) رامربوط که بارها از اسمای شان تذ کربعمل آمده است.طرف لطف توجه واحترام قرارداده اند.این لطف ومرحمت همه اش نشأت میگیرد ازهوای بهار،شادروان الحاج سیدمحمد نبی«بهار».
اکنون اودرقیدحیات نیست.میگوییم که تحت عنوان((انسان دارایجوهراخلاق، انسان باخرد،مدافع زحمت کش))زنده ماند وگوشهای مابه سخنانش شنوا.
بعدازان پیشینه عصای پسینه
انگورحسینــــی میــــان کنگینه
بیرق را برداشت،زینه به زینه
سیدآقای«بهار»جوان هوشیــار
درحلقۀ طلای رفقا یاقوت نگینــه
سید آقای «عیار»جوانمرد،رند بی باک و دلیر مسیر حرکت اندیشوی، شادروان سید محمد نبی«بهار»را رشد وانکشاف داده ازعمق به سطح آورد از دائرۀ خانواده بیرون کشیده درسطح کشور وجهان شمولش ساخت چنانیکه:درقضاوت ها، تصمیم ها، پیوندها وگسست های کوچک وبزرگ زندگی اش، بادوستان ورفقا، آمیزه ای ازاخلاق پهلوانی،اخلاق اندیشیدن و تعهد به خود،به انسان وبه جهان را عملی می کرد ودرهر دورۀ حاصل اززنده گی سید آقای«عیار»جوهراخلاق زنده ترمی گردید.
سال25ثور 1345 بود پدرش مامور تانگ تیل لغمان بود.گفت که به حساب نشست های دوره«مهانی»گاهی،کلنگارلوگر،سید نصرالدین و سید نادرشاه، گاهی قره باغ «عبد الرحیم» گاهی اوقات شاه شهید وخوگیانی«سید محمد کریم»گاهی قابوزان وشهرارا«محمد داود»گاهی اوریاخیل پغمان «عزیزمحمد »وگاهی اوقات قریۀ توغبیردی چهاریکار«شکور» ازین اوقاتهای مختلف فراوان به آدرس رفقای باوجدان،به فکراینکه ازکاروان عقب نمانده باشد.این شعاررا درجمع عیاران سرداد.ازدعوت به مهمانی خبر داد.
مبارزه به سوی شاهرای انکشاف وترقی:
انتخاب به هدف مهتــرلام راه درازاست
خم وپیچ ماهی پررا،طی کردن نیازاست
درایت،صداقت درعمل وفاداری میخواهد
حرکت به آنطرف،آب ونمک وپیاز است
گفت بیایید کـــــــه باهـــــم باشیم
بیشتر ازیک، دو وسه،کـم باشیـم
ازخود میسازیم با خود می بافیــــــم
همۀ ما درحلقۀ خود جمــــــــع باشیم
خرد واخلاق انسانی فروزنده وتابنده باد
به مانند پـــــروانـه ها گردشمع باشیـــم
گرچه که ظاهراً با هم مختلف می آییم
دراندیشۀ انسانی همـــه یک رقم باشیم
عیب آید مراو«خوشه چین» انقــــلابی را
به مـــــردم خــود درروزامتحان کم باشیم.
پیشنهاد فوق مورد پسند واقع گردید.این میله به سوی جلال آباد وبعد لغمان تفریح خوش آیند وفراموش نا شدنی باقی ماند.درین سفر،ازمهمان نوازی از پذیرایی بی آلایشانۀ مردم یافتیم واقعاً مردم شریف ما ،شریف تر ازان هستند که ما به اندازۀ فهم خودآنهارا شریف میگوییم.بناً شر افت انسانی حکم می کند دیگر این مردم شریف مان را دربلا تنها نگذاریم وقربانی خواسته های چندانگشت شمارمعامله گروما جرا جونگردند . ازین رو بتاریخ بیست وپنج ثورسال 1345((روزعیاران))نام گذاشته شد.
25«ثور»
روز«عیاران» دفاع ازشرف وناموس وطن.
سید آقای«عیار» انسان بی باک ودلیر،ازلفاظان ومداحان بیزار است رفاقت را درتوصیف ولفاظی به محاسبه نمی گیرد بلکه او میدان عمل را ملاک قضاوت قرار میدهد.رفقای محدود آنزمان این سفر پیشنهادی را پذیرفتند درحدود،15 نفرازجوانان تازه وارد درعرصۀ مردی ومردانگی این دعوت را پذیرفتند.
بیست وپنج ثـــــور،سال هجری شمسی روزعیـــاران است
«ارزش معنوی»خردمندان،شیرمردان،حوزۀ خراســـان است
جهالت وتاریکی،خرافات رخت سفر می بندنـــد،رو به فــــــــرار
چراکه آفتاب عدالت ازآسمان صلح کبود برجنگل سبزتابان است
درپیـــاده سازی چهارمصرع فوق کمک میگیریم ازسه حــــــــرف
پندارنیک، گفتارنیک،کردارنیک،ثبت تاریخ ازعهد باستان است
روزیکه درآن روز،ارزش محبت انسان درمقابل انسان ازعمق دلها بیان می گردد.روزی که به ماهیت وجدان پی برده میشود.روزی که باید به بیان ارزشهای حفظ ناموس خانواده وناموس وطن توجه صورت گرفته شود.روزی که درآن موقع گفته میشود.موجودیت ورسمیت احزاب مترقی تحت ادارۀ بیگانگان که تمامی سیاستهای داخلی وخارجی،سیاست های فرهنگی وکلتوری ،سیاستهای اقتصادی وسیاستها حاکمیت واداره را وسیاست دفاع درمقابل جنگ را درچنگ خود دارند.هیج مفهومی نداردبه جز از زمینه سازی معاملۀ مکرر درمکرر. جبهۀ نجات ازچنگ بیگانه
درین روز ادبیات انقلابی برای حمایت ازضعیفان درمقابل ستمگران،به حیث شعار روز تعین میگردد.همه به حساب جوان مردی وانسانیت ،برای نجات انسان زحمت کش ،زیکزاکهای سیاسی را ازنظرمی گذرانند.تاکه ازتکرار خطا ها واشتباهات جلوگیری شود.بدین حساب درک میکنند که وزن مسئولیت انسانی خیلی سنگین بوده.وانجام آن سنگیترازان است.
درین روز،هنگام دیالوگ وگفت وشنید میان دوستانیکه آگاهی ومفهوم آزادی وانسان دوستی راآموخته وکسب کرده اند دراستعداد طبعی افزود بعمل آمده .درآن فضا روحاً ورواناً طوراختیاری همدیگر خودرا مییابند.
درین جشن متحدانه می گویند
باسیاکردن بینــــی با خبر باشید که کس آهنگر نمیشــــود
چون کاوۀ پرخاشگر،ضدضحاک،سروکارش بااخگرنمیشود
بازگویم
بیست وپنج ثـــــور،سال هجری شمسی روزعیـــاران است
«ارزش معنوی»خردمندان،شیرمردان،حوزۀ خراســـان است
جهالت وتاریکی،خرافات رخت سفر می بندنـــد،رو به فــــــــرار
چراکه آفتاب عدالت ازآسمان صلح کبود برجنگل سبزتابان است
درپیـــاده سازی چهارمصرع فوق کمک میگیریم ازسه حــــــــرف
پندارنیک، گفتارنیک،کردارنیک،ثبت تاریخ ازعهد باستان است
ببین وبخوان کارکرد یک عیاررا ازیک طرف واز طرف دیگر بنا بر تعریفی که ارسطو درمورد سیاست تعریف داده است. وزبان فارسی دری یگانه ادبیات اداره وسیاست بوده است که حکمرانان با این ادبیات حاکمیت کرده اند وغنای فرهنگی آریانا را ازکران تابه کران انتقال داده اند.بدین لحاظ لازم دانسته شد که به تفصیل درباره اش نوشته شود.
با این زبان منابع علمی فروان داریم،مشکـــل مــا مرفوع
شکرگــذارازاین خدمت مردم ایران وخــــلق افغــــان است
این زبان،زبان بیدل است،زبان غالب است،زبان اقبال است
یکی زادۀ لاهور،دوی آن،بیدل وغالب زادۀ هندوستان است
فرهنگ آریانا نصب دروازۀ ملل متحد
با این زبان گویند سعدی شیرازی استاد شیـــرین کــلام شد
بنی آدم اعضای یکدیگراند دردروازۀ ملل متحد آویزان است
گویند که ابو القاسم فردوسی((یک فرددر نقش کشور))این زبان دری است که به اومقام بخشیده است.
