آیین عیا ری و جوانمردی
داکتر غلا م حيد ر « يقين »
قسمت بیست وسوم
شوالیه های اروپا
نمیخواهم ادعا کنم که شوالیه های اروپا دنباله همان عیّاران وجوانمردان خراسان دوره اسلامی است،مگرمیپندارم که اکثرنشانه هاواثرهاوویژه گیهای این گروه مردمدارومردم دوست را میتوان دربرخی ازشوالیه های مغرب زمین نیزبه خوبی مشاهده کرد.
پژوهشگرفرانسوی « دیلیک لیوز» به این اندیشه است که اصول وقواعدی که در شاهنامه فردوسی بازتاب یافته،درپیدایش آئین جوانمردی درغرب تأ ثیرگذاربوده است که این پندارش باری دیگرتوسط خاورشناس فرانسوی به نام « کاسی دی پیرسوال » نیزمورد تأئید وتصدیق قرارگرفته است.
دانشمندوادب شناس هندی «جهانگیرکایه جی » ظاهرأنخستین پژوهشگریست که برخی ازداستانهای شاهنامه فردوسی راباداستانهای جوانمردی دراروپامقایسه نموده وبه این نتیجه میرسدکه عده یی ازسیماها،قهرمانان،پهلوانان وجوانمردان شاهنامه هم مانندیهای دارد،با شخصیتهای که درداستان « ایلیاد واودیسه » هومربازتاب یافته است.
ازگفته های یادشده میتوان به این نتیجه رسیدکه که فرهنگ وادبیات مشرق زمین همچون درختی گشن بیخ بسیارشاخ توانسته است،درمیان ملل جهان ازاهمیت وارزشی خاص بر خوردداربوده ودردورترین نقاط جهان تأثیرگذارباشد،همچنانکه ازادبیات جهانی تاثیرات فراوانی راپذیرفته است.
درکتابهای تاریخی وآثارداستانی وحماسی ورمانهای ادب غرب مابه واژه « شوالیه » برمیخوریم که بازتاب دهنده اصول،ویژه گیهاوخصوصیات جوانمردان وسلحشوران جامعه اروپایی دردرازای تاریخ است.
واژه« شوالیه» که درزبان انگلیسی به نامهای :((Shvalie،(Knight) و(Cavalier) یادمیشود،به معناهای مانند : قهرمان،نجیب زاده،سلحشور،سوارکار،شهسوار،مغرور،رشید
ودلاوربوده ویکی ازلقبهاودرجه های شایسته گی ولیاقت دراموررزمی،شجاعت وخدمت گزاری است.
شوالیه گری درکشورهای اروپای شرقی وغربی به رسم وآئینی گفته میشدکه جنگاوران زرهپوش وسواره،چه درمیدانهای نبردوچه درخارج ازآن میبایست رفتاروسلوک خود را براساس آن تنظیم میکردند.
به روایت تاریخ درحدود بیست وهفت سال قبل ازمیلاد،نخستین حکومت امپراتوری روم توسط « اگوستوس» بنیادگداری شدکه درحقیقت دوران ثبات سیاسی وشکوه وجلال فراوان بوده وتقریبأ به مدت دوصد سال طول کشیده است. دراین مدت این امپراتورروم است که درقسمتهای مدیترانه وبخش اعظم اروپای غربی حکومت میکند.شهروندان رومی ازیک قانون وفرهنگ مشترک برخورداربوده وزبان مشترک تمامی شان زبان لاتین است.
درحدودسال۴۵۰میلادی رومیان باستان سرزمین انگلستان را ترک کردندودرعوض آنهاتعدادزیادی ازمردم شمال اروپادرآنجااقامت گزیدند.این مردم به گونه عموم به چهار قبیله بزرگ،مانند:« آنگلها،یوتها،فرزینها،وساکسونها» تعلق داشتندکه بعدهاساکنان آنجا رابه نام« انگلوساکسونها» یاد نمودند.
دراروپای غربی« قرون وسطی» راکه ازسالهای۵۰۰ میلادی که سقوط امپراتوری روم است وتاسالهای ۱۵۰۰بعدازمیلاد دوام مییابد،به نام عصر« فئودالیسم» یاعهد« شوالیه گری » یادمیکنند.دراین دوره کاری که انسانهاومردم انجام میدهند ولباسی راکه می پوشندو
منطقه ومحل زیست شان همه وهمه بسته گی به جایگاه وموقعیعت اجتماعی آنهاست.به این
معناکه درمجموع تمام دهقانان وافراد کم زمین وبی بضاعت جامعه درسطح پائین اجتماعی زنده گی بخورونمیری داشتند وبالعموم درقریه هاوروستاها بسرمیبردندودرروی زمینهای اربابان وصاحبان زمین که به نام « تیول» یاد میشدند،کارمیکردند.مزدزحمتکشی این افراد واشخاص نیزبه جیب افرادپرقدرت وتوانمند میرفت وبه اصطلاح امروزی ازگاو،موئی به دهقانان داده میشد.
