کارد سانسورنباید گلوی آزادی مطبوعات را بفشرد
آزادی بیان تامین کننده حیثیت انسان ها میباشد که بدون این آن انسانها ارزش معنوی خود را از دست خواهند داد.
بعضی از انسانهای نخبه آزادیهای که توسط آن کرامت انسانی شگوفا می شود را اینطور توصیف کرده اند:
انسانهای دارای مقام معنوی حد اکثرتوانایی های خود را در کشف ازطریق معنوی بدست می آورند.(هارولد کلمپ.).اکثر فرستاده ها که بلا شک پیام آور آزادی معنوی و مادی در حیات انسانها می باشد کوشیده اند تا زمانیکه در قید حیات هستند درراه پخش حقیقت بصورت مستقیم ویا با واسطه امواج مکاشفه ها ویا پیامهایی که از سوی خداوند به آنها می آید مردم را باخبر ساخته اند .نوح وابراهیم و موسی و عیسی و حضرت محمد (صلی الله علیه وسلم ) در طول رسالت شان بدون ترس و هراس پیام های شان را به امت و ملت خود بدون وقفه رسانده اند.
هرولد لمپ در کتاب «آزادی معنوی چیست؟» آورده است:
«بر اوقیانوس طوفان هستی،با باد و با دریا،وامواج کوه پیکر آبها در نبردیم.گویی سفر مخاطره آمیز ما را پایانی نیست.(همانجا .ص۲) واقعیت هم چنین است استحقاق و حق زندگی را آنهانی دارند که در برخورد با هر نوع ناملایمات وستیزه ها اعم از طبیعی وحوادثی که از طریق انسانها و گسترش جنگ ها و شورش ها حیات ما را تهدید می کند نهراسند.اگر این جرئت در وجود،یعنی در اندرون ما به ودیعه گذاشته شده باشد ،هرگزاز این پدیده ها ترسی بخود راه نداده و با اطمینان کامل در راه احیای حق حیات و آزادی های مربوط به آن نباید بهراسیم.زیرا انسانهای قوی واستوار معتقد اند که عاقبت کشتی درهم شکستۀ شان به دریای آرام معنوی ،راه یافته اند.
در مورد بیان آزادی،هر دینی دارای دو حقیقت عمده می باشد قسمیکه علمای دین شناسی مشعر اند: جنبه های برتر خداوند را که همۀ جنبه های آن برتر است گفته است:«این دو جنبه که در عین حال تفاوت های بسیاری دارند،اما همۀ آن جزء یک آموزش میشوند؛تعالیم ظاهری مطالبی هستند که در متون دینی (قرآن)می خوانیم که این تعالیم دارای قواعد و نظام مندی های حقوقی ای هستند که همه چیز را در نظام هستی به بشرمی آموزاند.این قواعد ناشی از دستورات قرآنی در مدرسه ها از طریق یاد گیری به جامعه فراهم می گردد.پی گیری و اعتقاد به آن اساس و ستون ایمان را دردین تشکیل میدهد و مسلمان مکلف است تا آن را بپذیرد تا داخل جماعه اسلام کردد که ارکان وشرایط آن را مفسیرین وصاحبان مذاهب شرح داده اند.
حقیقت دوم دین حقیقت عرفانی و یا بلندای دین است که از حضرت پیامبر(ص) بما رسیده است. قسمیکه علمای اسلامی مخصوصاَ آنانیکه با گفتار های پیامبر آشنایی دارند در کتب حدیث که از ارشادات نبوت و تفسیر قران منشأ دارد در این راه زحمات زیادی کشیده اند تا گفتار های پیغامبر را مو بمو و با ارائه سلسله اسناد معتبر دور از تحریف به زمان پیامبر می رسانند .مثالهای برجسته آن سنن یا صحاح بخاری،ابن ماجه،ابی داودونسایی و دیگران میباشد.
حضرت محمد عثمان پاد خوابی و جناب نیاز احمد جان فانی مرشد بزرگ طریقت (رح) در آثار شان ریاض العرفان و سلسله مشایخ مشعراند که یک نوع تعالیمی دیگری نیز بعد از آنکه پیامبر گرامی ما از سفر معراج بر گشتند به برگزیدگان خود مخصوصاَ به ابابکر و سه یار دیگرش و دخت خود فاطمه و به هر کدام شان به روش مخصوص این علم را که علم سۤر ویا علم طریقت یاعرفان است برایشان تعلیم داد که این روش نهایت نازک و در خور توجه عارفان دین میباشد که عامۀ خلق را بدان دسترسی نمی باشد از حیث نازکی سۤر وحالات نفیسی که نفس را بطرف ان می کشاندکه توسط سلسله های مختلف تا به امروز بما می رسیده است. در این تعالیم مسلمانان قواعد دین را با چشم دل پذیرا می شوند و آنرا در روشنی وجدان اسلامی عملی می سازند. که اگر در این موضوع زیاد پیش برویم افتراق پیش خواهد شد. همین بهتر که اینطور این علم را تعریف کنیم که علمی است که به عالم سۤر و وجدان و به مقوله دیگر به قلب و روح و روحانیات که از عالم غیب است ارتباط می گیرد،که همیشه در پهلوی شریعت بنام طریقت یاد می گردد و کسی که پیرو طریقت است همواره مسایل شرعیت را آن طور که در قرآن و سنت و دستورات دینی آمده است مو بمو اطاعت و پیروی می کند هر گز به گناه بر نمیگردند چرا که این ها بدست مرشد توبه نسوح نموده اند که باز گشت به گناه همه چیز شان را معیوب خواهد کرد.و کسانی را که ازدستورات آن عدول کرده اند به تیغ شریعت سیاست شده اند.پس بخاطری که در راه طریقت به حقیقت نایل آییم مراعات نمودن تمام این جنبه ها،مو بمو دستوري لازم است که انجام آن توسط انسانهای عادی،کار سهلی نخواهد بود و بزرگترین مردان خدا این راه را طی نتوانسته و سر های شان را به باد داده اندویا با تیغ شریعت پست گردانیده شده اند که نظیر و نمونه های زیادی از آن،در تاریخ تصوف وتواریخ اسلام مشاهده می گردد،مانند شیخ شهاب الدین سهروردی که به دستور داود قاضی بغداد او را با نفت وبوریا سوزاندند ویا داستان مشابه آن در مورد عین القضات همدانی ودر عصر خود مان نسیمی که بحث روی آن ما را از موضوع و هدف اصلی در این نوشته دور خواهد ساخت.
در متون تصوف که صوفی گشاینده وادامه دهنده این راه است چنین تعریف گردیده است:«صوفی آن مرد عارف مسلمانی را می گویند که تمام ارکان وشرایع دین را در پرتو عرفان مراعات کرده وراهی را در پیش بر می گزیند که در آن خذلان گنجایی ندارد وصوفی به مانند زمین نم ناکی است که در آن خاک سائیده شده (که آنرا مت لب جوی نیز می گویند)و مرطوبی فرش گردیده که قدم گذاشتن در آنجا نه پای را می آزارد و نه پا ها را کیثیف و پرخاک می سازد،بلکه دراین نوع زمین قدم های عابر را راحت و آسایش می بخشد.
شیوۀ قرآن برای جمع کردن انسان ها بدور خویش این است که افراد را به تعقل واندیشه واداشته تا از این راه به قدرتو عظمت خداوند ره یاب شوند و تمام این نشانه ها را برای افرادی تلقی می کند که دارای اندیشه بوده و از عقل و شعور بهره می گیرند.زیرا برای انسان جاهل وبی فکر هیچ دلیل و مدرکی حجت نیست.آنانیکهاز رویارویی با استدلال ومنطق قرآن هراس داشته اند سعی می کردند با سپر کردن عقاید متعصبانه قومی ومذهبی خویش،خودرا از این مبارزه نجات دهندو با بر انگیختن احساسات قومی و قبیله وی افراد آنها را در برابر پیامبر اسلام(ص) قرار دهند.که این شیوۀ مبارزه بین دو گروه انبیاء و بی دینان و کاهنان ،در طول تاریخ همواره در حالت تکرار بوده است.قرآن ماهیت تعصب را زیر سؤال می بردو از کسانی که با چنین پوششیاز تن دادن به حقایق سر باز می زنند می پرسد:
قرآن درآیه ۵۲ سوره سبا می فرماید:
وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ وَ أَنَّي لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَکانٍ بَعيدٍ52
ترجمه:و می گویند: «به او ایمان آوردیم.» و چگونه از جایی [ چنین ] دور ، دست یافتن [ به ایمان ] برای آنان میسّر است؟
ودر آیه ۶۸ سوره کهف می فرماید:
وَ کَيْفَ تَصْبِرُ عَلي ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً68
ترجمه:و چگونه می توانی بر چیزی که به شناخت آن احاطه نداری صبر کنی؟
ودر سوره اسرا آیه ۳۶ قرآن می فرماید:
{وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً36}
ترجمه: و چیزی را که بدان علم نداری دنبال مکن ، زیرا (در روز باز پرس)گوش و چشم و قلب ، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.
به دستور قرآن انسان نمی تواند به چیز هایی پایبند باشد که خود از انها هیچگونه آگاهی ندارد واگر چیزی را شنید و دید ولی اگر نتواند آنرا به اندیشه اش توجیه کند،باید از قبول آن خود داری نماید،زیرا در روز قیامت در برابر آن پاسخگو خواهد بود.انسانی که قادر نیست به ان چیزی که بدان پایبند است وبرای دفاع از آن جدیت بخرج می دهدو شکیبایی نشان میدهد،دلیل قانع کننده ای بیاورد وتنها با تقدس بخشیدن بدان،درب هر گونه گفتگوی آزاد اندیشی را می بندد،به شیوۀ مغایر با شیوه قرآنکه صراحتاَ بر مبنای تعقلواندیشه و پرس و پاسخ بنا شده است ،روی می آورد.اسلام دین حقیقت است وروحیۀ حقیقت طلبی با تعصب و کوتاه بینی هیچگونه همخوانی ندارد. روحیۀ حقیقت طلبیو آزاد اندیشی واخلاص،انسان را یاری میرساند تا که صرف نظر ازمنافع و مرام حزبی،قومی،نژادیو مذهبی در جستجوی راهی بهتر به سوی هدف باشد.و بدین ترتیب پیوند خود را با خدای خودمحکمتر کند.اما روحیه تعصب گراییکه بر مبنای عدالت استوار نشده و هدف از آن تعصب، برتری عقیده ویا شخصی خاصیاست،این اجازه را از انسان سلب می کندکه راه خوب و بد را بر مبنای شایستگیها انتخاب کند .و بخاطر همین هدف است که دانشمندان دین شناس تا روزی که انسان و دین و دنیا وجود دارد درمنابر امر به نیکی و نهی از پلشتی را به مردم می آگاهاند و این آگهی دینی یکی از وسایل انتقال علم و دانش از طریق مساجد و منابربر جامعه است که حقیقتاَ از جمله قدرت مند ترین رسانه خیلی ثابت وپر قدرت است که مردم را در روشنی و آگهی قرار میدهند.
نظر به توضیحات قرآنیآدمی در برابراشتباه عقیده یا اعمالش آگاه است،اما تعصب و خود رأییمانع از هر گونه حقیقت پذیری وی می شود.فرد متعصب ترجیح میدهد که چشم وگوش ،عقل خود راببنددو آنها را در هر مبارزۀ بیکار کند ودر عوض حقانیت، مکتب خود بزرگ بینی وبه روش های غیر انسانیمتوصل میشود وبه روی آوردن به تقدس مآبی حق را باطل و باطل را حق جلوه میدهند و چنانیکه در جامعه ما در شعبات داد رسی همین بازی کتمان حق در برابر زور و غاصبین وجود دارد که به چشم دیده می شود و صد ها مورد آن از طریق رسانه های چاپی و تصویری به اطلاع مردم رسانیده می شود.
خداوند در آیه ۲۲ سوره انفال در این مورد می فرماید:
{إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ}22
ترجمه:بدترین جانوران نزد خدا کسانی هستند که ( از شنیدن و گفتن حرف حق ) کر و لالند که اصلا تعقل نمی کنند.
