داکتر غلا م حيد ر « يقين »
آیین عیا ری و جوانمردی
قسمت دوازدهم
زبان ، عادات و طرز زنده گی عیاران و جوانمردان
هفتم : وسا یل و لوازم عیاران و جوانمردان :
( پیوسته به گذشته ) عیاران در هر جاییکه به حیث قاصد و نامه بر می رفتند ، همیشه با خود چوب دستی داشته اند که در بین آ ن چوب ، سوراخی موجود بود و آ نها نامه های خود را در آ ن میگذاشتند و این یکی از وسایل پنها ن کاری به شمار می آ مد . زر و سیم یکی دیگر از وسایل عیاران است و هر عیار زما نی که به سفر میرفت و یا برای انجام دادن ماموریتی گماشته میشد ، باید مقداری پول همراه خود میداشت ؛ تا به آ ن وسیله بتواند کسان دیگر را با خود همدست سازد . آ نها عقیده داشتند که زر و سیم حل المشکلات است و آ دمی را در شب تار و در هر وقت و زمان به کار آ ید .
خنجر ، کارد و شمشیر نیز یکی از جملۀ وسایل عیاران به شمار می رود . این خنجر و یا کارد به گونه های مختلف و برای هدف ها و مقاصد گونا گون به کار می رفته است ، مانند : خنجر نقب زدن ، خنجر دفاع از حوادث و هم چنان خنجر های که به وسیلۀ آ ن سرا پرده ها و بند ها را می بریدند .
توبره یا خورجین که به روایت روان شاد داکتر خانلری ، در اصطلاح به آ ن ( جلبندی ) میگفتند ، یکی دیگر از وسایل عیاران است . آ نها تمام ضروریات خود را در بین آ ن خورجین می گذاشتند و به سفر می رفتند و این وسایل عبارت بود از : انبر ، سوهان ، قیچی ، کلنک ، شیشه ، دستمال ، شال ، افزار موسیقی ، جامۀ نمدی ، کیسۀ دارو ، توشۀ راه ، فلاخن ، سنگ های ریزه و کلان برای سرکوب دشمن ، پاتاوه ، لباس زنانه و مردانه ، ریش و بروت مصنوعی ، رنگ وسفید مهره ، گونه های مختلف رنگ برای تغییررخسار و نیز سلاح های مختلف مانند : زره ، پیش قبض و شا خ که در مجموع این وسایل یاد شده به ، نام ( ساز شبروان ) یا ( سلاح عیاران ) و یا ( یراق عیاران ) یاد میشد و هر عیار مکلف بود تا در هنگام سفر با خود داشته باشد .
در داستان ( رموز حمزه ) آ نجا که ( عمروامیه ) که به نام ( بابا ) یاد میشود برای نجات ( امیر حمزه ) به طرف کشور مصر می رود ، با خود خورجینی دارد که در بین آ ن بر علاوۀ وسا یل یاد شده ، فلاخن و سنگ های تراشیده نیز موجود است : « بابا قدم بر فراز کوه گذاشت و چشمش به رود نیل افتاد ، خوشحال شد و از فراز کوه سرازیر شد و خود را به کبوتر رسانید . فلاخن زر دوز ابریشمی را گرفت و دست بر جلبندی رسانیده ، یک سنگ تراشیده و خراشیده بیرون آ ورد و به فلاخن نهاده ؛ چنان بر سینۀ کبوتر زد که کبوتر معلق زنان در پیش پای عمرو افتاد . بابا کبوتر را با نامه در جلبندی نهاد و شکر خدا را به جای آ ورد . » 1
یکی دیگر از وسایل عیاران که از آ ن زیاد استفاده صورت میگرفت ، انواع و اقسام دارو های است ، که به منظور بیهوش ساختن دشمن و هم چنان تغییر رنگ صورت و رخسار به کار می رفته است .