دهقانان کم زمین درلباس وپوشاک ومسکن وطرززنده گی ودیگرآداب اجتماعی هم از پولداران وثروتمندان فرق داشتند.اینگونه مردم لباسهای خشن پوشیده وکفشهای چوبی در پای میکردند.آنهاباخوردن شلغم،شوربا،لوبیا،ونانهای سیاه ونوشیدن بیررقیق وبا فلاکت و تنگدستی زنده گی خودراادامه میداند وحق انتقادوشکایت نداشتند.مگربرعکس اربابان و اشراف زاده گان وصاحبان زمین دارای قلعه ها وخانه های مجلل وبزرگ بوده ولباسهای گران قیمت که ازپارچه های نفیس ابریشم ویامخمل تهیه شده بود،می پوشیدند.این صاحبان زروزور،نان سپید میخوردندوبه جای بیررقیق، انواع شرابهای مدهوش کننده مینوشیدند.
درقرون وسطی که بیشترپژوهشگران ومحققان وعالمان تاریخ ازآن به نام دوران: « ظلمت وتاریکی» یادکرده اندوتاسده چهاردهم « آغازعهدرنسانس» ادامه یافت، دوران
ظلم،بیدادگری،چوروچپاول،خودکامه گی، بی ایمانی وزورگویی بوده،وجامعه انسانی این منطقه کره خاکی به انواع شرارتهاوخودسریها وفساداجتماعی واخلاقی دست وپامیزده و افراد زورگوی وقدرتمند دارای تمام نعمتهای مادی ومعنوی بودند.
دراین دوران دین،مذهب،کلیسا وراهبان عیسوی تمامی به خدمت غول سرمایه بوده وبه گونه های مختلفی،تهیدستان وبینوایان رابه خدمت خویش اجیرمیگیرند. مسیحت بساط علم،حکمت وفلسفه رادرتمام اروپا برچید ودرنتیجه تمدن غرب به تدریج دچارانحطاط فراوان شد واین حالت به مدت ده قرن تمام عالمان،فیلسوفان ودانشمندان را به انزوا کشانید.
علت پا گذاشتن اروپای غربی به دوران قرون وسطی را میتوان دردوعامل جستجو و خلاصه کرد: نخست آنکه امپراتوری روم بافعالیت فلاسفه ودانشمندان علوم عقلی سرناساز گاری داشت وهواخواهان دربارنمیخواستند که حکمت وفلسفه رشد کند. دودیگر: مسیحت
وکلیسای متحجرومراکزدینی وابسته به آن ،همه چیزرادردست گرفته ودرتمام اموردینی ،
اجتماعی،اقتصادی وفرهنگی دخالت کردوجامعه راازرشد طبیعی آن بازداشت.
یکی ازحادثات وواقعه های مهم قرون وسطی بروزجنگهای صلیبی است که مدت ۲۰۰ سال طول کشید.دراین جنگها،کلیسا رول مهم داشت ومردم رادرجنگ تشویق وترغیب می کرد،وهمین امرباعث آن شد که مردم ازکلیساودین رویگردان شده ودرنتیجه اروپارا به سوی عصرروشنگری سوق داد.
قابل یادکرداست که درهمین زمانیکه دراروپا دوران افول فرهنگ،علم وفلسفه بوده در کشورهای مشرق زمین وبه ویژه دربلاداسلامی روندی معکوس درجریان بوده است؛بدین معناکه دراین کشورهازمینه های علوم عقلی ومعرفتی مانند:ریاضی، نجوم،ستاره شناسی ادبیات،فلسفه وعلوم پزشکی موجود بوده ودانشمندان وشاعران بزرگی همچون شمس الدین
محمدحافظ زنده گی میکرده اند که با دودانشمند غرب چون:« بوکاچیو» و« دانته » معاصروهمزمان بوده است.بااین همه،عصرقرون وسطی درسال 832 هجری وبا فتح قسطنطنيه،به دست سلطان محمد دوم عثمانی ومعروف به «فاتح»، پایان یافت.به اين ترتيب دست غرب موقتاازسلطه مستقيم برشرق كوتاه شد.عمرامپراتوری روم شرقی (بيزانس) در حالی پایان یافت،که قلمرو آن تنها به چند سرزمين دربالكان وگوشه كوچكی ازآناتولی محدود بود. محمد فاتح، پس ازتصرف قسطنطنيه، به پيروان همه اديان آزادی كامل داد و دستورداد که انجيل را به زبان تركی ترجمه کنند وحكومت شهرهای متصرفه دربالكان و آناتولی غربی را به حكام محلی سابق سپردوبه تأسيس مدرسه ودانشگاه وتأليف وترجمه كتاب همت گماشت و تلاش بسياركرد كه اديبان ودانشمندان فراركرده ازقسطنطنيه را « در جريان محاصره» به اين شهربازگرداند.
قرون وسطی ۱۰ قرن طول كشيد و سپس قرنی جديد آغازشد كه عصررنسانس (تجديد حيات علوم وادبيات وفلسفه وهنر) وروشنگری دراروپا بود.انتشاركتابهايی كه دانشمندان « بيزانتيوم» درجريان محاصره قسطنطنيه باخود به ايتاليابرده بودند،عامل عمده آغاز رنسانس شناخته شده است.« برای معلومات بیشردراین زمینه، رجوع شود به، شبکه پیام
مورخ سه شنبه،۸-۳- ۱۳۸۴خورشیدی.»
درقرون وسطی شوالیه های جوانمردابتدا به خدمت عامه مردم بوده وکوشش میکردندتا
بتوانندبرای همنوعان خویش کمک ویاری رسانند. این شوالیه ها مردمی بودند آزاده،خوش پوش،بامعاشرت،مردمدار،جوانمردوسخت پایبند نام ونشان،که درپیمانداری ونیک عهدی وراستگویی درمیان عامه مردم مشهورومعروف بوده وآنچه را که میگفتند،درعمل پیاده میکردندوازمردم آزاری ودروغگویی وآسیب رساندن به دیگران دوری می جستند.