چوبخت عرب برعجم چیره گشت
همه روز ایرانیان تیــــــره گشت
جهان را دگرگونه شد رسم و راه
تو گوئی نتابد دگر مهـــــر و ماه
ز مِی نشئه و نغمه از چنگ رفت
زگل عطرومعنی زفرهنــــگ رفت
ادب خوار گشت و هنر شد
وَبـــال ببستند اندیشه را
پَـــــر و بــــــــال
جهــــان پر شد از خــــوی اهریمنی
زبــــان مُهر ورزید و دل دشمــــنی
کنون بیغمـــان راچه حاجت به
می کــــران را چه سودی به آوای
نــــی
که در بزم این هـــرزه گردان خـــــام
گنــــاه است در گردش آریم جـــــــــام
بجـــــائی که خشکیده باشــــد
گیـــــاه هــــدر دادن آب
بـــــــــاشـــد گنــــاه
تجاوز، تجاوزاست زیرهرعنوانی که باشد
خوشه ازینجا درتصرف خود می گیرد
چوبا کابل،لندن ماسکـــاو برابرشود
همه نـــام نیک نصیـــــب کافــــرشود
زنوش ودکاوخوردن گــــــوشت خنزیــر
بیگانــــــــه را بجای رسیده است کـــــار
کـــــه تـــــــاج آریانا کنـــــــــــد آرزو
تُفــــو بــــرتـــــــوای مهـــاجـــــم
تفـــــو
دریغ است
که خاک افغان ویـــــران شود جایگاه
اژدهـــــــــــار ومــــــاران شــــود
این زبا ن ابوالقاسم لاهوتی را درمیدان کشید
زنــــدگی آخر سرآيد بـــــــندگی در کار نيست
بنـــــــدگی گر شرط باشد زندگی درکار نيست
گــــــــرفشار زنــــــدگی آبت کند مسکين مشو
مرد باش ای خسته دل شرمندگی درکار نيست
باحقارت گر ببارد برسرت بـــــــــــــــاران دُر
آسمان رو گو برو بارندگی در کـــــــار نيست
با این زبان رودکی مقام یافت
ازسموروحریر بیزارم
بازمیل قلندری دارم
یک دمک به خودآببین چه کسی
ازکـــی دوری با کــــی هم نفسی
حافظ شیرازی با این زبان شکوه ازوحشت دارد.
این چه شوریست که دردورقمرمی بینم
همه آفـــاق پرازفتنــه وشــــرمیبینـــــــم
هـــــرکسی روزبهـــــــــی میطلبد ازایام
علت آن است که هرروزبد ترمی بینــم
ابلهان را همه شربت زگلاب قند است
قوت دانا همه ازخون جگر می بینـــم
اسپ تازی شده زخمی به زیر پالان
طوق زرین همه بر گردن خرمی بینم
دختران را همه درجنگ وجدل با مادر
پسران را همه بدخــــواه پدرمی بینم
هیچ رحمی نه برادر به برادر دارد
هیچ شفقت نه پدررا به پسرمیبینم
پند حافظ بشنو خواجه برو نیکی کن
که این پند به ازگنج وگوهرمیبینم
عمرخیام
ای چرخ خرابی از کینۀ توست
بیداد گری پیشۀ دیرینۀ توست
پروین اعتصامی با زبان شهری توصیه می کند.
ای گربه
ای گربه،توراچه شدکه ناگاه
رفتــــی ونیــامــــدی دگـربــار
بس روز گذشت هفته ومـاه
معلوم نشدکه چون شداین کار
جای تـوشبانگه وسحـرگـــــاه
دردامن مـن تهـی است بسیار
درراه تو کَند آسمـــان چــــــاه
کارتو زمانه کــــرد دشـــــــوار
پیدا نــــه بخــــــانۀ نه بــــربام
ای گــمشــــدۀ عزیــــز دانــــی
کـــزیـــاد نمیشــوی فرامـوش
بــــردآنکـــه تورا بــــه مهمانـــی
دستیــت کشید برســـروگـــوش
بنواخت تــورا بـــه مهــــربانــی
بنشانـــد تورا دمـــی درآغـــوش
میــــگویمــت این سخـــن نهــانی
درخــانــــــــۀ مـا زآفـــت مـــــوش
نه پختــه بجـــای ماند و نـــه خـــــام
آن پنجــــۀ تیــــز درشبــــی تـــــــــار
کـــردست گــــهـــــی شکار مــاهـــی
گشتـــه است بحیلــــۀ گــــــرفتـــــار
درچنــگ تـو مرغ صبحگــاهـــــی
افــــــــتد گــــذرت بسوی انبــــــار
بانو دهـــــدت هرآنچه خـــــواهــی
دردیگ طمــــــــع، ســـرت، دگربـار
آلـــــــود به روغــــــــن سیـــاهـــــی
چونــــــــــی به زمـــــان خـــــواب و آرام
آن روز تـــــــــــوداشتی ســــــــه فرزنــــد
ازخنـــــــــــدۀ صبحگـــــاه خوشتـــــــــــــــر
خفتند نـــــــژنـــــــــــد روزکــــــــی چنــــــــــد
دردامــــــــن گــــــــربــــــــــه هــــای دیگـــــر
فــــــــــرزنـــــــد زمـــــــادرست خـــــرسند
بیــــگـــــــــانــــــه کجــــــــــــاو مهــــــرمادر
چــــــــون عهد شـــــــد وشکست پیــــــــوند
گشتـــــــــنـــد بســــــــــان دوک لاغــــــــــر
گشتـــی چـــو زدست مـــــن فــراری
افتــــــــاد وشـــــکست کـــــوزۀ آب
خوشه چین نوشت:
بینی مالیدن به زمین طلب کمک ازدشمن عیـــب است
خودراحاکم ساختن به سرنوشت ملت کار«عیار»نیست
گوید برای نجات وطن بشتابید
ملت بیچارۀ ما گنهکارنیست
عیارگوید اقرار کن به گنایت،بیان کن ازاشتباهت
بپرداز جریمه،ما صلح کنیم «بین خود» توره راه
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت نهم:
دارالمــــعلمــــــــــــــــــین کابـــــــــــــــــــــــــــل
1343-1346
بیان چشمۀ جوشــــان آگاهـــــی ازمعرفـــت انسانــــی است
درمقدمه راجع به عظمت وبزرگی،جلال وشکوه دارالمعلمین کابل 1343-1346 توضیحات مفصل داده شده است.شخصیتهای بیرون آمده ازان محیط ومکتب ومدرسۀ انسانیت وشرافت،هرجا که قدم مانده اند نقشۀ ازقدم هایشان گویا که جریان آب است.آب درمسیرسیلانش،محیط سبزانسانیت وشرافت رامنظره بخشیده درمیان سبز این چمن انسانیت،گلهای اخلاق وشرافت،درباغ وجدان وصداقت به امرانسان دوستی رازیبایی بخشیده است.
بلی یکی ازین نهالها،که جنسش ازدرخت بلخ باستان میباشد، به بوی بهارمحیط دارالمعلمین کابل در((پوهنتون)) شگوفه کرده است.
بلخ باستان،شهررابعۀ بلخی،بلخ باستان،شهرمولانا جلا ل الدین بلخی،بلخ باستان شهر ابن سینای بلخی،بلخ باستان،شهرناصرخسروبلخی،شهری که بنا بر،موجودیت علما دانشمندان این مشعلهای همیشه فروزان نام مادرشهرهارا به خود اختصاص داده بود.شهری که چنگیز ویرا نش کرد.شهری که یکی از پی دیگرنه برای آبادی بلکه برای تخریب بیشتر درزمانه های مختلف اقدا مات ظالمانه علیه اش صورت گرفته است. اما خاک بلخ باستان خاکی است که هنوزعقیم نشده است توان مرمت خودرا دارد. دررشته های مختلف دردوره های مختلف شخصیتهای سیاسی، علمی، ادبی، هنری وحماسی وعیاران زمان خورا آفرید.وبه حیث مرکز فرماندهی تغیر و تحول درعرصۀ سیاسی ارزش بس مهمی را به خود اختصاص داده است. بلخ باستان رامیتوان کله،کابل راصدر،هرات را دست راست،ننگرهاررا دست چپ،جنوب راپاهای دونده.درمجموع چهاراسکلیت تن واحدکشورنامید.