داروی بیهوشی که در کتاب های عیاری از قبیل سمک عیار ، داراب نامه و امیر حمزه و امیر ارسلان رومی از آ ن به نام های دارو ، شبپرک ، پروانۀ عیاری ، حقۀ عیاری و نمک آ ش درد مندان یاد شده ، همه با وسایلی چون : جام شراب و یا نیچه برای حریف به کار برده میشد . این دارو را عیاران در میان کمر بند و یا پس گوش خود پنهان نموده و
به گونۀ معمول برای بیهوش ساختن رقیب ، به چند گونه استفاده میکردند . گاهی در بین ظرف نوشابۀ حریف می انداختند ؛ ویا اینکه در بین حلوا و غذا آ میخته ساخته و آ نرا به حریف میدادند و گاهی هم امکان داشت که این دارو را به گونۀ دود یا گاز بیهوشی به کار ببرند .
در داستان ( سمک عیار ) آ مده است که : یک بار ( سمک ) را دشمنانش اسیر کردند ؛ و چون او را پا لیدند ، چیز های از وی به دست دشمن افتاد که یکی هم داروی بیخودی است : « او را جستند ، دشنه و کمر و کیسۀ دارو از میان سمک بگشادند . » ۲
و در جای دیگر زما نی که سمک می خو اهد ( مقوقر ) را اسیر به گیرد ، باز هم از داروی بیخودی استفاده میکند ، آنجا که می خو انیم : « پس دست در میان کرد و مقدار بیست درم داروی بیهوشانه بر آ ورد ؛ اگر یک درم سنگ در شراب افگندی و به خورد صد مرد دادی ، همه بیفتادی . » ۳ ؛ و نیز در همین داستان آ مده است که : ( روز افزون ) که زنی است عیار پیشه و تیز هوش ، می خواهد که ( کوسال ) را با فرزندانش اسیر بگیرد . در این جای نیز از داروی بیهوشی به شکل گاز استفاده میکند : « روز افزون گفت : ای شاه ! در این راه که آ مدم ، عجایبی دیدم ؛ اگر روشنایی باشد شما را به نمایم . کوسال فرمود تا شمعی بر گرفتند . کوسال با چهار فرزند ، روز افزون در پیش ایستاده . دراین
وقت روز افزون دست در میان کرد و دارو بر آ ورده و بر سر شمع نهاد و میسوخت . روز افزون به کوسال گفت : ای شاه ! درین شمع نگاه کن ، تا عجایب بینی . کوسال با فرزندان بیامدند و در آ ن شمع نگاه کردند . هیچ نبود . گفتند : هیچ نیست . روز افزون گفت : بنگرید تا آن چیست ؟ ایشان پنداشتند که راست میگوید . در آ ن می نگریستند . بوی دارو به دماغ ایشان رسید ، هر پنج از اسپ در افتادند بیهوش . » ۴
باید گفت که از ( داروی بیهوشی ) با همان مفهومی که در داستانهای عیاران آ مده است ؛ شاعران کلاسیک ادب فارسی نیز یاد کرد های دارند ؛ چنانکه در شاهنامۀ فردوسی چندین مرتبه به این دارو اشاره شده است . در این حماسۀ ملی ، در داستان بیژن و منیژه آ مده است که : ( منیژه ) دخت ( افراسیاب ) تورانی که عاشق ( بیژن ) فرزند ( گیو ) است ، از داروی به نام ( داروی هوشبر ) اسفاده میکند و بیژن را به حالت بیهوشی به قصر خود میبرد . از زبان خداوند شاهنامه چنین می خوانیم :
چو هنگام رفتن فراز آ مدش به دیدار بیژن نیاز آ مد ش
به فرمود تا داروی هوشبر پرستنده آ میخت با نوشبر
بدادند چون خورد شد مست ابی خویشتن سرش بنهاد پست
عماری بسیجید و رفتن به راه مر آن خفته را اندران جایگاه
به ایوان بیاراستش جای خواب به بیداری بیژن آ مدش شتاب
در افگنده داروی هوشش به گوش بدان تا به جای خود آ مدش هوش ( ۵ )
باید خاطر نشان کرد که فردوسی در این داستان از داروی دیگری نیز به نام ( داروی هوش ) نام می برد که نگارنده در هیچ یک ازآ ثار بدیعی و داستانی دیگر به چنین داروی بر نخورده وبه ویژه داروی که به گفتۀ فردوسی در گوش چکانده شود و باعث بیداری شخص شود .