یکی ازخصایل شاخص شوالیه هاروحیه سلحشوری ورزم جویی آنهاست،که ازاین نگاه باجوانمردان وعیّاران خراسان دوره اسلامی درمشرق زمین،هم مانندبودند.جنگیدن به خاطربه دست آوردن افتخارات ودفاع ازنوامیس ملی وارضی ازجمله اهداف عمده شوالیه ها به شمارمی آمد.شوالیه های قرون وسطی دراروپا به خاطرنگهداری آماده گیهای رزمی خود بعضی اوقات به پیکارهای نمایشی وتمثیلی میپرداختند؛ چنانکه درسال ۱۱۸۰ میلادی درمنطقه به نام « لینی سورمارنه» که درفرانسه موقیعت دارد؛ به تعداد سه هزارازشوالیه که براسپهای تیزروسواربودند،دریک پیکارنمایشی بایکدیگربه مبارزه تن به تن، پرداختند.
شوالیه های اروپا،مانند جوانمردان آریانای کهن درمسابقات رزمی وجنگهای تن به تن نیزازخود دارای آداب،اصول وقوانینی اند که همه شان مکلف به پیروی ازآن اصول بودند درمسابقات شمشیرزنی که ازهنرهای اصلی هرشوالیه بود،باید ازشمشیرهای بسیارکند استفاده میشد؛ ودیگراینکه اگردراثنای جنگ، کلاه یک شوالیه به زمین می افتاد،شوالیه غالب حق نداشت که بررقیب خود حمله نماید.
درقرن ۱3میلادی علایق ورابطه شوالیه ها کم کم ازمردم عامه وکم درآمد جامعه ضعیف
شده رفت ودرنتیجه کارشوالیه ها چنان بالاگرفت که آنهانیزازجمله طبقه اشراف واعیان جامعه اروپا قرارگرفتند؛چنانکه قلعه هاوخانه های مجلل شوالیه ها تاامروزنیزدرسرتاسر اروپا موجود است. دراین دوران شوالیه هادارای زنده گی مرفه وعالی بودندوبعدها کار شان به جایی رسید که درپارلمانها ومجلس اعیان نیزراه یافتند، چنانکه درحدودسال۱۲۶۵ میلادی یک « ارد»انگلیسی به نام « سیمون دومونت فوت» کوشش فراوان نمودتاتوانست که تمام نماینده گان شهرهارا که متشکل ازثروتمندان،روحانیون پرقدرت وبه ویژه نماینده شوالیه هارا دورهم جمع کند وآنهارا درمجلس قانون گذاری وپارلمان فرا بخواند.
آموزشهای رزمی ودرجه های شوالیه ها
شوالیه های اروپا نیزمانند جوانمردان مشرق زمین،ازخوددارای تمرینها درجه ها،القاب ومراتبی بودندودرمجموع به سه درجه تقسیم میشدند؛ مانند:
۱- نوآموز
۲- زره دار« Squire »
۳- شوالیه
پسریک شوالیه که درحقیقت ازجمله طبقه اشراف به حساب میآمد،آموزش شوالیه گری را ازسن هفت ساله گی آغازمیکرد. دراین زمان رسم چنان بود که این پسرنوجوان برای یاد گرفتن آداب واصول شوالیه گری باید به قلعه شوالیه دیگرمیرفت ودرآنجا رسم وآئین شمشیرزنی،نیزه زنی، شکارواسپ سواری وسوارکاری را میآموخت وازآن گذشته درآن قلعه،رسم ورسوم مهمانداری ومهمان نواری را یاد میگرفت،که همین دوره،مرحله« نو آموزی » بود.
هرگاه نوجوان به سن۱۴ساله گی میرسید،برایش درجه « زره دار» داده میشد.دراین زمان جوان تازه وارد،حق داشت که به خدمت یک شوالیه نام آورقراربگیردودرمجالس ومحافل اوشرکت کند.
درسن ۲۱ساله گی زره دارطی آزمایشهای سختی به مرحله « شوالیه »ارتقاپیدامیکردواین آزمایش چنان بودکه با تیغه شمشیربرروی شانه های آن شخص زره دارکوبیده میشدواو بایدازخودمقاومت وپایداری نشان میدادوآنگه شوالیه شناخته میشد.
زنان شوالیه نیزمجبورومکلف بودند تامهارتهای را چون : سوارکاری واسپ سواری بیاموزند،به دلیل آنکه گاهی اتفاق می افتاد که شوهرش برای به دست آوردن افتخاری به سفرطولانی میرفت ودراین وقت ضرورت بود تا خانم خانه ازقلعه ودم ودستگاه شوهرش دفاع کند.دخترهابالعموم درسن ۱۴تا۱۶ساله گی ازدواج میکردندوهریک ازدخترخانمها کوشش میکرد، تاشوهرش، شوالیه نام آورباشد،واین مایه افتخارش شمرده میشد.
نشانهاوسرگرمیهای شوالیه ها
شوالیه ها به صورت عموم درهنگام رزم وپیکار،چهره خود را درزیرکلاه آهنی « خود»
پهنان میکردند.دراین وقت برای آنکه درجه ومقام آنهابرای دیگران معلوم شود،ازنشان
مخصوصی که بیانگرموقف اجتماعی شان بود،استفاده مینمودند.این نشانهادرروی ردای که مانندزره بود،دوخته شده که درمیدان جنگ بسیارمهم بود.امروزدرکشورهای اروپایی این نشانهاموردبه کاربردزیاد دارد،چنانکه درفرانسه وانگلستان « نشان شوالیه ملی لیاقت» برای اشخاص وافرادصاحب نام درعرصه های مختلف فرهنگی داده میشود.
