امان الله استوار
(( هـــــر کی را دردی رسد نا چار گويد وای وای ))
قــــــــــــــمـــت سو م
چـرا شـوونيستـها در را س
وزير داخـله خـا ندان آ
ل يحی وريس تنظيمه ( تر
کســتا ن ) صفحا ت شـما ل
نامـهای محلات را تغييـر
دا دند ؟ چون در مـرکـز
ويا يتخـت آريا نا ی با
سـتا ن و خـرا سا ن
کـبيرويا در شمال کشور
پشــتو نـها هـرگـز
وهـيجـوقـت زنـده گی
نمـی کـردند لذا نام
هچـيکی از محلات بـه
پـشــتـو گذاشــه نـشـده
بود. شـوونيستـها از
نامـهای ازبکـی و تاجيکی
نفـرت داشتنـد و از طـرفی
بـرای اينکه ثابت ســا
زنـد که تنها ايشان صاحب
آريانای با ســتان بوده و
آريائی نژاد هســتـند و
در يايتخـت آريانای با
ســتا ن جا يگاه مقـام و
منزلتـی داشتنـد (در صـو
رتيکـه چــه بر سـد
بشـمال کشـور و مـرکـز آن
بلخ برای اولين با ر در
حدود دو قـرن پيش تيمـور
شاه بـه ازبکی ( شـاه
آهنين) پسـر احمد شاه
درانی کـه پايتخت خـود را
از قـندهار به کابل
انتقال داد که در جـريان
آن تعداد از سران قبا ئل
سـدوزائی و محمد زائی
يکجا با دربار سلــطـنـتی
توام با گـروپی از
قزلباشـهای تـرکتبار بحيث
گارد شاهی بکا بل آمد ند
)نامـهای ازبکی و تا
جيـکی را نا بود نموده و
در عـوض به محلات ولايت
بلخ و بعضی محلات ولايات
ديگـر نامـهای پشـتو گـذ
ا شــتـنـد
۰لذ
ا با استـفاده از قـدرت
دو لتی خود بـه اين عـمل
ز شـت مبادرت ورزيدند
بطور نمونه مـرکـز
ولسـوالی بوينيقـره را
بـه (( شولگـره )) و
بورياباف را بـه ((
مومندان )) و آ سيای
دينـگـگ را بـه (( وزيـر
آ باد ))
۰۰۰
وغيره به همين شکل با
تغييـر دادن نا مـها ی
تاريخی وسابقـه دار ازبکی
وتاجيکی کـه در قلب وجـدا
ن و ضمير مـردم ما جای
داشت و با پـشـتو نـيـزه
سازی نامـها ی محلات
شـوونيسـتها بـرای نواقل
ساحـه فــر هنگـی جـديد
آنـهـم با ضـربـه زدن
ونابود نمودن فـر هنگ
ديگـران بوجود آ وردند و
برای خودشان قبالـه
ءسابـقـه زنده گـی حـد ا
قل پنجـهزار سالـه در
بلخ را بـه ادامـه
جعلکاريـهـا ی گذشـته ای
خود ترتيب دا دنـد
۰
و بدين وسيلـه شوونيسـتها
خواستند خودرا صاحـب ـ
فـرهنگ ـادب و تاريخ آ
ريانای باستـان و خـراسا
ن کبير معـرفی نمايند
وترک تباران را نـه با
شنـده ء اصلی بلخ بلکـه
صحـرانوردان بی فـرهـنگ و
فاقـد زنده گی شـهر
نيشينی و مـها جـرين بی
سـر پنا ه وآمده از بيرون
معـرفی نماينـد طبق
ارشادات قـيمتدار ( !۱!
)
ايشان کـه مـيگوينـد کـه
آنـها از هـر جا ئيکـه
آمـده باشند دو باره واپس
به همان جاها بروند ( !۱۱)
به اصطلاع مـردم ما کـه
مـی گويـند ((بيگا نـه
آمـد وصاحب خانـه رااز
خانـه اش بيرون کـرد ! ))
طـوريکـه ديده ميشود جنون
عظمـت طلبی وبرتری جوی
قومی از انسانها در تاريخ
چـه مسـخـره های بيشـرم
وچه شـعبده بازان تمام
عيا ر و بی حيا ء های را
بوجود می آورده است.