و اما در اکثر داستانها و کتاب های که در بارۀ کار روا یی های عیاران نوشته شده و قهرمانان اصلی عیاران هستند ؛ دیده می شود که همۀ آ نها همیشه با خود دارویی دارند که می توانند به وسیلۀ آ ن چهرۀ خود را تغییر دهند. و نیز داشتن لباسهای زنانه و مردانه از جملۀ چیزهای ضروری هر عیار است که در موارد مختلف به کار برده میشد .
در داستان سمک عیار ، ( شغال پیل زور ) که در حقیقت استاد سمک است ؛ با خود داروی دارد که چهره اش را تغییر می دهد و ( روز افزون ) که یک زن عیار پیشه است به گونۀ مردی دیده میشود ؛ چنانکه می خوانیم : « روز افزون در شد ، جامه ها برداشت و بیرون آ مد . روی به راه نهاد تا پیش شغال پیل زور آ مد ، و بنهاد ، گفت : ای شغال ! جامه پدید آوردم . شغال گفت : نیک آ مدی . زود خود را بیارای و ساز مردان از خود باز کن و خود را نیکو بر آ رای . روز افزون خود را بر آ راست برجامۀ زنان . شغال را ریش سیاه و سفید بود . روز افزون می نگریست ؛ تا شغال چه میکند . شغال دست در میان کرد و کیسۀ در میان داشت ، چیزی از آ ن کشید ، بیرون آ ورد و در ریش خود مالید تا همۀ ریش وی سفید شد » ۶
لباسهای مردانه و زنانه در هنگامی مورد ضرورت عیاران بوده است که آ نان می خواستند برای انجام دادن امر مهمی به جای دیگری بروند . برای آ نکه هویت ایشان آ شکار نشود ، هر بار به شکلی و لباسی در می آ مدند .
تغییر شکل و چهره به وسیلۀ دارو و لباس در بین عیاران به چند گونه معمول بوده است ؛ بدین معنا که عیاران خود را به شکل بازرگانان ، خوانسا لاران ، فراشان ، طبیبان ، بازیگران ، ساقی ، رقاص ، خرده فروش ، عطار دوره گرد ، موسیقی نواز ، سقأ ، قصاب ، دوکاندار ، رمال ، ستاره شمار ، قلندر ، چوپان ، ساربان ، مسگر ، و آ هنگر می آراستند ؛ و بعد از آ ن به طرف مقصد و هدف خود روان می شدند .
باید گفت که فدائیا ن اسماعیلی ( الموت ) نیز برای نزدیک شدن به مخالفان و قتل آ نها ، همیشه خود را به صورت های ، مانند : سرهنگ ، درویش ، فقیر ، منشی ، مصاحب ، طلبه ، خادم ، غلام ، و دربان می آ راستند و به زبان فرانسوی سخن می گفتند ؛ چنانکه در تاریخ می خوانیم که : رئیس صلیبی ها ( اینکر – کنراد ) به دست همین فدائیان فریب خورد وآ نها توانستند که نقشۀ خود را اجرا کنند . به گفتۀ ادوارد برون انگلیسی ، این فدائیان کسانی بودند که فرمان ( داعی ) را بی چون و چرا اطاعت می کردند و شجاعت و چالاکی خاصی داشتند ؛ و ما می توانیم این گونه ویژه گی ها و خصوصیات را درطرزالعمل عیاران نیز به خوبی مشاهده کنیم .