یکی ازسرگرمیهاوتمرینهای شوالیه ها شکار«باشه» بودکه درمراسم ویژه ودرحهضور شوالیه های دیگرصورت میگرفت ومردم به تشویق وترغیب آنهامیپرداختند.درشکارکردن این پرنده چنان رسم بودکه باید دراثنای پروازصیدمیشدوهریک ازشوالیه ها که درشکار کردن مؤفق بود،جزافتخاراتش به حساب میآمد.شوالیه ها درشمشیرزنی،اسپ سواری و سوارکاری ونیزه زنی وجنگهای تن به تن مهارت زیادداشتندودراین موارد به نمایشها و مسابقات رزمی دست میزدند.این نمایشات رزمی درحهضورمردم وبه اشتراک اشرافزاده گان واعیان وطی مراسم خاص صورت میگرفت وهرشوالیه که برنده میشد،ازطرف دربار برایش جایزه تعیین میگردید.جایزه که برای قهرمان غالب داده میشد یااسپ ویا شمشیر طلاکاری شده بودویااینکه ازطرف درباربه لقبی مفتخرمیگردید واین لقب افتخاری موقیعت وپایگاه اجتماعی اورا تعیین میکرد.
عشق درمیان شوالیه ها
یکی ازخصوصیات دیگرشوالیه های که درجنگهاشرکت میکردند،آن بودکه شوالیه در هنگام سفر« روبان قرمز» که درحقیقت نواریاروسری معشوقش بودبه رسم یادگاری با خودمیداشت،که این نشانه درروحیه رزمی وجنگی وی زیادمؤثربودوشوالیه هابدان حرمت تمام میگذاشتند.دراین زمان دختران دم بخت که ازجذابیت وزیبایی برخورداربودند کوشش میکردند، تاتوجه شوالیه هارا به خود معطوف سازند.گاهی نیزچنان اتفاق می افتاد، که شوالیه ای به دختری زیباروی دل ببند وبه خاطربه دست آوردن وی با مشکلات زیادی دست وپنجه نرم کند وبارقیبان خویش تا سرحد مرگ مبارزه کند.اگراین شوالیه به رقیب خودپیروزمیشد،درآن صورت دخترموردنظرش مجبورومکلف بودتابه عاشق دلسخوته اش جواب مثبت بدهد. دراین مورد ضرب المثل مشهورومعروفی است که میگویند: « یک
شوالیه نمیتواند بدون معشوق باشد.»
شوالیه ها بنابه عادت درتمام مجالس ومحافل سروروخوشی وچشنها واعیاد وسالگره ها وعروسیهای دختران اشراف واعیان شرکت میجستندودرآنجا ازطرف زیبارویان به رقص وپایکوبی دعوت میشدندوبعدازآنکه دختردلخواه ومورد نظرخویش را می یافتند،با وی عروسی میکردندویااینکه به گونه معشوقه باوی دوست ورفیق میشدند وگویا داشتن محبوب ومعشوق یکی ازجمله افتخارات هرشوالیه محسوب میشد. بعضی وقتها نیزچنان اتفاق می افتاد که شوالیه یی ازیک دختر خانم اشرافی که قبلأ معشوق وی بوده،رویگردان شده وبه دختری روستائی ناداروفقیرازدواج نماید وتاآخرعمربا وی زنده گی کند وبا آن دختروفادار باقی بماند؛وبه همین دلیل است که دراروپا بعدها نوشتن پیرامون عشقهای شوالیه ها رونقی تمام یافت وپژوهشگران وداستان نویسان ومحققان عرصه هنروادبیات دست به نوشتن اثر های جالب پرمحتوا وماندگاری زدند وسینماگران اروپا برخی ازاین داستانهای عاشقانه ویا حماسی ورزمی شوالیه هارا کارگردانی وبه روی پرده سینما آوردند.
ازداستانها ورمانهای مهمی که درمورد شوالیه ها به نگارش آمده،میتوان ازکتابهای چون : « شوالیه دارمانتال » نوشته الکساندردوما ،به ترجمه حبیب شوقی ، چاپ سال ۱۳۷۱خورشیدی ازانتشارات گوتنبرگ؛« شوالیه خسیس » ازالکساندرپوشکین که د ر سال۱۸۳۰میلادی نوشته شد،و« شوالیه ناموجود» نوشته ایتالوکالوینو،و«عشق روستایی» ازامیل زولا؛ ورمان پرآوازه میگوئیل دوسروانتس زیرنام « دون کیشوت » وصدها رومان وداستانهای ازمبارزات وقهرمانیهای شوالیه ها،نام برد؛ به گونه نمونه میپردازم به معرفی محتوا یک فیلمنامه درمورد شوالیه ها وداستان گونه ای ازچگونه گی عشقهای نوع عشقهای شوالیه یی وفشرده رمان« دون کیشوت » وامیداست که مورد طبع صاحب نظران ودلبسته گان وهواخواهان آئین شوالیه گری قراربگیرد.