چنانچه مـردم ماميگـو يند
کـه : (( اگـرپــشک را از
گل بسازی مـيو مـيواش را
کی بگويد۰
))
ا گـرشوونيستها قـبرســتا
نـها را ويران کـردند ـ
کتابخا نـها را آتش زدند
ـ نا مـهای محلات را
تغـييـردادند ـ دارای
مـردم را تصرف نمودند ـ
بزرگان قـوم وبا سـوادان
را نا بود و يا در
زندانـها پـو سيـده گـردا
نيدند بازهـم در گـوشـه
وکناری کتابی ـ مـردی ويا
زنی باقـی می ماندند و
اين تراژيدی ننگين و
رسواء شـوونيزم را يکجا
با تمام حقا يق تلخ و
تاريخی اش از نسل به نسلی
انتقال ميدادند و روی
شـوونيسـتـها و برتری جو
يان قومی سياه و سياه تر
می گـرديـد
۰
ـــــ چــر ا شـوونيسـتها کتابـها ی علمی
و تاريخی قلمی وچاپی را نا بود نمـودند؟ ازآنجائيکـه شـوونيسـتـها اين برتری جويا ن
قـو مـی دشـمـن علم ـ دانش ـ فــرهـنگ ـو تاريخ مليتـها ی ديگـر هسـتـنـد ايشان با
جمع آوری ماهـرانه کتابها ی مـردم را بنام اينکـه کتابها را به کتابخا نـه هـای
عمومـی جهت استـفـاده ءهموطنان ما جمع می نمايند تا انيکـه کتابـهای مذکور بعوض
اينکـه در منازل مـردم قـرار داشتـه باشـد در کتابخانـه هـا جابجا گـرديده و از
کتابـهای مذکـور نگاهداری درست و استفاده وسيع صورت گيرد
۰آنـهابا
نيـرنگهای فوق کتابـها ی مـردم را جمع آوری نمودند کابهای پرارزش قلمی را به کشور
های غـرب بفـروش رسانيدند وکتابهای مهـــم و علمی را نابود نمودند و آنعده
کتابـهائيکـه ارزش خواندن را نداشت آنها را در چـنـدکتابخانه گذاشتـند
۰
چه برسد بـه خواندن کسی کتابهای مذکور را ورق هم نمی زد و يانميـزدند
۰ايشان
بدين وسيلـه می خواستند کـه نام و نشانی از فـرهنگ ومدنيت مليتهای ديگـرباقی نمانده
و ميدان را برای هـرگونـه تاخت و تاز فـرهنگی خود باز نمايند و پلانهای خودرا
نـهايت با قسی القلبی بـه انجام رسانيدند ولی با تمام کـوششــهای خود نتوانســتند
کـه يک فــرهنگ و مدنيت چـنـد هــزار ساله را ا ريشه نابود سـازند
۰
ــــــ محـروم کـردن مليتـهای هــز اره ـ
ازبک و ترکمـن ۰۰۰وغيـره
از اشــتـرا ک در اداره و رهـبـری کشــور ! ازآنجاذيکـه در کشـور ما رژيم شاهـی
مطلقـه تسلط کامـل داشت و تمام مقامات اسـا سی و کليـد ی دولتی اولاءبـه خانواده
ءآل يحی ، ثا نيا ء به قبـيـلـه محمد زائی ــ ثـا لثا ءبـه پــشــتونـها رابعاء به
سعادا ت ـ مـيـر ـ پـيـروا ن طـريقـتـهای های مخـتلـف اسلا مـی و افـراد وفـادار و