در داستان ( سمک ) آمده است که : ( روز افزون ) عیار ، همراه ( سمک ) می خواهند به نزد حریف شان بروند و برای آ نکه هویت آ نها معلوم نشود ، خود را به گونۀ سرهنگان آ راسته اند ، آ نجا که میخوانیم : « سمک عیار گفت : ای پهلوان! از این اندیشه نیست . هر کرا یزدان یار شد ، صد هزار دشمن با وی چه تواند کردن ؟ این بگفت و بر خاست . جبه در پوشید و کلاهی بر سر نهاد و دستاری بالای کلاه در سر پیچید و کفش در پای کرد و شمشیر حما یل کرد ؛ بر گونۀ سرهنگان . گستاخ وار از سرای بیرون آ مد تا بر در سرای شاه رسید . سمک خود را در صف سرهنگان رساند و به ایستاد و سر در پیش نهاد و به کس نگاه نمی کرد ؛ هرکه او را می دید می گفت که مردی خدمتگار است . » ۷ و در جایی دیگر سمک به گونۀ ( فراشان ) دیده میشود : « در حال سمک خود را به شکل فراشان بر آ ورد و جامۀ حریر خواست و نیمجۀ بالای آ ن در بر کرد و کلاه سبز بر سر نهاد و به گونۀ فراشان خود را بر آراست »
و درداستان ( رموز حمزه ) آ نجا که حمزه به دست عزیز مصر گرفتار می شود ؛ ( عمر امیه ) که ملقب به ( بابا ) است ، برای نجات حمزه ، خود را تغییر شکل داده و با چهرۀ نا شناس وارد شهر مصر می شود : « بابا به صورت مبدل متوجه شهر مصر شد . قدم در شهر نهاد و به کوچۀ رسید ؛ از برابرجوانی نمودار شد . پیش آ مد و از آ ن جوان پرسید که آ یا حمزۀ عرب را کجا بند کرده اند ؟ گفت : این احوالیکه از من پرسیدی ، از کس دیگرمپرس که کشته می شوی . بابا خود را به گوشۀ کشیده به صورت مرد سقایی شده ، مشک بر دوش به حیات بخشی مشغول شد ؛ تا آ نکه در بارگاه عزیز مصر رسید » ۹
و نیزدر داستان ( امیر حمزۀ صاحبقران ) آ مده است که : ( عمر امیه ) که عیاری است زیرک و چالاک به شهر مداین می رود تا از حال ( مهر نگار ) دخت شاه آ گاهی پیدا کند . این عمر امیه است که خود را به گونۀ قلندر ، مردی ریش سفید ، بازیگر و تاجر ، در می آورد و می بیند که جمعی بازیگر به نزد ( اولاد ) که دشمن امیر حمزه است ، می روند .« عمر امیه چون ایشان را دید ، خود را به صورت بازیگران ساخت و در میان لشکر ایشان در آ مد . بازیگران چون سر و سکۀ عمر امیه را دیدند ، چنین دانستند که از هفت پشت این مرد بازیگر است . دهل در گردن عمر امیه انداختند و گفتند : سر طا یفۀ ما تو باش . بعد از آ ن نزد اولاد رفتند و اولاد را خبر کردند که بازیگران عجیبی رسیدند . اولاد آ نها را طلب کرد . عمر امیه جست زد . تارک خود را بر تارک بازیگر می نهاد و پای بالا می کرد و چرخ می خورد که اولاد حیران میما ند و بخشش فراوان به او می کرد . » ۱۰
باید گفت که اینگونه تغییر چهره دادن توسط لباس در ادبیات فارسی خصوصیت تازه و جدیدی نیست ؛ و در آ ثار منثور و داستانها ی منظوم نیز به فراوانی دیده میشود ؛ چنانکه در شاهنامۀ فردوسی در داستان ( سهراب و گرد آ فرید )
می بینیم که گرد آفرید لباس مردانه می پوشد و عیارانه و مردوار با ( سهراب ) می جنگد و فردوسی سیمای آ ن دختر رزمنده و عیا ر پیشه را چنین تصویر کرده است :
کجا نام او بود گرد آ فرید که چون او به جنگ اندرون کس ندید
نهان کرد کیسو به گرد زره به زد بر سر ترک رومی گره
فرود آ مد از دژ به کردار شیر کمر بر میان باد پای به زیر ( ۱۱)
و اما در مورد طرز زنده گی و کسب و کارعیاران و جوانمردان می توان گفت که در نزد آ نها ، کار و زحمتکشی و به دست آ وردن نان از راه حلال یکی از خصلت های پسندیده و مطلوب بوده است . هر عیار و جوانمرد مجبور و مکلف بود که به یکی از کسب ها و صنعت ها تخصص داشته باشد تا با استفاده از آ ن تخصص خویش بتواند زنده گی روز مره را به پیش ببرد .