خلا صه فیلم شوالیه های قرون وسطی
این فیلم ازساخته های « پلمک گیلان » فیلمسازمشهوردنیای سینماازاهل اسکاتلنداست وگویا موضوع قصه فیلم درسده دوازدهم میلادی درقلمروحاکمیت انگلستان رخ داده است. دراین فیلم قهرمانان،اشخاص وکرکترهای که رول مهم دارند،چهارنفراند که هرچهارشان ازتیپ شوالیه هاهستند. دراین فیلم دیده میشودکه قهرمانان درهرجنگی که شرکت میکنند، فاتح بوده وهمیشه درخط مقدم جبه جنگ قراردارند وپیروزمندانه وباافتخاربرمیگردند.
دراین زمان است که« هنری» پادشاه مقتدرانگلیس برای این چهارشوالیه هدایت میدهد که برخلاف گذشته،قهرمانان به ماموریت صلح بروند وبااسقف مشهورومعروف، که با پادشاه انگلیس سرناسازگاری دارد، قرارداد صلح امضانمایند.
شوالیه ها به سوی هدف مقدس خویش حرکت میکنند،مگرخلاف میل وتوقع شان،نه تنها که قرارداد صلح امضانمیشود، بلکه اسقف شورشی ازدست شوالیه ها به گونه اتفاقی کشته می شود.شوالیه ها بعد ازاین واقعه مجبورمیشوند که ازنزد هنری پادشاه انگلیس فرار نمایند وبه سمت قلعه دورافتاده حرکت کنند،ولی مردم که اسقف سرشناس را حرمت می گذارند،این چهارشوالیه را تعقیب نموده ومیخواهند که آنهارا به قتل رسانند که درحقیقت بخش اساسی این فیلم چگونه گی فرارهمین چهارشوالیه است وعاقبت کارایشان...
عشق روستایی
قبلأ یادکردم که درمورد چگونه گی عشق شوالیه ها داستانهای زیادی توسط داستان نویسان غربی به رشته تحریردرآمده است؛ که داستان « عشق روستایی » نوشته « امیل زولا » نویسنده سرشناس ازآنجمله است. این داستان اصلأ به زبان انگلیسی نوشته شده و به زبان فارسی نیزترجمه گردیده است ؛ داستان اینگونه آغازمی یابد:
* * *
روزی در فصل خرمن، شوالیه ای نجیب زاده بقصد شکاردردشتهای وسیع اسپ می تاخت ودوسگ تازی وی نیزهمراهش بودند. ناگهان چشمش برخرگوشی افتاده وسگها را رها کرد،اماخرگوش وحشتزده بطرف خرمنی گریخت و زارعی حیوان را گرفت.
شوالیه گفت : زود خرگوش را بده بمن. مرد زارع اطاعت کرد، وشوالیه دستی برسرخر گوش کشید وبا خود فکرکرد، بهترآن خواهد بود که آن حیوان زیبا را به خانمی نجیب زاده که مدتها روی خوش به وی نشان نداده ومرحمتی نکرده بود، تقدیم نماید.
درطول راه به دهی رسید وچشمش بردختری روستائی افتاد که نزدیک به جاده در آلاچیقی نشسته بود. شوالیه اسپ خود را متوقف ساخت ومؤدبانه سلام کردوآن دخترگفت : عالیجناب ! آن خرگوش راازکجابدست آورده اید؟ چقدردلم میخواست که یک خرگوش داشته باشم. آیا آنرا میفروشید؟
شوالیه مکثی کرد،وبه وجاهت زیاده ازحد آن دختراندیشید وگفت : دخترزیبا ! اگرواقعاً طالب آن هستی،مال توست. دخترک مشتاقانه گفت : اگربتوانم قیمت آنرا بپردازم،امروز را، روزخوش دایمی خواهم پنداشت. شوالیه بیدرنگ گفت : من این خرگوش را درازای عشق تو، تقدیم خواهم کرد.
دخترک متحیرانه گفت : عشق من؟ این دیگرچیست؟
لحظه ای ابروان خود را به هم گره کرد،آنگاه باامیدواری گفت : قربان ! من سه انگشتر طلاوچند قطعه جواهرویک کمربند سرخ وسفید ابریشمی دارم واگرشما حقیقت را میگوئید وواقعاًمایل به فروش خرگوش خود تان هستید،من تمام آنها را بشماخواهم داد.
شوالیه جواب داد که : هیچکدام ازاینها را نمیخواهد، بجزعشق وی.
دخترک گفت : این چیزی است که من ندارم.
ــ اجازه بدهید که جستجو کنم، تا شاید آنرا بیابم.
دخترک لحظه ای مردد ماندوبعد خنده کنان گفت :
خوب، خوب. پس خرگوش را بدهید ودنبال عشق من بگردید. شوالیه نگاهی به اطراف انداخته وپرسید که آیا کسی درآن حوالی هست یا خیر؟
دخترک که چون کبوتری پاک وعفیف وساده بود، گفت : آه نه، مادرم وتمام خدمه برای عبادت به کلیسا رفته اند.
شوالیه بشنیدن این حرف، ازاسپ پیاده شده و افسارحیوان را بست وشاهین خود را بر زمین نهاد. آنگاه دخترک را داخل آلاچیق نموده وخرگوش را بوی داد. دخترساده لوح خرگوش را بسینه فشرد وفریادی ازروی شادی برآورد. آنگاه متبسمانه گفت : واینک باید عشق مرا بگیرید.