فرد متعصب که هرگز تحمل شنیدن سخنان دیگران را نداردوناچار است برای پوشاندن ایدۀ غلط خود،از گفتن حقیقت سر باز زند.
بعد ازسقوطحکومت صحابهوبر قراریحکومت سلطنتی بر جهان اسلامْ در هر مقطع ای از زمانتنها یک تفکر رایج بوده که عرصه را برسایر مکاتب فکری تنگ می نموده است ومکتب غالب (مکتب زور) مکتبی بوده است که توانسته با گروه حاکم از در دوستی در آیدیا رضایت آنها را جلب نماید.
بر قرار نمودن تنها یک تفکربر فضای جامعهو قلع و قمع کردن سایر تفکرات،نتیحۀ جز تفرقه و کاشتن بذر کینه در دلها در بر نداشته است. و گروه های فکری و مذهبی مغلوب که سالها در خفقان وفشار وشکنجه با یاران شان به حیات شان ادامه میدادند،بعد از وارونه شدن قدرت ودستیابی به آن،همان رفتار زور گویانه را با مکاتب قدرت مند سابق و دیگر تفکرات رایج در جامعه داشتند.[1]
(که نظیر آن را در فرو افگندن حکومت شیبانی خان ازبک به زیر پای شاه اسماعیل صفوی،خونخوار ترین چهره تاریخ که سالها در کاسه سر شیبک خان که آن را با طلا اندوده بود به رسم خشم وانتقام شراب می خورد (تاریخ اجتماعی ایران مرتضی راوندی)و یا بعد از بر انداختن حکومت رضاشاه در ایران ورویکار آمدن حکومت اسلامی از آدرس شیعه به رهبری خمینی وبعد اَ خامنه وی که اصلاَ در مدت ۴۲ سال تمام مکاتب تفکری باز و بلندی که درتضاد با شیعه قرار داشت همه مردود و بسته ویا بسیط ساخته شدند ۰ این ها نتایج بارز تعصب مذهبی است که شور بختانه در تاریخ اسلام نظیر آن زیاد بنظر می رسد[جهت معاومات بیشتر به تاریخ طبری ؛ابن خلدون؛ این اثیر و دیگران مراجعه کنید])
خلاصه اینکه هر شعبه ویا فرقۀ دینی که به قدرت می رسد،از این قدرت خود برای بایکوتنمودن دیگر فرقه ها و شعبات دینی بهره می جست.
حکومتها نیز از سر تعصبویا سیاست به این خواسته هاینامعقول گردن نهاده و مزدور قربانی کردن سایر گروه های اجتماعی و مذهبی می شدند.
اینست که حتی تا امروز عقاید و تفکرات مختلفو گروهای مذهبی،حاضر به نزدیکی با هم وپیوند مسالمت آمیزگروه های مذهبی حاضر به نزدیکی با همو پیوندی مسالمت آمیز نیستند،زیرا هر کدام آنها تجربۀ تلخجور و فشار دیگری برخود بیاد دارند. بدون در نظر داشت دشمنانقوی خارجی وغیر اسلامی،به فکر نابودی هم هستند.
برداشت نا درست ازلفظ وحدت عقیده وکلمه سبب شده است،که گروه های غالب در هر دورۀ زمانیوحدت را به معنای هم عقیده کردن دیگر گروه هاو تفکرات رایج در جامعهبا خود،تلقی کنندو بدین ترتیب هر فرقه ای که از قبول عقاید گروه های غالبخود داری می نمود،ضد وحدت شناخته می شد.
تفکر غالب در منطقه این طور تصور می کند کهاگر گروه های دیگر حق سخن گفتن نداشته باشندو عقاید درونی خود را با ایشان هم آهنگ کنند،وحدت تحقق یافته است وبین مسلمانان همدستی ایجاد شده است.
کمرنگ کردن حق آزادی واندیشه و بیان سایر فرقه ها و گروه های موجود در جامعه اسلامی،توسط یک گروه غالب به بهانه حفظ وحدت بین مسلمان ها وپدیدار شدن یک نظام عقیده تی یک نواخت و هم آهنگ،نه تنها جلوۀ از وحدت واقعی را در بر نداشته است،بلکه همواره به تفرقه،وجدایی و کینه توزی دامن زده استکه باعث رواج اختلاف وبرادر کشی در بین جامعه مسلمان می شود که نظیر آن را ما در جنگ های ۴۲ سالۀ افغانستان شاهد هستیم. چیزی که زیاد قابل تأسف است تجربۀ ۱۴ قرن حکومتهای مختلف اسلامی وعدم توانایی آنها در ظاهر ساختن وحدت حقیقی مسلمانان هنوز همدر بین مسلمانان در نقاط مختلف تکرار می شود ودر هر منطقۀ تفکر مذهبی وکلامی وجود دارد که حیات تفکرات دیگر را نفی کردهووجود آنها را برای بقای وحدت مضۤر میدانند.
با توجه به این تجارب تلخو ظهور وحدت مصنوعی برای مسلمانان راهی نمی ماند،مگر اینکه به دستوراتقرآن در زمینه وحدت و آزادی بر گردندو شیوۀ رسول خدا محمد صلی الله علیه وسلم را الگوی خود قرار دهند. وشهامت حقیقت طلبی را در خود افزایش بخشیدهو با تعطیل نمودن بازار تعصب در میان مردم،فرمان حیات سایر عقایدو آرا را در جامعه،بطور عادلانه صادرکنند.
در این عرصه راهی نیست بجزاینکه مسلمانان به دستور قرآن عمل نهاده و ودروازه تعصب را برای آزادیاندیشه ها بکشایند..
وحدت حقیقی زمانی تحقق می یابد،که همه بطور مساوی حق سخن گفتن،اظهار نظر و پرسیدن داشته باشند.در چنین شرایطیپیروان سایر عقاید بجای کینهتوزی و تفرقه ،درس برابری و برادری می آموزند و می بینیم که تغییرات حکومتینمیتواند در آزادی اندیشه ها تأثیر گذار باشدوجا بجا شدن قدرت های سیاسی،عزت و مقبولیت یک ایدۀ مذهبی را نمیتواند تغییر بدهد. در واقع وحدتی ارزشمند است که از روی اراده و شناخت باشد،نه جبر وفشار وتنها چنین وحدتی پایدار و حقیقی است…
وحدت به معنای اتحاد در اصل اسلام می باشدکه تمامی گروه های اسلامی از آن برخوردارند وتفرقه از جایی آغاز می گردد که یک گروهدیگر فرقه ها را مجبور کند که در چیز هایی که اتحاد و آزادی اندیشه حق مسلم می باشد،دیگران به یک اجتها د واندیشه خاص هم اهنگ شده ودور آزادی و تحۤرک را خط بکشند و خواسته ویا ناخواسته تسلیم گروه غالب شوند.
(در افغانستان قسمیکه دیده می شود همین بازی ادامه دارد و گروه طالبان میخواهند با استغمال مواد انفجاری،مسلسل ها سبک وسنگین ،خمپاره انداز و اعمال هراس افگنانه و اکثراَ جنگ های میدانی وسبوتاز های اقتصادی مردم را برای پذیرش آیین واندیشه های شان به وحشت می اندازند تا برنامه های عقیدتی شان از طرف جامعه باز افغانستان قهراَ مورد پذیرش واقع شود که در این میان دولت های مقتدر و موسسات حقوق و آزادی های جهانی نیز شور بختانه به مردم افغانستان پشت کرده اند که نمونه ای از پذیرش ستم عقیدتی در چوکات به اصطلاح عقاید اسلامی می باشد.)
خداوند در سوره آل عمران آیه۷ می فرماید:
{هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ}۷
ترجمه: «اوست خدایی که قرآن آرا بر تو فرستاد که برخی از آن کتاب آیات محکم است که اصل و مرجع سایر آیات کتاب خداست و برخی دیگر متشابه است ، و آنان که در دلشان میل به باطل است از پی متشابه رفته تا به تأویل کردن آن در دین راه شبهه و فتنه گری پدید آرند ، در صورتی که تأویل آن را کسی جز خداوند و اهل دانش نداند گویند: ما به همه کتاب گرویدیم که همه از جانب پروردگار ما آمده ، و به این ( دانش ) تنها خردمندان آگاهند.»
انسان بواسطه عقل و شعور خود وبا استفاده از منابعی چون آیات قرآنی و سنت نبوی به تغییر متشابهاتقرآنی پرداخته،ولی هیچگاهی حق ندارد،تفسیر خود را عین حقیقت تلقی کند ودیگران را از تفسیر وتحقیق در این زمینه منع نماید که پرداختن به متشابهات خیره سری است .(تاریخ فلسفه در اسلام. سید محمد شریف استاد دانشگاه لاهور٬٬ جهان بینی قرآن٬٬)
هارون رشید که میخواست کتاب ٬٬موطا٬٬ را که کتاب رسمی در جهان اسلام بود اعم (همگانی)کند ودیگران را در تحقیق در این زمینه منع کند.ولی امام مالک (رح) او را از این کار منع کرد واجتهاد و تحقیق را حق همه دانست.(ابتین امیری، اندیشه وبیان قرآن .پیشین ،ص۱۰۵)
[1]آبتین امیری.آزادی واندیشه از بیان قرآن .چاپخامه مهارت نوبت چاپ اول حمل ۱۳۸۰.ص ۹۸-۱۰۱
++++++++++
بهترین حکومت حکومتی را باید دانست که راه واره آسایش مردم را پیدا کند وآنرا به موقع اجرا در آورد.یعنی از یک طرف موجبات رفاه روحی و جسمی مردم را فراهم کند ، یعنی خوراک و پوشاک و منزل آنها را فراهم سازد که شکم شان سیر باشد و از سرما و گرما در عذاب نباشند.بتوانند اولاد شان را به مدرسه فرستاده تربیت نیکو نمایند ، زیرا فرزندان نیکو مبنای جامعه مرفع آینده را استوار می سازد وکذا در موقع بیماری طبیب ، دارو و درمانگاه و پرستاردر اختیار داشته باشند. و نباید آنقدر در برابر کار های توان فرسا خسته و افسرده شوند که نتوانند مزۀ زندگی را بچشندبلکه در اختیارشغل شان و کارشان آزاد وبقدر کافی هر روز و هر هفته و هر ماه ایامی مرخص و آزاد باشند واز تهی دستی فردا و پس فردا بیمناک و هراسان نباشند وخلاصه آنکه با وجود قناعت و وسایل محدود آسوده و راضی وشاکر پروردگار وسرنوشت باشند.شاید این فرمایشات دور از منطق وعقل در نزد بعضی ها جلوه کند واین احوال و کیفیت بجز بهشت موعود جهان دیگر، در این جهان اساس و پایگاهی نداشته باشد .ولی فضلای ما آن را این طور در جامعه ما یافته اند :
بهشت آنجاست کازاری نباشد کسی را با کسی کاری نباشد
از طرف دیگر باید دانست که وقتی چنین اوضاع واحوالیبرای مردم میسر گردد، رفته رفته بلاشک راه اصلاح و بهبودو ترقی و تکامل تدریجی را فراهم کرده در دایره رفاه و آسایش بیشتری زندگی خواهند کرد.
در شرایطی زندگی امروزی میتوان به اطمینان تمام گفت که انسان طبعاً زندگی ساده وآزاد را به زندگی وسیع ولی غیر آزاد که زور و جبر و قهر در آن حکمفرما باشد ترجیح میدهدو شاید بتوان گفت که شیرین ترین ترانۀ که بتواند از لب و دهان یک نفر آدم بیرون آید باز همین ابیات سعدی بزرگ است که در بوستان و گلستان در ایام طفولیت در هر خانه ای به نو باوگان تعلیم داده می شود تا اولین پله های زندگی را از تمثال ها و سرمشق های کریمانه او یاد بگیرند.