عیاران و جوانمردان از هیچ کار ووظیفۀ شرافتمندانه ننگ نداشتند و کار و زحمتکشی را مایۀ آ برو ، سلامتی ، شرف ، افتخارو وجدان شخص می شمردند ؛ مگر در کار و پیشه نیز همان اصل جوانمردی ، گذشت ، صداقت و رادمردی را پیش نظر داشته و به هیچکس ظلم و تعدی و گرانفروشی را روا نمی داشتند . آ نها در مورد کار و پیشه نیز دارای آ داب و روشی خاص بودند ؛ چنانکه نویسندۀ ( قابوسنامه ) آ نجا که فرزندش ( گیلان شاه ) را پند و اندرز می دهد ، در بارۀ آ داب و رسوم صنعتگران و پیشه وران جوانمرد نیز بحث مفصل میکند که این آ داب و رهنمود ها ، عبارت است از :
- زود کار و ستوده کار باش تا هوا خواهانت زیاد باشند .
- کاری که کنی به از آ ن کن ، که هم پیشه گان کنند .
- به اندک سود قناعت نمای .
- تا توانی به سختی مگوی .
- به راست گفتن عادت کن .
- از بخل پرهیز کن .
- تصرف را به کار بند ، و بر فرو تر خود به بخشای .
- زبون گیر مباش .
- بر کودکان ، زنان و یاران در معا ملات فزونی مجوی .
- از غریبان بیشی مخواه .
- در تجارت شر مگینی مکن .
- سخن نیکو دار .
- به سنگ و ترازوی درست وزن کن .
- با عیال خود دو رنگ و دو کیسه مباش و با انبازان خیانت مکن .
- پرهیز گار باش .
- اگر دستگاه باشد ، قرض غنیمت دان .
- سوگند به دروغ مخور و ربا مده .
- سخت معاملت مباش .
- اگر بر دوستی سیم دادی ؛ چون دانی که بی طاقت است ، تقا ضا پیوسته مکن .
- نیک دل باش تا نیک باشی .
و در پایان این نصیحت ها و رهنمود ها ی آ یین پیشه وری ، که مخصوص جوانمردان است ، چنین می خوانیم :
« هر پیشه وری که بر این جمله باشد که من یاد کردم ، جوانمرد ترین همه پیشه وران باشد و هر قومی را در صناعان بدان صناعت اندر که باشد در جوانمردی طریق است . » ۱۲
باری میتوان گفت که این خصوصیات که یاد کرده آ مد ، هنوز هم در میان ( کاکه های ) افقانستان به روشنی دیده میشود، چرا که اکثر کاکه ها و جوانمردان به این بیت حافظ معتقد اند که :
تکیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیار تاج کاووس ربود و کمر کیخسرو
و چون چنین است ؛ پس باید خوب زیست و از مردم آ زاری و خیانت و دروغ گویی و چاپلوسی و مردم فریبی دوری جست ، وکوشش نمود تا در زنده گی مرد مرد بود .
ادامه دارد...
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
فهرست مآ خذ این قسمت :
۱- محجوب ، محمد جعفر ، « کبوتر و کبوتر بازی » ، سخن ، شمارۀ سوم ، سال ۱۳۴۸ ، صفحۀ ۲۸۹
۲- سمک عیار ، جلد دوم ،صفحۀ ۱۱۳.
۳- سمک عیار ، جلد اول ، صفحۀ ۲۰۲ .
۴- سمک عیار ، جلد چهارم ، صفحۀ ۳۳۸ .
۵- شاهنامۀ فردوسی ، صفحۀ ۶۷۶ .
۶- سمک عیار ، جلد دوم ، صفحۀ ۲۶ .
۷- سمک عیار ، جلد اول ، صفحۀ ۳۰۲ .
۸- سمک عیار ، جلد دوم ، صفحۀ ۱۶۹ .
۹- محجوب ، محمد جعفر ، « کبوتر و کبوتر بازی » سخن ، شمارۀ سوم ، سال ۱۳۴۸ ، صفحۀ ۲۸۹ .
۱۰- داستان امیر حمزۀ صاحبقران ، صفحۀ ۷۵ .
۱۱- شاهنامۀ فردوسی ، صفحۀ ۳۶۷ .
۱۲- قابوسنا مه ، صفحۀ ۲۱۸ .
بخش های قبلی