شوالیه پیش رفت و لبهای وی را بوسید ودیری نگذشت که مزد خود را دریافت کرد و چون ازجابرخاست تا برود،چشمهای دخترازفرط حیرت فراخ شدندوگفت :
آه سرورمن ! آخردرست نیست که شما بدون پیدا کردن چیزی که میخواستید بروید، آخردر
مدتی چنین کوتاه چگونه میتوانید مطمین شوید؟ لطفاً بیشتربگردید؛ زیرا من طالب معامله ای عادلانه هستم.
مردجوان اطاعت امرکرد،اماچون وقت جدائی رسید، دخترک دست دورگردنش انداخت وبه آرامی گفت: بااین زودی نروید. آخراگرپیش ازیافتن عشق من ازاینجابروید گناه خواهد بود.
ای سرورگرامی ! تمنا میکنم بازهم بگردید.
شوالیه باردیگراطاعت کردوآنگاه سواربراسپ خود شد. دخترک بدنبال اونگریسته و فریاد زد: آخرچرا چیزی با خودتان نمی برید؟ چرا عشق مرا نمی برید؟
شوالیه خنده سرداده ودورشد.
موقعیکه مادرآن دختربه خانه برگشت، دخترک پیش دویده وخرگوش را نشان داد.
مادرش پرسید،اینرا ازکجا پیدا کرده ای؟
دخترک حکایت معامله خود را تعریف کردوبا حیرت متوجه شد که مادرش جیغ می کشد. پیرزن سپس چنگ به موهای دخترزده ودومشت برسرش کوبید وگیسوهایش را کند. دخترک برگشته ودرحالیکه میگریست،ازخانه گریخت وزیرلب گفت : پس شوالیه عشق مرا با خودش برده!
دخترک همه روزه کنارآلاچیق می ایستاد وامیدواربود که بازهم گذرشوالیه ازآن حوالی بیفتد. روزسوم آن مرد پدیدارشدودخترک ویرا صدا زد وگفت : قربان عشق مرا پس بدهبد. ازوقتی که عشق مرا برده اید،روزگارم سیاه شد. مادرم موهایم را می کند وصورتم را می خراشد. خواهش میکنم خرگوش خودتان را بردارید وعشق مرا پس بدهید.
شوالیه که جزاین چیزی نمیخواست،واردآلاچیق شد ویک باردیگرعشق دخترک را پس داد وهنگام رفتن خرگوش را هم به رایگان به اوبخشید؛ تا مبادا دراین معامله مغبون شده و احساس زیرکی کند. دخترک نزد مادرش رفت تا مژده این کاررا بدهدومجدداً بالت وکوب های مادرمواجه شدوسخت حیرت کرد.
یک سال گذشت وشوالیه تصمیم گرفت که ازدواج کند،ودخترنجیب زاده وزیباوباهوشی را پیدا کرد ،که ثروت هنگفتی داشت. مراسم عروسی مجلل برپاگشته ، وتمام بزرگان بدانجا
دعوت شدند. شوالیه هنوزهم ماجرای پیشین را ازیاد نبرده،تصمیم گرفت که دخترک نیزبه عروسی خود دعوت کند.
روزعروسی،شوالیه درصدرمجلس عروس نشسته بودکه ناگهان همان دختردرحالیکه خرگوش را برسینه میفشرد،وارد شد وشوالیه با یاد آوری معامله،خنده سرداد.
تمام حضارگفتند:عالیجناب! سبب خنده شماچیست وآیاکسی لطیفه ای گفته که خاطرمبارک چنین شاد شده؟
شوالیه ازپاسخ دادن طفره رفت،اما عروس اصرارنمود وشوالیه انکار. سرانجام عروس باعصبانیت گفت: اگرسبب خنده بیموقع خودت را نگوئی،هیچوقت مرا چون همسرنخواهی شناخت!
شوالیه با شنیدن این حرف تمام وقایع را تعریف کرد وچون سخن به آخررسید،آن دختر خنده سرداد وباغروروتکبرگفت : آه ! عجب دخترساده لوح وابلهی بوده ! این چیزها را که نبایدبه مادربگویند. من که هیچوقت خودم را پیش مادرم لونمیدادم ومیرشکارهم خیلی خوب واقف است!
شوالیه با شنیدن این حرف غضبناک شده وباخود اندیشید؛حال که این چنین شدواین دختربا میرشکارخود روابطی داشت،خوبست که نقشه عروسی من تغیریابد.
آنگاه ازجای برخاست وبطرف دخترک که مورد تمسخرقرارگرفته بود رفته واو را در کنارخود جای داد. مهمانان متحیرشده وگفتند که اینکاربرازنده نیست وبهترآنست که برود وکنارعروس خودبنشیند.اماشوالیه برجای مانده وازهمه خواست تاسکوت رارعایت کنند آنگاه مجدداً حکایت خرگوش راتعریف کردوسخنان همسرش رانیزبازگونمودوسرانجام از دوستان خودخواهش کردکه بگویند کدامیک ازآن دوزن بیشتربرازنده همسری وی میباشد. وهمگی متفق الرای شدند که دخترساده لوح مناسب تراست.
* * *
باید گفت که درباره جوانمردی ، شجاعت،مردانه گی،سلحشوری وپارسایی شوالیه های
اروپادرمیان مردم مغربزمین،حکایتهای فراوان موجوداست که بیانگرمردی ومردمدوستی
ودلیری ونیک اندیشی آنهاست وازآنجمله است:
شوالیه ای به دوستش گفت: بیابه کوهستانی برویم که خداوند درآنجاسکنی دارد. می خواهم ثابت کنم که،خداوند فقط بلداست که ازماچیزی بخواهد،درحالیکه خودش برای سبک کردن بارماکاری نمیکند.