او می فرمایدک
«نه بر اشتری سوارم،نه چو خر بزیر بارم نه خداوند رعیت،نه غلام شــــهریــارم»
«غـــم موجــــود و پریشانی معـــدوم ندارم نفسی می کشمآسوده که عمری بسرآرم»
این حالت رفاه در زندگی او را رفته رفته به آیه هایی از محبت وشفقت و نوع پروری که چاشنی اصلی زندگی است او را از ورطۀ بی خبری نجات بخشیده و به اسرار و معما های لاینحل خلقت که همواره نفهمیدن و عدم درک آن تا حدی زندگی را ملال انگیز وپر از اندوه میسازد با پر توی از فروغ عرفان زندگی را روشن و تابناک می سازد. وناگفته نگذاریم که دانش ورزی که نتیجه اش عرفان و معرفت است ما را از نعمت بزرگ آزادی درونی که از هر نعمتی پر بها تر است برخوردار میسازد.
شاید پرسیده شود که منظور از آزادی درونی چیست؟ قسمی که دیده می شود امروز بیشترین گفتگو ها در مورد آزادی های سیاسی و مدنی است یعنی مردم مخیر باشند تحت هر حکومتی که دلخواه شان باشد زندگی کنند و در افکار و عقیده ودر گفتارشان آزاد باشند.در این نوع آزادی ها فرد خودش تصمیم می گیرد چه وقت و در چه محلی با کدام کسانی زیست نماید که البته این آزادیها هم در پرتو قوانین در مدینهفاضله سنجش و معین می گردد. وقتی فرد به نعمات وامکاناتی که در بالا ذکر شد دست یابد لابد ضرور است تا بخاطر نظم عامه مراتب قوانین و نظامنامه های وضع شده را مو بمو انجام دهد.
اما آزادی درونی یک انسان چیز دیگری است کهاهمیت آن از آزادی ظاهری کمتر نیست وآن عبارت از آزاد بودن ذهن،روح و ضمیر انسان از قیود سنگینصفات زشت و پلشت وقبیح از قبیل حرص و آزو طمع و کینه، بخل و حسادتو ذمایم نیکوهیده دیگرو...که داشتن و به آن پرداختن قلب رخشان هر انسان را تیره و مکدر میسازد. از همین جاست که دانشمندان و حکمای ما از زمان آغازین روز های اسلام ما را تشویق و هوشدار میدهند که قدم فراتر نهاده مطابق به دستورات اسلامی در پرتو قرآن و سنت ما را به هزار زبان بطرف وارستگی وآزادی وفرزانگی باطن دعوت نموده اند. این دانشمندان بقول مولوی خداوندگار بلخ اطبای روحی و معنوی جامعه ما می باشند که در مثنوی به آن اشاره دارد:
ای دوای نخوت و ناموس ما ای تو افلاطون و جالینوس ما
در زندگی فردی انسانها از همه چیز بر تر و پر ارزش تر در نزد فرزانگان ،با عرت و اطمینان بر اینکه غلام یا بادار کسی نیست ،این نوع زیستن را با افتخار می پسندند. حافظ می گوید:
«پرخ برهم رنم ار جز بمرادم گردد من نه انم که زبونی کشم از چرخ وفللک »
ناصر خسرو در این معنی می گوید:
«بر خرد خویش بر ستم نتوان کرد خویشتن و خویشرا دژم نتوان کرد»
«قانع بنشین و هرچه داری بپسنــد کازادی و بـــنــدگی بهم نتوان کرد»
«دانش و آزادگی و دیــن و مروت این همه را بندۀ درم نتـــوان کــرد»
ولی امروز می بینیم که بین تفکر چهار نسل قبل از امروز و تفکر موجوده شجاعت وانسانیت و علو همتی پشیزی ارزش ندارد و همه معیار های زندگی بر مبنای پول و سرمایه تاب خورده است ولو از هر راهی بدست آمده باشد. اما قدر میلم این است که پول که از راه دزدی و غیر مشروع بدست بیاید رزایل وقبایح را در نزد مردمان زنده می سازد و جامعه را از طریق رفاه مادی و معنوی به بیراهه و جنگ وفساد و نا امنی میبرد کهامروز در سهجهار نسل گذشته ما شاهد رفتار پلشت مردمان که از طریق هراس افگنی دزدی و فساد به جایگاه اقتصادی بلند رسیده اند همه با فتنه دایره خبیثه بی مروتی گرفتار اند.
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ10
ترجمه:
جز این نیست که همه مؤمنان با هم برادرند ، پس ( در تمام اختلافات ) میان دو
فرد یا دو گروه برادرانتان اصلاح نمایید ، و از خدا پروا کنید شاید مورد ترحم
قرار گیرید.حضرت
خداوندگار بلخ می فرماید:
مؤمنان را خــوانـد اخـوان در کلام خـود خـدا پس ببایــد صلح شـــاندادن بهــم ای کــد خــدا
جــنــگ باشــد کار دیــو صلـــح کردار ملک صلــح را بـــایـــد گُزیدن تــا بیابـــد جــان صفا
روح هـــای پــاک را از صلــح آمیــزد بهــم قطره ها چون جمع شدرودی شودژرف ای فقـا
جمله یک گردند بی غش تا بهم گردی شونــد بعــد از آن از خــوف وکاهش وارهنــد واز فنا
ریـــزه هــای خاک باهم ار نگشتینــدی یـکـی کی شــدنــدی بـــر مهان و بر کهان جای وسرا
صد هزاران اینچنین در نیک وبد بنگر یقیــن در حــریــر و در حصیــرو دربســاط ودر ردا
درظروف ودرحروف ودرصنوف ودرصفوف در سیــتاه ودرسپیـــد و در سفــول ودر عنـــــا
کاینــــات اجــزای هم هستنــد وبــا هم متحــد بی عـــدداجـــرام هستـــی اززمیـــن وازسمــــا
چـــون ز جمـع جسـم ها آیــد چنین بنیـــاد ها پس ز جــمـــع روح هــا بنگر چهـــا گردد چها
"الجماعة رحمة" فرمـــــــود آن صدر رسل تـــا شوی دریـــای معنــی کش نباشـــد منتهــــا
وسعدی برادری ابنأ آدم را در کتاب گلستان اینطور شرح داده است که این شعر او در طول سده ها گل کرده به صدها زبان زنده جهان ترجمه و به درب دروازه جامعه ملل متحد نیز آویزه گردیده است:
بني آدم اعضاي يکديـــــگرنــد که در آفرينش ز يک گوهرند
چو عضوي بدرد آورد روزگار دگر عضوهـــا را نمــاند قرار
تــو کز محنت ديــگران بيغمي نشايـــد که نــامت نهنــد آدمي
و در موضع دیگ در همین کتاب کسانی را که صلح را نمی پذیرند و از آن عدول می کنند این طور تنبه کرده است:
باب اول سیرت پادشاهان:
بـه بازوان تــــوانـــا و قــــوت سردســــت خطاست پنجه مسکين ناتوان بشکست
نـتــرســــد آنــــکه بـر افتــادگان نبخشايــد که گر ز پاي درآيد کسش نگيرد دست
هرآنکه تخم بدي کشت وچشم نيکي داشت دمــاغ بيهده پخـت و خيـال باطل بست
ز گوش پنبــه بــرون آرو داد خــلق بـــده و گر تـو مينـدهي داد روز دادي هست
اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر یک پیمان بینالمللی است که در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در تاریخ ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ در پاریس به تصویب رسیدهاست. این اعلامیه نتیجهٔ مستقیم جنگ جهانی دوم بوده و برای اولین بار حقوقی را که تمام انسانها مستحق آن هستند را بهصورت جهانی بیان میدارد، در نتیجه حقوق بشر به حقوقی گفته میشود که همگان در همه زمانها و مکانها از آن برخوردارند،
متن کامل این بیانیه بر روی وبگاه سازمان ملل متحد منتشر شدهاستو به سه صد زبان زنده جهان ترجمه شدهو همه کشور های عضو بشمول افغانستان به آن توافق دارند
اعلامیهٔ مذکور شامل سی ماده است که به تشریح دیدگاه سازمان ملل متحد در مورد حقوق بشر میپردازد. مفاد این اعلامیه حقوق بنیادی مدنی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، و اجتماعیای را که تمامی انسانها در هر کشوری باید از آن برخوردار باشند را مشخص کردهاست. منشور بینالمللی حقوق بشر از اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی و دو پروتکل انتخابی آن تشکیل شدهاست. در سال ۱۹۶۶ مجمع عمومی دو میثاق مذکور را به تصویب رساند. در سال ۱۹۷۶ هنگامی که منشور بینالمللی حقوق بشر توسط تعداد کافی از ملتها مورد تأیید قرار گرفت، به حقوق بینالملل تبدیل شد.
مفاد این اعلامیه از نظر بسیاری از پژوهشگران الزامآور بوده و از اعتبار حقوق بینالملل برخوردارست، زیرا به صورت گستردهای پذیرفته شده و برای سنجش رفتار کشورها به کار میرود. کشورهای تازه استقلال یافتهٔ زیادی به مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر استناد کرده و آن را در قوانین بنیادییا قانون اساسی خود گنجاندهاند.
ضروراست تا مواد این موافقت نامه بین المللی را که تمام کشور ها به آن متعهد هستند آورده شود:
تمام ابنای بشر آزاد زاده شده و در حرمت و حقوق با هم برابرند. عقلانیت و وجدان به آنها ارزانی شده و لازم است تا با یکدیگر عادلانه و برادرانه رفتار کنند.
همه انسانها بی هیچ تمایزی از هر سان که باشند، اعم از نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، عقاید سیاسی یا هر عقیدهٔ دیگری، خاستگاه اجتماعی و ملی، [وضعیت] دارایی، [محل] تولد یا در هر جایگاهی که باشند، سزاوار تمامی حقوق و آزادیهای مطرح در این «اعلامیه»اند. به علاوه، میان انسانها بر اساس جایگاه سیاسی، قلمرو قضایی و وضعیت بینالمللی مملکت یا سرزمینی که فرد به آن متعلق است، فارغ از اینکه سرزمین وی مستقل، تحت قیمومت، غیرخودمختار یا تحت هرگونه محدودیت در حق حاکمیت خود باشد، هیچ تمایزی وجود ندارد.
هر فردی سزاوار و محق به زندگی، آزادی و امنیت فردی است.
هیچ احدی نباید در بردگی یا بندگی نگاه داشته شود: بردگی و داد و ستد بردگان از هر نوع و به هر شکلی باید بازداشته شده و ممنوع شود.
هیچکس نباید مورد شکنجه یا بیرحمی و آزار، یا تحت مجازات غیرانسانی یا رفتاری قرارگیرد که منجر به تنزل مقام انسانی وی گردد.
هر انسانی سزاوار و محق است تا همه جا در برابر قانون به عنوان یک شخص به رسمیت شناخته شود.
همه در برابر قانون برابرند و همگان سزاوار آنند تا بدون هیچ تبعیضی بهطور برابر در پناه قانون باشند. همهٔ انسانها محق به پاسداری و حمایت در برابر هرگونه تبعیض که ناقض این «اعلامیه» است، میباشند. همه باید در برابر هر گونه عمل تحریک آمیزی که منجر به چنین تبعیضاتی شود، حفظ شوند.
هر انسانی سزاوار و محق به دسترسی مؤثر به مراجع دادرسی از طریق محاکم ذیصلاح ملی در برابر نقض حقوق اولیهای است که قوانین اساسی یا قوانین عادی برای او برشمرده و به او ارزانی داشتهاند.
هیچکس نباید مورد توقیف، حبس یا تبعید خودسرانه قرار گیرد.
هر انسانی سزاوار و محق به دسترسی کامل و برابر به دادرسی آشکار و عادلانه توسط دادگاهی بیطرف و مستقل است تا در برابر هر گونه اتهام جزایی علیه وی، به حقوق و تکالیف وی رسیدگی کند.
1. هیچ احدی به حسب ارتکاب هرگونه عمل یا ترک عملی که مطابق قوانین مملکتی یا بینالمللی، در زمان وقوع آن، حاوی جرمی کیفری نباشد، نمیبایست مجرم محسوب گردد. همچنین نمیبایست مجازاتی شدیدتر از آنچه که در زمان وقوع جرم [در قانون] قابل اعمال بود، بر فرد تحمیل گردد.