شخصیت دلپذیر
سفـری دارم به شهرمولانا،همان شهرکه گویندش،بلــخ باستــــان
درجستجوی جوانی ،جوانی که خوانندش«عـیــــاری»ازخـــراسان
مغزسرد دارد،قلبش گرم ،بیننده خوب،گویندۀ زیبا بـــا دستان پـــاک
مبرا ازهرنوع،امراض سیاسی،فرهنگ شهری دارد نیست دشمن انسان
انسان شیک پوش وخوش قیافه،به سرش کلاه سورمیزیبد،ازرنگ شتـــر
جیلک ابریشمی پوشیده به تن ،پیراهن خامک دوزی شده با انگشتان
آزاد وآگاه همه گوینـــد اورا،سبیل مردانه بــــرپشت لـب،انسان شریف
قامت بلند بـــا لا دارد «سیدمحمود» شخصیت دلپذیر مردروزگارزمان
کتاب نویس هوشیار وقلم زن هنرمند،با استعدا دتازه نفس،یکی نبــودند
باهم یارویاور بودند،دارای خصلت یکسان ، دو،بودندوبه چهـــــــارپهلوان
نبـودند بنده به کسی نمی خوردند هوسی،انسان مستقل بودند جزخـدای لایزال
بودندش عزیزان «یاران»یونس باذل،داکتر«راعد»تیـــم به کــــارهـــــای کلان
قابل توجه داکترحیدرمرد زمان حاضرصحنه،باتحصیلات بلند،جوانان باوجـدان همنشین وهمکار،هم گـپ وهمرازبـودنـد،خدمت به انسان این حلقـۀ «عیـار»
عزیز«محمدآماج»سیدمحمد کریم«بهار»،داکتریوسفی محمد داود،سخن دان
تبصره: جناب داکترحیدر،اولین رئیس پوهنتون کابل بعد ازکودتای 1352 ،اوازجمله شخصیتهای علمی پوهنتون کابل معتقد بود که درتحقیقات علمی داخل شدن به «مغزپدیدۀ شی» قابل تحقیق اهمیت زیاد دارد.زیراکه فهمیدن آن راه یک صد ساله را دریک شبانه روز نزدیک میسازد.اگرغلط نکرده نباشم اداره وسیاست یک پدیدۀ حقوقی است که زنده گی شهری راسرو سامان می بخشد.برای بهترساختن یک ادارۀ با ثبات آن هم درمحیط اکادمیک ضرورت به شناختن اداره وسیاست را احساس می کرد.بناً عناصری را منحیث وسیله دروجود کادرهای جوان جدیداً فارغ شده ازمحیط اکادمیک که فوقاً از اسمای یاد آوری شده است،درسرفصل کاری خویش قرارداده بود.
میگفت سید محمود آقا که ریشه درآریانادارم
بافکربلند
دربلخ نمی گنجم
درمحل نمی خشکم
زادۀ آن شهرم
زبانم دارم زبان انسان
انسان با انسان هم لسان است
انسان کیست؟
ازبک،ترکمن،هزاره...............دیگران
هم تاجک وهم پتان است
بهره برداری سیاسی اززبان وقوم ومذهب
خصلت انسان بی وجدان است
همین اکنون ملت مان
خاکسترمیان آتش دان است
این چه روز است
که برسرملت مسلمان است
تحت اداره بیگانه
رابران،درحال تقسیم جنت
وبخشش حوروغلمان است
شیطان لعین
برای انجام کار خود
این طرف وآنطرف کوه سلیمان است
درک چنین است گوید فرزندعیار،بلخ باستان،کنون
ما پیرشد گانیم امروز ازجنس درخت نصیب به تبر میشویم
موعدبه پایان درنقش بی نفسان،خوراک کرم وجانورمیشویم
هوش خویش از دست داده ایم فریاد مان نمی رسد به گوشی
با اشارۀ سر،با گوشۀ چشم،باعلامت انگشت درک چنین است
ازسقف بلند سقوت به زمین،همنشین،همکلام کوروکرمیشویم
پایتخت وشهرها،کندوکپل شد،بینیها بریده وسرها همه کل شد
ترسم ازین است.عاقبت کار درجمع مفقود الاثرهـــــا میشویم
نگذارم که مفقودالاثرشوند
کارنامۀ دارند،اثری دارند،مغزبه سری دارند ازخود دفتری دارند
خودمیبویند،مگرنمیگویند«خوشه چین»رسالۀ رانوشت«مانـــدگار»
عصارۀ ازنوشتۀ بالا
بلی! مفهوم «عیار»بهترازان است که تعریف شده است.
مفهوم «عیار»راازمخزن خرد مولانای بزرگ درک نماییدکه گفته است:
درکــــوی خرابات مــــرا عشق کشان کرد
آن دلبــــرعیـــارمـــرادیـــــد نشان کــــرد
مـــــن درپــی آن دلــــبــرعیـــاربــرفتــــم
روی خـــود آن لحظـــه زمـــن نهـــان کرد
مـــن درعــجــــب افتادم ازان قطـــب یگانه
کزیک نظرش جمله وجودش همه جان کرد
ناگاه یک آهــــو به دوصد رنگ عیان شد
کزتابش حسنش مه وخورشیـــد فغــــان کرد
آن آهـــوی خوشناف به تبـــریزروان گشت
بغداد جهـــان را به بصیــــرت همــــدان کرد
آنکس کـــه ورا کـــرد به تقلید سجــــودی
فرخنـــده بگــــزیده ومجنـــون زمان کرد
آنها کـــــــه بگفتنـــد ما کامـــل فـــــردیم
سرگشته وســـودای رســــوای جهان کرد
سلطان عرفناک بـــدش محــــرم اســــــرار
تــــا سر تجــــلی اصـــل جمـــله بیـــان کرد
شمس الحــــق چـــو بگشـــاد پــــرعشـــــق
جبرئیــل امین را زپی خــــویش دوان کــــرد
همین لحظه«عیاری» ازبلخ با ستان سید محمود آقا، یارقدیمی و دوست داشتنی،انسان با وجدان حلقۀ «عیار»فعلاً درایالات متحدۀ امریکا زنده گی دارد.سیمای زیباومردانه اش،گویا که استادی ازگوشۀ جهان ازروزنۀ امکانات تفکرو وسایل مسخرشدۀ دست آدمی انترنت وکمپوتر،حرف میزند،مطالب سود مندی را برای نسل رشد یابنده توضیحات میدهد. درین استقامت، توانمندی انسان رابرجسته نموده«عیارانه» به ارزش انسان اشاره میدهد:به مانند غواض ماهر وتوانا دربحرشرافت وتفکرعقلانی ،غوطه ورمیگردد.این شناورماهر وباوجدان دراوضاع جاری کشورفرورفته وحشت قرن بیست ویک را درکشورجنگ زدۀ مارا به بررسی گرفته،دومرتبه درمرتبۀ اول، ازفوکس، دارالمعلمین کابل 1343-1346 عبورداده ودرمرحلۀ دوم درتعریف سیاست که توسط ارسطوبه به تحلیل گرفته شده،تطبیق مینماید.بعد ازتطبیق خواهیم گفت که حل معضلۀ پیچیدۀ درپیچیده راه درازی را درپیش دارد.که باید آنرا طی وطریق نمود. این راه عبارت است شناخت انسان:ازدید ایشان انسان یعنی خردمند دارای عقل سلیم وسازندۀ سیاست است.
«خوشه چین» معلم مؤظف می گردد که ازمنابع،کتاب خانه، سایت های انترنیتی مطالب ضروری وآموزشی را بخواند. یاد بگیرد آنرا به زبان ساده وعام فهم برگرداند.تا خوانندگان ابتدایی به زود ترین فرصت ازان استفاده نمایند. تدوین کنندگان سیستم تفکرسیاسی رامیتوانیم به نام های افلاطون وسقرات آدرس داد.بعد میرویم به سراغ ارسطو:ارسطو اولین،فیلسوفی بود که دیگاه های افلاطون وسقرات راتحتانی، طولانی وعرضانی موردتجزیه وتحلیل قرارداد.ازپولیتیکل بودن انسان حرف زده است وبرای پولیس صفتی بیان کرده است((شهروحاکمیت))انسان مدبرومتعقل، کسانی که درشهر زنده گی میکنند. صاحب قلم بین بازاری وشهرنشین فرقی میگذارد.
1- بازاریان همه داروندارعزت وشرف وناموس عامه را درمعامله قرار میدهند.
2-شهرنشینان((خردمندان،آگاهان«عیاران»آزاد اندیشان)) انسان را مورد توجه قرار داده اند. خدمات انسان را«تسخیر»ابتکارات سیاسی، ایجاد گری وخلاقیت های هنری محترم شمرده،استفاده ازان را به حیث وسیلۀ شریفانه به منظورزنده گی شریفانه می پذیرند.
بدبختانه که درجهان((کشور))مااکثرن بازاریان جلوه نمای کرده اند ومیکنند. موتورسیروتحول را دراختیارخودگرفته اند.پس با این دلیل برای اینگونه انسانها نمیتوان انسانهای شهری نام گذاشت.
ارسطو میگوید: " سياسی بودن طبع و خوی انسانی است. "
همینکه تعریف شده است:انسان موجود افزارسازاست،بناً انسان درموقف برترازلحاظ داشتن شعوروتفکر نسبت به سائرموجودات قرارمیگییرد.این موقف بالابرای انسان جایگاه((سیاست))رامیدهد.سیاسیون((پولیس)) کسانیکه حاکمیت میکنند،جامعه رابربنیادارزشهای انسانی رهبری مینمایند. پس درهرصورت گفته میتوانیم که انسان درمناسبات روزمره،طبع سياسی خویش را که عناصر شرافت را باخود داردعملاً به اثبات میرسانند.مسؤلیت پذیری را که ما بنام انجام رسالت آموخته ایم،درتطبیق آن ازهرگونه وسایل ممکنۀ شریفانه کارمیگیرند.با وجودیکه ارسطو گفته است جوهروخصلت سیاسی»درروند تکامل ورشد.موجودیت کامل خودراپیدا مینماید. ولی تماس نگرفته که درنظام((شهری)) افراد،دردرون ادارۀ حاکمیت ((پولیسی))به دنبال منافع شخصی همگام وهمروند تکامل جوامع بشری ((تکنالوژی معاصر)) خصلت وحشی گری خودراحفظ مینماید.