دیگری گفت : خوب،من هم میآیم تاایمانم را نشان دهم.همان شب به قله کوه رسیدند... و ازدرون تاریکی آوایی را شنیدند : سنگهای روی زمین را برپشت اسبان تان بگذارید.
شوالیه اول گفت: دیدی؟! بعدازاین کوهنوردی،میخواهد بارسنگین تری را هم باخود ببریم! من که اطاعت نمیکنم.
شوالیه دوم به دستورآواعمل کرد. وقتی پای کوه رسید،سپیده دم بود،ونخستین پرتوهای آفتاب برسنگهای شوالیه پارسا تابید. الماس ناب،الماسهابودند.
استادمیگوید: تصمیمهای خداونداسرارآمیزاماهمواره به سودماست.« سایت انترنیتی پرژین
فشرده رمان دون کیشوت
نویسنده این داستان که مربوط به یک شوالیه سرگردان است،« میگوئیل دوسروانتس » داستان نویس مشهورومعروف هسپانیایی تباراست،که درآنزمان رمانهای شوالیه ای وسوار کاران جنگجودراروپاطرفداران زیادی داشت.نوشتن این داستان دربین سالهای۱۶۰۵ تا ۱۶۱۵ میلادی وبه مدت ده سال طول کشید.دراین داستان آمده است که :
نجیب زاده کهن سال ازشهر«لامانچا» که داستانهای زیادی را درمورد قهرمانان ودلیران خوانده است؛ چنان تحت تأثیراین داستانها قرارمیگیردکه تصورمیکند،که تمام داستانها حقیقت دارد؛وبه همین دلیل خودش را به گونه یک شوالیه ای سرگردان درمیآوردوبه دنبال خوبیهاوزیبایها میرودوبه این فکراست که میتواند زشتیهاوپلیدیهارا نابودسازدوجوروستم را ازمیان جامعه انسانی بردارد.
قهرمان داستان با دختری به نام « دولسینی » آشنااست.اواین دختررا به حیث معشوقه و
همکاربرمیگزیند وبایکتن ازدهاتیهای خوش باوربنام « سانچو» که اورا یاری میرساند به
سفردورودرازش ادامه میدهد.قهرمان داستان باخود شمشیری چوبین دارد،که باهمین اسلحه
به جنگ پلشتیهاوکاستیها برخاسته وبرای به دست آوردن آرزوهای نیک وانسان منشانه اش چه زحمتها ورنجهارا که تحمل میکندوسرانجام به لقب« شوالیه» مفتخرمیشود...
دراین داستان « دوسروانتس» درپیکارهای خیالی قهرمان داستانش،چنان داد سخن داده وچنان صادقانه عمل کرده است،که خواننده وشنونده داستان،تصورمیکند که با یک حماسه واقعی سروکاردارد؛وبه همین دلیل است که این داستان یکی ازجمله بهترین وزیباترین شاهکارهای ادبیات درآنزمان شناخته شده است.
دررمان « دون کیشوت » نویسنده ازیکطرف بامهارت تمام به تمسخرحاکمیت ودربار ورمانهای شوالیه یی پرداخت وهمه شکوه وجلال شوالیه ها را برباد داد.اودراین اثرنشان دادکه بازگشت به سوی گذشته امکان ناپذیراست ودرحقیقت به ریش کسانی خندید،که به آرزوی گذشته زنده گی میکنندوازطرف دیگرسروانتس بانوشتن این رمان برآخرین باز مانده نسل شوالیه های مغربزمین، شاهکارترین داستان مدرن ادبیات جهان را خلق نمود.
مقایسه جوا نمردان مشرق زمین باشوالیه های اروپا
دراین موردباید گفت که درمیان جوانمردان آریانای کهن وشوالیه های اروپا وجوه مشترک وهمجنان اختلافهای دیده میشود؛که به گونه مختصروفهرست وارمیتوان به این مطالب اشاره کرد:
اول : وجوه مشترک جوانمردان خراسان وشوالیه های اروپا
۱- وفا کردن به عهدوپیمان وتنفرازپیمان شکنی درمیان هردوگروه مهم وعمده است.
۲- داشتن روحیه سلحشوری ورزمی ونهراسیدن ازپیش آمدهاوسختیهاوحوادث روزمره زنده گی.
۳- دفاع ازنوامیس ملی وارضی وحل نمودن مشکلات مردم دربین هردوتیپ اجتماعی معمول ومروج بوده است.
۴- تحمل رنجها وسختیها وپایمردی نشان دادن درمقابل زورگویان ومستکبران.
۵- آماده گیهای رزمی،چون جنگهای تن به تن واسپ سواری وسوارکاری ونیزه زنی و
کشتیگیری وشمشیرزنی وکاردزنی هم درشوالیه هاوهم درجوانمردان موجود بوده است.
۶- داشتن وسایل جنگی،مانند: خنجر،اسپ، تیروکمان،نیزه،شمشیر،کارد،ولباسهای ویژه
جنگ وسپروکلاههای مخصوص که مورداستفاده قرارمیدادند.
۷- هم شوالیه ها وهم جوانمردن به استاد ویا پیش کسوت بسیارحرمت واحترام داشتندوهیچ
وقت ازاوامرآموزگارسرپیچی نمیکردند.