هیچ احدی نمیبایست در قلمرو خصوصی، خانواده، محل زندگی یا مکاتبات شخصی، تحت مداخله [و مزاحمت] خودسرانه قرار گیرد. به همین سیاق شرافت و آبروی هیچکس نباید مورد تعرض قرار گیرد. هر کسی سزاوار و محق به حفاظت قضایی و قانونی در برابر چنین مداخلات و تهاجماتی است.
1. هر انسانی سزاوار و محق به داشتن آزادی جابه جایی [حرکت از نقطهای به نقطهای دیگر] و اقامت در [در هر نقطهای] درون مرزهای مملکت است.
2. هر انسانی محق به ترک هر کشوری، از جمله کشور خود، و بازگشت به کشور خویش است.
1. هر انسانی سزاوار و محق به پناهجویی و برخورداری از پناهندگی در کشورهای پناه دهنده در برابر پیگرد قضایی است.
2. چنین حقی در مواردی که پیگرد قضایی منشأیی غیرسیاسی داشته باشد یا نتیجه ارتکاب عملی مغایر با اهداف و اصول «ملل متحد» باشد، ممکن است مورد استناد قرار نگیرد.
1. هر انسانی سزاوار و محق به داشتن تابعیتی [ملیتی] است.
2. هیچ احدی را نمیبایست خودسرانه از تابعیت [ملیت] خویش محروم کرد، یا حق تغییر تابعیت [ملیت] را از وی دریغ نمود.
1. مردان و زنان بالغ، بدون هیچ گونه محدودیتی به حیث نژاد، ملیت، یا دین حق دارند که با یکدیگر زناشویی کنند و خانوادهای بنیان نهند. همه سزاوار و محق به داشتن حقوقی برابر در زمان عقد زناشویی، در طول زمان زندگی مشترک و هنگام فسخ آن هستند.
2. عقد ازدواج نمیبایست صورت بندد مگر تنها با آزادی و رضایت کامل همسران که خواهان ازدواجند.
3. خانواده یک واحد گروهی طبیعی و زیربنایی برای جامعه است و سزاوار است تا به و
++++++++++++
آزادی اندیشه
هر باری که نوشته ای را میخواهم به شما ترتیب دهم در این اندیشه می باشم که چه بنویسم که برای شما که خوانندگان نوشته هایم می باشید مفید باشد . و چه طور می توانم از رهگذر معنوی برای شما کمکی فراهم سازم؟
هر انسانی میتواند با مراجعه به خود مقام موجود معنوی خود را کشف کند.پی بردن به این کشف خدمتی در بلندای شخصیت انسانی شما بسوی بینشی بر تر به سوی هستی خواهد بود.[1]
از همین جاست که انسانهای که سیر اکتشافی دارند میتواند در برابر اوقیانوس های پر تلاطم هستی،با دریای های خشم گین از سیل که همه چیز را در مسیر خود نابود می کند، و با هستی خودش و راز آفرینش این معمای بزرگ به کشفیاتی برسد.
در چنین حالتی که انسان آگاه برای کشف آگاهی ها در ضمیر ناخود آگاه خود آنگاه که نور تابناک الهی از طریق پیامهای روشن قرآن ابر های تیره روز مردگی را عقب می زند،با گسترده شدن نور حقیقت در قلب های پاک انسانهای مؤمن کشتی شکسته ما را از غرقاب فنا نجات میدهد و عاقبت به دریای آرام آزادی معنوی راه یافته سفر ما را بسوی هدف و با جهتی تعین شده ادامه میدهد.[2]
اینبار میخواهم به آزادیهایی اشاره کنم که از طریق فرزانگی دولت ها به مردم فراهم میگردد،ویا بر عکس آن ناکارآئی دولت ها و عناصر فساد پیشه در دولت ، مردمان کشور را در حضیض ذلت زندگی شان را شوم و نکبت بار می سازد.
انسانها طبیعتاً زیبا هست شده اند و از چاشنی معرفت الهی ریشه در عمق روح خود دارند . چرا که انسان را خداوند توانا ! اشرف مخلوقات خوانده است وبشر صرف وقتی میتواند به این شرف نایل آید که بهترین فرستاده ها از جانب او مأمور تربیت و تهذیب کافه بشر باشد . لذا در طریق بی پایان شریعت اسلام کلام او از طریق ارائۀ مستقیم (قرآن)و از آگاهی های این فرستاده بزرگ(محمد صلی الله علیه وسلم) که دانش علمی اش منشأ از حواس معنوی اش و از آگاهی انسانی اش که در چنبرۀ یک پیامبر امی (که مدرسه نخوانده است)میباشد، آگاهی انسانی او را از تجربیات عملی که از روح بزرگش سرچشمه می گیرد کلام او را در چهار چوب احادیثی که ترتیب و تدوین شده است با تسلسل بخشیدن اسناد آن به عهد پیامبرآزادی اندیشه و بیان از نگاه قرآن، ما را قادر می سازد که با مراجعه به این دو اصل (قرآن و سنت) زندگی دنیوی و اخروی خود را بسازیم.تا جایی که تجربه و تعهد و تقید ایمان اجازه می دهد هر دوی این کلام احادیث خوش گواری است که همانند نغمۀ گوارای آبشار، ذهن و ضمیرانسان درد مند را آرامش می بخشد و انسان را به آنچه که خداوند او را اشرف مخلوقات خوانده است می رساند.
پیامبر گرامی ما حضرت محمد (ص) در سراسر دوران رسالتش یکجا با قرآن و حیات مردمانی که در پیرامون او به سخنانش گوش میدادند و ایمان می آورند یکجا در این سیر فزیکی (حیات)گنجینه ی گرانبهایی از تفاسیر قرآن را بما به ارمغان گذاشته است تا در پرتو آن تردیدی برای شناخت روح خداوند که بر بندگانش آن را ودیعه کرده است شبهۀ باقی نماند،تا انسان بتواند جایگاهش را در مسیر حیات که به آن مأمور و موظف ساخته شده است آشنا گردد.
پیامبر گرامی اسلام دو نوع تعالیم را برای امت خود به ارمغان گذاشته است که به عقیده دانشمندان علوم اسلامی عبارت اند از:
تعالیم بر مبنای قرآن (وحی)
و تعالیم بر مبنای سنت (حدیث)
چون موضوع بحث ما آزادی اندیشه است میخواهم حدود آزادی واندیشه را در بیان قرآن باز گو کنم:
چیزی که در این مبحث خیلی مهم می باشد و قرآن به آن تاکید دارد موضوع آگاهی عامه است زیراخداوند جهل و نادانی را عامل عقب گرد وپس رفت فکری و عملی گمراهان در این دنیا ،و عامل فلاکت وبد بختی در دیار باقی میخواند واز تمام کافه انسانها می خواهد که از عاقبت این جهل ونا دانی درس بگیرند واجازه ندهند که ملت واجتماع شان از اثر جهل و نادانی به درد سیه روزی دچار گردد.
چنانچه به فهوای تأکید های قرآنی ما عمل نکرده ایم و از دیرگاه است که به سرنوشت واژگون جهل وبی خبری گرفتاریم و هر کس می آید و در بین ما تفرقه ایجاد می کند و ما را از نشانی دین و شریعت با نمایش های دروغین به زمین می زنند ،و با تبانی با باداران قلدر شان (یهود و نصارا)و در رأس آن حکومت های امریکا و شرکای شان ،از دها سال به اینطرف نظم جامعه ما را به انهدام برابر ساخته ، و با گذاشتن نام جهاد علیه کفر،با هراس افگنی و جنگ های میدانی،دزدی و غارت و قتل نفس و تباه سازی زندگی ومدنیت های شهری مردم را به روز گار سیه روبرو ساخته مدارس ، مساجد و عبادات گاه های دینی (مساجد ومخصوصاً کنیسه های هندوان را که تحت قیمومیت اسلام جزیه می پردازند و حکومت اسلامی ملزم به حفظ آنها میباشد) واماکن عامه رابی شرمانه از نشانی جهاد اسلامی نابود ساخته اند. در حالیکه قرآن مسلمانان و پیروان دین اسلام را همواره به مسامحه و صلح و آشتی دعوت کرده وتأکید به فهم و دانایی نموده است.
زیرا خداوند جهل و نادانی راعامل عقب گرد و پس رفت فکری و عملی گمراهان در این دنیا و عامل فلاکت وبد بختی آنها در دیار باقی می خواند واز تمامی مسلمانان میخواهد که از عاقبت این جهل و نادانی که ثمرۀ جز بربادی ندارد درس بگیرند و اجازه ندهند،اجتماع و ملت شان بدرد سیه روزی گرفتار شوند .چنانچه خداوند در آیه 42 سوره بقره می فرماید:
وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ42
ترجمه:حق را با باطل میامیزید وحقیقت را با آنکه میدانید پنهان مکنید.
وقرآن در آیه ده سوره ملک به بندگانی که پنبه غفلت بگوش دارند ودر عمق جهل گرفتاراند تآکید میدارد:
وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا في أَصْحابِ السَّعيرِ10
ترجمه: اگر حق را گوش میدادیم یا درک و فهم حقایق را می داشتیم،از زمرۀ دوزخیان نمی بودیم.
هوشیاری،آگاهی واندیشیدن راه نجات هر انسان و هر اجتماع،در هر مقطع ای از زمان می باشدودر برابر آن،جهل ونادانی عامل سقوط وتباهی هر گروه و اریکه وقدرتی است.
چنانچه اگر مردم ما هوشیار و عامل می بودند نتیجه حکومت های انتخابی آنها می بایست باعث رفاه و آسایش و نیل به رسیدن اهداف عالی زندگی پایدار که قرآن همانا به آن تأکید دارد می شدند،و کسانی را در رأس دولت و حکومت به سروری تعیین می کردند که دین،زندگی و حیات آنها را به وجه احسن و حمیده تأمین می کرد. اما بر عکس می بینیم در میان حدود چهل ملیون نفر نفوذ کشورکه(9،6ملیون نفر را واجد شرایط رای دهی دانسته اند که اگر این سروری را درست قبول کنیم از اثر اعلامیه کمیسیون انتخابات افغانستان که خودش را یک نهاد غیر وابسته و مستقل میداند از جمله عدد واجد شرایط رأی دهی "9،6 ملیون ،صرف 923،868رأی را رئیس موجوده دولت،بدست آورده که اگر در کار کمیسیون انتخابات دغلی وجود نداشته باشد و رأی های حساب شده همه پاک باشد باز (19%) رأی بدست آمده است که به هیچ وجهه نمیتواند نمایندگی از کلیه اقشار مردم افغانستان بنماید واز همین سبب است که مردم در مورد دولت او که حالا حدود قریب به نه ماه از آن میگذرد حتی کابینه آن آماده نبوده و هر روز در اطراف و اکناف کشور، ما شاهد قتل کشار ، تخریب سرکهای اسفالت و پل ها،پایه های انتقال برق، آتش زدن موتر ها که دارایی اشخاص می باشند می باشیم وحکومت در قانون اساسی کشور و قوانین اسلامی که بموجب آن از مردم خراج ویا مالیه می ستانند مکلف به حفظ اموال عامه و دارایی اشخاص با جدیت می باشد . ولی حکومت نه تنها از تامین امنیت عاجز است،بل در برابر تاراجها ، دزدی های مسلحانه و کشتار ها و قتل های هدف مند و زنجیره ای که گاه گاه از طریق رسانه ها بگوش می رسد و یا تصاویر آن ارائه می گردد،دولت در میدان های نبرد نیز ضعف تصمیم مدیریتی دارد که ضعف مدیریت جنگی کشور را که عساکر آن تا به دندان مسلح هستند و تعداد شان را در اردوی ملی و پولیس و امنیت ملی،اگر بر شماریم شاید به صدها هزار نفر برسد(که شور بختانه معلومات دقیق آن را نتوانستم از مراجع اطلاعاتی بدست بیاورم)علی رغم شهامت و دلاوری فطری ای که این مردمان همواره در ازمنه تاریخ در برابر قدرت های هجوم گر نشان داده اند همه روزه جان های بسیاری از این سربازان محبوب از سوی دشمنان این کشور گرفته می شود.