هابز:انسان درشرايط پيش-حکومتی حيوانی نظيرگرگ بيش نيست.
راه نجات: ازنظرمارکس حکومت وسيلهای برای سرکوب است.
ارسطوبه توانایی انسان دل می بندد تا اینکه انسان چه است.ارسطومی پرسد. یک انسان چگونه می تواند سیاسی شود؟وبازجواب میدهد.به انسان آنطوری که هست جواب نمیدهد.جواب میدهد که انسان توانمنداست: بلی!پوتانشیل واحساس نهانی هرانسان درحال انفعال بوده که انسان رامجبور میسازد درتمامی تغیرات وتحولات نقش بازی نماید. جای دیگر ارسطومیگویدحکومت«شهر»است«معارف انسانی» که افرادرا سیاسی بسازد:
حاکمیت های که عناصر شهری را باخود دارند درسرلوحۀ وظایف واجرأت کاری خود خوشبختی هارا می گنجانند کوشش مینمایند که باشندگان تحت قلم روخودرا خوشبخت بسازند.درصورتی شده میتواند که حاکمیت شهری معارف انسانی را به بلند ترین قلۀ ازمدارج تکاملی انسانی ارتقا دهند. حاکمیتهای شهری به نظر،ارسطونه به اساس تمایلات فردی،غریزی، باید اخلاقن نه براساس تمايلات فردی غريزی عمل کنند،بلکه به قوانين شهری احترام بگذارند.براساس این تعریف ما میتوانیم بگوییم تمامی حاکمیت ها درافغانستان،بربنیاد حاکمیت شهری عمل نکرده اند.بنیاد پولیس یا سیاست ره می برد به دیا لکتیک یا جروبحث سیاسی، شهری ها گفتوگوها راکلید درهای بستۀ معضلات تاریخی میدانند.
درروان شناسی تعلیم وتربیه آموخته بودیم که،استعداد آگاهی یا خرد،منزل اول ومنزل دوم دارد.منزل اولش همانا استعداد فطری است که بعضی ها را درسطح نابغه معرفی می دارد .منزل دوم استعداد کسبی همانا سیاست است که ازطریق معارف(( انسانیت)) به دوطریق تئوری وعمل پیاده میگردد.
برگرفته ازگوگل
ارسطو در اثر پوليتيک خود
5 تز ارائه داده است:
تز اول: حکومت برترين شکل جامعه انسانی است، که خوشبختی انسانها را به واقعيت
میپيوندد.
تز دوم: حکومت پديدهای است طبيعی.
تز سوم: انسان در طبيعت خود موجودی است سياسی.
تز چهارم: حکومت نسبت به هر شکل قبيلهای يا شخصی قدامت دارد و بدون آن چنين
اشکالی ممکن نمیباشند.
تز پنجم: انسان به عنوان تنها موجود صاحب قدرت زبان است، زيرا او برای عدالت و
اخلاقيت تلاش میکند.
به طور کوتاه، میتوان فلسفه سياسی ارسطو را در نکات زيرين فشرده نمود: 1-
حکومت يا پوليس از نظر ارسطو محيطی است برای خوشبختی نه وسيلهای برای سرکوب.
2- انسان تنها از راه عضويت در پوليس (در شهر يا سيستم حکومتی) میتواند به عنو
ان انسان شناخته شود. از اين نقطه نظر تمايزی بين دو مفهوم شهروند و انسان وجود
ندارد.
3- انسان تنها از راه عدالت میتواند کامل باشد و بدون عدالت تفاوتی با حيوانات
ندارد. به ديگر سخن، برای ارسطو عدالت يک شرط لازم و ضرور برای هم زيستی است.
4-
از نظر ارسطو ديالوگ (لوگوس) بين انسانها انجام میپذيرد و از اين
راه میتوان به تصميم گيریهای درست برای نيل به خوشبختی دست يافت. 5-با توجه به ديدگاههای ارسطو در باره پوليس ، میتوان به فلسفهای
رسيد، که تلاش میکند به گونهای روش شناسانه به يک اخلاق علمی دست يابد، که در
آن کرداروکنشهای آدمی تعيين کننده هستند. يعنی، ازراه صرف تحليلهای واکافتی و
منطقی فلسفی نمیتوان به يک فلسفه علمی اخلاق رسيد، بلکه انگيزهها و رفتارهای
انسانی اساس چنين علمی را تشکيل میدهند. ارسطو برای چنين فلسفه عملی چارچوب
روش شناسانهای تعيين میکند، که بر پايه خرد عملی استوار است. با اين که اخلاق
و سياست در فلسفه ارسطو جدايی ناپذيرند، اخلاق در برگيرنده تمام فلسفه عملی
نيست، بلکه بخشی از آن است. علاوه بر اين، سياست در فلسفه ارسطويی بسيار پيچيده
تر از اخلا ق است، زيرا سياست نه تنها بعد اخلاقی ، بلکه جنبه تکنيکی، به مفهوم
هدفمندی عقلانی، نيز دارد. بر خلاف پلاتون ، ارسطو نمیخواهد به يک مفهوم
خوشبختی محض دست يابد. مفهوم خوبی و خوشبختی برای ارسطو تنها در رابطه با عمل
فرد (سوژه) مشخص میشود و به اين دليل ارسطو به دنبال يک فلسفه عملی است که در
آن تمايلات و علايق سوبژه نقش محوری بازی میکنند. زندگی سياسی بر اساس قوانين
علمی تعيين نمیشود، بلکه به موازات مفاهيم تجربی مشخصی نظير عدالت ، شجاعت
وغيره شکل میگيرد. به بيان ساده تر، فلسفه سياسی ارسطو به دنبال خوب مطلق
نيست، بلکه در پی آن است، که چه چيز برای افراد جامعه میتواند خوب باشد. يعنی
برای ارسطو (بر خلاف پلاتون) نه فقط مفهوم تئوری خوب، بلکه مفهوم عملی خوب مد
نظر است. انسان فقط آنگاه میتواند با موفقيت به اخلاق بپردازد، که نه تنها به
جنبه شناختی و تئوريک اخلاق، بلکه به کنش اخلاقی افراد نيز توجه کند: نه تنها
اخلاق اپريوری يا پيشينی بلکه اخلاق در اخلاق، بلکه به کنش اخلاقی افراد نيز
توجه کند: نه تنها اخلاق اپريوری يا پيشينی بلکه اخلاق درعمل. برای اخلاق
درعمل، فرد بايد متعلق به پوليس باشد. يعنی، فرد بايد عضو چنين سيستم شهری باشد
به طوری که مبادله زبانی (لوگوس) بين افراد اين جامعه ممکن باشد. بر اين اساس
نمیتوان تز پنجم ارسطو در پوليتيک را به جنبه صرف تکنيکی و سياسی آن کاهش داد
و بعد اخلاقی آن را حذف نمود.
تز ارسطوی را میتوان چنين خلاصه نمود: چيزی که سياست و اخلاق را از اصول
تئوريک متمايز میکند، اين است که خاستگاه سياست و اخلاق احکام مشخصی، که
اعتبار بديهی داشته باشند، نيستند. سياست و اخلاق به عنوان فلسفه عملی صاحب هر
دو بعد تئوری و عملی میباشند و بايد در هر دو بعد مورد پژوهش قرار گيرند. به
اين دليل ارسطو خويی شهروندانه (Ethos) اتوس را
پيش شرط دروس اخلاقی و سياسی خود میداند. اتوس شيوه زندگی است، که فرد در
عضويت خود در سيستم شهری آموخته است. فلسفه عملی برای ارسطو خصلت جستاری (Topic) دارد. توپيک روشی است که بر اساس آن بايد برای يافتن تصميم درست،
دليل درست را يافت به عبارت ديگر، متدی ديالکتيکی در بحث و گفتگو است. به دنبال
يافتن يک روش عملی برای تصميم گيریهای سياسی، ارسطو مفهوم "حد ميان" را وارد
فلسفه علمی خود میکند: نبايد صرفن احساسی و نبايد صرفن عقلانی عمل نمود بلکه
همواره حد ميان يا وسط را يافت. حد ميان يا مربوط به موضوع عمل و کنش است، مثلن
در رابطه با عدالت، دادن و گرفتن پول، و يا در رابطه با شجاعت ، بستگی به کنش
گری دارد، که در شرايط مشخصی عمل میکند. چنان چه میبينيم تلاش ارسطو برای
اخلاقی کردن سياست به آنجا میانجامد، که با رهنمودهايی عملی به معيارهايی
ذهنی دست يابيم، که با کمک آن به شيوه درست عمل کردن برسيم. به طوری که خواهيم
ديد اين ديد ارسطويی در مقابل فلسفه کانتی است: کانت در نقد خرد عملی به اصل
عمل به عنوان يک اصل بی قيد و شرط، که وابسته به کنش گر نيست ، میپردازد. 1-
حکومت يا پوليس از نظر ارسطو محيطی است برای خوشبختی نه وسيلهای برای سرکوب.