نوکـران امتحان داده و نـزديک بـه دسترخوان خا ندان سـلـطنـتی در ميـان مليتها ی
ديـگر تـقسيـمـات مـيگـرديد۰وتـا
سال ۱۳۳۸نو
جوانان و جوا نان ترکتبار و هـزاره حــق شـمو ليت به مکا تـب حـربی و نظا می را
نداشتند ۰و
وقـتی هـم کـه شـا مـل مـيگـرديدند اين شـامـل کـردنها نها يت بـشـکل ســمـبـو ليک
و نـمـا يشـی و مـحـدود بود در تمام وزارت دفـاع ملی يـک جـنـرا ل ازبک و تـرکـمـن
و جود نـدا شـت ( برخلاف قــطعـا ت قوای مسلح پر از سـربازا ن بدون امتياز وجلبی از
تـرکتـبـارن بودند ) در اکادمی پـو ليـس بنام هـم از جوانا ن تـر کتـبا روهــزاره
کـسی ديده نمی شــد در وزا رت خارجـه از مـليتهای ســتمـکــش چـه برسـد به کارمند و
ديپـلوما ت حتی بحيـث خاکـروب و پـيـا ده دفـتـر هـم کـسی و جـود نداشت
۰
اينــست مـشت نمو نـه ای از خـروار از عملکرد هـای دولتهـای قـبـيلـه سـا لار وسيا
سـتـهای کادری بابا ی بيکاره ملت و اسـلاف سـتمگـراين سلـطا ن مستبد و از دنيا بی
خـبـر ۰
ــــ دســتگا ه دولتی بحـيـث و سـيلـه
ءبــهـره کـشـی د ر د سـت حکام ! عـظمـت طلـبا ن ملی وبرتری جـويا ن قـو مـی تما م
مامـورين دولـتـی را از خـیل تبار خـود تعيين مـی نمودند
۰مامورين
دولت مســتـبد وستمگـستـر از خدا مـی خـوا ســتـند کـه کســی بـدولـت مــراجـعـه و
يا عــريضه نمايد و اگـرراجـع به مـوضوع ميراث جنجا ل دختـر ـ منا قشا ت با لای آب
ـ ژمــين مـوضـوع دزدی ـتجاوز جـنسـی ـ تصادم فـيزيکی ـ قـتل
۰۰۰وغيره
مـی بود بـه اصطــلاح مـردم ما گا وحکام ـ آميـرين و ما مـورين در دستگا ه حا کمـه
چوچـه ميداد۰هـرگاه
با تـفصيل در زمينـه عـرض مطلب نـمايـم گـپ به درازا مـی کشـد۰چـون
موضوع تصفـيه دعـواءماهها بعضاءسالهـا دوام ميکـردمناقـشه کننده گا ن بکمک افراد و
ابســته وقا بـل اعتما د رشـوه سـتا نـهـا دار ندار خود را رشوه ميدادند بـه اميد
اينکـه برنده دعوی گـردند ۰
چـون هـر دو طـرف رشـوه ميدادند کـسی بـرند ه نميشد و جنجـا ل ما هـهـا بعضاء
سالـها دوام ميکـرد تا اينکـه هـردو طـرف بـه اصطلاح از پـای مـی ماندند بعداء
رشــوه ستا نـهـا قـرار صادر می کـردند کـه مو ضو ع در قـريـه تو ســط ريـش
سـفيـدان محـل واربابان کـهنه و نو (فريه دارا ن کهنه و نو ) فيصله گـردد
۰
طـرفـها ی در گير دعو اءبخاطر برنده شـدن برای ريـش سـفيدان نيز دعـوتها تـرتيب و
رشـوه هـا می دادند.