یگانه دلیل ناکامی حکومت ها ،که باعثفقر گسترده وروز افزون مردم،بی امنیتی، دزدی رهزنی وقاهت های اجتماعیو بد اخلاقی، بد دینی خیانت به مسالح ملی،گروه های مافیایی پول،سرمایه با داشتن تسلیحات غیر مجاز و وزیر های نا کار آ، والیان بی قدرت ، پولیس های بی خبر و کار شکن و صدها عنوان مفاهیم دلخراش دیگرگریبان گیر دولت میباشد که هر روز بدنه کشور را به سقوط رو برو میسازد.از همه سوگمندانه تر این که روستانشینان،خود شان را از دولت بری دانسته و کوچکترین اعتمادی به برنامه های اصلاحاتی وانکشافی آن ندارند و گاهی چنین واقع می شود که قوای هوایی کشور بجای هدف گرفتن مراکز دشمن خانه هاو کاشانه هایی روستاییان را آماج حملات هوایی قرار میدهند که زن وطفل و مردم غیر مسلح کشته ویا زخمی می شوند که نظیر آنرا در هفته گذشته در شهرستان ادرسکن هرات شاهد بودیم.
هوشیاری،آگاهی واندیشیدن راه نجات هر انسان و هر اجتماع،در هر مقطع ای از زمان می باشدو در برابر آن جهلو نادانی عامل سقوط وتباهی هر فرد یا گروهی است.انسان باید همواره به جهتی حرکتکند که او را در مسیر اندیشه و تعقّل قرار داده وسعادت خود را تنها در چنین محیطی جستجو کرده و مهمتر از آن اینکه فرصت این آزادی و این حقوق را برای دیگر همنوعانش فراهم کنند که خوشبختانه در کشور ما همواره پیامهای روشن از طریق دانشمندان دین در منابر مساجد و از طریق وسایط ارتباط جمعی و آگاهی دهندگان اجتماعی از طریق رسانه ها ، کتاب ها و رساله ها و نشریات مکتب ها و دانشگاه ها به مردم رسانیده می شود.قدر مسلّم این است که بدون اندیشیدن و تعقل،در جایی که عقل میتواندجایگاهی داشته باشد در نظر نگرفتن آناعتماد به عناصر دیگر ،برای آدمی نتیجه جز تیره روزی در بر نخواهد داشت.
علم و روشن بینی افراد را از نعمت های خداوندی تلقی می کنند.وفرصت اندیشیدن که تنها راه فرار ازجهل و نادانی است،حق هر انسان می باشد.بعضی مسایل در مورد حقوق و آزادی ها اخیراً در اعلامیه جهانی حقوق بشر مسّجل گردیده است .اما دین اسلام راه فرار از جهل و نادانی را زمینه رشد شخصیت علمی و دینی هر فرد مسلمان می داند و هیچ وقتی عالم با جاهل در یک وزن در ترازو قرار ندارد و هر انسانی در هر جایگاه و مرتبه ای این حق را دارد که آزادانه بیندیشدو برای سرنوشتی که در خط پایان آن،خود وبه تنهایی خود باید پاسخ گو باشد،از نیروی تعقل و اراده خویش بهره گیرد. و همیشه به این عقیده مؤمن باشد که افزایش آگاهی و علم، وآموختن درس های نوی از زندگی،هیچگاه سبب گمراهی و گرفتاری نخواهد شد،و بر عکس جهالت و نادانی بطور مداوم،انسان را در معرض خطا و تبه کاریو زیان قرار خواهد داد.
امام شافعی که رحمت حق بر او باد میگوید:«کسی که خواهان این دنیاست، باز هم باید به دنبال علم برود.» یعنی هیچ هدفی از جهل و نادانی بدست نمی آیدوانسان در هر شرایطی نیاز مند دانش و آگاهی است.
ادامه دارد
[1]شیلر فریدریش.آزادی و دولت فرزانگی.ترجمع دکتر محمود عبادیان.تهران چاپ و صحافی ریحان،چاپ اول 1385.ص18.
[2]امیری ابتین.آزادی اندیشه وبیان از نگاه قرآن.ص14.
++++++++++++++++++++++++++++++
قبل بر این که در مورد انسانها و آزادی های که مختص به حیات و زندگی او را بیان دارم نکتۀ در اینجا ضرور است تا در مورد عدالت و داد خواهی ابنای کشور،برای رئیس ،سلطان و یا حکمروای آن ضرور است تا حکم عدالت وانصاف را در چوکات وضع شده قوانین کشوری که در کشور های اسلامی با درنظر داشت دستورات دینی محکم و استواراست مرعات نمایند که سعدی خطاب به سلطان خود(که در عصر ما همان ریس وقاعد اعلای دولت میباشد ) در بوستتان سعدی بیان داشته است:
تو کــــــــي بشنوي ناله دادخواه بـــه کيـــــوان برت کله خوابگاه؟
چنان خسب کايد فغانت به گوش اگر دادخواهـــي بــــرآرد خروش
که نالد ز ظالم که در دور تست؟ که هر جور کو مي کند جور تست
نـــه سگ دامــــن کارواني دريد که دهــــقان نادان که سگ پروريد
دليـــر آمـــدي سعــديــا در سخن چو تيغت به دست است فتحي بکن
بگوي آنچه داني که حـق گفته به نــه رشوت ستـاني و نــه عشوه ده
طمع بند و دفتر ز حکمت بشوي طمع بگسل و هرچه خواهي بگوي[1]
در کشور ما شور بختانه صفت و کرکتر اخلاقی انسانها همیشه به میزان تملق و چاپلوسی اشخاص استفاده جو و هرزه فکر پست وبی مایه انگشته می شود.سران اقوام نیز همیشه در برابر ظلم و نا برابری سر تسلیم و تأیید فرود آورده اند و این سبب می شود که در مجموع م حتی مردمان زیر دست این سران اقوام در جامعه خود شان را فروتر از باداران شان بشناسد،یعنی که در جانعه همیشه غلام و مرنش کننده و چاکر وجود داشته است که همه شور بختی ها و تیره روزی ها در جامعه زاییده از همین حالت میباشد و از آبشخور پستی و دنائت بخاطر بدست آوردن متاعی چند دین و دنیای خود و حتی دیگران را برباد میدهند.به قول ابن سینا شیخ الرئیس:دست و دامن و حتی پاهای پادشاه وقت را بوسیده و می گفتند:«این قبلۀ عالم است بر روی قبلۀ عالم وبه مدح و ثنای سایه های متعدد (خدا) مشغول بوده اند وکمتر کسی در بین آنان مثل ناصر خسرو بلخی قبادیانی توانسته که بگوید:
من انم که در پای خوکان نریزم مر این قیمتی دُّر لفظ دری را
واین علوی فکر ناصر خسرو در برابر بلند ترین قصیده ای از ظهیر فاریابی که گفته است:
نهُ کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان زند[2]
که سعدی در جواب او این را گفته است:
چه حاجت که نه کرسي آسمان نهي زير پـــــاي قزل ارسلان
مگو پاي عزت بر افلاک نـــه بگو روي اخلاص برخاک نه[3]
یکی ازپیشوا های آزادی طلب و مبارزعثمانی و سخن پرداز عصر عثمانی "نامق کمال" نیز در این مورد سخن نیکو گفته است:
«چون حکام عصر را از صدق و سلامت منحرف دیدم خود را با عزت واقبال از در خانۀ حکومت کنار کشیدیم.» یعنی که حکام عصر از سلامت وصدق منحرف شوند بازمردم چگونه توانند آزادی حقیقی و حیثیت انسانی داشته باشند، زیرا با روی کار آمدن مشتی سفله وزبون وقدرت پرست اصلاً چگونه خواهند توانست مبادی عالیۀسیاسی واجتماعی از آزادی تقوی و عفت و فضیلت و ایمان در نسل موجود ما بمیان بیاید؟»
لطیفۀ را آورده اند که خالی از شوخی نیست : «روزی جوانی در جنب مردم محل می گریست و زار زار گریه می کرد . مردم از او پرسیدند :جوان! چرا گریه می کنی ؟باز جوانک همی گریست و جواب نمیداد شدت اصرار والحاح مردم جوان را مجبور ساخت که دهان باز کند و سر سخن بکشاید و در مقابل ابرام سؤال کنندگان که چه باعث ضجۀ اوست گفت: من عاشقم،وقتی پرسیدند خوب عاشق کیستی بگو تا چاره بکنیم؟جوان گفت:هر کرا که شما صلاح بدانید.»پس رأی وکلای که در دولت در شورا و یا دیگر ارگانهای حکومتی که "ظاهراً" از طرف مردم رأی برده اند و وکیل انتخاب شده اند : رای آن «وکیل محترم ملت» در امور مملکت هم مثل عشق آن خادم گریانوک است که خود رأی و نظری ندارد و بند ه است وفرمان بردارو مطیع اهرام قدرت اند.
این حالت را احتمال می رود که استیلا های متوالی اقوام و قدرت های خارجی وستمگران داخلی ،این مایۀ جامد را به این حال انداخته است.اگر چه در مغرب زمین و امریکا هم مخصوصاً در قرون و سطی جبارانی از خانواده های بزرگ اعیانی وجود داشتند که بالای ملت های شان ظلم می کردند ولی ظلم آنها هرگز به پایه از زلت استیلاگران کنونی نرسیده بود. زیرا،آن وقت نه تفنک و بمبی بود که طرف را به تکه های گوشت تبدل نماید و نه هم مواد منفجره و هراس افگنانی که به دستور باداران شان خود را می ترکانند وانفجاز میدهند .اینها هیچکدام هم،وجود نداشت . جنگ آن وقت جنگ سلحشوری وغیرت، شمشیر و قدرت و مردانگی بود نه این که مانند امروز حادثه های جان گداز و روح خراشی از اثر فشار یک دکمۀ بامب های هدایت شونده از راه دور که هر گز دشمنش مشخص نیست و فقط میخواهند با چشمان کور همه چیز را از بین ببرند ویا با نشانه گیری های دقیق حسابشده و نقشه مکمل از دشمن با فشار دکمه ای از طریق بال چرخ ها و هوا پیما های نظامی با سرنشین،وبی سرنشین ، حتی یک شهر و یا یک روستا را بکلی منهدم میسازند و با افتخار در رسانه های جهانی می گویند:« ما بزرگترین بمب ساخت امریکا را بنام مادر بمب ها مسمی است خوشبختانه در افغانستان استعمال کردیم.».
اداره و بسامان ساختن این گونه سرزمین ها در حالی که دشمن خارجی و خیانت پیشه گان داخلی در قدرت دست بالا دارند ، نمیتوانند به آسانی رفاه و آسایش وامنیت را در نزدیک مدت بار بیاورند ودهل و نقاره صلح هم فقط بخاطر استمرار وضعیت موجود که هرگز به ضرر حاکمان نمیباشد ،شنیده می شود که وجود خارجی ندارد. در چنین وضعیتی مردمان قدرت مند در شهر ها در پیش روی خود سنگر بندی می کنند و سایر زنجیره های حیات که در روستا ها امتداد دارند از هر گونه امنیت محروم می باشند وما در چند سال گذشته شاهد خرمن سوزی ها و ازبین رفتن محصولات زراعی در هنگام رفع حاصل بودیم که اکنون هم این بازی کماکان ادامه دارد .این حالت روستا ها را به بهترین میدان های جنگ برای فعالین هراس افگن میسازد که هم خود و هم خرمن های شان در نایره جنگ می سوزاند.
آنان که میخواهند نظم عالی کشوری از بین برداشته شود و روستا نشینان را در عمق مصیبت در بازی های شوم جنگی شان شریک میسازند که شور بختانه در این حالت جوانان و حتی اطفال در روستا ها جبراً به سوی جنگ کشانیده می شوند واینها که راه بر گشت شان به صلح و امنیت بسته میباشد، در دامن هراس افگنان سقوط می کنند و هر ازگاهی در شاهراه های مواصلاتی و حومه های شهراز طرف اینها مورد حملات قرار می گیرند که فرو افتادن عامه مردم در دامن جنگ ستیزان باعث فلاکت و نکبت های شومی در این سرزمین شده است.