2. از نظر مارکس حکومت وسيلهای برای سرکوب است.
3. از نظر روسو انسان میتواند يا شهروند باشد يا انسان.
4.
با اين نظر ارسطو ازهابز ياد میکنيم: انسان در شرايط پيش-حکومتی
حيوانی نظير گرگ بيش نيست.
5.
اين ديد انسان شناسانه اهميت بسياری دارد: در حالی که در مسيحيت و
اسلام ديالوگ بين انسان و خدا میباشد و انسان از طريق پيغمبر توانايی در شنيدن
سخن خدا را دارد و از اين راه میتوان به خوشبختی رسيد، از نظر ارسطو ديالوگ
بايد ،برای رسيدن به خوشبختی، بين انسانها باشد.
AS_khoshachin@hotmail.com
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت هشتم
رفیق رفیق باآدم رفیق میشــه
دوست صمیمی وشفیق میشــه
چون کرکترها باهم بافت میگیرد
درآشنایی ها خیلی عمیق میشه
گویند که اهـــــداف شریفانه است
درتطبیق پروگــرام دقیق میشــه
جناب محمد آصف «نبرد» یکی ازشخصیت های سیاسی متعهد با دیانت،مصمم به ارمانهای انسانی،سخن گوی زیبا کلام میباشد..
جناب ایشان درآشنای با شخصیت های بیرون آمده ازعنوان زیرین، چون
دارالمــــعلمــــــــــــــــــین کابـــــــــــــــــــــــــــل
1343-1346
بیان چشمۀ جوشــــان آگاهـــــی ازمعرفـــت انسانــــی است
درمحیط پوهنتون چون(( بابه صاحب طوفان،محمد داود پنجشیری، عزیزمحمد آماج،داکترسید نصرالدین،سید نادرشاه،پوهنیارسید محمد کریم «بهار» هم قدم وهم سخن،روی چمن با داکتر سید محرم غیاثی)).جناب محمد آصف نبرد درگرما گرم جوانی.
درحوض آگاهی ازمعرفت انسانی غوطه ورشد
جرأت اخلاقی پیدا کرد انسان معروف ودلاورشد
قطره قطره،جرعه، جرعه،گفت:جمع میشویم ما
دربحروجــدان وشرافت،آب بـــاز،ماهروشناورشـد
عاشق انسان بود،مکتبی راخواندمدافع دهقان گشت
درشبهای تاریک،منزلگۀ فرازوفرود،ستارۀ انورشد
ازمعلم آموخت،درذهن ذخیره کرد،معنی واو،الف ویارا
همرکاب،عیارومدد گار،به روشنفکرورفیق کارگــــرشد
ازبایدها بگذشت واردمیدان وشایدهارا به گوشۀ گذارکرد
سیاست راباشرافت گفت مکمل همدیگراند شیروشکــرشد
چکش سرخ،برفرق ظالم زد،داس سبز ناموس توده برید
وحشت قدکشید مدنیت زمین گیر«عیاری» ازماجرامستحضرشد
رسالت مندان،ازملامتی تاریخ «آصف نبرد» ترس دارندهنـــوز
«خوشه چین» گفت یافتم اورا آدم مدبر،بلاشک که انسان معتبرشد
محمد آصف نبرد،به دنبال معرفت انسانی،قدمی گذاشت به سوی شهر،از آگاهی«آزادی» وآموزش علم ،هرگاهی که بعد ازختم ایام تحصیل((تعطیلات زمستانی)) به خانه یعنی زادگاهش«صوفیان لغمانی» چهاریکار می آمد،به مانند حاصل«انگور»خانه دوستان،سوقات،ازیاد گرفتگی های خودش به دوستان وخانواده هایش،اطفال قدونیم قد، جوانان قریه وقریه های همجوار،آگاهی وعلم سوقات تقسیم میکرد.
توضح میداد اگرمیخواهید که به بالاترین مرحلۀ فهم ودرک ودانش اززنده گی نوین برسید، درجادۀ تنظیم شوید که شمارا به آنجا میرساند آن جاده عبارت از ریاضی است. میگفت که ریاضی زبان طبعییت است.اگرزبان طبعیت را فهمیدید ،طبعیت با شما همرازمیگردد،رازهای نهفتۀ خودرابا توقصه میکند،تورا درداخل ذره رهنمون میسازد.همین ذره است که تورا همراه باموج نوربه کهکشانها میبرد .نظامی که ریاضی را نداند محاکمۀ وضعیت میدان جنگ را نمی داند. درجنگ به شکست مواجه میشود.چنانچه که پهلوان درمیدان کشتی، سرعت عمل درحمله ودفاع حمله وحملۀ ضد حمله را به حساب ثانیه ودقیقه رعایت مینماید.گول زن ماهروتوانا درآخرین یک برچندم ثانیه توپ را برگول حریف وارد مینماید.غروروتکبربد ترین صفت است. تکبر انسان درسطح بی خردان سقوط میدهد. ازهمین خاطر است قدرت مندان جهان سرمایه متکبر شده اند ودرسطح نادانی سقوط کرده اند فکرمیکنند که با نسل کشی پیروزی را ازآن خود میسازند. طی زیاده از 35 سال است که امپراتوران ومهاجمان چپ وراست با روح ملتهای کشورهای نگه داشته شده درجنگ وستیز میباشند.بعد ازشکست میدانند که روح ملت ها آدرس روشن ندارد.روح آنها درشب تاریک دربسترخواب، درروزروشن،بدون ازانکه دیده شود دست به حمله میزنند بناًتداوم جنگ با روح ملت ها عاقبت شکست را به همراه دارد.
طبعیت با زبانی که دارد.تورا به مافوق ازارادۀ خودرهنمون میسازد.چنانچه که باخیام قصه میکرد،برای ادیسن وظیفه داد،اسحق نیوتن را تحت تأثیرجاذبۀ زمین قرارداد،افلاطون ارسطو وسقراط ابن سینا،بیدل ،اقبال ومارکس،انگلس ،لینن وماوتوسنگ،شیگوارا، جمیله بوپاشا،انورخواجه ها وصدها دانشمند علمی،پهلوانان ضد استعمارو سیاست گذاران وفرهنگییان فراوان را به حساب زمان ومکان وافراد درجهان عرضه کرد.
طورنمونه:مثال میداد که افغانستان درطول تاریخ چند دفعه مورد تاخت وتاز بیگانگان قرارگرفت.درین ماجراها تعداد خائنین ملی به چند نفرمی رسیدند. درحدود چند هزار کیلومتر مربع خاک کشور مارا به معامله قرار داده اند.بعد ازین معامله به حساب نسل کشی و آزادی کش ازشخصیت های ملی ونام آور کشورچه تعداد به قتل رسیده اند. با این حساب علت ها را به حساب شمارش اعداد برایش بیرون میدهد وراه علاج را هم به سیستم متریک نشان میدهد. ریاضی ثابت میسازد که رشد وانکشا ف،به تعداد دقیقه ساعت وروز ماه وسال، طول وعرض وجسامت وزن دارای همان نام است که درآغاز برایش مانده شده است.افغانستان نام خودرا به ارث می گیرد. ازآریانای کبیر،پس چرا؟نام خراسان برایش گذاشته شد وبعد چرا به افغانستان معاصر تنزیل مقام کرد. ایران امروزی اصل نام از فارس را با خود داشت.پس چرا؟ آریانا جانشین کلمۀ فارس به ایران مبدل گشت.بازهم ریاضی به حساب تعداد خاین آدرس میدهد.ریاضی به تو می فهماند که چند دریا داری وازین دریا ها چقدر استفاده میکنی،تو میتوانی ازین آبها ملیون ها کیلوات برق تولید نمایی مفاد حاصله با جمع وضرب وتقسیم و منفی طور کامپلکسی موقف کشور تورا دربلند ترین مقام ازلحاظ امکانات بالا میبرد.یعنی که ریاضی ایجاد گراست به فلسفه جرأت میدهد که ترشحات مغزو ذهن افراد را قطره قطره زیرفوکس قراربدهد،ذریعۀچشم وگوش ودست پای که ریاضی برایش میدهد علوم را به پا استاده نماید.به فرهنگ واخلاق ،هنر ،سیاست و زیبایی حدومرزتعین مینماید وبا منطق خود بیان میداردکه رعایت دقیق ازحدومرزدرهمه استقامتها پیروزیهای زیادی را فراهم میسازد.