۸- جوانمردان وشوالیه ها درمجموع تمام مسوولیت حفظ جان،مال، ننگ وناموس وشرف مردمانی که درساحه شان زیست میکردند،به دوش داشتند وازمنافع همان منطقه بادل وجان دفاع مینمودند.
۹- پیاده گردی،کوهنوردی وپیمودن راه های صعب العبوروچاره اندیشیهای باموقع از ویژه گیهای هردوگروه بوده است.
۱۰- برای رسیدن به مرحله استادی وپیشکسوتی هردو گروه باید درجه ها ومراتبی را طی میکردند وبعدازدادن امتحانهای سخت ومشکل ازیک درجه به درجه دیگرارتقا می یافتند.
۱۱- جوانمردان مغرب زمین وشوالیه های اروپا به تمام اصول وقوانین رفاقت ودوستی بسیارپایبند بوده وازمکروغدروخیانت سخت متنفربودند.
دوم : وجوه اختلا ف جوانمردان خراسان وشوالیه های اروپا
۱- جوانمردان ازآغازتشکیل تا امروز،همیشه به خدمت بینوایان وتهیدستان بوده وازحقوق دردمندان وبیچاره گان دفاع میکردند؛ مگرشوالیه ها درابتدای امردارای چنین خصلت بوده وبعدها به خدمت دربارواشراف زاده گان قرارگرفتند وحتی پسانترها خود شان ازجمله اهل درباروجزؤاشراف زاده گان شدند.
۲- بیشترجوانمردان مجردزنده گی میکردند وبه تشکیل خانواده زیادعلاقمند نبودند؛ بر عکس شوالیه ها بسیارزن دوست،معشوقه بازوعشرت طلب بوده ودرمحافل ومجالس عیش ونوش اشراف واعیان شرکت میکردند.
۳- اکثرشوالیه ها بالعموم درقلعه ها،برج وباروها وخانه های مجلل وبادم ودستگاه اشرافی
زنده گی میکردند؛ وکمتردرانظارمردم ظاهرمیشدند؛ مگرجوانمردان دربین مردم ودرخانه های محقرودرروستاها وقریه ها زنده گی مینمودند.
۴- درجه ها،القاب ومراتب شوالیه ها ازطرف دربارهاوطی مراسم پرشکوه صورت می
گرفت؛امالیاقت وشایسته گی جوانمردان را مردم عامه تعیین میکردندوطی مراسم عادی و
درحهضورتمام بزرگان وموسفیدان برگذارمیگردید.
۵- لباس شوالیه ها بیانگرموقیعت اجتماعی شان بود.آنها به صورت عموم لباس شیک،
مدرن ، گران قیمت میپوشیدند وبه داشتن چنین لباسهای افتخارمیکردند؛درصورتیکه لباس جوانمردان ارزان، فقیرانه وازپارچه های عادی ومطابق به ذوق مردم عامه بود،مگر نظافت وپاکی درآن مراعات میشد.
۶- شوالیه ها درهنگام جنگ وپیکارهمیشه ازلباس ووسایل مخصوص رزمی استفاده می کردند.این لباس مخصوص عبارت بودازردای زره ای وکلاه آهنی « خود» وهمجنان اسپ های جلد،چابک وتیزرو؛ مگرجوانمردان باهمان لباس عادی وساده وپیاده دررزمهاوبزمها ومسابقات جنگی شرکت مینمودند.
۷- جنگهاونبردهای شوالیه هابه منظورکسب نام نیک،قدرت وثروتمندشدن بوده درحالیکه جوانمردان به گردکردن دارائی علاقمند نبوده ودرزنده گی فقیرانه خود فخرمیکردند.
نتیجه
به گفته برادرگرانقدرم جناب داکتراکرم عثمان داستان نویس خوب هموطنم ، شوالیه به معنای سوارکاروهم مترادف جوانمرداست؛ وازاین نظرمیتواند،باجوانمردان خراسان از نگاه کارکرد،طرزاندیشه،مردمدوستی،وفابه عهد،پیمانداری،شجاعت،مردانه گی همانندی وشباهتهای داشته باشد.
محمدحجازی دانشمند شناخته شده ایران معتقداست که انگارشوالیه هاوجوانمردان به تمام معنا مرامهای واحد ونانوشته دارندوازنگاه عملکرد ونوعدوستی ومردمداری ازهمدیگر فرق ندارند. آنجا که نوشته است : « جوانمردی آن غریزه است که انسان را ازدیدن بدبختی وبیدادگری به جان میآورد،وبرای هرگونه ازخودگذ شتن،آماده میکند. به فرمان این غریزه، مردانی به وجودآمده اند، که دراروپا به اسم شوالیه ، ودرایران به نام جوانمرد، خوانده میشدند.کارشان دربیابانها،دادگستری ورفع ظلم وحمایت اززنان وکودکان ودست گیری درماندگان بوده است» .به همین دلیل میتوان گفت که شوالیه هانیزبه تمام اصول ومقررات آئین جوانمردی پایبند بوده ودفاع ازنوامیس ملی ومنافع مردم را ازوظایف خود می شمردند،ودرنتیجه هردوگروه نام نیک را بهترازگنج وگوهرمیدانستند.دنباله شوالیه ها را امروزدرکشورهای اروپایی ، به نام «Gentleman جنتلمن» به معنای آقا،مردمعقول و « راد مرد» یاد میکنند، که نشانه واثرهای ازشوالیه های قدیم را دارا میباشند.