تا اينکـه بعـد از چـند مجلــس و
جـلسهءمشــورتی فـيصلـه صادر مـيشـد و موافقـه دعــوي گـران از پای مانده ( ! ) در
زمـينـه حا صل ميگـرديد چـند نـفـر ارباب و کلان قـوم فيـصلـه خويش را بـه مامورين
مـربوط ابلاغ مـی کـردند تا اينکـه مامورين مـربوط طبق فيصلـه ريش سـفيدان قوم
قـرار خودرا صادر نموده و بعـد از اخذ مـهـر و شصت طـرفـين موضوع را خا تمـه يا
فـتـه قـبـو ل مـی کـردند بدين وسيلـه طـرفـيـن دعـواءکننده داروندار خودرا از دست
داده واز کار وبارخـود مانده و در حـا لت خانه خـرابی و يا نيمـه خانـه خـرابی از
دعـواءصـرف نظـر نـموده و بـه اصطـلاح بيکديگـر خود ابراء خط مـيدادند
۰اگـر
کسی عـريضـه ءنمـيکـرد و کـدام واقـعـه نيز رخ نميداد مامورين ولسواليـهـا ـلوی
اولـسـوا لـهـا و مـراکـز و لايات بـه اصطلاح بـه ديوانـه شــدن نـزديک ميشدند
۰
کـه جـرا مـرا جعين نيست ـ چـرا جـنـگ و دعواء نيســت ( در حـقـيـقـت چـرا رشــوه
نيست ۰۰۰
وغـيره ) لذ ا مامـورين شـروع به پاليدن دفاتر خودنموده چـون هـر مامـور دولت فا
سـد و سـتمگـر در رشـتهء خـود تخصص داشــتــنــد آنـها حـتمـاءيک بـهانـه را در حـق
مـردم ترتـيــب داده و ايشان را تـوســط پوليس جلب مـی کـردند. مامورين مذکـور بــه
چـيـدن تـوطـهءو دسـيسـه اسـتا دبودند وبه اصطلاح مـردم ما می تـوانستند (( از ريگ
روغــن بکشـند ))پوليس ويا ژا ندا رم با رسيدن بمنزل فـرد جلب شـده اورا زير قمچيـن
نـزد اعضا ی فامـيل اش قـرا ر ميـدادند ـ چـون پوليس و ژاندا رم اکثراءنزديک شـا م
پـی جلبی هـای خـود مـی رفـتـند و از فـرد جـلب شـده تـقـا ضـا ءميکـردند کـه
هـمين حالا بمـرکـز ولسوالی مـيرويم فـرد جلبی تـرجع ميدا د کـه فـردا بـه نزد جلب
کننده گان خود برود و با عـذر وزاری وبا تحـمل لت و کوب وبا دادن رشـوه بـه پو
ليــس و نگا هـدا ری شـاهـا نـه اسـب و خود وی و بـرای برابر نمودن رشـوه ء فردا
بـرای جلب کنـنـد ه ها تمام شب را برای گـرفتن قـرضـه ـ و فـروش و گـرو دادن وسائل
خانه ـباغ ـزمين وحتی نظـر بـه جدی بودن موضوع ونا چار بودن افـراد جلب شـده ا يشا
ن بعضا ء مجــبور به فـروش دختر خود نيز ميگــرديد ند
۰
ـــــ تــو هــين و تحقــير نــمــو د نـها
! د ر کشـو ر اســتبداد زده ء ما دشنام دادن ـتوهين کـردن و به ا صطلاح مـسخـره
نمودن اشخاص و افراد در ارتباط به مليت مذهـب چهره و قـيافه ـ لهجه و يا زبان
مليـتهای محکوم جز کـرکتر و اخلاق جامعه ءاشرافی ستمگستر ـ قـبيله سالار وعـقـب
مانده ء ما ميبا شــد. باشنده گان اصلی و بومی خـراسان کبير درهــر گامی از زنده
گـی خـود هــر روز و در هــر مـقا م دشنام شنيده مشت و لگـد خـورده و هـر روز
زارزار گريه وزاری ميکـردند مثليکه ايشان را خداوند برای عذاب کــشـيدن آفريده باشد
برخلاف ستمگـران به اندازه ء بيرحـمی و شـدت در قــصاوتگـری های خـود صا حب رتبه و
مقام شده و هــروز فـربـه و فـربه تـر شـد ه و جـيبها يـشان پـر و پـرتر می گـرديد
۰اينست