محمد آصف نبرد جوان خوش قیافه وخوش قواره،عاشق انسان زحمت کش عاشق خرد وفر هنگ عاشق کاروزحمت، عاشق پیشرفت تحول ودگرگونی، محاسب دقیق بود،همیشه حقایق از پرسشها بدست می آورد. ازخوشه چین سوالی داشت: خوشه چین درجواب سوالش می گفت که درسیاست باید که باغبان باشید.اگرنهال شدید دیگران ازتو ثمر می چینند طلفکان هنگام گل کردن شاخ وبرگت را همراه گل می شکنانند،زمانیکه میوه به بار آوردی این طفلکان اند با پرتاب سنگ به سویت ازتو استقبال مینمایند. ومیگفت اگر باری درسیاست اشتباه رخ میدهد برای تجدید مبارزه وتحقق ارمان انسانی درزمان دیگر،ازاصل محاسبه دورنروی،علل وعوامل شکست را هم درسطح ملی وهم درسطح بین المللی((تحلیل وتجزیه ودوباره سازی)) توضیحات بدهی((شکست احزاب)) راه حل ها را برای حل سوال چه باید کرد پیدا کنی تکیه برمطالب متذکره ازکو چکترین منفذ استفاده مینمود تا به شکلی ازاشکال ارمان انسانی خویش را ازدل جوشان تحویل زبان دهد وزبان با شمارش وبافت منطقی کلمات ذریعۀ موج اصوات گوش شنونده را نوازش میداد شنونده به مفهوم کلمات پی میبرد.
محمد آصف نبردانسان عمل گرا:به توضیحات زبانی اکتفا نمیکردبرای آموختا ندن ریاضی،خود تخته، تباشیر،بخاری،وچوب تهیه میدید.برای شاگردان صنوف ده ویازدۀ ودوازدۀ محل ومنطقه درس مفت ورایگان میداد.درپهلوی درس ریاضی به حکم وجدان و امررعایت دقیق ازاخلاق وناموس داری،خودرا نمونه قرارداده بود تا دیگران اوراتعقیب پل پا نمایند.بیان می کرد اخلاق اگربدون ریاضی خود نمایی کند.ارزش خودرا خودش تعین کرده نمیتواند.طور مثال اگر سیاست می کنید که دارای وطن مستقل باشید،وطن پیشرفته داشته باشید.اعتقاد تان را بدون ایثار وقربانی بیان نکنید.زندگی سیاسی تان راضریب ریاضی بسیازید وتقاضا میکرد که ازهفت نظریۀ گاندی استفادۀ اعظمی نمایید. وآنرا عصای زنده گی روزمرۀ تان بسازید بناً خود این نظریه ها مشاور خوبی است که به شما موقف استادی می بخشد.
گذرگاه موفقیت
برگرفته ازگوگل
پلی بسوی آیندۀ موفق
گاندی معتقد بود هفت مورد در زندگی افراد وجود دارد که اگر بدون هفت مورد دیگر باشد، خطری برای فرد و جامعه به وجود می آورد. آن هفت مورد و هفت مورد مکملشان به این شرح هستند:
1- ثروت بدون زحمت
2- دانش بدون شخصیت
3- علم بدون انسانیت
4- سیاست بدون شرافت
5- لذت بدون وجدان
6- تجارت بدون اخلاق
7- عبادت بدون ایثار.
احتمالا شما هم نظریه گاندی را تصدیق می کنید، مواردی که گفته شد اگر مکمل های آن ها وجود نداشته باشد علاوه براینکه خطرناک است، به گونه ای ناتمام یا از نظر اجتماعی ناقص است و موفق به دریافت نمره بیست نمی شود.بهتر است از ابتدا شروع کنیم.
ثروت بدون زحمت، نظرشما درمورد این عبارت چیست؟ فکر می کنید کسی که پولی را با زحمت به دست نیاورده باشد و به قول معروف "باد برایش آورده باشد" آن را حیف و میل می کند و از بین می برد؟ بله این نظر را می توان پذیرفت اما بهتر است موضوع را گونه ای دیگر بنگریم، افرادی که ثروت بدون زحمت به دست می آورند(حال چه این ثروت مستقیما برای خود آن ها باشد چه به عنوان نماینده یک گروه یا مردم، مسوول استفاده از آن باشند.) در واقع ثروتمندی هستند که تجربه افراد ثروتمند را ندارند، آن ها پول دارند اما نمی دانند که این پول را کجا باید هزینه کرد، چگونه بر آن افزود و چگونه آن را حفظ کرد. مانند فردی که مدیر یک گروه کاملا تخصصی علمی است ولی در مورد آن علم هیچ تخصص و دانشی ندارد که همین بی تجربگی و ناپختگی، ظرف مدت کوتاهی کشتی او را به گل خواهند نشاند.افرادی که ثروت بی زحمت نصیبشان می شود در واقع مانند همان مدیر بی تجربه ای هستند که تجربه حفظ و پیشرفت موقعیت فعلی خود را ندارند و با اشتباه های پی در پی و ندانم کاری های مختلف ثروت بادآورده را اگر کوه الماس هم باشد به نابودی خواهند برد.
دانش بدون شخصیت، حتما شماهم با افرادی برخورد کرده اید که پس از اطلاع از سوابق تحصیلی یا مقام سازمانی بالای وی، شگفت زده شده اید و خشکتان زده است. افرادی که دانش و تبحر لازم درعلم را دارند اما شخصیتی که باید درآن جایگاه از خود نشان دهند را نیافته اند. برخی از آن ها رفتار خود را به حساب فروتنی می گذارند، اما فروتنی هیچ گاه نباید موجب شود تا اعتبار و شخصیت فردی زیر سوال برود.هرکسی در هرجایگاهی که هست باید شان و منزلت آن جایگاه را آن طورکه تعریف شده است حفظ کند وارتقا دهد.
مثلا نویسنده ای که اقدام به نوشتن مسایل اجتماعی می کند،شخصیت جدیدی درمیان نوشته وتوصیه هایش ازاوانتظار می رودکه با عدم توجه به آن، تمامی علم و سابقه خود را زیرسوال برده وازاعتبار خویش کاسته است.
علم بدون انسانیت، حتما داستان بمب باران اتمی هیروشیما را یادتان هست؟ یا سرگذشت آلفرد نوبل را شنیده اید. مخترع دینامیت که وقتی متوجه شد اخترایش به جای استفاده در راه سازی و ایجاد تونل، برای کشتار و قتل عام مردم استفاده می شود، از خداوند طلب عفو کرد در آخرین وصیت نامه خود سرمایه حیرت انگیزش را برای تامین هزبنههای جایزهٔ نوبل اختصاص داد.تفاوت سرگذشت نوبل با دانشمندانی که فرمول مواد منفجره آن بمب اتمی را طراحی نمودند و درازای آن به خواسته هایشان رسیدند، نمونه روشنی از علم همراه با انسانیت وعلم بدون انسانیت است.
سیاست بدون شرافت، وقتی انسان بتواند به راحتی حق را نا حق کند و کرده را ناکرده و ناکرده را کرده نشان دهد. هنگامی که آدمی شب را روز جلوه نماید و گنجشک را قناری فروشد، خدا را از یاد ببرد و قانون طبیعت را به نفع خود و با سلیقه خود تعریف کند سیاستمداری است که شرافت ندارد.
لذت بدون وجدان، باعث زیاده روی در هوس و رسیدن به آن تحت هر شرایطی می شود. خواه عواقب خواسته اش ارزش عملی شدن آن را داشته باشد یا نداشته باشد، در وجود این افراد تنها رسیدن به خواستههای نفسانی خویش مهم است و در این میان چه بر سر اطرافیان بیاید برای آن ها مهم نیست.
تجارت بدون اخلاق، رمز اصلی تجارت و کسب درآمد از راه آزاد، داشتن اخلاق است. البته کاسبهایی هم هستند که از حجم بسیار بالای مشتری برخور دارند و همین امر باعث شده تا دیگر نیازی به خوش رویی و ملایمت رفتاری نداشته باشند. این افراد از وضعیت مطلوب خود سوء استفاده می کنند وبا برخوردهای زننده ورفتارهای نادرست پاسخ مشتریان خود را می دهند. غافل از این که این رفتارها در ذهن مشتریان ماندگار می شود و تصور آن هارا نسبت به شخصیت ورفتار اجتماعی فروشنده منفی می کند. مشتریان از حضوردرآن مکان رضایت کامل ندارند و لذت کافی نمی برند. آن ها هیچ گاه از آن فروشنده به عنوان یک تاجرخوب و موفق یاد نمی کنند.