پس اگر کسانی آرزو دارند که کسی برای اصلاح اساسی ملت و استقرار آزادی حقیقی می خواهند بکنندباید از اینجا شروع کند یعنی در میان مردم خاصتاً جوانان و نو جوانان که آینده رهبری و دوام جامعه بدان ها بستگی داردخصلت مردانگی وسلحشوری و ازادگی را بپردازند که هم منشأ اصلاح سیاسی است وهم اصلاح اخلاق اجتماعی،ورنه شغال نه صفت شیر را خواهد داشت و نه صفت سگ پاسبان را.
«تا انسان آزاد نباشدو احترام و حیثیت همنوعان خود را مراعات ننماید نمی تواند و حق ندارد خود را انسان بداند وانسان بخواند و چنانچه خود را انسان بخواند وانسان بداندلابد به همان شکل و صورت ظاهری خود قانع گردیده است،یعنی به اینکه روی دو پا راه می رودو سخن گفتن میتواند و. لباس می پوشد وشاید منزلش بهتر از کنام جانوران است واحیاناً به جای پیاده راه رفتن به پشت اسب و الاغ که امروزه جای خود را به انواع اتومبیل های سواری داده سوار می شوند.
ولی مسلّم این است که هیچ کسی و هیچگاهی در دنیا حق ندارد تنها با این قبیل مزایا خود را انسان بداند وانسان بخواند، مگر همینقدر که مقصودش تمیز و تشخیص بین خود وحیوانات غیر ناطق باشد وبس والی انسان انگاه شایسته و سزاوار نام شریف انسانی می شود که واقعاً انسان باشد یعنی دارای خصال آدمیت وانسانیت باشدکه این خود فراهم نگردد مگر آنکه شخص متوجه عالم روحی و معنی آن باشد.و در تکمیل و تهذیب مکارم اخلاقی وانسانی کوشا باشد و مدام در صدد آن باشدکه بر کمالات و فضایل خود افزوده و معایب و نواقص خود را،پیوسته مد نظر داشته باشته وبا وسایلی که بزرگان و خردمندان در نتیجه امتحان و تجربه و تحقیق در دست رس ما گذاشته اند در دفع و رفع آن بکوشند واین هرگز صورت نپذیرد مگر انکه تنها اهل خورد و خواب و حلق و جلق و پول و مقام نباشد.بلکه فرضاً که نتواند از این چیز ها صرف نظرنماید ، اینقدر خواهد توانست که بفهمید که لذت واقعی و حظ لطیف و حقیقی در جای دیگری است واین به آن معنی است که «فراموش نکنی که باید نصیب خود را از دنیا ببری» ولی انسان واقعی تنها به گرفتن همین نصیب از دنیا نباید اکتفا کند چنانکه تنها حیوانات بدان اکتفا می کنند وزندگی معمولی و خواب و خور را نباید «زنده بودن » شمرد زنده بودن به تمام معنی استفاده کردن ازحواس پنجگانه واز عقل واحساسات وشعور و نیروی های درونی مکنونه است واگر چنین نباشد تنها می توانیم خود را «جاندار» بخوانیم نه زنده کامل به معنی کامل این لفظ.»[4]
[1]مسلح الدین سعدی. کتاب بوستان .باب اول درعدل و تدبیررای.
[2]فاریابی ظهیر الدین . المعجم فی معاییر اشعار العجم ،ص274.
[3]بوستان سعدی :
چه حاجت که نه کرسي آسمان
نهي زير پاي قزل ارسلان
مگو پاي عزت بر افلاک نه
بگو روي اخلاص بر خاک نه
واصل آن این است:
اتابک محمد شه نیکبخت
خداوند تاج و خداوند تخت
جوان
جوانبخت روشنضمیر
به
دولت جوان و به تدبیر پیر
به
دانش بزرگ و به همت بلند
به
بازو دلیر و به دل هوشمند
زهی
دولت مادر روزگار
که
رودی چنین پرورد در کنار
به
دست کرم آب دریا ببرد
به
رفعت محل ثریا ببرد
زهی
چشم دولت به روی تو باز
سر
شهریاران گردن فراز
صدف
را که بینی ز دردانه پر
نه
آن قدر دارد که یکدانه در
تو
آن در مکنون یکدانهای
که
پیرایهٔ سلطنت خانهای
نگهدار یارب به چشم خودش
بپرهیز از آسیب چشم بدش
خدایا در آفاق نامی کنش
به
توفیق طاعت گرامی کنش
مقیمش در انصاف و تقوی بدار
مرادش به دنیا و عقبی برآر
غم
از دشمن ناپسندت مباد
ز
دوران گیتی گزندت مباد
بهشتی درخت آورد چون تو بار
پسر
نامجوی و پدر نامدار
ازان
خاندان خیر بیگانه دان
که
باشند بدگوی این خاندان
زهی
دین و دانش، زهی عدل و داد
زهی
ملک و دولت که پاینده باد
نگنجد کرمهای حق در قیاس
چه
خدمت گزارد زبان سپاس؟
خدایا تو این شاه درویش دوست
که
آسایش خلق در ظل اوست
بسی
بر سر خلق پاینده دار
به
توفیق طاعت دلش زنده دار
برومند دارش درخت امید
سرش
سبز و رویش به رحمت سپید
به
راه تکلف مرو سعدیا
اگر
صدق داری بیار و بیا
تو
منزل شناسی و شه راهرو
تو
حقگوی و خسرو حقایق شنو
چه
حاجت که نه کرسی آسمان
نهی
زیر پای قزل ارسلان
مگو
پای عزت بر افلاک نه
بگو
روی اخلاص بر خاک نه
بطاعت بنه چهره بر آستان
که
این است سر جاده راستان
اگر
بندهای سر بر این در بنه
کلاه
خداوندی از سر بنه
به
درگاه فرمانده ذوالجلال
چو
درویش پیش توانگر بنال
چو
طاعت کنی لبس شاهی مپوش
چو
درویش مخلص برآور خروش
که
پروردگارا توانگر تویی
توانای درویش پرور تویی
نه
کشور خدایم نه فرماندهم
یکی
از گدایان این درگهم
تو
بر خیر و نیکی دهم دسترس
وگرنه چه خیرآید از من به کس؟
دعا
کن به شب چون گدایان به سوز
اگر
میکنی پادشاهی به روز
کمر
بسته گردن کشان بر درت
تو
بر آستان عبادت سرت
زهی
بندگان را خداوندگار
خداوند را بندهٔ حق گزار ..
[4]جمالزاده دکتر سید محمد علی."آزادی و حیثیت انسانی" چاپ دوم کتاب خانه ملی ایران..سال 1384.تهران ،صص15-20.
+++++++++++++++++++++++++
آزادی مطبوعات وبیان یک اصل واقعی
مقاله دوم
ما در کشور خود بخود میبالیم که مدافع کشور خود و مدافع آزادی هستیم،ولی می بینیم که یک فرهنگ،فرهنگ دگر را به عقب می راند. چیزی که در همه دنیا رسم معمول است.اروپایی ها امریکایی های بومی را از سرزمین شان بیرون کردند،ودر بین شان خشم شان بسیار زیاد شد.اما پیش از ورود اروپائیان،بومیان امریکا نیز،سرگرم بیرون راندن همدگراز سرزمین های خود بودند.این سرشت انسان است و می شود با دانایی ومحبت بهم داشتن ، وعشق واقعی این سرشت را تغییر داد و رهکار هایی که ادیان برای این باهمی از همان آغاز روز زندگی این رسالت را به عهده داشته و پیامبران الهی برای مهم این تکمیل و ظیفه یافتند.
بیان تاریخی و پیشینه تاریخی
پیآمد های نیک و پیامد های نا بخردی:
در همه تفکرات وبینش ها و اعتقادات وادیان انسانها کوشیده اند روابط خویش را با هول وهوش خود زیبا و پذیرفتنی بسازد و این آمال هیچ گاهی بدون انتقال اندیشه که از طریق آن شناخت، پذیرش و محبت به همدیگر ممکن نمیباشد .
روی این اساس هر دینی خواسته است ازانسان و انسانها جلوه زیبا و بر تر داشته باشد. از جمله دین اسلام بخاطر مبانی اخلاق و اندیشه در قرآن بیاناتی دارد که اگر به آن توجه شود صد عقده باز می گردد.
قرآن در آیه 22 سوره ملک می آورد:
« أَ فَمَنْ يَمْشي مُکِبًّا عَلي وَجْهِهِ أَهْدي أَمَّنْ يَمْشي سَوِيًّا عَلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»
ترجمه :
پس آیا کسی که ( به خاطر پست و بلندی راه ) افتاده و خزنده بر صورت خود راه می
رود هدایت یافته تر است یا آن که با قامت راست بر راه مستقیم می رود؟! ( کافری
که پیوسته در لغزش کفر و فسق راه زندگی می پیماید ره یافته تر است یا مؤمن قائم
به ایمان در راه راست دین؟ )
در مورد کافر یا کفار معانی زیادی در کتابهای دینی و غیر دینی وجود دارد که چند مثال آن را از فرهنگ فارسی برای روشن شدن ذهن در مورد این لغت درپاورقی می آوریم.[1]
مبحث آزادی وحدود آن، از موضوعاتی است که از زمانهای بسیار دور توجه انسانها را بخود جلت کرده است .تلاش برای تقسیم حیطۀ قدرت و عمل افراد وایجاب تناسب موزون بین آنان و ساختار قوانین اجتماعی، مخصوصاً احکام الهی رجامعه مسلمان و دین باور)را بخود معطوف نموده است.کوشش تمامی این فراد در این جهت بوده که بتوانند نوعی "آزادی بیان" وقدرت عمل را برای آدمی تعریف کنند،که جهت او را به سوی زندگی بهتر در "مدینه فاضله" که عموماً زیستگاه انسانها می باشد سمت وسو میدهد.
در جهان اسلام شاید قدیمی ترین مبحث آزادی همانا جدال معروف "جبر واختیار" میباشد،که فکر مسلمانان را برای روشن شدن تکلیف بین اراده وسرنوشت ، به خود جلب نموده است.اما اگر بخواهیم دید واقع بینانه تروعمیقانه تر و عمیقانه تری در مورد آزادی بیان داشته باشیم وآنرا با اصولی ترین شیوه ها به این مبحث که،مبحثآزادی و روحیۀ آزادی خواهی،که قاعده فطری میباشد که ریشه عمیق در نهان آدمی داشته وزندگی بشردر طول تاریخ با آن پیوند خورده است.اینجاست که مجبور می شویم بحث آزادی اندیشه و بیان را،بسیار فراخ تر وریشه دار تر از آن است که برای آن چارچوب خاص زمانی تعیین کرد و آنرا به چند مکتب ویا دین خاصی تلقی و وفق داد.آزادی خواسته ایست که از بدو تولدش زمانیکه چشمها را به جهان می کشاید،از روزگار طلب می کند وبرای او گوارا تر است تا هنگام مرگ نیز در سایۀ چنین امنیتی زندگی کند.وگاهیطلب این آزادی برایش چنانشیرین ودلپذیر می شود که حاضر است برای حفظ آن حتی جان شیرینش را که در زندگی از آن بالاتر موهبتی وجود ندارد ،حاضر است در برابر قدرت هایی که او را تحت فشار قرار داده اند،بر سر با ارزش ترین چیز ها معامله کند، که اغلباًاین شیء با ارزش همان عمر و هستی اوست ومی بینیم که انسان برای حفظ حریم که آنرا حق مسلم خود میداند وهرم قدرت را که مانع رسیدن او به آزادی در زندگی است جان خود را فدا کرده و این جان باختگی را در زندگی نوعی افتخار تلقی می کنند.