گوشــه از زند ه گی مـلـيـتهای محکوم و زحمتکش کشور ما که اسير دولتهای قـبـيله
سالار گـرديد ه دار وندار خودرا از دست داده ودر نتيجـه گـروپی از برتری جويان قومی
صاحب همـه چـيز شدند۰
فــرد جلب شـده شبا شـب نزد اربا ب ويا کله
خـور (فـرد دزد با شی ومال مـردم خـور را کله خـور گـويند )قـريه رفته مشـوره هـا
وهـدايا ت لازم مـی گـرفتند و از ارباب خـود نيز خوا هــش مـينمودند کـه فـردا
بساعـت هشت ( ۸
)بجـه بـرا ی شفا عت ودفاع از وی نـزد مامـور جلب کننده حاضـر با شـد
۰اگـر
سالی يکـی دو بار يک هـموطـن زحمـتکـش ما مورد جلب و احـضا ر مـا مورين فا ســد
دولت قـرارميگـر فـتـند برای مـدت زيادی ايشـا ن نميـتو ا نـسـتـند بالای پای خـود
بی ايستند افـراد جلب شـده بخا طـر اينکـه دفتر به دفتر شــهر به شـهر سـر گـردان
نـه شـده با شـند به پوليس و مامور مـربوطه حـق داده چـند روزه رفع مـشکل نموده گوش
خـود را آرام می کـردند ۰
و از طـر فی معـمول بود کـه مامـورين و حکام از خويش و اقارب خـود يکی دو نفر را
ميداشـتند کـه ايشا ن مـثل مامورين مـو ظـف در کافــيها ( رستورانتـها هـای مـرکـز
اولسواليـها ) انتظار شـکار را می کشيدند آنـها حـق آمـر ـ مامور ـقاضی ـ حاکم و قو
ما ندان ر ا جدا و حق خـود را جـدا می گرفتند بخاطر اينکـه رشـوه ستا نهــا وقت
بـرای چـا نـه زدن با مـراجعين را نداشتــنـد اين ديگـــــر کار دسـتکـها بود (
دستکی افراد قابل اعتماد مامورين رشـو ه ســتا ن را گو يند کـه رشـوه را خودش تسليم
شـده بمـرا جـع رشـوه سـتا ن تسليم نموده و کاررشوه دهنده را توسط رشوه گـيرا ن
اجرامی کنند )هـمينکـه ما مـوری بخصوص در و لايات سمت شـمال تعيين ميگـرديدند ـ
مامور ين با تجـربـه ( يعنی رشـوه سـتا نـهای ماهــر )فـرد قابل اعتماد خودرا با
خـود در محل مامـوريت خـويش می برند ( فـرد دسـتکـی کـمی دور تـر از آنها زنده گی
اخـتيار نموده و در کـمترين زمان مـمکن اين فـرد به ا صطلاح (( جـو لو مبور )) فـرد
غـريب و پـريشان و فاقد لباس مناسب بيک خان ويا خانصاحب تبديل ميشد ) ويا اکثراء با
مقررگـرديدن يک مامـور بلند پايـه يکـی از گـرگان بـه اصطلاح باران ديده خودرا در
محل مامـوريت وی رسانيده در کافيهاواطاقهای سرايـها جای گـرفته خود را يکـی از
اعضای فاميل ما مـور جديد ويا دوست دوران عسکری
۰۰۰وغيره
معـرفـی ميکـردندهمچو اشـخـاص در کار هـا ی خـود ا سـتاد بودند
۰ايشان
در مدت کـوتاه بحيث دوسـت فلان حاکم ــ قاضـی ـ والی ـقاضی مـرافعه در منطقه شـهرت
پيدا مـی کـردندو هـمه به زودی می دانستند کـه مـشکل شان باکی حل ميگردد ؟ در
نتيـجـه هـر دو دوست ( ؟ ) آ شنا ـ قو م ـ و يا همتبار بـه ا صطلاح مـردم ما صا حب
يک لب نان مـيگـرديدند و يک زنده گی خوش و خـرم را برای خود بوجود مـی آوردند
۰
ولی برخلاف اطفا ل مـظلومان و محکوما ن خون گـريـه می کـردند و برای بيان تمام خم
وپيچ موضوع بايد زياد و بازهم زياد نوشت کـه اين مقا ل گنجايش چنين يک تجزيه و
تحليل عميق و هـمـه جا نبه را ندارد .