عبادت بدون ایثار،مانند انسان هایی که وعده می دهند اما عمل نمی کنند، عبادت وعده انجام دادن کار نیکو به خداوند است اما عمل نیکویی که درآن از خودگذشتگی وجود نداشته باشد، پایه و اساس ندارد. رکن اصلی هر عمل شایسته ای از خودگذشتگی است. انسان هنگامی محبت می کند، می بخشد، دل دیگری را شاد می کند، کمک می کند، مشکلی را حل می کند و در راه خدا قدم بر می دارد که صادقانه از چیزی گذشته باشد. عبادت از خود گذشتگی دارد، در غیر اینصورت خیانت است، تظاهر است و ریا.
محمد آصف نبرد درگرما گرم انتخابات با آنکه محصل فاکولتۀ زراعت بود.به حمایۀ شخصیت جوان دیگر،با دیانت،با وجدان ،با حیثیت وبا وقار شادروان جناب محترم سید بصیر «معنوی» انسان مدبرومتعقل ،با تقوا همت گذاشت،شب وروز درپیشا پیش تیم انتخاباتی، به حیث بازی گراصلی صحنه به مانند بلبل هزارداستان سخرانی می کرد. سخنرانی اش آنقدرجذاب میبود که هزاران نفر ازطرفداران کاندیدهای مخالف به تماشای چرخش زبانش درکاسۀ الفاظ نظاره گربودند.درمقابل حرکات اشتباه آمیزجانب مقابل همیش باروش هضم واحتیاط برخورد مینماید.انسان با پاس وقدرشناس میباشد.ازانسانها ی دارای مناعت نفس وشخصیت های باعزت وبا ناموس،به نیکی یادآورمیشود،درجریان صحبتهای شخصی همیش،ازآدرس وموقف جناب عبدا الرووف بیگی،مصطفی یوصف زوی،وانجنیرعالم ومحمد بشیربغلانی ویاران لیلیۀ پوهنتون یاد آور میگردد وازمحترم عبد الصیر شفق ابرازخوشی کرده به مثل برادرهمتنی برایش شفقت می گزارد. محمد آصف نبرد پنج فرزند دختروپسردرسطح بلند بالای تحصیل، دوداکترمعالج فعلاً درشفاخانه های کشورشاهی هالند ویک ماستر اقتصاد چهارمی به سوی اخذ دپلوم ماستری باعث افتخارپدرمی گردد.
جناب آقای محمد آصف نبرد در پایانی این مقاله توضح میدهد که گذشتۀ سیاسی افغانستان،تاریخ است.با همه کاستی های وکمبودیها دست آوردهای فراوانی داشته حفظ آن دست آوردها خیلی بزرگ وقابل ستایش است.برای فرهنگیان کشورضروراست که این دست آوردهای دیروزرا زنده نگه داشته،تاریخ نو را درقالب نو بریزانند،ازموزیم آموزش وپرورش سیاسی،مروری به موزۀ دارالمعلمین کابل 1343-1346 نموده ازان بهره برداری مثبت صورت بگیرد.
--------------------------------------------
دارالمــــعلمــــــــــــــــــین کابـــــــــــــــــــــــــــل
1343-1346
بیان چشمۀ جوشــــان آگاهـــــی ازمعرفـــت انسانــــی است
قسمت هفتم: این بارسه شخصیت مهم باوجدان واخلاق حمیده را به معرفی می گیرم.
استعدادعطرخوشش است کــــــه به بوی بهارمی آید
ازتخت استالف ارغــــــــوان زارچهاریکــــارمی آیــد
سیبهای گل بدن به منظرۀ بازارزیبایی ازبهارمی دهد
حاصل انگـــــور کجــاوه در کجـاوه به خروارمی آید
1- جناب انجنیرعزیز جرأت مسؤل گردانندۀ سایت آریا یی.
2- محمد آصف نبرد یکی ازفعالان سیاسی با وجدان.
عیاروطن
عیاروطن،هوشیاروطن،بیداروطن،بی آزاروطن،سرشاروطن،خدمت گاروطن ،ناموس داروطن. آفرین برتوکه درطی مدت زمان سپری شده،مدتی که درآن همه خوبیها، زشتیها،پلیدیها،به ازمایش گرفته شدند،رهروان مارکسســــــــیزم لیننیزم وماویزم،عدۀ ازمواضع قدرت،عدۀ دیگرازمواضع اپوزیسیون چنان به ناروا ییها ضد انسانی واخلاقی دست درازی کردند که درمتون وقواعد جهان بینی علــــــــمی شــــان گنجانیده نشده بود.هکذا عدۀ ازمدعیان برحق جهان اسلام ((تیکه داران بهشت برین))عدۀ ازمواضع حاکمیت((پلت فورم یونیکال)) ((خوردوریزباربقال)) وعدۀ دیگر ازمواضع ضد دولتی، چنان حرکتهای ضد شریعت اسلامی ازخود به جا گذاشتند که ازچهرۀ اسلام،شمشیر،شعله ودود،بوی باروت،ترس وواهمه نشان داده اند. شما درآن موقف قرارنگرفته اید.حال آن که عیاران درطول تاریخ بادرک مطالب و مفاهیم اخلاقی و انسانی ومحتوای اصلی دین مبین اسلام که منظرۀ سبزدارد، وخوشیهای فراوان درجهان، عرضه کرده و می کند،صلۀ رحمی،اخوت وبرادری به ارمغان می آورد ومیوۀ سرخ میدهد را مواضع خود قرار داده اند. قابل ملاحظه به اکثریت عیارانی که عضویت حزب را کمایی کرده بودند وبه ارمان های انسانی دل بسته بودند.بعدازانشعاب 1346هجری وشمسی درک کرده بودند که زیرکاسه نیم کاسۀ وجود دارد. همین قسم انشعابات دیگر((چپ وراست)) یکی پی دیگرعین آهنگ را سرمی دادند،گویا که جنبش مترقی وپیش روبه تکثر آمیبی شبیه پیدا کرده بود. مگرعیاران به شکلی ازاشکال راه خودرا درپیش گرفته بودند یکه یکه جسته وگریخته درک کرده بودندکه باسیاست بازان کاروان به پیش برده نمیشود جز ندامت وپشیمانی. یکی ازهمان شخصیتهای هوشیاروبیدارجناب عزیزجرأت مسؤل سایت آریایی است.با جناب آقای جرأت اززمان صنف هفتم ابن سینا باهم هم دوره بودیم، یعنی 51 سال سابقۀ شناخت موجود است.
بلی!
انجنیرعزیزجرأت، نشانـــۀ عیـــاراست
ازپدرداشت آمــــادۀ شرایط دشـواراست
خصلت مردانگی درذهن روانش تـنیــده
هرزه گری ومفت خوری برایش عاراست
اخلاق راچتری کرده به سر،روان به سفر
نرود به آن درکه گسترده لحاف بیماراست
داشتن اعتقــادحـق هرفـرد میباید گویدهمیش
بداخـــلاقان سیاست ازنظرش گنهکــــاراست
اشاره دهد که توچه گوئی؟ ومن چــــه شنوم
آریایی ناشر!طفل وطنم بی کرته وایـزاراست
راه که انتخابش دستور زمــــان شـــده بــود
فرمــــانش به اختیارمافیـــای تبهـــکــاراست
خطاهاراازبرکرد،ازچه بایـــد کردهــا آموخت
تبلیغ،ترویج،آگاهی دهـــی بهتــرین کــاراست
با گفتن حقایق ناهمواریهـــا میشـــود،همـــوار
گویدکه روشنی آفتاب مکروب را،زهرماراست
درواپسین عمرانتخابم است، سایت آریایــــــی
پخش اعتقادم،خدمت به انسان همین کــاراست
درعرسۀ سیاست: جناب انجنیرعزیز جرأت یکی ازهمان شخصیتهای سیاسی تربیت یافته آب وهوای ومحیط ابن سینا ودارالمعلمین کابل 1343-1346 میباشد که درسال 1345 عضویت جریان دموکراتیک خلق را پذیرفته وبه حیث شاگرد فعال ومتحرک درمیتنگها ومارشها اشتراک فعال داشتند.بعد ازانشعاب حزب دموکراتیک خلق به جریان"خلق کارگر" وپس ازانحلال این جریان به سازمان « گروه کار» پیوست،بعد ازاختلاف درونی این سازمان درسال 1969 تاکنون با حفظ اندیشۀ مترقی ومبارزۀ طبقاتی غیرحزبی باقی ماند. همینکه گفته میشود جناب عزیزجرأت درسیات بی طرف ماند اندیشۀ وطن پرستانه را با همان جهان بینی که قبلاً پذیرفته بود،رها نکرد. شاهان مستبد محمد زایی یکی وطن را سلاخی کرد دست وپای سرش را برید به سمت وراست وچپ وشمال انداخت،نام تاریخی آریانا کبیر فروخت(( آب نداری آب رونداری)) آب وطن رافروخت.رادیوپیک ایران هنوزطنین آهنگش درحافظه ها باقی مانده است که ازکشورسویدن پخش میگردید.همه افتخارات پنجهزار سالۀ آریانای کبیررا به خود قلم داد مینمایند. عيد نوروز كه خاستگاه آن ايران باستان بوده است با توجه به تاثير فراوان و عميق فرهنگ ايران بر كشورها و ملل منطقه بويژه مناطق آسياي مركزي و قفقاز، جايگاه ويژه اي در ميان اين ملتها يافته و بدين ترتيب تقريبا از يك هزار سال پيش به روسيه راه يافت.