قرآن کریم به صراحت آزادی مورد نظر را که سلامت و همبستگی اجتماع بشری در آن نهفته است، معرفی می کند.برای فرد مسلمانی که خود را متعهد به حدود دستورات اسلام میداند،شاید این توهم بوجود آید،که مبحث آزادی در تابلوی قرآن حیطۀ محدود و مصدود دارد، به این معنی که یک انسان مؤمن و وفادارقرآن نمی تواند در این باب جولان داشته باشد وبه اندیشه آزاد به هستی بنگرد؟ امابا دید عقلانی وعمیقانه این حقیقت آشکار خواهد شدکه قرآن وقوانین و باور های راستین آن ، در بر گیرنده همین مانور ها وجولانهای فکری وعقلانی است که تنها با تجویز آزادی ورهایی اندیشه ها درجامعه،خود را نمایان میسازد. و در صورت تعطیلی عقل و قوۀ تفکر ورخت بستن پایه های اندیشه از تفکرات حاکم بر جامعه اسلامی وهر گونه اجتماع دینی، تعصب و تقلید کورکورانه ، که عدم سازگاری با محیط زمان وعدم تفاهمبا سایر عقاید انسانی حاصل آن است، همچون سمارق های زهری ای استکه در مزرعۀ جامعه می روید و حیات فکری وروحی را به مخاطره می اندازد..چنانچه اگر خواسته باشیم مزرعۀ بدون عیب و با کمال داشته باشیم ، بزرگر مجبوراً به تناسب قوانین طبیعت که جزء از ناموس حیات را می سازد گیاه های هرز را از آن می زداید و در مقابل حشرات و انگل ها سم پاشی می کند که اگر این کار را نکند حاصلی برداشته نمیتواند. برداشتن و خیشاوه مفاسد حیات که به شیرازۀ زندگی انسانها صدمه می زند و قطع و قمع آن هرگز مخالفت با آزادی وارزش های انسانها نیست و قرآن در سوره های انعام،مائده،نساء و دیگر سوره ها بما می آموزد که در برابر این انگلها که حیات وناموس طبیعی انسانها را به مخاطره می اندازد چطوری سخت کوشی و مجاهدت نمایم و آن انگل ها را که قرآن از آن به "ناباوران" و "منافقان" (یعنی دورو, کسیکهظاهرش خلاف باطنش باشد, کسیکهاظهاردوستیکندودرباطندشمنباشد.)تعبیر دارد مجاهده نموده واز ما خواسته است تا از صف زندگی انسانهای ستوده این انگل های جهل و کفر را دور سازیم:
«لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَي الْقاعِدينَ دَرَجَةً وَ کُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْني وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَي الْقاعِدينَ أَجْراً عَظيماً»{سوره نساء آیه 95}
ترجمه:
هرگز مؤمنانی که بدون عذر از جهاد بازنشستند با آنان که به مال و جان در راه خدا جهاد کنند یکسان نخواهند بود ، خدا مجاهدان ( فداکار ) به مال و جان را بر بازنشستگان ( از جهاد ) بلندی و برتری بخشیده و همه ( اهل ایمان ) را وعده پاداش نیکو فرموده ، و خداوند مجاهدان را بر بازنشستگان به اجر و ثوابی بزرگ برتری داده است.
هدف از بیان این نوشته ، بیان خط تفاهم نظرات دینی واصول پایه های ازادی اندیشه در جامعه وتقارن اندیشه های دینی ، وافکاراجتماعی که ناشی از فکر بشری میباشد ،وبیان آینکه تا چه اندازه آزادی بیان با آزادی ایکه در قرآن ذکر شده ونزدیک و مفاد مشترک آن را میخواهم واضح سازم.
برای وصول به چنین هدفی ضرور است تا تأثیر پایه های آزادی بشر را که زمینه های حضور و پر رنگی تحلّی گاه نفس انسانی را و همچنان ظهور گاه آن در آخرین ازمایش ونتیجۀ آن در جامعه مورد بررسی قرار گیرد، میخواهیم تابلوی ازاحکام و دستورات قرآن را در مبحث آزادی اندیشه که همانا آزادی زندگی انسان بدان مربوط می شود که نمایانگر قله های بزرگی از شخصیت های انسانی دینی و مدنی را میسازند مانند پیامبر بزرگوار اسلام ویاران برگزیده شان،وسایر پیامبران از آدم تا خاتم ،همچنان صد ها نابغه و ژنی ایکه در دور تاریخ از سقراط گرفته تا البیرونی و جلال الدین محمد بلخی و خوارزمی و ابن خلدون و دیگران که هر یک بر مبانی اخلاقی بنیاد جوامع دینی ومدنی را ریخته اند فقط تابع اندیشه به زیستی و پیام آورو نشان دهنده راه حق از باطلبوده اند و صرف اندیشه و پیام و کلمه است که در جهان حکومت می کند و انسان را به خود فکر کردن و مکارم اخلاقی تزکیه می نماید. جایی که مولوی می گوید :
اي برادر تو همان انديشه اي
ما بقي تو استخوان و ريشه اي
گر گلست انديشه تو گلشني
ور بود خاري تو هيمه گلخني[2]
طبیعی است که برای رسیدن به چنین هدفی، ابتداباید تأثیر آزادیبر جامعه بشریو عکس العمل گروه های طبقاتی مختلف و زمینه های ظهور و توقف آن ، ودر آخر نتایج آنرا در جامعه مورد بررسی قرار داده و تعلیمات خاص آنرا که بر منبی شاخص های دینی و تجارب اجتماعی بدست آمده میعار قرار دهیم . تا دیو رزا لت هر گز نتواند در کسوت آزادی های ظاهراً از قبیل "آزادی بیان" ، "آزادی مدنی" وصد ها سازمانهای کذایی که بمنظور منفعت های بالای شخصی و یا از طریق دشمنان ما از قبل بخاطر بربادی از جانب حلقات بحران بین المللی تعبیه شده و خواسته اند جامعه ما را واژگون سازند.
بطور مثال ما از سال2001تا حال آزادی های را در مورد مدنی، اجتماعی و بیان و افکار تجربه کرده ایم .آن عده از اشخاص خبیری که توانستند در جنب این آزادیها به خلق آثار ارزشمند علمی واجتماعی دست یازیدند و یا آنهایی که کوشیدند با استفاده از آزادی فکر صفحات اجتماعی و نسخه های را که به چاپ رسانیدن با استفاده از ذهن بیمار گون شان وبا استعمال کلمات مستهجن و خلاف اخلاق،خواسته اند با دشنام وخود بزرگ بینی های قومی واجتماعی ودینی خود را بر رخ جامعه کشیده و مطرح سازند که امروز در نتیجه این آزادیهای لجام گسیخته ما، در جامعه بسیاری ارزش های اخلاقی ، مدنی و دینی خود را از دست داده ایم وچه بسا که از ما فرزندان مریض و بار دوش و آلوده با مواد مخدر و دزد بارآمده اند که نظیر آن همه روزه از جانب بازار اطلاعات جمعی که محصول آزادی های بیان است به تصویر کشیده می شود.در حالیکه آزادی ها مرز های مشخص دارند و از آن اگر عدول صورت گیرد ، هم خود و هم جامعه را بیمار گونه و خراب میسازیم . بطور مثال در جامعه می بینیم که تا کدام حد میزان وجدان افراد جامعه از وزیر گرفته تا وضیع صدمه دیده اند . چنانیکه می بینیم صداقت در لب دریا تشنه است،و گلوی آزادی را نا بهنجاری های ناشی از جنگ تفرقه وسبک اندیشه و خود دوستی وجهان فراموشی ، خفه ساخته است.
که اگر تلاش فرزندان محبوب وسر سپرده ما(اردو ونیرو های پولیس وامنیت) در کار زار جهاد بخاطر حفظ نوامیس و استقلال ما نبود،ما در چاه گذشته مدفون می شدیم.
احیاء تمدن اسلامی که ما در یک جامعه دینی اسلامی زندگی می کنیم،ناشی از تفکرتو درتو خواسته های تمامی گروه های آزاد اندیش ما در چوکات اسلام،و صنف های از مردم می باشند که اگر این انسانها نقطۀ تفاهم آمیزبوجود آورند،باز پیوند عمیق وحیاتی با مبحث آزادیوآزاد اندیشی حاصل می نمایند. بخصوص که روحیه دیموکراسی گراییو آزادی عقل و عمل در چوکات دانش در جهان غرب و غیر اسلامی وارد مرحلۀ جدید وتازه ایشده وبالطبع،جهان اسلام نیز نمیتواند خود را از پیامد های این گردباد که در جهان آشفته وجود دارد مصئون بدارد، واز این غافل بماند که روح تشنۀ هر مسلمان بدنبال پاسخ قطعی میباشد که چه وقت این ابر های سیاه که ناشی از فعل وانفعال قدرت گرایان در غرب است ،که عاقبت با زمینه های بینش دینی دیدگاه های دین گرایان را معیاری و معجونی برای ثبات و همزیستی مردمان سراسر جهان که برای پاسخ بر این پرسش هستند می یابند.
در این نوشته نهایت کوشیده خواهد شد تا جنبه های دینی و اخلاقی انواع آزادی ها را مخصوصاً ازادی بیان ودفاع از قیومیت را بگونه همجانبه بحث نموده و آرزو مندم بتوانم بین این دو بینش تلفیق بمیان آید. هر چند این کوشش هایم اگر به مشابه روشنی کرم شبتاب هم که باشد، از اهمیت برخوردار خواهد بود.
کافر |
·ناسپاسغالباکفاردرجمعکافربمعنیبیایمانوکفرهدرجمعکافربهمعنیناسپاساستعمالمیشود (اسم ) 1 - ناسپاس کفران کننده . 2 - کسی که پیرو دین حق نباشد بی دین بی ایمان نا گرونده جمع : کفار کفره : کافرون کافرین مقابل مومن مسلم : [ آنجا کافران پلید تر و قویتر بودند و مضایق بسیار و حصار های قوی داشتند ] . ( تاریخ بیهقی ) توضیح در تداول بفتح [ ف ] استعمال شود و در بسیاری از اشعار قدما هم : ( فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر سخن نو آر که نو را حلاوتی است دگر ... ) بجایگاهی کز روز گار آدم باز بر آن زمین ننشست و نرفت جز کافر ... ] . ( فرخی ) [ نهاد عالم ترکیب و چرخ و هفت اختر شد آفریده بترتیب ازین چهار گهر ... ] . [ بریده گشته پس آنگاه ششصد و سی سال سیاه شد همه عالم ز کفر و از کافر ... ] . ( ناصر خسرو 187 - 185 ) یا کافر حربی . یا کار ذمی . یا کافر غیر کتابی . مشرک بت پرست . یا کافر فرنگ . مردم فرنگ که بدینی جز دین اسلام باشند : [ بیت المقدس است دل تو بنور دین وه تا نه خوک خانه کند کافر فرنگ ] . ( سوزنی ) یا کافر کتابی . کافر ی که از امت پیغمبری از اهل کتاب باشد ( مانند یهودی مسیحی ) : [ ز خط صفح. رویش نظر نمیگیرم بکوی عشق چو من کافر کتابی نیست ] . ( مفید بلخی ) 3 - ستمگر ظالم شوخ : [ قیامت میکنی ای کافر امروز ندانم تا چه در سر داری امروز ] . ( انوری ) [ زلف تو کافریست که هر دم بتازگی خون هزار کس خورد آنگه که کم خورد ] . ( خاقانی ) یا زنبور کافر . نوع زنبور سرخ : [ صحن مجلس در مدور جام نوشین چشمه یافت چون زغمزه کافران زنبور کافر ساخته ] . ( خاقانی ) ·نام قوم بزرگی است در سواحل شرقی آفریقای جنوبی |
کافر حربی |
·کافری که از دولت اسلام فرمان نبرد |
کافر ذمی |
·کافریکه جزیه دهد و در پناه اسلام با |
[2]مثنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی .دفتر دوم
´´´´´´´´´´´´
تحقیقات و مطالعات استراتیژیکی که در زمینه مطبوعات و آزادی اطلاعات جمعی در افغانستان صورت گرفته است بیانگر اینست که در اففانستان مطبوعات آزاد وجود نداشته است و اگر وجود هم داشته است همیشه تحت قیادت ، آزار و سانسور حکومتها و رژیم های سابق بوده است.