ـــايجاد گـروپهای از دزدان بخاطـر
غارتگـری هـای بيشترو ثروتمند شـدن سريعتر : دراثرنرسيدن آب به زميها و مـزارع
دهـقانان ازبک ـ ترکمن ـتاجيک و هـزاره ودر اثر بــسته شــدن نهر ها ی آبشــان
توسـط افـراد غـرق تا گلو در سلاح و مهمات در زما نيکـه مليتهای ديگـرکاملاء خلع
سلاح بودند و داشتن سلاح برايشان جـرم بزرگ شــمـرد ميـشـد ـبرخلاف برادران
پــشتـون مادر کوچـه و بازاربا سلاح اتن ورقص و پايکـوبی می نمودند۰
هـمو طنان عزيزخواهشمندم کـه بـه عـمـق فا جعـهء و سيا ســتها ی يک با م و دو آسـما
ن خاندان تفــرقـه افگن آل يحی ووزير محمد گل خان مـهمند اين عنصـر عظمت طلب وبرتری
جـو کمی توجـه نمايد تا بتوانيد. بدرجـه ء استبداد وسـتمگـری نواقل کاملاء پی
بيبريد ۰ايشان
بخـا طـر ايجاد ترس ووحشت بمـردم هـر چـندی مـراســم نــشا نزنی در انظارمـردم خلع
سلاح شـد ه برپا می کردند در بازارودر هـر گونه محا فل ـمجالس و مـراسم گــروه
گـروه بطـور مسلح می گــشتـنـد و بمـردم محل زهـر چـشـم نشان ميدادند و کـسا نيکـه
به اصطلاح بيـک چــشم به همزدن صاحب باغ ـزمين ـ قــلعـه در ودروازه های بزرگ و
مهما نخانه های کلان شــده بودند حا لا به فـرش ـ ظرف ـسامان و لوازم خانه به اشتر
های بارکش و جنگـی ـ اسپـها ی سـواری وبزکـشی ـ گاو هـا ی شـيـری وقــلبهء بـه رمه
هـای گو سفند و به دهـها چيزيديگـرضرورت داشتند
۰سـتمگـران
ملی همينطوريکـه در کمترين زمان مـمکن صاحب آرگاه وبارگاه شــده بودند و حـوصـله
نداشـتـنـد کـه برای تهيه و خـريد ضروريات فوق برای خود چـنـدين سال ديگـر انتظار
بی کشـند۰
لذا کـسانيـکـه با از دست دادن باغها و زمينهـا ی خـود به کارگـران روز مزد
وکارگـران فصلی تبديل شــده بودند و خانصاحـبان ( خانهائيکه جــد يـد اءبر اساس
چـور و چـپـاول وغارت ديگران خان شـده اند ) حاضـرنبـودند و حاضـر نمی شـدند کـه
پولهای دسـت مـزد دهــها کارگـر فصلی را کـه برای خانها مـزدوری نموده بودند (
آنها برای خانها ديوارزده ـ قلعه ساخته ـخشت ماليده يعنی خشت ريخته در ودروازه تيا
رکـرده گلکاری ودروگـری نموده علف و آذوقه برای حييوانات خان صاحب جمع و ذخيره
نموده بودند
ودهها خدمـت خانصاحب را با زحمات طاقــت
فـرسا انجام داده بودند ) ولی
خانها با وعده ها ی امروز و فرداحاضر
نبودند و هرگزحاضـر نميشدند کـه بنوکـران خود حق بدهند ( به نوکرانيکـه چند سا ل
قــبل خودشان همه چيز داشتـند ) بکسانيکـه نان از خود خورده ولی برای خان
ستمگـرکارکرده بودند اعضای فاميل زن وفـرزند ايشان در انتظارپدر بودند وايشان
باگرفتن قرض از قـوم وخويش وهمسايها زنده مانده اند ويازنده مانده بودند۰خانصاحب
به زحمتکـشا نيکـه برايش کار کـرده است پيشنهاد می کند کـه : بيايد من شما را با