کنون سایت مزین آریایی منحیث منبع نشراتی آزاد،مترقی،مستقل،غیروابسته به همت وبازوی توانای آقای عزیزجرأت درهمین کشورسویدن ازمدت(( کمی بيشتر از ده سال ))بدینسو به فعالیت آغاز کرده است.که درسطح منطقه وجهان یکی ازبا کیفیت ترین منبع نشراتی علمی، سیاسی،فرهنگی به حساب می آیدوبه شکل استندرد بین المللی ازاعتبارخاصی برخورداراست.
شخصیت((علمی،هنری،سیاسی)) هرانسان شروع ازآغازجوانی الی دورۀ کهن سالی درصحنۀ عمل ظاهرمی گردد.آقای عزیزجرأت یکی ازهمان شاگردان ممتاز دورۀ ابن سینا بعدش تخنیک ثانوی بود،که برق آسا راهی پوهنزی انجنیری گردید.جناب آقای عزیز جرأت مسلک انجنیری را شروع ازتخنیک ثانوی الی ختم فاکولته انجنیری،با کمال راحت بدون وقفه به پایان رسانید. جناب آقای جرأت به لسان انگلیسی تسلط کامل دارد،وی بعد ازختم فاکولته به کارترجمه پرداخت، ده ها عنوان مقالات ومضامینش درروزنامه های انیس، اصلاح وجمهوریت ومجلات پشتون ژغ ومیرمن به نشرمی رسیدند. درضمن کتابی را تحت عنوان"جنایات پالپوت درکمبودیا" ترجمه کرده بودند که اقبال چاپ نیافت بعد ازيکسال دورۀ خدمت«1972-1973» درریاست سرکها وزارت فواید عامه شامل کارشد. درسال 1974با استفاده ازبورس تحصیلی «کولمبوپلان»جهت تحصیلات عالی به آسترالیارفت ودرسال 1976 پس ازعودت به کشور کما فی السابق، در ریاست عمومی سرکها تابه سطح مدیریت عمومی ایفای وظیفه نمود.
تجارت بدون اخلاق خشونت می آفریند.
« گاندی فقید»
بلی! تاجران دست یک سیاسی کشورما،اگر بد اخلاق نمیبودند.خشونت به ظاهر«انقلابی»درکشورما رواج پیدانمی کرد.
جناب عزیزا لله جرأ ت درسال 1985 ازکاردولتی استعفا داد.
تجارت را به خود پیشه کرد
اخلاق را درآن آمیختـــه کرد
درتجارت چهار چیزعمده است.
1- دانستن محاسبه 2-فهمییدن عرضه وتقاضا3- فهمیدن زبان معتبر بین المللی4- اخلاق حمیده وپسندیده.خوشبختانه که جناب انجنیر عزیز جرأت ازچهارصفت فوق برخورداراست بدین مناسبت درتجارت دست آورد فروانی داشت. بعد ازانکه پاهای کاذب مدعیان جهان انسانیت ومدافعین حقوق بشر در حریم کشورعزیزما نزدیک میشود.طوفان حادثه کثافت،خباثت ورضالت را جانشین،صداقت ،انسانیت نظافت گردانید،عرصه را درزنده گی برای تنگتر یافت درسال 1994به کشور سویدن مهاجرت کرد. انسان آماده بکارهیچ گاه نمیشود بیمار،اوازآوان جوانی درین فکربود که آموختن دوچیز عمده است که درمیدان کاروبار زنده گی آدم همیش موفق میباشد.
1- زبان طبعیت که عبارت از ریاضی است
2- زبان اجتماع، محلی که زنده مینمایی
درقسمت ریاضی مشکلی ندارد که اورا به شناخت پرزه پرزۀ تخنیک وبرق وکپیوتر وانترنیت آشنا ساخت.
زگهواره تاگور دانش بجوی
عزیزجرأت« 50 ساله» بهترازاکثریت جوانان 22ساله به آموزش زبان سویدنی پرداخت،بعد کورسهای کامپیوتری، از جمله ويب ديزاين ، نشر کتب ، روزنامه ها و مجلات توسط کمپيوتر وهمچنان آموزش سيستم کارکمپيوتر را آموخت.
وی اولين سايت افغانی را در سال 2002 طرح ريزی کرد.درآنزمان فونت فارسی در مکروسافت موجود نبود وجرأ ت تمام مطالب را خودش توسط فوت " واژه نگار " وغيره تايپ ميکرد که کاری بود بس مشکل و شاقه. ولی به مرور زمان اين مشکلات کاهش يافت.آقای جرأت ازکارخسته نشده،تمامی پروگرامی نشراتی ویب سایت آریایی را خود به تنهایی پیش میبرد،دراثرتوجه وکار دلسوزانه او سایت آریایی درسطح کشورهای منطقه یکی ازبا اعتبار ترین وپرخواننده ترین درمطبوعات برون مرزی کشور مبدل گشته است.در نشرات سایت آریایی تمام معیارهای اخلاقی وانسانی مد نظرگرفته شده ،درنشرا ت سایت آریایی،به اصطلاح دیروزی،مقاله های تمامی صاحبان اندیشه های مختلف بدون تبعیض واستثننا به نشرسپرده ده میشود،تمامی افراد واشخاص ازاحترام خاص مساوی((آدمیت وانسانیت)) برخوردا ر میباشند.تمامی علاقه مندان ودوستان مقالات خویش را ذریعۀ ایمیل برایش میفرستند
اما اکنون ، سايت آريايی در هر هفته بيشتر از شصت مطلب دريافت ميکنم که از جمله در حدود سی مطلب درروزهای دوشنبه درسايت به نشرميرسد. برعلاوه ، اخبار روز همه روزه به نشر ميرسد . جهت تهيه مطالب مجله اطلاعات هفتگی که در هفتهً ده مطلب است، بايد وقت زيادی را صرف نمود. بخش کتاب، کتابهای رايگان، موزيک وآرشيف اين سايت بسيارغنی است.
غرض ازعرض حال اين همه داستان اينست که کار پيشبرد چنين سايتی به تنهايی وبرای يک جوان " ديروزی" کاريست بس مشکل وطاقت فرسا. ولی اين کار اکنون برای وی بحيث يک وظيفه تبديل شده است که بايد برای مردم وطن انجام دهد.
عزيزجرآت که اکنون به 65 سالگی نزديک ميشود، دراين دوران ده سال روزانه حد اقل ده ساعت کار ميکند وسايت آريايی را به منبع بزرگ معلوماتی تبديل کرده است.یعنی که جناب عزیز جرأت درپشت فرمان آگاهی دهی،سیستم نهایت معاصرومدرن نشسته به مراتب درمراتب نسبت به سیاست بازان لافوک،شریک مافیا،دزد وطرارواستفاده جو((کله خالی وجیب خالی)) مؤثرومفید برای مردم وجامعۀ خود واقع گردیده است. بناً خوشه چین به نماینده گی ازجنبش عیاران موقف ایشان را درزمرۀ اشخاص طرازیک به دردبخور به مردم وجامعه چون،سعدی،مولانا،گاندی وسائردانشمندان وخرد مندان بشریت به نسبت انجام چنین یک کارشریفانۀ خودش برای خود مقام اختیارکرده است تعین این مقام با ارزش معنوی برایش تبریک گفته میگویم. با احترام
عبد الشکور«خوشه چین»
محمد آصف نبرد:
رفیق رفیق باآدم رفیق میشــه
دوست صمیمی وشفیق میشــه
چون کرکترها باهم بافت میگیرد
درآشنایی ها خیلی عمیق میشه
جناب محمد آصف «نبرد» یکی ازشخصیت های سیاسی متعهد با دیانت،مصمم به ارمانهای انسانی،سخن گوی خوش آوازمیباشد.
جناب ایشان درآشنای با شخصیت های بیرون آمده ازعنوان زیرین، چون
دارالمــــعلمــــــــــــــــــین کابـــــــــــــــــــــــــــل
1343-1346
بیان چشمۀ جوشــــان آگاهـــــی ازمعرفـــت انسانــــی است
درمحیط پوهنتون چون(( بابه صاحب طوفان،محمد داود پنجشیری، عزیزمحمد آماج،داکترسید نصرالدین،سید نادرشاه،پوهنیارسید محمد کریم «بهار» هم قدم وهم سخن،روی چمن با داکتر سید محرم غیاثی)).
جناب محمد آصف نبرد درگرما گرم جوانی.
درحوض آگاهی ازمعرفت انسانی غوطه ورشد
جرأت اخلاقی پیدا کرد انسان معروف ودلاورشد
باقی مانده اش را درهفتۀ آینده بخوانید.
قبلی