اطلاعات حاکی این است که موضوعات مربوط به رسانه ها ی چاپی همیش توسط دولتمندان و حاکمان وقت و زمان تحت بازپرسی ، تقیب و پیگیری جدی قرار میگرفت.(شبکه اطلاع رسانی افغانستان.آزادی مطبوعات در افغانستان.ماه سوم روز پانزدهم 1390)
در طول 130 سال اخیر وضع مطبوعات و رسانه های همگانی در کشور به حالت انزوا قرار داشته است، به استثنای صده دموکراسییعنی تلویزیون، رادیو، مطبوعات طباعتی ( نشریه ها ، مجلات، اخبار، هفته نامه ها ، ماه نامه ها و رورنامه ها ) کلآ تحت تسلط و قیادت حکومت و پالیسی های دولت ها و دولت مردان بود.(همانجا)
مطبوعات از سال های 1873 – 2001پژوهشها نشان میدهد که سالهای 1873 الی 1973 که در تاریخ مطبوعات و رسانه ها آن رابه نام دوره طلایی یاد میکند . زیرا برای بار نخست اولین اخبار یعنی ( شمس النهار) در سال 1873 به چاپ رسید که بعداً با داشتن مشکلات و عوامل سیاسی آن زمان دیگر نتوانست این نشریه به فعالیت فرهنگی خویش ادامه بدهد.(همانجا)
به قول از تاریخ ( غبار) ، که گویا اولین نشریه افغانستان بنام ( افغان) بوده که توسط دانشمند و فیلسوف افغان که شخصیت شگفت انگیزی در جهان بوده،سید جمال الدین افغانی که در آنزمان در زندان بالاحصار کابل به سر میبرد تهیه و ترتیب گردید که از طرف حکومت آن زمان و عوامل سیاسی اجازه چاپ و نشر به آن داده نشد. (همانجا)
باید خاطر نشان نمایم که این فیلسوف افغان افکار وایده های آزادی خواهی خود را در مصر ، ترکیه و ایران و در فرانسه،توسط نشریه ای بنام "عروةالوثقی" ایجاد و به نشر سپارید که بیش از چند شماره داوم نیافت وعاقبت تیغ سانسور گلوی آنرا برید،و این دانشمند افغانی را حتی در هیچ نقطه ای از جهان جای و ماوایی نبود، بخاطر افکار تیز و تند آن.
دومین روزنامه یعنی ( سراج الاخبار) به فعالیت مطبوعاتی خود آغاز کرد که این یک چالش بزرگ فرهنگی ، سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی برای همسایگان در منطقه بشمار میرفت.از آغاز 1902 الی 1919 فعالیت در عرصه های فرهنگ ، رسانه ها و سیستم مطبوعاتی کند بود. به قدرت رسیدن امیر امان اللهتوانست انقلاب فرهنگی و تغیرات بنیادی را در سیستم تشکیلاتی مطبوعات افغانستان، مطبوعات آزاد را (به کمک محمود بیگ طرزی) ایجاد گرداند . این پادشاه،در ساختار سیستم و پالیسی سازی در عرصه های مختلف رول عمده و بسزای را ایفا نمود،انقلابات فرهنگی که در این دوره توسط وی بوجود آمد عبارت انداز ، فراهم نمودن نظامنامه ای کشوری (قانون اساسی)بار اول در شئون مختلف کشوری تأسیس،ایجاد شورای نمایندگان و فراهم سازی مجلس های بزرگ بمنظور تامین تسهیلات عسکری در مملکت از قبیل :فراهم نمودن تحصیلات عالی برای شاگردان در بیرون از مرز ها ،حقوق زن در جامعه، حفظ الصحه ، حقوق بشر ، حقوق طفل و غیره عرصه های حیاتی و اجتماعی ایجاد شد. باید گفت که ملکه ثریا خانم امیر امان الله،اولین نشریه زن را در سال 1922 الی 1923 در افغانستان تاسیس و به نشر رساند.(این اولین نشریه ای بود که صدای بانوان را در قلب آسیا بلند کرده بود.) در جریان این سالهای متمادی افغانستان دارای 23 نشریه آزاد و مستقل در بازار آزاد مطبوعات داشته که در قانون اساسی آن زمان تذکر رفته است.برای نخستین بار رادیو در افغانستان یعنی رادیو کابل در سال 1928 در جریان حکومت امیر امان الله خان به نشرات خود آغاز کرد .(این در حالی است که مردم توان خرید دستگاه های رادیو را یا نداشتند و یا بقدر کافی این دستگاه ها در کشورهنوز وارد نشده بود. ولی با آنهم این یک روشنی کمرنگ بود که اطراف ذهن گره خورده و از جهان بی خبر مردم افغانستان را کشاده می گردانید و چون مردم به آزادی علاقه مند بودند اکثرآً بخانه های دوستان که این دستگاه در آنجا موجود بود می رفتند و اسماع سمع میکردند) شاه امان الله میگفت: " زنها نیم پیکر جامعه را تشکیل میدهند باید دوش به دوش با مرد ها کار نمایند" .
سرانجام (از انجاییکه جامعه افغانستان در نهایت بیخبری و فقر بسر می برد تحمل تغییر اینهمه نهضت های اجتماعی را نداشت که شاه امان الله ،بدون اینکه وضعیت فکری مردمانی را که باید از نهضت های او استقبال نمایند ،بشناسد و میخواست این طفل یک شبه رۀ صد ساله را طی نماید.)در سال 1929 امیر تحت فشار های درونی و نا هنجاری ها و بی سر و سامانی های داخلی قرار گرفته وبه شورش "ملای لنگ" و غیره مواجه شد که بخاطر قطع خونریزی و جنگ های داخلی،از پادشاهی دست کشید و به تبعید بسر می برد
در ظرف سالهای 1933-1973 که دوره چهار ساله حکومت نادر خان و اوایل حکومت محمد ظاهر شاه تغییراتی در عرصۀ مصبوعات بمیان نیامد.
سر انجام در سال 1940 اولین ارگان نشراتی یعنی ( آژانس اطلاعاتی باختر) پا به عرصه فعالیت گذاشت و آغاز گر مطبوعات چاپی در کشور گردید.رادیو کابل با داشتن 2 ترانسمیتر جدید مجدداً به کار خود ادامه داد،(همانجا) از همین چاسن که اه 1340 مشهور به دهه دیموکراسی بود که در سال 1344 با ایجاد و تشکیل کابینه دکترمحمد یوسف به بلند ترین حد خود رسید.
اما شور بختانه قبل بر آن ،در سال 1951 قوانین سانسورشیپ یا ( تصریع) در مطبوعات و رسانه ها رسماً اعلان گردید(صدارت سردار محمد هاشم خان) که یک شکست بزرگی فرهنگی در عرصه مطبوعات آزاد در کشور محسوب میگردید. از جانب دیگر چندین حزب سیاسی پا به عرصه فعالیت گذاشت و به فعالیتهای فرهنگی و طباعتی خویش آغار کردند.
کشور ما در سال 1973 دارای 70 نشریه مستقل و غیر مستقل بود، اما مطبوعات و سیستم اطلاعات از آغار سال 1973 الی 2001 کلا تخریب و دیگر آن مطبوعات سالهای (اثری)1930 موجود نبود.
با به قدرت رسیدن داود خان آرام آرام همه گونه آزادیها جبراً از ذهن مردم خارج گردید ومردم سخنی را در مطبوعات می شنیدند که اهداف رهبر غرزنگ ملِی(رستاخیرملی)سردار محمد داود را که به گفته عبدالحمید مبارز با کودتای خود دامن دیموکراسی پارالمانی محمد ظاهر شاه را کوتاه کرد؛در سال 1973 محمد داود حکومت افغانستان رابه جمهوری مبدل گردانید که در جریان دولت 5 ساله او مطبوعات آهسته ، آهسته (زیرقیادت امیخته با زورنفس می کشید و چندین نشریه به اصطلاح آزاد نیز پا به عرصه فعالیت گذاشته بودند، اما بعد از کودتای 7 ثور 1358 مطابق به 1978 الی 1979 و به قدرت رسیدن دولت کمونست ها در افغانستان تمامی مطبوعات و فرهنگ رسانه ها همگانی چه در مرکز و چه در ولایات تحت کنترول و قیادت رژیم کمونست ها آمده بود و تمام برنامه های شوروی سابق توسط رادیو مرکز ، رادیو های ولایات و تلویزیون ملی و نشرات چاپی بشکل پروپاگند بخش و نشر میگردیدند، یعنی نشریه های دولتی مانند انیس و هیواد کاملا از اهداف رژیم پشتیبانی میکردند و تمام مقالات و تحلیل های سیاسی اهداف کمونست ها رابیان میکرد و بس ، یعنی آزادی بیان و مطبوعات آزاد اصلا در چهار چوکات دولت به نظر نمیخورد.
قانون مذکور اجازه نشرات آزاد از قبیل رادیو، تلویزیون و نشریه ها را برای هر فرد افغان که تابعیت افغانستان رادارا باشد داده است. چنانچه فعلا بیشتر از 330 نشریه آزاد و مستقل وبیشتر از 35 تلویزیون آزاد و بیشتر از 80 رادیو آزاد در کشور به برنامه های نشراتی خویش میپردازند. و باید خاطر نشان ساخت که نشرات چاپی از قبیل روزنامه، هفته نامه و ماه نامه به فعالیتهای مطبوعاتی و طباعتی خود در حالی ادامه میدهند، که مطبوعات آزاد ،به اوج خود رسیده بود.
موسسه خبر رسانی افغان اذعان میدارد :کمیت این مقدار بالا ولی از نظر کیفتی این نشرات خصوصاً تلویزیون ها به پخش برنامه های مبتذل که مغایر به فرهنگ جامعه، ارزش های انسانی، اسلامی و افغانی می باشد به نشر میرسد که جامعه ما را به سوی انحرافات اخلاقی ، اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی و نا به سامانی های فامیلی می کشاند . چون افغانستان یک مملکت اسلامی و با ارزش های اسلامی ، سنتی و فرهنگی استوار است ، اگر این فاجعه ( فقر فرهنگی) که از غرب به این سرزمین رخنه زده است.
این رسانه مشعر است که :«اگرجلوگیری اساسی و بنیادی ازسوی دولت افغانستان نگردد تمام ارزشهای معنوی این مرز و بوم را به باد فنا داده و یک باردیگر جامعه را به سوی فحشا و عقاید ضد اسلامی و انسانی سوق میدهد.» هر جند من با این ادعای رسانه "شبکه اطلاع رسانی افغانستان" هم عقیده نیستم چرا که دولتی که باید جلو این ناهنجاریهایی اجتماعی را بگیرد خودش در هزاران درد و فساد لاعلاج اجتماعی سیاسی و نظامی گرفتار است . هر نوع دست کاری در قانون رسانه های همگانی از جانب دولت به معنای به تابوت کذاشتن آزادی رسانه ها می باشد . چنانچه در اخبار روز گذشته ریاست نشریات وزارت اطلاعات و ملتور جندین عنوان کتاب را مصادره کرده و این آغاز دست کاری عاصبانه به حریم مطبوعات آزاد این کشور میباشد که شور بختانه در حالت موجوده در کشور قدرت باز دارنده ای وجود ندئارد که جلو این خلاف ها را که مردم یا حکومت به آن دست می یازند بگیرد و آنچه مسلم است اینم است که آزادی مطبوعات می باید در چوکات قانون اساسی کشور حمایت شود و هیچ مرجع کشوری و غیر کشوری را این حق فراهم نگردد که خلاف قانون اساسی تغییراتی را در آن رو نما گردانند.
من به و.ضاحت گفته میتوانم یگانه سکتوری که در توسعه پایدار کشور خدمات صادقانه و دور از فساد را انجام داده اند جامعه رسانه ها ی افغانستان اعم از چاپی ، نوشتاری صوتی و تصویری می باشد که اگر این دریچه ها بسته شود ما در همان نقطه ای قرار خواهیم داشت که در سال 2001قرار داشتیم یعنی که در ظرف همین نزده سال در دایرۀ بسته ای میعان داشته ایم.