اسلحـه و با مهمات کافی و اسپها مـجـهز می سازم و شما در قـر يه و قشــلاق خود
رفـته از بای ها هـرچـه کـه داشته با شـند چپاول وغارت کنيد و کسانيکـه مقاومـت
کـرد بکشيد و اگــر زنده خود را در قلعـهء من برسانيدشما را کـسی گـرفته نمی تواند
و کسی قدرت اينرا ندارد کـه به قلعهء مـن داخـل گـردد
۰
اگـر شما در جـريان دزدی و يا در مـسـيرراه گر فــتـا روياکشته شويد بمن مـر بوط
نـيسـت واگر توانستيد خود را زنده به قلعـهء من رسانيديد ديگـر شـما کا ملاء مـصون
هسـتيد۰
بدين وسيلـه در اثر جـانکـنی ـ ايثار و فـد ا کـاری تعدادی مجبوراء به دزدان
خانصاحـب هـا تبديل شده بودند خـا نهای نواقـل را در مدت کـوتا ه صاحب هـممـه چـيـز
گـردانيدند و باشنده گان اصلی و لايـت بلخ را خـا نه خـرا ب نمـو دند اين يک
حـقــيـقـت مـسلم ـ آ فتابی واظـهـرمـن الـشمـس است وهـمـه باشـنده گان ولايت بلخ
مـی داند کـه خا نها روی اهـداف گـو نا گون بحيث دزد باشـی در را س باند گـروپهای
مسلح قـرار داشتند و بعداء بدون اينکـه ايشان به جهاد باور و عـقــــيده داشتـه
باشند ما سـک جـهاد برخ کـشـيدند وباامکا نات بيشتر در شـرا يط حکـو مت جنگـل بـه
غارتگری هـای گـستر ده تری ء پـرداخـتـند وفعلاء دزد باشی هـای سابق اعضای حزب
اسلامی و قوما ندانهای گلب الد ين حکمتيار ميباشند
۰شـو
ونيسـتـها ی وطنی ما در راس محمد گل خان مـهمند با استفاده از وسائل مختلف به
ستمگـری های گـو ناگـون مبادرت ورزيده و باشنده گان و صاحبان اصلی ولايت بلخ را از
هـمه چيز محروم ونواقـل را به زور اسلحـه و با استفاده ءنادرست از مــسلـه مـلی
وبادامـنزدن بـه اختلافات گوناگون و با تحريک نمـودن خـصلتهـای عظمت طلبی و برتری
جـوی برادران پـشـتـو ن ما بر ضـد مليتـهای ديگر بخاطـر عملی نمودن پروگرامـها ی
ضـد بشری و تفرقـه افـگنانـهء خود اين برتری جـويان قبيلـه گـرا از ماشين دولتی
بحيث وسيله ء سرکوب مـردم استفاده نموده مـردمان بومی را يکبار ديگـر با استفاده از
نير نگها ی مختلف خلع سلاح نموده ودر کنار ارتش ـپوليس ـ ژاندارم و خفيه پوليس
قـبائـل را تادندان با اسلحه ءدولتی مسلح وبخاطر رسيدن به اهداف خود آنهـا را گـروه
گروه بخاطرتصرف دارو ندار مـردم داخـل کار زار غارتگری نموده نـه بمـردم محـلی زمين
، نه باغ نه ، چهارباغ ، نه مواشی ، نه پول نقد، نه زيورات، نه لوازم منزل ، نه
گله های اشتر، نه رمـه های گوسفند، نه پاده های گاو ، نه کتا بخـانه، نه قبرستان ،
نه زيارتگا ه ، نه آثار تاريخی ، نه اشيای انتيک بالاخـره هيچ چيزی بدرد بخوری
بمردم نماندند ۰
شوونيستـها اقوام بومی صفحات شـما ل را با افراد مسلح نواقل و ارتش دولتی بطور بی
رحمانه سرکوب کرده و چـور و چـپـاول نمودند۰
انجنیر امان الله استوار
روزندال ـــــ هـــا لند
Ostowar@Tiscali.nl
P h : 0031-62-93- 23-475